Tip:
Highlight text to annotate it
X
انگلیسی قصههای پریان توسط جوزف جیکوبز
فصل 19: جک قاتل غول پیکر
وقتی که خوب شاه آرتور حکومت، در نزدیکی پایان سرزمین انگلستان زندگی می کردند وجود دارد، در
شهرستان Cornwall در یک کشاورز بود که یک پسر به نام جک.
او سرزنده و بشاش و شوخ طبعی آماده پر جنب و جوش، به طوری که هیچ کس یا هیچ کس نمی تواند بدترین او.
در آن روزها کوه کرن به یک غول بزرگ به نام Cormoran نگه داشته شد.
او هجده پا در ارتفاع بود، و حدود سه متری دور کمر، شدید
و سیما ترسناک، وحشت از تمام شهرهای مجاور و روستاها.
او در یک غار در میان کوه زندگی می کردند، و هر زمان که غذا او می خواست او را
در اب راه رفتن به زمین اصلی، که در آن او خود را با هر آمد خود را در ارائه
راه.
همه در رویکرد خود را از خانه هایشان فرار، در حالی که او در گاو خود را گرفت،
هیچ چیزی از حمل گاو نیم دوجین از پشت او در یک زمان و به عنوان
گوسفند و خوک خود محافظت خود، او آنها را به کراوات
دور کمر خود را مانند یک دسته از پیه-نرخهای پایین.
او این کار را برای سالهای زیادی انجام داده بود، به طوری که تمام کرن در ناامیدی بود.
یک روز جک اتفاق افتاده در شهر، سالن بدوی نشسته بودند در
شورا در مورد غول. او پرسید: "چه پاداش داده خواهد شد
مردی که Cormoran می کشد؟ "
"گنج غول" آنها گفتند، "خواهد بود که پاداش است."
Quoth جک: "سپس آن را انجام به من اجازه بده."
بنابراین، او شاخ، بیل و کلنگ دو سر، و رفت و به کوه در ابتدای
شب زمستان تاریک و سرد، زمانی که او سقوط کرد به کار، و قبل از صبح یک گودال حفر شده بود
بیست و دو متر عمیق، و تقریبا به عنوان گسترده ای،
پوشش آن را با چوب های بلند و کاه است.
سپس او را به یک قالب کمی بیش از آن strewed، به طوری که آن را مانند زمین ساده به نظر می رسد.
جک و سپس خود را در طرف مقابل از گودال قرار داده شده، در فاصله دورتری از غول
مسکن، و تنها در طلوع روز، او را شاخ به دهان او، و منفجر
زود، زود.
این سر و صدا roused غول پیکر، که با عجله از غار خود، گفتند: "شما درست نشدنی
تبه کار، شما به اینجا می آیند تا مزاحم استراحت من؟
شما از صمیم قلب برای این باید پرداخت.
رضایت من خواهد شد، و این آن خواهد بود، من شما کل را و داد و بیداد شما را برای
صبحانه.
او زودتر ادا کرده بود این کار، از او را به گودال سقوط، ساخته شده و بسیار
پایه های کوه را به لرزه. "اوه، غول،" quoth جک "که در آن شما
در حال حاضر؟
آه، ایمان، شما در حال حاضر به پوند با تنبلی و سنگینی حرکت کردن و بعد فورا رفت واز، جایی که من مطمئنا طاعون شما را برای
کلمات تهدید شما: چه چیزی شما فکر می کنید در حال حاضر از broiling برای صبحانه ات را به من؟
هیچ رژیم دیگری در خدمت شما اما فقیر جک؟
پس از آن با غول در حالی که برای tantalised، او به او دست کشیدن سنگین ترین
با کلنگ زدن خود را در تاج سر او، و او را در همان محل به قتل رساندند.
جک پس از آن پر از گودال به زمین و رفت به جستجوی غار، که او در بر داشت
حاوی گنج بسیار است.
وقتی بدوی از این شنیده اعلامیه او پس باید
نامیده می شوند.
"جک غول قاتل" و او را با شمشیر و کمربند ارائه شده، که در آن بودند
نوشته شده این کلمات در حروف طلا دوزی:
"در اینجا حق مرد شجاع کرنیش، چه کسی کشت غول Cormoran است."
خبر پیروزی جک به زودی بیش از همه غرب انگلستان منتشر شده، به طوری که دیگر
غول پیکر، به نام Blunderbore، شنیدن از آن، قول داد به جک revenged شود، اگر همیشه او
باید بر او روشن است.
این غول پروردگار قلعه طلسمشده واقع در میان تنها و بیکس
چوب.
در حال حاضر جک، حدود چهار ماه پس از آن، راه رفتن در نزدیکی این چوب در سفر خود به
ولز، خسته بودن، خود را در نزدیکی چشمه لذت بخش نشسته و سقوط سریع در خواب است.
در حالی که او به خواب رفته بود، غول، آب، او را کشف کرد، و می دانست که
او را به جک غول قاتل توسط خطوط نوشته شده بر روی کمربند مشهور است.
او بدون گرفتاری، جک بر روی شانه های او را گرفت و او را به سمت قلعه خود را به اجرا درآمد.
در حال حاضر، آنها را از طریق بیشه گذشت، rustling شاخه بیدار جک، که
عجیب شگفت زده خود را در چنگال غول پیدا شد.
ترور او آغاز شده، در ورود به قلعه، او را دیدم ها زمین strewed with
استخوان انسان، و غول او را گفت خود را خواهد کرد قبل از اینکه مدت طولانی در میان آنها باشد.
بعد از این غول جک فقیر در یک اتاق بسیار زیاد قفل شده است، می روم او را در حالی که او
رفت و به بهانه یکی دیگر از غول، برادر او، که به همان چوب زندگی می کنند، که ممکن است در به اشتراک گذاشتن
وعده های غذایی در جک.
پس از انتظار برخی از زمان جک، رفتن به پنجره دور کردن دو غول مشهود
به سمت قلعه. "حالا،" quoth جک به خود، "مرگ من یا
نجات من در دست است. "
در حال حاضر، کابل های قوی در گوشه ای از اتاق که در آن جک بود وجود دارد، و دو نفر از
این او را در زمان، و طناب دار قوی در پایان ساخته شده و در حالی که غول بود
باز کردن دروازه آهن قلعه او طناب را بیش از هر یک از سر خود را پرتاب کرد.
سپس او به پایان می رسد دیگر در سراسر یک پرتو را به خود جلب کرد و با تمام قدرت خود کشیده، به طوری که او
throttled آنها.
سپس، هنگامی که او را دیدم که آنها در صورت سیاه و سفید بود، او تضعیف کردن طناب، و طراحی
شمشیر خود را کشت و آنها را هر دو.
سپس با در نظر گرفتن کلید های غول پیکر و باز کردن اتاق، متوجه شد که سه نمایشگاه
خانمها با موی سر خود را گره خورده است، تقریبا به مرگ گرسنگی است.
"خانمها شیرین، quoth جک،" من را نابود کرده این هیولا و حیوانی خود را
برادر، به دست آمده و آزادی خود را "گفت که او آنها را با کلید های ارائه شده،
و در سفر خود به ویلز به پیش ببرد.
جک بهترین راه خود را با سفر به همان سرعتی که او می تواند ساخته شده، اما راه خود را از دست داده، و
تاریک بود، و می تواند هر قرارگاه، تا پیدا کردن، در آینده به تنگ
دره، متوجه شد که خانه ای بزرگ، و در
به منظور دریافت پناه گرفت شجاعت به بد گویی کردن از در دروازه.
اما آنچه تعجب بود که آمدند غول پیکر با دو سر وجود دارد اما
او ظاهر نمی آتشین که دیگران بود، برای او یک غول ویلز بود، و او
بود کینه توزی خصوصی و محرمانه زیر نشان می دهد نادرست دوستی.
جک، که به وضعیت خود گفت: به غول، به یک اتاق خواب نشان داده شده است، که در آن،
مرده شب، میزبان خود را در یکی دیگر از آپارتمان من من این کلمات را شنید:
"اگر چه در اینجا شما را با من تسلیم این شب، شما باید نور صبح را نمی بیند
باشگاه من باید مغز خود را آشکار فاصله!
"تو بنابراین Say'st،" quoth جک "است که مانند یکی از کلاهبرداری های ویلز خود را، با این حال امیدوارم که
به اندازه کافی حیله گری شما خواهد شد. "
سپس، بیرون آمدن از رختخواب، او را به شمش در بستر به جای خود گذاشته، و مخفی خود را در
گوشه ای از اتاق.
در آن زمان مرده از شب در آمد غول ویلز، که ضربات متعدد سنگین را زده
روی تخت با باشگاه خود، فکر او را به هر استخوان در پوست جک شکسته بود.
صبح روز بعد جک، خنده در آستین او را، با تشکر صمیمانه خود را به او داد
مسکن شب. "چطور شما استراحت" quoth غول؛
شما احساس می کنید هر چیزی را در شب، نه؟ "
"نه،" quoth جک، "چیزی جز یک موش، که دو یا سه slaps با دم خود را به من داد."
با استفاده از آن، به شدت تعجب، غول به رهبری جک به صبحانه، آوردن او را در یک کاسه
شامل چهار گالن پودینگ شتابزده است.
در حال بیزاری می جویند غول فکر می کنم آن را بیش از حد برای او، جک قرار دادن یک کیف چرمی بزرگ
تحت پوشش سست خود را، در چنین راهی که او می تواند پودینگ را در آن بدون انتقال
آن درک شده است.
سپس، گفتن غول او را یک ترفند را به او نشان می دهد، به دست گرفتن چاقو، جک پاره پاره باز
کیسه، و خارج همه پودینگ شتابزده آمد.
که بر روی ان، گفت: "شانس splutters ناخن هور هور می تواند انجام این کار ترفند hurself"
هیولا در زمان چاقو، و پاره باز شکم خود را، به زمین افتاد مرده.
در حال حاضر، آن را در این روز اتفاق افتاده است که تنها پسر شاه آرتور را به پدرش پرسید:
او مبلغ زیادی از پول، به منظور است که او ممکن است بروید و به دنبال بخت خود را در
اصالت ولز، که در آن زندگی می کردند
بانوی زیبا دارای هفت ارواح شیطانی.
شاه تلاش خود را برای متقاعد کردن پسرش از آن، اما در بیهوده و در آخر راه
و شاهزاده با دو اسب را تعیین می کنند، با پول بارگذاری می شود، دیگر برای خود به
سوار شدن بر.
در حال حاضر، پس از چند روز سفر، او را به بازار شهر در ولز آمد، جایی که او مشهود
جمعیت گسترده ای از مردم گرد هم آمدند.
شاهزاده پرسید: به همین دلیل از آن، و گفته شد که آنها جسد را برای بازداشت شده بود
چند مبالغ زیادی از پول است که متوفی بدهکار وقتی که او درگذشت.
شاهزاده پاسخ آن بود که طلبکاران ترحم باید به خیلی بی رحمه، و گفت: "برو
دفن مردگان، و طلبکاران خود را به محل سکونت من، وجود دارد و بدهی های خود را باید
پرداخت می شود. "
آنها، در اعداد بزرگ از جمله آمد که قبل از شب او تنها مبلغ دو پنس سمت چپ برای
خودش.
در حال حاضر جک قاتل غول پیکر، در آینده که در راه، به طوری که با سخاوت گرفته شده بود
شاهزاده، که او مورد نظر را به بنده اش.
این توافق، که صبح روز بعد آنها به جلو در سفر خود را با هم،
در زمانی که آنها به عنوان سوار خارج از شهر، یک زن به نام بعد از شاهزاده،
گفت: "او بدهکار این مبلغ دو پنس من
هفت سال؛ دعا پرداخت و همچنین بقیه ".
با قرار دادن دست خود را به جیب خود، شاهزاده به زن همه او چپ، به طوری که
بعد از غذای روز خود را، که طلسم جک کوچک بود او را هزینه، آنها
بدون یک پنی بین آنها است.
وقتی خورشید کم کردم، پسر پادشاه گفت: "جک، از آنجایی که ما هیچ پول، که در آن می توان
تسلیم این شب "؟
اما جک پاسخ داد: "استاد، ما به اندازه کافی، برای من زندگی دایی در درون
دو کیلومتر از این محل است، او به یک غول بزرگ و هیولا با سه سر او
مبارزه با پانصد مرد در زره، و آنها را به پرواز قبل از او. "
"افسوس!" quoth شاهزاده، "آنچه ما انجام می دهیم؟
او قطعا به ما ریز ریز کردن در یک لقمه.
نه، ما کمیاب به اندازه کافی برای پر کردن یکی از دندان های توخالی خود را! "
"این مهم نیست که،" quoth جک "من خودم را قبل و آماده راه
برای شما، در نتیجه در اینجا متوقف و منتظر بمانید تا من بازگشت ".
جک و سپس در سرعت کامل دور سوار، و به دروازه قلعه، او
زدم تا با صدای بلند همسایه تپه انعکاس که او ساخته شده است.
غول در این رعد و برق مثل غرش: "چه کسی وجود دارد؟"
جک پاسخ داد: "هیچ اما فقیر پسر عموی جک."
Quoth او: "چه خبر با پسر عموی فقیر من جک؟
او پاسخ داد: "عزیز دایی، اخبار و سنگین، خدا WOT!
"Prithee،" quoth غول، "چه خبر سنگین می تواند به من؟
من به یک غول با سه سر، و در کنار تو knowest من می توانم پانصد مرد مبارزه
در زره، و آنها را مانند کاه قبل از باد پرواز می کنند. "
"آه، اما،" quoth جک "در اینجا پسر پادشاه با هزار مرد در زره
به شما کشتن و نابود کردن تمام است که شما باید! "" اوه، پسر عموی جک، گفت: "غول" این است
اخبار سنگین در واقع!
من بلافاصله و اجرا و پنهان کردن خودم، و تو ببینی قفل، پیچ، و نوار و
نگه داشتن کلید تا زمانی که شاهزاده از دست رفته است. "
پس از امن غول، جک ذهن استاد خود، زمانی که آنها خودشان را صمیمانه
شاد در حالی که غول فقیر دراز لرزش در طاق در زیر زمین است.
در اوایل سال جک صبح استاد خود را با عرضه تازه از طلا مبله و
نقره ای، و سپس او را فرستاد سه مایل رو به جلو در سفر خود، در آن زمان
شاهزاده شد به خیلی از بوی غول خوبی است.
جک پس از آن بازگشت، و اجازه دهید از غول طاق، که می خواست آنچه که او باید به
او که خود را برای حفظ قلعه از نابودی است.
"چرا،" quoth جک، "من می خواهم چیزی جز کت قدیمی و کلاه لبه دار، همراه با قدیمی
شمشیر زنگ زده و دمپایی که در سر رختخواب خود هستند. "
Quoth غول: "شما می دانید آنچه شما بخواهید، آنها با ارزش ترین چیز من
داشته باشد.
کت شما را مخفی نگه دارید، کلاه به شما می خواهید بدانید که بگویم
شمشیر کاهش جدا هر اعتصاب و کفش تردستی فوق العاده هستند.
اما شما برای من بسیار سرویس شده اند، بنابراین آنها را با تمام قلبم را. "
جک های تشکر شده عموی او، و سپس با آنها رفت.
او به زودی پیشی گرفت و استاد خود و آنها به سرعت در خانه خانم وارد
شاهزاده به دنبال که یافتن شاهزاده خواستگار، مهمانی پر زرق و برق آماده
برای او.
بعد از ضیافت منعقد شد، او را گفت: او یک کار را به او داشتم.
او دهان خود را با دستمال پاک کرد، گفت: "شما باید که دستمال را به من نشان می دهد
تا فردا صبح، و یا دیگری به شما سر خود را از دست بدهند. "
که او آن را در آغوش او قرار داده است.
شاهزاده به رختخواب در غم و اندوه بزرگ رفت، اما درپوش جک دانش به او اطلاع آن
به دست آید.
او در نیمه های شب بر روح آشنا او را به نام او حمل به
شیطان.
اما جک را بر روی کت خود را از تاریکی و کفش خود را از تردستی، و در آنجا به عنوان
محض بود.
هنگامی که او وارد یکی از قدیمی، او داد دستمال به شیطان پیر،
که آن را بر قفسه گذاشته، جک از کجا آن را در زمان آورده و آن را به ارباب خود را، که نشان داد
آن را به بانوی روز بعد، و به همین ترتیب زندگی خود را نجات داد.
در آن روز، او به شاهزاده یک بوسه و به او گفت او باید او را به لب ها نشان می دهد
صبح روز بعد که او را بوسید شب گذشته، و یا از دست دادن سر خود را.
"آه!" او جواب داد: "اگر جز معدن شما را ببوس، من خواهد شد."
"است که نه اینجا و نه وجود دارد، گفت:" او، "اگر اینکار را نکنید، مرگ قسمت شما!
در نیمه شب او را به عنوان قبل از رفت و برای اجازه دادن به قدیمی شیطان عصبانی بود
دستمال برود.
"اما در حال حاضر،" quoth او، "من خیلی سخت برای پسر پادشاه، من تو را با بوسه،
و او به من لب تو نشان می دهد. "
که او انجام داد، و جک، هنگامی که او ایستاده بود نه با قطع سر شیطان و
آن را تحت پوشش نامرئی خود را به استاد خود به ارمغان آورد، که صبح روز بعد آن را از جیبش در آورد
توسط شاخ قبل از خانم.
این افسون را شکست و روح خبیث او را ترک کرد، و او را در تمام
زیبایی اش.
آنها صبح روز بعد ازدواج کرده بودند، و به زودی پس از به دربار شاه رفت
آرتور، که در آن جک برای سوء استفاده های بسیاری از او را بزرگ، یکی از شوالیه های ساخته شده
جدول گرد.
جک به زودی جستجو برای غول، اما او سواری نه چندان دور، زمانی که او را دیدم
غار در نزدیکی در ورودی که او مشهود غول نشسته بر یک بلوک از چوب،
با یک باشگاه آهن منگوله دار در کنار او.
چشم چپ نگاه کردن او مانند شعله آتش، لغات خود را ترسناک و زشت، و
گونه ها می خواهم یک زن و شوهر از flitches زیادی از بیکن، در حالی که موی ریش خود را
میله های شبیه سیم آهن و قفل
که بر شانه های قوی خود را آویزان بودند مانند مارها فر و یا آدرس های صدای خش خش.
جک alighted از اسب خود، و قرار دادن بر روی کت از تاریکی، بالا رفت و نزدیک به
غول، و گفت آرام: "اوه! شما وجود دارد؟
آن را نمی خواهد زمانی قبل از اینکه شما را به سرعت توسط ریش است. "
غول این همه در حالی که می تواند او را نمی بینم، به حساب پوشش نامرئی خود، به طوری که
جک، بالا آمدن نزدیک به هیولا، یک ضربه با شمشیر خود را در سر او اصابت کرد،
اما، از دست رفته هدف خود، او را قطع بینی به جای.
در این، غول مانند claps از رعد و برق غرش، آغاز شد و در مورد او غیر روحانی با
باشگاه آهن خود را مثل یک دیوانه.
اما جک، پشت، سوار شمشیر خود را تا دسته در پشت غول پیکر، به طوری که
او به زمین افتاد مرده.
این انجام می شود، جک قطع سر غول، و ارسال آن، با برادرش نیز به
شاه آرتور، توسط متصدی حمل ونقل، او برای این منظور استخدام کرد.
جک در حال حاضر حل و فصل برای ورود به غار غول پیکر که در جستجوی گنج او، و عبور
همراه از طریق سیم پیچ های بزرگ و بسیاری از چرخش دوران، او در طول یک اتاق بزرگ آمد
هموار با جدیدترند، در انتهای فوقانی
که پاتیل جوش بود، و در دست راست یک جدول بزرگ، که در آن
غول پیکر استفاده می شود که به ناهار خوردن.
سپس او را به پنجره آمد، منع شده با آهن، که از طریق آن نگاه کرد و به او مشهود گسترده
تعداد اسیران بدبخت، که او را از دیدن، گریه کردن: "افسوس! مرد جوان، تو هنر
رسیدن به یکی در میان ما در این دن بدبخت؟ "
"آی" جک quoth، اما دعا می کنم به من بگویید چه معنای اسارت خود را؟ "
"ما نگه داشته شده اند، گفت:" یک، "تا زمان مانند غول میخواهد به جشن
و پس از آن fattest در میان ما ذبح شده است.
و بسیاری از آنها را بر مردان به قتل dined! "
"شما را بگو،" quoth جک، و فورا باز دروازه و اجازه دهید آنها را آزاد، که
همه شاد مانند مردان در نگاه عفو محکوم.
سپس جستجوی خزانه غول، او به اشتراک گذاشته شده از طلا و نقره به همان اندازه در میان
آنها و آنها را به قلعه همسایه، جایی که آنها به همه feasted و ساخته شده
شاد بیش از رستگاری.
اما در میان این همه نشاط پیامبر خبر آورده که یک
Thunderdell، یک غول با دو سر، پس از مرگ بستگان او شنیده، آمده بود
از دره های شمالی در revenged
جک، و در داخل یک مایل از قلعه، مردم کشور پرواز قبل از اینکه او را دوست
کاه. اما جک بود کمی daunted نیست، و گفت:
msgstr "" "به او اجازه می آیند!
من یک ابزار به خلال دندان های خود را و شما، خانمها و آقایان، به قدم زدن به بیرون
باغ، و شما باید مرگ و نابودی این غول پیکر Thunderdell شاهد
این قلعه در میان یک جزیره کوچک احاطه شده توسط یک خندق 30 واقع شد
فوت عمق و 20 فوت عرض، که بیش از غیر روحانی پل متحرک.
بنابراین جک به کار مردان را به قطع را از طریق این پل در هر دو طرف، تقریبا در وسط؛
و پس از آن، پانسمان و خود را در پوشش نامرئی خود، او را در برابر غول خود را با راهپیمایی
شمشیر از هشیاری.
اگرچه غول می تواند جک را نمی بیند، او گداخته شدن روش خود را، و در این گریه
واژه ها:
"هزینه، فی، FO، fum! من بوی خون انگلیسی!
زنده است او، یا او مرده، من استخوان خود را به من نان را به عمل خرد کردن یا اسیاب کردن! "
"تو بنابراین Say'st، گفت:" جک "و سپس تو که به راستی یک هیولا میلر.
غول گریه کردن دوباره: "تو که تبه کار که منجر به کشته شدن بستگان من؟
بعد از آن من تو را با دندان های من اشک آور، خون تو را خورد، و خرد کردن استخوان های تو را به پودر.
"شما رو می گیره اول،" quoth جک، و پرتاب کت نامرئی خود را،
به طوری که غول ممکن است او را، نگاه کنید و قرار دادن در کفش خود را از تردستی، او فرار
از غول، که به دنبال مانند راه رفتن
قلعه، به طوری که پایه های بسیار از زمین به نظر می رسید به لرزش در هر مرحله.
جک او رقصی است طولانی، منجر شد، به منظور است که آقایان و خانمها ممکن است ببینید؛ و در
آخرین به پایان دادن به این موضوع، به آرامی بر روی پل متحرک زد، غول، در سرعت کامل،
به دنبال او با باشگاه خود است.
سپس، در آینده به وسط پل، وزن غول را شکسته و
او بی پروا به داخل آب سقوط، جایی که او نورد و wallowed: مثل نهنگ.
جک ایستاده خندق، به او خندیدند در حالی که همه، اما هر چند غول فومی
به گوش او را مسخره و سقوط از جایی به جای دیگر در خندق، با این حال او نمی تواند
به revenged.
جک در طول یک سبد، طناب و آن را بیش از دو سر از غول بازیگران و کشید
او را در ساحل توسط یک تیم از اسب، و پس از آن قطع هر دو سر خود را با شمشیر خود را از
وضوح، و ارسال آنها را به شاه آرتور.
بعد از چند مدت زمان صرف شده در نشاط و تفریح و سرگرمی، جک، گرفتن مرخصی از شوالیه ها و
بانوان، برای ماجراهای جدید. از طریق جنگل بسیاری از او گذشت، و آمد در
طول پا از کوه بالا.
در اینجا، در اواخر شب، متوجه شد که یک خانه تنها و بیکس، و در درب زدم، که
به وسیله ی یک مرد میانسال با سر به عنوان رنگ سفید به عنوان برف.
"پدر گفت:" جک "می تواند به شما تسلیم مسافر شب زده است که راه خود را از دست داده؟"
"بله" پیر مرد گفت: "حق با شما را به کلبه فقیر من خوش آمدید.
که بر روی ان جک وارد شده، و پایین با هم با آنها نشسته، و پیر مرد شروع به صحبت می کنند به عنوان
شرح زیر است: "پسرم، من کمربند خود را فاتح بزرگ غول، و ناگهان،
پسر من، در بالای این کوه است
مسحور قلعه، این است که توسط غول پیکر به نام Galligantua نگهداری می شوند، و او توسط کمک
سحر و قدیمی، خیانت بسیاری از شوالیه ها و بانوان را به قلعه خود را، که در آن با هنر سحر و جادو
آنها را به اشکال و فرم های گوناگون تبدیل شده است.
اما مهمتر از همه، من اندوهگین میشوم که دختر دوک، و آنها را از او برداشته
باغ پدر خود را از طریق هوا در ارابه سوزش، حمل آتشین کشیده شده
اژدها، هنگامی که او را در درون امن
قلعه، و او را به عقبی سفید تبدیل شده است.
و اگر چه بسیاری از شوالیه ها سعی کرده اند برای شکستن افسون، کار و رستگاری او،
هنوز هیچ کس نمی تواند آن را در حساب و دو griffins ناراحت کننده است که قرار داده شده انجام
در دروازه قلعه و نابود کردن هر کسی که می آید نزدیک.
اما شما، پسر من، ممکن است توسط آنها منتقل می کند کشف نشده، جایی که در دروازه
قلعه شما خواهد engraven را در حروف بزرگ چگونه طلسم ممکن است شکسته شود. "
جک به پیر مرد دست او، و وعده داده است که در صبح او را
سرمایه گذاری زندگی خود را برای آزادی خانم.
صبح روز بعد جک به وجود آمد قرار داده و بر روی پوشش نامرئی خود و کفش و کلاه سحر و جادو، و
خود را برای نزاع آماده کرده است.
در حال حاضر، هنگامی که او را به بالای کوه رسیده بود او به زودی کشف این دو آتشین
griffins، اما آنها را بدون ترس به تصویب رسید، به دلیل پوشش نامرئی خود را.
هنگامی که او فراتر از آنها بود، او بر دروازه قلعه طلایی ترومپت
آویزان زنجیره نقره ای، که تحت آن این خطوط حک شد:
"هر کس باید این ضربه ترومپت، باید به زودی سقوط غول پیکر،
و شکستن افسون سیاه مستقیم، بنابراین همه باید در حالت شاد باشد ".
جک به محض خوانده بود اما او را منفجر می ترومپت، که در آن قلعه لرزید
به پایه های وسیع آن، و غول و سحر و در سردرگمی نفرت انگیز بودند، گاز گرفتن
شست خود را و پاره شدن موهای خود را، که ستمکار دانستن سلطنت خود را به پایان رسیده بود.
سپس غول دولا شدن را به باشگاه خود، جک در 1 ضربه سر او را قطع؛
که بر روی ان حقه باز، نصب و استقرار به هوا، در گردباد دور انجام شد.
سپس سحر، شکسته شد و تمام اربابان و بانوان که تا زمانی بوده است
تبدیل به پرندگان و جانوران به شکل مناسب خود بازگشتند، و قلعه
در ابری از دود از میان رفت.
این در حال انجام سر از Galligantua بود، به همین ترتیب، در روش معمول، منتقل
دادگاه شاه آرتور، که در آن، روز بعد، جک، و به دنبال
شوالیه ها و خانم ها که تحویل شده است.
که بر روی ان، به عنوان پاداش برای خدمات خود، پادشاه غالب بر دوک
به سبب دختر خود را در ازدواج در صادقانه جک.
پس ازدواج کرده بودند، پادشاهی بود با شادی در عروسی پر شده است.
علاوه بر این، شاه در جک اعطا قلعه نجیب، با املاک و بسیار زیبا
بدان متعلق است، جایی که او و خانم اش در شادی و شادی تمام زندگی می کردند
بقیه روز خود را.