Tip:
Highlight text to annotate it
X
PART 2 : فصل ششم
ادنا Pontellier نمی توانست گفته همین دلیل ، مایل به رفتن به ساحل ، او با رابرت
باید در وهله اول کاهش یافته است ، و در وهله دوم ، در به دنبال
اطاعت را به یکی از دو تکانه های متناقض که او impelled.
نور خاصی بود شروع تا طلوع dimly درون او ، -- نور که نشان
راه ، آن را ممنوع است.
در آن دوره اولیه آن خدمت کرد اما او را سردرگم است.
اش به رویاها ، به اندیشه و کردار ، به غم و اندوه سایه که به حال غلبه بر
او نیمه شب هنگامی که او خودش را به اشک رها کرده بود.
به طور خلاصه ، خانم Pontellier شروع به درک موقعیت خود را در جهان به عنوان
انسان ، و به رسمیت شناختن روابط خود را به عنوان یک فرد را به جهان درون و
در مورد او.
این کار ممکن است مانند وزن سنگین از حکمت به نظر می رسد بر روح جوان فرود
زن از بیست و هشت -- شاید حکمت بیش از روح القدس است که معمولا به خوشحال
تسلیم شدن به هر زنی.
اما از آغاز از چیزها ، از جهان به خصوص است ، لزوما مبهم ، درهم ،
هرج و مرج ، و بسیار نگران کننده است. تعداد کمی از ما تا کنون از چنین ظهور
آغاز!
چگونه روح بسیاری از هلاک در جنجال و هیاهو در آن!
صدای دریا اغوا کننده است ، هرگز در متوقف کردن ها ، زمزمه ، تقاضاهای مصرانه ، زمزمه ،
دعوت از روح برای گذراندن مدتی در abysses تنهایی سرگردان ، خود را از دست بدهند در
mazes از تفکر به سمت داخل.
صدای دریا به روح صحبت می کند. لمس دریا مبنی بر لذات جسمانی است ، enfolding
بدن در آغوش نرم ، و خود را نزدیک.
فصل هفتم
خانم Pontellier بود نه یک زن که به اطمینان داده شده ، تا کنون مشخصه
بر خلاف طبیعت او است. او حتی به عنوان یک کودک کوچک خود را زندگی کرده بود
زندگی در درون خودش.
در یک دوره خیلی زود ، او به طور غریزی زندگی دوگانه توقیف کرده بود -- که به خارج
وجود این عمل ، زندگی به سمت داخل است که سوالات.
در آن تابستان در جزیره بزرگ او شروع به شل کمی گوشته رزرو که
همیشه احاطه او.
ممکن است وجود داشته است -- باید وجود داشته اند -- را تحت تاثیر قرار ، هر دو ظریف و آشکار ،
در راه های مختلفی خود را به او را وادار به انجام این کار ، اما واضح ترین بود
نفوذ آدل Ratignolle.
جذابیت فیزیکی بیش از حد کریول برای اولین بار جذب به حال او را ، برای ادنا
حساسیت مبنی بر لذات جسمانی به زیبایی.
سپس خلوص و صداقت تمام هستی زن ، که هر یک ممکن است به عنوان خوانده شده ، و
که تشکیل قابل توجه مقابل ذخیره همیشگی خود را به او -- که ممکن است
مبله یک لینک است.
چه کسی می تواند بگوید چه فلزات خدایان استفاده در جعل پیوند ظریف که ما تماس بگیرید
همدردی ، که ما به عنوان ممکن است به خوبی عشق می خوانند.
این دو زن رفت یک روز صبح به ساحل با هم ، بازو در بازو ، زیر بزرگ
سفید ساباط.
ادنا بر مادام Ratignolle غالب مجبور به ترک بچه ها پشت سر ، هر چند او
نمی تواند او را وادار به رول کوچک از دوزندگی را وادار به ترک ، که آدل
التماس به اجازه داده شود به لغزش به عمق جیب خود.
در برخی از راه های غیر قابل توصیف آنها از رابرت فرار کرده بود.
پیاده روی به ساحل هیچ کس ناچیز بود ، متشکل آن را به عنوان طولانی ، شنی
مسیر ، که بر اساس آن رشد پراکنده و درهم که آن را در دو طرف مرز ساخته شده
تاخت و تاز های مکرر و غیر منتظره.
هکتار از بابونه زرد برقراری ارتباط در هر دو دست وجود دارد.
دورتر هنوز ، باغ های گیاهی ، با مزارع مکرر کوچک زیاد بود
درختان پرتقال یا لیمو دخالت.
خوشه های سبز تیره از دور در خورشید glistened.
زنان هر دو از ارتفاع قشنگ ، خانم Ratignolle داشتن بیشتر
زنانه و شکل matronly.
افسون از هیکل ادنا Pontellier insensibly بر شما به سرقت برده است.
خطوط از بدن او بسیار طولانی بودند ، تمیز و متقارن و آن بدن که بود
گاهی اوقات سقوط به شمار پر زرق و برق بود هیچ پیشنهاد تر و تمیز وجود دارد ،
کلیشه مد بشقاب در مورد آن.
ناظر گاه به گاه و indiscriminating ، در عبور ، ممکن است یک نگاه دوم بازیگران نیست
پس از این رقم است.
اما با احساس بیشتر و بصیرت او را به رسمیت شناخته اند زیبایی اصیل
مدل سازی آن ، و به شدت برازنده وقار و جنبش ، ساخته شده است که ادنا
متفاوت از جمعیت Pontellier.
او یک پارچه سرد عینک که آن روز صبح -- سفید ، با تکان دادن یک خط عمودی قهوه ای
در حال اجرا را از طریق آن ، همچنین یقه کتانی سفید و کلاه نی بزرگ است که او تا به حال
گرفته شده از PEG در خارج از درب.
کلاه به هیچ وجه بر روی موهای قهوه ای زرد خود ، دست تکان دادند که کمی استراحت ، سنگین ، و
چسبیده نزدیک به سر او.
خانم Ratignolle ، دقت بیشتری از رنگ خود ، به حال twined حجاب گاز مورد
سرش. او عینک دستکش dogskin ، با gauntlets
که مچ دست او را را محافظت.
او در سفید خالص بود ، لباس با fluffiness از ruffles که از او شد.
پارچه و چیزهای تکان و لرزش بال بتن کرد که او مناسب غنی ، زیبایی و انبوه او را
به عنوان یک شدت بیشتری از خط نمی توانست انجام شود.
شدند و تعدادی از حمام خانه ها در امتداد ساحل ، ساخت و ساز خشن اما جامد وجود دارد ،
ساخته شده با کوچک ، گالری های حفاظت از آب با آن مواجه است.
هر یک از این خانه ها شامل دو محفظه ، و هر خانواده در Lebrun دارای
محفظه برای خود ، با تمام متعلقات ضروری از حمام و نصب
هر راحتی دیگر صاحبان ممکن است میل.
دو زن تا به حال به هیچ وجه قصد از حمام کردن ، آنها فقط قدم به ساحل بود
برای پیاده روی و به تنهایی و در نزدیکی آب است.
Pontellier و محفظه Ratignolle یکدیگر زیر یک سقف adjoined.
خانم Pontellier کلید خود را از طریق نیروی عادت آورده بود.
باز کردن درب از اتاق خود حمام او رفت و در داخل ، و به زودی ظهور ، آوردن یک
قالیچه ، که او بر اساس طبقه از گالری پخش می شود ، و دو بالش مو بزرگ تحت پوشش
با سقوط ، که او در برابر جبهه از ساختمان قرار داد.
این دو خود را در سایه ای از ایوان ، کنار هم نشسته وجود دارد ، با
پشت خود را در برابر بالش و پای خود را گسترش داد.
مادام Ratignolle حذف حجاب او ، صورت او را با نه ظریف پاک
دستمال ، و خودش را با فن دامن زد که او همیشه به حالت تعلیق در انجام
در جایی در مورد شخص خود را با یک روبان باریک و بلند ،.
ادنا حذف یقه او و لباس او را در گلو باز کرد.
او فن از مادام Ratignolle گرفت و شروع به فن هر دو خود و او
همدم.
این بسیار گرم بود ، و در حالی که برای آنها چیزی جز سخنان تبادل اطلاعات مربوط به
گرما ، خورشید ، تابش خیره کننده است.
اما نسیم می وزد ، اندکی متلاطم ، باد و سفت که شلاق آب را به داخل وجود دارد
کف کردن.
این fluttered دامن از دو زن کرده و آنها را برای در حالی که درگیر در نگه داشته
تنظیم ، تنظیم مجدد ، tucking در امنیت مو پین و کلاه و پین.
چند نفر بودند ورزشی در فاصله ای دور در آب است.
ساحل بسیار هنوز هم از صدای انسان در آن ساعت بود.
بانوی در سیاه و سفید بود به خواندن عبادت صبح خود را بر روی ایوان همسایه
حمام.
دو عاشق جوان مبادله می کردند حسرت قلب خود را در زیر کودکان
چادر ، که آنها اشغال نشده پیدا کرده بود. ادنا Pontellier ، ریخته گری چشم او درباره ،
به حال در نهایت آنها را در حال استراحت بر دریا نگه داشته شود.
روز روشن بود و به اجرا درآمد نگاه آنجا که آسمان آبی رفت ، وجود داشت
ابرهای سفید چند idly در طول افق معلق شده است.
بادبان سه گوش بود در جهت گربه جزیره قابل مشاهده است ، و دیگران به سمت جنوب
تقریبا بی حرکت به نظر می رسید در فاصله دور.
"از آنها -- از شما فکر" از آدل همدم او ، که لقاء خواست
او مشغول تماشا بود با توجه کمی سرگرم ، دستگیر شده توسط جذب
بیان که به نظر می رسید به دست گرفت و
هر ویژگی را به سکون خوش هیکل ثابت شده است.
"هیچ چیز" ، بازگشت خانم Pontellier ، با شروع در یک بار ، و افزود : "چگونه احمق!
اما به نظر من آن است که پاسخ ما را به طور غریزی به چنین یک سوال است.
دیدن من ، "او در ادامه ، پرتاب پشت سرش و باریک شدن چشم خوب خود را تا آنها
مثل دو نقطه روشن از نور تاباند.
"به من اجازه مراجعه کنید. من واقعا به فکر آگاه نیست
هر چیزی ، اما شاید من می توانم افکار من جابجایی ".
"آه! ذهن هرگز! "خندید خانم Ratignolle.
"من آنقدرها سخت نیست. من به شما اجازه دهید این زمان.
این است که واقعا فکر می کنم ، به خصوص در مورد تفکر فکر می کنم بیش از حد داغ است. "
اما برای لذت از آن ، همچنان ادامه داشت : "ادنا.
"اول از همه ، نزد آب کشش تا دور آن حرکت
بادبان در برابر آسمان آبی ، ساخته شده یک عکس خوشمزه است که من فقط می خواستم برای نشستن
و نگاهی به.
باد گرم ضرب و شتم را در صورت من ساخته شده من فکر می کنم -- بدون هیچ گونه اتصال که من می توانم
اثری از یک روز تابستان ، در کنتاکی ، از چمنزار که به بزرگی اقیانوس به نظر می رسید
دختر بسیار کمی راه رفتن را از طریق چمن ، که بالاتر از کمر او بود.
او را دور انداخت اسلحه خود را به عنوان اگر شنا هنگامی که او راه می رفت ، ضرب و شتم چمن بلند قد به عنوان یکی
اعتصاب از در آب است.
آه ، من می بینم اتصال در حال حاضر! "" از کجا خواهید شد و آن روز در کنتاکی ،
راه رفتن را از طریق چمن؟ "" من به یاد داشته باشید نه در حال حاضر است.
من فقط راه رفتن مورب در سراسر یک میدان بزرگ است.
یکشنبه ، کلاه سر گذاشتن من این دیدگاه را مسدود است.
من می توانم تنها بسط سبز قبل از من مراجعه کنید ، و احساس کردم که اگر من باید در راه رفتن
برای همیشه ، بدون آمدن به انتهای آن می شود. به خاطر نمی آورم که آیا من وحشت زده شد
یا خوشحال.
من باید سرگرم شده است.
"احتمال آن را نمی یکشنبه ،" او خندید "و فرار از نماز ، از
خدمات پروتستان ، در روح از دل تنگی پدر من خوانده است که لرز من هنوز
فکر می کنم. "
و شما شده است فرار از نماز از زمان ، MA chere؟ پرسید : "مادام
Ratignolle ، خوشحال است. "نه! اوه ، نه!
ادنا عجله برای گفتن دارد.
"من کمی فرزند unthinking در آن روزها بود ، فقط به دنبال ضربه گمراه کننده
بدون شک.
بر خلاف انتظار ، در طول یک دوره از مذهب زندگی من زمان نگه شرکت بر من ؛
پس از من دوازده سال داشت و تا زمان تا -- چرا ، من تا به حال فرض کنید ، هر چند که من هرگز فکر نمی
بسیار در مورد آن -- همراه با عادت رانده است.
اما آیا می دانید ، "او قطع ، تبدیل سریع چشم خود را بر مادام Ratignolle و
خم شدن به جلو کمی را به صورت خود را کاملا نزدیک به همراه او ،
"گاهی اوقات احساس می کنم در این تابستان به عنوان اگر من
راه رفتن از طریق چمن زار سبز دوباره idly ، aimlessly ، unthinking و unguided ".
مادام Ratignolle دست خود را بر خانم Pontellier ، که در نزدیکی او بود را بنا نهاد.
دیدن که از طرف خارج نمی شد ، او آن را clasped بصورتی پایدار و محکم و گرمی است.
او حتی آن را کمی نوازش ، از روی علاقه ، از سوی دیگر ، زمزمه در یک ته رنگ ،
"چری Pauvre."
اقدام در ابتدا کمی گیج کننده به ادنا بود ، اما او به زودی خودش را به آسانی لنت
به نوازش ملایم کریول.
او عادت کرده است ، به بیان بیرون و صحبت از محبت نیست یا در
خود یا در دیگران.
او و خواهرش کوچکترش ، جانت ، یک معامله خوب از طریق اعمال زور از اختلاف است
عادت مایه تاسف است.
خواهر مسن تر ، مارگارت ، matronly و محترمانه بود ، و احتمالا از داشتن فرض
matronly و housewifely مسئولیت بیش از حد در اوایل زندگی ، مادر خود را در داشتن درگذشت
زمانی که آنها کاملا جوان بودند ، مارگارت پرحرارت و علاقه نیست ، او عملی است.
ادنا دوست دختر گاه به گاه به حال کرده بود ، اما اینکه آیا به طور تصادفی و یا نمی کنند ، آنها به نظر می رسید به
همه از یک نوع بوده است -- خود موجود است.
او متوجه شد که بانک از شخصیت خود را به حال زیاد است ، شاید همه چیز ،
برای انجام این.
صمیمی ترین دوست او در مدرسه یکی از روشنفکر و نه استثنایی بوده است
هدایا ، که مقالات ، ریز ، صدایی که ادنا تحسین و سعی در تقلید نوشت ؛
و با او صحبت کرد و بیش از میدرخشد
کلاسیک انگلیسی ، و گاهی اوقات به مجادلات مذهبی و سیاسی برگزار شد.
ادنا اغلب در یکی از گرایش که گاهی از درون آشفته به حال او تعجب
بدون ایجاد هر گونه نشان می دهد بیرون و یا تجلی در بخشی خود.
در سن خیلی زود -- شاید از آن بود که او طی اقیانوسی از تکان دادن چمن --
او به یاد او که شور و حرارت از وقار شیفته شده بود و
چشم غمگین و افسر سواره نظام که پدرش را در کنتاکی بازدید.
او می تواند حضور او را ترک کنید هنگامی که او آنجا بود ، و نه حذف چشم خود را از او
صورت ، که چیزی شبیه ناپلئون بود ، با قفل موهای سیاه شکست در سراسر
پیشانی.
اما افسر سواره نظام imperceptibly خارج از وجود او ذوب میشود.
در یکی دیگر از هم عواطف او را عمیقا توسط نجیب زاده جوان که بازدید درگیر شدند
بانوی بر روی یک مزرعه همسایه.
بود بعد از اینکه آنها به می سی سی پی رفت و برای زندگی است.
مرد جوان به ازدواج به بانوی جوان مشغول بود ، و آنها گاهی اوقات به نام
پس از مارگارت ، رانندگی بیش از بعد از ظهر در حشره دار است.
ادنا کمی تنگ شده بود ، فقط ادغام را به نوجوانان خود ؛ و تحقق است که او
خودش هیچ چیز ، هیچ چیز ، هیچ چیز به مرد جوان درگیر بود ، تلخ بود
ابتلا به او.
اما او ، بیش از حد ، رفت و راه را از رویاهای. او یک زن جوان رشد کرده بود زمانی که او
پیشی گیرد و توسط آنچه او تصور می شود به اوج سرنوشتش.
این بود که صورت و شکل tragedian بزرگ شروع به تخیل او امد و شد زیاد
و حواس او را به هم بزنید. تداوم شیفتگی به آن لنت
یک وجه از اصالت.
ناامیدی از آن ، آن را با زنگ های رفیع از شور بزرگ با رنگ مشخص شده است.
تصویری از tragedian بر enframed میز او ایستاد.
هر کس ممکن است پرتره tragedian بدون سوء ظن هیجان انگیز داشتن و یا
را تایپ کنید. (این انعکاس شوم بود که او
گرامی.)
در حضور دیگران به او ابراز تحسین برای هدیه والای خود را ، به عنوان او
دست این عکس در اطراف و بر راحت و کاربر پسند شباهت ساکن.
هنگامی که به تنهایی او گاهی اوقات آن را برداشت و بوسید شیشه سرد شور و حرارت است.
ازدواج او به Leonce Pontellier صرفا یک تصادف بود ، در این رابطه
مشابه بسیاری از ازدواج های دیگر که به عنوان حکم سرنوشت لباس مبدل در امدن.
در میان شور راز بزرگ او این بود که او او را ملاقات نمود.
او در عشق سقوط کرد ، به عنوان مرد در عادت انجام ، و کت و شلوار خود را با فشار
حرارت و تب و تاب که ترک هیچ چیزی به دلخواه.
او را خوشحال و سرسپردگی مطلق خود را به او flattered.
او خیالی بود همدردی از فکر و سلیقه بین آنها ، که در آن او فانتزی وجود دارد
اشتباه گرفته شود.
اضافه کردن به این مخالفت خشونت آمیز پدر و خواهرش مارگارت ها به او
ازدواج با یک کاتولیک است ، و ما باید به دنبال ندارد بیشتر برای انگیزه که وی را به
قبول موسیو Pontellier برای شوهرش است.
نقطه اوج سعادت ، که ازدواج با tragedian بوده است ، برای
خود را در این جهان.
او به عنوان همسر فداکار مردی که او را پرستش ، احساس او را جای خود را با گرفتن
منزلت خاصی در دنیای واقعیت ، از بسته شدن پورتال برای همیشه لطفا برای پشت سر او را بر
قلمرو عشق و رومانس هم و رویاهای.
اما هنوز مدت زیادی نبود قبل tragedian برای پیوستن به افسر سواره نظام رفته بود و
مرد جوان درگیر ثابت شده و چند نفر دیگر و ادنا در بر داشت خودش را چهره به چهره با
واقعیت.
علاقه شوهرش او بزرگ شده ، تحقق با برخی از رضایت غیر قابل توصیف است که
هیچ اثری از شور و یا گرمای بیش از حد و ساختگی رنگ محبت او ،
در نتیجه تهدید انحلال آن است.
او علاقه فرزند خود در راه ناهموار ، ضربه بود.
او گاهی اوقات آنها را عاشقانه به قلب او را جمع آوری ، او را
گاهی اوقات آنها را فراموش کرده ام.
سال قبل از آنها بخشی از تابستان را با Pontellier مادربزرگ خود در صرف
Iberville.
احساس امن در مورد خوشبختی و رفاه آنها ، او آنها را به جز از دست ندهید
با اشتیاق شدید گاه به گاه. عدم وجود آنها نوعی امداد بود ، هر چند
او این اعتراف نیست ، حتی به خودش.
به نظر می رسید او را از مسئولیت که او کورکورانه فرض کرده بود و برای که آزاد
سرنوشت به حال او را نصب نیست.
ادنا بسیار به عنوان این همه به مادام Ratignolle آشکار نیست که روز تابستان ، هنگامی که آنها
ش با چهره تبدیل به دریا. اما بخش زیادی از آن او فرار.
او سرش را بر روی شانه مادام Ratignolle قرار داده بود.
او برافروخته شد و مست با صدای صدای خود او و احساس
طعم unaccustomed از خلوص و صداقت.
این شراب مانند او ، مبهم و یا مثل اولین نفس آزادی.
صدای صدای نزدیک وجود دارد. رابرت ، احاطه شده توسط نیروهای نظامی بود
کودکان ، برای آنها است.
دو Pontelliers کمی با او بودند ، و او به اجرا درآمد مادام کمی Ratignolle
دختر در آغوش گرفته.
کودکان دیگر وجود دارد در کنار ، و دو پرستار و خدمتکاران به دنبال ، به دنبال نامطبوعی
و استعفا داد.
زنان به یکباره افزایش یافت و شروع به لرزش پارچه خود و استراحت خود را
عضلات. خانم Pontellier انداخت بالشتک و فرش
داخل حمام خانه.
بچه ها همه scampered را به پناه گاه ، و آنها وجود دارد را در یک خط ایستاده بود ،
زل زده بر عاشقان مزاحم ، هنوز هم تبادل عهد خود و آه.
دوستداران ، تنها با یک اعتراض خاموش ، و راه می رفت به آرامی دور در جایی
دیگری.
کودکان خود را از چادر برخوردار است ، و خانم Pontellier رفت برای پیوستن به
آنها.
مادام Ratignolle به رابرت التماس به خانه او را همراهی او گله و شکایت
گرفتگی عضلانی در اندام خود و خشکی مفاصل.
او draggingly بر بازوی او تکیه آنها به عنوان راه می رفت.
فصل هشتم
"آیا به من نفع ، رابرت ، زن زیبا در کنار او ، تقریبا به زودی او به عنوان" را مطرح کردند.
و رابرت آهسته خود ، homeward راه آغاز شده بود.
او در چهره اش نگاه کرد ، با تکیه بر بازوی خود را در زیر سایه محاصره.
چتر که او تا به حال برداشته.
"اعطا شده ، به عنوان بسیاری از شما می خواهم ، او بازگشت ، نظر اجمالی به چشم او را که
پر از اندیشه و کردار و برخی از گمانه زنی بودند.
: "من فقط درخواست کنید و اجازه دهید خانم Pontellier به تنهایی."
"Tiens!" او را با خنده ناگهانی ، و پسر مانند گفت.
"Voila میزبانی مادام Ratignolle EST jalouse!"
"مزخرف! من به صورت جدی هستم. منظورم این است آنچه من می گویم.
اجازه دهید خانم Pontellier تنهایی "و" چرا "او پرسید ، خودش رو به رشد جدی در
درخواست همدم او.
"او یکی از ما نیست ؛ او مانند ما نیست. او ممکن است اشتباه تأسف از
مصرف شما به طور جدی است. "
چهره اش با دلخوری برافروخته ، و گرفتن کلاه نرم خود او شروع به آن ضرب و شتم
بی صبرانه در مقابل پای او را به عنوان او راه می رفت. "چرا باید او نمی من را جدی بگیرد؟" او
خواستار به شدت.
"من یک دلقک ، کمدین ، جعبهای که چون در انرا میگشایند ادمکی از ان خارج شود؟
چرا باید او نمی؟ شما Creoles!
من هیچ صبر و شکیبایی با شما!
من همیشه به عنوان یک ویژگی از برنامه های سرگرم کننده در نظر گرفته است؟
من امیدوارم که خانم Pontellier من را جدی بگیرد.
من امیدوارم که او تا به بصیرت در من به اندازه کافی برای پیدا کردن چیزی در کنار blagueur.
اگر من فکر کردم هیچ شکی وجود دارد -- "" اوه ، به اندازه کافی ، رابرت! "او را به خود شکست
انفجار حرارت داده می شود.
"شما را از آنچه که شما می گویند فکر نمی.
شما با مورد به عنوان انعکاس کمی صحبت می کنند که ما ممکن است از یکی از کسانی که انتظار می رود
کودکان را در شن و ماسه بازی وجود دارد.
اگر توجه خود را به هر گونه از زنان متاهل در اینجا افراد با هر قصد ارائه شد
به قانع کننده بودن ، شما نمی خواهد بود نجیب زاده همه ما می دانیم شما می شود ، و شما
نالایق برای معاشرت با همسران و دختران کسانی که به شما اعتماد خواهد بود. "
مادام Ratignolle چه او معتقد به قانون و انجیل سخن گفته بود.
مرد جوان ، شانه خود را بی صبرانه.
"آه! خوبی! آن است که نیست ، "کوبیدن کلاه خود را
قاطعانه بر سر او.
"شما باید احساس کنند که چنین چیز هایی چاپلوس می گویند به یک شخص نیست."
"باید از مقاربت کامل ما شامل تبادل دانی؟
ما FOI! "
"این خوشایند نیست که به یک زن بگویید --" او در رفت ، unheedingly ، اما
شکستن خاموش ناگهان : "حالا اگر من مانند Arobin شما را به یاد داشته باشید Alcee Arobin و
داستان از همسر کنسول در Biloxi؟ "
و او داستان Alcee Arobin و همسر کنسول و دیگری در مورد
تنور اپرای فرانسوی ، که دریافت نامه است که باید هرگز
نوشته شده و هنوز دیگر داستان ، قبر و
همجنسگرا ، تا خانم Pontellier و میل ممکن است خود را برای مردان جوان به طور جدی
ظاهرا فراموش شده است.
خانم Ratignolle ، هنگامی که کلبه خود را بازیافته بود ، رفت و در را در ساعت
استراحت او در نظر گرفته که مفید.
قبل از ترک کردن او ، رابرت عفو او را برای بی صبری التماس -- او آن را به نام
خشونت در رفتار -- او که با آن به خوبی به معنای او احتیاط دریافت کرده بود.
"شما ساخته شده است یک اشتباه ، آدل ، او با یک لبخند نور گفت :" هیچ زمینی وجود دارد
امکان از خانم Pontellier همیشه جدی است.
تو باید از من را در برابر مصرف خودم به طور جدی هشدار داد.
سپس ممکن است نظر خود را در انجام برخی از وزن و به من داده برای برخی از موضوع
انعکاس.
بامید دیدار. اما شما نگاه کنید دیگر خسته شده ام ، "او اضافه کرد ،
solicitously. آیا دوست دارید یک فنجان از ابگوشت؟
باید من به شما toddy به هم بزنید؟
اجازه بدهید من به شما toddy با یک قطره از Angostura مخلوط. "
او به پیشنهاد ابگوشت که سپاسگزار و قابل قبول بود موافقت کرد.
او خود را به آشپزخانه ، که یک ساختمان جدا از کلبه دروغ و رفت
به عقب از خانه.
و خود او به ارمغان آورد او ابگوشت طلایی قهوه ای ، در یک فنجان Sevres خوش طعم ، با
ترقه یا دو پوسته پوسته بر روی نعلبکی.
او بازوی سفید و برهنه ، از پرده است که باز او را محافظت رانش و
فنجان از دست او دریافت کرد. او گفت که او یک پسر بچه پادو بن بود ، و او
به معنای آن است.
رابرت او تشکر کرد و از دور به سمت تبدیل "خانه است."
عاشقان فقط وارد شد به دلیل از دریافت حقوق بازنشستگی است.
آنها نسبت به یکدیگر گرایش داشتند به عنوان wateroaks خم از دریا.
ذرات زمین را زیر پای خود وجود ندارد.
سر خود را ممکن است تبدیل وارونه شده ، کاملا آنها بر آج
اتر آبی.
بانوی سیاه و سفید ، خزنده پشت سر آنها ، نگاه سرسری گرفتن paler و یابو یا اسب خسته تر از
معمول است. هیچ نشانه ای از خانم Pontellier وجود دارد و
کودکان.
رابرت از راه دور برای هر ظهور چنین اسکن شده.
آنها بدون شک به دور تا شام ساعت باقی می ماند.
مرد جوان صعود به اتاق مادرش.
در بالای خانه قرار داشت ، ساخته شده از زوایای عجیب و غریب و عجیب و غریب ، شیب دار
سقف.
دو پنجره ضرمر گسترده ای به سمت خلیج فارس نگاه کرد ، و تا آنجا که در سراسر آن را به عنوان یک مرد
چشم ممکن است برسد. مبلمان اتاق نور ،
سرد ، و عملی است.
مادام Lebrun میرسند ، با گرفتاری تمام مشغول در دستگاه دوخت وجود داشته است.
دختر بچه ای سیاه نشسته روی زمین ، و با دست او کار می کرد جاپایی از
ماشین است.
زن کریول هیچ احتمال که ممکن است اجتناب از به خطر انداختن خود را ندارد
بهداشت و درمان. رابرت رفت و نشسته خود را بر روی
آستان گسترده ای از یکی از پنجره ضرمر.
او کتاب را از جیب خود در زمان آغاز شد و با جدیت آن را بخوانید و قضاوت توسط
دقت و فرکانس که با آن ، او تبدیل برگها.
دوخت ماشین ساخته شده جغ جغ یا تلق تلق کردن چشمگیر در اتاق ، آن را سنگین بود ،
توسط رفته را. در lulls ، رابرت و مادرش
رد و بدل بیت مکالمه درهم و برهم است.
"کجاست خانم Pontellier؟" "مرگ در ساحل با کودکان است."
"من قول داد به من قرض بدهید او Goncourt.
فراموش نکنید آن را هنگامی که شما بروید و آن را در قفسه کتاب را کوچک
جدول. "جغ جغ یا تلق تلق کردن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن ، بنگ! برای
آینده پنج یا هشت دقیقه.
"کجاست ویکتور رفتن با rockaway؟" "rockaway؟
ویکتور "" بله؟ پایین وجود دارد در مقابل.
او به نظر می رسد آماده به جایی دور رانندگی. "
"به او تماس بگیرید." جغ جغ یا تلق تلق کردن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن!
رابرت زبان آمده ، سوت تیز و پر سر و صدا شده اند که ممکن است پشت در شنیده
بارانداز. "او نمی خواهد نگاه کردن."
مادام Lebrun به پنجره پرواز کرد.
او به نام "ویکتور" دستمال او دست تکان دادند و به نام دوباره.
همکار جوان در زیر به وسیله نقلیه و آغاز شده اسب در تاخت.
مادام Lebrun رفت و برگشت به ماشین ، قرمز سیر با دلخوری.
ویکتور فرزند جوان و برادر بود -- montee بدو ، با خلق و خوی که دعوت
خشونت و خواهد شد که هیچ تبر ممکن است شکسته شود.
"هر زمان که شما می گویند کلمه من آماده خرمن کوبی هر مقدار عقل را به او است که
او قادر به نگهداری است. "" اگر پدر خود را تنها زندگی میکرد! "
جغ جغ یا تلق تلق کردن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن ، بنگ!
این یک باور ثابت و همراه با مادام Lebrun بود که رفتار جهان و تمام
چیزهایی مربوط آشکارا از باهوش تر و بالاتر بوده است
سفارش موسیو Lebrun حذف شده است
به حوزه های دیگر در طول سال های اولیه زندگی زناشویی خود را.
"نظر شما از Montel را بشنود؟"
Montel آقایی میانسال که بیهوده جاه طلبی و تمایل برای گذشته بود
بیست سال برای پر کردن جای خالی که در خارج از مصرف موسیو Lebrun به حال چپ بوده است
در خانواده Lebrun است.
جغ جغ یا تلق تلق کردن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن ، بنگ ، جغ جغ یا تلق تلق کردن! "من نامه جایی" به دنبال در
کشو ماشین و پیدا کردن این نامه در پایین workbasket.
"او می گوید که به شما بگویم که او در ورا کروز ابتدای ماه آینده ،" --
جغ جغ یا تلق تلق کردن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن -- "و اگر شما هنوز هم قصد پیوستن به او را" -- بنگ!
جغ جغ یا تلق تلق کردن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن ، بنگ!
"چرا به من بگویید تا قبل از مادر؟ شما می دانید من می خواستم -- "جغ جغ یا تلق تلق کردن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن ،
جغ جغ یا تلق تلق کردن! "آیا شما خانم Pontellier شروع به عقب
با بچه ها؟
او در اواخر ناهار برای دوباره. او شروع می شود هرگز به آماده شدن برای ناهار
تا آخرین لحظه است. "جغ جغ یا تلق تلق کردن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن!
"از کجا می خواهید؟"
"از کجا به شما می گویند Goncourt بود؟"
فصل نهم
هر نور در سالن به آتش کشیده شد و هر لامپ تبدیل شده به عنوان بالا به آن می تواند بدون
سیگار کشیدن دودکش و یا تهدید انفجار است.
لامپ در فواصل علیه دیوار ثابت بودند ، محاصره تمام اتاق.
برخی از یکی از شاخه های لیمو و پرتقال جمع شده بودند ، و با این برازنده از مد افتاده
festoons بین.
سبز تیره از شاخه ایستادند و در برابر پارچه سفید glistened
پرده که پنجره ها ، و بخور که puffed ، مطرح شد ، و flapped در
خواهد هوس باز از نسیم سفت که از خلیج فارس را فرا گرفت.
شنبه شب چند هفته پس از گفتگویی صمیمی بین رابرت برگزار شد
و مادام Ratignolle در راه خود را از ساحل.
تعداد غیر معمول از شوهران ، پدران ، دوستان و پایین آمده بود به بیش از یکشنبه بمانند ؛
و آنها که مناسب توسط خانواده های خود ، سرگرم با کمک مادی
مادام Lebrun.
میز نهارخوری تمام شده است به یکی از انتهای سالن برداشته شود ، و صندلی در محدوده زمانی معین
در مورد در ردیف و در خوشه.
هر گروه می گویند کمی خانواده خود را داشته است و رد و بدل شایعات داخلی خود را در اوایل
در شب.
در حال حاضر وضع ظاهری برای استراحت وجود دارد ، که برای گشاد کردن دایره از اطمینان
و لحن کلی تری را برای گفتگو است.
بسیاری از بچه ها اجازه داده شده بود تا فراتر از زمان خواب معمول خود را به نشستن.
گروه کوچکی از آنها دراز کشیده بر روی معده شان را روی زمین نگاه کردن به
ورق رنگی از مقالات کمیک که آقای Pontellier پایین آورده بود.
پسر کمی Pontellier اجازه آنها را به انجام این کار و ساخت و اختیارات
احساس می شود.
موسیقی ، رقص ، و یک یا دو قرائت شد و تفریحات مبله ، و یا
و نه ، ارائه شده است.
اما هیچ چیزی در مورد برنامه نظام مند ، بدون ظاهر prearrangement وجود دارد
و نه حتی قصد قبلی است.
در یک ساعت در اوایل شب دوقلوها Farival غالب بر بازی
پیانو.
آنها دختران چهارده ، همیشه به در رنگ های باکره ، پوشیده شده آبی و سفید شد ، داشتن
به ویرجین مبارک در غسل تعمید خود اختصاص داده است.
آنها دو نفره را از بازی "Zampa ،" و در درخواست جدی هر یک حال حاضر
آن را با اورتور به دنبال "شاعر و دهقانان است."
"Allez vous - FA!
Sapristi! "shrieked طوطی در خارج از درب.
او تنها در حال حاضر که دارای خلوص کافی برای اعتراف است که او بود
گوش دادن به این اجرای بخشنده برای اولین بار است که تابستان است.
قدیمی موسیو Farival ، پدربزرگ از دوقلوها ، بزرگ خشمگین بیش از
وقفه ، و اصرار بر داشتن پرنده حذف شده و سپرده به مناطق
تاریکی.
ویکتور Lebrun اعتراض و احکام خود را به عنوان تغییر ناپذیر به عنوان کسانی که از سرنوشت شد.
طوطی خوشبختانه ارائه بدون وقفه ، بیشتر به سرگرمی ،
ظاهرا سم تمام طبیعت او شده گرامی تا و در برابر پرتاب
دوقلوها در فوران تند و شدید که یکی.
بعدها برادر و خواهر جوان به recitations ، که در هر حال حاضر یکی بود
چند بار در تفریحات شب زمستان در شهر شنیده می شود.
دختر بچه ای به انجام رقص دامن در مرکز کف.
مادر ایفا می کرد همراه او و در همان زمان دختر او را با تماشا
تحسین حریص و دلهره عصبی است.
او نیاز نداشت دلهره. کودک معشوقه از این وضعیت بود.
او به درستی به مناسبت در طل سیاه و سفید و سیاه و سفید ابریشم لباس بود
لباس تنگ.
گردن و بازوها کم کم به او برهنه شد ، و موهایش مصنوعی crimped ، ایستاده بود مانند
plumes کرکی سیاه و سفید بر سر او.
او در شمار پر از فضل بودند ، و کم کم به او دست و پا سیاه باپای twinkled آنها به عنوان
خارج و به سمت بالا با سرعت و پشت سر که سردرگم تیرباران می کردند.
اما هیچ دلیلی وجود ندارد به همین دلیل هر کس نباید رقص وجود دارد.
مادام Ratignolle می تواند ، نه پس از آن او بود که پر زرق و برق رضایت را برای دیگران بازی.
او با بازی بسیار خوب ، نگه داشتن زمان والس عالی و infusing بیان به
گونه که در واقع الهام بخش بود.
او در نگه داشتن آهنگ های خود را در حساب از کودکان ، او گفت ، چون او و او
شوهر هر دو در نظر گرفته آن را وسیله ای روشنایی خانه و ساخت آن
جذاب است.
تقریبا هر یک رقصید اما دوقلوها ، که می تواند ناشی از در طول جدا
دوره کوتاه زمانی که یکی یا دیگری باید چرخان در اطراف اتاق را در آغوش
یک مرد.
آنها ممکن است مجبور رقصیدند با هم ، اما آنها نتوانستند از آن فکر می کنم.
کودکان به رختخواب فرستاده شدند. برخی از رفت submissively ، دیگران را با shrieks
و تظاهرات آنها دور کشیده شد.
آنها اجازه داده شده بود برای نشستن تا بعد از بستنی ، که به طور طبیعی مشخص شده اند
از حد زیاده روی انسان است.
بستنی با کیک به تصویب رسید -- کیک طلا و نقره بر روی پلاتر مرتب
در برش متناوب از آن ساخته شده بوده است و در طول پشت بعد از ظهر از منجمد
آشپزخانه توسط دو زن ، سیاه و سفید تحت نظارت ویکتور.
این یک موفقیت بزرگ تلفظ شد -- عالی است که اگر آن را تنها شامل حال کمی
کمتر وانیل یا کمی بیشتر شکر ، اگر آن منجمد شده است درجه سخت تر ، و اگر
نمک ممکن است از بخشهایی از آن را نگه داشته است.
ویکتور به دستاوردهای خود افتخار بود ، و به توصیه و اصرار هر می رفتند
یکی از از آن به مازاد شریک شدن.
پس از آنکه خانم Pontellier دو بار با شوهرش رقصید بود ، یک بار با رابرت ، و یک بار
با موسیو Ratignolle ، که نازک و بلند بود و مثل یک نی در باد تحت تأثیر
زمانی که او رقصید ، او در مورد عکس های گالری رفت
و خودش در پایین پنجره طوفان یا گرداب شدید ، جایی که او نظر از همه که رفت و فرمان نشسته اید
در سالن و می تواند نگاه به سمت خلیج فارس است.
درخشندگی نرم در شرق وجود دارد.
ماه بود ، و عارف روشن و خاموش شدن آن بود ریخته گری یک میلیون چراغ در سراسر
از راه دور ، آب بیقرار.
"آیا می خواهید دختر خانم بازی Reisz را بشنوند؟" پرسید : رابرت ، در آینده بر روی
ایوان که در آن او بود.
البته ادنا را می خواهم برای شنیدن مادموازل Reisz بازی ؛ اما او می ترسید
خواهد بود بی فایده است به او لابه کردن. "من او بپرسید ،" او گفت.
"من او را که می خواهید برای شنیدن صدای او بگویید.
او شما را دوست دارد. او خواهد آمد. "
او تبدیل شده و به یکی از کلبه دور ، که در آن Reisz دختر خانم بود عجولانه دور
برروی آن بکشید دور.
او کشیدن یک صندلی در داخل و خارج از اتاق او و در فواصل اعتراض به
گریه یک کودک ، که یک پرستار در کلبه مجاور بود تلاش برای قرار دادن به
خواب است.
او یک زن کمی نامطبوعی ، دیگر جوان که تقریبا با اختلاف بود
هر یک ، با توجه به خلق و خوی که خود پسند بود و گرایش به پایمال
بر حقوق دیگران است.
رابرت بدون هیچ گونه مشکل بیش از حد بزرگ است بر او غالب شد.
او سالن را با او در طول ارامش در رقص وارد شده باشد.
او تعظیم کمی بی دست و پا ، آمرانه به عنوان او رفت شوید.
او یک زن بد گل بود ، با چهره و بدن کوچک weazened و چشم که
میدرخشد.
او مطلقا هیچ طعم و مزه در لباس ، و دسته ای از توری فرسوده سیاه و سفید با عینک
دسته ای از بنفشه مصنوعی دوخته به طرف موهایش.
او رابرت درخواست : : "از خانم Pontellier آنچه او می خواهم برای شنیدن من بازی کنید ،".
او کاملا هنوز هم قبل از پیانو نشسته ، لمس کردن کلید ، در حالی که رابرت به اجرا درآمد
پیام خود را به ادنا در پنجره.
هوا کلی تعجب و رضایت واقعی را بر هر یکی از آنها به عنوان کاهش یافت
دیدم پیانیست را وارد کنید. بود وجود دارد حل و فصل کردن ، و غالب
هوا از امید به همه جا.
ادنا چیز جزیی که در نتیجه ، حاکی از کمی آمرانه خجالت بود
به نفع زن است.
او نمی خواهد جرات را انتخاب کنید و التماس که مادموازل Reisz لطفا
خودش را در انتخاب او. ادنا بود آنچه او خودش به نام را بسیار می پسندم
از موسیقی است.
سویه های موسیقی ، به خوبی رندر ، راه فراخوانی تصویر در ذهن خود داشتند.
او گاهی اوقات دوست به در اتاق از صبح نشسته زمانی که مادام Ratignolle بازی کردن بوده و یا به
انجام می شود.
یک تکه که آن بانوی بازی ادنا با عنوان کرده بود "تنهایی."
کوتاه ، سوزناک ، فشار جزئی بود. نام قطعه چیز دیگری بود ،
اما او آن را به نام "خلوت است."
وقتی که او آن را شنیده آمد قبل از تخیل خود را شکل مردی ایستاده
در کنار سنگ متروک در ساحل دریا. او برهنه شد.
نگرش او یکی از استعفای نا امید کننده بود که او به سمت دور نگاه
winging پرنده پرواز خود را از او دور است.
یک قطعه دیگر به نام به ذهن او یک زن خوش طعم جوان ملبس به یک لباس شب امپراطوری ، مصرف
مراحل رقص نازدار او آمد پایین یک خیابان طولانی بین هجز بلند.
باز هم ، یکی دیگر از او را از کودکان در این میان نقش به یاد ، و هنوز هم یکی دیگر از هیچ چیز بر روی زمین
اما یک خانم متین stroking گربه.
ارسال اولین آکورد بسیار که مادموازل Reisz زده بر پیانو مشتاق
لرزش پایین ستون فقرات خانم Pontellier.
اولین بار که او یک هنرمند در پیانو شنیده بود.
شاید این اولین بار او آماده بود ، شاید اولین بار بودن او بود
متعادلی به را تحت تاثیر قرار دادن از حقیقت جاودانه است.
او برای ورود مواد که او جمع می شدند ، و قبل از رنگ یا نور درخشان در انتظار
تخیل او. او در بیهوده منتظر است.
او را دیدم عکسی از تنهایی ، امید ، اشتیاق ، یا ناامیدی.
اما احساسات خود را در درون روح او تحریک شد ، swaying آن ،
شلاق ، به عنوان امواج به صورت روزانه بر بدن های پر زرق و برق خود را ضرب و شتم.
او می لرزید ، او خفگی ، و اشک او را کور.
دختر خانم بود به پایان رسید.
او به وجود آمد ، و از رکوع سفت ، تعظیم بلند پروازانه خود را ، او رفت ، توقف برای نه ، به لطف
و نه تشویق. همانطور که او در امتداد گالری او بصورت تماسهای مکرر گذشت
ادنا بر شانه.
"خب ، دوست دارید موسیقی های من؟" او پرسید.
زن جوان قادر به پاسخ او دست از پیانیست فشار
convulsively.
مادموازل Reisz درک تحریک او و حتی اشک او.
او بصورت تماسهای مکرر او دوباره بر شانه او گفت :
"شما تنها ارزش برای بازی.
کسانی که دیگران؟ BAH! "و او رفت و برروی آن بکشید و از پهلو بر روی
پایین گالری به سمت اتاق خود. اما او در مورد اشتباه بود "آن دیگران است."
بازی او را تب از شور و شوق را تحریک کرده بود.
چه شور! "" چه یک هنرمند! "
"من همواره گفته ام هیچ کس نمی تواند شوپن را مثل دختر خانم Reisz بازی!"
"این مقدمه ای آخرین! بن Dieu.
این مرد می لرزد! "
این اواخر در حال رشد ، و گرایش عمومی برای انحلال وجود دارد.
اما برخی ، شاید آن را رابرت بود ، از حمام که در آن ساعت عارف فکر و
تحت آن قمر عارف.
X فصل
در تمام حوادث رابرت به آن پیشنهاد شد و یک صدای مخالف وجود ندارد.
یک وجود ندارد اما آماده بود به دنبال هنگامی که او رهبری راه است.
او راه منجر شود ، با این حال ، او کارگردانی راه و خود او loitered
با عاشقان ، که یک منش خیانت به معطل شدن و نگه خود عقب
هم جدا شدند.
او بین آنها راه می رفت ، چه با سوء قصد و یا بازیگوش نبود
به طور کامل روشن است ، حتی به خودش.
Pontelliers و Ratignolles راه می رفت جلوتر ، زنان تکیه بر آغوش
به شوهرانشان داشتند. ادنا می تواند صدای روبرت پشت سر آنها را بشنوند ،
و گاهی می تواند آنچه که او گفت : شنیدن.
چرا او آنها نیست. این بر خلاف او را نه به بود.
این اواخر او گاهی اوقات دور از او برای یک روز کامل برگزار شد ، دوبرابر خود گذشتگی خود
بر بعدی و بعدی ، به عنوان اینکه برای جبران ساعت که از دست داده شده بود.
او از دست رفته او روزهایی که برخی از بهانه در خدمت به او را دور از او ، فقط به عنوان
نتواند در خورشید در یک روز ابری و بدون داشتن زیادی در مورد خورشید فکر زمانی که آن را
بود درخشان.
مردم در گروه های کوچک به سمت ساحل راه می رفت.
آنها صحبت کرد و خندید و بعضی از آنها را خواندم.
یک گروه وجود دارد بازی کردن در هتل کلاین ، و گونه های آنها را رسید
کمرنگ ، خو با فاصله است.
بو نادر و عجیب و غریب ، در خارج از کشور وجود دارد -- درهم و برهم کردن بوی دریا و علف های هرز و
رطوبت ، زمین تازه شخم زده ، مخلوط با عطر سنگین زمینه از شکوفه های سفید
جایی نزدیک.
اما شب به آرامی بر دریا و زمین نشسته است.
هیچ وزن از تاریکی وجود دارد ، هیچ سایه وجود دارد.
نور سفید ماه بر جهان ، از جمله رمز و راز و نرمی کاهش یافته بود
از خواب است. بسیاری از آنها راه می رفت به آب به عنوان
هر چند به یک عنصر بومی.
دریا بود آرام در حال حاضر ، و lazily در billows گسترده ای است که ذوب شده را به یکی دارای عقاید
دیگر و جز بر ساحل در قله کمی کف آلود که مارپیچ شکستن
به عقب دوست serpents آهسته ، سفید.
ادنا تمام تابستان سعی کرده بودند تا یاد بگیرند که به شنا کردن.
او دستورالعمل ها را از هر دو مردان و زنان دریافت کرده بود ، در برخی موارد از
کودکان می باشد.
رابرت نظام درس دنبال تقریبا هر روز ، و او نزدیک به در بود
نقطه دلسردی در تحقق بیفایده بودن تلاش های او.
ترس غیر قابل کنترل برخی از آویزان در مورد او زمانی که در آب ، مگر اینکه دست وجود دارد
در نزدیکی این است که ممکن است دسترسی و اطمینان بخشیدن به او.
اما آن شب او مانند tottering کوچک ، سکندری ، محکم فشار کودک که بود
ناگهان متوجه قدرت خود را ، راه می رود و برای اولین بار به تنهایی ، شجاعانه و با
بیش از حد اعتماد به نفس.
شادی او می توانست فریاد زد. برای شادی بود ، و با یک جارو او فریاد
سکته مغزی یا دو او بلند بدن خود را به سطح آب است.
احساس از وجد و سرور به او پیشی گرفت و ، که اگر برخی از قدرت واردات قابل توجه بوده است
داده او را به کنترل کار از بدن او و روح او است.
او بزرگ جسورانه و بی پروا ، تخمین بیش از قدرت او.
او می خواست شنا دور ، جایی که هیچ زنی swum به حال قبل.
دستاورد unlooked برای او موضوع تعجب ، تشویق بود ، و
تحسین.
هر یک خود را تبریک گفت که تعالیم خاص خود این انجام شده بود
مورد نظر پایان است. "چه آسان است!" او فکر است.
او گفت : "هیچ چیز" و با صدای بلند "چرا من کشف نمی قبل از آن چیزی بود.
فکر می کنم از هم پاشیدن اطلاعات مربوط به مانند یک نوزاد از دست داده اند! "
او را از گروه ها در ورزش و حملات خود را پیوستن نیست ، اما مست با او
تازه فتح قدرت ، او به تنهایی از شنا.
او برگشته بسوی دریا چهره خود را در برداشت از فضا و تنهایی جمع آوری ، که در آن
گستره وسیعی از آب ، نشست و ذوب با آسمان مهتابی ، منتقل به او
فانتزی هیجان زده.
همانطور که او شنا او به نظر می رسید به برقراری ارتباط برای نامحدود است که در آن به خودش را از دست بدهند.
هنگامی که او بدل شده بود و نگاه به سمت ساحل ، نسبت به مردم او تا به حال چپ
وجود دارد.
او تا به حال هیچکدام از فاصله بسیار دور رفته -- که شده است ، چه شده اند فاصله بزرگ
برای شناگر با تجربه است.
اما به چشم انداز unaccustomed خود کشش آب را در پشت او را به عهده گرفت جنبه ای از
سد که قدرت بدون کمک او هرگز نخواهد توانست برای غلبه بر.
چشم انداز سریع از مرگ smote روح او ، و برای یک ثانیه زمان وحشت زده و enfeebled
حواس خود را. اما تلاش او بسیج سرسام آور خود را
دانشکده ها و موفق به پس گرفتن آن قسمت از زمین.
او هیچ اشاره ای به برخورد خود را با مرگ و فلش خود را ترور ، مگر برای
می گویند به شوهرش ، "من فکر میکردم باید جان خود را از دست وجود دارد به تنهایی."
"شما بسیار دور نیست ، عزیز من ، من شما تماشا ،" او به او گفت.
ادنا در یک بار به حمام خانه رفت ، و او بر روی لباس های خشک او قرار داده بود و
آماده به بازگشت به خانه ، قبل از دیگران از آب را ترک کرده بودند.
او شروع به راه رفتن دور به تنهایی.
همه آنها به او را به نام و به او فریاد زد. او دست در مخالف ، دست تکان دادند و رفتند ،
پرداخت هیچ بیشتر توجه به خود را فریاد تازه که به دنبال او را بازداشت.
گاهی اوقات من به فکر می کنم که Pontellier خانم هوس باز است ، وسوسه شده است ، "گفت : مادام
Lebrun ، که سرگرم کننده بود خودش فوق العاده و می ترسید که خروج ناگهانی ادنا
ممکن است پایان دادن به لذت قرار داده.
"من می دانم که او ،" assented آقای Pontellier "گاهی اوقات ، و نه اغلب."
ادنا تا به حال یک چهارم از راه دور در راه خانه خود را صرف قبل از او بود
پیشی گیرد و توسط Robert.
: «آیا شما فکر می کنم من نگران بود؟ او پرسیده می شود ، بدون سایه ای از دلخوری.
"نه ، من می دانستم که شما نمی ترسیم." "پس چرا شما آمده است؟
چرا شما باقی نمی ماند در خارج وجود دارد با دیگران؟ "
"من از آن فکر هرگز." "فکر چه؟"
"از هر چیز.
چه تفاوت کند آن را؟ "" من خسته هستم ، "او زبان آمده ،
complainingly. "من می دانم که شما می شوند."
"شما هر چیزی در مورد آن نمی دانم.
چرا باید می دانید؟ من در زندگی ام هرگز خسته بود.
اما آن را ناخوشایند است نیست. هزار و احساسات را از طریق من را در نوردید
به شب.
من نیمی از آنها را درک نمی کند. آیا ذهن چه میگویم ، من فقط
فکر با صدای بلند.
من تعجب می کنم که اگر من باید هم زده دوباره به عنوان بازی دختر خانم Reisz را به من منتقل شد
به شب. من اگر هر شب بر روی زمین هرگز تعجب
دوباره مثل این یکی باشد.
آن را مانند یک شب در خواب است. مردم در مورد من مانند برخی از خارق العا د ه ،
نیمه انسان. باید وجود ارواح در خارج از کشور به شب. "
زمزمه رابرت : "وجود دارد ،" آیا شما می دانید این بیست و هشتم ماه اوت بود نه؟ "
"بیست و هشتم ماه اوت؟"
"بله. از طرف بیست و هشتم ماه اوت ، در ساعت از نیمه شب ، و اگر ماه
درخشان -- ماه باید درخشان -- یک روح است که در سواحل این کشور را برای سنین خالی از سکنه
افزایش می یابد تا از خلیج فارس است.
با دید نافذ خود آن روح به دنبال برخی از ارزش فانی یکی او را نگه دارید
شرکت ، ارزش والای بودن برای چند ساعت را به قلمرو از نیمه celestials.
جستجو او تا به همیشه تا کنون بی ثمر بوده ، و او غرق به عقب است ،
disheartened به دریا. اما به شب او خانم Pontellier.
شاید او به طور کامل خواهد شد هرگز او را آزاد از طلسم.
شاید او دوباره هرگز دچار earthling نالایق و فقیر ، برای راه رفتن در سایه
حضور الهی او. "
"آیا گفتگوی بورسی من نیست ،" او گفت ، زخمی شدن در آنچه به نظر می رسد بی ملاحظگی خود.
او التماس ذهن نیست ، اما لحن با توجه داشته باشید ظریف خود را از ترحم بود مانند
سرزنش.
او نمی تواند توضیح دهد ، او می تواند به او بگوید که او خلق و خوی او نفوذ کرده بود و
قابل درک باشد.
او گفت که هیچ چیز جز به او دستش را ارائه ، برای ، با اعتراف خود او ، او بود
خسته است.
او راه رفتن به تنهایی با سلاح های خود را حلق آویز لنگی ، اجازه دادن به دامن سفید او
دنباله در امتداد مسیر تر کرده است. او دستش را گرفت ، اما او بر لاغر
آن.
او اجازه دست خود را دراز listlessly ، به عنوان اینکه افکار خود را به جای دیگر -- جایی در
پیش از بدن او ، و او در تلاش برای سبقت گرفتن بر آنها.
رابرت او را به امام جواد که از پست قبل از درب خود را از وضع روانیش به کمک
تنه یک درخت. "آیا شما باقی بماند اینجا و منتظر آقای
Pontellier؟ "او پرسید.
"من اینجا می مانم. خوب شب. "
"باید من به شما بالش دریافت کنید؟" "در اینجا وجود دارد ،" او گفت ، احساس
اطلاعات مربوط به ، برای آنها در سایه بودند.
"این باید خاکی باشد ، می کند که کودکان به آن غلت مورد است."
"مهم نیست." و داشتن کشف بالش ، او
آن را زیر سر خود را تنظیم کرده است.
او خودش را در امام جواد را با یک نفس عمیق امداد گسترش داد.
او خود خواهی و یا یک زن بیش از هر چیز ظریف و عالی نیست.
او در امام جواد خمیده را بسیار داده نشده است ، و زمانی که او آن را با هیچ بود
گربه مانند پیشنهاد سهولت شهوتران ، اما با سکون رحمان است که به نظر می رسید
حمله به تمام بدن او.
"باید با شما بماند تا آقای Pontellier می آید؟ پرسید :" رابرت ، صندلی خود را در
لبه بیرونی یکی از مراحل و گرفتن نگه دارید از طناب امام جواد بود که
محکم به پست است.
"اگر شما می خواهید. آیا نوسان امام جواد نیست.
آیا شما دریافت شال سفید من که من بر روی پنجره آستان بیش از در خانه؟ "
"آیا شما سرد است؟"
"نه ، اما من در حال حاضر خواهد بود"؟ "در حال حاضر" او خندید.
"آیا شما می دانید که چه زمان؟ چه مدت می توانید به اینجا باقی بماند؟ "
"من نمی دانم.
آیا شما دریافت شال؟ "" البته من خواهد شد ، "او گفت ، در حال افزایش است.
او رفت به خانه ، قدم زدن در امتداد چمن.
او به تماشای چهره خود عبور در داخل و خارج از نوارها از مهتاب.
این نیمه شب گذشته بود. این بسیار آرام است.
هنگامی که او با شال بازگشت او آن را گرفت و آن را در دست خود نگه داشته است.
او آن را در اطراف او قرار داده است. "شما می گویید من باید تا آقای باقی بماند
Pontellier برگشتم؟ "
"به من گفت شما ممکن است اگر شما به آرزو است." او خود را نشسته دوباره و نورد
سیگار ، که او در سکوت دودی. نه خانم Pontellier صحبت می کنند.
هیچ بسیاری از واژه ها می توانست مهم تر از آن لحظات سکوت ،
یا بیشتر باردار با throbbings اول احساس میل.
هنگامی که صدای bathers نزدیک شنیده می شد ، رابرت گفت : خوب شب.
او او را پاسخ دهد. او فکر کرد که او خواب بود.
باز هم او را تماشا رقم خود عبور در داخل و خارج از نوار از مهتاب او راه می رفت
دور.