Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل نهم. Wayfarers همه
موش آب شد بی قرار ، و او دقیقا نمی دانند چرا.
به همه ظاهر پمپ تابستان هنوز در ارتفاع کامل بود ، و اگر چه در
شخم سبز هکتار راه طلا داده بود ، هر چند rowans قرمزی شد ، و
جنگل اینجا و آنجا با یک نقطه چین شد
fierceness سبزه رو ، با این حال نور و گرمی و رنگ آن در undiminished
اندازه گیری ، پاک از هر premonitions سرد سال در حال عبور.
اما کر ثابت از باغ و هجز به حال به نماز شام گاه به گاه از منقبض
اجرای چند هنوز خسته نشده است ، رابین بود شروع به دفاع از خود را یک بار دیگر.
و احساس می شد در هوا تغییر و خروج وجود دارد.
فاخته ، البته ، مدت ساکت بوده است ، اما بسیاری دیگر پر دوست ،
ماه بخشی از چشم انداز آشنا و جامعه کوچک خود ، کم بود و بیش از حد
به نظر می رسید که صفوف لاغر به طور مداوم روز به روز.
موش صحرایی ، همیشه ناظر تمام جنبش بالدار ، دیدم که آن را مصرف روزانه southing
تمایل و حتی او در رختخواب دراز او فکر می کرد می تواند از ، عبور
در تاریکی بالای سر ، به ضرب و شتم و
ترکش از پینیون بی تاب ، مطیع بی چون و چرا به تماس.
هتل بزرگ طبیعت است و فصل آن ، مانند دیگران است.
همانطور که مهمان یک به یک بسته ، پرداخت ، و ترک ، و صندلی در جدول d'hote
کوچک pitifully در هر وعده غذایی به موفقیت ، به عنوان سوئیت اتاق بسته است ، فرش
گرفته ، و خدمت فرستاده دور ، آن
مرز که اقامت در ، بازنشستگی EN ، تا تمام سال بعد دوباره باز کردن ،
نمی تواند کمک کند که تا حدودی این flittings و farewells ، این مشتاق تحت تاثیر قرار
بحث در مورد برنامه ها ، راه ، و تازه
چهارم ، این انقباض روزانه در جریان از رفاقت.
یکی می شود بی قراری ، افسردگی ، و تمایل به زود رنج.
چرا این اشتیاق برای تغییر؟
چرا نمی مانند در بی سر و صدا در اینجا ، مثل ما ، و نشاط؟
شما این هتل در خارج از فصل را نمی دانند ، و چه جالب ما در میان
خود را ، ما همراهان که باقی می ماند و در کل از سال جالب است.
بسیار درست است ، بدون شک به دیگران همیشه پاسخ ، ما کاملا به شما حسادت -- و برخی دیگر از
سال شاید -- اما تنها در حال حاضر تعهدات -- و اتوبوس در وجود دارد
درب -- زمان ما است!
به طوری که آنها ترک ، با لبخند و اشاره سر ، و ما آنها را از دست ، و احساس رنجش.
موش یک نوع خود sufficing از حیوانات ، ریشه به زمین بود ، و هر کس
رفت ، او در آنجا ماند. هنوز هم ، او نمی تواند کمک کند توجه به آنچه در هوا ، و احساس
برخی از نفوذ خود در استخوان است.
این سخت بود به حل و فصل کردن به هر چیزی به طور جدی ، با این همه flitting در رفتن.
از خروج از آب سمت ، که در آن سراسیمه ضخیم و بلند را در جریان است که بود
تبدیل شدن به تنبل و کم ، او سرگردان کشور ، بخش ، عبور از یک میدان یا دو تا از
در حال حاضر به دنبال چرا گاه و گرد و خاکی
خشک ، و فشار به دریا بزرگ گندم ، زرد ، موجی ، و غرغرو ، پر از
حرکت آرام و whisperings کوچک است.
در اینجا او اغلب عاشق سرگردان ، از طریق جنگل از ساقه های سفت قوی است که انجام
خود را در آسمان به دور طلایی بر روی سر خود را -- یک آسمان است که همیشه در رقص بود ، سوسو زننده ،
آرام صحبت کردن ، یا swaying به شدت به
عبور باد و دوره نقاهت خود را با پرت کردن و خنده شاد.
در اینجا ، بیش از حد ، او تا به حال بسیاری از دوستان کوچک ، یک جامعه را در خود کامل ، کامل پیشرو
و زندگی مشغول است ، اما همیشه با یک لحظه یدکی به شایعات ، اخبار و ارز با
بازدید کننده.
امروز ، با این حال ، هر چند آنها به اندازه کافی مدنی ، زمینه ، موش و برداشت ، موش
به نظر می رسید مشغول.
بسیاری از حفاری و تونل زنی busily و بعضی دیگر ، با هم در گروه های کوچک جمع شده بودند ،
بررسی طرح ها و نقشه های آپارتمانی کوچک ، اظهار داشت : به مطلوب و جمع و جور ، و
به راحتی در نزدیکی فروشگاه های واقع شده است.
برخی از هولنج شد از تنه گرد و خاکی و لباس ، سبد ، نفر دیگر در حال حاضر آرنج -
عمیق و بسته بندی وسایل خود ، در حالی که در همه جا شمع و بسته نرم افزاری از گندم ،
جو ، جو ، راش افراشته و مهره ، غیر روحانی در مورد آماده برای حمل و نقل.
'در اینجا موشی قدیمی!' گریه آنها به محض اینکه او را دیدم.
"بیا و دست خرس ، موش صحرایی ، و نه در مورد بیکار!'
"چه نوع بازی ها را به شما؟" گفت که موش آب به شدت.
"شما می دانید که وقت آن است که به فکر چهارم زمستان هنوز رتبهدهی نشده است ، توسط یک راه طولانی!
'O بله ، ما می دانیم که ،' توضیح داد که یک میدان موش و نه shamefacedly ؛ اما همیشه
و به در زمان خوب است ، نه؟
ما واقعا باید تمام مبلمان و اثاثیه و فروشگاه ها از این ، قبل از نقل مکان کرد
این ماشین زشت شروع کلیک کردن بر روی زمینه های دور و پس از آن ، شما می دانید ، بهترین
آپارتمان را برداشت تا به سرعت در حال حاضر ،
و اگر شما در اواخر شما قرار داده تا با هر چیزی ، و آنها می خواهند مانند بسیاری از انجام
تا ، بیش از حد ، قبل از آنها مناسب برای حرکت به. البته ، ما در اوایل ، ما می دانیم که ، اما
ما فقط یک شروع می شود. "
'O ، زحمت شروع می شود ، گفت : موش صحرایی. 'اتمام حجت در روز پر زرق و برق.
بیا برای یک ردیف ، و یا قدم زدن در طول هجز ، و یا یک پیک نیک در جنگل ، و یا
چیزی.
"خوب ، من فکر می کنم به روز شما تشکر می کنم نه ،' پاسخ در زمینه موش عجله.
"شاید برخی دیگر از روز -- هنگامی که ما زمان بیشتری ----'
موش صحرایی ، با یک خر خر از تحقیر ، چرخش به دور ، tripped بیش از یک کلاه ، جعبه ، و
، با اظهارات undignified سقوط کرد.
'اگر مردم دقت بیشتری به خرج ، گفت : یک میدان موش و نه stiffly ، و نگاه که در آن
آنها قصد ، مردم خود صدمه دیده است -- و خود را فراموش کرده ام.
را نگه داشته باشید که همه ، موش صحرایی!
بهتر است به پایین نشستن در جایی. در یک ساعت یا دو ما ممکن است به
شرکت به شما.
"شما را نمی خواهد" آزاد "که شما آن را خیلی این طرف کریسمس ، من می توانم که به ، نگاه کنید به"
retorted موش grumpily ، او برداشت خود را از این عرصه است.
او بازگشت و تا حدودی despondently خود را دوباره به رودخانه -- وفادار خود ، ثابت خواهد قدیمی
رودخانه ، که هرگز بسته بندی شده ، flitted ، و یا رفت به قشلاق.
در حاشیه osiers که بانک او جاسوسی نشسته فرو برد.
در حال حاضر آن را با دیگر ملحق شد ، و پس از آن یک سوم و پرندگان ، بی قراری
بی در تنه درخت خود را ، با هم صحبت صادقانه و کم است.
چه ، در حال حاضر ، گفت : موش صحرایی ، قدم زدن به آنها.
"چه عجله؟ من آن را به سادگی مسخره است. "
'O ، ما خاموش نشده است ، اگر این چیزی است که منظور شما ، پاسخ بلع است.
"ما فقط برنامه های ساخت و تنظیم همه چیز.
صحبت کردن در آن ، شما می دانید -- چه مسیر ما از مصرف این سال ، و که در آن ما را متوقف ، و
به همین ترتیب. که نیمی از سرگرم کننده است! "
؟ پاپ گفت : موش صحرایی ، "اکنون که فقط آنچه من درک نمی کنم.
اگر شما به ترک این مکان لذت بخش ، و دوستان خود را که به شما ، از دست و
گرم و نرم خود را در خانه های که شما فقط به حل و فصل ، به همین دلیل ، هنگامی که ساعت حمله من هیچ
شک شما شجاعانه شما ، و به صورت تمام
مشکل و ناراحتی و تغییر و تازگی ، و باور دارند که شما نمی
بسیار ناراضی. اما می خواهم به بحث درباره آن ، و یا حتی فکر می کنم
در مورد آن ، تا شما واقعا نیاز به "----
نه ، شما نمی فهمید ، به طور طبیعی ، گفت : بلع است.
"اول ، ما احساس می کنیم تکان دهنده در درون ما ، یک ناآرامی های شیرین و پس از آن پشت آمد
خاطرات یک به یک ، مانند کبوتر داخلی هستند.
آنها را از طریق رویاهای ما در شب لرزش ، آنها با ما در wheelings ما و پرواز
circlings به روز.
ما در گرسنگی به هر یک از دیگر پرس و جو ، به مقایسه یادداشت ها و اطمینان به خود است که آن را
تمام شد واقعا درست است ، به عنوان یک به یک بوی و صدا و نام بلند
فراموش مکان آمده به تدریج و با اشاره صدا زدن به ما.
'می تواند در شما نیست فقط برای این سال را متوقف کند؟" پیشنهاد موش آب ، wistfully.
"همه ما می خواهیم بهترین را به شما احساس در خانه انجام دهد.
شما هیچ ایده چه چیزی خوب است بار ما را در اینجا ، در حالی که شما دور.
"من سعی کردم که" توقف در "یک سال ، گفت : بلع سوم است.
"من تا علاقه از محل رشد کرده بود که هنگامی که زمان می آمد من آویزان پشت و اجازه دهید
دیگر بدون من است.
برای مدت چند هفته آن را تمام و به اندازه کافی ، اما پس از آن ، O طول خسته از
شب! لرز ، روز بی آفتاب!
هوا تا سرد ومرطوب و سرد ، و نه در یک هکتار از آن حشرات!
نه ، خوب بود ، شجاعت من خراب شد ، و یکی سرد ، شب طوفانی من در زمان بال ،
پرواز داخلی و در حساب از gales قوی شرق می شوند.
این برف سخت و من را از طریق عبور از کوه های بزرگ را شکست ، و من تا به حال
مبارزه سختی را برای برنده شدن از طریق ، اما باید هرگز احساس سعادتمند از داغ من فراموش
یکشنبه دوباره به پشت من به عنوان من سرعت را به
دریاچه ها که وضع تا آبی و راحت زیر به من ، و طعم و مزه من حشرات first چربی!
گذشته مثل یک خواب بد. آینده تمام تعطیلات خوشحال بود که من نقل مکان کرد و به سمت جنوب
هفته هفته ، به راحتی ، lazily ، طولانی تا زمانی که من جرات ، اما همیشه heeding
تماس بگیرید!
نه ، من هشدار دهنده به حال من بود ، هرگز به من از نافرمانی فکر می کنم.
"آه ، بله ، به تماس ، از جنوب ، جنوب!' twittered دو نفر دیگر dreamily.
»آهنگ های آن رنگ آن ، هوا تابشی آن!
O ، آیا شما به یاد داشته باشید "---- ، و فراموش کردن موش صحرایی ، آنها را به داخل است و فقدان پرشور
خاطره ، در حالی که او مجذوب گوش و قلب خود را به آتش کشیده در او.
در خود ، بیش از حد ، او می دانست که آن را در آخرین مرتعش شده بود ، که تا کنون وتر
خفته و ناپیدا.
پچ پچ فقط از این پرندگان را در جنوب محدود به ، رنگ پریده و دست دوم خود را به گزارش ها ،
هنوز قدرت را به بیداری این احساس وحشی جدید و هیجان و او را از طریق
از طریق با آن ، آنچه را یک لحظه از
کار واقعی در او -- یک پرشور لمس واقعی جنوب یکشنبه ، یکی از وزش نسیم
بوی معتبر؟
با چشمان بسته به خواب او جرأت یک لحظه در ترک کامل ، و زمانی که او نگاه
دوباره به رودخانه به نظر می رسید سخت و سرد ، سبز و خاکستری زمینه بی نور.
سپس قلب وفادار خود ، به نظر می رسید به گریه در خود ضعیف تر خود را برای خیانت است.
"چرا شما تا به حال به پشت ، پس از آن ، در همه؟" او از پرستوها خواستار حسد.
"چه شما به شما در این کشور فقیر کمی یکنواخت و خسته کننده را جذب؟
'و آیا شما فکر می کنم ، گفت : بلع اول ، که تماس های دیگر است برای ما و نه بیش از حد ، در
فصل به دلیل آن چیست؟
تماس از شکوه علفزار ، علف ، باغ های مرطوب ، گرم ، حشرات خالی از سکنه استخرها ، از
در حال مشاهده گاو ، از haymaking ، و تمام مزرعه ساختمان دور خوشه مجلس
از مجالس قطع کامل؟
"آیا شما فرض کنید ، خواسته دوم ، که شما چیز در زندگی که
craves با اشتیاق گرسنه به گوش توجه داشته باشید فاخته دوباره؟ "
"به وقت خود ، گفت : سوم ، ما باید به خانه بیمار یک بار دیگر برای آرام آب نیلوفرهای
swaying در سطح یک جریان به زبان انگلیسی.
اما به روز تمام است که به نظر می رسد رنگ پریده و لاغر و بسیار دور.
فقط در حال حاضر خون ما رقص به موسیقی است. "
آنها سقوط یک سرود در میان خود یک بار دیگر ، و این بار خود را مکیف
من من بود از دریاهای بنفش ، ماسه گندم گون ، و مارمولک ، خالی از سکنه دیوار.
بی موش سرگردان کردن یک بار دیگر ، صعود شیب است که به آرامی از افزایش یافت
بانک در شمال رودخانه ، به دنبال کردن و ذخیره کردن نسبت به حلقه بزرگ که در فراز
محروم جنوب دیدگاه خود بیشتر -- خود
ساده افق تا کنون ، کوه های خود را از ماه ، محدود خود را پشت که دراز
هیچ چیز او را به مشاهده و یا به مراقبت بود.
به روز ، به او نگاه جنوبی با یک نیاز جدید متولد تکان دهنده در قلب خود ، آسمان روشن
بیش از خود طرح بلند مدت کم به نظر می رسید با تکان دادن وعده ، به روز ، در نهان
همه چیز ، از ناشناخته ها در واقع تنها از زندگی بود.
در این سمت از تپه ها بود در حال حاضر خالی واقعی ، از سوی دیگر غیر از شلوغی و
رنگ چشم انداز است که چشم درونی خود را به وضوح مشاهده شد.
دریا چه غیر روحانی فراتر از آن ، سبز ، جهش ، و کاکل دار!
چه حمام آفتاب سواحل ، همراه که در آن ویلاهای سفید در برابر زیتون ساطع
جنگل!
چه آرام و بنادر ، حمل و نقل با thronged دلیر برای جزیره ارغوانی شراب محدود
و ادویه ، جزیره مجموعه ای کم در آب های مست!
او افزایش یافت و فرود رودخانه ها یک بار دیگر و پس از آن تغییر ذهن خود و به دنبال
طرف خط گرد و خاکی.
، دروغ گفتن وجود دارد نیمه مدفون در ضخامت ، سرد زیر پرچین درهم و برهم کردن است که آن را هم مرز ، او
الهه شعر و موسیقی می تواند در جاده ها metalled و جهان حیرت اور است که آن را به رهبری ، در تمام
wayfarers ، بیش از حد ، ممکن است که در آن گام زده ،
و ثروت و ماجراجویی های آنها رفته و یا به دنبال پیدا unseeking -- خارج وجود دارد ،
فراتر از -- فراتر از آن!
راه افتاد در گوش او ، و این رقم از یک راه می رفت که تا حدودی wearily آمد
را به مشاهده و او را دیدم که یک موش و بسیار گرد و خاکی بود.
سالک ، او را به عنوان رسید ، ادای احترام کردند و با یک حرکت از حسن نیت ارائه میدهد که تا به حال
خارجی چیزی در مورد آن -- یک لحظه تردید -- سپس با لبخند دلپذیر شد
از پیگیری و پایین در کنار خود را در شاخ و برگ سرد شنبه
او خسته به نظر می رسید ، و موش به او اجازه دهید بقیه بلامنازع ، درک چیزی از
چه در افکار خود ، شناخت ، بیش از حد ، ارزش همه حیوانات در زمان متصل به صرف
همدم سکوت ، زمانی که خسته کردن عضلات و ذهن نشانه زمان است.
سالک بود لاغر و مشتاق برجسته ، و تا حدی متمایل به شانه ، خود را
پنجه های نازک و بلند شد ، چشم های او بسیار در گوشه چین ، و او به تن کوچک
حلقه های طلا در گوش منظمی مجموعه خود را به خوبی به شکل گوش.
او پیراهن کشباف بود از آبی کم رنگ ، شلوار خود را ، وصله و رنگ آمیزی شده بود ، بر اساس
بر پایه آبی ، کوچک و اموال او را که او انجام در بسته بود
دستمال پنبه آبی رنگ است.
وقتی او را به حال استراحت مدتی غریبه و آشنا آهی کشید ، snuffed هوا ، و نگاه در مورد
او.
"که شبدر ، که دروغ گفتن در نسیم گرم بود ، او اظهار داشت ؛ و کسانی که گاو
ما می شنویم برداشت چمن پشت سر ما و دمیدن آرام بین mouthfuls.
یک صدا از درو از راه دور وجود دارد ، و آنجا بالا می رود یک خط آبی رنگ از دود کلبه
در برابر جنگل.
رودخانه اجرا می شود در جایی نزدیک ، برای تماس از یک مرغ جنگلی می شنوم ، و من را ببینید
ساخت خود را که به شما یک دریا نورد آب شیرین.
همه چیز به نظر می رسد خواب ، و در عین حال که در تمام وقت.
این یک زندگی خوب است که شما می شود ، دوست است ، بدون شک بهترین در جهان است ، اگر فقط شما
به اندازه کافی قوی به آن منجر شود! '
"بله ، این زندگی ، زندگی ، تنها ، زندگی ،' پاسخ آب dreamily موش صحرایی ،
و بدون معمول از صمیم دل اعتقاد راسخ خود را.
"من نگفت که دقیقا ،' پاسخ غریبه با احتیاط ، اما بدون شک آن را
بهترین. من آن تلاش ، و من می دانم.
و چون من فقط آن را تلاش -- شش ماه از آن را -- و می دانم که بهترین هستید ، در اینجا من ،
دارای پاهای زخمی و گرسنه ، tramping از آن دور ، tramping جنوب ، پس از تماس های قدیمی ،
بازگشت به زندگی ، زندگی است که من و که نمی خواهد به من اجازه رفتن.
'آیا این ، پس از آن ، یکی دیگر از آنها را؟" mused در موش صحرایی.
"و در جایی که شما فقط می آیند؟" او پرسید.
او به سختی و جرات به درخواست برای محدود که در آن او بود ، او به نظر می رسید به تنها پاسخ بیش از حد
است.
'خوب کمی مزرعه ،' پاسخ سالک ، به طور خلاصه.
'Upalong که در direction' -- او راننده سرشونو تکون شمال.
"در مورد آن اهمیتی ندارد.
من تا به حال من می تواند همه چیز را می خواهند -- همه چیز من تا به حال حق انتظار از زندگی ، و بیشتر.
و من اینجا هستم! خوشحالم که اینجا همان همه ، هر چند ، خوشحالم
به اینجا!
بسیاری مایل بیشتر در جاده ها ، پس از چند ساعت نزدیکتر به آرزوی قلبی من است! '
درخشش او چشم ها برگزار شد ، سریع به افق ، و او به نظر می رسید به گوش دادن برای برخی از
صدا که می خواهند از آن وسعت زمین به جریب داخلی ، آوازی بود که آن را با شاد بود
موسیقی از چراگاهها و دامی.
'شما یکی از ایالات متحده نیست ، گفت : موش آب ، و نه هنوز یک کشاورز ، و نه حتی ، من باید
قاضی ، از این کشور. "راست ،' پاسخ غریبه.
"موش دریا نوردی هستم ، من ، و پورت من در ابتدا از تگرگ قسطنطنیه ،
مرتب کردن بر اساس هر چند من از یک تبعه خارجی نیز وجود دارد ، به گونه ای از زبان.
شما باید از قسطنطنیه شنیده ، دوست؟
شهرستان عادلانه ، و یکی از کهن و با شکوه.
و شما ممکن است شنیده ام ، بیش از حد ، از Sigurd ، پادشاه نروژ ، و چگونه او به سمت آنجا
با شصت کشتی ، و چگونه او و مردان او را از طریق خیابان همه در canopied سوار
افتخار خود را با رنگ بنفش و طلا و چگونه
امپراتور و ملکه آمد و با او در هیئت مدیره خود را کشتی banqueted.
Sigurd وقتی که به خانه بازگشت ، بسیاری از Northmen او باقی ماند و در پشت وارد
امپراتور بدن گارد ، و جد من ، به دنیا نروژی ، ماندند بیش از حد ، با
کشتی که Sigurd به امپراطور.
دریانوردان ما را به حال شده است ، و تعجبی ندارد ، به عنوان برای من ، شهرستان محل تولد من است نه بیشتر
خانه من لذت بخش تر از هر پورت بین وجود دارد و رودخانه لندن است.
من آنها را می دانیم ، و آنها به من است.
تنظیم کردن به من در هر کدام از اسکله ها و یا foreshores ، و من خانه.
"من فرض کنید که سفرهای زیادی به شما ، گفت : موش آب با علاقه در حال رشد.
"ماه و ماه از دید زمین ، و در حال اجرا مفاد کوتاه مدت ، و
allowanced به آب ، و ذهن شما را communing با اقیانوس بزرگ ، و تمام
مرتب کردن بر اساس چیزی که؟
"با به هیچ وجه ، گفت : موش صحرایی دریای رک و پوست کنده. "این زندگی که شما را توصیف نمی کت و شلوار
من در همه. من در تجارت coasting هستم ، و به ندرت از
از دید زمین.
این بار در ساحل با نشاط است که درخواست تجدید نظر به من ، به اندازه هر دریا نوردی.
O ، آن دسته از بنادر جنوب! بوی آنها ، سواری ، چراغ در
شب ، زرق و برق!
"خوب ، شاید شما را انتخاب کرده اند راه بهتر است ، گفت : موش آب ، بلکه
doubtfully.
"من چیزی از coasting خود را ارسال ، و سپس ، اگر شما یک به ذهن ، و چه نوع
برداشت یک حیوان ممکن است از روح امید را به خانه از آن را به گرم روز دوم خود را
با خاطرات زندگی خانگی زن بازی کردن با ، برای
زندگی من ، من به شما اعتراف ، احساس را به من به روز تا حدی باریک و محدود.
"آخرین سفر من ، شروع به دریای موش صحرایی ،" من فرود آمد که در نهایت در این کشور ، محدود به
با امید زیادی برای مزرعه من داخلی ، به عنوان یک مثال خوب از هر یک از آنها خدمت می کنند ،
و در واقع ، به عنوان یک مظهر شدت رنگ زندگی من است.
مشکلات خانواده ، به طور معمول ، از آن آغاز شد.
داخلی طوفان مخروط ، اهتزاز درآمده بود و من خودم را در شورای تجاری کوچک حمل
رگ محدود از قسطنطنیه ، توسط دریا کلاسیک که هر throbs موج با
حافظه مرگ ، به جزایر یونانی و لوانت.
آن روزهای طلایی و شب خوشبو بود!
در بندر و از همه زمان -- قدیمی دوستان در همه جا -- خواب در برخی از سرد
معبد و یا مخزن در طول گرمای روز خراب -- feasting و آهنگ پس از غروب آفتاب ،
زیر ستاره بزرگ در آسمان مخملی یک مجموعه!
پس از ان ما شد و coasted تا دریای آدریاتیک ، سواحل شنا کردن در آن
فضای کهربا ، رز ، و زمرد کبود ، ما در گسترده زمین قفل شده است و بنادر وضع ، ما
از طریق گردش شهرستانها باستانی و اصیل ،
تا در آخرین یک روز صبح ، به عنوان یکشنبه خسروانه پشت سر ما افزایش یافت ، ما را به ونیز سوار کردن
یک مسیر از طلا. O ، ونیز یک شهرستان خوب است ، در آن یک موش می تواند
سرگردان در سهولت و لذت بردن او!
یا ، وقتی که خسته از سرگردان ، می تواند در لبه گراند کانال در شب نشستن ، feasting
با دوستان او ، زمانی که هوا پر از موسیقی و آسمان پر از ستاره ، و
چراغ های فلش و روشن و خاموش شدن در جلا
prows فولاد از gondolas swaying ، بسته بندی شده به طوری که شما می تواند در سراسر کانال در راه رفتن
آنها را از سمتی به سمت دیگر! و سپس مواد غذایی -- شما مانند صدف؟
خوب ، خوب ، ما نمی خواهد که در حال حاضر بیش از ماندند.
او برای یک ساعت هم خاموش بود ، و موش آب ، سکوت و خیلی شیفته ، شناور در
رویا ، کانال ها و شنیده یک آهنگ فانتوم pealing بالا بین خاکستری بی اساس موج
دیوار lapped.
"ما دوباره به سمت جنوب در آخرین سمت ،' ادامه دریای موش صحرایی ، "coasting پایین
ساحل ، ایتالیایی ، تا بالاخره ما ساخته شده پالرمو ، و من برای یک مدت طولانی وجود دارد quitted ،
طلسم خوشحال در ساحل.
من چوب هرگز بیش از حد طولانی به یک کشتی ، یک می شود کوته فکر و تعصب.
علاوه بر این ، یکی از سیسیل خوشحال من شکار - زمینه است.
من می دانم که همه وجود دارد ، و راه خود را فقط به من کت و شلوار.
من بسیاری از هفته نشاط در این جزیره به سر برد ، ماندن با دوستان تا کشور است.
وقتی که من بزرگ شدم ، دوباره بی قرار من استفاده از یک کشتی تجاری بود که به ساردینیا در زمان و
جزیره کورس ، و بسیار خوشحالم من به احساس تازه و نسیم دریا ، اسپری و در صورت من
یک بار دیگر.
اما نه خیلی داغ و گرفتگی ، در پایین -- نگه دارید ، من فکر می کنم تماس شما خواسته
موش آب. ملوان در او را با نگاه
سوء ظن به یک چشمک.
"من یک دست قدیمی ، او با سادگی بسیار اظهار داشت.
'کابین کاپیتان است به اندازه کافی خوب برای من.' 'اتمام حجت زندگی سخت ، همه به حساب ،'
زمزمه موش صحرایی ، غرق در اندیشه های عمیق است.
"برای خدمه آن است ، پاسخ داد : ملوان به شدت ، دوباره با شبح از یک چشمک.
"از جزیره کورس ،" او ، "من ساخته شده با استفاده از یک کشتی بود که در مصرف شراب به
سرزمین اصلی.
ما Alassio در شب ساخته شده است ، نسبت دادن به ، hauled تا ما شراب casks ، و هاو آنها را
دریا ، گره خورده است یکی به دیگری توسط یک خط طولانی است.
سپس خدمه را به قایق و rowed shorewards ، آواز خواندن آنها رفت ، و
طراحی بعد از آنها این حرکت به bobbing طولانی casks ، مانند یک مایل از
porpoises.
بر ماسه آنها اسب انتظار ، که در آن casks تا خیابان شیب دار از کشیده
شهر کمی با عجله خوب و صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب و تقلا.
وقتی که بشکه آخرین در ، ما رفت و تجدید و استراحت ، و اواخر شنبه
شب ، نوشیدن با دوستان ، و صبح روز بعد من به بزرگی زیتون ، جنگل ها را برای زمان
یک طلسم و استراحت.
در حال حاضر من با جزایر برای بار انجام داده بود ، و بنادر و حمل و نقل شد
فراوان ، پس من یک زندگی تنبل در میان دهقانان منجر شده است ، دروغ و تماشای آنها را در کار ، و یا
کشیده بالا بر روی تپه با دریای مدیترانه به رنگ آبی بسیار کمتر است.
و به این ترتیب در طول ، توسط مراحل آسان ، و تا حدی در پا ، تا حدودی به دریا ، به
مارسی ، و دیدار shipmates قدیمی ، و بازدید از بزرگ اقیانوس
عروق محدود ، و feasting یک بار دیگر.
بحث از پوسته ماهی! چرا ، گاهی اوقات من از پوسته ماهی از خواب
مارسی ، و از خواب بیدار گریه! '
"این مرا به یاد ،' گفت موش آب مودب ؛ شما اتفاق افتاده به ذکر است که شما
گرسنه ، و من باید به صحبت های قبلی است. البته ، شما را متوقف خواهد کرد و خود را
وعده غذایی ظهر را با من؟
سوراخ من این است که نزدیک آن است برخی از ظهر هم گذشته ، و شما بسیار به هر خوش آمدید
است. وجود دارد ، در حال حاضر من است که نوع و برادرانه از
شما ، "گفت که دریای موش صحرایی.
"من در واقع گرسنه وقتی که من نشست و از زمانی که من به سهوا اتفاق افتاده است
ذکر پوسته ماهی ، چنگال من شدید شده اند.
اما می تواند شما آن را به همراه واکشی از اینجا؟
من هیچ علاقه بیش از حد از رفتن زیر دریچه ، مگر من به موظف و سپس ، در حالی که ما
خوردن ، من می توانم شما را بیشتر در مورد سفرهای من و زندگی من لذت بخش منجر به -- در
دست کم ، آن را بسیار لذت بخش را به من ، و با
توجه شما را من قاضی آن خود commends برای شما در حالی که اگر ما به داخل خانه آن است که یک
100-1 که من در حال حاضر خواب باید سقوط.
"این است که در واقع یک پیشنهاد بسیار عالی است ، گفت : موش آب ، و عجله کردن خانه.
او وجود دارد از ناهار ، سبد و بسته بندی یک وعده غذای ساده ، که در آن ، به خاطر سپردن
منشا غریبه و آشنا و ترجیحات ، او در زمان مراقبت شامل حیاط بلند فرانسه
نان ، از سوسیس که سیر
خواند ، برخی از پنیر است که وضع و گریه ، و بلند کلفت کاه پوشیده شده فلاسک
در جایی که آفتاب غیر بطری ریخته و در دامنه های دور دست آورد جنوب.
بنابراین لادن ، او با تمام سرعت بازگشت ، و برای لذت در ملوان قدیمی است سردرپیش
commendations از طعم و مزه و قضاوت خود را ، به عنوان با هم آنها را باز گذاشته و سبد
از محتویات بر روی چمن های کنار جاده.
موش دریا ، به محض گرسنگی خود را تا حدودی assuaged بود ، ادامه داد : از تاریخ
آخرین سفر خود ، انجام شنونده ساده خود را از بندر به بندر اسپانیا ، فرود
او را در لیسبون ، پورتو ، و بوردو ،
معرفی او را به بندرگاه خوش کرن و دوون ، و تا کانال
به که زمین اطراف بارانداز نهایی ، که در آن ، پس از فرود طولانی خلاف باد ، طوفان و محور
آب و هوا مورد ضرب و شتم ، او اولین گرفتار بود
نکات جادویی و heraldings یکی دیگر از بهار ، و ، از کار اخراج شده توسط این ، در سرعت به حال
با پا لگد کردن طولانی داخلی ، گرسنه برای آزمایش از زندگی در برخی از مزرعه و حوالی ان آرام ،
بسیار دور از ضرب و شتم خسته از هر دریا.
املا محدود و لرزش با هیجان ، به موش آب به دنبال ماجراجو
لیگ های لیگ برتر ، بیش از خلیج طوفانی ، از طریق roadsteads شلوغ ، در میله های زندان در بندر
جزر و مد مسابقه ، تا سیم پیچ رودخانه که پنهان می کردند
مشغول کمی خود را به شهرهای دور چرخش ناگهانی و او را با آه پشیمان چپ
کاشته شده در مزرعه داخلی خود را مبهم ، که او در مورد مورد نظر را به گوش هیچ چیز نیست.
در این زمان وعده های غذایی خود شد ، و ملوان ، تجدید و تقویت شود ، خود را
صدای پر جنب و جوش تر ، چشم خود را روشن با درخشندگی که از برخی از گرفتار به نظر می رسید
دور دریا ، فانوس دریایی ، پر از شیشه ای خود را با
فهرست قرمز و درخشان را از جنوب ، و با تکیه به موش آب ،
مجبور نگاه خود را برگزار و او را ، بدن و روح ، در حالی که او صحبت کردیم.
کسانی که چشم از تغییر فوم ، آرام خاکستری سبز از جهش شمالی
دریا ، در شیشه تاباند یاقوت داغ که قلب از جنوب به نظر می رسید ، ضرب و شتم
برای او که شجاعت برای پاسخ به ضربان آن است.
چراغ دوقلو ، خاکستری و قرمز تغییر ثابت قدم ، تسلط موش آب و
برگزار شد ، او را محدود ، مجذوب ، ناتوان است.
جهان آرام و خارج از اشعه های خود را فروکش دور و ماندند.
و بحث ، بحث در جریان های فوق العاده - - یا آن را بیان شد به طور کامل ، و یا آن را عبور
در زمان را به ترانه -- سرود ملوانان هنگام کار از ملوانان وزن لنگر چکیدن ، بلند صدا کردن
از پاره شدن کفن در شمال عید پاک ،
تصنیف از ماهیگیران هولنج شبکه خود را در غروب آفتاب در برابر آسمان زردآلو ، آکورد از
گیتار و ماندولین را از گوندولا یا caique؟
آیا آن را به فریاد باد ، ناله امیز در ابتدا ، عصبانیت روشن به عنوان آن را تغییر دهید
زایش ، در حال افزایش به یک سوت اشک ، غرق شدن به یک قطره موسیقی از هوا از
زالو از بادبان bellying؟
همه این صداها طلسم محدود به نظر می رسید به گوش شنونده ، و با آنها گرسنه
شکایت از gulls و دریا mews ، به رعد و برق نرم و موج شکستن ، به
گریه از تخته کوبی اعتراض.
به بیان دوباره آن گذشت ، و با ضرب و شتم قلب او پس از
ماجراهای بنادر دوازده ، مبارزه ، فرار ، از تظاهرات ، از comradeships ،
زن بازی کردن تعهدات ، یا او را جستجو
جزیره گنج ، صید در تالاب و هنوز هم روز به طول در سفید گرم dozed
شن و ماسه.
از اعماق دریا fishings او شنیده بگوید ، و توانا از تجمع نقره ای مایل به طول
خالص ؛ از خطرات ناگهانی ، سر و صدا از قطع کننده در یک شب moonless ، و یا کمان بلند از
بوش بزرگ مصرف بالای سر را از طریق شکل
مه ، از شاد به خانه های آینده ، به پرتگاه گرد ، چراغ بندر باز
از. گروه dimly در اسکله دیده می شود ، تگرگ شاد ، از ترشح از hawser.
با خستگی راه رفتن تا خیابان شیب کمی به سمت
تب و تاب بودن از آرامش قرمز curtained ویندوز.
در نهایت ، در رویای بیداری خود آن را به او به نظر می رسید که ماجراجو را به خود افزایش یافت
پا ، اما هنوز هم صحبت شده بود ، همچنان او را با خود به دریا چشم خاکستری سریع می باشد.
"و اکنون ، او آرام بود و گفت ،" من به جاده ها را دوباره ، نگه داشتن در جنوب باختری
برای بسیاری از یک روز طولانی و گرد و خاکی ، تا در آخرین من رسیدن به کمی خاکستری شهر دریا من می دانم که تا
خوب ، که چسبیده به همراه یک طرف شیب دار از بندر.
از طریق درگاه تاریک شما وجود دارد نگاه کردن پرواز از گام های سنگ ، معلق شده توسط بزرگ
تافتز صورتی از سنبل الطیب و پایان دادن به در یک پچ از آب گازدار آبی رنگ است.
قایق کوچک که به دروغ به حلقه و stanchions از قدیمی دریا دیوار افسار
ماهی آزاد ، پر زرق و برق هستند ، به عنوان کسانی که من clambered در داخل و خارج از خود من در دوران کودکی رنگ
جهش در موج سیل ، مدارس از ماهی خال مخالی
فلش و بازی های گذشته ، اسکله و foreshores طرف ، و از پنجره بزرگ
رگ های سرش ، شب و روز ، تا moorings خود و یا چهارم به دریا باز است.
، دیر یا زود وجود دارد ، کشتی های دریا نوردی از همه ملت ها می رسند و در آنجا ، در آن
یک ساعت یک مقصد ، کشتی از انتخاب من به شما اجازه لنگر به آن است.
من هم من را ، من درنگ و در انتظار ماندن ، تا در آخرین یک حق نهفته است
انتظار برای من ، از تاب خورده به midstream ، لود کم ، bowsprit او با اشاره به پایین
بندر.
من در هیئت مدیره لغزش ، با قایق و یا در طول hawser و یک روز صبح من از خواب بیدار
به این ترانه و با پا لگد کردن از ملوانان ، از جلنگ جلنگ صدا کردن از چرخ تسمه ، و سر و صدا از
لنگر زنجیره آینده خوش شوید.
ما باید شکسته از دهان و بادبان عمده دگل جلو کشتی ، خانه های سفید در بندر
طرف به آرامی سرش گذشته ما به عنوان جمع آوری او فرمان راه و سفر خواهد کرد
را آغاز کرده اند!
همانطور که او به سمت پرتگاه تدافعی نیروهای دفاعی ساخته او را با خودش بوم پوشاک و سپس ، یک بار
خارج ، سیلی صدایی از دریا بزرگ سبز به عنوان پاشنه او را به باد ، با اشاره
جنوبی!
و شما ، شما نیز خواهد آمد ، برادر جوان ، برای عبور روز ، و بازگشت هرگز ، و
جنوب هنوز هم برای شما منتظر. نگاهی به فیلم ، توجه به تماس ، در حال حاضر قبل از اینکه
در حال حاضر غیر قابل فسخ می گذرد!
"تیس اما banging از پشت سر شما ، یک گام به جلو شوخ ، و شما از
از زندگی و به جدید!
سپس چند روز ، چند روز از این رو ، آرام خانه و در اینجا اگر شما خواهد شد ، وقتی که جام است
خشک شده و بازی شده است بازی ، نشستن و رودخانه های آرام خود را با یک
فروشگاه از خاطرات خوب برای شرکت می باشد.
شما به راحتی می تواند به من در راه رسیدن ، برای شما جوان هستند ، و من پیر شدن و رفتن
آرام.
من ماندند ، و نگاه و در آخرین من قطعا شما را در آینده ، مشتاق و
زنده دل ، با تمام صورت خود را در جنوب!
صدای فوت دور متوقف شد و به عنوان یک حشره کوچک ترومپت را به سرعت در dwindles
سکوت و موش آب ، فلج و خیره ، در آخرین دیدم اما یک ذره از راه دور در
سطح سفید از جاده ها است.
مکانیکی او افزایش یافت و اقدام به REPACK ناهار ، سبد ، به دقت و
بدون عجله.
مکانیکی او به خانه بازگشت ، جمع necessaries چند کوچک و
گنجینه های خاص او علاقه ، قرار داده و آنها را در یک کیف مدرسه ، با اقدام کند
شور و مشورت ، در حال حرکت در مورد اتاق مانند
خواب واکر ، گوش دادن از همیشه با لب تقسیم می شود.
او در کیف بیش از شانه خود را در چرخش ، به دقت چوب محکم برای خود انتخاب
wayfaring ، و با عجله ، اما بدون تردید در همه ، او در پا
آستانه فقط به عنوان مول به نظر می رسد در درب.
"چرا ، که در آن شما را به ، موش وار؟" خواست مول در تعجب بزرگ ، بتواند او را توسط
بازو.
"رفتن جنوب ، با بقیه از آنها ،" از موش صحرایی در یکنواخت زمزمه رویایی ،
او را به دنبال نداشته است. 'Seawards اول و سپس در کنار کشتی ، و
تا به سواحل که مرا فرا می خواند! '
او مصمم به جلو فشار ، هنوز هم بدون عجله ، اما با تثبیت سخت از
هدف ، اما مول ، در حال حاضر کاملا احساس خطر ، خود را در مقابل او قرار داده ،
و به دنبال به چشم خود دیدم که آنها
و براق شدند و به رنگ خاکستری تبدیل و تغییر آرام -- چشم نمی دوستش ،
اما چشم برخی از حیوانات دیگر! دست و پنجه نرم با او به شدت او را کشیده
در داخل ، او را به زمین انداخت و به او برگزار شد.
موش به شدت برای چند لحظه تلاش ، و سپس قدرت خود را به نظر می رسید
ناگهان او را ترک ، و او غیر روحانی و هنوز ، با چشمان بسته خسته ، لرزش است.
در حال حاضر مول به کمک او را به افزایش و او را در یک صندلی قرار داده شده ، جایی که او شنبه
سقوط و shrunken را به خود ، بدن خود را توسط یک لرز خشونت آمیز زده ، عبور
در زمان مناسب به یک هیستریک از گریه و خشک.
مول ساخته شده به سرعت باز کرد ، آن را به یک کیف کشو انداخت و قفل شده آن ، و نشست
بی سر و صدا بر روی میز توسط دوست خود ، انتظار برای تشنج های عجیب و غریب به تصویب.
به تدریج به یک موش صحرایی غرق چرت مشکل ، خراب شده توسط شروع می شود و اشتباه
murmurings از چیزهای عجیب و وحشی و خارجی را به مول نا روشن بین ، و از
که او را به یک خواب عمیق منتقل می شود.
خیلی مضطرب در ذهن ، مول او را برای یک زمان و چپ خود را با خانواده مشغول ساختم
مسائل و گرفتن آن را تیره وقتی که او را به سالن بازگشت و متوجه شد که موش صحرایی
که در آنجا او را ترک کرده بود ، مراقبت در واقع ، اما بی توجه ، ساکت و افسرده.
او یک نگاه شتابزده در چشم خود ، آنها را ، به لذت خود بزرگ ، روشن و
قهوه ای تیره و دوباره مانند قبل و پس از آن نشست و سعی کردند او را تشویق و کمک به
او را به آنچه مربوط به او را اتفاق افتاده بود.
ضعیف موش وار به بهترین خود را ، با درجه ، برای توضیح همه چیز ، اما چگونه می تواند او را به قرار
چه سرد و کلمات بیشتر شده است پیشنهاد؟
چگونه به یاد می آورند ، به نفع دیگری ، به صدای دریا فراموش نشدنی است که او را خوانده بود ،
چگونه تولید مثل در دست دوم سحر و جادو از ملوان صد خاطراتی؟
حتی به خود ، در حال حاضر طلسم شکسته شد و به زرق و برق رفته است ، او را سخت در بر داشت
به حساب کاربری برای چه به نظر می رسید ، چند ساعت پیش ، چیزی که اجتناب ناپذیر و تنها.
تعجب آور نیست ، پس ، که او نتوانست برای انتقال به هر مول ایده روشنی از
آنچه که او از طریق آن روز بوده است.
به مول این بسیار ساده بود : مناسب ، و یا حمله ، در گذشته بود ، و حال در سمت چپ
دوباره او را سالم ، هر چند متزلزل و توسط واکنش بازیگران.
اما او به نظر می رسید که همه علاقه برای بار در چیزهایی که به از دست رفته را تشکیل می دهند
زندگی روزانه خود ، و نیز در تمام forecastings دلپذیر از روز تغییر و doings
که فصل در حال تغییر مطمئنا آوردن بود.
معمولی ، پس از آن ، و با ظاهری بی تفاوتی ، به مول تبدیل صحبت خود را به
برداشت محصول که در حال جمع آوری شد ، در واگن قوی و زور زدن خود را به تیم ،
ricks در حال رشد ، و ماه بزرگ رو به افزایش بیش از هکتار بدون نقطه چین با sheaves.
او از سیب قرمزی صحبت در اطراف ، از آجیل BROWNING ، از مربا و حفظ
و تقطیر از cordials. تا توسط مراحل آسان مانند این که او به
وسط زمستان ، شادی دلچسب و گرم و نرم خود
زندگی ، و سپس او به سادگی تغزلی.
با درجه موش شروع به بنشینند و برای پیوستن به در.
چشم خود را روشنتر کند ، و او را از دست داده خود را از هوا به گوش دادن.
در حال حاضر مول موقع شناس را تضعیف و با یک مداد و چند نیمه
ورق کاغذ ، که او بر روی میز در آرنج دوست خود قرار داده است.
"این کاملا یک مدت طولانی از شما هیچ شعر ،" او گفت.
"شما ممکن است که در این شب ، آن را امتحان کنید ، به جای -- خوب ، brooding بیش از همه چیز را به
است.
من یک ایده است که شما احساس می کنید بسیار بهتر از زمانی که شما دارید چیزی را jotted -- اگر
آن را تنها فقط قافیه.
موش تحت فشار قرار دادند مقاله دور از او wearily ، اما احتیاط در زمان مول
به مناسبت در اتاق را ترک کنند ، و وقتی که او دوباره در peeped برخی از زمان بعد ، موش صحرایی
جذب شده و ناشنوا را به جهان.
متناوب scribbling و مکیدن بالای مداد است.
درست است که او مکیده یک معامله خوب بیشتر از او scribbled ، اما آن را به شادی بود
مول بدانند که درمان حداقل آغاز شده بود.