Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 3
یک مرد دیگر
همانطور که دامن انقراض بانوان صعود پله Veneering، مورتیمر،
پس از آنها را که از اتاق غذاخوری، تبدیل به یک کتابخانه کتاب های سبوس جدید، در
سبوس اتصالات آزادانه طلاکاری شده، و
درخواست پیامبر که در این مقاله آورده بود.
او یک پسر پانزده بود.
مورتیمر نگاه پسر، و پسر در حجاج سبوس جدید در نگاه
دیوار، با رفتن به کانتربری در قاب طلا بیشتر از صفوف، و بیشتر کنده کاری
از کشور است.
"که نوشتن؟" من، آقا.
چه کسی به شما گفته به آن را بنویسید؟ 'پدر من، جسی Hexam.
اوست که بدن را در بر داشت؟
"بله، آقا 'پدر شما چیست؟
پسر تردید، reproachfully به در زائران به نظر می رسید که اگر آنها او را درگیر کرده بود و در
یک مشکل کوچک، و سپس گفت: تاشو تاه زدن در پای راست شلوار او، او
می شود زندگی خود را در امتداد ساحل.
آیا این است؟ 'است که به مراتب از پسر پرسید، پس از خود را
محافظت، و دوباره بر جاده به کانتربری.
'پدر شما؟'
'It'sa کشش نسبتا خوب، آقا. من می آیند تا در تاکسی و تاکسی که در انتظار
پرداخت می شود. ما می توانیم در آن قبل از اینکه شما آن را پرداخت،
اگر شما را دوست داشت.
رفتم برای اولین بار به دفتر خود، و با توجه به جهت از مقالات موجود در
جیب، و در آنجا می بینم هیچ کس اما اختتامیه جشنواره صنعت چاپ در مورد سن و سال من که مرا فرستاد، در اینجا. '
مخلوط کنجکاو در پسر، وحشیگری ناتمام وجود دارد، و ناتمام
تمدن.
صدای او خشن و درشت بود، و چهره اش درشت بود، و شکل کوتاه او بود
درشت، اما او نسبت به پسران دیگر از نوع خود پاک بود و نوشتن خود را، هر چند بزرگ
و گرد، خوب بود، و او در نگاه
پشت کتاب، با کنجکاوی بیدار شده که رفت و زیر اتصال.
هیچ کس که قادر به خواندن، تا به حال در یک کتاب به نظر می رسد، حتی در یک قفسه باز نشده، مانند کسی است که
نمی تواند.
'هر وسیله گرفته شدند، آیا شما می دانید، پسر، معلوم اگر ممکن بود برای بازگرداندن
زندگی؟ 'مورتیمر پرسید، او را برای او به دنبال
کلاه.
شما نمی بخواهید، آقا، اگر شما دولت خود را می دانستند.
بسیاری فرعون که در دریای سرخ غرق شد، فراتر از بازگرداندن به
زندگی است.
اگر لازاروس، تنها نیمی که تا آنجا پیش نرفته بود، که از بزرگترین معجزات بود.
Halloa! 'گریه مورتیمر، تبدیل دور با کلاه خود را بر سر او، به نظر می رسد
در خانه را در دریای سرخ، دوست جوان من؟ '
دفعات بازدید از آن را با معلم در مدرسه، گفت: "پسر.
و لازاروس "بله، و او را بیش از حد.
اما آیا شما به پدرم!
ما باید نه صلح را در محل داشته باشند، در صورتی که پس از لمس کردم.
این خواهر من است contriving. "شما به نظر می رسد به یک خواهر خوب.
او نصف بد نیست، گفت: "پسر، اما اگر او می داند نامه اش آن را بیشتر از او
می کند - و آنها را من به او آموخته است.
یوجین، تیره را با دست های خود را در جیبش بود، قدم و کمک در
بخش دوم گفت و گو؛ که پسر این سخنان را slightingly خود
خواهر، او را در زمان تقریبا به اندازه کافی چانه، و تبدیل شده تا چهره اش به آن نگاه کنم.
! خب، من مطمئن هستم، آقا گفت: "پسر، مقاومت در برابر؛ من امیدوارم که شما دوباره به من می دانیم.
یوجین vouchsafed پاسخ، اما این پیشنهاد به مورتیمر، من با شما، اگر
دوست دارید؟
بنابراین، آنها هر سه رفت با هم در وسیله نقلیه که پسر آورده بود؛
دو نفر از دوستان (یک بار پسر با هم در یک مدرسه دولتی) در داخل، سیگار سیگار کشیدن؛
رسول در کادر کنار راننده.
گفت: "بگذار من را ببینید، مورتیمر، آنها رفت و همراه من بوده اند، یوجین، بر
رول محترم از وکلای دادگاه عالی مقام یا وظیفه صدارت عظمی، و وکلای مدافع در مشترک
قانون، پنج سال، و - به جز انداخته
دستورالعمل ها، به طور متوسط یک بار در دو هفته برای اراده Tippins خانم که
هیچ چیز را ترک کنند - هیچ قراضه از کسب و کار اما این کسب و کار عاشقانه داشته اند.
و من، گفت: "یوجین، 'شده اند" به نام "هفت سال، و تا به حال هیچ کسب و کار در
همه، و هر گونه باید هرگز. و اگر من تا به حال، من باید بدانید که چه کاری انجام دهید
آن است.
بازگشت مورتیمر: "من به دور از روشن به آخرین خاص هستم، با بزرگ
خونسردی، که من مزیت زیادی بر شما.
نفرت من، گفت: "یوجین، قرار دادن پاهای خود را روی صندلی مقابل من نفرت من
حرفه ای. 'باید به شما دست پاچه کردن، اگر من مال من قرار داده تا
؟ بازگشت مورتیمر.
"با تشکر از شما. من مال من از آنها بدم میاید.
آن را بر من مجبور شد، گفت: یوجین غم انگیز، به دلیل آن را فهمیده شد که ما
وکیل مدافع در خانواده می خواستم.
در حال حاضر یکی از با ارزش است. "آن را بر من مجبور شد، گفت: مورتیمر،
به دلیل آن است که ما می خواستیم یک وکیل در خانواده قابل درک شد.
و ما باید یکی از با ارزش است.
"چهار نفر از ما وجود دارد، با نام ما را در یک پست درب در سمت راست یک نقاشی
سیاه چاله به نام مجموعه ای از اتاق، گفت: "یوجین. و هر یک از ما یک چهارم است
کارمند - کاظم بابا، در غار دزد -
و کاظم تنها عضو احترام این حزب است.
من یکی خودم، یکی، گفت: 'مورتیمر، بالا پله افتضاح فرماندهی
دفن زمین، و من یک کارمند تمام به خودم، و او هیچ ربطی به اما نگاه
در زمین دفن، و آنچه او تبدیل خواهد شد
از زمانی که در بلوغ وارد شده است، من نمی توانم تصور است.
چه، در لانه آن رخ کهنه، او همیشه توطئه خرد، یا توطئه قتل؛
آیا او رشد خواهد کرد، پس از brooding انفرادی بسیار، به روشنگری خود را همکار
موجودات، و یا آنها را مسموم است
ذره از علاقه خود به نظر حرفه ای من.
آیا شما به من نور می دهد؟ تشکر از شما.
پس احمقها صحبت می کنید، گفت: "یوجین، تکیه به عقب، خم آغوش او، سیگار کشیدن خود را با
چشم بسته، و صحبت کردن کمی از طریق بینی خود را از انرژی است.
اگر کلمه در فرهنگ لغت وجود دارد تحت هیچ نامه ای از A تا Z که من نفرت،
انرژی است. این چنین خرافات مرسوم است،
ناشمرده حرف زدن طوطی مانند!
چه شیطان!
PM من به عجله کردن را به خیابان ها، یقه مرد اول ظاهر ثروتمند را که
دیدار با من، او را شدیدا تکان بدهم، و گفت، "برو به قانون پس از نقطه، سگ، و من را حفظ، و یا من
مرگ شما "؟
هنوز این امر می تواند مصرف انرژی است. "دقیقا به نظر من این پرونده، یوجین.
اما برای من فرصت خوبی نشان می دهد، به من چیزی نشان می دهد واقعا ارزش بودن انرژی
و من به شما انرژی نشان می دهد.
و به همین ترتیب خواهم، گفت: "یوجین.
و از آن به احتمال زیاد به اندازه کافی است که ده هزار از مردان جوان، را در داخل محدوده
لندن تحویل دفتر پست شهر، نکته امیدوار کننده در این دوره از
همان شب است.
چرخ نورد، و بنای یادبود و برج نورد و
اسکله ها توسط Ratcliffe، و Rotherhithe. پایین که در آن انباشته تفاله
بشریت به نظر می رسید از بالاتر شسته شوند
زمینه، مانند فاضلاب بسیار اخلاقی، و به این مساله تا زمانی که وزن خود را مجبور کرد
بانک و غرق شده در رودخانه است.
در داخل و خارج در میان عروق است که به نظر می رسید کردم در ساحل، و خانه است که به نظر می رسید به
رو شناور - در میان تعظیم در انشعابات خیره به پنجره، و پنجره ها خیره به
کشتی - چرخ نورد، تا زمانی که
در گوشه ای تاریک متوقف شده است، رودخانه شسته شده و در غیر این صورت در همه شسته نیست، که در آن پسر
alighted و درب را باز کرد. 'شما باید استراحت، راه رفتن آقا؛ بسیاری از
متری. '
او در شماره منحصر به فرد صحبت می کرد، به استثنای بیان یوجین.
این است که confoundedly خارج از راه مکان، گفت: "مورتیمر، لغزش بیش از
سنگ و ساحل رد، به عنوان پسر تبدیل گوشه های تیز.
'در اینجا پدرم، آقا؛ که در آن نور است.
این ساختمان به پایین نگاه داشتن یک بار شده است یک کارخانه است.
زگیل فاسد شده از چوب را بر پیشانی آن بود که به نظر می رسید به نشان می دهد که در آن
سیر می کند، بوده است، اما کل بسیار indistinctly در گمنامی دیده می شد
شب.
پسر چفت درب را برداشته و آنها در یک بار به بخشنامه کم گذشت
اتاق، که در آن یک مرد قبل از آتش قرمز ایستاده بود، نگاه کردن به آن، و دختر نشسته
درگیر در سوزن دوزی.
آتش در منقل زنگ زده بود، به اتشدان نصب شده و یک لامپ معمولی، شکل
مانند ریشه سنبل، دودی و در گردن بطری سنگ روی میز بالا گرفت.
تختخواب سفری و یا اسکله چوبی در گوشه وجود دارد، و در دیگر گوشه های چوبی
پله که منجر به بالا - آنقدر دست و پا چلفتی و تند است که آن را کمی بهتر بود از یک نردبان است.
دو یا سه sculls و oars ایستاده در برابر دیوار، و در برابر بخش دیگری از
از دیوار کمد های کوچک، نشان می دهد یدکی از شایع ترین مقالات
وسایل آشپزی و پخت و پز و عروق است.
سقف اتاق به دیوار نیست، اما از کف اتاق تشکیل شد
بالا کلیک کنید.
این، بسیار قدیمی است، گره دار، seamed و مخابره شده است، جنبه کاهش داد
اتاق. و سقف و دیوارها، و کف، به طور یکسان فراوان در اسمیر های قدیمی آرد،
قرمز سرب (و یا برخی از لکه هایی که آن را به حال
احتمالا در انبارداری به دست آورد)، و مرطوب، به طور یکسان بود نگاه از تجزیه است.
"آقا، پدر. '
این رقم در آتش سرخ تبدیل شده است، سرش را بلند ژولیده آن، و شبیه یک پرنده
شکار. تو آقا مورتیمر نوعی درخت اقاقیا.
شما، آقا؟
مورتیمر نوعی درخت اقاقیا نام من است. چه چیزی شما را در بر داشت، گفت: مورتیمر، زود گذر
نه shrinkingly به سمت تختخواب سفری است که اینجا هستید؟
'' Tain't می گویند در اینجا، اما نزدیک.
من انجام reg'lar همه چیز است.
من اطلاع giv از circumstarnce را به پلیس، و پلیس در زمان
در اختیار داشتن آن را. هیچ زمان نشده است، از دست رفته بر روی هر دست.
پلیس به چاپ قرار داده در حال حاضر، و در اینجا آنچه را که چاپ می گوید از آن است. "
بطری با لامپ در آن، او آن را در نزدیکی یک کاغذ بر روی دیوار برگزار شد، با
عنوان پلیس، بدن یافت می شود.
این دو نفر از دوستان اعلانی که بدست مردم میدهند که آن را در مقابل دیوار گیر کرده، و آقا به عنوان خوانده شده
آنها را به عنوان او برگزار شد، نور است.
فقط مقالات در مرد تاسف می بینم، گفت: "نوعی درخت اقاقیا، زود گذر از
شرح از آنچه به یاب یافت می شد.
فقط مقالات. '
دختر به وجود آمد با کار خود را در دست او، و در خانه رفت.
اما سکه سه پنی "در یکی از دامن و جیب '؛' بدون پول، 'مورتیمر دنبال
سه.
پنی * است. ، قطعات آقا Hexam گفت: در بسیاری از
جملات. شلوار خالی به سوراخ می اندازد، و تبدیل
داخل.
آقا Hexam راننده سرشونو تکون دادن. اما شایع است.
این که آیا آن را شستشو از جزر و مد است یا نه، من نمی توانم بگویم.
در حال حاضر، در اینجا، حرکت نور خود را به دیگری اعلان مشابهی، 'جیبش پیدا شد
خالی، و پشت ورو.
و در اینجا، حرکت نور خود را به دیگری، جیب او خالی پیدا شد، و تبدیل
داخل. و به این ترتیب این یکی بود.
و به طوری که یک بود.
من نمی توانم بخوانم، و نه من آن را می خواهم، من می دانم که اونا محل خود را بر روی دیوار.
این یک ملوان بود، با دو مجریان و پرچم و GFT در بازوی خود را.
نگاه کنید و ببینید که آیا او warn't آن.
کاملا حق با 'این یک زن جوان در خاکستری بود
چکمه و کتانی مشخص شده با یک صلیب. نگاه کنید و ببینید که آیا او warn't آن.
کاملا درست است.
این است که او را به عنوان یک برش های تند و زننده بر روی چشم.
این کار به آنها دو خواهر جوان چه خودشان را با handkecher با هم گره خورده است.
این پیر مست اختتامیه جشنواره صنعت چاپ، در یک جفت دمپایی لیست و مشروب قبل از خواب، WOT
ارائه شده - پس از آن بیرون می آید - برای ایجاد یک سوراخ در آب برای نان بوزن چهار پوند از رم
aforehand ایستاده بود، و به کلام او برای بار اول و آخر را در زندگی خود را نگه داشته است.
آنها به خوبی مقالات اتاق، شما، اما من می دانم 'Em All عرضه.
من دانشمند هستم و بس!
نور بیش از همه او دست تکان داد، تا اگر به نور علمی خود را با نمونه مشخص کردن
هوش، و سپس آن را پایین قرار داده و روی میز ایستاد و به پشت آن را مشتاقانه دنبال
در بازدیدکنندگان او.
او ویژگی های خاص از برخی از پرندگان شکاری که زمانی که او کشباف خود را
ابرو، ایستاده بود تاج ژولیده خود را در بالاترین. شما همه این خودتان را پیدا کند، انجام داد
؟ پرسید: یوجین.
پرنده شکاری را که به آرامی دوباره، و چه اتفاقی ممکن است نام شما باشد، در حال حاضر؟
این دوست من است، مورتیمر نوعی درخت اقاقیا interposed؛ 'آقای یوجین Wrayburn.
آقای یوجین Wrayburn، آن است که؟
و آنچه ممکن است آقای یوجین Wrayburn از من پرسید؟ "
"من از شما خواسته، به سادگی، اگر شما این همه به خودتان؟
"من پاسخ شما، به سادگی، بیشتر در اونا.
آیا شما گمان خشونت و سرقت شده است وجود دارد، از قبل، در میان
این موارد؟ '' من در تمام فرض کنید در مورد آن، 'بازگشت
آقا.
"من یکی از مرتب کردن بر اساس فرض نمی باشد. اگر می خواهید زندگی خود را به حمل و نقل در خارج از
رودخانه هر روز از زندگی شما، شما ممکن است بسیار به فرض داده می شود.
من برای نشان دادن راه؟
همانطور که او در را باز کرد، در ادامه اشاره از نوعی درخت اقاقیا، به شدت رنگ پریده و
آشفته صورت ظاهر در ورودی - چهره مرد بسیار آشفته شد.
؟ بدن گم شده 'از آقا Hexam خواست، توقف کوتاه یا بدن؟
کدام یک؟ "من گم شده ام!" مرد پاسخ، در هول هولکی
و نحوه مشتاق.
"فراموش کرده اید؟ '' من - من - هستم یک غریبه، و آیا نمی دانند
راه. من - من - می خواهم برای پیدا کردن جایی که من می توانم
مشاهده آنچه که در اینجا شرح داده شد.
ممکن است که من ممکن است آن را می دانم او فرآیند له له زدن، و می تواند به سختی صحبت می کنند.
، اما او نشان داد که یک کپی از لایحه به تازگی چاپ شده بود که هنوز مرطوب بر دیوار.
شاید تازگی خود را، یا شاید دقت خود را به طور کلی خود را مشاهده کنید
نگاه کنید، آقا هدایت به نتیجه آماده است. این آقا، آقای نوعی درخت اقاقیا، در آن
کسب و کار. '
آقای نوعی درخت اقاقیا؟ "در طی یک وقفه، مورتیمر و غریبه
مواجه یکدیگر. نه دیگر می دانستند.
"من فکر می کنم، آقا، گفت: 'مورتیمر، شکستن سکوت بی دست و پا با روح او خود
در اختیار داشتن، که شما به من افتخار این را دارد به ذکر نام من؟ '
من آن را تکرار، بعد از این مرد.
'شما گفت که شما یک غریبه در لندن بودند؟ "غریبه مطلق است.
آیا شما به دنبال هارمون آقای "شماره
پس به اعتقاد من می تواند به شما که شما در ماموریت بی ثمر هستند اطمینان، و
پیدا کردن آنچه شما می ترسند برای پیدا کردن. آیا شما با ما آمده است؟
کمی سیم پیچ از طریق برخی از کوچه های گل آلود است که ممکن است آخرین سپرده
جزر و مد، بد چشیده آنها را به لامپ دریچه دروازه و روشن از یک پلیس
ایستگاه، جایی که آنها در شب
بازرس، با قلم و جوهر، و حاکم، ارسال کتاب های خود را در whitewashed
دفتر، به عنوان جدیت به عنوان اگر او در صومعه ای در بالای یک کوه بودند، و هیچ
زوزه خشم یک زن مست
کوبیدن خودش را در برابر درب سلول را در حیاط پشت در آرنج خود را.
با هوای همان دور به مطالعه داده، او از کتاب هایش را به desisted
عطا اشاره بدگمان از به رسمیت شناختن بر سر عمله، به سادگی واردات، آه! ما
می دانم همه در مورد شما، و شما آن را بیش از حد انجام دادن
برخی از روز و به اطلاع آقای مورتیمر نوعی درخت اقاقیا و دوستان، او را به حضور
آنها را فورا.
سپس، او به پایان رسید حاکم بر کار او در دست بود (که ممکن است شده اند روشن
کتاب دعا، او خیلی آرام)، در شیوه ای بسیار شسته و رفته و روشمند، از نشان دادن نیست
کوچکترین آگاهی از زن که
خودش کوبیدن با افزایش خشونت، و فریاد میکشند ترین terrifically
برای کبد برخی از زن دیگر. شب، بازرس گفت: «تیری که بهدف اصابت کند،،،
مصرف کلید خود را.
کدام ماهواره ای احترام است. در حال حاضر، آقایان.
او با یکی از کلیدهای خود، یک غار سرد در انتهای حیاط باز شود، و همه آنها رفت
وارد
آنها به سرعت بیرون آمد، هیچ زبان یکی از یوجین: که اشاره کرد به
مورتیمر، در زمزمه، بسیار بدتر از Tippins بانوی. '
بنابراین، به به کتابخانه whitewashed صومعه - که با کبد هنوز در
مصادره فریاد میکشند، آن را به عنوان بلند شده بود، در حالی که آنها در سکوت نگاه
نزد آنها آمده بود تا ببیند - و در آنجا از طریق
شایستگی های مورد توسط راهب بزرگ خلاصه شده است.
هیچ سرنخی که چگونه بدن را به رودخانه می آمدند. در اغلب موارد بدون نشانه بود.
خیلی دیر شده برای خاص بداند، اعم از آسیب های دریافت شده قبل یا پس از مرگ؛
یک نظر بسیار عالی عمل جراحی گفت، قبل از دیگر افکار جراحی عالی
گفت: پس از.
مباشر کشتی که در آن آقا آمد مسافر خانه، گرد شده بود به نمایش، و
می تواند به هویت قسم می خورم. به همین ترتیب می تواند به لباس قسم می خورم.
و سپس می بینید، شما تا به حال مقالات، بیش از حد.
چگونه بود آن او را ترک کشتی کاملا ناپدید شده بود، تا در رودخانه در بر داشت؟
خب! شاید بر برخی از بازی کوچک بوده است.
احتمالا فکر آن را یک بازی بی ضرر بود، به چیزهایی نیست، و معلوم شد که منجر به مرگ
بازی ها. استنطاق به فردا، و بدون شک باز
حکم.
به نظر می رسد به دوست خود را بر زد - او را به طور کامل خاموش پاهای خود را زدم،
آقای بازرس متوجه است، هنگامی که خود را جمعبندی به پایان رسانده است.
'داده است او به نوبه خود بد تا مطمئن شوید!'
گفت: صدای بسیار کم بود، و با نگاه جستجو (برای اولین بار بود.
بازیگران) غریبه. آقای نوعی درخت اقاقیا توضیح داد که آن را نداشت
دوست او نیز بود.
؟ در واقع، آقای بازرس گفت، با توجه گوش؛ که در آن او را انتخاب می کنید؟
آقای نوعی درخت اقاقیا بیشتر توضیح داد.
آقای بازرس در جمع خود را تحویل داده بود، و این واژه، اضافه شده است با آرنج خود بود
با تکیه بر روی میز کار خود را، و انگشتان دست و انگشت شست دست راست خود را، خود اتصالات
به انگشتان دست و شست چپ خود است.
آقای بازرس نقل مکان کرد چیزی جز چشم او، که او در حال حاضر افزود: بالا بردن صدای او:
'مبدل شما کم نور، آقا! به نظر می رسد شما به این نوع از عادت نیست
کار می کند؟
غریبه، که با تکیه بر نمای بخاری با افتادگی سر، نگاه
گرد و جواب داد: خیر. It'sa دید وحشتناک!
شما انتظار می رود را شناسایی کرده، به من گفته، آقا؟
"بله." آیا شما شناسایی است؟ "
'تعداد It'sa دید وحشتناک. O! چشم وحشتناک، وحشتناک! '
شما فکر می کنید که در آن ممکن است؟ "پرسید: آقای بازرس.
ما شرح بده، آقا. شاید ما می تواند به شما کمک کند.
نه، نه، گفت: "غریبه" این امر می تواند کاملا بی فایده است.
خوب شب.
آقای بازرس بود نقل مکان کرد، و بدون هیچ ترتیب داده بود، اما ماهواره ای تضعیف خود را
در مقابل باجه، و دست چپ خود را در امتداد بالای آن گذاشته، و با حق خود
دست تبدیل تیری که بهدف اصابت گرفته بود
از رئیس خود را - در کاملا به صورت گاه به گاه - به سمت غریبه.
شما از دست رفته یک دوست، شما می دانید و یا دشمن شما از دست رفته، شما می دانید و یا شما
آمده اند، می دانید.
خب، پس، آن است که نه معقول بپرسید، بود که در آن؟
بنابراین، آقای بازرس. 'شما باید من به شما گفتن بهانه است.
هیچ طبقه ای از انسان می تواند درک بهتر از شما، ممکن است که خانواده ها را انتخاب کنید تا
انتشار اختلافات و بدبختیهای خود را، جز بر لزوم گذشته است.
من مرددم که وظیفه خود را تخلیه شما در این سوال از من خواست به شما خواهد شد
اعتراض نه حق من به دریغ از پاسخ.
خوب شب.
او به سمت باجه تبدیل شده است، که در آن ماهواره، با چشم خود را بر رئیس خود را،
مجسمه گنگ باقی مانده است. حداقل، گفت: آقای بازرس، به شما خواهد شد
اعتراض به کارت خود را ترک کند، آقا؟
"من نباید اعتراض، اگر من تا به حال، اما من ندارم.
او قرمز و بسیار اشتباه گرفته شد که او پاسخ داد.
حداقل، گفت: آقای بازرس با هیچ تغییر صدا و یا شیوه ای، به شما خواهد شد.
اعتراض به نوشتن نام و آدرس خود را؟
نه در همه.
آقای بازرس قلم در دوات خود را غوطه ور، و ماهرانه آن را بر روی یک تکه کاغذ گذاشته
در کنار او بسته و پس از آن نگرش سابق خود را از سر گرفت.
این غریبه پا به میز، و نوشت: در یک دست و نه لرزش - MR
بازرس توجه وری از هر تار موی سر خود را هنگامی که آن را برای خم شد.
هدف - آقای جولیوس Handford، محاسبات قهوه خانه، محوطه کاخ وست مینستر است. '
'ماندن وجود دارد، من فرض را، آقا؟ "ماندن وجود دارد.
در نتیجه، از کشور؟
'؟ بله - از کشور '' خوب شب، آقا.
ماهواره بازوی خود را حذف و دریچه را باز، و ژولیوس Handford آقای رفت
است.
رزرو! گفت: "آقای بازرس. مراقبت از این تکه کاغذ، او را
در نظر بدون دادن جرم، معلوم می شود که او در آنجا اقامت، و پیدا کردن
هر چیزی که شما می توانید در مورد او. '
ماهواره رفته بود و آقای بازرس، تبدیل شدن به یک بار دیگر آبوت آرام آن
صومعه، قلم خود را در جوهر خود غوطه ور و آثار او را از سر گرفت.
دو نفر از دوستانتان که او را تماشا کرده بود، با شیوه ای حرفه ای از سرگرم
تردید آقای جولیوس Handford و، نپرسید خروج خود را قبل از مصرف بیش از حد که آیا
او معتقد بود هر چیزی را که واقعا در اینجا بد نگاه وجود دارد؟
آبوت با سکوت، جواب داد: نمی توان گفت.
اگر یک قتل، هر کسی ممکن است آن را انجام داده است.
دزدی یا جیب، چیدن می خواستم "prenticeship.
بنابراین، قتل است. ما همه از ما تا آن.
دیده بود تعداد زیادی از مردم می آیند برای شناسایی، و دید و هرگز یک نفر رخ داد که در آن
راه بخصوصی. ممکن است، با این حال، معده و نه
ذهن داشته باشند.
اگر چنین است، معده رم. اما مطمئن باشید همه چیز رم وجود دارد.
ترحم بود یک کلمه از حقیقت در آن خرافات در مورد بدن خونریزی زمانی که وجود ندارد
لمس از طرف شخص راست؛ شما نشانه ای خارج از بدن است.
تو سطر به اندازه کافی از او این - او برای تمام شب خوب در حال حاضر (اشاره در اینجا
به خواسته های کوبیدن برای کبد)، اما شما هیچ چیز خارج از بدن اگر آن را
همیشه.
وجود دارد که چیزی بیشتر که باید انجام شود تا زمانی استنطاق روز بعد برگزار شد، دوستان
هم رفت و آقا Hexam و پسر او رفت و راه جداگانه خود را.
اما، پس از رسیدن به آخرین گوشه، آقا بده پسر خود به خانه در حالی که او را به یک تبدیل خواهد شد
قرمز curtained میخانه، که ایستاده dropsically محدب بر روی جاده،
نیمه کوچک. '
پسر بلند لچ او برداشته بود، و خواهر او دوباره نشسته
قبل از آتش سوزی در محل کار او است. که سر خود را بر آینده خود را در افزایش و
درخواست:
شما کجا رفتید؟، لیز؟ "من در تاریکی رفت.
'ضرورت آن وجود دارد. این بود همه درست به اندازه کافی.
"یکی از آقایان، که صحبت می کنند در حالی که من وجود دارد، سخت به من نگاه کرد.
و من ترسیدم او ممکن است بدانید که چهره من بود.
اما وجود دارد!
آیا من مهم نیست، چارلی! من تمام در لرزیدن از نوع دیگری بود که
به شما پدر صاحب شما می توانید از کمی نوشتن.
"آه! اما من باور نوشتم تا بد، که آن را شانس بود که اگر هر کس قادر به خواندن
آن است.
و هنگامی که من نوشت کمترین و آغشته، اما با انگشت من، پدر بهترین
خشنود است، او به دنبال بیش از من ایستاده بود. "
دختر کار خود را کنار گذاشته، و طراحی صندلی اش نزدیک به صندلی خود را با آتش،
گذاشته شد بازوی خود را به آرامی روی شانه هایش. شما از وقت خود را،
تقصیر شما نیست.
"نمی خواهم؟ بیا! من دوست دارم که. آیا؟ "بله، چارلی، بله.
شما در یادگیری خود را سخت کار می کنند، من می دانم.
و من کار کوچک، چارلی، و طرح و تدبیر (بیدار از خواب
contriving گاهی)، چگونه کنار هم قرار گرفتن شیلینگ در حال حاضر، و شیلینگ، که
باید پدر را فکر می کنید که شروع به کسب زندگی ولگرد در امتداد ساحل.
'شما مورد علاقه پدر، و می تواند هر چیزی باور او.
"ای کاش می توانستم، چارلی!
اگر من می توانم او را بر این باورند که یادگیری چیز خوبی بود، و ما
ممکن است به زندگی بهتر منجر شود، من باید محتوای a'most برای مردن.
آیا مسائل صحبت در مورد مرگ، لیز نیست.
او دست هایش را در یک دیگر را بر روی شانه خود قرار داد، و تخمگذار گونه قهوه ای غنی از او
در برابر آنها را به عنوان او را در آتش نگاه کرد، رفت و بر روی ملاحظه:
یک شب، چارلی، هنگامی که شما در مدرسه، و father's -
در شش باربرها یاران پرچم دزدان، پسر رخ داد، با اشاره به عقب خود
سر به سوی خانه های عمومی.
: بله. سپس به عنوان من نشسته، به دنبال در آتش، به نظر می رسد در سوختن زغال سنگ - مانند
که در آن است که تب و تاب بودن -
، گفت: "این گاز، که پسر، بیرون آمدن از یک بیت از یک جنگل است که
شده در زیر گل که در زیر آب را در روز نگاه نوح Ark. اینجا بود!
پوکر - - حفاری -
آیا آن را مزاحم نشوید، چارلی، یا آن را به صورت همه در شعله.
که درخشش کسل کننده در نزدیکی آن است، با آمدن و رفتن، که منظور من است.
وقتی که من در آن شب، آن را مانند عکس به من می آید، چارلی.
تماس با ما نشان می دهد، گفت: "پسر.
به ما بگویید که به کجا نگاه کنند. "آه! چشمان من آن را می خواهد، چارلی.
برش دور آن به بعد، و چشم خود را از آن را به ما بگویید.
"چرا، من و تو، چارلی وجود دارد، زمانی که شما کاملا یک نوزاد که هرگز نمی دانستند
مادر - '
آیا نمی گفت من مادر هرگز نمی دانستند، interposed پسر، من می دانستم که کمی
خواهر است که خواهر و مادر هر دو بود.
دختر با خنده delightedly، و چشم خود را با اشک های لذت بخش پر شده است، که او را هر دو
اسلحه خود را دور کمر او را و به همین ترتیب او برگزار شد.
"من و تو، چارلی وجود دارد، زمانی که پدرش در محل کار دور بود و قفل شده است و ما را،
از ترس در حال سوختن ما باید خودمان را تنظیم کنید و یا سقوط از پنجره، نشستن در خانه، طوفان یا گرداب شدید
در مرحله دیگر درب نشسته، نشسته بر روی
بانک رودخانه، سرگردان از زمان.
شما نه سنگین حمل، چارلی، و من اغلب مجبور به استراحت است.
گاهی اوقات ما در حال خواب آلودگی و خواب رفتن با هم در یک گوشه، گاهی اوقات ما بسیار
گرسنه است، گاهی اوقات ما یک کمی وحشت زده است، اما آنچه سخت oftenest است بر
به ما سرد است.
شما را به یاد داشته باشید، چارلی؟ "به یاد دارم، گفت:" پسر، با فشار دادن او را به
او دو یا سه بار، که من در زیر شال کوچک snuggled و گرم وجود دارد.
بعضی وقتها باران می آید، و ما تحت یک قایق خزش و یا مانند آن که: گاهی اوقات
تاریک، و میان gaslights دریافت کنید، نشستن تماشای مردم به آنها
در امتداد خیابان ها.
در گذشته، می آید پدر و طول می کشد ما را. و خانه به نظر می رسد چنین سرپناه پس از خارج از
درها!
پدر و کفش من می کشد خاموش، و خشک پاهای من در آتش است و من به او نشستن
در حالی که او سیگار لوله خود را مدت ها پس از عابد و توجه داشته باشید که پدر بزرگ است
دست اما هرگز سنگین آن را لمس
من و پدر یک صدای خشن اما هرگز عصبانی هنگامی که آن را به من صحبت می کند.
بنابراین، رشد و کمی پدر کمی به من اعتماد می کند و همراه او به من، و،
اجازه دهید او قرار داده می شود که او ممکن است، هرگز به من برخورد.
پسر گوش دادن به خر خر کردن در اینجا، تا آنجا که می گویند: "اما او به من حمله هر چند!
"اینها برخی از عکس ها از آنچه گذشته است، چارلی.
برش دور دوباره می کنند! این پسر گفت: "و ما یک تفال و یک آینده.
خوب!
من وجود دارد، با پدر و برگزاری به پدر، زیرا پدر مرا دوست دارد.
و من دوست دارم پدر.
من تا آنجا که می تواند خواندن یک کتاب، چرا که، اگر رو فرا گرفته بود، پدر می توانست فکر می کردم
او رها است، و من باید نفوذ من را از دست داده است.
نفوذ من می خواهم به من، من می توانم برخی از چیزهایی وحشتناک من سعی می کنم متوقف نمی شود
متوقف کردن، اما من در این امید و اعتماد که هم خواهد آمد.
در عین حال می دانم که در برخی از چیزهایی اقامت به پدر، و اگر من
به او وفادار نیست، او را - که در انتقام نیست مانند، و یا در ناامیدی، و یا هر دو -
وحشی و بد.
"ما یک لمس تصاویر تفال در مورد من را به من بدهید.
"من در حال عبور بر روی آنها، چارلی، گفت: دختر، بود که نگرش او تغییر نکرده است
از او آغاز شد، که در حال حاضر mournfully سرش را تکان داد؛ دیگران بودند
منتهی.
شما وجود دارد - "من کجا هستم، لیز!
هنوز در به در پایین توخالی شعله است.
'به نظر می رسد شیطان و همه در پایین توخالی با شعله ور شدن وجود دارد، گفت: "پسر،
زود گذر را از چشم خود را به منقل بود، که در نگاه اسکلت وحشتناک آن
پاهای بلند و باریک.
شما وجود دارد، چارلی، کار راه خود را، در نهان از پدر، در مدرسه و
شما دریافت جوایز و شما را در بهتر و بهتر و به شما می آیند به یک - چی بود
شما آن را به نام وقتی تو به من که گفت؟
'هکتار، هکتار! تفال به نام نمی دانم! 'گریه
پسر، نمایان می شود و نه با این پیش فرض بر روی بخشی از توخالی کردن است، رها
شعله ور شدن است.
دانش آموز به معلم. 'شما آمده است به دانش آموز، معلم، و شما
هنوز هم بهتر و بهتر، و شما به یک استاد کامل یادگیری و افزایش
احترام است.
اما راز دانش پدر مدت ها پیش از، و آن را تقسیم
شما را از پدر، و از من. 'نه!
"بله آن را دارد، چارلی.
می بینم، به دشت دشت می تواند، که راه خود را به ما نیست، و حتی اگر پدر
می تواند رو به بخشش و عفو خود را از آن مصرف (که او هرگز نمی توان)، در آن راه
مال شما خواهد بود از طریق ما تیره شده است.
اما من می بینیم بیش از حد، چارلی - هنوز هم به عنوان ساده به عنوان ساده می تواند باشد، لیز؟
پسر پرسید: شوخی. "آه! هنوز.
که آن را یک کار بزرگ این است که شما را بریده از زندگی پدر و به
جدید و خوب از آغاز است.
پس من، چارلی، به تنهایی با پدر را ترک کرد، نگه داشتن او را به عنوان راست من می توانم،
برای تماشای نفوذ بیشتری نسبت به من، و امیدوار است که از طریق برخی از خوش شانس
شانس، یا وقتی که او مریض است، یا وقتی که - من نمی
می دانم - من ممکن است او مایل به انجام کارهای بهتر روشن کنید.
'شما گفت که شما می توانید یک کتاب، لیز نمی خواند. کتابخانه کتاب پایین توخالی است
شعله ور شدن، من فکر می کنم.
"من باید بسیار خوشحالم که قادر به خواندن کتاب واقعی است.
احساس می کنم می خواهم من از یادگیری بسیار، چارلی.
اما من باید آن را بیشتر احساس کنید، اگر من نمی دانستم آن یک کراوات بین من و پدر باشد. -
و گوش دادن! آج پدر!
در حال حاضر نیمه شب گذشته، پرنده شکار رفت و مستقیما به لانه مرغ.
در اواسط روز بعد او در شش باربرها یاران پرچم دوباره در
شخصیت، به او نیست، شاهد قبل از هیئت منصفه قانونی است.
آقای مورتیمر، علاوه بر حفظ شخصیت از یکی از شاهدان، نوعی درخت اقاقیا
بخشی که با وکیل برجسته که تماشا دادرسی در دو برابر
از طرف نمایندگان
مرده اند، بموقع در روزنامه ثبت شده بود.
آقای بازرس را تماشا رسیدگی بیش از حد، نگه داشته و به او نزدیک، ناظر به خود است.
آقای جولیوس Handford که با توجه به آدرس سمت راست او، و در حلال
شرایط به عنوان لایحه ای خود را، اگر چه چیزی بیشتر از او در هتل محل اقامت خود شناخته می شود
این تفاوت که راه خود را از زندگی بود
بازنشسته، تا به حال هیچ احضاریه ای به نظر می رسد، و صرفا موجود در سایه از آقای
ذهن بازرس.
مورد جالب را به عموم مردم است، ساخته شده توسط شواهد آقای مورتیمر نوعی درخت اقاقیا
دست زدن به شرایطی که تحت آن مرحوم، آقای جان هارمون، برگشته بود.
انگلستان، منحصر به فرد مالکیت خصوصی
که در آن شرایط تا در جدول شام برای چند روز راه اندازی شد،
Veneering، Twemlow، Podsnap، و تمام بافرها: که همه آنها را در رابطه با
irreconcilably با یکدیگر، و خود را در تضاد است.
این نیز جالب توسط شهادت شغلی Potterson ساخته شده، کشتی
مباشر، و یک آقای یعقوب Kibble، یک شخص مسافر، که مرحوم آقای جان هارمون
را آوردند، در دست و جامه دان که با آن
او از کشتی در اوردن، از مجموع متوجه شدم فروش اجباری اموال فرود آمد و کوچک او،
و که مجموع پول آماده بیش از هفت صد پوند است.
آن را بیشتر ساخته شده بود جالب توجه است، با تجربیات قابل توجهی از جسی Hexam در
پس از رودخانه تیمز تا بسیاری از اجساد کشته شدگان را نجات دهند و برای که سود هیجان انگیز
ستاینده اشتراک خود را به یک دوست
دفن (شاید کسیکه کفن و دفن مرده را بعهده میگیرد)، فرستاده شده در حال حاضر 18 تمبر پستی، و پنج
سر این سردبیر بار.
پس از شواهد adduced شده قبل از آنها، از داوران، که بدن آقای جان هارمون
کشف شده بود، شناور در رودخانه تیمز، در یک کشور پیشرفته از فروپاشی و
مجروح و به گفته آقای جان هارمون
مرگ خود را تحت شرایط بسیار مشکوک بود، هر چند که
عمل می کنند و یا در چه شیوه ای دقیق بود هیچ مدرکی دال بر پیش از این داوران برای نشان دادن وجود ندارد.
و آنها را به رأی خود را اضافه، یک توصیه به وزارت کشور (که آقای
بازرس بسیار معقول به نظر می رسد فکر می کنم)، ارائه پاداش برای
راه حل از رمز و راز.
در عرض چند ساعت هشت و چهل، پاداش صد پوند اعلام شد، با هم
با عفو آزاد به هر شخص و یا اشخاص نه مجرم یا مجرمان،
و به همین ترتیب مندرج در فرم به علت است.
این اعلامیه ارائه شده آقای بازرس علاوه بر زحمت کش، و او را ناشی از به
، ایستاده مراقبه بر روی رودخانه پله و causeways ها و خزه در مورد
قایق ها، از قرار دادن این و آن با هم.
اما، با توجه به موفقیت که با آن شما را از این و آن با هم، شما
زن و یک ماهی از هم جدا، یا یک پری دریایی در ترکیب است.
و آقای بازرس می تواند به نوبه خود از هیچ چیز بهتر از یک پری دریایی که هیچ قاضی و
هیات داوران خواهد باور شوید.
بنابراین، مانند جزر و مد که در آن دانش از مردان متحمل شده بود، هارمون
قتل - آن را به عنوان به دست می آمد محبوب به نام - بالا و پایین رفت، و زوال یافت و جریان، در حال حاضر
در شهر، در حال حاضر در کشور، در حال حاضر در میان
کاخ، در حال حاضر در میان hovels، در حال حاضر در میان اربابان و بانوان و خاصان، در حال حاضر در میان
کارگران و hammerers ها و بالاست، heavers، تا در آخر، پس از مدت طولانی
فاصله از آب شل کردن آن را به دریا و به دور زیرفشار.