Tip:
Highlight text to annotate it
X
XV فصل کارشناسی ارشد تازه تام ، و دیگر انواع
اهمیت
از آنجا که موضوع از زندگی قهرمان فروتن ما در حال حاضر با آن از در هم آمیخته
بالاتر آنهایی که لازم است به برخی از معرفی مختصر به آنها بدهد.
آگوستین سنت کلر پسر مزرعه دار ثروتمند از لوئیزیانا شد.
خانواده منشا آن در کانادا است.
دو برادر در خلق و خو و شخصیت بسیار شبیه است ، یکی تا به حال حل و فصل
شکوفایی یک مزرعه در ورمونت ، و از سوی دیگر مزرعه دار مجلل در شد
لوئیزیانا.
مادر از آگوستین بانوی فرانسوی پروتستان فرانسوی ، که خانواده اش بود مهاجرت کرد به
لوئیزیانا در طول روز استقرار زود هنگام آن.
آگوستین و برادر دیگر این کودکان تنها پدر و مادر خود شد.
پس از به ارث برده از مادر خود ظرافت بیش از قانون اساسی ، او بود ،
در نمونه ای از پزشکان ، در طول سال بسیاری از بچگی خود ، فرستاده شده به مراقبت از
عموی خود در ورمونت ، در حکم کند که او
قانون اساسی ممکن است ، لازم است با سرد آب و هوا بیشتر فرح بخش تقویت.
او در دوران کودکی ، برای حساسیت شدید و مشخص قابل توجه بود
شخصیت ، بیشتر شبیه به نرمی زن نسبت به سختی های عادی خود را
رابطه جنسی.
زمان ، با این حال ، این نرمی با پوست خشن مردانگی overgrew ، و اما چند می دانست
چگونه زنده و تازه هنوز هم در هسته وضع.
آوازه او بودند از دستور اول ، اگر چه ذهن خود را نشان داد ترجیح
همیشه ایده آل و زیبایی شناسی ، و در مورد او بود که تناقض وجود دارد
کسب و کار واقعی از زندگی است که نتیجه مشترک این تعادل را از دانشکده.
بلا فاصله پس از اتمام دوره کالج خود ، طبیعت تمام خود را به مشتعل شد
یکی جوش شدید و پرشور از عشق رمانتیک.
یک ساعت یک او آمد ، -- ساعت می آید که فقط یک بار ، ستاره خود را در افق افزایش یافت ، -- که
ستاره افزایش می یابد که اغلب بیهوده ، تنها به عنوان یک چیزی از رویاهای به یاد و
آن را برای او بیهوده افزایش یافت.
برای رها کردن این رقم ، -- او را دیدم و عشق به یک زن با فکر بالا و زیبا را به دست آورد ،
در یکی از کشورهای شمال ، و آنها affianced.
او به جنوب بازگشت به مقدمات آن را فراهم برای ازدواج خود را ، زمانی که ، بیشتر به طور غیر منتظره ،
نامه خود را از طریق پست به او بازگردانده شد ، با یک یادداشت کوتاه از سرپرست خود ،
بیان به او که قبل از این به او رسید بانوی همسر دیگری خواهد بود.
Stung به جنون ، او بیهوده امیدوار است ، همانطور که بسیاری دیگر را انجام داده است ، به جفتک پرانی که کل
از قلب خود را با یکی از این تلاش ناامید.
بیش از حد افتخار به التماس کردن و یا به دنبال توضیح ، او خود را در یک بار به انداخت
غلغله جامعه مد روز ، و در دو هفته از زمان حرف کشنده
عاشق پذیرفته شده حاکم بود
دختر خوشگل از فصل است و به زودی به عنوان ترتیبات می تواند به صورت ، او تبدیل شد
شوهر یک چهره خوب ، یک جفت چشم روشن و تاریک ، و صد هزار دلار ؛
و ، البته ، همه فکر او را همکار خوشحال است.
این زوج ازدواج کرده بودند با بهره گیری از ماه عسل خود را ، و سرگرم کننده درخشان
دایره ای از دوستان در ویلای پر زرق و برق خود را ، در نزدیکی دریاچه Pontchartrain ، در زمانی که یک روز ،
نامه ای بود که نوشتن به خوبی به یاد او به ارمغان آورد.
آن را به او تحویل داده شد در حالی که او در جزر و مد کامل مکالمه گی و موفق بود ، در
یک اتاق کامل تمام شرکت.
او تبدیل کشنده رنگ پریده زمانی که او را دیدم نوشتن ، اما هنوز هم حفظ خونسردی خود ،
و به پایان رسید جنگ بازیگوش از پر حرفی است که او در حال حاضر بود
حمل با بانوی مخالف و
مدت کوتاهی پس از آن ، از دایره فراموش شده انجام شد.
در اتاق خود ، به تنهایی ، او را باز و خواندن نامه ، در حال حاضر بدتر از بیکار و بی فایده به
قابل خواندن است.
از او بود ، از دادن حساب طولانی از آزار و اذیت که او در معرض شده بود
خانواده سرپرست خود ، به رهبری او را به خودش را با پسر خود را متحد : و او
مرتبط چگونه برای یک مدت طولانی ، نامه او
برای وارد متوقف کرده بود ؛ چگونه او بارها و بارها نوشته شده بود ، تا او تبدیل شد خسته و
تردید و سلامتی اش تحت دلهره او شکست خورده بود ، و چگونه ، در گذشته ، او به حال
کشف تقلب تمام که در آنها هر دو تمرین شده بود.
در این نامه به پایان رسید با بیان امید و شکر کردن را آموخته ، و حرفه ها از
محبت لایزال که تلخ تر از مرگ به مرد جوان ناراضی بودند.
او به او نوشت : بلافاصله :
"من مال شما دریافت -- اما خیلی دیر است. من معتقد بودم همه شنیده ام.
من از جان گذشته بود. من ازدواج کرده ام ، و همه بیش از.
فقط فراموش کرده ام -- این است که باقی می ماند برای هر کدام از ما ".
و در نتیجه به پایان رسید عاشقانه کامل و ایده آل زندگی را برای سنت آگوستین کلر.
اما واقعی باقی ماند ، -- واقعی ، مانند تخت ، لخت ، تراوش کننده جزر و مد ، گل ، آبی
موج درخشان و با تمام شرکت خود را از قایق های هواپیمای بی موتوری پرواز و سفید بالدار کشتی ، خود را
موسیقی oars و chiming آب رفته است.
پایین ، و آن دروغ وجود دارد ، صاف ، لزج ، لخت ، -- که بسیار واقعی است.
البته ، در رمان ، قلب مردم را شکستن ، و آنها می میرند ، و آن این است پایان
و در یک داستان این است که بسیار مناسب است.
اما در زندگی واقعی ما نمی میرند زمانی که همه می سازد که زندگی روشن می میرد برای ما.
دور شلوغ ترین و مهم ترین از غذا خوردن ، نوشیدن ، لباس پوشیدن ، راه رفتن ،
بازدید ، خرید ، فروش ، صحبت کردن ، خواندن ، و تمام که می سازد تا آنچه که
معمولا به نام زندگی ، هنوز رفته
از طریق و این هنوز به آگوستین باقی مانده است.
همسرش یک زن تمام شده است ، او هنوز ممکن است انجام داده است چیزی -- به عنوان یک زن می تواند --
ترمیم تاپیک های شکسته از زندگی ، و بافت دوباره به بافت خود را به روشنایی است.
اما سنت ماری کلر حتی می تواند دید که آنها هم شکسته بود.
همانطور که گفته شد ، او یک چهره خوب ، یک جفت چشم های پر زرق و برق ، و شامل
صد هزار دلار ، و هیچ یک از این آیتم ها دقیقا آنهایی که به وزیر بودند
به یک ذهن بیمار.
هنگامی که آگوستین ، رنگ پریده به عنوان مرگ ، دروغ بود روی مبل و التماس کرد ناگهانی بیمار
سردرد به عنوان علت زجر او ، او را به او توصیه می شود که از شاخ گوزن ماده بوی ؛
و زمانی که رنگ پریدگی و سردرد آمدند
هفته پس از هفته ، او تنها گفت که او هرگز فکر نمی آقای سنت کلر و رنجور بود ، اما
به نظر می رسد او بسیار موجب بیمار ، سردرد ، و بود که آن را بسیار
چیزی که مایه تاسف برای او ، چرا که او
برخوردار نیستند به شرکت با او ، و عجیب و غریب به نظر می رسید آن را به برو آنقدر به تنهایی ، زمانی که
آنها فقط ازدواج کرده بودند.
آگوستین خوشحالم در قلب او بود که او تا undiscerning یک زن ازدواج کرده بود ، اما به عنوان
glosses و civilities از ماه عسل به تن دور ، که او کشف کرد که زیبا
زن جوان ، که همه زندگی او را به زندگی
شود caressed و منتظر ، ممکن است کاملا معشوقه سخت را در زندگی داخلی ثابت است.
ماری قابلیت بسیار از محبت ، یا حساسیت بسیار ، و هرگز برخوردار بود
کمی که او بود ، به خودخواهی شدید ترین و ناخودآگاه ترین شده بود با هم ادغام شدند ؛
خودخواهی نا امید کننده تر ، از آن
خیره سری آرام ، جهل مطلق خود را از هر گونه ادعا می کند اما خود او است.
از مراحل ابتدایی خود را ، او با بندگان ، که زندگی می کردند تنها به مطالعه خود را احاطه شده بود
caprices ، این ایده که آنها تا به حال یا احساسات یا حقوق که بر هرگز dawned
او ، حتی در چشم انداز دور.
پدر او ، که تنها فرزند او شده بود ، حال از هر چیز خود را که روی سطح پخش محروم هرگز
در درون قطب نما امکان انسان ، و هنگامی که او وارد زندگی ، زیبا ،
انجام شده است ، و او بود ، اری برنده زن ، از
البته ، همه eligibles و غیر eligibles از جنس دیگر sighing در پای او ، و
او تا به حال شکی نیست که آگوستین یک مرد خوش شانس ترین در واداشتن او به دست آمده بود.
این یک اشتباه بزرگ است فرض کنید که یک زن بدون قلب خواهد شد آسان
طلبکار در تبادل محبت.
بر روی زمین وجود ندارد exactor از عشق بی رحم تر از دیگران نسبت به
کاملا خودخواه زن و unlovely او رشد می کند ، حسد و
موشکافانه ی او تحمیل می کنند ، عشق ، به فارثینگ حد اعلی.
هنگامی که ، بنابراین ، سنت کلر شروع به رها کردن آن gallantries و توجه کوچک
که در ابتدا از طریق عادت یا خوی همیشگی از معاشقه سرازیر شد ، متوجه شد که سلطانه او هیچ راهی
آماده به استعفا برده او وجود داشت
فراوانی از اشک ، poutings و tempests کوچک ، ملالت ، pinings وجود دارد ،
upbraidings.
سنت کلر خوش مزاج و افراط بود ، و به دنبال خرید با
ارائه و flatteries و زمانی که مادر ماری شد به یک دختر زیبا ، او
واقعا احساس بیدار شده است ، برای یک زمان ، به چیزی مانند حساسیت به لمس است.
مادر سنت کلر یک زن از ارتفاع غیر معمول و خلوص شخصیت شده بود ،
و او را به فرزند خود به نام مادر خود ، از روی علاقه fancying که او را اثبات
تولید مثل از تصویر او.
چیزی که با حسادت کج خلق شده بود ، توسط همسرش اظهار داشت ، و او در نظر گرفته خود را
جذب همسر ارادت به کودکان مبتلا به سوء ظن و دوست نداشتن ، تمام که شد
که به او داده شده به نظر می رسید که خیلی از خودش گرفته است.
از زمان تولد این کودک ، سلامت او به تدریج غرق شده است.
زندگی از انفعال ثابت ، جسمی و روانی -- اصطکاک دل تنگی دائمی
و نارضایتی ، متحده به ضعف معمولی که در دوره حضور داشتند
مادران ، -- البته از چند سال
شکوفه دهی جوان دختر خوشگل به رنگ زرد پژمرده ، زن مریض که زمانی بود تغییر
تقسیم در میان انواع بیماری های خیالی ، که خودش در نظر گرفته ، در
هر حس ، فرد بد استفاده می شود و درد و رنج در وجود است.
هیچ پایان از شکایت مختلف او وجود دارد ، اما لبه تیز شمشیر اصلی خود را به نظر می رسد دروغ گفتن در
بیمار سردرد ، که گاهی او را به اتاق خود اکتفا سه روز از
ع ، البته ، همه ترتیبات خانواده سقوط را به دست بندگان ، سنت کلر در بر داشت
هر چیزی که خانه داری اش اما راحت.
تنها دختر او بسیار ظریف بود ، و او می ترسید که با هیچ کس به نگاه
بعد از او و توجه به او ، سلامتی و زندگی خود را هنوز ممکن است قربانی را به او سقوط
ناکارآمدی مادر.
او خود را با او در یک تور به ورمونت گرفته شده بود ، و پسر عمویش ، خانم قانع بود
Ophelia سنت کلر ، با او برای بازگشت به محل اقامت جنوبی او ، و آنها در حال حاضر
بازگشت در این قایق ، که در آن ما آنها را برای خوانندگان ما معرفی.
و اکنون ، در حالی که گنبد های دور و spiers نیواورلئان به نظر ما افزایش یابد ، وجود دارد
هنوز هم برای معرفی به خانم Ophelia.
هر کس تا به سفر در ایالات نیواینگلند به یاد داشته باشید ، در برخی از روستا سرد ،
خانه رعیتی بزرگ ، با پاک جاروب حیاط آن پوشیده از چمن ، سایه انبوه و
شاخ و برگ عظیم شکری که از جوشاندن شیره افرا می سازند و
به یاد داشته باشید هوا از نظم و سکون ، سکون همیشگی و تغییر ناپذیر ، که
به نظر می رسید بیش از کل محل تنفس.
هیچ چیز از دست داده ، و یا خارج از دستور ؛ دستک شل در حصار است و نه ، یک ذره از
بستر در حیاط turfy ، با توده خود را از بوته های یاس بنفش رو به رشد تحت
ویندوز.
در داخل ، او را گسترده ، اتاق های تمیز ، که در آن هیچ چیز به نظر می رسد انجام خواهد داد و یا به یاد داشته باشید
رفتن باید انجام شود ، که در آن همه چیز است و یک بار و برای همیشه لطفا برای سختگیرانه در جای خود ، که در آن تمام
ترتیبات خانوار با حرکت
عینیت وقت شناس از ساعت های قدیمی در گوشه.
در خانواده "نگه داشتن اتاق ،" آن را به عنوان نامیده ، او ارام به یاد داشته باشید ،
احترام و قدیمی کتاب مورد ، با درهای شیشه ای خود را ، که در آن تاریخچه Rollin ، (توجه داشته باشید :
تاریخچه باستانی ، ده جلد (1730-1738) ،
مورخ فرانسوی چارلز Rollin (1،661 - 1،741).)
میلتون در بهشت گمشده ، پیشرفت زائر Bunyan ، و اسکات خانواده کتاب مقدس ، (توجه :
اسکات خانواده کتاب مقدس (1788-1792) ، همراه با یادداشت های کتاب مقدس به انگلیسی ویرایش
مفسر ، توماس اسکات (1747 --
1821).)... ایستاده طرف توسط طرف به منظور مودب ، با انبوه کتابهای دیگر
به همان اندازه موقر و محترم است.
هیچ بندگان در خانه ، اما بانوی برفی در کلاه وجود دارد ، با عینک ،
که نشسته دوخت هر بعد از ظهر در میان دختران خود را ، تا اگر چیزی تا به حال شده است
انجام شده ، و یا باید انجام شود ، -- او و
در برخی از قسمت جلو بلند فراموش شده روز دختران ، "آیا این کار ،" و برای
بقیه آن زمان ، احتمالا در تمام ساعات زمانی که شما می توانید آنها را ببینید ، آن را "انجام شد."
کف آشپزخانه قدیمی به نظر می رسد هرگز رنگ آمیزی و یا خال خال ، جداول ، صندلی ، و
ظروف پخت و پز مختلف ، به نظر می رسد هرگز deranged یا بی نظم است ؛ هر چند سه و
گاهی اوقات چهار وعده غذا در روز به آنجا ،
هر چند شستن و اتو کردن خانواده وجود دارد انجام شده است ، و هر چند پوند
کره و پنیر در برخی از شیوه ای ساکت و مرموز در آنجا به ارمغان آورد
هستی است.
در چنین یک مزرعه ، در چنین خانه و خانواده ، خانم Ophelia وجود آرام به سر برده بود
برخی از سال های چهل و پنج سال ، زمانی که پسر عموی خود او را دعوت به بازدید از عمارت جنوبی خود است.
فرزند ارشد یک خانواده بزرگ ، او هنوز هم توسط پدر و مادر در نظر گرفته شد به عنوان یکی
«کودکان» و پیشنهاد شد که او باید به نیواورلئان برود ترین
یکی از با اهمیت به دایره خانواده است.
پدر خاکستری سر گرفت اطلس مورس...
(توجه داشته باشید : اطلس Cerographic ایالات متحده (1842-1845) ، توسط سیدنی ادواردز مورس
(1794-1871) ، پسر جغرافی ، Jedidiah مورس ، و برادر نقاش
مخترع ، ساموئل مورس FB.)... خارج از
کتاب مورد ، و نگاه از طول جغرافیایی و عرض جغرافیایی دقیق و خواندن در سنگ چخماق
سفر در جنوب و غرب ، NOTE (: خاطراتی از ده سال گذشته (1826)
توسط تیموتی سنگ چخماق (1780-1840) ، مبلغ
پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان به غرب ترانس Allegheny.)... را تشکیل می دهند ذهن خود را به عنوان
نپرسید مادر خوب ، نگرانی ، "اگر اورلئان بود محل ستمکاران افتضاح نیست ،"
گفت : "که آن را به او برابر با رفتن به جزایر ساندویچ به نظر می رسید ، و یا
در هر نقطه در میان بت پرست. "
در وزارت امور شناخته شده بود و پزشک ، و در زنی که کلاه زنانه میدوزد خانم پی بادی
فروشگاه Ophelia سنت کلر "صحبت کردن در مورد" پایین رفتن دور با او به اورلئان
پسر عموی و البته کل روستا
در انجام این کار کمتر از کمک به این روند بسیار مهم است از صحبت کردن در مورد
وزیر ، که به شدت تمایل به نمایش طرفدار الغای برده داری ، کاملا مشکوک بود
که آیا چنین اقدامی ممکن است تا حدودی تمایل به تشویق اهالی جنوب در برگزاری بر روی
به بردگان خود را در حالی که پزشک بود که
جلو خونریزی را گرفتن colonizationist ، تمایل به این عقیده است که خانم Ophelia باید برای رفتن ، برای
مردم نیواورلئان که ما فکر می کنم به سختی از آنها ، بعد از همه را نمایش می دهد.
او از نظر بود ، در واقع ، که مردم جنوب دلگرم کننده مورد نیاز است.
هنگامی که با این حال ، این واقعیت که او برای رفتن به حل و فصل را به طور کامل قبل از مردم بود
ذهن ، او رسما از همه دوستان و همسایگان خود را به چای دعوت برای
فضا از دو هفته ، و چشم انداز و برنامه های خود را بموقع canvassed و پرسش را به.
دوشیزه Moseley ، که به خانه آمد برای کمک به لباس گیری برای انجام ، به دست آورد روزانه
الحاقیه ها از اهمیت از تحولات با توجه خانم در Ophelia
کمد لباس که او فعال شده بود را به.
اعتبار مسلم و قطعی نیست که Sinclare ارباب ، به عنوان نام خود را به طور معمول
قرارداد در محله ، شمارش ، پنجاه دلار داشته است ، و با توجه به آنها از دست بدهد
Ophelia ، و به او گفت به خرید هر لباس
او فکر بهترین و دو لباس ابریشم جدید ، و کلاه سر گذاشتن ، فرستاده شده است
از بوستون.
اختصاصی از این مبلغ سرمایه گذاری شده فوق العاده ، ذهن عمومی ، تقسیم شد -- برخی
تایید شد که در آن به خوبی به اندازه کافی ، همه چیز در نظر گرفته شده ، برای یک بار در زندگی فرد ،
و دیگران محکم تایید که پول
حال بهتر شده اند به مبلغان فرستاده ، اما همه طرف ها توافق کردند که
هیچ سایبان چنین دیده می شود در آن قسمت وجود داشته است به عنوان فرستاده شده از جدید بود
نیویورک ، و او به حال یکی از ابریشم لباس که
ممکن است نسبتا اعتماد به تنهایی ، هر آنچه که ممکن است از معشوقه خود گفته است.
شایعه بود معتبر ، همچنین ، از جیب hemstitched - دستمال وجود دارد ؛ و گزارش
حتی تا آنجا پیش رفت که به حالت که خانم Ophelia یکی جیب ، دستمال را با
توری در اطراف آن ، -- آن را حتی اضافه شده بود که
آن را در گوشه و کنار کار کرده بود ، اما این نقطه دوم رضایت بخش بود هرگز
مسلم و قطعی نیست ، و باقی می ماند ، در واقع ، بی قراری به این روز است.
دوشیزه Ophelia ، که شما در حال حاضر او را ببین ، در برابر شما ایستاده ، در کتانی بسیار درخشان قهوه ای
مسافرت ، لباس ، قد بلند ، مربع شکل و زاویه ای است.
صورت خود را نازک و نسبتا شدید به تشریح آن بود ، لب فشرده ، مانند آنهایی که
یک فرد که در عادت از ساخت تا ذهن خود را به قطعا در همه افراد است ؛
در حالی که مشتاق ، چشم تیره peculiarly
جستجو ، توصیه حرکت ، و بر هر سفر ، تا اگر آنها به دنبال
برای چیزی است که به مراقبت از.
همه حرکات او تیز شد ، تصمیم گرفت ، و پر انرژی ، و ، هر چند او به مراتب هرگز
ناطق ، کلمات او قابل ملاحظه ای مستقیم ، و به هدف ، هنگامی که او
صحبت می کنند.
در عادات او ، او جعل هویت نظم ، روش زندگی بود ، و
عینیت.
در دقت ، او به عنوان یک ساعت عنوان امری اجتناب ناپذیر بود ، و به عنوان بی شفقت به عنوان یک راه آهن
موتور و او در تحقیر بیشتر و تصمیم گیری و هر چیز زشتی از برگزار شد
شخصیت خلاف.
گناه بزرگ از گناهان ، در چشم او ، -- مجموع تمام شر ، -- به یک بیان شد
کلمه بسیار شایع و مهم در واژگان او -- "shiftlessness."
از برجسته او و اتمام حجت از اهانت در تلفظ بسیار قاطعانه خود شامل
او از کلمه "بی دست و پا" و با این توصیف همه حالت از روش که
به حال رابطه مستقیم و اجتناب ناپذیر نیست
انجام برخی از هدف پس از آن قطعا در ذهن داشته بود.
افرادی که هیچ چیز ، یا کسانی که نمی دانم دقیقا همان چیزی است آنها را به انجام ، و یا که
مستقیم ترین راه برای به انجام رساندن آنها دست خود را به را ،
-- اشیاء تحقیر تمام خود را ،
تحقیر کمتر توسط هر چیزی که او گفت نشان داده شده است ، از نوع grimness سنگی ،
تا اگر به او تکبر و می گویند هر چیزی در مورد موضوع.
همانطور که به کشت روانی ، -- او تا به حال روشن ، قوی ، ذهن فعال ، به خوبی و
به طور کامل در تاریخ و کلاسیک قدیمی تر انگلیسی را بخواند ، و با بزرگ فکر
قدرت در محدوده خاصی محدود.
اصول کلامی او ساخته شد ، برچسب گذاری در مثبت ترین و متمایز ترین
فرم ها ، و قرار داده ، مثل بسته نرم افزاری را در تنه پچ خود ، فقط تا بسیاری وجود دارد
آنها ، و وجود داشت به هیچ هرگز.
بنابراین ، همچنین ، ایده های خود را با توجه به بسیاری از مسائل زندگی عملی ، -- مانند
خانه داری در تمام شاخه های آن ، و روابط سیاسی مختلف بومی او
دهکده.
و اساسی همه ، عمیق تر از هر چیز دیگری ، بالاتر و گسترده تر ، دراز قوی
اصل بودن خود -- وجدان. در هیچ کجا به وجدان غالب و همه
جذب به عنوان با زنان انگلستان جدید.
تشکیل گرانیت ، نهفته است که عمیق ترین و بالا می رود بیرون ، حتی به تاپس
مرتفع ترین کوه. دوشیزه Ophelia باند مطلق برده بود
"باید."
هنگامی که او برخی که "مسیر وظیفه" را به عنوان او معمولا از آن عبارت ، غیر روحانی در
هر جهت داده می شود ، و آتش سوزی و آب می تواند او را از نگه داشتن آن نیست.
او برای راه رفتن راست پایین به خوبی ، و یا به دهان توپ لود ، اگر او
فقط کاملا مطمئن وجود دارد که راه دراز است.
استاندارد او از حق به حدی زیاد بود ، پس همه فراگیر است ، بنابراین دقیقه ، و تا چند
امتیازاتی به نا استواری انسان است که ، هر چند او با غیرت قهرمانانه کوشید به آن برسد ،
او هرگز در واقع چنین است ، و البته
با حس ثابت و اذیت و آزار اغلب کمبود بر دوش بود -- این داد
شدید و تا حدودی غم انگیز بازیگران به شخصیت مذهبی خود است.
اما چگونه در دنیا می تواند خانم Ophelia همراه با آگوستین سنت کلر -- همجنسگرا ، آسان ،
unpunctual ، غیر عملی ، شکاک ، -- در کوتاه مدت ، -- راه رفتن با گستاخ و
آزادی اهمال کار بیش از هر یک از او عادات و نظرات محبوب ترین؟
حقیقت را بگویید ، سپس ، خانم Ophelia او را دوست داشتم.
هنگامی که یک پسر بچه ، آن را... او به او تعلیم و دستور مذهبی خود را تدریس شده بود ، ترمیم لباس خود را ، شانه خود را
مو ، و او را به طور کلی در راه او باید برود و قلب او را داشتن گرم
به سمت آن ، آگوستین بود ، او معمولا
آیا با بسیاری از افراد ، در انحصار سهم زیادی از آن را برای خود ، و در نتیجه آن
که او به راحتی در متقاعد کردن او را که "مسیر وظیفه" دراز موفق
در جهت نیواورلئان ، و
او باید با او به مراقبت از اوا ، و نگه داشتن همه چیز ، از رفتن را به هم بریزند و
خراب کردن در طول بیماری های مکرر از همسرش.
ایده از خانه بدون اجازه کسی برای مراقبت از آن به قلب او رفت و پس از آن او
دوست داشتنی دختر کوچک و دوست داشتنی ، به عنوان چند می تواند کمک به انجام و هر چند او در نظر گرفته
آگوستین به عنوان بت پرست بسیار زیاد است ، در عین حال
او را دوست داشت ، خندید در لطیفه های خود را ، و forbore با شکست او ، به یک اندازه
که کسانی که او را می دانستند فکر کاملا باور نکردنی است.
اما چه بیشتر و یا دیگر از دوشیزه Ophelia خواننده ما شناخته می شود باید توسط یک کشف
آشنایی شخصی.
او وجود دارد ، نشسته در حال حاضر در اتاق خود دولت ، احاطه شده توسط بسیاری مخلوط از
فرش کوچک و بزرگ ، کیف ، جعبه ، سبد ، که هر کدام حاوی برخی جداگانه
مسئولیت که او گره زدن است ، صحافی
بالا ، بسته بندی ، یا چفت و بست ، با چهره ای را از حرارت بزرگ است.
"در حال حاضر ، اوا ، شما شمارش چیز خود را نگه داشته؟
البته شما باید ، نه -- کودکان هرگز انجام دهید : فرش خال خال و کیسه وجود دارد
باند کمی آبی جعبه با بهترین کلاه سر گذاشتن خود را ، -- که دو و پس از آن لاستیک هند
کیف مدرسه سه است و نوار و سوزن من
جعبه چهار است ؛ و جعبه من باند ، پنج و جعبه من یقه ؛ و آن تنه مو کمی ،
هفت. چه چیزی شما را با سایبان خود را انجام می شود؟
هدیه دادن آن به من و کاغذ دور آن قرار داده ، و کراوات آن را به چتر من با من
سایه ، -- ، در حال حاضر وجود دارد "،" چرا ، عمه ، ما تنها قصد خانه --
آنچه که استفاده می کنید؟ "
"برای نگه داشتن آن را خوب ، کودک ، مردم باید مراقبت از چیزهای خود را ، در صورتی که تا کنون به منظور
هر چیز داشته باشند و در حال حاضر ، EVA ، انگشتانه خود را قرار داده تا "؟
"واقعا ، عمه ، من نمی دانم."
"خوب ، ذهن هرگز من جعبه خود را نگاه کنید ، -- انگشتانه ، موم ، دو spools ، قیچی ،
چاقو ، نوار سوزن ، همه حق است ، -- آن را در اینجا.
چه شما همیشه انجام دهید ، کودک ، هنگامی که شما با تنها پاپا شما.
من باید فکر you'da شما تا به حال را از دست داد. "
"خب ، عمه ، من از دست دادن بسیاری از بزرگ و پس از آن ، زمانی که ما در هر نقطه متوقف ، پاپا
خرید برخی از بیشتر از هر زمان "" رحمت بر ما ، کودک ، -- چه راه ".
این یک راه بسیار آسان ، عمه بود ، گفت : "اوا.
عمه گفت : "اتمام حجت یکی از وحشتناک بی دست و پا".
"چرا ، عمه ، آنچه شما را در حال حاضر گفت :" اوا "است که تنه بیش از حد کامل تعطیل شود."
"باید تعطیل ، گفت :« عمه ، با هوا به طور کلی ، او به عنوان فشرده
چیزهایی در و فنر بر درب -- هنوز یک شکاف کوچک باقی مانده در مورد دهان
تنه.
"در اینجا ، اوا گفت :" خانم Ophelia ، شجاعانه ، "آنچه انجام شده است را می توان
مجددا انجام گیرد. این تنه باید بسته و قفل شده است --
هیچ دو راه در مورد آن وجود دارد. "
و تنه ، مرعوب ، بدون شک ، این بیانیه مصمم ، داد شوید.
چفت کردن در سوراخ آن به شدت جامعی ، و دوشیزه Ophelia کلید تبدیل و حفره بیافتد
آن را در پیروزی.
"حالا ما آماده است. از کجا پاپا شما چیست؟
من فکر می کنم وقت آن است که این چمدان شد. آیا نگاه کردن ، اوا ، و ببینید اگر شما مراجعه کنید شما
پاپا. "
"O ، بله ، او به پایین انتهای دیگر کابین آقایان ، خوردن یک پرتقال است."
"او نمی توانند بفهمند که چگونه نزدیک ما می آیند ، گفت :" عمه "به حال شما بهتر اجرا و
صحبت کردن با او؟ "
"پاپا هرگز عجله در مورد هر چیزی است ، گفت :« اوا ، "و ما می آیند
فرود. آیا گام به نگهبانان ، عمه.
نگاه کن! خانه ما وجود دارد ، تا که خیابان! "
قایق در حال حاضر ، با سنگین پست ، مانند برخی از هیولا خسته و پهناور ، آغاز شد ، برای آماده سازی به
فشار تا در میان دستگاه بخار ضرب در بارعام دادن.
اوا joyously با اشاره به spiers های مختلف ، گنبدها ، و علائم راه ، که او
به رسمیت شناخته شده شهرستان بومی خود. "بله ، بله ، عزیز ، بسیار خوب است ، گفت :" دوشیزه
Ophelia.
"اما رحمت بر ما! قایق را متوقف کرده است! که پدر شما؟ "
و در حال حاضر گرفت آشفتگی معمول فرود -- پیشخدمت در حال اجرا بیست راه در
یک بار -- مردان عمل کشیدن تنه ، فرش ، کیف ، جعبه -- زنان نگرانی خود را خواستار
کودکان ، و تراکم همه در یک توده متراکم را به تخته میز و پیشخوان مهمانخانه به سوی فرود.
دوشیزه Ophelia خودش نشسته مصممانه بر روی تنه به تازگی مغلوب ، و
رهبری تمام مغازه ها و احشام خود را به منظور دقیق نظامی ، به نظر می رسید حل و فصل به
دفاع از آنها را به آخرین.
"باید تنه خود را دارم ، چیه خانوم؟" و "باید چمدان خود را؟"
"اجازه بدهید تمایل به چمدان خود را ، Missis؟" "باید من انجام این yer ، Missis؟"
بارید بر او توجهی نشد.
او با عزم ترسناک شنبه ، راست به عنوان darning سوزن گیر در هیئت مدیره ، برگزاری
در بسته نرم افزاری خود را از چتر و parasols و پاسخ با عزم بود که
به اندازه کافی به ترس حتی به یک اعتصاب
هکمن ، تعجب اوا ، در هر فاصله ، "آنچه بر زمین پاپا او می تواند
به فکر او می توانست نیامده بر این ، در حال حاضر ، -- اما چیزی باید
اتفاق افتاده است. "-- و به همان اندازه به او آغاز کرده بود
کار خودش را به پریشانی واقعی ، او آمد ، با او حرکت معمولا بی دقتی و
دادن اوا یک چهارم پرتقال او غذا خوردن ، گفت ،
"خب ، پسرخاله ورمونت ، گمان می کنم همه شما آماده است."
"من آماده شده است ، انتظار ، نزدیک به یک ساعت ، گفت :" خانم Ophelia ؛ "من واقعا شروع به
نگران شما است.
همکار That'sa هوشمندانه ، در حال حاضر ، "گفت که او. "خب ، کالسکه منتظر و
جمعیت هستند در حال حاضر خاموش ، به طوری که قادر به راه رفتن در شیوه ای شایسته و مسیحی ، و نه
شود تحت فشار قرار دادند و راندند.
در اینجا ، از این چیزها "او به راننده ای که پشت سر او ایستادند ، افزود :". "
دوشیزه Ophelia گفت : "من بروید و ببینید برای قرار دادن خود آنها را در".
"O ، اوه ، پسر عموی ، استفاده از چه؟" سنت کلر گفت :.
"خب ، در هر صورت ، من این کار ، حمل و این و این ، گفت :" خانم Ophelia ،
singling از سه جعبه ها و کیسه های کوچک فرش.
"عزیزم خانم ورمونت ، مثبت شما باید کوه های سبز بر ما نمی آیند
در آن راه.
شما باید حداقل یک قطعه از یک اصل جنوبی ، اتخاذ و راه رفتن از زیر
تمام آن بار.
آنها به شما را برای انتظار ، خدمتکار ، آنها را به این همکار ، او آنها را قرار داده اند به
در صورتی که تخم مرغ بود ، در حال حاضر است. "
دوشیزه Ophelia نگاه despairingly به عنوان پسر عموی او تمام گنجینه های خود را از او گرفت ، و
خشنود به خودش را یک بار دیگر در حمل با آنها ، در حالت
حفظ.
"از کجا تام گفت :" اوا. "O ، او در خارج ، ریم الود.
من قصد دارم در تام بالا به مادر صلح ، ارائه ، را تشکیل می دهند که مست
همکار که ناراحت کالسکه. "
"O ، تام یک راننده پر زرق و برق را ، من می دانم ، گفت :" اوا "او هرگز مست است."
این کالسکه را متوقف در مقابل عمارت باستانی ، که در این ترکیب عجیب و غریب از ساخته شده
سبک اسپانیایی و فرانسوی ، که نمونه در برخی از بخش هایی از نیواورلئان ها وجود دارد.
در مد وابسته به اهالی شمال افریقا ساخته شده بود ، -- یک ساختمان مربع پیوستی دادگاه ، حیاط ،
را که کالسکه راند از طریق یک دروازه قوسی است.
دادگاه ، در داخل بود ، از قرار معلوم شده است به خشنود و راضی کردن منظره و مرتب
اندیشه گرایی شهوت پرست.
گالری های گسترده زد در سراسر چهار طرف ، که وابسته به اهالی شمال افریقا قوس ، بلند و باریک
ستون ، و زیور آلات نقش عربی یا اسلامی ، انجام ذهن ، در خواب ، به سلطنت
عاشقانه های شرقی در اسپانیا.
در وسط دادگاه ، چشمه آب بالا انداخت نقره ای آن ، در حال سقوط در یک
هرگز متوقف کردن اسپری را به حوضه مرمر ، حاشیه با یک مرز عمیق معطر
بنفشه.
آب در چشمه ، به عنوان کریستال ، سلیس زنده بود با myriads از طلا و
ماهی نقره ، برق زده و از طریق آن darting مانند جواهرات بسیاری زندگی.
در اطراف فواره زد پیاده روی ، با آمیزه ای از سنگریزه هموار گذاشته مختلف
الگوهای خیالی و این ، دیگر ، چمن صاف ، به عنوان مخمل سبز احاطه شده بود ،
در حالی که یک کالسکه درایو کل محصور شده است.
دو بزرگ نارنجی رنگ درختان ، در حال حاضر با شکوفه های معطر ، سایه انداخت و خوشمزه.
رویداد در محدوده زمانی در دور دایره بر چمن ، گلدان سنگ مرمر مجسمه سازی نقش عربی یا اسلامی ،
حاوی choicest گیاهان گلدار از مناطق استوایی.
درختان بزرگ ، انار با برگ های براق و گل رنگ شعله ، تیره
jessamines برگ ، عربستان با ستاره های نقره ای خود را ، geraniums ، گل رز انبوه
خم شدن در زیر فراوانی سنگین خود را از
گل ، jessamines طلایی ، معطر verbenum لیمو ، تمام شکوفه متحد خود و
عطر ، در حالی که اینجا و آنجا صبر عارف ، با عجیب و غریب آن ، برگ های عظیم ،
شنبه دنبال مانند برخی افسونگر قدیمی ،
نشستن در عظمت عجیب و غریب در میان شکوفه و عطر فاسد شدنی در اطراف آن است.
گالری احاطه شده است که دادگاه با یک پرده از نوعی festooned شد
چیزهای وابسته به اهالی شمال افریقا ، و می تواند در لذت کشیده شده ، برای حذف پرتوهای از
خورشید.
در مجموع ، ظاهر محل لوکس و رمانتیک است.
همانطور که کالسکه سوار ، اوا به نظر می رسید به مانند یک پرنده آماده از قفس پشت سر هم ، با
اشتیاق وحشی لذت او.
"O است ، نه زیبا ، دوست داشتنی! عزیز خود من ، عزیزم خانه! "او گفت : خانم
Ophelia. "آیا این زیبا؟"
"T' است یک مکان زیبا ، گفت : "خانم Ophelia ، او به عنوان alighted" هر چند به نظر می رسد نه
قدیمی و کافروار به من است. "تام را از کالسکه کردم و نگاه
در مورد با هوا از آرامش ، هنوز هم لذت بردن.
سیاهپوستان ، باید آن را به یاد ، عجیب و غریب از زرق و برق دار ترین و فوق العاده است
کشورهای جهان ، و او ، در اعماق قلب او ، اشتیاق برای تمام است که
اشتیاق پر زرق و برق ، غنی ، و خیالی.
که rudely زیاده روی طعم آموزش ندیده ، تساوی بر روی آنها تمسخر از
سردتر و صحیح نژاد سفید است.
سنت کلر ، بود که در قلب شهوتران شاعرانه لبخند زد ، به عنوان دوشیزه Ophelia ساخته شده خود را
سخن گفتن در محل خود ، و تبدیل به تام ، که ایستاده بود دور به دنبال خود
بشاش به صورت سیاه و سفید کاملا تابشی با تحسین ، او گفت ، :
"تام ، پسر من ، این به نظر می رسد به شما کت و شلوار." "بله ، Mas'r ، آن را در مورد راست به نظر می رسد
چیزی که گفت : "تام.
این همه در یک لحظه گذشت ، در حالی که تنه hustled شده اند ، هکمن پرداخت می شود ، و
در حالی که یک جمعیت ، از تمام سنین و اندازه ، -- مردان ، زنان ، و کودکان ، -- آمد در حال اجرا از طریق
گالری ها ، هر دو بالا و پایین برای دیدن Mas'r وارد میدان می شوید
مهمترین در میان آنها ، لباس پوشیدن و مرد دو رگه بسیار جوان بود ، آشکارا بسیار
شخص بر جسته distingue ، در شدیدترین حالت فوق العاده از حالت attired ، و به آرامی تکان دادن
قمیص دستمال معطر در دست داشت.
این شخصیت بوده است اعمال به حال خود ، با نشاط بزرگ ، در رانندگی همه
گله دام های اهلی به انتهای دیگر از ایوان.
"بازگشت! از همه شما.
من شرمنده از شما ، او ، در لحن قدرت گفت.
"آیا شما را بر روی روابط داخلی کارشناسی ارشد مزاحم شدن ، در ساعت اول او
بازگشت؟ "
همه abashed در این سخنرانی زیبا نگاه کرد ، تحویل داده با کاملا هوا و ایستاد
با هم در یک فاصله محترمانه نشسته اند ، به جز دو باربرها تنومند ، که آمد و
شروع به انتقال دور چمدان.
به علت ترتیبات سیستماتیک آقای آدولف ، هنگامی که سنت کلر تبدیل گرد
از پرداخت هکمن ، هیچ کس در نمای اما آقای آدولف خود وجود دارد ، آشکار
در جلیقه ساتن ، طلا گارد های زنجیره ای ، و سفید
شلوار ، و رکوع با لطف و نرمی غیر قابل بیان است.
"آه ، آدولف ، آن را به شما" گفت که کارشناسی ارشد خود را ، ارائه دست خود را به او ، "حال شما چطور است ،
پسر؟ "در حالی که آدولف ریخت جلو ، با تسلط بزرگ ، سخنرانی extemporary ، که او
شده بود ، آماده ، با دقت فراوان ، برای دو هفته قبل از.
"خوب ، خوب ، گفت :" سنت کلر ، انتقال ، با هوا معمول خود را از لودگی غفلت ،
که خیلی خوب ، آدولف.
دید که چمدان به خوبی ارزانی. من به مردم در یک دقیقه می آیند "و
تا گفت ، او به رهبری خانم Ophelia به یک سالن بزرگ که در ایوان باز است.
در حالی که این عبور بود ، اوا به حال مانند یک پرنده ، پرواز را از طریق ایوان و اطاق نشیمن ،
به خلوتگاه کمی باز به همین ترتیب بر روی ایوان.
، زن قد بلند و چشم ، تیره درخت بید ، نیمی از یک نیمکت که او خمیده بود افزایش یافت.
"ماما! گفت :« اوا ، در نوعی خلسه ، پرتاب کردن خود در پشت گردن او ، و در آغوش
او بارها و بارها.
"که شما انجام دهید ، -- گرفتن مراقبت از خود ، فرزند ، -- تی دان" ، شما را به درد سر من ، گفت : "مادر ، پس از
او languidly بوسید به حال او را.
سنت کلر در آمد ، همسرش در درست ، ارتدوکس ها ، مد خسیسانه در آغوش گرفت ، و پس از آن
ارائه شده به او پسر عمویش است.
ماری بزرگ چشم خود را بر پسر عموی خود را با هوا برخی از کنجکاوی برداشته ، و آن را به دست آوردند
او را با ادب سست.
جمعیت از بندگان در حال حاضر به درب ورودی فشرده ، و در میان آنها یک میانسال
زن دو رگه ، از لحاظ ظاهری بسیار محترم ، مهمترین ایستاده بود ، در لرزش
انتظار و شوق ، در درب.
"O ، دده سیاه وجود دارد گفت :« اوا ، به عنوان او را در سراسر اتاق به پرواز در آمد و پرتاب خود به
سلاح او ، او بارها و بارها او را بوسید.
این زن به او بگویید که او درد سر ساخته شده ، اما ، برعکس ، او
آغوش گرفته ، او را ، و خندید و گریه ، تا سلامت عقل یک چیز به شک از او بود ؛
و هنگامی که از او منتشر شد ، اوا پرواز از
یکی به دیگری ، دست دادن و بوسیدن ، در راه است که Ophelia دوشیزه پس از آن
اعلام نسبتا تبدیل معده او. "خب!" دوشیزه Ophelia گفت ، "شما در جنوب
بچه ها می توانند چیزی که من می توانم. "
"چه ، در حال حاضر ، نماز می خوانی؟" سنت کلر گفت. "خب ، من می خواهم به نوعی به همه و
من هر چیزی صدمه دیده است را نداشته باشند ، اما به عنوان بوسیدن -- "
"*** ، گفت :" سنت کلر "که شما تا به نیست ، -- هی
"بله ، که آن را. چگونه می توانم او؟ "
سنت کلر خندید ، به عنوان او را به پاساژ رفت.
"Halloa ، در اینجا ، آنچه به اینجا پرداخت؟
در اینجا ، شما ALL -- لله ، جیمی ، پولی ، Sukey -- خوشحالم که مراجعه کنید Mas'r "او گفت ، به عنوان رفت
دست دادن از یکی به دیگری.
"نگاه برای نوزادان!" او اضافه کرد ، به عنوان او کمی بیش از دودهای خارپشت تصادفا ، که
خزنده بر چهار دست و پا بود. "اگر من بر کسی قدم ، اجازه دهید EM ذکر
آن است. "
فراوانی خنده و برکت Mas'r وجود دارد ، به عنوان سنت کلر توزیع
تکه های کوچکی از تغییر در میان آنها است.
"، در حال حاضر ، خودتان را خاموش ، مثل بچه های خوب و دختران ،" او گفت : و کل
مونتاژ ، تیره و روشن ، از طریق یک درب را به یک ایوان بزرگ ناپدید شده ،
پس از آن توسط اوا ، که بزرگ انجام
کیف مدرسه ، که او شده است پر با سیب ، آجیل ، آب نبات ، روبان ، laces و
اسباب بازی ها از هر توضیحات در طول کل homeward سفر او.
همانطور که سنت کلر تبدیل به بازگشت ، چشم خود را بر تام ، که ایستاده بود uneasily سقوط کرد ،
تغییر از یک پا به طرف دیگر ، در حالی که آدولف تسامح تکیه در برابر
banisters ، بررسی تام از طریق
اپرا ، شیشه ، با هوایی که اعتباری برای هر زندگی شیک پوش انجام می شود.
"Puh! توله سگ ، گفت : «استاد خود ، قابل توجه پایین شیشه ای اپرا ،" این است که راه را به شما
درمان شرکت شما؟
به نظر می رسد من ، Dolph "او اضافه کرد ، تخمگذار انگشت خود را بر روی جلیقه ساتن ظریف نمیفهمد
که آدولف ورزشی ، "به نظر می رسد به من که جلیقه من است."
"خروجی استاد ، این جلیقه تمام رنگ آمیزی با شراب ؛ البته ، یک آقایی در کارشناسی ارشد
ایستاده جلیقه شبیه به این می پوشد هرگز. من درک من بود به آن را.
آن را برای هموطنان فقیر سیاه پوست می کند ، مثل من. "
و آدولف پرتاب سر خود را ، و انگشتان خود را از طریق مو معطر خود را به تصویب رساند ، با
گریس. "بنابراین ، آن ، است؟" سنت کلر گفت :
سردستی.
"خب ، در اینجا ، من قصد دارم برای نشان دادن این تام به معشوقه خود ، و سپس او شما را به
آشپزخانه و ذهن شما بر روی هر یک از AIRS خود قرار داده نه به او.
او به ارزش دو توله سگ مانند شما است. "
استاد همیشه به شوخی خود را داشته باشند ، گفت : "آدولف ، خنده است.
"من بسیار خوشحال کارشناسی ارشد و روحیه است."
"در اینجا ، تام ، گفت :" سنت کلر ، beckoning.
تام وارد اتاق شد.
او wistfully بر روی فرش مخملی نگاه ، و قبل از unimagined splendors
آینه ها ، تصاویر ، مجسمه ، و پرده ها ، و مانند ملکه سبا را قبل از
سلیمان ، هیچ روح بیشتری در او وجود داشت.
او حتی ترس نگاه به مجموعه پای خود را. اینجا را ببینید ، ماری ، گفت : "سنت کلر به او
همسر ، "من خریداری شما درشکه چی ، در گذشته ، به سفارش.
من به شما بگویم ، نعش کش he'sa به طور منظم برای سیاهی و هوشیاری ، و به شما درایو
مانند یک مراسم تشییع جنازه ، اگر شما می خواهید. چشمها را باز کنید ، در حال حاضر ، و به دنبال او.
در حال حاضر ، نمی گویم من در مورد شما فکر می کنید هرگز زمانی که من رفته است. "
ماری باز چشم او ، و آنها را در تام ثابت ، بدون رو به افزایش است.
او گفت : "من می دانم که او مست ،.
"نه ، او موجه مقاله مومن و هوشیار است."
گفت : "خب ، من امیدوارم که او ممکن است به نوبه خود از خوبی ،" خانم "آن را بیش از من انتظار دارم ،
هر چند. "
"Dolph ، گفت :" سنت کلر ، "تام نشان می دهد پایین پله ها ، و ، ذهن خود را ،" او اضافه کرد ؛
"به یاد داشته باشید آنچه که من به شما گفته است." آدولف tripped آرامی به جلو ، و تام ،
با آج lumbering رفت و پس از.
"کرگدن He'sa بی نقص! گفت :" ماری. "بیا ، در حال حاضر ، ماری ، گفت :" سنت کلر ، صندلی
خود را در مدفوع در کنار مبل خود ، "بخشنده ، و می گویند چیزی بسیار به
رفیق. "
"شما بوده ام از دو هفته فراتر از زمان رفته ، گفت :" خانم ، pouting.
"خوب ، می دانید من نوشت : شما به این دلیل است." "چنین نامه ای کوتاه ، سرد!" گفت بانوی.
"عزیز من! پست الکترونیکی فقط رفتن بود ، و آن را به حال به آن و یا هیچ است. "
"این تنها راه است ، همیشه ، گفت :" خانم "همیشه چیزی را به شما
سفرهای طولانی ، و نامه کوتاه است. "
اینجا را ببینید ، در حال حاضر ، "او اضافه کرد ، رسم مورد مخملی زیبا از جیب خود ، و
باز کردن آن ، "حال حاضر here'sa من برای شما در نیویورک است."
این daguerreotype ، روشن و نرم به عنوان حکاکی ، به نمایندگی از اوا و او بود
پدر نشسته دست در دست. ماری در آن با هوا ناراضی بودند.
"چه چیزی ساخته شده شما را در چنین موقعیت بی دست و پا بنشیند؟" او گفت.
"خب ، این سمت ممکن است ماده از نظر ؛ اما چه چیزی شما را از فکر می کنم
"اگر شما هیچ چیز را در یک مورد از نظر من فکر نمی کنم ، گمان می کنم شما را در
دیگری گفت : "خانم ، بستن daguerreotype.
چسبیدن به زن گفت : "سنت کلر ، ذهنی ، اما با صدای بلند او افزود :" بیا ، در حال حاضر ، ماری ، چه
آیا شما فکر می کنم از شباهت؟ مزخرف ، در حال حاضر نیست. "
"این بسیار بی پروا از شما ، سنت کلر ، گفت :" خانم ، "به من اصرار
صحبت و نگاه به چیزها.
شما می دانید من دروغ گفتن در تمام طول روز با سردرد بیمار شده و وجود دارد از جمله
جنجال و هیاهو ساخته شده از زمانی که شما آمد ، من نیمی از مرده است. "
"شما به سردرد بیمار چیه خانوم!" دوشیزه Ophelia گفت ، به طور ناگهانی افزایش
از اعماق بزرگ بازو صندلی ، جایی که او تا به حال شنبه بی سر و صدا ، مصرف
موجودی از مبلمان و محاسبه هزینه های آن.
"بله ، شهید هستم کامل به آن ، گفت :" بانوی.
"درخت عرعر ، توت چای خوب است برای بیمار سردرد ،" دوشیزه Ophelia گفت : "حداقل ،
اگوست ، همسر شماس آبراهام پری ، با استفاده از این چنین گفت ، و او یک پرستار بزرگ بود ".
"من شما اولین درخت عرعر ، انواع توت ها که توسط دریاچه رسیده در باغ ما آورده اند
برای این منظور خاص ، گفت : "سنت کلر ، به شدت کشیدن زنگ به عنوان او
بنابراین ، "در همین حال ، پسر عموی ، شما باید مایل
بازنشسته به آپارتمان خود را ، و خود را کمی تازه کردن ، پس از سفر خود را.
Dolph ، "او افزود :" ارسال به لله به اینجا می آیند. "
زن دو رگه مناسب و معقول آنها اوا بود caressed تا rapturously به زودی وارد شده ؛ او
منظمی ، لباس را با عمامه قرمز و زرد روی سر خود ، هدیه های اخیر بود
از اوا و کودک تنظیم شده بود روی سرش.
دده سیاه ، گفت : "سنت کلر" من این بانوی تحت مراقبت شما قرار داده ، او خسته است ، و می خواهد
استراحت ، او را به اتاق خود ، و مطمئن باشید او ساخته شده است راحت ، و دوشیزه Ophelia
ناپدید شده در عقب مامان.