Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل دوازدهم ANN ورونیکا می گذارد چیز در نظم
قسمت 1 ان ورونیکا ساخته شده تلاش شدید به
انجام قطعنامه های خوب او.
او مدت ها و با دقت بر نامه خود به پدرش مدیتیت قبل از او آن را نوشتم ،
و به شدت و به عمد دوباره قبل از او آن را despatched.
"پدر عزیزم" او نوشت : -- "من شده فکر کردن سخت در مورد همه چیز از آنجایی که من بود
به این زندان فرستاده است. همه این تجربه به من آموخته
اطلاعات زیادی در مورد زندگی و واقعیت.
من می بینم که سازش است لازم به زندگی از من ignorantly مثلا قرار بود آن را به صورت ،
و من تلاش برای بدست آوردن کتاب لرد مورلی در آن موضوع ، اما آن را نمی کند
به نظر می رسد در دسترس باشد در زندان
کتابخانه ، و قاضی عسکر به نظر می رسد او را به عنوان یک نویسنده نامطلوب در نظر است. "
او در این نقطه که او را از موضوع خود شناور بود تصور بود.
"من باید او را وقتی که من بیرون می آیند به عنوان خوانده شده
اما من می بینم و پر واضح است که به عنوان همه چیز یک دختر لزوما وابسته به خود
پدر و محدود در حالی که او در آن موقعیت برای زندگی هماهنگ با او
ایده آل است. "
"نشاسته بیت ، گفت :" ان ورونیکا ، و ناگهان کلید را تغییر داده است.
نتیجه گیری او در بند ، در مجموع بود ، شاید به سختی نشاسته به اندازه کافی.
"واقعا ، بابا ، من متاسفم برای همه من به شما را انجام داده اند.
خانه برمی گردند و سعی کنید یک دختر بهتر به شما می شود؟
"ورونیکا ANN."
قسمت 2
عمه او آمد به دیدار با Canongate خارج از او ، و کمی گیج
بین آنچه رسمی و صرفا کمی سرکش بر ما
عدالت ملی ، خودش را در
در صفوف منظم نصرت به حامی رستوران های گیاهی ، و به طور مشخص این بود
و شخصا توسط جمعیت نخ نما و کوچک ، خارج از آن قرار ملاقات گذاشتن به وجد آمدند.
آنها تصمیم گرفتند کاملا با صدای رسا ، "او یک عزیز قدیمی ، به هر حال.
رای گیری که هیچ بازوی 'ER انجام نیست." او در آستانه یک گیاه خوار بود
وعده غذایی قبل از او بهبود سرش دوباره.
اطاعت برخی از غریزه خوب ، در حجاب تاریک به زندان می آیند ، اما او به حال
تحت فشار قرار دادند تا بوسه ان ورونیکا کشیده و هرگز آن را دوباره.
تخم مرغ برای او تهیه شده بودند ، و او شنبه احساسات پس از آن و فصاحت با
کرامت تبدیل شدن به یک بانوی مجروح از خانواده ای خوب است.
برخورد آرام و خانه های آینده ان ورونیکا و او تا به حال مداقه بود
به طور کامل توسط این حادثه ناگوار آشفته و بدون توضیحات کافی وجود دارد ، و
پس از آنها چیزهایی در ان حل و فصل بود
مسافرخانه ورونیکا ، آنها در اوایل بعد از ظهر به خانه رسیده estranged و
افسرده ، سردرد و صدای ترومپت از برت سرکش کیتی هنوز
زنگ در گوش خود است.
"زنان وحشتناک ، عزیزم!" دوشیزه استنلی گفت.
"و برخی از آنها بسیار زیبا و خوش لباس است.
بدون نیاز به انجام چنین چیزهایی.
ما هرگز نباید اجازه پدر شما ما رفت. چرا تا کنون به شما اجازه دهید من به آن
واگن کوچک؟ "
، گفت : "ان ورونیکا ، که تا به حال نیز کمی زیر :" من فکر کردم ما تا به حال
اجبار مارشالهای به مناسبت. "آن را بسیار خسته کننده بود."
"ما برخی از چای را در طراحی اتاق داشته باشند و به زودی مثل همیشه ما می توانیم -- و من من را
چیز خاموش. من فکر نمی کنم من همیشه باید برای این مراقبت
کلاه سر گذاشتن دوباره.
ما می خواهیم برخی از نان تست buttered داشته باشد. گونه های ضعیف شما کاملا غرق شده است و
توخالی...."
قسمت 3 هنگامی که ان ورونیکا خود در او یافت
مطالعه پدر آن شب آن را به او را برای یک لحظه به نظر می رسید به عنوان اینکه تمام وقایع
از شش ماه گذشته یک رویا شده بود.
فضاهای بزرگ خاکستری لندن ، مغازه روشن ، چرب ، خیابان درخشان ، تا به حال تبدیل شده
بسیار از راه دور ؛ آزمایشگاه زیست شناسی با کار خود و احساسات ، جلسات و
بحث ، سواری در hansoms با
Ramage ، مانند چیزهایی که در کتاب خواندن و بسته بودند.
این مطالعه به نظر می رسید کاملا بدون تغییر بود ، هنوز هم وجود دارد چراغ همین کار را با کمی
تراشه از سایه ، هنوز هم همان آتش گاز ، هنوز هم همان بسته نرم افزاری آبی و
مقالات سفید ، آن را با همان صورتی به نظر می رسید
نوار در مورد آنها ، در آرنج بازوی صندلی ، هنوز هم همان پدر.
او در حد همان نگرش نشسته ، و او ایستاده بود او تا به حال ایستاده بود که گفت :
او نمی تواند به رقص Fadden.
هر دو ادب و نه استادانه درست شده از اتاق غذاخوری ، کاهش یافته بود ، و خود را در
چهره یک ناظر بیطرف که خطوط کمی از معاند را کشف کرده اند
wilfulness مشترک ، سختی خاص --
تیز ، در واقع ، در پدر و ملایم در دختر گرد -- اما سختی
با این وجود ، ساخته شده است که هر مصالحه مقرون به صرفه و هر موسسه خیریه تخفیف.
"و غیره فکر شما شده اند؟" پدرش آغاز شد ، به نقل از نامه خود و به دنبال بیش از
او slanting لیوان به او.
"خب ، دختر من ، من آرزو می کنم شما در مورد تمام این کارها فکر کرده بود قبل از اینکه این اذیت
آغاز شد. "ورونیکا ان تصور که او باید
فراموش نکنید که به باقی می ماند برجسته معقول.
"یکی برای زندگی و یادگیری ،" ، با تقلید قابل قبول از پدرش اظهار
شیوه ای. "پس زمانی که یاد می گیرید ، گفت :" آقای استنلی.
مکالمه را قطع کرد.
"گمان می کنم ، بابا ، شما هیچ اعتراضی به رفتن من با کار من در امپریال
کالج؟ "او پرسید. "اگر آن را مشغول نگه داشتن شما ، او ، با گفت :
کمرنگ لبخند طعنه امیز است.
"هزینه ها را به پایان جلسه پرداخت می شود."
او دو بار راننده سرشونو تکون دادن ، با چشمان خود را بر روی آتش ، اگرچه که بیانیه رسمی بود.
"شما ممکن است با آن کار ،" او گفت ، "تا زمانی که شما را در هماهنگی با چیزهایی را داشته باشد
در خانه.
من اطمینان دارم که بسیاری از تحقیقات راسل در خطوط اشتباه هستند ، نادرست
خطوط. هنوز -- شما باید برای خودتان یاد بگیرند.
شما سن هستیم -- you're سن ".
"این کار تقریبا ضروری برای کارشناسی امتحانات است. "
"مفتضح ، اما گمان می کنم آن است."
موافقت خود را تا کنون قابل توجه به نظر می رسید ، و در عین حال به عنوان خانه آینده چیزی بود که
کمی کمبود در گرما. اما ان ورونیکا هنوز به او
مبحث ارشد.
آنها برای مدتی سکوت شد. "دوره اتمام حجت از نظرات خام و نفت خام
کار ، آقای استنلی گفت : : «.
"در این حال ، این همراهان Mendelian به نظر می رسد به احتمال زیاد به مشکل آقای راسل ، بسیاری خوبی از
مشکل. برخی از نمونه های خود -- زیبا
انتخاب شده است ، زیبا و بلند. "
"بابا جون" ان ورونیکا گفت : "این امور دوری از خانه -- پول هزینه."
"من فکر می کردم شما که از پیدا کردن است." "به عنوان یک ماده در واقع ، من اتفاق می افتد که کردم
کمی به بدهی. "
"هرگز!" قلب او غرق در تغییر در خود را
بیان است. "خب ، مسافرخانه ها و چیزهایی!
و من هزینه من در کالج پرداخت می شود. "
"بله. اما چگونه می تواند شما را -- چه کسی به شما اعتباری؟
ان ورونیکا ، "زن مهمانخانه دار من نگه داشته در اتاق من در حالی که من در هالووی بود گفت :" ببینید "
و شهریه کالج نصب شده بسیار قابل ملاحظه ای است. "
او صحبت کرد و نه به سرعت ، چرا که او در بر داشت سوال پدرش ترین بی دست و پا او
بود تا به حال در زندگی خود پاسخ. مالی و شما مستقر در مورد اتاق.
او گفت : شما تا به حال مقداری پول است. "
"من آن را قرض" ان ورونیکا در لحن گاه به گاه گفت : با ناامیدی سفید در خود
قلب است. "اما چه کسی می توانست وام به شما پول؟"
"من pawned گردنبند مروارید من.
من سه پوند ، و سه در دیده بان من وجود دارد. "
"شش پوند. H'm.
کردم بلیط؟
بله ، اما بعد از آن -- گفت شما قرض "" من ، بیش از حد ان ، گفت : "ورونیکا.
"چه کسی؟" او چشم خود را برای یک ثانیه دیدار کرد و قلب او
شکست خورده او.
حقیقت غیر ممکن است ، خارج از نزاکت است. اگر او اشاره Ramage او ممکن است
مناسب -- هر چیزی ممکن است اتفاق می افتد. او دروغ گفته است.
Widgetts ، "او گفت.
"اوه ، اوه!" او گفت. "واقعا ، Vee ، شما به نظر می رسد به آگهی
روابط ما بسیار به طور کلی "" آنها -- آنها البته می دانستند.
از آنجا که از رقص. "
"چقدر شما آنها را مدیون او می دانست چهل پوند بود کاملا
مبلغ غیر ممکن است برای همسایگان خود دارند. او می دانست ، بیش از حد ، او نباید دریغ.
"هشت پوند ،" او فرو برد و افزود : ابلهانه ، "پانزده پوند به دیدن من
روشن از همه چیز. "
او به muttered برخی از نظر unlady مانند زیر لب او بر خود و درگیر در
شده مخفی. آقای استنلی مصمم به بهبود
مناسبت.
او به نظر می رسید به عمدی. "خوب ، او در آخرین به آرامی گفت :" من پرداخت
آن. من آن را بپردازد.
اما من امیدوارم که ، Vee ، من امیدوارم که -- این پایان این ماجراجویی.
من امیدوارم که شما آموخته اند درس شما در حال حاضر و آمده برای دیدن -- به این واقعیت پی -- چگونه همه چیز
قرار دارند.
مردم ، هیچ کس ، می تواند انجام دهد همان طور که در این دنیا دوست دارم.
همه جا محدودیت وجود دارد. "" من می دانم ، گفت : "ان ورونیکا (پانزده
پوند).
"من آموخته اند که. منظور من -- منظورم به انجام آنچه من می توانم ".
(پانزده پوند پانزده از چهل بیست و پنج می باشد.)
او تردید است.
او می تواند از چیزی بیشتر برای گفتن فکر می کنم. "خوب ،" او در تاریخ و زمان آخرین به دست آورد.
"در اینجا برای زندگی جدید می رود!" "در اینجا می رود برای زندگی جدید ،" او در واقع همان تکرار و
ایستاد.
پدر و دختر می دانست یکدیگر از روی احتیاط ، هر یک بیش از یک ناامن کمی
از سوی دیگر است.
او با حرکت به سوی او ساخته شده ، و پس از آن شرایط گذشته خود را به یاد می آورد
گفتگو در این مطالعه.
او هدف خود را دیدم و شک خود را تردید نیز ، و سپس به او رفت ، کت خود را گرفت
lapels ، و او را در گونه بوسید. "آه ، Vee ،" او گفت ، "است که بهتر است! و
بوسید او را به عقب و نه ناشیانه.
"ما قصد داریم به معقول است." او خودش را از او رها و رفت
از اتاق با یک گور ، بیان مشغول است.
(پانزده پوند!
و او می خواست چهل!)
قسمت 4
این ، شاید ، نتیجه طبیعی از یک روز طولانی و خسته کننده و هیجان انگیز است که ان
ورونیکا باید شب خراب و پریشان است ، تصویب یک شب که در آن
شریف و خود - subduing قطعنامه
Canongate خود را برای اولین بار در فضای تقریبا کم رنگ و پریده نمایش داده می
بی میلی.
سفتی عجیب و غریب پدر او از روح خود را ارائه در حال حاضر به عنوان چیزی
در مجموع از محاسبات که بر اساس آن برنامه های خود را بر اساس سمت چپ ، و ، در
خاص ، او تا به حال پیش بینی نیست
مشکل او را در قرض چهل پوند او مورد نیاز برای Ramage پیدا کنید.
که او را غافلگیر شده بود ، و عقل خسته او را شکست خورده بود.
او پانزده پوند ، و نه بیشتر.
او می دانست که انتظار در حال حاضر بیشتر مانند پیش بینی طلا معدن در باغ بود.
شانس به حال رفته است.
این نکته آشکار شد ناگهان به او شد که در آن غیر ممکن است به بازگشت
پانزده پوند و یا هر مبلغی کمتر از بیست پوند به Ramage -- مطلقا غیر ممکن است.
او که با اضطراب سخت و ناگهانی انزجار و وحشت تحقق یابد.
در حال حاضر او به او فرستاده بود بیست پوند ، نوشته شده است و هرگز به او توضیح دهید و چرا از آن
او تا به حال آن را فرستاده نمی شدت به طور مستقیم او به آن بازگشت.
او باید در یک بار نوشته شده و به او گفت دقیقا چه به سرش آمده.
حال اگر او پانزده پوند پیشنهاد فرستاد که او پنج پوند صرف بود
توجه داشته باشید در ضمن مقاومت ناپذیر خواهد بود.
نه! غیر ممکن است.
او که فقط به حفظ پانزده پوند تا او می تواند آن را به بیست و.
که ممکن است در روز تولد او اتفاق می افتد -- در ماه اوت.
او تبدیل شد ، و سند چشم انداز ها ، خاطرات نیمی ، رویاها نیم ، از آزار و اذیت قرار
Ramage. او زشت و هیولا تبدیل شد ، از dunning او ،
تهدید او ، assailing او را.
"گیج کردن جنس از اولین تاریخ و زمان آخرین!" ان ورونیکا گفت.
"چرا می تواند توسط اسپور عاری از جذبه یا میل جنسی ما نمی انتشار ، سرخس انجام می دهند؟
ما یکدیگر را محدود ، ما گورکن یکدیگر ، دوستی را مسموم و به خاک سپرده شد
زیر آن را... من باید پرداخت که چهل پوند است.
من باید. "
برای یک زمان آسایش برای او وجود دارد به نظر می رسید حتی در Capes.
او Capes - فردا را مشاهده کنید ، اما در حال حاضر ، در این حالت از بدبختی او تا به حال به دست آورد ، او
احساس اطمینان او را پشت خود را بر او به نوبه خود ، بدون اطلاع او در همه.
و اگر او نبود ، چه خوب از دیدن او بود؟
او گفت : "من آرزو می کنم او یک زن بود ،" ، "من می توانم او را دوست من.
من او را می خواهید به عنوان دوست من.
من می خواهم به صحبت به او بروید و در مورد با او.
درباره با او بروم. "
او برای یک زمان خاموش شد ، با بینی اش را بر روی بالش ، که او را به ارمغان آورد :
"چه خوب از تظاهر؟
او گفت : "من او را دوست دارم ، با صدای بلند به اشکال کم نور اتاق خود را ، و تکرار آن ، و
در ادامه به تصور خودش انجام اعمال از غم انگیز سگ مانند وقف به
زیست شناس ، که برای اهداف
تئاتر ، کاملا ناخودآگاه و بی تفاوت نسبت به رسیدگی خود باقی ماند.
در گذشته برخی از تسکین دهنده خود را از این ورزش ها را تشکیل دادند ، و ، با مژه های خیس
با اشک ضعیف از جمله به عنوان تنها سه ساعت در صبح و ترحم می توانید چکاندن ،
او خوابش برد.
قسمت 5
طبق برخی محاسبات در دسترس نباشد خصوصی او نمی تواند تا
امپریال کالج تا پس از اواسط روز ، و او در بر داشت آزمایشگاهی ترک ، حتی به عنوان
او مورد نظر است.
او به جدول زیر پنجره پایان دادن به او که در آن عادت کرده اند به کار شده بود رفت ،
و آن را جاروب و چاشنی زده شده با بطری های پر از دوباره و عوامل در بر داشت.
همه چیز بسیار شسته و رفته بود و آن را به حال از قرار معلوم شده است صاف بالا نگه داشته و برای او.
او را طرح کتاب ها و دستگاه او با او آورده بود ، بیرون کشیده خود را
مدفوع ، و نشستم.
همانطور که او تا درب اتاق آماده سازی پشت سر او افتتاح شد.
او شنیده ام آن را باز کنید ، اما او به عنوان قادر به نگاه دور را به شیوه ای بی دقت احساس او
وانمود به آن را بشنود.
سپس صدای پای Capes نزدیک. او با تلاش تبدیل شده است.
"من انتظار داشتم شما امروز صبح ،" او گفت. "من تو را دیدم -- آنها زدم fetters خود را
دیروز. "
"من فکر می کنم آن را از من بسیار خوب است برای آمدن به این بعد از ظهر است."
"من شروع به هراس شما ممکن است در همه آمده است."
"ترس!"
"بله. من خوشحالم که شما برای تمام انواع از دلایل است. "
او صحبت کرد کمی عصبی است.
در میان چیزهای دیگر ، می دانید ، من را درک نمی کنند کاملا -- نمی فهمیدم که
شما تا کاملا در این سوال حق رای علاقمند است.
من آن را بر روی وجدان من که من به شما جرم -- "
"من جرم؟" "من حافظه شما خالی از سکنه شده است.
من بی ادب و احمق است.
ما در مورد حق رای صحبت می کردند -- و به تمسخر "است.
شما خشن نیست ، "او گفت. "من نمی دانستم شما آنقدر مشتاق این بودند
کسب و کار حق رای. "
"نه اول شما باید در ذهن خود نداشته است این همه
زمان؟ "" من نه.
احساس کردم به نوعی من می خواهم به شما صدمه دیده است. "
"این کار را نکرده. من -- خودم صدمه دیده است ".
"منظور من --" "من دوست دارم ادم سفیه و احمق رفتار می کند که همه را.
اعصاب من بودند در ژنده پوش.
من نگران بود. ما حیوانات هیستریک ، Capes آقای.
من خودم قفل شده است و برای خنک کردن است. مرتب کردن بر اساس غریزه.
به عنوان یک سگ علف می خورد.
من دوباره راست در حال حاضر است. "" از آنجا که اعصاب را در معرض بودند ، که
هیچ بهانه ای برای دست زدن من آنها را. من باید را دیده اند -- "
"رپ مهم نیست -- اگر شما در حال دفع خشم -- راه من رفتار"
«من خشمگین شدن!" من تنها متاسفم من آنقدر احمقانه است. "
"خوب ، آنها را مصرف کنم ما راست دوباره ، گفت :" Capes با توجه داشته باشید امداد و
فرض موقعیت راحت تر بر روی لبه جدول او.
"اما اگر شما مشتاق در کسب و کار حق رای نیست ، چرا بر روی زمین آیا شما برای رفتن
زندان را دارد؟ "ان ورونیکا منعکس شده است.
او گفت : "این فاز بود ،.
او لبخند زد. "اتمام حجت مرحله جدیدی در تاریخ زندگی ،" او
اظهار داشت. "همه به نظر می رسد به آن را داشته باشد در حال حاضر است.
هر کسی که رفتن به توسعه را به یک زن. "
گفت : "Garvice خانم وجود دارد." "او در" Capes.
و شما می دانید ، شما تغییر همه ما است.
من زده شده. موفقیت campaign'sa. "
او ملاقات سوال چشم ، او و تکرار ، "اوه! این یک موفقیت است.
انسان تا APT به -- را به زنان کمی بیش از حد سبک است.
مگر در مواردی که آنها به او یادآوری در حال حاضر و پس از آن نه به....
شما انجام داد. "
"سپس من زمان من در زندان زباله نیست در دسترس نباشد؟"
"این زندان مرا تحت تاثیر قرار نیست. اما من دوست داشتم چیزهایی گفت.
من ناگهان احساس من به شما درک -- به عنوان یک فرد هوشمند.
اگر شما ، گفت : من از آن ، و دلالت آنچه با آن می رود را ببخش.
چیزی وجود دارد -- توله سگ مانند در نگرش معمول یک مرد نسبت به زنان است.
به آن چیزی است که من بر وجدان من به حال.... من فکر نمی کنم ما در مجموع به سرزنش خواهد شد
ما برخی از زیادی خود را جدی نمی.
برخی از جنسی شما ، منظور من است. اما کمی از ما پوزخند زدن ، من می ترسم ،
عادت هنگامی که ما به شما صحبت. ما پوزخند زدن ، و ما کمی -- دزدکی "
او را با چشمان او او را مطالعه عمیقا متوقف شد.
"شما ، به هر حال ، آن را سزاوار نیست ،" او گفت.
صحبت آنها به طور ناگهانی ظهور دوشیزه Klegg در بیشتر به پایان رسید
درب.
وقتی او را دیدم ان ورونیکا او برای یک لحظه ایستاد که اگر entranced ، و سپس پیشرفته
با دست دراز.
"ورونیک"! او با زیر و بمی صدا رو به افزایش گریه ، هر چند پیش از این هرگز او تا به حال
ان هر چیزی ورونیکا اما خانم استنلی نامیده می شود ، و کشف و ضبط او و فشرده خود را
و او را با احساسات عمیق بوسید.
"فکر می کنم که شما برای انجام این کار -- و گفت : هرگز یک کلمه!
شما کمی نازک است ، اما به جز که شما نگاه -- شما نگاه بهتر از همیشه است.
آن را بسیار وحشتناک؟
من سعی کردم به پلیس ، دادگاه دریافت کنید ، اما جمعیت بود همیشه بسیار بیش از حد بزرگ ، هل به عنوان
من می خواهم.... "منظور من به طور مستقیم برای رفتن به زندان
جلسه به پایان رسیده است ، گفت : "خانم Klegg.
"اسب های وحشی -- اگر نه که تمام پلیس نصب شده در لندن -- shan't به من نگه دارید
خارج.
قسمت 6 Capes روشن چیزهای زیبا برای ان
ورونیکا که تمام بعد از ظهر ، او تا دوستانه بود ، بنابراین palpably در او علاقه مند ،
و خوشحالم که پشت خود را با او.
چای در آزمایشگاه مرتب سازی بر اساس پذیرش جنبش بورژوایی زنان بود.
دوشیزه Garvice کیفیت بی طرفی را به عهده گرفت ، استادانی خودش را تقریبا به دست آورد
بیش از نمونه ان ورونیکا ، و اسکاتلندی تصمیم گرفت که اگر زن دارای
حوزه متمایز آن ، در هر ضربان شد ،
بزرگ حوزه ، و هیچ کس بر این باور بودند که در نظریه تکامل
منطقی رأی به زنان "در نهایت ، با این حال مقدار از آنها ممکن است انکار
دفع گردد تا شک مطلوبیت چیزی بخاطرسودمندی ان امتیازی فوری آن است.
این امتناع از مجمع تشخیص مصلحت نظام بود ، او گفت ، و نه امتناع مطلق.
جوانان با موهای خود را مانند راسل پاک گلو کرد و گفت : نه
irrelevantly که او می دانست مردی که می دانست توماس Bayard سیمونز ، که در rioted بود
غریبه گالری ، و سپس Capes ،
پیدا کردن آنها را مجزا طرفدار ان همه ورونیکا ، اگر نه طرفدار فمینیسم ، جرأت
منحرف ، و شروع یک سیاهرگ از گمانه زنی ها بر ایده اسکاتلندی -- که
هنوز هم وجود دارد امید از زنان در حال تکامل به چیزی عالی است.
او غیر منتظره ای پوچ و آماده است ، و در همه زمان ها آن را به ورونیکا ان به عنوان یک به نظر می رسید
امکان لذت بخش ، به عنوان یک چیز واقع نمی شود سرگرم جدی است ، اما به
نصف furtively احساس ، که او بود که
بنابراین دلپذیر زیرا او آمده بود دوباره.
او از طریق جهان که به عنوان گلگون شد و به عنوان آن خاکستری شده بود یک شبه به خانه بازگشت.
اما او از قطار در ایستگاه Morningside پارک کردم او تا به حال شوک است.
او ، بیست متری پایین پلت فرم دیدم ، کلاه براق و پشت گسترده و بی نظیر
با تکبر راه رفتن از Ramage.
او در یک بار در پشت جلد از لامپ اتاق شیرجه و مشکل جدی با تحت تاثیر قرار
او کفش ، توری تا زمانی که از ایستگاه بود ، و سپس او به آرامی به دنبال و
با صلاحدید شدید تا
تقسیم بدو شاخه از خیابان از میدان راه فرار او را بیمه است.
Ramage بالا رفت و خیابان ، و او در طول مسیر با یک قلب تپنده عجولانه و
حس ناخوشایندی از مشکلات حل نشده در ذهن او.
"آن چیزی که در جریان" با خود گفت.
"همه چیز می رود ، آن را سراسیمه کردن! هیچ کس تا به مجموعه ای تغییر دهید
با ساخت قطعنامه خوب است. "و سپس پیش از او ، او را دیدم تابشی
و استقبال از رقم منینگ.
او به عنوان یک انحراف سازگار از سرگشتگی نامحلول در آمد.
او در نزد او لبخند زد ، و از ان بابت تابش خود را افزایش.
"من از دست رفته ساعت از انتشار خود را ،" او گفت ، "اما من در توجیه کننده بود
رستوران. من نمی بینم ، من می دانم.
من در میان گله مشترک در محل زیر وارد نمایید بود ، اما من در زمان مراقبت خوب به شما را ببینید. "
"البته شما تبدیل؟" او گفت. "به این دیدگاه که همه کسانی که پر زرق و برق زنان
در جنبش باید به آرا.
در عوض! چه کسی می تواند از آن؟ کمک "
او بیش از او towered و او را در راه پدرانه او لبخند زد.
"به این دیدگاه که همه زنان باید به آرا که آیا آنها آن را دوست دارم یا نه."
او سرش را تکان داد ، و چشم و دهان خود را زیر سبیل سیاه چین و چروک
با لبخند او.
و او به عنوان کنار او راه می رفت آنها شروع به داد و بیداد کردن که هیچ کدام کمتر خوشایند بود
ان ورونیکا به دلیل آن را در خدمت به تبعید اشتغال ذهنی ناخوشایندی است.
به او در خوش مشربی ترمیم او به نظر می رسید که او دوست منینگ بسیار.
Capes روشنایی در سراسر جهان تجلیل حتی رقیب خود را منتشر کرده بود.
قسمت 7 گام است که ان ورونیکا مشخص
درگیر خودش را به ازدواج منینگ هرگز به او بسیار روشن است.
مختلط از انگیزه warred در او ، و مطمئنا یکی از دست کم از این
که او خودش می دانست که به شور و حرارت در عشق با Capes در لحظات او تا به حال مبتلا به دوار سر
علامت که او شروع به احساس کاملا علاقه مند به او.
او متوجه شد بیشتر و بیشتر به کیفیت از آستانه که بر اساس آن او ایستاده بود --
آمادگی وحشتناک را که با آن در حالات خاص او ممکن است فرو می روند ، کاسته نشده
wrongness و recklessness از چنین خودرهایی.
"او هرگز نمی باید بدانند ،" او را به خودش نجوا ، "او هرگز باید بدانند.
و یا دیگری -- آزاد خواهد شد غیر ممکن است که من می تواند دوست او ".
این بیان ساده پرونده بود به هیچ وجه که در ان ورونیکا رفت
ذهن داشته باشند.
اما این شکل از تعیین حاکم او بود ؛ آن تنها فرم بود که
او تا کنون اجازه می داد برای دیدن نور روز است.
چه چیز دیگری بود lurked در سایه ها و مکان های عمیق وجود دارد و اگر در برخی از خلق و خوی از خیال
به نور خارج شد ، در حال حاضر غرق شد و دوباره به hustled
پنهان کردن.
او هرگز نگاه مستقیما در فرم های رویا این است که تمسخر نظم اجتماعی در
که او زندگی می کردند ، اعتراف او به whisperings نرم در گوش او گوش.
اما منینگ به نظر می رسید بیشتر و به وضوح به عنوان یک پناهگاه نشان داد ، به عنوان امنیت.
برخی از اهداف ساده را از درهم و برهم کردن ریاکارانه از احساسات او ظهور و
بخواهد.
دیدن Capes روز به روز ساخته شده eventfulness درخشان است که او را در مختل
البته او به دنبال حل و فصل بود. او از آزمایشگاه برای از بین رفت
هفته ، یک هفته از روز عجیب جالب....
هنگامی که او حضور خود را در کالج امپریال انگشت سوم خود را تمدید کرد
دست چپ را با یک انگشتر قدیمی بسیار زیبا با یاقوت کبود آبی تیره که بودند یکبار آراسته شد
متعلق به عمه بزرگ از منینگ.
که حلقه آشکارا افکار خود معامله بزرگ را اشغال کردند.
او pausing در کار او را نگه داشته و با توجه به آن ، و در حالی که Capes آمد دور به او ، او
برای اولین بار دست او را در دامان خود قرار داده و پس از آن و نه ناشیانه در مقابل او.
اما مردان اغلب به نابینا به حلقه هستند.
او به نظر می رسید. او در بعد از ظهر خاص در نظر گرفته شده بود
شک و تردید دقت ، و تصمیم گرفت در یک دوره قاطعانه تر عمل است.
"آیا این یاقوت کبود معمولی؟" او گفت.
او به دست او خم شده و او تضعیف حلقه و داد او را به بررسی است.
"بسیار خوب ،" او گفت. "و نه تیره تر از بسیاری از آنها را.
اما من از سنگهای سخاوتمندانه نادان است.
آیا حلقه قدیمی "او پرسیده می شود ، بازگشت آن است. "من اعتقاد دارم آن است.
این حلقه نامزدی است...."
او آن را در انگشت او را تضعیف ، و افزود ، در صدای او سعی داشت با ماده ، واقع :
"به من داده شده بود در هفته گذشته است." "اوه!" او ، در تن بی رنگ گفت ، و
با چشمان خود را بر روی صورت خود.
"بله. هفته گذشته او در او نگاه ، و آن را به طور ناگهانی
آشکار برای یک لحظه از روشنایی که این حلقه بر انگشت او بود
اشتباه مهمترین دستاورد زندگی اش.
آشکار بود ، و سپس آن را به کیفیت یک ضرورت اجتناب ناپذیر پژمرده.
"فرد!" وی بیان کرد ، و نه شگفت آور ، پس از یک فاصله زمانی کمی است.
یک مکث کوتاه ، یک مکث شلوغ ، بین آنها وجود دارد.
او بسیار هنوز شنبه ، و چشم خود را بر روی آن زینت برای یک لحظه استراحت ، و پس از آن
سفر به آرامی به مچ دست او و خطوط نرم ساعد او.
"گمان می کنم باید به شما تبریک می گویم ،" او گفت.
چشمان خود را ملاقات نمود ، و بیان خود را در سرگشتگی و کنجکاوی.
"واقعیت این است -- من نمی دانم چرا -- من تعجب طول می کشد.
به طریقی من این ایده را با شما وصل نشده است.
شما کامل به نظر می رسید -- بدون آن ".
"آیا من؟" او گفت. "من نمی دانم چرا.
اما این مانند است -- مانند راه رفتن دور یک خانه است که به نظر می رسد مربع و کامل و
پیدا کردن بال دور از انتظار طولانی در حال اجرا را پشت سر. "
او در او نگاه کرد ، و او بود او را از نزدیک ، ناظر بر داشت.
برای چند ثانیه تفکر بزرگ آنها در حلقه میان آنها نگاه کرد ، و
نه سخن گفت.
سپس Capes منتقل چشم خود را به میکروسکوپ و سینی های کمی از او
پیاده بخش در کنار آن. "چگونه است که کار carmine؟" او پرسید :
با بهره مجبور.
"بهتر است ، گفت :" ان ورونیکا ، با چابکی غیر واقعی است.
"اما باز هم نتواند در هسته است."