Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXXII
من کارگر از مدرسه روستای فعالانه و صادقانه به عنوان من ادامه داد
می تواند. در ابتدا این کار واقعا سخت بود.
برخی از زمان سپری شده قبل ، با تمام تلاش من ، من می تواند دانشمندان من را درک و
ماهیت خود را.
طور کامل به درس نخوانده ، با دانشکده ها کاملا بی حس ، آنها را به من ناامید کننده ای کسل کننده به نظر می رسید ؛
و در نگاه اول ، همه کسل کننده به طور یکسان : اما من به زودی در بر داشت من اشتباه است.
تفاوت میان آنها را به عنوان در میان تحصیل کرده وجود دارد و زمانی که من به رو
می دانم که آنها ، و آنها به من ، این تفاوت به سرعت خود را توسعه.
شگفتی آنها در من زبان من ، قوانین ، و راه ، که یکبار به فروکش شده ، که من پیدا کردم
برخی از این سنگین به دنبال rustics خمیازه از خواب بیدار را به دختران های تیز هوش در به اندازه کافی.
بسیاری نشان داد خود را ملزم و مهربان بیش از حد ، و من در میان آنها را کشف کرد
نه چند نمونه از ادب و طبیعی و ذاتی خود احترام ، و همچنین از
ظرفیت عالی ، که موفق به کسب هر دو حسن نیت من و تحسین من.
این به زودی در زمان لذت بردن در انجام کار خود را به خوبی در نگه داشتن افراد خود را شسته و رفته ،
در یادگیری وظایف خود را به طور منظم ، در دستیابی به رفتار آرام و منظم است.
سرعت پیشرفت خود را ، در برخی موارد ، حتی تعجب آور بود ، و
صادقانه و شادی غرور و افتخار من در آن زمان : علاوه بر این ، من شروع شخصا به مانند برخی از
بهترین دختران و آنها مرا دوست.
من در میان علمای من تا به حال دختر کشاورزان چندین ': زنان جوان رشد کرده اند ، تقریبا.
این در حال حاضر می تواند ، خواندن نوشتن ، و دوختن و به آنها تدریس عناصر
دستور زبان ، جغرافیا ، تاریخ ، و انواع ظریف از دوزندگی.
من شخصیت قابل براورد کردن در میان آنها را پیدا -- شخصیت آرزومند اطلاعات و
دفع برای بهبود -- که با آنها من بسیاری از گذشت یک ساعت یک عصر دلپذیر در
خانه های خود را.
والدین (کشاورز و همسرش) مرا با توجه لود.
لذت بردن در پذیرش محبت ساده آنها ، و در بازپرداخت آن را توسط یک بود
در نظر گرفتن -- ناشی از وسواس یا دقت زیاد توجه به احساسات خود را -- که بودند ، و نه شاید ،
در تمامی زمان ها عادت کرده اند ، و که هر دو
مفتون و بهره مند آنها ، زیرا در حالی که آنها را در چشم خود را از بالا ، از آن ساخته شده
شایستگی درمان باحرمت دریافت کردند که آنها رشک برنده.
من احساس من مورد علاقه در محله تبدیل شد.
هر زمان که من بیرون می رفت ، من در همه طرف درود صمیمی شنیده می شود ، و با استقبال
لبخند دوستانه.
میان توجه عمومی زندگی می کنند ، هر چند از آن می شود ، اما توجه از مردم در کار است ، مانند
"نشستن در آفتاب ، آرامش و شیرین" بی سر و صدا به درون احساسات غنچه و شکوفه تحت
پرتو.
در این دوره از زندگی من ، قلب من کنون oftener دارای عقاید با شکر کردن را آموخته از غرق
با دلمردگی و در عین حال ، خواننده را به شما بگویم به همه ، در میان این آرامش ، این
وجود مفید -- پس از یک روز گذشت در
اعمال محترم در میان دانشمندان من ، شب صرف در طراحی و یا خواندن
contentedly تنهایی -- من استفاده می شود به رویاهای عجیب و غریب در شب عجله : رویاهای بسیاری
رنگی ، آشفته ، پر از آرمان ،
پر تحرک طوفانی -- رویاهای میان صحنه غیرمعمول اتهام ماجراجویی
مهیج با خطر و شانس عاشقانه ، من هنوز هم دوباره و دوباره با آقای روچستر ،
همواره در برخی از بحران هیجان انگیز است و پس از آن
حس در آغوش او ، شنیدن صدای او ، ملاقات با چشم خود ، لمس کردن دست خود را
ها و گونه ها ، عشق ورزیدن به او ، که او را دوست -- امید به پاس یک عمر در کنار او ،
تجدید خواهد بود ، با تمام نیروی اولین و آتش آن است.
سپس من بیدار. سپس من به یاد می آورد که در آن من بود ، و چگونه
واقع شده است.
سپس من در بستر curtainless من گل رز ، لرزش و لرزش و سپس
هنوز ، شب تیره شاهد تشنج از ناامیدی و پشت سر هم از اشتیاق را شنیده است.
9:00 بامداد روز بعد من punctually باز شد مدرسه ؛ آرام ،
حل و فصل ، آماده برای وظایف روز ثابت است.
Rosamond الیور کلمه خود را در آینده برای دیدار با من نگهداری می شود.
تماس او در مدرسه به طور کلی در دوره سوار صبح او ساخته شده بود.
او سلانه سلانه راه رفتن تا درب در تسویه حساب خود ، به دنبال یک مستخدم نصب شده است.
هر چیزی نفیس از ظاهر او را ، در عادت بنفش او ، با او
کلاه مخملی سیاه آمازون آرامی را بالای فر طولانی که بوسید قرار داد
گونه او و شناور را به شانه اش ، می تواند
به ندرت تصور می شود : و از آن بود در نتیجه او را از ساختمان های روستایی ، وارد کنید و سرش
از طریق صفوف خیره شدن کودکان روستا.
او به طور کلی در ساعت رسید که رودخانه آقای در دادن روزانه خود مشغول بود
catechising درس. کاملا ، من ترس ، چشم از
visitress سوراخ قلب کشیش جوان.
مرتب کردن بر اساس از غریزه به نظر می رسید او را از ورود به او هشدار می دهند ، حتی زمانی که او آن را نمی بینم ؛
و زمانی که او را به دنبال کاملا به دور از درب ، اگر او در آن ظاهر شد ، گونه اش
تب و تاب بودن ، و خود را سنگ مرمر - ظاهری
ویژگی ، اگر چه آنها حاضر برای استراحت ، تغییر indescribably ، و در بسیار خود را
غیرفعالی بیانی از شور سرکوب شد ، قوی تر از عضله کار و یا
darting نگاه می کند.
البته ، او می دانست قدرت او : در واقع ، او نبود ، چرا که او می تواند آن را پنهان
از او.
به رغم از فلسفه رواقیون مسیحی خود ، هنگامی که او بالا رفت و خطاب به او را ، و لبخند زد
پر زرق و برق ، encouragingly ، حتی از روی علاقه در چهره اش ، دست خود را به رعشه و چشم او
می سوزاند.
به نظر می رسید به او می گویند ، با نگاه غمگین و مصمم او ، اگر او آن را با لب هایش را می گویند ،
"من شما را دوست دارم ، و من می دانم که شما به من ترجیح می دهم. ناامیدی از موفقیت است که مرا نگه می دارد نمی باشد.
گنگ.
اگر من پیشنهاد قلب من ، من معتقدم که شما آن را پذیرفت.
اما این است که قلب در حال حاضر بر روی یک محراب مقدس گذاشته شد : آتش دور آن ها مرتب شده است.
به زودی بیش از یک قربانی مصرف شده باشد. "
و بعد او را لب ولوچه را جمع کردن مانند یک کودک ناامید ، یک ابر محزون او را نرم
تابشی خوش مشربی او عجله از دست او را قطع کند ، و به نوبه خود
کج خلقی گذرا از نظر او ، در یک بار تا قهرمانانه و غیره شهید می خواهم.
سنت جان ، بدون شک ، با توجه به جهان به دنبال ، فراخوان ، حفظ او ، هنگامی که
بنابراین او او را ترک می ، اما او یکی از شانس آسمان نمی دهد ، و نه ترک کردن ، برای
بهشت عشق او ، یکی از بهشت جاودان و درست باشد ، که در است.
مریخ نورد ، ارزومند ، -- علاوه بر این ، او می تواند که او در طبیعت خود را به حال متصل نیست
شاعر ، کشیش ها -- در حدود شور تنها.
او نمی توانست بدون -- او -- را نفی میدان وحشی خود را از جنگ ماموریت برای
سرو و آرامش واله سالن است.
من یاد گرفتم که بسیار از خود در تاخت و تاز من یک بار ، علی رغم رزرو خود را به حال جسورانه
را در اعتماد به نفس خود را است. دوشیزه الیور در حال حاضر من با افتخار
بازدیدکننده داشته است مکرر به کلبه من.
من تا به حال آموخته کل شخصیت او را ، که بدون رمز و راز و یا تغییر قیافه بود : او
عشوه گر اما بی عاطفه ، سخت ، اما worthlessly خودخواه.
او شده است زیاده روی از تولد او ، اما مطلقا فاسد نیست.
او عجولانه بود ، اما خوش نیت ، بیهوده (او می تواند آن را کمک کند ، زمانی که هر نگاه در
شیشه از جمله نشان داد خیط و پیت کردن او را از خوشگلی) ، اما تحت تاثیر قرار نمی لیبرال
دست ، بیگناهی خود را از غرور و افتخار از ثروت است ؛
صاف و ساده ، به اندازه کافی هوشمند ، همجنس گرا ، سرزنده ، و unthinking : او بسیار
جذاب است ، در کوتاه مدت ، حتی به یک ناظر خنک از جنس خود او را مثل من ، اما او نبود
عمیقا جالب و یا کاملا چشمگیر است.
مرتب کردن بر اساس بسیار متفاوت از ذهن... او از آن بود ، به عنوان مثال ، از خواهر از خیابان
جان.
حال ، من او را دوست داشت من تقریبا به عنوان دوست من دانش آموز آدل ، به جز اینکه ، برای یک کودک آنها
ما تماشا کرده اند و بیش از تدریس ، محبت نزدیکتر است engendered از ما می توانید به من بدهید
آشنایی بزرگسالان به همان اندازه جذاب.
او هوس مهربان به من گرفته بود. او گفت : من مانند رودخانه آقای بود ، تنها ،
مطمئنا ، او اجازه داد ، "نه یک دهم بنابراین خوش تیپ ، هر چند که من کمی خوبی شسته و رفته بود
روح به اندازه کافی است ، اما او یک فرشته بود. "
من ، با این حال ، خوب ، باهوش ، تشکیل شده ، و محکم ، مثل او.
من naturae lusus بود ، به تأیید او ، به عنوان یک خانم روستا : او مطمئن بود که من
سابقه ، در صورت شناخته می شود ، عاشقانه لذت را ایجاد کند.
یک شب ، در حالی که با فعالیت های معمول مانند فرزند او ، و ناشی از بی فکری هنوز رتبهدهی نشده است
inquisitiveness توهین آمیز ، او rummaging کمد و میز ، کشو
آشپزخانه کوچک من ، او برای اولین بار کشف
دو کتاب فرانسه ، حجم شیلر ، فرهنگ لغت و دستور زبان آلمانی ، و پس از آن من
ترسیم و طراحی مواد و برخی از طرح ، از جمله مداد سر از خیلی کمی
فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار مانند دختر ، یکی از دانشمندان من ، و
دیدگاه های گوناگون از طبیعت ، گرفته شده در واله مورتن و در moors اطراف.
او برای اولین بار با تعجب transfixed ، شد و پس از آن با لذت برق.
"من انجام داده بود و این تصاویر؟
آیا من می دانم که فرانسه و آلمان؟ چه عشق -- چه معجزه من بود!
من بهتر از کارشناسی ارشد خود را در مدرسه برای اولین بار در کشید S -.
من طرح یک پرتره از او ، برای نشان دادن به پاپا؟ "
"با لذت ،" من جواب دادم و من هیجان هنرمند لذت را در این ایده از احساس
کپی برداری از یک مدل بسیار کامل و درخشنده است.
او سپس بر روی لباس ابریشمی آبی تیره ، سلاح او و گردن او را برهنه بودند ، او را تنها
tresses شاه بلوط زینت خود ، که بیش از شانه های او را با تمام وحشی دست تکان دادند بود
لطف فر طبیعی.
من در زمان ورق از کارت هیئت مدیره خوب ، و رئوس مطالب دقیق را جلب کرد.
خودم عهد کرده بودم لذت بردن از رنگ آمیزی آن و ، به عنوان آن بود در اواخر پس از آن ، من
گفت : او باید یک روز دیگر می آیند و نشستن.
او چنین گزارش من به پدر خود ، که آقای الیور خود را همراه او
بعدی شب -- مردی قد بلند ، برجسته عظیم ، میانسال و خاکستری سر در که
سمت دختر دوست داشتنی خود را شبیه گل روشن در نزدیکی یک برجک سفید مایل به خاکستری است.
او کم حرف ، ظاهر شد و شاید یک شخصیت افتخار ، اما او به من بسیار مهربان بود.
طرح پرتره Rosamond او را بسیار خشنود : او گفت : من باید به پایان رسید
تصویری از آن. او اصرار داشت ، بیش از حد ، در آینده روز بعد
برای گذراندن شب در سالن واله.
من رفتم. که من پیدا کردم آن اقامت بزرگ ، خوش تیپ ،
نشان دادن شواهد فراوان از ثروت در مالک.
Rosamond پر از سرور و نشاط و لذت بردن بود تمام وقت من در آنجا ماند.
پدر او خوش برخورد بود و زمانی که او را به گفتگو با من را بعد از چای را وارد ، او
بیان شده در شرایط قوی طرفداری خود را از آنچه من در مورتن مدرسه انجام داده بود ، و
گفت که او فقط از آنچه او را دیدم ، می ترسید و
شنیده می شود ، من خیلی خوب برای محل بود ، و به زودی آن را ترک برای یک مناسب تر است.
"در واقع ،" گریه Rosamond ، "او به اندازه کافی باهوش است را به عنوان یک حاکم در یک خانواده بالا ،
پاپا. "
من فکر من دور و نه خواهد بود جایی که من نسبت به هر خانواده در این سرزمین هستم.
آقای الیور صحبت کرد از رودخانه آقای -- خانواده رودخانه -- با احترام زیادی است.
او گفت که نام در آن محله بسیار قدیمی بود ؛ که اجداد
خانه ثروتمندان شدند ؛ که همه مورتن بار متعلق به آنها است که حتی او
به عنوان نماینده آن خانه
ممکن است ، اگر او دوست داشت ، ایجاد یک اتحاد با بهترین.
او خود اختصاص آن جای تأسف دارد که بسیار خوب و با استعداد یک مرد جوان تشکیل داده اند
طراحی از بیرون رفتن به عنوان یک مبلغ ، آن را کاملا پرتاب یک زندگی با ارزش دور.
به نظر می رسید ، پس از آن ، که پدر او را هیچ مانعی در راه از Rosamond پرتاب
اتحاد با سنت جان.
آقای الیور آشکارا مورد توجه قرار گرفته تولد روحانی جوان خوب ، نام و
حرفه مقدس به عنوان جبران کافی برای می خواهید از ثروت.
نوامبر 5 ، و یک روز تعطیل بود.
کمی بنده من ، پس از کمک به من برای تمیز کردن خانه ام ، رفته بود و راضی
با هزینه یک سکه کوچک برای کمک او است.
همه چیز در مورد من بود بی عیب و روشن -- scoured کف جلا ، رنده ، و
مالیده صندلی.
من هم ساخته شده بود خودم را شسته و رفته ، و اکنون بعد از ظهر قبل از من به عنوان من صرف
خواهد بود.
ترجمه چند صفحه از آلمان را اشغال کردند یک ساعت بعد من پالت من و
مداد ، و سقوط به تسکین دهنده ، به دلیل اشغال آسان تر ، از تکمیل
مینیاتور Rosamond الیور.
سر در حال حاضر تمام شده بود : بود ، اما پس زمینه وجود دارد به رنگ و پارچه فروشی
به سایه ، یک لمس carmine ، بیش از حد ، برای اضافه کردن به لب رسیده -- نرم حلقه در اینجا و
وجود دارد به tresses -- اثر خفیفی از رنگ عمیق تر به سایه شلاق در زیر پلک azured.
من در اجرای این جزئیات خوب جذب شد ، وقتی که ، بعد از یک شیر آب سریع ، من
درب unclosed ، اعتراف به رودخانه سنت جان.
"من می آیند تا ببینید که چگونه شما در حال گذراندن تعطیلات خود را ،" او گفت.
"نه ، من که در ، در فکر؟ نه ، است که به خوبی در حالی که شما در قرعه کشی به شما خواهد شد
احساس نمی تنهایی است.
ببینید ، من به شما بی اعتمادی هنوز هم ، هر چند شما را متحمل زیبا که تا کنون.
من به ارمغان آورده اند به شما یک کتاب برای آرامش شب ، "و او بر روی میز گذاشته جدید
انتشار -- شعر : یکی از کسانی که تولیدات واقعی بنابراین اغلب به vouchsafed
مردم خوش شانس آن روزها -- عصر طلایی ادبیات مدرن است.
افسوس! خوانندگان عصر ما کمتر مورد علاقه است.
اما شجاعت!
من مکث یا به متهم و یا ناراضی بودن نیست.
من می دانم که شعر مرده است ، و نه نبوغ از دست داده و نه ثروت به دست آورد قدرت بیش از هر دو ، به
متصل شوند و یا ذبح کردن : آنها هر دو ادعا وجود خود را ، حضور خود ، آزادی خود را
و قدرت دوباره یک روز است.
قدرتمند فرشتگان ، بی خطر در آسمان! آنها لبخند هنگامی که پیروزی روح کثیف ، و آنهایی که ضعیف
گریه بیش از تخریب آنها. شعر تخریب؟
جنیوس تبعید؟
نه! حد وسط ، شماره : اجازه ندهید حسادت بی درنگ شما را به فکر.
آنها نه تنها زندگی می کنند ، اما سلطنت و بازخرید و بدون نفوذ الهی خود را از
گسترش در همه جا ، شما را در جهنم -- جهنم از خسیسی را آن گونه که مایلید تغییر دهید.
در حالی که من مشتاقانه در یک نظر اجمالی در صفحات درخشان "Marmion" (برای "Marmion" آن بود) ،
سنت جان stooped به بررسی نقاشی من. رقم بلند او سیخ دوباره با شکلی ناگهانی ظهور
شروع : او هیچ چیزی.
من به او نگاه کرد : او دوری کردند چشم من.
من می دانستم که افکار خود را به خوبی و می تواند قلب او را به سادگی به عنوان خوانده شده و در حال حاضر من احساس
آرام تر و سردتر از او : من تا به حال پس از آن به طور موقت استفاده از او ، و من
تمایل به درک او را خوب انجام دهید ، اگر من می تواند.
"با همه استحکام و اعتماد به نفس خود را کنترل ، فکر من ،" او خود را کارهای بیش از حد : قفل
هر احساس و اضطراب سخت و ناگهانی در درون -- مراتب ، اعتراف ، گویا هیچ چیز.
من مطمئن هستم آن را از او به بحث کمی در مورد این Rosamond شیرین بهره مند ، را بخواهد
فکر می کند او باید ازدواج کند : من به او صحبت "
من اول ، گفت : "نگاهی صندلی ، آقای رودخانه."
اما او جواب داد ، او همیشه ، که او نمی تواند باقی بماند.
"بسیار خوب ،" من پاسخ داد ، روانی ، "ایستاده اگر دوست دارید ، اما شما نباید فقط رتبهدهی نشده است ،
من مصمم هستم : تنهایی حداقل به عنوان بد برای شما به عنوان آن را برای من است.
من سعی کنید اگر من می توانم بهار راز اعتماد به نفس خود را کشف کنید ، و پیدا
دیافراگم که در سینه سنگ مرمر که از طریق آن می تواند یک قطره از مومیایی کردن از ریختن
همدردی است. "
"آیا این پرتره مانند؟" من به صراحت پرسید.
"مانند! مانند آنها؟
من آن را رعایت نمی کنند نزدیک است. "
"شما ، رودخانه ها آقای" او تقریبا در ناگهانی و عجیب و غریب من آغاز شده
abruptness : او نگاهی به من انداخت شگفت زده شده بودم. "اوه ، که هیچ چیز هنوز ،" I muttered
درون.
"من معنی نیست که به سختی کمی در بخشی خود را بافل ، من آماده برای رفتن
طول قابل توجهی است. "
من ادامه داد : "شما آن را مشاهده از نزدیک و به طور مشخصی ، اما من هیچ اعتراض خود را به
نگاه دوباره آن را ، "و من بلند شد و آن را در دست خود قرار داد.
"خوب اعدام عکس او گفت :" بسیار نرم ، رنگ روشن ، بسیار برازنده و
رسم درست "" بله ، بله ، من می دانم که.
اما آنچه از شباهت؟
چه کسی آن را می خواهم؟ "تسلط برخی از تردید ، او پاسخ داد ،
"خانم الیور ، من فرض است." "البته.
و اکنون ، آقا ، به شما پاداش برای حدس دقیق ، من به قول شما رنگ
دقیق و وفادار از این تصویر بسیار تکراری ، در اختیار شما اعتراف
هدیه ای خواهد بود برای شما قابل قبول است.
من نمی خواهید به دور انداختن زمان و مشکل من به شما ارائه خیال
بی ارزش است. "
او ادامه داد : در تصویر زل زل نگاه کردن : دیگر او نگاه کرد ، محکم او از آن برگزار شد ،
او بیشتر به نظر می رسید به آن طمع به چیزی داشتن است.
"مثل این است!" زمزمه او "چشم به خوبی مدیریت : رنگ ، نور ، بیان ،
کامل است. این لبخند می زند! "
"آیا آن را آسایش ، و یا می خواهید آن زخم شبیه به یک نقاشی؟
من که بگویید.
هنگامی که شما را در ماداگاسکار ، یا در کیپ ، و یا در هند هستند ، می شود آن را تسلی به
که این یادگاری را در اختیار شما؟ یا شاید این دید از آن را خاطرات
محاسبه شده برای بی اثر کردن و زجر؟ "
او در حال حاضر furtively چشمانش را بلند کرد : او به من نگاه ، دو دل ، آشفته : او
دوباره بررسی تصویر.
"که من باید به آن مسلم است : که آیا این امر می تواند عاقلانه یا خردمندانه است
یک سؤال دیگر. "
از آنجا که من تا به حال مسلم و قطعی نیست که Rosamond واقعا او را ترجیح داده ، و پدرش
به احتمال زیاد به مخالفت با مسابقه نیست ، I -- کمتر متعال در دیدگاههای من نسبت به سنت جان -- شده بود ،
به شدت در دل خود من به حمایت اتحادیه خود را دفع.
به نظر من این به نظر می رسید که باید او تبدیل به صاحب ثروت بزرگ آقای الیور ، او
ممکن است نقش بسیار خوبی با آن به عنوان اگر او رفت و گذاشته نبوغ خود را پژمرده ، و او
قدرت را به زباله ها ، در زیر آفتاب استوایی.
با استفاده از این ترغیب من در حال حاضر پاسخ داد -- "تا آنجا که من می توانید ببینید ، این امر می تواند عاقلانه تری را پیشنهاد و
عاقلانه است اگر شما را به خودتان اصل در یک بار. "
در این زمان او نشسته بود : "تصویر" بر روی میز است که وی پیش از او گذاشته بود ، و
با پیشانی خود را بر روی هر دو دست ، از روی علاقه بیش از آن آویزان است.
تشخیص او در حال حاضر در جسارت من ، نه عصبانیت و نه حیرت است.
من تو را دیدم حتی که می شود در نتیجه در موضوع او تلقی با صراحت خطاب
unapproachable -- به شنیدن آن آزادانه در نتیجه به کار گرفته می -- شروع به توسط او به عنوان احساس
لذت های جدید -- تسکین unhoped برای است.
مردم محفوظ اغلب واقعا بحث صادقانه احساسات خود و griefs نیاز
بیش از متمایل به توسعه.
پیرو فلسفه رواقیون sternest - ظاهری انسان است بعد از همه ، و به "انفجار" با جسارت و خوب
را به "سکوت دریا" از روح خود است که اغلب به آنها مشورت اول
تعهدات.
او شما را دوست دارد ، من مطمئن هستم ، گفت : "من ، که من در پشت صندلی خود را ایستاده بود ،" و پدرش
برایتان احترام قائل است.
علاوه بر این ، او یک دختر شیرین شده است -- و نه ناشی از بی فکری ، اما شما می توانست کافی
فکر هم خود و هم او را. شما باید او ازدواج کند. "
"آیا او مثل من؟" او پرسید.
"بدیهی است ، بهتر از او هر کس دیگری را دوست دارد.
او از شما صحبت می کند به طور مداوم : بدون موضوع او لذت می برد بسیار یا لمس بر
بنابراین اغلب. "
او گفت : "بسیار دلپذیر برای شنیدن این ، --" بسیار : یکی دیگر از چهارم
یک ساعت است. "و او در واقع در زمان تماشا کرد و گذاشته
آن را بر اساس جدول ، اندازه گیری زمان.
"اما که در آن است استفاده از رفتن در" من پرسید : "زمانی که شما احتمالا آماده
برخی از ضربه آهن از تناقض ، و یا جعل های زنجیره ای تازه به غل و زنجیر اوردن قلب شما؟ "
"آیا تصور چنین چیزهایی سخت نیست.
علاقه داشتن به من بازده و ذوب ، به عنوان من : عشق انسانی رو به رشد مانند تازه
چشمه در ذهن من باز شده و پر از آبگیری شیرین تمام زمینه من
آنقدر به دقت و با کار از جمله آماده
پشتکاری قابل ملاحظه با دانه ها را از نیات خوب ، از انکار طرح خود کاشته است.
و هم اکنون با سیل nectarous deluged -- میکروب جوان غرق -- خوشمزه
سم آنها cankering : در حال حاضر من می بینم خودم را در عثمانی در طراحی اتاق کشیده
در تالار واله عزیز عروس من Rosamond الیور
فوت : او در حال صحبت با من با صدای شیرین او -- زل زده به من با آن چشمان
دست مدبر خود را تا به کپی را به خوبی -- لبخند بر لب من با لب های مرجانی این.
او مال من است -- من... او -- این زندگی حال و عبور جهان به حدی باشد که من.
صدا در نیاوردن! می گویند هیچ چیز -- قلب من پر است از لذت -- حواس من entranced -- اجازه دهید
هم من پاس در صلح مشخص شده اند. "
من او را مزاج : دیده بان ticked : او تنفس سریع و کم من ایستاده بود خاموش.
درمیان این صدا در نیاوردن کوارتت سرعت ، او به جای دیده بان ، پیریزی تصویر پایین ،
افزایش یافت ، و در کوره فولاد سازی دهان ایستاده بود.
"در حال حاضر ، گفت :" او "که فضای کمی را به هذیان و توهم داده شد.
معابد من در سینه از وسوسه استراحت ، قرار داده و گردن من به طور داوطلبانه
زیر یوغ او را از گل.
من طعم فنجان او. بالش سوزش : ASP وجود دارد در
در حلقه گل قرار دادن : شراب تا طعم تلخ : وعده های خود را توخالی هستند -- خود را ارائه می دهد نادرست است :
من می بینم و می دانم این همه است. "
من در او در تعجب gazed.
"عجیب است ،" به دنبال او "، که در حالی که من عاشق Rosamond الیور طور افراطی -- با تمام
شدت ، در واقع ، از شور اول ، که هدف از آن است کاملأ پیچیده
زیبا ، دلپذیر ، جذاب --
تجربه در همان زمان آگاهی آرام ، unwarped که او نمی
من همسر خوبی است که او شریک زندگی مناسب به من نیست ، که من باید
کشف این ظرف یک سال پس از ازدواج ؛
و به دوازده ماه خلسه طول عمر موفقیت از پشیمانی.
من می دانم. "عجیب واقعا!"
من نمی تواند کمک انزال.
"در حالی که چیزی در من ،" او در ادامه ، "حاد معقول به charms او است ، و این چیزی
دیگری است که به عنوان ریشه ای عمیق با نقص او را تحت تاثیر قرار : آنها چنین است که او می تواند
همدردی در هیچ چیز من به آرزو -- همکاری در هیچ چیز من به عهده گرفته است.
Rosamond مبتلا ، کارگر ، رسول زن؟
همسر Rosamond مبلغ؟
نه! "" اما شما نیاز دارید یک مبلغ نیست.
شما ممکن است که طرح رها "" رها شدهاند!
چه! حرفه من؟
کار بزرگ من؟ پایه و اساس من در روی زمین برای یک عمارت گذاشته
در آسمان؟
امید من از بودن در باند که همه جاه طلبی در با شکوه را با هم ادغام شدند شماره
یکی از bettering نژاد -- حمل دانش را در عرصه جهل --
جایگزین صلح برای جنگ -- آزادی برای
اسارت -- دین برای خرافات -- امید آسمان برای ترس از جهنم؟
باید چشم پوشی است که؟ مهم تر از خون در رگ های من است.
این همان چیزی است که من به نگاه به جلو و برای زندگی. "
پس از یک وقفه قابل توجهی ، من گفتم : -- "و دوشیزه الیور؟
ناامیدی و اندوه خود را از هیچ علاقه ای به شما چیست؟ "
دوشیزه الیور که تا کنون توسط خواستگاران و چاپلوسان محاصره : در کمتر از یک ماه من
تصویر از قلب او محو خواهد شد.
او مرا فراموش خواهد کرد و ازدواج می کنند ، احتمالا ، برخی که او را به مراتب
شادتر از من باید انجام دهید "و" صحبت می کنید خونسردی به اندازه کافی ، اما شما را در رنج می برند
این درگیری بود.
شما به هدر رفتن دور. "" نه. اگر من کمی نازک است ، آن را با
اضطراب در مورد چشم انداز من ، هنوز بی قراری -- خروج من ، به طور مداوم procrastinated.
فقط امروز صبح ، من دریافت اطلاعاتی که جانشین ، که ورود من
تا زمانی انتظار ، نمی تواند آماده شود به من به مدت سه ماه آیند هنوز جایگزین ؛
و شاید این سه ماه ممکن است به شش گسترش دهد. "
"شما مرتعش شدن و تبدیل شدن به برافروخته هر زمان دوشیزه الیور وارد اطاق درس."
باز هم بیان شگفت زده عبور صورتش.
او تصور نیست که یک زن جرأت به صحبت می کنند تا به یک مرد.
برای من ، من در خانه را در این نوع از گفتمان احساس می شود.
من هیچ گاه نمی توانستم بقیه در ارتباط با ذهن قوی ، با احتیاط ، و تصفیه شده ،
اعم از مرد یا زن ، تا من outworks ذخیره متعارف را گذرانده بودند و
عبور از آستانه اعتماد به نفس ، و
توسط سنگ پهن کف اجاق بسیار قلب خود را به دست آورد.
"شما اصل" گفت که او "و ترسو نیست.
چیزی است که شجاع در روح خود ، و نیز نفوذ در چشم شما وجود دارد ، اما اجازه می دهد
من به شما اطمینان دهم که شما بخشی از بغلط تفسیر کردن احساسات من.
شما فکر می کنم آنها را عمیق تر و قوی تر از آنها است.
شما مجاز بزرگتر از همدردی نسبت به من فقط به ادعا را به من بدهد.
وقتی که من رنگ ، و هنگامی که من سایه قبل از دوشیزه الیور ، من خودم دل نسوزانید.
من خردانگاشتن ضعف.
من می دانم که آن را فرومایه است : تب صرف گوشت : نه ، من اعلام ، تشنج
روح. است که فقط به عنوان به عنوان یک سنگ ، مجموعه شرکت ثابت
در اعماق دریا بیقرار.
بدانید من به آنچه که من هستم -- یک مرد سرد و سخت "من لبخند زد incredulously.
او ادامه داد : "شما اعتماد به نفس من شده توسط طوفان گرفته اند" ، "و اکنون آن را بسیار در خود
خدمات
من به سادگی ، در حالت اصلی من -- قالب بندی نشده این مطلب هستید که لباس بلند و گشاد سفید خون که با آن
مسیحیت بدشکلی انسان را پوشش می دهد -- از مرد سرد ، سخت ، و بلند پروازانه است.
محبت طبیعی تنها ، از همه احساسات ، قدرت دائم روی سر من.
دلیل ، و احساس نیست ، راهنمای من است ، جاه طلبی من نامحدود است : به افزایش میل من
بالاتر ، به انجام بیش از دیگران ، سیری ناپذیر.
من افتخار استقامت ، پشتکار ، صنعت ، استعداد ، چون این ابزار توسط
که مردان رسیدن به اهداف بزرگ و سوار شدن به افتخاری که بلند پروازانه است.
من تماشای کار خود را با علاقه ، چرا که من در نظر شما یک نمونه از یک سخت کوش ،
منظم ، پر انرژی زن : نه به این دلیل من عمیقا دلسوز آنچه شما را رفته اند
از طریق ، یا شما هنوز هم رنج می برند. "
من گفتم : "شما می توانید خود را به عنوان یک فیلسوف کافر صرف توصیف".
"نه. این تفاوت بین من و deistic فلاسفه وجود دارد : به باور من ، و من
بر این باورند که انجیل.
شما از دست رفته لقب خود را. من کافر نیست ، بلکه یک مسیحی
فیلسوف -- پیرو مذهب مسیح.
به عنوان شاگرد او خالص او ، او مهربان ، آموزه های او مهربان اتخاذ خواهد کرد.
من آنها را مدافع : من قسم خورده آنها را گسترش.
برنده در جوانان به مذهب ، او کشت کیفیت اصلی من در نتیجه : --
از جوانه دقیقه ، محبت طبیعی ، او درخت تحت الشعاع قرار را توسعه داده است ،
بشردوستانه.
ریشه رشته وحشی uprightness انسان ، او با پرورش داده حس دلیل است
عدالت الهی است.
از جاه طلبی را به نفع قدرت و شهرت برای خود رنجور من ، او را شکل داده است
جاه طلبی به گسترش پادشاهی استاد من ، برای دستیابی به پیروزی برای استاندارد
صلیب.
بسیار دین انجام می شود برای من ، تبدیل مواد اولیه به بهترین حساب ؛
هرس و طبیعت آموزش.
اما او می تواند طبیعت از بین بردن : نه آن را ریشه کن تا این فانی
باید را در جاودانگی. "با بیان این مطالب ، او در زمان کلاه خود را ، که
روی تخت دراز کشیده در کنار پالت من.
یک بار دیگر او را در پرتره نگاه. "دوست داشتنی او ،" او زمزمه.
"او به خوبی به نام گل سرخ جهانی ، در واقع!
"و من یکی ممکن است آن را دوست دارم نقاشی را برای شما؟"
"کوی بونو؟ نه. "او بیش از تصویر جلب ورق نازک
که مقاله در آن به استراحت دست من در نقاشی ، مقوا برای جلوگیری از عادت کرده بود
از sullied.
ولی آنچه را که به طور ناگهانی در این مقاله خالی دیدم ، آن را غیر ممکن بود برای من برای گفتن ، اما
چیزی چشم خود را گرفتار کرده بود.
او آن را در زمان با ربودن ، او در لبه نگاه کرد و پس از آن یک نگاه به من شلیک کردند ،
inexpressibly عجیب و غریب و کاملا غیر قابل درک : نگاه به نظر می رسید که به
می گیرد و توجه داشته باشید از هر نقطه در من
شکل ، صورت و لباس ، برای آن صرف می ، سریع ، مشتاق به عنوان رعد و برق است.
لب هایش را جدا ، تا اگر به صحبت می کنند : اما او به حکم ، هر آنچه که آن را چک
"آنچه مهم است؟" پرسیدم.
"هیچ چیز در دنیا ،" پاسخ بود و ، به جای کاغذ ، من او را دیدم کاربران آنلاین
پاره لغزش محدود از حاشیه.
آن را در دستکش او ناپدید شد و با سر اشاره شتابزده و "خوب بعد از ظهر ،" او
از میان رفت. خب! "
من بانگ زد ، : با استفاده از بیان ولسوالی ، که کلاه های جهان ، با این حال!
من ، به نوبه خود من ، مورد بررسی قرار کاغذ ، اما دیدم هیچ چیزی بر روی آن صرفه جویی چند لکه تیره رنگ
رنگ من رنگ مداد من سعی کرده بود.
من بمب رمز و راز یک یا دو دقیقه ، اما پیدا کردن آن حل نشدنی ، و برخی از آن
نمی تواند از لحظه بسیار ، من را رد کرد ، و به زودی آن را فراموش کرده است.