Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXIV
همانطور که من بلند شد و لباس پوشیدن ، من بیش از آنچه اتفاق افتاده فکر کردم ، و تعجب اگر آن بودند
رویا.
من نمی توانستم برخی از واقعیت تا من آقای روچستر دیده بود دوباره ، و شنیده
او کلمات خود را از عشق و وعده تجدید.
در حالی که تنظیم مو من ، من در چهره ام در شیشه نگاه کرد و احساس می کرد که هیچ بود
دیگر ساده است : امید در جنبه و زندگی خود را در رنگ آن وجود دارد ؛ و چشمان من به نظر می رسید
در صورتی که تا به حال مشهود فواره
ثمر ، و تیرها از موج دار شدن براق را قرض گرفته است.
من اغلب تمایلی به استاد من نگاه شده بود ، چون من می ترسید او نمی تواند
خوشحال در نگاه من ، اما من مطمئن بود که من ممکن است صورت من در حال حاضر خود را بلند ، و سرد نه او
محبت توسط بیان آن.
من ساده اما تمیز و سبک لباس تابستانه از کشو من انجام گرفت و آن را روی آن
به نظر می رسید بدون لباس بود تا کنون به خوبی تبدیل شدن به من است ، زیرا هیچیک به حال من تا به حال در چنین فرسوده
فرخنده ، خلق و خوی.
من شگفت زده شد ، هنگامی که من را به سالن دوید ، برای دیدن که ژوئن درخشان
صبح به جوش وخروش شب موفق شده بود و احساس ، از طریق شیشه باز
درها ، تنفس از نسیم تازه و معطر است.
طبیعت باید شادمان زمانی که من بسیار خوشحال بود.
گدا ، زن و پسربچه اش -- رنگ پریده ، اشیاء ژنده هر دو -- آمدن
راه رفتن ، و من کم شدند و به آنها تمام پول من اتفاق افتاد که در کیف پول من را -- که برخی
سه یا چهار شیلینگ : خوب یا بد ، آنها باید از روز شادی من شریک شدن.
rooks cawed ، و پرندگان blither خواند ، اما هیچ چیز تا فراخ شد و یا تا موسیقی
خود شادی قلب من.
خانم فرفکس به من با نگاه کردن از پنجره با قیافه غمگین شگفت زده کرد ، و
گفت : به شدت -- "دوشیزه ایر ، شما را به صبحانه می آیند؟"
در طول صرف غذا ، او آرام و سرد بود : اما من می توانم او را مبرا از فریب و تزویر کردن نیست.
من باید برای کارشناسی ارشد من صبر کنید برای دادن توضیحات و بنابراین باید او.
من خوردم آنچه من می توانم ، و پس از آن من عجله طبقه بالا.
آشنا شدم آدل ترک کلاس. "از کجا می خواهید؟
این زمان برای درس است. "
"آقای روچستر به من فرستاده شده را به مهد کودک. "
"او کجا؟"
"در آن وجود دارد ،" با اشاره به آپارتمان او بودند و به داخل رفتم و در آنجا
ایستاده بودند. "بیایید و پیشنهاد من صبح به خیر ، گفت :" او.
من با خوشحالی می پذیریم پیشرفته ، و آن را صرفا نه یک کلمه سرد در حال حاضر ، و یا حتی یک لرزش دست
که من دریافت کرده اید ، اما در آغوش و بوسه. این طبیعی به نظر می رسید : به نظر می رسید آن را خوش مشرب می شود
تا به خوبی دوست ، بنابراین او را caressed.
"جین ، شما نگاه گل و خندان و زیبا ، گفت که او :" واقعا خیلی این
صبح. آیا این رنگ پریده ، جن و کمی من است؟
آیا این دانه من خردل است؟
این کمی آفتابی رو دختری با گونه dimpled و لب گلگون ، ساتن
مو صاف درخت فندق ، و چشم تابشی سائل؟ "
(من تا به حال چشم سبز ، خواننده ، اما شما باید اشتباه را بهانه ای برای او آنها جدید
رنگ ، گمان می کنم). "جین ایر ، آقا."
"به زودی به جین روچستر ،" او اضافه کرد : "در چهار هفته ، جانت ، نه روز بیشتر است.
آیا شنیدن این که من ، و من کاملا نمی توانست آن را درک :
من مبتلا به دوار سر ساخته شده است.
احساس ، اعلام فرستاده شده از طریق من ، به چیزی قوی تر بود بود
چیزی است که سازگار با شادی -- smote و حیرت زده کرد.
آن بود ، من فکر می کنم تقریبا ترس.
"شما سردرپیش ، و در حال حاضر شما به رنگ سفید میباشد ، جین : این است که برای؟"
"از آنجا که شما نام جدید -- جین روچستر را به من داد و آن را به طوری عجیب و غریب به نظر می رسد"
"بله ، خانم روچستر ، گفت :" او "روچستر خانم جوان -- دختر عروس فرفکس روچستر."
"هرگز نمی تواند ، سر و صدا نیست به احتمال زیاد.
انسان سعادت کامل در این دنیا لذت می برند هرگز.
من برای سرنوشت های مختلفی را برای بقیه گونه های من در آن متولد شد : تصور چنین
befalling زیادی من افسانه است -- یک روز رویایی دارم ".
"که من می توانم و متوجه خواهد شد.
من باید شروع به به روز است. امروز صبح من به بانکدار من در لندن نوشت :
ترکه برای خانمها -- به من جواهرات خاص او در حفظ او را دارد ، ارسال
Thornfield.
در یک یا دو روز من امیدوارم که آنها را به دامان خود را بریزید : برای هر امتیاز ، هر
توجه خواهد بود مال شما است که من دختر همکار پیمان ، اگر در مورد ازدواج
او. "
"آه ، سر -- هرگز جواهرات باران! من دوست ندارم به شنیدن آنها صحبت از شده است.
جواهرات برای جین ایر برای تلفن های موبایل ، غیر طبیعی و عجیب و غریب : من ترجیح می دهند که آنها را ندارد ".
"من خودم الماس های زنجیره ای دور گردن خود را ، و انگشتری خود را در تو قرار داده خواهد شد
پیشانی ، -- که آن را تبدیل به : طبیعت ، حداقل ، مهر به ثبت اختراع خود را از
اشراف بر این پیشانی ، جین ، و من
قلاب دستبند را در این مچ دست خوب ، و بار این انگشتان پری مانند
حلقه باشند. "
"نه ، نه ، آقا! افراد دیگر فکر می کنم ، و صحبت از چیزهای دیگر ، و در یکی دیگر از
فشار وارد کند. آدرس من به عنوان اگر من زیبایی نیست ؛
ساده ، حاکم خود را لرزان. "
"شما زیبایی در چشمان من ، و زیبایی درست پس از میل دل من ، --
ظریف و هوایی است. "" ضعیف خیلی و ناچیز است ، منظور شما است.
شما خواب ، سر ، -- یا شما sneering.
به خاطر خدا طعنه امیز انجام نمی شود! "
"من به جهان ، به شما زیبایی اذعان ، بیش از حد ،" در ادامه ، در حالی که من واقعا
در کرنش او به تصویب رسید ناراحت شد ، چون من احساس او یا deluding
خود و یا تلاش برای فریب دادن است.
"من لباس جین من در ساتن و توری ، و او باید گل رز را در موهایش را داشته باشند و من
پوشش سر را دوست دارم با حجاب بی بها. "
و سپس شما من را نمی دانند ، آقا و من باید خود جین ایر دیگر ، اما
میمون در ژاکت نوعی سگ کوچک خالدار -- جی در plumes قرض گرفته.
به زودی می بینید ، آقای روچستر ، در مرحله مظاهر فریب ، به عنوان خودم
پوشیده در ردا دادگاه بانوی من تماس نمی گیرم شما خوش تیپ ، آقا ، هر چند که من به شما عشق
ترین صمیم قلب : بسیار صمیم قلب به شما تملق گفتن.
تملق گفتن من نیست. "با پیگیری های او ، با این حال ، موضوع خود را بدون
توجه به بی میلی من.
"این روز من باید شما را در کالسکه به Millcote ، و شما باید انتخاب کنید
برخی از لباس برای خودتان. من به شما گفت ما باید در چهار ازدواج
هفته است.
عروسی را به جای بی سر و صدا ، در کلیسا به پایین زیر انسو ، و پس از آن من
باید شما دور وزش نسیم در یک بار به شهر.
پس از یک توقف کوتاه وجود دارد ، من باید گنج من به مناطق نزدیکتر خورشید خرس : به
باغ های انگور فرانسه و دشت های ایتالیایی ، و او باید هر آنچه مشهور است در قدیمی
داستان و ثبت شده در پرونده مدرن : او باید
طعم ، بیش از حد ، از زندگی از شهرها ؛ و او باید یاد بگیرند که خود را بوسیله فقط ارزش
مقایسه با دیگران "" باید من سفر -- و با شما ، آقا؟ "
"شما باید اقامت در پاریس ، رم و ناپل : در فلورانس ، ونیز و وین :
تمام زمین من سرگردان بر خواهد دوباره گام زده شده توسط شما : هر جا که من مهر من
سم ، پا جن هوایی خود را نیز باید گام.
ده سال از آن زمان ، من را از طریق اروپا به پرواز در آمد نیمی از دیوانه با انزجار ، نفرت ، و خشم را به عنوان من
اصحاب : در حال حاضر من باید دوباره آن را شفا و پاک ، با فرشته به عنوان من
تسلی دهنده. "
من در او خندید به عنوان او گفت : این. من اظهار داشت : "من فرشته ام ،" ، "و من
نخواهد بود تا من مرگ من خواهد بود خودم.
آقای روچستر ، شما نه باید و نه انتظار دقیق هر چیزی آسمانی از من -- برای شما
نه آن ، بیشتر از من باید آن را از شما دریافت کنید : که من در تمام نمی
پیش بینی کنند. "
"چه شما را از من پیش بینی می کنند؟"
"برای کمی در حالی که شما شاید به عنوان شما در حال حاضر ، می شود -- در حالی که بسیار کمی ، و سپس
شما سرد به نوبه خود ، و پس از آن شما خواهد شد هوس باز و پس از شما خواهد استرن ، و
من باید بسیار ADO به شما داشته باشد : اما
هنگامی که شما به خوبی به من استفاده می شود ، شما شاید من دوباره می خواهم -- مثل من ، من می گویم ،
عشق من. گمان می کنم عشق خود را در شش گازدار
ماه یا کمتر.
من در کتاب نوشته شده توسط مردان مشاهده می شود ، آن دوره اختصاص داده شده به عنوان دورترین به
که شوق شوهر گسترش.
با این حال ، بعد از همه ، به عنوان یک دوست و همدم ، من امیدوارم که هرگز کاملا ناخوشایند
استاد عزیز من. "" ناخوشایند! و دوباره مثل شما!
من فکر می کنم من باید به شما دوباره مانند و در عین حال دوباره : و من شما را اعتراف من نمی
فقط می خواهم اما عشق -- با حقیقت ، شور ، ثبات "
اما شما هوس باز نیست ، آقا؟ "
"به زنان که به من لطفا تنها چهره آنها ، من شیطان بسیار پیدا کنم
آنها نه از روح نه از دلها -- هنگامی که آنها به من برای باز کردن یک چشم انداز از صافی ،
پیش پا افتادگی ، و شاید ضعف اخلاق ،
درشتی و بد خلق و خوی : اما به چشم روشن و زبان فصیح ، به روح
ساخته شده از آتش ، و شخصیت که خم می کند ، اما شکستن -- در یک بار انعطاف پذیر و
با ثبات ، سربزیر و مداوم -- من همیشه لطیف و واقعی "است.
"شما همیشه از چنین یک شخصیت را تجربه ، آقا؟
آیا شما همیشه چنین یکی از عشق؟ "
"من آن را دوست دارم در حال حاضر." "اما قبل از من : اگر من ، در واقع ، در هر
احترام می آیند تا به استاندارد مشکل خود را؟ "
"من هرگز شباهت خود را ملاقات کرد.
جین ، شما به من لطفا ، من و استاد شما -- شما به نظر می رسد برای ارائه ، و من دوست دارم حس
دمدمی مزاجی شما بهره مند و در حالی که من twining دور کلاف نخ یا پشم نرم ، ابریشمی انگشت من ، آن را
می فرستد هیجان و به طرف بازوی من به قلب من.
من تحت تاثیر قرار -- فتح و نفوذ شیرین تر از من می تواند بیان است ؛
و فتح من تحت جادو فراتر از هر پیروزی می توانید برنده باشد.
چرا شما لبخند ، جین؟
چه که غیر قابل توضیح است که به نوبه خارق العا د ه از لقاء چیست؟ "
"من فکر کردم ، به آقا (شما این ایده را بهانه ای بود غیر ارادی) ، من فکر کردم
هرکول و سامسون خود را با charmers -- "
"شما بود ، شما کمی مثل جن و پری --"
"صدا در نیاوردن ، آقا! شما صحبت بسیار عاقلانه فقط در حال حاضر هر
بیش از آنچه که آقایان عمل بسیار عاقلانه است.
با این حال ، به حال آنها شده است ازدواج کرده ، آنها به شدت خود شک به عنوان شوهر دارند
برای نرمی خود را به عنوان خواستگاران ساخته شده است ؛ خواهد شد و تا شما ، من از ترس است.
من در تعجبم که چگونه شما به من یک سال از این رو پاسخ ، باید به نفع آن را نمی خواهم
با توجه به راحتی شما و یا لذت به کمک مالی. "
"به من چیزی بپرسید در حال حاضر ، جین ، -- حداقل چیز : من تمایل به entreated --"
"در واقع من خواهد شد ، آقا من درخواست من همه آماده."
"صحبت می کنند!
اما اگر شما نگاه کردن و لبخند با آن قیافه ، من باید امتیازی قسم می خورم
قبل از من به چه چیزی ، چه و که یک احمق از من می دانند. "
"نه در همه ، آقا من می پرسند فقط این است : برای انجام آن قسمت از جواهرات را ارسال کنید ، و تاج من
با گل رز : شما نیز ممکن است قرار دادن یک مرز دور توری طلا که جیب ساده
دستمال شما وجود دارد. "
"من نیز ممکن است' مطلا طلا تصفیه شده است. من آن را می دانم : درخواست خود را پس از آن اعطا شده است --
آن زمان بود. من منظور من به من despatched بازداشتگاه برگرداندن
بانکدار.
اما شما باید برای هر چیزی هنوز رتبهدهی نشده است خواسته شما دعا هدیه به خارج می شود : سعی کنید
دوباره.
"خب پس ، آقا ، خوبی به خشنود و راضی کردن حس کنجکاوی من ، که بسیار piqued
در یک نقطه است. "او نگاه آشفته.
"چیست؟ چه؟ "او گفت : عجله.
"کنجکاوی طومار خطرناک است : آن را به خوبی من نذر را برای در نظر هر گرفته نشده
درخواست -- "اما می تواند خطر در مطابقت وجود ندارد
با این ، آقا. "
"آن مطلق ، جین : اما من آرزو می کنم که به جای پرس و جو صرف را ، شاید ، مخفی ، آن را
آرزو برای نیمی از املاک و من بود. "" در حال حاضر ، Ahasuerus شاه!
چه من با نیمی از املاک خود را می خواهید؟
آیا شما فکر می کنید من یک یهودی ربا خوار ، به دنبال سرمایه گذاری خوبی در زمین؟
من بسیار به جای همه اعتماد به نفس خود را.
شما مرا از اعتماد به نفس خود را حذف نمیکند اگر از من به قلب شما به شما اعتراف؟ "
"شما خوش آمد می گوییم به همه اعتماد به نفس من است که ارزش داشتن ، جین ، اما به خاطر خدا ،
بار های بی فایده تمایل نیست!
برای سم طولانی -- به نوبه خود don't یک شب کاملا در دستان من "
"چرا ، نه آقا؟
شما فقط به من گفتن چقدر شما را دوست می شود فتح ، و چگونه دلپذیر
بیش از حد اقناع است برای شما.
آیا شما فکر می کنید من بهتر بود استفاده از اعتراف ، و شروع و هم محور و
درخواست کردن التماس کردن -- حتی گریه و عبوس در صورت لزوم -- به خاطر یک مقاله صرف
قدرت من؟ "
"من به شما جرات به هر آزمایش چنین است. دست درازی کردن ، تصور ، و بازی است. "
"آیا این آقا؟ شما به زودی وارد را
استرن چگونه به شما نگاه کنید در حال حاضر!
ابرو شما به عنوان به عنوان انگشت من ضخیم شده و پیشانی خود را شبیه چه چیزی ، چه
در برخی از شعر بسیار شگفت آور است ، من یک بار دیدم مدل دهید ، 'thunderloft آبی انباشت اشیاء بدست آمده است."
خواهد شد نگاه متاهل شما ، آقا ، گمان می کنم؟ "
"در صورتی که نگاه متاهل خود را ، من ، به عنوان یک مسیحی ، به زودی خواهد شد تا به مفهوم
consorting با صرف جن یا سمندر.
اما آنچه به حال شما بپرسم ، چیز ، -- با آن "
"وجود دارد ، شما کمتر از مدنی در حال حاضر ، من دوست دارم و خشونت در رفتار یک معامله بزرگ بهتر از
چاپلوسی.
من تا به حال نه چیزی از فرشته می شود. این همان چیزی است که من باید بپرسم ، -- چرا شما
را از دردهای مرا باور شما آرزو به ازدواج با دوشیزه اینگرام؟ "
"این است که تمام است؟
خدا را شکر آن است که هیچ بدتر "و در حال حاضر ابرو سیاه و سفید او وابافتن! نگاه
پایین ، لبخند زدن به من ، و موهایم را نوازش ، تا اگر به خوبی در دیدن یک خطر خوشحال
قابل اجتناب بود.
او ادامه داد : "من فکر می کنم ممکن است اعتراف ،" ، "حتی اگر چه من باید به شما کمی
خشمگین ، جین -- و من را دیده اند ، چه آتش روح شما می توانید زمانی که شما هستند
خشمگین.
شما در مهتاب سرد میدرخشد شب گذشته ، هنگامی که شما را در برابر سرنوشت mutinied ، و
رتبه شما در برابر من ادعا. ژانت ، خداحافظی ، آن را به شما بود که من ساخته شده
ارائه دهد. "
"البته من. اما اگر شما لطفا آقا -- خانم
اینگرام؟ "
"خب ، من جعلی معاشقه دوشیزه اینگرام ، چرا که من آرزو به شما رندر و دیوانه وار
عشق با من که من با شما بود و من می دانستم حسادت خواهد بود بهترین یاور من می توانم
برای پیشبرد آن پایان تماس در. "
"بسیار عالی! حالا شما کوچک هستند -- یکی با بزرگتر از
انتهای انگشت کوچک من. این شرم سوزش و مفتضح بود
رسوایی به عمل در راه است که.
آیا شما فکر می کنید هیچ چیزی از احساسات دوشیزه اینگرام ، آقا؟ "
احساسات خود را در یکی از متمرکز است -- غرور و که نیاز humbling.
شما حسادت ، جین؟ "
"ذهن هرگز ، آقای روچستر : آن را به هیچ وجه برای شما جالب است که می دانم که است.
جواب من واقعا یک بار دیگر. آیا شما فکر می کنید دوشیزه اینگرام نمی خواهد رنج می برند
از غمزه متقلب شما؟
آیا او نمی احساس رها و ترک "" غیر ممکن است --؟ زمانی که من به شما گفت که چگونه او ، در
برعکس ، من ترک : این ایده از عجز از پرداخت دیون من سرد می شود ، یا به جای خاموش ،
شعله او در یک لحظه. "
"شما باید ذهن کنجکاو ، طراحی ، آقای روچستر.
من می ترسم اصول خود را بر روی برخی از نقاط خارج از مرکز است. "
"اصول من آموزش دیده بودند هرگز ، جین : آنها ممکن است رشد کمی کج می خواهید
توجه قرار دارد. "
گفت : "دوباره ، به طور جدی ، ممکن است خوب بزرگ شده است که به من vouchsafed ، لذت می برند ،
بدون ترس از آن است که هر کس دیگری رنج می برد درد تلخ من خودم احساس
در حالی که پیش؟ "
"که شما می توانید ، خوب دختر من : یکی دیگر از بودن در جهان وجود دارد تا به
همان عشق خالص برای من به عنوان خودتان -- برای من باقی است که مرهم گذاری دلپذیر به روح من ، جین ،
اعتقاد به محبت شما. "
من تبدیل لب های من به دست که دراز روی شانه من.
من او را دوست داشت بسیار -- بیشتر از من می توانم خودم را می گویند اعتماد -- از کلمات بود
قدرت بیان.
: "از چیزی بیش از این ، او گفت : در حال حاضر" آن است لذت من به entreated ، و به
عملکرد "من دوباره با درخواست من آماده بود.
"ارتباط نیت خود را به خانم فرفکس ، سر او به من با شما شاهد آخرین
شب در سالن ، و او شگفت زده شد. او برخی توضیحات را قبل از اینکه من می بینم او را
دوباره.
برای من درد misjudged توسط یک زن خیلی خوب می شود. "
"برو به اتاق خود ، و قرار دادن بر روی نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه خود را ،" او جواب داد.
"منظور من شما را به همراه من امروز صبح به Millcote و در حالی که شما برای آماده
درایو ، من درک بانوی پیر روشن.
آیا او فکر می کنم ، ژانت ، شما جهان را به خاطر عشق داده بود ، و در نظر گرفته آن را به خوبی
فراموش کرده اید؟ "" من معتقدم که او فکر می کردم به حال فراموش کرده ام
ایستگاه ، و مال شما ، آقا. "
«ایستگاه! ایستگاه -- ایستگاه خود را در قلب من ، و بر گردن کسانی که می خواهند
توهین به شما ، در حال حاضر و یا آخرت.-- برو. "
من به زودی از لباس بود و وقتی شنیدم آقای روچستر ترک سالن ، خانم فرفکس I
به آن عجولانه پایین.
بانوی پیر شده بود بخش صبح خود را از کتاب مقدس -- درس برای
روز کتاب مقدس او دراز باز پیش از او ، و عینک خود را بر آن بودند.
شغل او ، به حالت تعلیق اعلام آقای روچستر ، به نظر می رسید در حال حاضر
فراموش شده : چشم او ، ثابت در مقابل دیوار خالی ، ابراز تعجب از
ذهن آرام هم زده شده توسط مژده غیرمعتاد است.
دیدن من ، او خودش roused : او به نوعی تلاش برای لبخند و چند قاب
کلمه از تبریک ، اما لبخند منقضی شده باشد ، و حکم رها شده بود
ناتمام است.
او قرار داده تا عینک او را ، بسته کتاب مقدس ، تحت فشار قرار دادند و صندلی خود را از جدول.
"من احساس می کنم به طوری شگفت زده شده بودم ، او آغاز شد ،" من به سختی چه به شما می گویم می دانم ، دوشیزه ایر.
من قطعا نشده خواب ، من؟
گاهی اوقات نیمی از خواب سقوط وقتی که من نشسته و به تنهایی و فانتزی چیزهایی که
هرگز اتفاق افتاده است.
این برای من به نظر می رسید بیش از یک بار زمانی که من در یک چرت زدن بوده است ، که همسر عزیزم ،
که پانزده سال از سال درگذشت ، در می آیند و پایین در کنار من نشسته و که من آن را
حتی شنیده ام من تماس بگیرد او را با نام من ، آلیس ، به عنوان او استفاده می شود به انجام.
در حال حاضر ، می تواند به من بگویید که آیا آن است که در واقع درست است که آقای روچستر شما را به خواسته
ازدواج او را؟
خنده در من نیست. اما من واقعا فکر می کرد در اینجا پنج آمد
دقیقه پیش ، و گفت که در یک ماه به شما خواهد بود همسرش است. "
"او همان چیزی که به من گفته است ،" من جواب دادم.
او! آیا شما باور او را؟
آیا شما او را پذیرفت؟ "
"بله." وی در من سر در گم نگاه.
"من هرگز نمی توانست تصور است.
او یک مرد مغرور است : تمام Rochesters افتخار : و پدر او ، حداقل ، دوست
پول است. او بیش از حد ، همواره نامیده شده است مراقب باشید.
او به معنی ازدواج کنید؟ "
"او به من می گوید این کار." او فرد کامل من بررسی : در چشم او
خوانده شده که آنها تا به حال هیچ افسون به اندازه کافی قدرتمند برای حل این معما وجود دارد در بر داشت.
"من می گذرد" او ادامه داد "ولی بدون شک ، این درست است از شما می گویند تا.
چگونه پاسخ خواهند داد ، من نمی تواند بگوید : من واقعا نمی دانم.
برابری از موقعیت و ثروت است که اغلب در چنین مواردی توصیه و وجود دارد
بیست سال اختلاف در سن خود را. او تقریبا ممکن است پدر شما خواهد بود. "
"نه ، در واقع ، خانم فرفکس" گفت I ، nettled "او هیچ چیز مانند پدر من است!
هیچ کس ، که ما را دید با هم ، آن را برای یک لحظه فرض کنید.
آقای روچستر به عنوان جوان به نظر می رسد ، و به عنوان جوان ، به عنوان برخی از مردان در پنج و بیست. "
"آیا واقعا برای عشق او به شما ازدواج؟" او پرسید.
من را با سردی و شک و تردید او صدمه دیده است ، که اشک به چشم من گل رز است.
دنبال : "من متاسفم اندوهگین شما ، بیوه ،" اما شما خیلی جوان است ، و به همین ترتیب کم
آشنایی با مردان ، من آرزو به گارد گرفتن در مقابل شما قرار داده است.
و در این مورد من ترس آن می گوید که همه طلا می درخشند '
چیزی یافت می شود مختلفی را برای آنچه شما یا من انتظار دارم وجود خواهد داشت. "
"چرا -- من یک هیولا است؟"
من گفت : "غیر ممکن است که آقای روچستر باید محبت صادقانه
برای من؟ "
: شما خیلی خوب و خیلی از اواخر سال بهبود یافته و آقای روچستر ، من با جرات گفتن ،
علاقه شما. من همیشه متوجه شده که شما مرتب سازی بر اساس
حیوان خانگی از او.
زمان محلی هستند که در زمانی که به خاطر شما ، من کمی ناراحت مشخص شده خود بوده است وجود دارد
اولویت ، و آرزو به شما در گارد خود را قرار دهید : اما من دوست ندارم به پیشنهاد
حتی امکان اشتباه.
من می دانستم که چنین ایده ای به شوک ، شاید شما توهین و شما تا با احتیاط بودند و
به طوری کاملا متواضع و معقول ، من امیدوار است شما ممکن است قابل اعتماد برای محافظت از خودتان است.
شب گذشته ، من می توانم به شما بگویم آنچه که من رنج می برد وقتی که من در سراسر خانه به دنبال ،
و می تواند شما را هیچ جا پیدا ، و نه استاد یا تمام شد ؛ و پس از آن ، در دوازده ساعت ، دیدم
شما در با او آمده است. "
"خوب ، که در حال حاضر ذهن هرگز ،" من قطع کرد بی صبرانه در "کافی است که تمام شد
درست است.
او گفت : "من امیدوارم که تمام خواهد شد در پایان ،" : "اما اعتقاد من ، نمی تواند بیش از حد
مراقب باشید. سعی کنید و نگه داشتن آقای روچستر در فاصله :
عدم اعتماد خودتان را به عنوان به عنوان به او.
آقایان در ایستگاه خود را به ازدواج سرخانه خود عادت کرده اند. "
من در حال رشد بود واقعا تحریک شده است : خوشبختانه ، آدل فرار شوید.
"به من اجازه رفتن -- به من اجازه رفتن به Millcote بیش از حد او گریه.
"آقای روچستر نخواهد کرد : هر چند که اتاق آنقدر در حمل جدید وجود دارد.
التماس او را به اجازه دختر خانم رفتن من. "
"که من ، آدل" و من دور با او عجله ، خوشحالم که ترک monitress غم انگیز من.
کالسکه آماده بود : آنها آوردن آن دور به جلو ، و استاد من بود
به قدم زدن پیاده رو ، خلبان او را پس از عقب و جلو.
"آدل ممکن است با ما همراه ، ممکن است او ، نه آقا؟"
"من به هیچ او را گفت. من هیچ brats -- من فقط خواهید که شما ".
"آیا اجازه دهید او برود ، آقای روچستر ، اگر شما لطفا : آن بهتر خواهد بود."
"نه آن را : او خواهد شد خویشتن داری است."
او کاملا بی چون و چرا ، هر دو در نگاه و صدا.
لرز از هشدارهای خانم فرفکس ، و مرطوب از شک و تردید او را بر من بودند :
چیزی از unsubstantiality و عدم قطعیت امید من درآورد بود.
من نیمی از احساس قدرت بیش از او از دست داد.
من در مورد مکانیکی به اطاعت از او را ، بدون تعرض بیشتر ، اما او به عنوان
به کالسکه به من کمک کرد ، او را در صورت من نگاه کرد.
«چه مهم است او پرسید :" همه آفتاب رفته است.
آیا شما واقعا آرزو بچه برای رفتن؟ آیا از آن آزار شما اگر او را پشت سر گذاشت؟ "
"من دور و نه او رفت ، آقا."
سپس برای کلاه سر گذاشتن شما خاموش و پشت مانند یک فلش از رعد و برق! "گریه او را به آدل.
او او را با چه سرعت او ممکن است تبعیت نمی کند.
"پس از همه ، وقفه صبح تک ماده در آن است ، گفت :" او ، "زمانی که من
متوسط مدت کوتاهی به شما ادعا کرده اید -- افکار ، گفتگو شما و شرکت ها -- برای زندگی ".
آدل ، زمانی که در برداشته ، شروع بوسیدن من ، راهی برای ابراز حق شناسی خود را برای
شفاعت من : او فورا دور را به گوشه ای در سمت دیگر حالت کاربردی
او.
او سپس peeped دور نشستم ؛ استرن همسایه بیش از حد محدود بود
وی ، در حال حاضر خود را خلق و خوی بد خو ، او جرأت زمزمه ندارد مشاهدات ، و نه بپرسید از
او هر گونه اطلاعات.
: "اجازه دهید او به من می آیند ، من entreated :" او را ، شاید ، شما مشکل ، سر وجود دارد
مقدار زیادی از اتاق را در این سمت او را تحویل داده که اگر او شده بود
سگ دست اموز است.
"من او را به مدرسه بفرستند ، در عین حال ،" او گفت : اما در حال حاضر او خندان.
آدل به او شنیده می شود ، و پرسید که آیا او برای رفتن به مدرسه "بدون مادموازل؟"
"بله ، او پاسخ داد :" کاملا بدون دختر خانم ، من را به مادموازل
به ماه ، و در آنجا من باید یک غار در یکی از دره های سفید در میان به دنبال
آتشفشان تاپس ، و دختر خانم باید با من زندگی می کنند وجود دارد ، و تنها من. "
مشاهده : او به چیزی برای خوردن داشته باشید : شما او را از گرسنگی مردن ، "آدل.
"من باید ترنجبین برای صبح و شب خود را جمع آوری : دشت ها و دامنه کوه در ماه
با ترنجبین ، آدل سفید "گفت :" او می خواهد به خودش را گرم : چه خواهد شد
او برای یک آتش کاری انجام دهید؟ "
"آتش بالا می رود از کوه های ماه : هنگامی که او سرد است ، من او را تا حمل به
اوج ، و او را زمین بگذارند بر روی لبه یک دهانه آتشفشان است. "
"اوه ، qu' ال Y MAL سرم -- peu راحت!
و لباس او ، آنها را فرسوده : چگونه می توان انواع جدید او "؟
آقای روچستر استادانی را متعجب و متحیر می شود. تمجمج کردن! "گفت که او.
"چه می خواهید انجام دهید ، آدل؟
چماق زدن مغز خود را برای مصلحت. چگونه رنگ سفید یا پاسخ ابر صورتی
برای یک روپوش ، آیا شما فکر می کنید؟ و یک نفر می تواند روسری زیبا به اندازه کافی خارج قطع
یک رنگین کمان است. "
این نتیجه رسیدند آدل : "او بسیار بهتر است که وی به" ، پس از غرق در افکار برخی از زمان : "علاوه بر این ،
او خسته از زندگی با فقط شما در ماه.
اگر من دختر خانم بودند ، من هرگز رضایت به رفتن با شما است. "
"او رضایت او کلمه خود را متعهد شده است."
"اما شما می توانید او را می کنید وجود دارد ، هیچ راهی به ماه وجود دارد : آن است که تمام هوا و
نه شما و نه او می تواند پرواز. "" آدل ، نگاهی به این حوزه است. "
ما در حال حاضر در خارج از دروازه Thornfield بودند ، و بولینگ به آرامی در امتداد جاده صاف به
Millcote ، که در آن گرد و غبار به خوبی توسط رعد و برق گذاشته شد ، و جایی که هجز کم
و درختان الواری متعالی در هر طرف glistened سبز و باران تجدید شده است.
"که در این زمینه ، آدل ، من راه رفتن در اواخر یک شب در مورد دو هفته از زمان --
شب روز شما به من کمک کرد را به یونجه در علفزار باغ ، و ، به عنوان من
با swaths raking خسته ، من نشستم به
استراحت مرا در پلکان وجود دارد که من از یک کتاب کوچک و مداد ، و شروع به
نوشتن در مورد یک بدبختی است که مدتها پیش من فرود آمد ، و آرزو می کنم به مدت چند روز خوشحال بود
آمده است : من به نوشتن دور بسیار سریع ،
هر چند نور روز محو شدن از هر برگ بود ، زمانی که چیزی مسیر را آمد و متوقف شد
دو متری خاموش من. من در آن نگاه.
این چیز کمی با حجاب از بند شیطان بر سر آن بود.
من beckoned آن را به نزدیک من آمده و آن را به زودی در زانو من ایستاده بود.
من به آن صحبت کرد هرگز ، و آن را به من هرگز سخن گفت ، در حرف ، اما من خوانده شده چشمان خود ، و آن را
دفعات بازدید : معدن و صحبت لال ما در این اثر --
این پری بود ، و از وروجک زمین می آیند ، این گفت و ماموریت آن بود تا من را خوشحال :
من باید با آن کار کنند کنم از جهان مشترک و متعارف به یک مکان تنها -- مانند ماه ، برای
به عنوان مثال -- و آن راننده سرشونو تکون دادن سر خود را نسبت به
شاخ او را ، در حال افزایش بیش از هی - تپه : من از غار ألبستر و نقره واله که در آن به خبرنگاران گفت :
ما ممکن است زندگی می کنند.
من گفتم : من باید برای رفتن ، اما یادآوری آن ، همانطور که شما به من بود ، که من تا به حال هیچ بال به
پرواز کنند. "' ، 'بازگشت پری ، که نمی کند
دلالت!
طلسم تمام مشکلات را حذف ، و او برگزار شد زیبا
حلقه طلا.
او گفت : 'آن را قرار داده ،' ، 'در انگشت چهارم از دست چپ من ، و من مال شما ، و شما
مال من و ما باید زمین ، واقع در انجا آسمان خود ما را ترک کرده و '.
او دوباره در ماه راننده سرشونو تکون دادن.
این حلقه ، آدل ، در من تنبان جیب ، تحت لباس مبدل از یک فرمانروای : اما من
به زودی آن را تغییر دهید به یک حلقه را دوباره به "" اما آنچه تا دختر خانم با آن انجام دهد؟
من پری : شما گفت : آن دختر خانم بود شما را به ماه را "؟
او گفت : "دختر خانم پری ،" ، به طرز مرموزی زمزمه.
لهذا من به او گفت به ذهن لودگی او و او ، در نوبه خود ، evinced
صندوق از شک و تردید واقعی فرانسه : denominating آقای روچستر "سازمان ملل متحد vrai
menteur ، "و اطمینان او را که او ساخته شده هیچ
حساب هر آنچه از خود به نام "contes د هزینه" و "DU reste ، IL n'y avait پاس د
هزینه ها ، و همکاران quand مم IL Y EN avait : "او مطمئن بود که هرگز به او ظاهر می شود ، و نه
همیشه به او بدهد حلقه ، یا ارائه در ماه با او زندگی می کنند.
ساعت صرف شده در Millcote یک تا حدودی اذیت و آزار به من بود.
آقای روچستر به من موظف به رفتن به یک انبار ابریشم خاص : من وجود داشت دستور داد
نیم دوجین از لباس را انتخاب کنید.
کسب و کار من متنفر ، من التماس ترک به آن تسلیم : نه -- باید از طریق رفته
با در حال حاضر است.
به جبر از entreaties های بیان شده در زمزمه های پر انرژی ، کاهش نیم
دوازده تا دو : این با این حال ، او قول داد او خود را انتخاب کنید.
با اضطراب من چشم خود را تماشا اواره شدن بیش از فروشگاه های همجنسگرا است : او در یک ابریشم غنی ثابت
رنگ ارغوانی درخشان ترین ، و ساتن صورتی بسیار عالی.
من او را در یک سری جدید از زمزمه گفت ، که او نیز ممکن است من یک روپوش طلا خرید
و کلاه سر گذاشتن نقره در یک بار : من حتما باید هرگز سرمایه گذاری انتخاب خود را به پوشیدن.
با مشکل بی نهایت ، برای او به عنوان یک سنگ خیره بود ، من او را متقاعد به
را مبادله به نفع ساتن هوشیار سیاه و سفید و خاکستری ابریشم مروارید.
"این ممکن است برای زمان حال عبور" او گفت : "اما او در عین حال که من را مثل پر زرق و برق
باغچه گلکاری. "
خوشحالم بود من او را از انبار ابریشمی ، و سپس از جواهر فروشان
مغازه : بیشتر او به من خریداری گونه من با یک حس دلخوری سوخته و
تخریب می باشند.
همانطور که ما وارد دوباره کالسکه ، و نشستم پشت تب آلوده و مانده ، به یاد من
چه ، در عجله از وقایع ، تاریک و روشن ، من به طور کامل فراموش کرده بودم -- نامه
عموی من ، جان ایر ، خانم رید : او
قصد من اتخاذ و موصی له او من را.
"این در واقع ، تسکین ،" من فکر کردم ، "اگر من تا به حال استقلال تا کنون به طوری کوچک من
هرگز نمی تواند تحمل که مانند عروسک توسط آقای روچستر لباس پوشیده می شود ، و یا نشستن مانند دوم
Danae با دوش طلایی سقوط روزانه دور من.
من مادیرا لحظه ای که به خانه و به من عمو جان من می خواهم برای
ازدواج کرده ، و به آنها : اگر من تا به حال اما یک چشم انداز یک روز آوردن آقای روچستر
الحاق از ثروت ، من بهتر می تواند به توسط او نگه داشته می شود در حال حاضر تحمل است. "
و تا حدودی با این ایده (که من موفق به اجرای آن روز) است ، رها ، من جرأت
یک بار دیگر برای دیدار با من کارشناسی ارشد و چشم عاشق ، که اغلب به pertinaciously دنبال معدن ،
هر چند که من قابل اجتناب هر دو صورت و زل زل نگاه کردن.
او لبخند زد و من فکر کردم لبخند او بود مانند سلطان ممکن است ، سعادتمند و علاقه
لحظه ای ، بر روی طلا و جواهرات او را برده بود غنی اعطا : من خرد دست خود را ، که بود
تا کنون معدن شکار ، شور و نشاط ، و تراست
آن را به عقب به او را با فشار پرشور قرمز.
من گفتم : "شما باید به دنبال در آن راه نیست ،" ، "اگر این کار را بکنید ، من ، اما من هیچ چیزی بپوشند
frocks Lowood به پایان فصل است.
من در این نوعی پارچه پنبهای یا کتانی یاس بنفش ازدواج است : شما ممکن است پانسمان لباس شب برای خودتان را
ابریشم مروارید خاکستری ، و یک سری نامتناهی از waistcoats از سیاه و سفید
ساتن. "
او chuckled ، او در اثر مالش دست خود. "آه ، آن را غنی می باشد برای دیدن و شنیدن او را؟" او
بانگ زد. "آیا او اصل است؟
آیا او تند و با مزه؟
من این یکی دختر کوچک انگلیسی برای کل بزرگ ترک تبادل
شبستان ، غزال چشم ، اشکال حوری بهشتی ، و تمام! "
اشاره شرقی به من کمی دوباره.
"من نمی خواهم شما یک اینچ در جا اندرون ایستاده ، من گفتم :" بنابراین من در نظر نمی
معادل برای یک.
اگر شما باید یک فانتزی برای هر چیزی در آن خط ، دور با شما ، آقا ، به بازار
Stamboul بدون تاخیر و در برده گسترده ، خرید ذخیره کردن مقداری از آن
نقدی یدکی شما در از دست دادن به صرف رضایت بخش در اینجا به نظر می رسد. "
"و چه خواهد شد شما ، جانت ، در حالی که من به چانه زنی برای تن بسیاری از گوشت و
چنین مجموعه ای از چشم های سیاه و سفید؟ "
"من خودم را آماده بیرون رفتن به عنوان یک مبلغ به موعظه آزادی به آنها که
هستند به بردگی کشانده -- حرمسرا زندانیان در میان بقیه است.
من پذیرفته و من هم بزنید تا شورش و شما ، سه دم نجیب زاده به عنوان شما
، آقا ، باید در یک لحظه خود را در میان دست ما fettered : نه من ، برای
یکی ، رضایت برای کاهش اوراق قرضه خود را تا شما
منشور را امضا کرده اند ، لیبرال ترین که مستبد تا کنون هنوز اعطا است. "
"من خیلی رضایت را در رحمت خود ، جین باشد."
"من هیچ رحمت ، آقای روچستر ، اگر شما آن را با یک چشم و مانند supplicated
که.
در حالی که شما نگاه بنابراین ، من باید مطمئن باشد که هر منشور شما ممکن است تحت گرانت
اعمال زور ، عمل اول شما ، هنگام آزاد خواهد بود به نقض شرایط آن است. "
"چرا ، جین ، چه دارید؟
من از ترس شما مرا وادار به از طریق یک مراسم خصوصی ازدواج ، علاوه بر آن
انجام شده ، در مسلخ. شما تصریح ، می بینم ، عجیب و غریب
اصطلاحات -- چه خواهد شد آنها را "؟
: : "من فقط می خواهم ذهن آسان ، آقا ، با تعهدات شلوغ نمی خرد.
آیا شما به یاد داشته باشید آنچه شما را از سلین Varens گفت : -- از الماس ، cashmeres شما
او؟
من نمی خواهد خود را انگلیسی سلین Varens. من باید همچنان به عنوان در آدل عمل می کنند
حاکم ، که من باید هیئت مدیره و محل سکونت من ، و سی پوند در سال درآمد
در کنار.
من کمد لباس خود من از آن پول به کلسیم را تامین نماید ، و شما باید به من چیزی بدهد ، اما --
"خوب ، اما چه؟" "توجه شما ، و اگر من به شما معدن در
بازگشت ، که بدهی خواهد شد را ترک کنید. "
"خوب ، برای خیرگی سرد بومی و خالص غرور ذاتی شما برابر خود ، گفت :"
او. ما در حال حاضر نزدیک شد Thornfield.
"آیا لطفا شما با من شام خوردن به روز؟" او پرسید : که ما دروازه وارد دوباره.
"نه ، متشکرم ، آقا." "و چه ، نه ، متشکرم؟' اگر یکی ممکن است
پرس و جو. "
"من با شما هرگز dined آقا : من می بینم هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا من باید هم اکنون تا --"
"تا چه؟ شما در نیمه و عبارات لذت است. "
"تا می توانید آن را کمک نمی کنند."
"آیا شما فرض کنید من می خواهم یک غول یا سادیست خوردن ، که شما ترس همدم
خوراک من؟ "
"من تشکیل داده اند هیچ فرضیه در مورد این موضوع ، سر ، اما من می خواهم به طور معمول
برای یک ماه دیگر است. "" شما خواهد داد تا برده داری governessing
در یک بار. "
"در واقع ، التماس عفو شما ، آقا ، من باید.
من فقط باید با آن به طور معمول بروید.
من باید به از راه خود را در تمام طول روز ، که من عادت به انجام شده است : شما ممکن است ارسال
برای من در شب ، زمانی که شما احساس دفع به من مراجعه کنید ، و سپس می خواهید آمد ، اما
در هیچ زمان دیگر است. "
: "من می خواهم دود ، جین ، و یا خرج کردن از انفیه زدن ، برای من زیر این همه راحتی ، من' پور
donner une contenance ، آدل را می گویند و متاسفانه من نه من سیگار برگ
مورد ، نه من انفیه زدن جعبه.
اما گوش -- زمزمه.
وقت خود را در حال حاضر ، جبار کمی است ، اما از آن خواهد شد معدن در حال حاضر ، و زمانی که یک بار من
نسبتا شما را تصرف کردند ، و به عهده داشتن ، من فقط می خواهید -- شاید صحبت --
ضمیمه شما را به زنجیره ای شبیه به این "(دست زدن گارد خود را دیده بان).
"بله ، چیزی که اندکی قوی و زیبا ، من شما را در اغوش حمل کردن من می پوشند ، مبادا گوهر من ، من باید tyne."
وی گفت که این به عنوان او به من کمک کرد به آتش میکشند از کالسکه ، و در حالی که او پس از آن
برداشته خارج آدل ، من وارد خانه شدند و عقب نشینی طبقه بالا خوب من ساخته شده است.
او بموقع مرا احضار به حضور او در شب است.
من یک شغل برای او آماده کرده بود ، برای من نه صرف زمان کل تعیین شد
در یک گفتگوی دو بدو.
من صدای خوب او را به یاد من می دانستم که او دوست داشت برای آواز خواندن -- خواننده های خوب به طور کلی انجام است.
من خواننده خودم بود ، و در قضاوت مشکل پسند خود ، هیچ موسیقیدان ، یا ؛
اما من در گوش دادن زمانی که عملکرد خوب بود خوشحال هستم.
هیچ زودتر از گرگ و میش بود ، که ساعت از عاشقانه ، شروع به پایین آبی و درخشان خود را
بنر در طول شبکه ، از من گل رز باز پیانو و entreated او را برای
عشق به آسمان ، به یک آهنگ را به من می دهد.
او گفت من یک ساحره هوس باز بود و او ترجیح می دهند که دیگر زمان آواز خواندن ، اما من
averred که هیچ زمان مانند حال حاضر بود. "آیا من دوست دارم صدای او؟" او پرسید.
"بسیار است."
من علاقه pampering که غرور حساس او بود ، اما برای یک بار ،
و از انگیزه های مجمع تشخیص مصلحت نظام ، من e'en و تسکین تحریک آن.
"سپس ، جین ، شما باید همراهی بازی"
"بسیار خوب ، آقا ، من سعی خواهد کرد." من را امتحان کنید ، اما در حال حاضر خاموش جاروب بود
مدفوع و گرانتر کرده : "bungler کمی است."
در حال تحت فشار قرار دادند unceremoniously به یک طرف -- که دقیقا چیزی است که من آرزو -- او
غصب جای من ، و اقدام به خود را همراه : برای او می تواند به عنوان بازی
و همچنین آواز خواندن.
من به من hied به پنجره ، زنگ تفریح است. و در حالی که من نشسته بودم و در نگاه
هنوز درختان و چمن های کم نور ، به هوای شیرین در زنگ های دلپذیر خوانده بود زیر
فشار : --
"truest عشق است که قلب همیشه احساس در هسته مشتعل آن ،
آیا از طریق هر ورید در شروع سریع ، جزر و مد از بریزید.
آینده او امید من در هر روز ، فراق او به درد من بود ؛
فرصتی را که به تاخیر او گام های یخ در هر ورید بود.
رویای من این امر می تواند سعادت بی نام ، همانطور که من عاشق ، عاشق می شود ؛
و به این جسم من را فشار دهید تا کور به عنوان مشتاقانه.
اما گسترده ای به عنوان ناشناخته فضایی است که وضع زندگی ما بین بود ،
و خطرناک به عنوان نژاد کف آلود از اقیانوس موج سبز.
به عنوان یک دزد مسیر را از طریق بیابان یا چوب خالی از سکنه شده است.
برای ممکن است و راست ، و وای و از خشم ، بین ارواح ما ایستاده بود.
من خطرات جرأت ، من مانع تکبر و من پیشگویی سرپیچی :
هر چه تهدید ، مورد آزار و اذیت قرار داده ، هشدار داد ، من تند و شدید به تصویب رساند توسط.
در سرعت رنگین کمان من ، به سرعت به عنوان نور ، من به عنوان یک رویا پرواز ؛
برای با شکوه بر چشم من افزایش یافت که فرزند از دوش و سوسو زدن است.
هنوز هم روشن و بر روی ابرها از درد و رنج کم نور می درخشد که نرم ، موقر شادی ؛
نه از من مراقبت در حال حاضر ، چگونه متراکم و تیره و تار بلایای جمع آوری نزدیک.
من در این لحظه شیرین ، گرچه همه من متجاوز از عجله
آمده در چرخ دنده جناحی ، قوی و ناوگان ، اعلام انتقام درد :
اگرچه نفرت پر افاده باید از من پایین اعتصاب ، راست ، نوار رویکرد به من ،
و مخرب ممکن است ، با اخم عصبانی ، فحش دادن به دشمنی های بی پایان.
عشق من دست کم کم به او با ایمان و نجیب در معدن قرار داده است ،
و قول داد که باند مقدس زناشویی طبیعت ما باید مثل طناب تابیدن.
عشق من ، قسم خورده با بوسه مهر و موم ، با من برای زندگی -- به مرگ ؛
من در سعادت بی نام و تاریخ و زمان آخرین من را داشته باشند. همانطور که دوست دارم -- دوست داشتنی هستم من! "
او بلند شد و بطرف من آمدند ، و من تو را دیدم چهره اش همه مشتعل و پر خود را شاهین چشم
فلش ، و حساسیت و شور در هر طرح بندی.
من لحظه ای quailed -- پس من بسیج.
صحنه نرم ، تظاهرات شجاعانه ، من نمی خواهد داشته باشد ؛ و من در خطر از هر دو ایستاده بود :
سلاح دفاع باید آماده -- من whetted زبانم : که او به من رسید ، من
در پاسخ به سؤالی با تلخی و خشونت ، "چه کسی به او که قرار بود به ازدواج در حال حاضر؟"
"این یک سوال عجیب و غریب توسط جین عزیزم خود قرار داده بود."
"در واقع!
من از آن بعنوان یکی از بسیار طبیعی و ضروری است : او از آینده اش صحبت کرده بود
مرگ همسر با او. چه او با چنین ایده بت پرست چیست؟
من تا به حال به هیچ وجه قصد مرگ با او -- او ممکن است در آن بستگی دارد ".
"اوه ، همه او مدت زمان طولانی تر ، او برای دعا ، این بود که من ممکن است با او زندگی می کنند!
مرگ برای چنین به عنوان I. نشده بود "
"در واقع آن بود : من تا به حال به خوبی حق مرگ زمانی که وقت من آمد به او : اما من
باید آن زمان ، در جایی باقی ماندن می شود و نه دور در ستی عجولانه شده است. "
"او من را ببخش برای این ایده خودخواه و اثبات عفو من شده توسط بوسه آشتی؟"
"نه : من ترجیح می معاف باشد."
در اینجا من شنیده ام که خودم به عنوان یک apostrophised "چیزی که کمی سخت" و آن ، اضافه شده است که هرگونه "
زن دیگر می شده اند در شنیدن چنین بندهای را به مغز ذوب crooned در
ستایش او. "
من به او اطمینان من به طور طبیعی سخت بود -- بسیار سخت ، و او اغلب به من پیدا کنید ؛
و علاوه بر این ، من به او غواصان نقاط ناهموار را در من نشان داده شود تعیین شد
شخصیت قبل از چهار هفته متعاقب آن
سپری شده : او را باید بدانید که به طور کامل چه نوع معامله او تا به حال ساخته شده ، در حالی که هنوز وجود دارد
زمان به آن باطل ساختن. "من آرام و صحبت عقلانی؟"
"آرام من خواهد بود اگر او را دوست ، و به عنوان صحبت عقلانی ، من flattered خودم
انجام شده بود که در حال حاضر است. "او مضطرب ، pished و pshawed.
"بسیار خوب ، من فکر کردم" شما ممکن است بخار و بی قراری که شما لطفا : اما این است که بهترین
برنامه ریزی به دنبال با شما ، من مطمئن هستم.
من مثل شما بیش از من می توانم بگویم ، اما من نمی خواهم غرق به bathos احساسات و
با این سوزن حاضر جوابی من شما را از لبه خلیج نگه داشتن بیش از حد ، و ،
علاوه بر این ، کمک های تند آن است که حفظ
فاصله بین شما و خودم منجر به مزیت واقعی متقابل ما است. "
از کمتر به بیشتر ، من به او کار می کرد تا تحریک قابل ملاحظه و پس از آن ، پس از او
در اوقات تلخی ، بازنشسته کاملا به انتهای دیگر اتاق ، من ، و گفت : "من آرزو می کنم
شما خوب شب ، آقا ، "در وضعیت طبیعی من و
معتاد به شیوه ای محترمانه ، من به سمت درب تضعیف و دور.
بنابراین این سیستم وارد شد ، من در طول فصل کامل از عفو مشروط را دنبال و
با بهترین موفقیت است.
او نگهداری می شد ، مطمئن ، و نه متقاطع و ترد ، اما در کل من می توانم ببینم او
خوبی سرگرم ، و این که بره مثل تسلیم و لاک پشت ، کبوتر
حساسیت ، در حالی که ترویج استبداد خود را
بیشتر ، خوشحال بود قضاوت او راضی ، عقل سلیم خود ، و حتی مناسب
طعم خود را کمتر.
در حضور افراد دیگر بود ، که قبلا از روی احترام و آرام است ؛ هر نوع دیگر
خط از رفتار غیر ضروری بودن برای : آن را فقط در کنفرانس شب بود من در نتیجه
خنثی و مبتلا او را.
او ادامه داد : برای من ارسال punctually لحظه ساعت را لرزاند هفت ، هر چند زمانی که
من قبل از او ظاهر شد در حال حاضر ، او هیچ واژه هایی عسلی به عنوان "عشق" و "عزیزم"
لب های او : بهترین واژه در خدمت من بودند
"دست نشانده تحریک" ، "جن های مخرب ،" "جن" ، "ادم دمدمی ،" و ج
برای caresses ، بیش از حد من در حال حاضر کردم grimaces ، برای فشار دست ، کمی بر روی بازو ؛
بوسه بر گونه ، شدید گوش را نیشگون گرفتن و کشیدن.
این همه راست : در حال حاضر من قطعا ترجیح این شدید به نفع به هر چیزی
مناقصه.
خانم فرفکس ، من تو را دیدم ، من را تایید : اضطراب خود را بر روی حساب من از بین رفت ، بنابراین من
خاص من خوب بود.
در این میان ، آقای روچستر تایید من بود او را پوشیده به پوست و استخوان ، و
تهدید به انتقام افتضاح انجام داده در حال حاضر من در برخی از دوره سریع در آینده.
من در آستین من در menaces او خندید.
"من می توانم شما را در چک معقول نگه کن ،" من منعکس شده ؛ "و من شک نیست که قادر به
آن را آخرت : اگر یکی مصلحت فضیلت خود را از دست می دهد ، یکی دیگر از باید ابداع ".
اما بعد از تمام کار من بود ، آسان نیست ، اغلب ترجیح می دهند که از خوشحال
طعنه به او.
همسر آینده من این بود در حال تبدیل شدن به تمام جهان من ، و بیش از جهان :
تقریبا امید من از بهشت.
او در بین من و هر فکر دین ایستادند ، به عنوان مداخله تحت الشعاع قرار دادن بین
انسان و خورشید گسترده است. من می توانم در آن روزها ، نه ، نگاه کنید به خدا برای او
موجودی : از آنها بت ساخته شده بود.