Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل اول زندانی.
قسمت 2
Aramis تقریبا imperceptibly لبخند زد. "شما می دانید ، Perronnette کدبانو ، آنها هر دو
به طوری مشکوک در همه که فیلیپ نگرانی.
فیلیپ به نام آنها به من داد بود ، گفت : "زندانی است.
کدبانو Perronnette گفت : "خوب ، بدون استفاده مردد تیس ،' ، 'کسی باید برود
خوب است.
"البته ، به طوری که کسی که پایین می رود ، ممکن است در مقاله به عنوان او در حال آمدن است به عنوان خوانده شده
می شود. "' اما اجازه دهید برخی از روستایی که انتخاب ما
قادر به خواندن ، و سپس شما را در سهولت است.
"اعطا شده ، اما نه هر که فرود حدس زد که یک مقاله باید
مهم برای که ما خطر زندگی یک مرد؟
با این حال ، شما به من داده یک ایده ، Perronnette کدبانو و کسی باید به پایین
خوب ، اما که کسی باید به خودم. "
اما در این مفهوم کدبانو Perronnette ابراز تاسف و گریه در چنین شیوه ای ، و غیره
implored اشراف زاده های قدیمی ، با اشک در چشمان او ، که او وعده داده او را به دست آوردن
نردبان بلند به اندازه کافی برای رسیدن به پایین ، در حالی که او
در جستجوی برخی از جوانان دلیر ، که او رفت و برای متقاعد کردن که گوهر بود
افتاده به چاه ، و که این گوهر را در کاغذ پیچیده شده بود.
و به عنوان مقاله ، 'اظهار پیر من ،' به طور طبیعی در آب گستراند ، مرد جوان
پیدا کردن چیزی خواهد بود جای تعجب نیست ، بعد از همه ، اما این که این نامه باز است. "
اما شاید نوشتن خواهد شد در حال حاضر تا آن زمان محو شده است ، گفت : کدبانو
Perronnette. "بدون نتیجه ، ارائه ما امن
نامه است.
در بازگشت آن را به ملکه ، او را در یک بار که ما به او خیانت نکرده و
در نتیجه ، که ما باید از خواب بیدار شدن بی اعتمادی نسبت به Mazarin ، ما باید چیزی داشته باشند
به ترس از او.
"پس از آمدن به این قطعنامه ، آنها یکدیگر جدا شدند.
من عقب شاتر ، و دیدن که معلم من بود در مورد ورود مجدد به من انداخت
خودم روی نیمکت من ، در یک سردرگمی مغز ناشی از همه من فقط شنیده بود.
فرماندار من باز درب چند لحظه پس از آن ، و فکر من از خواب آرامی بود
بسته دوباره آن را.
به محض این که تا کنون آن را بسته بود ، من گل رز ، و ، گوش دادن ، شنیده ام صدا از بازنشستگی
رد پای. سپس به کرکره بازگشت ، و دیدم من
مدرس و کدبانو Perronnette بیرون رفتن با هم.
من در خانه تنها بود. آنها به سختی بسته شده بود دروازه قبل از من
بر خاست از پنجره و فرار به چاه. سپس ، به عنوان فرماندار من بیش از تکیه به حال ،
بنابراین تکیه I.
چیزی سفید و درخشان در سکوت سبز و لرزش glistened
آب است.
دیسک درخشان ، شیفته و شیفتن من ، چشم من شد ثابت ، و من می توانم
به سختی تنفس.
خوب به نظر می رسید به من رو به پایین با دهان لزج خود را و نفس های یخی قرعه کشی و من
فکر کردم خواندن ، نوشتن و در پایین از آب ، حرف از آتش بر نامه ترسیم
ملکه لمس بود.
سپس ، به ندرت برای دانستن اینکه چه چیزی در مورد من بود ، و توسط یکی از کسانی که غریزی خواست
انگیزه های که رانندگی مردان به تخریب ، من طناب را از چرخ چاه از کاهش
به خوبی به ظرف حدود سه فوت.
آب ، خروج از سطل آویزان ، در عین حال مصرف دردهای بی نهایت نه
مزاحم که نامه آرزو بود که شروع به تغییر رنگ سفید خود را برای
رنگ عقیق سبز ، -- اثبات کافی است که آن را
غرق شدن ، -- و سپس ، با طناب weltering در دستان من به سمت داخل است و فقدان
مغاک.
وقتی که من تو را دیدم به خودم بیش از استخر تاریک حلق آویز ، وقتی دیدم آسمان کاهش بالاتر از من
سر ، سرد میلرزد بیش از من آمدند ، به ترس و لرز بهتر از من ، من گرفتار شده بود
با سرگیجه ، و مو Rose در تاریخ من
سر ، اما قوی من عالی هنوز بیش از همه وحشت حاکم بود و
بی قراری.
من به دست آورد ، آب ، و به یکباره سقوط را در آن ، از برگزاری توسط یک دست ، در حالی که من
غوطه ور دیگر را تصرف کردند و نامه گرامی ، که افسوس! در دو در من آمد
درک.
من پنهان دو قطعه در بدن ، کت ، و ، کمک به خودم با پاهای من
در مقابل طرف گودال ، و چسبیده با دست های من ، چالاک و شدید به عنوان من
بود ، و بالاتر از همه ، فشار برای زمان ، من
آستانه ، خیس خوری آن را به دست آورد که من آن را با آب که جاری کردن لمس
من است.
من زودتر از چاه با جایزه من بود ، از من به نور خورشید عجله ، و
در نوعی از بوته زار پناه در پایین باغ انجام گرفت.
همانطور که من وارد من مخفی ، بل که resounded زمانی که دروازه بزرگ بود
باز شود ، رنگ. این پیر من دوباره دوباره.
من تا به حال اما فقط زمان است.
محاسبه کرده ام که آن را ده دقیقه قبل از او به جای من از به دست آورید
پنهان کاری ، حتی اگر ، حدس زدن جایی که من ، او مستقیما به آن آمد و بیست اگر او
به من نگاه موظف شدند.
اما این زمان به اندازه کافی به من اجازه می دهد نامه گرامی ، که قطعه به خواندن بود
من عجله به اتحاد مجدد. نوشتن در حال حاضر محو شدن بود ، اما من
موفق به کشف آن همه.
"و من به شما بگویم آنچه که می خوانید در آن ، monseigneur؟" پرسید : Aramis ، عمیقا
علاقه مند است.
"کاملا به اندازه کافی ، مسیو ، که معلم من مرد رتبه نجیب بود ، و
Perronnette ، بدون اینکه یک بانوی کیفیت ، به مراتب بهتر از بنده بود و
همچنین به درک که من باید خودم باشد
بالا به دنیا آمد ، آن ، از زمان ملکه اتریش ، و Mazarin ، نخست وزیر ،
تقدیر من صادقانه به مراقبت از آنها. "اینجا مرد جوان متوقف شد ، کاملا غلبه بر.
و چه اتفاقی افتاد؟ پرسید : "Aramis.
"این اتفاق افتاد ، آقا" ، پاسخ او ، "که کارگران بودند احضار یافت چیزی
در چاه ، پس از نزدیکترین جستجو ؛ که فرماندار من درک که در آستانه
آبکی همه که من نه چندان خشک
نور خورشید به عنوان برای جلوگیری از کدبانو Perronnette جاسوسی که لباس مرطوب بودند و ، در نهایت ،
که من با تب خشونت آمیز ربوده شده بود ، به علت سرما و هیجان از من
کشف ، حمله هذیان
supervening ، که در طی آن من در رابطه با ماجراجویی تمام ، به طوری که من هدایت
اظهار و اقرار علنی ، فرماندار من قطعه نامه ملکه را در داخل تقویت یافت که در آن من
آنها را پنهان کرده بود. "
"آه! گفت : Aramis ،" در حال حاضر من درک می کنم. "" فراتر از این ، همه حدس است.
بدون شک بانوی ناگوار و نجیب زاده ، شجاعانه برای حفظ
راز وقوع ، نوشت : از همه این را به ملکه و ارسال به حرف زده است. "
"و پس از آن ، گفت :" Aramis ، "شما بازداشت و به Bastile حذف شدند."
"همانطور که می بینید." "شما دو ملازمان ناپدید شد؟"
افسوس! "
"اجازه بدهید ما را ندارد تا زمان ما با مرده ، اما ببینید چه را می توان با زندگی انجام می شود.
به من گفت شما بودند استعفا داد. "" تکرار آن من. "
"بدون هر گونه میل به آزادی؟"
"همانطور که من به شما گفت." "بدون جاه طلبی ، غم و اندوه ، و یا فکر کرده اید؟"
مرد جوان بدون پاسخ است. "خب ، پرسید : Aramis ،" چرا شما خاموش؟ "
جواب داد : "من فکر می کنم من به اندازه کافی سخن گفته اند ،" زندانی "و که در حال حاضر از آن است که خود را
تبدیل شود. من خسته هستم. "
Aramis خود را جمع آوری ، و سایه ای از هیبت عمیق خود را بیش از خود را گسترش
لقاء.
این آشکار بود که او بحران در بخش او آمده بود رسیده بود
زندان به بازی. "یک سوال ، گفت :" Aramis.
"آنچه در آن است؟ صحبت می کنند. "
"در خانه شما ساکن بودند نه به دنبال عینک و نه آینه وجود دارد؟"
"چه کسانی هستند دو واژه است ، و آنچه معنای خود را از مرد جوان خواست" من
هیچ نوع دانش آنها است. "
"دو تکه از مبلمان است که منعکس کننده اشیاء تعیین آنها ، به طوری که برای
به عنوان مثال ، شما ممکن است در آنها را lineaments خود را ببینید ، همانطور که شما معدن را ببینید در حال حاضر ، با
چشم غیر مسلح قابل رویت است.
نه ، نه شیشه و نه یک آینه در خانه وجود داشت ، پاسخ داد : "مرد جوان است.
Aramis نگاه دور او را.
"و نه هر چیزی از نوع در اینجا وجود دارد ، یا ،" او گفت : "آنها دوباره گرفته
همان احتیاط است. "" تا به کجا؟ "
"شما به طور مستقیم می دانید.
در حال حاضر ، شما باید به من گفت که شما در ریاضیات ، نجوم آموزش داده شد ،
شمشیربازی ، و سوار ؛ ، اما شما باید یک کلمه در مورد تاریخ گفت : نه ".
"معلم من گاهی اوقات به من مربوط اعمال اصلی شاه ، سنت لوئیس ،
پادشاه فرانسیس اول ، پادشاه هنری چهارم "است که همه این است؟"
"بسیار نزدیک است."
"این نیز در قالب طرح انجام شد ، سپس ، درست همانطور که شما از آینه محروم ، که
منعکس کننده حال حاضر ، به طوری که آنها شما را در جهل از تاریخ ترک ، که نشان دهنده
گذشته است.
از زمان حبس خود ، کتاب شما ممنوع است ، به طوری که شما می unacquainted
با تعدادی از حقایق ، بدان معنی است که شما قادر خواهد بود برای بازسازی
عمارت از خاطرات و امیدهای خود را از هم پاشیده شده است. "
مرد جوان "، گفت :" درست است.
"گوش دادن ، پس از آن ، من در چند کلمه به شما بگویم آنچه را که در فرانسه در گذشت
سال بیست و سه یا بیست و چهار ، که ، از تاریخ احتمالی شما
تولد و در یک کلام ، از آن زمان است که شما منافع "
"بگو" و مرد جوان جدی خود را از سر گرفت و
نگرش توجه.
"آیا می دانید که پسر هنری IV بود." "حداقل من می دانم که جانشین او بود."
"چگونه؟"
"با استفاده از یک سکه مورخ 1610 ، که خرس تمثال هنری IV ؛ و یکی دیگر از
1612 ، بلبرینگ که لویی سیزدهم.
، لوئیس بود بنابراین من فرضی است که ، وجود دارد که تنها دو سال بین دو تاریخ
جانشین هنری است. "" سپس "، گفت : Aramis ،" شما می دانید که
تاریخ و زمان آخرین حاکم پادشاه لویی سیزدهم بود. "
"من" پاسخ جوانان ، کمی قرمزی.
"خوب ، او یک شاهزاده پر از ایده های شریف و پروژه های بزرگ بود ، همیشه ، افسوس! دیرفرست
به زحمت از زمان و مبارزه ترس که Richelieu وزیر او تا به حال به
حفظ در برابر اشراف بزرگ فرانسه است.
پادشاه خود را از یک شخصیت ضعیف ، و مرگ او جوان و ناراضی است. "
"من آن را می دانم."
"او مدت اضطراب در مورد داشتن یک وارث شده بود ، مراقبت است که وزن آن به شدت در
شاهزادگان ، که تمایل به بیش از یک تعهد که به بهترین وجه خود را پشت سر آنها را ترک
افکار و آثار ادامه خواهد یافت. "
: : "آیا شاه ، پس از آن ، مرد بدون فرزند؟" زندانی خواست ، لبخند است.
"نه ، اما او زمانی بدون یکی بود ، و برای مدتی طولانی فکر کردم او باید آخرین
نژاد او.
این ایده او را به اعماق نومیدی کاهش داده بود ، که ناگهان ، همسر او ، آن
اتریش -- "زندانی لرزید.
"آیا شما می دانید ، گفت : Aramis" که همسر لوئی XIII. آنه اتریش نامیده می شد؟ "
"ادامه پیدا کند ، گفت :« مرد جوان ، بدون پاسخ به این سوال است.
که ناگهان ، از سر گرفت : "Aramis ،" ملکه یک رویداد جالب را اعلام کرد.
شادی بزرگ در هوش وجود دارد ، و همه دعا برای تحویل خوشحال او.
در 5 سپتامبر 1638 ، او به هنگام تولد به یک پسر شد. "
در اینجا Aramis نگاه همدم او و فکر او مشاهده او را تبدیل رنگ پریده.
گفت : Aramis : «شما به شنیدن ،" ، "حساب که چند در واقع در حال حاضر می تواند تصدیق و تایید کردن ؛
برای آن به یک راز است که آنها با مردگان به خاک سپرده تصور اشاره دارد ، entombed در
مغاک از اعترافی است. "
"و شما این راز را به من بگویید؟" شکست در جوانان.
"اوه!" گفت : Aramis ، با تاکید بی تردید ، "من نمی دانم که من باید
خطر این راز ، آن را به کسی است که هیچ تمایلی به ترک Bastile intrusting. "
"من می شنوید ، آقا."
"ملکه ، و سپس ، داد بدو تولد تا پسر.
اما در حالی که دادگاه شادی بیش از این رویداد ، زمانی که شاه بود نشان می دهد که تازه متولد شده
کودک به اشراف و مردم ، و gayly نشسته بود به جدول ، به جشن
این رویداد ، ملکه ، که به تنهایی در او بود
اتاق ، دوباره گرفته شد بیماری و به هنگام تولد به یک پسر دوم است. "
"آه! گفت :« زندانی ، خیانت آشنایی تلخ با امور نسبت به او متعلق بود
، "من فکر کردم که موسیو بود تنها در به دنیا آمد --
Aramis مطرح انگشت خود را "اجازه برای ادامه ،" او گفت.
بی صبرانه زندانی آهی کشید و متوقف شد.
"بله ، گفت : Aramis ،" ملکه یک پسر دوم ، آنها کدبانو Perronnette ، ماما ،
دریافت در آغوش او. "" Perronnette کدبانو! "زمزمه مرد جوان.
"آنها در یک بار به banqueting اتاق زد ، و به پادشاه چه بود زمزمه
اتفاق افتاده است. او افزایش یافت و quitted جدول.
اما این زمان آن را هیچ شادی طولانی که چهره اش بیان می شود ، اما چیزی شبیه بود
تا وحشت و هراس است.
تولد دوقلوها به تلخی شادی که تنها پسر تغییر
با توجه به افزایش ، شاهد است که در فرانسه (یک واقعیت شما مطمئنا نادان)
قدیمی ترین پسر پادشاه که موفق پدر خود را. "
"من آن را می دانم."
"و که پزشکان و حقوقدانان اظهار می کنند که زمین برای شک که آیا وجود دارد
پسر که برای اولین بار که موجب می شود خود را بزرگتر توسط قانون آسمان و
زندانی زبان آمده فریاد خفه و طلا سفیدتر از لحاف که تحت آن شد
او خود را مخفی می کرد.
"اکنون شما را در درک ،" دنبال Aramis "که شاه ، که با لذت زیادی را دیدم
خود را در یک تکرار ، در ناامیدی در مورد دو بود ؛ ترس است که دوم ممکن است
اختلاف ادعا می کنند برای اولین بار به ارشد ،
که به رسمیت شناخته شده بود تنها دو ساعت قبل ، و بنابراین این پسر دوم ، با تکیه بر
منافع حزب و caprices ، ممکن است یک روز اختلاف افشانده شدن و بوجود امدن جنگ داخلی
در سراسر این کشور پادشاهی ، به این ترتیب
از بین بردن سلسله او باید را تحکیم کرده اند. "
"آه ، من درک می کنم -- من درک می کنم!" زمزمه مرد جوان است.
"خوب ،" ادامه داد : Aramis "این است آنچه آنها مربوط ، اعلام می دارند ؛ این چرا
یکی از دو پسر ملکه ، کشید از برادرش جدا ، کشید
منزوی شده است ، در عمیق دفن
گمنامی ، به همین دلیل است که پسر دوم ناپدید شد ، و به همین ترتیب به طور کامل ، که نه
روح در فرانسه ، صرفه جویی در مادر او ، از وجود خود آگاه است. "
"بله! مادر او ، که او را دور انداختن ، "گریه زندانی در لحن ناامیدی.
"به جز ، همچنین" Aramis در ادامه ، "خانم در لباس سیاه ، و ، در نهایت ،
به استثناء -- "
"مگر خودتان -- است؟
شما که می آیند و ارتباط این همه ، شما که از خواب بیدار شدن در روح کنجکاوی من ، نفرت ،
جاه طلبی ، و ، شاید ، حتی تشنگی از انتقام ، به جز شما ، مسیو ، که اگر
شما می مرد به چه کسی من انتظار دارم ، آنها
توجه داشته باشید دریافت کرده اند اعمال به آنها ، در کوتاه مدت ، بهشت باید برای من بفرستید ، باید
داشتن در مورد شما -- "چه" و "پرسید : Aramis.
"یک پرتره از شاه ، لویی چهاردهم ، که در این لحظه بر تخت سلطنت
فرانسه است. "
"پرتره" اسقف پاسخ ، توزیع زندانی مینیاتور در مینای دندان ،
که در آن لوئیس زندگی می خواهم ، با قیافه های بلند و خوش تیپ ، به تصویر کشیده بود.
زندانی مشتاقانه کشف و ضبط عمودی ، و آن را با چشم بلعیدن gazed.
و در حال حاضر ، monseigneur ، گفت : Aramis ، "در اینجا یک آینه است."
Aramis را ترک کرد هم زندانی برای بازیابی ایده های خود را است.
"به قدری بالا --! به حدی زیاد" زمزمه مرد جوان مشتاقانه در مقایسه داستان
لوئیس با قیافه خود را منعکس در شیشه است.
"شما را از آن چه فکر می کنید؟" در طول گفت : Aramis.
پاسخ داد : "من فکر می کنم که من ،" اسیر "پادشاه خواهد شد من هرگز آزاد است."
"و من -- من تقاضا می کنم به دانستن" ، اسقف ، تعمیر چشمان نافذ خود
به میزان قابل توجهی بر زندانی ، "تقاضای من این دانم کدام یک از این دو پادشاه است ، یکی
این مینیاتور به تصویر می کشد ، یا آنها شیشه منعکس کننده است؟ "
"شاه ، آقا ،" متاسفانه مرد جوان پاسخ داد : "او که بر تخت است که
در زندان است و که از سوی دیگر ، می تواند موجب به دیگران برای entombed
وجود دارد.
خانواده سلطنتی قدرت به معنای و شما ناگهان چقدر ناتوان هستم ".
Monseigneur ، پاسخ Aramis ، با احترام به او تا به حال هنوز رتبهدهی نشده است آشکار ، "
پادشاه ، علامت گذاری به عنوان من ، خواهد شد ، اگر شما خواهان آن می شود که ترک سیاه چال خود ، حق
حفظ خود بر تاج و تخت ، که در آن دوستان خود او را. "
"من دچار وسوسه کردن مسیو ، نه ،" شکست در زندانی به تلخی.
"باشید که ضعیف نه ، monseigneur ، همچنان ادامه داشت Aramis" من به ارمغان آورده اند از همه شما اثبات
تولد شما ؛ آنها مشورت ، برآورده خودتان است که شما پسر پادشاه است ؛
برای ما عمل می کنند. "
"نه ، نه ، بلکه غیر ممکن است."
"مگر در مواردی که ، در واقع ،" اسقف را از سر گرفت از قضا ، سرنوشت خود را از
نژاد ، که برادران از تاج و تخت کنار گذاشته باید همیشه از درجه اعتبار ساقط شاهزادگان
شجاعت و صداقت ، و عموی خود ، م.
گاستون D' اورلئان ، که ده ها بار در برابر توطئه های برادر لویی سیزدهم است. "
"چه" گریه شاهزاده ، شگفت زده شده بودم. "عموی من" گاستون در برابر توطئه های خود را
برادر '؛ توطئه او را عزل کردن"؟
"دقیقا monseigneur ، بدون هیچ دلیل دیگر. من به شما حقیقت را بگویید. "
او دوستان -- دوستان اختصاص داده شده است؟ "" آنجا که من به تو هستم ".
"و بعد از همه ، آنچه که او آیا -- شکست خورده است!"
"او شکست خورد ، اعتراف میکنم ، اما همیشه از طریق گسل خود را ، و به خاطر از خرید
نه عمر خود را -- برای زندگی برادر پادشاه مقدس است و مصون از تجاوز است -- اما او
آزادی است ، او قربانی زندگی از همه دوستان خود ، یکی پس از دیگری.
و به این ترتیب ، در این روز ، او بلات بسیار در تاریخ ، نفرت از نجیب صد است
خانواده ها در این کشور پادشاهی است.
"من درک می کنم ، آقا ، یا ضعف یا خیانت ، کشت عموی من دوستان او."
"ضعف که در شاهزادگان ، همیشه خیانت است."
"و می تواند نه یک انسان شکست بخورند ، پس از آن ، از عجز و جهل؟
آیا شما واقعا معتقدم که این امکان وجود دارد که اسیر فقیر مانند من ، به ارمغان آورد ، نه
تنها در یک فاصله از دادگاه است ، اما حتی از جهان -- آیا شما بر این باورند که ممکن است
که چنین یک نفر می تواند به کسانی که از دوستان او که باید تلاش به او خدمت کمک؟ "
و به عنوان Aramis بود در مورد پاسخ به ، ناگهان مرد جوان گریه ، با خشونت
که خیانت به خلق و خوی خون او ، "ما در حال سخن گفتن از دوستان ، اما چگونه می توانم
هیچ دوستی -- من ، که هیچ کس نمی داند ؛ و
نه آزادی ، پول ، و نه نفوذ ، برای به دست آوردن هر گونه؟ "
"من علاقه داشتن به من تا به حال افتخار به خودم رویال حضرت خود را ارائه دهند."
"آه ، به سبک من نیست ، آقا.' تیس یا خیانت یا ظلم و ستم.
پیشنهاد من از هر چیزی فراتر از این دیوارهای زندان ، که ظالمانه به من محدود فکر نمی کنم ؛
اجازه دهید من دوباره عشق ، یا ، حداقل ، به برده داری من و گمنامی من. "
"Monseigneur ، monseigneur ، اگر شما مجددا این کلمات ناامید مطلق -- اگر پس از
داشتن مدرک دریافت بالای زاد و ولد خود را ، شما هنوز هم دارای روحیه ضعیف باقی مانده در بدن و
روح ، من با تمایل خود را پاسخ مثبت بدهد ، من
را ترک می ، را نفی کرده و برای همیشه لطفا برای خدمت استاد ، به آنها تا مشتاقانه من
اختصاص کمک من و زندگی من آمد! "
"موسیو" گریه شاهزاده ، "آن را نه برای شما بهتر است که منعکس شده ،
قبل از گفتن من تمام است که شما انجام داده اند ، که شما را شکسته قلب من برای همیشه لطفا برای؟ "
"و غیره تمایل به انجام ، monseigneur."
"به بحث من در مورد قدرت ، عظمت ، چشم ، و به یاوه گویی کردن از تخت!
آیا زندان متناسب است؟
می خواهید به من در شکوه و جلال بر این باورند ، و ما در حال دروغ گفتن در شب از دست داده ، شما به رخ کشیدن
از شکوه و عظمت ، و ما smothering کلمات ما در پرده از این بستر پر از بدبختی و شما
من حد یک نگاه اجمالی در حالی که قدرت مطلقه من
شنیدن صدای پای زندانیان هر سختگیر در راهرو -- که گام که
بعد از همه ، باعث می شود بیش از آن را به من رعشه شما.
به رندر من تا حدودی کمتر دیر باور ، مرا از Bastile ؛ به من اجازه نفس کشیدن
هوای تازه ، من اسپرز من و شمشیر قابل اعتماد می دهد ، پس ما باید شروع به درک
یکدیگر. "
او گفت : "این دقیقا به این هدف من به شما این همه را ، monseigneur ، و بیشتر ، تنها ، آیا
شما خواهان آن؟ "" کلمه بیشتر ، "شاهزاده گفت.
"من می دانم که نگهبانان در هر گالری ، پیچ و مهره به هر دری ، توپ و دشمن در وجود دارد
هر مانع. چگونه sentries غلبه بر شما -- سنبله
تفنگ؟
چگونه شما را از طریق پیچ و مهره و میله های زندان شکست؟ "
"Monseigneur -- چگونه توجه داشته باشید که ورود من به شما اعلام می شوید؟"
"شما می توانید زندانیان را برای چنین چیزی به عنوان یک یادداشت رشوه."
"اگر ما می توانیم یک کلید در دست فاسد ، ما می توانیم ده نفر باشد. فاسد"
"خب ، اعتراف میکنم که ممکن است اسیر فقیر از Bastile آزاد ؛
ممکن است به طوری به او پنهان است که مردم پادشاه دوباره باید او را بدام انداختن ؛
ممکن است ، در برخی از عقب نشینی ناشناخته ،
حفظ بدبخت ناراضی در برخی از شیوه ای مناسب است. "
"Monseigneur!" گفت : Aramis ، لبخند است.
"اعتراف میکنم که هر کس که تا این حد برای من انجام دهید ، به نظر می رسد بیشتر از فانی من
چشم ، اما من به شما بگویم من یک شاهزاده ، برادر شاه ، چگونه می تواند به من بازگرداندن شما
رتبه و قدرت که مادرم و برادر من از من محروم از؟
و به عنوان ، به این اثر ، من باید یک زندگی جنگ و نفرت ، عبور چگونه می تواند مرا به شما باعث
غالب در آن مبارزه -- رندر من رویین تن شده توسط دشمنان من؟
آه! مسیو ، این همه را منعکس جای من ، به فردا ، در برخی از غار تاریک در
پایه کوه ، به من لذت از شنیدن در آزادی عملکرد برای تلفن های موبایل ، رودخانه ،
دشت و دره ، از beholding در آزادی
خورشید از آسمان آبی ، و یا آسمان طوفانی ، و آن را کافی است.
وعده من بیش از این ، برای ، در واقع ، شما را نمی تواند بدهد ، و این امر می تواند
جرم من فریب ، از شما خود را دوست من. "
Aramis منتظر در سکوت.
"Monseigneur ،" او از سر گرفت ، پس از انعکاس یک لحظه ، "من تحسین شرکت ، احساس صدا
که دیکته کلمات خود را ، من خوشحال هستم که به ذهن پادشاه را کشف کرده اند.
"دوباره ، دوباره! اوه ، خدا! به خاطر رحمت است ، "گریه شاهزاده ، با فشار دادن دست یخ زده اش
بر پیشانی تروچسبناک خود ، "آیا با من بازی! من هیچ یک پادشاه می شود نیاز به
شادترین از مردان است. "
"اما من ، monseigneur ، آرزوی شما را به یک پادشاه خوبی از بشریت است."
"ق" گفت : شاهزاده ، با بی اعتمادی تازه با الهام از کلمه "آه! با آنچه پس از آن ،
انسانیت به سرزنش برادر من؟ "
"من را فراموش کرده به می گویند ، monseigneur ، که اگر شما اجازه می دهد من به شما راهنمایی ، و اگر شما
رضایت به تبدیل شدن به قوی ترین پادشاه در مسیحیت ، شما باید ترویج
منافع از همه دوستان که من اختصاص
موفقیت از علت خود را ، و این دوستان متعدد هستند. "
"تعداد زیادی از"؟ "کمتر از قدرتمند ، monseigneur متعدد است."
خود را توضیح دهد. "
"غیر ممکن است ؛ من توضیح خواهم داد ، من قبل از بهشت قسم در آن روز که من به شما
نشستن بر تاج و تخت فرانسه است. "" اما برادر من؟ "
"شما باید فرمان سرنوشت خود را.
آیا شما ترحم او را؟ "" به او ، که مرا برگ به در سیاه چال هلاک؟
نه ، نه. برای او من هیچ ترحم! "
"بسیار بهتر است."
"او ممکن است خود را به این زندان آمده ، مرا با دست گرفته شده ، و گفته اند ،
برادرم ، بهشت خلق ما را به عشق ، با یکدیگر به ادعا نیست.
من به شما می آیند.
تعصب وحشیانه محکوم کرده است به تصویب روز خود را در گمنامی ، به دور از
بشر ، محروم از هر شادی. من شما را به نشستن در کنار من ، من خواهد شد
دست و پنجه نرم دور کمر خود را شمشیر پدر ما.
آیا شما استفاده از این آشتی برای قرار دادن و یا مهار من؟
آیا شما استخدام آن شمشیر خون من ریخته؟
'اوه! هرگز من را در پاسخ به او ، 'من در شما به عنوان حافظ من نگاه کنید ، من
احترام شما به عنوان استاد من.
شما به من به مراتب بیش از بهشت ارزانی را از طریق شما می پردازد که در تعقیب کیفری طیف وسیعی از جرائم ، از جمله جرائم سیاسی و مذهبی ، دارای
امتیاز از دوست داشتن و عاشق در این جهان است. "
"و شما را نگه داشته شما ورد ، monseigneur؟"
"در زندگی من! در حالی که در حال حاضر -- در حال حاضر که من آنهایی که گناه را به
مجازات -- "
"به چه شیوه ای monseigneur؟" "چه چیزی به شما می گویند به عنوان شباهت که
بهشت من برادر من داده می شود؟ "
"من می گویم که در آن شباهت وجود دارد یک دستور العمل مشیتی که پادشاه
باید توجه ، من می گویم که مادر خود را جرم و جنایت در رندر کسانی که مرتکب
در شادی و ثروت آنها متفاوت
طبیعت ایجاد شده تا startlingly به طور یکسان ، از گوشت خود را ، و نتیجه گیری من این است که شی
مجازات باید تنها تعادل بازگرداند. "
"که منظور شما --"
"که اگر شما بازگرداندن به محل خود را بر روی تاج و تخت برادر خود را ، او باید مال شما را
در زندان است. "
"افسوس! بی نهایت چنین درد و رنج در زندان وجود دارد ، به ویژه آن خواهد بود برای
کسی است که عمیقا از فنجان لذت مست. "
"رویال حضرت شما همیشه آزاد به عنوان شما ممکن است در میل باشد ، و اگر از آن خوب به نظر می رسد
برای شما ، پس از مجازات ، شما آن را در قدرت خود را به عفو داشته باشد. "
"خوب است.
و در حال حاضر ، شما را از یک چیز ، مسیو آگاه است؟ "
"به من بگو ، پرنس من." "این است که من هیچ چیز بیشتر می شنوید
از شما تا من روشن از Bastile. "
"من که قرار بود برای گفتن به حضرت شما که من فقط باید لذت بردن از دیدن شما
یک بار دیگر. "و چه موقع؟
"روزی که شاهزاده من برگ این دیوار غم انگیز است."
"آسمانها! چگونه شما را به من از آن اطلاع می؟ "
"با خودم آینده به شما واکشی."
خودتان ارسال شود؟ "" شاهزاده من ، آیا ترک این محفظه نجات
با من ، و یا اگر در غیاب من شما مجبور به انجام این کار ، به یاد داشته باشید که من نمی
نگران در آن. "
"و به این ترتیب من به یک کلمه از این صحبت می کنند به هر آنچه که یکی از هر گونه ، صرفه جویی به شما؟"
"ذخیره تنها برای من است." Aramis تعظیمی بسیار پایین است.
شاهزاده دست خود را ارائه.
"موسیو" او ، در تن است که از قلب خود را صادر گفت : "یک کلمه بیشتر ، تاریخ و زمان آخرین من است.
اگر از من برای نابودی من به دنبال ، اگر شما فقط یک ابزار در دست من
دشمنان ، اگر از کنفرانس ما ، که در آن شما را صدا اعماق ذهن من ،
هر چیزی بدتر از نتیجه اسارت ، که
است که می گویند ، اگر مرگ من رخ دادن است ، هنوز هم دریافت برکت و رحمت من ، برای شما
به پایان رسید مشکلات من و به من داده سکون از تب بسیار نگران است که بر روی من شکار
برای هشت بلند ، سال خسته است. "
Monseigneur ، صبر کنید قبل از اینکه نتایج : از شما به من قضاوت ، گفت : "Aramis.
"من می گویند که ، در چنین مواردی ، از من برکت دهد و شما را ببخشد.
اگر در طرف دیگر ، شما می آیند و به من بازگرداند به آن موقعیت در آفتاب
از ثروت و شکوه که من به مقصد بهشت شد و اگر به وسیله خود من
فعال در حافظه انسان زندگی می کنند ، و
مشورت درخشش در مسابقه من با اعمال شجاعت ، و یا از سود جامد که بر من ارزانی
مردم اگر از عمق های حال حاضر من از غم و اندوه ، کمک ، من با دست سخاوتمند شما
بالا بردن خودم را به اوج افتخار ،
سپس به شما ، که من با نعمت تشکر ، که به شما خواهد شد نیمی از قدرت من و من من را
جلال : اگر شما هنوز هم خواهد بود اما تا حدودی recompensed ، و سهم خود را باید همیشه
ناقص باقی می ماند ، از آنجایی که من می تواند تقسیم
با شما خوشبختی در دست های خود را. "
"Monseigneur Aramis ، جابجا شده توسط رنگ پریدگی و هیجان را از مرد جوان ، پاسخ داد :" :
"nobleness قلب خود را به من پر از شادی و تحسین است.
این شما نیست که به من تشکر کنم ، اما نه ملت آنها شما خواهد بارگزاری صفحه
شاد ، آیندگان که نام شما را با شکوه است.
بله ؛ من در واقع باید بر شما ارزانی بیش از زندگی ، من باید شما داده می شود
جاودانگی "شاهزاده دست خود را ارائه Aramis که
غرق بر زانو خود را و آن را بوسید.
"این عمل برای اولین بار از اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه پرداخت به پادشاه آینده ما ،" گفت که او.
"وقتی که من دوباره شما را ملاقات ، من باید گفت ،" روز خوب ، سیره است. "
"تا آن زمان ، گفت :« مرد جوان ، با فشار دادن انگشتان شبکه گسترده و هدر رفته خود را بر قلب او بود ، --
-- "تا آن زمان ، هیچ رویاهای بیشتر ، فشار بیشتر بر روی زندگی من -- قلب من شکسته!
آه ، ارباب ، چقدر کوچک زندان من است -- چه پایین پنجره -- چگونه باریک درها!
فکر می کنم که افتخار بسیار ، شکوه و جلال ، و شادی ، باید قادر به ورود به در و
باقی می ماند در اینجا! "
گفت : Aramis : : "رویال حضرت شما باعث افتخار من" ، "از شما استنباط از آن است که
به ارمغان آورد این همه "و او بلافاصله بر روی درب rapped.
زندانیان آمدند تا آن را با Baisemeaux ، که با ترس و ناراحتیشان بلعیدم باز کردن ،
ابتدا در وجود خود ، به گوش دادن در درب.
خوشبختانه ، هیچ یک از سخنرانان برای خفه کردن صدای او ، فراموش شده و حتی در
اکثر پرشور شیوع بیماری.
"چه معترفین گفت :« فرماندار ، وادار خنده ؛ "که بر این باورند که
اجباری دور افتاده ، یک مرد را به عنوان هر چند در فک مرگ می توانست مرتکب شده
جنایات چنان متعدد ، و تا زمانی که به از؟ "
Aramis پاسخ ساخته شده است.
او مشتاق به ترک Bastile ، که در آن مخفی است که او را تحت الشعاع به نظر می رسید به بود
دو برابر وزن دیوار.
به محض این که آنها رسیده چهارم Baisemeaux ، "اجازه بدهید ما به کسب و کار را ادامه دهید ، من
فرماندار گرامی ، گفت : "Aramis. "افسوس!" پاسخ Baisemeaux.
"، گفت :" شما باید به من رسید من از صد و پنجاه هزار livres بپرسید
اسقف.
و به پرداخت بیش از یک سوم برای اولین بار از حاصل جمع "، افزود : فرماندار فقیر ، با آه ،
مصرف سه مرحله نسبت به آهن خود را قوی جعبه.
Aramis "، گفت :" در اینجا رسید.
بازگشت Baisemeaux : "و در اینجا است که پول ، با آه سه گانه است.
"منظور من تنها دستور به دادن رسید ؛ آن را گفت که هیچ چیز در مورد دریافت
پول ، دوباره Aramis.
"خدا نگهدار ، مسیو لو governeur!" و او ترک ، ترک Baisemeaux تقریبا
بیش از با لذت و تعجب در این حال حاضر ریگال خفه آزادانه اعطا شده توسط
معترفین فوق العاده ای برای Bastile است.