Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 15
CASE کل خیلی دور
برادلی سنگ مزار روزه برگزار شد که مصاحبه های دیگر او به با لیز Hexam داشته است.
در stipulating برای آن، او با احساس کمی کوتاه از نا امیدی شده بود impelled،
و احساس abided او.
خیلی زود پس از مصاحبه خود را با وزیر امور خارجه بود، که او و چارلی Hexam
مجموعه ای از سربی رنگ شب، توسط خانم Peecher مورد توجه قرار گیرند ولی نه، این از جان گذشته
مصاحبه انجام شده است.
خیاط زنانه 'که عروسکهای'، 'گفت: برادلی، مطلوب است نه به من نه به شما،
Hexam. پرت دخترک کمی کج، آقای سنگ مزار!
من می دانستم که او خودش را در راه قرار داده است، اگر او می خواهد بود و مطمئن شوید که برای اعتصاب در
با چیزی بی ربط.
آن را که حساب این بود که من پیشنهاد ما رفتن به شهر به شب و ملاقات با من
خواهر 'پس من قرار است، گفت: "برادلی، گرفتن او
دستکش در دست عصبی خود را به عنوان او راه می رفت.
پس من قرار است. '"هیچ کس اما خواهر من، به دنبال چارلی،
"را پیدا کرده اند مانند همدم فوق العاده ای است.
او آن را در فانتزی مضحک از دادن خودش را به دیگری انجام می شود.
او به من گفت، آن شب هنگامی که ما به آنجا رفت.
"چرا باید خودش را به او داد تا به خیاط زنانه؟ پرسید:" برادلی است.
اوه! گفت: "پسر، رنگ آمیزی. یکی از ایده های عاشقانه خود را!
من سعی کردم او را متقاعد کند، اما موفق نشدم.
با این حال، آنچه ما باید انجام دهیم این است، موفق به شب، آقای سنگ مزار، و پس از آن
بقیه شرح زیر است.
شما هنوز خوش مشرب، Hexam "مطمئنا من، آقا.
چرا ما باید همه چیز را در کنار ما است. "به جز خواهر تو، شاید، فکر
برادلی است.
اما او فقط gloomily فکر آن، و چیزی گفت.
تکرار پسر جوان با اعتماد به نفس: 'همه چیز را در کنار ما،'.
"احترام، ارتباط عالی برای من، عقل سلیم، همه چیز! '
گفت: برادلی: برای اطمینان، خواهر خود را همواره نشان داده شده است خودش یک خواهر فداکار، '،
مایل به خودش حتی کم که زمین از امید حفظ.
به طور طبیعی، آقای سنگ مزار من با او یک معامله خوب نفوذ.
و در حال حاضر که من با اعتماد به نفس خود را مفتخر و صحبت به من، من می گویم
دوباره، ما باید همه چیز را در کنار ما است.
و برادلی دوباره فکر کردم، به جز خواهر شما، شاید.
شب خاک آلود خاکستری پژمرده شهر در لندن جنبه امیدوار است.
انبارها و دفاتر بسته هوا از مرگ در مورد آنها، و ملی
ترس از رنگ هوا از عزاداری است.
برج و steeples های بسیاری از خانه شامل کلیساها، تاریک و تیره رنگ به عنوان
آسمان که به نظر می رسد نزولی بر روی آنها، کمک به تاریکی عمومی خورشید شماره گیری در تاریخ
کلیسا و دیوار دارد نگاه کنید، در غیر قابل استفاده خود را
سایه سیاه و سفید داشتن در سازمانی کسب و کار خود را شکست خورده و متوقف پرداخت
همیشه. سودا waifs و strays خانهدار و دربان رفت و برگشت سودا
waifs و strays از مقالات و سوزن را به
آشیانه ها، و سایر waifs سودا و strays آنها را کشف، جستجو
و دولا شدن و مجبور برای هر چیزی به فروش می رسانند.
مجموعه ای از انسانیت به بیرون از شهر به عنوان مجموعه ای از زندانیان خروج از
زندان، و Newgate ملال انگیز به نظر می رسد کاملا مناسب به عنوان دژ محکم برای شهردار توانا و خداوند را به عنوان
دولت خانه خود.
در چنین شب، زمانی که شن شهر را به مو و چشم و پوست می شود، و هنگامی که
برگ های افتاده از درختان چند شهرستان ناراضی سخت کار کردن را در گوشه و کنار به زیر چرخ های
باد، مدرسه و دانش آموز
ظهور بر خیابان منطقه Leadenhall، به اتهام جاسوسی به سمت شرق برای لیز.
چیز را بیش از حد به زودی در ورود آنها بودن، آنها را در گوشه ای باقی مانده بودند، در انتظار او به
ظاهر می شود.
که در آن بهترین در میان ما نیست خیلی، در گوشه ای کمین، و برادلی
از این نقطه ضعف بسیار ضعیف در واقع.
'در اینجا او دارد می آید، آقای سنگ مزار!
اجازه رفتن به جلو و دیدار با او است. از آنجا که پیشرفته، او را دیدم و
به نظر می رسید و نه مشکل.
اما او برادر خود را با گرمای معمول استقبال و دست دادن از لمس
برادلی است. "چرا که در آن شما، چارلی، عزیزم؟
او از او پرسید.
"هیچ کجا. ما در هدف از ملاقات شما آمد.
به من ملاقات، چارلی؟ "بله. ما می رویم به راه رفتن با شما.
اما اجازه ندهید که در خیابان های بزرگ پیشرو که در آن هر پیاده روی به ما، و ما می توانیم
گوش خودمان صحبت می کنند. بگذارید ما backways آرام.
Here'sa دادگاه هموار بزرگ این کلیسا، و آرام، بیش از حد.
اجازه دهید ما در اینجا. اما آن را در راه نیست، چارلی.
بله، گفت: "پسر، petulantly.
آن را در راه من و راه من مال تو. او دست خود را آزاد، و، هنوز
نگه داشتن آن، او را با یک نوع تجدید نظر نگاه کرد.
او از چشمان او پرهیز، تحت بهانه و گفت: جلو بیا، آقای سنگ مزار.
برادلی در کنار او راه رفت - نه مخصوص اوست - و برادر و خواهر رفتیم، دست در
دست.
دادگاه آنها را به یک کلیسا دادگاه هموار مربع، با یک بانک بزرگ از
زمین در مورد پستان در وسط، بالا، احاطه شده توسط ریل آهن.
در اینجا، به راحتی و سالم بالاتر از سطح زندگی بالا،
مرده و سنگ قبر و دومی droopingly از تمایل
عمود بر، اگر آنها شرمنده از دروغ گفتند.
آنها گام کل از این مکان یک بار به شیوه ای محدود و ناراحت،
که پسر ایستاد و گفت:
لیز، سنگ مزار آقای چیزی برای گفتن به شما دارد.
مایل قطع می شود یا به او یا به شما، و بنابراین من و گرفتن
کمی قدم زدن و گشت.
من در راه کلی آقای سنگ مزار در نظر دارد برای گفتن و من بسیار بسیار تایید
از آن، من امیدوارم که - و در واقع من شک نیست - به شما خواهد شد.
من باید بگویم که شما، لیز، که من تحت الزامات بزرگ به آقای سنگ مزار، و
من بسیار مشتاق برای آقای سنگ مزار به موفقیت در او متعهد است.
همانطور که من امیدوارم که - و به عنوان، در واقع، من تردید نیست - شما باید باشد '.
"چارلی، بازگشت خواهر او، بازداشت دست خود را به عنوان او به آن انصراف، 'من فکر می کنم شما
بهتر است باقی بماند.
من فکر می کنم آقای سنگ مزار بود بهتر بگویم آنچه که او گفت فکر می کند.
چرا، چگونه شما می دانید آنچه در آن است؟ "بازگشت پسر.
"شاید من، نه، اما -
شاید شما نیست؟ نه، لیز، من فکر می کنم باید.
اگر شما می دانستید چه بود، شما به من پاسخ بسیار متفاوت است.
اجازه رفتن؛ وجود داشته باشد معقول است.
من تعجب می کنم شما به یاد داشته باشید که آقای سنگ مزار است که به دنبال.
او اجازه داد او را به خود را از او جدا، و او، پس از گفت: حالا لیز،
دختر منطقی و یک خواهر خوب، که رفتی.
ایستاده به تنهایی و با برادلی سنگ مزار او باقی ماند، و آن بود تا او را مطرح
چشمان او، که او صحبت کرد.
"من گفت،" او آغاز شد، زمانی که دیدم شما گذشته است، که چیزی غیر قابل توضیح است، که وجود دارد
شاید ممکن است شما را تحت تاثیر قرار. من آمده ام در این شب به آن را توضیح دهید.
من امیدوارم که شما قضاوت خواهد کرد از من که من شیوه ای مردد وقتی که من به شما صحبت می کنند.
من شما را در بزرگترین نقطه ضعف من.
این برای من بسیار مایه تاسف است که من آرزو می کنم به شما در بهترین، و من می دانم
شما به من در بدترین حالت من است. او به آرامی در زمانی که او متوقف نقل مکان کرد، و او
منتقل شد به آرامی در کنار او.
به نظر می رسد خودخواه گفت: آنقدر در مورد خودم آغاز خواهد شد، او از سر گرفت، اما
هر آنچه من به شما می گویم به نظر می رسد، حتی در گوش خود من، کمتر از آن چه من می خواهم بگویم، و
متفاوت از آنچه که من می خواهم بگویم.
من می توانم آن را کمک نمی کند. پس از آن است.
شما در حال نابودی من.
او در صدای پرشور از کلمات تاریخ و زمان آخرین، و در عمل پرشور آغاز شده
دست خود را، که با آنها همراه است.
: بله! شما خرابی - خرابی - خرابی از من.
من هیچ منابع در خودم، من هیچ اعتماد به نفس در خودم، من هیچ دولت
از خودم زمانی که شما در نزدیکی یا در افکار من هستند.
و تو همیشه در افکار من در حال حاضر است.
من از شما هرگز ترک شده است از آنجایی که من برای اولین بار تو را دیدم.
آه، که رنجور برای روز من بود! که روز رنجور، بدبخت بود! '
تماس ترحم برای او آمیخته با دوست نداشتن خود را از او، و او گفت: "آقای
سنگ مزار، من غصه دار انجام داده اند به شما هیچ آسیبی، اما من آن را به معنای هرگز.
! وجود دارد او گریه کردم، despairingly.
در حال حاضر، به نظر می رسد شما را سرزنش کرده اند، به جای آشکار را به شما دولت من
خود ذهن! خرس با من است.
من همواره اشتباه هنگامی که شما در سوال هستند.
این عذاب من است.
مبارزه با خود را، و بار نگاه پنجره خالی از سکنه
خانه به عنوان اگر می تواند وجود داشته باشد هر نوشته شده در شیشه های کثیف خود را که به
کمک به او، او ء پیاده رو تمام در کنار او، قبل از دوباره لب به سخن گشود.
"من باید سعی کنید را به بیان آنچه در ذهن من است، آن را باید و باید به صحبت.
هر چند شما مرا سر در گم - هر چند شما مرا درماندگی - من تو را به این باور
که بسیاری از مردم هستند که فکر می کنم از من وجود دارد که برخی از کسانی که وجود دارد
به شدت اعتماد به نفس من، که من آن را در راه به دست آورد
یک ایستگاه است که ارزش برنده شدن در نظر گرفته شده است.
مطمئنا، آقای سنگ مزار، من آن را باور. مطمئنا من همیشه شناخته شده را از
چارلی. '
"من از کسی می پرسید به این باور است که اگر من خانه ام را ارائه می دهند مانند آن است، ایستگاه من
مانند آن است که عواطف من از جمله آنها هستند، به هر یک از بهترین در نظر گرفته، و
بهترین واجد شرایط، و برجسته ترین،
در میان زنان جوان درگیر در تماس من، آنها احتمالا پذیرفته شود.
حتی به راحتی پذیرفته می شود. "من شک دارم، گفت: لیز، با او
چشم بر زمین.
"من گاهی آن را در افکار من تا به حال به آن ارائه و به حل و فصل کردن از
مردان از کلاس من را انجام دهید: من در سمت یکی از مدرسه، همسر من در طرف دیگر، هر دوی ما
علاقه مند به کار.
"چرا شما انجام نداده است؟ از لیز Hexam خواست.
چرا شما نه چندان 'به مراتب بهتر است که من هرگز!
تنها یک دانه از راحتی من این هفته ها داشته اند، گفت، همیشه صحبت کردن
شور و حرارت، و زمانی که بیشتر تاکید شده، تکرار آن اقدام سابق دست خود را،
بود که مانند پرتاب خون قلب خود را
قبل از خود را در قطره بر پیاده رو سنگ فقط یک دانه از راحتی
این هفته ها داشته است، که من هرگز.
اگر من تا به حال، و در صورتی که طلسم شده بود بر من برای نابودی من، من می دانم که من باید
شکسته که کراوات جدا که اگر آن موضوع بوده است.
او در او با یک نگاه از ترس، و کاهش حرکت انداخت.
او جواب داد: اگر او سخن گفته بود.
"نه! این امر بخشی از من داوطلبانه بوده است، بیشتر از آن است که داوطلبانه در من
در حال حاضر اینجا. شما از من رسم به تو.
اگر من در زندان قوی بسته شدند، شما از من می رسم.
من باید از طریق شکستن دیوار را برای آمدن به شما.
اگر من روی تخت بیمار دراز کشیده بودند، شما می توانید من را تا جلب - به تلو تلو خوردن به پا و
سقوط وجود دارد. انرژی وحشی مرد، در حال حاضر کاملا اجازه
سست، کاملا وحشتناک بود.
او ایستاد و دست خود را بر یک تکه از مقابله با دفن زمین گذاشته شد
محوطه، به عنوان اگر او می توانست جدا شدن سنگ است.
هیچ مردی می داند تا آن زمان می آید، چه عمق درون او هستند.
برای برخی از مردان هرگز نمی آید، به آنها اجازه استراحت باشد و خدا را شکر!
به نظر من، شما آن را آورده، به من، شما را مجبور کرد و ته این دریا قهریه،
قابل توجه خود را بر پستان، شده است heaved از زمان است. "
آقای سنگ مزار، من شنیده ام به اندازه کافی.
به شما اجازه توقف من در اینجا. این برای شما بهتر خواهد بود و بهتر برای
من برادر من.
"هنوز رتبهدهی نشده است.
این باید و باید به صحبت. من در رنج و عذاب از زمانی که من بوده است
کوتاه از آن را قبل از متوقف شده است. شما احساس خطر می شود.
این یکی دیگر از بدبختی من این است که من نمی توانم با شما صحبت می کنند و یا از شما صحبت می کنند بدون
تلو تلو خوردن در هر هجا، مگر اینکه من اجازه دادم و چک در مجموع و اجرا از جا در رفته.
در اینجا این است که یک مرد نور لامپ است.
او خواهد رفت به طور مستقیم. من ببخش، چیزی از شما به ما اجازه راه رفتن دور این
قرار دادن دوباره. شما هیچ دلیلی وجود ندارد که به دنبال هشداری است؛ من می توانم
جلوگیری از خودم، و خواهم بود.
او به التماس تسلیم - چگونه می تواند او را انجام دهد در غیر این صورت - و آنها ء سنگ در
سکوت.
یکی، چراغ همگانی روندی ساخت برج کلیسا خاکستری سرد از راه دور و
آنها تنها بودند.
او گفت نه تا زمانی که نقطه را به دست آورد که در آن او شکسته بود، وجود دارد، او
دوباره ایستاده بود هنوز هم، و دوباره سنگ درک.
در گفت آنچه او گفت، او به او نگاه کردم هرگز، اما نگاه و
wrenched در آن است. شما می دانید آنچه که من می خواهم برای گفتن.
من تو را دوست دارم.
چه مردان دیگر ممکن است منظور از آن استفاده میکنند بیان، من نمی تواند بگوید، آنچه منظور من است،
که من تحت تاثیر برخی از جاذبه های فوق العاده ای که من مقاومت هستم
بیهوده، که مرا overmasters.
شما می توانید مرا به آتش قرعه کشی، شما می توانید در قرعه کشی به آب، شما می توانید در قرعه کشی مرا به
چوبه دار، شما می توانید به هر مرگ جلب، شما می توانید به هر چیزی که من بیشتر جلب
اجتناب شود، شما می توانید به هر گونه در معرض این بیماری قرار گرفتن رخ می دهند و رسوایی رسم.
این و سردرگمی افکار من، به طوری که من مناسب برای هیچ چیز، همان چیزی است که منظور من
شما در حال نابودی از من است.
اما اگر شما می توانید پاسخ مطلوب به پیشنهاد من از خودم در ازدواج، شما
می تواند مرا به خوب جلب - هر - با نیروی برابر است.
شرایط من بسیار آسان می کند، و شما که برای هیچ چیز می خواهم.
شهرت من می ایستد بسیار بالا، و سپر برای شما خواهد بود.
اگر شما به من در کار من دیدم، قادر به آن را انجام دهد به خوبی و احترام در آن، شما حتی ممکن است
آمده را نوعی غرور در من - من سخت تلاش خواهد کرد که شما باید.
هر چه ملاحظات ممکن است من در برابر این پیشنهاد، فتح من،
و من آن را با تمام قلب من.
برادر شما به من نفع به حد اعلی، و این احتمال وجود دارد که ما ممکن است زندگی و کار
با هم به هر حال، مسلم است که او بهترین نفوذ و حمایت است.
من نمی دانم آنچه من می توانم بگویم اگر من سعی کردم.
من فقط ممکن است بیمار به اندازه کافی گفت: آن را تضعیف میکند.
من فقط اضافه کنم که اگر از آن است که هر ادعای شما را به صورت جدی، من با جدیت کامل،
جدی بسیار ناراحت کننده است.
ملات پودر از تحت سنگی که در آن او wrenched، به rattled در پیاده رو
برای تایید سخنان خود. آقای سنگ مزار - '
'ایست!
من به درخواست شما، قبل از اینکه شما به من پاسخ دهید، به راه رفتن دور این مکان یک بار دیگر.
آن را به شما زمان یک دقیقه برای فکر کردن به من بدهید، من و تو زمان یک دقیقه را به گرفتن برخی از
شکیبایی با هم. '
باز هم او را به التماس به دست آمد، و دوباره برگشت به همان محل آمدند، و
دوباره او را در سنگ کار می کرد. آیا این، او با توجه خود را گفت:
ظاهرا از آن مجذوب، آری یا نه؟ "
آقای سنگ مزار، من از شما سپاسگزارم با احترام، من از شما سپاسگزارم سپاسگزاری، و امیدواریم که شما ممکن است دریابید
یک همسر شایسته قبل از اینکه طولانی و بسیار خوشحال است.
اما آن است.
هیچ زمانی کوتاه لازم برای انعکاس؟ هفته یا چند روز او را در همان خواست
نیمه خفه راه است. هر چه هیچ کدام.
'شما کاملا تصمیم گرفت، و هیچ شانسی برای هر گونه تغییر به نفع من وجود دارد؟
من کاملا تصمیم گرفت، آقای سنگ مزار، و من ملزم به پاسخ من مطمئن هستم وجود دارد
هیچ. '
سپس گفت: "او، به طور ناگهانی تغییر لحن خود و روی آوردن به او، و آوردن او
گره دست بر سنگ با نیروی که پنجه خام گذاشته و
خونریزی؛ من امیدوارم که من ممکن است او را بکشند!
نگاه تیره و تار نفرت و انتقام است که با کلمات از لب های کبود او را شکست،
و با که او ایستاده بود نگه داشتن دست آغشته خود را به عنوان اگر آن برگزار شد، برخی از سلاح و
می شد که تنها یک ضربه مهلک زده، او را از او می ترسم که او تبدیل به فرار.
اما او را از بازو گرفتار. آقای سنگ مزار، بگذار بروم.
آقای سنگ مزار، من باید برای کمک تماس بگیرید!
من که باید برای کمک تماس بگیرید، او گفت: "شما نمی دانید که در عین حال تا چه حد مورد نیاز
آن است.
صورت خود را به عنوان او را از آن کاهش، زود گذر دور برای برادرش و
نامشخص چه برای انجام این کار، ممکن است اخاذی فریاد از او در یکی دیگر از طریق مسنجر، اما همه در
یک بار او sternly آن را متوقف کرد و ثابت آن را، تا اگر مرگ خود را انجام داده بود.
وجود دارد! همانطور که می بینید من خودم را بازیافت.
بهم گوش.
با بسیاری از شأن و منزلت شجاعت، او به عنوان به یاد می آورد زندگی متکی به خود او و او را
حق به رایگان از پاسخگویی به این مرد، او بازوی خود را از او منتشر شد
درک و ایستاده بود به دنبال او کامل است.
او شده بود، هرگز خیلی خوش تیپ، در چشمان او است.
سایه بر آنها آمد، در حالی که او به او نگاه کرد، تا اگر او جلب کرد نور
از آنها را به خودش است.
در این زمان، حداقل، من هیچ چیز ناگفته را ترک او رفت، خم کردن دست خود را
قبل از او، به وضوح برای جلوگیری از خود را که به هر حرکت تند و شدید خیانت؛ این
آخرین باری که حداقل من با افکار یک فرصت از دست رفته نمی شود شکنجه.
آقای یوجین Wrayburn. 'آن را از او شد و خود را در صحبت کرد
خشم لجام گسیخته و خشونت؟ '
لیز Hexam خواست با روح. او لب خود را کمی و به او نگاه کرد و گفت:
هرگز یک کلمه. 'آقای Wrayburn که شما را تهدید؟
او لب خود را کمی دیگر، و به او نگاه کرد و گفت: هرگز یک کلمه.
"شما از من خواست به سوال خود را می شنوید، و شما صحبت خواهد کرد.
برادر من به من اجازه بدهید.
"بمانید! من هیچ کس را تهدید.
او به دنبال یک لحظه به دست خونریزی خود کاهش یافته است.
او آن را به دهان خود را برداشته، آن را در آستین خود را پاک کرد، و دوباره آن را بیش از دیگر خورده است.
"آقای یوجین Wrayburn، تکرار کرد. چرا که نام شما را ذکر دوباره و
دوباره، سنگ مزار آقای؟
به دلیل آن است که متن کمی من را ترک کرده اند به گفتن نیست.
مشاهده! هیچ تهدید در آن وجود دارد.
اگر تهدید محض، متوقف کردن، و محکم آن را بر من.
آقای یوجین Wrayburn. '
تهدیدی بدتر از در شیوه ای خود را از uttering نام منتقل شد، به سختی می تواند
او را به فرار. او به شما ثابت شده است.
قبول می کنید به نفع از او است.
شما در حال حاضر به اندازه کافی برای گوش دادن به او. من آن را می دانم، و همچنین به عنوان او می کند.
آقای Wrayburn است ملاحظه بوده است و خوب است به من، آقا، گفت: لیز، با افتخار، در
ارتباط با مرگ و با حافظه پدر فقیر من.
"بدون شک.
او البته خیلی محتاط و یک مرد بسیار خوب است، آقای یوجین Wrayburn است.
او هیچ چیز به شما، من فکر می کنم، گفت: لیز، با خشم به او نمی توانست
سرکوب.
اوه بله، او است. شما اشتباه وجود دارد.
او بسیار به من. 'چه کاری می تواند او را به شما می باشد؟
برادلی "او می تواند یک رقیب برای من در میان چیزهای دیگر، گفت:.
آقای سنگ مزار، 'به لیز بازگشت، با چهره در حال سوختن، آن را در شما ضعیف النفس است
صحبت من در این راه.
اما من قادر می سازد که به شما بگوید که من شما را دوست ندارد، و من هرگز دوست
شما از همان ابتدا، و هیچ موجود زنده دیگر است هر چیزی برای انجام با
اثر شما که بر من برای خودتان تولید می شود. "
برای یک لحظه سر خود را خم، به عنوان اگر تحت وزن، و او پس از آن نگاه دوباره،
مرطوب ساختن لب او.
"من که قرار بود با کمی برای گفتن باقی مانده بود.
من این همه در مورد آقای یوجین Wrayburn می دانستند، در حالی که شما رسم من به تو.
من در برابر دانش کوشید، اما کاملا بیهوده است.
این تفاوت در من. با آقای یوجین Wrayburn در ذهن من، من رفتم
در.
با آقای یوجین Wrayburn در ذهن من، من به شما فقط در حال حاضر صحبت می کرد.
آقای یوجین Wrayburn در ذهن من، من شده اند را کنار بگذارند و من اخراج شده اند. "
اگر شما به آن نام را برای تشکر از شما برای پیشنهاد خود را و کاهش آن است، آن را
تقصیر من، سنگ مزار آقای؟ "گفت: لیز، compassionating مبارزه تلخ او
نمی تواند پنهان، تقریبا به اندازه او و از آن احساس خطر دفع شد.
"من گله ای ندارم، او بازگشت، من تنها حاوی پرونده است.
من تا به حال با اعتماد به نفس دست به گریبان من را مشاهده کنید با وجود به شما کشیده می شود
آقای Wrayburn. شما ممکن است تصور کنید که چگونه اندک من عزت نفس
نهفته است.
او و مغموم بود و عصبانی، اما خودش در نظر گرفتن درد و رنج خود را سرکوب،
و دوستش برادرش.
و آن را زیر پای او قرار دارد، گفت: "برادلی، آشکار دست خود را در وجود خود،
و به شدت با آنها حرکتی هر دو نسبت به سنگ پیاده رو.
"به یاد داشته باشید که!
آن را زیر پا که شخص نهفته است، و او بر آن و exults بالای آن آج.
او نمی کند! گفت: "لیز. او می کند گفت: "برادلی است.
من ایستاده بود قبل از او چهره به چهره، و او به من خرد را در خاک خود
تحقیر، و رفت. چرا؟ از آنجا که او با پیروزی می دانستند چه بود
در فروشگاه را برای من به شب.
O، آقای سنگ مزار، شما صحبت می کنید کاملا به طور افراطی. "کاملا collectedly.
من می دانم آنچه من می گویم خیلی خوب است. در حال حاضر من همواره گفته ام.
من هیچ تهدیدی استفاده کرده اند، به یاد داشته باشید، من انجام داده اند بیش از شما نشان دهد که چگونه در مورد
غرفه -. مورد می ایستد، تا کنون در این لحظه برادر او sauntered
نمایش نزدیک.
او به به او darted، و او را به دست گرفتار شده است.
برادلی دنبال کردند، و دست های سنگین خود را بر روی شانه مخالف پسر گذاشته شد.
چارلی Hexam، دارم میرم خونه.
من باید با خودم به خانه راه رفتن به شب، و در اتاق من بدون اینکه صحبت بسته
به
شروع نیم ساعت را به من بده و بگذار آن باشم، تا به من در کار من در
صبح است. من باید در محل کار من فقط در صبح
به طور معمول.
Clasping دست او، او ادا کوتاه عجیب و غریب فریاد شکسته و راه خود را رفت.
خواهر و برادر، نگاه کردن به یکدیگر نزدیک لامپ در انفرادی باقی ماندند
کلیسا و صورت پسر را تیره و تاریک، تا او را در یک لحن خشن گفت: "چه
معنای این چیست؟
شما را به بهترین دوست من انجام می شود؟ با حقیقت!
"چارلی گفت:" خواهر او. صحبت می کنند کمی بیشتر با مالحظه!
من در را برای رسیدگی به طنز نیستم، یا مزخرف از هر نوع، پاسخ
پسر. "چه شما انجام شده است؟
چرا آقای سنگ مزار از ما در آن راه رفته است؟ "
او از من پرسید - شما می دانم که او از من پرسید - به همسر خود، چارلی.
پسر گفت: خوب؟، بی صبرانه.
و من به او بگویید که من نمی تواند همسر خود را موظف شد. '
شما مجبور بودند به او بگویید، تکرار پسر با عصبانیت، بین دندان های خود، و
rudely هل دادن او به دور است.
'شما مجبور بودند به او بگویید! آیا می دانید که او به ارزش پنجاه شما؟
آن را به آسانی ممکن است طوری باشد، چارلی، اما من می توانم با او ازدواج کنم.
'شما معنی است که شما آگاه است که شما می توانید او را درک نیست، و سزاوار نیست
او گمان می کنم؟ "منظورم این است که من او را دوست ندارم، چارلی،
و من با او ازدواج نکرده است.
پس از روح من، بانگ زد: "پسر، 'شما یک تصویر زیبا از خواهر!
پس از روح من، شما یک قطعه زیبا از disinterestedness!
و بنابراین تمام کوشش من برای صرفنظر کردن از گذشته و به خودم جمع آوری در جهان، و
بالا بردن شما با من، به امیال کم خود را مورد ضرب و شتم قرار گرفته، هستند "؟
"من شما را سرزنش نیست، چارلی.
گوش او بانگ زد: پسر، به دنبال دور در تاریکی.
"او به من سرزنش نیست! او خود را به نابود کردن بخت و اقبال من
و او خود را، و او به من سرزنش نیست!
چرا، شما به من، به آینده، که شما آقای سنگ مزار برای بیرون آمدن از سرزنش
حوزه به که او را به زینت است، و قرار دادن خود را در پای خود را، به
رد شده توسط شما!
نه، چارلی، من فقط به شما می گویم که من خود را گفت، که او را برای انجام این کار تشکر می کنم
به طوری که من متاسفم او، و من امیدوارم که او انجام خواهد داد خیلی بهتر، و خوشحال باشید.
برخی از لمس از رحم smote قلب سخت شدن پسر او بر او، نگاه او
بیمار پرستار کوچک در دوران کودکی، دوست بیمار خود، مشاور، و ریکلایمر در
بچگی، خواهر خود را فراموش کرده که همه چیز را برای او انجام داده بود.
لحن او دست کشید، و او را به بازوی او را از طریق او را به خود جلب کرد.
در حال حاضر، آمده است، لیز، اجازه ندهید که ما نزاع: اجازه دهید ما معقول و در موردش بحث کنیم مثل
خواهر و برادر. آیا شما به من گوش بده؟
'اوه، چارلی، او خود را از طریق اشک های شروع پاسخ داد؛ می توانم به شما گوش نکرده است.
و شنیدن چیزهای زیادی سخت. "پس من متاسفم.
وجود دارد، لیز!
متاسفم هستم unfeignedly. تو فقط من را.
حالا ببینید. آقای سنگ مزار است که کاملا به شما اختصاص داده شده است.
او به من گفت که در قوی ترین وجه او بوده است هرگز خود را برای یک
دقیقه مجرد از آنجایی که من برای اولین بار او را می بینید.
خانم Peecher، خانم رئیس ما - زیبا و جوان و همه - شناخته شده است به
بسیار به او متصل است، و او تا آنجا که به او نگاه نکنند یا از او بشنوم.
در حال حاضر، سرسپردگی خود را به شما باید یکی از بی طرف باید آن را نه؟
اگر او ازدواج دوشیزه Peecher، او را یک معامله بزرگ در تمام دنیوی
موارد، نسبت به ازدواج با شما.
خب پس، او هیچ به از آن است، او است؟
هیچ چیز، آسمان می داند "خیلی خوب است، گفت:" پسر، که
چیزی را به نفع خود، و یک چیز بزرگ.
سپس من بیاید آقای سنگ مزار تا همیشه به من، و او
یک معامله خوب است در قدرت او است، و البته اگر او برادرم در قانون بود او نمی خواهد
من کمتر خواهد کرد، اما در بیشتر.
آقای سنگ مزار می آید و confides در من، در روشی بسیار ظریف است، و می گوید: "من امیدوارم که من
ازدواج با خواهر شما خواهد بود حاضر به شما، Hexam، و برای شما مفید است؟ "
من می گویم: "هیچ چیز در جهان، آقای سنگ مزار وجود دارد، که می تواند بهتر از خوشحال
است. "
آقای سنگ مزار می گوید: "سپس من ممکن است بر دانش صمیمی خود را از من برای خوب شما تکیه می کنند
کلمه، خواهر Hexam خود را؟ "
و من می گویم: "بدیهی است، آقای سنگ مزار، و طبیعتا من یک معامله خوب از نفوذ
با او "بنابراین من، من، لیز '؟
بله، چارلی.
خوب گفت! در حال حاضر، می بینید، ما شروع به در،
لحظه ای که شروع به واقعا صحبت کردن در آن، مانند خواهر و برادر.
خیلی خوب است.
سپس شما وارد میدان می شوید
به عنوان همسر آقای سنگ مزار شما خواهد بود اشغال محترم ترین ایستگاه و
برگزاری یک مکان به مراتب بهتر در جامعه نسبت به تو را در حال حاضر شما خواهد بود، و شما را در
طول گرفتن از رودخانه در سمت و ترک
disagreeables قدیمی متعلق به آن، و به شما خواهد بود برای همیشه از dressmakers عروسک شر
و مستی پدران آنها، و مانند آن.
نه این که من می خواهم برای بی اعتبار کردن خانم جنی رن: جرات می توانم بگویم او همه به خوبی در
راه خود را، اما راه او راه خود را به عنوان همسر آقای سنگ مزار نمی باشد.
در حال حاضر، شما می بینید، لیز، در هر سه حساب - آقای سنگ مزار، در معدن، در شماست -
هیچ کس نمی تواند بهتر یا مطلوب تر است.
آنها در راه رفتن به آرامی به عنوان پسر سخن گفت، و در اینجا او هنوز ایستاده بود، برای دیدن چه تأثیری
او تا به حال ساخته شده است.
چشم خواهر او را بر او ثابت شد، اما به هیچ بازده نشان دادند، و او به عنوان
سکوت، او را کنار هم راه میرفتیم. برخی از ناراحتی در لحن خود را به عنوان
او از سر گرفت، هر چند که سعی در پنهان کردن آن است.
داشتن نفوذ بسیار با شما، لیز، به عنوان من، شاید من باید بهتر انجام داد.
که به حال چت با شما در وهله اول، قبل از آقای سنگ مزار سخن گفت
برای خودش.
اما واقعا این همه به نفع خود به نظر می رسید خیلی ساده و غیر قابل انکار است، و من تو رو به
همواره منطقی و معقول، که من آن را به ارزش در نظر نمی
در حالی که.
به احتمال زیاد اشتباه از من بود. با این حال، آن را به زودی حق مجموعه ای است.
است که نیاز به آن را درست انجام می شود، این است که برای شما به من بگویید در یک بار که من ممکن است به
خانه و ارسال آقای سنگ مزار که آنچه رخ داده است، نهایی نشده است، و آن را
همه دور آمده و نوشته شده توسط.
او دوباره متوقف شد. چهره رنگ پریده به نظر می رسید هیجان و نگرانی و عاشقانه
او، اما او سرش را تکان داد. آیا می توانید با آن صحبت کنم؟ "گفت: پسر به شدت.
"من چندان تمایلی به صحبت می کنند، چارلی هستم.
اگر من باید، باید. من می توانم به شما اجازه نیست که می گویند که هیچ مانند
چیزی که برای سنگ مزار آقای: من نمی توانم به شما اجازه می دهد هر چیزی برای گفتن به آقای سنگ مزار.
هیچ چیز باقی می ماند باید به او را از من گفت، پس از آنچه من برای خوب و همه گفت،
به شب.
و این دختر، گریه پسر، تحقیر او پرتاب کردن دوباره،
به خودش یک خواهر چارلی، عزیز است که بار دوم
است که شما تقریبا به من زده.
آیا کلمات من صدمه وارد نشود. من معنی نیست - بهشت ناکرده - که شما
در نظر گرفته شده، اما شما به سختی می دانیم چه ناگهانی نوسان شما خودتان را حذف
من.
"با این حال! گفت:" پسر، مصرف بدون توجه از نکوهش و به دنبال خود
ناامیدی میگردند، من می دانم که این بدان معنی است، و شما باید رسوایی من.
این بدان معنی است آنچه که من به شما گفته اند، چارلی، و نه چیزی بیشتر.
این درست نیست، گفت: "این پسر در لحن خشن، و می دانم که نیست.
این بدان معنی است آقای Wrayburn پرارزشتان را که معنی آن چه بود.
"چارلی! اگر شما به یاد داشته باشید هر روز از خودمان
با هم، خودداری کردن از! '
اما شما باید رسوایی من، سرسختانه دنبال پسر.
"من مصمم هستم که بعد از من از در منجلاب فرو بردن صعود، شما باید منو نمی
پایین.
شما می توانید رسوایی من اگر هیچ کاری با شما، و من هیچ ربطی به
با شما برای چارلی آینده است. '!
بسیاری از شب مانند این، و بسیاری از شب بدتر، من بر روی سنگ نشست
خیابان، hushing شما را در آغوش من است.
انکار کردن این کلمات را بدون حتی گفت شما پوزش می طلبیم برای آنها، و بازو های من باز هستند
شما هنوز هم، و بنابراین قلب من است. "من آنها را انکار کردن نیست.
من آنها را دوباره می گویند.
شما یک دختر inveterately بد و یک خواهر کاذب، و من با شما انجام می شود.
برای همیشه، من با شما انجام می شود! '
او ناسپاس و خارج از نزاکت خود را دست بالا آوردم که اگر آن را راه اندازی یک مانع بین
آنها، و خود را بر پاشنه خود را پرت و او را ترک کرد.
او پوست کلفت در همان نقطه ای، ساکت و بی حرکت باقی ماند، تا زمانی قابل توجه
ساعت کلیسا به او roused، و او را تبدیل به دور است.
اما پس از آن، با شکستن تحرک خود را شکستن. آمد
آب که قلب سرد پسر خودخواه یخ زده بود.
و ای که من دروغ می گفتند اینجا با مرده! 'و' O چارلی، چارلی، که این
باید پایان از تصاویر ما در آتش! تمام کلمات او گفت، او به عنوان
چهره خود را در دست های خود را بر روی سنگ مقابله گذاشته شد.
شکل گذشت و گذشت، اما متوقف شد و دور به او نگاه کرد.
این رقم از یک پیر مرد با سر متمایل بود، پوشیدن brimmed بزرگ کم
تاج کلاه و یک کت بلند skirted.
پس از کمی مردد، این رقم به پشت، و پیشرفت با هوای
لطافت و رحم و شفقت، گفت:
ببخشید، زن جوان، برای صحبت کردن با شما، اما شما در زیر برخی از پریشانی
ذهن داشته باشند.
من نمی توانم عبور بر راه من و ترک شما اشک به تنهایی، اگر چیزی وجود دارد
در محل. آیا می توانم به شما کمک کنم؟
می توانید هر چیزی را به شما آرامش بدهد؟
او سر خود را در صدا به نوع این کلمات مطرح شده است، و جواب داد با خوشحالی می پذیریم، O، آقای
Riah، آن را به شما "دخترم، گفت: پیر مرد ایستاده ام
شگفت زده!
من به عنوان یک غریبه صحبت کرد. نگاهی به بازوی من، بازوی من.
آنچه شما ناراحت؟ چه کسی انجام داده است؟
دختر بیچاره، دختر فقیر! '
sobbed لیز: برادرم با من کج خلقی، '،' و انکار من.
او یک سگ است بیهوده است، گفت: "یهودی، با عصبانیت.
بگذار او برود.
گرد و غبار را از پا تو را تکان دهید و به او اجازه دهید برود.
بیا، دختر!
بیا با من به خانه - اما در سراسر جاده ها است - و وقت کمی برای بهبود
صلح و چشم خود را شایسته، و پس من به شما شرکت از طریق تحمل
خیابان.
از آن گذشته زمان معمول خود است، و به زودی در اواخر، و راه طولانی است، و
شرکت خیلی از درها به شب وجود دارد.
او پذیرفت پشتیبانی از او را ارائه و آنها را به آرامی از گذشت
کلیسا.
آنها در عمل در حال ظهور را به شاهراه اصلی بود، که یکی دیگر از شکل
loitering discontentedly توسط، و به دنبال بالا خیابان و پایین آن، و همه چیز در مورد،
آغاز شد و بانگ زد: "لیز! چرا، کجا بودی؟
چرا، چه ماده؟ همانطور که یوجین Wrayburn در نتیجه او را خطاب، او
جلب کرد به یهودی، نزدیک تر است و سرش را خم.
یهودی که در کل یوجین در یک نگاه تیز گرفته، چشم خود را بر بازیگران
زمین، و بی صدا ایستاده بود. لیز، مهم نیست که چه شده است؟
آقای Wrayburn، من می توانم به شما بگویم در حال حاضر است.
من می توانم به شما بگویم به شب، اگر من همیشه می تواند به شما بگوید.
دعا کنید من رو ترک کنی 'اما، لیز، آمدم به صراحت به شما بپیوندد.
آمدم خانه به راه رفتن با شما، که در یک قهوه خانه در این محله dined و
دانستن ساعت شما.
شده اند و من طولانی مورد، افزود: یوجین، مانند ضابط، یا، با یک نگاه
در Riah clothesman قدیمی است. یهودی برداشته تا چشم او، و در زمان
یوجین یک بار دیگر، در یکی دیگر از نگاه.
آقای Wrayburn، دعا، نماز، مرا با این محافظ.
و یک چیز بیشتر. دعا کنید، دعا کنید از خودتان مراقب باشید.
اسرار Udolpho! گفت: "یوجین، با نگاهی پر از شگفتی است.
ممکن است من برای درخواست، معافیت در حضور نجیب زاده مسن، که این
نوع محافظ؟
"یک دوست قابل اعتماد است، گفت:" لیز. "من به او اعتماد خود را کاهش دهد، 'بازگشت
یوجین. اما شما باید به من، به لیز است
مهم است؟
برادر او است که ماده، گفت: پیر مرد، بلند کردن دوباره چشمان او.
برادر ما مهم است؟ به یوجین بازگشت، با تحقیر روح.
برادر ما است ارزش یک اندیشه نیست، به مراتب کمتر یک قطره اشک.
چه برادر ما انجام می شود؟ '
پیر مرد برداشته تا چشمان خود را دوباره، با یک قبر نگاه در Wrayburn، و یک قبر
نگاه در لیز، ایستاده نگاه کردن.
هر دو پر از معنی است که حتی یوجین در زندگی حرفه ای نور خود را چک می شد، و
فروکش را به متفکر: پیف!
با هوا صبر کامل، پیر مرد، باقی مانده قطع و نگه داشتن چشمان او
بازیگران کردن، ایستاده بود، حفظ بازوی لیز، به عنوان اینکه در عادت خود را از منفعل
استقامت، این امر می تواند همه را یک به او اگر او وجود دارد بی حرکت ایستاده بود تمام شب.
اگر آقای آرون، گفت: "یوجین، که به زودی این خسته، 'به اندازه کافی خوب خواهد بود
واگذاری اتهام خود را به من، او را کاملا رایگان برای هر تعامل او ممکن است مجبور
در کنیسه.
آقای هارون، محبت را به شما داشته باشد؟ اما پیر مرد ایستاده بود سهام هنوز.
عصر بخیر، آقای هارون، گفت: "یوجین، مودبانه؛ ما نیاز داریم که بازداشت شما نیست.
سپس عطف به لیز، دوست ما آقای هارون کمی کر است؟
شنوایی من بسیار خوب است، آقا مسیحی، جواب پیر مرد به آرامی؛
اما من فقط یک صدای به شب، شنیدن تمایل به ترک این دوشیزه قبل از من
او را منتقل به خانه اش.
اگر او درخواست، من آن را انجام دهد. من آن را برای هیچ کس دیگری را انجام دهد.
ممکن است بپرسم چرا، آقای هارون؟ یوجین، کاملا دست نخورده در سهولت او گفت.
"ببخشید.
اگر او به من می پرسد، من به او بگویم، 'پاسخ پیر مرد.
گفت: "من به هیچ کس دیگر. بگویم" من از شما درخواست نمی کنم، لیز، و التماس می کنم
تو به من را به خانه.
آقای Wrayburn، من تا به حال یک محاکمه تلخ به شب، و من امیدوارم که شما من فکر نمی کنم
ناسپاس است، و یا مرموز، یا تغییر است. من نه، من بد بخت.
دعا کنید به یاد داشته باشید آنچه که من به شما گفت.
دعا کنید، دعا، مراقبت است. "عزیزم لیز، او، بازگشت و در پایین
صدا، خم شدن بیش از او در طرف دیگر، از چه؟
از چه کسی؟
هر یک از شما به تازگی دیده می شود و ساخته شده خشمگین است. "
او جامعی انگشتان خود و خندید.
بیا، گفت: "او، از آنجایی که هیچ بهتر ممکن است، آقای هارون و من این اعتماد، تقسیم و
دیدن خانه شما با هم. آقای هارون در آن سمت، من در این.
اگر کاملا سازگار به آقای هارون، اسکورت در حال حاضر خواهد شد. ادامه
او قدرت خود را بر او می دانستند. او می دانست که او نمی خواهد بر او اصرار
ترک کردن او را.
او می دانست که، ترس او را برای او در حال تحریک، او خواهد بود مضطرب اگر او بودند
از دید او.
برای همه سبک سری ظاهری و بیتوجهی، او می دانست آنچه را به انتخاب
می دانم که از افکار قلب او.
و در کنار او، تا پر زرق و برق، بدون در نظر گرفتن همه که خواسته شده بود
در برابر او، پس در sallies و متانت خود را نسبت به محدودیت های تاریک از
خواستگار او و بد اخلاقی خودخواهانه از او
برادر آنقدر به او وفادار، به نظر می آمد، زمانی که سهام خود را بی وفا بود؛
مزیت بسیار زیاد، نفوذ مسحور کننده او بود آن شب!
اضافه کردن به استراحت، دختری فقیر، که او را به خاطر او را تخطئه می شنیده بود، و
او برای او متحمل شده بود، و جای تعجب است که زنگ های گاه به گاه خود را از جدی
علاقه (بیتوجهی، به عنوان
اگر آن را به آرامش) خود را در نظر گرفته شد، که سبکترین لمس او، سبک خود را نگاه کنید، او را
حضور در کنار او در خیابان تاریک مشترک، مثل یک نگاه اجمالی، مسحور
جهان، که طبیعی بود برای حسادت
و کینه توزی و تمام خسیسی قادر به تحمل روشنایی، و به نیرومند کردن در عنوان
ارواح بد ممکن است.
چیزی بیشتر از تعمیر در Riah گفت، آنها را لیز رفت مستقیم
محل سکونت. کوتاه کمی از درب خانه او جدا
از آنها رفت و به تنهایی.
آقای هارون گفت: "یوجین، زمانی که آنها با هم در خیابان مانده بودند، با بسیاری از
با تشکر از شرکت شما، آن را برای من باقی مانده ناخواسته به خداحافظی.
آقا، بازگشت از سوی دیگر، "من به شما شب خوب، و من آرزو می کنم که شما
فکر.
آقای هارون، 'بازگشت یوجین، من به شما شب خوب، و من آرزو می کنم (برای شما
کمی کسل کننده) است که شما خیلی متفکر نیست.
اما در حال حاضر، که به نوبه خود برای شب پخش شد، و زمانی که در چرخش پشت خود
بر یهودی او آمدند از صحنه، اندیشمندانه خود بود.
چگونه تعلیم و دستور مذهبی نوعی درخت اقاقیا اجرا شود؟ او زمزمه، که او به نور سیگار برگ خود را متوقف است.
'چه چیزی در این است که از آن آمده است؟ چه کار می کنید؟
از کجا می خواهید؟
ما به زودی باید هم اکنون می دانیم. آه! با آه سنگین.
آه سنگین به عنوان اگر اکو مکرر، یک ساعت پس از آن، هنگامی که Riah، که
شده بود در برخی از مراحل را در یک گوشه تاریک نشسته بر در مقابل خانه، به وجود آمد و
راه و روش بیمار خود را سرقت از طریق
خیابان ها در لباس های باستانی خود را، مانند شبح از زمان خروج است.