Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پنجم ایجاد خانه مجله
سپتامبر 30 ، 1659. - I ، فقیر و بدبخت رابینسون Crusoe ، غرق شدن در یک
طوفان وحشتناک در ان نزدیکی ها ، در ساحل در این ملال انگیز ، جزیره تاسف است ، که من
به نام "جزیره ناامیدی" ؛ همه
بقیه شرکت کشتی در حال غرق ، و من تقریبا مرده است.
تمام بقیه روز من در afflicting خودم در ملال انگیز صرف
شرایط من به viz آورده شد.
من تا به حال نه غذا ، خانه ، لباس ، سلاح ، و نه جایی برای پرواز به ، و در ناامیدی از هر
امدادی ، چیزی جز مرگ یا قبل از من ، من دیدم که باید توسط وحشی بلعیدم
جانوران ، به قتل های وحشی ، و یا می خواهید برای مواد غذایی به گرسنگی.
در این روش از شب من در خواب یک درخت ، به خاطر ترس از موجودات وحشی ، اما خواب
کاملا ، هر چند که تمام شب بارید.
اکتبر 1. - در صبح من تو را دیدم ، به جای تعجب بزرگ من ، کشتی شناور با حال
جزر و مد بالا ، و در ساحل بسیار نزدیکتر ، دوباره این جزیره رانده شده ، که در آن ، آن را به عنوان
شد برخی از راحتی ، از یک سو ، برای ، دیدن
او مجموعه ای نشسته ، و به تکه های شکسته نه ، من امیدوار ، اگر باد کاهش خواهد یافت ، من ممکن است دریافت کنید
هیئت مدیره ، و برخی از مواد غذایی و necessaries از او را برای من تسکین ، پس ، از سوی دیگر
دست ، از آن غم و اندوه من در از دست دادن من تازه
رفقا ، که ، من تصور ، اگر همه ما در هیئت مدیره به حال باقی ماند ، ممکن است کشتی را نجات داد ،
و یا ، حداقل ، که آنها نبود همه غرق شده بودند ، و آن ، بود
مردان ذخیره شده است ، شاید ممکن است ساخته شده اند
ما یک قایق از خرابه های کشتی به ما به برخی از بخش دیگری از انجام
جهان است.
من بخش بزرگی از این روز در خودم گیج کننده در این کارها به سر برد ، اما در
طول ، از دیدن کشتی تقریبا خشک ، من از شن و ماسه به عنوان نزدیک که من می تواند رفت ، و پس از آن
شنا در هیئت مدیره.
در این روز نیز آن را ادامه داد باران ، هر چند با باد در همه.
از اکتبر 1 به 24th. ، تمام این چند روز به طور کامل در بسیاری از صرف
سفر به همه من می تواند از کشتی ، که من در ساحل آورد هر جزر و مد از
سیل بر rafts.
باران بیشتر در روز ، هر چند با فواصل زمانی عادلانه آب و هوا ، اما
به نظر می رسد این فصل بارانی بود.
اکتبر 20. - I واژگونی قایق من ، و همه کالا من بر آن شدم تا به حال ، اما ، در
آب کم عمق شدن ، و از چیزهایی که عمدتا سنگین ، من بهبود بسیاری از آنها زمانی که
جزر و مد شد.
اکتبر 25. - بارید آن شب و تمام روز ، با برخی از gusts از باد ؛ که در طی آن زمان
کشتی شکست در قطعات ، در اثر وزش باد کمی سخت تر از قبل ، و هیچ
بیشتر می شود ، دیده می شود به جز خراب کردن از او ، و تنها در آب کم است.
من این روز را در پوشش و تامین کالا که من تا به حال صرف نجات داد ، که باران
ممکن است آنها را خراب نکند.
اکتبر 26. - I در مورد ساحل راه می رفت تقریبا در تمام روز ، برای پیدا کردن یک محل به رفع من
زندگی ، تا حد زیادی مربوط به خودم را از هر گونه حمله در شب امن ، یا
از حیوانات وحشی یا مردان است.
به سوی شب ، من از یک مکان مناسب و ثابت ، که زیر تخته سنگ ، مشخص شده و از یک نیم دایره
برای قرار گاه من ، که من به حل و فصل با یک کار ، دیوار ، یا تقویت
غنی سازی ، شمع ساخته شده از دو برابر ، در صف با کابل و بدون با چمن.
از 26 به 30 من خیلی سخت در حمل و فروش من به من کار کرده
زندگی ، هر چند بخشی از آن زمان بارید بسیار سخت است.
31 ، در صبح ، من را به این جزیره رفت و با اسلحه من ، برای برخی به دنبال
مواد غذایی ، و کشف کشور است. وقتی که من او را کشته ، بز ، و بچه او را من به دنبال
خانه ، که من پس از آن نیز کشته شدند ، چرا که آن را نمی خواهد می شود.
نوامبر 1. - I تا چادر من که زیر تخته سنگ ، وجود دارد و برای اولین شب دراز ، ساخت
آن را به عنوان بزرگ به من می تواند ، با سهام محور در نوسان امام جواد به من بر.
نوامبر 2. - I تا تمام سینه من و تخته و قطعات از چوب ساخته شده است که من
rafts ، و با آنها شکل گرفته دور حصار من ، کمی در جای من تا به حال مشخص شده
برای غنی سازی است.
نوامبر 3. - I با تفنگ من رفت و کشته شدن دو fowls مانند اردک ، که بسیار خوب
مواد غذایی. در بعد از ظهر به کار را به من
جدول.
Nov4. ، امروز صبح شروع کردم به منظور بار من از کار ، از بیرون رفتن با اسلحه من ،
ساعت هم خواب ، و هم از انحراف ، viz. هر روز صبح من با تفنگ من راه می رفت
دو یا سه ساعت ، اگر آن باران نیست ؛
پس از آن به کار خودم تا 11:00 در مورد کار و پس از آن چه من تا به حال زندگی می کنند غذا خوردن
در و 12-2 من وضع به خواب ، آب و هوا بودن بیش از حد گرم.
و پس از آن ، در شب ، به کار دوباره.
بخش کار این روز و از بعدی به طور کامل در ساخت من شد
جدول ، برای من هنوز اما یک کارگر بسیار متاسفم ، هر چند ساعت هم من ساخته شده است و ضرورت
یک مکانیک کامل و طبیعی به زودی پس از ، و به اعتقاد من آنها را از هر کس دیگری انجام دهد.
نوامبر 5. ، در این روز در خارج از کشور با تفنگ و سگ من رفت و کشته شدن یک گربه وحشی ، پوست خود را
بسیار نرم است ، اما به او گوشت خوب برای هیچ چیز ، هر موجودی که من کشته
در زمان از پوست و حفظ آنها.
به آینده توسط دریا ساحل ، من تو را دیدم انواع بسیاری از دریا fowls ، که من نمی
درک ، اما شگفت زده شد ، و تقریبا ، وحشت زده با دو یا سه مهر و موم ، که ،
در حالی که من در نگاه ، به خوبی نمی شناخت
آنها چه می شد ، رو به دریا ، و من برای آن زمان موفق به فرار.
نوامبر 6. پس از راه رفتن صبح من رفتم با میز کار من دوباره ، و به پایان رسید آن ،
اما نه به میل من و نه آن را مدت ها قبل از من یاد گرفتم تا آن را ترمیم میکنند.
نوامبر 7. ، در حال حاضر شروع به حل و فصل عادلانه آب و هوا.
7 ، 8 ، 9 ، 10 ، و بخشی از 12th (برای 11th یکشنبه بود) من در زمان
به طور کامل به من یک صندلی را ، و با گرفتاری های زیادی از آن را به شکل قابل تحمل است ، اما
هرگز به من لطفا و حتی در ساخت آن قطعات را چند بار در خارج شود.
Note. - I به زودی غفلت نگه داشتن من یکشنبه ها ، برای ، حذف علامت من برای آنها را در پست من ،
من که فراموش کرده بود که.
نوامبر 13. - بارید آن در این روز ، که من بسیار تازه و سرد
زمین ، اما آن را با رعد و برق وحشتناک و رعد و برق ، که من وحشت همراه بود
dreadfully ، به خاطر ترس از پودر است.
به محض این که آن شد ، من به حل و فصل جداگانه سهام من از پودر را به عنوان بسیاری از
بسته های کوچک که ممکن است ، که ممکن است در خطر است.
نوامبر 14 ، 15 ، 16. - این سه روز من در ساخت سینه کمی مربع ، و یا جعبه های صرف شده ،
که ممکن است یک پوند نگه دارید ، و یا در اکثر 2 £ ، پودر و به همین ترتیب ، قرار دادن
پودر در ، من آن را در مکان به عنوان حالت کاربردی
امن و از راه دور از یکدیگر امکان پذیر است.
در یکی از این سه روز من به کشته شدن یک پرنده های بزرگ که خوب بود به خوردن ، اما من می دانستم که نمی
آنچه را به آن تماس بگیرید.
نوامبر 17. - در این روز من شروع به حفاری در پشت چادر من را به سنگ ، اتاق را برای من به
conveniency است.
Note. - سه چیز من بسیار برای این کار می خواست viz. کلنگ دو سر ، یک بیل و یک
چرخ دستی و یا سبد ، پس من از کار من desisted ، و شروع به در نظر بگیرید که چگونه به
عرضه که می خواهند ، و من برخی از ابزار است.
همانطور که برای کلنگ زدن ، من استفاده از کلاغ آهن ، که به اندازه کافی مناسب بود ، هر چند
سنگین ، اما چیزی که بعد از یک بیل یا بیل زدن بود ، این بود کاملا ضروری ،
که ، در واقع ، من چیزی می تواند انجام
effectually بدون آن ، اما چه نوع از یک را به من می دانستم که نیست.
نوامبر 18. - روز بعد ، در جستجوی جنگل ، که من پیدا کردم یک درخت که از چوب ، و یا مانند
آن ، که در آنها تماس Brazils آهن درخت ، برای سختی بیش از آن.
از این ، با کار بزرگ و تقریبا خراب تبر من ، من برش یک قطعه ، و به ارمغان آورد
آن خانه ، بیش از حد ، به سختی به اندازه کافی ، برای آن بیش از سنگین است.
سختی بیش از حد از چوب ، و من هیچ راهی دیگر ، من بلند در حالی که
بر این دستگاه ، برای من آن را کار کرده effectually کم و کمی به
شکل یک بیل یا بیل زدن. دسته
دقیقا مانند ما در انگلستان شکل گرفته ، که بخشی از هیئت مدیره بدون داشتن آهن گل الود
بر آن در پایین ، آن را به من گذشته نه چندان دور ، اما خدمت کرده و به اندازه کافی برای
استفاده می کند که من تا به حال به مناسبت به آن را به.
اما هرگز به یک بیل بود ، به اعتقاد من ، پس از آن مد شده ، و یا تا زمانی که در ساخت.
من هنوز دچار کمبود ، برای من می خواستم یک سبد یا یک چرخ دستی.
سبد خرید من نمی تواند به هیچ وجه ، هیچ چیز مانند شاخه های کوچک که
خم شدن به ترکهای افزار ، حداقل ، هیچ کدام هنوز یافت و به عنوان را به یک چرخ دستی ، من
خیالی من می تواند همه چرخ را ، اما
که من تا به حال هیچ مفهوم و نه من می دانم هم چگونه به آن در کنار ، من تا به حال هیچ
راه ممکن را به gudgeons آهن برای اسپیندل و یا محور چرخ را به اجرا در.
بنابراین من از آن به بیش از ، و بنابراین ، برای حمل
به دور زمین که من از غار حفر شده ، من به من یک چیز مثل یک بالا و پایین پریدن که
کارگران حمل ملات در زمانی که آنها خدمت به bricklayers.
این برای من چندان دشوار نیست به عنوان ساخت بیل : و در عین حال این و
بیل ، و تلاش من بیهوده است که ساخته شده را به یک چرخ دستی ، مرا تا هیچ
کمتر از چهار روز ، من همیشه به استثناء
راه رفتن صبح من با تفنگ من ، که من به ندرت شکست خورد ، و بسیار به ندرت شکست خورده نیز
خانه آوردن چیزی مناسب به غذا خوردن.
نوامبر 23. - من کار های دیگر که در حال حاضر هنوز هم ایستاده بود ، چون من از ساخت این ابزار ،
زمانی که من در ادامه به پایان رسید بود ، و کار روز به روز ، به عنوان قدرت و هم من
اجازه ، من صرف هیجده روز به طور کامل در
گسترش و تعمیق غار من ، که ممکن است کالاهای من commodiously نگه دارد.
Note. ، در تمام این مدت من مشغول به کار را به این اتاق و یا غار بزرگ به اندازه کافی به
جای من به عنوان یک انبار یا مجله ، آشپزخانه ، غذاخوری اتاق ، و یک انبار.
به عنوان مسکن برای من ، من به چادر نگه داشته ، به جز که گاهی اوقات ، در فصل مرطوب از
سال ، آن را سخت بارید که من نمی توانستم خودم را خشک ، که من ایجاد می شود
پس از آن به پوشش دادن همه جای من در درون من
قطب با رنگ روشن و بلند ، در قالب rafters ، تکیه بر سنگ ، و بار
آنها را با پرچم و برگ زیادی از درختان ، مانند یک کاه اندود کردن.
دسامبر 10. - I آغاز شد اکنون به فکر می کنم و یا طاق غار من به پایان رسید ، زمانی که در یک ناگهانی (آن
به نظر می رسد من از آن ساخته شده بود بیش از حد بزرگ) یک مقدار زیادی از زمین از بالا به پایین در سقوط کرد
یک طرف ، آنقدر که ، در کوتاه مدت ، آن را
frighted من ، و نه بدون دلیل ، بیش از حد ، اگر من برای زیر آن شده بود ، من تا به حال هرگز
می خواستم یک قبرکن.
من تا به حال هم اکنون مقدار زیادی از کار را به انجام دوباره ، برای من تا به حال زمین سست را به انجام
از ، و ، بود که از اهمیت بیشتر ، من تا به حال سقف به سرپا نگه داشتن ، به طوری که ممکن است
مطمئن باشید بیشتر می آمده است.
دسامبر
11. - در این روز من با آن کار می کنند بر این اساس ، و من two سواحل پست و یا
تن به تن راست را به بالا ، با دو تکه تخته را در هر پست بیش از این من
روز بعد به پایان رسید و تنظیمات بیشتر
پست ها با تخته ، در حدود یک هفته بیشتر سقف را جلب کرده ، و پست ،
در ردیف ایستاده ، من را برای پارتیشن به بخش خارج از خانه بوده است.
دسامبر 17. - از این روز به 20 من قرار داده قفسه ، و زدم تا ناخن در پست ،
به قطع است که می تواند همه چیز را گذاشت و من شروع به نظم در می شود
در داخل درب ها.
دسامبر 20. - حالا من همه چیز را به غار انجام شده ، و شروع به ارائه خانه من ، و
تنظیم چند قطعه از تخته های شبیه به یک میز کشودار واینه دار ، به منظور victuals بر من ، اما
تخته شروع می شود بسیار کمیاب با من نیز ، من به من یکی دیگر از جدول.
دسامبر 24. - میزان باران تمام شب و تمام روز. بدون تکان دهنده است.
دسامبر 25. - باران در تمام طول روز.
دسامبر 26. - بدون باران ، و زمین بسیار سرد تر از قبل ، و pleasanter.
دسامبر 27. - کشته شدن یک جوان بز ، و lamed دیگر ، به طوری که من آن را گرفتار و به رهبری آن
خانه در یک رشته ، زمانی که من آن را در خانه بود ، من محدود و متلاشی پای آن است ، که بود
شکست.
NB - من در زمان مراقبت از آن چنین است که آن را زندگی می کردند ، و ساق پا رشد به خوبی و به قدرت
همیشه ، اما ، به پرستاری من آن را تا زمانی ، آن را رشد اهلی ، و به رنگ سبز کمی در تغذیه
درب من ، و نمی خواهد برود.
این اولین بار است که من فکر سرگرم پرورش تا برخی از اهلی شد
موجودات ، که من ممکن است زمانی که مواد غذایی پودر و شات من تمام صرف شده است.
دسامبر 28،29،30،31.- بزرگ گرم ، و هیچ نسیم ، به طوری که هیچ تکان دهنده وجود دارد
در خارج از کشور ، به جز در شب ، برای مواد غذایی ، این بار من در قرار دادن همه چیز من صرف
در داخل درب ها.
ژانویه 1. ، هنوز هم بسیار داغ : اما من در خارج از کشور رفت و اوایل و اواخر با تفنگ به من ، و وضع
هنوز هم در وسط روز است.
این شب ، از رفتن دورتر به دره که وضع به سمت مرکز
جزیره ، من تعداد زیادی از بز وجود دارد ، هر چند بسیار خجالتی ، و سخت به
در ، با این حال ، من حل را امتحان کنید اگر من می تواند سگ من را نیست که آنها را شکار کردن.
فروردین 2. ، بر این اساس ، روز بعد با سگ من رفت ، و او را به بز است ،
اما من ، اشتباه گرفته شد و برای همه آنها در مورد به سگ رو به رو ، و او می دانست او در خطر
خیلی خوب ، برای او نمی خواهد آمد و آنها را در نزدیکی.
فروردین 3. - I آغاز شد حصار یا دیوار من ، که ، که هنوز هم حسادت من که توسط حمله
کسی ، من حل و فصل را بسیار ضخیم و قوی است.
NB - این دیوار که قبل از شرح داده شده ، من به عمد حذف آنچه گفته شد در
مجله ، آن را کافی است برای مشاهده ، که من هیچ وقت کمتر از از 2 بود
ماه ژانویه به آوریل 14 کار می کند ،
در پایان ، و تکمیل این دیوار ، اگر چه بیشتر از اطلاعات مربوط به 24 متری
در طول ، یک نیم دایره از یک مکان در سنگ به جای دیگر ، در مورد
eight متری از آن ، از درب غار که در مرکز در پشت آن.
تمام این مدت من خیلی سخت کار می کرد ، باران من مانع بسیاری از روز ، نه ، گاهی اوقات
هفته را با هم ، اما من فکر می کردم هرگز نباید کاملا امن تا این دیوار
تمام شده بود و آن را کمیاب معتبر
آنچه غیر قابل بیان همه چیز را با کار انجام شد ، به خصوص شمع آوردن
از جنگل و رانندگی آنها را به داخل زمین ، برای من ساخته شده آنها را بسیار از من بزرگتر
نیاز به انجام داده اند.
وقتی این دیوار ، تمام شده بود و دو در خارج ، حصار با دیوار چمن
مطرح شده از نزدیک به آن ، من خودم را درک است که اگر هر نفر از مردم به در ساحل می آیند
وجود دارد ، آنها هر چیزی را درک نمی
مثل زندگی ، و آن را بسیار خوب من این کار ، به عنوان ممکن است مشاهده این پس ، بر
یک جشن بسیار قابل توجه است.
در طول این زمان من دور من در جنگل ها را برای بازی ساخته شده هر روز وقتی که باران
اجازه من ، اکتشافها ، نوآوریها و مکرر در این پیاده روی و یا از چیزی دیگر ساخته شده به من
استفاده ، به خصوص ، من یک نوع
کبوتر وحشی ، که ساخت ، نه به عنوان چوب کبوتر در یک درخت ، بلکه به عنوان خانه
کبوتر ، در چاله ها از سنگ ها و گرفتن تعدادی از جوانان ، به تلاش
نژاد آنها را تا اهلی ، و تا بود ، اما هنگامی که
آنها بزرگ شد بزرگتر آنها پرواز به دور است ، که شاید در ابتدا می خواهم برای تغذیه بود.
آنها ، برای من تا به حال هیچ چیزی را به آنها بدهد ، با این حال ، من اغلب لانه خود را بر داشت ،
و هم آنهایی که جوان خود را ، که بسیار خوب است گوشت شد.
و اکنون ، در امور خانواده من ، من پیدا کردم خودم را در بسیاری از مایل
چیزهایی که من فکر کردم در ابتدا آن را غیر ممکن بود برای من را ، به عنوان ، در واقع ، با
برخی از آنها این بود : به عنوان مثال ، من هرگز نمی تواند یک بشکه به hooped.
من تا به حال واحد گنجایش مایعات قدیمی کوچک و یا دو ، که من قبل از مشاهده ، اما من هرگز نمی تواند وارد در
ظرفیت ایجاد شده توسط آنها را ، هر چند که من هفته ها در مورد آن به سر برد ، من نه
را در سر ، و یا پیوستن به staves تا
درست به یک دیگر را به عنوان آب نگه دارد ؛ بنابراین من داد که بیش از.
در وهله بعد ، من در از دست دادن بزرگ برای شمع بود ، به طوری که به محض تا کنون از آن بود
تاریک ، که به طور کلی توسط 7:00 بود ، من به رفتن به رختخواب موظف شد.
من به یاد توده از موم که من با شمع آفریقایی ماجراجویی در من ساخته شده ، اما
من تا به حال هیچ کدام از این که در حال حاضر ، تنها راه چاره من بود ، که زمانی که من یک بز کشته بود من
پیه را نجات داد ، و با یک بشقاب کوچک
ساخته شده از خاک رس ، که من در آفتاب پخته شده ، به که من به آن اضافه شده و فتیله از الیاف قیراندود کنف مخصوص درزگیری ، من
من یک لامپ و این نور را به من داد ، هر چند مشخص نیست ، نور ، ثابت مانند یک شمع.
در وسط از همه کارگران است که من از آن اتفاق افتاد ، rummaging چیز من ، من یک کمی
کیسه که ، که من قبل از اشاره ، با ذرت پر شده را برای تغذیه به حال
مرغ و نه برای این سفر ، اما قبل از آن ، گمان می کنم ، هنگامی که کشتی از لیسبون.
در ادامه کمی از ذرت است که در کیسه شده بود همه توسط موش بود بلعیدم ،
و من تو را دیدم چیزی در کیسه اما پوسته و گرد و غبار و در حال حاضر به کیسه برای
برخی از استفاده های دیگر (من فکر می کنم این بود که
پودر در ، زمانی که من آن را برای ترس از رعد و برق ، و یا برخی از استفاده از چنین تقسیم) ، من را تکان داد
پوسته ذرت از آن در یک طرف غنیسازی من ، در زیر سنگ است.
آن را کمی قبل از باران های بزرگ فقط در حال حاضر به ذکر است که من این مسائل به دور انداخت ،
مصرف بدون توجه ، و نه آنقدر که من به عنوان به یاد هر چیزی را پرتاب کردند
وجود دارد ، هنگامی که ، حدود یک ماه بعد ، و یا
thereabouts ، من برخی از ساقه چند از عکاسی چیزی سبز از زمین ،
خیالی که من ممکن است برخی از گیاهان من تا به حال دیده می شود نیست ، اما من شگفت زده شد ، و
کاملا ، زمانی که ، شگفت زده پس از کمی
دیگر زمان ، من در حدود ده یا دوازده گوش بیرون می آیند ، که کامل جو سبز شده بودند ،
از نوع همان است که ما در اروپا ، نه ، به عنوان جو انگلیسی ما است.
این غیر ممکن است برای بیان حیرت و سردرگمی از افکار من
به این مناسبت.
من تا کنون عمل کرده بود ، بر هیچ پایه و اساس مذهبی در همه ، در واقع ، من تا به حال تعداد کمی از
مفهوم دین در سر من ، و نه هیچ حس هر چیزی را که به حال سرگرم بود
در غیر این صورت از پا افتادهی من به عنوان شانس ، یا ،
که ما به آرامی می گویند ، آنچه خدا را خوشنود ، بدون به اندازه تحقیق راجع به پایان
از مشیت الهی در این کارها ، و یا منظور او در حاکم حوادث برای جهان است.
اما پس از من تو را دیدم جو رشد وجود دارد ، در آب و هوا که من می دانستم که برای مناسب نیست
ذرت ، و به خصوص که من می دانستم که چگونه از آن آمد وجود ندارد ، آن را به من مبهوت عجیب ، و من
شروع به نشان می دهد که خداوند به طور معجزه آسایی
دانه ایجاد می شود او را بدون هر گونه کمک از بذر کاشته رشد ، و که آن را تا شد
صرفا برای معاش من است که در وحشی ، محل بدبختی می کنم.
این لمس قلب من کمی ، آورده و اشک از چشمان من ، و من شروع به برکت
خودم که چنین نابغه ای از طبیعت باید به حساب من اتفاق می افتد ، و این بود
بیشتر عجیب و غریب به من ، چون من نزدیک آن را دیدم
هنوز هم ، در تمام طول در کنار سنگ ، برخی دیگر از ساقه های عقب افتاده ، که ثابت کرد
به ساقه های برنج ، و که من می دانستم ، چون من تا به حال دیده می شود آن را در آفریقا رشد می کنند زمانی که من
بود در ساحل وجود دارد.
من نه تنها این تولیدات خالص کند برای حمایت از من به فکر ،
اما شک نیست که بود در محل وجود دارد ، من در تمام آن بخش از رفت و
جزیره ، جایی که قبل از من شده بود ، مشابه در
هر گوشه ، و زیر هر سنگ ، به بیشتر از آن را ، اما من می تواند هر گونه پیدا کند.
در گذشته آن را به افکار من رخ داده است که من را تکان داد یک کیسه از گوشت مرغ ، از در که
محل و سپس شروع به تعجب بس و من باید اعتراف مذهبی من
شکر کردن را آموخته به مشیت خدا شروع به
خرد کردن ، بیش از حد ، بر کشف است که این همه چیزی بود اما آنچه که معمول بود.
هر چند که من باید به عنوان سپاسگزار برای بنابراین عجیب و پیش بینی نشده به عنوان صرفه جویی شده است
اگر آن معجزه آسا شده بود ، برای آن بود
واقعا کار کند به من ، که باید به منظور تعیین و یا که ده یا دوازده
دانه های ذرت را باید unspoiled ، زمانی که موش تمام بقیه از بین برده بودند ،
که اگر آن را از آسمان شده بود ، کاهش یافته است ، به عنوان
همچنین ، که من باید آن را از پرتاب را در آن محل خاص ، که در آن ، آن را در حال
سایه ای از یک سنگ بالا ، آن را پیمود ، تا بلافاصله در حالی که اگر من آن را پرتاب کردند
هر جای دیگری که در آن زمان ، آن سوخته شده بود و نابود شده است.
من به دقت گوش نجات از این ذرت ، ممکن است شما مطمئن باشید ، در فصل خود را ، که بود
در مورد پایان ماه ژوئن ، و تخمگذار هر ذرت ، من حل و فصل آنها را ایجاد دوباره تمام ،
امید را در زمان به برخی از به اندازه کافی به من با نان عرضه است.
اما تا سال چهارم بود که من می توانم خودم را دست کم دانه از این امکان را می دهد
ذرت به خوردن ، و حتی پس از آن اما صرفهجویی مصرف ، به عنوان من پس از آن باید گفت ، در آن ؛
برای من از دست داده است که من اول پاشیدند
فصل با رعایت نمی زمان مناسب ، برای من آن را پاشیدند ، درست قبل از فصل های خشک ،
به طوری که آن آمد هرگز در تمام ، حداقل نه به آن را انجام داده اند که از آن در
محل.
علاوه بر این جو ، آنجا بودند ، به عنوان بالا ، بیست یا سی ساقه برنج ، که من
با حفظ همان مراقبت و برای استفاده همان ، و یا به همان هدف به من را
نان ، یا به جای غذا ، برای من راه هایی را برای
طبخ آن را بدون پخت ، هر چند من که بعد از مدتی بود.
اما به مجله به من.
من بیش از حد سخت کار می کرد این سه چهار ماه به دیوار من انجام می شود و از 14
آوریل تا من آن را بسته ، contriving به آن ، نه توسط یک درب ، اما بیش از دیوار ، با یک
نردبان ، که ممکن است هیچ نشانه ای وجود دارد در خارج از زندگی من است.
آوریل 16. - I به پایان رسید از نردبان ، پس من رفتم تا از نردبان به بالا ، و پس از آن کشیده
آن را پس از من ، و این اجازه را در داخل.
این محوطه به طور کامل به من بود ، برای من تا به حال در داخل اتاق به اندازه کافی ، و هیچ چیز می تواند
در آمد من از ، بدون ، مگر اینکه آن را برای اولین بار سوار دیوار من.
روز بعد پس از این دیوار بود من تقریبا تمام کار من تمام شده بود
سرنگون در یک بار ، و من کشته شدند.
مورد بود در نتیجه : همانطور که من مشغول در داخل بود ، در پشت چادر من ، فقط در
ورود به غار من ، من خیلی با وحشتناک ترین ، تعجب آور بود frighted
چیزی که در واقع ، برای همه در یک ناگهانی من
زمین آمده فاسد را از سقف غار من ، و از لبه تپه
بر سر من ، و دو تا از پست های من در غار به حال در یک مجموعه هراسان ترک خورده
شیوه.
من صمیمانه از ترس ، اما فکر هیچ چیزی از آنچه در واقع علت ، تنها به فکر
که از غار من در افتاده بود ، به عنوان برخی از آن را قبل از انجام داده بود : و من از ترس
باید در آن به خاک سپرده من فرار به جلو به من
نردبان ، و فکر نمی امن وجود دارد ، نه خودم ، من بر روی دیوار من از ترس از رو
قطعه از تپه ، که من انتظار می رود ممکن است به رول را بر من.
من تا به حال زودتر پا را زمین ، از من به سادگی شاهد آن زلزله وحشتناک بود ،
برای زمین بود من در سه بار در فاصله حدود هشت دقیقه تکان داد ، با
three شوک مانند را لغو
قوی ترین ساختمان می تواند قرار داشته بود را در زمین ؛ و
تکه ای بزرگ از سنگ که حدود نیم مایل از من بود بعدی
دریا را با چنین سر و صدای وحشتناک که من در تمام زندگی من شنیده هرگز سقوط کرد.
درک من نیز به دریا بسیار بود را به حرکت های خشونت آمیز از آن را قرار داده و به اعتقاد من
شوک های قوی تر در زیر آب از در این جزیره شد.
من خیلی با چیزی که به خودی خود شگفت زده ، با داشتن مانند هرگز احساس ، و نه discoursed
با هر که بود ، که من مثل یک مرده یا stupefied بود و حرکت
زمین ساخته شده معده من بیمار ، که مانند
در دریا پرتاب شد ، اما سر و صدا از سقوط از سنگ من بیدار ، آن را به عنوان
شد ، و محرک من از وضعیت stupefied من در بود ، من با وحشت پر.
و من به هیچ فکر اما پس از آن تپه
در حال سقوط به چادر من و تمام کالاهای خانگی من ، و دفن همه در یک بار ، و این
روح من در درون من غرق بار دوم.
پس از شوک سوم بیش از ، و من بیشتر برای برخی از زمان احساس ، من شروع به گرفتن
جرات و هنوز من تا به حال به اندازه کافی به قلب به بیش از دیوار من دوباره نیست ، از ترس
زنده به گور ، اما هنوز هم بر زمین شنبه
تا حد زیادی پایین بازیگران و دل شکسته ، نمی دانستند چه باید بکنید.
این همه در حالی که من تا به حال نه فکر دست کم جدی مذهبی چیزی جز مشترک
"پروردگار رحمت بر من!" و هنگامی که آن شد که رفت بیش از حد.
در حالی که من شنبه به این ترتیب ، که من پیدا کردم هوا ابری و رشد ابری ، که اگر آن را به باران.
بلافاصله پس از آن است که باد به وجود آمد و کم کم ، به طوری که در کمتر از نیم
یک ساعت یک آن منفجر طوفان وحشتناک ترین. دریا همه در یک ناگهانی بر با پوشش داده شد
کف و کف. ساحل با پوشش داده شد
نقض از آب ، درختان را از ریشه ، و یک طوفان وحشتناک پاره شد
آن بود.
این برگزار شد ، حدود سه ساعت ، و سپس شروع به خرد شدن و در دو ساعت بیشتر از آن بود
کاملا ، آرام و شروع به بارش باران بسیار سخت است.
این همه در حالی که من از زمین بسیار وحشت زده و افسرده شنبه ، زمانی که در یک
ناگهانی آن را به افکار من آمد ، که این باد و باران در حال از عواقب
زلزله ، زلزله به خودی خود
صرف شده و بیش از ، و من ممکن است به غار من سرمایه گذاری است.
با این فکر روح من شروع به احیا و باران نیز در کمک به
متقاعد کردن من ، من در رفت و در چادر من شنبه
اما باران بود که خشونت چادر من آماده بود به پایین با آن مورد ضرب و شتم و من
به غار من به مجبور شد ، هر چند به شدت واهمه و ناراحت ، از ترس آن را باید
سقوط بر روی سر من.
این باران های خشونت آمیز به من مجبور به یک کار viz. به سوراخ کردن از طریق جدید من
غنی سازی ، مانند یک مخزن ، به اجازه دهید که آب به بیرون بروید ، که دیگری را آب گرفتگی
غار من.
پس از من تا به حال در غار من برای برخی از زمان بوده است ، و هنوز هم در بر داشت شوک بیشتر از
به دنبال زلزله ، من شروع می شود تشکیل شده است.
و اکنون ، به حمایت از روح من ، که در واقع آن را بسیار می خواست ، من به رفت و من
فروشگاه کوچک ، و در زمان کوچک شام رم ، که ، با این حال ، من و پس از آن همیشه بسیار
صرفهجویی مصرف دانستن اینکه من می توانم بیشتر وقتی است که رفته اند.
این باران ادامه داد که تمام شب و بخش بزرگی از روز بعد ، به طوری که من می تواند
هم بزنید و نه در خارج از کشور ، اما به نظر من بیشتر تشکیل شده است ، من شروع به از آنچه من تا به حال فکر می کنم
بهترین کار ، این نتیجه رسید که اگر این جزیره شد
موضوع به این زمین لرزه ، می شود وجود ندارد زندگی برای من در غار ، اما من باید
نظر ساختن یک کلبه کوچک در یک مکان باز است که من ممکن است با فراگیر
دیوار ، که من در اینجا انجام داده بود ، و را
از خودم از حیوانات وحشی یا مردان امن ، برای من به این نتیجه رسید ، اگر من باقی ماند که در آن من بود ، من
قطعا باید به یک زمان و یا دیگر به خاک سپرده شود زنده است.
با این افکار ، من به حل و فصل حذف چادر من از جایی که ایستاده بود ،
که فقط تحت پرتگاه حلق آویز از تپه ، و که ، اگر آن را باید
زده دوباره ، قطعا بر من پاییز
چادر و من به مدت دو روز آینده ، که 19 و آوریل 20 ، در contriving
که چگونه و به حذف زندگی من است.
ترس از بلعیده تا من زنده ساخته شده است که من در خواب آرام ، هرگز و هنوز
هراس از دروغ گفتن در خارج از کشور بدون هیچ گونه حصار بود و تقریبا برابر با آن ، اما هنوز هم ،
زمانی که من در مورد نگاه و دید که چگونه همه چیز
شد در را ، چگونه خوش پنهان من ، و چگونه ایمن از خطر ، آن را به من ساخته شده
بسیار بیزار به حذف شده است.
در این میان ، آن را به من رخ داده که آن را یک قرارداد گسترده ای از زمان برای من نیاز به
این کار ، و که من باید رضایت به سرمایه گذاری که در آن من بود ، تا من شکل گرفته بود
اردوگاه برای خودم ، و آن را جلب کرده ، تا که به آن حذف شده است.
بنابراین با این قطعنامه من خودم برای مدت تشکیل شده ، و حل و فصل است که من به
کار با تمام سرعت به یک دیوار با شمع و کابل های ساخت ، و ج ، در یک دایره ، به عنوان
قبل از ، و مجموعه چادر من در آن زمانی که آن را
تمام شده بود ، اما من که سرمایه گذاری به ماندن در جایی که من بود تا آن به پایان رسید ، و
مناسب برای حذف شده است. این 21 بود.
آوریل 22. - صبح روز بعد من شروع به از این به معنی در نظر به حل و فصل قرار داده و به
اعدام ، اما من در از دست دادن ابزار مهم در مورد من بود.
من تا به حال سه محور بزرگ و فراوانی hatchets (برای ما به اجرا درآمد hatchets برای
ترافیک با سرخپوستان) ، اما با بسیار سفت و برش چوب گره دار سخت ، آنها
همه پر از notches ، و مبهم و
هر چند که من تا به حال سنگ چاقو تیز کنی ، من به نوبه خود می تواند آن را نمی خرد و ابزار من است.
این هزینه به من به اندازه یک سیاستمدار که فکر بر یک نقطه بزرگ اعطا
سیاست ، و یا یک قاضی به مرگ و زندگی یک مرد.
من در طول ساختگی یک چرخ با یک رشته ، آن را به نوبه خود با پای من ، که من
ممکن است هر دو دست من در آزادی است.
Note. I - به حال هر چیزی در انگلستان دیده می شود هرگز ، یا دست کم ، به توجه
چگونه از آن انجام شد ، اما از آنجایی که من مشاهده کرده اند ، از آن بسیار رایج است ، وجود دارد. علاوه بر
که ، سنگ چاقو تیز کنی من بود بسیار بزرگ و سنگین است.
این دستگاه هزینه کار به من یک هفته کامل به آن را به کمال.
آوریل 28 ، 29. - این دو روز تمام من در من در زمان ابزار سنگ زنی ، ماشین من برای
تبدیل سنگ چاقو تیز کنی من انجام خیلی خوب.
آوریل 30. - پس از درک من نان کم در حالی که بزرگ شده بود ، در حال حاضر من در زمان یک بررسی
از آن ، کاهش می یابد و خود را به یک بیسکویت کیک یک روز ، که قلب من بسیار سنگین است.
می 1. - در صبح ، به دنبال به سمت دریا ، جزر و مد کم بودن ، من تو را دیدم
دروغ چیزی در ساحل بزرگتر از معمولی ، و آن را مانند یک بشکه نگاه کرد. وقتی که من
به آن ، من در هر بشکه کوچک ، و دو
و یا سه قطعه از خراب از کشتی ، که در ساحل توسط مرحوم هدایت
طوفان ، و به دنبال به سمت خراب خود را ، من فکر کردم نظر می رسید آن را به دروغ بالاتر
خارج از آب از آن استفاده می شود را انجام دهد.
من به بررسی در هر بشکه که در ساحل رانده شد ، و به زودی آن را در هر بشکه بود.
باروت ، اما آن را آب گرفته بود ، و پودر سفت و سخت به عنوان یک سنگ بود.
با این حال ، من آن را نورد دورتر در ساحل برای
در حال حاضر ، و در بر ماسه رفت ، به عنوان نزدیک که من می توانم به خراب کردن کشتی ،
به دنبال بیشتر است.