Tip:
Highlight text to annotate it
X
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل XXXIII.
بود، به عنوان خانم آرچر smilingly خانم Welland، یک رویداد بزرگ برای یک جوان گفت:
زن و شوهر به اولین شام بزرگ است.
کمانداران Newland، از آنجایی که آنها راه اندازی شده بود خانواده خود را یک معامله خوب بود
شرکت در راه غیر رسمی است.
آرچر علاقه داشتن سه یا چهار دوستان به شام خوردن بود، و ممکن است آنها را با استقبال
آمادگی درخشان که مادرش او را به عنوان مثال در ازدواجی بود
امور.
شوهر او را مورد پرسش که آیا، اگر چپ خودش، او هرگز خواسته اند هر یک
به خانه، اما او به مدت طولانی داده شده بود در تلاش برای خلاص خود واقعی او را از
شکل که به سنت و آموزش او را قالب ریزی شده بود.
انتظار می رفت که به خوبی خاموش زوج جوان در نیویورک باید یک معامله خوب انجام دهد
سرگرم کننده رسمی، و Welland ازدواج به آرچر به مضاعف متعهد شد تا
سنت است.
اما شام بزرگ با یک آشپز استخدام شده و دو footmen قرض گرفته شده، با روم پانچ، گل رز
هندرسون، و منوها بر روی کارت های ممتاز، امر متفاوت بود، و نه به
به آرامی انجام شود.
همانطور که خانم آرچر اظهار داشت، پانچ روم همه تفاوت، به خودی خود، اما
مفاهیم چند برابر خود را - از آن معنی یا بوم، پشت و یا لاک پشت خوراکی سواحل فلوریدا،
دو سوپ، گرم و سرد و شیرین، پر
دکولته با لباس های آستین کوتاه، و مهمانان از اهمیت متناسب است.
همیشه یک مناسبت زمانی که یک زوج جوان راه اندازی شد اول خود را
دعوت نامه در سوم شخص، و احضار آنها به ندرت حتی توسط رد شد
چاشنی و در پی پس از.
با وجود این، مسلما یک پیروزی بود که ون der Luydens، درخواست ممکن است، باید
ماندهای به منظور حضور در شام خداحافظی خود را برای کنتس
Olenska.
دو مادر در قانون را در ماه مه نقاشی اتاق در بعد از ظهر از بزرگ نشسته
روز، خانم آرچر نوشتن منوها در ضخیم ترین ممتاز تیفانی در بریستول،
در حالی که خانم Welland superintended قرار دادن کف دست ها و لامپ های استاندارد است.
آرچر، ورود دیر وقت از دفتر خود، آنها را هنوز هم وجود دارد.
خانم آرچر برای جدول توجه خود را به نام کارت تبدیل شده بود، و خانم Welland
با توجه به اثر آوردن به جلو مبل بزرگ طلایی، به طوری که
یکی دیگر از "گوشه" ممکن است بین پیانو و پنجره ساخته شده است.
ممکن است، آنها به او گفت، در اتاق ناهار خوری بازرسی تپه از گلهای رز Jacqueminot
و پر سیاوشان مویی در مرکز جدول طولانی، و قرار دادن میلارد
bonbons در سبدهای نقره openwork بین candelabra.
در پیانو ایستاده سبد بزرگی از ارکیده که آقای ون der Luyden بود: بود
فرستاده شده از Skuytercliff.
همه چیز در کوتاه مدت بود، تا آن را باید در رویکرد بنابراین قابل توجهی باشد
رویداد ارسال کنید.
خانم آرچر روی ملاحظه بیش از لیست زد، چک کردن هر نام با طلا تیز خود
قلم.
"هنری ون der Luyden - لوییزا - لاول Mingotts - Chiverses Reggie - لارنس
Lefferts و گرترود - (بله، من گمان می شد حق را به آنها) - Selfridge
Merrys، Sillerton جکسون، ون Newland و همسرش.
(نحوه گذشت زمان!
به نظر می رسد دیروز که او بهترین مرد، Newland) - و Olenska کنتس -
بله، من فکر می کنم که .... "خانم Welland بررسی پسرش در قانون
محبت.
"هیچ کس نمی تواند گفت، Newland، که شما و مه الن دادن زیبا ارسال کردن."
"آه، خوب، گفت:" خانم آرچر، "من درک می کنم در ماه مه مایل پسر عموی خود را به مردم بگویم
در خارج از کشور که ما کاملا وحشی نیست. "
"من مطمئن هستم که الن خواهد آن را درک است. او برای ورود به این صبح، به اعتقاد من.
این یک برداشت جذاب ترین آخرین کند.
شب قبل از قایقرانی است که معمولا خیلی دلتنگ کننده خانم Welland خوش ادامه داد.
آرچر تبدیل شده به سمت درب و مادرش در قانون به نام به او: "آیا در داخل و
جوانه زدن در جدول داشته باشند.
و اجازه نمی دهیم تایر ماه مه خود را بیش از حد است. "اما او تحت تاثیر قرار نمی شنوند، و دوباره پیدا میشدند
از پله ها به کتابخانه خود را.
اتاق او مانند لغات بیگانه تشکیل شده را به ادا و اصول مودب نگاه کرد؛
و درک او است که آن را بی رحمانه شده است tidied "بود و آماده شده است، توسط
توزیع عاقلانه خاکستر سینی و
جعبه های سدر، چوب، برای آقایان به سیگار شوید.
"آه، خوب،" او فکر کرد که، "طولانی آن را برای نیست -" و او به پانسمان و اتاق او رفت.
ده روز پس از خروج های مادام Olenska از نیویورک منتقل کرده است.
در طول آن ده روز آرچر تا به حال هیچ نشانه ای از او داشت، اما از که توسط منتقل
بازگشت کلید پیچیده شده در دستمال کاغذی، و به دفتر خود را در یک پاکت مهر و موم شده
در دست او خطاب می شود.
این تلافی به آخرین درخواست او ممکن است به عنوان یک حرکت کلاسیک در تفسیر
آشنا بازی، اما مرد جوان تصمیم گرفت تا آن را به معنی های مختلف می دهد.
او هنوز مبارزه در برابر سرنوشت خود را، اما او که قرار بود به اروپا، بود. و او
به شوهرش بازگشت.
هیچ چیز، بنابراین برای جلوگیری از به دنبال او بود و هنگامی که او گرفته بود.
گام غیر قابل فسخ، و به حال او ثابت کرد که آن را غیر قابل فسخ بود، او او اعتقاد داشت که
او را فرستاد، نه دور.
این اعتماد به نفس در آینده به او steadied بود تا نقش خود را در حال حاضر است.
او را از نوشتن به او و یا خیانت نگه داشته بود، با هر علامت یا عمل، بدبختی او
و ریاضت.
به او به نظر می رسید که در این بازی سکوت مرگبار بین آنها trumps هنوز در
دست خود را، و او منتظر است.
، وجود داشت با این حال، لحظه به اندازه کافی دشوار است برای تصویب، به عنوان هنگامی که آقای
Letterblair، روز پس از خروج خانم Olenska را، برای او به بیش از فرستاده بود
جزئیات بیشتر از این اعتماد که خانم منسون
Mingott خواست برای نوه خود را ایجاد کنید.
برای چند ساعت آرچر از نظر عمل با ارشد خود، همه را مورد بررسی قرار شده بود
در حالی که احساس مبهم است که اگر او مشورت کرده بود آن را برای برخی از دلایل دیگر بود
از یکی از های بارز cousinship خود را، و
که از پایان کنفرانس، آن را آشکار.
آقای Letterblair بود: "خب، خانم می تواند که it'sa آرایش زیبا را انکار کند،"
خلاصه، پس از منمن کردن بیش از یک خلاصه ای از حل و فصل است.
"در واقع من ملزم به درمان او شده است، خیلی سخاوتمندانه در تمام طول.
"دور تا دور؟" آرچر تکرار با لمس تمسخر.
"آیا به شما پیشنهاد شوهرش به او پول خود مراجعه کنید؟
ابروهای پر پشت آقای Letterblair رفت تا کسری از یک اینچ است.
"عزیزم آقا، قانون قانون است و پسر عموی همسر خود را تحت فرانسوی ازدواج کرده بود
قانون است. به فرض او می دانست آنچه که
بنا شده است. "
"حتی اگر او بود، چه اتفاقی افتاده است پس از آن - است."
اما آرچر متوقف است.
آقای Letterblair قلم، دسته خود را در برابر خود بزرگ بینی راه راه گذاشته بود، و
به دنبال کردن آن با بیان این فرض توسط آقایان فضیلت سالمندان
آرزو youngers خود را به درک که فضیلت است، مترادف با جهل نیست.
"من آقا عزیز، من هیچ را به رقیق کردن تجاوزات تعداد آرزو، اما - اما
طرف دیگر ...
من دست من را در آتش قرار داده ... خوب، که شده بود، وجود ندارد دختر یا زن برای توری حاشیه بافتن ... با
قهرمان جوان ... "آقای Letterblair قفل یک کشو و
کاغذ تاشده به سمت کماندار تحت فشار قرار دادند.
"این گزارش، در نتیجه از سوالات احتیاط ..."
و سپس به عنوان کماندار، از هیچ تلاشی در این مقاله به نگاه و یا به انکار
پیشنهاد، وکیل تا حدی با آنچه که در ادامه افزود: "من نمی گویم این قطعی،
شما را مشاهده و به دور از آن.
اما نی نشان می دهد ... و در کل آن را برجسته رضایت بخش برای تمام احزاب که
این راه حل محترمانه شده است رسیده است. "" اوه، برجسته، "آرچر موافقت، هل دادن
حمایت از ::.
یک یا دو روز بعد، در پاسخ به احضاریه ای از خانم منسون Mingott، روح خود را
عمیق تر شده بود محاکمه. او بانوی پیر افسرده را پیدا کرده و
زود رنج است.
"شما می دانید او را ترک؟" او در یک بار آغاز شد و بدون اینکه منتظر پاسخ خود را:
"اوه، آیا از من می پرسند که چرا! او به دلایل زیادی که من
فراموش شده همه آنها را.
اعتقاد شخصی من این است که او می تواند با خستگی روبه رو است.
در هر میزان که چه آگوستا و من دختر در قانون فکر می کنم.
و من نمی دانم که من در مجموع او را سرزنش.
Olenski'sa ارقه به پایان رسید، اما زندگی با او شده اند یک gayer معامله خوب
از آن را در خیابان پنجم است.
است، که نه خانواده که اعتراف: آنها فکر می کنم پنجم خیابان بهشت با RUE
د لا Paix پرتاب شوید. و فقیر الن، البته، هیچ تصوری از
رفتن به شوهرش.
او برگزار شد و بصورتی پایدار و محکم مثل همیشه در برابر آن است.
بنابراین او در پاریس به حل و فصل کردن با Medora احمق که ....
خوب، پاریس پاریس است و شما می توانید یک کالسکه وجود دارد به هیچ نگه.
اما او به عنوان همجنس گرا به عنوان یک پرنده بود، و من باید دلم براش تنگ شده. "
دو اشک، اشک خشک قدیمی، نورد گونه پف کرده خود را و از بین رفت
در abysses لطیفی روی سینه اش. "سوال من این است،" او نتیجه گرفت "که آنها
باید به من بیشتر زحمت.
من واقعا باید اجازه داده شود به هضم حریره من ... "
و او twinkled wistfully در آرچر.
آن شب بود، در بازگشت به خانه خود، که ممکن است قصد خود را از دادن اعلام کرد
شام خداحافظی به دختر عموی پدرش.
نام خانم Olenska بین آنها شده است از شب را
پرواز خود را به واشنگتن و Archer در همسرش با تعجب نگاه کرد.
"شام - چرا" او مورد بازجویی قرار.
رنگ آن افزایش یافته است. "اما شما می خواهم الن - من فکر کردم شما خواهم بود
. خوشحال "" این بدجور خوب - خود را از آن قرار دادن در آن
راه.
اما من واقعا نمی بینند - "" منظورم این است که برای این کار، Newland، "او گفت،
بی سر و صدا رو به افزایش و رفتن به میز او. "در اینجا دعوت همه نوشته شده است.
مادر به من کمک کرد - او موافق است که ما باید به ".
او متوقف شد، خجالت و هنوز لبخند بر لب، و آرچر به طور ناگهانی پیش از او دیدم
تصویر مجسم خانواده.
"اوه، همه حق است،" او گفت، به خیره با چشم unseeing در لیستی از مهمانان که
او را در دست خود قرار داده بود.
هنگامی که او را به طراحی اتاق قبل از شام وارد می شد به دولا شدن بیش از آتش سوزی و
تلاش برای هم محور سیاهههای مربوط به رایت در محیط عادت خود را از کاشی کاملا تر و تمیز.
لامپ های بلند همه روشن شد، و ارکیده آقای ون der Luyden آشکاری بوده است
دفع در جایگاه های مختلف پرسلن مدرن و نقره برجسته است.
خانم Newland آرچر، نقاشی، اتاق به طور کلی تصور می شد، یک موفقیت بزرگ است.
جعبهای که گل در ان سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند طلایی بامبو، که در آن primulas ها و cinerarias بودند در نهایت ادب
تجدید مسدود دسترسی به پنجره سرخ مایل به قرمز (که در آن از مد افتاده می توانست
با ترجیح کاهش برنزی از زهره
از میلو) سفس و بازو در صندلی پارچه ابریشمی گل برجسته رنگ پریده به هوشمندانه کمی در مورد گروه بندی
که جداول مخمل خواب دار پر با اسباب بازی های نقره ای، حیوانات پرسلن و efflorescent تحت پوشش
قاب عکس، و بلند گلگون سایهدار
لامپ تا مانند گل های گرمسیری در میان کف دست به ضرب گلوله کشته است.
"من فکر نمی کنم الن تا به حال دیده این اتاق روشن، گفت:« ماه مه افزایش سرخ
از مبارزه او، و ارسال اطلاعات مربوط به او نگاه غرور بخشیدن.
انبرک برنج که او را در برابر طرف دودکش لبه پنجره رساند بود با سقوط کرد
تصادف که غرق پاسخ شوهرش و قبل از اینکه او می تواند آنها را آقای و بازیابی
خانم های van der Luyden شد اعلام شد.
مهمانان دیگر به سرعت به دنبال آن، برای آن شناخته شده بود که ون der Luydens دوست: به
شام خوردن در نهایت ادب است.
اتاق تقریبا کامل بود، و آرچر در نشان دادن به خانم Selfridge حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغول شد
کوچک بسیار varnished Verbeckhoven "مطالعه گوسفند" که آقای Welland بود
ماه مه برای کریسمس، هنگامی او مادام Olenska را در کنار خود داده شده است.
او بیش از حد رنگ پریده بود، و رنگ پریدگی او موهای تیره خود چگال تر و سنگین تر به نظر می رسد
تر از همیشه.
شاید، یا این واقعیت که او چندین ردیف مهره کهربا در مورد او زخم شده بود
گردن، او ناگهان به یاد Mingott الن کمی او با رقصید بود
احزاب کودکان، هنگامی که Medora منسون اولین بار او را به نیویورک آورده.
مهره کهربا را به رنگ خود در تلاش بودند، یا لباس خود را شاید
زشت: چهره او نگاه lustreless و تقریبا زشت است، و او آن را به عنوان دوست داشتم هرگز
او که در آن دقیقه انجام داد.
دست خود را ملاقات نمود، و او را شنید، به او می گویند: "بله، سفر می کنیم فردا در
روسیه - "و پس از آن سر و صدا بی معنی باز کردن درب وجود دارد، و پس از
صدای فاصله ماه مه: "Newland!
شام که اعلام شده است. آیا شما لطفا به الن؟ "
مادام Olenska دست خود را در بازوی خود را قرار دهید، و او متوجه شد که دست ungloved شد، و
به یاد او چگونه چشمان خود را بر روی آن ثابت نگه داشته شب که او با او نشسته بود
کمی بیست و سوم خیابان طراحی اتاق.
همه زیبایی که صورت خود را رها کرده بود، به نظر می رسید که در دراز مدت پناه گرفته
انگشتان رنگ پریده و و پنجه های کمرنگ dimpled در آستین او را، و او با خود گفت: «اگر
تنها به دست او باز هم باید به او را دنبال - "
فقط در سرگرمی های ظاهرا به بازدید کننده یک "خارجی" ارائه شده بود که خانم
های van der Luyden می تواند کاهش که در سمت چپ میزبان خود قرار داده رنج می برند.
این واقعیت از خانم Olenska "خارجی" به سختی می تواند بیشتر ماهرانه بوده است
از این ادای احترام خداحافظی تاکید کرد و خانم های van der Luyden پذیرفته شده خود را
جابه جایی با خوش رویی که بدون شک به عنوان به تصویب خود را ترک کردند.
چیزهای خاصی که تا به حال که باید انجام شود وجود دارد، و اگر انجام شده در انجام سخاوتمندانه
و بطور کامل و یکی از این کد جدید در نیویورک، این تجمع قبیله ای
در اطراف خویش از قبیله حذف شود.
هیچ چیز بر روی زمین وجود دارد که Wellands و Mingotts آن کار را نمیکردم
اعلام محبت قطعی خود را برای Olenska کنتس اکنون که عبور خود را
برای اروپا مشغول بود، و آرچر، در
سر میز خود نشسته به تحسین آمیز در فعالیت های untiring سکوت که با او
محبوبیت بازیابی شده بود، نارضایتی علیه او خاموش، گذشته خود را
countenanced، و او حاضر به تایید خانواده تحت تابش قرار گرفتند.
خانم های van der Luyden او با خیرخواهی کم که نزدیکترین او بود درخشید
رویکرد به صمیمیت، و آقای ون der Luyden، از صندلی خود را در حق، بازیگران
پایین نگاه جدول به سادگی در نظر گرفته شده برای
توجیه همه carnations های او از Skuytercliff فرستاده بود.
آرچر، که به نظر می رسید به کمک در صحنه در یک حالت از imponderability عجیب و غریب، به عنوان
اگر او در جایی میان لوستر و سقف شناور، در هیچ چیز تعجب بسیار
سهم خود را در مجموعه مقالات.
همانطور که نگاه خود را از یکی از متین به خوبی تغذیه چهره خود را به دیگری سفر او را دیدم
به دنبال بی ضرر مردم بر می بوم، پشت به عنوان یک گروه گنگ هستند
توطئه گران، و خود را و رنگ پریده
زن در سمت راست خود را به عنوان مرکز توطئه خود را.
و سپس آن را بر او آمد، در فلش قریب به اتفاق از gleams بسیاری از شکسته، که تمام
از آنها او و مادام Olenska عاشقان، دوستداران در مفهوم افراطی عجیب و غریب
واژگان "خارجی".
او حدس زد خود را، برای ماه ها، مرکز بی شماری در سکوت
مشاهده چشم و با صبر و حوصله گوش دادن گوش او را درک که، با استفاده هنوز
به او ناشناخته است، جدایی بین
خود و شریک گناه خود را به دست آورد و که در حال حاضر تمام قبیله شده بود،
در مورد همسرش در فرض ضمنی که هیچ کس ندیده بسیج،
هرگز تصور هر چیزی، و این که
به مناسبت سرگرمی بود به سادگی میل طبیعی می آرچر را به
مرخصی مهربان دوست و پسر عموی او.
راه: راه تازه ای قدیمی نیویورک گرفتن زندگی "بدون تجمع خون"
افرادی که رسوایی مخوف بیش از بیماری، که نجابت را بالاتر از شجاعت قرار داد،
و که در نظر گرفته که هیچ چیز بیشتر بود
از "صحنه"، به جز رفتار از کسانی که باعث به آنها بد تربیت شده.
همانطور که این افکار هر یک از دیگری در ذهن خود موفق آرچر احساس یک زندانی در
مرکز اردوگاه مسلحانه.
او در مورد جدول نگاه کردم، و حدس زده را در inexorableness captors او از
تن که در آن، بیش از مارچوبه از فلوریدا، آنها با بیوفورت خرید و فروش شد
و همسرش.
او فکر کرد که: "این به من نشان می دهد،"، "آنچه برای من اتفاق می افتد - و حس مرگ
برتری مسئله و قیاس بیش از اقدام مستقیم، و از سکوت بیش از راش
کلمات، در او به مانند درب طاق خانواده را بسته است.
او خندید، و مبهوت خانم های van der Luyden چشم را ملاقات کرد.
"شما فکر می کنم آن خنده دار است؟" او با لبخند باریکش گفت.
"البته ایده ضعیف رجینا باقی مانده در نیویورک سمت مضحک خود، من
فرض کنید "و آرچر گفتم:" البته ".
در این مرحله، او آگاه شد که همسایه مادام Olenska، بوده است.
درگیر برای برخی از زمان با بانوی حق خود است.
در همان لحظه او را دیدم که ممکن است، serenely بین آقای ون der مسند نشانده
Luyden و آقای Selfridge حالیکه به بازی "چرخ چرخ"، یک نگاه سریع به پایین میز ریخته بود.
این بود آشکار است که میزبان و خانم در حق او نمی تواند از طریق بنشیند
وعده غذایی کامل در سکوت. او به خانم Olenska تبدیل شده است، و رنگ پریده اش
لبخند او را ملاقات نمود.
"اوه، آیا اجازه دهید آن را از آن،" به نظر می رسید.
"آیا شما از سفر خسته کننده؟" او در صدایی که او را آن شگفت زده پرسید:
طبیعی، و او پاسخ داد که، بر خلاف انتظار، او به ندرت سفر کرده بودند با
کمتر ناراحتی.
"مگر می دانید، حرارت وحشتناک در قطار،" او اضافه شده است؛ و او اظهار داشت که او
نمی خواهد از آن سختی خاص در کشور او به رنج می برند.
"من، هرگز او را با شدت اعلام کرد،" بیشتر تقریبا منجمد شده بود از یک بار، در ماه آوریل، در
قطار میان کاله و پاریس است. "
او گفت که او جای تعجب نیست، اما اظهار داشت که، بعد از همه، همیشه می تواند حمل
فرش اضافی، و هر شکلی از سفر به سختی خود را به که او ناگهان
بازگشت که به گمان او همه آنها را از هیچ
حساب با متبرک شدن مقایسه شده است.
او تغییر رنگ، و او اضافه کرد، ناگهان صدای او در زمین در حال افزایش: "منظورم این است که برای انجام یک
بسیاری از سفر خودم را قبل از اینکه طولانی است. "
لرزش عبور چهره اش، و با تکیه به مکتوبات الکترونیکی Reggie، او گریه می کند: "من می گویند،
Reggie، چه چیزی شما را به یک سفر به دور جهان گفت: در حال حاضر، در ماه آینده، منظورم؟
من بازی اگر شما - که در آن خانم Reggie لوله کشی که او نمی تواند فکر می کنم از
اجازه Reggie بروید تا پس از مارتا واشنگتن بال او برای
پناهندگی کور در هفته عید پاک، و او را
شوهر placidly تصریح کرده است که در آن زمان او را باید تمرین برای
بین المللی چوگان مطابقت داشته باشد.
اما آقای Selfridge حالیکه به بازی "چرخ چرخ" عبارت افتاده بود "دور دنیا"، و داشتن یک بار
دور جهان خود را در بخار آب، قایق بادبانی، او از فرصت به ارسال
جدول چند آیتم قابل توجه در مورد shallowness از بنادر مدیترانه ای است.
اگرچه، بعد از همه، او افزود: اما به هیچ وجه مهم نیست، برای زمانی که شما آتن دیدهام و
Smyrna و قسطنطنیه، چه چیز دیگری وجود دارد؟
و خانم حالیکه به بازی "چرخ چرخ" گفت که او می تواند بیش از حد سپاسگزار دکتر Bencomb را برای داشتن ساخته شده
آنها قول می دهم به ناپل به حساب تب.
"اما شما باید سه هفته به هند را به درستی انجام دهد، شوهر او را تصدیق کرد، مشتاق
تصور کرده اند که او هیچ جهان پوچ، شخص چابک و پرکار بود.
و در این نقطه خانمها به طراحی اتاق بالا رفت.
در کتابخانه، به رغم حضور به میزان، لارنس Lefferts به غالب است.
بحث، به طور معمول، تا به حال نوسان در اطراف به Beauforts، و حتی آقای ون der Luyden
و آقای Selfridge حالیکه به بازی "چرخ چرخ"، نصب شده در بازوی افتخاری، ریاست تلویحا محفوظ است
آنها، متوقف به گوش دادن به سخنرانی تند وانتقادی مرد جوان.
بود هرگز Lefferts های بنابراین در احساسات که مردانگی مسیحی را زر و زیور اراستن فراوان یافت. بسیاری
بلند کردن حرمت خانه.
خشم وام به او فصاحت داغدار، و آن را روشن بود که اگر دیگران
مثال او، و عمل به او صحبت کرد، جامعه می توانست هرگز ضعیف
به اندازه کافی برای دریافت یک تازه بدوران رسیده خارجی
بیوفورت - نه، آقا، حتی اگر او می خواهم یک ون der Luyden یا Lanning ازدواج کرده به جای آن از
دالاس.
و چه فرصت وجود داشته است، Lefferts wrathfully سوال است، خود را
ازدواج به مانند یک خانواده به عنوان Dallases، اگر او در حال حاضر نمی wormed خود را
راه را به خانه های خاص، به عنوان افرادی مانند
خانم Lemuel Struthers در پی خود را به کرم خودمانی مدیریت؟
اگر جامعه تصمیم به باز کردن درهای خود را به زنان مبتذل آسیب بزرگ نیست، هر چند
افزایش تردید بود، اما یک بار آن را در راه تحمل مردان از منشا مبهم
و ثروت آلوده پایان فروپاشی کل بود - و در هیچ زمان از راه دور.
"اگر همه چیز در این سرعت،" Lefferts thundered، به دنبال مانند یک پیامبر جوان
لباس پوشیدن و پول، و بود که سنگسار نشده است، "ما باید فرزندان ما مبارزه با
دعوت به خانه کلاهبرداران، و ازدواج حرومزاده بیوفورت ".
"آه، من می گویم - رسم آن خفیف!
Reggie مکتوبات الکترونیکی و Newland جوان اعتراض کرد، در حالی که آقای Selfridge حالیکه به بازی "چرخ چرخ" نگاه واقعا
احساس خطر، و بیان درد و انزجار مستقر آقای ون der را Luyden
حساس به چهره است.
"آیا او هر؟ گریه:" آقای Sillerton جکسون، سیخ زنی تا گوش کرد و در حالی که
به سعی Lefferts، به نوبه خود این سوال را با خنده، نجیب زاده های قدیمی twittered به
گوش آرچر: "دگرباشان جنسی، آن دسته از همراهان که همیشه مایل تا همه چیزو درست است.
مردم که بدترین آشپز همیشه به شما گفتن که در حال مسموم
آنها شام خوردن بیرون.
اما من می شنوم با فشار دادن دلایل زخم زبان دوست لارنس: - ماشین تحریر
در این زمان، من درک می کنم ... "
بحث گذشته آرچر مانند برخی از رودخانه بی معنی در حال اجرا و در حال اجرا به خاطر جاروب
نمی دانستم به اندازه کافی برای متوقف کردن. او، در چهره او، عبارات را دیدم
علاقه، سرگرمی و حتی نشاط.
او به خنده مردان جوان را گوش و به ستایش از مادیرا آرچر،
که آقای ون der Luyden و آقای حالیکه به بازی "چرخ چرخ" روی ملاحظه جشن شد.
از طریق آن dimly آگاهی از نگرش کلی دوستی به سوی او
خود را، تا اگر گارد زندانی او احساس خود را به تلاش برای نرم کردن
اسارت خود را و ادراک افزایش عزم پرشور خود آزاد باشند.
در طراحی اتاق، جایی که آنها در حال حاضر خانمها پیوستند، او با پیروزی می
چشم ها، و خواندن در آنها این اعتقاد که همه چیز "رفته" بود زیبا.
او از طرف مادام Olenska را افزایش، و بلافاصله خانم ون گردد Luyden beckoned
دومی برای یک کرسی در مبل طلایی که در آن او throned.
از خانم Selfridge حالیکه به بازی "چرخ چرخ با مته سوراخ در سراسر اتاق به آنها ملحق شد، و آن را به آرچر روشن
که در اینجا نیز توطئه توانبخشی و نابود شد
در.
سازمان سکوت برگزار شد که در دنیای کوچک خود را با هم برای قرار دادن مشخص شد
خود را در سابقه برای یک لحظه هرگز مورد پرسش قواعد متداو ل و مرسوم رفتار و اداب سخن مادام
رفتار Olenska، یا کامل داخلی سعادت آرچر.
همه این افراد مهربان و بی شفقت قاطع در تظاهر به درگیر شدند
یکدیگر است که آنها تا به حال نشنیده باشد، مشکوک، و یا حتی تصور که ممکن است،
حداقل اشاره به خلاف و از این
بافت استادانه درست شده دورویی متقابل آرچر یک بار دیگر رها این واقعیت است که
نیویورک معتقد بودند او را به عاشق خانم Olenska را.
او گرفتار زرق و برق پیروزی در چشم همسرش، و برای اولین بار
قابل درک است که او مشترک این باور است.
این کشف خنده شیاطین درونی که برای چندمین بار از طریق تمام خود را roused
تلاش ها برای بحث در مورد توپ مارتا واشنگتن با خانم مکتوبات الکترونیکی Reggie و کمی
خانم Newland و به همین ترتیب شب جاروب،
در حال اجرا و در حال اجرا مانند یک رودخانه بی معنی که در نمی دانم چگونه برای متوقف کردن.
در طول او را دیدم که خانم Olenska و افزایش یافته بود و خداحافظی.
او می دانست که در یک لحظه او را رفته و سعی کردم به یاد داشته باشید آنچه که او در حال
در شام به او گفت: اما او می تواند یک کلمه تنها آنها رد و بدل شده بود را به خاطر آورید.
او رفت تا بقیه شرکت ساخت یک دایره در مورد او، او به عنوان پیشرفته.
دو زن جوان در آغوش گرفت دست ها و سپس به جلو خم شده و دختر عموی پدرش را بوسید.
"بدیهی است میزبان ما این است که بسیار های handsomer از این دو،" آرچر شنیده Reggie
مکتوبات الکترونیکی در کمرنگ به جوان خانم Newland می گویند و او به خاطر در بیوفورت
استهزاء درشت در زیبایی بی فایده است.
لحظه ای بعد، او را در سالن بود، قرار دادن ردای خانم Olenska را در مورد شانه اش.
از طریق تمام سردرگمی خود را از ذهن او سریع به حل و فصل برگزار شده بود به چیزی
که ممکن است ترساندن و یا مزاحم او.
با اعتقاد به اینکه هیچ قدرتی در حال حاضر می تواند او را از هدف خود او قدرت پیدا کرده بود
اجازه بدهید اتفاقات به خود شکل آنها خواهد بود.
اما او به عنوان، مادام Olenska به سالن به دنبال او با گرسنگی ناگهانی فکر
برای یک لحظه تنهایی با او در درب کالسکه او.
"آیا حمل خود را در اینجا از او پرسید: و در آن لحظه خانم های van der Luyden، که بود
شکوه را به sables او قرار داده، به آرامی گفت: "ما در حال رانندگی عزیز
خانه الن.
قلب آرچر را به یک حرکت تند و سریع، خانم Olenska، clasping عبا و طرفداران خود را با
از یک سو، برگزار شد از سوی دیگر به او. "خداحافظی" او گفت.
"خداحافظی - اما من باید به شما به زودی در پاریس، او با صدای بلند جواب داد: - آن را به او به نظر می رسید
که او آن را فریاد زد. "اوه،" او زمزمه، "اگر شما و مه
می آیند -
آقای ون der Luyden پیشرفته بازوی خود را به او بدهد، و آرچر تبدیل به خانم های van der
Luyden.
برای لحظه ای، در تاریکی مواج در داخل کالسکه کروکی بزرگ، او را گرفتار تار
بیضی چهره، چشم ها درخشان پیوسته - و او رفته بود.
او رفت تا مراحل او گذشتند لارنس Lefferts با همسرش.
Lefferts میزبان خود را با آستین گرفتار، طراحی گرترود عبور.
"من می گویم، قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ: ذهن شما فقط اجازه دادن به آن درک شود که من با شما غذا
در باشگاه فردا شب؟ سپاس ها بسیار است، شما را آجر قدیمی!
خوب شب. "
"این به زیبایی، آن را نه؟" مه را مورد پرسش از آستانه
کتابخانه موجود است. کمانداران خود را با شروع roused.
همانطور که به زودی به عنوان، کالسکه گذشته را از شما دور رانده بودند، او به کتابخانه آمده بود و
بسته خود را در، با این امید که همسر او، که هنوز درنگ زیر بروید
مستقیما به اتاق خود.
اما ایستاده وجود دارد، کم رنگ و کشیده، با این حال انتشار انرژی ساختگی از کسی که
فراتر از خستگی منتقل می شود. "من می آیند و صحبت آن را بیش از او پرسید:".
"البته، اگر شما می خواهم.
اما شما باید بدجور - خواب "" نه، من خواب آلود نیست.
من باید می خواهم با شما نشسته است. "" خیلی خوب، "او گفت، هل دادن صندلی خود را
در نزدیکی آتش.
او نشست و او صندلی خود را از سر گرفت، اما نه برای مدت طولانی صحبت کرد.
در طول آرچر ناگهان آغاز شد: "از آنجا که شما خسته هستید نمی کند، و می خواهم به بحث وجود دارد.
من باید به شما بگویم.
من به شب دیگر تلاش کرد - او در او نگاه کرد به سرعت.
"بله عزیزم. چیزی در مورد خودتان؟ "
"درباره خودم.
شما می گویید که شما خسته هستید: خوب، من هستم. به طرز وحشیانه ای خسته ...
او در یک لحظه تمام اضطراب مناقصه ها و مزایده بود. "آه، من دیده ام، Newland!
شما بوده ام wickedly پرکار و همیشه مشغول -
"شاید که. به هر حال، من می خواهم یک استراحت -
"شکسته؟ برای دادن قانون است؟ "
"برای از بین برود، در هر حال - در یک بار.
در یک سفر طولانی، هرگز دور - دور از همه چیز - "
او متوقف شد، آگاه است که او در تلاش خود شکست خورده بود به صحبت می کنند و با بی تفاوتی
از مردی که مشتاق تغییر است، و در عین حال بیش از حد خسته به از آن استقبال شده است.
. آنچه که او می خواهد، وتر از اشتیاق ارتعاش.
"دور از همه چیز -" او تکرار است. "زمانی که تا کنون؟
که در آن، به عنوان مثال؟ "پرسید.
"اوه، من نمی دانم. هند - ژاپن "
او ایستاد، و او با سر خمیده نشسته، چانه خود را در دست خود لبه پنجره رساند، او احساس خود را
گرمی و fragrantly معلق در هوا بر او.
"تا آنجا که که؟ اما من می ترسم شما می توانید عزیزم ... "او گفت:
در صدای لرزان است. "مگر آنکه شما من را با شما را."
و سپس، همانطور که او سکوت کرده بود، او در رفت، در زنگ های بسیار واضح است به طور هموار و سخت تن به تن است که هر
مانند یک چکش کوچک در مغز او هجا جداگانه شنود گذاشته: "این است که، اگر
پزشکان به من اجازه رفتن به ... اما من ترس آنها خواهد شد.
برای تو، Newland، من مطمئن از این صبح چیزی را که من بوده ام بوده است
اشتیاق و امید -
او با خیره نگاه کردن بیمار به او نگاه کرد، و او غرق کردن، تمام شبنم و گل رز و پنهان
او در مقابل زانو خود را با آن روبرو هستند. "اوه، عزیز من،" او گفت، نگه داشتن او را به او
در حالی که دست سرد او را نوازش موهایش.
یک وقفه طولانی، وجود دارد که شیاطین درونی با خنده گوش خراش پر و سپس
مه خودش از اسلحه خود را آزاد و از جا برخاست.
"شما حدس می زنم -"
"بله - من نه. که شده است، البته من امیدوار -
آنها در یکدیگر را برای یک لحظه نگاه کرد و دوباره خاموش افتاد و پس از آن، چرخش خود را
چشم از مخصوص اوست، از او پرسید: ناگهان: "آیا به شما گفته هر کس دیگری؟
"تنها مادر و مادر خود را."
او متوقف شد، و سپس افزود: با عجله، گرگرفتگی خون به پیشانی او: "این
- و الن. شما می دانید من به شما گفت می خواهم یک بحث طولانی بود
یک بعد از ظهر - و چگونه عزیز که او به من بود ".
"آه - گفت:" آرچر، توقف قلب او. او احساس کرد که همسرش او را به تماشای
مشتاقانه. "آیا گفتن من اولین بار او را ذهن شما،
Newland؟ "
"ذهن؟ چرا من؟ "
او آخرین تلاش خود را به جمع آوری است. "اما بود که دو هفته پیش بود؟
من فکر کردم شما گفت که شما تا امروز مطمئن بود. "
رنگش سوخته عمیق تر، اما او نگاه خود را برگزار کرد.
"نه، من مطمئن بود نه پس از آن - اما من به او گفتم که.
و تو از من درست شد! "او بانگ زد، چشمان آبی خود را مرطوب با پیروزی است.