Tip:
Highlight text to annotate it
X
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل نوزدهم.
روز تازه بود، با باد بهاری پر از گرد و غبار پر جنب و جوش.
همه خانمها در هر دو خانواده را پژمرده رو بود sables و زرد
ermines و بوی کافور از pews های جلو تقریبا خفه ضعف
بوی بهار از نیلوفرهای بانکی محراب.
Newland آرچر، یک سیگنال را از گورکن، از اتاق دعا آمده بود و
خود را با بهترین مرد خود در مرحله کشیش کلیسای گریس قرار می گیرد.
سیگنال به معنای آن بود که تحمل کالسکه عروس و پدرش در چشم بود، اما
به فاصله قابل توجهی از تنظیم و مشاوره در
لابی، که در آن bridesmaids
در حال حاضر معلق در هوا مانند یک خوشه از شکوفه های عید پاک است.
در طول این اجتناب ناپذیر گذشت زمان داماد، در اثبات اشتیاق خود را،
انتظار می رود تا خود را در معرض تنها به نگاه از شرکت مونتاژ و Archer
از طریق این تشریفات به عنوان از دست رفته
resignedly از طریق همه دیگران ساخته شده است که از قرن نوزدهم نیویورک
عروسی مراسم که به نظر می رسید متعلق به سپیده دم تاریخ.
همه چیز به همان اندازه آسان است - و یا به همان اندازه دردناک بود، به عنوان یک انتخاب به آن قرار داده است - در
راه او به آج متعهد شده بود، و او احکام flurried تلاش خود را اطاعت
انسان به عنوان حیاتی توأم با تقوا به عنوان داماد دیگر
اطاعت خود، در روز هنگامی که او آنها را از طریق لابیرنت همان هدایت بود.
تا کنون او به تحقق تمام تعهدات خود را منطقی مطمئن بود.
bridesmaids هشت دسته از یاس بنفش سفید و نیلوفرهای از دره بوده است.
فرستاده شده در زمان مقتضی، و همچنین به عنوان طلا و یاقوت کبود آستین لینک از هشت ushers
و بهترین مرد باباغوری روسری پین؛
کماندار نشسته بود تا نیمی از شب در تلاش برای تغییر بیان تشکر خود را برای آخرین بار
دسته ای از حاضرین از مردان دوستان و بانوی سابق را دوست دارد، هزینه برای اسقف و
پیشوا با خیال راحت در جیب خود بودند
بهترین مرد، توشه خود را در حال حاضر در خانم منسون را Mingott بود، که در آن از ازدواج
صبحانه بود می گیرد، و به همین ترتیب لباس سفر که به او به
تغییر و یک محفظه خصوصی بوده است.
درگیر در قطار بود که برای حمل زن و شوهر جوان را به مقصدی نامعلوم سفر خود را -
پنهان از نقطه ای که در آن شب لباس عروس صرف می شود که یکی از مهمترین
تابوهای مقدس آیین ماقبل تاریخ.
"حلقه درست است؟" زمزمه های van der جوان Luyden Newland، بود که در
بی تجربه در وظایف بهترین مرد، و وزن خود را انگشت حیرت به دهان
مسئولیت.
آرچر ژست که او تا داماد را دیده بود: با ungloved خود را
دست راست او را در جیب جلیقه خاکستری تیره خود را احساس و خود را مطمئن
کمی که انگشتری طلا (حکاکی
داخل: Newland تا ماه مه، ---، 187 -) در خود جای داده بود و پس از آن، از سرگیری سابق خود
نگرش، کلاه بلند و مروارید خاکستری دستکش با stitchings سیاه و سفید را در خود درک
دست چپ او ایستاده، به دنبال درب کلیسا.
هزینه های بالاسری، مارس هندل pompously از طریق تقلید vaulting سنگ دارای عقاید،
حمل بر روی امواج آن رانش پژمرده از مراسم عروسی که در آن، با شاد
بی تفاوتی، او ایستاده بود بر روی همان بود
کشیش گام به تماشای عروس شناور سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ نسبت به داماد دیگر.
"چگونه می خواهم یک شب در اپرا" به گمان او، به رسمیت شناختن چهره
همان جعبه (بدون ها، pews)، و تعجب اگر هنگامی که تهمت آخرین صدا، خانم
Selfridge حالیکه به بازی "چرخ چرخ" وجود دارد که با
همان پرهای بلند شترمرغ در کلاه سر گذاشتن او، و بیوفورت خانم با همان
گوشواره الماس و همان لبخند - و اینکه آیا صندلی های جلو صحنه مناسب بود
در حال حاضر برای آنها را در دنیای دیگر آماده کرده است.
پس از آن هنوز هم وجود دارد برای این فایل نقد می نویسید، یک به یک، countenances آشنا در
1 ردیف تیز زنان را با کنجکاوی و هیجان، دلخور مردان
با تعهد داشتن به انجام دادن
خود رهبانیت کتهای قبل از ناهار، و مبارزه برای مواد غذایی در صبحانه از ازدواج است.
"بیش از حد بد صبحانه قدیمی کاترین،" داماد می تواند تصور
مکتوبات الکترونیکی Reggie گفت.
"اما من گفته که لاول Mingott در اصرار بر آن که توسط آشپز خود پخته شده، پس از آن
باید خوب باشد اگر تنها می توانید آن را دریافت کند. "
و او می تواند تصور Sillerton جکسون اضافه کردن تصویبکننده: "همکار عزیزم،
شما نمی شنید؟ این در جداول های کوچک ارایه می شود، در
مد جدید انگلیسی.
چشم آرچر، یک لحظه در پیو دست چپ، جایی که مادر او، که تا به حال درنگ
کلیسا بر روی بازوی آقای هنری ون der Luyden وارد شد، گریه آرام نشسته در زیر خود
Chantilly حجاب، دست خود را در قاقم خیط و پیت کردن مادر بزرگ او.
"پور Janey!" او فکر کردم، به دنبال خواهرش، "حتی با screwing سر خود را در سراسر
تنها او می تواند مردم در تعداد معدودی pews مقابل را مشاهده کنید. و آنها عمدتا کهنه
Newlands و Dagonets. "
در سمت اینجا از روبان سفید تقسیم کرسی های متعلق به
خانواده او، بیوفورت دیدم، بلند و redfaced، مراقب زنان خود را با
خیره متکبر.
در کنار او نشسته همسرش، همه نوعی جانور جونده کوچک شبیه سنجاب نقره ای و بنفشه ها بنفش و در سمت دور
از روبان، sleekly خار سر لارنس Lefferts، به نظر می رسید برای سوار شدن به محافظت بر
خدای نامرئی "خوب" که در مراسم ریاست.
آرچر تعجب بسیاری از معایب چشم مشتاق Lefferts در مراسم کشف
الوهیت او و سپس او ناگهان به یاد می آورد که او نیز زمانی تصور شده بود چنین سوالاتی
مهم است.
چیزهایی که روز خود را پر کرده بود به نظر می رسید در حال حاضر مانند یک تقلید مسخره امیز خزانه از زندگی، و یا مانند
wrangles schoolmen قرون وسطی بیش از لحاظ متافیزیکی که هیچ کس تا به حال همیشه
قابل درک باشد.
بحث طوفانی به عنوان که آیا هدیه عروسی باید "نشان داده شده است" از
آخرین ساعات قبل از عروسی، تیره به نظر می رسید و آن را غیر ممکن به آرچر که
بالغ و رشید مردم باید خود را به کار
دولت از تحریک بیش از چيز جزئي از جمله است، و این موضوع باید تصمیم گرفته شده اند
(منفی) خانم Welland گفت، با اشک های خشمگین: "من به زودی باید
تبدیل خبرنگاران شل در خانه من. "
با این حال وقتی آرچر نظرات قطعی و نه تهاجمی بود وجود دارد
تمام این مشکلات، و زمانی که همه چیز در مورد رفتار و آداب و رسوم خود را
قبیله کوچک به او به نظر می رسید با اهمیت در سراسر جهان پر است.
"و در حالی که همه، به گمان من،" او فکر کرد که: "مردم واقعی زندگی می کنند در جایی، و
مسائل واقعی اتفاق می افتد به آنها ...
"وجود دارد که آنها می آیند" نفس بهترین مرد با هیجان، اما داماد می دانستند بهتر است.
باز کردن محتاطانه از درب کلیسا تنها به معنی است که آقای براون
رد و بدل پایدار حافظ (gowned در سیاه و سفید در شخصیت متناوب خود را از خادم)
گرفتن یک بررسی مقدماتی از صحنه قبل از رهبری نیروهای خود را.
درب آرام بسته شد و دوباره پس از دیگری فاصله چرخش شکوه
باز کردن، و سوفل فرار از طریق کلیسا: "خانواده"
خانم Welland آمد برای اولین بار، در بازوی پسر ارشد او.
او چهره بزرگ صورتی بود مناسب موقر، و آلو رنگ ساتن خود را با
رنگ پریده آبی طرف پانل ها، و آبی plumes شترمرغ در کلاه سر گذاشتن ساتن کوچک، ملاقات با
تایید به طور کلی، اما قبل از او بود
خودش را با خش خش با شکوه در مقابل پیو خانم آرچر حل و فصل
تماشاگران شد craning گردن خود را به که پس از او بود.
شایعات وحشی در خارج از کشور بوده است و روز قبل از به اثر که خانم منسون Mingott، در
با وجود معلولیت جسمی او، در حال حاضر در این مراسم حل و فصل شده بود.
ایده بسیار در راستای بود
شخصیت ورزشی خود را که شرط بالا در باشگاه به او قادر به راه رفتن می زد
تا سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ و فشار به صندلی.
شناخته شده بود که او در ارسال نجاری خود را به اصرار بود
امکان پایین پانل پایان از پیو جلو، و برای اندازه گیری فضای
بین صندلی و جلو؛
نتیجه دلسرد شده بود، و برای یک روز اضطراب خانواده اش به تماشای او بود
dallying با طرح شدن چرخ سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ در صندلی حمام عظیم او و
در آن نشسته در پای کشیش مسند نشانده است.
این ایده از این قرار گرفتن در معرض هیولا شخص او بود، به روابط او بسیار دردناک است که
آنها می توانند تحت پوشش با طلا مبتکرانه ناگهان کشف
که صندلی بیش از حد گسترده ای به تصویب بین بود
uprights آهن از سایه که از درب کلیسا به گسترش
سنگ جدول پیاده رو خیابان.
ایده انجام دور با این سایه، و آشکار عروس اوباش
dressmakers و خبرنگاران روزنامه که ایستاده بود در خارج از مبارزه با نزدیکی به
مفاصل بوم، بیش از حتی قدیمی
شجاعت کاترین، هر چند برای یک لحظه او امکان وزن بود.
"چرا، آنها ممکن است یک عکس از فرزند من را قرار داده و از آن در روزنامه ها!
خانم Welland بانگ زد: زمانی که طرح مادرش به او اشاره شد و از این
بی شرمی غیر قابل تصور قبیله عقب کشیدم با جمعی لرزیدن.
ancestress به تسلیم بودند، اما امتیاز خود را تنها با وعده خریداری شد
که صبحانه عروسی باید زیر سقف خود را، هر چند (به عنوان
اتصال میدان واشنگتن) گفت:
خانه Wellands در دسترس آسان دشوار بود به قیمت ویژه با براون
به درایو را به انتهای دیگر از هیچ جا.
اگرچه همه این معاملات به طور گسترده ای توسط Jacksons ورزشی گزارش شده بود
اقلیت هنوز به این باور است که قدیمی کاترین را در کلیسا ظاهر می شود چسبیده و در آنجا
کاهش مشخصی از دما بود
هنگامی که او به دخترش در قانون جایگزین شده پیدا شد.
خانم لاول Mingott به حال رنگ بالا و خیره شیشه ای القا شده در خانم ها از سن خود را
و عادت با تلاش وارد شدن به یک لباس جدید، اما پس از ناامیدی
occasioned توسط مادرش در قانون
ظاهر شده بود فروکش کرد، آن توافق شده بود که سیاه و سفید Chantilly خود را بیش از یاس بنفش ساتن، با
کلاه سر گذاشتن بنفشه پارما، تشکیل شادترین مقابل به آبی خانم Welland در
و آلو رنگ.
دور های مختلف این تصور که تولید شده توسط بانوی بی ثمر و پر ادا واطوار که به دنبال
در بازوی آقای Mingott، در dishevelment وحشی راه راه ها و حاشیه ها و
شناور روسری و به عنوان آخرین
ظهور glided به قلب مشاهده آرچر قرارداد و متوقف به ضرب و شتم.
او آن را گرفته بود و مسلم است که منسون کلفت هنوز هم در واشنگتن بود،
جایی که او در حدود چهار هفته پیش از با خواهرزاده اش، خانم Olenska رفته بود.
به طور کلی درک شده است که خروج ناگهانی خود را با توجه به مادام
از تمایل Olenska به حذف عمه اش از فصاحت عقاید دکتر Agathon
کارور، که تقریبا در موفق
به خدمت گرفتن او را به عنوان یک جذب دره عشق و در این شرایط هیچ کس
هر کدام از خانمها انتظار می رود برای عروسی بازگشت.
برای یک لحظه کمانداران ایستاده بود با چشمان خود را ثابت در شکل فوق العاده Medora
زور زدن دیدن که پشت سر او آمد، اما صفوف کمی به پایان رسیده بود، برای
تمام اعضای خانواده کمتر بود
کرسی های خود را برداشته، و بلند 8 ushers، جمع آوری خود را با هم
پرندگان و حشرات آماده شدن برای برخی از مانور مهاجر، در حال حاضر لیز شد
از طریق درهای جانبی را در لابی.
"Newland - من می گویم: او در اینجا!" بهترین مرد زمزمه.
کمانداران خود را با شروع roused.
ظاهرا مدت زمان طولانی را گذرانده بودند و از ضرب و شتم قلب خود را متوقف کرده، سفید
و صفوف گلگون در راه واقع 1/2 تا شبستان، اسقف، کشیش و دو بود
سفید بالدار دستیاران معلق در هوا در حدود
محراب گل banked، و آکورد برای اولین بار از سمفونی Spohr شد strewing
یادداشت ها مانند گل خود را قبل از عروس.
آرچر باز چشمان خود را (اما آنها واقعا بسته شده، او تصور کرد؟)
و احساس آغاز قلب خود را به از سرگیری کار معمول خود.
موسیقی، عطر از نیلوفرهای در محراب، چشم انداز از ابر از طل و
نارنجی شکوفه های شناور نزدیکتر و نزدیکتر و از نظر چهره خانم آرچر ناگهان
لرزش sobs شاد، کم
سوفل های دعایی صدای پیشوا، تحولات منظم صورتی 8
bridesmaids و سیاه و سفید 8 ushers: این همه مناظر، صداها و احساس ها،
آشنا به خود بر خوردارند، به طوری unutterably
عجیب و بی معنی در رابطه جدید خود را به آنها به، confusedly خود را در مورد مخلوط
مغز می شود.
"خدای من" او فکر کرد که: "من حلقه؟" - و یک بار دیگر او را از طریق رفت
ژست تشنج داماد.
سپس در یک لحظه، مه در کنار او بود، پرتو چنین جریان از خود را که به آن فرستاده می شود
گرما غش را از طریق بی حسی خود را، و او خود را صاف و به او لبخند زد
چشم.
از صمیم قلب معشوق، ما در حال جمع در اینجا، "پیشوا آغاز شد ...
حلقه در دست او، نیایش اسقف داده شده بود، bridesmaids
وقار، به از سر جای خود را در صفوف، و ارگ شد نشان
علائم اولیه شکستن را
مندلسون، که بدون آن هیچ زن و شوهر تازه به شوهر داده بود پس از ظهور
نیویورک.
بازوی خود را - من می گویم، او بازوی خود را "جوان Newland عصبی hissed و یک بار دیگر
آرچر آگاه شد پس از غوطهور کردن در ناشناخته بوده است.
چه از آن بود که او را فرستاده بود، او تعجب؟
شاید نگاهی اجمالی، در میان تماشاگران ناشناس در جناح کلیسا، از یک سیم پیچ تاریک
مو در زیر کلاه است که یک لحظه بعد، خود را به عنوان متعلق به ناشناخته ها نشان داد
بانوی با بینی بلند، به طوری laughably بر خلاف
فردی که تصویر او برانگیخته بود که خودش پرسید اگر او بودند تبدیل شدن به
به توهم است.
و حالا او و همسرش قدم زدن به آرامی پایین سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ شد، به جلو در نور انجام شده
مندلسون موج، روز بهار اشاره به آنها از طریق به طور گسترده ای را باز کرد
درب، و شاه بلوط خانم Welland، با
بزرگ سفید به نفع در frontlets خود، curvetting و در پایان دور
از تونل بوم.
شاطر، که تا به حال به نفع سفید هنوز هم در برگردان خود را بزرگتر، پیچیده سفید ممکن است
ردای او را، و آرچر را به کالسکه در کنار او شروع به پریدن کرد.
به او با لبخند پیروزی تبدیل شده و دست خود را زیر چادر خود را در آغوش گرفت.
"عزیزم!"
آرچر گفت - و ناگهان همان مغاک سیاه و سفید خمیازه ای کشید و پیش از او و او خود را احساس
غرق شدن به آن، عمیق تر و عمیق تر، در حالی که صدای خود را rambled هموار و
خوش: "بله، البته من فکر من
حلقه را از دست داد؛ هیچ عروسی اگر شیطان ضعیف داماد، نمی تواند کامل خواهد بود.
از آن است. اما تو مرا انتظار، شما بدانید!
من تا به حال فکر می کنم در هر وحشت که احتمالا ممکن است اتفاق می افتد. "
او عطف، در خیابان پنجم کامل، و پرتاب سلاح خود را در مورد خود را شگفت زده
گردن.
اما هیچ تا به حال هم اکنون می توانید رخ می دهد، می توانید آن را، Newland، تا زمانی که ما به عنوان دو با هم؟ "
هر جزئیات روز تا دقت شده است تا به حال فکر که این جوان
زن و شوهر، پس از عروسی، صبحانه، زمان کافی برای قرار دادن در خود سفر
لباس، فرود از پله ها Mingott گسترده
بین bridesmaids خنده و گریه پدر و مادر، و به کالسکه تحت
حمام سنتی برنج و دمپایی ساتن و هنوز نیم ساعت
در سمت چپ است که در آن به رانندگی به ایستگاه، خرید
آخرین هفته نامه در بساط کتابفروشی با هوا مسافران چاشنی، و حل و فصل
که در آن خود را در محفظه محفوظ خدمتکار ماه مه در حال حاضر قرار داده شده بود او را
کبوتر رنگ سفر عبا و نکته پانسمان، کیسه ای از لندن.
خاله لاک قدیمی DU در Rhinebeck خانه خود را در اختیار عروس قرار داده بود
زن و شوهر، با آمادگی و با الهام از چشم انداز هزینه در یک هفته در نیویورک
با خانم کماندار و تیرانداز، شاد،
فرار معمول "مجموعه لباس عروس" در فیلادلفیا و بالتیمور هتل بود،
قبول با نشاط برابر است.
ماه مه در این ایده از رفتن به این کشور مسحور شد، و کودکانه خوشحال
تلاش های بیهوده از هشت bridesmaids برای کشف که در آن عقب نشینی مرموز خود را
واقع شده است.
"بسیار انگلیسی" به خانه یک کشور به یک وام، و این واقعیت تصور می شد
تماس تمایز داد به آنچه به طور کلی اذعان می شود بیشتر
عروسی درخشان از سال که در آن
خانه هیچ کس را می دانید، مجاز به جز پدر و مادر عروس و داماد بود، که،
زمانی که با دانش مشمول مالیات، لب منطقه روستایی به خدمت پرداخت و گفت: مرموزی: "آه، آنها
نگفتم ما - "بود که به وضوح درست است، زیرا نیازی به وجود دارد.
در هنگامی که آنها را در محفظه خود قرار گرفتند، و قطار، تکان دادن
بی پایان حومه چوبی، به رنگ چشم انداز بهار تحت فشار قرار دادند، بحث شد
راحت تر از کماندار بود انتظار می رود.
مه هنوز هم بود، در نگاه و لحن، دختر ساده دیروز، مشتاق به مقایسه یادداشت ها
با او را به عنوان حوادث از عروسی، و بحث در مورد آنها را به عنوان بی طرفانه
به عنوان ساقدوش عروس صحبت کردن در آن بیش از همه طلیعه.
در 1 آرچر که این پارگی لباس مبدل به درون بود، خیالی بود
لرزش، اما چشمان روشن خود را نشان داد، تنها عدم ترین آرام است.
او به تنهایی برای اولین بار با شوهرش بود، اما شوهرش تنها
رفیق جذاب از دیروز.
هیچ کس که او دوست داشت به همان اندازه، هیچ کس که او را به طور کامل قابل اعتماد، و وجود دارد
به اوج خود رسید "از روی مانع با پرش اسب جهیدن" از ماجراجویی لذت کامل از تعامل و ازدواج
با او به تنهایی در سفر، مانند
فرد بزرگم، مانند یک "زن متاهل" در واقع.
که فوق العاده بود - به او در باغ رسالت آموخته شده در مدرسه سنت آگوستین - مانند
عمق احساس می تواند به همراه عدم وجود چنین تخیل همزیستی.
اما او به یاد چگونه، حتی پس از آن، او را با انداختن بازگشت شگفت زده شده بود
girlishness نارسا و به زودی به عنوان وجدان خود را از بار آن کاسته شده بود.
و او را دیدم که او احتمالا
از طریق خرید و فروش زندگی به بهترین توانایی خود را با هر تجربه آن را به عنوان آمد،
اما هر یک به اندازه یک نگاه به سرقت رفته پیش بینی هرگز.
شاید که هیات علمی از عدم چیزی بود که به چشمانش شفافیت خود را، و
او با نگاه به نمایندگی از یک نوع به جای یک فرد روبرو هستند، اگر او ممکن است
انتخاب شده برای یک فضیلت مدنی و یا یک الهه یونانی در برخواهد داشت.
خون زد که نزدیک به پوست روشن خود را ممکن است مایع حفظ شده است
به جای یک عنصر تخریب، هنوز او را از جوانی غیر قابل خراب کردن ساخته شده
او نه سخت است و نه کسل کننده به نظر می رسد، اما تنها بدوی و خالص است.
در لایه ای بسیار ضخیم از این آرچر مراقبه به طور ناگهانی احساس خود را در او را با خود به دنبال
نگاه مبهوت یک غریبه، و سقوط به یک خاطره از عروسی
صبحانه از pervasion عظیم و پیروزی از آن بیبی Mingott.
ماه مه حل و فصل کردن به لذت بردن صریح از موضوع است.
"من، متعجب بود، اما - weren't شما - که عمه Medora در آمد بعد از همه.
الن نوشت که آنها هیچ یک از آنها را به خوبی به اندازه کافی برای این سفر، من آرزو
که به او شده بود که به بهبود!
توری بدیع او به من فرستاده شده می بینید؟ "
او که لحظه ای دیر یا زود باید شناخته شده بود، اما او تا به حال تا حدودی
تصور کرد که با زور تمایل او ممکن است آن را در خلیج نگه دارید.
او گفت: "بله - من -: بله، بود زیبا، در، به دنبال او را کورکورانه و حیرت
اگر هر زمان که شنید، آن دو هجا، همه به دقت ساخته شده است تا خود را جهانی
جست و خیز کردن در مورد او را مانند خانه کارت.
"آیا شما ها خسته می شدند؟
خوب خواهد بود به برخی از چای هنگامی که ما می رسند - I'm خاله رو
همه چیز به زیبایی آماده، او rattled، گرفتن دست او را در خود و ذهن او
با عجله دور فورا به شکوه
چای و قهوه سرویس از بالتیمور نقره که Beauforts خبر داده بود، و
"رفت" کاملا با، سینی عمو لاول Mingott و جانبی ظروف.
در گرگ و میش بهار قطار متوقف در ایستگاه Rhinebeck، و آنها راه می رفت
در طول پلت فرم برای حمل انتظار.
"آه، چگونه بدجور نوع های van der Luydens - they've مرد خود را بیش از فرستاده
Skuytercliff به دیدار با ما، "آرچر، به عنوان یک فرد متین از رد و بدل بانگ زد: با نزدیک شدن
آنها و و درد خدمتکار از کیسه های خود را.
"من بسیار متاسفم، آقا، گفت:« این فرستاده، که یک تصادف کوچک
رخ خانم DU Lacs: نشت در مخزن آب.
دیروز اتفاق افتاده است، و آقای ون der Luyden که شنیده از امروز صبح، ارسال
توسط قطار زود به خانه Patroon آماده خدمتگزار.
این کاملا راحت خواهد بود، من فکر می کنم خواهید پیدا کنید، آقا و خانم DU Lacs
ارسال آشپز خود را، به طوری که آن را دقیقا همان خواهد شد که اگر شما به خرج میداد.
Rhinebeck. "
آرچر در گوینده مستقیما خیره شد که او هنوز بیشتر شرمندگی مکرر در
لهجه: "این دقیقا همان خواهم بود، آقا، من به شما اطمینان -" و صدای مشتاق می
شکست، پوشش سکوت خجالت: "همان عنوان Rhinebeck؟
خانه Patroon است؟ اما از آن خواهد شد هزار و صد بار
بهتر - won't، Newland؟
این خیلی عزیز و نوع آقای ون der Luyden فکر از آن را. "
و آنها به عنوان سوار کردن، با دوشیزه یا زن جوان در کنار درشکه چی، و درخشان کیسه های لباس عروس
روی صندلی قبل از آن، او در ادامه با هیجان: "فقط علاقه داشتن به، من هرگز
در داخل آن - که شما؟
ون Luydens گردد آن را نشان می دهد به افراد تا چند.
اما آنها آن را برای الن افتتاح شد، به نظر می رسد، و او به من گفت چه جای عزیزم کمی
بود: او می گوید: این تنها خانه او در امریکا دیده می شود که او می تواند تصور کنید
کاملا خوشحال شوید.
"خب - این چیزی است که ما قصد داریم به آن است؟" گریه شوهرش پر زرق و برق، و او
پاسخ داد: با لبخند پسرانه او: "آه، این فقط آغاز شانس ما - شانس فوق العاده
ما همیشه با هم! "