Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 6
کاهش شناور
شش باربرها یاران پرچم دزدان، در حال حاضر به عنوان میخانه استسقایی ذکر
ظاهر، مدت های طولانی به حالت ضعف هیل حل و فصل است.
کل در قانون اساسی خود آن را به حال طبقه راست، و به سختی خط مستقیم؛
اما آن را به حال outlasted، و به وضوح در عین حال بیشتر از دوام بیاورید، بسیاری از ساختمان بهتر تقلیل
بسیاری از مردم خانه sprucer.
خارج، آن را تکان تکان خوردن کج باریک چوبی پنجره تنومند انباشته بر
دیگری که شما ممکن است پشته به عنوان بسیاری از پرتقال سرنگونی، با ایوان چوبی دیوانه
قریب الوقوع بیش از آب، در واقع کل
خانه، شامل شکایت پرچم افراشته در پشت بام،، impended بیش از آب،
اما به نظر می رسید به وضعیت غواص ضعیف النفس است که متوقف طوری داشته کردم
طولانی مدت بر آستانه است که هرگز در تمام خواهد شد.
این توضیحات شامل رودخانه نما از یاران شش پرچم دزدان
باربرها.
از استقرار، هر چند ورودی اصلی وجود داشت، بنابراین قرارداد
که آن را صرفا در ارتباط خود را با جلو، دسته از آهن صاف نمایندگی
تنظیم درست در وسیعترین پایان آن.
این دسته ایستاده بود پایین بیابان دادگاه و کوچه: که
بیابان چنان سخت و نزدیک بر شش باربرها یاران پرچم دزدان به عنوان فشار
ترک شبانه روزی اینچ از زمین فراتر از درب آن است.
به همین دلیل، در ترکیب با این حقیقت که خانه تمام شد، اما شناور در
آب بالا، زمانی که باربرها خانواده شستن ملافه ها که عمل جراحی قرار
ممکن است معمولا دیده می شود خشک کردن بر روی خطوط
درسرتا سر پذیرش، اتاق و تخت اتاق.
چوب تشکیل دودکش، قطعات، تیرها، پارتیشن، کف و درب، شش
باربرها یاران خوشحال به نظر می رسید در سن خود را مملو از خاطرات گیج از آن
جوانان است.
در بسیاری از نقاط آن gnarled تبدیل شده بود و riven، با توجه به شیوه های قدیمی
درختان گره از آن آغاز شده و اینجا و آنجا به نظر می رسید آن را به خود پیچ و تاب و به
بعضی از مثل شاخه.
در این حالت از دوران کودکی دوم، آن را به هوا بودن در راه و روش خود خود را garrulous
در مورد زندگی خود است.
بی دلیل بود که اغلب توسط frequenters به طور منظم از باربرها اظهار داشت،
که هنگامی که نور تاباند بر دانه از پانل های خاص، و به ویژه
بر گنجه گوشه قدیمی از چوب گردو
در نوار، شما ممکن است جنگل های کمی وجود دارد ردیابی، و درختان کوچک مانند درخت پدر و مادر،
در برگ کامل رنجیده خاطر است. نوار از شش باربرها یاران پرچم دزدان
یک نوار برای نرم کردن سینه انسان بود.
فضای موجود در آن بسیار بزرگتر از یک درشکه کرایه-مربی بود، اما هیچ کس
آرزو نوار بزرگتر، که فضا شد تا در کمی تنومند محاصره
casks و صمیمی، بطری های تابشی با
انگور ساختگی در خوشه، و لیمو در تورهای، و بیسکویت در سبد، و
مودب آبجو می کشد که کمان های کم ساخته شده است زمانی که مشتریان با یک قوطی آبجو در خدمت شد و
پنیر را در یک گوشه گرم و
خود زن مهمانخانه دار به میز کوچکی در گوشه snugger در نزدیکی آتش، با پارچه
everlastingly گذاشته است.
این پناهگاه از جهان خشن با پارتیشن شیشه ای و درب نیم تقسیم شده است، با
طوفان یا گرداب شدید سربی رنگ بر آن برای راحتی استراحت مشروب خود را، اما، بیش از این
نیمه درب snugness نوار بنابراین آن فوران زد
چهارم است که البته مشتریان نوشید ایستاده، در گذشت تاریک و draughty
جایی که آنها به مشتریان دیگر از عبور در داخل و خارج بر دوش بود، آنها همیشه
به نظر می رسد تحت توهم دلربا نوشیدن که آنها خود را در نوار بود.
برای بقیه، هر دو شیر و باربرها شش یاران پرچم دزدان به سالن داد بر
رودخانه، و پرده های قرمز با بینی مشتریان به طور منظم و
با قلع و راحت خانگی ارائه شدند
ظروف، مانند مدل از کلاه قرص قند ساخته شده در آن شکل که ممکن است، با
به پایان می رسد اشاره کرد، به دنبال گوشه درخشان را برای خود در اعماق قرمز
زغال سنگ، هنگامی که آنها mulled آل خود را، و یا گرم
برای کسانی که نوشیدنی های لذیذ، کوک برجسته و قلابی، تلنگر، و بینی سگ.
برای اولین بار از این ترکیبات مبهم تخصص از باربرها، که از طریق
کتیبه خود را درب ها، به آرامی به احساسات خود را به دادگاه تجدید نظر به عنوان، در اوایل
کوک برجسته و قلابی مجلس.
، به نظر می رسد که حلقه دود یا بخار همیشه باید به طور زودرس، هر چند که آیا برای هر
مجزا شکمی دلیل از آن، به عنوان پرنده زود جلب کرم، بنابراین
اوایل کوک برجسته و قلابی جلب مشتری، می تواند در اینجا حل و فصل شود.
این تنها باقی می ماند برای اضافه کردن این دسته از آهن صاف، و در مقابل نوار،
اتاق بسیار کمی مانند یک کلاه سه چندگوشه، که به هیچ مستقیم اشعه خورشید، ماه،
یا ستاره، تا کنون نفوذ، اما که بود
superstitiously به عنوان یک پناهگاه مملو از راحتی و بازنشستگی، مورد توجه قرار
گاز سوز، و در نتیجه رنگ آمیزی درب که نام خود را جذب می کند: Cosy.
خانم Potterson، تنها مالک و مدیر از باربرها یاران، حاکم عالی
تاج و تخت او بار، و یک مرد باید نوشیده خود را مست و دیوانه در واقع اگر او
فکر کردم او می تواند یک نقطه را با او رقابت است.
که در مقام خود به عنوان خانم ابی Potterson، برخی از سران سمت آب شناخته شده است،
که (مثل آب) هیچ یک از شفاف ترین، پناه مفاهیم مبهم،
به دلیل کرامت و استحکام خود، او
پس از آن، و یا در نوعی مربوط به ابی در وستمینستر نام گرفت.
اما ابی تنها کوتاه برای ابیگیل، که نام خانم Potterson شده بود
تعمید در کلیسای Limehouse، 60 و فرد چند سال قبل است.
در حال حاضر، ذهن، شما Riderhood، گفت: خانم ابی Potterson، با انگشت تاکید
بیش از درب نیمه، یاران شما می خواهید نه در همه، و ترجیح میدهند تا حد زیادی
اتاق خود را نسبت به شرکت شما است، اما اگر
شما به عنوان استقبال شد در اینجا به عنوان شما نیست، شما حتی پس از آن نباید به دیگری قطره
از اینجا آب می نوشند این شب، پس از این پاینت آبجو وجود.
پس از آن.
اما شما می دانید، خانم Potterson، بسیار ملایم هر چند پیشنهاد شده بود، اگر من رفتار می کنند
خودم، شما می تواند کمک به خدمت من، از دست بدهند. "CAN'TI گفت: ابی، با بی نهایت
بیان است.
نه، خانم Potterson، چون، می بینید، این قانون -
بازگشت خانم: "من قانون هستم، مرد من، ابی، و من به زودی خواهید که شما را متقاعد کنم،
اگر شما آن را شک در همه.
گفت: من هرگز به من شک دارم در همه، خانم ابی.
پس چه بهتر برای شما.
ابی عالی halfpence مشتری را به تا پرتاب کرد، و، صندلی
خودش را در او پای بخاری، صندلی، روزنامه او شده بود از سر گرفت.
او بلند، راست، زن زیبا، هر چند شدید از سیما بود، و
بود بیشتر از هوا از خانم نسبت به معشوقه از یاران شش پرچم دزدان
باربرها.
انسان در طرف دیگر نیمه درب، کنار دریا مرد با گوشه چشم نگاه کردن دچار دوبینی بود،
و او را چشم اگر او به عنوان یکی از دانش آموزان خود را در رسوایی بود.
تو بی رحمانه سخت بر من، دوشیزه Potterson.
خانم Potterson روزنامه خود را به با ابرو قرارداد به عنوان خوانده شده، و در زمان بدون اطلاع قبلی تا
او زمزمه:
'خانم Potterson! خانم!
ممکن است یک کلمه با شما داشته باشم؟
Deigning و سپس به نوبه خود چشم هایش را یک وری به سمت متقاضی، خانم Potterson
مشهود او knuckling پیشانی کم خود، و اجتناب او را با سر خود را، تا اگر او بود
درخواست مرخصی خود را به جفتک پرانی سر مهمترین
بیش از نیم درب و شعله ور روی پای خود را در نوار
خوب؟ خانم Potterson گفت: با شیوه ای کوتاه به عنوان خودش طولانی بود، 'نظرات شما
1/2 کلمه است.
آوردن آن. خانم Potterson!
خانم!
آیا شما sxcuse من گرفتن آزادی از درخواست، آن را شخصیت من این است که شما را
اعتراض به 'بدیهی است، خانم Potterson گفت:.
آیا این که تو از ترس -
من می ترسم از شما، interposed دوشیزه Potterson، اگر شما این معنی است که.
اما من با فروتنی به این معنی نیست که خانم ابی 'پس از آن چه شما چیست؟
شما واقعا خیلی بی رحمانه سخت بر من!
من که قرار بود به سوالات بود بیش از، ممکن است شما
دغدغه ها - باورها و یا مفروضات اقلا - که مالکیت شرکت
در مجموع ممکن است بی خطر در نظر گرفته شود، اگر من از خانه بیش از حد به طور منظم استفاده؟
چه شما می خواهید بدانید؟
خوب، خانم ابی، احترام به معنی بدون جرم به شما، آن خواهد بود برخی از
رضایت به ذهن انسان، درک چرا باربرها یاران است که
به مانند من است، و به رایگان به عنوان آقا.
چهره میزبان تیره با برخی از سایه سرگشتگی، او به عنوان پاسخ:
"آقا بوده است که در آن شما بوده است."
'این مفهوم در زندان، خانم؟
شاید نه. اما او ممکن است آن را merited.
او ممکن است به مراتب بدتر از همیشه من مشکوک است.
چه کسی به او مشکوک؟
"چند، شاید. یک، فراتر از همه شک و تردید.
من انجام دهد.
شما بسیار گفت: خانم ابی Potterson، بافندگی ابرو او را دوباره با
تحقیر. اما من pardner او بود.
ذهن شما، خانم ابی من pardner او را بود.
به این ترتیب من می دانم بیشتر از فهم و outs از او نسبت به هر شخص زنده می کند.
توجه کنید این! من مردی که pardner او بود، و من
مردی که به او مشکوک است.
سپس، "پیشنهاد خانم ابی، هر چند با سایه ای از سرگشتگی های عمیق تر از قبل،
شما خودتان را جانی قلمداد کردن. "نه، من خانم ابی، نه.
چگونه آن ایستاده؟
این ستون در این راه. هنگامی که من pardner او بود، من می توانم هرگز
او رضایت می دهد. چرا من نه می تواند هرگز به او رضایت بدهد؟
از آنجا که شانس من بد بود، چون من می تواند بسیاری از به اندازه کافی از اونا را پیدا کند.
شانس خود را چگونه بود؟ همیشه خوب است.
توجه کنید این!
همیشه خوب! آه! There'sa بسیاری از بازی ها، خانم ابی، در
که این شانس وجود دارد، اما there'sa بسیاری دیگر که در آن مهارت نیز وجود دارد، مخلوط
همراه با آن است.
آن پیر مرد روستایی است مهارت در پیدا کردن آنچه می بیند، که شک و تردید، مرد پرسید: "خانم ابی.
'مهارت در purwiding آنچه می بیند، شاید، گفت: Riderhood، تکان دادن بد خود را
سر.
خانم ابی پیشانی خود را در او کشباف، که او بطور تاریکی در او leered.
"اگر شما بر رودخانه نزدیک هر جزر و مد، و اگر می خواهید برای پیدا کردن یک مرد
یا زن در رودخانه، شما حد زیادی به شانس خود را، خانم ابی، کمک ضربه زدن یک مرد
زن در aforehand سر و آی فون 'EM شوید.'
کشاورزی بخشنده! تعجب غیر ارادی خانم Potterson بود.
ذهن شما! 'بازگشت و از سوی دیگر، کشش به جلو پرتاب خود، بیش از نیم درب
کلمات را به نوار برای صدای او بود به عنوان اگر سر چوبی که کهنه یا پشم بر سر ان می پیچند و مانند جارو بکار میبرند قایق خود بودند
گلو من می گویم، خانم ابی!
و ذهن شما! من او را دنبال، دوشیزه ابی!
و ذهن شما! من او را در آخرین قلاب آورد، اگر آن را
20 سال از این رو، من!
کسی که، به همراه دختر خود را مورد علاقه؟
من یک دختر از خود من!
با آن شکوفا و زیبایی به پای صحبت خود را نه مست تر و خیلی
وحشی تر از او آغاز شده بود، آقای Riderhood گرفت گلدان پاینت خود و
به بار مشروب فروشی swaggered.
پیر مرد روستایی بود وجود ندارد، اما جمع اوری بسیار قوی از دانش آموزان خانم ابی، که
به نمایش گذاشته، که به مناسبت مورد نیاز است، بزرگترین خشوع.
در ساعت قابل توجه ده و خانم ابی ظاهر می شود در دم در، و
پرداختن به یک فرد خاص در یک ژاکت قرمز پژمرده، با «جورج جونز، خود را
زمانی!
من به همسر خود گفت: شما باید وقت شناس باشد، جونز submissively افزایش یافت، به این شرکت
خوب شب، و بازنشسته است.
در نیمه ده، در خانم ابی به دنبال دوباره، و گفت، 'ویلیام ویلیامز،
باب زرق و برق، و جاناتان، شما همه به دلیل، ویلیامز، باب، و جاناتان با
حلم مشابه در زمان مرخصی خود را کرد و با بخار.
جای تعجب بیشتر از این، هنگامی که یک بطری بینی در کلاه لعاب پس از چند
تردید قابل توجهی دستور داد که یکی دیگر از لیوان جین و آب همراه
پادو فاحشه خانه، و هنگامی که خانم ابی، به جای
ارسال آن، در فرد ظاهر شد و گفت، 'کاپیتان جوی، شما تا به حال به همان اندازه به عنوان خواهد شد
شما خوب است، نه تنها کاپیتان اسید ضعیفی بوده زانو او و مالیدن اندیشیدن
آتش بدون ارائه یک کلمه از اعتراض،
اما بقیه شرکت زمزمه، آی، AY، کاپیتان!
خانم حق ابی، شما توسط خانم ابی، کاپیتان هدایت.
نه، هوشیاری خانم ابی در بهیچ وجه کاهش خواهد یافت با این تسلیم شد، بلکه
تیز، به دنبال دور بر روی چهره های های باحرمت از مدرسه اش، و
descrying 2 دیگر افراد جوان در نیاز
اندرز، بنابراین او آن عطا: «تام نی یا فلوت ملایم زدن، آن زمان برای یک شخص جوان که چه کسی
در ماه آینده به ازدواج می شود، به در خانه و در خواب می شود.
و شما نیاز به اشاره کردن به او، آقای جک Mullins نیست، برای من می دانم که کار خود را آغاز می شود فردا در اوایل،
و من می گویم به شما. پس بیا!
شب خوب، خوب بیابان!
که بر اساس آن، صدای سوت یا فلوت سرخ نگاه به Mullins و Mullins سرخ نگاه
نی یا فلوت ملایم زدن، در این سوال که چه کسی باید افزایش یابد اول، و در نهایت هر دو را با هم افزایش یافت و
خارج در پوزخند گسترده رفت و به دنبال آن
خانم ابی، که حضور این شرکت از پوزخند آزادی را ندارد
به همین ترتیب.
در چنین استقرار، گلدان سفید aproned پسر خود را با پیراهن، آستین مرتب در
رول های تنگ بر روی هر شانه لخت، فقط یک اشاره امکان فیزیکی
زور، به عنوان یک ماده از حالت و فرم انداخته است.
دقیقا در ساعت پایانی، تمام مهمانان که بودند، در بهترین سفارش واصل شده:
خانم ابی ایستاده در درب نیمی از نوار، برای برگزاری مراسم بررسی و
اخراج شدن.
همه آرزو خانم ابی خوب شب و ابی خانم آرزو خوب شب به همه، به جز
Riderhood.
گلدان پسر عاقل است، به دنبال رسما سپس به حال اعتقاد بر خود را به عهده
روح، که انسان همیشه رانده و طرد کردن از یاران شش پرچم دزدان
باربرها.
'شما باب Gliddery، گفت: خانم ابی به این گلدان، پسر، اجرای به دور است Hexam و بگویید او
دختر لیز که من می خواهم به او صحبت می کنند. '
با تردستی نمونه باب Gliddery رفتگان، و بازگشت.
لیز، پس از او، به عنوان یکی از دو دام های اهلی زن از فلوشیپ وارد
باربرها بر روی میز کمی گرم آتش بار مرتب، شام خانم Potterson از
سوسیس و گرم سیب زمینی له شده است.
خانم ابی گفت: "بیا در و نشستن شما، دختر، '.
آیا می توانید غذا خوردن کمی 'از شما سپاسگزارم، خانم
من تا به حال شام من.
من مال من بود، من فکر می کنم، گفت: خانم ابی هل دادن دور ظرف untasted را، و
بیش از اندازه کافی از آن. من قرار داده، لیز. "
من بسیار متاسفم برای آن، خانم
پس چرا در نام خوبی، quoth خانم ابی، به شدت، 'آیا شما آن را انجام دهید؟
"من آن را انجام دهد، خانم" وجود دارد، وجود دارد.
آیا به نظر نمی آید شگفت زده شده است.
من باید با یک کلمه توضیح را آغاز کرده اند، اما این راه من را به کوتاه
کاهش در کارها. من همیشه pepperer را بود.
شما Gliddery باب وجود دارد، قرار های زنجیره ای بر درب و دریافت شما را به شام خود را.
با نشاط است که به نظر می رسید کمتر به مراجعه کردنی است واقع pepperer نسبت به
واقع شام، باب اطاعت است، و چکمه های خود را از نزولی به سمت بستر شنیده می شد
رودخانه است.
لیز Hexam، به لیز Hexam، سپس شروع دوشیزه Potterson، هر چند وقت یکبار برگزار شد
به شما این فرصت را از پدر خود را روشن و خوبی انجام می دهند؟ '
در اغلب موارد، خانم '
خیلی اوقات؟ بله!
و من نیز ممکن است به قیف آهنی از قویترین دریا رفتن های کشتی های بخار صحبت
که می گذرد باربرها کمک هزینه تحصیلی.
نه، خانم لیز گفته است؛ چرا که خدا را شکر نخواهد بود، و من هستم.
"من نذر و اعلام من 1/2 شرمنده از خودم برای گرفتن چنین علاقه به شما،
گفت: خانم ابی، pettishly، برای من باور نمی کنم من باید آن را اگر شما
خوب به دنبال.
چرا شما نمی زشت؟ لیز صرفا پاسخ داد: این مشکل
سؤال را با یک نگاه عذرخواهانه. با این حال، شما نمی باشد، از سر گرفت: "دوشیزه
Potterson، پس از آن بدون استفاده از رفتن به آن است.
من باید به شما که من شما را پیدا کنند. که در واقع همان چیزی است که من انجام داده ام.
و میگویید، شما هنوز هم معاند هستند؟ "
"معاند، خانم، من امیدوارم.
'شرکت (گمان می کنم شما آن را) و سپس "بله، خانم
ثابت مانند. "
'هرگز یک فرد معاند رتبهدهی نشده است، که خود را به کلمه بود! اظهار داشت: "دوشیزه
Potterson، مالش احسان او را بینی، من مطمئن هستم که من می خواهم، اگر من معاند، اما من
pepperer، که متفاوت است.
لیز Hexam، Hexam لیز، دوباره فکر کنید. آیا بدتر از پدر خود را می دانید؟
آیا من می دانم بدترین پدر! "او تکرار، باز کردن چشم او.
آیا سوء ظن است که پدر شما خود را مسئول می کند شما می دانید که؟
آیا سوء ظن است که در واقع در مورد شما می دانید، در برابر او؟
آگاهی از آنچه او عادت، مظلوم دختر به شدت، و او
به آرامی پایین بازیگران چشمانش. "بگو، لیز.
آیا می دانید؟ خواست خانم ابی.
لطفا به من بگویید که چه سوء ظن هستند، خانم، او پس از یک سکوت پرسیده می شود، با او
چشم بر زمین. این چیز آسان به به یک دختر نیست،
اما باید گفته شود.
این است که از سوی برخی از فکر، پس از آن، که پدر شما کمک می کند تا به مرگ چند نفر از جمله خود
که او را مرده می یابد.
امداد از شنیدن آنچه او احساس مطمئن سوء ظن نادرست بود، در محل
انتظار می رود حقیقی و واقعی، به طوری پستان لیز برای لحظه ای روشن است که از دست
ابی در رفتار او شگفت زده شد.
چشمان او به سرعت او مطرح شده، سرش را تکان داد، و، در یک نوع از پیروزی، تقریبا
خندید. آنها کمی پدر که صحبت می مانند
که!
(او طول می کشد، فکر خانم ابی، بسیار بی سر و صدا.
او آن را با ارامش فوق العاده ای طول می کشد!)
و شاید، گفت: لیز، به عنوان یک خاطره را دیدم بر او، آن است که برخی از
کسی که کینه را در برابر پدر، برخی که تهدید پدر!
Riderhood، خانم؟
خوب، بله آن است. "بله! او شریک زندگی پدر، و پدر بود
به زور با او، و در حال حاضر او خود را انتقام.
پدر به زور با او که من بود، و او در آن خیلی عصبانی بود.
و علاوه بر این، خانم ابی - آیا هرگز بدون دلیل قوی، اجازه دهید تا لب خود را بگذرانید
آنچه من می خواهم برای گفتن؟
او خم به جلو به آن را آهسته می گویند. من قول می دهم، گفت: "دوشیزه ابی.
آن را در شب زمانی که قتل هارمون متوجه شد بود، از طریق پدر، فقط بالا
پل.
و درست در زیر پل، به عنوان sculling خانه، Riderhood از تاریکی در رخنه
قایق خود را.
و بسیاری و بسیاری پس از آن، هنگامی که چنین درد بزرگ به عمل آمد به
پایین جرم و جنایت، و هرگز نمی توان نزدیک، من در افکار خود من فکر کردم،
می تواند Riderhood خود را انجام داده اند
قتل، و او به عمد اجازه پدر پیدا کردن بدن؟
a'most ستمکار و بی رحمانه به نظر می رسید تا آنجا که فکر می کنم چنین چیزی، اما اکنون که او
تلاش می کند تا آن را بر پدر پرتاب، من به آن به عنوان یک حقیقت بود.
می توانید آن را یک حقیقت؟
بود که به ذهن من مرده قرار داده؟ "او از این سوال پرسید، نه از آتش
از میزبان از باربرها یاران، و نگاه دور نوار کوچک
با چشم های مشکل دار.
اما، دوشیزه Potterson، عادت کرده اند به عنوان یک خانم آماده را به او
دانش آموزان به کتاب، این ماده در نور است که اساسا در این جهان تعیین می کنند.
فقرا فریب می خورند، دختر، او گفت: آیا شما نمی بینید که شما می توانید ذهن خود را به باز کردن نیست
سوء ظن های خاصی از یکی از این دو، بدون نیاز به باز کردن و ذهن شما را به طور کلی
سوء ظن از دیگر؟
آنها با هم کار کرده بود. اتفاقات آنها شده بود برای برخی از
زمان.
حتی اعطای بود که شما تا به حال در افکار خود را، چه این دو انجام داده بود
با هم به ذهن یکی از آشنا.
شما پدر می دانم که نیست، خانم، زمانی که شما می خواهم که صحبت می کنید.
در واقع، شما در واقع، پدر را نمی دانند. "لیز، لیز، گفت: دوشیزه Potterson.
او را ترک کنید.
شما باید با او در مجموع شکستن نیست، اما ترک کند.
آیا دور از او، نه به خاطر آنچه که من به تو گفتم که به شب - we'll عبور ندارد
قضاوت بر اساس آن، و ما امیدواریم که ممکن است - اما به دلیل آنچه که به خواست
شما قبل از.
مهم نیست که آن را با توجه به نظر می رسد خوب است یا نه، من تو را دوست دارم و من می خواهم
در خدمت شما است. لیز، تحت نظارت من آمده است.
آیا خود را پرت کردن دور، دختر من، اما به بودن احترام و متقاعد
خوشحال است.
در احساس صدا خوب است و درک خوبی از حس عجز او، خانم ابی به ملایم تر بود
لحن تسکین دهنده، و حتی کشیده بود و دور بازوی خود را دور کمر دختر.
اما، او تنها پاسخ داد: "متشکرم، متشکرم!
نمی توانم. من نمی خواهد.
من فکر می کنم نباید از آن است.
پدر سخت تر است بر عهده، بیشتر از اون چیزی که من نیاز به تکیه.
و پس از آن خانم ابی، که مانند همه مردم سخت هنگامی که نرم، احساس وجود دارد که
به علت جبران خسارت قابل توجهی به او، تحت واکنش و منجمد شد.
من انجام داده اند چه می توانم، او گفت، و شما باید راه خود را بروید.
شما را بستر شما، و شما باید بر روی آن دراز می کشید. اما به شما پدر یک چیز: او باید
به اینجا می آیند بیشتر است.
اوه، خانم، شما او را به خانه جایی که من می دانم که او امن است ممنوع؟
"بورس،" بازگشت خانم ابی، خود را نگاه کنید، همچنین دیگر.
تا کار سخت برای ایجاد نظم و بورس آنچه در آن است،
و آن را روزانه و شبانه کار سخت به آن را نگه دارید.
بورس باید لکه دار بر آن است که ممکن است آن را به نام بد را ندارد.
خانه ممنوع من به Riderhood، و از خانه منع من به آقا.
هر دو ممنوع من، به همان اندازه است.
من از Riderhood و شما با هم، که سوء ظن را در برابر هر دو مرد وجود دارد،
و من بر خودم را برای تصمیم گیری به میان آنها.
آنها هر دو با یک قلم موی کثیف tarred، و من نمی توانم بورس tarred
با برس همان. این تمام چیزی که میدونم.
خوب شب، خانم! لیز Hexam گفت، sorrowfully.
Hah -! خوب شب خانم ابی با تکان سر خود بازگشت.
باور من، خانم ابی، من واقعا سپاسگزار هستم همان.
"من می توانم یک معامله خوب است اعتقاد، 'بازگشت به ابی با شکوه، بنابراین من سعی خواهم کرد به این باور است که
بیش از حد، لیز.
بدون شام خانم Potterson کشید آن شب، و تنها نیمی از لیوان های معمول خود را از
جدید بندر Negus.
و دام های اهلی زن - دو قوی خواهران، با چشمان خیره سیاه و سفید، درخشان
چهره های قرمز صاف، بینی غیر نافذ و قوی فر سیاه و سفید، مثل عروسک - مبادله
احساسات که Missis موهای خود را به حال راه اشتباه کسی خار است.
و گلدان و پسر بعد از آن اظهار داشت، که او شده بود پس به تخت rattled شده "، از
مادر مرحوم خود را به طور سیستماتیک شتاب بازنشستگی خود را با یک استراحت
پوکر.
زنجیری شدن این درب پشت سر او، او رفت جلو، به سرخورده Hexam لیز از
که اولین تسکین او احساس کرده بود.
شب سیاه و سفید و روشن بود، بیابان سمت رودخانه سودا بود، و وجود دارد
صدا از ریخته گری، در نظامی از لینک های آهن، و تیز و دلخراش
پیچ و مهره ها و محصولات اساسی زیر دست خانم ابی.
همانطور که او در زیر آسمان کاهش، یک حس بودن در یک سایه تیره از درگیر شد
قتل کاهش یافته است بر او، و به عنوان تورم جزر و مدی رودخانه سر در پای او
بدون او از دیدن آن جمع شده بودند، بنابراین، او
افکار خود را با عجله از درجه اعتبار ساقط نهان و قابل توجه در قلب او شگفت زده است.
از پدرش که groundlessly مشکوک، او احساس اطمینان حاصل کنید.
درسته.
درسته. و در عین حال، تکرار کلمه به سمت داخل به عنوان اغلب به
او را، تلاش برای استدلال و ثابت کند که او مطمئن بود، همیشه پس از آمد
و شکست خورده است.
Riderhood عمل انجام داده بود، و پدرش را محبوس است.
Riderhood بود عمل انجام می شود نیست، اما در کینه توزی خود را حل و فصل به نوبه خود علیه وی
پدر، ظواهر بود که آماده است تا دست خود را به تحریف.
به همان اندازه و به سرعت پس از قرار دادن هر دو مورد، به دنبال وحشتناک
امکان که پدرش، بی گناه بودن، در عین حال ممکن است می آیند را باور
گناه.
او از افراد مبتلا به مرگ برای خونریزی که آنها پس از آن شنیده بود
ثابت خالص، و افراد نگون بخت بودند، برای اولین بار، در اشتباه خطرناک در
که پدرش ایستاده بود.
سپس در بهترین، آغاز از او مجموعه از هم جدا، زمزمه در برابر و
اجتناب شود، یک واقعیت خاص بود. از آن شب مورخ.
و به عنوان رودخانه سیاه و سفید با سواحل دلتنگ کننده آن بود به زودی به نظر او در از دست داده
اندوه، او را در آستانه قادر رودخانه ایستاده بود به خالی قریب به اتفاق را ببینید
بدبختی از زندگی مظنون، و افتاده دور
از طریق و با خوب و بد است، اما دانستن اینکه پیش از او وجود دارد کم دراز، کشش دور
به اقیانوس های بزرگ، مرگ است. یک چیز روشن بود به دختر
ذهن داشته باشند.
عادت کرده اند از بچگی بسیار خود را به سرعت به انجام چیزی است که می تواند انجام شود - چه
برای حفظ آب و هوا، به بند کردن سرما، گرسنگی برای به تعویق انداختن، و یا چه چیزی نیست - او آغاز شده
از مراقبه خود، و خانه را زد.
اتاق ساکت بود، و روی میز لامپ سوخته.
در تختخواب سفری را در گوشه ای، برادر خود را به خواب دراز.
او بر او خم به نرمی بوسید او را، و به جدول آمد.
زمان بسته شدن خانم ابی، و اجرا از جزر و مد، آن را باید یکی.
جزر و مد در حال اجراست.
پدر در Chiswick، نه که فکر می کنم از پایین آمدن، تا پس از نوبت و
که در نیم پس از چهار. من چارلی در شش تماس بگیرید.
من باید اعتصاب کلیسا ساعتهای، می شنوید که من اینجا می نشینم.
خیلی بی سر و صدا، او یک صندلی قبل از آتش کم قرار می گیرد، و در آن نشسته، نقاشی
شال خود را در مورد او.
'پایین توخالی چارلی را با شعله ور شدن است وجود ندارد.
پور چارلی!
ساعت رخ داد دو ساعت رخ داد 3 و ساعت رخ داد 4، و او
باقی مانده وجود دارد، با صبر یک زن و هدف خود را.
وقتی صبح به خوبی در بین چهار و پنج بود، او تضعیف کردن کفش خود را (که
او در مورد رفتن، ممکن است چارلی از خواب بیدار نمی شود)، تقلیل آتش صرفهجویی مصرف آب به
جوش و مجموعه ای از جدول برای صبحانه.
بعد او رفت تا از نردبان، چراغ در دست، آمد و دوباره، و glided در مورد و
در مورد، یک بسته نرم افزاری کوچک است.
در نهایت، از جیب خود، و از دودکش تکه، و از حوضه معکوس
بر روی بالاترین قفسه او به ارمغان آورد halfpence، چند sixpences، کمتر شیلینگ، و افتاد
به تلاش بی وقفه و noiselessly آنها را شمارش و کنار گذاشتن یک توده کوچک است.
او هنوز هم درگیر است، هنگامی که او مبهوت شدم:
هال، کالاها! '
از برادر خود، نشسته در رختخواب است. تو پرش، چارلی.
"انتخاب!
آیا شما نمی ME پرش، وقتی که چشمانم را باز کردم یک لحظه پیش، و دیدم که تو نشسته
وجود دارد، مانند شبح از خسیس دختر بچه، در شب مرده است.
این مرده شب نیست، چارلی.
این نزدیک شش صبح است. 'آیا هر چند است؟
اما چه چیزی شما را به لیز؟ 'گفتن ثروت خود را، چارلی.
به نظر می رسد به یکی از با ارزش کوچک، در صورتی که آن، گفت: "پسر.
چه شما با قرار دادن که شمع کمی از پول خود را؟
برای تو، چارلی. '
"شما چه معنی" از تخت، چارلی، و دریافت شسته
و لباس، و پس از آن من به شما بگویم. شیوه متشکل او، و متمایز کم او
صدا، همیشه در حال نفوذ بیش از او.
سر خود را به زودی در یک حوضه آب بود، و خارج از آن دوباره، و خیره خود را از طریق
طوفان toweling.
من، هرگز toweling خود را به عنوان اگر او تلخ او دشمن بودند، شاهد چنین یک دختر
که شما هستند. حرکت است، لیز؟
آیا شما تقریبا آماده برای صبحانه، چارلی؟
شما می توانید آن را بیرون بریزید. هال کالاها!
من می گویم؟
و یک بسته نرم افزاری؟ و یک بسته نرم افزاری، چارلی.
شما معنی نیست که آن را برای من، بیش از حد "بله، چارلی، من انجام می دهم در واقع".
صورت جدی تر و بیشتر عمل کند، از او شده بود، پسر به پایان
پانسمان او، و آمد و در صبحانه میز کوچک نشسته، با چشمان خود را
amazedly به صورت او کارگردانی است.
همانطور که می بینید، چارلی عزیز، من ساخته ذهن من است که این زمان مناسب برای شما
دور شدن از ما است.
و مهمتر از همه تغییر مبارک نوشته شده توسط و خداحافظی، شما خواهید بود بسیار خوشحال است، و انجام
بسیار بهتر است، حتی خیلی زود به عنوان ماه آینده. حتی خیلی زود به عنوان هفته آینده است.
چگونه آیا می دانید که من باید؟
"من کاملا می دانم که چگونه، چارلی، اما من انجام دهد.
با وجود شیوه ای بدون تغییر خود را از صحبت کردن، از نظر ظاهر و بدون تغییر خود را از
خونسردی، او به ندرت خودش اعتماد در او نگاه کنند، اما نگهداری چشمانش استخدام
برش و buttering نان او، و
اختلاط چای خود را، و دیگر چنین آماده سازی کمی.
'شما باید پدر من را ترک کند، چارلی - من کاری می توانم با او - اما شما باید
بروید.
شما پس از مراسم رو تحمل کنم، من فکر می کنم، "گله پسر، پرتاب نان را و
کره در مورد در ستیزگی. او ساخته شده او را بدون جواب.
من به شما چه بگویم، می کنند! این پسر گفت: پس از آن، ترکیدن به گریه ی این دختربچه عصبانی،
شما یشم خودخواه، و شما فکر می کنم به اندازه کافی برای سه نفر از ما وجود ندارد، و شما
برای خلاص شدن از من.
"اگر فکر می کنید، چارلی، - بله، پس از آن به اعتقاد من بیش از حد، که من یشم خودخواه و
که من فکر می کنم به اندازه کافی برای سه نفر از ما وجود ندارد، و من می خواهم از شما برای خلاص شدن از شر است.
فقط این بود که پسر به او با عجله و انداخت اسلحه خود را دور گردن او، که او
او خود داری از دست داده است. اما او آن را از دست داد پس از آن، و بر او گریستم.
"آیا گریه، گریه نکن!
من راضی به رفتن، لیز و من راضی به رفتن.
من می دانم که من برای شما ارسال خوب من. 'O، چارلی، چارلی، آسمان بالاتر از ما می داند
!
بله بله. مهم نیست چی گفتم.
آیا آن را به خاطر ندارد. مرا ببوس.
بعد از یک سکوت، او را رها، چشاش رو خشک کنه و حفظ نفوذ آرام او را قوی.
در حال حاضر، گوش چارلی عزیز.
ما هر دو می دانیم که باید انجام شود، و من تنها می دانم که دلیل خوبی برای آن وجود دارد
انجام شده در یک بار.
رفتن مستقیم به مدرسه، و می گویند که من و تو بر آن توافق کردند - که ما می توانیم
غلبه بر مخالفت پدر - که پدر آنها را به سختی هرگز، اما هرگز
شما را به عقب.
شما اعتباری به مدرسه، و شما اعتبار بیشتری به آن خواهد بود، و
آنها به شما کمک خواهد کرد که زندگی برای به دست آوردن.
نمایش لباس شما به ارمغان آورده اند، و چه پول، و می گویند که من به بعضی از ارسال
پول بیشتر است.
اگر من می توانم در هیچ راه دیگری، من به کمک کمی از این دو آقایان بپرسید
که آن شب "من می گویم! گریه برادرش، به سرعت.
"آیا شما که اختتامیه جشنواره صنعت چاپ است که در آغوش میگرفتم، از من چانه!
آیا شما آن را دارند که Wrayburn نیست!
شاید اثر خفیفی از رنگ های اضافی کمی از رنگ قرمز به صورت و پیشانی خود را سرخ، به عنوان با
اشاره او دست بر لب هایش را گذاشته به نگه داشتن او در سکوت توجه است.
و بالاتر از همه چیز این ذهن، چارلی!
مطمئن باشید که شما همیشه صحبت می کنند به خوبی از پدر. مطمئن باشید که شما همیشه کامل خود را پدر
به علت.
شما نمی توانید انکار است که چون پدر بدون یادگیری خود را از او در برابر آن را در
اما هیچ چیز دیگری به نفع او، و مطمئن باشید به شما می گویند - همانطور که می دانید - که خود را
خواهر به او اختصاص داده شده است.
و اگر شما همیشه باید اتفاق می افتد به شنیدن هیچ حرفی در برابر پدر است که
شما، آن را درست نخواهد بود. به یاد داشته باشید، چارلی!
مهم نیست که درست باشد.
پسر او با برخی از شک و تعجب نگاه کرد، اما او رفت دوباره بدون
heeding آن. مهمتر از همه چیز به یاد داشته باشید!
مهم نیست که درست باشد.
من چیزی بیشتر برای گفتن، چارلی عزیز، به جز، خوب است، و دریافت یادگیری، و تنها
فکر می کنم بعضی از چیزهایی که در زندگی در اینجا، اگر شما آنها را در خواب خواب بود
شب.
خداحافظی، عزیزم! "اگرچه خیلی جوان، او در این تزریق
فراق کلمات عشق است که به مراتب بیشتر بود مانند مادر نسبت به خواهر، و قبل از
که پسر کاملا متمایل شد.
پس از نگه داشتن او را به پستان خود را با فریاد پرشور، او در زمان بسته نرم افزاری خود را و
در درب darted، با بازوی سراسر چشمان او.
چهره سفید روز زمستان آمد سست، حجاب در مه سرد و
سایه کشتی در رودخانه به آرامی به مواد سیاه و سفید و خورشید،
خون قرمز در باتلاق شرقی پشت
دکل و کارگاههای تاریک، پر از خرابه های جنگل به آتش کشیده شده بود به نظر می رسید.
لیز، به دنبال پدرش، او را دیدم آینده، و بر بزرگ ایستاده بود که او
ممکن است او را ببینید.
او هیچ چیز با او اما قایق خود را داشت، و آمد بی درنگ.
گره از آن دوزیست انسان موجودات که به نظر می رسد به برخی از قدرت مرموز از
استخراج امرار معاش از جزر و مد آب با در نظر گرفتن آن، با هم جمع آوری شد
در مورد بزرگ است.
به عنوان قایق پدرش بنا کردند متفکرانه گل، و پراکنده
خود را دارند. او را دیدم که اجتناب از قطع آغاز شده بود.
پیر مرد روستایی که آن را دیدم، بیش از حد، تا آنجا که او در زمانی که او پا بر روی ساحل منتقل شد، به
خیره در اطراف او.
اما او بی درنگ به حمل و نقل قایق خود را به کار و سریع او را، و گرفتن
sculls و سکان و طناب را از او. حمل این با کمک لیز، او گذشت
تا خانه خود را.
نشستن نزدیک آتش، پدر عزیزم، در حالی که صبحانه خود را طبخ.
این همه آماده برای پخت و پز، و تنها در انتظار شما است.
شما باید یخ زده.
خوب، لیز، من از تب و تاب بودن نیست که خاص است.
و به نظر می رسد دست من میخ را از طریق به sculls.
ببینید که چگونه مرده آنها!
چیزی در رنگ خود را مطرح، و شاید در مقابل او، او را زده که او برگزار شد
آنها را، او شانه او برگزار شد و آنها را به آتش.
شما در شب نابودی نیست، من امیدوارم، پدر؟
نه، عزیز من. دراز بکش روی بارج، توسط زغال سنگ سوزان
آتش - که پسر؟
قطره There'sa براندی برای چای، پدر خود، اگر شما آن را در قرار داده در حالی که من به نوبه خود
این بیت از گوشت.
اگر رودخانه بود که یخ زده، وجود داشته باشد یک قرارداد از پریشانی؛ که وجود ندارد،
پدر؟ '
"آه! همیشه به اندازه کافی از آن وجود دارد، گفت: "آقا، حذف مشروب به خود را در جام
زجر '؛ از یک بطری چاق و خپل سیاه و سفید، و رها کردن آن به آرامی است که ممکن است به نظر می رسد بیشتر
برای همیشه رفتن، مانند دانشگاه صنعتی شریف در هوا - های Ain't که پسر تا هنوز،
گوشت آماده در حال حاضر، پدر. خوردن آن در حالی که آن را گرم و راحت است.
بعد از شما به پایان رسید، ما به نوبه خود به دور آتش و بحث است.
اما او فهمید که او طفره رفت و پس از پرتاب یک نگاه شتابزده عصبانی را به سوی
تختخواب سفری، در گوشه ای از صحن او کندن و پرسید:
چه با آن پسر رفته؟ "
"پدر، اگر شما صبحانه خود را آغاز خواهد شد، من نشسته و به شما بگویم.
او در او نگاه کرد و چای خود را هم زده و به دو یا 3 gulps گرفت، پس از آن در قطعه خود را قطع
از استیک داغ با چاقو مورد خود و گفت: غذا خوردن:
حالا پس از آن.
چه با آن پسر رفته؟ '! عصبانی نشو عزیزم.
به نظر می رسد، پدر، که او کاملا یک هدیه ای از یادگیری است.
"گدا Unnat'ral جوان گفت: پدر و مادر، و چاقو خود را در هوا تکان دادن.
و با داشتن این هدیه، و به همان اندازه خوب در چیزهای دیگر نیست، او ساخته شده است
تغییر برخی از تحصیل را دریافت کنید.
گدا Unnat'ral جوان! 'گفت: پدر و مادر دوباره، و با اقدام سابق خود است.
- و اینکه دانستن اینکه شما چیزی به فراغت، پدر، و آرزو نمی شود
بار بر شما، او به تدریج ساخته شده ذهن خود را برای رفتن به دنبال ثروت خود را از
یادگیری است.
او دور این صبح، پدر، و او بسیار در رفتن گریه، و او شما را امیدوار
او را ببخش
"اجازه دهید او را هرگز از نزدیک مرا به بخشش من به من، گفت:" پدر، دوباره
تاکید بر واژه خود را با چاقو. "بگذار او را درون چشم من هرگز
چشم، و نه در بازوی من برسد.
پدر خود به اندازه کافی برای او خوب است. او طرد پدر خود است.
بنابراین، پدر خود، او را disowns برای همیشه و همیشه، به عنوان جوان unnat'ral
گدا. '
او دور بشقاب خود را تحت فشار قرار دادند بود.
با توجه به نیاز طبیعی یک مرد خشن قوی در خشم، به انجام کاری اجباری، او در حال حاضر
از پایین ببالا چاقو او، چنگ و رو به پایین با آن را در پایان هر رخ داد
موفقیت جمله است.
همانطور که او می توانست با او مشت خود را گره زده اگر به مجالی وجود داشت
هیچ چیزی در آن. او خوش آمدید.
خوش آمدید به او نسبت به ماندن.
اما اجازه دهید که او هرگز به پشت. بگذارید او در داخل که هرگز سر خود را قرار دهید
درب.
و اجازه دهید به شما یک کلمه بیشتر به نفع خود صحبت می کنند هرگز، و یا شما پدر خود را طرد،
به همین ترتیب، و آنچه که پدر خود را از او می گوید او باید برای آمدن به شما می گویند.
حالا من میبینم که چرا آنها را مردان ان دور از من برگزار شد.
آنها به یک دیگر می گوید: "در اینجا می آید انسان به عنوان پسر خود را به اندازه کافی خوب است!"
لیز - '
اما، او را با گریه متوقف شد. به دنبال به او او را دیدم، با یک چهره
کاملا عجیب برای او، کاهش دوباره برمیگردند مقابل دیوار، با دست او را قبل از او
چشم.
«پدر، نه! من نمی توانم تحمل شما را با آن قابل توجه است.
! آن قرار دهید، او چاقو را نگاه کرد، اما خود را در
در کمال تعجب می بینند هنوز هم به آن برگزار شد.
"پدر، خیلی وحشتناک است. O آن را قرار داده و از آن پایین!
توسط ظاهر و تعجب خود را سر در گم شده است، او آن را انداختند دور، ایستاد و به
با دست های باز خود را قبل از او برگزار شد.
چه را به شما می آیند، لیز؟ آیا می توانید فکر می کنم من می خواهم شما را با اعتصاب
نه، پدر، نه، شما هرگز به من صدمه ببیند. "چاقو"؟
"چه باید به من صدمه ای بزند؟
«هیچ چیز، پدر عزیز. بر روی زانوی من، من مطمئن هستم، در قلب من و
روح من مطمئن هستم، هیچ چیز!
اما بیش از حد ناراحت کننده به خرس برای آن نگاه - به او دست پوشش صورت خود را
دوباره، ای آن را نگاه کرد - 'چه شکلی؟
خاطره چهره مرگبار خود، ترکیب با محاکمه او را از شب گذشته، و
دادگاه او از صبح، باعث، او را به پای او رها، بدون پاسخ داده است.
او به حال او را دیده اند، هرگز قبل از.
او را با حداکثر حساسیت مطرح شده است، خواستار او بهترین دختر ها، و
فقیر زیبا creetur، و سرش را بر زانوی خود گذاشته، و سعی کرد به او بازگرداند.
اما شکست او گذاشته سرش را به آرامی دوباره، یک بالش و آن را در زیر خود قرار داد
موهای تیره، و بر روی میز یک قاشق مربا خوری کنیاک در پی.
سمت چپ هیچ، او با عجله گرفتار بطری خالی، و در زد
درب. او بازگشت با عجله به او رفته،
با بطری هنوز خالی است.
او kneeled های خود را، سر او را در بازوی خود را گرفت، و لب خود را با مرطوب
آب کمی که به او آغشته انگشتان خود را گفت، به شدت، به او نگاه
در اطراف، در حال حاضر بیش از این شانه، در حال حاضر بیش از آن:
آیا ما آفت را در خانه؟ آیا summ'at مرگبار چسبیدن به من وجود دارد
لباس؟
چه بر ما اجازه دهید شل؟ چه کسی آن را رها؟