Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب دوم از زمین در زیر مریخ فصل سه روزه از زندان
ورود ماشین جنگ دوم ما را از دیدگاه ما را به بیرون راندند
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن ظروف و کارد و چنگال، از ما می ترسیدند که از ارتفاع خود را به مریخ ممکن است بر
ما در پشت مانع ما.
در زمان بعد از ما شروع به احساس می کنید کمتر در معرض خطر از چشمان خود را، و برای چشم در
خیره از نور خورشید در خارج از پناهگاه ما باید سیاهی خالی بوده، اما در
برای اولین بار کوچکترین پیشنهاد رویکرد
ما را به اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن ظروف و کارد و چنگال عقب نشینی در ضربان قلب راند.
با این حال وحشتناک بود خطر ما متحمل، جاذبه های peeping بود برای هر دو
ما غیر قابل مقاومت.
و به خاطر دارم که در حال حاضر با نوعی تعجب کرد که در رغم خطر نامحدود در
که ما بین گرسنگی و مرگ هنوز هم وحشتناک تر بود، ما هنوز می تواند
مبارزه تلخی که امتیاز وحشتناک دید.
ما می خواهیم در سراسر آشپزخانه در یک چیز عجیب و غریب بین اشتیاق و مسابقه می دهند
ترس از ایجاد سر و صدا، و برخورد به یکدیگر، و محوری و پا زدن، ظرف چند
اینچ از مواجهه.
واقعیت این است که ما تا به حال بصورتی کاملا ناسازگار و عادات
اندیشه و عمل، و خطر ما و انزوا تنها برجسته
ناسازگاری.
در Halliford من در حال حاضر آمده بودند تا نفرت ترفند از تعجب درمانده معاون او
سفتی احمقانه از ذهن.
بی پایان من من مونولوگ او vitiated شده هر تلاش من فکر می کنم از یک خط از
عمل، و من در زمان راندند، بنابراین مقید و تشدید، تقریبا به آستانه
دیوانگی.
او به عنوان فقدان خویشتن داری به عنوان یک زن احمقانه است.
او ساعت ها گریه با هم، و من قطعا بر این باورند که به پایان دادن به این
بچه لوس از زندگی اشک های ضعیف خود را در برخی از راه های موثر فکر می کردم.
و من در تاریکی بنشینم قادر به نگه داشتن ذهن من خاموش او را به خاطر خود
importunities.
او می خوردند بیش از من، و آن را در بیهوده بود اشاره کردم که تنها شانس ما از زندگی
بود که در خانه متوقف تا مریخ را با گودال خود را انجام داده بود، که در آن طولانی
صبر هم در حال حاضر ممکن است در زمانی که ما باید غذا نیاز شوند.
او خوردند و impulsively در وعده های غذایی سنگین در فواصل طولانی نوشید.
او خواب کم است.
به عنوان روز میپوشید، بی دقتی مطلق خود را از هر نظر گرفتن تشدید ما
رنج و خطر است که من تا به حال، تا آنجا که من منفور به انجام آن، توسل به تهدید، و
در گذشته به ضربات.
که او را به دلیل یک زمان.
اما او یکی از کسانی که موجودات ضعیف، خالی از غرور، ترسو، ضعیف، نفرت بود
روح، پر از حیله گری حیله گر، که مواجه با نه خدا و نه انسان، که مواجه با حتی
خود را دارند.
ناخوشایندی را برای من به یاد و نوشتن این چیزها است، اما من آنها را
این داستان من ممکن است چیزی را فاقد است.
کسانی که به جنبه های تاریک و وحشتناک زندگی فرار رو پیدا می کنم
خشونت، فلش، من از خشم در تراژدی نهایی ما، به اندازه کافی آسان به سرزنش می کنند، برای آنها
بدانید چه اشتباه است و همچنین هر کدام، اما نه آنچه که ممکن است به مردان شکنجه شده است.
اما کسانی که در زیر سایه، که در گذشته به عنصری رفته بوده است
چیزها، یک موسسه خیریه در بعد وسیع تر داشته باشند.
و در حالی که در درون ما جنگیدند، رقابت تاریک و کم نور به زمزمه، ربوده غذا و
نوشیدنی، و دست و ضربات گیج، بدون، در نور خورشید بی رحم است که
وحشتناک ژوئن، تعجب عجیب و غریب بود،
معمول نا آشنا مریخ در گودال.
اجازه بدهید به کسانی که تجارب جدیدی را برای اولین بار از معدن را باز می گرداند.
بعد از یک مدت طولانی من جرأت برگشت به روزنه، برای پیدا کردن که جدید-comers به حال
نوشته شده توسط کارکنان کمتر از سه جنگ ماشین تقویت شده است.
این آخرین پست با آنها لوازم خاص تازه که در منظم ایستاده بود آورده بود
شیوه ای در مورد سیلندر.
حمل و نقل ماشین دوم در حال حاضر تکمیل شده بود، و در خدمت یکی از مشغول ساختم
contrivances رمان ماشین بزرگ آورده است.
این بدن شبیه شیر می تواند در شکل کلی خود، در بالا که در نوسان بود
نهنج گلابی شکل، و که از آن جریان پودر سفید وارد
دایره حوضه زیر کلیک کنید.
حرکت نوسانی توسط یک شاخک حساس از دست زدن به ماشین به این افاضه شده اند.
با دو دست spatulate به دست زدن به ماشین بود حفر و پرتاب توده
از خاک رس را به نهنج گلابی شکل بالا، در حالی که با یکی دیگر از بازوی آن
به دوره ای باز درب و حذف
بتون زنگ زده و سیاه شده از قسمت میانی دستگاه.
یکی دیگر از بازوچه پولادین پودر از حوضه در امتداد یک کانال آجدار کارگردانی
نسبت به برخی از گیرنده است که از من پنهان تپه گرد و غبار مایل به آبی است.
از این گیرنده نهان موضوع کمی از دود سبز عمودی را به گل رز
هوا آرام.
همانطور که من نگاه کرد، دست زدن به ماشین، با clinking ضعف و موسیقی، تمدید،
مد تلسکوپی، شاخک حساس است که یک لحظه بوده است و قبل از صرف بلانت
طرح، تا پایان آن پشت تپه از خاک رس پنهان شده بود.
در یکی دیگر از 2 نوار از جنس آلومینیوم سفید به چشم برداشته بود، untarnished به عنوان
نشده است، و درخشش خیره کننده ای، و آن را در پشته رو به رشد از میله ایستاده بود در سپرده
سمت گودال.
بین غروب آفتاب و نور ستاره این دستگاه زبر ساخته شده باید بیش از یک صد
میله های زندان از جمله از رس خام، و تپه گرد و غبار مایل به آبی تا زمانی که به طور پیوسته افزایش یافت
در صدر سمت گودال.
تضاد بین حرکات سریع و پیچیده ای از این contrivances و
درست و اجرای بی اثر فرآیند له له زدن از اساتید خود حاد بود، و روز من تا به حال برای گفتن
خودم بارها و بارها در این است که این دومی در واقع زندگی دو چیز است.
معاون کشیش بخش در اختیار داشتن شکاف زمانی که مردان به گودال آورده بودند.
نشستن در زیر، نشسته اند تا با تمام گوش من، گوش دادن است.
او ساخته شده رو به عقب حرکت ناگهانی، و من، ترس است که ما مشاهده شد، crouched در
یک اسپاسم ترور.
او آمد به کشویی کردن زباله و در کنار من در تاریکی، بی بند رخنه کرد.
gesticulating، و برای یک لحظه مشترک وحشت او.
ژست او پیشنهاد استعفای شکاف، و بعد از یک کمی در حالی که حس کنجکاوی من،
به من شجاعت، و من گل رز، در سراسر او را پا، و clambered تا به آن است.
در ابتدا من می تواند بدون هیچ دلیل برای رفتار از کوره در رفته خود را ببینید.
گرگ و میش آمده بود، ستاره ها کوچک و کم نور بود، اما گودال
روشن شده توسط نور سوسو آتش سبز که از آلومینیوم گیری.
تصویر کامل طرح سوسوی gleams سبز بود و تغییر فرسوده سیاه و سفید
سایه ها، عجیب تلاش به چشم می شود. و از طریق آن همه رفت و خفاش ها،
heeding آن را در همه.
مریخی آلاینده دیگر دیده می شود، تپه از پودر به رنگ آبی سبز
افزایش یافته است که آنها را از چشم را پوشش می دهد، و مبارزه با دستگاه، با پاهای خود قرارداد،
مچاله شده است، و مختصر، در سراسر گوشه ای از گودال ایستاده بود.
و سپس، در میان طنین ناقوس ها از ماشین آلات، آمد ظن شناور
صدای انسان، که من در ابتدا سرگرم تنها به عزل.
من crouched، تماشای این مبارزه و ماشین را از نزدیک، رضایت خودم در حال حاضر برای
اولین بار که کاپوت در واقع شامل مریخ.
با شعله های آتش سبز بلند من می تواند این پرتو های چرب پوست خود را و ببینید
روشنایی از چشمان او.
و ناگهان من فریاد را شنید، و دید و بازوچه طولانی رسیدن به شانه
دستگاه را به قفس کوچک که بر پشت خود قوز.
سپس چیزی - چیزی مبارزه با خشونت - بالا در برابر آسمان لغو شد.
معما سیاه و سفید، مبهم در برابر نور ستاره، و به عنوان این شی سیاه آمد
دوباره، من با درخشندگی سبز را دیدم که آن مرد بود.
برای یک لحظه، او به وضوح قابل مشاهده بود.
او تنومند، گلچهره، مرد میانسال، خوش لباس بود، سه روز قبل، او باید
قدم زدن در جهان شده اند، انسان را از نتیجه قابل توجهی است.
من می توانم خیره خود را چشم و gleams های نور بر روی ناودانی خود را ببینید و زنجیره ای را تماشا کنید.
او در پشت تپه ناپدید شد و برای یک لحظه سکوت وجود دارد.
و سپس شروع به فریاد میکشند و جغد پایدار و شاد از مریخ است.
من زباله را تضعیف تلاش می کرد تا پای من، تو دست من بر گوش من کف زدند و
پیچ شده را به اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن ظروف و کارد و چنگال.
معاون کشیش بخش، که زانو درآمده اند سکوت کرده بود با اسلحه خود را بر سر او، به عنوان من نگاه
گذشت، گریه کردن، کاملا با صدای بلند در فرار من از او، آمد و در حال اجرا پس از
من
آن شب، همان طور که در اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن ظروف و کارد و چنگال باقی مانده بودند و ایجاد تعادل بین ترس و وحشت و
شیفتگی وحشتناک این peeping بود، اگر چه من احساس نیاز به اقدام فوری
تلاش بیهوده به تصور برخی از طرح
فرار، اما پس از آن، در روز دوم، من قادر به در نظر گرفتن موضع ما بود
با سلاست بزرگ است.
معاون کشیش بخش، که من پیدا کردم، کاملا ناتوان از بحث بود، این جدید و به اوج خود رسید
قساوت او را از همه نشانههای عقل و احتیاط دزدیدند بود.
عملا او در حال حاضر به سطح یک حیوان غرق شده است.
اما همانطور که می رود، من خودم با هر دو دست گریبانگیر است.
آن را بر ذهن من بزرگ شد، یک بار من می تواند حقایق را، با که وحشتناک به عنوان موضع ما بود،
وجود دارد در عین حال هیچ توجیهی برای ناامیدی مطلق.
شانس ارشد دراز در امکان مریخی ساخت چیزی گودال
از قرار گاه موقت است.
و یا حتی در صورتی که آن را نگه داشته به طور دائم، آنها ممکن است برای محافظت از آن را لازم
آن، و ممکن است شانس فرار ما فراهم است.
من همچنین وزن بسیار دقت امکان حفر راه در
جهت دور شدن از گودال، اما احتمال ظهور ما در داخل نزد
برخی از نگهبان مبارزه با دستگاه در ابتدا بیش از حد بزرگ به نظر می رسید.
و من باید برای انجام تمام حفر خودم.
معاون قطعا شکست خورده من.
در روز سوم بود، اگر حافظه ام درست عمل می کند، من تو را دیدم که پسر بچه کشته شده است.
این مناسبت که در آن دیدند که در واقع خوراک مریخ بود.
پس از آن تجربه اجتناب سوراخ در دیوار برای بخشی بهتر از روز است.
من را به اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن ظروف و کارد و چنگال، درب را حذف، و برخی از صرف ساعت حفر با من
تبر به عنوان سکوت که ممکن است، اما هنگامی که من یک سوراخ چند متر عمق ساخته شده بود
زمین سست سقوط noisily، و من جرات نکرد ادامه دهد.
من از دست رفته قلب، و در کف اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن ظروف و کارد و چنگال برای مدت زمان طولانی باقی، بدون داشتن روح
حتی به حرکت می کند.
و پس از آن من رها روی هم رفته این ایده از فرار توسط حفاری.
این گزارش می گوید تصور مریخی ها بر من ساخته شده بود که در ابتدا به من
سرگرم کمی امید و یا فرار ما در مورد سرنگونی خود را آورده
از طریق هر گونه تلاش انسان است.
اما در شب چهارم یا پنجم شنیدم صدا مانند اسلحه سنگین.
بسیار دیر هنگام در شب بود و ماه درخشان روشن شد.
مریخ گرفته شده بود حفاری و ماشین، و جز برای مبارزه با دستگاه
که ایستاده در بانک remoter از گودال و دست زدن به ماشین که به خاک سپرده شد
از دید من در گوشه ای از گودال
بلافاصله در زیر دیدگاه من، آنها را ترک شد.
به جز تب و تاب رنگ پریده از دست زدن به ماشین و میله ها و تکه های سفید
مهتاب گودال بود در تاریکی، و به جز clinking از دست زدن به
ماشین، هنوز هم کاملا.
که شب آرامش زیبا بود، مگر برای یک سیاره، ماه به نظر می رسید به
آسمان به خودش. من شنیده ام زوزه سگ، و آشنا
صدا ساخته شده است که من گوش بده.
من شنیده ام کاملا مجزا که دقیقا در حال رشد مانند صدا از اسلحه ای بزرگ است.
شش گزارش مجزا شمارش و پس از یک فاصله طولانی شش دوباره.
و تمام شد.