Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت دوم. سفر به BROBDINGNAG.
فصل سوم.
نویسنده برای به دادگاه فرستاد. ملکه او را از کارشناسی ارشد خود را بخرد
کشاورز ، و او را در به پادشاه است. او با بزرگ اعلیحضرت اختلافات
دانشمندان.
آپارتمان در دادگاه برای نویسنده فراهم است.
او به نفع بالا با ملکه است. او می ایستد تا برای افتخار خود را
کشور است.
نزاع او با کوتوله ملکه. کارگر مکرر من شدند ، هر روز قرار گرفتند ،
ساخته شده ، در چند هفته ، تغییر بسیار قابل توجهی در سلامت من : بیشتر استاد من
توسط من ، سیری ناپذیر او بزرگ شد.
من کاملا از دست داده بود معده من بود و تقریبا به یک اسکلت کاهش می یابد.
کشاورز آن را مشاهده و نتیجه گیری من به زودی باید بمیرد ، حل و فصل را به خوبی
دست من او می تواند.
در حالی که او در نتیجه استدلال و حل و فصل با خود ، sardral ، یا نجیب زاده
طلیعه چیزی بودن ، از دادگاه آمد ، فرماندهی و استاد من به من حمل بلافاصله برای انطرف تر
انحراف از ملکه و بانوان خود را است.
برخی از دومی در حال حاضر شده بود به من مراجعه کنید ، و گزارش چیزهای عجیب و غریب از من
زیبایی ، رفتار ، و حس خوب.
عظمت او ، و کسانی که او حضور داشتند ، فراتر از اندازه خوشحال با من بودند
رفتار.
من زانو افتاد ، و افتخار بوسیدن پا امپریالیستی او خواهش کرد ؛ اما این
بخشنده پرنسس برگزار شد انگشت کوچک خود را نسبت به من ، پس از من بر روی مجموعه ای بود
جدول ، که من در هر دو بازو در آغوش گرفت ،
قرار داده و نوک آن را با نهایت احترام به لب من.
او مرا به برخی از سوالات کلی در مورد کشور من و سفر من ، که من به عنوان پاسخ
و مجزا ، و در چند کلمه به عنوان من می توانم.
او پرسید : "آیا من می تواند محتوا را در دادگاه زندگی می کنند؟" من متمایل به پایین هیئت مدیره
جدول ، و متواضعانه جواب داد : "که من ارباب و برده من بود ، اما اگر من در من بود
دفع خود ، من باید افتخار به اختصاص
زندگی من به خدمات و عظمت او. "سپس او پرسید : استاد من ،" آیا او بود
آمادگی خود را برای من در یک قیمت خوب به فروش برساند؟ "او ، که من نمی تواند زندگی یک ماه توقیف ،
آماده به اندازه کافی به بخشی با من بود و
خواستار یک هزار قطعه از طلا ، که او را در همان محل دستور داده شد ، هر قطعه
و در مورد بزرگی از هشت صد moidores ، اما اجازه می دهد برای این نسبت
از همه چیز بین آن کشور و
اروپا ، و قیمت بالای طلا در میان آنها ، به سختی آنقدر بزرگ جمع را به عنوان یک بود
هزار guineas در انگلستان باشد.
من سپس به ملکه گفت : "از آنجایی که من در حال حاضر فروتن ترین مخلوق عظمت او و
رعیت ، من باید به نفع ، گدایی که Glumdalclitch ، که همیشه تمایل به حال من
با مراقبت بسیار و مهربانی ، و
درک آن را انجام این کار ، ممکن است به خدمات خود پذیرفته و همچنان به
پرستار و مربی من باشد. "عظمت او به درخواست من موافقت کردند ، و به راحتی
رضایت کشاورز ، بود که خوشحالم به اندازه کافی برای
دختر خود را در دادگاه ترجیح داده ، و دختر فقیر خودش قادر بود تا پنهان شوند
شادی او.
ارباب مرحوم من به عقب بازگرداند ، مناقصه مرا وداع ، و گفت : او به من در سمت چپ بود
خوب خدمات که من جواب دادم نه یک کلمه ، فقط او را تعظیم اندک است.
ملکه مشاهده سردی من ، و هنگامی که کشاورز از آپارتمان رفته بود ،
از من خواست دلیل.
من ساخته شده با حروف درشت به عظمت او بگویید ، "که من بدهکار هیچ تعهدی دیگر به استاد مرحوم من ،
نسبت به او بی پروا از مغز مخلوق بی ضرر فقرا ، توسط شانس در
زمینه های او : که بطور بیش از حد الزام بود
، recompensed به دست آوردن او در نشان دادن به من از طریق نیمی از پادشاهی ساخته شده بود ، و
قیمت او در حال حاضر فروخته شده بود و من برای.
که زندگی من از آن زمان به رهبری بود پر زحمت به اندازه کافی برای کشتن یک حیوان از ده برابر من بود
قدرت است.
که سلامت من زیاد است ، دچار اختلال شده توسط خرحمالی مداوم سرگرم کننده
اراذل و اوباش در هر ساعت از روز ، و که ، در صورتی که استاد من بود زندگی من در اندیشه
خطر است ، عظمت او را نمی کردم تا ارزان مقرون به صرفه است.
اما همانطور که من از همه ترس از بد درمان تحت حفاظت آنقدر بزرگ بود
و خوب ملکه ، به زیور طبیعت ، عزیزم از جهان ،
لذت از افراد او ، ققنوس
ایجاد ، بنابراین من دغدغه های کارشناسی ارشد اواخر من امیدوار به نظر می رسد
اساس ، برای من در حال حاضر در بر داشت ارواح من احیای نفوذ او بیشتر اوت
حضور "این جمع از سخنان من بود ،
تحویل با improprieties بزرگ و درنگ است.
بخش دوم در مجموع در قاب سبک عجیب و غریب است که مردم ، از چه چیز بود
من بعضی از عبارات را از Glumdalclitch آموخته ، در حالی که او به من حمل به دادگاه.
ملکه ، دادن کمک هزینه زیادی برای نقص من در صحبت کردن ، بود ، با این حال ،
شگفت زده شده در شوخ طبعی و حس بسیار خوبی در کوچک حیوانی.
او مرا در دست خود او انجام گرفت ، و به مرحله اجرا من به پادشاه ، که شد و سپس به او بازنشسته
کابینه.
اعلیحضرت ، شاهزاده گرانش و لقاء ریاضت کش ، به خوبی مشاهده من
شکل در نگاه اول ، ملکه پس از به شیوه ای سرد پرسید : "چه مدت آن را از او بود
رشد علاقه splacnuck؟ "برای چنین
به نظر می رسد او به من در زمان می شود ، به عنوان من از سینه ام را در دست راست و عظمت خود دراز.
اما این شاهزاده خانم ، که دارای مقدار بی نهایت از شوخ طبعی و طنز ، من مجموعه ای به آرامی روی پای من
بر scrutoire ، و به من فرمان دادن عظمت خود را به حساب خودم ،
که من در کلمات بسیار کمی انجام داد :
Glumdalclitch که با حضور در درب کابینت ، و نتوانست طاقت بیاورد من باید
از دید او ، به بستری ، تایید کرد که از ورود من به او منتقل کرده بود
خانه پدر.
شاه ، اگر چه او به عنوان یک فرد به عنوان هر یک در dominions او آموخته شده بود ،
تحصیل در مطالعه فلسفه ، و به ویژه ریاضیات ، اما وقتی که او
مشاهده شکل من دقیقا ، و من راه رفتن را دیدم
راست میشود ، قبل از شروع به صحبت می کنند ، تصور من ممکن است یک قطعه کار از ساعت (که در
آن کشور به کمال بسیار بزرگ است) ساختگی توسط برخی از مبتکرانه وارد
هنرمند.
اما زمانی که او شنیده ام صدای من ، و متوجه آنچه که من تحویل داده می شود به طور منظم و عقلانی او
می تواند شگفتی خود را پنهان ندارد.
او به هیچ وجه راضی رابطه من او را از صورت من آمد داد شد
به پادشاهی خود را ، اما فکر آن را یک داستان هماهنگ بین Glumdalclitch و او را
پدر ، که به من آموخته بود و مجموعه ای از کلمات را در یک قیمت بهتر به فروش برسد.
او پس از این تخیل ، قرار دادن چندین سوال دیگر برای من ، و هنوز هم دریافت
پاسخ های منطقی : هیچ در غیر این صورت از یک لهجه خارجی معیوب و ناقص
دانش در این زبان ، با برخی از روستایی
عبارات که من در خانه کشاورز آموخته بود ، و سبک مودبانه از دست کت و شلوار
دادگاه.
اعلیحضرت فرستاده شده برای سه نفر از علمای بزرگ ، که در انتظار بارگیری در این هفته خود را بودند ،
با توجه به عرف در آن کشور است.
این آقایان ، پس از آنها تا به حال در حالی که شکل من با احتیاط زیاد مورد بررسی قرار بودند ، از
نظرات مختلف در مورد من.
همه آنها توافق کردند که من نمی تواند تولید با توجه به قوانین به طور منظم از
طبیعت ، چون من با یک ظرفیت حفظ زندگی من ، قاب شده ، یا توسط
تردستی ، یا بالا رفتن از درختان یا حفر سوراخ هایی در زمین است.
آنها با دندان های من ، که آنها را با عینیت بزرگ مشاهده مشاهده شده ، که من بود
گوشتخوار حیوانی ، هنوز اکثر چهارپا بودن در تفوق یافتن برای من ، و موش های میدانی ،
با چند تن دیگر ، بسیار زیرک است ، آنها می توانند
تصور نیست که چگونه من باید قادر باشد تا خودم را ، مگر اینکه من بر حلزون تغذیه و دیگر
حشرات ، که آنها ، توسط بسیاری از استدلال آموخته ارائه شده ، به نشان دادن که من می توانم
احتمالا نه انجام دهد.
یکی از این virtuosi نظر می رسید فکر می کنم که من ممکن است جنین یا تولد نافرجام.
اما این عقیده را بوسیله دو نفر دیگر ، که تصریح کرده اندام من به توان کامل رد شد
و به پایان رسید و من چند سال زندگی کرده بود ، آن را به عنوان آشکار از ریش من بود ،
stumps مراتب بالا به سادگی از طریق ذره کشف شده است.
آنها اجازه نخواهد داد من کوتوله می شود ، چرا که littleness من فراتر از همه
درجه مقایسه ، برای کوتوله های مورد علاقه ملکه ، کوچکترین تا کنون شناخته شده در
که پادشاهی بود ، نزدیک به سی فوت ارتفاع.
پس از بحث و گفت و گوی بسیار ، آنها به اتفاق آرا به این نتیجه رسیدند ، که من تنها relplum
scalcath ، که به تفسیر naturae به معنای واقعی کلمه lusus ؛ تعیین دقیقا
حاضر به فلسفه مدرن
اروپا ، که اساتید ، disdaining فرار قدیمی علل غیبی ، به موجب آن
پیروان ارسطو تلاش بیهوده برای پنهان کردن جهل خود ، اختراع کرده اند
این راه حل فوق العاده از همه
مشکلات ، به پیشرفت غیر قابل بیان از دانش بشری.
پس از این نتیجه گیری قطعی ، من entreated به شنیده شود یک یا دو کلمه است.
من خودم به شاه اعمال ، و اعلیحضرت اطمینان "است که من از کشور شد
زیاد بود که با میلیون ها چند تن از هر دو جنس نر و ماده ، و قد خود من ، که در آن
حیوانات ، درختان ، و خانه ها ، همه در
نسبت ، و ، در نتیجه ، من ممکن است به عنوان قادر به دفاع از خودم ، و
یافتن معاش ، به عنوان هر یک از افراد و عظمت خود را در اینجا می تواند انجام دهد که من برای زمان
پاسخ کامل به آن در آقایان
استدلال "به این آنها فقط با یک لبخند از اهانت در پاسخ گفت :" که
کشاورز من به خوبی در درس من دستور داده بود. "پادشاه بود ، که خیلی بهتر
تفاهم ، رد مردان آموخته خود ،
فرستاده شده برای کشاورزان ، که توسط بخت خوب بود هنوز رتبهدهی نشده است به خارج از شهر رفته است.
بنابراین برای اولین بار او را مورد بررسی قرار خصوصی ، و سپس او را با من روبه رو
و دختر جوان ، اعلیحضرت شروع شد فکر می کنم که آنچه که ما به او گفت ممکن است احتمالا
درست باشد.
او مورد نظر به دستور ملکه است که مراقبت خاص باید از من گرفته شده و
از نظر بود که Glumdalclitch هنوز هم باید در دفتر خود را از رسیدگی به من ادامه
چرا که او ما تا به حال یک محبت بزرگ برای هر یک از دیگر است.
آپارتمان راحت و مناسب بود برای او در دادگاه ارائه شده است : او تا به حال یک نوع از حاکم
منصوب شده را به مراقبت از آموزش و پرورش خود ، یک خدمتکار را به لباس او ، و دو خدمتکار دیگر
برای دفاتر نوکر ، اما مراقبت از من بود تماما به خودش اختصاص داده.
ملکه فرماندهی مبل ساز خود را به تدبیر یک جعبه ، که ممکن است من در خدمت
شبستان ، پس از این مدل است که من Glumdalclitch و باید بر اساس توافق.
این مرد از مبتکرانه ترین هنرمند بود و با توجه به جهت من ، در سه هفته
به پایان رسید برای من یک اتاقک چوبی از شانزده فوت مربع ، و دوازده بالا ، با ارسی
پنجره ها ، درها ، و دو پستو ، مانند لندن تخت اتاق.
هیئت مدیره ، ساخته شده است که به سقف بود ، به بالا و پایین توسط دو لولا برداشته شده است ، برای قرار دادن در
به رختخواب رفتن آمادگی مبله شده توسط خیاط رومبلی و پرده و غیره عظمت او را ، که Glumdalclitch زمان
هر روز به هوا ، آن را با خود او ساخته شده
دست ها ، و اجازه آن را در شب ، قفل شده است تا سقف بر سر من.
کارگر خوب که برای کنجکاوی کمی مشهور بود ، متعهد شد که من دو
با پشت و فریم ، صندلی ، از یک ماده نه بر خلاف عاج ، و دو جدول ،
با کابینه برای قرار دادن کارهای من شوید.
اتاق quilted در تمام جهات و همچنین کف و سقف ، برای جلوگیری از
هر حادثه از بیدقتی از کسانی که من انجام شده ، و برای شکستن نیروی
تکان خوردن ، زمانی که من در یک مربی رفت.
مورد نظر قفل درب من ، برای جلوگیری از موش و موش از آینده شوید.
اسمیت ، پس از تلاشهای فراوان ، کوچکترین ساخته شده است که تا کنون در میان آنها دیده می شود ، برای
من بزرگتر در دروازه خانه نجیب زاده در انگلستان شناخته شده است.
من ساخته شده تغییر جهت به سمت نگه داشتن کلید را در جیب خود من ، ترس Glumdalclitch ممکن است از دست دادن
آن.
به همین ترتیب ملکه دستور داد باریکترین ابریشم است که می تواند بدست ، به من
لباس نه ، خیلی از پتو انگلیسی ضخیم تر ، بسیار دست و پا گیر تا من
عادت کرده اند به آنها است.
آنها پس از مد از پادشاهی بودند ، تا حدی شبیه به فارسی ، و تا حدی
چینی ، و یک عادت بسیار جدی و شایسته است.
ملکه آنقدر علاقه به شرکت من ، که او نمی تواند شام خوردن بدون من شد.
من تا به حال یک جدول قرار داده شده بر همان که در آن عظمت او را می خوردند ، فقط در آرنج چپ او ،
و یک صندلی برای نشستن.
Glumdalclitch در مدفوع در طبقه در نزدیکی میز من ایستاده بود ، برای کمک و مراقبت از
من تا به حال مجموعه کاملی از ظروف نقره و بشقاب ، و necessaries دیگر ، که در
نسبت به کسانی که از ملکه بودند ، بسیار بزرگتر از آنچه که من در یک دیده می شود
لندن اسباب بازی فروشگاه مبلمان
کودک خانه : این پرستار کوچک من در جیب خود را در جعبه نقره ای نگهداری می شوند ، و به من داد در
وعده های غذایی که من آنها را می خواستند ، همواره آنها را تمیز کردن خودش است.
هیچ شخص dined با ملکه ، اما دو شاهزاده خانم رویال ، شانزده سال بزرگتر
قدیمی ، و جوان در سیزده هم که یک ماه است.
عظمت او مورد استفاده قرار گیرد به قرار دادن یک کمی از گوشت را بر یکی از غذاهای من ، که من برای حک شده
خودم ، و انحراف او شد برای دیدن من در مینیاتور خوردن : برای ملکه (که به حال در واقع
اما معده ضعیف) انجام گرفته بود ، در یک
لقمه ، تا آنجا که یک دوجین کشاورزان انگلیسی می توانند در یک وعده غذا خوردن ، که به من
برای برخی از زمان منظره بسیار تهوع اور بود.
او بال چکاوک شکار کردن ، استخوان ها و همه ، در بین دندان های او ، craunch با وجود آن که
نه برابر بزرگی که از یک بوقلمون کامل رشد کرده ، و قرار دادن یک کمی نان را به
دهان خود را به عنوان بزرگ به عنوان دو loaves دوازده پنی.
او از یک فنجان طلایی نوشیدند ، بالاتر از hogshead در یک پیش نویس است.
چاقو او دو بار به عنوان به عنوان با داس بردن طولانی ، مجموعه ای مستقیم بر دسته بودند.
قاشق ، چنگال ، و ابزار دیگر ، همه به همان نسبت شد.
من به یاد داشته باشید زمانی که Glumdalclitch من به اجرا درآمد ، از روی کنجکاوی ، برای دیدن برخی از جداول
در دادگاه ، که در آن ده یا یک دوجین از آن چاقو و چنگال های عظیم برداشته شدند
با هم ، با خودم فکر کردم من تا به حال تا آن زمان هرگز مشهود وحشتناک دید نبوده است.
این سفارشی است که هر چهارشنبه (که ، به عنوان من مشاهده کرده اند ، خود را
سبت) شاه و ملکه ، شام خوردن با مسئله سلطنتی از هر دو جنس ، با هم در
آپارتمان از اعلیحضرت ، که من در حال حاضر
تبدیل شدن به مورد علاقه و در این زمان ، کمی صندلی و میز من بود
در دست چپ او قرار می گیرد ، قبل از یکی از زیرزمینهای نمک.
این شاهزاده زمان لذت و گو با من ، برای تحقیق راجع به رفتار ،
مذهب ، قانون ، دولت ، و یادگیری از اروپا ، در جایی که من به او بهترین حساب
من توانسته ام.
هراس او بسیار روشن ، و قضاوت خود را دقیق ، که او بسیار عاقلانه
بازتاب ها و مشاهدات از همه من گفتم.
اما من اعتراف که پس از من کمی بیش از حد فراوان در صحبت کردن از خود من بوده است
محبوب کشور ، تجارت و جنگ ما را از طریق دریا و زمین ، از schisms ما در دین ،
و احزاب در دولت ، تعصبات
تحصیلات خود را غالب تا کنون ، که او می تواند احتراز کردن نیست من مصرف در حق خود
دست ، و stroking من به آرامی با از سوی دیگر ، پس از مناسب دلچسب از خنده ،
از من پرسید : "آیا من whig و یا وابسته به حزب محافظه کار بود؟"
سپس تبدیل به اولین وزیر او ، که در پشت او را با کارکنان سفید منتظر ، در نزدیکی
به عنوان بلند قد به عنوان شاه دگل فرمانروای سلطنتی ، او مشاهده "محقر که چگونه یک
چیزی که عظمت انسانی ، که می تواند شد
تقلید توسط حشرات کوچک به عنوان من : و در عین حال ، می گوید : "او ،" من به جرات این تعامل
موجودات عنوان آنها و تفاوت افتخار ، آنها تعبیه کردن
لانه کمی و نقب (تونل) ، که آنها تماس
خانه ها و شهرها ، آنها را رقم در لباس و equipage آنها دوست دارند ، آنها می جنگند ،
آنها اختلاف می کنند ، آنها سوءاستفاده می کنند ، آنها خیانت! "و به این ترتیب او ادامه داد ، در حالی که رنگ من
آمد و رفت و چندین بار ، با
خشم ، به شنیدن کشور شریف ما ، معشوقه از هنر و بازوها ، بلای
فرانسه ، arbitress اروپا ، صندلی از فضیلت ، تقوا ، احترام و افتخار ، و حقیقت ،
غرور و غبطه جهان ، به طوری تحقیر درمان می شود.
اما همانطور که من در شرایط خشم صدمات ، بنابراین بر افکار بالغ شد من آغاز شد
به شک که آیا من زخمی بود و یا هیچ.
زیرا ، پس از چندین ماه به چشم عادت کرده اند و از این صحبت
مردم ، مشاهده و هر شی که بر اساس آن کاربر به سایر نظرسنجی چشمان من به از
قدر proportionable ، وحشت من تا به حال
در ابتدا از فله و جنبه خود را درک تا کنون پوشیده بود ، که اگر من تا به حال
سپس یک شرکت اربابان انگلیسی و خانمها را در زر و زیور و روز تولد خود را مشهود
لباس ، بازیگری نقاط مختلف خود را در
شیوه ای ترین مودب strutting ، و رکوع و prating ، می گویند که حقیقت ، من
باید به شدت وسوسه خنده به همان اندازه آنها را به عنوان پادشاه و
grandees بود به من.
نه ، در واقع ، می تواند من احتراز کردن خندان در خودم ، زمانی که ملکه استفاده می شود به من محل
بر دست خود را به سمت شیشه ای به دنبال ، که توسط آن هر دو نفر ما قبل از من ظاهر شد
در مشاهده با هم و می تواند وجود داشته
هیچ چیز مسخره تر از این مقایسه ، به طوری که من واقعا شروع به
تصور کنید خودم درجه زیر اندازه معمول من کاهش یافته است.
هیچ چیز خشم و میگردند تا آنجا که کوتوله ملکه ، که از پایین ترین
قد است که تا به حال در آن کشور بود (برای من قطعا فکر می کنم او پر بود از سی پا
بالا) ، پس خیره در دیدن شد
موجودی تا در زیر او ، که او همیشه به تکبر راه رفتن تاثیر می گذارد و به دنبال او به عنوان بزرگ
توسط من در سرسرا ملکه گذشت ، در حالی که من در برخی از جدول صحبت کردن در ایستاده بود
با اربابان و یا خانم ها از دادگاه ، و
او به ندرت از یک کلمه یا دو هوشمند بر littleness من شکست خورد ، که در برابر من می توانم
فقط خودم انتقام با تماس با او برادر ، به چالش کشیدن او را به تقلا ، و از جمله
repartees به عنوان معمولا در دهان صفحات دادگاه.
یک روز ، در شام ، این توله های مخرب کم به طوری با من تا به حال nettled
به او گفت ، که خود را بر قاب از صندلی عظمت خود ، بالا بردن ، او به من انجام گرفت تا
وسط ، به عنوان من نشسته ، و نه
فکر هیچ آسیبی ، و اجازه دهید من به یک کاسه نقره ای زیادی از کرم رها ، و پس از آن فرار
دور به عنوان او می تواند سریع می باشد.
من بیش از سر و گوش سقوط کرد ، و اگر من تا به حال یک شناگر خوبی بوده است ، ممکن است رفته اند
بسیار سخت را با من ، برای Glumdalclitch در آن لحظه اتفاق افتاده است در دیگر
انتهای اتاق ، و ملکه در چنین بود
وحشت ، که او می خواست حضور ذهن به من کمک.
اما پرستار کوچک من به تسکین من زد و مرا از ، پس از من بالاتر از بلعیده بود
لیتر خامه.
من را به تخت قرار داده بود : با این حال ، من هیچ آسیب غیر از از دست دادن یک دست کت و شلوار
لباس ، که کاملا خراب شده بود.
کوتوله کاملا whipt بود ، و به عنوان یک مجازات دورتر ، مجبور به نوشیدن تا
کرم کاسه را که او به من انداخته بود : نه او دوباره بازسازی شد به نفع ؛
به زودی پس از ملکه او را در یک خانم اعطا
با کیفیت بالا ، به طوری که من او را دیدم نه بیشتر ، به من رضایت بسیار بزرگ ، برای من می تواند
چه اندام مانند خارپشت های مخرب ممکن است انجام خود را به
خشم.
او قبل از خدمت کرده بود به من ترفند اسکوربوت ، که با مجموعه ای از ملکه یک خنده ، اگر چه در
همان زمان ، او از صمیم قلب خواهان vexed بود ، و بلافاصله او را cashiered ، اگر من
نشده بود تا سخاوتمندانه به عنوان شفاعت است.
عظمت او یک مغز استخوان پس از بشقاب او را گرفته بود ، و پس از ضربه زدن از
مغز استخوان ، قرار داده شده دوباره در ظرف سیخ ایستاده بود ، آن را به عنوان قبل از ، کوتوله ،
تماشای فرصت خود را ، در حالی که
Glumdalclitch به سمت هیئت مدیره رفته بود ، نصب شده مدفوع که او ایستاده بود را به
مراقبت از من را در وعده های غذایی ، در زمان من در هر دو دست و فشردن پاها با یکدیگر ،
آنها را به مغز استخوان در بالا من wedged
دور کمر ، جایی که من برای برخی از زمان گیر کرده است ، ساخته شده و شکل بسیار مضحک است.
من اعتقاد دارم آن را در نزدیکی یک دقیقه قبل از هر کس می دانست آنچه از من تبدیل شده شده بود ، برای من
فکر آن را در زیر من به گریه کردن.
اما ، به عنوان شاهزادگان به ندرت گوشت گرم خود ، پاهای من سوختن نیست ، فقط جوراب من
و تنبان در یک وضعیت غم انگیز است. کوتوله ، در التماس من ، تا به حال هیچ
مجازات نسبت به صدای شلاق.
من غالبا توسط ملکه بر حساب از ترس و وحشت من بسیج شده بود و او مورد استفاده برای
از من بپرسید که آیا مردم کشور من به عنوان بزدل به عنوان بزرگ خودم؟
و این پادشاهی بسیار با مگس در تابستان pestered : به این مناسبت این بود
حشرات نفرت انگیز ، هر یک از آنها را به عنوان بزرگ به عنوان یک شوخی کردن Dunstable ، به سختی به من داد هر استراحت
در حالی که من در شام شنبه ، با زمزمه مداوم آنها و وز وز گوش معدن.
آنها که گاهی آتش میکشند بر victuals من ، و ترک نفرت انگیز خود را
مدفوع ، یا تخم ریزی در پشت سر ، که برای من بسیار قابل مشاهده بود ، اما نه به بومی
آن کشور ، که بزرگ اپتیک نبودند
آنقدر حاد به عنوان استخراج از معادن ، در دیدن اجسام کوچکتر است.
گاهی اوقات آنها را بر بینی من ثابت ، یا پیشانی ، جایی که آنها مرا stung سریع ،
بوییدن بسیار offensively ، و من به راحتی می تواند ردیابی که ماده چسبناک ، که ،
طبیعت ما به ما می گویند را قادر می سازد ، کسانی که
موجودات به راه رفتن با پای خود به سمت بالا بر یک سقف.
من تا به حال بسیار ADO برای دفاع از خودم در برابر این حیوانات کریه ، و نمی توانست
خودداری کردن از شروع زمانی که آنها بر روی صورت من شد.
این عمل مشترک از کوتوله بود ، برای گرفتن یک تعداد از این حشرات را در خود
دست ، به عنوان کودکان در میان ما انجام دهید ، و اجازه دهید آنها را به طور ناگهانی در زیر بینی من ، بر روی هدف
تا من را بترساند ، و منحرف کردن ملکه.
چاره من این بود تا آنها را در قطعه با چاقو من قطع آنها در هوا پرواز کرد ، در جایی که من
زبردستی بسیار تحسین شد.
من به یاد داشته باشید ، یک روز صبح ، هنگامی که Glumdalclitch مرا در یک جعبه بر یک پنجره قرار داده بودند ، او به عنوان
معمولا در روز منصفانه به من هوا را (برای durst I سرمایه گذاری نه به اجازه جعبه می شود
آویزان بر روی ناخن از پنجره ، به عنوان ما
با قفس در انگلستان) ، بعد از من برداشته بود ، یکی از sashes من و در من نشسته
جدول به خوردن تکه ای از کیک شیرین برای صبحانه ام ، بالاتر از بیست زنبورهای ، شیفتن توسط
بو ، پرواز را به اتاق آمد ،
زمزمه بلندتر از هواپیماهای بدون سرنشین به عنوان بسیاری از bagpipes.
برخی از آنها کیک من را تصرف کردند ، و انجام آن را تکه تکه دور و دیگران در مورد سر من پرواز کرد
و صورت ، مداخله گر مرا با سر و صدا ، و قرار دادن من در نهایت ترور
نیش خود را.
با این حال ، من تا به حال شجاعت به افزایش و رسم مفت خور من ، و حمله به آنها را در هوا است.
من اعزام چهار نفر از آنها ، اما بقیه رو دور ، و من در حال حاضر بسته پنجره من.
این حشرات به عنوان بزرگ به عنوان partridges بودند : من در زمان نیش خود ، آنها را یک اینچ
و نیمه بلند ، و به عنوان به عنوان سوزن نوک تیز است.
من به دقت آنها را حفظ همه و داشتن از آنها نشان داده شده است ، با برخی از دیگر
کنجکاوی ، در نقاط مختلفی از اروپا ، هنگام بازگشت من به انگلستان داد سه تن از
آنها به کالج Gresham ، و چهارم برای خودم نگه داشت.