Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل "هنر از نادیده گرفتن یکی از دستاوردهای هر دختر خوبی تربیت می باشد ، بنابراین
دقت القا است که در آخر به او حتی قادر به نادیده گرفتن افکار خود را و خود را
دانش است. "
فصل اول مذاکرات ورونیکا ANN به پدرش
قسمت 1
یکی از بعد از ظهر چهارشنبه در اواخر ماه سپتامبر ، ان ورونیکا استنلی از لندن آمد
در حالت هیجان موقر و کاملا حل و فصل مسائل را با پدرش
که بسیار شب.
او در آستانه چنین قطعنامه قبل از لرزید بود ، اما این بار کاملا
قطعا او از آن ساخته شده است. بحران رسیده شده است ، و او بود
تقریبا خوشحالم آن رسیده بوده است.
او ساخته شده ذهن خود را در خانه قطار است که باید آن را یک بحران تعیین کننده است.
به همین دلیل که این رمان آغاز می شود با او وجود دارد ، و نه قبل از آن
و نه پس از آن ، برای آن تاریخ از این بحران و عواقب آن است که این رمان
برای گفتن.
او تا به حال محفظه به خودش را در قطار از لندن به Morningside پارک ، و
او با هر دو پا خود را بر روی صندلی در نگرش است که قطعا نشسته
مضطرب مادرش را ببیند و به وحشت انداخت
مادربزرگش او را فراتر از اندازه ؛ او با زانو های خود را تا شنبه به چانه او و دست او را
clasped قبل از خود ، و او در فکر از دست داده بود که او با آغاز کشف ،
از یک لامپ فاضل ، که او در
Morningside پارک ، و در فکر او در حال خروج از ایستگاه ، در حالی که او بود
فقط در حال حرکت شوید. "پروردگار!" او گفت.
او شروع به پریدن کرد تا در یک بار ، گرفتار کلاچ چرمی حاوی نوت بوک ، متن چرب
کتاب و جزوه شکلات و زرد پوشیده شده و منظمی از همگانی روندی
حمل نقل ، تنها به کشف که قطار
آهسته و او مجبور به گذشتن از طول کامل از پلت فرم
گذشته دوباره آن را به عنوان نتیجه بارش او.
فروش مجدد ، او اظهار داشت. "
"ادم سفیه و احمق!" او raged از درون در حالی که او راه می رفت همراه
با آن هوای آرامش خود شامل است که مناسب به یک بانوی جوان از نزدیک به
دو و بیست به زیر چشم از جهان.
ایستگاه رویکرد او راه می رفت ، گذشته شسته و رفته ، ادارات مزاحم از زغال سنگ
تاجر و عامل خانه ، و غیره به دروازه چوگان مغازه قصاب که منجر
به مسیر میدان به خانه ی او.
خارج از دفتر پست بدون hatted ، بور مرد جوان در flannels خاکستری بود که ایستاده بود
استادانه affixing یک تمبر به یک نامه. او در نزد او به سفت و سخت و شد
singularly سایه روشن صورتی.
او خودش serenely از وجود او بی اطلاع است ، هر چند که ممکن است از آن او بود
حضور است که او را توسط مسیر انحرافی را طی در قسمت فرستاده می شود به جای مسیر مستقیم تا
خیابان.
"Umph!" او گفت ، در نظر گرفته و نامه خود doubtfully قبل از consigning آن را به
ستون و جعبه. "در اینجا می رود ،" او گفت.
سپس او undecidedly برای چند ثانیه با دست خود hovered در جیب خود و
دهان خود را به سوت puckered قبل از او تبدیل به خانه های خیابان.
ان ورونیکا او را فراموش کرده ، او به محض عبور از دروازه بود ، و صورت خود را از سر گرفته خود را
بیان مشغله استرن. او گفت : "آن چه هم اکنون و یا هرگز به او گفت :
خودش....
Morningside پارک حومه شهر بود که در مجموع نمی شد ، به عنوان مردم می گویند ، می آیند.
، مانند پیش رومی و فرانسوی شامل سه بخش است.
برای اولین بار وجود دارد خیابان که در منحنی آگاهانه ظریف را از راه آهن زد
ایستگاه را به بیابان توسعه نیافته کشاورزی ، ویلاهای بزرگ ، آجر زرد
در هر دو طرف ، و پس از آن وجود دارد
فرش کردن ، انبوه کمی از مغازه ها در مورد دفتر پست ، و در زیر طاق راه آهن
احتقان مسکن کارگران بود.
جاده از Surbiton و فرنگی اصل زد زیر طاق ، و مانند رشد قارچ مانند روشن
در خندق بود ، در حال حاضر وجود دارد ظاهر می شود نوعی از املاک و چهارم قرمز و کمی
خشن - Cast و ویلاهای سفید ، با gables زرق و برق دار و بد و بسیار پر رو پنجره پرده.
پشت خیابان یک تپه کوچک ، و راه آهن حصار رفت و بر سر تاج
این به یک سنگچین در زیر یک درخت نارون ، و مبهم وجود دارد ، با یک شاخه که
دوباره به خیابان.
"آن چه هم اکنون و یا هرگز ، گفت :" ان ورونیکا ، دوباره صعودی این نردبان است.
"آنجا که من نفرت ردیف ، من چه کردم برای ساختن یک موضع و یا تسلیم در دسترس نباشد."
او خودش را در یک نگرش سست و آسان نشسته و پشت بررسی
خانه های خیابان و سپس چشم خود را سرگردان که در آن ویلاهای جدید قرمز و سفید peeped
در میان درختان.
او به نظر می رسید به ساخت نوعی از موجودی است.
"ای خدایان!" او در تاریخ و زمان آخرین گفت. "آنچه یک مکان.
گرفتگی کلمه برای آن نمی باشد.
"من تعجب می کنم که آنچه او به من طول می کشد؟" هنگامی که در حال حاضر او را از پلکان
توجه داشته باشید برخی از تعارض درونی ، لمس شک ، از او گرم رفته بود
رنگی چهره.
او در حال حاضر بیان روشن و آرام از یکی که ذهن ساخته شده است.
او stiffened بود و چشم سائل او نگاه صبورانه پیش رو است.
او گوشه ای از خیابان مردی بور ، بدون hatted در flannels خاکستری نزدیک
ظاهر شد. هوای خاصی از قضا و قدر اجباری وجود دارد
به روش خود.
او ادای احترام کردند ناشیانه. "سلام ، Vee!" او گفت.
"سلام ، تدی!" او جواب داد. اوباما به طور مبهمی را برای یک لحظه آویزان او گذشت.
اما روشن بود او در هیچ خلقی برای Teddys بود.
او متوجه شد که او در سراسر زمینه ها متعهد به راه ، غیر
راه رفتن در بهترین زمان.
"اوه ، dammit!" وی بیان کرد : "dammit!" با تلخی بزرگ را به عنوان او با.
قسمت 2 ان ورونیکا استنلی بیست و یک و یک بود
سال و نیم.
او مو سیاه و سفید ، ابروهای خوب ، و یک رنگ روشن و نیروهای که تا به حال
مدل ویژگی های او و دوست داشتنی بود lingered در محل کار خود و آنها را لطیف
و خوب است.
او بلند و باریک ، و گاهی اوقات به نظر می رسید او بلند ، و راه می رفت و خودش را به اجرا درآمد
به آرامی و شادی فراوان به عنوان یکی که به طور معمول و عادت احساس خوب ، و گاهی اوقات
او stooped کمی و سرگرم شد.
لب های او همراه با بیان بین قناعت و faintest سایه آمد
یک لبخند ، شیوه ای او یکی از رزرو آرام بود ، و در پشت این ماسک او بود
به طور افراطی ناراضی و مشتاق آزادی و زندگی است.
او می خواست به زندگی می کنند.
او قاطعانه بی تاب بود -- او برای آنچه که به وضوح نمی دانند -- به انجام می شود ، به
تجربه می کنند. و تجربه کند در آینده بود.
به نظر می رسد تمام جهان در مورد او می شود -- چگونه می توانید آن را یکی از قرار دادن -- در لفافه ، مانند یک خانه
هنگامی که مردم آن را ترک کنید در فصل تابستان.
پرده کشیده می شدند ، نور خورشید نگه داشته ، نمی تواند بگوید چه رنگ
این swathings خاکستری را مخفی می کرد. او می خواست بداند.
و هر آنچه که علامت وجود دارد که پرده بالا برود و یا پنجره ها
یا درب باز می شود ، یا لوستر ، که به نظر می رسید به وعده چنین جار زدن از
آتش ، پرده برداری کرد و مبله و روشن است.
روح کم نور در مورد او flitted ، نه تنها سخن گفتن ، اما به نظر می رسد حتی فکر کردن در
undertones....
در طول روزهای مدرسه خود را ، به ویژه روزهای مدرسه خود را قبل از آن ، جهان بوده است
بسیار صریح با او ، او را گفتن چه باید بکنید ، چه نکنید ، به درس او به
یاد می گیرند و بازی را به بازی و منافع مناسب و مختلف انواع.
در حال حاضر او بیدار شد به این واقعیت بود که گروه قابل توجهی از منافع وجود دارد
نامیده می شود که در عشق و ازدواج ، با برخی جذاب و سرگرم کننده
پیشرفت های تابعه ، از جمله لاس زنی
و "علاقه مند" در افراد از جنس مخالف است.
او این میدان را با نشاط معمول خود را از دلهره نزدیک.
اما در اینجا او با چک دیدار کرد.
این منافع جهان او را بی درنگ از طریق آژانس از schoolmistresses ، مسن تر
مدرسه جفت ، عمه ، و تعدادی از دیگر افراد مسئول و معتبر ،
به او اطمینان او باید به هیچ وجه فکر می کنم در مورد.
دوشیزه Moffatt ، تاریخ و معشوقه ، آموزش اخلاق ، به خصوص
صریح و روشن بر این نمره ، و همه آنها را در نشان می دهد تحقیر و ترحم برای موافقت کردند
دختران که ذهن فرار چنین در مورد مسائل و
که آن را در مکالمه خود و یا لباس یا تحمل خیانت.
، در واقع ، گروهی از منافع کاملا بر خلاف هر گروه دیگر ، عجیب و غریب و
خاص ، و یک تا کاملا شرمنده.
با این حال ، ان ورونیکا فهمید که این ماده از این مشکل به فکر می کنم
چیزها می شود.
با این حال با داشتن مقدار قابل توجهی از غرور ، او تصمیم گرفت او را این رد
موضوعات نامطلوب و نگه داشتن ذهن خود را به دور از آنها را تا آنجا که او می تواند ، اما آن را
او را در پایان روز مدرسه خود را با ترک
که احساس پیچیده توصیف کرده اند و نه در به پایان می رسد شل.
جهان ، او را کشف کرد ، با این امور منع کرده بود و هیچ جایی خاص
او را در همه ، هیچ چیز را برای او به انجام ، به جز وجود functionless متنوع توسط تماس
تنیس ، رمان انتخاب شده ، پیاده روی ، و در خانه پدرش گرد.
او فکر مطالعه بهتر خواهد بود.
او دختر باهوش ، بهترین سال خود را در دبیرستان بود ، و او شجاع ساخته شده
مبارزه برای Somerville یا Newnham اما پدرش ملاقات کرده بود و و استدلال با Somerville
دختر در شام دوست جدول و او که مرتب سازی بر اساس چیزی که یک زن unsexed.
او به سادگی گفت که او می خواست او را به در خانه زندگی می کنند.
مقدار مشخصی از بحی و جدل وجود دارد ، و در عین حال او در مدرسه رفت.
آنها در طول دوره علوم در کالج زنان Tredgold به خطر بیافتد -- او
در حال حاضر به دانشگاه لندن بود matriculated از مدرسه -- او از سن آمد ،
و او با عمه خود را برای محکم نگاه داشتن ، bickered
امتیازات کلیدی در قدرت آن و بلیط فصل خود را.
کنجکاوی ترسو شروع به دوباره به ذهن اش ، نازک به عنوان مبدل
ادبیات و هنر.
او به عنوان خوانده شده voraciously ، و در حال حاضر ، به دلیل سانسور عمه اش ، او در زمان
به قاچاق هر کتاب او فکر ممکن است به جای آوردن آنها را به خانه ممنوع
آشکارا ، و او به تئاتر رفت
هر زمان که او می تواند دوست قابل قبول نیز او را همراهی تولید کند.
او گذشت معاینه عمومی علم خود را با افتخارات دو و متخصص در
علم است.
او به طور اتفاقی به حس حاد به صورت دوره سلامتی و هوشیاری ذهنی و غیر معمول ، و او در بر داشت
در زیست شناسی ، و به خصوص در آناتومی مقایسه ای ، منافع بسیار قابل توجه ،
البته روشنایی آن بر زندگی شخصی خود را بازیگران در دسترس نباشد مستقیم بود.
او قطعات خوب ، و در یک سال ، او خودش را در محدودیت از سایش
بانوی لیسانس. که دلار هم به فروش فروشگاه از یادگیری پژمرده در آزمایشگاه Tredgold است.
او در حال حاضر متوجه شده بود که این اموزگار طرز ناامید کننده ای اشتباه بود و
مه آلود -- آن است که آزمون متخصص علم تشریح مقایسه ای خوب -- بر جمجمه.
او تمایل به ورود به عنوان یک دانش آموز در کالج امپریال را در کشف
وست مینستر ، که در آن راسل آموخته است ، و با کار خود را در سر چشمه.
او در مورد آن خواسته بود در حال حاضر ، و پدر او ، پاسخ داده بودند evasively : "ما باید به فکر
برای دیدن آن ، Vee کمی ، ما باید در مورد آن را ببینید ".
در آن وضعیت که در مورد این موضوع دیده می شود آویزان به نظر می رسید تا او خود را متعهد به
یکی دیگر از جلسه در کالج Tredgold ، و در این زمان درگیری کوچک به وجود آمد
و به ارمغان آورد و پرسش محکم نگاه داشتن کلید ، و در
واقع سوال و موقعیت ان ورونیکا به طور کلی ، به یک مسئله حاد.
علاوه بر به مردان کسب و کار های مختلف ، وکلا ، کارمندان دولت ، و بیوه
خانم ها که در خیابان پارک Morningside زندگی می کردند ، یک خانواده خاصی از بیگانه بود
همدردی و کیفیت هنری ،
Widgetts ، که با ان ورونیکا بسیار دوستانه تبدیل شده بود.
آقای Widgett روزنامه نگار و منتقد ، معتاد به پشم ونخ راه راه خاکستری مایل به سبز بود
کت و شلوار و "هنر" روابط قهوه ای ، او لوله های چوب ذرت در خیابان در روز یکشنبه دودی
صبح کلاس سوم سفر به لندن با قطار های غیر معمول ، و آشکارا نفرت گلف.
او را اشغال یکی از خانه های کوچک در نزدیکی ایستگاه.
او یک پسر ، که شرکت تحصیل شده بود ، و سه دختر با peculiarly نشاط حال
مو قرمز که ان ورونیکا شایان ستایش در بر داشت.
دو تا از این intimates خاص خود را در مدرسه عالی شده بود ، و به حال انجام شده
برای ارسال کاوش ذهن او فراتر از محدوده متون موجود در خانه است.
شاد ، غیر مسئولانه ، بی شرمانه سخت خانواده در کلید
پژمرده سبز و پهن بنفش ، و دختران از دبیرستان در ادامه
Fadden دانشکده هنر و روشن ، پر حادثه
زندگی رقص دانشجوی رشته هنر ، جلسات سوسیالیست ، گالری تئاتر ، صحبت کردن در مورد
کار ، و حتی ، در فواصل زمانی ، کار ، و همیشه و دوباره آنها را جلب کرد ان ورونیکا از
صنعت صدا او را مداوم به دایره از این تجربه ها.
آنها او را خواسته بود برای آمدن به اولین دو رقص بزرگ Fadden سالانه ،
یکی و ان ورونیکا با شور و شوق را پذیرفته است.
و حالا پدرش گفت : او نمی باید برود.
او "قرار داده پای خود را" کرده بود و گفت که او نمی باید برود.
درگیر دو چیز که تدبیر همه ورونیکا ان بی فایده به شده است
از عمه و پدر او پنهان است.
ذخیره وقار معمول خود را به حال availed هیچ چیز او است.
یک نکته این بود که او را به پوشیدن لباس بالماسکه در داستان عروس مهندسان ایران
و از سوی دیگر این بود که او بود به صرف هر آثار از شب باقی ماند
پس از رقص در لندن با شد
دختران Widgett و حزب را انتخاب کنید در "کاملا یک هتل مناسب و معقول کمی" در نزدیکی Fitzroy میدان است.
"اما ، عزیزم!" گفت عمه ان ورونیکا.
: "ببینید ، ان ورونیکا گفت ، با هوایی که سهام مشکل ،" من
وعده داده شده برای رفتن. من درک نمی کنند -- من نمی بینیم چگونه من می توانم
خارج از آن در حال حاضر است. "
سپس آن را پدر وی صادر اتمام حجت او.
او آن را منتقل به او ، شفاهی نیست ، اما با استفاده از نامه ای که به نظر می رسید
او روش singularly ناکس منع.
ان ورونیکا گفت : "او می توانست در صورت به نظر نمی آید و می گویند".
"اما البته عمه واقعا."
و به این ترتیب بود که به عنوان ان ورونیکا نزدیک شدن دروازه های خانه او به خودش گفت :
"من آن را با او به نوعی. من آن را با او.
و اگر او won't -- "
اما او حتی کلمات ناگفته را جایگزین نمی دهد که در آن زمان.
قسمت 3
پدر ان ورونیکا یک وکیل با یک معامله خوب از کسب و کار شرکت بود : لاغر ،
قابل اعتماد ، نگران به دنبال ، neuralgic ، پاک تراشیده مرد پنجاه و سه ، با
سخت دهان ، بینی نوک تیز ، آهن خاکستری مو ،
چشم های خاکستری ، عینک ، طلا قاب و طاسی کوچک و مدور در قسمت تاج سر
سر خود را. نام او پیتر بود.
او پنج فرزند در فواصل نامنظم بود ، از آنها ان ورونیکا بود
جوانترین ، به طوری که به عنوان یک پدر و مادر او را به او آمد شاید کمی تمرین و یابو یا اسب خسته
و بی اعتنا و او نام خود را
"Vee کمی" و او را به طور غیر منتظره بصورت تماسهای مکرر و disconcertingly و درمان او
promiscuously به عنوان هر سنی بین یازده و هشت و بیست.
شهر نگران او معامله خوب ، و چه انرژی او باقی ماند و در او صرف تا حدودی در
گلف ، بازی او را بسیار جدی و تا حدودی در شیوه از میکروسکوپی درمان
پتروگرافی.
او رفت و در "برای میکروسکوپ در شیوه ویکتوریا unphilosophical خود را به عنوان
"سرگرمی" است.
حال حاضر تولد یک میکروسکوپ ذهن خود را به میکروسکوپ فنی تبدیل کرده بود
زمانی که او هجده و دوستی شانس با فروشنده میکروسکوپ Holborn بود
که خم شده بودند ، تایید کرده است.
او انگشتان دست قابل ملاحظه ای مدبر و عشق از فرآیندهای دقیق ، و او به حال
تبدیل شدن به یکی از چیره دست ترین سازندگان آماتور از بخش های سنگ در جهان.
او یک معامله خوب پول بیشتر و زمان از او می تواند به اتاق کوچک استطاعت را صرف
در بالای خانه ، در زمینه تولید دستگاه های جدید وابسته به سنگ های قیمتی و جدید میکروسکوپی
لوازم جانبی و در مالش برش
سنگ به لاغری شفاف و نصب آنها را به شیوه ای زیبا و با وقار.
او آن را انجام داد ، او گفت ، "را به منحرف کردن ذهن او."
موفقیت رئیس او را به جامعه Lowndean میکروسکوپی نشان می دهد ، که در آن خود را
شایستگی فنی بالا قادر به Excite تحسین است.
ارزش علمی خود را داشته باشند قابل توجهی کمتر بود ، از او انتخاب سنگ به طور کامل
با یک دید به سختی خود را از دست زدن و یا جذابیت خود را در conversaziones
هنگامی که انجام می شود.
او تا به حال تحقیر بزرگ برای بخش "theorizers" تولید.
همه انواع چیزهایی شاید آنها ثابت است ، اما آنها ضخیم ، نابرابر ، رقت انگیز
قطعه کار.
با این وجود indiscriminating ، مصر در اشتباه خود جهان به همنوعان از جمله تمام انواع
تمایز....
او بخوانم ولی کوچک ، و داستانی که عمدتا سالم نور با رنگی
عناوین ، شمشیر سرخ ، کلاه سیاه ، ردا بنفش ، همچنین در نظم "را به منحرف کردن
ذهن خود را. "
او آن را در زمستان در شب بعد از شام را بخواند ، و ان ورونیکا آن را با همراه
تمایل به انحصار لامپ ، و به گسترش یک جفت بسیار پوشیده از چیزی با نقاط رنگارنگ حنایی
دمپایی پوست در سراسر فندر.
او تعجب گاهی به همین دلیل ذهن خود نیاز به حواس پرتی آنقدر.
روزنامه های مورد علاقه او بار که او در صبحانه در صبح آغاز شد اغلب بود
با تحریک آشکار ، و به مرحله اجرا در قطار به پایان برسد ، می روم دیگر هیچ
کاغذ در خانه.
این به ان ورونیکا رخ داده است یک بار که او را شناخته شده بود که او جوان بود ، اما روز
حال به دنبال روز ، و هر یک تا حد زیادی محو شده بود این تصور از آن
سلف.
اما او قطعا از یاد برد که هنگامی که او یک دختر کوچک بود او گاهی اوقات به عینک تنیس
flannels ، و همچنین سوار دوچرخه بسیار ماهرانه از طریق دروازه به
درب جلو هستند.
و در آن روزها ، بیش از حد ، او برای کمک به مادرش را با باغبانی خود و شناور مورد
او در حالی که او در نردبان ایستاده بود و creepers به دیوار شربت خانه با چکش.
بسیاری ان ورونیکا به عنوان جوانترین فرزند به زندگی در خانه بوده است که
کمتر انیمیشن و مختلف شد ، به عنوان او بزرگ شده است.
مادرش هنگامی که او سیزده بود جان خود را از دست داده اند ، خود را بسیار قدیمی تر خواهر ازدواج کرده بود
یک submissively ، یکی insubordinately ، دو برادر او را به جهان خارج رفته بود
و جلوتر از او ، و بنابراین او آنچه او از پدرش می تواند ساخته شده بود.
اما او پدر یک نفر می تواند مقدار زیادی از نیست.
اندیشه های او در مورد دختران و زنان از کیفیت احساساتی و متوسطی بودند ؛ آنها
موجودات ، که به تصور او ، یا بیش از حد برای واژگان مدرن بد ، و پس از آن غالبا ترین
undesirably مطلوب ، یا بیش از حد خالص و خوبی برای زندگی است.
او این طبقه بندی ساده از جنس های مختلف بزرگ و به استثنای
همه از انواع متوسط ، او اعلام کرد که دو کلاس به صورت جدا حتی در نگه داشته شده بود
فکر و دور از یکدیگر است.
زنان مانند عروق پاتر ساخته شده است -- یا برای عبادت و یا بی حرمتی ، و
ضمنا عروق شکننده است. او دختر می خواستم هرگز.
هر بار که یک دختر به دنیا آمده بود به او ، او غم وغصه خود را با بزرگ پنهان بود
حساسیت به لمس و پلورال از همسر وی ، و unwontedly و با پرشور سوگند یاد کرده بود
صداقت در حمام.
او یک مرد مردانه ، عاری از هر گونه فشار قوی مادر بود ، و او خود را تیره دوست داشتنی بود
چشم ، گوشت یا خوراک لذیذ روشن رنگ ، و فعال زن ، کمی با ورید واقعی عشق را در
احساسات خود را.
اما او همیشه احساس کرده بود (به او اجازه هرگز خود را به آن فکر می کنم) که
زرنگی خانواده خود بی نزاکت کمی از او بود ، و در یک معنا
نفوذ.
او ، با این حال ، برنامه ریزی شغلی درخشان برای او دو پسر ، و با یک انسان خاص
مقدار تاب برداشتن و تاخیر ، آنها به دنبال این است.
یکی در خدمات هند مدنی و یکی در کسب و کار موتور به سرعت در حال توسعه بود.
دختر ، او امیدوار بود ، مراقبت از مادر خود خواهد بود.
او تا به حال هیچ ایده ای در مورد دختران.
آنها به یک مرد اتفاق می افتد. البته یک دختر کمی لذت بخش است
چیزی که به اندازه کافی.
آن را اجرا می کند در مورد gayly ، romps آن ، آن است که روشن و زیبا ، آن را تا مقادیر عظیم
موهای نرم و قدرت بیشتری از ابراز محبت نسبت به برادران خود.
این زائده کوچک و دوست داشتنی به مادر که بیش از آن لبخند است ، و آن را نشانی از
چیزهایی quaintly مانند او ، حرکات با حرکات و اشارات بسیار او.
این باعث می شود جملات فوق العاده که شما می توانید در شهر را تکرار کند و خوب به اندازه کافی برای
پانچ.
با شما تماس آن بسیاری از نام مستعار -- "Babs" و "Bibs" و "Viddles" و "Vee" ، شما صدای کتک زدن
در آن شوخی ، و آن را به شما whacks به عقب است. این را دوست دارد روی زانوی شما بنشیند.
که نشاط است و آنطور که باید باشد.
اما یک دختر کوچک یک چیز و یک دختر کاملا دیگری است.
یکی از می آید وجود دارد به رابطه که آقای استنلی به حال هرگز فکر نمی.
هنگامی که او در بر داشت خود را در مورد آن فکر ، او را ناراحت به طوری که او در یک بار با توسل به
حواس پرتی است.
داستان رنگی که با او درد ذهن او نگاه اما کمی در
این جنبه از زندگی است ، و هرگز با هر کیفیت ارشاد.
قهرمانان آن دختر هرگز ، آنها به قرض دیگر مردم.
یک گسل ، در واقع ، این مدرسه داستان برای او این بود که آن را به حال و نه
راه نور با حقوق والدین.
غریزه او در جهت در نظر گرفتن دختر خود را مطلق او
اموال ، ملزم به اطاعت از او ، خود را به هدیه دادن و یا نگه داشتن خود را به راحتی خود را در
کاهش سال فقط به او فکر متناسب است.
او درباره این مفهوم مالکیت شناخته شده و مورد نظر احساساتی خاص
زرق و برق ، او دوست داشت همه چیز به درستی لباس ، اما مالکیت باقی مانده است.
مالکیت به نظر می رسد تنها در صورت بازگشت معقول برای مراقبت و هزینه های دختر
تربیت. دختران بودند پسران را دوست ندارند.
با این حال ، درک او ، که هر دو رمان او خوانده و جهان او را در زندگی می کردند
discountenanced این فرضیات است.
هیچ چیز دیگری را در محل خود را به قرار داده بود ، و آنها sotto voce باقی مانده ، به عنوان آن ، در
ذهن او.
جدید و قدیمی را لغو و دختران خود را شبه مستقل شد
وابستگان -- که پوچ است.
یکی ازدواج او خواست و یکی در برابر خواسته های خود ، و در حال حاضر ان ورونیکا ،
Vee کوچک او ، خانه زیبا ، ایمن ، و پناه گرفتن با او ناراضی ، رفتن
در مورد با دوستان hatless به سوسیالیست
جلسات و کلاس رقص هنر و نمایش وضع حمل او
جاه طلبی های علمی unwomanly طول.
او به نظر می رسید فکر می کنم او فقط مامور پرداخت ، توزیع بیش از وسیله ای برای او
آزادی است.
و اکنون او اصرار داشت که او باید امنیت chastened Tredgold را ترک
کالج زنان برای کلاس های لجام گسیخته راسل ، و می خواست برای رفتن به لباس بالماسکه
رقص در لباس دزدان دریایی و صرف
مانده از شب با دختران متزلزل Widgett در برخی وصف ناپذیر
هتل در سوهو!
او بهترین را انجام داده بود در مورد او در تمام فکر می کنم ، اما اوضاع و خواهرش
در مجموع بیش از حد فوری تبدیل شده بود.
او در نهایت علاوه بر کنار گذاشتن کلاه افتابی زنانه یاس بنفش رفته را به مطالعه خود ، گاز روشن
آتش سوزی ، و نوشته شده است نامه ای که این روابط رضایتبخش برای آورده بود
سر.
قسمت 4 VEE گرامی من ، او می نویسد.
این دختر! او gnawed قلم خود و منعکس شده است ، پاره
بالاتر ورق ، و دوباره آغاز شد.
"گرامی ورونیکا من -- عمه شما به من می گوید شما باید خودتان را درگیر در برخی از ترتیب
با دختران Widgett در مورد بالماسکه در لندن.
من جمع آوری می خواهید برای رفتن در برخی از فوق العاده دریافت کنید ، در خود پیچیده
پنهان سازی اپرا ، و پس از جشن شما پیشنهاد تا با این دوستان باقی بماند
مال شما ، و بدون هر گونه افراد مسن تر در حزب خود ، در هتل.
من متاسفم برای شما در هر چیزی شما باید قلب خود را بر مجموعه ای عبور است ، اما من به پشیمانی
می گویند -- "
H'm ، او منعکس شده است ، و عبور از چهار کلمات.
"-- اما این نمی تواند باشد."
"نه ،" او گفت ، و دوباره سعی کردم : "اما من باید به شما کاملا قطعا که من احساس می کنم آن را به
وظیفه من به منع هر گونه بهره برداری از جمله ".
"لعنت" او در نامه ای مخدوش اظهار داشت ؛ و گرفتن یک برگه تازه ، او recopied
او تا به حال نوشته شده است. برخی از سوزش چشم گیری راه یافته به شیوه ای خود را
او است.
"من تاسف است که شما همیشه باید آن را پیشنهاد ،" او در ادامه.
او مدیتیت ، و شروع یک پاراگراف جدید.
"این واقعیت از آن است ، و این پروژه پوچ از مال شما تنها به یک سر آن را به ارمغان می آورد ، شما باید
شروع به برگزاری برخی از ایده های بسیار عجیب و غریب در مورد آنچه یک بانوی جوان در موقعیت خود را
ممکن است یا نه ممکن است سرمایه گذاری انجام.
من فکر نمی کنم شما را کاملا درک ایده آل های من یا در حال تبدیل شدن به عنوان میان
پدر و دختر. نگرش شما به من -- "
او را به یک مطالعه براون سقوط کرد.
آنقدر سخت بود برای قرار دادن دقیقا. "-- و عمه خود --"
برای مدتی او را برای juste بذله جستجو. سپس او در ادامه :
"-- و در واقع ، بسیاری از چیزهایی که در زندگی تاسیس شده است ، صادقانه بگویم ، رضایتبخش است.
شما بی قراری ، پرخاشگری ، منتقد با انتقاد خام unthinking
جوانان است.
شما هیچ درک بر حقایق ضروری از زندگی (دعا می کنم خدا شما ممکن است هرگز) ، و در
جهل راش شما را به موقعیت های که ممکن است در پایان به خط تیره آماده
تاسف مادام العمر.
زندگی یک دختر جوان است با بروز اشتباه در تکاپو تنظیم شده است. "
او برای یک لحظه تصویر گم ورونیکا خواندن این بازداشت
آخرین جمله.
اما او در حال حاضر بیش از حد عمیق منتقل شده به ردیابی unsatisfactoriness خاص به منبع آن در
مخلوطی از استعاره. "خوب ،" او گفت ، argumentatively ، "آن است.
همه چیز در مورد آن است.
این زمان او می دانستند. "" زندگی یک دختر جوان است که در مورد با تنظیم
تکاپو مشکلات ، که از آن او باید در تمام هزینه های محافظت شده. "
لب هایش را تنگ تر و او را با وضوح موقر دیده می شد.
"تا زمانی که من پدر تو هستم ، تا زمانی که زندگی شما را به مراقبت من سپرده است ، احساس می کنم
هر تعهد مقید به استفاده از قدرت من برای بررسی این وضع عجیب و غریب از
شما نسبت به شرکت های غریب.
روز خواهد آمد زمانی که شما به من تشکر کنم. است ، نه ورونیکا عزیز من ، که من فکر می کنم
هر گونه آسیب در شما وجود دارد ، وجود ندارد.
اما یک دختر نه تنها آلوده توسط بد اما نزدیکی از شر ، و شهرت
برای rashness ممکن است خود را به عنوان جدی آسیب را به عنوان رفتار واقعا سزاوار سرزنش انجام دهد.
بنابراین لطفا بر این باورند که در این زمینه اقدام برای بهترین من است. "
او نام خود را امضا کرد و منعکس شده است.
بعد از آن او باز درب مطالعه و به نام "Mollie!" و بازگشت به فرض
نگرش قدرت در hearthrug ، قبل از شعله های آبی و نارنجی درخشش
آتش گاز.
خواهر او ظاهر شد.
او در یکی از کسانی که لباس پیچیده ای هستند که همه توری و کار ، لباس پوشیده بود و
اشتباه patternings کرم سیاه و سفید و بنفش و در مورد بدن ، و او در
بسیاری از راه های نسخه زنانه جوانتر از موضوع همان خود است.
او همان بینی شارپ -- که در واقع ، فقط ان ورونیکا ، از همه خانواده ،
فرار کرد.
او خودش را به اجرا درآمد و در حالی که برادرش slouched ، و خاصی وجود دارد
منزلت اشرافی در مورد او که او به حال از طریق تعامل طولانی خود را به دست آورد
معاون کشیش بخش خانواده ، قلمه Edmondshaws نژاد گوسفند سفید رنگانگلیسی.
او قبل از ازدواج جان خود را از دست داده اند ، و زمانی که برادر خود را بیوه مرد تبدیل شد او آمده بود
کمک او و بیش از بسیاری از مراقبت از جوانترین دخترش گرفته است.
اما از مفهوم اول و نه کهنه پرست خود را از زندگی با jarred بود
جو حومه ، روح دبیرستان و خاطرات از سبک و کوچک
خانم استنلی ، که خانوادهاش مجبور شده توسط هر
ناچیز حساب -- برای استفاده از kindliest مدت.
دوشیزه استنلی از ابتدا تعیین شده بود به گرمترین محبت برای او
جوانترین خواهر زاده و به مادر دوم در زندگی اش -- ثانیه و یکی بهتر است ، اما
او بسیار به نبرد با پیدا کرده بود ، و
های زیادی را در خودش وجود دارد این بود که ان ورونیکا موفق به درک.
او آمده بود و در حال حاضر با هوا از دقت زیاد این سایت متعلق به.
آقای استنلی به نامه ای را با لوله او را از جیب کت خود رسم کرده بود اشاره کرد.
چه چیزی شما را که فکر می کنم؟ "او پرسید. او از آن را در زمان در دست او بسیاری از حلقه دار و
آن را بخوانید قضایی.
او پر از لوله خود را به آرامی. "بله ،" او در تاریخ و زمان آخرین گفت ، "این شرکت است و
مهربان است. "" من می توانم گفته اند. "
"شما به نظر می رسد که گفت فقط به آنچه تا به حال به توان گفت.
به نظر من این به نظر می رسد دقیقا همان چیزی خواسته است. او واقعا نباید به این امر است. "
او متوقف شد ، و او منتظر برای او به صحبت می کنند.
"من فکر نمی کنم او کاملا آسیب می بیند از این افراد و یا نوع زندگی که
او گفت : آنها را به او جلب ". "آنها هر فرصتی از بین بردن."
"او شانس؟" او گفت ، کمک به او.
او گفت : "او دختر بسیار جذاب ، و افزود :" به برخی از مردم است.
البته ، دوست ندارم در مورد چیزهایی صحبت تا چیزهایی هستند که به صحبت وجود دارد
. "" همه به این دلیل که چرا او نمی باید
در مورد خودش صحبت کرد. "
"است که دقیقا همان چیزی است من احساس می کنم." آقای استنلی نامه گرفت و ایستاد با
آن را در دست خود را متفکرانه برای زمان.
"من می خواهم هر چیزی را ،" وی بیان کرد : "برای دیدن Vee کوچک ما با خوشحالی و راحتی
ازدواج کرد. "
توجه داشته باشید به parlormaid او صبح روز بعد در شیوه ای غیر عمدی ، و گاه به گاه
او فقط به عنوان ترک خانه به گرفتن قطار او لندن است.
هنگامی که ان ورونیکا آن را کردم او در ابتدا یک وحشی ، ایده فوق العاده بود که آن را شامل
نوک.
حل و فصل قسمت 5 ان ورونیکا به چیزهایی از
با پدر خود را بدون مشکل انجام نشده بود.
او تا حدود شش از شهر به دلیل نیست ، و بنابراین او می رفت و بازی بدمینتون
با دختران Widgett تا زمان شام. جو در شام نبود
مساعد است.
عمه او بود blandly مهربان بالای جریان اب برخی از لرزش ، و صحبت به عنوان
اگر تماس گیرنده در مورد گسترش نگران کننده ای از marigolds آن تابستان در پایان
باغ ، نوعی از خطر زرد را به همه
کوچکتر سالانه را به هاردی ، در حالی که پدر او به ارمغان آورد برخی از مقالات به جدول و ارائه
خود را با آنها سرگرم می شده است.
"این واقعا به نظر می رسد که اگر ما باید برای قرار دادن marigolds در مجموع در سال آینده ،" عمه
مالی سه بار تکرار ، و به دور با marguerites.
آنها فراتر از تمام دلیل دانه. "
الیزابت parlormaid ، همچنان ادامه داشت و در در هر زمان وجود دارد به نظر می رسید به سبزیجات دست
شانس ان ورونیکا درخواست برای مصاحبه.
به طور مستقیم صرف شام به پایان رسید آقای استنلی ، به معطل شدن به سیگار کشیدن ، داشتن وانمود ، فرار کرد
ناگهان تا پله به سنگ نگاری ، و هنگامی که ورونیکا شنود گذاشته او را از طریق پاسخ
قفل شده درها ، "برو گم شو ، Vee! من مشغول است ، "و وزوز چرخ گوهر شناس با صدای بلند ساخته شده است.
صبحانه ، بیش از حد ، به مناسبت غیر ممکن بود.
او بار با intentness غیرعادی پرشور خواندن ، و پس از آن اعلام کرد
ناگهان زودتر از دو قطار او با استفاده از.
ان ورونیکا گفت : "من به ایستگاه می آیند".
: "من به عنوان این قطار آمده است." "من ممکن است برای اجرا ، گفت : پدرش ، با
درخواست تجدید نظر به تماشای او.
"من اجرا شود ، بیش از حد ، او داوطلب شد." به جای آن که راه می رفت به شدت....
او شروع : "من می گویم ، بابا ،" ، و ناگهان از نفس کوتاه بود.
او گفت : "اگر آن را در مورد پروژه های رقص که" ، "خوب ، ورونیکا.
من ساخته ذهن من است. "" شما را یک احمق نگاه من قبل از همه من
دوست شوم. "
"شما باید تعامل تا زمانی که شما می خواهم عمه خود را به مشورت است."
"من فکر می کردم به اندازه کافی سن داشته ،" او ، بین خنده و گریه gasped.
گام پدرش به صدای یورتمه رفتن اسب سریع شده است.
او گفت : "من به شما نزاع و گریه در خیابان".
آن را متوقف کند!... اگر شما رو هر چیزی می گویند ، شما باید بگویم
آن را به عمه خود را --
"اما در اینجا نگاه کنید ، بابا!" او بار به او با flapped
ژست آمرانه. "حل و فصل است.
شما برای رفتن نیست.
شما هستیم. "" اما آن را در مورد چیزهای دیگر است. "
"من اهمیتی نمی دهند. این مکان نمی باشد. "
سپس ممکن است من به مطالعه به شب می آیند -- بعد از شام؟ "
"I'm -- شلوغ" "این مهم است.
اگر من نمی توانم صحبت هر جای دیگر -- من نمی خواهم درک "است.
پیش از آنها راه می رفت آقایی آنها در آن آشکار بود آنها باید با سرعت کنونی خود را
بسیار به سرعت سبقت گرفتن بر.
این Ramage ، سرنشینان از خانه بزرگ در انتهای خیابان شد.
او به تازگی آشنایی آقای استنلی در قطار ساخته شده و نشان داده شده است او را به یکی
یا دو civilities بی ارزش.
او که یک کارگزار در خارج و مالک یک روزنامه مالی بود ، او آمده بود
خیلی سریع در چند سال گذشته ، و آقای استنلی را تحسین کرده و او را تقریبا در منفور
اندازه گیری برابر.
این غیر قابل تحمل بود فکر می کنم که او ممکن است از کلمات و عبارات را بشنود.
آقای استنلی سرعت slackened. "شما هیچ حق گورکن من شبیه به این ،
ورونیکا ، "او گفت.
"من نمی می توانید ببینید چه سود ممکن می توانید از بحث در مورد چیزهایی که هستند حل و فصل آمده است.
اگر شما می خواهید مشاوره ، عمه خود شخص است.
با این حال ، اگر شما باید نظرات خود را در معرض هوا -- "
"به شب ، و سپس ، بابا!" او عصبانی است اما امکان پذیر
assenting سر و صدا ، و پس از آن Ramage نگاه به عقب و متوقف شد ، ادای احترام کردند استادانه و
انتظار برای آنها را به آمد تا.
او یک مرد مربع رو از نزدیک به پنجاه بود ، با موهای خاکستری آهن تلفن همراه ، پاک تراشیده
دهان و نه محدب چشم سیاهی است که در حال حاضر مورد بررسی قرار ان ورونیکا.
او و نه پس از مد از پایان غرب از شهر لباس پوشیدن ، و تحت تاثیر قرار
شهر نشینی کشت که پدر به نوعی پاچه و همیشه اذیت ان ورونیکا
فوق العاده است.
او و گلف بازی نمی کند ، اما در زمان ورزش خود را بر روی پشت اسب ها ، که همچنین unsympathetic.
"گرفتگی این درختان را از خیابان ، گفت :" آقای استنلی به عنوان آنها در کنار خود جلب کرد ، به
حساب بیان ژولیده و داغ می شود خود را.
"آنها باید به lopped در بهار."
مقدار زیادی از زمان وجود دارد ، گفت : "Ramage. "آیا خانم استنلی با ما؟"
او گفت : "من دوم" ، "و تغییر در ویمبلدون است."
"همه ما می خواهیم دوم ، گفت :" Ramage ، "اگر ما ممکن است؟"
آقای استنلی می خواست به اعتراض به شدت ، اما او بلافاصله می تواند فکر می کنم که چگونه به
آن را ، او خود را با خر خر کردن رضایت و حرکت انجام شد.
"چگونه خانم Ramage؟" او پرسید.
"بسیار به طور معمول ، گفت :" Ramage. "او می یابد دروغ گفتن بسیار بسیار کسل کننده است.
اما ، شما ببینید ، او به دروغ تا. "موضوع را از همسر نامعتبر خود او را بی حوصله ،
و او تبدیل در یک بار به ان ورونیکا.
و در جایی که می خواهید؟ "او گفت. "آیا شما در رفتن دوباره این زمستان با
که کار علمی از مال شما؟ این یک نمونه از وراثت ، گمان می کنم. "
برای یک لحظه آقای استنلی تقریبا دوست Ramage.
"شما در یک زیست شناس ، شما نه؟"
او شروع به صحبت از برداشت خود را از زیست شناسی به عنوان یک خواننده مجله به امری عادی
که تا به حال به آنچه او از بررسی به صورت ماهیانه می تواند ، و خوشحالم که با
هر گونه اطلاعات را از نزدیکتر سرچشمه است.
کمی در حالی که او و او صحبت را به راحتی و agreeably.
آنها در صحبت کردن در قطار رفت -- آن را به پدرش به نظر می رسید می خواهم اندکی از
احترام به او -- و او را گوش و وانمود به خواندن بار.
او disagreeably توسط هوا Ramage از در نظر گرفتن متعارف وخوش زبان درپیش زنان و ان ورونیکا زده شد
خونسرد پاسخ.
در این چیزها را با درک خود را از آینده هماهنگ (خواهد شد
غیر قابل اجتناب) مصاحبه.
پس از همه ، آن را به او رسید به طور ناگهانی به عنوان یک کشف خشن که او ممکن است که در
حس در نظر گرفته شده به عنوان grownup.
او یک مرد است که در همه چیز بدون نکات دقیق وظریف طبقه بندی شده بود ، و برای او وجود دارد در
ماده سن فقط دو کلاس زنانه و نه بیشتر -- دختران و زنان.
تمایز عمدتا در حق پت سر خود را نهاده شده است.
اما در اینجا یک دختر بود -- او باید یک دختر ، از او دخترش و پت را --
تقلید زن کاملا قابل ملاحظه و هوشمندانه است.
او گوش دادن خود را از سر گرفت.
او یکی از کسانی که نمایشنامه های مدرن پیشرفته است با قابل توجه ، با
فوق العاده ، اعتماد به نفس. "او عشق ساخت ، او اظهار داشت ،" من را لرزاند
به عنوان unconvincing.
او بیش از حد پر سر و صدا به نظر می رسید. "اهمیت کامل از کلمات او را نمی
فورا به نظر می رسد به او. سپس آن را dawned.
خوب آسمان!
او بحث عشق ساخت. برای یک زمان او شنیده ام نه بیشتر ، و خیره
با چشم های سنگی در کتاب اعلام جنگ در نوع سربدار که نیم ستون را پر
بار در آن روز.
آیا او درک او صحبت کردن در مورد؟
خوشبختانه آن یک کالسکه طبقه دوم شد و هموطنان و مسافران عادی نبودند
وجود دارد.
همه ، او احساس می شود ، باید گوش پشت سر مقالات خود را.
البته ، دختران تکرار عبارات و نظرات است که آنها می توانند احتمالا نمی
درک معنا.
اما مرد میانسال مانند Ramage باید بدانند بهتر از یک دختر را به منظور جلب ،
دختر از یک دوست و همسایه.... خب ، بعد از همه ، او به نظر می رسید به عطف
موضوع.
"Broddick یک مرد سنگین ،" او گفت ، "و منافع اصلی از بازی بود
اختلاس. با تشکر از بهشت!
آقای استنلی اجازه داد مقاله خود را به افت کمی و کلاه و ابرو را مورد بررسی قرار
از خود سه همکار مسافران.
آنها به ویمبلدون ، و Ramage شلاق به دست خانم استنلی به پلت فرم به عنوان
هر چند او دوشس شده بود ، و او فرود توجه به عنوان اینکه از
میانسال ، اما هنوز هم متعارف وخوش زبان درپیش زنان ، بازرگانان موضوع البته بودند.
سپس ، به عنوان Ramage خود را در گوشه ای دوباره ، او اظهار داشت : "این جوانان
ساقه ، استنلی.
به نظر می رسد تنها دیروز بود که او در حال اجرا پایین خیابان ، تمام مو و
ساق پاها بود. "
آقای استنلی او را از طریق عینک خود را با چیزی نزدیک در نظر گرفته
خصومت. او گفت : "در حال حاضر او تمام کلاه و ایده های" ،
با هوا از شوخ طبعی است.
او یک دختر غیر منتظره ای زیرکانه به نظر می رسد ، گفت : "Ramage.
آقای استنلی همسایهاش را پاک تراشیده چهره تقریبا از روی احتیاط را در نظر گرفته است.
"من مطمئن هستم که آیا ما به جای نه بیش از حد این همه آموزش عالی نیست ،" او گفت ،
با اثر انتقال معانی عمیق است.
قسمت 6 : او کاملا مطمئن شد ، توسط یک نوع
تجمع تفکر و تعمق ، به عنوان روز عینک.
او جوانترین دخترش سرزده در تمام افکار خود را از طریق صبح در بر داشت ، و
هنوز هم بیشتر از آن در بعد از ظهر.
او را دیدم جوان و برازنده او را به عنوان او را از کالسکه فرود ، به شدت
نادیده گرفتن او را به یاد می آورد ، و یک نگاه اجمالی او از صورت خود را داشته ، روشن و بی سر و صدا ، خود را به عنوان
قطار به خارج از ویمبلدون زد.
او با سرگشتگی طاقت فرسا یاد می آورد و روشن او ، مبنی بر حقیقت امر تن او به عنوان
صحبت در مورد عشق ، گیری در حال unconvincing.
او واقعا بسیار افتخار او ، و فوق العاده عصبانی و رنجش در
بی گناه و بی پروا اعتماد به نفس است که به نظر می رسید به صمیمی حس خود را از مطلق
استقلال از او ، امنیت مطلق او را بدون او.
پس از همه ، او تنها نگاه یک زن. او راش و نادان ، مطلقا
بی تجربه.
قطعا. او شروع به سخنرانی ها ، بسیار محکم فکر می کنم ،
سخنرانی های صریح و روشن ، او را. او در باشگاه قانونی در مقام یا وظیفه صدارت عظمی راه اندازی شد
لین ، و Ogilvy را ملاقات کرد.
دختران در هوا بودند که روز است. Ogilvy مشکل مشتری را در تمام شد
آن موضوع ، مشکل قبر و حتی غم انگیز است.
او گفت : برخی از خاص است.
"مورد عجیب ، گفت :" Ogilvy ، buttering نان خود و برش آن را در راه او تا به حال.
"مورد عجیب -- و مجموعه یک تفکر است."
او پس از یک لقمه از سر گرفت : "در اینجا یک دختر شانزده یا هفده ، هفده و
نیم عبارت ، در حال اجرا در مورد ، به عنوان یکی ممکن است بگویند ، در لندن.
دختر مدرسه ای.
خانواده او ، جامد مردم پایان غرب ، مردم کنزینگتون است.
پدر -- مرده است. او می رود و به خانه می آید.
پس از آن می رود به آکسفورد.
بیست و یک بیست و دو. چرا او نمی ازدواج؟
به اندازه کافی پول تحت اراده پدر خود است. دختر جذاب. "
او تاس کباب ایرلندی را برای برخی از لحظات مصرف می شود.
"ازدواج در حال حاضر ، او با دهان خود را گفت.
"فروشنده" "خدا خوب!" آقای استنلی گفت.
"خوب به دنبال حقه بازی او در Worthing ملاقات.
بسیار عاشقانه و تمام. او آن را ثابت شده است. "
"اما --" "او را سمت چپ به تنهایی.
خالص مزخرف عاشقانه در بخشی خود را.
محاسبه محض در او. رفت ، تا به خانه سامرست بررسی
قبل از او این کار را کرد. بله. موقعیت نیس. "
"او برای او اهمیتی نمی دهند؟"
"نه کمی. آنچه یک دختر شانزده مراقبت مو
و پر رنگ و مهتاب و صدای تنور است.
گمان می کنم بسیاری از دختران ما که ارگان جرندرس در صورتی که تا به حال شانس ازدواج -- در
که سن. پسر من می خواستم به ازدواج با یک زن سی
مغازه توتون فروش.
فقط یک پسر داستان دیگری است. ما ثابت است.
خب ، این وضعیت است. مردم من نمی دانم چه باید بکنید.
می توانید چهره یک رسوایی نیست.
در شهر گنت به خارج از کشور و چشم پوشی دو زن داری نیست.
او misstated سن و آدرس خود را ، اما شما نمی توانید در خانه او چیزی شبیه
که....
شما وجود دارد! دختری برای زندگی خراب شده است.
باعث می شود می خواهم به بازگشت به سیستم شرقی! "
آقای استنلی ریخت شراب.
نام "Damned حقه بازی!" او گفت. "وجود ندارد برادر او را لگد؟"
"صرف رضایت ، منعکس شده است :" Ogilvy. "هوسرانی صرف.
من نه فکر می کنم آنها او را اخراج ، از لحن برخی از حروف است.
خوب ، البته. اما این وضعیت تغییر نخواهد داد. "
"این اراذل ،" آقای استنلی گفت : و متوقف شد.
همواره بوده است ، گفت : "Ogilvy. منافع ما در عنوان آنها نهفته است. "
"در زمان هنگامی که دختران از این ایده های عجیب می کنید وجود دارد."
"لیدیا با چشمان خمار نگریستن ، به عنوان مثال. به هر حال ، آنها بسیار درباره آن نمی اجرا شود. "
"بله. این مورد آغاز شده است.
این رمان سر در گم است. تمام این تورنت گمراه کننده است ، جعلی
چیزهای که هرچه از مطبوعات. این آرمان ها شم و مفاهیم پیشرفته.
زنانی که Dids ، و همه نوع از چیزی که...."
Ogilvy منعکس شده است.
"این دختر -- او واقعا شخص بسیار جذاب است ، فرانک -- تخیل خود را داشته
از کار اخراج شده ، تا او به من گفت ، عملکرد یک مدرسه رومئو و ژولیت است. "
آقای استنلی تصمیم به درمان که به عنوان بی ربط است.
"باید به سانسور کتاب وجود دارد. ما به شدت در حال حاضر آن را می خواهم.
حتی با سانسور نمایشنامه سختی یک چیز مناسب و معقول است که یک انسان می تواند وجود دارد
نگاهی همسرش و دختران ، لکه دار کردن خزنده پیشنهاد در همه جا.
چه آن را بدون حمایت می شود؟ "
Ogilvy دنبال موضوع خود است. "من تمایل به فکر کردن ، استنلی ، خودم
که به عنوان یک ماده در واقع آن بود expurgated رومئو و ژولیت
فساد.
اگر شخص جوان ما بودند نه بخشی پرستار برش دادن ، EH؟
او ممکن است شناخته شده بیشتر و انجام می شود کمتر است. من کنجکاو در مورد آن بود.
همه آنها در سمت چپ آن ماه و ستاره بود.
و بالکن و "رومئو من!' "" شکسپیر است یکسره متفاوت از
چیزهای مدرن است. مجموع مختلف.
من شکسپیر بحث نیست.
من نمی خواهم به تزکیه یا تصفیه کردن شکسپیر شده است. من که مرتب سازی بر اساس من کاملا موافقم.
اما این بخار یا دمه مسموم کننده مدرن -- "آقای استنلی در زمان خردل وحشیانه است.
"خوب ، ما نمی خواهد به شکسپیر Ogilvy ، گفت :" "آنچه مورد علاقه من این است که جوان ما
زنان امروزه در حال اجرا در مورد آزاد به عنوان هوا عملا با دفاتر رجیستری و
تمام انواع از دور خوابگاه گوشه.
هیچ چیز برای بررسی دادرسی خود ، اما عادت رو به کاهش از گفتن حقیقت و
محدودیت از تصورات خود را.
و در این رابطه آنها به هم بزنید تا به یکدیگر است.
امر نشده من ، البته ، اما من فکر می کنم ما باید به آنها را بیشتر در تدریس یا مهار آنها
بیشتر.
یکی یا دیگری. آنها بیش از حد آزاد برای بی گناهی خود و یا بیش از حد
بیگناهی خود را برای آزادی خود. آن نقطه من است.
آیا قصد دارید به هر سیب ترش ، استنلی؟
سیب ، ترش شده بسیار خوب به تازگی -- بسیار خوب است "!
قسمت 7 در پایان از شام که ان شب
ورونیکا آغاز کرد : "پدر!"
پدرش او را در او بیش از عینک خود نگاه کرد و با شور و مشورت قبر سخن گفت ؛ "اگر
هر چیزی که می خواهم بگویم برای من وجود دارد ، "او گفت ،" شما باید آن را در این مطالعه می گویند.
من می خواهم برای سیگار ، و پس از آن من باید به مطالعه است.
من نمی بینیم آنچه که شما می توانید برای گفتن. من باید توجه داشته باشید من پاک کردن
همه چیز.
برخی از مقالات من را از طریق به شب نگاه وجود دارد -- مقالات مهم "
ان ورونیکا گفت : "من نمی خواهد نگه داشتن شما بسیار طولانی ، بابا".
"من نمی بینیم ، Mollie ، اظهار کرد که سیگار برگ را از جعبه را روی میز به عنوان او
خواهر و دختر افزایش یافت ، "چرا شما و Vee باید این امر کمی را مورد بحث نیست --
هر چه که باشد -- بدون آزار من "است.
این اولین بار است که این جنجال مثلثی تبدیل شده بود ، برای هر سه از آنها
توسط عادت خجالتی بودند. او در اواسط حکم را متوقف ، و ان
ورونیکا درب را برای عمه خود را باز کرد.
هوا با احساسات ضخیم بود. عمه از اتاق با عزت رفت
و خش خش ، و از پله ها به سرعت از اتاق خود را.
او به طور کامل با برادر خود به توافق رسیدند.
آن را مضطرب و اشتباه او را که دختر نباید به او.
این به نظر می رسید تا نشان دهد می خواهم از محبت ، به بی توجهی عمدی و unmerited ، به
توجیه تلافی جویانه که صدمه دیده است.
هنگامی که ان ورونیکا آمد به مطالعه هر شواهدی از دقت او در بر داشت
پیش بینی گروه بندی در مورد آتش گاز.
هر دو بازو ، صندلی است منتقل شده بود کمی به طوری که به صورت هر یک از دیگر بر روی هر دو طرف از
فندر ، و در تب و تاب بودن دایره لامپ سبز سایهدار ذخیره کردن ، وجود دارد آشکارا
انتظار ، یک بسته نرم افزاری ضخیم از مقالات آبی و سفید با نوار صورتی گره خورده است.
پدر او برخی از سند چاپ شده در دست او برگزار شد ، و به نظر می رسد رعایت او
ورود.
"بنشینید ، او گفت ، و perused --" perused "کلمه برای آن -- برای برخی از لحظات.
سپس او با قرار دادن این مقاله.
و آن همه چیز در مورد ، ورونیکا؟ "او ، با توجه عمدی طنز پرسید ،
نگاه او کم quizzically بیش از عینک خود را.
ان ورونیکا نگاه روشن و کمی وجد آمدیم ، و او نادیده گرفته پدرش
دعوت به بنشینید. او بر روی حصیر ایستاده بود به جای آن ، و نگاه
را بر روی او.
"در اینجا نگاه کنید ، بابا ،" او ، در لحن معقول بزرگ گفت : "من باید که به
رقص ، شما می دانید. "طنز پدرش عمیق تر است.
"چرا؟" او پرسید : suavely.
پاسخ او کاملا آماده نیست. "خب ، چون من هیچ دلیلی نمی بینم که چرا من
باید باشد. "" ببینید من است. "
"چرا باید برود؟"
"هیچ محل مناسب آن هیچ جمع آوری مناسب است."
"اما بابا ، چه چیزی شما را از محل و جمع آوری می دانند؟"
"و آن را به طور کامل خارج از دستور ، آن است که درست نیست ، آن است که درست نیست ، این غیر ممکن است
برای شما در یک هتل در لندن باقی بماند -- ایده مهمل است.
من نمی توانم تصور آنچه شما دارای ورونیکا. "
او سر خود را در یک طرف قرار داده ، کشیده کردن گوشه دهان او ، و نگاه او
بیش از عینک است.
"اما چرا آن را مهمل؟" از ان ورونیکا خواست ، و با یک لوله در fiddled
منتل. "مسلما!" وی ، با بیان اظهار کرد
درخواست تجدید نظر نگران است.
"ببینید ، بابا ، من فکر می کنم نه آن است که مهمل.
این واقعا چه من می خواهم در مورد آن صحبت کنم. به این می آید -- من به اعتماد
از خودم مراقبت کنم ، و یا من نیست؟ "
برای قضاوت از این پیشنهاد شما ، من باید بگویم نه. "
"من فکر می کنم من هستم." "تا زمانی که شما زیر سقف من باقی می ماند --" او
آغاز شد و متوقف شد.
شما در حال رفتن به من درمان به عنوان اینکه من نبود.
خوب ، من فکر نیست که منصفانه "" ایده های شما از عدالت -- "وی بیان کرد ، و
قطع که حکم.
"دختر عزیزم ،" او گفت در لحن معقول بیمار ، "شما صرف
کودکان می باشد. شما می دانید هیچ چیزی از زندگی ، هیچ چیز از آن
خطرات ، هیچ چیز از امکانات آن.
شما فکر می کنم همه چیز را بی ضرر و ساده ، و غیره است.
آن نمی باشد. آن نمی باشد.
به جایی که شما به اشتباه.
در برخی از چیزهایی که در بسیاری از چیزها ، شما باید به بزرگان خود ، اعتماد ، به کسانی که می دانند
از زندگی از شما. عمه و من این همه بحث کرده
ماده.
آن وجود دارد. شما نمی توانید بروید. "
این گفتگو آویزان برای یک لحظه.
ان ورونیکا سعی در نگه داشتن نگه دارید از یک وضعیت پیچیده و از دست دادن نیست او را
سر. او دور کرده بود وری ، بنابراین به عنوان به
نگاه کردن به آتش.
او گفت : "شما ، پدر ،" ، "آن است که نه تنها این امر از رقص.
من می خواهم که به دلیل تجربه جدید اتمام حجت ، چون فکر می کنم از آن خواهد شد
جالب و نظر از چیزهایی را به من بدهد.
شما می گویید چیزی می دانم من. که احتمالا درست است.
اما چگونه من به چیز؟ "" برخی از چیزهایی که من امیدوارم که شما هرگز ممکن است ندانید ، "او
گفت.
"من تا مطمئن شوید که نیست. می خواهم بدانم -- به همان اندازه که من می توانم ".
"اوه!" او گفت ، fuming ، قرار داده و دست خود را به مقالات چاپ شده در نوار صورتی رنگ است.
"خب ، من.
این درست است که من می خواهم برای گفتن.
من می خواهم به یک انسان ؛ من می خواهم در مورد چیزهایی یاد می گیرند و در مورد چیزهایی می دانیم ، و نه
به عنوان چیزی بیش از حد ارزش برای زندگی محافظت می شود ، در یک کمی باریک cooped
گوشه. "
"Cooped!" او گریه. "آیا من در راه خود را رفتن به ایستاده
کالج؟ من تا به حال مانع از رفتن در مورد در
هر ساعت معقول؟
دوچرخه! "" H'm! "ان ورونیکا گفت ، و سپس در
"من می خواهم به جدی گرفته شود. -- در سن و سال من -- یک دختر بالغ و رشید است.
من می خواهم برای رفتن با کار دانشگاه من تحت شرایط مناسب ، در حال حاضر که من انجام داده ام
متوسط است. است به عنوان اینکه من انجام داده است و.
من امتحان muffed هرگز نشده است.
Roddy muffed دو...." پدرش قطع کرد.
"حالا در اینجا نگاه کنید ، ورونیکا ، اجازه دهید ما را با یکدیگر ساده باشد.
شما را به کلاس هایی است که راسل کافر نمی.
شما هیچ جا نمی رود ، بلکه به کالج Tredgold.
من تصور می کردند که ، و شما را تشکیل می دهند و ذهن شما را به آن است.
انواع ملاحظات وارد میدان می شوید در حالی که شما در خانه من شما باید دنبال زندگی می کنند
ایده های من.
شما حتی در مورد مقام علمی این است که مرد و استاندارد خود را از اشتباه
کار می کنند. مردان در Lowndean وجود دارد که خنده در
او را -- به سادگی به او بخندند.
خوب ، درب کنار -- و من کار توسط دانش آموزان خود خودم است که من را به عنوان لرزاند دیده می شود
دفع شده است. داستان وجود دارد ، بیش از حد ، در مورد او
چیزی علیه تظاهر کنندگان ، Capes یا دیگر.
نوع انسان است که محتوا را با علم خود ، و می نویسد مقاله در ماهنامه
بررسی. به هر حال ، وجود دارد : شما نمی خواهید
. "وجود دارد
دختر این علامت را در سکوت ، اما چهره که با نگاه کردن بر
آتش گاز در زمان بیان لجاجت به ارمغان آورد که تاکنون
شباهت نهفته بین والد و کودک است.
وقتی او صحبت می کرد ، از لب های او منقبض. سپس گمان می کنم زمانی که من فارغ التحصیل شده اند من
به خانه برمی گردند؟ "
این البته طبیعی به نظر می رسد -- "" و کاری انجام ندادن "؟
"مقدار زیادی از چیزهایی یک دختر می تواند در خانه انجام وجود دارد."
طول می کشد تا برخی از ترحم بر من و ازدواج من؟ "
او ابروهایش را در دادگاه تجدید نظر خفیف مطرح شده است. بی صبرانه ، پای خود را شنود گذاشته و او در زمان تا
مقالات.
"در اینجا نگاه کنید ، پدر ،" او ، با تغییر در صدای او گفت : "فرض کنید من نمی خواهد ایستاد
؟ "او را در نظر گرفته به عنوان اینکه این جدید بود
ایده.
"فرض کنید ، برای مثال ، من به این رقص بروید؟" "شما نخواهد کرد."
"خوب" -- نفس خود او را برای یک لحظه شکست خورد. "چگونه از آن جلوگیری کنم؟" او پرسید.
"اما من آن را ممنوع کرده اند!" او گفت : بالا بردن صدای او.
"بله ، من می دانم. اما فرض کنید بروم؟ "
"در حال حاضر ، ورونیکا!
نه ، نه. این امر نه انجام خواهد داد.
درک من! آن را ممنوع من.
من نمی خواهم از شما شنیدن حتی تهدید از نافرمانی است. "
او سخن گفت با صدای بلند. "چیزی که ممنوع است!"
"من آماده ام به رها کردن هر چیزی را که شما نشان می دهد اشتباه است."
شما خواهد داد تا هر چیزی که من آرزو می کنم شما را به رها کردن است. "
آنها در هر یک از دیگر از طریق مکث خیره شد ، و هر دو چهره برافروخته و معاند بودند.
او توسط برخی از ژیمناستیک فوق العاده ، مخفی ، و حرکت در تلاش بود به مهار او
اشک است.
اما زمانی که وی به صحبت کرد لب های او quivered ، و آنها آمدند.
"منظور من برای رفتن به آن رقص!" او blubbered.
"منظور من برای رفتن به آن رقص!
من به معنای به همین دلیل ، با شما ، اما شما نمی خواهد استدلال.
شما در حال جزمی. "
در نزد اشک او بیان او به mingling از پیروزی و تغییر
نگرانی.
او ایستاد ، ظاهرا قصد قرار دادن بازو در مورد او ، اما او پا به عقب از
او را به سرعت.
او یک دستمال ، و با یک رفت و برگشت و یک لقمه بزرگ به طور همزمان
لغو مناسب او را از گریند. صدای او در حال حاضر ironies خود را از دست داده بود.
"در حال حاضر ، ورونیکا ،" او التماس کرد ، "ورونیکا ، این است بی دلیل.
همه ما انجام می دهیم این است برای خوب شما. نه عمه و نه من هر گونه
فکر اما چه چیزی برای شما بهتر است. "
"فقط شما اجازه نخواهد داد به من زندگی می کنند. فقط شما اجازه نخواهد داد به من وجود دارد! "
آقای استنلی را از دست داده صبر است. او bullied رک و پوست کنده.
"چه مزخرف است این؟
چه raving در! فرزند عزیزم ، شما زندگی می کنند ، شما وجود دارد!
شما باید این خانه.
شما دوستان ، آشنایان ، موقعیت اجتماعی ، برادران و خواهران ، هر
مزیت!
به جای آن ، شما می خواهید برای رفتن به بعضی از کلاس ها و یا دیگر مخلوط و قطع کردن خرگوش
و رقص در شب در لباس های وحشی با دوستان دانشجو گاه به گاه هنر و خدا
می داند که.
-- است که زندگی نمی کند! شما در کنار خود را دارند.
شما نمی دانید چه شما بخواهید و نه آنچه شما می گویید.
شما نه عقل و نه منطق.
من متاسفم به نظر می رسد به شما صدمه دیده است ، اما من می گویم برای خوب شما.
شما باید ، نیست که شما نباید بروید. در این مورد من حل شود.
من پای من به پایین ، مثل قرار داده -- مانند جسم جامد و سخت است.
و زمان خواهد آمد ، ورونیکا ، مارک کلمات من ، زمان خواهد آمد زمانی که شما خواهد برکت دهد
مرا به خاطر قاطعیت من به شب. آن به قلب من به شما را نا امید می رود ، اما
این چیزی که باید باشد. "
او به سمت او اریب ، اما او را از او عقب کشیدم ، می روم او را به در اختیار داشتن
اجاق ، فرش. "خوب ،" او گفت ، "خوب شب ، پدر."
"چه" او پرسید : "نه یک بوسه؟"
او تحت تاثیر قرار نمی شنیدن. درب آرام بر او بسته است.
او برای مدت زمان طولانی باقی مانده قبل از آتش ایستاده ، خیره در این وضعیت است.
سپس او نشستم و پر لوله خود را به آرامی و از روی ملاحظه....
"من نمی بینیم چه چیز دیگری می توانست گفت ،" او اظهار داشت.