Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما توسط چارلز دیکنز فصل 9
که در آن بی پدر و مادر باعث می خواست او
وزیر امور خارجه، صبح روز بعد مشغول به کار در صبح زود مرداب ملال انگیز، مطلع شد که
جوانان منتظر در سالن که به نام درهم و برهم.
شاطر که این اطلاعات ارتباط برقرار وقفه مناسب و معقول قبل از
uttering نام، به بیان شد که در آن بر روی بی میلی خود را با جوانان در اجباری
سوال، و اگر جوانان بودند.
حس خوب و طعم و مزه خوب به ارث برخی از نام های دیگر آن از آن چشم پوشی می توانست
احساسات او حامل.
Boffin خانم خواهد بود بسیار خوب خوشحال، گفت: "وزیر کاملا تشکیل شده
راه. به او نشان شوید.
آقای درهم و برهم در حال معرفی شده، باقی مانده است نزدیک به درب: آشکار در بخش های مختلف
فرم خود را به بسیاری از تعجب آور است، مخدوش کننده، و دکمه های غیر قابل درک.
من خوشحالم که تو رو ببینم، گفت: جان Rokesmith، در لحن شاد خوش آمدید.
من شده اند در انتظار شما است.
درهم و برهم توضیح داد که او پیش بیاید با هم باشیم، اما این بی پدر و مادر (که او
اشاره ساخته شده به عنوان جانی ما) مریض شده بود و منتظر بود او را به او گزارش
است.
سپس او به خوبی در حال حاضر؟ "گفت: وزیر امور خارجه است. بدون او نمی باشد، گفت: درهم و برهم.
درهم و برهم با سر خود را تا حد قابل توجهی متزلزل آقای، اقدام به سخن گفتن
که به گمان او جانی اونا از مراقبین باید گرفت.
خواسته آنچه منظور او، او پاسخ داد، آنها را که بر او و partickler
سینه اش.
درخواست خود را توضیح دهد، او اظهار داشت که برخی از اونا شما WOT
نمی تواند با شش پنسی kiver.
فشرده به سقوط بر یک مورد فاعلی، به او opined که آنها WOS در مورد رنگ قرمز
مثل همیشه قرمز می تواند.
اما تا زمانی که آنها حمله out'ards، آقا، "ادامه داد: درهم و برهم، آنها نیست
است. in'ards قابل توجه خود را که به
kep.
جان Rokesmith امیدوار کودک پزشکی حضور داشتند؟
آه بله، گفت: درهم و برهم، او زمان بود به مغازه دکتر یک بار.
و دکتر زنگ زدم؟
Rokesmith از او پرسید. پس از برخی از بهت زده بازتاب، درهم و برهم
پاسخ روشن، او آن چیزی به عنوان WOS wery زمانی برای نقاط.
Rokesmith پیشنهاد سرخک.
نه، گفت: "درهم و برهم با اعتماد به نفس، تا کنون بسیار طولانی تر از آنها، آقا!
(درهم و برهم آقای به این واقعیت بالاتر بود، و به نظر می رسید در نظر گرفتن که آن را منعکس های اعتباری
در بیمار فقیر کمی.)
Rokesmith خانم Boffin خواهد بود متاسفم از شنیدن این، گفت:.
خانم Higden گفت، آقا، زمانی که او به آن kep از او، امید به عنوان جانی ما به کار خود
گرد است. '
اما من امیدوارم که او گفت: "Rokesmith، با یک چرخش سریع بر رسول.
پاسخ داد: "من امیدوارم که چنین است، درهم و برهم. این همه در in'ards قابل توجه آنها بستگی دارد.
او سپس در ادامه می گویند که آیا جانی بود 'در زمان' EM از مراقبین، یا اینکه آیا
مراقبین بود اونا از جانی گرفت، مراقبین فرستاده شده بود به خانه بود و اونا.
علاوه بر این، روز و شب خانم Higden به جانی ما، که اختصاص داده شده
هرگز از دامان او، کل از ترتیبات mangling را بر محول شده بود
خود را، و او بود rayther زمان تنگ است.
قطعه ای بی لطف صداقت برخورد و سردرپیش این را گفت، کاملا enraptured
با یاد شده سرویس.
شب گذشته، گفت: درهم و برهم، وقتی که من عطفی در چرخ خیلی دیر شده است،
دستگاه پرس به نظر می رسید مثل تنفس جانی ما.
این زیبا را آغاز کرده، سپس آن را به عنوان رفت و آن را کمی تکان داد و رو ناپایدار، و سپس آن را به عنوان
در زمان به نوبه خود به خانه برمی گردند آن را به حال سر و صدا مانند و کمی lumbered، سپس آن را می آیند
صاف، و پس از آن تا من کمیاب رفت
know'd که پاره کردن بود و جانی ما بود.
نه جانی ما، او کمیاب know'd یا، گاهی اوقات هنگامی که چوب پاره کردن او
می گوید: "من خفگی، بیبی!" و خانم Higden او را در دامان خود نگه می دارد و می گوید به من
"در جایی باقی ماندن بیت، درهم و برهم،" و ما همه با هم متوقف می شود.
و هنگامی که جانی ما می شود تنفس خود را دوباره، چرخش دوباره، و همه ما می رود
با هم.
درهم و برهم به تدریج با توضیحات خود را به گسترش به خیره نگاه کردن و پوزخند خالی است.
او در حال حاضر قرارداد، ساکت بودن، به نیم سرکوب روان شدن اشک و تحت
تظاهر شدن گرم می شود، بخشی از زیر آستین او را در سراسر چشمان او کشید
فوق العاده بی دست و پا و پر زحمت بوده، و میدان اسمیر است.
این مایه تاسف است، گفت: Rokesmith. "من باید بروید و شکستن آن را به خانم Boffin.
شما اینجا بمانید، درهم و برهم است.
درهم و برهم در آنجا ماند، خیره را در الگوی کاغذی بر روی دیوار، تا
وزیر و Boffin خانم آمد پشت هم.
و با خانم Boffin بود که یک خانم جوان (خانم بلا Wilfer نام) که ارزش بهتر بود
خیره، آن را به درهم و برهم رخ داده است، از بهترین دیوار papering.
آه، فقیر عزیز من خیلی کم جان هارمون! بانگ زد: خانم Boffin.
بله مادر، گفت: "درهم و برهم دلسوز.
شما فکر نمی کنم او در یک راه بسیار بسیار بد است، آیا شما؟ خواسته مخلوق دلپذیر
با صمیمیت سالم خود را.
را بر حسن نیت خود را، و پیدا کردن آن را در برخورد با تمایلات خود، درهم و برهم
سر خود را پرتاب کرد به عقب و گفتند فریاد زدن ملیح، با استشمام گرد.
خیلی بد است که به عنوان 'گریه خانم Boffin.
و بتی Higden نه به من بگو از آن هر چه زودتر!
"من فکر می کنم که او ممکن است بدگمان، مادر، جواب داد: درهم و برهم، مردد است.
از چه، به خاطر بهشت است؟
"من فکر می کنم که او ممکن است بدگمان، مادر، 'بازگشت درهم و برهم با تسلیم است، از
ایستاده در نور جانی است.
مشکل زیادی در بیماری وجود دارد، و هزینه های بسیار، و او مانند بسیاری از
موجودی خود را اعتراض به.
اما او هرگز تصور، خانم Boffin گفت، که من کینه فرزند عزیز
هر چیزی؟ '
'مادر، اما او ممکن است تصور می کردند (به عنوان یک عادت) جایگاه خود را در را جانی
نور، و ممکن است تلاش کرده اند تا او را از طریق آن نادانسته به ارمغان بیاورد. "
درهم و برهم می دانستم که زمین او را به خوبی.
به خودش پنهان در بیماری، مثل یک حیوان پایین تر به خزش خارج از دید و
کویل خودش دور و می میرند. غریزه این زن تبدیل شده بود.
برای گرفتن در آغوش او کودک بیمار که عزیز به او بود، و پنهان کردن آن اگر آن را
جنایی، و تمام اداره، اما مانند او حساسیت خود را نادان و
صبر می تواند عرضه، تبدیل شده بود
ایده زن از عشق مادر، راحت و کاربر پسند، و وظیفه است.
حساب های شرم آور می خوانیم، هر هفته در سال مسیحی، اربابان من و
آقایان و تخته محترم، پرونده ننگین رسمی کوچک
رفتارهای غیر انسانی، توسط مردم منتقل می کند نه به عنوان آنها توسط ما عبور می کنند.
و از این رو این تعصبات غیر منطقی، کور، و معاند، بنابراین برای ما شگفت آور
شکوه و بدون هیچ دلیل بیشتر در آنها - خدا ملکه را حفظ کند و رسوا
سیاست - نه، از دود است در آینده از آتش!
، خانم Boffin گفت: "این یک جای مناسب برای کودک فقیر برای باقی ماندن در.
به ما بگویید جناب آقای Rokesmith، چه برای بهترین انجام دهد.
او در حال حاضر تصور می بود چه باید بکنید و مشاوره بسیار کوتاه بود.
او می تواند راه را هموار، او گفت، در نیم ساعت، و سپس آنها را به پایین بروید
Brentford. «دعا را به من، گفت:" بلا.
بنابراین یک کالسکه، ظرفیت دستور داده شد تا همه آنها را، و در
ضمن درهم و برهم regaled، جشن گرفتن به تنهایی در اتاق وزیر امور خارجه، با کامل
تحقق آن چشم انداز پری - گوشت، آبجو، سبزیجات، و پودینگ.
در نتیجه که دکمه های خود را مبرم تر از توجه عمومی نسبت به شد
قبل، به استثنای دو یا سه منطقه از بند تنبان، که
به میزان متوسطی انصراف به بازنشستگی creasy.
دقیق به زمان، حمل و وزیر امور خارجه به نظر می رسد.
او بر روی جعبه نشسته و درهم و برهم آقای graced سر و صدا.
بنابراین، برای سه Magpies مانند قبل: که در آن خانم Boffin و خانم بلا سپرده شدند،
و از کجا و همه آنها با پای پیاده به خانم بتی را Higden رفت.
اما، در راه را به پایین، آنها در یک فروشگاه اسباب بازی متوقف کرده بود، که نجیب را خریداری کرده بود
شارژر، شرح که امتیاز و مظاهر به مناسبت
آشتی خاتمه نیافت و سپس دنیا پرست یتیم،
و همچنین کشتی نوح، و همچنین پرنده زرد با صدای مصنوعی به او، و
همچنین عروسک های نظامی و لباس است که اگر او فقط به اندازه زندگی خود را
برادر افسران سپاه پاسداران ممکن است هرگز او را در بر داشت.
یاتاقانهای این هدایا، لچ از درب بتی Higden را مطرح و نشسته او را دیدم
در تار و دورترین گوشه را با فقرا جانی را در دامان خود.
و چه پسر من، بتی؟ از خانم Boffin خواست که در کنار او نشسته است.
او بد! او بد گفت: "بتی.
"من شروع به afeerd او خواهم بود مال شما بیشتر از معدن.
دیگر متعلق به او را به جلال و قدرت از دست رفته، و من دارای یک ذهن
که آنها از او رسم به آنها - که منجر به او دور است.
: نه، نه، نه، خانم Boffin گفت.
"من نمی دانم که چرا دیگری او clenches دست کم خود را به عنوان اگر آن را به حال انتظار یک انگشت
که نمی توانم ببینم.
نگاه در آن، گفت: "بتی، باز کردن لفافه که در آن کودکان سرخ دراز،
و نشان کوچک دست راست خود را بر سینه خود را دروغ بسته است.
این همیشه.
آن من مهم نیست. "آیا او خواب است؟
نه، من فکر نمی کنم. شما در خواب هستید، جانی؟
نه، گفت: "جانی، با هوای آرام از ترحم برای خود و بدون نیاز به باز کردن چشمانش را.
'در اینجا خانم، جانی است. و اسب است. '
جانی می تواند خانم، خرس با بی تفاوتی کامل است، اما نه اسب.
باز کردن چشم های سنگین خود، او به آرامی به لبخند در beholding که پر زرق و برق را شکست
پدیده، و می خواستند آن را در آغوش او.
همانطور که خیلی بزرگ بود، آن را بر یک صندلی قرار داده شده بود که در آن او می تواند آن را با یال نگه دارید
و آن اندیشیدن. که او به زودی فراموش کرده است.
اما، جانی زمزمه چیزی را با چشمان خود را بسته، و خانم Boffin نمی دانستند
چه، قدیمی بتی خم گوش خود را به گوش دادن و درد در زمان به درک.
از او پرسیدم به تکرار آنچه او گفته بود، او دو یا سه بار و
سپس آن را بیرون آمد که او را دیده اند، بیش از آنچه تصور زمانی که سرش را بالا
برای دیدن اسب، زمزمه بود: 'بانوی boofer چه کسی است؟
در حال حاضر، boofer، یا زیبا، بانوی بلا بود و در حالی که این اطلاع از
کودک فقیر می توانست او را از خود لمس احساساتی تر در اواخر ارائه شد
ذوب قلب او به کمی ضعیف خود را
پدر و شوخی خود را در مورد زن دوست داشتنی است.
بنابراین، رفتار بلا بسیار حساس به لمس و بسیار طبیعی بود زمانی که او در آجر kneeled
طبقه به چفت کودک، و زمانی که کودک، با تحسین یک کودک از آنچه
جوان و زیبا، بانوی boofer را نوازش میداد.
در حال حاضر، خوب من عزیز بتی، خانم Boffin گفت، امیدوار است که او را دیدم فرصت خود را، و
تخمگذار دست او را قانع در بازوی او، ما آمده اند به حذف جانی از این
کلبه به جایی که او را می توان انجام مراقبت بهتر از.
بلافاصله، و قبل از کلمه ای دیگر می تواند سخن گفته است، زن قدیمی آغاز شده با
دنباله دار چشم، و با عجله در درب با کودک بیمار است.
ایستادگی از من دور هر یک از شما! او گریه کردن به طور افراطی.
"من آنچه به معنی در حال حاضر است. راه من، همه شما.
من به زودی می خواهم زیبا، کشتن و کشتن خودم!
بمان، بمان! گفت Rokesmith، تسکین دهنده خود را. "شما را نمی فهمید.
من درک می کنم خیلی خوب است.
من می دانم که بیش از حد در مورد آن، آقا. من از آن بیش از حد بسیاری از یک سال اجرا شود.
نه! هرگز برای من، و نه برای کودک، در حالی که آب وجود دارد به اندازه کافی در انگلستان برای پوشش
تماس با ما!
از ترس، شرم، شور و شوق وحشت و مخالفت، آتش چهره فرسوده
و کاملا دیوانه کننده آن، می توانست یک دید کاملا وحشتناک، اگر در یک مندرج
همکار قدیمی و موجود به تنهایی.
با این حال up' محصولات کشاورزی - به عنوان زبان عامیانه ما می رود - اربابان و آقایان و تخته محترم،
در دیگر هموطنان، موجودات، و نه اغلب!
این تعقیب من در تمام دوران زندگی ام، اما باید من را هرگز نه معدن زنده! 'گریه
قدیمی بتی. من با شما انجام شده است.
من می خواهم درب و پنجره را بست و گرسنگی بیرون، جلو من همیشه می خواهم اجازه دهید اند و شما در
اگر من آنچه آمد شناخته شده بود!
اما، از ابتلا به نزد چهره Boffin خانم سالم، او دست کشید و زانو درآمده اند
از طرف درب و خم شدن بیش از بار خود را برای مخفی نگاه داشتن آن، با تواضع گفت: "شاید من
ترس من اشتباه قرار داده است.
اگر آنها چنین است، به من بگویید، و خداوند خوب مرا ببخش!
من سریع به این وحشت را، من می دانم، و سر من است نور summ'at با خسته کننده و
تماشای.
وجود دارد، وجود دارد، وجود دارد 'بازگشت خانم Boffin. بیا، بیا!
بگو نه بیشتر از آن، بتی. این یک اشتباه بود، اشتباه است.
هر یک از ما ممکن است آن را در محل شما ساخته شده است، و احساس درست مانند شما انجام دهد. "
«خداوند به شما برکت دهد! گفت:" زن، کشش از دست او.
در حال حاضر، نگاه کنید، بتی، می کنند! این روح مهربان شیرین را به دنبال نگه داشتن دست
مهربانی، 'آنچه که من واقعا معنی و چیزی است که باید گفت، اگر من تا به حال شروع
فقط کمی عاقلانه تر و handier.
ما می خواهیم به حرکت جانی به جای که جز فرزندان وجود دارد، محل راه اندازی
هدف برای کودکان بیمار، که در آن پزشکان و پرستاران موفق به گذراندن زندگی خود را
با بچه ها، به جز فرزندان صحبت کنید،
لمس جز کودکان، آرامش و درمان جز کودکان.
آیا واقعا چنین جایی؟ پرسید: زن قدیمی، با یک نگاه پر از شگفتی است.
: بله، بتی، بر اساس سخن من و شما باید آن را ببینید.
اگر به خانه من به مکانی بهتر برای پسر عزیزم، من می خواهم او را به آن می کند؛ اما در واقع در واقع
آن است.
شما باید او را به بازگشت بتی fervently بوسیدن از سوی آرامش
که در آن شما خواهد شد، deary من.
من خیلی سخت نیست، اما من اعتقاد دارم که چهره و صدای خود را، و من، تا زمانی که من
می توانید ببینید و بشنوید.
این پیروزی به دست آورد، Rokesmith ساخته شده عجله به سود حاصل از آن، او را دیدم که چگونه woefully
زمان از دست رفته شده بود.
او despatched درهم و برهم را به حمل به درب باعث کودک به
با دقت پیچیده بده ساله بتی کلاه سر گذاشتن او در جمع آوری اسباب بازی ها را قادر می سازد
همکار کمی به درک که
گنجینه های با او منتقل می شود و به حال همه چیز آماده شده که به راحتی که
آنها آماده بودند برای حمل در اسرع وقت به نظر می رسید، و در یک دقیقه بعد از آن
در راه است.
درهم و برهم آنها را پشت سر گذاشت، تسکین سینه overcharged خود را با تشنج
mangling.
در بیمارستان کودکان، اسب دلیر، کشتی نوح، پرنده زرد، و
افسر سپاه پاسداران، به عنوان خوش آمدید، مالک کودک خود را به عنوان ساخته شد.
اما دکتر گفت: کنار به Rokesmith، این باید روز قبل بوده است.
خیلی دیر شده!
با این حال، آنها همه را به یک اتاق روح تازه به اجرا درآمد، و جانی آمد وجود دارد
خود را، خارج از خواب یا غش کردن یا هر چیز دیگری بود، برای پیدا کردن خود را در دروغ
کمی تخت خواب، آرام و با پلت فرم کوچک
بیش از پستان خود، که در آن در حال حاضر مرتب شده بودند، به او قلب بدهد و اصرار او را به
اخمهات را باز کن، کشتی، نوح اسب نجیب، و پرنده ی زرد با افسر
سپاه پاسداران انجام وظیفه بیش از همه، کاملا
به همان اندازه به رضایت کشور خود را به عنوان اگر او بر رژه بوده است.
و در سر تخت، یک تصویر رنگی زیبا بود، به نمایندگی از عنوان
یکی دیگر از جانی که بر روی زانو برخی از فرشته نشسته قطعا که دوست داشت کوچک بود
کودکان می باشد.
و، واقعیت موجود شگفت انگیزی است، به دروغ و به ما زل می زنند در: جانی یکی از خانواده های کوچک تبدیل شده بود،
همه در تخت کمی آرام (به جز دو دومینو بازی در صندلی کمی بازو، در
کمی جدول اتشدان): و در تمام
تخت کوچک، سیستم عامل کوچک از چه دیده می شود خانه عروسک، سگ های لباس پشمی
با پارس مکانیکی در آنها بسیار متفاوتتر از صدای مصنوعی
با ثاقب روده پرنده زرد،
ارتش قلع، tumblers مور، همه چیز چای چوبی، و ثروت از زمین است.
به عنوان جانی چیزی در تحسین متین خود، زنان ministering در خود زمزمه
سر تخت را از او پرسید چه او گفت.
به نظر می رسید که او می خواستند بدانند که آیا همه اینها برادران و خواهران او بودند؟
به طوری که آنها به او گفت بله.
به نظر می رسید، که او می خواستند بدانند که آیا خدا همه آنها را آورده بود با هم
وجود دارد؟ به طوری که آنها به او گفت بله دوباره.
آنها پس از آن، که او می خواستند بدانند که آیا همه آنها از درد؟
به طوری که آنها جواب داد: بله به این پرسش همین ترتیب، ساخته شده و او را درک
پاسخ خود را شامل است.
قدرت جانی از گفتگوی حفظ بودند هنوز بسیار ناقص توسعه یافته،
حتی در حالت سلامت، که در بیماری آنها کمی بیشتر از یک هجایی بود.
اما او تا به حال به شست و شو داده و تمایل و درمان به کار گرفته شد، و هر چند آن
دفاتر دور بودند، به مراتب بیشتر ماهرانه و به آرامی انجام می شود که نسبت به هر چیزی که تا کنون بوده است.
برای او در زندگی خود انجام می شود، بنابراین خشن
و در کوتاه مدت، آنها را لطمه زده و خسته او را برای شرایط شگفت انگیز است که
گذاشته نگه توجه خود را.
این بود که کمتر از ظاهر بر روی پلت فرم خود را کمی خود را به صورت جفت، از همه
ایجاد، راه خود را در کشتی خود را خاص خود: فیل، و
پرواز، با احساس محجوب از اندازه خود، مودبانه پرورش عقب است.
برادر بسیار کمی در بستر دراز کشیده با پا شکسته، در این مسحور
عینک که لذت متعالی خود علاقه enthralling آن و به همین ترتیب بقیه را آمدند و
خواب.
می بینم که می ترسند به ترک کودک عزیز در اینجا، بتی، 'زمزمه خانم Boffin.
نه، چیه خانوم. به میل و علاقه، خوشبختانه، با همه
قلب و روح من است. '
بنابراین، آنها او را نبوسیدم، و سمت چپ او وجود دارد، و قدیمی بتی بود که دوباره در اوایل
صبح، و هیچ کس اما Rokesmith می دانستند برای چه خاص که دکتر گفته بود، این
باید به روز پیش.
خیلی دیر شده!
اما، Rokesmith به آن دانا است، و دانستن است که او آن را با در نظر گرفتن قابل قبول باشد
پس از آن به که زن خوب که نور تنها در دوران کودکی از متروک شده بود
جان هارمون مرده و رفته، حل و فصل است که
در اواخر شب او را به عقب برویم به بالین کسی که بنام دیگری نام گذاری جان هارمون، و ببینید
چگونه آن را با او شانس. خانواده آنها خدا با هم آورده بود
همه خواب بودند، اما همه ساکت بودند.
از تخت به تخت، نور آج زنانه و چهره خوشایند تازه در سکوت گذشت
شب.
کمی سر خود را بلند به نور نرم شده اینجا و آنجا، به بوسید
به عنوان چهره رفت - برای این بیماران کوچک بسیار محبت - و پس از آن خواهد بود
ارائه خود را دوباره تشکیل شده برای استراحت.
انگل (کرم) با پای شکسته بی قرار بود و داد بزنم، اما پس از مدتی تبدیل شده خود را
روبرو به سمت تخت جانی، خود را با یک نظر کشتی تقویت، و افتاد
به خواب رفت.
بیش از بسیاری از تخت، اسباب بازی، هنوز گروه بندی می شدند که کودکان آنها را ترک کرده بودند
آنها در آخرین پست خود را پیریزی کرده پایین و در grotesqueness بی گناه خود را و
عدم تجانس، آنها ممکن است برای رویاهای بچه ها ایستاد.
پزشک در آمد بیش از حد، تا ببینید که چگونه آن را با جانی شانس.
و او و Rokesmith ایستاده بود با هم با محبت به او، نگاه کردن است.
'آنچه در آن است، جانی؟
Rokesmith پرسشنامه بود، و بازو به دور کودک فقیر قرار داده که او ساخته شده است
مبارزه. "او گفت:" شخص کمی.
"کسانی که!
پزشک بود سریع به درک کودکان، و، اسب، کشتی،
پرنده زرد، و انسان را در سپاه پاسداران، از بستر جانی، آرام آنها قرار داده شده در
که همسایه خود، انگل (کرم) با پای شکسته.
با خسته و در عین حال لبخند خوشحال، و با اقدام به عنوان اگر او کشیده خود را
کمی شکل استراحت، بدن کودک خود را بر روی بازو حفظ heaved و به دنبال
چهره Rokesmith با لب خود، گفت:
"بوسه برای که بانوی boofer. داشتن اکنون میراث او به دور
، و امور خود را در این جهان، جانی مرتب، بنابراین صحبت کردن در سمت چپ آن است.
>
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 10
جانشین
برخی از برادران به فرانک Milvey کشیش خود را پیدا کرده بود بسیار
ناراحت کننده در ذهن خود، چرا که آنها به دفن کشته شدگان بیش از حد مورد نیاز بود.
امیدوارم.
اما کشیش فرانک، تمایل به این باور است که آنها برای انجام یک یا لازم بود
دو چیز دیگر (و می گویند از نه و سی) محاسبه شده به زحمت خود را
وجدان و نه در صورتی که به همان اندازه که فکر می کنم در مورد آنها برگزار شد، آرامش خود را.
در واقع، Milvey کشیش فرانک یک مرد بردبار، که ریسمانهای بسیاری از غم و اندوه را متوجه بود
و blights در تاکستان در جایی که او کار می کرد، و ادعا که آنها ساخته شده
او وحشیانه و حکیم است.
او تنها با یاد کرد که بیشتر خود او می دانستند، در راه کمی خود را محدود نیازهای بشری،
بهتر است او دور می تواند علم لایتناهی می دانم که ممکن است تصور کنید.
برای چه، در صورتی که کشیش فرانک بود به خواندن کلمات مشکل است که برخی از خود
برادران، و سود و دلهای بی حد و حصر، در یک مورد بدتر از
جانی است، او می توانست انجام داده است تا از ترحم و تواضع روح خود.
خواندن آنها را بیش از جانی، او از شش فرزند خود فکر کردم، اما نه از فقر او،
و آنها را به خواندن با چشم پوشیده است.
و بسیار جدی او و روشن و همسرش، که گوش دادن بود، نگاه
را به قبر کوچک و برم خونه بازو در بازو.
غم و اندوه در خانه اشرافی بود، و شادی در الاچیق وجود دارد.
آقای Wegg استدلال، اگر یتیم می خواستم، او یک یتیم او را، و می تواند
بهتر است مورد نظر می شود؟
و چرا در مورد بوته Brentford به ضرب و شتم، به دنبال قطعا یتیم بود که
ایجاد هیچ گونه ادعای بر شما و هیچ فداکاری برای شما، هنگامی که یتیم بود
آماده به دست خود را که به شما داده شده بود
ایجاد کند، دوشیزه الیزابت، استاد جرج جین خاله، و عمو پارکر؟
آقای Wegg تشویق، در نتیجه، هنگامی که شنید، بشارت ده.
نه، پس از آن شاهد که باید در حال حاضر بی نام و نشان تاکید شد.
که در انزوا از باوئر او برخوردی خشن روبرو از پای چوبی خود را در مرحله باله
روش، و اعدام متلک و یا
چرخ زدن پیروزی در پا واقعی باقی مانده به او.
شیوه ای های جان Rokesmith نسبت به خانم Boffin در این زمان، شیوه ای از
مرد جوان به سوی یک مادر، از وزیر نسبت به همسر کارفرمای خود.
اما در هر حال همیشه تسلیم رام محبت است که به نظر می رسید که مشخص شده است
در روز تعامل خود را با فنر هر فرد در لباس او بود
و یا راه خود را به هیچ چیز عجیب و غریب به نظر می رسید
برای او او گاهی اوقات در صورت بی سر و صدا و فریادی در شرکت خود متحمل شده، اما هنوز هم آن را
بود به نظر می رسید در صورتی که لذت خلق و خوی خوش مشرب و طبیعت تابشی خود را به او تسلیم،
می توانست کاملا به طور طبیعی در یک قطره اشک هم در یک لبخند بیان شده است.
کامل از همدردی خود را با فانتزی خود را برای داشتن یک کمی جان هارمون
حفاظت و عقب، او در هر عمل و حرف نشان داده شده بود، و در حال حاضر که علاقه داشتن به نوع
ناامید، آن را با مردانه تحت درمان قرار
مهربانی و احترام برای او که به سختی می تواند از او تشکر کنم به اندازه کافی.
اما من از شما سپاسگزارم، آقای Rokesmith خانم Boffin گفت، و من از شما سپاسگزارم ترین مهربانی.
تو را دوست دارم.
"من امیدوارم که هر کسی 'آنها باید، خانم Boffin گفت؛ اما ما
آیا همه ما آنچه که ما باید، ما انجام می دهید؟ جان Rokesmith پاسخ داد: 'برخی از میان ما
عرضه کوتاه مدت که از بقیه است.
شما عاشق بچه ها خوب، آقای Boffin است به من گفت.
کمی بهتر از او است، اما راه او قرار می دهد همه بر من است.
شما صحبت می کنند و نه متاسفانه، آقای Rokesmith.
آیا من؟ به من تلفن های موبایل تا.
آیا یکی از بسیاری از کودکان؟ او سرش را تکان داد.
تنها یک کودک؟ '
هیچ دیگری وجود داشت. مرده مدتها پیش.
پدر یا مادر زنده 'مرده -
و بقیه روابط خود را؟ '
"مرده - اگر من تا به حال هیچ موجود زنده ای. من از هیچ نشنیدم.
بلا در این نقطه از گفت و گو با یک گام نور آمد.
او در خانه متوقف لحظه ای، مردد که آیا باقی می ماند و یا بازنشسته، بهت زده شده توسط
که او مشاهده نشد. در حال حاضر، بحث بانوی پیر مهم نیست، گفت:
به خانم Boffin، اما به من بگو.
آیا کاملا مطمئن، آقای Rokesmith، که شما را هرگز ناامیدی در عشق؟
کاملا اطمینان حاصل کنید. چرا من از شما بپرسم؟
"چرا، به همین دلیل است.
گاهی اوقات شما باید نوعی از شیوه ای به پایین نگه داشته با شما، است که مانند شما
سن داشتند. شما نمی توانید به 30؟
"من هنوز 30 هستم.
Deeming آن زمان را به حضور او شناخته شده، بلا سرفه را به خود جلب
توجه، التماس عفو و گفت که او خواهند رفت، از ترس این که او را قطع
موضوع کسب و کار.
نه، نمی رویم، دوباره خانم Boffin، چرا که ما در حال آمدن به کسب و کار، به جای
به آن آغاز شده است و شما به آن تعلق دارند به همان اندازه در حال حاضر، عزیز من بلا، را به عنوان من.
اما من می خواهم ساده دل من به مشورت با ما.
آیا کسی به عنوان پیدا کردن ساده دل من برای من؟
Rokesmith رفتگان در این ماموریت، و در حال حاضر بازگشت همراه با آقای Boffin
تنه زدن، صدای یورتمه رفتن اسب خود را.
بلا لرزش کمی مبهم به عنوان موضوع این همان احساس
مشاوره، تا خانم Boffin آن را اعلام کرد.
حالا شما بیای و بشینی با من، عزیز من، گفت که روح ارزش، مصرف خود را
راحت مکان عثمانی های بزرگ در وسط اتاق، و رسم بازوی او
از طریق در بلا، و ساده لوح، شما بشین اینجا، و آقای Rokesmith تو انجا نشسته است.
در حال حاضر، می بینید، چه من می خواهم به بحث در مورد، این است.
آقا و خانم Milvey مهربانترین توجه داشته باشید ممکن است به من فرستاده اند (که آقای Rokesmith فقط در حال حاضر
من خواندن با صدای بلند، برای من خوب است در دست نوشته نمی شود)، ارائه به من دیگری پیدا
کودک را به نام و آموزش و بالا آوردن.
خوب. این من فکر. "
(و او بخار ingein و در آن، زمزمه آقای Boffin، در توصیف
پرانتز، هنگامی که او یک بار آغاز می شود. این mayn't آسان به او را شروع اما یک بار
آغاز شده، she'sa ingein.)
- این به من فکر کردن، من می گویم، تکرار خانم Boffin، صمیمانه بشاش،
تحت نفوذ تعریف شوهرش، و من گمان کرده اند دو چیز است.
اول از همه، که من ترسو احیای نام جان هارمون بزرگ شده اند.
نام مایه تاسف است، و من تصور من باید خودم اگر من آن را داد به سرزنش
یکی دیگر از کودک عزیزم، و نشان داد که دوباره بد بخت.
حالا، چه، آقای Boffin گفت، در به شدت propounding مورد خود را برای دبیر
نظر؛ که آیا ممکن است که خرافات تماس بگیرید؟
این مسئله از احساس با خانم Boffin، گفت: Rokesmith، به آرامی.
نام همواره مایه تاسف است. در حال حاضر این انجمن تاسف جدید
در ارتباط با آن است.
نام مرده است. چرا احیای آن؟
ممکن است Wilfer خانم آنچه او فکر می کند من بپرسید؟
نبوده است به نام خوش شانس برای من، گفت: بلا، رنگ آمیزی - و یا حداقل از آن بود
تا آن را به بودن من در اینجا به رهبری - است که در افکار من نیست.
همانطور که ما این نام را به کودک فقیر داده بود، و به عنوان کودک فقیر انجام گرفت، تا عاشقانه به
من، من فکر می کنم من باید از تماس کودک دیگری با آن احساس حسادت.
من فکر می کنم من باید احساس به عنوان اگر به نام endeared برای من تبدیل شده بود، و من تا به حال حق ندارد
برای استفاده از آن.
و این به نظر شما؟ "اظهار داشت آقای Boffin، ناظر صورت وزیر
و دوباره او را پرداختن. من می گویم دیگر، آن است ماده از احساس،
بازگشت وزیر امور خارجه.
'من فکر می کنم احساس خانم Wilfer را را بسیار زنانه و زیبا.
خانم Boffin گفت: در حال حاضر، ما به نظر شما، ساده لوح، '.
به نظر من، بانوی پیر، 'بازگشت رفتگر طلایی،' نظر شما است.
پس، خانم Boffin گفت: «ما موافقت خود را با احیای نام جان هارمون، اما به آن اجازه
استراحت در قبر.
از آن است، به عنوان آقای Rokesmith می گوید، یک ماده از احساس، اما لر که چگونه بسیاری از امور
مسائل از احساس! خوب و بنابراین من به چیزی دوم من
گمان کرده اند از.
شما باید بدانید که، بلا، عزیز من، و آقای Rokesmith، که زمانی که من برای اولین بار به من به نام
افکار شوهر من از اتخاذ یک پسر یتیم کمی به یاد جان هارمون، من
بیشتر بود که به شوهرم به نام
آرامش را به فکر می کنم که چگونه پسر فقیر با پول خود جان بهره مند است، و
محافظت از خود forlornness جان. 'شنیدن، شنیدن!' گریه آقای Boffin.
پس به او انجام داد.
Ancoar: 'نه، Ancoar، ساده دل، عزیز من،' بازگشت
خانم Boffin، چون من می خواهم به چیز دیگری می گویند.
من به معنای آن بود که، من مطمئن هستم، تا آنجا که من هنوز هم آن را متوسط.
اما این مرگ کوچک ساخته شده است که من از خودم سوال بپرسم، به طور جدی، که آیا من
نه بیش از حد بر خشنود خودم خم شده است.
دیگری به همین دلیل من به دنبال نداشت تا این حد برای یک کودک زیبا و یک کودک کاملا به من
علاقه؟
وعده برای انجام این کار خوب است، چرا آن را به خاطر خود آن انجام نمی شود، قرار داده و سلیقه و likings من را
توسط؟
شاید گفت: بلا و شاید آن را با برخی از حساسیت ناشی از کمی گفت:
از آن دسته از روابط کنجکاو قدیمی از لیزا به سمت مقتول، شاید در
احیای نام، به شما نمی توانست دوست
آن را به کودک کمتر جالب تر از اصل.
او به شما علاقه مند است. "
خب، عزیز من، بازگشت خانم Boffin، به او فشار، آن نوع از شما تا
به همین دلیل، و من امیدوارم که آن را ممکن است چنین است، و در واقع به برخی از
حد من معتقدم که پس از آن بود، اما من می ترسم نه به وسعت تمام.
با این حال، که در سوال آمده در حال حاضر، چون ما را با نام انجام می شود. "
پیشنهاد: 'آن را پیریزی کرده تا به عنوان یک یاد، بلا، musingly.
که بهتر است گفت، عزیز من، گذاشته آن را به عنوان یک یاد.
خب پس من شده اند فکر کرد اگر من را به هر یتیم برای تأمین، اجازه دهید آن نمی شود
پت و بازیچه برای من، بلکه موجود به خودی خود کمک کرده است. "
نه خیلی پس از آن گفت: "بلا.
'،' بازگشت خانم Boffin، محکم. 'و نه prepossessing سپس گفت: "بلا.
نه، خانم Boffin بازگشت. نه لزوما.
که ممکن است رخ دهد.
پسر به خوبی متمایل می آید در راه من که حتی ممکن است کمی مایل در مزایای
در زندگی دارد، اما صادق و کوشا و نیاز به دست یاری و
سزاوار آن است.
اگر من بسیار جدی و کاملا مشخص باشد بدون خود خواهی، بگذار مرا
مراقبت از او را.
شاطر که احساسات به مناسبت سابق صدمه شده بود، ظاهر شد، و
عبور به Rokesmith عذرخواهی اعلام کرد که درهم و برهم اعتراض.
چهار نفر از اعضای شورای نگاه یکدیگر، و متوقف.
باید او را به اینجا آورده، چیه خانوم؟ خواسته Rokesmith.
: بله، خانم Boffin گفت.
که بر روی ان شاطر ناپدید شد، دوباره ارائه درهم و برهم، و بازنشسته
بسیار منزجر است.
در نظر گرفتن خانم Boffin آقای درهم و برهم در یک دست کت و شلوار سیاه و سفید که در آن لباس بود،
مناسب جهت شخصی از Rokesmith، صرف نهایت حیله گری دریافت کرده بود
هنر او بود، با در نظر گرفتن پنهان سازی ماهیت cohering و حفظ دکمه است.
اما، به طوری قوی تری frailties های صورت درهم و برهم را نسبت به
قوی ترین منابع علم خیاطی، که او در حال حاضر قبل از شورای ایستاده بود،
کامل آرگوس در راه از دکمه:
درخشان و چشمک و gleaming و نسبتا درخشان صد از کسانی که چشم از
فلز، روشن و در تماشاگران خیره شدن.
سلیقه های هنری برخی از کلاهدوز ناشناخته وی را با hatband مبله بود
ظرفیت عمده فروشی است که fluted پشت سر بود، از تاج کلاه خود را به لبه، و
خاتمه در یک دسته سیاه و سفید، که از آن
تخیل discomfited منقبض شده و دلیل شورش.
برخی از قدرت های ویژه ای که با پاهای خود را وقف شد، در حال حاضر hitched تا به حال به خود
شلوار براق در مچ پا، و آنها را در زانو صعود، در حالی که هدایایی مشابه در
او اسلحه خود را به آستین کت، از مطرح کرده بود
مچ دست خود و آنها را در آرنج خود را انباشته شد.
بنابراین چهارم تعیین می کنند، با embellishments اضافی از دم بسیار کمی به خود
کت و خلیج (فارس) در خمیازه کشیدن در بند تنبان خود را، درهم و برهم ایستاده بود اعتراف کرد.
و چگونه بتی است، همکار خوب من؟
خانم Boffin از او پرسید. 'Thankee، مادر، گفت: درهم و برهم، "اون خیلی
سادگی، و از ارسال dooty او فراوان و تشکر از چای و تمام faviours ها و
مایل به دانستن healths خانواده.
'آیا شما فقط، بیا درهم و برهم "بله، مادر.
سپس شما شام خود را به حال هنوز رتبهدهی نشده است؟ "نه، مادر.
اما من به آن بود.
من خوش تیپ سفارشات خود را که من هرگز فراموش نکرده به دور بدون نیاز
بود -: EM خارج از سازمان ملل متحد از گوشت و آبجو و پودینگ چهار بود وجود دارد، برای من
حساب اونا تا زمانی که من تا به حال اونا گوشت یک
آبجو 2، سبزیجات سه، که چهار سال - چرا، حلوا، او چهار سال داشت.
در اینجا درهم و برهم انداخت سر خود را، که دهان را کاملا خود را باز کرد، و شور خندید.
چگونه دو مراقبین کمی ضعیف هستند؟ از خانم Boffin خواست.
"از حق اعتصاب، مادر، و دور زیبا است. '
خانم Boffin نگاه سه تن دیگر از اعضای شورای، و سپس گفت:
اشاره با انگشت او را: «درهم و برهم.
بله، مادر.
بیا جلو، درهم و برهم. اگر شما دوست دارید که به ناهار خوردن در اینجا هر روز؟
خاموش از هر چهار در اونا، مادر؟ مادر O! '
احساسات درهم و برهم است موظف او را به فشار کلاه خود را، و قرارداد یک پا در زانو.
: بله. و باید به شما دوست دارید برای همیشه مراقبت از اینجا گرفته شده، اگر شما کوشا
و مستحق؟
اوه، مادر - اما خانم Higden وجود دارد، گفت: درهم و برهم خود را در raptures او، چک کردن،
عقب کشی، و تکان دادن سر خود را با معنای بسیار جدی است.
"خانم Higden وجود دارد.
خانم Higden می رود قبل از همه است. هیچ همیشه می تواند بهتر دوستان به من از
در خانم Higden بوده است. و او باید تبدیل شده است، باید خانم
Higden.
از کجا می خواهد خانم Higden اگر او warn't آن تبدیل شده!
در فکر صرف از خانم Higden در این رنج غیر قابل تصور، آقای درهم و برهم
سیما کمرنگ شد و اندوهناک ترین احساسات آشکار.
شما حق را حق می تواند درهم و برهم، گفت: خانم 'Boffin و دور می شود آن را از طرف من به
در غیر این صورت به شما بگویم. آن را باید دیده است.
اگر بتی Higden به می تواند برای همه تبدیل شده، شما در اینجا خواهد آمد و توان مراقبت
برای زندگی، می شود و قادر به نگه داشتن او را در راه های دیگر از عطف است. "
حتی به عنوان به آن، مادر، جواب داد: نشئه درهم و برهم، چرخش انجام می شود
در شب، آیا شما نمی بینید؟ من در اینجا می تواند در این روز، و به نوبه خود در
شب.
من خواب را نمی خواهم، من نیست. ویا این حتی اگر من هر راه باید چشمک و یا می خواهید
دو، 'افزود: درهم و برهم، پس انعکاس شرمندگی یک لحظه، من می توانم' EM
چرخد.
من در زمان "EM تبدیل بسیاری از و لذت می برد:" اونا فوق العاده!
در ضربه سپاسگزار از لحظه ای، درهم و برهم آقای بوسید دست خانم Boffin، و پس از آن
جدا خود را از آن موجود خوب است که او ممکن است در اتاق به اندازه کافی خود را داشته باشند
احساسات، انداخت پشت سر خود را، که دهان را کاملا خود را باز کرد، و گفتند فریاد زدن ملال انگیز.
به حساسیت خود را از قلب معتبر بود، اما نشان می دهد که او ممکن است در
به مناسبت برخی از جرم به همسایگان: نه، به عنوان شاطر
به نظر می رسید، و التماس آمرزش یافتن او
می خواستم نمی شد، اما معافیت خود را؛ که به گمان او آن گربه بود بر روی زمین
>
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 11
برخی از امور از قلب
Peecher خانم کوچولو، از کمی خود را رسمی خانه، خانه، با خود
پنجره ها مثل چشم سوزن، و درب کوچک خود را مانند پوشش می دهد از مدرسه
کتاب، بسیار مراقب بود در واقع هدف از عواطف آرام او.
عشق، هر چند گفت که با کوری مبتلا می شود، یک نگهبان هوشیار است، و خانم
Peecher او را در وظیفه دو برابر بیش از سنگ مزار آقای بردلی نگهداری می شود.
این بود که او به طور طبیعی به بازی جاسوسی داده نشده است - از آن بود که او در
تمام راز، رسم، و یا متوسط - به سادگی از آن بود که او دوست داشت irresponsive
برادلی با همه بدوی و ساده
سهام از عشق که هرگز مورد بررسی و گواهی نامه را از او.
اگر تخته سنگ وفادار او بود تا به حال از کیفیت پنهان کاغذ سمپاتیک است، و آن
مداد کسانی که از جوهر نامرئی، بسیاری از رساله کمی مات کردن محاسبه
دانش آموزان خواهد آمد سرشار از طریق
مبالغ خشک در زمان مدرسه تحت تاثیر گرم شدن کره زمین از سینه خانم Peecher را.
، اغلب وقتی مدرسه بود، و فراغت و تفریح دارد آرام و آرام خانه کوچک بود
خود، خانم Peecher را به تخته سنگ محرمانه متعهد شرح خیالی
چگونه، بر شب خوشبو در غروب، دو
ارقام ممکن است در بازار زمین، باغ، دور این گوشه میمیره، مشاهده شده
آنها، شکل مردانه، خم بیش از دیگر، که شکل زنانه کوتاه
قد و برخی از فشردگی، و تنفس
در صدای کم کلمات، اما Peecher، تو پژمردگی تواند خود من باشد؟ "پس از آن
فرم زنانه سر reposed بر شانه مردانه فرم، و بلبلان تنظیم
است.
اگرچه از هر سو، و ناپیدا شده توسط دانش آموزان، سنگ مزار برادلی حتی نفوذ
ورزش مدرسه. جغرافیا در سوال بود؟
او پیروزمندانه خواهد آمد پرواز از Vesuvius و Aetna پیش از گدازه، و
جوش آسیبی در چشمه های آب گرم ایسلند، و شناور می ماند شکوه پایین
گنگ و نیل.
آیا تاریخچه تاریخچه شاه مردان؟ بنگر او در pantaloons فلفل و نمک،
با گارد خود را تماشا و دور گردن خود را. رونوشت به نوشته شود شد؟
در پایتخت B و H بیشتر از دختران تحت شهریه خانم Peecher نیم
سال پیش از هر حرف در الفبای.
و حساب روان، اداره توسط خانم Peecher، اغلب خود را به ارائه اختصاص داده شده
سنگ مزار برادلی با یک کمد از حد افسانه: هشتاد و 4 گردن
روابط دو و ninepence halfpenny، دو تن از
ناخالص ساعتهای نقره ای در چهار پوند 15 و شش پنسی، هفتاد و چهار سیاه و سفید
کلاه در 18 شیلینگ. و بسیاری superfluities های مشابه.
نگهبان هوشیار، با استفاده از فرصت های روزمره خود را به چرخش چشم خود را در
جهت بردلی، به زودی apprized خانم Peecher که برادلی بیشتر سرگرم بود
از معتاد شدن او بوده است، و بیشتر به داده
در مورد قدم زدن با چهره ویرانی و متعلق، عطف چیزی دشوار است
در ذهن خود را که در برنامه درسی مدرسه ای نبود.
قرار دادن این و آن با هم - ترکیب زیر سر این، حضور حاضر
و صمیمیت با چارلی Hexam، و اعم در سر می کند که "سفر به
خواهر او، نگهبان بنا به گزارش خانم
Peecher سوء ظن قوی او که خواهر در پایین آن.
من تعجب می کنم، خانم Peecher گفت: او نشسته، به عنوان ساخت تا گزارش هفتگی خود را در نیم.
بعد از ظهر تعطیلات، چیزی است که آنها به خواهر Hexam؟
مری آن، سوزن دوزی خود، همراه و توجه، برگزار شد بازوی او.
خب، ماری آن؟ او به نام لیز چیه خانوم. "
او به سختی می توان به نام لیز، من فکر می کنم، آنه ماری، 'بازگشت دوشیزه Peecher، در
tunefully صدا آموزنده. "آیا لیز به نام مسیحی، آنه ماری؟
مری آن گذاشته شد کار خود را، گل رز، خودش را پشت سر قلاب، به عنوان تحت
تعلیم و آموزش از راه سوال و جواب، و جواب داد: "نه، آن است که فساد، خانم Peecher.
چه کسی این نام را به او؟
خانم Peecher که قرار بود، از نیروی صرف عادت، هنگامی که او خودش را چک؛
بر روی بی حوصلگی evincing دینی ماری آن را به اعتصاب در فروشگاه خود
و godmothers خود، گفت: "من از آنچه نام فساد به معنای؟
حق الیزابت، یا الیزا، دوشیزه Peecher. '، آنه ماری.
چه هر Lizzies در کلیسای اولیه مسیحی وجود دارد باید در نظر گرفته شود
تردید، بسیار مشکوک خانم Peecher بود بسیار حکیم در اینجا.
"صحبت به درستی، به ما می گویند، پس از آن، که خواهر Hexam را به نام لیز که
او نام برده شده است. آیا ما، نه آنه ماری؟
ما، خانم Peecher.
و که در آن، خانم Peecher، از خود راضی در شفاف کمی خود را دنبال
داستان از انجام معاینه به صورت نیمه رسمی برای ماری آنه
سود، او نه خود را، که در آن این
زن جوان، که نامیده می شود اما به نام لیز، زندگی می کنند؟
فکر می کنم، در حال حاضر، قبل از پاسخ دادن است. "در کلیسای خیابان میدان اسمیت، میل
بانک چیه خانوم.
"در کلیسای خیابان، میدان اسمیت، توسط بانک میل، تکرار دوشیزه Peecher، به عنوان اگر
قبلا از کتاب که در آن نوشته شده بود برخوردار است.
دقیقا طوری.
و چه اشغال می کند این زن جوان را دنبال، آنه ماری؟
زمان می برد. 'او محل اعتماد ساز وبرگ است.
در شهر چیه خانوم. '
! آه گفت: دوشیزه Peecher، تعمق بر روی آن؛ اما هموار، در تن تاییدی اضافه شده،
در ساز وبرگ فروش در شهر است. یه-ES؟ '
و چارلی - ماری آن اقدام شد، وقتی خانم Peecher خیره.
منظورم Hexam، دوشیزه Peecher. "من فکر می کنم باید شما را انجام داد، آنه ماری.
من خوشحالم که به گوش شما انجام دهد.
و Hexam - '
می گوید، "مری آن رفت، که او با خواهر خود خشنود، و خود را
خواهر خواهد شد مشاوره خود را بدان هدایت نیافته و همچنان ادامه دارد که توسط کسی هدایت
دیگری است؛ و -
آقای سنگ مزار در سراسر باغ! بانگ زد دوشیزه Peecher، با برافروخته
نگاهی به آینه. شما جواب داد: خیلی خوب، آنه ماری.
شما در حال شکل گیری عادت بسیار عالی تنظیم افکار خود را به وضوح.
که انجام خواهد داد.
آنه ماری با احتیاط به صندلی خود و سکوت او را از سر گرفت، و دوخته شده و دوخته شده،
شد و دوخت سایه مدرسه قبل از او در آمد، اعلام کرد که
او ممکن است فورا انتظار می رود.
عصر بخیر، دوشیزه Peecher، او گفت، به دنبال سایه ها، و وقوع آن است.
"عصر به خیر، آقای سنگ مزار. مری آن، یک صندلی.
تشکر از شما، گفت: "برادلی، صندلی خود را به صورت محدود خود.
این بلکه یک سفر پرواز است. من، نگاه در راه من، به درخواست
محبت از شما به عنوان یک همسایه.
آیا شما را در راه خود، آقای سنگ مزار می گویند؟ از خانم Peecher خواست.
'در راه من - جایی که من می خواهم.
"کلیسای خیابان میدان اسمیت، توسط بانک میل، تکرار دوشیزه Peecher، در خود را
افکار.
چارلی Hexam رفته است برای گرفتن یک کتاب یا دو او می خواهد، و احتمالا
قبل از من.
همانطور که ما ترک خونه من خالی، من در زمان آزادی از گفتن او من را ترک
کلیدی در اینجا. آیا شما با مهربانی مرا به انجام این کار اجازه می دهد؟
بدیهی است، آقای سنگ مزار.
رفتن برای پیاده روی عصر، آقا 'تا حدودی به یک پیاده روی، و تا حدی برای - در
کسب و کار. '
"کسب و کار در خیابان کلیسای میدان، اسمیت، توسط بانک میل، تکرار دوشیزه Peecher
خودش.
«پس گفت که دنبال برادلی، تخمگذار کلید خود را درب بر روی میز، من باید
شد در حال حاضر رفتن. هیچ خانم من می توانم برای شما انجام دهد،
Peecher؟ '
با تشکر از شما، آقای سنگ مزار. در کدام جهت؟
در جهت وست. بانک میل، خانم Peecher تکرار در او
خود افکار یک بار دیگر.
نه، متشکرم، آقای سنگ مزار من شما را از سر خود بیرون کنید.
شما می توانید مرا از سر خود بیرون کنید، گفت: مدرسه.
! آه بازگشت دوشیزه Peecher، اما نه با صدای بلند، اما شما می توانید مرا به سختی!
و برای تمامی شیوه های آرام خود را، و لبخند آرام او، او پر از مشکل بود که او رفت
راه خود را.
او حق دست زدن به مقصد او شد.
او برگزار شد به عنوان مستقیم به دوره خانه خیاط زنانه عروسک را به عنوان حکمت
اجداد خود، نمونه در ساخت و ساز از خیابان مداخله،
او را، اجازه دهید با یک چکش به سر خم در یک ایده ثابت و رفت.
این ایده immoveable از او برای اولین بار چشم بر او تنظیم شده بود.
به او به نظر می رسید که انگار همه که او می تواند در خود سرکوب او، به عنوان سرکوب بود
اگر تمام آنچه او می تواند جلوی خودش را بگیرد او را تسخیر کرده بود و آمده بود - در
عجله کردن را در یک لحظه - در زمانی که قدرت فرمان خود از او را ترک کرده بود.
عشق در نگاه اول بیان مبتذل است که کاملا به اندازه کافی بحث شده است؛ که به اندازه کافی
در طبیعت برخی از سوختن مانند مرد این، که شور جهش به یک شعله، و
چنین باعث می شود سر به عنوان آتش خشم
باد، هنگامی که احساسات دیگر، اما برای تسلط خود، می تواند در زنجیره برگزار شد.
به عنوان یک بسیاری از ضعیف، تقلیدی از طبیعت همواره با دروغ، آماده دیوانه بر
این ایده اشتباه است که ممکن است مطرح - در این زمان، به طور کلی برخی از شکل
مروری بر کسی برای چیزی است که
، هرگز انجام شد، اگر تا کنون انجام شده، که توسط کس دیگری انجام شد - تا این کمتر
طبیعت عادی ممکن است برای سال دروغ، لمس لحظه آماده به شکفتن
به شعله.
مدرسه به راه خود رفت، brooding و brooding، و حس مغلوب شدن
در یک مبارزه ممکن است از چهره نگران او pieced.
به راستی، در سینه او درنگ شرم رنجش برای پیدا کردن خود را شکست خورده وجود دارد
این شور و شوق برای خواهر چارلی Hexam را، هر چند در بسیار خود به همان لحظات بود
تمرکز خود را بر هدف از آوردن شور به یک مسئله موفق.
او قبل از خیاط زنانه عروسک ظاهر شد، در محل کار خود تنها نشسته می کنند.
'Oho! فکر کردم که شخصیت جوان تیز، آن را به شما است، آن را؟
من می دانم حقه شما و منش شما، دوست من!
برادلی سنگ مزار گفت: "خواهر Hexam، '،' آمده نمی تواند به خانه رتبهدهی نشده است؟
'شما کاملا ساحر،' بازگشت دوشیزه رن.
من صبر کنید، اگر شما لطفا برای من می خواهم به او صحبت می کنند.
آیا؟ بازگشت خانم رن. "بنشینید.
من امیدوارم که این متقابل است.
برادلی distrustfully در صورت های زیرک دوباره خم شدن بیش از کار انداخت و گفت،
تلاش برای تسخیر شک و تردید: "من امیدوارم که شما بدین معنا نیست که سفر من
به خواهر Hexam غیر قابل قبول باشد؟
وجود دارد! آیا او را صدا نمی که.
من نمی توانم تحمل شما به او که، 'بازگشت دوشیزه رن، خوراکی انگشتان خود را در
رگبار از بی تاب جرقه بزند، برای من Hexam را دوست ندارد.
"در واقع؟
'تعداد' خانم رن چین و چروک بینی او، به بیان
دوست ندارند. "خودخواه.
فکر می کند از خود.
راه را با همه شما. 'راه را با همه ما؟
سپس شما من را دوست ندارد؟ "حد وسط، 'پاسخ خانم رن، با بی اعتنایی تلقی
و باز هم بخندی.
آیا خیلی در مورد شما نمی دانم "اما من آگاه بود، راه را با
همه ما، گفت: "برادلی، از بازگشت به اتهام، کمی مجروح شده است.
"شما می گویید نیست، بعضی از ما؟
"معنی،" بازگشت مخلوق کوچک، هر یک از شما، اما شما.
Hah! در حال حاضر در صورت این خانم نگاه کنید. این حق خانم است.
محترم.
کامل لباس. "
که برادلی نگاه عروسک او مشاهدات خود را برگزار کرد - که دروغ بود
چهره خود را بر روی نیمکت خود را، در حالی که با یک سوزن و نخ او لباس در بسته
- به نظر می رسید و از آن به او.
ایستاده ام T. خانم محترم بر روی نیمکت من در این گوشه در مقابل دیوار، جایی که او
چشمان آبی می تواند بر شما بدرخشد، دنبال خانم رن، انجام این کار، و دو تا دافغانستان برشنا
او را در هوا با استفاده از سرنگ خود را به عنوان اگر
او با آن را در چشمان خود را آغشته به؛ و من زیر پا بگذارد، شما به من بگویید، با خانم T.
یک شاهد عینی، چیزی است که شما را در اینجا. 'برای دیدن خواهر Hexam.'
'شما می گویند نه چندان! retorted خانم رن، از گیر کردن تو بازی چانه او را.
اما در که حساب خود را.
T. O خانم! بانگ زد: خانم رن.
برادلی، نیمی به دنبال: 'شما او را می شنوم! "به این دلیل با او،
humouring چه بود حال حاضر، و نیمی عصبانی با آنچه وجود داشت، برای خود او
به خاطر.
اوه خانم T.! بانگ زد: خیاط زنانه. به خودی خود، تکرار برادلی،
گرم شدن کره زمین، و برادرش، و به عنوان یک شخص کاملا بی طرف است.
واقعا، خانم طاهره، اظهار داشت خیاط زنانه، از آن به این می آید، ما باید مثبت
نوبت شما که با سر و صورت خود را به دیوار.
او به سختی انجام داده بود، بنابراین، هنگام لیز Hexam وارد، و برخی از تعجب شاهد نشان داد
برادلی سنگ مزار وجود دارد، و جنی تکان دادن مشت های کوچک خود را در او نزدیک پیش از او
چشم ها، و T. خانم محترم که با سر و صورت خود را به دیوار.
'Here'sa فرد کاملا بی طرفانه، لیز عزیز، گفت: "دانستن اینکه خانم رن،
"می آیند تا با شما صحبت می کنید، به خاطر خود شما و برادر.
فکر می کنم که.
من مطمئن باید هیچ حال حاضر شخص ثالث در هر چیزی بسیار مهربان وجود دارد و به همین ترتیب
بسیار جدی و به همین ترتیب، اگر شما بالای پله ها شخص ثالث، عزیز من، سوم حذف
حزب بازنشسته خواهد شد.
لیز در زمان از طرف که خیاط زنانه عروسک برگزار شد او را برای هدف
در حال پشتیبانی از دور، اما تنها خود را با لبخند جویای نگاه، و هیچ
جنبش دیگر.
hobbles شخص ثالث بدجور، که می دانید، هنگامی که او به خودش. 'گفت: دوشیزه
رن، او را به عقب بودن خیلی بد، و پاهای او را به طوری عجیب و غریب، بنابراین وی نمی تواند بازنشسته آرامی
مگر اینکه به شما کمک کند، لیز.
او می تواند انجام دهد بهتر از ماندن که در آن او است، بازگشت و لیز، دست آزاد،
و تخمگذار به آرامی خود را در فر خانم جنی.
و سپس به برادلی: از چارلی، آقا؟ '
برادلی در راه مردد و سرقت نگاهی دست و پا چلفتی در او، گل رز به قرار دادن یک صندلی
برای او، و سپس به خود بازگشت.
صرفا سخن گفتن، گفت: "او،" من از چارلی می آیند، چرا که من او را فقط کمی سمت چپ
در حالی که پیش من چارلی سفارش.
من از عمل خود به خود خود من آمده است.
با آرنج خود را در مسند خود، و چانه خود را بر دست او، خانم جنی رن به دنبال نشست
او را با نگاه مراقب جانبی. لیز، در راه های مختلف او نشسته، به دنبال
او را بیش از حد.
«واقعیت این است، آغاز شد برادلی، با دهان خشک است که او تا به حال برخی از مشکل در
بیان کلمات بود: آگاهی ارائه شده است که شیوه ای خود را هنوز هم بیشتر
بی لطف و بلاتکلیف است. "حقیقت این است، که
چارلی، داشتن هیچ رازی از من (به اعتقاد من)، محرمانه کل
این موضوع را به من، او را به توقف آمد، و لیز پرسید: "چه
مهم، آقا؟
با خودم فکر کردم، بازگشت از مدرسه، دزدی یکی دیگر از نگاه او، و زیبایی
بیهوده سعی کنید برای حفظ آن، برای نگاه کاهش یافته است که آن را در چشمان او روشن است، که آن را
ممکن است تا اضافی به عنوان به تقریبا
بی ربط، به وارد بر یک تعریف از آن است.
اشاره من به این موضوع از داشتن خود را کنار گذاشته و طرح های خود را برای
شما، و با توجه به اولویت را به کسانی که از آقای - به اعتقاد من به نام آقای یوجین
Wrayburn. '
او این نکته که برخی از این نام ساخته شده، با یکی دیگر از نگاه های مضطرب در او،
کاهش یافته است مانند گذشته است.
هیچ چیز می شود گفت در طرف دیگر، او برای شروع دوباره، و با جدید آغاز شد
خجالت. طرح های برادر شما ارتباط برقرار شد.
من زمانی که او برای نخستین بار آنها را در افکار خود بود.
در نقطه واقع او به من در مورد آنها صحبت کرد که من در اینجا - هنگامی که ما راه رفتن
با هم، و هنگامی که من - زمانی که احساس تازه بر من دیده بود
خواهر او.
هیچ معنا در آن ممکن است وجود داشته اند، اما خیاط زنانه اینجا کمی حذف یکی از
دست حمایت خود را از چانه او، و musingly تبدیل محترم خانم T.
او را به این شرکت با آن روبرو هستند.
پس از آن، او را به نگرش سابق او افتاد.
گفت: برادلی که "من از این ایده خود را تایید کرد، با نگاه مضطرب خود را سرگردان به عروسک،
و ناخودآگاه وجود دارد استراحت طولانی تر از آن لیز استراحت بود، هر دو به دلیل
برادر باید به طور طبیعی به
مبتکر از طرح چنین، و چون من امیدوار باشد قادر به ارتقاء آن است.
من باید به حال لذت غیر قابل بیان، من باید منافع غیر قابل بیان گرفته اند،
در ترویج آن.
بنابراین من باید اذعان کرد که هنگامی که برادر خود را نا امید شده بود، من هم
نا امید کرد. من آرزو می کنم برای جلوگیری از رزرو یا پنهان،
و من کاملا آگاه است.
او به نظر می رسد خود را داشتن تا کنون تشویق.
در تمام حوادث او را با استحکام و قدرت بیشتری تاکید رفت: هر چند با
وضع کنجکاوی به تنظیم دندان های خود را، و با کنجکاو تنگ screwing جنبش
دست راست خود را در کف قروچه خود را
، چپ مانند عمل یکی بود که از نظر جسمی آسیب دیده، و تمایلی به گریه بود
است. "من یک مرد هستم از احساسات قوی، و من
به شدت احساس ناامیدی.
من به شدت آن را احساس کنید. من را نشان نمی دهند به آنچه احساس می کنم برخی از ما
موظف به عادت آن را نگه دارید. آن را نگه دارید.
اما به برادر خود را باز می گرداند.
او گرفته است بسیار مهم به قلب است که او remonstrated (در حضور من او
) با آقای یوجین Wrayburn remonstrated، در صورتی که نام.
او، کاملا ineffectually.
که هر یک به شخصیت واقعی آقای کور - آقای یوجین Wrayburn -
به آسانی فرض کنید او در لیز نگاه دوباره، و برگزار شد
نگاه کنید.
و صورت خود را از سوزاندن قرمز به سفید تبدیل، و از سفید به سوزاندن قرمز،
و به همین ترتیب هم به رنگ سفید پایدار مرگبار است.
در نهایت، من به حل و فصل به اینجا می آیند به تنهایی، و درخواست تجدید نظر به شما.
من به حل و فصل به اینجا می آیند به تنهایی، و لابه کردن البته شما را انتخاب کرده اند به عقب
و به جای آن از اعتماد در یک غریبه فقط - فرد ترین گستاخ
رفتار به برادر خود و دیگران -
برادر خود و دوست خود را ترجیح می دهم.
لیز Hexam رنگ تغییر کرده است که این تغییرات بیش از او آمدند، و از چهره اش در حال حاضر
ابراز برخی از خشم، بیشتر دوست نداشتن، و حتی یک تماس از ترس.
اما او پاسخ داد: بسیار به طور پیوسته است.
من نمی توانم شک، آقای سنگ مزار، که سفر خود را به خوبی به معنای.
شما خیلی خوب یک دوست به چارلی است که من هیچ سمت راست آن را به شک شده اند.
من چیزی برای گفتن چارلی، اما من قبول کمک که او بسیار
اشیاء قبل از او هیچ برنامه ای برای من، و یا قطعا قبل از اینکه من از هر دانستند.
بود مالحظه و ظرافت ارائه شده، و بنا به دلایلی که تا به حال وجود دارد
وزن با من است که باید به عنوان عزیز برای من به چارلی.
من بیشتر برای گفتن به چارلی در این موضوع.
لب هایش می لرزید و از هم جدا ایستاده بود، او به دنبال این انکار از خود و
محدودیت از کلمات خود را به برادر خود.
او از سر گرفت: من چارلی باید گفت، اگر او به من آمده بود، مثل اینکه آن بودند
پس اندیشه، که من جنی و معلم ما بسیار قادر و بسیار بیمار و
که او درد بزرگ با ما طول می کشد.
تا حدی، که ما به او گفت: ما در بسیار کمی که در حالی که به قادر به
توسط خودمان.
چارلی می داند در مورد معلمان، و من هم باید به او گفت، برای رضایت او،
که خودمان را از یک موسسه که در آن معلمان به طور منظم آورده می آید.
من باید می خواهم از کسی می پرسید، گفت: "برادلی، سنگ مزار، سنگ زنی کلمات را به آرامی خارج،
به عنوان اینکه آنها از کارخانه زنگ زده بود: "من باید می خواهم به شما بپرسید، اگر من ممکن است بدون
جرم، که آیا شما اعتراض کرده اند -
نه، بلکه، من باید می خواهم به گفتن نیست، اگر من ممکن است بدون جرم، که ای کاش من بود
فرصت را از آمدن به اینجا با برادر خود و اختصاص به توانایی های فقیر من و
تجربه را به خدمت شما.
با تشکر از شما، آقای سنگ مزار.
اما من از ترس، او را دنبال، پس از یک مکث، furtively غم انگیز در صندلی خود را
صندلی با یک دست، به عنوان اگر او می توانست wrenched صندلی به قطعات و gloomily
مشاهده او در حالی که چشمانش ریخته شد
پایین، که خدمات فروتن خواهد یافت نمی شود بسیار موافق با شما؟ "
او هیچ پاسخ و بدبخت فقیر زده نشسته رقیب خود را در
گرمای عشق و شور و عذاب.
بعد از مدتی او در زمان از دستمال خود را پاک کرد و به پیشانی و دست خود را.
است فقط یک چیز من تا به حال برای گفتن وجود دارد، اما مهم ترین آن است.
دلیل در برابر این موضوع وجود دارد، رابطه های شخصی مربوط است، وجود دارد
این موضوع، هنوز به شما توضیح داده است. این ممکن است - من نمی گویم هرگز آن را - ممکن است -
به وادار شما فکر متفاوت.
ادامه تحت شرایط حال حاضر است خارج از بحث است.
آیا شما به درک که باید وجود داشته باشد یکی دیگر از مصاحبه در
موضوع؟
با چارلی، آقای سنگ مزار با - خوب، او جواب داد: شکسته،
«بله! بگو با او بیش از حد.
آیا شما به درک وجود دارد که باید یکی دیگر از مصاحبه تحت
شرایط مطلوب تر، قبل از همه مورد می تواند باشد؟ "
من نیست، گفت: لیز، تکان دادن سر خود، درک معنای خود، آقای سنگ مزار.
محدود کردن معنای من برای حال حاضر، او قطع شود، به صورت کامل بودن
در مصاحبه دیگری را مشاهده کنید. '
چه صورت، آقای سنگ مزار؟ است که مایل به آن است؟
- شما باید در مصاحبه ای دیگر، آگاه است. "
بعد از آن او، تا اگر در یک انفجار غیر قابل جلوگیری ناامیدی گفت: "من - من ترک آن
ناقص! طلسم است بر من، من فکر می کنم!
و پس از آن، تقریبا چنان که گویا او برای ترحم پرسید، 'خوب شب!
او معتقد دست خود را خارج.
همانطور که او با تردید آشکار، برای بیان کردن نیست بی میلی، آن را لمس کرد، عجیب و غریب
لرزه گذشت بر او، و چهره اش، به طوری کشنده رنگ سفید، به عنوان ضربه نقل مکان کرد
درد می شود.
سپس او رفته بود. خیاط زنانه عروسک با نگرش او نشسته
تغییری نکرده است، به eyeing درب که او را ترک کرده بود، تا زمانی که تحت فشار قرار دادند لیز نیمکت او
را کنار گذاشته و در نزدیکی او نشسته است.
سپس، از eyeing لیز او به عنوان قبلا چشم برادلی و درها، خانم رن
با خرد است که غذای بسیار ناگهانی و مشتاق است که در آن فک خود گاهی زیاده روی، تکیه
پشت در صندلی خود را با سلاح های خورده، و به این ترتیب خود را بیان:
"پیف!
اگر او - منظور من، البته، عزیز من، این حزب است که از آمدن به دادگاه من زمانی که
زمان می آید - باید این باشد که نوع انسان، او ممکن است خود را دچار مشکل نجات دهد.
او نمی خواهد در مورد مماشات و ساخته شده است مفید است.
او می خواهم آتش و منفجر کردن در حالی که او در مورد آن بود.
و خلاص شدن از شر او به شما خواهد بود، گفت: "لیز، humouring او.
که به راحتی، 'بازگشت دوشیزه رن. او نمی خواهد منفجر کردن به تنهایی است.
او به من حمل را با او.
من می دانم حقه خود و رفتار خود را. 'آیا او می خواهم به شما صدمه دیده است، آیا شما چیست؟
خواسته لیز.
'ممکن است دقیقا نمی خواهم آن را انجام دهد، عزیز من، بازگشت خانم رن؛ اما بسیاری از باروت
در میان روشن لوسیفر شد که در اتاق بعدی تقریبا به خوبی در اینجا ممکن است.
او یک مرد بسیار عجیب و غریب است، گفت: لیز، روی ملاحظه است.
پاسخ داد: "من آرزو می کنم که او بسیار عجیب و غریب یک مرد به عنوان یک غریبه در کل، تیز
چیزی کم.
اشغال به طور منظم لیز زمانی که آنها به تنهایی شب به مسواک زدن
و صاف کردن مو عادلانه طولانی خیاط زنانه عروسک، او unfastened روبان که
نگه داشته آن را به عقب در حالی که موجودی کوچک بود
در محل کار خود، و آن را در یک حمام زیبا بر شانه های ضعیف بود که سقوط کرد
های زیادی را در نیاز باران adorning مانند. در حال حاضر، لیز عزیزم، گفت: جنی؛ اجازه
ما یک بحث آتش.
او با این کلمات، در نوبت او را سست مو تیره دوستان خود، و آن کاهش یافته است
وزن خود را بر سینه خود را، در دو توده غنی.
تظاهر به مقایسه رنگ ها و کنتراست را تحسین کنید، جنی مدیریت
لمس صرف و یا دو دست چالاک خود را، که او خودش تخمگذار گونه در یکی از
برابر تیره، خود را کور به نظر می رسید
خوشه فر به تمام اما آتش است، در حالی که صورت خوب و پیشانی زیبا از لیز
بدون انسداد در نور سایه دار نشان داد.
گفت: "اجازه دهید بحث ما، جنی، در مورد آقای یوجین Wrayburn.
چیزی در میان مو عادلانه استراحت در موهای تیره برق زد و اگر آن را
نه یک ستاره - که آن را نمی تواند - آن چشم بود و اگر آن را یک چشم بودند، جنی بود
چشم رن، روشن و مراقب پرنده که نام او گرفته شده بود.
"چرا مورد آقای Wrayburn؟ لیز پرسید.
هیچ دلیلی بهتر از دلیل من در شوخ طبعی هستم.
من تعجب می کنم که آیا او غنی: 'نه، غنی نیست.
"پور؟ '
"من فکر می کنم، آقا" آه! تا مطمئن شوید!
بله آقا he'sa. مرتب کردن بر اساس ما، او است.
تکان سر، لرزش های متفکر سر و پاسخ، به نرمی سخن گفته،
اوه نه، آه نه! خیاط زنانه عروسک های دور بازوی خود داشتند
کمر دوست.
تنظیم بازو، او slyly فرصت از دمیدن در موهای خود را گرفت
جایی که آن را بر صورت خود سقوط کرد و پس از آن به چشم وجود دارد، تحت سایه سبکتر برق زد
روشن تر و به نظر می رسد بیشتر مراقب.
وقتی که او تا نوبت به او نمی خواهد یک نجیب زاده، من خیلی زود او را بسته بندی می فرستم،
اگر او می باشد. با این حال، او آقای Wrayburn را نیست و من نه
گرفتار او.
من تعجب می کنم که آیا کسی لیز! 'به احتمال بسیار زیاد است.
آیا این به احتمال بسیار زیاد است؟ من تعجب می کنم که!
آیا این به احتمال بسیار زیاد است که برخی از خانم توسط او گرفته شده است، و که ممکن است او را دوست دارم
از صمیم قلب؟ "شاید.
نمی دانم.
چه شما را از او، لیز فکر می کنم، اگر شما یک خانم بود؟
"من یک زن!" او تکرار، خنده است. "چنین فانتزی! '
: بله. اما می گویند: فقط به عنوان یک علاقه داشتن به، و به عنوان مثال ".
"من یک زن! من یک دختر فقیر استفاده می شود که ردیف پدر فقیر
بر روی رودخانه است.
من، که بود از پدر فقیر و در شب بسیار rowed وقتی که من او را دیدم
اولین بار. من که ترسو شده توسط خود را به دنبال در ساخته شده بود
من، که من بلند شد و رفت!
(او به شما نگاه بود، حتی آن شب، هر چند که شما یک خانم نیست! فکر خانم
رن.) "من یک زن! '
لیز در صدای پایین رفت، با چشمان خود را بر آتش.
"من با قبر پدر فقیر لکه بدون استحقاق شرم و حتی پاک و
او در تلاش آن را برای من روشن!
خانم! 'تنها به عنوان یک علاقه داشتن به، و به عنوان مثال، خواست
خانم رن. بیش از حد، جنی، عزیزم، بیش از حد!
علاقه داشتن به من است قادر به گرفتن که دور نیست.
همانطور که آتش های کم gleamed بر او، آن را نشان داد به او لبخند زدن، mournfully و abstractedly.
اما من در طنز هستم، و من باید خو، لیز، چرا که بعد از همه من
چیز کوچک، فقیر و یک روز سخت را با کودک بد من.
به دنبال در آتش، به عنوان من می خواهم برای شنیدن به شما بگویم که چگونه شما به انجام این کار زمانی که شما زندگی می کردند
که خانه دلتنگ کننده است که یک بار بوده است آسیاب بادی.
- نام خود را هنگامی که شما به بخت و اقبال با برادر خود گفت: نگاه کن که من
دوست ندارند؟ 'پایین توخالی توسط شعله ور شدن است؟
"آه! این نام!
شما می توانید یک زن وجود دارد، من می دانم 'آسان تر از من می توانم یک چنین
مواد خودم، جنی. چشم درخشان نگاه صبورانه، به عنوان
چهره متفکر نگاه روی ملاحظه پایین.
خوب؟ "گفت:" خیاط زنانه، عروسک خانم ما پیدا کرده اند؟
لیز سر تکان داد و پرسید: «باید او ثروتمند باشد؟
"او بهتر است، لازم است که او ضعیف است.
"او بسیار ثروتمند است. باید او خوش تیپ؟
حتی شما می توانید این باشد که، لیز، بنابراین او باید باشد.
"او بسیار خوش تیپ است.
؟ چه او در مورد او می گویند: "خواست خانم جنی، صدای کم، مراقب از طریق
مداخله سکوت، به صورت در آتش است.
"او خوشحال، خوشحال، ثروتمند باشد، که او ممکن است پول داشته است.
او خوشحال، شاد، زیبا، که او ممکن است به او افتخار است.
قلب ضعیف او - '
'؟ ضعیف او را بشنوند؟ "گفت: خانم رن. قلب او - به او داده می شود، با تمام عشق خود
و حقیقت است. او شادمان با او می میرند، یا، بهتر است
از آن، برای او می میرند.
او می داند او دارای نقاط ضعف است، اما او فکر می کند آنها را از طریق موجودی خود را مانند رشد
1 دور، می خواهم چیزی به اعتماد و مراقبت، و فکر می کنم به خوبی از بازیگران.
و او می گوید که خانم غنی و زیبا که من هرگز نمی تواند در نزدیکی "با من، تنها را در
که جای خالی، فقط سعی کنید کمی ذهن من خودم، تنها اثبات یک جهان
آنچه من انجام خواهد داد و شما را تحمل، و من
امیدوارم که شما حتی ممکن است خیلی بهتر از شما هستند، از طریق من که هستم
بسیار بدتر از آن، و به سختی به ارزش تفکر در کنار شما است. "
به عنوان چهره به دنبال در آتش متعال و فراموشکار در جذبه تبدیل شده بود
این کلمات، مخلوق کوچک، آشکارا پاکسازی دور مو عادلانه خود را با او
دست رها خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود، در آن را با توجه جدی و چیزی شبیه به زنگ.
که سخنران متوقف شد، مخلوق کوچک گذاشته سرش را دوباره و
داد بزنم، ای من، ای من، ای من!
درد، عزیز جنی؟ پرسید: لیز، تا اگر بیدار.
بله، اما نه درد قدیمی است. دراز بکش و به من، کر کنه پایین.
از دید من به شب نمی رویم.
قفل کردن درب و نزدیک به من نگه دارید. سپس عطف به دور چهره اش، او در یک گفت:
زمزمه به خودش، من لیز، فقیر لیز من!
ای پر برکت من کودکان، دوباره در ردیف طولانی روشن slanting، و آمده است برای
او، به من نیست. او می خواهد کمک از من، به برکت من
بچه ها! '
او دست خود را با آن نگاه بالاتر و بهتر کشیده بود، و در حال حاضر او را تبدیل
دوباره، و خورده دور گردن لیز آنها، و خودش را در سینه لیز را لرزاند.
>
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 12
پرندگان بیشتر از طعمه
Riderhood سرکش عمیق و در سوراخ Limehouse تاریک، ساکن در میان riggers، و
دکل، پارو و بلوک سازان و سازندگان قایق، و بادبان شیروونی، به عنوان در نوع
از کشتی نگه ذخیره شده پر از دریا
شخصیت ها، برخی بهتر از خود، برخی بسیار بهتر است، و هیچ بسیار بدتر.
سوراخ، البته در راه کلی بیش از نه در انتخاب آن شرکت خوب بود و نه
خجالتی در اشاره به افتخار از کشت آشنایی سرکش؛
اغلب به او شانه سرد
از طرف گرم، و به ندرت یا هرگز نوشیدن با او را، مگر اینکه در خود
هزینه.
بخشی از چاله ها، در واقع، شامل روحیه ای بسیار عمومی و فضیلت خصوصی که
حتی این اهرم قوی نمی توانست آن را به رفاقت با متهم آلوده حرکت می کند.
اما، ممکن است وجود اشکال در این اخلاق بزرگوار بوده است، که
شارحان برگزار شد شاهد قبل از عدالت unneighbourly بعدی و
شخصیت به 1 دروغین ملعون است.
آن را به حال شده است برای دختر که او اغلب ذکر، Riderhood آقای ممکن است
از سوراخ قبر صرف به هر وسیله آن او را از گرفتن یک زندگی عملکرد.
اما Riderhood خانم دلپذیر به حال برخی از موقعیت های کوچک و اتصال در سوراخ Limehouse.
او به محض کوچکترین مقیاس کوچک، مرتهن بدون مجوز بود، نگه داشتن چه بود
محبوب به نام ترک یک فروشگاه، با وام مبالغ ناچیز بر ناچیز
مقالات اموال خود را به عنوان امنیت سپرده خواهد شد.
در چهار سال و بیستم او را از زندگی، دلپذیر در حال حاضر در سال پنجم او بود
این راه تجارت.
مادر مرحوم او در کسب و کار تاسیس شده بود، و در مرگ است که پدر و مادر او
سرمایه مخفی از پانزده شیلینگ ایجاد خودش اختصاص داده بود
در آن، وجود چنین سرمایه در
بالش بودن ارتباط محرمانه آخرین فهم، به او
رفتگان، قبل از تسلیم شرایط استسقایی انفیه و ماشین پنبه پاک کنی
برابر با انسجام و وجود ناسازگار است.
چرا تعمید دلپذیر، Riderhood اواخر خانم احتمالا ممکن است در برخی از شده اند
ساعت هم قادر به توضیح دهد، و احتمالا نه.
دختر او بود که هیچ اطلاعاتی در آن نقطه است.
دلپذیر او خودش را در بر داشت، و او می تواند به آن کمک نمی کند.
او در سوال نشده مشورت، بیش از هر سوال از آینده خود
به این قطعات زمینی، می خواهید یک نام است.
به همین ترتیب، او فهمید که از آنچه در محاوره نامیده می شوند چشم مفصل گردنده دارای
(از پدرش مشتق شده است)، که او شاید کاهش یافته اند اگر احساسات خود را بعد
این موضوع گرفته شده بود.
او در غیر این صورت مثبت ظاهر بد نیست، هر چند اضطراب، ناچیز، از آب گل آلود
رنگ، و به دنبال به عنوان قدیمی رو دوباره او واقعا بود.
به عنوان برخی از سگ آن را در خون، و یا تربیت می شوند، به نگرانی برخی از موجودات به
نقطه خاص، - نه به مقایسه disrespectfully - دلپذیر
Riderhood آن را در خون بود، بوده است.
آموزش دیده، به نظر ملوانان، در محدوده خاصی، به عنوان طعمه اش.
او یک مرد در یک ژاکت آبی رنگ را نشان می دهد، و استعاری صحبت، او را دوخته
فورا.
با این حال، همه چیز را در نظر گرفته شده، او ذهن بد یا وضع unkindly نبود.
در نظر بسیاری از چیزهای با توجه به تاسف خود را در نظر گرفته شدند
تجربه می کنند.
یک عروسی در خیابان نشان دادن Riderhood دلپذیر، و او تنها چیزی که دیدم دو در افرادی که از
یک مجوز به طور منظم به نزاع و مبارزه.
او مراسم تعمید ونامگذاری بچه نشان می دهد، و او را دیدم شخصیت کافر کمی داشتن. کاملا
نام زائد بر آن اعطا شده است، از انجاییکه این امر می تواند توسط برخی از خطاب
لقب توهین آمیز که در آن شخصیت کم بود
در حداقل نه توسط هر کسی می خواست، و خواهد بود هل داد و ضرب دیده از
راه همه، تا زمانی که این رشد به اندازه کافی بزرگ برای پرتاب و صدای بلند یا محکم
او مراسم تشییع جنازه رو نشون بده، و او، مراسم unremunerative در طبیعت از شاهد
لباس مبدل در امدن سیاه و سفید، اعطا اصالت به طور موقت در اجرا، بسیار زیاد
فلو، و به نمایندگی از تنها حزب رسمی که تا کنون توسط مرحوم داده شده است.
او پدر زنده نشان می دهد، و او اما تکراری از پدر خود را که از او دیدم
دوران کودکی را با تشنج و شروع به تخلیه وظیفه خود را به او اتخاذ شده است، که وظیفه
همیشه در قالب یک گنجانیده شد
مشت یا یک بند چرمی، و در حال تخلیه به او صدمه دیده است.
همه چیز در نظر گرفته شده، بنابراین، Riderhood دلپذیر بود خیلی، خیلی بد نیست.
حتی لمس عاشقانه در او - عشق و رومانس هم چنین می تواند به خزش
Limehouse سوراخ - و شاید گاهی اوقات از شب تابستان، هنگامی که او ایستاده بود با تاشده
اسلحه در مغازه خود را درب، به دنبال از
reeking خیابان به آسمان جایی که خورشید شد تنظیم، او ممکن است تا به حال برخی از پوچ
سند چشم انداز از دور جزیره در دریاهای جنوب و یا جاهای دیگر (که از لحاظ جغرافیایی
به طور خاص)، که در آن این امر می تواند به پرسه زدن
با یک شریک دارای تجانس روحی در میان باغ از نان، میوه، در حال انتظار برای کشتی می شود پیچید
از پورت های توخالی تمدن. برای ملوانان به بهتر بودند،
ضروری برای خانم بهشت دلپذیر است.
عصر تابستان او را به درب مغازه کوچک خود می آیند، زمانی که مرد خاص
ایستاده در برابر خانه در طرف مقابل خیابان در زمان اطلاع از
او.
که در یک شب سرد باد می وزد زیرک بود، پس از تاریک.
Riderhood دلپذیر با اکثر ساکنان بانوی سوراخ مشترک
ویژگی که موهایش را گره پاره پاره بود، همواره پایین آمدن پشت سر، و
که او بر هر هرگز وارد
انجام بدون چرخاندن اولین بار آن را به محل.
در آن لحظه خاص، که به تازگی به آستانه آمده نگاهی از
درها، او خودش را پیچ در پیچ با هر دو دست پس از این مد.
و به این ترتیب شایع مد بود، که به مناسبت یک مبارزه و یا دیگر
اختلال در سوراخ خانم ها دیده می شود از تمام محله هجوم آوردند
جهان پیچش مو خود را به عنوان
آنها آمدند و بسیاری از آنها، در عجله از حال حاضر، حمل خود را به
شانه در دهان خود خاموش کنند.
این مغازه کوچک رنجور بود، با پشت بام که هر انسان ایستاده در آن می تواند لمس
با دست خود را کمی بهتر از انبار و یا غار، پایین سه مرحله است.
با این حال در پنجره بد روشن آن، از جمله دستمال شعله ور یا دو، peacoat های قدیمی
یا این حال، چند و قطب نماهای ساعتهای بی ارزش، یک کوزه پر از توتون و تنباکو و دو عبور
لوله ها، یک بطری سس گوجه فرنگی گردو، و برخی از
شیرینی های وحشتناک این ناراحتی های موجود به عنوان یک کور به کسب و کار اصلی
فروشگاه ترک - ملوان کتیبه شبانه روزی خانه نمایش داده شد.
با در نظر گرفتن از Riderhood دلپذیر در خانه، مرد عبور به سرعت که او
هنوز خودش را پیچ در پیچ، وقتی که او نزدیک پیش از او ایستاده بود.
آیا پدر شما در خانه گفت: "او.
"من فکر می کنم او بازگشت:" دلپذیر، حذف سلاح های خود را "وارد میدان می شوید
این یک پاسخ آزمایشی بود، مرد داشتن یک ظاهر دریا نوردی.
پدر او در خانه نبود، و دلپذیر آن را می دانستند.
صندلی آتش، کلمات نواز خود را زمانی که وی او را در
مردان از تماس شما همیشه خوش آمدید.
: 'Thankee، گفت: مرد است.
شیوه ای خود را به شیوه ای از یک ملوان بود، و دست خود را به دست ملوان بود.
این تفاوت که آنها صاف بود.
دلپذیر تا به حال یک چشم را برای ملوانان، و او متوجه رنگ های استفاده نشده و بافت
دست ها، آفتاب سوخته هر چند آنها، به شدت متوجه بی تردید خود را
looseness و نرمش های روزانه، که او خود نشسته
پایین با دست چپ خود را به سردستی در سراسر پای چپ خود را کمی بالاتر از پرتاب
زانو، و دست راست به عنوان سردستی بیش از آرنج از صندلی های چوبی را پرتاب،
با دست خمیده، نیمه باز و نیمه بسته، تا اگر آن را به حال فقط به طناب اجازه.
ممکن است شما به دنبال خانه شبانه روزی است؟
دلپذیر پرسید، مراقب موضع خود را در یک طرف از آتش است.
'،' بازگشت من به درستی نمی دانند که برنامه های من هنوز مرد است.
'شما برای یک مغازه ترک به دنبال ندارد؟
نه، گفت: مرد است. '،' موافقت دلپذیر، "شما خیلی
بسیاری از ساز و برگ شما برای آن. اما اگر شما هم باید بخواهیم، این است که
هر دو.
آی، برای همیشه! گفت: "مرد، زود گذر دور محل.
"من می دانم. من قبل از. '
آیا هر چیزی که شما را ترک زمانی که اینجا بودی قبل از؟ خواسته دلپذیر، با در نظر گرفتن
اصل و بهره. "خیر"
مرد سرش را تکان داد.
"من کاملا مطمئنم که شما هرگز در اینجا سوار 'شماره'
مرد دوباره سرش را تکان داد. چه شما آیا زمانی که شما اینجا بودی
قبل از؟ خواسته دلپذیر.
من می توانم شما را به یاد داشته باشید. در تمام احتمال زیاد شما باید نیست.
من فقط ایستاده بود دم در، یک شب - در مرحله پایین تر وجود دارد - در حالی که یک همقطار من
نگاه کرد به صحبت به پدر خود است.
من به یاد داشته باشید. بسیار جالب دور آن است.
'ممکن است که مدتها پیش "آی، کمی نسبتا خوب پیش.
وقتی که آمدم از سفر گذشته من است.
شماره: سپس شما را به دریا نبوده است تازگی؟ ' از آن زمان در خلیج بیمار بوده است، و
ساحل به کار شده است. "، مطمئن باشید که حساب برای
دست. "
مرد با نگاه مشتاق، یک لبخند سریع، و تغییر در شیوه ای، وی را گرفت.
تو یک ناظر خوب است. بله. که حساب تو دست من.
دلپذیر تا حدودی با نگاه خود شد disquieted، و بازگشت آن به طرز مشکوکی کاملا.
نه تنها تغییر خود را از روش، هر چند بسیار ناگهانی، کاملا جمع آوری شده است، اما خود را
شیوه سابق، که او از سر گرفت، برخی از سرکوب اعتماد به نفس و حس
قدرت در آن است که نیمی تهدید شد.
آیا پدر شما را طولانی خواهد بود؟ او پرسید. "من نمی دانم.
من نمی توانم بگویم. "همانطور که شما تصور او در خانه بود، این امر می
به نظر می رسد که او به تازگی بیرون رفته؟
چگونه است که 'من قرار است او به خانه آمده بود، دلپذیر
توضیح داده شده. اوه! شما قرار است به خانه آمده بود؟
بعد از آن او بوده است برخی از زمان؟
چگونه است که؟ "من نمی خواهم به شما فریب.
پدر بر روی رودخانه در قایق خود را در کار های قدیمی؟ "مرد پرسید.
من نمی دانم منظور شما چیست، گفت: "لذت بخش، کاهش یک گام به عقب برداشته است.
چه بر روی زمین D'شما می خواهید؟ '' من نمی خواهم پدر خود را به صدمه دیده است.
من نمی خواهم بگم من ممکن است، اگر من را انتخاب کرد.
من می خواهم به او صحبت می کنند. نه در آن، وجود دارد؟
هیچ رازی را از شما خواهد بود و شما خواهد بود.
و بطور واضح، Riderhood خانم، هیچ چیز به خارج از من وجود دارد، یا از من ساخته شده است.
من خوب برای فروشگاه را ترک نیست، من برای خانه شبانه روزی خوب نیست، من نیستم
خوب برای هر چیزی در راه خود را به میزان sixpenn'orth از halfpence.
قرار دادن این ایده را کنار بگذاریم، و ما باید با هم.
اما شما یک مرد دریا نوردی است؟ "استدلال دلپذیر، در صورتی که کافی بود
دلیل بودن خود را برای چیزی در راه خود را خوب.
«بله و نه.
من شده اند، و من دوباره ممکن است. اما من برای تو هستم.
آیا شما کلمه من برای آن نمی کنند؟
گفتگو در بحران وارد کرده بود، برای توجیه مو خانم دلپذیر در غلت
پایین.
این سقوط بر این اساس، و او آن را پیچیده، به دنبال از زیر خم او
پیشانی در انسان.
در سهام آشنا فرسوده خود را خشن آب و هوا لباس های دریایی، قطعه توسط
قطعه، او سهام چاقو نیرومند را در یک غلاف دور کمر خود را در زمان آماده به دست او،
و سوت و دور گردن خود آویزان است،
و در یک باشگاه های کوتاه دندانه دار منگوله دار با سر لود شده است که از جیب peeped
ژاکت شل خود را بیرونی یا رهبانیت.
او نشسته و بی سر و صدا به دنبال به او، اما، با این زائده حدی آشکار
خود، و با مقدار رنگ سر bristling الیاف قیراندود کنف مخصوص درزگیری و شارب،
او ظاهر دشوار است.
'آیا شما کلمه من برای آن نمی کنند؟ "او دوباره پرسید.
دلپذیر پاسخ داد: با یک اشاره کوتاه گنگ. او با یک اشاره کوتاه گنگ دیگر بازگشت.
سپس ایستاد و ایستاده بود با اسلحه خود را خورده، در مقابل آتش، نگاه کردن
به آن گاهی اوقات، او را با آغوش او ایستاده بود تا خورده، با تکیه بر سمت
تکه دودکش.
"به اغوا دور زمان تا پدر خود را می آید، گفت: - دعا وجود دارد
غارت و قتل ملوانان در مورد سمت آب در حال حاضر؟
: نه، گفت: "دلپذیر.
شکایات 'هر؟ که مرتب کردن بر اساس گاهی
، ساخته شده در مورد Ratcliffe و Wapping و که در راه است.
اما چه کسی می داند که چگونه بسیاری از درست است؟
برای اینکه اطمینان حاصل کنید. و این به نظر نمی رسد ضروری است.
مشاهده شده: "این چیزی است که من می گویم، دلپذیر است. "دلیلی برای آن است؟
نگهدار ملوانان، آن است که اگر آنها همیشه می تواند نگه داری آنها دارند، بدون آن.
'شما حق با تو بود. پول خود را ممکن است به زودی از آنها کردم.
بدون خشونت، گفت: مرد است.
البته ممکن است، دلپذیر گفت: 'و سپس آنها را کشتی و دریافت بیشتر.
و بهترین کاری که برای اونا، بیش از حد، به کشتی بزودی دوباره به عنوان مثل همیشه می توان آنها را به ارمغان آورد
به آن است.
آنها هرگز به عنوان زمانی که آنها شناور.
من شما چرا من پرسید، "می کنند! این دنبال این بازدید کننده، به دنبال از آتش.
من یک بار گذاری شد که در راه خودم، و برای مرده را ترک کرد. "
نه؟ گفت: "دلپذیر. "از کجا اتفاق افتاد؟
"این اتفاق افتاد، بازگشت مرد، با هوا نشخواری، او به عنوان دست راست او را به خود جلب کرد
در سراسر چانه اش، و از سوی دیگر در جیب کت خشن بیرونی خود غوطه ور، آن
اتفاق افتاده است در جایی در مورد اینجا که من روی چیزی حساب کردن.
من فکر نمی کنم می توان آن را یک مایل از اینجا بوده است.
شد مست؟ خواسته دلپذیر. "من مبهم بود، اما نه با نوشیدن عادلانه است.
من تا به حال نشده است آشامیدنی، شما را در درک.
لقمه آن را دلپذیر با یک نگاه جدی تکان داد سرش را.
واردات که او درک این روند، اما قطعا مخالف بود.
تجارت عادلانه، یک چیز است، گفت که او، اما این یکی دیگر است.
هیچ کس حق دارد که برای حمل در راه است که همراه با جک.
احساس می کند به شما اعتبار، بازگشت انسان، با یک لبخند ترسناک و اضافه
غرولند کردن، بیشتر از آن، من معتقدم که این پدر شما نیست - بله، من تا به حال بد
آن، آن زمان است.
من همه چیز را از دست داده، و حال مبارزه شدید برای زندگی من، ضعیف بود.
شما آیا احزاب مجازات؟ خواسته دلپذیر.
'مجازات عظیم به دنبال شده است، گفت: "مرد، جدی تر، اما از آن بود
آوردن من. از آن، و سپس پرسید: 'دلپذیر.
مرد رو به بالا با انگشت خود اشاره کرد و به آرامی دوره نقاهت که دست، حل و فصل
چانه خود را در دوباره آن را به عنوان او را در آتش نگاه کرد.
، Riderhood دلپذیر احساس آوردن چشم به ارث برده او را به تحمل بر او بیشتر و بیشتر
ناراحت کننده باشد، شیوه ای خود را مرموز، استرن، خود برخوردار بود.
در هر صورت، 'گفت: دوشیزه من دنبال مجازات خوشحالم، و بنابراین من می گویم.
تجارت عادلانه با مردان دریا نوردی را می شود نام بد از طریق اعمال خشونت است.
من به همان اندازه در برابر اعمال خشونت به مردان دریا نوردی انجام می شود، به عنوان دریا نوردی
مرد می تواند خود را. من از نظر همان مادر من بود،
هنگامی که او زنده بود.
تجارت عادلانه، مادر من می گفت، اما هیچ سرقت و بدون ضربات است.
در راه تجارت خانم دلپذیر گرفته اند - و در واقع هنگامی که او
می تواند - سی شیلینگ یک هفته برای هیئت مدیره خواهد بود که عزیز در ساعت پنج و
به همین ترتیب انجام کسب و کار ترک
بر اصول نحو عادلانه، با این حال او بود که حساسیت وجدان
و کسانی که احساسات بشریت، که لحظه ای از ایده های خود را از تجارت شد فراتر،
او قهرمان ملوان شد، حتی
در مقابل پدرش که او به ندرت در غیر این صورت مقاومت است.
اما، او در اینجا با صدای پدرش exclaiming با عصبانیت قطع شد، در حال حاضر،
طوطی های نظرسنجی ها! و با کلاه پدر خود را که به شدت از دست او پرت و قابل توجه
چهره اش.
عادت به تظاهرات گاه به گاه از حس خود را از پدر و مادر
وظیفه، دلپذیر تنها صورت خود را بر روی موهای خود را (که البته به پایین سقوط کرده بود) پاک
قبل از او آن پیچیده است.
این یکی دیگر از روش مشترک در بخش بانوان سوراخ بود، هنگامی که حرارت داده میشود،
درگیری لفظی و یا مشتی.
مبارک اگر من اعتقاد دارم که چنین طوطی های نظرسنجی ها که شما تا به حال آموخته بود به صحبت می کنند! 'growled آقای
Riderhood، دولا شدن به بلند کردن کلاه خود، و ایجاد ظاهری در او با سر و
آرنج راست، برای او در زمان ظریف
موضوع غارت ملوانان در غیظ فوق العاده، و شوخ طبعی بود.
چه Parroting شما نظر سنجی در حال حاضر؟ شما را نمی کردم هیچ ربطی به اما برابر
بازوها و ایستادگی یک نظرسنجی Parroting تمام شب؟ "
اجازه دهید او به تنهایی، مرد خواست. او تنها سخن گفتن به من.
"به او اجازه دهید به تنهایی بیش از حد! retorted Riderhood آقای eyeing او را بیش از همه.
آیا شما می دانید که او دختر من است؟
: بله. و نمی دانند که من هیچ ندارد
نظرسنجی ها Parroting در بخشی از دخترم؟ نه، نه که من هیچ نظر سنجی را
Parroting از هیچ مردی؟
و چه کسی ممکن است از شما باشد، و به آنچه که ممکن است شما می خواهید؟ "چگونه می توانم به شما بگویم تا زمانی که شما خاموش؟
را بازگشت داد به شدت.
خوب، گفت که Riderhood آقای، quailing کمی، من مایل به سکوت
هدف از شنیدن. اما آیا جمع آوری نمی طوطی من.
آیا شما تشنه، شما؟ "مرد، در راه همان شدید کوتاه پرسید: پس از بازگشت
نگاه خود. : چرا nat'rally، 'گفت که Riderhood آقای،' نمی باشد.
من همیشه تشنه!
(خشمگین در پوچی سوال است.)
چه خواهد شد که می نوشید؟ خواستار مرد است.
شراب شری، 'بازگشت Riderhood آقای، هم با همان لحن تند و تیز، اگر شما قادر به
آن است.
مرد دست خود را در جیب خود قرار داده، در زمان نیم مستقل و التماس به نفع
خانم دلپذیر است که او را یک بطری را واکشی.
با undrawn چوب پنبه، او اضافه کرد، به یقین، به دنبال پدرش.
من آلفرد دیوید را می کنند! این گفتم Riderhood آقای، به آرامی استراحت را به تاریکی
لبخند که می دانید حرکت.
آیا شما می دانید؟ N - N - نه، من شما را نمی دانم ".
مرد پاسخ داد: نه، تو دیگه مرا نمی شناسی. به طوری که آنها ایستاده بود به نگاه کردن به یکدیگر
surlily به اندازه کافی، تا زمانی دلپذیر آمد.
عینک های کوچک در قفسه وجود دارد، گفت: Riderhood به دختر خود.
"من بدون پا. زندگی من می شود من با عرق از پیشانی من،
و آن را به اندازه کافی برای من خوب است.
این بود متواضعانه خود را انکار ظاهر، اما به زودی معلوم شد که به عنوان، به دلیل
عدم امکان ایستاده شیشه ای درست در حالی که هر چیزی در آن وجود داشت، آن را
مورد نیاز برای تخلیه به محض پر،
Riderhood آقای موفق در نسبت سه به یک بنوشید.
با جام Fortunatus خود را آماده در دست خود، Riderhood آقای در یک طرف نشسته
جدول قبل از آتش، و آن مرد عجیب و غریب از سوی دیگر: های دلپذیر اشغال
مدفوع بین دومی و پای بخاری.
پس زمینه، متشکل از دستمال، کت، پیراهن، کلاه، و سایر مقالات قدیمی
ترک شباهت کم به طور کلی به شنوندگان انسانی به خصوص که در آن
کت و شلوار سیاه و سفید براق جنوب غربی و کلاه آویزان،
نگاه بسیار شبیه مارینر دست و پا چلفتی با پشت خود را به این شرکت، که قرار بود به طوری کنجکاو
استراق سمع، که او را برای هدف با نصف کت خود را متوقف کشیده، و خود را
شانه بالا را به گوش خود را در عمل ناتمام.
بازدید کننده برای اولین بار بطری را در برابر نور شمع برگزار شد، و بعد مورد بررسی قرار
بالای چوب پنبه.
راضی است که آن را تا به حال با دستکاری نشده است، او به آرامی از breastpocket خود را گرفت
زنگ زده چاقو قلاب-، و با در بطری بازکن در دسته، شراب را باز کرد.
پس از آن، او را در چوب پنبه صورت نگاه کرد، آن را از در بطری بازکن unscrewed، پیریزی هر یک به طور جداگانه
روی میز، و با پایان گره ملوان از دستمال گردن خود را، ارمغان من
داخل گردن بطری است.
همه این کار را با شور و مشورت بزرگ است. در Riderhood اول با او نشسته بود
شیشه ای بی پا را در طول بازو، برای پر کردن، توسعه یافته در حالی که به غریبه ها بسیار عمدی
در آماده سازی خود را به نظر می رسید جذب می شود.
اما، به تدریج دستش را واگردانی خانه به او، و شیشه ای خود را کاهش داده شد و کاهش
تا زمانی که آن را استراحت وارونه روی میز.
با همان درجه، توجه خود را متمرکز بر روی چاقو شد.
و در حال حاضر، به عنوان مرد برگزار شد بطری برای پر کردن در تمام طول Riderhood ایستاده بود، خم
بیش از جدول نگاه نزدیک در چاقو، و از آن به او خیره شد.
چه چیزی مهم است؟ مرد پرسید.
چرا، من می دانم که چاقو گفت: Riderhood. بله، من به جرات می گفت شما انجام دهد.
او به او motioned: برای نگه داشتن شیشه ای خود را، و آن را پر.
Riderhood تا آخرین قطره آن را تخلیه و دوباره آغاز شد.
آن چاقو وجود دارد - 'ایست'، 'گفت: مرد، composedly.
"من که قرار بود به دختر خود را به نوشیدن.
سلامت خود را، Riderhood خانم. 'که چاقو چاقو از ملوان نام
جورج Radfoot. بود.
که ملوان به خوبی به من beknown.
او بود. "چه چیزی به او می آیند؟
"مرگ به او آمده است. مرگ او را در شکل زشت آمد.
او نگاه کرد، گفت: "مرد" بسیار وحشتناک بعد از آن.
'Arter چه؟ گفت: Riderhood، با خیره frowning.
پس از او کشته شد '
کشته؟ چه کسانی او را کشتند؟
پاسخ دادن فقط با بی اعتنایی تلقی، مرد پر شیشه ای بی پا، و Riderhood خالی
: نگاه به amazedly از دختر خود را به بازدید کننده خود را.
شما معنی نیست که یک مرد صادقانه بگویم - او با شیشه های خالی خود را recommencing در
دست او، و هنگامی که چشم او مجذوب پوشش بیرونی غریبه شد.
او در سراسر جدول تکیه به آن نزدیکتر را ببینید، لمس آستین، تبدیل کاف
به دنبال در آستین پوشش (انسان، در خونسردی کامل خود را ارائه نمی
حداقل اعتراض)، و بانگ زد: "من است
باور که این پوشش در اینجا جورج Radfoot بیش از حد!
'شما حق دارند.
او آخرین باری که شما تا کنون او را دیدم، و آخرین باری که شما هرگز او را پوشیده - در
این جهان.
! این اعتقاد من منظور شما به من بگویید به صورت من او را کشتند، بانگ زد Riderhood؛
اما، با این حال، اجازه می دهد شیشه ای خود را دوباره پر شود.
مرد تنها با یکی دیگر از شانه را بالا انداختن پاسخ، و هیچ نشانه ای از سردرگمی را نشان داد.
"ای کاش من ممکن است بمیرد اگر من می دانم چه می شود تا با این اختتامیه جشنواره صنعت چاپ گفت: Riderhood، پس از
خیره در او، و بقدر یک لیوان خود را پایین گلو او را به خود غلت بزنید.
بیایید می دانم آنچه به شما.
بگو چیزی ساده. '' من خواهد شد، 'بازگشت و از سوی دیگر، علاقه شدید به چیزی
جلو در سراسر جدول، و صحبت کردن در صدای کم موثر است.
چه دروغگو هستند!
شاهد صادق گل رز، ساخته شده و هر چند او به عنوان شیشه ای خود را به جفتک پرانی در صورت مرد.
آن مرد wincing نیست، و تنها با تکان دادن 1/2 سبابه خود را آگاهانه، 1/2 menacingly
قطعه ای از صداقت بهتر از آن فکر کرد و نشست دوباره، قرار دادن شیشه پایین
بیش از حد.
و زمانی که شما به ان وکیل که در معبد با آن داستان اختراع رفت، گفت:
غریبه، در مرتب کردن بر اساس exasperatingly راحت اعتماد به نفس، شما ممکن است
تا به حال سوء ظن قوی خود را از یکی از دوستان خود را، می دانید.
من فکر می کنم شما تا به حال، شما می دانید "من سوء ظن من؟
از آنچه دوست؟
به من بگو که چاقو این بود؟ خواستار مرد.
از آن برخوردار بود، و دارایی بود - او را به عنوان من را ساخته اند به ذکر است در، گفت:
Riderhood، به ابلهانه فرار اشاره واقعی از این نام.
"به من بگو که پوشش این بود؟
این مقاله از likeways لباس وجود دارد مربوط به، و پوشیده - او را به عنوان من
ذکر در، دوباره فرار بیلی قدیمی کسل کننده بود.
"من شک دارم که شما به او اعتبار سند، و از حفظ هوشمندانه از
راه. اما هوش و ذکاوت کوچک در او وجود داشت
نگهداری از راه.
هوش و ذکاوت می شده اند، به یک لحظه واحد رو به نور
خورشید.
چیزهایی است که به پاس زیبا، growled Riderhood آقای افزایش به پای خود، goaded به
ایستادگی در دفاع کردن در مقابل، هنگامی که bullyers است لباس مرده مردان، bullyers ها عنوان شده است
مسلح با چاقو مرد مرده، این است که آمده
به خانه مردان صادق زنده زنده خود را توسط عرق از ابرو خود را،
و این است که این نوع اتهامات با هیچ قافیه و بدون هیچ دلیلی، نه
و نه دیگر!
چرا باید من سوء ظن من او را به حال؟ "
از آنجا که شما او را می دانستند، پاسخ داد: مرد؛ دلیل این که شما کسی با او بوده است، و
شخصیت واقعی خود را تحت خارج عادلانه می دانست، چون در شب است که شما تا به حال
پس از آن دلیل به این باور بسیار
شب قتل، او در اینجا بود، در عرض یک ساعت از داشتن او را ترک کرد کشتی اش
در اسکله، و شما را در مسافرخانه او می تواند اتاق خواستم.
آیا هیچ غریبه با او؟
من جهان بدون پایان ابدی آلفرد دیوید که شما warn't آن با او را،
پاسخ داده Riderhood.
شما صحبت می کنید بزرگ، شما انجام دهد، اما چیز نگاه کاملا سیاه و سفید در برابر خود، به من
فکر می کنند.
شما شارژ دوباره که Radfoot جورج از نظر از دست داده، و هیچ فکر بیشتر بود
از. آنچه که برای یک ملوان؟
چرا 50 از جمله، از چشم و خارج از ذهن وجود دارد، ده برابر زمانی که او -
از طریق وارد کردن در نامهای مختلف، دوباره به حمل و نقل هنگام سفر out'ard به ساخته شده است.
و چه چیزی نیست - تبدیل به نور هر روز در اینجا، و بدون توجه از آن ساخته شده است.
از دخترم.
شما می توانید در نظرسنجی ها Parroting به اندازه کافی با او، زمانی که من warn't آن آمده است: یک طوطی های نظرسنجی ها
کمی با خود را در این پاینت. شما و سوءظن خود را از سوء ظن من
او!
سوء ظن من از شما چه هستند؟ تو به من بگو جورج Radfoot کشته شدم.
شما که آن را انجام داده بپرسید من و شما آن را بدانید. حمل چاقو به او و شما لباس کت خود را.
از شما درخواست می کنم که چگونه شما را توسط اونا می آیند؟
دست بیش از آن که آقای Riderhood بطری وجود دارد! 'در اینجا به نظر می رسد کار تحت
توهم با فضیلت است که آن را ملک خود او بود.
و شما، او اضافه کرد، تبدیل به دخترش، به عنوان شیشه را پر کرد بی پا،
warn't آن اتلاف شراب شری خوب بر شما، من می خواهم این کار را در جانم، برای نظر سنجی
Parroting با این مرد.
به همراه نظر سنجی Parroting که مانند او می شود را به عنوان سوء ظن خود را، در حالی که من
معدن توسط argueyment، می شود و با بودن nat'rally مرد صادق، و عرق کردن دور
ابرو به عنوان یک مرد صادقانه باید.
اینجا را پر کرد جام بی پا، ایستاد و به جویدن یکی از نیمی از محتویات آن را
و نگاه کردن به او به آرامی شراب در شیشه نورد؛
در حالی که شیرین و لذت بخش که دلسوز مو بود
وی apostrophised، آن را بخواهند صفحاتی دوباره مرتب، بسیار سبک
دم اسب در زمانی که اقدام به بازار فروخته می شود.
خوب؟
آیا شما به پایان رسید؟ خواسته مرد عجیب و غریب است. : نه، گفت: Riderhood، من نیست.
دور از آن. در حال حاضر پس از آن!
می خواهم بدانم که چگونه جورج Radfoot مرگ او می آیند، و چگونه شما با کیت خود می آیند؟ "
اگر شما همیشه می دانیم، شما نمی خواهد می دانم هم اکنون.
و بعد من می خواهم بدانم، 'ادامه' Riderhood که آیا منظور شما را به اتهام
آنچه شما می مکالمه آن قتل - قتل هارمون، پدر، پیشنهاد
دلپذیر است.
'هیچ Parroting نظرسنجی ها او در بازگشت vociferated.
'بسته نگه داشتن دهان خود را - می خواهم بدانم، شما، آقا، که آیا شما به اتهام وجود دارد که جرم در
جورج Radfoot؟
اگر شما همیشه می دانیم، شما می دانید. "شاید شما انجام آن را به خودتان؟ گفت:
Riderhood، با یک عمل تهدید کننده است.
من تنها می دانم که می کنند! این مرد باز گشتند، sternly تکان دادن سر خود، اسرار آن
جرم و جنایت. من تنها می دانم که داستان خود را کاذب
احتمالا نمی تواند درست باشد.
من تنها می دانم که باید آن را در مجموع نادرست و که شما باید آن را به است
در مجموع غلط است. من به اینجا می آیند تا شب به شما بگویم خیلی از
آنچه من می دانم، و نه بیشتر.
آقای Riderhood، با چشم کج خود را بر بازدید کننده خود را، مدیتیت برای برخی از لحظات و
پر شیشه ای خود را، و محتویات پایین گلو خود را در سه راهنمایی از مخفیگاه آنان است.
"بستن درب مغازه او سپس به دخترش گفت: قرار دادن شیشه ای به طور ناگهانی به پایین.
"را روشن کنید و کلید و از آن ایستادن!
اگر می دانید که این همه، شما، آقا، "گرفتن، به عنوان او سخن گفت، در بین بازدید کننده و درب،
به همین دلیل han't شما به نوعی درخت اقاقیا وکیل رفته؟ 'که همچنین، به تنهایی به خودم شناخته شده بود
پاسخ سرد است.
"آیا شما می دانید که اگر شما، عمل را انجام نمی شود، آنچه به شما می گویند شما می تواند بگوید این است که ارزش
از پنج تا ده هزار پوند؟ خواسته Riderhood.
من آن را به خوبی می دانیم، و زمانی که من این پول را ادعا می کنند شما باید آن را به اشتراک بگذارید.
مرد صادقانه متوقف شد، و کمی نزدیکتر به بازدید کننده به خود جلب کرد، و کمی بیشتر
از دم در.
تکرار کرد: "من آن را می دانم، انسان، بی سر و صدا، و همچنین من می دانم که شما و جورج Radfoot
وجود یک همراه در بیش از یک کسب و کار تیره و همچنین من می دانم که شما
Riderhood راجر، در برابر توطئه های
مرد بی گناه را برای پول خون و همچنین من می دانم که من می توانم - و من قسم می خورم
- به شما در هر دو نمره، و اثبات بر علیه شما در شخص خود من، اگر
شما من را زیر پا بگذارد،
'پدر' گریه دلپذیر، از درب. آیا او را زیر پا بگذارد، نه!
راهی به سوی او می آورند! آیا به مشکلات بیشتری، پدر! "
آیا ترک کردن Parroting نظرسنجی، من از شما بپرسم؟ 'گریه آقای Riderhood، 1/2 در کنار
خود را بین این دو است. سپس، propitiatingly و crawlingly: 'شما
آقا!
شما han't گفت: چیزی که از من می خواهید. آیا این منصفانه است، آن را در خور از خود، به
از هجوم من صحبت شما جلو همیشه به شما می گویند چیزی که از من می خواهید؟
من نمی خواهم نه چندان، گفت: مرد است.
این اتهام شما باید 1/2 ساخته شده و unmade 1/2 است.
چه برای پول خون انجام می شود باید کاملا لغو شد. '
خوب، اما همقطار -
"نه من همقطار، گفت: مرد است. سروان، پس از آن، Riderhood آقای خواست؛
'وجود دارد! شما نمی خواهد به کاپیتان اعتراض.
It'sa عنوان محترم، و شما به طور کامل آن نگاه کنید.
کاپیتان! مرد مرده است؟
حالا من از شما درخواست عادلانه است.
آیا آقا نیست مرده است؟ "خوب، از سوی دیگر، با بازگشت
بی صبری، "بله، او مرده است. سپس چه؟
کلمات اذیت کردن یک مرد مرده، کاپیتان؟
من فقط از شما درخواست عادلانه است. "آنها می تواند حافظه را از یک مرد مرده صدمه دیده،
و آنها می توانند کودکان خود را صدمه دیده است. بسیاری از کودکان تا به حال این مرد؟
'به معنی نیا، کاپیتان؟'
آنها دیگر ما صحبت کردن؟ "از سوی دیگر، با بازگشت و جنبش پای خود را، به عنوان
اگر Riderhood سرکش بود شروع به پیش از او دزدکی حرکت کردن در بدن و همچنین
روح و روان، و او را رد کردن.
"من یک دختر شنیده می شود، و یک پسر است. من برای کسب اطلاعات بخواهید، من دختر شما بخواهید؛
من ترجیح می دهم به او صحبت می کنند. آنچه کودکان Hexam را ترک کردند؟
لذت بخش، به دنبال پدرش اجازه دسترسی به پاسخ، که انسان صادقانه
بانگ زد: با تلخی بزرگ: "چرا شیطان نمی کنید پاسخ به
کاپیتان؟
شما می توانید طوطی به اندازه کافی جمع آوری هنگامی که شما را به طوطی های نظرسنجی نمی خواست، شما، یشم perwerse!
بنابراین تشویق، دلپذیر توضیح داد که تنها لیز وجود دارد، دختر در
سوال و جوانان است.
هر دو بسیار قابل احترام است، او اضافه کرد.
این وحشتناک است که هر ننگ باید به آنها متصل است، گفت: "بازدید کننده، که
در نظر گرفتن رندر مضطرب که او گل رز، و گام به پس وپیش، من من،
«محنت بار!
پیش بینی نشده؟ چگونه می تواند آن را پیش بینی می شود! '
بعد از آن او متوقف شد، و با صدای بلند پرسید: "کجا زندگی می کنند؟
دلپذیر بیشتر توضیح داد که تنها دختر بود که با پدر در اقامت
زمان مرگ تصادفی او، و او بلافاصله پس از آن quitted بود
محله.
گفت: من می دانم که مرد، من به جای آنها را در ساکن بوده است، در
زمان استنطاق. آیا می توانید بی سر و صدا را برای من پیدا کردن جایی که او
زندگی در حال حاضر؟ "
دلپذیر تا به حال بدون شک او می تواند این کار را انجام. در چه زمان، فکر کند؟
در روز است.
بازدید کننده گفت که خوب بود، و او را برای بازگشت اطلاعات، با تکیه
در آن حال به دست آمده است.
در سکوت به این Riderhood گفت و گو شرکت کرده بود، و او در حال حاضر obsequiously bespake
کاپیتان. "کاپیتان!
ذکر آنها کلمات unfort'net معدن نیا احترام، آن است که contrairily به
با مته سوراخ در نظر داشته باشید که آقا همیشه یک حقه بازی با ارزش بودند، و خط او بودند
thieving خط.
Likeways وقتی که من به آنها رفت و دو فرماندار، نوعی درخت اقاقیا وکیل و فرماندار در دومی،
با اطلاعات من، من ممکن است کمی بیش از حد مشتاق به علت عدالت،
(به آن راه دیگری قرار دهید) کمی بیش از
stimilated توسط آنها احساسات rouses که یک مرد، زمانی که دیگ پول می رود،
دست خود را به آن گلدان پول به خاطر خانواده اش است.
علاوه بر آن، من فکر می کنم شراب از آنها دو فرماندار بود - من یک hocussed می گویند
شراب، اما خز از شراب به عنوان برای ذهن elthy بود.
و یک چیز دیگر یاد می شود وجود دارد، کاپیتان.
آیا من به آنها واژه چوب زمانی که آقا بود نه بیشتر، و من می گویم جسورانه به آنها دو
استانداران، فرمانداران هر دو، WOT من اطلاع من هنوز اطلاع WOT در زمان پایین که من تو را در آغوش گرفتم
به "؟
نه، من می گوید، صادقانه و باز - بدون زدن کارتها، ذهن شما، کاپیتان - "من ممکن است
اشتباه من شده فکر کردن به آن، آن را mayn't شده اند در زمان پایین صحیح در این مورد
و آن، و من قسم می خورم به ضخامت و
نازک، من می خواهم به جریمه نظرات خوب شما این کار را rayther. "
و تا آنجا که من می دانم، این نتیجه رسیدند Riderhood آقای، راه اثبات و شواهد به
شخصیت، من actiwally ضبط خوبی از نظرات چند نفر - حتی شما
خود، کاپیتان، اگر من را در درک کلمات شما - اما من به زودی می خواهم این کار را انجام شوند forswore.
وجود دارد، در صورتی که همه این توطئه، به من خیانتکار تماس بگیرید '.
شما باید ثبت نام می کنند! این گفت بازدید کننده، مصرف بسیار کمی توجه از این سخنرانی،
بیانیه ای که کاملا نادرست و دختر فقیر باید آن را داشته باشد.
من آن را با من برای امضای شما به ارمغان بیاورد، وقتی من میام دوباره.
چه زمانی ممکن است شما انتظار می رود، سروان؟ "نپرسید Riderhood، دوباره طرز شک برانگیزی گرفتن
بین او و درب.
خیلی زود برای شما کافی است. من باید شما را نا امید نمی شود
ترسم. '' ممکن است شما مایل به ترک هر نام،
کاپیتان؟ '
"نه، نه همه. من چنین قصدی نداریم.
"" باید "است summ'at یک کلمه سخت، کاپیتان، در خواست Riderhood، هنوز هم اسید ضعیفی بوده
dodging بین او و درب، او به عنوان پیشرفته.
هنگامی که به شما می گویند یک مرد "باید" امضای این و آن و دومی، کاپیتان، او را سفارش دهید
در مورد مرتب کردن بر اساس بزرگ راه است. آیا به نظر می رسد که به خودت؟
ایستاده بود آن مرد هنوز هم، و با عصبانیت او را با چشمان خود ثابت است.
را entreated 'پدر، پدر! "لذت بخش، از دم در، با دست او را رها
لرزش عصبی در لب های او. "نیست!
آیا به دردسر نمی شود! 'به من گوش، کاپیتان، به من گوش!
من مایل به ذکر است، کاپیتان، جلو در زمان departer خود را، گفت:
رخنه Riderhood آقای، سقوط از مسیر خود خارج شده بود، خوش تیپ خود را مربوط به
پاداش.
مرد، در تن که به نظر می رسید به ترک برخی از واژه هایی مانند: "هنگامی که من به آن ادعا می کنند، گفت:
شما سگ، و مجزا درک، شما باید آن را سهم
به دنبال stedfastly در Riderhood، او یک بار دیگر گفت: در صدای کم، این بار با
مرتب کردن بر اساس تلخ تحسین از او به عنوان یک قطعه کامل از شر، چه دروغگو به شما هستند! "و،
تکان سر خود را به دو یا سه بار بر تعریف، از مغازه گذشت.
اما دلپذیر به او گفت: خوب شب با مهربانی.
مرد صادق است که زندگی خود را با عرق پیشانی خود را به دست اورد همچنان در حالت شبیه
به گیجی، تا زمانی که شیشه ای بی پا و بطری ناتمام منتقل
خود را به ذهن خود.
از ذهن او آنها را به دست خود منتقل، و به همین ترتیب منتقل گذشته از شراب
به معده اش.
وقتی که انجام شد، او را به درک روشن از خواب بیدار شد که Parroting نظرسنجی ها صرفا
شارژ با آنچه گذشته بود.
بنابراین، نمی شود بی مبالات در وظیفه خود را به عنوان پدر، او را پرتاب کرد یک جفت از دریا چکمه در
دلپذیر، که او ducked برای جلوگیری از، و سپس گریه کرد، چیزی که فقیر، با استفاده از موی او را برای
جیب، دستمال.
>
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 13
انفرادی و DUETT،
وزش باد چنان سخت است که بازدید کننده را در درب مغازه را به
تاریکی و گرد و خاک چاله Limehouse، که آن را تقریبا او را منفجر دوباره.
درب شدند کوبیدن خشونت، لامپ سوسوی یا خاموش، علائم تاب
در قاب هایشان، آب از آشیانه ها، باد پراکنده، در مورد قطره مانند پرواز
باران.
بی تفاوت نسبت به آب و هوا، و حتی آن را ترجیح می دهند به آب و هوا بهتر است خود را برای
ترخیص از خیابان، مرد او را با یک نگاه دقیق نگاه کرد.
بنابراین بسیار من می دانم، او زمزمه.
"من هرگز از آن شب، و هرگز نرفته ای، هرگز قبل از آن شب بود، اما
در نتیجه بسیار من تشخیص می دهم. من تعجب می کنم که راه ما را هنگامی که ما از آن پرتو ها آمدند
از آن مغازه.
ما را به سمت راست تبدیل شده که من تبدیل شده است، اما من می توانم بیشتر یاد.
آیا ما از این کوچه برود؟ و یا پایین آن کمی خط؟
او سعی کرد هر دو، ولی هر دو او را به همان اندازه اشتباه گرفته، و او آمد ضلالت به
همان نقطه.
من به یاد داشته باشید شدند قطب وجود دارد از پنجره های بالایی که در آن لباس شد به خشک شدن تحت فشار قرار دادند،
و من به یاد داشته باشید یک کم عمومی خانه، و صدای جریان پایین پاساژ باریک
متعلق به آن را از خراش دادن کمانچه و بر زدن پا.
اما در اینجا همه این چیزها را در خط، و در اینجا تمام این چیزها را در کوچه.
و من هیچ چیز دیگری در ذهنم بلکه یک دیوار، یک راهرو تاریک، پرواز از پله ها،
و یک اتاق است. '
او سعی کرد یک جهت جدید است، اما هیچ چیزی از آن، دیوارها، درگاه تاریک، پرواز
پله ها و اتاق ها، خیلی فراوان است.
و مانند بسیاری از افراد به طوری گیج، او دوباره و دوباره توصیف یک دایره، و متوجه شد
خود را در این نکته است که از آن او شروع شده بود.
"این مثل این است که آنچه که در روایات از فرار از زندان خوانده، گفت که او،
'که در آن مسیر کمی از فراریان در شب همیشه به نظر می رسد را به شکل
جهان گرد بزرگ، که بر روی آنها سرگردان، اگر آن را به عنوان یک قانون مخفی بود.
در اینجا او متوقف می شود الیاف قیراندود کنف مخصوص درزگیری سر، الیاف قیراندود کنف مخصوص درزگیری مرد مودار در آنها خانم دلپذیر
Riderhood، نگاه کرده و اجازه می دهد برای او که هنوز در یک پالتو دریایی پیچیده،
شد می خواهم که از دست رفته همان خواست آقای
ژولیوس Handford، به عنوان مرد هرگز مانند دیگری در این دنیا بود.
او در سینه از پوشش مو و شارب bristling جمع شده، در یک لحظه، به عنوان
باد های مورد علاقه با او را یک مکان انفرادی رفت که آن را واضح و روشن از جاروب بود
مسافران.
اما در آن لحظه او را به وزیر امور خارجه بود، وزیر آقای Boffin را.
برای جان Rokesmith، بیش از حد، به عنوان مثل همان از دست رفته می خواستم آقای جولیوس Handford به عنوان
مرد هرگز مانند دیگری در این دنیا بود.
من هیچ سرنخی به صحنه مرگ من، گفت: "او.
که این مهم در حال حاضر است.
اما پس از کشف با جسارت در اینجا در به خطر انداخته، من باید خوشحالم که
پیگیری بخشی از راه است.
که با آن عبارت منحصر به فرد او را رها جستجوی خود را، خارج از سوراخ Limehouse آمد و
راه گذشته کلیسای Limehouse. در دروازه آهنی بزرگ حیاط کلیسا
ایستاد و نگاه شوید.
او در یک برج خیلی بلند spectrally از مقاومت در برابر باد نگاه کردم، و او نگاه دور در
سنگ قبر سفید، می خواهم به اندازه کافی برای مردگان خود را در سیم پیچ، ورق، و او
شمارش نه عوارض از زنگ ساعت.
این احساس فانی بسیاری را تجربه کرده است، گفت: "او، به دنبال
کلیسا در یک شب وحشی باد می وزد، و احساس می کنید که من که بیشتر از برگزاری یک جایی در میان
از این DO مرده، زندگی می کنند و حتی به دانستن
که من دروغ به خاک سپرده شد در جایی دیگر، که آنها دروغ می گویند اینجا به خاک سپرده شده است.
هیچ چیز به من استفاده می کند به آن است.
روح بود که یک بار یک مرد را به سختی می تواند غریبه یا تنهاتر احساس، رفتن
ناشناخته در میان مردم، نسبت به من احساس می کنم. اما این طرف خیالی است
وضعیت.
این طرف واقعی، بسیار دشوار است که، هر چند من فکر می کنم هر روز، من هرگز
کاملا آن فکر می کنم. در حال حاضر، به من اجازه تعیین به آن فکر می کنم که من
برم خونه.
من می دانم که آن را فرار از من، به عنوان بسیاری از مردان - شاید اکثر مردان - فرار از فکر راه خود را
از طریق بزرگ ترین سرگشتگی خود را. من تلاش خواهم کرد تا خودم را پین به معدن.
آیا فرار از آن، جان هارمون، آن را از سر باز کردن نیست، فکر می کنم!
وقتی که من به انگلستان آمد، جذب به این کشور که من تا به حال هیچ اما اغلب
انجمن ها، حساب میراث خوب من است که مرا در بر داشت در خارج از کشور، بدبخت من
برگشتم، کاهش از پدرم
پول، کاهش حافظه پدرم، بدگمان از یک سرباز مزدور مجبور
همسر، عدم اعتماد را از قصد پدرم در thrusting که ازدواج در من،
بدگمان است که من در حال حاضر در حال رشد بود
حریص، بدگمان است که من در قدردانی slackening به 2 عزیز
دوستان بزرگوار صادقانه که تنها نور خورشید را در زندگی کودکانه من یا که از من ساخته شده بود
خواهر دل شکسته.
من برگشتم، ترسو، تقسیم در ذهن من، ترس از خودم و همه در اینجا،
شناخت چیزی جز نفرت تمام برادر که ثروت پدرم آورده بودند.
در حال حاضر، متوقف کردن، و تا کنون به آن فکر می کنم، جان هارمون است.
آیا این است؟ است که دقیقا همان طوری.
در خدمت هیئت مدیره به عنوان همسر سوم جورج Radfoot بود.
من می دانستم که هیچ چیز از او است.
نام او برای اولین بار شناخته شد برای من حدود یک هفته قبل از سفر ما، از طریق بودن من
مواجه توسط یکی از کارمندان کشتی عامل به عنوان "آقای Radfoot."
یک روز وقتی که من روی به دنبال آماده سازی من رفته بود، و کارمند بود.
پشت سر من که من بر روی عرشه ایستاده بود، من بر روی شانه ها شنود گذاشته و گفت: "آقای راد، پا،
در اینجا نگاه کنید، "با اشاره به برخی مقالات که او را در دست او بود.
و نام من برای اولین بار به Radfoot شناخته شد، از طریق یکی دیگر از فروشنده در داخل یک یا دو روز،
و در حالی که کشتی هنوز در بندر بود، پشت سر او، ضربه زدن به او را بر روی شانه
و شروع، "من فرمودید، آقای هارمون -
من معتقدم که ما به طور یکسان به صورت فله و قد بود، اما در غیر این صورت نیست، و نبود
کاملا یکسان است، حتی در کسانی که از جهات، هنگامی که ما باهم بودیم و می تواند
مقایسه شده است.
با این حال، یک کلمه خوش مشرب یا دو بر روی این اشتباهات معرفی آسان شد
بین ما، و آب و هوا گرم بود، و او به من کمک کرد تا کابین سرد بر روی عرشه در کنار
خود، و اولین مدرسه خود را در شده بود
بروکسل به عنوان معدن بوده است و او تا به حال آموخته فرانسه که من تا به حال آن را آموخته، و او
سابقه کمی از خود به ارتباط - تنها خدا می داند چقدر از آن درست است، و چگونه
بسیاری از آن غلط - که شباهت آن به معدن است.
من ملوان بوده است.
بنابراین ما با هم محرمانه بود، و به راحتی در عین حال، چون او و هر
یکی در هیئت مدیره است که توسط شایعه به طور کلی شناخته شده بود و آنچه که من در سفر به انگلستان
برای.
درجه و ابزار، او به دانش از ناآرامی من از ذهن آمد، و از
تنظیمات خود را در آن زمان در جهت تمایل برای دیدن و تشکیل برخی از قضاوت
از همسر اختصاص داده شده، قبل از اینکه او می تواند
احتمالا من برای خودم می دانم و همچنین سعی کنید به خانم Boffin و دادن او تعجب خوشحالم.
بنابراین طرح از ما لباس ملوانان مشترک ساخته شده بود (به عنوان او قادر به
راهنمای من در مورد لندن)، و پرتاب خود را در محله بلا Wilfer را،
و تلاش خود را در راه خود را قرار دهید، و
انجام هر فرصت ممکن است در نقطه ای به نفع و دیدن آنچه از آن آمد.
اگر هیچ چیز از آن آمد، من باید بدون خاموش بدتر خواهد بود و صرفا وجود داشته باشد کوتاه
تاخیر در من خودم مراجعه کننده به نوعی درخت اقاقیا.
من تمام این حقایق درست است؟ بله.
همه آنها با دقت راست. مزیت او در همه این بود، که برای
زمان من بود از دست داده می شود.
ممکن است برای یک روز یا دو روز باشد، اما باید دید در فرود را از دست داده، و یا
به رسمیت شناختن، پیش بینی، و عدم وجود نخواهد داشت.
بنابراین، من با کیف من در دست من disembarked - به عنوان Potterson مباشر و آقای
یعقوب Kibble شخص مسافر پس از آن به یاد - و برای او در تاریکی منتظر
که توسط کلیسای Limehouse بسیار است که در حال حاضر پشت سر من است.
همانطور که من همیشه دوری کردند تا به حال بندر لندن، من تنها کلیسا را از طریق او می دانستند
با اشاره به مارپیچ خود را در هیئت مدیره.
شاید ممکن است به یاد می آورند، اگر آن را هر خوب را امتحان کنید، که من به آن رفت و به تنهایی بود
از رودخانه، اما ما دو تا از آن را به مغازه Riderhood رفت، من نمی دانم - هر
از من می دانم که چیزی است که چرخش ما را گرفت و دو برابر ما ساخته شده، بعد از ما آن را ترک کرد.
راه عمدا اشتباه شد، بدون شک.
اما اجازه دهید من در فکر حقایق، و جلوگیری از به اشتباه آنها را با من
گمانه.
این که آیا او به من راه راست یا راه کج گرفت، چه است که به هدف
در حال حاضر؟ ثابت، جان هارمون.
هنگامی که ما در Riderhood را متوقف و از او خواست که ارقه یک یا دو سوال،
purporting به مراجعه به خانه های مسکن است که در آن اقامت وجود دارد
ما، به حال من کمترین سوء ظن را از او؟
ندارد. مطمئنا هیچ کدام تا پس از آن زمانی که من برگزار شد
سرنخ.
من فکر می کنم او باید از Riderhood در یک مقاله، دارو، و یا هر چه که بود، که کردم
پس از آن من stupefied، اما من به دور از اطمینان حاصل کنید.
من احساس امنیت در شارژ او را به شب همدم قدیمی در شرارت بود
بین آنها را.
صمیمیت undisguised خود، و شخصیت من در حال حاضر می دانیم Riderhood به خرس،
که نه در همه پرماجرا ساخته شده است. اما من در مورد این دارو مشخص نیست.
فکر کردن در شرایطی که به نظر من سوء ظن من، آنها تنها دو.
اول: من به یاد داشته باشید خود را تغییر کاغذ تاشده کوچک از یک جیب به دیگری، بعد از ما
بیرون آمد، که او را لمس کرد نه قبل از.
دوم: من در حال حاضر می دانیم های Riderhood قبلا در نگران
سرقت از ملوان بخت برگشته، به چه کسی چنین برخی از زهر داده شده بود.
این اعتقاد من است که ما می توانیم یک مایل از آن مغازه نرفته، قبل از ما آمد
به دیوار، راهرو تاریک، پرواز از پله ها و اتاق.
به خصوص شب بود تاریک و باران سخت.
همانطور که من فکر می کنم شرایط، من می شنوم پاشش باران روی کف خیابان سنگ
از پاساژ، که تحت پوشش نبود.
اتاق مشرف رودخانه یا حوض یا نهر، و جزر و مد بود.
که از آن زمان به آن نقطه برخوردار است، من ساعت می دانیم که باید آن را
در مورد کم آب بوده، اما در حالی که قهوه داشت آماده می شد، من به خود جلب کرد پشت پرده
(یک پرده به رنگ قهوه ای تیره)، و، به دنبال
می دانستم که توسط نوع انعکاس به زیر، از چند چراغ همسایه، که آنها
منعکس شده در گل و لای جزر و مدی است. او زیر بازوی او یک کیسه بوم انجام شده بود،
حاوی یک دست کت و شلوار لباس خود را.
من تا به حال هیچ تغییر لباس های خارجی با من، که من برای خرید slops بود.
"شما بسیار مرطوب است، آقای هارمون» - من می توانم بشنوم که او را گفت - "و من کاملا خشک و در زیر این
خوب پوشش ضد آب است.
قرار بر این لباس من است. شما ممکن است تلاش آنها را پیدا کنید که آنها را
هدف خود را به فردا، و همچنین به عنوان slops منظور شما برای خرید، یا بهتر پاسخ دهید.
در حالی که شما تغییر کند، من قهوه داغ است. عجله بسر می رسانید "
هنگامی که او آمد، من تا به حال لباس های خود را، و یک مرد سیاه پوست با او وجود دارد، پوشیدن
کت کتانی، مثل مباشر، که سیگار کشیدن قهوه را روی میز را در یک سینی قرار داده و
به من نگاه کرد هرگز.
من تا کنون تحت اللفظی و دقیق است؟ خوانش دقیق، و من مطمئن هستم.
در حال حاضر، من به برداشت مریض و آشفته عبور، آنها خیلی قوی هستند، که من
تکیه بر آنها، اما فاصله ای که بین آنها وجود دارد که هیچ چیزی در مورد من می دانم، و
آنها توسط هر ایده از زمان نفوذ.
من تا به حال نوشید برخی از قهوه، زمانی که به حس من از نزد او شروع به تورم فوق العاده، و
چیزی از من خواست به او عجله. ما تا به حال مبارزه در نزدیکی درب.
او از من، از طریق من نمی دانستند که در آن به اعتصاب، در دور چرخش
اتاق و چشمک زن از شعله های آتش از آتش در بین ما است.
من کاهش یافته است.
دروغ گفتن ناتوان بر روی زمین، من بیش از یک پا تبدیل شد.
من گردن به گوشه ای کشیده شده است. شنیدم مردان صحبت می کنند با هم.
من بیش از پای دیگر تبدیل شده بود.
من تو را دیدم یکی از چهره های مثل خودم در لباس من دراز کشیده روی تخت با لباس.
چه ممکن است، برای هر چیزی من می دانستم، سکوت روز، هفته، ماه، سال،
توسط یک کشتی خشونت آمیز از مردان در سراسر اتاق شکسته شده است.
شکل مثل خودم، دروغ را و چمدان را در دست خود من بود.
من پیموده بود پس از سقوط بیش از. من شنیدم سر و صدا می وزد، و فکر می
چوب، برش قطع یک درخت است.
من می توانم گفت که نام من جان هارمون - من نمی توانست تصور -
آن را نمی دانید - اما وقتی شنیدم می وزد، من برش چوب و تبر او فکر،
و تا به حال برخی از ایده مرده است که در جنگل خوابیده بود.
این است که هنوز هم درست است؟
هنوز هم درست است، به استثنای که من احتمالا می تواند آن را بیان به خودم
بدون استفاده از کلمه I. اما اول نیست
اما هیچ چیز مانند من وجود دارد، در درون دانش من.
این تنها پس از یک اسلاید رو به پایین از طریق چیزی شبیه به یک لوله بود، و پس از آن بزرگ
سر و صدا و درخشان و آمیزش را به عنوان آتش سوزی، که آگاهی آمد بر من،
این غرق شدن جان هارمون است!
جان هارمون، مبارزه برای زندگی خود. جان هارمون، در بهشت و نجات
خود را! "
من فکر می کنم گریه کردن با صدای بلند در عذاب بزرگ، و پس از آن سنگین نفرت انگیز
چیزی نامفهوم از میان رفت، و من آن بود که تنها در تلاش وجود دارد
آب است.
"من بسیار ضعیف بود و ضعف می کند، با خواب آلودگی ناگوار مظلوم و رانندگی سریع
با جزر و مد.
به دنبال بیش از آب سیاه و سفید، مسابقه چراغ گذشته من در این دو بانک را دیدم
رودخانه، اگر آنها به عنوان مشتاق بودند که بری و من رو ترک کنی در تاریکی در حال مرگ است.
جزر و مد در حال اجرا بود، اما من می دانستم که هیچ چیزی از بالا یا پایین.
زمانی که خودم هدایت با خیال راحت با کمک بهشت قبل از مجموعه ای شدید
من در گذشته گرفتار در یک قایق لنگر، آب، یکی از ردیف قایق در جاده بود، من
مکیده زیر او، و آمد، فقط زنده است، در طرف دیگر.
بود من مدت ها در آب؟ به اندازه کافی بلند به قلب سرد، اما
من نمی دانم چه مدت است.
اما سرد بود و مهربان، آن شب هوا سرد بود و باران که ترمیم
مرا از غش کردن در سنگ از جاده.
آنها به طور طبیعی من تصور به در، مست، سرنگون کرده اند وقتی به خانه عمومی رخنه کرد
آن را به، برای من مفهوم نیست که در آن من بود، و نه می تواند بیان - از طریق
سم که من بی شعور داشتن ساخته شده بود
تحت تاثیر سخنرانی من - و من قرار است شب به شب گذشته، آن گونه که بود
هنوز تاریک و باران. اما من بیست و چهار ساعت از دست داده بود.
"من چک محاسبه اغلب، و آن را باید دو شب که من دراز شده اند
دوره نقاهت بعد در آن خانه عمومی. اجازه بدهید من را ببینید.
بله.
من مطمئن هستم که بود در حالی که من در این بستر وجود دارد غیر روحانی، که فکر وارد سر من از
تبدیل خطر من را از طریق تصویب کرده بود، به حساب برای برخی از زمان قرار
به طرز مرموزی ناپدید شده اند، و اثبات بلا.
ترس از ما در یکی اجباری، و تداوم سرنوشتی که
به نظر می رسید به ثروت پدرم افتاده اند - سرنوشت که آنها باید خود را برای رهبری
چیزی جز شر - قوی بر اخلاق بود
بزدلی و ترسویی است که مربوط با خواهر فقیر من از دوران کودکی من است.
در این ساعت می توانید آن طرف رودخانه جایی که من بهبود درک نمی
ساحل، که طرف مقابل به آن که من دچار نیرنگ شده بود، من باید هرگز
درک آن.
حتی در این لحظه، در حالی که من را ترک رودخانه را پشت سر من، رفتن به خانه، نمی توانم
تصور آن که میان من و آن نقطه ای، و یا دریا است که در آن است نمیچرخد.
اما این به آن فکر نشده است، این جهش به زمان حال است.
"من می توانستم آن را انجام داده است، اما برای ثروت در کمربند ضد آب دور من
بدن است.
ثروت بزرگ، چهل و پوند عجیب و غریب برای وارث صد و عجیب و غریب
هزار! اما به اندازه کافی بود.
بدون آن من باید خودم را افشا کرده است.
بدون آن، من می توانم به آن قهوه خانه محاسبات هرگز از دست رفته و یا گرفته شده خانم
مسافرخانه Wilfer.
چند روز 12 که در هتل زندگی می کردند، قبل از اینکه شب وقتی دیدم جسد
Radfoot در ایستگاه پلیس.
وحشت روانی غیر قابل بیان که من در زیر زحمت کشیده، به عنوان یکی از عواقب
سم، باعث می شود که فاصله به نظر می رسد تا حد زیادی طولانی تر، اما من می دانم که نمی تواند
شده است دیگر.
که درد و رنج به تدریج ضعیف و ضعیف از، است و تنها بر من می آیند
توسط شروع می شود، و من امیدوارم که من از آن در حال حاضر، اما حتی در حال حاضر، من گاهی اوقات به
فکر می کنم، خودم را محدود، و توقف قبل از
صحبت کردن، یا من می توانم من می خواهم بگویم می گویند.
باز هم پرسه زدن به دور از فکر آن به پایان است.
این است که تا کنون به پایان است که من نیازی به وسوسه شکسته شدن نیست.
در حال حاضر، در راست! "من به بررسی روزنامه های هر روز برای
بشارت ده بود که من از دست رفته، اما دیدم هیچ.
بیرون رفتن از آن شب به راه رفتن (برای من نگه داشته بازنشسته شد در حالی که آن را نور)، که من پیدا کردم
جمعیت گرد هم دور اعلان شده در وایت هال.
آن را توصیف خودم، جان هارمون، به عنوان مرده و قطع عضو در رودخانه تحت
شرایط از سوء ظن قوی، به توصیف لباس من، توصیف مقالات چاپ شده در
جیب من، و اظهار داشت که من برای به رسمیت شناختن خوابیده بود.
در راه وحشی بی پروا شتاب زده به من وجود دارد، و در آنجا - با ترس و وحشت از مرگ
را فراری دادند، قبل از چشم من در هولناک ترین شکل آن، افزوده شده به غیر ممکن
وحشت عذاب من در آن زمان هنگامی که
چیزهای سمی قوی در من بود - من درک که Radfoot به قتل رسیده بودند
برخی از دست ناشناخته برای پول که او را من به قتل رسیده اند، و
احتمالا ما هر دو به ضرب گلوله کشته شده
رودخانه از همان محل تاریک به جزر و مد تاریک، زمانی که جریان عمیق زد
و قوی.
آن شب من تقریبا داد تا رمز و راز من، هر چند گمان هیچ کس می تواند بدون ارائه
اطلاعات، می دانستم که هیچ را نجات دهد که مرد به قتل رسیده بود، اما
Radfoot.
روز بعد در حالی که من تردید، و روز بعد در حالی که من تردید، به نظر می رسید آن را به عنوان اگر
کل کشور به من مرده انجام شد.
استنطاق اعلام کرد من مرده است، دولت اعلام کرد من مرده، من می توانم
گوش دادن در پای بخاری من به مدت پنج دقیقه به صداهای بیرونی، اما آن را به من متحمل شد
گوش که من مرده بود.
پس جان هارمون درگذشت، و ژولیوس Handford ناپدید شد، و از جان Rokesmith متولد شد.
قصد جان Rokesmith به شب شده است برای تعمیر یک اشتباه که او هرگز نتوانست
ممکن است تصور، در آینده را به گوش خود را از طریق نوعی درخت اقاقیا بحث مربوط به او،
و او هر توجه به درمان محدود است.
در آن قصد جان Rokesmith خواهد مقاومت، به عنوان وظیفه خود است.
در حال حاضر، از آن همه فکر؟
در این زمان؟ هیچ چیز حذف شده؟
نه، هیچ چیز نیست. اما فراتر از این زمان؟
به آن فکر می کنم از طریق آینده، سخت تر هر چند کار بسیار کوتاه تر نسبت به
فکر می کنم آن را در گذشته است. جان هارمون مرده است.
جان هارمون باید به زندگی؟
اگر بله، چرا؟ اگر نه، چرا؟
"نگاهی بله، برای اولین بار.
برای روشن عدالت انسانی در رابطه با جرم از یکی فراتر از آن hero اینکه چه کسی قهرمان ممکن است
زندگی مادر.
آن را با چراغ دفع سنگ، پرواز از پله ها، قهوه ای روشن
پنجره پرده، و یک مرد سیاه پوست است.
برای آمدن به در اختیار داشتن پول پدر من است، و با آن sordidly برای خرید
موجودی زیبا که من دوست دارم - من می توانم آن را کمک نمی کند، دلیل است که چیزی برای انجام با آن؛
من او را دوست دارم در برابر دلیل - که به عنوان
به زودی من را به خاطر خودم دوست دارم، او به عنوان گدا در گوشه عشق.
استفاده از پول، و چه شایسته از سوء استفاده های قدیمی خود را!
در حال حاضر، را ندارد.
دلیل این که چرا جان هارمون نباید رسیدن به زندگی است.
از آنجا که او منفعلانه اجازه این عزیز دوستان وفادار به تصویب
در اختیار داشتن اموال.
از آنجا که می بیند و آنها را با آن خوشحال می کند، استفاده مناسب از آن، effacing قدیمی زنگ و
لکه دار کردن در پول. از آنجا که آنها را عملا به تصویب رسید بلا،
و برای او فراهم کند.
از آنجا که محبت به اندازه کافی در طبیعت خود، گرما و به اندازه کافی در قلب او وجود دارد،
توسعه به چیزی enduringly خوب، در شرایط مطلوب است.
از آنجا که گسل او شده اند جای خود را در اراده پدرم شدت یافته است و او است
در حال حاضر رو به رشد بهتر.
از آنجا که ازدواج او با جان هارمون، پس از آنچه که من از لب های خود را شنیده،
مسخره تکان دهنده خواهد بود، که هم او و هم من همیشه باید آگاه باشد، و
که او را در ذهن او کاهش می یابد، و من در معدن، و هر یک از ما در دیگران.
از آنجا که اگر جان هارمون به زندگی می آید و با او ازدواج می کند، ملک می افتد به
بسیار دست که آن را نگه دارید.
چه داشته باشم؟
مرده پیدا کرده اند، من هنوز هم به عنوان دوستان واقعی عمر من به عنوان مناقصه و به عنوان حق
وفادار زمانی که من زنده بود، و ساخت حافظه من انگیزه ای برای اقدامات انجام شده در
نام من.
مرده، من آنها را در بر داشت زمانی که آنها ممکن است slighted نام من، و greedily گذشت
بر سر قبر من به راحتی و ثروت، طولانی شده توسط راه، مانند کودکان بی ریا،
به یاد عشق خود را برای من وقتی که من یک کودک فقیر وحشت زده بود.
مرده، من از زن که همسر من بوده است اگر من زندگی می کرده اند، شنیده
حقیقت شورش است که من باید او را خریداری شده، مراقبت از هیچ چیز برای من، به عنوان یک
سلطان خریداری می برده است.
چه داشته باشم؟ اگر مرده را می دانید، و یا نمی دانم، چگونه
زندگی می کنند استفاده از آنها را، که در میان میزبان مرده پیدا کرده است یک بی طرف
وفاداری بر روی زمین از من؟
که به اندازه کافی برای من نیست؟ اگر من پشت آمده بود، این موجودات شریف
من استقبال، گریستم بر من، همه چیز را به من داده شده تا با شادی.
من نیامدم دوباره، و آنها را دست نخورده به جای من گذشت.
اجازه دهید آنها را در آن استراحت کنید، و اجازه بلا بقیه در مخصوص اوست.
'چه دوره برای من پس از آن؟
این.
برای زندگی همان زندگی آرام وزیر، به دقت اجتناب از احتمال به رسمیت شناختن،
تا زمانی که آنها باید تبدیل شده اند به حالت تغییر یافته آنها عادت کرده اند، و
تا ازدحام زیادی از کلاهبرداران تحت نام های بسیاری باید طعمه های جدیدتر.
در آن زمان، روش من ایجاد از طریق تمام امور، و با آن
هر روز درد جدید را به هر دو آنها را آشنا خواهد شد، ممکن است من امید،
دستگاه در چنین دستور کار که آنها می توانند آن را فعال نگهدارد.
من می دانم که نیاز دارم اما سخاوت خود را بپرسید، به.
هنگامی که زمان مناسب می آید، من از شما خواهند خواست بیش از من در مسیر سابق من جایگزین
زندگی و جان Rokesmith باید آن را به عنوان آج contentedly که او ممکن است.
اما جان هارمون باید برنگرد.
ممکن است که من در روز آمد دور، هرگز، هر گونه سوء تفاهم ضعیف که بلا
ممکن است در هر احتمالی، از من به خاطر خود من گرفته شده من به سادگی خواسته بود او را،
من به سادگی به او بپرسید: اثبات فراتر از همه سوال من در حال حاضر می دانیم خیلی خوب است.
و هم اکنون تمام فکر، از آغاز تا پایان، و ذهن من است
آسان تر است.
عمیقا به آن مشغول بود مرد مرده زنده، در نتیجه شود ارتباط با خود، که
او نه باد و نه راه را در نظر گرفته بود، و جمهوری سابق مقاومت بود
او به طور غریزی به عنوان دومی را دنبال کرده است.
، او ایستاده بود اما در حال حاضر به شهر می آیند، جایی که یک مربی ایستادن وجود دارد
مردد که آیا برای رفتن به مسافرخانه خود، و یا اول به خانه آقای Boffin را.
او تصمیم گرفت تا به دور از خانه، با این استدلال، او به عنوان انجام پالتو خود را بر
بازوی خود را، که آن را کمتر به احتمال زیاد برای جلب توجه اگر به سمت چپ وجود دارد، اگر به گرفته
هالووی: هر دو Wilfer خانم و خانم Lavinia
ravenously کنجکاو لمس کردن هر مقاله ای که در آن ساکن ایستاده بود
برخوردار است.
پس از رسیدن به خانه، او متوجه شد که آقای و خانم Boffin در اما خانم Wilfer
در طراحی اتاق.
خانم Wilfer در خانه بود، باقی مانده است در نتیجه احساس خیلی خوب و
در شب نپرسید اگر آقای Rokesmith بودند در اتاق خود.
تعارف من را به دست Wilfer، و می گویند من اینجا هستم.
تعارف خانم Wilfer در عوض آمد، و اگر آن را بیش از حد نه
مشکل، آقای Rokesmith خیلی مهربان به عنوان آمد تا قبل از او رفت؟
این بیش از حد مشکل نیست، و آقای Rokesmith آمد.
آه، او خیلی زیبا به نظر می رسید، او خیلی، خیلی زیبا!
اگر پدر مرحوم جان هارمون داشت، اما از خروج از پول خود را بدون قید و شرط خود را به
پسر، و اگر پسر خود را در این دختر دوست داشتنی برای خود داشت، اما روشن بود و
شادی را به دوست داشتن خود را به عنوان به عنوان دوست داشتنی!
عزیز من! آیا شما خوب نیست، آقای Rokesmith؟
بله، کاملا.
من متاسفم برای شنیدن، زمانی که من در آمد، که نبودند.
"هیچ چیز صرف.
من تا به حال سردرد - رفته - و برای تئاتر داغ کاملا مناسب نیست، بنابراین من در ماند
صفحه نخست. من تو را پرسید که اگر شما خوب نیست، زیرا
شما نگاه کنید خیلی سفید است.
"آیا من؟ من تا به حال شب مشغول است.
او قبل از آتش سوزی در عثمانی کم بود، با کمی گوهر درخشان از جدول و
کتاب او و کار او را، در کنار او.
آه! چه زندگی متفاوت مرحوم جان هارمون، اگر خوشحال خود بوده است
امتیاز را به مکان خود را بر اساس آن عثمانی، و رسم دست خود را در مورد آن کمر،
و می گویند: "من امیدوارم که آن زمان تا به مدت طولانی بدون من بوده است؟
الهه صفحه اصلی شما نگاه کنید، عزیزم!
اما، در حال حاضر Rokesmith جان، به دور از مرحوم جان هارمون برداشته شده است، باقی مانده است
ایستاده در راه دور. فاصله کمی در رابطه با فضا، اما
فاصله زیادی در مورد جدایی.
آقای Rokesmith، گفت: بلا، گرفتن کار او، و بازرسی آن در تمام طول
گوشه و کنار، من می خواستم چیزی برای گفتن به شما وقتی که من می تواند این فرصت را داشته باشند، به عنوان یک
توضیح به همین دلیل من به شما بی ادب بود روز دیگر.
شما حق ندارند فکر می کنم بد من، آقا.
راه کمی تیز است که در آن او darted نگاه به او، نیمی از حساسیت نفر مجروح و
1/2 pettishly، می توانست بسیار توسط مرحوم جان هارمون تحسین است.
شما نمی دانید که چگونه به خوبی تو فکر می کنم، دوشیزه Wilfer.
به راستی، شما باید یک نظر بسیار بالا از من، آقای Rokesmith، زمانی که فکر می کنید که
در رفاه من غافل و فراموش خانه قدیمی من است.
آیا به اعتقاد من است؟
شما بود، آقا، در هر حال، بازگشت بلا.
"من در زمان آزادی به یاد شما را از حذف کمی که در آن افتاده بود -
insensibly و به طور طبیعی کاهش یافته است.
بیش از آن بود. "و درخواست می کنم تا از شما بپرسیم، Rokesmith آقای،
بلا، گفت: «چرا شما در زمان است که آزادی - من امیدوارم که هیچ جرم در عبارت وجود دارد؟
خود را، به یاد داشته باشید.
از آنجا که من واقعا، عمیقا، عمیقا در شما علاقه مند، خانم Wilfer.
از آنجا که من آرزو می کنم به شما همیشه در بهترین حالت.
از آنجا که من - باید بروم بر روی '؟
نه، آقا، بازگشت بلا، با چهره در حال سوختن، به شما گفته اند که بیش از اندازه کافی.
تمنا می کنم، التماس می کنم که شما نمی خواهد رفت. اگر شما هر بخشندگی و سخاوت، هر افتخار، شما
هیچ می گویند
مرحوم جان هارمون، به دنبال در صورت افتخار با چشم به پایین ریخته گری، و در
تنفس سریع آن را به عنوان سقوط از موهای قهوه ای روشن بر گردن زیبا را هم زده،
احتمالا باقی مانده اند سکوت.
من آرزو دارم با شما صحبت کنم، آقا، گفت: بلا، یک بار برای همه، و من نمی دانم که چه کاری انجام دهید
آن است.
من در اینجا این همه شب نشسته، می خواهند با شما صحبت کنم، و تعیین کننده به صحبت می کنند
به شما و احساس که من باید. من برای یک لحظه التماس.
وی همچنان ساکت و آروم، و او باقی ماند که با سر و صورت خود را برطرف، گاهی اوقات کمی
جنبش به عنوان اگر او را روشن کرده و صحبت می کنند. او در طول کار را انجام دادند.
شما می دانید که چگونه من واقع شده در اینجا، آقا، و شما می دانید که چگونه من در خانه واقع شده است.
من باید به شما برای خودم صحبت می کنند، از آنجا که هیچ کس در مورد من چه کسی می تواند درخواست برای انجام این کار وجود دارد
است.
سخاوتمند است در شما نیست، آن را در شما محترم نیست، به خودتان انجام
سمت من شما انجام دهد. 'آیا آن لئیم یا بیشرمی به
اختصاص داده شده به شما مجذوب شده توسط شما؟
'مضحک' گفت: بلا. مرحوم جان هارمون ممکن است تصور آن
نه یک کلمه تحقیر و بلند از انکار.
من اکنون احساس می کنید مجبور به رفتن در، دنبال وزیر امور خارجه، هر چند آن را فقط در خود بود
توضیح و دفاع از خود است.
من امیدوارم که دوشیزه Wilfer، آن است که unpardonable نیست - حتی در من - به صادق
اعلام سرسپردگی صادقانه به شما خواهد شد. 'اعلام صادقانه! تکرار بلا،
با تاکید است.
است آن را در غیر این صورت من باید درخواست، آقا، گفت: بلا، به دست گرفتن
پناه در لمس تنفر موقع، که من را نمی توان مورد پرسش.
شما باید به من اگر کاهش متقابل مورد بررسی قرار بهانه.
اوه، دوشیزه Wilfer، این است که به سختی خیریه.
من از شما درخواست چیزی جز تاکید خود را نشان می دهد.
با این حال، حتی به این سوال من از قانون مستثنی کردن. اما آنچه که من اعلام کرده اند، ایستاده، من را
توسط.
من می توانم اعتراف جدی و وابستگی شدید به شما من را به خاطر آورید، و من ندارم
به یاد آن "من آن را رد، آقا، گفت:" بلا.
من باید کور و کر است اگر من برای پاسخ نمی شد.
ببخش جرم من، آن را حمل مجازات خود را با آن است.
چه مجازات؟ پرسید: "بلا.
"در حال حاضر من هیچ استقامتی است؟ اما ببخشید، من نباید به
بررسی دوباره.
استفاده شما از یک کلمه شتابزده از من، بلا با یک نیش کمی از گفت
سرزنش خود را به من به نظر می رسد - من نمی دانم چه.
من بدون در نظر گرفتن صحبت کرد زمانی که من از آن استفاده می شود.
در صورتی که بد بود، من متاسفم، اما شما آن را تکرار پس از بررسی و که به نظر می رسد
من را به حداقل بهتر باشد.
برای بقیه، تمنا می کنم، التماس می کنم ممکن است آقای Rokesmith، که پایان این وجود دارد
بین ما، در حال حاضر و برای همیشه است. "در حال حاضر و برای همیشه، تکرار شده است.
: بله. من به شما تقاضا، آقا، بلا با روح افزایش اقدام، نه به
دنبال من.
من به شما درخواست تجدید نظر به امکان استفاده از موقعیت خود را در این خانه را
موقعیت در آن ناراحت کننده و ناخوشایندی.
من به شما درخواست تجدید نظر به قطع عادت خود را از ساخت نابجا توجه خود را به عنوان
ساده به خانم Boffin به من. 'آیا من کار را انجام دهید؟ "
بلا "پاسخ داد: من فکر می کنم باید داشته باشید، '.
در هر صورت، این تقصیر شما نیست اگر شما آقای Rokesmith، نه.
"من امیدوارم که شما در این تصور اشتباه هستند. من باید بسیار متاسفم به توجیه
آن است.
من فکر می کنم من نیست. برای آینده است، بدون درک وجود دارد.
این همه بیش از حد است. "من رها به آن را بشنوند، گفت:
بلا.
"من دور دیگر در زندگی، و به همین دلیل باید خود را هدر دادی؟
"مال من است، گفت: وزیر امور خارجه است. 'زندگی من!'
لحن کنجکاو او باعث بلا به در لبخندی کنجکاو است که با او گفت: نگاه.
او به عنوان نگاه به عقب رفته بود.
ببخشید من، Wilfer خانم اقدام، هنگامی که چشمان خود را ملاقات کرد؛ شما استفاده کرده اند
کلمات سخت، که من شک نیست که شما باید در ذهن خود توجیه، که من
درک نمی کنم.
خسیس و بیشرمی. در چه؟
من ترجیح می دهم از او خواسته نشود، گفت: بلا، haughtily نگاه کردن.
"من ترجیح می دهند که نمی خوای، اما سوال این است که بر من تحمیل شده است.
لطفا توضیح، یا اگر نه مهربانی، عادلانه است.
اوه، آقا! "گفت: بلا، بالا بردن چشمان او به او، پس از یک مبارزه کمی به اجتناب کردن از،
است آن را سخاوتمندانه و محترم به استفاده از قدرت که به نفع شما و آقای
خانم Boffin و توانایی خود را در محل خود را به شما بدهد، در برابر من؟
بر علیه شما؟
"آیا آن را سخاوتمندانه و محترم به شکل یک طرح برای آوردن به تدریج نفوذ خود را
به تحمل بر یک دست کت و شلوار که من شما را نشان داده است که من دوست ندارم، و من به شما بگویم
که من کاملا رد
مرحوم جان هارمون را متحمل معامله خوب است، اما او را به قطع
قلب چنین سوء ظن به عنوان این است.
آیا آن را سخاوتمندانه و محترم به قدم به محل خود را - اگر شما چنین است، برای من
نمی دانم که شما انجام داد، و من امیدوارم که شما - پیش بینی، یا دانستن از قبل،
که من اینجا می آیند، طراحی و به من در این نقطه ضعف؟
وزیر امور خارجه گفت: "این نقطه ضعف متوسط و بی رحمانه، '.
بله، موافقت بلا.
وزیر سکوت را برای مدتی نگه داشته و پس از آن صرفا گفت: 'شما کاملا
اشتباه، فراموش Wilfer زیبا اشتباه گرفته شود.
من نمی توانم بگویم، با این حال، آن است که تقصیر شما است.
اگر من مستحق چیزها را بهتر از شما هستند، شما آن را نمی دانم.
حداقل، آقا، retorted بلا، با خشم های قدیمی خود را افزایش، "شما می دانید
سابقه بودن من در اینجا و در همه حال.
من شنیده ام آقای Boffin می گویند که شما استاد از هر خط و کلمه است که خواهد شد،
شما به عنوان استاد تمام امور خود است.
شد و این کافی نیست که من باید شده اند خواست دور، مانند یک اسب یا سگ،
یا یک پرنده است، اما باید به شما بیش از حد دور از من در ذهن خود را شروع، و حدس و گمان
در من، به زودی که من تا به حال متوقف شده به بحث و از این خنده از شهر؟
من که تا کنون ساخته شده است اموال از غریبه؟
باور کن، 'بازگشت وزیر امور خارجه، "شما زیبا و اشتباه است.
بلا "جواب داد: من باید خوشحالم که آن را می دانم، '.
من شک ندارم اگر شما هرگز.
خوب شب البته باید مراقب باشید برای پنهان کردن هر
رگه هایی از این مصاحبه از آقای و Boffin خانم، تا زمانی که من اینجا باقی می ماند.
به من اعتماد کن، شما از گله و شکایت برای همیشه به پایان رسیده است.
"من خوشحالم من صحبت کرده اند، پس از آن، آقای Rokesmith.
بوده است دردناک و دشوار است، اما آن انجام شده است.
اگر من به شما صدمه دیده اند، من امیدوارم که شما مرا خواهد بخشید.
من بی تجربه و بی پروا، و کمی خراب شده اند، اما من واقعا هستم
آنقدر بد که من به جرات می گفت من ظاهر می شود، یا به عنوان شما به من فکر می کنم نیست.
او quitted اتاق هنگامی که بلا بود گفت که این، توبه پذیر در متناقض عمدی او
راه.
سمت چپ به تنهایی، او خودش را انداخت در عثمانی خود را، و گفت: من نمی دانم
زن دوست داشتنی، مانند یک اژدها بود! '
سپس، او برخاست و در شیشه نگاه کرد و به تصویر خود را گفت، 'شما شده اند
مثبت تورم ویژگی های خود را، به شما کمی احمق
سپس، او در زمان پیاده روی بی تاب به انتهای دیگر اتاق و پشت، و گفت،
"من آرزو می کنم پا به بحث در مورد ازدواج حریص بود، اما او بهتر است به دور،
فقیر عزیز، برای من می دانم که من باید موهای خود را اگر او را بکشد.
و سپس او پرتاب کرد، کار او را از شما دور، و کتاب خود را پس از آن انداخت، و نشستم و hummed
لحن، و آن hummed از لحن، و کج خلقی با آن است.
و تو جان Rokesmith، چه می کرد؟
او به اتاق خود رفت و به خاک سپرده شد جان هارمون بسیاری اضافی fathoms عمیق.
او کلاه خود، و رفت، و او به عنوان به هالووی رفت یا هر جای دیگری - و نه در
تمام minding که در آن - تپه بر تپه زمین بیش از قبر جان هارمون نشانه رفته است.
راه رفتن او بود او را تا سپیده دم روز در منزل حضور نداشت.
و چنان گرفتار او شده بود تمام شب، ستون و ستون وزن بر وزن زمین
در بالای قبر جان هارمون، که در آن زمان جان هارمون دراز دفن شده در زیر یک کل
دامنه آلپ و هنوز هم خادم
Rokesmith کوه بر او انباشته شده است، روشن کار خود را با نوحه سرایی
او را بپوشانید، خرد او، او را!
>