Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پنجم ماجرای Roadman Spectacled،
تاج از گذر نشسته و سهام از سمت من گرفت.
پشت به من بود که بالا رفتن از جاده را از طریق یک شکاف طولانی در تپه، که بود
گلن بالا برخی از رودخانه قابل توجه است.
در مقابل، فضای هموار و تخت شاید مایل بود، همه با باطلاق سوراخ حفره دار و خشن با
tussocks، و سپس فراتر از آن جاده ها به شدت پایین یکی دیگر از مسیر رودخانه به دشت که سقوط کرد
تیرگی آبی به فاصله ذوب شده است.
به چپ و راست بودند تپه گرد شانه های سبز به عنوان صاف به عنوان پنکیک، اما به
جنوب - که شده است، دست چپ - نگاهی اجمالی به کوه ها وابسته به خلنگ بالا وجود دارد،
که من از نقشه به عنوان بزرگ به یاد
گره از تپه که من محراب من انتخاب کرده بود.
من در رئیس مرکزی یک کشور بزرگ بلند بود، و می تواند همه چیز در حال حرکت
مایل است.
در علفزار در زیر جاده، نیم مایل کلبه دودی، اما تنها بود
ثبت نام از زندگی انسان. در غیر این صورت فقط تماس از
plovers و طنین انداز جریان های کوچک است.
در حال حاضر در حدود ساعت هفت بود و من منتظر یک بار دیگر من شنیده ام که ضرب و شتم شوم
در هوا می باشد. سپس متوجه شدم که من بهتری زمین
ممکن است در واقع یک تله.
هیچ پوششی برای سینه سرخ جنگلی در آن مناطق طاس سبز وجود دارد.
نشستم و هنوز هم کاملا نا امید کننده است در حالی که ضرب و شتم بلندتر رشد.
سپس دیدم هواپیما های آینده از شرق.
پرواز بالا، اما به من نگاه آن کاهش یافته است چند صد فوت و شروع به
دور دایره گره تپه ای در محافل باریک، فقط به عنوان چرخ شاهین قبل از آن
pounces.
در حال حاضر از آن پرواز بسیار پایین است، و در حال حاضر ناظر در هیئت مدیره لحظه چشم از من است.
من می توانم یکی از دو سرنشینان بررسی من از طریق لیوان را ببینید.
ناگهان از آن آغاز شد که در حلقه های سریع افزایش یابد، و بعد من می دانستم که سرعت
شرق دوباره تا آن ذره در صبح روز آبی بود.
ساخته شده است که من انجام برخی از تفکر وحشیانه است.
دشمنان من به من واقع شده بود، و چیزی که بعد از دور یک عده پاسبان یا نظامی که در فواصل معین محلی را احاطه کنند من خواهد بود.
من نمی دانستم که چه نیرویی می تواند فرمان است، اما من مطمئن بود از آن خواهد بود
کافی است.
هواپیما، دوچرخه دیده بود، و نتیجه گیری کرد که سعی خواهم کرد به فرار
جاده ها است. در آن صورت ممکن است وجود داشته باشد شانس در
مورها به سمت چپ یا راست.
چرخ ماشین صد یارد از بزرگراه ها، و آن را به سقوط خزه
سوراخ، که در آن علف هرز در میان حوضچه و آب buttercups غرق.
سپس من به تیزی یا برامدگی خاک از اب که به من نظر دو دره رفت.
هیچ چیز تکان دهنده در روبان سفید بلند بود که آنها را کن.
من گفته شد پوشش در تمام محل وجود ندارد برای مخفی کردن یک موش.
به عنوان روز پیشرفت آن را با نور نرم تازه آب گرفتگی شد و تا آن را به حال معطر
sunniness از آفریقای جنوبی علفزار.
در زمان های دیگر من را دوست داشت جای خود، اما در حال حاضر به نظر می رسید به من خفه.
moorlands دیوارهای زندان بودند، و مشتاق تپه هوا نفس از
سیاه چال.
پرتاب یک سکه - رئیس حق، دم را ترک کرد - و سر آن سقوط کرد، بنابراین من به تبدیل
شمال. در کمی به ابرو از لبه آمد
که شامل دیوار گذر بود.
من highroad شاید ده مایل، را دیدم، و دور را از آن چیزی است که در حال حرکت بود، و
که من در زمان به یک موتور اتومبیل.
فراتر از خط الراس من در زمین بایر نورد سبز، که به پوشیده شده از درخت دور افتاد نگاه
glens.
در حال حاضر زندگی من در مرتع، به من چشم از بادبادک، و من می توانم همه چیز برای دیدن
که اکثر مردان نیاز به یک تلسکوپ ...
دور پایین شیب چند مایل دورتر، مردان چندین مورد پیشرفت، مانند
ردیف فروشان در ساقه ... خارج از دید پشت خط آسمان کاهش یافته است.
که راه برای من بسته شد و من باید تپه های بزرگتر به سمت جنوب را فراتر از آن را امتحان کنید
بزرگراه.
ماشین من تا به حال متوجه شده بود نزدیکتر است، اما هنوز راه درازی بود با برخی از
شیب بسیار تند قبل از آن.
من سخت دوید، زانو درآمده اند کم به جز در چالهها، و دویدم من حفظ اسکن
ابرو از تپه قبل از من.
در آن تخیل، و یا آیا چهره من - یک، دو، شاید بیشتر - حرکت در مسیر رودخانه
فراتر از جریان؟
اگر شما در همه طرف در یک پچ از زمین hemmed تنها یک احتمال است
فرار کنند. شما باید پچ باقی بماند، و اجازه دهید شما
دشمنان آن را جستجو و پیدا نیست که شما.
این حس خوبی بود، اما چگونه بر روی زمین بود من برای فرار از اطلاع در این جدول، پارچه را از
محل؟
من خودم به گردن در گل و لای دفن یا lain زیر آب و یا صعود
بلندترین درخت.
اما چوب از چوب وجود ندارد، باطلاق، حفره، گودال کوچک آب کمی بودند، جریان بود
چکه بلند و باریک. چیزی نبود جز کوتاه هدر وجود دارد، و
لخت تپه خم، و بزرگراه سفید.
سپس در پیچ و خم کوچک از جاده، در کنار یک پشته از سنگ، که من پیدا کردم roadman.
او تازه رسیده بود، و خسته شد و پرتاب چکش او را.
او به من با چشم ماهی نگاه کرد و خمیازه ای کشید.
'Confoond روز من همیشه سمت چپ herdin گفت، تا اگر به جهان بزرگ است.
"من وجود داشت من العین maister.
در حال حاضر بنده من به Goavernment، افسار را به کنار جاده، sair een WI، و
مثل یک شیر ده.
او در زمان چکش، سنگ زده، پیاده سازی با سوگند کاهش یافته است، قرار داده و
هر دو دست را به گوش خود. "رحمت بر من!
burstin heid من! او گریه.
او یکی از چهره های وحشی بود، در مورد اندازه خود من اما خم بسیار، با ریش بر روی چانه اش یک هفته،
و یک جفت عینک شاخ بزرگ است. "من گل اختر dae't، او دوباره گریه کردم.
باید نقشه بردار فقط به من گزارش است.
من برای به رختخواب رفتن من هستم. من از او پرسیدم مشکل چه بود، هر چند
در واقع به اندازه کافی روشن بود. مشکل این است که من هوشیار.
آخر Merran dochter من nicht waddit بود، و آنها تا fower در اغل گاو رقصید.
من و برخی از chiels ither 'drinkin نشست، و من اینجا هستم.
Peety که من همیشه در شراب lookit وقتی قرمز بود!
من با او در مورد تخت به توافق رسیدند. این صحبت آسان '،' او داد بزنم.
اما من دیشب کارت پستال می گه که نقشه راه دور خواهد بود
روز.
او آمد و او من، و یا دیگری او به من fou پیدا کردن، و یا راه من
انجام مرد.
من از پشت AWA به تختم و می گویند من هیچ weel هستم، اما من doot که هیچ به من کمک کند، برای
آنها کن من نوع ای بدون weel بودن "سپس من تا به حال الهام بخش است.
آیا این نقشه جدید می دانید؟
از او خواستم. او را نه.
او فقط یک هفته در این کار است. از او rins مورد در لحظهای موتور cawr، و نمد
speir oot داخل ای دانه.
خانه شما کجا؟ از او خواستم، و سستی
انگشت به کلبه توسط جریان. خب، به رختخواب خود، گفت: من، و
در آرامش بخواب.
من کار خود را کمی می گیرد و نقشه بردار را ببینید.
او به من خیره مستقیما و پس از آن، عنوان مفهوم dawned در مغز fuddled خود را، خود را
چهره به لبخند میخواره خالی را شکست.
تو بیلی، او گریه می کرد.
این eneuch آسان موفق خواهید بود. من به پایان رسید که stanes بینگ درجه است، بنابراین شما
needna اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ony mair این قبل از ظهر.
بری، و و چرخ eneuch فلز frae ان doon معدن جاده به محیط بالین
anither بینگ صبح.
نام من اسکندر Turnbull، و من سال seeven در تجارت بوده است، و بیست و جلو
که herdin در آب Leithen.
freens من Ecky، حدود و Specky در حالیکه برای من پوشیدن glesses های، بودن waik من
sicht. نمایشگاه نقشهبردار شما صحبت می کنند، و حدود
او آقا، و او می شود افتاد خوشحال.
من پشت و یا اواسط روز است.
عینک و کلاه قدیمی کثیف خود را قرض گرفتم. قالب بندی نشده این مطلب هستید کردن کت، جلیقه، و
یقه، و به او آنها را برای حمل به خانه، قرض گرفته شده، بیش از حد، به کنده ناپاک از خاک رس
لوله به عنوان اموال اضافی.
او نشان داد کارهای ساده و بدون بیشتر گرفتاری در bedwards راهوار بودن.
بستر شی ارشد خود را ممکن است، اما من فکر می کنم چیزی وجود دارد که در سمت چپ
پای یک بطری.
دعا می کردم که او ممکن است امن تحت پوشش قبل از دوستان من بر روی صحنه آمدند.
سپس من را به کار برای بخشی از لباس.
یقه پیراهن را باز کردم - چک سفید به رنگ آبی و مبتذل مانند بود
ploughmen پوشیدن - و گردن به عنوان قهوه ای به عنوان هر یک را سرهم بندی کردن نشان داد.
نورد تا آستین من، و ساعد وجود دارد که ممکن است
آهنگر، خشن و آفتاب سوخته با زخم های قدیمی.
من چکمه و شلوار، پاهای من تمام سفید از گرد و غبار جاده، و hitched
شلوار من، از بستن آنها را با رشته زیر زانو.
سپس من را به کار بر روی صورت من.
با استفاده از تعداد انگشت شماری از گرد و غبار است. من یک علامت آب و دور گردن من، جایی که آقای
وضو گرفتن Turnbull در یکشنبه ممکن است انتظار می رود را متوقف کنند.
من یک معامله خوب است از خاک مالیده همچنین به آفتاب سوختگی از چشمان من.
در چشم roadman بدون شک خواهد بود کمی ملتهب است، بنابراین من ساختگی به برخی از گرد و غبار
در هر دو معدن، و با زور از ماساژ دادن شدید اثر تیره و تار است.
ساندویچ سر هری به من داده بود با کت من رفته بود، اما roadman
نهار، در یک دستمال گردن قرمز گره خورده است، در اختیار من بود.
من با رغبت به چند تن از اسلب با ضخامت بیسکویت و پنیر می خوردند و نوشیدند
کمی از چای سرد.
در دستمال بود یک روزنامه محلی، که روابط مستحکمی با رشته و خطاب به آقای Turnbull -
بدیهی است که به آرامش اواسط روز اوقات فراغت خود را به معنای.
من بسته نرم افزاری دیگر، و این مقاله را آشکارا در کنار آن.
چکمه های من راضی نیست، اما با زور از لگد زدن به در میان سنگ من آنها را کاهش
سطح سنگ گرانیت است که نشان دنده پا roadman.
بعد من بیتی و خراشیده انگشت ناخن ها تا لبه های شکسته و ناهموار بود.
مردان من علیه همسان شد. هیچ جزییاتی را از دست بدهند.
من شکست یکی از bootlaces و آن را در یک گره زمخت retied، و رها دیگر
که جوراب ضخیم خاکستری من بیش از uppers bulged.
هنوز هیچ نشانه ای از هیچ چیز بر روی جاده.
موتور من نیم ساعت قبل مشاهده کرده بودند رفته اند.
توالت کامل من، من در زمان بارو و شروع به سفر من به و از
معدن متری 100 خاموش.
من به یاد داشته باشید پیشآهنگی در رودزیا، که بسیاری از چیزهای عجیب و غریب در روز خود را انجام داده بود، یک بار
به من گفتن که راز نقش خود را به آن فکر می کنم.
شما می توانید آن را نگه دارید و هرگز، او گفت، مگر اینکه شما می توانید به خودتان را متقاعد کند که
شما به آن بودند. بنابراین من خاموش تمام افکار و
تغییر آنها بر روی جاده، مرمت.
که من از کلبه سفید کوچک به عنوان خانه ام، من به یاد می آورد سال من بود صرف
شبانی در آب Leithen، من ذهن من ساکن عاشقانه در خواب در یک جعبه بستر و
بطری ویسکی ارزان.
هنوز هیچ چیز به نظر می رسد که راه طولانی سفید.
در حال حاضر و پس از آن یک گوسفند سرگردان کردن هدر به من خیره.
حواصیل به یک استخر در جریان شکست مواجه پایین و شروع به ماهی، به دست گرفتن نه بیشتر
اطلاع از وجود من اگر من نقطه عطف بوده است.
من رفتم، بارهای من از سنگ غلتان، با گام های سنگین حرفه ای.
به زودی بزرگ شدم گرم و گرد و غبار بر چهره من شن جامد و مطیع و تبدیل آن به.
من در حال حاضر شمارش شد ساعت تا شب باید محدود به آقای Turnbull
زحمت یکنواخت.
ناگهان صدای ترد از راه سخن گفت، و دنبال کردن دیدم یک فورد کوچک دو
نفره و یک مرد جوان رفت و رو در کلاه دائم الخمر است.
از او پرسید: آیا شما الکساندر Turnbull؟
من نقشه راه جدیدی کانتی است. شما در Blackhopefoot زندگی می کنند، و به عهدة
بخش از Laidlawbyres به Riggs؟
خوب!
کمی منصفانه از جاده، Turnbull، و نه بد طراحی می شوند.
کمی در مورد نرم کردن مایل، و از لبه های تمیز کردن می خواهم.
ببینید شما بعد از آن نگاه کنند.
صبح بخیر. شما مرا دفعه بعد شما از من می دانم.
واضح است که من تا به اندازه کافی خوب بود برای نقشه مخوف.
من با کار من رفت و با رشد صبح به سمت ظهر من کمی تشویق می کردند.
ترافیک.
نان ون سینه تپه، و فروش کیسه بیسکویت زنجبیل که من جمع شده
من شلوار جیب در برابر شرایط اضطراری.
سپس گله با گوسفندان گذشت و اختلال تا حدودی خواست با صدای بلند،
Specky 'O تبدیل شده بود؟ "
در بستر WI قولنج، من جواب دادم، و گله منتقل ... فقط در مورد اواسط روز بزرگ
ماشین تپه را به سرقت برده، glided گذشته و کشید تا صد متری فراتر است.
سه سرنشینان فرود آمد تا اگر به دراز کردن پا در خود، و sauntered به سمت
من
دو تن از مردان قبل از از پنجره مسافرخانه اسب مخصوص چهار نعل را دیده بود - لاغر 1
تیز، و تاریک، دیگر راحت و لبخند.
سوم نگاه از یک هم میهن - دامپزشک، شاید، و یا یک کشاورز کوچک.
او در برش knickerbockers بد بود و لباس، و چشم در سر او بود، روشن و
با احتیاط به عنوان یک مرغ است.
«صبح، گفت:" گذشته است. 'That'sa خوب آسان کار شماست.'
من تا به حال نگاه نکرده تا در مورد رویکرد خود را، و در حال حاضر، هنگامی که مواجه است، من به آرامی و با حالتی دردناک
صاف پشت من، پس از نحوه roadmen؛ تف شور و نشاط، پس از روش
از اسکاتلندی پایین؛ و آنها را به طور پیوسته در نظر گرفته قبل از پاسخ دادن است.
من سه جفت چشم که از دست رفته چیزی روبرو شدم.
'waur شغل وجود دارد و بهتر است وجود دارد، گفت: "من sententiously.
شما نه hae نمد، نشستم در حالی که روز در hinderlands خود را بر مخده های thae.
شما و cawrs muckle شما که سربه سر جاده است!
اگر ما یک به حال richts oor، شما شناسایی می شود به ترمیم آنچه شما شکستن.
مرد روشن چشم به دنبال در روزنامه در کنار بسته نرم افزاری Turnbull شد.
او گفت: "من مقاله خود را دریافت کنید شما را در زمان مناسب، '.
من در آن نگاه معمولی.
بله، در زمان gude. Seein که مقاله بادامک خارج آخرین پست
Setterday من فقط چند روز ساکس اواخر او آن را برداشت، نگاه
عنوان روی پاکت، آن را پیریزی کرده و دوباره.
یکی از دیگران بوده است به دنبال در چکمه های من و یک کلمه به زبان آلمانی به نام
توجه گوینده به آنها. او گفت: تو طعم خوب در چکمه،.
'این توسط کفاش کشور هرگز ساخته می شدند. "
آنها، گفت: "من به راحتی. آنها در لندن ساخته شد.
من نجیب زاده بود که در سال گذشته برای 'شلیک frae آنها.
نام خود را در حال حاضر؟ و خش سر فراموشکار.
باز هم یکی از براق در آلمان سخن گفت.
او گفت: "بگذار ما را در. این شخص همه حق است.
آنها یکی از آخرین سوال پرسید. شما ببینید آیا کسی در اوایل این عبور
صبح؟
او ممکن است بر روی یک دوچرخه و یا ممکن است بر پا می شود.
من بسیار نزدیک به دام افتاد و گفت: یک داستان از گذشته دوچرخه سوار عجله در
سپیده دم خاکستری.
اما من تا به حال احساس خطر من است. من وانمود به نظر خیلی عمیق است.
wasna تا خیلی زود، من گفتم. 'شما، dochter من به nicht merrit گذشته بود،
و ما آن را keepit تا دیر وقت بیدار.
من درب خانه در مورد seeven باز بود و naebody در جاده ها وجود داشته باشد.
از آنجا که من 'طب مکمل و جایگزین در اینجا به تازگی وجود دارد نانوا و گله Ruchill بوده است، در کنار شما
آقایان. '
یکی از آنها به من سیگار داد، که من محتاط گداخته شدن و گیر کرده در بسته نرم افزاری Turnbull.
آنها را به ماشین خود و خارج از دید در سه دقیقه بود.
قلب من با یک امداد عظیم همگانی روندی، اما من در چرخن سنگ من رفت.
این بود که خوب، به مدت ده دقیقه بعد ماشین بازگشت، یکی از سرنشینان تکان دادن
من دست به.
کسانی که اصالت هیچ چیز به شانس. من به پایان رسید نان و پنیر Turnbull است، و
خیلی زود به من سنگ را به پایان رسانده است. گام بعدی این چیزی است که مرا به تعجب واداشت.
من نمی توانستم این کسب و کار roadmaking را نگه دارید تا برای مدت طولانی.
پراویدنس در داخل خانه آقای مهربان Turnbull نگه داشته بود، اما اگر او بر روی صحنه ظاهر شد
مشکل وجود نخواهد داشت.
من تا به حال مفهوم است که یک عده پاسبان یا نظامی که در فواصل معین محلی را احاطه کنند هنوز هم محکم دور گلن، و اگر من رفتم
در هر جهت من باید با پرسشنامه دیدار خواهد کرد.
اما من باید.
عصب بدون مرد می تواند بیش از یک روز در حال جاسوسی در ایستاده اند.
من پست من تا پنج ساعت در آنجا ماند.
در آن زمان من برای رفتن به کلبه Turnbull در شب هنگام و حل و فصل برداشت من بود
شانس گرفتن بر سر تپه در تاریکی.
اما ناگهان یک ماشین آمد در جاده ها، و یک یا دو حیاط را آهسته از من.
باد تازه، افزایش یافته بود و مستاجر می خواستم برای روشن کردن یک سیگار.
این تور یک ماشین بود، با نام های tonneau کامل از مجموعه ای از چمدان.
یک مرد در آن نشسته و توسط یک فرصت شگفت انگیز من او را می دانستند.
نام او مارمادوک Jopley بود، و او را به جرم به خلق بود.
او نوع دلال سهام شرکتها خون، که کسب و کار خود را با toadying پسر ارشد و
غنی جوان همسالان و احمقانه بانوان قدیمی است.
Marmie یک چهره آشنا بود، من قابل درک است، در توپ چوگان هفته و
خانه های کشور.
او رسوایی چیره دست، دلال بود، و یک مایل را در شکم خود را به هر چیزی که دست و پا رفتن
عنوان یا یک میلیون بود.
من تا به حال معرفی کسب و کار را به شرکت خود را در زمانی که من به لندن آمد، و او خوب بود
به اندازه کافی به من در باشگاه خود را شام.
او خاموش وجود دارد در میزان بزرگ نشان داد، و در مورد duchesses خود را تا pattered
رفتار از روی خودستایی از موجودی تبدیل شده من مریض است.
از او خواستم که یک مرد بعد از آن که چرا هیچ کس به او لگد، و گفته شد که انگلیسی ها
حرمت جنس ضعیف تر است.
به هر حال او در حال حاضر، nattily لباس پوشیدن، در یک ماشین خوب، بدیهی است که در راه خود را به
دیدن برخی از دوستان هوشمند خود را.
daftness ناگهانی من گرفت، و در یک ثانیه من به های tonneau شروع به پریدن کرد بود و او را
شانه. 'سلام، Jopley،' من خواند.
خوب ملاقات کرد، پسر بچه من!
او وحشت نفرت انگیز است. چانه اش کاهش یافته است که او به من خیره شد.
چه کسی شیطان هستند؟ به او gasped. Hannay نام من، من گفتم.
از رودزیا، شما را به یاد داشته باشید.
خوب خدا، قاتل او خفه. فقط.
و خواهم بود قتل دوم، عزیز من، اگر شما کار نمی کنند که من به شما بگویم.
که پوست شما را به من بده.
این کلاه لبه دار، بیش از حد. او به عنوان پیشنهاد، برای او کور بود
ترور.
در طول شلوار کثیف و پیراهن های مبتذل در رانندگی هوشمند خود را به کت، قرار داده که
بالا دکمههای بالا و در نتیجه مخفی کمبود یقه من.
من گیر کلاه بر سر من، و افزود دستکش خود را به من کردن.
roadman گرد و خاکی در یک دقیقه به یکی از neatest تبدیل شد
رانندگان در اسکاتلند.
در سر آقای Jopley را من کلاه غیر قابل بیان Turnbull کف زدند، و به او گفت آن را نگه دارید
وجود دارد. سپس با برخی از مشکل ماشین من هم تبدیل شده است.
طرح من این بود برای رفتن به راه او آمده بود، برای بینندگان، داشتن آن دیده می شود
قبل از آن، احتمالا آن عبور کند unremarked، و رقم Marmie را نداشت
راه مثل من.
در حال حاضر، فرزند من، به من گفت: "نشستن هنوز هم کاملا می شود و یک پسر خوب.
منظورم این است که شما را دریابم. من فقط قرض گرفتن ماشین خود را به مدت یک ساعت و یا
دو.
اما اگر بازی من حقه، و مهمتر از همه اگر دهان خود را باز می کنید، به عنوان به عنوان مطمئن
خدا there'sa بالا من من گردن خود را به زور گرفتن.
SAVEZ؟ '
من لذت می برد سوار که شب است. ما هشت مایل به پایین دره رفت، از طریق
یک روستا یا دو، و من نمی توانستم متوجه چند محلی، عجیب و غریب به دنبال
lounging توسط جاده.
این ناظران که تا به حال بسیار به من گفت اگر من آمده بود
لباس و یا شرکت می باشد. آن گونه که بود، نگاه incuriously.
یک کلاه خود را در ادای احترام به لمس، و من لطف پاسخ دادند.
همانطور که تاریکی سقوط کرد من تبدیل شده تا گلن جانبی آن، همانگونه که من از نقشه به یاد داشته باشید، منجر به
گوشه ای دور افتاده از کوه ها و تپه ها است.
به زودی روستاها را پشت سر گذاشته بودند، پس از آن در مزارع، و پس از آن حتی ایستگاه فرعی
کلبه.
در حال حاضر ما به زمین بایر تنهایی که در آن شب سوسو زدن غروب خورشید لکه های سیاه آمد
در استخرهای باطلاق.
در اینجا ما متوقف شد، و من obligingly معکوس ماشین و آقای Jopley ترمیم خود
وسایل. ارسال یک پیام خصوصی هزار، من گفتم.
"استفاده بیشتر در شما نسبت به من فکر می کردم وجود دارد.
در حال حاضر خاموش می شود و پلیس است. همانطور که در دامنه کوه نشسته، تماشای
نور دم رسید، در انواع مختلف جرم من در حال حاضر نمونه بود منعکس شده است.
بر خلاف باور عام، من قاتل نیست، اما من دروغگو نامقدس تبدیل شده بود،
شرم طرار و راهزن و سارق جاده با طعم مشخص موتور اتومبیل گران است.