Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما توسط چارلز دیکنز فصل 1
از شخصیت های آموزشی
مدرسه که در آن چارلی Hexam جوان برای اولین بار از یک کتاب را آموخته بود - خیابان
بودن، برای دانش آموزان در رشته خود، ایجاد بزرگ مقدماتی است که در آن
بسیار است که unlearned هرگز آموختنی است
بدون و قبل از کتاب - یک انبار پر از بدبختی در حیاط بی مزه بود.
جو ظالمانه و نامطبوع، شلوغ، پر سر و صدا، و
گیج کننده نیمی از دانش آموزان کاهش خواب، و یا سقوط به دولت از بیدار شدن
گیجی، نیم دیگر آنها را نگه داشته در
هر دو وضعیت را با حفظ سر و صدا droning یکنواخت، اگر آنها
انجام، زمان و لحن، در مرتب کردن بر اساس ruder از نی انبان که در اسکاتلند مرسوم است.
معلمان، انیمیشن صرفا با نیت خوب، به حال هیچ تصوری از اعدام و
شلوغی اسفناک نتیجه کوشش نوع خود بود.
این مدرسه برای تمام سنین، و برای هر دو جنس بود.
دوم از هم جدا نگه داشته شد، و سابق به میدان تقسیم شدند
assortments.
اما، همه بهانه ظالمانه مضحک است که هر دانش آموز بود نفوذ نداشت
کودکانه و بی گناه است.
این تظاهر، بسیار توسط بانوی-بازدیدکنندگان مورد علاقه می شده است، منجر به ghastliest
پوچ.
زنان جوان در آمد رذیلت ها از شایع ترین و بدترین زندگی، انتظار می رود
اظهار خود کتاب کودک، ماجراهای کوچک شیفته
Margery، که در کلبه روستا اقامت
آسیاب به شدت reproved و از نظر اخلاقی له میلر، زمانی که او پنج ساله بود و
او 50 بود. تقسیم فرنی خود را با پرندگان آواز خواندن را تکذیب کرد خودش nankeen
کلاه سر گذاشتن، بر روی زمین است که شلغم
می پوشند ندارد bonnets nankeen، نه گوسفند که آنها را می خوردند؛ که plaited نی و
تحویل dreariest orations به تمام comers، در تمام انواع بار بی مورد است.
بنابراین، گنده لایروب جوان و درشت mudlarks ها به تجربه ارجاع داده شدند
توماس مبلغ دو پنس، که، با حل و فصل نیست غارت (در شرایط از نادر
قساوت) دوست خاص خود را و
بانی خیر، eighteenpence، در حال حاضر به در اختیار داشتن فوق العاده بدنی از سه آمد
و شش پنسی، و همیشه پس از آن، نور درخشان را زندگی می کردند.
(توجه داشته باشید، که بانی خیر خوب آمد.)
چند متکبر گناهکاران شرح حال خود را در همین گونه نوشته شده بود.
همیشه از درس از افراد خود ستا ظاهر می شود، که شما
برای انجام این کار خوب است، نه به خاطر این خوب بود، اما
دلیل این که شما را به یک چیز خوبی از آن است.
برعکس، دانش آموزان بزرگسال به خواندن (اگر بتوانند) از آموزش داده شد
عهد جدید، زور و اتفاقی بیش از هجا و حفظ خود را
چشم سر در گم شده بر روی هجا خاص
آینده دور به نوبت خود، کاملا از تاریخ والا نادان بودند.
در صورتی که تا به حال ندیده و یا از آن شنیده است.
شلوغی گیج کننده بسیار و confoundingly از مدرسه، در واقع، که در آن سیاه و سفید
ارواح و ارواح خاکستری، قرمز و سفید، چندپاره و فاقد تأثیرگذاری چندپاره و فاقد تأثیرگذاری چندپاره و فاقد تأثیرگذاری چندپاره و فاقد تأثیرگذاری، چندپاره و فاقد تأثیرگذاری
هر شب.
و به خصوص هر یکشنبه شب.
پس از آن، یک سطح شیب دار از نوزادان تاسف می توان به دست
prosiest و بدترین از همه معلمان با نیت خوب، که هیچ کس بزرگتر
ماند.
چه کسی، در نظر گرفتن موضع خود را بر روی زمین قبل از آنها را به عنوان جلاد ارشد خواهد بود
حضور یک پسر داوطلب متعارف به عنوان دستیار جلاد است.
کی و کجا آن را برای اولین بار از سیستم معمولی تبدیل شد که خسته یا
نوزاد غافل در یک کلاس باید صورت خود را به سمت پایین با یک دست گرم هموار، و یا
زمان و مکان متعارف داوطلب
سیستم از جمله از نوع پسر اول و در عمل، مشهود، و ملتهب با یک شوق مقدس شد
اداره آن، مهم است.
این تابع از جلاد اصلی برای برگزاری جلو بود، و آن بود
تابع ستارهء تابع ستارهء دیگری به DART در نوزادان خواب، خمیازه کشیدن کودکان، نوزادان بی قرار،
گریه ی این دختربچه نوزادان و صاف خود
رنجور چهره و گاهی با یک دست، اگر او بودند به آنها anointing برای شارب؛
گاهی با هر دو دست، پس از مد از blinkers ها اعمال می شود.
و بنابراین مخلوط کردن را در عمل در این بخش برای یک ساعت و فانی می شود؛
توان drawling به Childerrenerr من Dearert، اجازه دهید به ما می گویند، برای مثال،
در مورد آمدن زیبا
مقبره و تکرار مقبره کلمه (به طور معمول در نوزادان استفاده می شود) پنج صد
بار، و هرگز اشاره آنچه در آن به معنای پسر معمولی صاف دور
راست و چپ، به عنوان یک معصوم
تفسیر کل بستر گرم نوزادان سرخ و خسته تبادل سرخک،
بثورات، اختلالات سیاه، سرفه، تب، و معده، به عنوان اگر آنها در مونتاژ شد
بازار بالا برای هدف.
حتی در این معبد از نیات خوب، یک پسر فوق العاده تیز فوق العاده
مصمم برای یادگیری، می تواند چیزی یاد می گیرند و پس از آن را یاد گرفته، می تواند از آن بهره مند
خیلی بهتر از معلمان به عنوان
بیشتر دانستن از آنها، و نه در ضرر است که در آن ایستاده بود به سمت
دانش آموزان shrewder.
در این راه که Hexam چارلی آمده بود در شلوغی افزایش یافته بود، به تدریس در
تکان تکان خوردن، و از مخلوط کردن را به یک مدرسه بهتر است.
بنابراین شما می خواهید بروید و را ببینید، خواهر Hexam شما؟
اگر شما، آقای سنگ مزار '' من نصف یک ذهن با شما است.
خواهر شما کجا زندگی می کنند؟
"چرا، او در حل و فصل نشده است، آقای سنگ مزار. من ترجیح می دهم او را نمی بینم تا او
حل و فصل شده است، اگر آن را به شما. بود در اینجا نگاه کنید، Hexam. "
آقای بردلی سنگ مزار، مدرسه بسیار گواهینامه وظیفه خور کرد، حق خود
سبابه را از طریق یکی از دکمه های کت پسر، و در آن نگاه
با دقت.
"من امیدوارم که خواهر شما ممکن است شرکت برای شما خوب است؟
چرا تو رو دچار تردید، سنگ مزار آقای؟ "من می گویند من آن را شک.
: نه، آقا، شما را نداشتم که بگویم نه.
برادلی سنگ مزار نگاه دوباره انگشت خود، آن را در زمان از مزاحم شدن و
نگاه نزدیک تر است، کمی از آن طرف و دوباره به آن نگاه کرد.
می بینید، Hexam شما خواهد بود یکی از ما.
در زمان مناسب شما مطمئن به تصویب معاینه معتبر و تبدیل به یکی از
تماس با ما. پس سوال این است که -
پسر تا زمانی برای این سوال صبر کردم، در حالی که مدرسه نگاه در یک سمت جدید
انگشت او، و کمی آن، و دوباره به آن نگاه کرد، که در طول پسر تکرار:
سوال این است که، آقا -
'آیا شما تا به حال بهتر است ترک نیز به تنهایی.
است آن را به خوبی خواهر من به تنهایی، سنگ مزار آقای؟
"من می گویند نمی کنم، زیرا من نمی دانم.
من آن را برای شما قرار داده است. من به شما به آن فکر می کنم.
من می خواهم به شما در نظر بگیرید. شما می دانید که چگونه به خوبی شما انجام می دهند.
پس از همه، او به من در اینجا، گفت: "پسر، با مبارزه.
درک ضرورت از آن، تن مدرسه، و ساختن
ذهن او به طور کامل به جدایی. بله. '
پسر، با بازگشت از آن بی میلی سابق و یا مبارزه یا هر چه که بود،
به نظر می رسید با خود بحث. او گفت: در طول، افزایش چشم خود را به
چهره استاد:
"من آرزو می کنم شما می خواهم با من بیا و او را دیدم، آقای سنگ مزار، هر چند او حل نشد.
من آرزو می کنم شما می خواهم با من بیا، و او را در خشن، و قضاوت او را برای خودتان.
شما مطمئن شما نمی خواهم، مدرسه پرسید، به او آماده کند؟
خواهر من لیز، گفت: "پسر، با افتخار، می خواهد بدون آماده سازی، آقای سنگ مزار.
چه او است، او است، و خودش را نشان می دهد.
هیچ تظاهر در مورد خواهر من وجود دارد.
اعتماد به نفس او در او، بر او آسان تر از دلی که با او نشسته
دو بار ادعا است.
بهتر ماهیت خود را به درست باشد به او بود، اگر آن را بدتر از خود طبیعت بود کاملا
خودخواه. و هنوز ماهیت بهتر بود
قوی تر نگه دارید.
مدرسه، گفت: "خب، من می توانم شب یدکی.
"من حاضرم با شما راه برود." از شما متشکرم، آقای سنگ مزار.
و من برای رفتن آماده ام.
برادلی در پوشش مناسب و معقول خود را سیاه و سفید و جلیقه، و شایسته پیراهن سفید، سنگ مزار، و
شایسته رسمی کراوات سیاه و سفید، و pantaloons مناسبی از فلفل و نمک، خود را با
ساعت مچی نقره مناسب و معقول را در جیب خود و آن
محافظ مو مناسب و معقول و دور گردن خود را، نگاه مرد جوان کاملا مناسبی از شش و
بیست و یکم.
او در هر لباس دیگر هرگز دیده می شود، و در عین حال سختی خاص خود را در وجود دارد
نحوه لباس پوشیدن، به عنوان اگر از بین او و آن انطباق می خواهید وجود دارد.
یادآوری برخی از مکانیک در لباس های تعطیلات خود را.
او مکانیکی به دست آورده بود، یک فروشگاه بزرگ دانش معلم است.
او می تواند حساب ذهنی مکانیکی انجام دهد، خواندن در نگاه مکانیکی، ضربه های مختلف
سازهای بادی مکانیکی، حتی ارگان کلیسای بزرگ مکانیکی بازی.
از تا دوران کودکی خود را در اوایل، ذهن خود را به جای اجرت تنگ هم چیدن کالا مکانیکی بوده است.
چیدمان انبار عمده فروشی خود، به طوری که آن را همیشه ممکن است آمادگی خود را برای دیدار با
مطالبات فروشندگان خرده فروشی از تاریخ، جغرافیا وجود دارد، نجوم را به سمت راست،
اقتصاد سیاسی را به سمت چپ - طبیعی
تاریخ، علوم فیزیکی، چهره، موسیقی، ریاضیات پایین تر، و چه، نه
همه در نقاط مختلف خود - این مراقبت به لغات او افاضه شده بود نگاه از مراقبت.
در حالی که عادت به سوال و بودن
مورد پرسش به او داده بود به شیوه ای مشکوک، یا به شیوه ای که بهتر خواهد بود
شرح داده شده به عنوان یکی از دروغ گفتن در انتظار است. یک نوع از مشکلات مستقر در
صورت می شود.
این چهره متعلق به عقل به طور طبیعی کند و یا بی توجه بود که
toiled سخت برای به دست آوردن آنچه در آن برنده شده، و بود که آن را نگه دارید که از آن شد و بعد فورا رفت واز.
او همیشه به نظر می رسید مضطرب بود مبادا هر چیزی باید از دست رفته از ذهنی خود را
انبار، و در نظر گرفتن سهام به خود اطمینان.
جلوگیری از بسیار را به اتاق بسیار، او را داده بود به شیوه ای محدود،
بیش از و بالاتر.
با این حال به اندازه کافی از چه حیوان وجود دارد، و از آنچه بود آتشین (هر چند سوختن)
هنوز هم قابل مشاهده در او، نشان می دهد که اگر جوان برادلی، سنگ مزار، وقتی که یک پسر بچه گدا،
به دریا گفت مجالی بود، او
مرد در خدمه یک کشتی را نداشته اند.
با توجه به آن مبدا خود، او افتخار، اخمو، و عبوس، تمایل آن را به
فراموش شده است.
و تعداد کمی از مردم می دانستند آن است. در برخی از بازدیدکننده داشته است توجه خود را به تکان تکان خوردن
به این Hexam پسر جذب شده بود.
پسر غیر قابل انکار برای دانش آموز، معلم و پسر غیر قابل انکار برای انجام این کار اعتباری به کارشناسی ارشد
که باید او را در آورد.
همراه با این نظر، ممکن است وجود داشته است برخی فکر پسر بچه گدا
در حال حاضر به هرگز به ذکر است.
شود که چگونه ممکن است، او را با درد به حال به تدریج پسر را به خود مشغول به کار
مدرسه، و او برخی از دفاتر به تخلیه وجود دارد، که با بازپرداخت بود تهیه
مواد غذایی و مسکن.
چنین شرایطی که هم آورده بود، برادلی سنگ مزار و
چارلی Hexam جوان آن شب پاییز.
پاییز، چرا که نیمه پر یک سال و از پرنده شکاری آمده بود رفته دراز مرده
بر ساحل رودخانه.
- آنها به دو قسم بودند، به عنوان دو جنس - در آن منطقه بودند
کشور صاف رسیدگی به رودخانه تیمز، که در آن کنت و سوری دیدار خواهد کرد، و در کجا
راه آهن هنوز با پاهای گشاد نشستن یا ایستادن بازار باغ است که به زودی زیر آنها می میرند.
مدارس به تازگی ساخته شده اند و مانند بسیاری از آنها را در سراسر وجود دارد
کشور، که یکی ممکن است به طور کلی اما یکی از عمارت بی قرار
هدیه لوکوموتیو قصر علاءالدین.
آنها در یک محله که شبیه محله اسباب بازی گرفته شده در بلوک
از یک جعبه با یک کودک از ذهن به خصوص نامنسجم، و راه اندازی هر حال، در اینجا،
یک طرف یک خیابان جدید، وجود دارد، بزرگ
انفرادی مواجه عمومی خانه جایی در اینجا، یکی دیگر از خیابان در حال حاضر در خرابه های ناتمام.
، وجود دارد کلیسا، در اینجا به انبار عظیم. وجود دارد، یک کشور ویران قدیمی
ویلا و پس از آن، آمیخته ای از حفره های سیاه و سفید،
درخشان خیار قاب، میدان رتبه، غنی کشت آشپزخانه باغ، آجر
پل راهاهن، قوس، کانال، و اختلال از frowziness و مه انجامید.
همانطور که اگر کودک به جدول داده شده بود و پا زدن، و به خواب رفته است.
اما، حتی در میان ساختمان مدرسه، مدرسه معلم، و مدرسه دانش آموزان، بر اساس
به الگو و تمام نور از آخرین انجیل را با توجه به یکنواختی تولید شده،
الگوی های قدیمی تر که به بسیاری از
بخت و اقبال خوب و بد شکل شده اند، بیرون می آید.
این در خانم Peecher خانم بیرون آمد، از آب گل های خود را، به عنوان آقای
برادلی سنگ مزار به جلو راه می رفت.
آن را در خانم Peecher خانم آبیاری گل در آمد،
کمی گرد و خاکی باغ کوچک محل اقامت رسمی او، متصل با کمی
پنجره ها مثل چشم سوزن، و
درهای کمی شبیه به جلد کتاب مدرسه.
کوچک، درخشان، شسته و رفته، روشمند، چاق و چله و خانم Peecher بود، گیلاس، cheeked
خوش اهنگ صدا.
بالشتک کوچک، خانه دار کوچک، یک کتاب کوچک، جعبه ابزار کوچک، مجموعه ای کوچک
جداول و وزن و اندازه، و یک زن، کمی همه در یک.
او می تواند یک مقاله کوچک در هر موضوع، دقیقا تخته سنگ بلند، نوشتن آغاز
بالا سمت چپ از یک طرف و پایان در پایین سمت راست دیگر، و
مقاله باید به شدت با توجه به رد است.
اگر آقای بردلی سنگ مزار یک پیشنهاد کتبی از ازدواج به او خطاب کرده بود، او
احتمالا در یک مقاله کامل کمی جواب در موضوع دقیقا یک تخته سنگ
طولانی است، اما قطعا جواب داده اند بله.
او را دوست داشتم. محافظ مو مناسب و معقول است که به دور خود
گردن و در زمان مراقبت از ساعت مچی نقره خود را مناسب و معقول، هدف از حسادت به او بود.
بنابراین می خواهد هنوز Peecher دور گردن او رفته و مراقبت از او را گرفته است.
از او، بی حس. از آنجا که او دوشیزه Peecher را دوست ندارد.
دانش آموز مورد علاقه خانم Peecher، که او را در خانه کوچک خود را به کمک بود
در حضور با می توانید از آب آبیاری، گلدان کوچک او برای دوباره پر کردن و
به اندازه کافی divined دولت از خانم
به عواطف Peecher احساس می کنید لازم است که خودش باید جوانان چارلی را دوست دارم
Hexam.
بنابراین، تپش قلب دو در میان سهام دو و دو دیوار گل وجود دارد،
استاد و پسر نگاه کرد از بیش از دروازه کوچک است.
شب خوب، خانم Peecher، گفت: "استاد است.
"شب بسیار خوب است، آقای سنگ مزار، خانم Peecher گفت.
"آیا شما با گرفتن یک پیاده روی؟
Hexam و من در حال رفتن به یک پیاده روی طولانی است.
جذاب آب و هوا، اظهار داشت دوشیزه Peecher، برای یک پیاده روی طولانی است.
ماست و نه در کسب و کار از لذت صرف است، گفت: استاد.
خانم Peecher معکوس خود را آبیاری، گلدان، و با دقت بسیار تکان دادن از گذشته
قطره بیش از یک گل، اگر برخی از فضیلت خاص در آنها وجود دارد که آن را
beanstalk جک قبل از صبح، به نام
برای دوباره پر کردن به دانش آموز خود را، که صحبت شده بود به پسر.
خوب شب، Peecher خانم، گفت: "استاد است.
خوب شب، آقای سنگ مزار، گفت: معشوقه.
دانش آموز، در دولت خود را از مرحله شاگردی بوده است، بنابراین با کلاس سفارشی آغشته
کشش بازو، تا اگر به تگرگ تاکسی یا اتوبوس، هر زمان که او متوجه شد که
مشاهده در دست برای ارائه به خانم
Peecher، که او اغلب از آن در روابط داخلی خود را انجام داد و او این کار را در حال حاضر است.
"خوب، آنه ماری؟ خانم Peecher گفت. اگر شما، خانم، Hexam گفت: آنها
رفتن به دیدن خواهرش.
اما این نمی تواند باشد، من فکر می کنم، بازگشت خانم Peecher: چون آقای سنگ مزار می تواند ندارند.
کسب و کار با او. ماری آن دوباره مورد ستایش قرار داد.
خوب، آنه ماری؟ '
اگر شما، خانم، شاید آن کسب و کار Hexam؟
خانم Peecher گفت: '،' است که ممکن است. من که فکر نمی کنم.
نه این که این مهم در.
مری آن، دوباره مورد ستایش قرار داد. خوب، آنه ماری؟ '
آنها می گویند او بسیار خوش تیپ است.
اوه، آنه ماری، ماری آنه! بازگشت دوشیزه Peecher، کمی رنگ و تکان دادن او را
سر، از کمی طنز، چند بار به شما گفته که مبهم استفاده
بیان، در این راه کلی صحبت می کنند؟
هنگامی که به شما می گویند آنها می گویند، چه چیزی شما چیست؟ بخشی از سخنرانی آنها؟
مری آن دست راست خود را پشت سر او را در دست چپ خود را قلاب، تحت
معاینه، و جواب داد: "ضمیر شخصی است.
شخص آنها؟ '
"سوم شخص" شماره آنها؟ '
تعداد کثرتگرا. پس چگونه بسیاری از متوسط، آنه ماری؟
دو؟ یا بیشتر؟
من فرمودید، خانم، گفت: "ماری آن، پاچه او آمد به آن فکر می کنم؛
اما من نمی دانم که منظور من بیشتر از برادرش خود را.
او می گفت: او unhooked بازوی او.
"من از آن احساس متقاعد بازگشت دوشیزه Peecher، خندان دوباره.
در حال حاضر، دعا مری آن، مراقب باشید زمان دیگری است.
او می گوید: بسیار متفاوت از آنها می گویند، به یاد داشته باشید.
تفاوت بین او می گوید و آنها می گویند؟ آن را به من بده.
مری آن بلافاصله دست راست خود را پشت سر او در دست چپ خود را قلاب - نگرش
کاملا ضروری به وضعیت - و جواب داد: "یکی از خلق و خوی نشان می دهد، در حال حاضر
تنش، مفرد و سوم شخص، فعل های فعال برای گفتن.
نشان دهنده خلق و خو، زمان حال، سوم شخص جمع، فعل های فعال برای گفتن است.
"چرا فعل معلوم، آنه ماری؟ '
از آنجا که آن را طول می کشد ضمیر را پس از آن در مورد هدف، Peecher خانم.
خیلی خوب در واقع، اظهار داشت دوشیزه Peecher، با تشویق.
در واقع، نمی تواند بهتر از این باشد.
فراموش نکنید که آن را اجرا می کنند، بار دیگر، آنه ماری.
گفت خانم Peecher به پایان رسید، آبیاری گل او رفت و به او
محل اقامت رسمی کمی، و در زمان یادآوری از رودخانه های اصلی و
کوه های جهان، breadths خود را،
عمق و ارتفاع، قبل از حل و فصل اندازه گیری بدن از لباس برای او
اشغال شخصی خود.
برادلی سنگ مزار و چارلی Hexam بموقع به طرف سوری از وست
پل و عبور از پل ساخته شده و در امتداد ساحل میدلسکس نسبت به Millbank.
در این منطقه یک خیابان خاص کوچک به نام "کلیسای خیابان"، و کمی خاص
کور مربع، به نام اسمیت میدان، در مرکز که از آخرین عقب نشینی بسیار
کلیسا شنیع با چهار برج در چهار
گوشه و کنار، به طور کلی شبیه هیولا سنگ، هراسان شده و به غول پیکر،
پشت خود را با پاهای خود را در هوا.
آنها دریافتند یک درخت در نزدیکی های در گوشه و ایجاد یک آهنگر و حیاط الوار،
و فروشنده آهن قدیمی است.
بخش زنگ زده از یک دیگ بخار و یک چرخ بزرگ آهن یا بیشتر به معنای با دروغ نیم
دفن شده در جلو دادگاه فروشنده، هیچ کس به نظر میرسید که یا می خواهند بدانند.
مانند میلر خوشی سوال برانگیز در این ترانه، آنها برای هیچ کس اهمیت نداده ام، نه
آنها، و هیچ کس برای آنها مراقبت.
پس از ساخت دور از این مکان، و اشاره کرد که یک نوع کشنده وجود دارد
دراز کشیدن بر روی آن، بیشتر به عنوان هر چند آن را مخلوط افیون گرفته بود و نسبت به استراحت طبیعی کاهش یافته،
آنها در نقطه ای متوقف شد که در آن خیابان
و مربع پیوست و که در آن برخی از خانه ها کمی آرام در یک ردیف وجود داشت.
به این Hexam چارلی در نهایت منجر به راه، و در یکی از این متوقف شد.
این باید باشد که در آن خواهرم زندگی می کند، آقا.
این است که در آن او را برای یک مسکن موقت آمد، بلافاصله پس از مرگ پدر.
هر چند وقت یکبار او را دیده از سال؟ "
"چرا، تنها دو بار، آقا،" بازگشت پسر، با بی میلی سابق خود، اما که به عنوان
او را به عنوان معدن انجام دهید. چگونه خودش او حمایت کنند؟
او همیشه needlewoman عادلانه، و او در ملوان نگه می دارد انبار
ساز وبرگ فروش. 'آیا او هرگز در محل سکونت خود را کار می کنند
اینجا؟
بعضی وقتها، اما ساعت های منظم و اشغال منظم او در محل خود
کسب و کار، به اعتقاد من، آقا. این تعداد است.
پسر زد درب و درب بی درنگ با یک بهار و یک کلیک افتتاح شد.
درب سالن ایستاده بود در داخل یک ورودی کوچک در باز، و یک کودک را افشا - کوتوله -
دختر - چیزی - کمی کم قدیمی از مد افتاده بازوی صندلی نشسته بود، که یک نوع
از نیمکت کمی قبل از آن کار.
من نمی تونم، می کنند! این کودک گفت، چرا که پشت من بد، و پاهای من عجیب و غریب هستند.
اما من کسی که از خانه. چه کس دیگری در خانه است؟ "از چارلی Hexam خواست،
خیره شدن.
هیچ کس در خانه در حال حاضر، 'بازگشت کودک، با تاکید سلیس از او
عزت، به جز شخص از خانه. آنچه که می خواهید انجام داد، مرد جوان؟
من می خواستم برای خواهرم.
فرزند بازگشت: «بسیاری از مردان جوان خواهران.
"نام خود را مرد جوان را به من بدهید؟
رقم کمی عجیب و غریب و عجیب و غریب اما نه زشت صورت، کمی با رنگ خاکستری روشن است
چشم، تیز، که به وضوح از شیوه ای اجتناب ناپذیر به نظر می رسید.
اگر از این قالب تبدیل، باید آن را تیز.
'Hexam نام من است. "آه، در واقع؟" گفت: فرد از خانه است.
"من فکر می کردم ممکن است.
خواهر شما باشد، در حدود یک چهارم از یک ساعت.
من بسیار علاقه خواهر خود را. او دوست من است.
نگاهی صندلی.
و نام این آقا؟ 'آقای سنگ مزار، مدرسه من است.
"نگاهی به صندلی. و آیا شما لطفا به خیابان بسته
درب اول
من به خوبی می تواند آن را خودم انجام داد؛ چرا که پشت من خیلی بد است، و پاهای من آنقدر عجیب و غریب.
آنها در سکوت به پیروی و رقم کمی با کار خود را از gumming یا رفت
چسباندن با یکدیگر با camel's قطعه قلم مو مو برخی از مقوا و چوب نازک،
قبلا به اشکال مختلف را کاهش دهد.
قیچی و چاقو بر مسند قضاوت، نشان داد که کودک خودش آنها را بریده بود؛
و تکه های درخشان از مخمل و ابریشم و روبان بر مسند قضاوت پهن
نشان داد که زمانی که بموقع پر (و چاشنی
بیش از حد) وجود دارد، او به آنها را پوشش هوشمندانه.
مهارت انگشتان چابک خود قابل توجه بود، و او به ارمغان آورد نازک
لبه با دقت با هم ارائه شده توسط آنها نیش کوچک، او را در نگاه
بازدید کنندگان خارج از گوشه های خاکستری خود
چشم ها را با یک نگاه که تیز همه هشیاری دیگر او.
شما نمی توانید نام تجاری من را به من بگویید، من محدود می شود، او پس از مصرف گفت:
چند تا از این مشاهدات است.
چارلی گفت: "شما را pincushions،. چه چیز دیگری می توانم؟
برادلی سنگ مزار گفت: 'قلم، برف پاک کن،. 'ولز! در هکتار!
چه چیز دیگری می توانم؟
تو مدرسه، اما شما می توانید به من بگویید.
او بازگشت: "شما چیزی را، '، با اشاره به گوشه ای از نیمکت کوچک، با
نی، اما من نمی دانم چه.
خوب شما انجام می شود! 'گریه فرد از خانه.
من فقط pincushions و قلم، برف پاک کن را به استفاده از زباله من است.
اما نی من واقعا متعلق به کسب و کار من است.
دوباره سعی کنید. چه من با نی من؟
شام تشک؟
مدرسه، و می گوید شام تشک! من به شما یک سرنخ به تجارت من بدهد، در یک بازی
forfeits.
دوست دارم عشق و علاقه من با B، چرا که او زیباست، من نفرت عشق من با B به دلیل
او گستاخانه است و من او را به نشانه ای از گراز آبی، و من او را تحت درمان با
Bonnets. دروغ بزرگ و فاحش او است، و او زندگی می کند
در تیمارستان - در حال حاضر، چه من با کاه من را "؟
'بانوان زیبا bonnets' خانم ها '؟'، 'گفت: شخص
خانه، موافقت تکان.
"عروسک". خیاط زنانه عروسک من. '
"من امیدوارم که کسب و کار خوب است؟ it'sa فرد از خانه شانه ای بالا انداخت او
شانه ها و سرش را تکان داد.
'تعداد ضعیف پرداخت. و من اغلب زمان فشرده!
من یک عروسک ازدواج کرده بود، هفته گذشته، و تمام شب را به کار مجبور شد.
و این برای من خوب نیست، در حساب از پشت من که خیلی بد و پاهای من آنقدر عجیب و غریب است.
آنها در موجودی کوچک با تعجب که کم نمیشه نگاه کرد، و
مدرسه گفت: "من متاسفم خانم خوب شما خیلی بی ملاحظه است.
این راه با آنها، گفت: "کسی که از خانه، shrugging شانه اش
دوباره.
و آنها را بدون مراقبت از لباس های خود را، و آنها را به همان مد را حفظ هرگز
ماه است. من یک عروسک با سه دختر کار می کنند.
نگهدار، او به اندازه کافی به تباهی شوهرش!
شخص از خانه به خنده کمی عجیب و غریب اینجا، و به آنها دیگر نگاه
از گوشه چشم او.
او بود که به چانه مانند جن یا پری است که قادر به بیان بزرگ بود و هر زمان که او
این نگاه، او hitched این چانه. همانطور که اگر چشم ها و چانه اش کار کرده، با هم
بر روی سیم های مشابه است.
آیا شما همیشه مشغول که شما در حال حاضر؟ 'شلوغ است.
من فقط در حال حاضر شل. من به پایان رسید به منظور سوگواری و عزاداری بزرگ روز
قبل از دیروز.
عروسک من برای کار می کنند، یک قناری پرنده را از دست داد. شخص از خانه به دیگری کم
و بخندی و سپس راننده سرشونو تکون دادن سرش را چند بار، به عنوان که باید اخلاقی، اوه این
جهان، جهان!
آیا شما به تنهایی در تمام طول روز؟ پرسید: "برادلی سنگ مزار.
آیا هر یک از کودکان همسایه -
آه، کشاورزی! 'گریه فرد از خانه، با یک جیغ کوچک، در صورتی که کلمه بود
آغشته به او. آیا کودکان صحبت کنید.
من می دانم حقه خود و رفتار خود است. او این کار را با لرزش کمی از خشم گفت:
مشت محکم خود را در برابر چشمان خود را ببندید.
شاید به ندرت نیاز به معلم عادت، به درک که عروسک
خیاط زنانه به تلخ تفاوت بین خود و دیگر متمایل شد
کودکان می باشد.
اما هر دو استاد و شاگرد آن را درک است. همیشه در حال اجرا و screeching
همیشه بازی و مبارزه، همیشه جست و خیز و جست و خیز و پرش در پیاده رو و با گچ نوشتن
آن را برای بازی های خود را!
آه! من می دانم حقه خود و رفتار خود را تکان دادن مشت کوچک مانند قبل است.
و این همه نیست.
همیشه که اغلب خواستار نامها در یک فرد را از طریق سوراخ کلید و تقلید فرد
پشت و پاها. آه! من می دانم حقه خود و رفتار خود.
و از تو خواهم آنچه من می خواهم انجام، به مجازات اونا.
این درها وجود دارد در زیر کلیسا در میدان - درب های سیاه و سفید، منجر به سیاه و سفید
vaults.
خب! من می خواهم یکی از این درها باز شده و من می خواهم خودرا برای امتحان اماده
اونا همه در، و پس از آن من می خواهم درب را قفل و از طریق سوراخ کلید من در فلفل منفجر.
چه خواهد بود از دمیدن در فلفل خوب؟ از چارلی Hexam خواست.
: برای تنظیم EM عطسه می کنند! این فرد گفت: از خانه، و ایجاد آب چشم.
و هنگامی که تمام عطسه و التهاب بود، من می خواهم مسخره 'دریافت از طریق سوراخ کلید.
فقط به عنوان آنها، با ترفندهای خود و رفتار خود را، مسخره یک فرد را از طریق یک فرد
سوراخ کلید! '
لرزش غیر قاطعانه خود از نزدیک مشت او را کمی پیش از چشمان او، به نظر می رسید به راحتی
ذهن فرد از خانه برای او افزود: با خونسردی بهبود، نه،
نه، نه.
بچه ها برای من است. رشد آپ به من بده.
این سخت بود حدس بزنید سن این مخلوق عجیب و غریب، برای رقم فقیر خود
هیچ سرنخی به آن مبله، و صورت او را در یک بار جوان و پیر.
دوازده و یا بیشتر 13، ممکن است در نزدیکی علامت باشد.
من همیشه مثل رشد یو پی اس، او در رفت، و همیشه شرکت با آنها نگهداری می شوند.
بنابراین معقول است.
بنشینید به طوری آرام. آیا prancing و capering در مورد!
و منظورم این است که همیشه در میان جز رشد یو پی اس باشیم تا ازدواج کنم.
گمان می کنم من باید ذهن من را تشکیل می دهند به ازدواج، یکی از این روزها.
او به مرحله خارج از آن لحظه گوش او، گوش و حذفی نرم در وجود دارد
درب.
کشیدن در یک دسته در دسترس او، او، با خنده خوشحال گفت: حالا در اینجا، برای
به عنوان مثال، این است که بالغ و رشید است دوست خاص من! و Hexam لیز در
لباس سیاه وارد اتاق شد.
"چارلی! شما با توجه او را به سلاح های خود را در راه های قدیمی -
که به نظر او به نظر می رسید کمی شرمنده - هیچ کس دیگر او را دیدم.
، در آنجا وجود دارد، وجود دارد، لیز، همه حق است عزیز من.
را مشاهده کنید! آقای سنگ مزار با من بیا.
چشمان او ملاقات کرد کسانی که از مدرسه، که آشکارا انتظار می رود که برای دیدن بسیار
نوع دیگری از فرد، و زمزمه یک کلمه یا دو از سلام گذشت بین
آنها.
او کمی flurried که در سفر غیر منتظره، و مدرسه را در خود بود
را تسکین دهد. اما او هرگز، کاملا.
"من به آقای سنگ مزار گفت: شما حل نشد، لیز، اما او خیلی مهربان را
بهره در آینده، و من او را. چگونه به شما نگاه کنید!
بردلی به نظر می رسید فکر می کنم.
"آه! آیا او نمی نمی او؟ "گریه افراد را از خانه، از سرگیری اش
شغل، گرگ و میش بود در حال سقوط سریع.
من معتقدم که شما برنگشت!
ولی با چت کردن شما، و تمام:
شما یک دو سه، من کام-PA-گزارش، و من مهم نیست.
- به این نکته اشاره با سه نقطه انگشت نازک او پیش این قافیه کاری که بی مطالعه و بمقتضای وقت انجام دهند.
من بازدید از شما، چارلی انتظار نیست، گفت: خواهر او.
"من قرار است که اگر شما می خواهید برای دیدن من تو را برای من فرستاده می شود، انتصاب من به
جایی در نزدیکی مدرسه، به عنوان آخرین بار من است.
دیدم برادرم در نزدیکی مدرسه، آقا، به برادلی سنگ مزار، زیرا این آسان تر برای
من برای رفتن وجود دارد، از او را به اینجا می آیند. من در مورد نیمه راه بین این دو کار می کنند
مکان. '
شما بسیاری از یکدیگر نیست، گفت: "برادلی، در رابطه با سهولت بهبود است.
'تعداد' با لرزش و نه غمگین از سر او.
چارلی همیشه خوب، آقای سنگ مزار؟ '
او نمی تواند انجام دهد بهتر است. من همواره از دوره خود را کاملا ساده قبل از
او 'من امیدوار.
من خدا را شکر.
پس از شما انجام می شود، چارلی عزیز! بهتر است برای من نیامده است (به جز
وقتی که او مرا می خواهد) بین او و چشم انداز را.
شما فکر می کنم تا، سنگ مزار آقای؟
آگاه است که شاگرد، معلم خود به دنبال جواب او بود، که او خود را به حال
دور نگه داشتن پسر از این خواهر، در حال حاضر دیده می شود چهره اولین بار به پیشنهاد
صورت، برادلی سنگ مزار stammered:
برادر شما بسیار اشغال شده است، شما می دانید.
او به کار سخت است.
در واقع می توان و نه می گویند که کمتر توجه خود را از کار خود را منحرف،
بهتر است برای آینده اش. وقتی که او باید خود را تاسیس کرده اند، چرا
پس از آن - خواهد بود یک چیز دیگر و سپس ".
لیز تکان داد سرش را دوباره و با یک لبخند آرام بازگشت: "من همیشه او را توصیه
شما به او توصیه است. آیا من، چارلی؟
خب، فراموش نکنید که در حال حاضر، گفت: "پسر.
چگونه شما را در گرفتن؟ "خوب، چارلی.
من برای هیچ چیز می خواهم. '،' شما باید اتاق خود را در اینجا؟
آه، بله.
بالا. و آن را آرام و دلنشین است، و با روح است.
و او همواره با استفاده از این اتاق را برای بازدید کنندگان، گفت: شخص
خانه، screwing یکی از مشت های کوچک خود را استخوانی، مانند اپرا، شیشه ای، و به دنبال
از طریق آن، با چشم او و چانه خود را در آن مطابق عجیب و جالب است.
همیشه این اتاق را برای بازدید کنندگان باید به شما نیست، لیز عزیز؟ '
این اتفاق افتاد که برادلی سنگ مزار متوجه عمل بسیار اندکی لیز را Hexam
دست، هر چند آن را بررسی خیاط زنانه عروسک.
و آن اتفاق افتاد این است که دومی او را در همان لحظه متوجه شد برای او ساخته شده دو
عینک از دو دست خود، او را از طریق آن نگاه کرد، و با تکان شوخ و شنگ گریه
سر او را: "AHA! سرگردان شما را به اتهام جاسوسی، من؟
افتاده اند بنابراین، به هیچ وجه، اما برادلی سنگ مزار همچنین متوجه شدم که
بلافاصله پس از این، لیز، که گرفته نشده بود کلاه سر گذاشتن او، نه عجله
پیشنهاد شده است که به عنوان اتاق تاریک شود و برود بیرون را به هوا.
آنها بیرون رفت، به بازدید کنندگان گفت: خوب شب به خیاط زنانه عروسک، آنها را
درحالیکه در صندلی خود را با سلاح های خود گذشتند، آواز خودش را در شیرین
متفکر کوچک صدا.
برادلی "من پرسه زدن در کنار رودخانه، گفت:.
'شما خوشحالم با هم به بحث خواهد شد.
به عنوان شکل مضطرب خود را قبل از آنها در میان سایه های شب رفت، پسر گفت:
خواهر او، petulantly: "هنگامی که می خواهید خود را حل و فصل در
نوعی مسیحی از محل لیز؟
من فکر کردم شما قرار بود به آن را قبل از اینکه در حال حاضر انجام دهید.
"من خیلی خوب که در آن من، چارلی 'خیلی خوب که در آن شما!
شرمنده من به آقای سنگ مزار با من آورده است.
چگونه آمد به شما به شرکت مانند که ساحره کوچک؟
توسط شانس در ابتدا، آن را به عنوان، چارلی به نظر می رسید.
اما من فکر می کنم باید چیزی بیشتر از شانس بوده است، برای آن کودک - شما
به یاد داشته باشید صورتحساب بر دیوار در خانه؟ 'رسوا صورتحساب بر دیوار در خانه!
من می خواهم برای فراموش کردن صورتحساب بر دیوار در خانه، و آن بهتر خواهد بود برای شما به
همین کار را، گله پسر. "خوب، چه از آنها
این کودک نوه پیرمرد است.
چه مرد است؟ 'مست وحشتناک مرد، در لیست
دمپایی و شب-CAP است. '
پسر پرسید: مالش بینی خود را در شیوه ای که نیمی تغیر در جلسه بیان
زیاد است، و حس کنجکاوی 1/2 برای شنیدن: چگونه شما آمد تا که؟
چه شما یک دختر!
پدر کودک از خانه است که من در استخدام استخدام که چگونه من آمد
می دانم که آن چارلی است.
پدر خانواده مانند پدر خود، لرزش موجودی ضعیف رنجور، در حال سقوط به
قطعات، عاقل هرگز. اما کارگر خوبی بیش از حد، در کار او
انجام می دهد.
مادر مرده است. این موجود کمی ضعیف بیمار آمده است
به او است، احاطه شده توسط افراد مست از گهواره خود را - اگر او تا به حال
، چارلی. '
من نمی بینم که شما باید با او انجام دهید، که برای همه، گفت: "پسر.
آیا شما نیست، چارلی؟ پسر سرسختانه در رودخانه نگاه کرد.
آنها در Millbank بودند، و رودخانه در سمت چپ خود را در نورد.
خواهر او به آرامی او را بر روی شانه لمس کرد، و به آن اشاره کرد.
هر گونه جبران - جبران - هرگز کلمه ای در ذهن، شما می دانید معنی من است.
گور پدر. اما او با هر گونه حساسیت به لمس پاسخ نمی دهند.
پس از سکوت مودی که او در تن بیمار مورد استفاده را شکست:
این خواهید بود یک چیز خیلی سخت است، لیز، اگر، وقتی که من تلاش من برای گرفتن که در این جهان،
شما منو.
"من، چارلی؟ 'بله، شما، لیز.
چرا می تواند به شما اجازه bygones باشد bygones؟
چرا نمی توانی، به عنوان آقای سنگ مزار به من گفت: در این شب، بسیار در مورد موضوع دیگری،
ترک نیز به تنهایی؟
آنچه ما باید انجام دهیم این است، به نوبه خود به صورت کامل در مسیر جدیدی ما، و حفظ
راست. 'و هرگز به پشت سرت نگاه؟
حتی سعی می کنند که برخی از جبران؟
: شما این یه خیال بافم، گفت: "پسر، با کج خلقی های سابق خود.
این همه به خوبی زمانی که ما قبل از آتش نشسته بود - هنگامی که ما به توخالی نگاه
توسط شعله - اما ما به دنبال آن هستید را به جهان واقعی، در حال حاضر "است.
"آه، ما را به جهان واقعی به دنبال شد و سپس، چارلی!
"من می دانم آنچه که شما در آن چیست، اما شما در آن موجه است.
من نمی خواهم، به عنوان بالا بردن من خودم را به شما لرزش، لیز.
من می خواهم به شما حمل با من. این چیزی است که من می خواهم انجام دهید، و به معنای انجام دهند.
من می دانم که من مدیون تو هستم.
من به آقای سنگ مزار این شب گفت: "پس از همه، خواهر من اینجا."
خب، پس. آیا منو به عقب، و مرا در آغوش.
این همه سوال من، و قطعا که بر خلاف وجدان انسانی نیست.
او یک نگاه ثابت قدم بر او نگه داشته بود، و او با خونسردی جواب داد:
"من اینجا هستم خودخواهانه، چارلی.
به خودم من نمی تواند بیش از حد از آن رودخانه.
"نه می تواند شما را بیش از حد از آن به من لطفا.
اجازه دهید ما از آن ترک و به همان اندازه است.
چرا باید به شما درباره آن معطل شدن بیش از من؟
من آن خواب گسترده ای را به من بدهید.
من نمی توانم از آن دور، من فکر می کنم، گفت: لیز، عبور از دست او در سراسر او
پیشانی. هیچ هدف من این است که من از آن زندگی می کنند
هنوز هم.
وجود دارد که شما بروید، لیز! رویای دوباره.
خود را تسلیم شما از خود شما در یک خانه با مست - خیاط، گمان می کنم - و یا
شخص، و یا از چیزی از نوع مسخره کج کمی از یک کودک، یا پیر شده
هر چه در آن است، و سپس شما صحبت می کنید اگر شما و یا کشیده می شدند و رانده شده وجود دارد.
در حال حاضر، آیا عملی تر است.
او عملی به اندازه کافی با او بوده است، در رنج و تلاش برای او، اما او
تنها دست خود را بر دوش او گذاشته - نه reproachfully - و شنود گذاشته باشند آن را دو برابر یا
سه بار.
او استفاده می شود برای این کار، به او تسکین زمانی که او را در مورد انجام شده بود، یک کودک را به عنوان
به عنوان خودش سنگین است. اشک از چشمان او.
پس از کلمه من، لیز، رسم پشت دست خود را در سراسر آنها را، منظورم این است که خوب باشد
برادر شما، و ثابت کند که من می دانم که من مدیون تو هستم.
من می گویم این است که من امیدوارم که شما کنترل خود را توهمات کوچک، بر روی حساب من.
من یک مدرسه، و سپس شما باید بیاید و با من زندگی می کنند و شما باید به
کنترل خود را پس از آن توهمات، پس چرا حالا نه؟
در حال حاضر، من به شما احسان نیست. '،' شما باید چارلی، نه، تو ندارم.
و می گویند من به شما صدمه دیده است. "شما باید چارلی، نه.
اما این پاسخ کمتر آماده است.
بگو: «شما مطمئن هستند که من به معنی نیست. بیا!
آقای سنگ مزار وجود دارد قطع و به دنبال بیش از دیوار در جزر و مد، تذکر داد که چنین
وقت آن است برای رفتن.
مرا ببوس، و به من بگویید که شما می دانید من معنی نیست که تو را برنجانم.
او گفت که چنین است، و آنها را در آغوش گرفت، و رفت و با آمد
مدرسه.
اما راه خواهر خود را می رویم، او اظهار داشت، زمانی که پسر به او گفت که او آماده بود.
و او خود را با عمل cumbrous و ناراحت stiffly ارائه شده و او دستش را.
دست خود را فقط در درون آن بود، زمانی که او آن را به عقب کشید.
او با شروع دور به نظر می رسید، تا اگر او فکر او چیزی است که تشخیص داده بود
دفع او، در لمس گذرا.
لیز گفت: من نمی خواهد فقط رتبهدهی نشده است. "و شما باید یک فاصله قبل از شما، و
راه رفتن سریع تر خواهد شد بدون من.
توسط این زمان نزدیک به واکس هال به پل، آنها، در نتیجه حل و فصل،
که راه را بر رودخانه تیمز، و آنها او را ترک کرد؛ برادلی سنگ مزار دادن او خود را
دست در فراق، و او را برای مراقبت از خود را از برادرش تشکر.
استاد و شاگرد در کنار هم راه میرفتیم، به سرعت و بی صدا.
آنها تقریبا از پل عبور کرده، وقتی آقا آمد خونسردی sauntering نسبت به
آنها با سیگار را در دهان او، پوشش او پرتاب به عقب، و دست خود را پشت سر او.
چیزی در شیوه ای بی این شخص، و در برخی از lazily متکبر
هوا که با آن او با نزدیک شدن، برگزاری در اختیار داشتن پیاده رو دو برابر به عنوان
دیگر ادعا کرده اند، فورا جلب پسر.
آقا پسر گذشت نگاه او دقت و پس از آن ایستاده بود هنوز هم، به دنبال
بعد از او.
چه کسی است که شما پس از خیره شدن؟ خواست برادلی است.
"چرا! گفت:" پسر، با اخم بر چهره اش گیج و تعمق، این است که
Wrayburn! '
برادلی سنگ مزار دقیق پسر به عنوان نزدیک ترین پسر دقیق بود
آقا.
"من فرمودید، آقای سنگ مزار، اما من نمی تواند کمک کند تعجب آنچه که در جهان
او را در اینجا!
اگرچه او گفت که اگر جای تعجب او گذشته بود - در همان زمان از سرگیری پیاده روی -
آن را بر استاد که او بیش از شانه خود را پس از صحبت کردن نگاه از دست داده بود،
که همان اخم بهت زده و تعمق در چهره اش سنگین بود.
'شما به نظر نمی رسد به دوست دوست شما، Hexam؟
من او را دوست ندارم، گفت: "پسر.
"چرا که نه؟ 'او در آغوش میگرفتم، از من چانه در
گرانبها راه بی ربط، اولین بار که من همیشه او را دیدم، گفت: "پسر.
باز هم، چرا؟
«برای هیچ چیز. یا - آن را به همان اندازه ای - به خاطر چیزی است که من
اتفاق افتاده در مورد خواهر من می گویند اتفاق رخ نداد به او خشنود است.
بعد او خواهر خود را می داند؟
او در آن زمان نداشت، گفت: "پسر، هنوز هم moodily تعمق است.
"آیا در حال حاضر؟
پسر از دست داده بود خود که او در آقای بردلی سنگ مزار نگاه بر روی آنها راه می رفت
در کنار هم، بدون تلاش برای پاسخ تا زمانی که سوال تکرار شده بود و پس از آن
او سر تکان داد و جواب داد: "بله، آقا.
رفتن به او را، من به جرات می گفت "این نمی تواند! گفت: پسر، به سرعت.
او او را می دانم به اندازه کافی خوب نیست. من باید می خواهم تا او را بگیرد!
زمانی که آنها در یک زمان راه می رفت بود، با سرعت بیشتری نسبت به قبل، استاد گفت:
clasping بازوی دانش آموز را بین آرنج و شانه با دست خود
'شما قرار بود به من چیزی در مورد آن شخص بگویید.
شما چه می گویند نام خود را؟ '' Wrayburn.
آقای یوجین Wrayburn.
او آنچه که آنها را وکیل مدافع، با هیچ چیزی برای انجام این کار است.
اولین بار او را به محل ما آمد این بود که پدرم زنده بود.
او در کسب و کار آمد که نه کسب و کار خود بود - او را به هر کسب و کار تا به حال هرگز - بود
آورده شده توسط دوست او. و بار دیگر؟
بود تنها یک بار دیگر که من می دانم وجود دارد.
هنگامی که پدر من تصادف کشته شد، او مجالی به یکی از مکان یاب.
او mooning مورد، گمان می کنم، گرفتن آزادی با چانه مردم، اما در آنجا
بود، به نحوی.
صفحه اصلی اخبار او به ارمغان آورد و به خواهر من در اوایل صبح، آورده و خانم ابی
Potterson، همسایه، برای کمک به شکستن آن را به او.
او در مورد خانه mooning بود که من به خانه در بعد از ظهر ذهن - آنها نداشت
می دانم که برای من پیدا کنید تا خواهر من می تواند به ارمغان آورد گرد به اندازه کافی به آنها می گویم
و سپس او به دور mooned.
و این است که؟ که همه، آقا.
برادلی سنگ مزار به تدریج منتشر بازوی پسر، اگر او به عنوان متفکر و
آنها در کنار هم مانند قبل راه رفت.
برادلی پس از سکوت طولانی میان آنها، بحث را از سر گرفت.
گمان می کنم - خواهر خود را - با یک استراحت کنجکاو قبل و بعد از کلمات، 'است
هر سختی آموزش، Hexam؟
به ندرت، آقا. 'قربانی، بدون شک، به پدر
اعتراضات است. من آنها را به یاد داشته باشید در مورد شما.
با این حال - خواهرت - به ندرت به نظر می رسد و یا مانند عامی سخن می گوید.
لیز است به همان اندازه به عنوان بهترین، سنگ مزار آقای تصور است.
بیش از حد، شاید، بدون آموزش.
من استفاده از تماس با آتش در خانه، کتاب او، برای او بود که همیشه پر از توهمات -
گاهی اوقات کاملا عاقلانه توهمات، با توجه به - هنگامی که او نشسته به نگاه کردن به آن است.
برادلی سنگ مزار من که دوست ندارم، گفت:.
شاگرد او کمی این قابل توجه در با توجه به ناگهانی و شگفت زده شده بود و تصمیم گرفت و
احساسی اعتراض، اما آن را به عنوان اثبات علاقه کارشناسی ارشد را در خود گرفت.
که به او جسارت برای گفتن:
"من به ارمغان آورده اند، هرگز خودم را در آن ذکر شده آشکارا به شما، آقای سنگ مزار، و شما من
شاهد است که من حتی نمی توانست را تشکیل می دهند ذهن من آن را از شما را قبل از ما بیرون آمد
به شب، اما چیزی که دردناک it'sa فکر می کنم
که اگر من نیز شما امیدواریم که، من خواهد بود - من نمی خواهد می گویند خوار، چون من
خوار به این معنی نیست، اما - نه به وهله قرار داده اگر آن شناخته می شد - یک خواهر است که
بسیار خوبی برای من بوده است. "
بله، برادلی سنگ مزار در راه ماست مالی گفت، ذهن خود را به ندرت به نظر می رسید به لمس
آن نقطه، که به نرمی آن را به یکی دیگر از خوردن، و این امکان وجود دارد
در نظر بگیرند.
برخی از مردی که راه خود را کار کرده بود در صورت آمدن به تحسین - خواهر خود را - و حتی ممکن است در
زمان خود را به ازدواج فکر می کنم - خواهر خود را - و این امر می تواند اشکال غمگین
و مجازات سنگین بر او، اگر؛
غلبه بر در نابرابری های ذهن خود را از شرایط و ملاحظات دیگر
در برابر آن، این نابرابری و این نظر در نیروی کامل باقی ماند.
این معنای خود من، آقا.
آی، AY، گفت: "برادلی، سنگ مزار، اما شما برادر صرف صحبت کرد.
در حال حاضر، پرونده من قرار بود یک مورد بسیار قوی، چرا که تحسین،
شوهر، ارتباط به صورت داوطلبانه تشکیل می دهند، علاوه بر این که به موظف
اعلام آن: که برادر نمی باشد.
پس از همه، شما می دانید، باید گفت که شما می توانید به خودتان کمک نمی کند: در حالی که آن را
از او خواهد گفت، به دلیل برابر، که او می تواند.
درست است، آقا.
گاهی اوقات از لیز مرگ پدر گذاشته شد، من فکر می کردم که چنین
زن جوان به زودی ممکن است بیش از اندازه کافی به تصویب جمع اوری به دست آوردن.
و گاهی اوقات حتی فکر کردم که شاید فراموش Peecher - '
برای این منظور، من توصیه Peecher را از دست ندهید، برادلی سنگ مزار زده با
عود اواخر تصمیم خود را از روش.
آیا ممکن است خیلی مهربان به آن برای من، آقای سنگ مزار فکر می کنم؟
بله، Hexam، بله. من فکر می کنم.
من maturely خواهم فکر می کنم از آن است.
من به خوبی از آن فکر می کنم. قدم زدن آنها تقریبا یک 1 ساکت بود
پس از آن، تا آن را در مکتب خانه به پایان رسید.
وجود دارد، یکی از پنجره های کوچک شسته و رفته خانم Peecher، مانند چشم سوزن،
و در گوشه ای در نزدیکی آن روشن شده، به تماشای آن نشسته مری، در حالی که خانم Peecher در
جدول دوخته شده در بدن شسته و رفته کوچک
او الگوی کاغذی قهوه ای برای پوشیدن او است.
NB
خانم Peecher و خانم را Peecher دانش آموزان در هنر unscholastic بسیار تشویق
سوزن دوزی، توسط دولت است. آنه ماری که با سر و صورت خود را به پنجره، برگزار شد
بازوی خود را بالا می کشد.
خوب، آنه ماری "آقای سنگ مزار به خانه می آیم، چیه خانوم.
در حدود یک دقیقه، آنه ماری دوباره مورد ستایش قرار داد. بله، آنه ماری؟ '
"رفته و خود را درب را قفل چیه خانوم."
خانم Peecher سرکوب آه او جمع شده بودند کار خود را با هم برای به رختخواب رفتن، و
transfixed که بخشی از لباس او را که در آن قلب او شده اند، اگر او بود
لباس، با یک سوزن نوک تیز، تیز.