Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل من
معلم سابق من هتی گوردون اسمیت در یاد سپاسگزار
از همدردی و تشویق او.
گل بهار به شکوفه جایی که او به راه می رود راه های دقیق وظیفه ،
سخت ما ، خطوط سخت زندگی با او در جریان منحنی های زیبایی است.
-- WHITTIER
دختر قد بلند ، باریک و نیم گذشته شانزده "، با چشم جدی خاکستری و موهای که او را
دوستان به نام قهوهای مایل به قرمز ، در آستان گسترده ماسه سنگ قرمز شاهزاده نشسته بود
ادوارد خانه رعیتی جزیره یکی رسیده بعد از ظهر
در ماه اوت ، با عزم راسخ در تفسیر خطوط بسیاری از ویرژیل.
اما بعد از ظهر مرداد ، با hazes آبی scarfing دامنه برداشت ، کمی باد
زمزمه elfishly در صنوبر ، و slendor رقص خشخاش قرمز outflaming
علیه بیشه تاریک دپو جوان در
گوشه ای از باغ گیلاس ، فیتر برای رویاهای از زبانهای مرده بود.
ویرژیل به زودی به زمین تضعیف توجهی نشد ، و آن ، چانه او propped در او
clasped دست ها ، و چشم خود را بر روی جرم پر زرق و برق را از ابرها کرکی که آید تپه تا
در سراسر خانه آقای JA هریسون مانند
کوه سفید بزرگ ، دور در جهان که در آن برخی از خوشمزه بود
معلم مدرسه انجام یک کار فوق العاده بود ، شکل دادن به سرنوشت از دولتمردان آینده ،
و الهام بخش جوان ذهن و قلب با جاه طلبی های بالا و رفیع است.
مطمئن باشید ، اگر شما را به واقعیت خشن آمد که آن را باید اعتراف ، آن
به ندرت تا او به حال به... به نظر نمی رسد احتمال وجود دارد که بسیار امیدوار کننده
مواد لازم برای مشهور در مدرسه Avonlea ؛
اما شما هرگز نمی تواند بگوید که چه اتفاقی ممکن است اتفاقی می افتد اگر یک معلم نفوذ خود را برای همیشه استفاده می شود.
آن آرمان خاص گل سرخ رنگی از آنچه یک معلم ممکن است انجام اگر او تنها رفت و به حال
راه حق در مورد آن ، و او در میان صحنه لذت بود ، چهل سال
از این رو ، با شخصیت معروف... فقط
دقیقا همان چیزی است او بود که در haziness راحت سمت چپ مشهور است ، اما آن
فکر کردم این امر می تواند به جای خوبی برای او یک رئیس جمهور کالج و یا کانادا
نخست وزیر... رکوع کم بر سر دست چروکیده اش
و اطمینان او را که از آن او بود که برای اولین بار مشتعل جاه طلبی او ، و از همه
موفقیت او در زندگی با توجه به درس های او به حال القا بود تا همین چندی پیش در Avonlea
این بینش دلپذیر ناخوشایند ترین وقفه را نقش برآب شد.
گاو جرسی کمی سنگین آمد scuttling پایین خط و پنج ثانیه بعد آقای
هریسون وارد... اگر "وارد" نه بیش از حد خفیف یک واژه برای توصیف شیوه ای او
ایجاد ناگهانی به حیاط.
او بیش از نرده ها بدون انتظار برای باز کردن دروازه پرش داشت ، و عصبانیت مواجه
آن شگفت زده شده بودم ، که به فوت او افزایش یافته بود و ایستاده بود به نگاه کردن او را در برخی از
سردرگمی.
آقای هریسون همسایه righthand جدید خود بود و او بود او را ملاقات نمود پیش از این هرگز ،
اگر چه او را یک یا دو بار دیده بود.
در اوایل ماه آوریل ، قبل از آن از ملکه ، آقای رابرت بل ، که مزرعه به خانه آمده بود
adjoined محل Cuthbert در غرب ، به فروش رفته بود و به Charlottetown نقل مکان کرد.
مزرعه اش خاص آقای JA هریسون ، که نام ، و این واقعیت شده بود خریداری
که او یک مرد نیوبرانزویک جدید بود ، که در مورد او شناخته شده بود.
اما قبل از او یک ماه در Avonlea شده بود او شهرت به عنوان یک فرد برنده شده بود
فرد... "هندل" ، خانم راشل Lynde گفت.
خانم راشل یک خانم رک و راست بود ، به عنوان کسانی از شما که ممکن است در حال حاضر ساخته شده او در
آشنایی خواهد به یاد داشته باشید.
آقای هریسون قطعا با افراد دیگر متفاوت بود... و این ضروری است
از ویژگی های یک هندل گردانده ، به عنوان همه می دانند.
او در وهله اول خانه را برای خودش نگه داشته بود و علنا اظهار داشت که او
می خواستم بدون جاهلان زنان در سراسر حفر او.
زنانه Avonlea انتقام خود را توسط قصههای وحشتناک آن را که در مورد او صورت گرفت خانه
نگهداری و پخت و پز.
او کمی هنری جان کارتر از شنهای سفید و جان هنری آغاز استخدام کرده بود
داستان.
برای یک چیز ، هر زمان و به وعده های غذایی مندرج در هریسون وجود دارد هرگز
استقرار.
آقای هریسون "نیش" زمانی که او احساس گرسنه ، و اگر جان هنری بودند در اطراف در
آن زمان ، او در هر سهم بود ، اما اگر او بودند ، او مجبور به صبر تا آقای
طلسم گرسنه بعدی هریسون.
جان هنری mournfully averred که او را به مرگ گرسنگی اگر آن نبود که او
خانه در روزهای یکشنبه و خوب پر کردن ، و این که مادرش همیشه به او
سبد خرید "گراب" را با او در صبح دوشنبه.
همانطور که برای شستن ظرف ها ، آقای هریسون هر گونه تظاهر به انجام آن مگر هرگز
بارانی یکشنبه آمد.
سپس او به سر کار رفت و شسته همه آنها را به یک بار در hogshead آب باران ، و چپ
آنها را به تخلیه خشک. باز هم ، آقای هریسون بود : "نزدیک است."
وقتی او را به اشتراک به حقوق و دستمزد آقای آلن کشیش خواسته شده بود او گفت که او می خواهم صبر کنید و
ببینید که چگونه بسیاری از ارزش دلار خوب او از موعظه او رو برای اولین بار... او نبود
باور در خرید یک خوک در بهم زدن.
و هنگامی که خانم Lynde رفت و برای کمک به ماموریت بپرسید... و اتفاقا
برای دیدن داخل خانه... او گفت heathens بیشتر در میان قدیمی وجود دارد
جالب زن از هر جای دیگری در Avonlea
او می دانستند ، و او با شادمانی می خواهم به یک ماموریت برای Christianizing آنها در صورت کمک
او می خواهم آن را به عهده بگیرد.
خانم راشل خود دور کردم و گفت که آن رحمت فقیر خانم رابرت بل امن بود بود
در قبر او ، برای آن که شکسته قلب او به دولت از خانه او در
که او به افتخار بسیار است.
"چرا ، او پاک کف آشپزخانه را هر روز دوم ،" خانم Lynde گفت Marilla
Cuthbert indignantly ، "و اگر شما می توانید از آن در حال حاضر!
من تا به حال به نگه دارید تا دامن من به عنوان من در سراسر آن راه می رفت. "
در نهایت ، آقای هریسون نگه داشته طوطی نامیده می شود زنجبیل.
هیچکس در Avonlea تا کنون یک طوطی بود قبل از نگه داری شود ؛ در نتیجه آن اقدام شد
به سختی قابل احترام است. و طوطی!
اگر شما کلمه جان هنری کارتر برای آن برگزار شد ، هرگز چنین پرنده نامقدس بود.
این سوگند یاد وحشتناکی است.
خانم کارتر گرفته اند جان هنری دور در یک بار اگر او مطمئن شده بود او می تواند
دیگر جایی برای او است.
علاوه بر این ، زنجبیل قطعه سمت راست خارج از پشت گردن جان هنری یک گاز گرفته بود
روز هنگامی که او تا به حال stooped بیش از حد در نزدیکی قفس.
خانم کارتر همه علامت را نشان داد هنگامی که هنری luckless جان رفت در خانه
یکشنبه ها.
همه این کارها از طریق ذهن آن را به عنوان آقای هریسون ایستاده بود ، کاملا فلش
لال با خشم به ظاهر ، پیش از او.
او در مهربان ترین خلق و خوی آقای هریسون می توانست نشده است به عنوان یک مرد خوش تیپ ، او
کوتاه و چربی و طاس بود و در حال حاضر ، با رنگ بنفش صورت گرد او را با خشم و او
برجسته چشم های آبی تقریبا چسبیده از
سر خود را ، آن فکر کردم او واقعا زشت ترین فرد او تا کنون دیده بود.
همه در یک بار آقای هریسون صدای او را در بر داشت.
"من قصد ندارم قرار داده تا با این spluttered ،" نمی شود روز دیگر می توانم شما را بشنود ،
دست نخواهید داد. برکت روح من ، این سومین بار است ،
از دست... بار سوم!
صبر متوقف شده است ، به یک فضیلت ، از دست است. من هشدار دادم عمه خود را آخرین بار اجازه نمی دهید
آن را دوباره رخ می دهد... و او آن را اجازه او آن را انجام داده... چه او توسط آن معنی است که
آنچه می خواهم بدانم.
این همان چیزی است که که من در اینجا در مورد ، خانم. "" آیا شما توضیح آنچه که مشکل است؟ "
پرسید : آن ، در محترمانه ترین شیوه ای او.
او تمرین آن ، بطور قابل توجهی را از اواخر سال آن را در دستور کار خوب داشته باشند
مدرسه آغاز شد ، اما آن را به حال هیچ اثر ظاهری بر روی خشمگین JA هریسون.
"مشکل ، آن است که؟
برکت روح من ، به اندازه کافی مشکل ، من باید فکر می کنم.
مشکل این است ، از دست ، که من پیدا کردم که گاو جرسی از عمه خود را در جو من دوباره ،
نیمی از یک ساعت پیش.
بار سوم ، علامت بزنید. من او را در روز سه شنبه در بر داشت و من پیدا کردم او را
در روز گذشته است. من به اینجا آمد و گفت : خاله شما اجازه نمی دهید
دوباره آن رخ می دهد.
او اجازه دهید آن اتفاق می افتد دوباره. عمه خود را ، از دست؟
من فقط می خواهم او را برای یک دقیقه را ببینید و به او یک تکه ای از ذهن من... یک تکه از
ذهن JA هریسون ، خانم. "
"اگر منظور شما دوشیزه Marilla Cuthbert ، او عمه من نیست ، و او به شرق رفته
Grafton به دیدن یکی از بستگان دور از... او که بسیار بیمار است ، گفت : "آن ، با توجه
افزایش شأن و منزلت در هر کلمه.
من بسیار متاسفم که گاو من باید به جو خود را شکسته... او گاو من و است
دوشیزه Cuthbert... متی او را داد به من سه سال پیش هنگامی که او کمی بود
گوساله و او را از آقای بل خریداری کرد. "
"با عرض پوزش ، از دست! با عرض پوزش قصد ندارم برای کمک به اهمیت هر.
شما بهتر است بروید و نگاهی به ویران کردن که حیوانی در جو من ساخته شده است... لگدمال آنها
از مرکز دور ، از دست. "
تکرار آن : "من بسیار متاسفم ،" بصورتی پایدار و محکم ، "اما شاید اگر شما نگه داشته نرده ها خود را در
بهتر تعمیر دالی ممکن است شکسته نمی شوید.
این بخشی خود را از حصار خط که جدا oatfield خود را از چراگاه ما
و متوجه شدم روز دیگر که آن را در شرایط بسیار خوب نشده بود. "
"حصار من این است همه حق است ، آقای هریسون ، angrier تر از همیشه در این جامعی
حمل از جنگ به کشور دشمن.
"حصار زندان می تواند شیطان را از گاو می خواهم که از حفظ کند.
و من می توانم به شما بگویم ، شما redheaded تکه ، که اگر گاو شما ، همانطور که شما می گویند ، شما می خواهم
بهتر است در تماشای او از مردم دیگر دانه در دور نشسته به کار
خواندن رمان های زرد پوشیده ،"... با
نگاه داغدار در ویرژیل به رنگ قهوهای مایل به زرد بی گناه توسط پا آن.
چیزی در آن لحظه قرمز علاوه بر مو آن بود... که همیشه بوده است
نقطه حساس به لمس با او.
"من ترجیح می دهم مو قرمز نسبت به هیچ یک در همه ، به جز دور حاشیه کمی گوش من ،" او
فلش کردن است. ضربه گفت : برای آقای هریسون بود واقعا
بسیار حساس در مورد سر طاس او.
خشم او را خفه دوباره و او تنها speechlessly می تواند تابش خیره کننده در آن ، که
بهبود خلق و خوی او و به دنبال مزیت او.
"من می تواند کمک هزینه برای شما می سازد ، آقای هریسون ، چرا که من تخیل.
من به راحتی می توانید چگونگی بسیار تلاش باید گاو را در جو خود را تصور و من
باید هر گونه احساس سخت بر علیه شما برای چیزهایی که شما گفته ام را گرامی می.
من به شما قول می دهم که دالی هرگز نخواهد شکستن به جو خود را دوباره.
من به شما کلمه من از افتخار در آن نقطه به من بدهید. "
"خوب ، شما ذهن او نمی کند ،" آقای هریسون در لحن تا حدودی مطیع muttered ، اما او
مهر خاموش عصبانیت به اندازه کافی و آن شنیده ام او را growling خود را تا زمانی که از
گوش رس.
Grievously در ذهن آشفته ، آن راهپیمایی در سراسر حیاط و بسته جرسی شیطان
قلم دوشش. "او احتمالا می تواند دریافت که مگر آنکه
او اشک از نرده ها را ، "او منعکس شده است.
"او بسیار آرام به نظر می رسد در حال حاضر است. من با جرات گفتن او تا به خودش در آن دسته از بیمار
جو.
من آرزو می کنم می خواهم او را به آقای شیرر به فروش می رسد در زمانی که او می خواست هفته گذشته خود را دارد ، اما من فکر آن بود
فقط به عنوان صبر کنید تا زمانی که ما تا به حال حراج سهام و اجازه دهید همه آنها را برو
با هم.
من معتقدم که درست است در مورد آقای هریسون که یک هندل گردانده.
بدیهی است هیچ چیزی از روح خویش و قوم در مورد او وجود دارد. "
آن همیشه چشم آب و هوا باز برای ارواح قوم و خویشی.
Marilla Cuthbert رانندگی را به حیاط بود به عنوان آن بازگشت از خانه و
دومی پرواز برای دریافت چای آماده است.
آنها ماده را در جدول چای مورد بحث است. "من خوشحال خواهید بود زمانی که مزایده به پایان رسیده است ،"
گفت Marilla.
"این مسئولیت بیش از حد داشتن سهام زیادی در مورد محل و هیچ کس اما
که مارتین غیر قابل اعتماد به مراقبت از آنها.
او آمده است هرگز به عقب رتبهدهی نشده است و او قول داد که او قطعا خواهد بود شب گذشته
اگر من می خواهم او را روز به من بدهید برای رفتن به مراسم تشییع جنازه عمه خود را.
من نمی دانم که چگونه بسیاری از خاله او ، من مطمئن هستم.
چهارم که در آن در گذشتند از او استخدام یک سال پیش.
من بیشتر از سپاسگزار زمانی که محصول است و آقای بری طول می کشد بیش از مزرعه.
ما باید برای نگه داشتن دالی بسته در قلم تا مارتین می آید ، برای او باید در قرار
مرتع پشت و نرده ها وجود دارد ثابت می شود.
من اعلام می کنم ، آن است که یک مشکل جهان ، به عنوان راشل می گوید.
در اینجا فقیر مری کیت در حال مرگ و آنچه که به آن دو فرزند از... او تبدیل می شوند
بیش از من می دانم.
او دارای یک برادر در بریتیش کلمبیا است و او در مورد آنها به او نوشته شده است ، اما او
از او شنیده نشده است. "" چه هستند که کودکان را مانند؟
چند ساله هستند؟ "
"شش گذشته... آنها دوقلو است." "آه ، من همیشه به خصوص علاقه مند بوده است
در دوقلوها از زمانی که خانم هاموند به حال بسیاری از آن ، گفت : "مشتاقانه.
"آیا آنها زیبا؟"
"خوبی ، شما نمی تواند بگوید... آنها بیش از حد کثیف بودند.
دیوی در پای گل شده بود و دورا رفت و از او به تماس شوید.
دیوی به بزرگترین پای از سر او را تحت فشار قرار دادند و پس از آن ، چرا که او گریه می کردم ، او
را در آن خود و در آن wallowed به او نشان می دهد آن چیزی گریه بود.
مری گفت دورا واقعا یک کودک بسیار خوب بود اما که دیوی پر از فساد بود.
او تا به حال هرگز از آوردن شما ممکن است بگویید.
پدر او فوت کرد زمانی که او بچه بود و مری شده است بیمار تقریبا از زمان است. "
"من همیشه متاسفم برای کودکان است که هیچ پرورش ، گفت :" آن soberly.
"شما می دانید من تا به حال هیچ نیست تا شما مرا در دست گرفت.
من امیدوارم که عموی خود را پس از آنها نگاه کنید. چه رابطه خانم کیت به شما؟ "
«مری؟
هیچ یک در جهان. شوهرش بود... او سوم ما بود
پسر عموی. خانم Lynde که از طریق حیاط وجود دارد.
من فکر کردم او می خواهم تا در مورد مری را بشنود. "
"آیا او را در مورد آقای هریسون و گاو ،" implored آن.
Marilla وعده داده شده ، اما وعده کاملا غیر ضروری بود ، برای خانم Lynde زودتر
نسبتا نشسته از آنچه او گفت ،
"من دیدم آقای هریسون تعقیب نیوجرسی خود را از جو خود را امروز وقتی که من به خانه
از Carmody. من فکر کردم او کاملا دیوانه نگاه است.
آیا او را بسیار از غوغا؟ "
آن و Marilla furtively رد و بدل لبخند سرگرم است.
چیز های کمی در Avonlea تا کنون موفق به فرار خانم Lynde.
این که صبح آن گفته بود ،
"اگر شما در نیمه شب به اتاق خود رفت ، قفل درب ، کشیده پایین کور و
عطسه ، Lynde خانم می خواهید روز بعد سرما خود را بپرسید! "
من معتقدم که او انجام داد ، اعتراف Marilla.
"من دور است. او آن تکه ای از ذهن خود. "
"من فکر می کنم او یک مرد بسیار نامطبوعی ، گفت :« آن ، با پرت کردن رنجش او
سر گلچهره.
"شما یک کلمه صحت گفت : هرگز ، گفت :" خانم راشل رسما.
"من می دانستم که وجود دارد دچار مشکل می شود هنگامی که رابرت بل به فروش می رسد جای خود را به یک انسان نیوبرانزویک جدید ،
که چه چیزی است.
من نمی دانم چه Avonlea در حال آمدن است ، با بسیاری از مردم عجیب و غریب عجله به
آن. این نمی شود به زودی خواهید امن برای رفتن به خواب در
تخت. "
"چرا ، چه غریبه دیگر در می آیند؟" پرسید : Marilla.
"آیا شما نمی شنید؟ خوب ، خانواده there'sa Donnells ، برای یکی
چیز.
آنها اجاره خانه قدیمی پیتر اسلون. پیتر مرد برای اجرای آسیاب او را استخدام کرده است.
آنها متعلق به پایین و شرق و هیچ کس نمی داند هر چیزی در مورد آنها.
سپس خانواده پنبه که تیموتی بی دست و پا رفتن را به حرکت شن های سفید و
آنها به سادگی می خواهید بر دوش مردم باشد.
او در مصرف است... وقتی که او دزدی نمی... و همسر وی شل کردن پیچ خورده است
موجودی است که می تواند دست خود را به یک چیز را روشن نکنید.
او شسته ظروف خود نشسته است.
خانم جورج پای برادرزاده یتیم شوهرش ، آنتونی پای گرفته است.
او خواهید بود از رفتن به مدرسه به شما ، آن ، بنابراین شما ممکن است مشکل ، انتظار می رود این چیزی است که.
و شما دیگر دانش آموز عجیب و غریب ، که بیش از حد.
پل ایروینگ از ایالات در حال آمدن است تا با مادر بزرگش زندگی می کنند.
شما را به یاد داشته باشید پدرش ، Marilla... استفن ایروینگ ، او را که jilted Lavendar لوئیس بیش از
Grafton؟ "
"من فکر نمی کنم او را jilted. نزاع وجود دارد... گمان می کنم در آنجا بود
سرزنش در هر دو طرف است. "
"خوب ، به هر حال ، او با او ازدواج نمی کند ، و او به عنوان عجیب و غریب شده است که ممکن است از زمان ،
آنها می گویند... توسط خودش زندگی می کنند در آن خانه سنگی کوچک او تماس اکو الج.
استفان به ایالات رفت و به کسب و کار با عموی خود رفت و ازدواج
یانکی.
او هرگز به خانه از آن زمان ، هر چند مادرش شده است تا او را ببیند یک یا
دو بار.
همسر او دو سال پیش درگذشت و او ارسال منزل پسر به مادر خود برای
طلسم. او ده ساله است و من نمی دانم اگر
او خواهید بود یک دانش آموز بسیار مطلوب است.
شما هرگز نمی توانید بگویید که در مورد کسانی که یانکی ها ".
خانم Lynde نگاه بر تمام کسانی که تا به حال بدبختی به متولد آورده و یا
جاهای دیگر نسبت به جزیره پرنس ادوارد با تصمیم گرفته می توانید هر گونه خوب چیزی شوند ، خارج از
ناصره هوا.
آنها ممکن است مردم ، خوب البته ، اما شما را در سمت امن در شک آن بودند.
او تعصب خاصی در مقابل "یانکی ها".
شوهر او فریب خورده شده از ده دلار بود توسط یک کارفرما برای چه کسی به او بودند یکبار
کار کرده در بوستون و نه فرشتگان و نه شاهزاده و نه قدرت می توانست
متقاعد خانم راشل که کل ایالات متحده مسئول آن نیست.
"مدرسه Avonlea نمی خواهد خون جدید کمی بدتر ،" Marilla با خشگی گفت ، "و
اگر این پسر است که هر چیزی مانند پدرش او همه حق است.
استیو ایروینگ بهترین پسر است که تا کنون در این قطعات بود مطرح شد ، هر چند برخی از
مردم او را افتخار. من باید فکر می کنم خانم ایروینگ بسیار خواهد بود
خوشحالم که کودک.
او شده است بسیار تنها و بیکس از شوهرش فوت کرد. "
"اوه ، پسر ممکن است به خوبی به اندازه کافی است ، اما او خواهید بود متفاوت از کودکان Avonlea ، گفت :"
خانم راشل ، مثل این که آن مسجل موضوع.
نظرات خانم راشل در مورد هر شخص ، مکان ، و یا چیزی ، همیشه
موجه بپوشند.
"چه من در مورد شما قصد راه اندازی روستای بهبود جامعه شنیدن ،
آن؟ "
"من فقط صحبت آن را با برخی از دختران و پسران در آخرین مناظره
باشگاه ، گفت : "آن ، فلاشینگ. "آنها فکر می کردم از آن خواهد بود و نه زیبا... و
پس وقت را آقای و خانم آلن.
بسیاری از روستاهای آنها را در حال حاضر. "" خب ، شما به هیچ پایانی از آب داغ دریافت کنید
اگر شما انجام دهد. بهتر است آن را به تنهایی ترک کند ، آن ، این چیزی است.
مردم دوست ندارند که بهبود یافته است. "
"اوه ، ما می رویم به تلاش برای بهبود مردم است.
این خود Avonlea. بسیاری از چیزهایی که ممکن است وجود دارد
انجام شود تا از آن زیباتر است.
به عنوان مثال ، اگر ما می تواند هم محور آقای لوی Boulter به جلو و پایین که قدیمی وحشتناک
خانه در مزرعه بالای خود که نمی شود یک پیشرفت؟ "
"قطعا" اعتراف خانم راشل.
"این خرابه های قدیمی چشم درد دارد برای سال ها به حل و فصل شده است.
اما اگر شما بهبود می تواند هم محور لوی Boulter به انجام هر کاری برای عموم مردم است که او نمی باشد.
برای انجام پرداخت می شود ، ممکن است وجود داشته باشد برای دیدن و شنیدن این فرآیند ، این چیزی است که.
من نمی خواهم برای دلسرد کردن شما ، آن ، برای چیزی وجود دارد که ممکن است در ایده خود ، هر چند
گمان می کنم شما می توانید آن را از برخی از مجله بی ارزش یانکی ، اما شما باید
دست کامل با مدرسه خود را به شما و من
توصیه شما به عنوان یک دوست با پیشرفتهای خود را به زحمت نیست ، که چه چیزی است.
اما وجود دارد ، من می دانم که شما جلوتر می خواهید با آن اگر شما ذهن خود را بر روی آن.
شما همیشه یک به حمل یک چیز را از طریق نوعی است. "
چیزی در مورد شرکت به تشریح لب آن گفت که خانم راشل دور نیست
گمراه در این برآورد.
قلب آن در تشکیل انجمن بهبود خم شد.
گیلبرت Blythe ، بود که به تدریس در ماسه سفید ، اما همیشه از روز جمعه به خانه
شب تا صبح روز دوشنبه ، در مورد آن مشتاق بود و بسیاری از مردمی دیگر بودند
مایل به در برای هر چیزی که به معنای
جلسات گاه به گاه و در نتیجه برخی از "سرگرم کننده"
همانطور که برای "بهبود" می شود ، هیچ کس هر ایده بسیار روشن به جز آن بود
و گیلبرت.
آنها صحبت کرده بود و بیش از برنامه ریزی آنها را تا زمانی که Avonlea ایده آل در آنها وجود داشت
ذهن ، اگر هیچ جای دیگری است. خانم راشل بود هنوز هم یکی دیگر از آیتم های خبری است.
"آنها مدرسه Carmody به گرانت پریسیلا داده است.
آیا رفتن به ملکه با یک دختر است که نام ، آن؟ "
"بله ، در واقع.
پریسیلا به تدریس در Carmody!
کاملا دوست داشتنی! گفت : "آن ، چشمان خاکستری او نور تا آنها نگاه
مانند ستاره های شب ، باعث خانم Lynde به تعجب دوباره اگر او هرگز آن را دریافت کند
حل و فصل به رضایت او که آیا آن شرلی در واقع یک دختر زیبا یا نه.