Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 2
Jurgis به آرامی در مورد کار صحبت کردیم ، چرا که او جوان بود.
آنها به او گفت داستان در مورد شکستن از مردان ، وجود دارد در stockyards
شیکاگو ، و از آنچه به آنها اتفاق افتاده بود پس از آن -- داستان را به جسم خود
خزش ، اما Jurgis فقط می خنده.
او تنها شده بود وجود دارد و چهار ماه ، و او جوان بود ، و به یک غول در کنار.
بهداشت و درمان بیش از حد در او وجود داشت. او می توانست حتی تصور کنید که چگونه آن را احساس
مورد ضرب و شتم قرار می شود.
"است که به خوبی به اندازه کافی برای مردان مثل شما ،" می گویند ، "silpnas ، فلو قد کوتاه -- اما من
پشت گسترده است. "Jurgis مانند یک پسر بود ، پسر از
کشور است.
او مرتب کردن بر اساس انسان از کارفرمایان مایل به دریافت برگزاری بود ، مرتب سازی بر اساس آنها آن را
شکایت آنها می تواند نگه دارید می کنید. هنگامی که او برای رفتن به یک محل خاص گفته شد ،
او وجود دارد که در اجرا.
هنگامی که او هیچ ربطی به را برای لحظه ای بود ، او ایستاده دور بی قراری ، رقص ،
با سرریز از انرژی است که در او بود.
اگر او در یک خط از مردان کار می کرده اند ، خط همیشه بیش از حد به آرامی برای او نقل مکان کرد ، و
شما می توانید او را از بی صبری و بی قراری خود را انتخاب کنید.
که چرا او برداشت شده است در یک مناسبت مهم بود ؛ Jurgis بود ایستاد
در خارج از براون و شرکت "ایستگاه مرکزی زمان" بیش از نیمی از یک ساعت ،
دومین روز ورود خود را در شیکاگو
قبل از او توسط یکی از کارفرمایان بوده است beckoned.
از این او بسیار افتخار است ، و از آن ساخته شده او را دور ریخته می شوند بیشتر از همیشه به خنده
افراد بدبین.
بیهوده همه آنها او را که مردان در آن جمعیت که از آن او وجود دارد
برگزیده شده بود که ایستاده بود یک ماه وجود دارد -- بله ، بسیاری از ماه ها -- و نه انتخاب شده است هنوز.
گفت : "بله ، او می گفت :" اما چه نوع از مردان؟
tramps شکسته به پایین و خوب برای nothings ، فلو که تمام پول خود را خرج کرده اند
نوشیدن ، و می خواهید برای دریافت بیشتر برای آن است.
آیا شما می خواهید من به این باور که با این بازوها "-- و او مشت خود را گره
آنها را در هوا نگه ، به طوری که شما ممکن است عضلات نورد -- "که با این
اسلحه مردم هرگز اجازه دهید من از گرسنگی مردن؟ "
"ساده است ،" آنها به این جواب "که شما از این کشور می آیند ، و
از خیلی دور در کشور است. "
و این حقیقت ، برای Jurgis یک شهر دیده می شود هرگز ، و به ندرت حتی منصفانه به اندازه
شهر ، تا زمانی که تا به حال به شانس و بخت خود را در جهان و کسب حق خود را به
Ona.
پدر او ، پدر و پدرش قبل از او ، و به عنوان اجداد بسیاری از عقب به عنوان افسانه ای
می تواند برود ، در آن بخشی از لیتوانی به عنوان Brelovicz ، شاهنشاهی شناخته شده زندگی کرده بود
جنگل.
این دستگاه بزرگ صد هزار هکتار است ، که از زمان بسیار قدیم بوده است
شکار حفظ از اشراف است.
تعداد کمی از دهقانان هستند مستقر در آن ، نگه داشتن عنوان را از دوران باستان وجود دارد ؛
یکی از این Antanas Rudkus ، که پرورش داده شده به حال خود بود ، و خود را پرورش داده بود
کودکان به نوبه خود ، پس از نیم دوجین هکتار
از زمین در میان بیابان پاک است.
علاوه بر Jurgis ، یک پسر و یک خواهر بود.
سابق را به ارتش شده بود از پیش نویس ، که بیش از ده سال پیش شده بود ، اما از آنجایی که
که هیچ چیز روز به حال به حال شده است از او شنیده می شود.
خواهر ازدواج کرده بود و شوهرش خریده بود که Antanas قدیمی
تصمیم گرفت تا با پسرش.
این نزدیک به یک سال و نیم پیش که Jurgis Ona ملاقات کرده بود ، در نمایشگاه اسب
صد مایل از خانه.
Jurgis انتظار می رود به حال هرگز به ازدواج -- او آن را به عنوان تله احمقانه خندید
یک مرد به راه رفتن ، اما در اینجا ، بدون همیشه داشتن صحبت یک کلمه به او ، نه بیشتر
از تبادل لبخند نیم دوجین ،
او خود را در مواجهه با خجالت و ترور ، بنفش ، درخواست خود را
پدر و مادر به فروش او را برای همسرش به او -- و ارائه پدرش دو اسب او تا به حال
شده است به این نمایشگاه به فروش می رسانند فرستاده می شود.
اما پدر Ona ثابت به عنوان یک سنگ -- دختر هنوز یک کودک بود ، و او یک مرد ثروتمند بود ، و
دختر خود را در آن راه نداشته.
بنابراین Jurgis با قلب سنگین به خانه رفت ، و آن بهار و تابستان toiled و سعی
سخت را فراموش کرده ام.
در پاییز پس از برداشت محصول بود ، او را دیدم که آن را نمی خواهد انجام و tramped
سفر دو هفته کامل که بین او و Ona غیر روحانی.
او متوجه شد حالت غیر منتظره امور -- برای پدر دختر فوت شده بودند ، و او
املاک با طلبکاران گره خورده بود ، قلب Jurgis 'همگانی روندی که او متوجه شد که در حال حاضر
جایزه در دسترس او بود.
Elzbieta Lukoszaite ، Teta ، یا عمه وجود ندارد ، چرا که آنها او را به نام ، نامادری Ona ،
او شش فرزند ، در تمام سنین وجود دارد.
نیز وجود دارد برادرش جوناس ، خشک کردن یک مرد کوچک را که بر مزرعه کار کرده بود.
آنها مردم از نتیجه بزرگ بودند ، به عنوان آن به Jurgis نظر می رسید ، تازه به خارج از
وودز ، Ona می دانست که چگونه به خواندن ، و می دانست که بسیاری از چیزهای دیگری که او نمی دانست ، و در حال حاضر
مزرعه فروخته شده بود ، و کل
خانواده دستخوش طوفان -- همه آنها را در دنیا که متعلق به حدود هفت صد روبل
که نصف دلار بسیاری از است.
آنها را به حال سه بار که ، اما آن را به دادگاه رفته بود ، و قاضی بود
تصمیم گرفته علیه آنها ، و تعادل هزینه تا به حال به او تصمیم خود را برای تغییر است.
Ona ممکن است ازدواج کرده اند و سمت چپ آنها ، اما او را برای او دوست داشتنی Teta Elzbieta.
جوناس که پیشنهاد کرد که همه آنها به آمریکا بروم ، جایی که یکی از دوستان او بود
بدست غنی است.
او کار می کنند ، به نوبه خود ، و زنان به کار ، و برخی از کودکان ،
بدون شک -- آنها به نحوی که زندگی می کنند. Jurgis ، بیش از حد ، از آمریکا شنیده بود.
این کشور که در آن ، آنها گفتند ، یک مرد ممکن است در روز سه روبل درآمد بود و Jurgis
نمیفهمد چه روز سه روبل به معنی ، با قیمت های آنها شد جایی که او زندگی می کردند ،
و فورا تصمیم گرفت که او را برای رفتن
امریکا و ازدواج می کنند ، می شود و مرد غنی از مقرون به صرفه.
در آن کشور ، غنی یا فقیر ، یک مرد آزاد بود ، که گفته شد ، او مجبور نبود برای رفتن
به ارتش او داشته به پرداخت پول خود را به مقامات rascally -- او ممکن است
او خشنود است ، و تعداد خود را به عنوان به عنوان هر انسان دیگر خوب است.
بنابراین امریکا که دوستداران و جوانان رویای بود.
اگر کسی فقط می تواند مدیریت قیمت تصویب به او می تواند مشکلات خود را شمارش
به پایان رسیده است.
این است که آنها باید ترک بهار زیر چیده شده بود ، و ضمن Jurgis فروخته
خود را به پیمانکار برای یک زمان مشخص ، و نزدیک به چهار صد مایل از tramped
صفحه اول با گروهی از مردان به کار بر یک راه آهن در اسمولنسک.
این یک تجربه ، ترس ، با کثافت و مواد غذایی بد و بی رحمی و شقاوت و کار زیاد بود ، اما
Jurgis آن ایستاد و در تر و تمیز جریمه خارج شد ، و با هشتاد روبل در خود sewed
کت.
او ننوشید و یا مبارزه است ، چرا که او فکر همه زمان از Ona ؛ و برای
استراحت ، او ، مرد آرام و مداوم ، چرا که به آنچه که او گفته شد ، خود را از دست دادن نیست
خلق و خوی در اغلب موارد ، زمانی که او از دست دادن آن ساخته شده است
مجرم اضطراب است که او باید آن را از دست دادن نیست.
هنگامی که آنها او را پرداخت کردن او dodged قماربازان شرکت و dramshops ، و به طوری که آنها
محاکمه او را بکشند ، اما او فرار کرد ، و tramped به خانه ، کار در شغل های عجیب و غریب ، و
خواب همیشه با یک چشم باز.
بنابراین در فصل تابستان آنها به حال همه از برای آمریکا است.
در آخرین لحظه به آنها پیوست Marija Berczynskas ، پسر عموی Ona است که بود.
Marija یتیم بود و از کودکی برای یک کشاورز ثروتمند از ویلنا کار می کرد ، که
ضرب و شتم او را به طور منظم.
تنها در سن بیست سالگی است که آن را به Marija رخ داده بود را امتحان کنید قدرت او بود ،
زمانی که وی افزایش یافته بود و تقریبا به قتل مرد ، و پس از آن آمد به دور است.
دوازده در همه در حزب ، پنج بزرگسالان و شش کودک وجود دارد -- و Ona ، که بود
کمی از هر دو.
آنها تا به حال زمان سخت در تصویب یک عامل که به آنان کمک کرد ، وجود دارد ، اما او ثابت کرد
رذل ، و آنها را به دام با برخی از مقامات ، و آنها را یک معامله خوب هزینه
از پول با ارزش خود را ، که آنها را به چنین با ترس وحشتناک چسبیده.
این اتفاق افتاد آنها را دوباره در نیویورک -- برای ، البته ، آنها می دانستند هیچ چیزی در مورد
کشور ، و تا به حال هیچ کس به آنها بگویید ، و از آن آسان بود برای یک مرد در یک یونیفرم آبی به
منجر شود آنها را دور ، و آنها را به یک هتل
و آنها را نگه دارید وجود دارد ، و پرداخت آنها را به اتهام عظیم را به دور.
این قانون می گوید که کارت میزان باید بر روی درب هتل می شود ، اما نمی گوید
که آن را باید در لیتوانی می شود.
آن را در stockyards که دوست جوناس 'غنی بدست کرده بود ، و به همین ترتیب به شیکاگو
حزب بود ، ملزم خواهند بود.
آنها می دانستند که یک کلمه ، شیکاگو و همه آنها مورد نیاز به دانستن ، حداقل ،
تا زمانی که به این شهر رسید.
سپس ، از خودروهای بدون مراسم سقوط ، آنها بدون خاموش بهتر از
قبل ، آنها ایستاده بود خیره ویستا خیابان دیربورن ، با سیاه و سفید بزرگ آن
ساختمان های قوی در از راه دور ، قادر
برای تحقق بخشیدن است که آنها وارد شده بود ، و به همین دلیل ، هنگامی که گفت : "شیکاگو ،" مردم دیگر
اشاره در برخی از جهت ، اما به جای نگاه درمانده ، و یا خندید ، و یا در ادامه
بدون توجه است.
آنها در ناتوانی خود را رقت بار و بالاتر از همه چیز آنها در مرگبار ایستاد
وحشت از هر نوع شخص را در یونیفرم رسمی ، و به همین ترتیب هر زمان که آنها را دیدم
پلیس آنها را در خیابان و عبور عجله توسط.
برای تمام روز اول آنها در میان از پر سر و صدا سرگردان
سردرگمی ، کاملا از دست داده و آن را تنها در شب که در راهرو از cowering بود
خانه ، آنها در نهایت کشف شد و گرفته شده توسط یک پلیس به ایستگاه.
در صبح ، مترجم ، پیدا شد و آنها پس از یک ماشین گرفته شد و قرار داده ، و
تدریس کلمه -- "stockyards"
لذت آنها در کشف است که آنها به خارج شدن از این ماجرا بدون از دست دادن
یکی دیگر از سهم اموال خود آن را نمی توان برای توصیف.
آنها نشست و از پنجره خیره شد.
آنها در خیابان که به نظر می رسید برای اجرا بر روی برای همیشه لطفا برای مایلی پس از مایل -- سی و چهار تن از
آنها ، در صورتی که آن را شناخته شده بود -- و هر طرف آن یک بی وقفه ردیف از رنجور
کمی ساختمان های دو طبقه قاب.
پایین هر خیابان سمت آنها می توانند آن را ببینید ، همان بود -- تپه هرگز و هرگز
توخالی ، اما همیشه ویندوز ویستا بی پایان همان ساختمان های چوبی کمی زشت و کثیف.
اینجا و خواهد بود وجود دارد یک پل عبور از نهر کثیف ، با سواحل گل سخت پخته
و پوشاننده های تیره رنگ و اسکله در امتداد آن ، اینجا و خواهد بود عبور از راه آهن وجود دارد ،
با درهم و برهم کردن سوئیچ ها ، و لکوموتیو
puffing و تند اتومبیل حمل و نقل پر کردن ، در اینجا و خواهد بود وجود دارد بزرگ
کارخانه ، ساختمان با پنجره های بی حد و حصر در آن تیره رنگ ، و حجم عظیم از دود
ریختن از دودکش ها ، تیره شدن
هوا بالا و کثیف زمین را در زیر است.
اما پس از هر یک از این وقفه ، در صفوف منظم پیش متروک دوباره آغاز خواهد شد --
در صفوف منظم از ساختمان های دلتنگ کننده کمی.
یک ساعت کامل قبل از حزب به شهر آنها آغاز شده بود به یاد داشته باشید پیچیدگیشان رسید
تغییرات در جو است. این رشد تیره تر تمام وقت ، و بر
زمین چمن به نظر می رسید به رشد سبز کمتر است.
هر دقیقه ، به عنوان قطار با سرعت ، در ، رنگ از چیزهایی شد dingier زمینه
سوخته و زرد ، چشم انداز شنیع و لخت رشد داده شدند.
و همراه با دود ضخیم شدن آنها شروع به توجه به شرایط دیگر ،
عجیب و غریب ، بوی تیز است.
آنها مطمئن بودند که آن را ناخوشایند بود ، این بو ، برخی ممکن است آن را به نام
مشمئز کننده ، اما طعم خود را در بو و توسعه نیافته است ، و آنها فقط مطمئن بودند که آن را
کنجکاو.
در حال حاضر ، نشستن در اتوبوس برقی ، آنها متوجه شدم که آنها در راه خود را به
خانه از آن را -- که آنها تمام راه را از لیتوانی به آن سفر کرده بودند.
در حال حاضر دیگر چیزی دور و ضعف ، که شما در whiffs گرفتار ؛ شما می توانید از
به معنای واقعی کلمه آن ، به عنوان طعم خوب آن را به عنوان بوی -- شما می توانید نگه دارید از آن را ، تقریبا ، و
بررسی آن را در اوقات فراغت خود را.
آنها در نظرات خود را در مورد آن تقسیم شدند.
بوی عنصری ، خام و خام بود ؛ آن را غنی بود ، تقریبا ترشیده ، ، نفسانیت و
قوی.
که آن را نوشید اگر مسکر وجود دارد ؛ دیگر که وجود دارد
قرار دادن دستمال خود را به چهره خود.
مهاجران جدید هنوز مزه آن ، از دست رفته در تعجب ، که ناگهان ماشین آمد
متوقف ، و درب باز پرت شد ، و یک صدا فریاد زد : -- "! Stockyards"
آنها بر گوشه ای ایستاده ، خیره مانده بودند ؛ پایین خیابان سمت دو وجود دارد
ردیف خانه های آجر ، و بین آنها ویندوز ویستا : نیم دوجین دودکش ، ارتفاع
بلندترین ساختمان ها ، لمس کردن بسیار
آسمان -- و جهش از آنها نیم دوجین ستون از دود ، ضخیم ، روغنی و سیاه را به عنوان
شب است.
ممکن است از مرکز جهان ، این دود ، که در آن آتش می آیند
سن هنوز هم سوختن ودود کردن. این آمد که اگر خود impelled ، رانندگی تمام
قبل از آن ، یک انفجار همیشگی.
این پایان ناپذیر بود و یکی از خیره ، در حال انتظار برای دیدن آن را متوقف کند ، اما هنوز جریان بزرگ
نورد از.
آنها در بالای سر ابرها گسترده پخش ، نوشتن ، پیچش یا حلقه زنی و پس از آن ، متحد در یکی از
غول رودخانه ، آنها به دور پایین آسمان جاری ، کشش پرده یا روپوش پوشاندن سیاه و سفید تا آنجا که به
چشم می تواند برسد.
سپس حزب دیگر چیز عجیب و غریب ، آگاه شد.
این ، بیش از حد ، مانند رنگ ، یک چیز عنصری بود و آن صدا بود ، یک صدا را تشکیل می
از ده هزار صداها کمی.
شما به ندرت آن را متوجه در ابتدا -- آن را به آگاهی شما ، مبهم غرق شده
اختلال ، مشکل است.
مانند زمزمه زنبورها در بهار ، whisperings از جنگل بود ؛
پیشنهاد فعالیت های بی پایان ، rumblings از جهان در حال حرکت است.
تنها با تلاش است که یک نفر می تواند متوجه است که آن را توسط حیوانات ساخته شده بود ، که
درهنگام دور از ده هزار گاو ، ده grunting دور
هزار خوک.
آنها که دوست داشت آن را پیگیری است ، اما افسوس ، آنها هیچ زمانی برای ماجراهای بود
پس از آن.
پلیس در گوشه بود شروع به تماشای آنها و بنابراین ، به طور معمول ، آنها
خیابان شده است.
به ندرت آنها رفته بود یک بلوک ، با این حال ، قبل از جوناس برای دادن فریاد شنیده می شد ، و
شروع به اشاره با هیجان در سراسر خیابان.
قبل از اینکه آنها می توانند معنای انزال نفس خود او بود محدود جمع آوری
دور ، و آنها را دیدم وارد یک فروشگاه ، که بیش از یک علامت بود او را : "J. Szedvilas ،
مغازه اغذیه فروشی است. "
هنگامی که او آمد دوباره آن را در شرکت با آقایی در پیراهن بسیار تنومند بود
آستین و یک صحن ، clasping جوناس توسط هر دو دست و خنده hilariously.
سپس Teta Elzbieta recollected ناگهان که Szedvilas نام شده بود
دوست افسانه ای که ثروت خود را در آمریکا ساخته شده بود.
برای پیدا کردن که او ساخت به حال آن را در کسب و کار مغازه اغذیه فروشی فوق العاده ای بود
قطعه ای از خوشبختی در این برهه ، هر چند آن را به خوبی در صبح ، آنها
حال breakfasted نیست ، و بچه ها شروع به ناله و شکایت کردن است.
به این ترتیب بود پایان خوش سفر بد بخت.
دو خانواده به معنای واقعی کلمه بر گردن یکدیگر کاهش یافت -- برای آن سال از زمان بوده است
Jokubas Szedvilas یک مرد از بخش خود را از لیتوانی ملاقات کرده بود.
قبل از نیم روز آنها دوستان مادام العمر شدند.
Jokubas درک تمام مشکلات این جهان جدید ، و می تواند از آن را توضیح دهد
رمز و راز ، او می تواند آنها را به چیزهایی را که باید در مختلف انجام داده اند بگویید
شرایط اضطراری -- و هنوز هم بیشتر به نقطه ای بود ، او می تواند آنها را به آنچه هم اکنون به انجام بگویید.
او آنها را به poni Aniele که نگه داشته boardinghouse طرف دیگر از
کارگاههای قدیمی خانم Jukniene ، او توضیح داد ، نه آنچه یکی را انتخاب تماس
اقامت ، اما آنها ممکن است برای لحظه ای انجام دهید.
به این Elzbieta Teta عجله برای پاسخ که هیچ چیز می تواند بیش از حد ارزان قیمت را با توجه به
آنها را تنها پس از آن ، برای آنها بسیار بیش از مبالغ آنها داشته است وحشتزده بودند
صرف بشه.
روز پس از تجربه عملی بسیار کمی در این سرزمین دستمزد بالا کافی بوده است
را به بی رحمانه واقعیت است که آن را نیز زمین از قیمت های بالا به آنها روشن است ، و
در آن مرد فقیر بود تقریبا به همانگونه که در فقیر
هر گوشه ای دیگر از زمین و غیره وجود دارد در یک شب همه شگفت انگیز از بین رفت
رویای ثروت است که فراموش نشدنی بود Jurgis.
کشف ساخته شده بود همه دردناک تر بود که آنها صرف شد ، در
قیمت های آمریکا ، پول که آنها در نرخ دستمزدها به خانه دست آورده بود -- و غیره
واقعا که جهان فریب خورده!
دو روز گذشته از همه آنها ، اما گرسنگی به حال خود -- آنها را کاملا بیمار به پرداخت
قیمت که مردم راه آهن آنها را برای غذا پرسید.
با این وجود ، هنگامی که آنها را دیدم خانه Jukniene بیوه می توانند اما نه بحال خود برگشتن ، حتی
بنابراین ، در تمام سفر خود آنها هیچ چیز بدی که این را دیده بود.
Poni Aniele یک اتاق چهار تخت در یکی از آن بیابان از قاب دو داستان بود
tenements که دروغ »پشت حیاط."
چهار آپارتمان در هر ساختمان وجود داشت ، و هر یک از چهار
"boardinghouse" برای اشغال خارجی -- لیتوانیایی ها ، لهستانی ها ، اسلوواکها ، و یا
Bohemians.
برخی از این مکان ها توسط افراد خصوصی نگه داشته شدند ، برخی از تعاونی شد.
خواهد بود وجود دارد به طور متوسط از مرز نیم یک دوجین به هر اتاق -- گاهی اوقات وجود داشت
سیزده یا چهارده به یک اتاق ، پنجاه یا شصت به آپارتمان.
هر یک از اشغال مبله اقامت خود -- است که ، تشک و
برخی از ملافه.
تشک خواهد بود بر اساس طبقه در ردیف گسترش -- و هیچ چیز وجود نخواهد داشت
دیگری در جایی به جز اجاق گاز.
این به هیچ وجه غیر عادی بود برای دو مرد را به خود تشک مشابه در مشترک ، یکی
کار به روز و با استفاده از آن را در شب ، و از سوی دیگر کار کردن در شب و با استفاده از آن را در
روز.
اغلب محل سکونت حافظ خانه همان بستر به تغییرات دو برابر اجاره
از مردان است. خانم Jukniene یک کمی چروکیده بود
زن ، با چهره چین و چروک است.
خانه اش unthinkably کثیف بود ؛ شما نمی تواند وارد درب جلو در همه ، به علت
تشک ، و هنگامی که شما سعی در راه پلهکان عقبی شما یافت که او
دیواره تا بیشتر از ایوان با تابلوهای قدیمی را به جایی برای نگه داشتن جوجه های خود را.
این بذله گویی ایستاده از مرز که Aniele تمیز خانه توسط اجازه
جوجه شل در اتاق.
بدون شک این حشرات موذی را پایین نگه دارید ، اما به نظر می رسید آن را محتمل در نظر از همه
شرایط ، که بانوی پیر در نظر گرفته و نه به عنوان تغذیه جوجه ها به عنوان
تمیز کردن اتاق.
حقیقت این بود که او قطعا داده است تا ایده تمیز کردن هر چیزی ، تحت
فشار حمله از روماتیسم ، که او را نگه داشته بود تا در یک گوشه ای از دو برابر
اتاق او را برای بیش از یک هفته ، که در طی آن زمان
یازده از مرز خود ، به شدت در بدهی او را امتحان کنید شانس خود را به این نتیجه رسیدند
اشتغال در کانزاس سیتی. در جولای بود ، و مزارع سبز شد.
یکی از این زمینه دیدم هرگز ، و نه هر چیز سبز هر چیز دیگری ، در Packingtown ، اما یکی
بیرون رفتن در جاده ها و "محصولی از گروه آن را" را به عنوان مردان آن عبارت ، و کشور را ببینید
و استراحت طولانی ، و هم آسان سوار بر اتومبیل حمل و نقل است.
چنین به خانه که تازه واردان به استقبال شد.
هیچ چیز بهتر می شود به حال وجود دارد -- آنها ممکن است انجام این کار به خوبی به دنبال بیشتر ،
برای خانم Jukniene به حال حداقل یک اتاق برای خودش نگه داشته و سه او کمی
کودکان ، و در حال حاضر ارائه شده برای به اشتراک گذاشتن این کار را با زنان و دختران از حزب است.
آنها می توانستند به ملافه های خود در یک فروشگاه دست دوم ، او توضیح داد ، و آنها نمی
نیازی به هیچ گونه ، در حالی که آب و هوا آنقدر گرم بود -- بدون شک همه آنها را در خواب
شب پیاده رو مانند این ، به عنوان تقریبا تمام مهمانان او.
"فردا" Jurgis گفت ، هنگامی که آنها به تنهایی رها شدند ، گفت : "فردا من به یک شغل ، بدست آوردن و
شاید جوناس خواهد شد نیز دریافت و سپس ما می توانیم به جای خود ما ".
بعدها در همان بعد از ظهر او و Ona به ادامه نگاهی به راه رفتن و نگاه کردن در مورد آنها ، برای دیدن
بیشتر از این منطقه بود که به خانه خود.
در پشت حیاط خانه دو طبقه دلتنگ کننده قاب دورتر از هم جدا پخش شده بودند ،
و فضاهای بزرگ لخت وجود دارد -- که به ظاهر توسط بزرگ شده بود نادیده گرفته
درد از یک شهر آن را به عنوان خود را به بیش از سطح دشت گسترش است.
این محل ها لخت با علف های هرز تیره رنگ ، زرد رشد کرده بودند ، پنهان کردن گوجه فرنگی بی حد و حصر
قوطی ها ، کودکان بی حد و حصر بازی بر آنها ، تعقیب یکدیگر اینجا و آنجا ،
جیغ و مبارزه.
غیر طبیعی ترین چیز در مورد این محله تعداد
کودکان ؛ شما فکر می کنید باید وجود داشته باشد فقط از یک مدرسه ، و آن را تنها پس از طولانی بود
آشنایی که شما قادر به تحقق بخشیدن به
که مدرسه وجود ندارد ، اما که این کودکان از محله بودند -- که
بنابراین بسیاری از کودکان وجود دارد به بلوک در Packingtown که هیچ جا در خیابان های آن
می تواند یک اسب و حشره دار حرکت سریعتر از یک پیاده روی!
آن نمی تواند حرکت سریع تر به هر حال ، در حساب دولت از خیابان.
کسانی که از طریق آن Jurgis و Ona بودند به راه رفتن شبیه خیابان ها کمتر از آنها
یک نقشه توپوگرافی مینیاتور.
جاده بود که معمولا چند فوت پایین تر از سطح خانه ها ، که بودند
گاهی اوقات پیاده روی هیئت مدیره بالا ملحق شد و بدون پیاده رو وجود دارد -- کوه ها وجود دارد و
دره ها و رودخانه ها ، آبگذرها و خندق ،
و بزرگ چالهها پر از متعفن آب سبز.
در این استخر کودکان ایفا کرده است ، و در مورد گل از خیابان نورد ؛
اینجا و آنجا به یکی از متوجه آنها را در آن حفر ، پس از غنائم که آنها تا به حال تصادفا
در.
یکی در مورد این تعجب ، و همچنین در مورد swarms از مگس ها که در مورد صحنه آویزان ،
به معنای واقعی کلمه با لکه های سیاه در هوا ، و عجیب و غریب ، بوی متعفن است که هزینههای یک فرد
سوراخهای بینی ، بو ، رنگ پریده از همه چیز مرده جهان.
این impelled بازدید کننده به پرسش ها و سپس ساکنان را توضیح دهد ، بی سر و صدا ،
که این همه "ساخته شده" سرزمین شد ، و آن شده است "ساخته شده است با استفاده از آن را به عنوان دامپینگ
زمین برای زباله شهر.
پس از چند سال اثرات ناخوشایند این دور عبور ، گفته شد ، اما
در همین حال ، در آب و هوای گرم -- و به ویژه هنگامی که آن را بارید -- مگس APT می شود
آزار دهنده است.
unhealthful نه؟ غریبه که بپرسید ، و ساکنان را پاسخ ،
"شاید ، اما هیچ وجود دارد گفتن."
راه کمی دورتر ، و Jurgis و Ona ، خیره چشم باز و تعجب آمد
به جایی که این "زمین" ساخته شده در فرآیند ساخت است.
در اینجا بود یک سوراخ بزرگ ، شاید دو شهرستان مربع بلوک ، و با فایل های طولانی
واگن زباله خزنده را در آن.
محل بو که هیچ واژه مودبانه وجود دارد و آن پاشیده بیش از
با کودکان ، که در آن از طلوع آفتاب تا تاریک raked.
گاهی اوقات ، بازدید کنندگان از خانه های بسته بندی سرگردان از این به دیدن "روگرفت ،" و
آنها را کنار بایستیم و بحث که آیا کودکان از خوردن غذا
آنها ، و یا صرفا جمع آوری آن برای جوجه ها در خانه.
ظاهرا هیچ یک از آنها تا کنون به پایین ادامه پیدا کردن.
فراتر از این روگرفت ایستاد اجرپزخانه بزرگ وجود دارد ، با دودکش سیگار کشیدن است.
در ابتدا آنها در زمان خاک را برای ساختن آجر ، و سپس آنها را پر دوباره
با زباله ، که به نظر می رسید به Jurgis و Ona felicitous آرایش ،
از ویژگی های یک کشور مشاغل مانند آمریکا.
راه کمی فراتر از یکی دیگر از سوراخ بزرگ ، که آنها را خالی کرده بود و هنوز رتبهدهی نشده است پر بود
بالا.
این آب برگزار می شود ، و تمام تابستان آنجا ایستاده بود ، با خاک نزدیک به وسیله تخلیه به
آن ، چرکین و stewing در آفتاب و پس از آن ، هنگامی که زمستان آمد ، کسی را قطع
یخ بر روی آن ، و آن را به مردم این شهر به فروش می رسد.
این ، بیش از حد به نظر می رسید به تازه واردان مقرون به صرفه ترتیب ، برای آنها نداشت
خواندن روزنامه ها ، و سر خود را پر از افکار مزاحم در مورد
"میکروب است."
آنها در آنجا ایستاده بود در حالی که خورشید را بر این صحنه ، و آسمان در غرب رفت
تبدیل خون قرمز ، و تاپس از خانه مانند آتش تاباند.
Jurgis و Ona از غروب آفتاب فکر نمی ، با این حال -- پشت خود را تحویل داده شدند
آن ، و تمام افکار خود را از Packingtown ، که آنها را می توانم ببینم
سادگی در فاصله است.
خط از ساختمان ایستاده بود روشن و سیاه و سفید در برابر آسمان ، اینجا و آنجا
از جرم گل رز دودکش بزرگ ، با رودخانه از دود جریان دور
پایان جهان است.
این مطالعه در رنگ ها بود در حال حاضر ، این دود در نور غروب خورشید آن را سیاه و قهوه ای بود
و خاکستری و بنفش.
همه پیشنهادات چرک از محل رفته بودند -- در گرگ و میش یک چشم انداز بود
از قدرت.
به دو ایستادند تماشا در حالی که تاریکی آن را بلعیده ، یک رویا به نظر می رسید
تعجب ، با تالک خود را از انرژی انسانی ، از چیزهایی در حال انجام است ، اشتغال برای
هزاران نفر بر هزار نفر از مردان ، از
فرصت ها و آزادی ، از زندگی و عشق و شادی است.
وقتی که آنها آمدند دور ، بازو در بازو ، Jurgis بود گفت ، "فردا وجود دارد بروید و نخواهد
یک شغل! "