Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XII Daguerreotypist
نباید فرض کرد که زندگی شخصیت به طور طبیعی به عنوان قمر فعال
می تواند بطور کامل در درون حوزه های از خانه Pyncheon قدیمی محدود شده است.
خواسته کلیفورد را بر وقت خود را معمولا راضی در آن روزها بلند،
قابل ملاحظه ای زودتر از غروب خورشید.
آرام به عنوان وجود روزمره خود را به نظر می رسید، اما با این وجود تمام منابع تخلیه
که او در آن زندگی می کردند.
ورزش فیزیکی است که او را overwearied، بود - که او به جز
گاهی اوقات کمی با کج بیل زدن ساخته، و یا گام باغ، پیاده روی، یا در باران
آب و هوا، صرف خالی بزرگ
اتاق، - تمایل خود را به بیش از حد ساکن باقی می ماند، به عنوان در نظر گرفته شده هر تکه از
اندام ها و عضلات.
اما، چه بود که آتش سوختن در درون او وجود دارد که مصرف انرژی حیاتی خود را،
یا یکنواختی که می توانست خود را با اثر benumbing بر ذهن کشیده
متفاوت قرار داشت و یکنواختی به کلیفورد.
احتمالا او در یک حالت از رشد و بهبود بود، و به طور مداوم
یکسان سازی غذا برای روح و عقل خود را از مناظر، صداها، و حوادث
که به عنوان یک خلاء کامل به افراد با تجربه تر با جهان به تصویب رساند.
در حالی که همه فعالیت و فراز و نشیب زندگی به ذهن یک کودک است، به طوری که ممکن است آن را،
به همین ترتیب، به ذهن که نوعی خلقت جدید قرار گرفته بودند، پس از آن بلند
به حالت تعلیق در زندگی است.
علت چه بسا، کلیفورد معمولا به استراحت بازنشسته شده است، به طور کامل
خسته، در حالی که نورهای هنوز هم ذوب شدند خود را از طریق پنجره، پرده، و یا
با درخشش در اواخر دیوار اتاق پرتاب می شود.
و در حالی که او در نتیجه خواب در اوایل، به عنوان بچه های دیگر، و از دوران کودکی به خواب،
قمر به دنبال سلیقه خود را برای باقی مانده از روز و شب بود.
این آزادی ضروری برای سلامت حتی از یک شخصیت بود تا کمی حساس
مرضی را تحت تاثیر قرار از قمر است.
خانه های قدیمی، همان طور که قبلا هم گفتم، هر دو خشک پوسیدگی و مرطوب، پوسیدگی در آن
دیوار. خوب بود برای نفس کشیدن هیچ فضای دیگری غیر از آن نیست.
Hepzibah، هر چند او تا به حال صفات جبران ارزشمند و او را، به نوعی رشد کرده بود
توسط زندانی خود را تا زمانی در یک مکان، با هیچ شرکت دیگری از دیوانه
تنها مجموعه ای از ایده ها، اما یک محبت، و یک حس تلخ اشتباه.
کلیفورد، شاید خواننده ممکن است تصور کنید، از نظر اخلاقی خود را به کار بیش از حد بی اثر بود
همکار موجودات، با این حال صمیمی و منحصر به فرد روابط خود را با او.
اما همدردی یا مغناطیس در میان انسان ها است ظریف تر و جهانی تر از
ما فکر می کنیم که وجود دارد، در واقع، در میان طبقات مختلف از زندگی سازمان یافته و
ارتعاش از یک به دیگری است.
گل، به عنوان مثال، به عنوان قمر خود را مشاهده، همیشه شروع به پژمرده شدن کرد هر چه زودتر در
دست کلیفورد، یا Hepzibah، نسبت به خود او و با همان قانون، تبدیل او
تمام زندگی روزمره را به عطر گل
برای این دو روح بیمار، دختر شکوفه دهی باید به ناچار پژمرده شدن و محو شدن بسیار
زودتر از اگر در سینه جوان تر و شادتر پوشیده شده است.
مگر در مواردی که هم اکنون و پس از آن زیاده روی کرده بود انگیزه های سریع خود را، و هوای روستایی در تنفس
پیاده روی برون شهری، یا نسیم اقیانوسی در امتداد ساحل - گاهی اطاعت ضربه
از طبیعت، در دختران انگلستان،
شرکت در یک سخنرانی متافیزیکی یا فلسفی، یا مشاهده یک چشم انداز هفت مایل،
و یا گوش دادن به یک کنسرت - خرید در مورد این شهر رفته بود، غارت کل
انبار کالا پر زرق و برق و
آوردن خانه روبان، -، استخدام شده بود به همین ترتیب، زمان کمی برای خواندن کتاب مقدس
در اتاق خود، و کمی بیشتر به سرقت رفته بود به مادرش فکر می کنم و بومی خود را
مکان - مگر اینکه دارو اخلاقی
موارد فوق، ما به زودی باید مشهود فقیر قمر ما نازک رشد قرار داده و در یک
جنبه سفید، ناپاک، و عجیب و غریب فرض، راه خجالتی، نبوی از قدیمی
بکارت و آینده سیاه.
حتی آن را به عنوان یک تغییر قابل مشاهده رشد، تغییر تا حدودی که متأسف شود، هر چند
هر چه جذابیت آن را بر دیگر، شاید با ارزش تعمیر نقض.
او دائما همجنسگرا شده بود، اما تا به حال خلق و خو خود را از فکر، که کلیفورد، در
کل، بهتر از مرحله سابق خود را از شادی unmingled دوست داشت، چون در حال حاضر او
درک او را بهتر و بیشتر با ظرافت،
و گاهی حتی او را به خود تفسیر.
چشمان او نگاه بزرگتر و تیره تر و عمیق تر، به طوری عمیق، در برخی از لحظات سکوت،
که آنها مانند چاه Artesian، پایین، پایین، به بی نهایت به نظر می رسید.
او دختر وار کمتر از زمانی که ما برای اولین بار alighting خود را از اتوبوس مشهود بود. کمتر
دختر وار، اما یک زن.
تنها ذهن جوان است که با قمر فرصت مقاربت مکرر
که از daguerreotypist بود.
به ناچار، با فشار از انزوا در مورد آنها، آنها آورده شده بود
به عادات برخی از آشنایی.
داشتند و در شرایط مختلف ملاقات کرد، نه از این افراد جوان را
به احتمال زیاد به سبب زیاد فکر کردم بر از سوی دیگر، مگر آنکه، در واقع، شدید خود را
عدم تشابه باید یک اصل ثابت شده است که از جاذبه متقابل است.
هر دو، درست است، شخصیت مناسب به زندگی جدید انگلستان بودند، و در اختیار داشتن یک مشترک
بنابراین، زمین، در تحولات بیشتر خارجی خود را، اما بر خلاف، خود را در
داخلی مربوطه، تا اگر climes بومی خود را در از راه دور در سراسر جهان بوده است.
در بخش های اولیه آشنایی خود، قمر دوباره برگزار شده بود به جای
بیش از مرسوم با رفتار صادقانه و ساده خود را از Holgrave را نه چندان بود
مشخص شده پیشرفت است.
نه شد او هنوز راضی است که او را می دانستند خوب، اگر چه آنها تقریبا هر روز ملاقات و
با هم، در نوع صحبت، دوستانه، و آنچه به نظر می رسید به یک راه آشنا.
هنرمند، به صورت درهم و برهم، به چیزی قمر از او افاضه شده بود
تاریخ است.
جوان او بود، و کار خود را در نقطه به دست آمده در حال حاضر متوقف شده،
به اندازه کافی بوده است وجود داشته حادثه برای پر کردن، بسیار creditably، حجم مربوط بشرح حال خود.
عاشقانه در طرح گیل Blas، اقتباس به جامعه آمریکا و رفتار،
توقف یک عشق باشد.
تجربه بسیاری از افراد در میان ما، که به آن فکر می کنم به سختی به ارزش گفتن،
فراز و نشیب های زندگی قبلی اسپانیولی برابر، در حالی که خود را
موفقیت نهایی یا نقطه آنها کجا
تمایل، ممکن است غیر قابل مقایسه ای بالاتر از هر که رمان نویس برای قهرمان خود را تصور کنید.
Holgrave، گفت: قمر تا حدودی با افتخار، نمی تواند منشأ خود را به رخ کشیدن از
مگر به عنوان بسیار فروتن، و نه از تحصیلات خود را، به جز آن که بوده است.
scantiest ممکن است، و به دست آمده توسط چند
حضور در زمستان به ماه در مدرسه منطقه.
چپ در اوایل به هدایت خود، او را به خود وابسته باشد در حالی که هنوز یک پسر آغاز شده بود.
و آن را یک بیماری به درستی به نیروی طبیعی خود را از اراده مناسب بود.
اگرچه در حال حاضر بیست و دو ساله (فاقد چند ماه است که در سال در
چنین زندگی)، او در حال حاضر بوده است، برای اولین بار، مدرسه کشور؛ بعد، فروشنده در
کشور فروشگاه و یا در همان زمان
یا پس از آن، سردبیر سیاسی یک روزنامه کشور است.
او پس از آن سفر انگلستان و ایالات میانه بود، به عنوان دستفروش، در
استخدام کارخانه کانکتیکات کلن آب و اسانس های دیگر.
در راه episodical او و مطالعه کرده بود و تمرین دندانپزشکی، و با
موفقیت، چاپلوس، به ویژه در بسیاری از کارخانه شهرهای در امتداد جریان داخلی ما.
به عنوان یک مقام رسمی، بیش از اندازه عادی به نوعی دیگر، روی کشتی بسته، او تا به حال
بازدید اروپا، و به معنای در بر داشت، قبل از بازگشت او، برای دیدن ایتالیا و فرانسه
و آلمان است.
او در یک دوره بعد از چند ماه در جامعه از Fourierists ها به سر برده بود.
با این حال اخیرا او را به عنوان مدرس عمومی در هیپنوتیزم شده بود، که علم
(او به عنوان به قمر مطمئن، و، در واقع، رضایت بخش است، با قرار دادن ثابت
خروس، که اتفاق افتاد به خاراندن
نزدیک، به خواب رفتن) او تا به حال موقوفات بسیار قابل توجه است.
فاز در حال حاضر او، به عنوان یک daguerreotypist بود، از اهمیت بیشتری در نظر خود،
و نه به احتمال زیاد به دائمی، از هر یک از آنهایی که قبل از.
آن گرفته شده تا با نشاط بی ماجراجو بود که خود را
نان به درآمد.
این امر می تواند پرتاب کنار سردستی هر زمان که او باید انتخاب کنید برای به دست آوردن نان را
برخی دیگر از وسیله ای به همان اندازه digressive.
اما آنچه قابل توجه ترین، و شاید، نشان داد که بیش از وقار مشترک در
مرد جوان، این واقعیت بود که در میان همه این فراز و نشیب های شخصی، او بود هرگز
هویت خود را از دست داده است.
بی خانمان ها به عنوان او بوده است - به طور مداوم در حال تغییر محل تقریبی او، و بنابراین،
نه به افکار عمومی و نه به افراد مسئول، - قرار دادن یک خارجی،
و ربودند دیگر، به زودی
منتقل شده برای یک سوم - او مرد درونی نقض هرگز، اما او انجام شده بود
وجدان همراه با او. این غیر ممکن بود می دانم Holgrave
شناخت این به واقعیت.
Hepzibah آن را دیده بود. قمر به زودی آن را دیدم و به همین ترتیب، و او را
مرتب کردن بر اساس اعتماد به نفس است که چنین یقین الهام بخش است.
او، مبهوت شد و با این حال، و گاهی دفع - هر گونه شک و تردید خود را نمی
یکپارچگی هر قانون او تصدیق کرد، اما با احساس است که قانون خود را متفاوت از
خود.
مضطرب خود او ساخته شده، و به نظر می رسید برای بر هم زدن همه چیز را در اطراف او، فقدان
احترام برای چه، ثابت شد، مگر آنکه، در هشدار یک لحظه، می تواند ایجاد
حق داشتن زمین آن است.
سپس، علاوه بر این، او به ندرت او را در طبیعت خود با محبت.
او بیش از حد آرام بود و سرد یک ناظر است. قمر چشم او، اغلب احساس قلبی خود را،
به ندرت و یا هرگز.
او یک نوع خاصی از علاقه در Hepzibah و برادرش، و قمر
خودش.
او با دقت آنها را مورد مطالعه قرار گرفت و اجازه داد بدون کوچکترین شرایط خود را
شخصیتهایشان را به او فرار.
او آماده بود تا آنها را انجام دهد هر چه خوب است او ممکن است، اما بعد از همه، او دقیقا هرگز
علت مشترک با آنها ساخته شده است، و نه هر گونه شواهد قابل اعتماد است که او آنها را دوست داشتم بهتر داد
در تناسب با او آنها را می دانستند.
او در روابط خود با آنها، به نظر می رسید در تلاش غذا روان، قلب نیست
معاش.
قمر نمی تواند تصور آنچه مورد علاقه او در دوستان خود و خود را،
فکری، از او هیچ چیزی برای آنها مراقبت، و یا، در مقایسه با، به طوری که کمی، به عنوان
اشیاء از محبت انسانی.
همیشه، در مصاحبه خود با قمر، هنرمند پرس و جو به خصوص به عنوان ساخته شده است
رفاه کلیفورد، آنها، به جز در ساندی جشنواره، او به ندرت دیدم.
"آیا او هنوز هم خوشحال به نظر می رسد؟" یک روز از او پرسید.
"به عنوان شاد به عنوان یک کودک، جواب داد: قمر" - مثل یک کودک، بیش از حد - به راحتی
آشفته است. "
"چگونه مختل؟" نپرسید Holgrave:. "با چیزهایی بدون و یا با افکار درون؟"
"من می توانند افکار خود را نمی بینم! چگونه باید؟ "قمر با ساده پاسخ داد:
تند و تیزی.
"خیلی اوقات تغییرات شوخ طبعی خود را بدون هیچ گونه دلیل است که می توان با حدس و گمان، فقط به عنوان یک
ابر می آید بیش از خورشید است.
Latterly، از آنجایی که من را آغاز کرده اند که او را بهتر، احساس می کنم آن را به صورت کاملا به راست
نگاه از نزدیک به احوالات روحیاش. او تا به حال چنین غم و اندوه بزرگ، که خود را
قلب خطیر و مقدس از آن ساخته شده است.
هنگامی که او شاد است، - زمانی که خورشید می درخشد را به ذهن خود را - پس از آن من به جوانه زدن در سرمایه گذاری،
تا آنجا که به نور می رسد، اما نه بیشتر.
این زمین مقدس است که در آن سایه می افتد! "
"چه prettily به شما ابراز این احساسات!" گفت هنرمند.
"من می توانم احساس، درک، بدون در اختیار داشتن آن است.
فرصت های خود را کردم، هیچ scruples به من از تفکر کلیفورد را به جلوگیری از
عمق پر از من نازل شدن خط است! "" چقدر عجیب است که شما باید آن را! آرزو "
اظهار قمر غیر ارادی است.
"چه پسرخاله کلیفورد به شما؟" "آه، هیچ چیز، - البته، هیچ چیز"
Holgrave با لبخند پاسخ داد. "فقط این است که چنین فرد و
دور از فهم جهان!
من در آن نگاه کنید، بیشتر آن را به من پازل، و من شروع به مشکوک است که یک مرد
سردرگمی اندازه گیری از حکمت او است.
مردان و زنان و کودکان، بیش از حد، از جمله موجودات عجیب و غریب، که می توان هرگز
خاصی است که او واقعا آنها را می داند و نه تا به حال حدس بزنید چه آنها را از آنچه که می بیند
به.
قاضی Pyncheon! کلیفورد!
چه معمای پیچیده - پیچیدگی پیچیدگی - آیا آنها حاضر!
نیاز به همدردی بصری، مانند یک دختر جوان، آن را حل کند.
ناظر، فقط مثل خودم (که هر شهودهای هرگز، و، در بهترین حالت، تنها
حیله گر و حاد)، بسیار خاص گمراه است. "
هنرمند تبدیل شد که اکنون گفتگو به تم که که آنها به حال کمتر تاریک
با اشاره به.
قمر و HE جوان با هم و نه به حال Holgrave، در تجربه زودرس خود را از
زندگی، هدر رفته به طور کامل که روح زیبا از جوانان، که احساساتی که از یک
قلب کوچک و فانتزی، ممکن است خود را پخش
بیش از جهان، همه در روز اول خلقت روشن است.
جوانان خود انسان جوانان جهان، حداقل، او احساس می کند که اگر آن بود، و تصور
که مواد گرانیت زمین، چیزی هنوز نه سخت است و او
می تواند قالب را به هر شکل او را دوست دارد.
پس از آن با Holgrave بود.
او خردمندانه می تواند صحبت کردن در مورد سن جهان است، اما در واقع هرگز اعتقاد بر این آنچه که او
گفت: او یک مرد جوان بود، و در نتیجه بر جهان نگاه - خاکستری
ریشو و بی بند و بار چروکیده، ضعیف و ناتوان،
بدون ارجمند - به عنوان یک مناقصه ها و مزایده نورسته، قادر به بهبود
تمامی آنچه را که باید باشد، اما به ندرت در عین حال دور وعده تبدیل شدن به نشان داده شده بود.
او آن حس، یا نبوت باطنی - که یک مرد جوان بهتر را داشته باشند هرگز
متولد شده از نه داشته باشد، و یک مرد بالغ بهتر است مرد در یک بار از کاملا به
ترک کردن، - که ما در حال و نه محکوم به فنا
خزش برای همیشه در راه قدیمی بد است، اما این در حال حاضر، وجود دارد.
جلوداران به خارج از کشور از عصر طلایی، در طول عمر خود انجام می شود.
به نظر می رسید به Holgrave - بدون شک آن را به امیدوار از هر قرن به نظر می رسید
از عصر نوه آدم - که در این سن و سال، بیش از هر زمان،
گذشته به خزه داخلی و فاسد است که
پاره کردن، و مرده نهادها به خارج شدن از راه طرد، و مرده خود را
اجساد به خاک سپرده شد، و همه چیز را به شروع دوباره است.
به نقطه اصلی - ممکن است زندگی می کنیم هرگز به آن شک - که به قرن بهتر است که
می آیند، این هنرمند قطعا حق بود.
خطا او غیر روحانی در فرض است که این سن و سال، بیش از هر یک گذشته یا آینده،
برای دیدن لباس های ژنده پوش رد و بدل از دوران باستان برای یک دست کت و شلوار جدید، به جای مقصد
به تدریج خود را تجدید
درهم آمیخته و در اعمال خود را کمی طول عمر خود به عنوان معیاری از تمام نشدنی
موفقیت، و بیش از همه، در fancying که اهمیت هر چیزی به
انتهای بزرگ در نظر که آیا خود او باید برای آن و یا در برابر آن ادعا.
با این حال، به خوبی او را به فکر می کنم تا.
این شور و شوق، infusing خود را از طریق آرامش از شخصیت او، و در نتیجه
در نظر گرفتن جنبه ای از اندیشه و خرد حل و فصل شده، در خدمت به جوانان پاک خود نگه دارید،
و آرمان های خود را بالا است.
و هنگامی که، با حل و فصل سال بیشتر سنگینی بر او، ایمان اولیه اش باید
تجربه اجتناب ناپذیر تغییر، آن را با هیچ سخت و ناگهانی
انقلاب احساسات خود را.
او هنوز ایمان در سرنوشت روشن انسان را، و شاید او را دوست
همه بهتر است، او باید ناتوانی خود را در طرف خود را تشخیص و
ایمان والا، با این که او شروع به زندگی،
خواهد بود و برای humbler دور یکی در نزدیک خود، در تشخیص آن مرد مبادله
بهترین کارگردانی تلاش انجام یک نوع خیال را می کاوم، در حالی که خداوند تنها کارگر
واقعیت.
Holgrave بسیار کمی است، و کمی در عبور از شاهراه را خوانده بود
زندگی، زبان عرفانی آثار او بود، لزوما با مخلوط
ور ور کردن بسیاری، به طوری که هر دو یکی
و از سوی دیگر APT به از دست دادن هر گونه معنا است که ممکن است درست خود بودند.
او در نظر گرفته خود را یک متفکر، و قطعا به نوبه خود متفکر بود، اما با
مسیر خود را برای کشف کرده بود، شاید به سختی هنوز به نقطه که در آن
مرد تحصیل کرده شروع به فکر می کنم.
ارزش واقعی از شخصیت او غیر روحانی است که آگاهی عمیق از قدرت باطنی،
ساخته شده است که تمام فراز و نشیب های گذشته خود را صرفا مانند یک تغییر لباس به نظر می رسد که در آن
شور و شوق، چنان آرام است که او به ندرت می دانستند
وجود آن است، اما به گرمی به همه چیز که دست خود را بر او گذاشته شد و در
که جاه طلبی شخصی، مخفی - از خود و همچنین چشم دیگر - در میان بیشتر خود را
سخاوتمندانه تکانه، اما در آن باقی مانده بودند
اثر خاص، که ممکن است او را از یک نظریه پرداز به قهرمان بعضی از سفت
علت عملی.
در مجموع در فرهنگ خود را و می خواهند فرهنگ، - نفت خام خود، وحشی، و مبهم
فلسفه و تجربه عملی است که مقابله برخی از گرایشات خود را؛
در شوق بزرگوار خود را برای رفاه و آسایش انسان،
و بی مبالاتی خود را از هر سن در از طرف مرد. خود را در
ایمان، و در کفر خود را در آنچه که او در حال، و در آنچه که او فاقد - هنرمند
ممکن است fitly به اندازه کافی ایستادگی مندرج عنوان
نماینده compeers بسیاری را در سرزمین مادری خود.
کار خود را دشوار خواهد بود تا از پیش تصور کردن.
به نظر می رسد کیفیت در Holgrave، مانند وجود دارد، در کشوری که در آن همه چیز است
رایگان به دست که می توانید آن را درک است، به سختی می تواند برای قرار دادن برخی از جهان شکست
جوایز در دسترس او.
اما این مسائل لذتبخش نامشخص هستند.
در تقریبا در هر مرحله از زندگی، ما را با مردان جوان تنها مورد سن Holgrave، برای ملاقات
هر کسی که برایش ما چیزهائی شگفت انگیزی که پیش بینی می کنیم، اما از آنها، حتی پس از تحقیق زیاد و دقیق،
ما رخ می دهد هرگز کلمه ای دیگر به گوش.
طراوت و شادی جوانان و شور، و جلای تازه از عقل و
تخیل، آنها را با brilliancy نادرست، که باعث می شود جاهلان خودی خود چیزی را وقف کردن
و دیگر افراد است.
مانند chintzes خاص، calicoes های، و ginghams های آنها نشان می دهد ریز در اول خود را
تازگی، اما می تواند که خورشید و باران را تحمل نمی کند، و فرض کنیم یک جنبه بسیار هوشیار پس از
روز پاک.
اما کسب و کار ما این است که با Holgrave به عنوان او را پیدا کنیم و در این بعد از ظهر به طور خاص، و
در چمن باغ Pyncheon.
در این نقطه نظر، آن را به چشم دلپذیر برای دیدن این مرد جوان بود، با
ایمان زیادی را در خود، و بنابراین منصفانه ظهور قدرت های قابل تحسین، - بسیار کمی
آزار بیش از حد، توسط بسیاری از آزمون ها که تا به حال
سعی فلز - دلپذیر به او را در مقاربت با مهربانی خود را با قمر بود.
او در فکر به ندرت انجام داده بود او را به عدالت زمانی که آن را تلفظ او را سرد و یا اگر چنین است، او
گرم در حال حاضر افزایش یافته بود.
بدون هدف در بخشی خود، و در ناخودآگاه خود، او از مجلس
هفت شیروانی مانند یک خانه به او، و باغ محوطه آشنا.
او با بینش که در آن او خود را prided، خیالی است که او می تواند نگاه
از طریق قمر، و همه در اطراف خود، و می تواند او را مانند یک صفحه از یک کودک به عنوان خوانده شده
کتاب های داستان است.
اما این طبیعت شفاف اغلب در عمق خود را فریبنده آن سنگریزه ها در
پایین از چشمه دورتر از ما نسبت به ما فکر می کنیم.
بنابراین هنرمند، هر آنچه که او ممکن است از ظرفیت قمر را قضاوت خواهند کرد،، برخی از beguiled شد
جذابیت خاموش مخصوص اوست، به صحبت آزادانه از آنچه که او انجام در جهان خواب است.
او خود را ریخت و از خود را به دیگری خود.
احتمالا او را فراموش کرده قمر در حالی که او به او صحبت کرد، و تنها از طریق منتقل شد
گرایش فکری اجتناب ناپذیر، هنگامی که دلسوز با شور و شوق ارائه شده و
احساسات، جریان را به اولین مخزن امن که در آن می یابد.
اما بود، شما را در آنها از طریق chinks باغ، حصار peeped، مرد جوان
earnestness و افزایش رنگ ممکن است منجر به شما فرض کنید که او عشق ورزی
به دختر جوان!
در طول، و این چیزی توسط Holgrave گفته شد ساخته شده است که آن را برای قمر مناسب برای پرس و جو
آنچه در اولین برده بود او را با Hepzibah پسر عموی خود آشنا، و به همین دلیل او در حال حاضر انتخاب
در کاخ متروک Pyncheon، تسلیم است.
به طور مستقیم بدون پاسخ دادن به او، او را از آینده، که پیش از این بوده است تبدیل
موضوع گفتمان او، و شروع به صحبت می کنند و از نفوذ از گذشته است.
یک موضوع، در واقع، اما طنین دیگر می باشد.
"باید ما، هرگز ... هرگز از این گذشته خلاص شدن از شر؟" گریه او، نگه داشتن تا جدی
لحن صحبت قبلی خود را.
"این بنا در حال حاضر مانند جسد غول پیکر در واقع نهفته است، مورد فقط اگر
غول جوان مجبور شدند تمام قدرت خود را در حمل جسد به هدر
غول های قدیمی، پدربزرگ خود را که فوت کرد
طولانی در حالی که پیش از این، و تنها باید آبرومندانه به خاک سپرده شد.
فقط یک لحظه فکر می کنم و آن را به ترساندن شما را به دیدن چه بردگان ما به گذشته
بار - به مرگ، اگر ما به این موضوع کلمه حق "!
اما من آن را نمی بیند، مشاهده قمر.
"به عنوان مثال، پس از آن،" ادامه داد Holgrave: "یک مرد مرده، اگر او اتفاق می افتد به
خواهد شد، ا ثروت دیگر خود و یا، اگر او وصیت می میرند، آن توزیع شده است
مطابق با مفاهیم مرد بسیار طولانی تری نسبت به او مرده است.
یک مرد مرده در همه ما قضاوت صندلی نشسته است و قضات زندگی انجام جستجو و
تکرار تصمیمات خود را.
ما در کتاب مرد مرده را بخوانید! ما در جوک مردان مرده و بخندی و گریه در
مرده ترحم مردان!
ما بیمار از بیماری های مردان مرده، جسمی و اخلاقی، و مرد از همان
درمان پزشکان مرده که با کشته شدن بیماران خود را!
ما به پرستش خدای زنده، با توجه به اعتقادات و اشکال مرد مرده.
هر چه ما به دنبال انجام دهید، ما حرکت خود را آزاد، دست یخ زده یک مرد مرده مانع!
چشمان ما، چه ما ممکن است یک مرد مرده، سفید، صورت تخفیف ناپذیر برخورد
آنها، و یخ قلب ما!
و ما باید خودمان را مرده قبل از ما می توانیم شروع به نفوذ مناسب خود را در ما به
جهان خود را، که پس از آن خواهد بود دیگر جهان ما است، اما جهان از یک نسل دیگر،
که ما نباید هیچ سایه حق دخالت داشته باشد.
من باید گفت، بیش از حد، که ما در خانه مرد مرده زندگی می کنند، به عنوان، به عنوان مثال، در
این از هفت شیروانی! "
"و چرا که نه، گفت:" قمر "تا زمانی که ما می توانیم در آنها راحت باشد؟
اما ما باید به زندگی روز به من اعتماد "رفت و در هنرمند،" هیچ کس
باید خانه خود را برای آیندگان ساخت.
چرا باید از او؟
چرم، و یا guttapercha - او فقط ممکن است به عنوان منطقی یک دست کت و شلوار با دوام از لباس، سفارش
یا هر چیز دیگری به طول می انجامد طولانی ترین، - به طوری که خود را بزرگ نوه داشته است
از آنها بهره مند شوند، و برش دقیقا به شکل مشابه در جهان که او خودش را می کند.
اگر هر نسل اجازه داده شد و انتظار می رود برای ساختن خانه های خود را، که
تغییر تنها به خودی خود، نسبتا بی اهمیت، تقریبا در هر اصلاحات حاکی از
که جامعه در حال حاضر رنج می برند.
من شک دارم که آیا حتی edifices عمومی ما - مرکز ما، دولت خانه، دادگاه، خانه ها،
- شهر هال، و کلیساها، باید از مواد از جمله دائمی به عنوان سنگ ساخته شود و یا
آجر.
بهتر است که آنها باید فرو ریختن یک بار در بیست سال، حولوحوش به تباهی بود.
به عنوان یک تذکر به مردم به بررسی و اصلاح نهادهای که آنها
نماد.
"چگونه شما را از همه چیز قدیمی متنفرم!" قمر در ترس گفت.
"این باعث می شود من به چنین تغییر جهان فکر می کنم سرگیجه!"
من قطعا دوست دارم کپک زده چیزی جواب داد: "Holgrave.
در حال حاضر، این خانه Pyncheon قدیمی!
آیا آن را یک جای سالم برای زندگی، با زونا سیاه و سفید خود را، و خزه سبزی است که
نشان می دهد که چگونه مرطوب هستند - تاریک آن، کم نکردم اتاق - دوده و خست آن،
که تبلور بر روی دیواره آن
نفس انسان است که کشیده شده و در اینجا در نارضایتی و غم و اندوه بیرون رفته؟
خانه باید با آتش خالص، - خالص تا تنها خاکستر آن باقی می ماند "!
"پس چرا شما در آن زندگی می کنند؟" پرسید: قمر، کمی piqued.
"آه، من دنبال مطالعات من در اینجا، نه در کتاب ها، با این حال،" پاسخ Holgrave.
"خانه، به نظر من، بیانی است که گذشته نفرت انگیز و منفور، با همه
تاثیرات بد خود را، که در برابر من فقط declaiming.
در حالی که برای من در آن ساکن، ممکن است که من می دانم که چگونه به آن متنفر است.
خداحافظ، شما همیشه داستان Maule، جادوگر، بشنود و آنچه اتفاق افتاده است
بین او و خود را برای بهبود کاریی بزرگ پدر بزرگ؟ "
"بله، در واقع گفت:" قمر "من آن را شنیده چندی پیش، از پدرم و دو یا سه
از پسر عمویم Hepzibah، در ماه است که من در اینجا بوده است.
او به نظر می رسد فکر می کنم که همه مصیبت از Pyncheons ها شروع به از آن مجادله
با جادوگر، که شما به او تماس بگیرید. و شما، آقای Holgrave نگاه کنید اگر شما به عنوان
فکر کردم تا بیش از حد!
منحصر به فرد چگونه است که شما باید باور بسیار مضحک است، هنگامی که شما را رد بسیاری از
چیزهایی که یک معامله worthier اعتبار! "
"من باور کردم که گفت:" این هنرمند به طور جدی، "نه به عنوان خرافات، با این حال،
اما به عنوان حقایق انکارناپذیری به اثبات رساند، و به عنوان نمونه یک نظریه است.
در حال حاضر، نگاه کنید به: تحت آن شیروانی 7، که در آن ما در حال حاضر نگاه کردن، - که قدیمی
سرهنگ Pyncheon به معنای به خانه فرزندان خود را، در رفاه و
شادی، پایین به عصر به مراتب فراتر از
حال حاضر، - تحت سقف، از طریق یک بخش از سه قرن، بوده است وجود دارد
پشیمانی همیشگی از وجدان، امید را شکست داد و به طور مداوم، نزاع میان
قوم و خویشی، بدبختی های مختلف، یک فرم عجیب و غریب
مرگ، سوء ظن تاریک، رسوایی غیر قابل بیان، - همه، یا بسیاری که فاجعه
با استفاده از ردیابی به میل مفرط قدیمی پیورتین ها به گیاه و
چیزی را وقف کردن یک خانواده است.
برای کاشت یک خانواده! این ایده در پایین از بسیاری از
اشتباه و فساد است که مردان انجام می دهند.
حقیقت این است که یک بار در هر نیم قرن، در طولانی ترین یک خانواده باید
ادغام، توده بزرگ و گمنام بشریت است، و فراموش کردن در مورد آن
اجداد.
در خون انسان، به منظور حفظ طراوت آن، باید در جریان مخفی اجرا شود، به عنوان
آب قنات در لوله های زیرزمینی منتقل شده است.
در وجود خانواده از این Pyncheons ها، به عنوان مثال، - منو ببخش قمر، اما من
نمی تواند فکر می کنم از شما به عنوان یکی از آنها - به اجمال آنها در انگلستان شجره نامه وجود دارد.
وقت کافی برای آلوده کردن همه آنها را با یک نوع جنون و یا یکی دیگر. "
"شما صحبت می کنند بسیار unceremoniously از خویش و قوم من، گفت:" قمر، بحث با
خودش که آیا او باید برای گرفتن جرم.
"من صحبت می کنند افکار درست به ذهن واقعی!" جواب داد: Holgrave، با غیظ و غضب است که
قمر بود او قبل از شاهد است. «حقیقت این است که من می گویم!
علاوه بر این، پدر و مجرم اصلی این فساد به نظر می رسد.
تداوم خود، و هنوز هم پیاده خیابان، - حداقل، تصویر او را در ذهن داشته
و بدن، - با منصفانهترین چشم انداز
انتقال به آیندگان به عنوان غنی و به عنوان رنجور در ارث او را دریافت کرده است.
daguerreotype، و شباهت آن به تصویر قدیمی را به یاد دارید؟ "
"چگونه به طرز عجیبی در جدی شما هستند!" بانگ زد: قمر، به دنبال او را با
تعجب و سرگشتگی که نیمی نگران و تا حدودی تمایل به خنده.
"شما از دیوانگی از Pyncheons، صحبت از این بیماری مسری است؟"
"من شما را در درک!" گفت: هنرمند، رنگ آمیزی و خنده.
"من باور دارم من کمی دیوانه.
این مطلب تا به برگزاری ذهن من با عجیبترین سرسختی کلاچ از من گرفته
تسلیم در شیروانی ان قدیمی است.
به عنوان یکی از روش پرتاب آن، یک حادثه از خانواده Pyncheon را قرار داده اند
تاریخ، که با آن من اتفاق می افتد آشنا شود، به شکل یک افسانه، و
به معنای آن را در مجله منتشر. "
"آیا شما را برای مجلات نوشت؟ پرسید:" قمر.
"آیا ممکن است تو آن را نمی دانید؟" گریه Holgrave:.
"خب، چنین شهرت ادبی است!
بله. خانم قمر Pyncheon، در میان بسیاری از هدایای موجود شگفت انگیزی است من
که از نوشتن داستان و نام من است، من به شما اطمینان می نمیفهمد، بر روی جلد
گراهام و Godey، به عنوان احترام
ظاهر، برای هیچ چیز به من می توانم ببینم، به عنوان هر یک از مهره canonized اند رول که با آن
همراه بود.
در خط طنز آمیز، من به شیوه ای بسیار زیبا با من و به عنوان
ترحم، من به عنوان تحریک آمیز از اشک شده بود به عنوان یک پیاز است.
اما باید به شما داستان من به عنوان خوانده شده؟ "
"بله، اگر آن را بسیار طولانی نیست، گفت:" قمر - و افزود: با خنده - نه بسیار
کسل کننده است. "
از آنجا که این نقطه آخر که daguerreotypist نمی تواند تصمیم بگیرد
خود او فورا تولید رول خود را از نسخه خطی، و در حالی که نورهای اواخر
طلاکاری شده شیروانی هفت، شروع به خواندن.
>
فصل سیزدهم آلیس Pyncheon
پیام وجود دارد، آورده است، یک روز، از پرستش Pyncheon Gervayse جوان
متی Maule، نجار، میخواهم در حضور فوری وی در مجلس
هفت شیروانی.
"و کارشناسی ارشد خود را با من چه می خواهید؟" گفت: نجار به سیاه و سفید آقای Pyncheon
بنده. "آیا خانه نیاز به هر گونه تعمیر؟
خوب ممکن است، در این زمان و بدون سرزنش به پدرم که از آن ساخته شده، نه!
من بود خواندن قبر سرهنگ ساله، دیگر پیش از آخرین روز سبت؛
حساب از آن تاریخ، خانه هفت و سی سال ایستاده بود.
جای تعجب نیست که اگر برای انجام کار بر روی سقف باید وجود داشته باشد. "
نمی دانم چه *** می خواهد، پاسخ داد: "Scipio.
"خانه خانه خوب توت، و Pyncheon سرهنگ قدیمی فکر می کنم تا بیش از حد، شاید -
دیگر چرا پیر مرد امد و شد زیاد چنین است، و ترساندن یه سیاه هم نمیرم فقیر، به او می کند؟ "
نجار گفت: "خوب، خوب، دوست Scipio؛ اجازه استاد خود را می دانم که من می آیم"
با خنده. "برای عادلانه، کار استادانه، او به من پیدا
مرد او.
و خانه خالی از سکنه است، آن را؟ این کارگر تنگ تر از من به صبح
نگه داشتن ارواح از شیروانی هفت.
حتی اگر سرهنگ آرام، "او اضافه کرد، من من به خود،" قدیمی من
پدربزرگ، جادوگر، کاملا مطمئن خواهد بود تا زمانی که به چوب به Pyncheons
دیوار هم نگه
"چه خبر است که شما به خودتان موتر، Maule متی؟" خواسته Scipio.
"و آنچه که برای شما نگاه سیاه و سفید به من؟" "مهم نیست، darky، گفت: نجار.
"آیا شما فکر می کنم هیچ کس به نگاه سیاه و سفید خود را؟
برو به کارشناسی ارشد خود را بگویید من می آیم و اگر شما اتفاق می افتد به معشوقه آلیس، دختر خود را،
به جهات فروتن متی Maule به او.
او به صورت عادلانه از ایتالیا به ارمغان آورد، - عادلانه و ملایم، و افتخار، - همان
Pyncheon آلیس "" او از معشوقه صحبت آلیس! "گریه Scipio
که او را از ماموریت خود بازگشتند.
"نجار پایین مرد! او هیچ کسب و کار تا آنجا که نگاه خود را
راه بسیار خوبی! "
این جوان متی Maule، نجار، باید آن را مشاهده کرد، یک فرد کوچک بود
قابل درک است، و بسیار به طور کلی نیست، دوست داشت در شهر جایی که او اقامت که نه
هر چیزی می تواند در برابر او ادعا
صداقت، و یا مهارت و سعی و کوشش خود را در صنایع دستی که او اعمال است.
گریزی (به عنوان عادلانه ممکن است نامیده می شود) که با آن افراد بسیاری از او را در نظر گرفته بود
تا حدی نتیجه رفتار و شخصیت خود او، و تا حدی به وراثت.
او نوه از یک متی Maule سابق بود، یکی از مهاجران اولیه
شهر و کسانی که یک جادوگر مشهور و وحشتناک در روز بوده است.
این هرزه قدیمی، یکی از مبتلایان به بود که پنبه مادر و برادرش
وزرا و قضات آموخته شده، و دیگر خردمندان، و سر ویلیام Phipps،
فرماندار زیرک، چنین قابل ستایش ساخته شده
تلاش ها برای تضعیف دشمن بزرگ روح، با ارسال بسیاری از پیروان او
مسیر صخره ای تپه پای چوبه دار است.
از آن روز، بدون شک، آن را به شک به رشد کرده بود که، در نتیجه از
مسمومیت تاسف از تحسین کار به خودی خود، مجموعه مقالات
در برابر جادوگران به مراتب کمتر به ثبوت رسانده است
قابل قبول به پدر رحمان نسبت به دشمن است که طاق آنها بود
در نظر گرفته شده برای ناراحتی و کاملا پایمال است.
کمتر خاص، با این حال، که ترس و وحشت brooded بیش از خاطرات نمی باشد.
کسانی که برای این جنایت هولناک از سحر جان باختند.
گورهای خود را، در درز سنگها، قرار بود به ناتوان از حفظ
سرنشینان که عجله شده به آنان را طرد کرده بودند.
قدیمی متی Maule، به خصوص، به عنوان تردید کم و یا مشکل در شناخته شده بود
افزایش از قبر او به عنوان یک مرد معمولی در بیرون آمدن از رختخواب، و به عنوان اغلب به
در نیمه شب به عنوان زندگی مردم در ظهر دیده می شود.
این جادوگر سمی (که در آنها مجازات عادلانه خود را به نظر می رسید به هیچ شیوه ای ساخته
اصلاح) عادت دیرنه از شکار عمارت خاص، مدل دهید
خانه هفت شیروانی، در برابر
او مالک آن وانمود به برگزاری یک ادعای مشخص نشدهای برای اجاره زمین.
ارواح، به نظر می رسد - با لجبازی که یکی از
ویژگی های متمایز در حالی که هنوز زنده ام - اصرار داشت که او به حق بود
مالک از سایت که بر اساس آن خانه ایستاد.
شرایط او بودند، که هر دو فوق الذکر اجاره زمین، از روز که انبار
شروع به توان حفر، باید پرداخت شود پایین، یا عمارت خود را داده تا دیگر او،
بستانکار شبح مانند، انگشت خود را در
تمام امور Pyncheons ها، و همه چیز رفتن به اشتباه آنها را، هر چند آن
باید هزار سال پس از مرگ او.
یک داستان وحشی، شاید، اما به نظر می رسید برای کسانی که در مجموع به طوری باور نکردنی
می تواند به یاد داشته باشید چه یک همکار inflexibly معاند این Maule جادوگر بوده است.
در حال حاضر، نوه جادوگر، جوان متی Maule داستان ما، مردم
قرار است به برخی از صفات مشکوک جد خود به ارث برده است.
این فوق العاده است که چگونه بسیاری از پوچ در اشاره به مرد جوان بنا به اظهارات نمایندگان بودند.
او افسانه بود، به عنوان مثال، به یک قدرت عجیب و غریب گرفتن به مردم
رویاها و تنظیم امور وجود دارد با توجه به فانتزی خود را، تا حد زیادی
مانند مرحله مدیر تئاتر است.
مقدار زیادی از بحث در میان کشورهای همسایه وجود دارد، به خصوص petticoated
آنهایی که در مورد آنچه به نام سحر چشم Maule را.
بعضی می گفتند که او می تواند به ذهن مردم را نگاه کنید؛ دیگران، که با موجود شگفت انگیزی است
قدرت این چشم، او می تواند مردم را به ذهن خود رسم، و یا ارسال آنها را، اگر او
خشنود است، به انجام errands به پدربزرگش،
در جهان معنوی دیگران، دوباره، که آن چه در چشم بد نامیده می شود، و
از اساتیدی ارزشمند blighting ذرت، و خشک کردن کودکان به مومیاییهای با صاحب
سوزش سر دل.
اما، بعد از همه، چه کار می کرد بیشتر به ضرر نجار جوان بود، برای اولین بار،
عبوسی و رزرو از وضع طبیعی خود، و در مرحله بعد، این واقعیت نه به قول او
کلیسا اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند، و
سوء ظن از اصول خود را در برگزاری بدعت در مسائل مربوط به مذهب و حکومت.
پس از دریافت پیام آقای Pyncheon را، نجار به صرفا tarried کوچک را به پایان برساند
شغل، که او در دست داشته باشد، و سپس راه خود را نسبت به مجلس صورت گرفت
هفت شیروانی.
این عمارت که اشاره شد، هر چند سبک نگارش آن ممکن است از کمی از مد،
هنوز هم به عنوان احترام و اقامت خانواده که هر نجیب زاده در شهر.
مالک کنونی، Pyncheon Gervayse به دوست نداشتن قرارداد گفته شد
خانه، در نتیجه شوک به حساسیت خود را، در اوایل کودکی، از
مرگ ناگهانی از پدربزرگش.
در عمل بسیار از در حال اجرا را برای صعود به زانو سرهنگ Pyncheon، پسر را کشف کرده بود.
قدیمی پیورتین ها به یک جسد است.
پس از رسیدن به مردانگی، آقای Pyncheon انگلستان سفر کرده بود، جایی که او با یک خانم از ازدواج
ثروت، و شده بود پس از آن سالهای بسیاری، تا حدودی در کشور مادر، و
تا حدودی در شهرهای مختلف در قاره اروپا است.
در طی این مدت، عمارت خانواده شده است به اتهام یک خویشاوند سپرده بود،
که اجازه داده شد به آن خانه اش را در حال حاضر، با در نظر گرفتن حفظ
محل در تعمیر کامل.
پس صادقانه به حال این قرارداد تحقق، که در حال حاضر به عنوان نجار
با نزدیک شدن به خانه، چشم با تجربه خود می تواند چیزی برای انتقاد از خود را در تشخیص
بیماری است.
قله از هفت شیروانی افزایش یافت تا به شدت سقف shingled نگاه
کاملا آب تنگ و پر زرق و برق گچ کار به طور کامل تحت پوشش بیرونی
دیوارها، و در خورشید اکتبر برق زد، که اگر آن جدید بوده است فقط یک هفته پیش.
خانه بود که جنبه های لذت بخش زندگی است که مانند بیان شاد
فعالیت راحت در لغات انسان.
شما می توانید ببینید، در یک بار، که به هم بزنید یک خانواده بزرگ در درون آن وجود دارد.
بار عظیمی از بلوط چوب در حال عبور از کنار دروازه، به سمت outbuildings در
عقب ایستاده بود آشپز چربی - یا احتمالا ممکن است خانه دار باشد - در سمت
درب، چانه زنی برای برخی از بوقلمون و
مرغ که هم میهن را برای فروش آورده بود.
در حال حاضر و پس از آن خدمتکار-بنده، منظمی لباس پوشیدن، و در حال حاضر چهره درخشان سی بل از
برده، ممکن است دیده می شود شلوغ در سراسر پنجره، در قسمت پایین تر از خانه است.
در پنجره باز اتاق در داستان دوم، حلق آویز بیش از برخی از گلدان زیبا
و گل های ظریف - exotics، اما که خوش مشرب تر از آفتاب شناخته شده هرگز
که از پاییز انگلستان - بود
شکل یک خانم جوان، عجیب و غریب، مثل گل، و زیبا و ظریف به عنوان
می کنند.
حضور او در فضل و جادو گری ضعف غیرقابل تصور به کل افاضه
عمارت.
در جهات دیگر، آن را بسیار بالایی می باشد، در عمارت به دنبال خوشحال بود و به نظر می رسید مناسب باشد
محل اقامت ایلخانی، که ممکن است مقر خود را در مقابل ایجاد
شیروانی و اختصاص یکی از باقی مانده به
هر یک از شش فرزند خود را، در حالی که دودکش بزرگ در مرکز باید نماد
دل نواز شخص مسن، نگه داشته است که همه آنها را گرم ساخته شده و یک کل بزرگ
هفت کوچکتر.
ساعت آفتابی عمودی بر روی شیروانی جلو وجود دارد و به عنوان نجار در زیر به تصویب رسید
آن، سرش را بالا گرفت و با اشاره به ساعت. "سه ساعت" با خودش گفت.
"پدرم به من گفت که شماره گیری نمایید تا تنها یک ساعت قبل از سرهنگ پیر قرار گرفت
مرگ است. واقعا آن را نگه داشته است این و هفت و
سی سال گذشته!
سایه سرخی و سرخی، است و همیشه به دنبال بر شانه آفتاب!
ممکن است هنرمند befitted مانند متی Maule، برای ارسال
خانه آقا، برای رفتن به درب عقب، که در آن بندگان و کار مردم معمولا
بستری و یا حداقل به ورودی سمت،
که در آن کلاس بهتر از تجار ساخته شده نرم افزار.
اما نجار به حال مقدار زیادی از غرور و سفتی را در طبیعت خود، و، در این
حال حاضر، علاوه بر این، قلب خود را با احساس اشتباه ارثی تلخ بود، زیرا او
نظر گرفته مجلس Pyncheon بزرگ باشد
ایستاده در خاک که باید خود را.
در این سایت بسیار، در کنار یک چشمه آب خوشمزه، پدر بزرگ خود را قطع کرده بود
درختان کاج و ساخته شده است یک کلبه، که در آن کودکان به او متولد شده بود و آن
فقط از یک مرد مرده که سفت بود
انگشتان که Pyncheon سرهنگ wrested دور عنوان اعمال.
خیلی جوان Maule رفت و مستقیما به ورودی اصلی، در زیر یک پورتال
بلوط حک شده، داد و ترق و تروق کردن مزاحم آهن که شما می توانید تصور
جادوگر استرن قدیمی خود را در آستانه ایستاده است.
سیاه و سفید Scipio احضار در شگرف، عجله جواب داد: اما سفید پوستان را نشان داد
چشم خود را در حیرت beholding فقط نجار.
"خداوند، رحمت، چه مرد بزرگ او باشد، این شخص نجار!" زیر لب Scipio، پایین در
گلو او را. "هر کسی فکر می کنم او در خانه خود را با ضرب و شتم
بزرگترین چکش!
"من اینجا هستم!" گفت: Maule sternly. "راه را به من به اطاق نشیمن خود را نشان می دهد."
همانطور که او را به خانه stept، توجه داشته باشید موسیقی شیرین و سودا هیجان و ارتعاش
در طول راه عبور اقدام از یکی از اتاق های بالا از پله ها.
این هارپسیکورد که Pyncheon آلیس بود که با او را از فراتر از دریا آورده شده بود.
آلیس عادلانه ارزانی بسیاری از اوقات فراغت از ازدواج خود را بین گل و موسیقی، هر چند
سابق بود APT به پژمرده شدن، و ملودی ها اغلب ناراحت بودند.
او آموزش های خارجی بود، و نمی تواند با مهربانی به حالت انگلستان جدید
زندگی، که در آن هیچ چیز زیبا شده است.
همانطور که آقای Pyncheon شده بود، بی صبرانه در انتظار ورود Maule، Scipio سیاه و سفید،
البته، هیچ وقت در طلوع نجار را به حضور استاد خود را از دست داد.
اتاق که در آن این آقا نشسته سالن از نظر اندازه در حد متوسط بود، و به دنبال بیرون بر
باغ از خانه، و داشتن ویندوز خود را تا حدودی از شاخ و برگ افتصادی
میوه درخت.
آپارتمان عجیب و غریب آقای Pyncheon بود، و با مبلمان، ارائه شده در
سبک ظریف و پر هزینه، عمدتا از پاریس، کف (که غیر معمول که در آن بود
روز) با فرش پوشیده شده است، بنابراین
ماهرانه و غنی ساخته است که آن را به تب و تاب بودن با گل زندگی می کنند به نظر می رسید.
در یک گوشه ایستاده بود یک زن سنگ مرمر، به چه کسی زیبایی خود را تنها و کافی بود
لباس.
برخی از - نگاه قدیمی، و اثر خفیفی از رنگ منتشر دلپذیر از طریق تمام خود را
شکوه و جلال عیار - آویزان بر روی دیوار.
در نزدیکی شومینه کابینت بزرگ و بسیار زیبا از آبنوس، منبت کاری شده با
عاج، یک تکه از مبلمان عتیقه، که آقای Pyncheon در ونیز را خریداری کرده بود، و
که او به عنوان گنج محل استفاده می شود
مدال، سکه های باستانی، و هر چه کوچک و ارزشمند کنجکاوی او را برداشت کرده بود
در سفر.
با این حال، از طریق همه این انواع دکوراسیون، اتاق اصلی خود را نشان
ویژگی ها، گل میخ پایین آن، پرتو متقابل آن، دودکش تکه آن، با سن
کاشی، هلندی از مد افتاده به طوری که بود
آرم ذهن industriously با ایده های خارجی ذخیره می شود و شفافی را به
مصنوعی پالایش، اما نه بزرگتر و نه خود آن، ظریف تر از
قبل از.
دو جسم که نه خارج از محل در ظاهر بسیار سخاوتمندانه وجود دارد
مبله اتاق.
یکی یک نقشه بزرگ، و یا طرح نقشه برداری، دستگاه زمین، که به نظر می رسید اگر تا به حال بود
خوب چندین سال پیش کشیده شده و در حال حاضر تیره رنگ دود، و خراب، در اینجا و
وجود دارد، با لمس انگشتان دست است.
دیگر تصویری از یک مرد استرن ساله بود، در لباس پیورتین ها، رنگ آمیزی حدود
اما با یک اثر جسورانه و بیان قابل ملاحظه ای قوی از شخصیت.
در یک میز کوچک، قبل از آتش انگلیسی زغال سنگ دریا، نشسته آقای Pyncheon، sipping قهوه،
که به یک نوشیدنی بسیار مورد علاقه با او در فرانسه رشد کرده بود.
او یک مرد میانسال و واقعا زیبا بود، با کلاه گیس در جریان بر خود
شانه کت خود را از مخمل آبی بود، با توری در سر مرز و در دکمه
چاله ها و رعد و برق glistened در
وسعت بزرگ از جلیقه خود را، که بیش از همه با طلا گل شد.
در ورودی از Scipio را، طلوع نجار، آقای Pyncheon تبدیل تا حدودی
دور، موقعیت سابق خود را از سر گرفت، و به عمد اقدام به پایان جام خود را از
قهوه، بدون اطلاع فوری از مهمان را بخواهد او را به حضور خود احضار کرده بود.
این بود که او در نظر گرفته شده هر گونه خشونت در رفتار یا غفلت نادرست، - که، در واقع، او را
سردرپیش به جرم باشد - اما آن را به او رخ نداده است که یک فرد در Maule
ایستگاه بود ادعای در حسن نیت ارائه میدهد، و یا
خود را در مورد آن یکی از راه های دیگر به سختی.
نجار، با این حال، پا در یک بار به کوره کشتی، و روشن خود را در مورد، بنابراین به عنوان
به دنبال آقای Pyncheon در صورت.
"تو برای من فرستاده می شود، گفت:" او. "به توضیح کسب و کار خود را، که
من ممکن است به امور خود من. "" آه! گفت: "مرا ببخش، آقای Pyncheon بی سر و صدا.
من معنی نیست که وقت خود را بدون پاداش ابر قدرت لطمه میزند.
نام شما، من فکر می کنم، این است Maule - توماس ماتیو Maule، - یک پسر و یا نوه
سازنده این خانه است؟ "
"Maule متی،" پاسخ نجار، - "پسر او که خانه ساخته شده است، - نوه
مالک قانونی از خاک است. "
"من می دانم که اختلاف را که شما اشاره،" آقای Pyncheon با دست نخورده مشاهده
متانت.
"من به خوبی آگاه است که پدر بزرگ من برای توسل به یک دست کت و شلوار در قانون مجبور شد، در
سفارش ادعای خود را به ایجاد پایه سایت از این عمارت.
ما خواهد شد، اگر شما، تمدید بحث.
این موضوع در آن زمان، و توسط مراجع ذی صلاح حل و فصل شد، - منصفانه
به فرض، - و در همه حوادث، جبران ناشدنی است.
با این وجود، فوق العاده به اندازه کافی، اشاره ضمنی به این موضوع خیلی موضوع وجود دارد
آنچه من در حال حاضر برای گفتن به شما.
و این همان کینه دیرنه، - ببخشید، منظورم این است که هیچ جرم - این تحریک پذیری،
که شما فقط نشان داده شده است، از این موضوع را به طور کامل کنار گذاشته نمی شود. "
گفت: "اگر شما می توانید هر چیزی را برای هدف خود را، آقای Pyncheon،" نجار "در
خشم طبیعی انسان برای اشتباهات و اعمال انجام شده را به خون او، شما به آن. "
"من شما را در کلمه خود را، Maule گودمن،" می کنند! این صاحب گفت: از هفت شیروانی، با
لبخند، "و ادامه حالت که در آن خشم ارثی خود را نشان می دهد -
قابل توجیه و یا در غیر این صورت - ممکن است تحمل در امور من را داشته اند.
شما شنیده ام، گمان می کنم، که خانواده Pyncheon، از زمانی که من
روز پدر بزرگ شده اند تحت پیگرد قانونی قرار ادعا هنوز مشخص نشدهای به یک بسیار بزرگ
وسعت سرزمین در شرق؟ "
"اغلب،" پاسخ Maule، - و گفته می شود که لبخند بر چهره اش آمد، - "خیلی
در اغلب موارد، - از پدرم "
«این ادعا، ادامه داد: آقای Pyncheon، پس از این مساله یک لحظه، تا اگر به در نظر گرفتن آنچه
لبخند نجار ممکن است به معنای، "به نظر می رسد در آستانه حل و فصل می شود و
کمک هزینه، در زمان مرگ پدر بزرگ من است.
به خوبی شناخته شده است به کسانی که در اعتماد به نفس خود را، که او پیش بینی نه
مشکل نه تاخیر.
در حال حاضر، Pyncheon سرهنگ، من نیاز دارم به سختی، مرد عملی، به خوبی آشنا بود
کسب و کار های دولتی و خصوصی، و نه در همه، برای گرامی داشتن بد تاسیس امید، و یا
سعی می کند به شرح زیر است از یک طرح بیهوده است.
بدیهی است برای نتیجه گیری، در نتیجه، که او تا به حال به دلایل آشکار، به وارثان خود را ندارد،
برای پیش بینی اعتماد به نفس خود را از موفقیت در ماده این ادعا شرق.
در یک کلام، به اعتقاد من، - و مشاورین حقوقی من همزمان در این باور، که،
علاوه بر این، مقامات مسئول تا حدودی، توسط سنت های خانواده - که من
پدر بزرگ بود در اختیار داشتن برخی از عمل،
و یا سند دیگر، به این ادعا ضروری است، اما از آن زمان به بعد ناپدید شد. "
"به احتمال بسیار زیاد، متی Maule گفت:، - و باز هم گفته می شود، یک لبخند تاریک وجود دارد
بر لب داشت، - "اما آنچه می تواند یک نجار فقیر باید با امور بزرگ انجام دهد
خانواده Pyncheon؟ "
"شاید هیچ چیز،" بازگشت آقای Pyncheon، "احتمالا خیلی!"
در اینجا گرفت بسیاری از کلمات بزرگ بین متی Maule و مالک از
هفت شیروانی، در مورد این موضوع که دومی در نتیجه مطرح شده بود.
به نظر می رسد (هر چند آقای Pyncheon برخی از تردید در مراجعه به داستان تا به حال
در بعد خود را بسیار پوچ) که اعتقاد به مردمی با اشاره به برخی از
ارتباط و وابستگی مرموز،
موجود بین خانواده از Maules، و تحقق نیافته ناشی از این اموال گسترده
Pyncheons.
این یک ضرب المثل های معمولی که جادوگر پیر، به دار آویخته شد اگرچه او بود، به دست آمده بود
بهترین پایان معامله در مسابقه خود را با Pyncheon سرهنگ از انجاییکه او
در اختیار داشتن این ادعا شرقی را،
در ازای یا دو هکتار زمین باغ.
یک زن بسیار از سالمندان است، به تازگی مرده، اغلب مورد استفاده بود بیان استعاری، در او
بحث پای بخاری، که مایل و مایل از اراضی Pyncheon به shoveled شده بود
مقبره Maule است که خداحافظی بود، اما
گوشه بسیار کم عمق، بین دو سنگ ها، در نزدیکی قله تپه پای چوبه دار.
باز هم، وقتی وکلا ساخت پرس و جو برای سند گم شده، آن را یک کلمه بود
که هرگز، مگر در دست اسکلت جادوگر.
وزن بسیار وکلای زیرک اختصاص داده شده به این افسانه که (اما آقای
Pyncheon متوجه متناسب نجار از این واقعیت را به اطلاع) آنها تا به حال مخفیانه
باعث قبر جادوگر به جستجو.
هیچ چیز، کشف شد، با این حال، به جز unaccountably، از طرف راست
اسکلت رفته بود.
در حال حاضر، بدون شک مهم بود، می تواند بخشی از این شایعات محبوب
ترسیم، هر چند نه doubtfully indistinctly، به واژه ها فرصت و مبهم
تذکرات به پسر جادوگر به اعدام، و پدر این حال متی Maule.
و در اینجا آقای Pyncheon می تواند مورد از شواهد شخصی خود را به بازی آورد.
اگرچه اما یک کودک در آن زمان، او یا به یاد و یا خیالی که پدر متی
تا به حال برخی کار را به انجام در روز قبل از، یا احتمالا صبح از
مرگ کلنل، در اتاق خصوصی
جایی که او و نجار بود در این لحظه صحبت کردن.
برخی از مقالات متعلق به Pyncheon سرهنگ، به عنوان نوه اش مجزا
مجددا، گسترش یافته شده بر روی میز بود.
متی Maule درک insinuated سوء ظن است.
«پدر من،" او گفت: - اما هنوز هم این بود که لبخند تاریک وجود دارد، ساخت یک معما از او
سیما، - «پدر من یک مرد honester از سرهنگ خونین قدیمی بود!
به حقوق خود را دوباره به او انجام داده اند یکی از این روزنامه ها!
مشاهده Pyncheon آقای خارجی تربیت: "من باید با شما رد و بدل کردن نیست،"
با خونسردی والا.
"و نه آن را تبدیل به هر گونه خشونت در رفتار را به سمت هر دو پدربزرگ من و یا خشمگین شدن
خودم.
آقا، قبل از مقاربت با یک شخص به ایستگاه و عادات خود را،
ابتدا که آیا ضرورت پایان ممکن است برای جبران در نظر بگیرند
disagreeableness از وسیله.
این کار را در نمونه حاضر. "
او پس از آن به شکلی که در مکالمه، و ساخته شده ارائه می دهد مالی بزرگ را به نجار، در
مورد دومی باید اطلاعاتی که منجر به کشف از دست رفته
سند، و موفقیت متعاقب این ادعا شرق است.
برای مدت زمان طولانی متی Maule گفته می شود که به گوش سرد به این تبدیل
گزاره.
در گذشته، با این حال، با یک نوع عجیب و غریب از خنده، او پرسید که آیا آقای Pyncheon
را به او جادوگر پیر حیاط، زمین، با مجلس
از هفت شیروانی، در حال حاضر بر روی آن ایستاده، در
مجازات از شواهد مستند تا به فوریت مورد نیاز است.
وحشی، افسانه گوشه دودکش (که بدون کپی کردن همه اسراف آن، من
روایت در اصل به شرح زیر است) در اینجا یک حساب کاربری از برخی از رفتار بسیار عجیب و غریب را می دهد در
بخش پرتره سرهنگ Pyncheon.
این تصویر، آن را باید درک شود، قرار بود به رابطه بسیار نزدیکی با متصل
سرنوشت خانه و جادویی را به دیواره های آن ساخته شده است، که اگر یک بار آن را
باید برداشته شود، که بسیار فوری
تمام عمارت خواهد آمد رعد در یک توده گرد و خاکی از نابودی.
از طریق مکالمه فوق بین آقای Pyncheon و نجار،
پرتره شده frowning بود، قروچه مشت خود را، و به اثبات بسیاری از چنین
اضطراب بیش از حد، اما بدون
از جلب اطلاع از هر یک از این دو colloquists.
و در نهایت، پیشنهاد بی پروا های متی Maule از انتقال از این هفت نفر
ساختار دارای ارایش سه گوش، تصویر شبح مانند averred به همه صبر را از دست داده و به
خود را در نقطه از بدن نزولی از قاب آن نشان داده شده است.
اما چنین حوادث باور نکردنی فقط به ذکر کنار.
رها کردن این خانه! "بانگ زد آقای Pyncheon، در حیرت پیشنهاد.
"من به انجام این کار، پدربزرگ من آرام در قبر او نمی استراحت!
"او هرگز، اگر تمام داستان های واقعی هستند"، اظهار داشت نجار composedly.
"اما این موضوع نگرانی نوه اش بیشتر آن متی Maule است.
من هیچ شرایط دیگر به پیشنهاد "است.
غیر ممکن به عنوان او در ابتدا آن را به مطابق با شرایط Maule، هنوز هم، در
نگاه دوم، آقای Pyncheon بود عقیده است که آنها حداقل ممکن است ماده
بحث.
او خود را به حال هیچ دلبستگی شخصی برای خانه، و نه هیچ یک از انجمن های دلپذیر
در ارتباط با اقامت کودکانه خود را در آن است.
بر خلاف انتظار، پس از هفت و سی سال، حضور پدربزرگ مرده اش
به نظر می رسید که هنوز به آن نفوذ کردن، که آن روز صبح که پسر affrighted مشهود بود
او، با رنگ پریده جنبه شدید در صندلی خود را.
اقامت طولانی او در بخش خارجی، علاوه بر این، و آشنایی با بسیاری از قلعه
و سالن های اجدادی از انگلستان، و کاخ مرمر از ایتالیا، او را به موجب
نگاه تحقیر در خانه
هفت شیروانی، چه در نقطه ای از شکوه و جلال و یا راحتی.
این عمارت به سبک از زندگی که این امر می تواند بسیار ناکافی بود
وقت در آقای Pyncheon برای حمایت، پس از احقاق حقوق ارضی خود است.
مباشر او ممکن است تمکین کردن به آن را اشغال می کنند، اما، هرگز به طور قطع، بزرگ فرود آمد
صاحب خود را.
در صورت موفقیت، در واقع، هدف خود را به بازگشت به انگلستان بود و نه برای گفتن
حقیقت را که او اخیرا اند quitted که مشرب خانه، خود را نه به قول او
ثروت، و نیز همسر مرحوم خود، شروع به دادن علائم خستگی.
ادعای شرق یک بار منصفانه حل و فصل شده است، قرار داده و بر اساس شرکت واقعی
تملک، مالکیت های آقای Pyncheon - به مایل، نه هکتار اندازه گیری - خواهد بود
ارزش earldom و منطقی
حق او را به درخواست، و یا قادر می سازد او را به خرید، که شأن و منزلت بالا از
بریتانیا پادشاه.
های خداوند Pyncheon - یا ارل والدو - چگونه می تواند مانند یک نجیب زاده می شود انتظار می رود
قرارداد عظمت خود را در قطب نمای رقت انگیز از شیروانی 7 shingled؟
به طور خلاصه، در یک نمای بزرگ شده از کسب و کار، شرایط نجار ظاهر شد
مسخره آسان که Pyncheon آقای به ندرت می تواند به اجتناب کردن از خنده در چهره اش.
او کاملا شرمنده بود، پس از بازتاب موارد فوق، به پیشنهاد هر گونه کاهش
بنا بر این پاداش برای این سرویس عظیم به نمایش داده شود و متوسط.
"من رضایت به پیشنهاد خود را، Maule!" گریه او.
"من در اختیار داشتن سند اساسی برای ایجاد حقوق من، و
خانه شیروانی هفت، خود را است! "
با توجه به برخی از نسخه های این داستان، یک قرارداد به طور منظم به اثر فوق بود
توسط یک وکیل کشیده، و در حضور شهود امضا و مهر و موم است.
دیگران می گویند که متی Maule با یک قرارداد خصوصی نوشته شده راضی بود، که در آن
آقای Pyncheon متعهد و شرافت و اسم و یکپارچگی خود را به تحقق شرایط
به این نتیجه رسیدند بر.
آقا پس از آن دستور داد شراب، که او و نجار نوشید با هم، در
تایید معامله خود را.
در طول تشریفات و پس از آن کل بحث قبل، پیورتین های قدیمی
پرتره به نظر می رسد که همچنان در حرکات سایه خود را از مخالفت، اما
بدون اثر، جز این که، به عنوان آقای
Pyncheon شیشه خالی، او فکر او مشهود اخم پدر بزرگ خود را.
"این شری است که بیش از حد قوی شراب برای من، آن را تحت تأثیر قرار داده است مغز من در حال حاضر،" او
پس از یک نگاه تا حدودی شگفت زده شده در تصویر مشاهده نشد.
در بازگشت به اروپا، من باید خودم به ظریف تر vintages های محدود
ایتالیا و فرانسه، که حمل و نقل را تحمل کنم. "
"Pyncheon پروردگار من ممکن است نوشیدن شراب او خواهد شد، و هر جا که بخواهد،" پاسخ داد
نجار، اگر او به عنوان محرم اسرار به پروژه های بلند پروازانه آقای Pyncheon بوده است.
اما در ابتدا، آقا، اگر شما تمایل بشارت ده این سند از دست رفته، من باید به نفع طلب
بحث، کمی با دختر عادلانه خود را آلیس است. "
"شما دیوانه، Maule" بانگ زد: آقای Pyncheon haughtily و در حال حاضر، در گذشته، وجود دارد
شد خشم با افتخار خود را مخلوط می شوند. "چه کاری می تواند برای دختر من باید با انجام
کسب و کار مثل این؟ "
در واقع، در این تقاضای جدید بخش نجار، صاحب
هفت شیروانی حتی بیش از رعد و برق زده از در گزاره خنک به تسلیم
خانه اش.
بود، حداقل، انگیزه تعیین و تخصیص برای اولین شرط وجود دارد به نظر می رسد
به هر آنچه که هیچ کدام برای آخرین بار.
با این حال، متی Maule sturdily به بانوی جوان در حال احضار اصرار داشت،
و حتی به پدرش به درک، در یک نوع مرموز توضیح، - که
این موضوع بطور قابل توجهی از آن تیره تر
قبل از نگاه، - که تنها شانس دستیابی به دانش لازم بود
از طریق روشن، متوسط بلور هوش خالص و دست نخورده، که از
نمایشگاه آلیس.
به دست و پای کسی را گرفتن داستان ما با scruples آقای Pyncheon، به چه وجدان،
غرور، یا محبت پدرانه، او در طول دستور داد که دختر خود را به آن می شود.
او به خوبی آگاه است که او در اتاق او بود، و در هیچ شغل مشغول است که نمی توانست
به آسانی گذاشته می شود را برای آنچه که اتفاق افتاد، از زمانی که نام آلیس سخن گفته شده بود،
هر دو پدر و نجار شنیده بود
موسیقی غمگین و شیرین از هارپسیکورد او، و سودا airier او را
همراه با صدا. بنابراین از آلیس Pyncheon، احضار شد، و
ظاهر شد.
تصویری از این دختر جوان، در نقاشی های یک هنرمند ونیزی، و پدرش او را در سمت چپ
انگلستان، گفته می شود که به دست دوک در حال حاضر از Devonshire افتاده اند،
و در حال حاضر در Chatsworth حفظ نه
در حساب از هر گونه انجمن ها با اصل است، اما ارزش خود را به عنوان یک عکس،
و شخصیت زیبایی را در سیما.
اگر هرگز یک زن متولد شده وجود دارد، و جدا از توده مبتذل جهان توسط یک مجموعه
برخی ملایم و سرما شکوه، این بسیار Pyncheon آلیس بود.
با این حال، مخلوط زنانه در او وجود دارد، حساسیت به لمس، و یا حداقل مناقصه
قابلیت های.
برای خاطر که کیفیت جبران، انسان را از طبیعت سخاوتمندانه بخشیده اند
تمام غرور اش شده اند، و محتوا، تقریبا، دراز کشیدن در مسیر خود، و اجازه دهید
آلیس پا بلند و باریک خود را بر قلب او را.
که او را لازم بود به سادگی اعتراف است که او در واقع یک
انسان و بودن یک شخص، از عناصر مشابه او به عنوان پلاستی.
همانطور که آلیس به اتاق آمد، چشم ها به او بر نجار، بود که ایستاده در نزدیکی افتادند.
مرکز آن، در ژاکت پشمی سبز، یک جفت شلوار گشاد، باز در زانو پوشیده،
و با جیب طولانی برای حاکمیت خود را،
پایان که از آن برآمده، به عنوان مناسب بود علامت تماس صنعتگر به عنوان آقای
شمشیر کامل لباس Pyncheon از تظاهر اشرافی که آقا.
درخشش تصویب هنری بیش از چهره آلیس Pyncheon را روشن و به او با شگفت زده شد.
ستایش - که او هیچ تلاشی برای پنهان کردن - خوبی قابل توجه،
قدرت، و انرژی شکل Maule ها.
اما که نگاه توصیف (که بسیاری از مردان دیگر، شاید می توانست به عنوان یک پاس
خاطره شیرین در سراسر زندگی) نجار هرگز نبخشیدند.
باید خود شیطان که Maule به طوری ظریف در preception او ساخته شده است.
"آیا دختر به من نگاه می کنی اگر من یک جانور بی رحم بود؟" فکر می کرد، تنظیم خود
دندان ها.
"او باید بدانند که آیا من روح انسان و بدتر برای او، اگر آن را اثبات کند
قوی تر از خود را "پدر من، شما برای من فرستاده، گفت:" آلیس،
در صدای شیرین و چنگ مانند او.
"اما، اگر شما کسب و کار با این مرد جوان، دعا به من اجازه دوباره.
شما می دانید من این اتاق را دوست ندارد، با وجود که کلود، که با آن شما سعی می کنید به ارمغان می آورد
پشت خاطرات آفتابی است. "
"اقامت یک لحظه، بانوی جوان، اگر شما لطفا!" متی Maule گفت.
"کسب و کار من با پدر شما به پایان رسیده است. با خودتان، آن است که در حال حاضر برای شروع!
آلیس نگاه نسبت به پدرش، در تعجب و پرسش است.
"دارد، آلیس، گفت:« آقای Pyncheon، با برخی از اغتشاش و سردرگمی است.
"این مرد جوان، - نام او متی Maule ادعا، تا آنجا که من می تواند او را درک کنند،
قادر به کشف، از طریق به معنی خود، یک مقاله خاص و یا پوست بود که
مدت ها قبل از تولد خود را از دست رفته است.
اهمیت سند در مورد آن ارائه توصیه به غفلت نه
ممکن است، حتی اگر غیر محتمل، روش به دست آوردن آن است.
بنابراین ملزم به من، آلیس عزیز من، با پاسخ دادن به این شخص
سوالات، و مطابق با درخواست قانونی و منطقی خود را، تا آنجا که آنها ممکن است
ظاهر جسم مزبور در نظر داشته باشید.
همانطور که من باید در اتاق باقی می ماند، شما نیاز به هیچ بی ادب نه ناخوشایند دستگیری
اخلاق، در بخش مرد جوان و در کوچکترین آرزوی خود را، البته،
تحقیق، یا هر چیز دیگری ممکن است ما آن را با شماره تلفن را فورا باید شکسته شود. "
"از معشوقه Pyncheon آلیس، اظهار داشت متی Maule، با حداکثر احترام، اما هنوز
طعنه نیمه مخفی در نگاه و لحن خود را، "بدون شک خودش احساس کاملا امن در
حضور پدر خود، و تحت حفاظت خود را همه کافی است. "
"، گفت:" من قطعا سرگرم هیچ شیوه ای از دلهره، با پدر من در دست
آلیس با کرامت maidenly.
"نه می توانم تصور که یک خانم، در حالی که عشق واقعی به خودش، می تواند هیچ چیز به ترس
از هر انکس، و یا در هر شرایط! "پور آلیس!
چه ضربه ناراضی بنابراین او خودش را در یک بار را از تمرد
در برابر یک قدرت است که او نمی تواند تخمین می زنند؟
سپس معشوقه آلیس، "متی Maule گفت، توزیع یک صندلی، - آرامی به اندازه کافی، برای
هنرمند، "به شما لطفا آن را تنها به نشستن، و من به نفع انجام دهد (هر چند
در مجموع فراتر از بیابان یک نجار فقیر) برای رفع چشم خود را بر روی مال من است "
آلیس پیروی از او بسیار افتخار است.
صرفنظر از تمام مزایای استفاده از مقام، این دختر عادلانه تلقی خود را از آگاه
قدرت - ترکیب زیبایی، بالا، خلوص unsullied، و نیروی نگهدارنده
زنانگی - که می تواند حوزه او را
غیر قابل نفوذ، مگر اینکه خیانت خیانت در داخل است.
او به طور غریزی می دانست، ممکن است، که برخی از قدرت شیطانی یا بد بود
تلاش را برای عبور از موانع خود نه که مسابقه او به کاهش است.
بنابراین آلیس قدرت زن در برابر قدرت انسان قرار داده، مسابقه برابر اغلب در بخش
زن.
پدر او در عین حال پشت، و به نظر می رسید جذب شده در تفکر
چشم انداز توسط کلود، که ویستا سایه و خورشید، آرام نفوذ از راه دور
به چوب های باستانی، که آن را مجبور
تعجبی ندارد اگر تجملی خود را از دست داده بود خود را در اعماق سردرگم تصویر.
اما در حقیقت، تصویر او را در آن لحظه از دیوار خالی بود
که در برابر آن را قطع کرد.
ذهن او را با داستان و بسیاری از عجیب و غریب که او شنیده بود، خالی از سکنه شد.
نسبت مرموز و اگر نه موقوفات فراطبیعی به این Maules، و همچنین
نوه در اینجا ارائه خود را به عنوان دو اجداد فوری.
اقامت طولانی آقای Pyncheon خارج از کشور، و تماس جنسی با مردان شوخ طبعی و مد -
درباریان، worldings ها، و آزاد متفکران، - نسبت به محو شوم انجام داده بود
پیورتین خرافات، که هیچ انسان جدید
تولد انگلستان در آن دوره را به طور کامل می تواند فرار کنند.
اما از سوی دیگر، کل یک جامعه معتقد بودند پدربزرگ Maule
شود یک جادوگر؟
اگر جرم ثابت شده است؟ تا به حال جادوگر برای آن درگذشت.
اگر او را به عنوان میراث نفرت علیه Pyncheons ها به این تنها میراث
نوه، که به نظر می رسید، در حال حاضر به اعمال نفوذ نامحسوس بیش از
دختر از خانه دشمن او؟
ممکن است این تاثیر نمی شود که سحر نامیده شد؟
عطف 1/2 در اطراف، او را گرفتار یک نگاه اجمالی شکل Maule در دنبال شیشه ای است.
در برخی از قدم از آلیس، با سلاح های خود را در هوا uplifted نجار
ژست اگر هدایت به سمت پایین وزن آهسته و سنگین و نامرئی بر
ازدواج.
"باقی بماند، Maule!" بانگ زد آقای Pyncheon، پله به جلو است.
"من ممنوع دادرسی خود را بیشتر!
"دعا، پدر عزیزم، مرد جوان را قطع نکنید، گفت:" آلیس، بدون تغییر
موقعیت او. "تلاش های او، من به شما اطمینان دهم، ثابت خواهد کرد
بی ضرر است. "
باز هم آقای Pyncheon چشم خود را به سمت کلود تبدیل شده است.
خواهد شد و سپس دختر خود، در مخالفت با خود را، که آزمایش
باید به طور کامل محاکمه شد.
پس، بنابراین، او اما رضایت، آن را می خواهیم.
و آن را به خاطر او به مراتب بیش از خود که او موفقیت خود را مورد نظر؟
که پوست از دست رفته پس از ترمیم، زیبا Pyncheon آلیس، با ثروتمندان
جهیزیه که او پس از آن می تواند سبب، ممکن است به دوک انگلیسی و یا آلمانی پنج شنبه حاکم
شاهزاده، به جای برخی از روحانی جدید انگلستان و یا وکیل!
در تفکر، پدر بلند پروازانه تقریبا در دل خود قبول کردن، که اگر
قدرت شیطان را به انجام این هدف بزرگ، Maule مورد نیاز
ممکن است او را بیرون کشیدن.
خلوص خود آلیس خواهد بود او را محافظت. با ذهن پر از خیالی خود را
شکوه، آقای Pyncheon شنیده نیمه ادا تعجب از دخترش است.
بسیار ضعیف و کم بود، بنابراین نا معلوم است که به نظر می رسید، اما نیم برای شکل دادن به
خارج واژه ها، و بیش از حد تعریف نشده، ادعا می شود قابل فهم است.
با این حال، درخواست کمک - وجدان خود شک هرگز - و کمی بیش از یک
زمزمه به گوش او جیغ ملال انگیز بود، و به طولانی reechoed، در منطقه دور
قلب او!
اما این بار پدر را روشن نکنید. بعد از یک فاصله بیشتر، Maule سخن گفت.
"ببین دختر خود، گفت:" او. آقای Pyncheon آمد شتابان رو به جلو است.
نجار ایستاده بود راست در مقابل صندلی آلیس، و با اشاره انگشت خود را
به سمت ازدواج با بیان قدرت پیروزی، محدودیت های آنها می تواند
تعیین نشده باشند، در واقع، حوزه عمل آن را
مبهم نسبت به عالم غیب و بی نهایت کشیده می شود.
آلیس در نگرش از دراز کشیدن عمیق، نشست با قهوه ای طولانی ضربه شلاق افتادگی
بیش از چشمان او.
"او وجود دارد!" گفت: نجار. "سخن گفتن به او!"
"آلیس! دختر من! بانگ زد: "آقای Pyncheon.
"آلیس خود من!"
او هم بزنید. "بلندتر!" گفت: Maule، لبخند است.
"آلیس! بیدار! "گریه پدرش.
"این مشکلات من به شما نتیجه را ببینید!
بیدار! "او سخن گفت با صدای بلند، با ترور در صدای او،
و نزدیک به آن گوش ظریف که همیشه بوده است حساس به هر اختلاف است.
اما آشکارا صدای او را نمی رسید.
این است وصف ناپذیر حس از راه دور، کم، میان فاصله دست نیافتنی خود را
و آلیس در پدر این عدم امکان رسیدن به او خود را با تحت تاثیر قرار
صدا.
"بهترین او را لمس! گفت:« متی Maule "لرزش دختر، و تقریبا، بیش از حد!
دست من با استفاده بیش از حد از تبر سخت دیدم، و هواپیما، - دیگری ممکن است کمک کند
شما! "
آقای Pyncheon زمان دست او، و آن را با earnestness احساسات مبهوت فشرده شده است.
او را بوسید، با قلب ضربان در بوسه، که به گمان او، او باید نیاز
احساس می کنم.
پس از آن، در وزش خشم در بی حسی خود را، او به صورت ازدواج او را تکان داد
با خشونت است که لحظه بعد، آن را affrighted او را به یاد داشته باشید.
او انصراف محاصره خود سلاح، و آلیس--که شکل، هر چند که انعطاف پذیر شده بود
کاملا پوست کلفت - و موارد عود به نگرش همان است که قبل از این تلاش ها به بیدار
او.
Maule موضع خود را تغییر، چهره او را به سمت او تبدیل شده بود کمی، اما با
به نظر می رسید به عنوان یک مرجع از خواب بسیار او را به هدایت او.
سپس آن منظره عجیب ببینی چگونه مرد از conventionalities را به تکان
پودر از کلاه گیس خود را به نجیب زاده محفوظ است و با شکوه، شأن خود را فراموش کرده؛
چگونه جلیقه طلا دوزی
flickered و در رعد و برق با تشنج از خشم، ترور glistened، و
غم و اندوه در قلب انسان است که ضرب و شتم در زیر آن بود.
"لات" گریه آقای Pyncheon، تکان دادن مشت های گره کرده خود را در Maule.
"شما و شیطان با هم از دختر من دزدیدند.
پشت به او، از جادوگر پیر تخم ریزی، و یا شما باید هیل پای چوبه دار خود را در صعود
جای پای پدر بزرگ! "آرام، Pyncheon آقای" نجار گفت:
با خونسردی تکبر.
"آرام، 'لطفا آن را عبادت شما، دیگر شما آن غنی توری ruffles در از بین بردن
مچ دست شما!
آیا جرم من اگر شما دختر خود را برای امید صرف به دست آوردن به فروش می رسد
ورق کاغذ پوست زرد رنگ به کلاچ خود را؟ نشسته معشوقه آلیس وجود دارد بی سر و صدا در خواب است.
متی Maule سعی کنید که آیا او به عنوان افتخار به عنوان نجار او چندی
از. "
او صحبت می کرد، آلیس، نرم، رام، رضایت باطنی و پاسخ، و خم شدن
فرم خود نسبت به او، مانند شعله یک مشعل که آن را نشان می دهد یک پیش نویس مهربان
هوا.
او با دست خود beckoned و افزایش از صندلی اش - کورکورانه، اما undoubtingly، به عنوان
رسیدگی به این مرکز مطمئن و اجتناب ناپذیر، - آلیس افتخار به او نزدیک است.
او دست تکان داد پشت او، و عقب نشینی، آلیس دوباره به صندلی خود را غرق کرد.
"او مال من است!" متی Maule گفت. "معدن، حق از قویترین
روح!
در پیشرفت های بیشتر از افسانه، بلند، چیز عجیب و غریب وجود دارد، و
گاهی اوقات ترس قابل توجه حساب به ورد نجار (اگر چنین است به
نامیده می شود)، با نمایی از کشف سند از دست رفته است.
به نظر می رسد اند جسم خود را برای تبدیل ذهن آلیس به نوع
متوسط تلسکوپی، که از طریق آن ممکن است آقای Pyncheon و خود یک نگاه اجمالی به دست آورد
به جهان معنوی است.
او موفق شد، بر این اساس، در برگزاری مرتب کردن بر اساس ناقص از مقاربت، در یک
حذف کنید، با شخصیت ترک که بازداشت بسیار با ارزش راز به حال
فراتر از حوزه های زمین انجام شده است.
در خلسه اش، آلیس، سه چهره را به عنوان حضور به او شرح داده
spiritualized درک است.
یکی از سالمندان، با وقار، استرن، به دنبال آقا، همانطور که برای یک جشنواره جدی در پوشیده بود
قبر و لباس پر هزینه است، اما با بزرگ خود را در گروه کاملا شکل دراورده شده خون لکه؛
دوم، یک مرد مسن، از روی پستی لباس پوشیدن، با
تاریک و بد نام کردن سیما و افسار شکسته در مورد گردن او؛ سوم شخص
در زندگی نه چندان دو سابق، اما فراتر از سن متوسط پیشرفته، پوشیدن درشت
پیراهن بی استین یا با استین که مرد وزن میپوشیدهاند پشمی و شلوار چرم، و
با حکومت نجار چسبیده از جیب سمت خود.
این سه شخصیت رویایی دارای دانش متقابل سند گم شده است.
یکی از آنها، در حقیقت، - آن را با لکه خون در گروه خود بود - به نظر می رسید، مگر اینکه
حرکات خود را برای نگهداری پوست در نگهداری فوری او اشتباه گرفته شد، اما
توسط دو شریک زندگی خود را در جلوگیری شد
رمز و راز از disburdening خود اعتماد.
در نهایت، اگر هدف از فریاد چهارم راز با صدای بلند به اندازه کافی به او نشان داد
از حوزه خود را به که از فانی شنیده می شود، همراهان او تلاش با او،
و دست خود را از دهان خود فشار و
فورا - چه که او آن را خفه شد، یا این که راز خود را از
رنگ قرمز سیر - یک جریان تازه از خون خود را بر گروه وجود داشت.
پس از این، هر دو از روی پستی لباس پوشیدن و چهره های مسخره و قدیمی بسیار abashed jeered
خواجه، و انگشتان خود را در لکه اشاره کرد.
در این برهه، Maule تبدیل به Pyncheon آقای.
"این اجازه داده خواهد شد، گفت:" او.
"بازداشت این راز، که تا غنی سازی وارثان خود، باعث می شود بخشی از
قصاص پدر بزرگ. او باید با آن خفه کردن تا زمانی که دیگر
از هر گونه ارزش است.
و نگه داشتن شما از خانه هفت شیروانی! خیلی عزیز خریداری ارث، و
بیش از حد سنگین با لعنت بر آن، منتقل هنوز چندی از سرهنگ
آیندگان است. "
آقای Pyncheon سعی کردم به صحبت می کنند، اما - با ترس و اشتیاق - می تواند تنها یک
gurgling سوفل در گلو او را. نجار لبخند زد.
AHA، محترم آقا -! بنابراین شما باید خون Maule قدیمی برای نوشیدن "گفت که او jeeringly.
"شیطان در شکل انسان! به همین دلیل دوست تو حفظ تسلط بر فرزند من؟ گریه: "آقای
Pyncheon، زمانی که سخن خشمگین خود را می تواند راه را.
"بده به من دخترم.
سپس راه تو و ممکن است یکدیگر را ملاقات کنیم دیگر هرگز "!
"دختر شما!" متی Maule گفت. "چرا، او است که نسبتا مال من نیست!
با این حال، بیش از حد سخت با معشوقه آلیس عادلانه نیست، من او را در خود را ترک
نگه داشتن، اما من می توانم شما را تضمین نیست که او باید به مناسبت به یاد داشته باشید هرگز
Maule، نجار.
او دست خود دستی تکان دادم و با یک حرکت رو به بالا زدم و پس از چند تکرار مشابه
حرکات زیبا Pyncheon آلیس از خواب بیدار شد از ترنس عجیب خود.
او بدون کوچکترین خاطره از تجربه رویایی اش بیدار شد؛
اما به عنوان 1 از دست دادن خود را در خیال گذرا، و بازگشت به آگاهی
از زندگی واقعی، تقریبا در عنوان مختصر
فاصله شعله پایین غرق اتشدان باید در تیردان قرار گرفتن دوباره تا دودکش.
در از شناخت متی Maule، او را به عهده گرفت هوا از کرامت تا حدودی سرد اما مهربان،
نه، به عنوان یک لبخند عجیب و غریب خاصی در چهره نجار است که وجود دارد
غرور بومی آلیس منصفانه هم زده است.
بنابراین، به پایان رسید که در آن زمان، تلاش برای از دست رفته عنوان سند از خاک Pyncheon
در شرق و نه، هر چند اغلب پس از آن را تمدید کرد، آن را تا به حال هنوز
گرفتار Pyncheon به تنظیم چشم خود را بر اساس آن پوست است.
اما افسوس زیبا، آرام، آلیس هنوز بیش از حد متکبر!
قدرت است که او کمی از خواب درک خود را بر روح ازدواج وی گذاشته بود.
اراده، بر خلاف خود، او را محدود به چیز عجیب و غریب و فوق العاده آن
مناقصه.
پدر او آن را به عنوان ثابت، فرزند فقیر خود را به میل مفرط به شهادت بود
اندازه گیری زمین های خود را با مایلی به جای جریب.
و بنابراین، در حالی که آلیس Pyncheon زندگی می کردند، او برده Maule را بود، در بیشتر اسارت
توهین، تحقیر، هزار برابر، از آن متصل می شود که زنجیره ای خود را در سراسر بدن
نشسته فروتن خانگی خود، Maule اما دست خود را به موج، و، در هر کجا
خانم افتخار، - چه در اتاق خود، و یا سرگرم کننده پدر مجالی
مهمان های با شکوه، یا عبادت در کلیسا، -
هر مکان یا شغل خود را، روح خود را از زیر کنترل خود را تصویب کرد
و خود را متمایل به Maule.
"آلیس، خنده" - نجار، در کنار کف منقل خود، می گویند، یا شاید به شدت
آن، بدون کلام.
و حتی در صورتی که وقت نماز، و یا در مراسم تشییع جنازه، آلیس باید به وحشی شکستن
خنده.
"آلیس، ناراحت!" - و در لحظه، کاهش اشک او آمده، رفع تمام
نشاط از کسانی که در اطراف او مانند باران ناگهانی بر اتش.
"آلیس، رقص" - و رقص او را، نه در چنین اقدامات دادگاه او به عنوان
آموخته خارج از کشور، اما برخی از جست و خیز کردن گام، بالا و یا هاپ پرش rigadoon، شایسته سریع
موارد در روستایی چرخ ساخت.
به نظر می رسید به ضربه Maule، به خراب آلیس، و نه دیدار او با هر سیاه و سفید
یا فساد عظیم، که تاج غم خود را با لطف
فاجعه است، اما به انتقام پایین، تمسخر و بی گذشت بر او.
بنابراین همه شأن و منزلت زندگی از دست رفته بود. او احساس می کرد خودش را بیش از حد ذلیل، و
اشتیاق به تغییر طبیعت را با برخی از کرم!
یک شب، در یک مهمانی لباس عروس (اما خود نه خود را، برای، به طوری که از کنترل خود را از دست داده، او
می توانست تلقی آن گناه را به ازدواج)، آلیس فقیر مطرح شده توسط نهان خود را beckoned شد
مستبد، و محدود، در بند شیطان او
لباس و دمپایی ساتن سفید، به منظور تسریع در امتداد خیابان به خانه متوسط از
کار انسان است.
به خنده و بشارت وجود دارد داخل به متی Maule، آن شب، شنبه تا چهارشنبه
دختر کارگر، و Pyncheon افتخار آلیس احضار شده بود بر خود صبر کنید
عروس.
و به این ترتیب او و هنگامی که تواین یکی بود، آلیس از مسحور خود را بیدار
خواب.
با این حال، دیگر افتخار ندارد - با فروتنی، و با لبخند به همه در غم و اندوه ارگنکن، - او را بوسید
همسر Maule، و به راه خود رفت.
این شب نامساعد بود و باد جنوب شرقی راند از برف و باران آمیخته به
او نازک آغوش پناه و دمپایی ساتن مرطوب از طریق و از طریق او، به عنوان
او گام زد پیاده رو پر از گل است.
روز بعد سرد، به زودی، سرفه حل و فصل، چند لحظه بعد، گونه گیج کننده، فرم هدر رفته، که
نشسته در کنار هارپسیکورد، و خانه را با موسیقی پر!
موسیقی که در آن یک سویه از این افراد اینطور آسمانی تکرار شد!
آه، لذت! برای آلیس تحقیر گذشته خود را را متحمل شده بود!
آه، لذت بیشتر!
برای آلیس بود توبه از یک گناه او زمینی، و افتخار نه بیشتر!
Pyncheons تشییع جنازه بزرگی برای آلیس است.
دانش و معرفت و قوم و خویش بودند وجود دارد، و احترام کامل از این شهر علاوه بر این.
اما، در صفوف، آمد متی Maule، gnashing دندان، به عنوان اگر او
اند گاز قلب خود را در دو - تاریکترین و wofullest مرد است که تا کنون راه می رفت
پشت سر جسد!
او به آلیس فروتن به معنای، او را بکشد، اما او روح ظریف یک زن را گرفته بود
به گله بی ادب خود را به بازی - و او مرده بود!
>
فصل چهاردهم hoebe خداحافظی
HOLGRAVE، غوطه وری را به داستان خود را با انرژی و جذب طبیعی به یک جوان
نویسنده، یک معامله خوب است اقدام به قطعات قادر به در حال توسعه و داده بود
نمونه در این حالت.
او در حال حاضر تصریح کرده است که خواب آلودگی خاص قابل توجه (که کاملا بر خلاف آن که با آن
خواننده احتمالا احساس خود را تحت تاثیر قرار) بر حواس خود را پرت شده بود
auditress.
این اثر بود، بدون شک، از gesticulations عرفانی است که بوسیله آن او
در پی را به بدن قبل از ادراک قمر رقم مسحور
نجار.
با افتادگی پلک بر چشمان او، - در حال حاضر برای یک لحظه برداشته و دوباره پایین کشیده
با وزنه سربی رنگ، - او کمی به سمت او خم، و تقریبا به نظر می رسید
تنظیم نفس خود را توسط او.
Holgrave به او خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود، او به عنوان نورد دستنوشته خود را، به رسمیت شناخته شده و اولیه
مرحله که وضعیت روانی کنجکاو که آنچه او گفت:
قمر، او دارای بیش از یک دانشکده عادی تولید.
حجاب بود در مورد او را خفه می شود، که در آن او تنها می تواند ببین او را،
و زندگی تنها در افکار و احساسات خود را.
نگاه او، که او آن را در دختر جوان بسته شده است، رشد غیر ارادی بیشتر متمرکز؛
در نگرش او، آگاهی از قدرت وجود دارد، سرمایه گذاری خود را به سختی بالغ
شکل با منزلتی را که به تظاهر فیزیکی آن تعلق ندارند.
این مشهود بود که با یک موج دست خود و تلاش های مربوط به خود را
خواهد شد، او می تواند تسلط خود را بر روح هنوز دست نخورده و آزاد قمر تکمیل: او
می تواند نفوذ بیش از این ایجاد
کودک خوب، خالص و ساده، به عنوان خطرناک است، و شاید به عنوان فاجعه همانطور که
نجار افسانه خود را به دست آورده بود و اعمال شده بر آلیس بد بخت.
به وضع را Holgrave، در یک بار سوداگرانه و فعال، وجود ندارد
وسوسه بزرگ به عنوان فرصت دستیابی به امپراتوری بیش از روح انسان است و نه
هر ایده اغوا کننده به یک مرد جوان از
برای تبدیل شدن به داور سرنوشت یک دختر جوان است.
اجازه بدهید به ما، و در نتیجه، - هر نقص خود را از طبیعت و آموزش و پرورش، و در وجود خود
خوار شمردن عقاید و موسسات - تن به daguerreotypist نادر و
کیفیت احترام به فردیت دیگری.
اجازه بدهید به ما اجازه می دهد او را تمامیت، همچنین، برای همیشه لطفا برای پس از در محرمانه از او ممنوع کرد
خود را به پیچ که یک لینک که ممکن است طلسم خود را بر قمر ارائه
غیر قابل حل است.
او ساخته شده یک ژست اندکی به سمت بالا با دست خود.
"شما واقعا به من ازردن، خانم قمر عزیز من!" او بانگ زد، لبخند نیمه
با کنایه در او.
"داستان فقیر من، آن است، اما بیش از حد آشکار است، هرگز برای Godey یا گراهام!
فقط خود را در خواب در حال سقوط در چه امیدوار منتقدان روزنامه تلفظ کنید من فکر می کنم
سیم پیچ درخشان ترین، قدرتمند، ذهنی، احساساتی و اصلی
خب، مقاله باید در خدمت به نور لامپ با -، در واقع، اگر تا آغشته
با dulness مهربان من، آن است که دیگر قادر به شعله!
"من در خواب!
چگونه می توانم به شما می گویند؟ پاسخ داد: "قمر، به عنوان ناخودآگاه از این بحران که از طریق آن او
به عنوان یک نوزاد از پرتگاه به آستانه که در آن نورد است منتقل می شود.
"نه، نه!
من خودم شده بسیار دقیق و، هر چند من به خاطر نمی
حوادث کاملا مجزا و در عین حال من تصور یک مقدار گسترده ای از مشکل و
فاجعه، - بنابراین، بدون شک، داستان ثابت خواهد کرد که بسیار جذاب است.
در این زمان خورشید پایین رفته بود، و tinting ابرها به سمت اوج با
کسانی که رنگ روشن دیده می شود که تا مدتی پس از غروب آفتاب، و هنگامی که
افق کاملا غنی تر آن brilliancy را از دست داده است.
این ماه، بیش از حد، که مدت طولانی است که بالا رفتن هزینه های بالاسری، و اقدام را در خفا ذوب آن
دیسک به لاجورد، - مانند عوام فریب جاه طلب، که هدف مشتاق خود را پنهان
با فرض رنگ محبوب رایج
احساس - در حال حاضر شروع به درخشش، پهن و بیضی شکل، در مسیر وسط آن است.
این تیرها نقره ای، در حال حاضر به اندازه کافی قدرتمند برای تغییر شخصیت
طولانی نور روز.
آنها نرم و تاب جنبه ای از خانه های قدیمی، هر چند که سایه افتاد
عمیق تر به زوایای شیروانی بسیاری از آن، و ذخیره کردن brooding تحت طرح ریزی
داستان، و در داخل درب نیمه باز است.
با گذشت هر لحظه، باغ بزرگ زیبا، درختان میوه،
بوته زار و گل بوته ها ابهام تیره در میان آنها.
ویژگی های پیش پا افتاده است - که در بالاترین نقطه، به نظر می رسید آن را گرفته اند یک قرن
از زندگی کثیف به جمع آوری - در حال حاضر transfigured توسط افسون عاشقانه.
صد سال مرموز زمزمه در میان برگ ها شد، هر زمان که دریا کمی
نسیم به آنجا راه خود را یافت و آنها را به هم زده است.
از طریق شاخ و برگ که مسقف کوچک تابستان خانه مهتاب و flickered
پس وپیش، و افتاد سفید نقره ای تیره در کف، میز و نیمکت دایره ای،
با تغییر مستمر و بازی، بر اساس
به عنوان chinks و درز های متمرد میان شاخه های بستری و یا بسته شده با روشنایی ضعیف تابیدن.
بنابراین شیرینی سرد جو، بعد از تمام روز در حال تب، که در آستانه تابستان
ممکن است به عنوان dews آبپاش و مهتاب مایع، خیالی با یک خط تیره از خلق و خوی یخ زده
در آنها، از یک گلدان نقره ای.
اینجا و آنجا، چند قطره از این تازگی بر روی قلب انسان پخش شده بودند،
و به جوانان دوباره، و همدردی با جوانان ابدی طبیعت.
هنرمند مجالی باشد در آنها نفوذ احیای افتاد.
او را به احساس - چه او گاهی اوقات تقریبا فراموش کرده، محوری اولیه او را بوده است
مبارزه بی ادب مرد با مرد - چگونه جوان او هنوز هم بود.
"به نظر من،" تماشا کرد، "که من آینده بسیار زیبا را تماشا هرگز
حوا، و هر چیز مانند شادی بسیار زیادی در این لحظه احساس نکرده بودم.
پس از همه، چه خوب که ما در آن زندگی می کنیم!
چقدر خوب و زیبا! جوان چگونه است، بیش از حد، با هیچ چیز واقعا
فاسد شده و یا در آن سن پوشیده!
این خانه های قدیمی، به عنوان مثال، که گاهی اوقات مثبت و مظلوم من
نفس با بوی خود را از چوب پوسیده!
و این باغ، که در آن قالب سیاه و سفید همیشه چسبیده به بیل زدن من، اگر من به عنوان یک
خادم تعمق در گورستان!
احساس که در حال حاضر من دارای باغ که هر روز دست نخورده
خاک، با طراوت زمین در عطر و طعم لوبیا و کدو تنبل و
خانه - آن را مانند یک باغ در
بهشت، شکوفا با اولین گل رز که خدا ساخته شده تا کنون است.
مهتاب و احساس در قلب انسان در پاسخ به آن، بزرگترین
renovators و اصلاح طلبان.
و تمام اصلاحات و نوسازی، به گمان من، به اثبات می شود بهتر از
مهتاب!
من شده اند و شادتر از من در حال حاضر، در حداقل gayer بسیار، گفت: "قمر
روی ملاحظه است.
اما من حساس جذابیت زیادی در این مهتاب روشن است و من عشق را به تماشا
چگونه روز، خسته است آن را به عنوان فاصله دور با اکراه و نفرت به آن می شود
دیروز خیلی زود.
من در مورد مهتاب قبل از مراقبت هرگز. آنچه وجود دارد، من تعجب می کنم، به طوری زیبا در
آن، به شب؟ "
"و شما آن را قبل از احساس نکرده بودم؟" پرسید: هنرمند، به دنبال صادقانه در
دختر را از طریق گرگ و میش.
"هرگز" جواب داد: قمر "و زندگی می کند به نظر نمی آید، در حال حاضر که من آن را احساس
است.
به نظر می رسد که اگر من تا به حال در همه چیز، تا کنون، در روز روشن در نگاه، و یا دیگری در
نور گلچهره از آتش شاد، glimmering و رقص را از طریق یک اتاق است.
ق، فقیر من! "او با خنده ای نیمه سودا اضافه شده است.
"من هرگز شاد مانند قبل خواهد بود من می دانستم که پسرخاله Hepzibah فقیر و پسرخاله کلیفورد.
من بزرگ شده اند یک معامله بزرگ مسن تر، در این زمان کمی است.
بزرگتر و امیدوارم عاقلتر، و، - نه دقیقا غمگین، - اما، قطعا، با نه
1/2 سبکی زیادی در روح من!
من به آنها داده آفتاب من بوده است و خوشحالم که آن را، اما، البته، من
می تواند هر دو را و نگه داشتن آن است. آنها را خوش، صرف!
"شما هیچ چیز، قمر، ارزش نگه داشتن از دست داده، و نه که ممکن بود
حفظ شود "، Holgrave پس از یک مکث گفت.
"جوانان ما این است که هیچ ارزشی برای ما تا بعد از آن هرگز از آن آگاه
رفته است.
اما گاهی اوقات - همیشه، من شک دارم، مگر آن که یکی بسیار مایه تاسف است - وجود دارد می آید
حس از جوانان دوم، احساساتی از لذت قلب بودن در عشق، یا، احتمالا،
ممکن است به تاج برخی دیگر بزرگ
جشنواره در زندگی، اگر هر کدام دیگری وجود داشته باشد.
، این bemoaning خود (شما در حال حاضر) بر اول، بی دقتی، سطحی
gayety از جوانان ترک و این شادی عمیق در جوانان به دست آورد، - بسیار
عمیق تر و غنی تر از آنچه که ما از دست داده است، - ضروری برای رشد و نمو روح است.
در برخی موارد، دو کشور می آیند، تقریبا به طور همزمان، و ممزوج شدن غم و اندوه و
جذبه در یک احساس مرموز است. "
من به سختی فکر می کنم شما را درک کنم، گفت: "قمر.
"جای تعجب نیست، پاسخ داد: Holgrave، لبخند،" برای من یک راز به شما گفته که من
به سختی شروع به قبل از من پیدا کردم خودم را به آن گفته است.
به یاد داشته باشید، با این حال، و هنگامی که حقیقت برای شما روشن می شود، پس از این فکر می کنم
صحنه زیر نور مهتاب! "
"این به طور کامل در حال حاضر مهتاب، به جز تنها یک تراز کمی از ضعف قرمز سیر، به سمت بالا
از غرب، میان آن ساختمان، اظهار داشت: "قمر.
"من باید برود شوید.
پسر عموی Hepzibah سریع در چهره نیست، و خودش سردرد بیش از
حساب روز، مگر اینکه به او کمک کنم. "، اما Holgrave او بازداشت شده است کمی طولانی تر.
"خانم Hepzibah به من می گوید،" مشاهده او، "که شما به کشور در چند
روز. "
"بله، اما فقط برای مدتی،" پاسخ داد: قمر "برای من به این نگاه کنید
در حال حاضر دارم.
من به چند ایجاد ترتیبات و مرخصی عمدی مادرم
و دوستان.
دلپذیر برای زندگی که در آن بسیار مطلوب و بسیار مفید است و من فکر می کنم من ممکن است
رضایت از احساس خودم بنابراین در اینجا. "
"شما قطعا ممکن است، و بیشتر از شما تصور کنید، گفت:" هنرمند.
"هر چه سلامت، آسایش، و طبیعی زندگی در خانه وجود دارد را در خود گنجانده است
فرد.
این برکات آمد همراه با شما، و غیب میشی وقتی شما را ترک آستانه.
دوشیزه Hepzibah، با secluding خودش را از جامعه از دست داده است، رابطه درست با
، و، در واقع مرده، اگر چه او خودش galvanizes را به صورت ظاهر از
زندگی، و در پشت ضد او می ایستد
مبتلا جهان با اخم به شدت به شود بد دانسته شده است.
فقیر پسر عموی کلیفورد فرد دیگری مرده و بلند مدفون است، روی آنها
فرماندار و شورا ساخته یک معجزه necromantic.
من نباید تعجب اگر او به فرو ریختن دور، برخی از امروز صبح، پس از شما از بین رفته اند، و
هیچ چیز از او دیده می شود، به جز یک توده گرد و غبار است.
دوشیزه Hepzibah، در هر سرعت، انعطاف پذیری کمی او را از دست بدهند.
هر دوی آنها توسط شما وجود داشته باشد. "" من باید به این فکر می کنم تا، بسیار متاسفم "
جواب داد: قمر به شدت.
اما این درست است که توانایی های کوچک من دقیقا چیزی است که آنها مورد نیاز و من
بهره واقعی در رفاه خود، - نوع عجیب و غریب از احساسات مادرانه، - که من آرزو می کنم
شما نمی میخندید!
و اجازه دهید به شما بگویم، رک و پوست کنده، آقای Holgrave، من گاهی متعجب و متحیر بدانند که آیا شما
آرزو آنها را به خوبی یا بدی است. "
"بدون شک،" daguerreotypist، گفت: "من احساس علاقه در این کهنه،
خانم ازدواج فقر زده و این آقا تخریب و ویران شده، - این
عاشق نافرجام زیبا.
مهربانی علاقه، بیش از حد، ناتوان از کودکان که آنها هستند!
اما شما هیچ مفهوم چه نوع مختلف معدن قلب از خود را.
این ضربه من است، با توجه به این دو نفر، یا به کمک یا مانع، اما
به دنبال تجزیه و تحلیل، برای توضیح مسائل به خودم، و به درک درام
که برای نزدیک به دو صد سال است،
شده است طول کشیدن آهسته آن بر روی زمین که در آن شما و من در حال حاضر آج.
اگر اجازه را به شهادت نزدیک، من شک به رضایت اخلاقی مشتق از آن،
رفتن به مسائل چگونه ممکن است آنها.
یک محکومیت در درون من وجود دارد که در پایان به تساوی نزدیک.
اما، اگر چه مشیت به آن فرستاده شده شما اینجا کمک کند، می فرستد و من تنها به عنوان ممتاز و
دیدار با تماشاگر، من تعهد خودم را به من قرض بدهید؟ این موجودات تاسف هر چه من کمک
می توانید! "
"من آرزو می کنم شما بیشتر به سادگی صحبت می کنند، گریه می کردی:" قمر، بهت زده و خشم؛
"و از همه مهمتر، که شما را بیشتر شبیه به یک مسیحی و یک انسان احساس!
چگونه ممکن است به مردم در پریشانی بدون میخواهم، بیش از
هر چیز دیگری، برای کمک و آنها را به آرامش؟
شما صحبت می کنید در صورتی که این خانه های قدیمی تئاتر بودند و به نظر می رسد به در Hepzibah نگاه
و بدبختیهای کلیفورد، و کسانی که از نسل قبل از آنها، به عنوان یک فاجعه، از جمله
که من را دیده اند، در سالن عمل
هتل کشور، تنها یک حاضر به نظر می رسد به طور انحصاری برای بازی
تفریحی. من این را دوست ندارم.
بازی اجرا هزینه های بیش از حد، و مخاطب بیش از حد سرد دل است. "
"شدید هستند، گفت:" Holgrave، مجبور به رسمیت شناختن یک درجه از حقیقت در
طرح تند و با مزه از خلق و خوی خود را.
"و سپس" ادامه داد: قمر، "چه می تواند شما را به معنای اعتقاد راسخ خود را، جایی که شما به من بگویید
، که در پایان به رسم نزدیک؟ آیا شما را از هر گونه مشکل جدید با حلق آویز بیش از
بستگان فقیر؟
اگر چنین است، به من بگویید در یک بار، و من آنها را ترک کنید! "
"مرا ببخش، قمر!" گفت daguerreotypist، نگه داشتن دست خود را خارج،
که دختر به عملکرد خود را محدود شد.
"من تا حدودی از عارف، باید آن را اعتراف کرده است.
تمایل در خون من است، همراه با اعضای هیات علمی هیپنوتیزم، که ممکن است
مرا به پای چوبه دار هیل، در زمان خوبی از سحر.
اعتقاد من، اگر من واقعا آگاه هر راز، افشای که خواهد بود
به نفع دوستان خود - دوستان خود من هستند، به همین ترتیب، - شما باید آن را یاد بگیریم
قبل از ما بخشی.
اما من هیچ دانش است. "" تو را به چیزی پشت گفت: "قمر.
هیچ چیز - هیچ رازی اما خود من، پاسخ داد: "Holgrave.
"من می توانم درک، در واقع، که Pyncheon قاضی هنوز نگه می دارد چشم خود را بر روی کلیفورد،
که نابودی او آنقدر بزرگ سهم داشتند. انگیزه ها و نیت های او، با این حال
رمز و راز به من.
او یک مرد مصمم و بی رحم است، با شخصیت واقعی مفتش عقاید و
به حال او هر شی برای به دست آوردن با قرار دادن کلیفورد به دندانه دار کردن، من قطعا بر این باورند که
او را آچار مفاصل خود را از پریز برق خود را به منظور انجام آن است.
اما، ثروتمند و برجسته به عنوان او است - چنان قدرتمند در قدرت خود، و در
حمایت از جامعه در تمام جهات - چه می تواند قضاوت Pyncheon به امید و یا ترس از
ابله، مارک، نیمه خوابیده کلیفورد؟ "
با این حال، خواست: "قمر" شما صحبت می کنند که اگر بدبختی قریب الوقوع!
"اوه، به این دلیل که من مرضی!" پاسخ داد: هنرمند.
"ذهن من پیچ و تاب به کنار، مانند ذهن تقریبا همه را به جز خود شما.
علاوه بر این، آن است به طوری عجیب و غریب به خودم اهل بیت از این خانه Pyncheon قدیمی، و
در این باغ قدیمی نشسته - (گوش دادن، چگونه Maule خوب است زمزمه!) - که آن
فقط برای یک این شرایط نمی توانم،
کمک به fancying سرنوشت می شود که تنظیم قانون پنجم برای یک فاجعه است.
"وجود دارد" قمر با ازار تجدید گریه برای او از طبیعت به عنوان دشمن بود
به رمز و راز به عنوان نور آفتاب را به گوشه ای تاریک.
"شما به من بیش از هر زمان پازل!
"سپس ما دوستان بخش اجازه! گفت:« Holgrave، با فشار دادن دست خود را.
"یا، اگر نه دوستان، ما بخشی اجازه دهید قبل از اینکه شما به طور کامل از من متنفر است.
شما، که هر کس دیگری در دنیا دوست دارم! "
"خوب توسط، پس از آن، گفت:« قمر رک و پوست کنده. "من معنی نیست که به خشم در حالی که بزرگ،
و باید با عرض پوزش به شما فکر می کنم تا.
پسرخاله Hepzibah شده است در سایه درگاه ایستاده، این سه ماهه
گذشته ساعت او فکر می کند من که بیش از حد طولانی مرطوب بماند
باغ.
بنابراین، شب، خوب و خوب توسط.
در صبح روز دوم پس از آن، قمر ممکن است شده اند، دیده می شود در پشت پرده در نی خود،
با شال در یک دست و فرش کمی کیسه از سوی دیگر، مناقصه بدرود به
کلیفورد Hepzibah و پسرخاله.
او را به صندلی در قطار بعدی از ماشین ها، که او را به داخل حمل و نقل
نیم دوجین مایل روستای کشور خود است.
اشک در چشم قمر، یک لبخند، ساده با حسرت مهربان بود،
glimmering در اطراف دهان دلپذیر او.
او تعجب که چگونه از آن به تصویب رسید، که زندگی خود را از چند هفته، در اینجا در این سنگین
دل عمارت قدیمی، برگزاری چنین از او گرفته شده بود، و به همین ترتیب به انجمنهای او ذوب شده،
مانند حالا به نظر می رسد مهم تر مرکز
نقطه یاد از همه رفته بود.
چگونه ها بود Hepzibah - ترسناک، ساکت و آروم، و irresponsive به سرریز او از صمیمی
احساس - ساختگی به نفع خود عشق زیادی؟
و کلیفورد - در فروپاشی نافرجام خود را، با رمز و راز از جرم ترسان بر او، و
نزدیک زندان جو هنوز در نفس خود را در خزه، - چگونه او تبدیل کرده بودند خود را
آنها قمر را به ساده ترین کودک، احساس
ملزم به تماشای بیش از، و، به عنوان آن، صرفه جویی از ساعت نسنجیده خود را!
همه چیز در آن لحظه از خداحافظی، ایستاده بود از برجسته به نظر او.
نگاه کن که در آن او را به دست او، در مورد آنچه که ممکن است دراز، جسم در پاسخ به او
آگاهی، به عنوان مرطوب قلب انسان در آن بودند.
او از پنجره به باغ peeped، و احساس خود را در ترک پشیمان
این نقطه از زمین سیاه و سفید، با چنین سن رشد علف های هرز vitiated، نسبت به
شاد در این ایده از در دوباره scenting جنگل های کاج خود را تازه و شبدر فیلد.
او به نام خروس، همسران 2 خود را، و مرغ ارجمند، انداختند و برخی از آنها
خرده نان را از میز صبحانه.
این که به عجله gobbled بالا، جوجه بالهایش را باز میکند، و alighted نزدیک
قمر در پنجره طوفان یا گرداب شدید، که در آن بشدت به چهره اش و بادی نگاه
احساسات را در صدای کلاغ.
قمر بده از آن می شود مرغ های قدیمی خوب در طول غیبت او، و وعده داده شده را به آن
کیسه اندکی از گندم سیاه.
"آه، قمر!" اشاره Hepzibah، "شما لبخند نیست که به طور طبیعی زمانی که شما به این بود که
تماس با ما! سپس، لبخند تصمیم به درخشش در حال حاضر،
شما انتخاب می کنید آن طور که باید.
آن را به خوبی که می خواهید پشت، در حالی که کمی، به هوا مادری شما.
وزن بیش از حد بر روح شما شده است.
خانه بیش از حد تیره و تنهایی یه جایی، فروشگاه پر از vexations است و برای من، من
هیچ دانشکده چیز نگاه روشن تر از آنها داشته باشند.
عزیز کلیفورد شده است به راحتی خود را تنها! "
"بیا اینجا، قمر،" به طور ناگهانی پسر عموی خود گریه کلیفورد، که گفته بود بسیار کمی
تمام صبح است. msgstr "بستن - - نزدیک تر است و نگاه من در چهره!
قمر یکی از دست های کوچک خود را در هر یک از آرنج از صندلی خود را قرار دهید، و چهره اش را تکیه داد
نسبت به او، به طوری که او ممکن است آن را به عنوان او را به دقت مطالعه کردن.
این احتمال که احساسات نهفته این ساعت فراق، در برخی از احیا کرده بود
درجه دانشکده bedimmed و enfeebled او.
در هر حال، قمر به زودی احساس کردند که، اگر نه بینش عمیق از پیغمبر، هنوز
از ظرافت زنانه تقدیر، قلب او را موضوع توجه خود را.
لحظه قبل از او چیزی که او می توانست به دنبال پنهان کردن شناخته شده بود.
در حال حاضر، به عنوان اگر برخی از راز را از طریق رسانه به آگاهی خود او اشاره کرد
یکی دیگر از ادراک، اجازه نخواهم داد که او را به پژمرده شدن پلک خود را در زیر نگاه کلیفورد متمایل شد.
سرخ شدن، بیش از حد، - به رنگ قرمز است، چرا که او کوشید آن را نگه دارید، - صعود
بزرگتر و بالاتر، در جزر و مد از پیشرفت دمدمی، تا زمانی که حتی پیشانی خود را
عجین با آن است.
"کافی است، قمر، گفت:« کلیفورد، با لبخند محزون.
"وقتی من برای اولین بار تو را دیدم، شما به زیباترین دوشیزه کوچک در جهان بود و
در حال حاضر شما عمیق تر به زیبایی.
دختری به زنانگی منتقل شده است. جوانه شکوفه است!
برو، در حال حاضر - من تنهاتر از من ".
قمر زمان اذن زوج متروک، و گذشت را از طریق مغازه، نسبتا درخشان او
پلکها به لرزش قطره شبنم - با توجه به کوتاه فقدان او بود
باشد، و در نتیجه حماقت بودن بازیگران
پایین در مورد آن - او تا کنون نبودهایم اشکهایش را پاک کرد و آنها را خشک با
دستمال خود را.
در آستان او ملاقات خارپشت کمی شاهکارهای موجود شگفت انگیزی است که از پر خوری
در صفحات قبل از روایت ما ثبت شده است.
او از پنجره در زمان برخی از نمونه دیگر از تاریخ طبیعی، - چشمانش بودن.
با رطوبت بیش از حد کم به او اطلاع دقت کند که آیا آن یک خرگوش یا یک
کرگدن، - آن را به دست کودک را به عنوان هدیه فراق، و راه خود را رفت.
قدیمی عمو Venner گشت از خود را درب، با چوب اسب و خود را دیدم
شانه، و در امتداد خیابان trudging، به او scrupled شرکت با
قمر، تا کنون به عنوان مسیر خود را دراز با هم؛
نه، با وجود کت وصله خود را و قسمتی از کلاه خود که پایین صورت را میپوشاند فرسوده، و مد های عجیب خود را دو
شلوار پارچه ای، می تواند از آن او در قلب خود به او outwalk.
"ما باید به شما، از دست بعد از ظهر بعد سبت" مشاهده خیابان
فیلسوف دارد.
این غیر قابل توصیف است کمی طول می کشد برخی از مردمی به رشد به عنوان طبیعی
یک مرد به عنوان نفس خود، و گدایی عفو خود، خانم قمر (هر چند می تواند وجود ندارد
جرم در پیر مرد گفت)، که تنها آنچه که تو به من رسیده!
سال من بوده است بزرگ، و به زندگی شما وارد است، اما تازه شروع، و در عین حال، شما
به نحوی برای من آشنا به عنوان اگر من شما را به درب منزل مادرم رو پیدا کرده و شما تا به حال
مانند درخت مو، در حال اجرا در تمام طول مسیر من از شکوفه.
برگرد به زودی، و یا من باید به مزرعه رفته و برای من شروع برای پیدا کردن این برش چوب
شغل کمی بیش از حد پشت و درد برای من دشوار است. "
"خیلی زود، عمو Venner،" پاسخ قمر. "و اجازه دهید آن را همه هر چه زودتر، قمر،
به خاطر کسانی که ان روح فقیر، ادامه داد: "همراه او.
"آنها هرگز نمی تواند بدون شما، در حال حاضر، - هرگز، قمر هرگز - نه بیشتر از حالتی بود که اگر 1
از فرشتگان خدا زندگی با آنها، و خانه دلتنگ کننده خود را لذت بخش و
آیا به آن به نظر می رسد آنها می خواهم در مورد غم و اندوه باشد، اگر برخی از صبح تابستان دلپذیر مانند
این، فرشته بال خود را، گسترش و پرواز به جای او آمد؟
خوب، فقط به طوری که آنها را احساس کنید، که در حال حاضر شما در حال رفتن به خانه از راه آهن!
آنها می توانند آن را تحمل نمی کند، خانم قمر، پس مطمئن شوید که دوباره "!
"من نه فرشته، عمو Venner، گفت:" قمر، لبخند، به او پیشنهاد او به عنوان دست خود را در
در گوشه خیابان.
"اما گمان می کنم، افراد زیادی مانند فرشتگان به عنوان زمانی که آنها مشغول چه کاری هستند، هرگز احساس
خوب است کمی آنها ممکن است. بنابراین من قطعا می آیند! "
بنابراین جدا پیرمرد و دختر گلگون، و قمر در زمان بال صبح امروز صورت گرفت،
و به زودی flitting تقریبا به سرعت در حال دور اگر با هوایی وقف
نقل و انتقال از فرشتگان به آنها عمو Venner بزرگواری در مقایسه با او.
>