Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXIII
نیمه تابستان پر زرق و برق تاباند بیش از انگلستان : آسمان خالص ، خورشید بنابراین تابشی به عنوان سپس
در جانشینی بلند دیده می شود ، به ندرت حتی به تنهایی به نفع ، محاصره کردن موج زمین ما.
این بود که اگر یک گروه از روز های ایتالیایی از جنوب آمده بود ، مثل یک گله
پرندگان مسافر با شکوه ، و روشن آنها را بر روی صخره از آلبیون استراحت.
یونجه در زمینه Thornfield دور سبز و محروم ، جاده ها
سفید و پخته شده ، درختان در نخست تاریک خود بودند ؛ تامینی و چوب ، برگ و
رنگی عمیق ، به خوبی با رنگ آفتابی علفزار پاک بین در تضاد است.
در روز میانی تابستان ، حوا ، آدل ، خسته با جمع آوری توت فرنگی های وحشی در لین هی
نیمی از روز با خورشید به رختخواب رفته است.
من تماشا قطره او در خواب ، و هنگامی که وی را ترک کرد ، من به دنبال باغ.
هم اکنون توسط آن شیرین ترین ساعت از بیست و چهار : -- "روز آتش سوزی مشتاق آن ، هدر رفته بود"
و شبنم سرد بر فرآیند له له زدن نشست ساده و سوخته سقوط کرد.
خالص از پمپ ابرها -- -- که نور آفتاب را در ساده دولت رفته بود پخش
بنفش موقر ، سوزاندن با نور گوهر قرمز و شعله کوره در یک نقطه ،
بر روی یک تپه اوج ، و گسترش بالا و
گسترده ، نرم و هنوز هم نرمتر ، بیش از نیمی آسمان.
از شرق به حال جذابیت خاص خود را دارد و یا آبی عمیق خوب ، GEM و خود را متواضعانه ، کازینو و
ستاره انفرادی : به زودی آن را ماه به رخ کشیدن ، اما او هنوز در زیر افق بود.
من در حالی که در پیاده رو راه می رفت ، اما عطر لطیف ، شناخته شده -- که از سیگار برگ --
سرقت از بعضی از پنجره دیدم پنجره لولادار کتابخانه باز باندازه کف دست من می دانستم که من ممکن است
تماشا پس از ان ، بنابراین من از هم جدا را به باغ رفت.
هیچ گوشه در زمینه پناه داد و بیشتر عدن مانند آن پر از درخت بود ، آن را
bloomed با گل : یک دیوار بسیار بالا آن را باختن از دادگاه ، در یک طرف ؛
دیگر ، یک خیابان راش آن را از چمن به نمایش.
در پایین حصار غرق شده بود ؛ جدایی تنها خود را از زمینه های تنهایی : سیم پیچی
پیاده روی ، هم مرز با laurels و فسخ در یکی از غول های اسب شاه بلوط ، در دور
پایه توسط صندلی ، به رهبری به نرده.
در اینجا یک نفر می تواند سرگردان دیده نشده است.
در حالی که چنین عسل شبنم افتاد ، سکوت از جمله می رفتند ، تاریک و روشن از جمله جمع آوری شده ، احساس کردم به عنوان
اگر من می تواند سایه ای از جمله برای همیشه امد و شد زیاد ، اما در نخ parterres گل و میوه
در قسمت بالای محوطه ، ترغیب
نور ماه در حال حاضر رو به افزایش بازیگران در این سه ماهه باز تر وجود دارد ، گام من است
در آنجا ماند -- با صدای نه توسط دید ، نه ، اما یک بار دیگر توسط عطر هشدار دهنده است.
شیرین گل حاج ترخانی و southernwood ، گل یاس ، صورتی ، و رز مدت طولانی است که بازده
قربانی شب خود را از بخور دادن : این عطر جدید است و نه از درختچه و نه گل ؛
-- من آن را خوب می شناسند -- از آن است که سیگار برگ آقای روچستر است.
من نگاه می گرد و من گوش. من می بینم درختان لادن با رسیدن میوه.
می شنوم بلبل warbling در یک چوب نیم خاموش مایل ؛ هیچ شکلی متحرک قابل مشاهده است ،
هیچ گام قابل شنیدن آمدن ، اما عطر افزایش می دهد که : من باید فرار.
من برای چوگان منجر به بوته زار را ، و من می بینم آقای روچستر
ورود.
کنار من قدم به زنگ تفریح پیچک ، او نمی خواهد اقامت طولانی او به زودی باز خواهد گشت که از انجا
او آمد ، و اگر من نشسته هنوز هم او را به من مراجعه کنید هرگز.
اما نه -- شامگاه به عنوان لذت بخش است او را به عنوان به من و این باغ عتیقه فروشی به عنوان
جذاب و او در strolls ، در حال حاضر بلند کردن شاخه های درخت انگور فرنگی در نگاه
میوه ، بزرگ به عنوان آلو ، که با آن هستند
لادن ، در حال حاضر مصرف گیلاس رسیده از دیوار ، در حال حاضر به سمت گره از دولا شدن
گل ، چه به استنشاق عطر خود یا به تحسین از دانه های شبنم بر گلبرگ خود را
بید بزرگ می رود توسط من زمزمه ، آن را بر روی یک گیاه در پای آقای روچستر alights : او می بیند
آن ، و خم آن را بررسی.
"در حال حاضر ، او تا به پشت خود را به سمت من ، فکر می کردم ،" و او بیش از حد اشغال شده است ، شاید اگر من
راه رفتن آرام ، من دور می تواند لغزش دور بماند. "
من در لبه از چمن trode که صدای ترق و تروق از شن زبر است ممکن است
خیانت من : او در میان تخت ایستاده بود در یک یا دو حیاط دور از جایی که من تا به حال
به تصویب بید ظاهرا او را درگیر.
"من باید خیلی خوب ،" من مدیتیت. همانطور که عبور سایه خود را ، پرتاب های بلند بر روی
باغ ماه ، هنوز رتبهدهی نشده است افزایش یافته بالا ، او گفت : بی سر و صدا ، بدون عطف --
"جین ، می آیند و نگاهی به این همکار."
من هیچ سر و صدا ساخته شده بود : او نه چشم پشت -- می تواند سایه خود را احساس می کنید؟
من در ابتدا آغاز شده ، و سپس من به او نزدیک است.
"نگاهی بال خود ، گفت که او ،" او مرا به یاد نه از حشرات غرب هند ، یک نشانی
اغلب نمی بینند به قدری بزرگ و همجنسگرایان ، یک شب مریخ نورد در انگلستان ؛ وجود دارد! او پرواز است. "
بید فرمانروایی کردند دور.
sheepishly عقب نشینی بود ، اما آقای روچستر من به دنبال ، و هنگامی که رسیدیم
چوگان ، او گفت : --
"به عقب بازگردیم : دوست داشتنی شب آن است که شرم را به نشستن در خانه ، و قطعا هیچ
می توان مایل به رفتن به رختخواب در حالی که غروب آفتاب است به این ترتیب در جلسه با طلوع ماه. "
این یکی از گسل من ، که هر چند زبان من است که گاهی اوقات بی درنگ به اندازه کافی در
پاسخ ، زمانی که آن را متاسفانه من نتواند در فریم بهانه ای وجود دارد و همیشه
هواکش در برخی از بحران رخ می دهد ، هنگامی که یک باسانی قابل اجرا
کلمه یا بهانه ای قابل قبول است به خصوص می خواست به من از دردناک
خجالت.
من دوست ندارم در این ساعت راه رفتن به تنهایی با آقای روچستر در باغ سایه ؛
اما من می تواند یک دلیل برای ترک وی ادعا را پیدا کند.
من با عقب مانده گام دنبال کردند ، و افکار میرسند ، با گرفتاری تمام مشغول کشف ابزار خم
ازاد کردن ، اما او خود را نگاه تشکیل شده و تا قبر نیز شدم
شرمنده از هر گونه احساس سردرگمی : شر
و اگر شر وجود ندارد و یا آینده نگر بود - - به نظر می رسید با من فقط دروغ و ذهن او بود
ناخودآگاه و آرام است.
"جین" او recommenced ، که ما وارد پیاده روی برگ بو ، و به آرامی در منحرف
جهت حصار غرق شده و اسب ، شاه بلوط ، "Thornfield یک محل لذت بخش است
در فصل تابستان است ، آن را نه؟ "
"بله ، آقا." "شما باید در برخی از درجه تبدیل
متصل به خانه ، -- شما که چشم برای زیبایی های طبیعی ، و یک معامله خوب
از ارگان چسبندگی؟ "
"من به آن متصل است ، در واقع." "و اگر چه من درک نیست که چگونه آن را ، من
درک شما یک درجه ای از رابطه برای که کودک نادان کمی آدل به دست آورد ،
بیش از حد و حتی برای ساده کدبانو فرفکس "؟
"بله ، آقا. به طرق مختلف ، من محبت برای هر دو است."
و متاسفم خواهد بود با آنها به بخشی؟ "" بله. "
"ترحم" او گفت ، و آهی کشید و متوقف شد.
او ادامه داد : "این است که همیشه راه را از وقایع را در این زندگی ،" در حال حاضر : "به محض
شما را در یک محل لذت بخش استراحت حل و فصل کردم ، از یک صدای مکالمات شما را به
ظهور و حرکت در ساعت از سکون منقضی شده است. "
"باید در حرکت ، آقا؟" پرسیدم.
"باید ترک Thornfield؟"
"من اعتقاد دارم شما باید ، جین. من متاسفم ، جانت ، اما من معتقدم که در واقع شما
باید "این ضربه بود : اما من آن را اجازه نمی
سجده من.
"خب ، آقا ، من باید آماده شود که نظم به راهپیمایی می آید."
است آمده -- من باید آن را به شب می دهد. "" و سپس می خواهید به ازدواج آقا "؟
"سابق عمل ly -- پیش cise - ly : با تیزی های معمول خود را ، شما ضربه ناخن مستقیم
بر روی سر است. "" و الا ، آقا؟ "
"خیلی زود ، من -- که شده است ، خانم ایر : و شما به یاد داشته باشید ، جین ، برای اولین بار ، و یا
Rumour ، به سادگی به شما intimated که هدف من بود برای قرار دادن من کارشناسی
گردن به طناب دار مقدس ، برای ورود به
املاک و مقدس ازدواج -- را به دوشیزه اینگرام به اغوش حمل کردن من ، در کوتاه مدت (او
اغوش گسترده : که به نقطه ای نیست -- می توان بیش از حد از چنین
چیزی که بسیار عالی به عنوان زیبای من
بلانش) : خوب ، به عنوان من بود گفت : -- به من گوش ، جین!
شما سر خود را تبدیل به پس از پروانه ها بیشتر نگاه کنید ، شما؟
که تنها یک بانوی ساعت ، کودک ، پرواز به دور خانه. "
من آرزو می کنم به شما یادآوری می کنند که آن را به شما بود که برای اولین بار به من گفت ، با آن صلاحدید من
احترام در شما -- با آن دوراندیشی ، تدبیر ، و فروتنی که مناسب بودن شما
مسئول و وابسته به موقعیت -- که در
من ازدواج کرده و دوشیزه اینگرام ، هم شما و هم کمی آدل بهتر صدای یورتمه رفتن اسب فورا.
من بیش از نوع مطلبی را حذف کردن عبور و مرور در این پیشنهاد بر روی شخصیت من منتقل
معشوق ، در واقع ، زمانی که شما دور هستند ، ژانت ، من سعی کنید به آن را فراموش کرده ام : من باید
متوجه تنها عقل خود را ، که به گونه ای است که من را ساخته اند آن قانون من عمل می باشد.
آدل باید به مدرسه بروند و از شما ، خانم ایر ، باید شرایط جدید را دریافت کنید ".
"بله ، آقا ، من بلافاصله تبلیغ و در عین حال ، گمان می کنم --" من قرار بود به
گفت : "گمان می کنم من در اینجا ممکن است باقی بماند ، تا من سرپناه دیگری به خودم صرف نظر کردن به :
اما من متوقف شد ، احساس آن را نمی خواهد انجام
خطر یک جمله طولانی ، صدای کاملا تحت فرمان به من نشده بود.
، ادامه داد : "در حدود یک ماه من امیدوارم که به داماد" آقای روچستر "و
در این فاصله ، من باید خودم را به بیرون نگاه کنید برای اشتغال و پناهندگی برای شما است. "
"متشکرم ، آقا ، من متاسفم برای دادن --"
"آه ، بدون نیاز به عذر خواهی!
من گمان می کنم که هنگامی که وابسته به وظیفه خود و همچنین شما مال شما ، او انجام داده اند
مرتب سازی بر اساس ادعا بر کارفرما او را برای هر نوع کمک و کمی او می تواند به راحتی
رندر او ، در واقع من در حال حاضر ، از طریق
مادر شوهر آینده من شنیده از یک مکان است که من فکر می کنم خواهد شد با توجه به : آن را به انجام
آموزش و پرورش از پنج دختر خانم Dionysius O'Gall Bitternutt الج ،
Connaught ، ایرلند.
شما ایرلند مانند ، من فکر می کنم : آنها چنین گرم و مهربان از مردم وجود دارد ، آنها می گویند ".
خاموش راه طولانی است ، آقا. "" مهم نیست که -- یک دختر از خود را احساس نخواهد کرد
اعتراض به سفر و یا از راه دور. "
"نه سفر ، اما از راه دور : و پس از آن دریا یک مانع است --"
"از آنچه که ، جین؟" "از انگلستان و از Thornfield : --"
"خب؟"
"از شما ، آقا." من گفت که این تقریبا غیر ارادی و با
به عنوان تحریم کمی از اراده آزاد ، اشک من gushed.
من گریه نکن ، تا که به شنیده شود ، با این حال ، من اجتناب گریه.
فکر خانم O'Gall و Bitternutt الج به قلب من زده سرد و سردتر
فکر همه شور و فوم ، به مقصد ، به نظر می آمد ، و با عجله میان من
و کارشناسی ارشد در سمت که من در حال حاضر راه می رفت ،
و سردترین یاد اقیانوس وسیع تر -- ثروت ، کاست ، سفارشی مداخله
بین من و آنچه که من به طور طبیعی و به ناچار دوست.
"این راه طولانی ، من مجددا گفت.
"این است که ، تا مطمئن شوید ، و هنگامی که شما به الج Bitternutt ، Connaught ، ایرلند ، من دریافت کنید
هرگز شما را دوباره مراجعه کنید ، جین : که از نظر اخلاقی خاص است.
من هرگز بیش از ایرلند ، داشتن خودم از یک فانتزی برای کشور بسیار.
ما دوستان خوبی شده اند ، جین ، ما نه "؟
"بله ، آقا."
"و هنگامی که دوستان در آستانه جدایی هستند ، آنها دوست دارند به صرف کمی
زمان باقی می ماند که به آنها نزدیک به یکدیگر.
بیا! ما در طول سفر خواهید صحبت کنید و فراق بی سر و صدا نیم ساعت یا بیشتر ، در حالی که
ستاره را به خود درخشان زندگی در واقع در انجا بهشت را وارد کنید : در اینجا این است شاه بلوط
درخت : در اینجا این است که بر مسند قضاوت ، در ریشه های قدیمی آن است.
آمده ، ما آنجا خواهد نشستن در صلح و صفا به شب ، هر چند که ما باید هرگز به مقصد
نشستن با هم وجود دارد. "او نشسته من و خود.
"این راه طولانی به ایرلند ، جانت است ، و من متاسفم برای ارسال چنین دوست کوچک من
سفر خسته : اما اگر من نمی تواند انجام دهد بهتر است ، چگونه می توان آن را به کمک؟
آیا شما چیزی شبیه به من ، آیا شما فکر می کنید ، جین؟ "
من می توانم بدون مرتب کردن بر اساس پاسخ این زمان در معرض خطر : قلب من بود هنوز.
"از آنجا که ،" او گفت : "من گاهی اوقات احساس عجیب و غریب با توجه به شما --
به ویژه هنگامی که شما در نزدیکی من هستند ، به عنوان در حال حاضر : آن است که اگر من به عنوان یک رشته را در جایی در زیر من
دنده های سمت چپ ، محکم و به طور جدایی ناپذیری گره دار
را به یک رشته مشابه در سه ماهه مربوطه قاب کوچک خود را واقع شده است.
و در صورتی که کانال های خشن و زبر ، و دو صد مایل یا بیشتر از زمین می آیند گسترده
بین ما ، من می ترسم که بند ناف از صمیمیت و همدلی snapt خواهد شد و سپس من
مفهوم عصبی من باید به خونریزی از درون را.
همانطور که برای شما -- شما مرا فراموش "" که من باید هرگز ، آقا : شما می دانید -- ".
غیر ممکن است برای ادامه.
"جین ، که آواز بلبل در چوب را که می شنوید؟
گوش کنید! "
در گوش دادن ، من sobbed convulsively ، برای من می تواند سرکوب چه من را تحمل دیگر من
موظف به عملکرد بود ، و من با زجر حاد از سر تا پا زده شده.
هنگامی که من صحبت می کنند ، آن بود که تنها به بیان یک آرزوی تند و شدید که من متولد شده بود ، هرگز ،
یا به Thornfield هرگز. "از آنجا که شما پوزش می طلبیم به آن را ترک؟
غیظ و غضب از عواطف ، توسط غم و اندوه و عشق در درون من هم زده ، ادعا تسلط ،
و تلاش برای نوسان کامل ، و دفاع از حق تا غالب ، برای غلبه بر ، به
زندگی می کنند ، افزایش می یابد ، و سلطنت در آخرین بازدید : بله ، -- و به صحبت می کنند.
"من اندوهگین به Thornfield ترک : من Thornfield دوست دارم : -- من آن را دوست دارم ، زیرا من
یک زندگی کامل و لذت بخش ، -- لحظه ای حداقل در آن زندگی می کردند.
من نمی پایمال شده است.
من تبدیل به سنگ شده اند. من با ذهن تحتانی نه به خاک سپرده شده است ،
و از هر گوشه ای از صمیمیت و همدلی با آنچه که روشن و پر انرژی حذف
و بالا.
من ، صحبت چهره به چهره ، با آنچه که من احترام ، با من ، لذت -- با
اصلی ، شدید ، ذهن گسترش یافته است.
من به شما شناخته می شود ، آقای روچستر ؛ و آن را به من اعتصاب با وحشت و غم و اندوه احساس
من کاملا باید از شما برای همیشه پاره.
من می بینم ضرورت خروج ، و آن را مانند به دنبال بر ضرورت مرگ است ".
: "کجا ضرورت می بینید؟" او پرسید : به طور ناگهانی.
"از کجا؟
شما ، آقا ، آن را قبل از من قرار می گیرد. "" به چه شکل؟
"در شکل دوشیزه اینگرام ؛ یک زن نجیب و زیبا -- عروس خود را"
"عروس من!
چه عروس؟ من بدون عروس! "
"اما شما داشته باشد." "بله ؛ -- خواهد -- من خواهد شد!"
او مجموعه ای دندان او.
"پس من باید : -- شما گفته اند که آن را به خودتان است."
": شما باید ماند! من به آن سوگند -- و سوگند باید نگه داشته شود ".
"من به شما بگویم من باید برود!"
من retorted ، roused به چیزی مانند شور.
"آیا شما فکر می کنید من باقی می ماند هیچ چیز به شما برای تبدیل شدن به؟
آیا شما فکر می کنید من ماشین خودکار -- ماشین بدون احساسات؟ و می تواند تحمل داشته باشند من
لقمه نان ربوده از لب های من ، و قطره من آب زنده از فنجان من نقش برآب است؟
آیا شما فکر می کنید ، چون که من فقیر ، مبهم ، ساده ، و کمی ، من بی روح و
بی عاطفه؟ شما اشتباه فکر می کنم -- من روح به اندازه
شما -- و به عنوان قلب بسیار کامل!
و اگر خدا به من با برخی از زیبایی و ثروت بسیار با استعداد بود ، من باید از آن ساخته شده به عنوان
سخت را برای شما به من ترک ، به عنوان آن در حال حاضر برای من را ترک کنید.
من به شما صحبت نمی کنم در حال حاضر از طریق رسانه های سفارشی ، conventionalities ، و نه
حتی از گوشت فانی -- روح من است که آدرس روح خود را ، به همان اندازه اگر هر دو به حال
تصویب از طریق قبر ، و ما در پا خدا ، برابر ، ایستاده بود -- و ما در حال "!
"همانطور که ما در حال تکرار :" آقای روچستر -- "چنین است ،" او اضافه کرد ، میان گذاشتن من در آغوش او.
جمع آوری مرا به سینه خود ، با فشار دادن لب های خود را بر روی لب های من : "بنابراین ، جین!"
"بله ، چنین است ، آقا ،" من دوباره : "و در عین حال نه چندان ، برای شما یک مرد متاهل -- و یا به عنوان خوب
با آنها شما هیچ به یک است -- به عنوان یک مرد ازدواج کرده ، و به پایین تر از شما سه شنبه
همدردی -- که من بر این باور نیست که شما واقعا
عشق برای من را دیده اند و شنیده شما او را استهزاء.
من چنین اتحادیه استهزاء کردن : پس هستم بهتر از شما -- بگذار بروم "!
"از کجا ، جین؟
ایرلند "" بله -- به ایرلند.
من صحبت کرده اند به نظر من ، و در هر نقطه می تواند برود در حال حاضر. "
"جین ، هنوز هم مبارزه نمی کنم ، مثل یک پرنده وحشی کوره در رفته است که خارق خود را
پرهای زینتی در یاس و نومیدی خود را. "
"من هیچ پرنده ، و هیچ ensnares خالص من ، من یک انسان آزاد که با مستقل
خواهد شد ، که من در حال حاضر اعمال را ترک کنید. "یکی دیگر از تلاش های من در آزادی تعیین می کنند ، و من
سیخ قبل از او ایستاد.
"و اراده شما باید سرنوشت خود تصمیم بگیرند" او گفت : "من شما را به دست من ، قلب من ،
و سهم از تمام اموال من است. "" کار بیهوده است ، که من تنها به خنده شما بازی
در. "
"من از شما بخواهند تا از طریق زندگی در من طرف را به خود دوم من منتقل ، و به بهترین دنیوی
همدم. "" توجه داشته باشید که سرنوشت شما در حال حاضر ساخته شده شما
انتخاب ، و باید آن را پیروی کنند. "
"جین ، هنوز هم چند لحظه : شما بیش از حد هیجان زده : من هنوز هم خواهد شد بیش از حد"
وزش نسیم باد آمد جارو کردن پیاده روی برگ بو ، و از طریق لرزید
boughs از شاه بلوط : سرگردان دور -- دور -- از راه دور نامحدود -- از آن درگذشت.
آهنگ بلبل شد و سپس صدای تنها یک ساعت یک : در گوش دادن به آن ، من
دوباره گریستم. آقای روچستر شنبه آرام ، از نگاه من
به آرامی و به طور جدی.
چند وقت گذشت قبل از او صحبت کرد ، او در آخرین گفت : --
"آمدن به سمت من ، جین ، و اجازه دهید ما توضیح و درک یکدیگر است."
"من دوباره را به سمت شما هرگز شوند : من پاره دور در حال حاضر ، و نمیتواند بازگردد."
"اما ، جین ، شما من احضار به عنوان همسر من : آن است که شما تنها من قصد دارم به ازدواج است."
من سکوت بود : من فکر کردم او مرا مسخره.
"، جین -- آمده اینجا." "عروس شما می ایستد بین ما".
او افزایش یافت ، و با گشاد گشاد راه رفتن به من رسید.
او گفت : "عروس من است که در اینجا ،" ، دوباره رسم به او ، "به دلیل برابر من است ، و
شباهت من. جین ، من ازدواج کنید؟ "
هنوز هم آیا پاسخ نیست ، و هنوز هم من خودم را از چنگ او writhed : برای من هنوز
دیر باور. "آیا شما شک من ، جین؟"
"به طور کامل است."
"شما هیچ ایمان به من؟" "نه با."
"من دروغگو در چشم شما وجود دارد؟" او پرسید : عاشقانه.
"مشکوک کوچک ، شما باید متقاعد شده است.
چه عشق من برای دوشیزه اینگرام؟ هیچ کدام : و که شما می دانید.
چه عشق او برای من است؟
هیچ کدام : من گرفته اند درد را به اثبات برسانند : من باعث شایعه به او برسد که من
فورچون یک سوم از آنچه قرار بود ، و پس از آن من خودم را ارائه
برای دیدن نتیجه آن سردی هر دو از او و مادرش بود.
من -- من می توانم -- ازدواج با دوشیزه اینگرام.
شما -- شما عجیب و غریب ، شما تقریبا عجیب و غریب چیز -- من به عنوان گوشت خود من دوست دارم.
-- فقرا و مبهم ، و کوچک و ساده به شما -- من درخواست کردن التماس کردن به من را به عنوان قبول
شوهر است. "
"آنچه به من!"
من انزال ، در خود حرارت و به خصوص در وحشیگری خود را -- به آغاز
اعتباری صداقت خود را : "من که یک دوست در جهان نیست ، اما شما -- اگر شما من
دوستان : شیلینگ اما آنچه شما باید به من داده؟
"شما ، جین ، من باید شما را برای خود من -- به طور کامل خود من.
آیا شما به معدن؟
می گویند بله ، به سرعت. "" آقای روچستر ، به من اجازه دهید در صورت خود را نگاه کنید :
نوبت به مهتاب "،" چرا؟ "
"از آنجا که من می خواهم به خواندن لقاء --! نوبه خود"
»وجود ندارد! شما را پیدا خواهد کرد از آن تقریبا غیرممکن خوانا از صفحه مچاله شدن ، خراشیده است.
خوانده شده : تنها را با عجله برای من رنج می برند ".
چهره اش بسیار آشفته بود و بسیار برافروخته ، و قوی بودند وجود دارد
کار در امکانات ، و gleams عجیب و غریب در چشم.
"اوه ، جین ، تو مرا شکنجه!" او بانگ زد.
"، شما با آن جستجو و هنوز نگاه مومن و سخاوتمند من شکنجه!"
"چگونه می توانم انجام دهم؟
اگر شما درست و واقعی خود ، تنها از احساسات من به شما باید قدرشناسی و
وقف -- که آنها نمی توانند شکنجه "!" قدردانی "او انزال و ارسال
طور افراطی -- "جین من را بپذیرند به سرعت.
بگو : ادوارد -- اسم من را به من بدهند -- ادوارد -- من ازدواج کنید ".
"آیا شما را به صورت جدی؟ آیا شما واقعا مرا دوست؟
آیا شما صادقانه آرزو مرا به همسر انتخابی خود را نشان دهید؟ "
"من ، و اگر سوگند لازم است به شما برآورده است ، من آن را قسم می خورم."
"سپس ، آقا ، من شما را ازدواج" "ادوارد -- همسر کوچک من"!
"عزیز ادوارد!"
"بیا به من -- بیاید و به من به طور کامل در حال حاضر ،" گفت که او و ، در عمیق ترین لحن او افزود ،
سخن گفتن در گوش من به عنوان گونه خود را بر روی مین گذاشته شد ، "شادی من -- من
مال شما. "
: "خدا من را عفو او subjoined قبل از اینکه طولانی" و دخالت بیجا کردن مرد با من نیست : من او را ،
و او را نگه دارد "،" هیچ کس به دخالت ، سر وجود دارد.
من هیچ قوم و خویشی به دخالت است. "
"-- بهترین از آن است که ،" او گفت.
و اگر من او را کمتر دوست به حال من باید تصور لهجه خود را و نگاه از وجد و سرور
وحشی ، اما ، توسط او نشسته ، roused از کابوس از فراق -- به نام به
بهشت اتحادیه -- من فقط از فکر
سعادت به من داده تا در یک جریان بسیار فراوان بنوشند.
دوباره و دوباره او گفت ، "آیا شما خوشحال ، جین؟"
و دوباره و دوباره من جواب داد ، "بله."
و پس از آن او زمزمه : "این کفاره دادن -- آن را جبران کردن.
من دوست او ، و سرد و comfortless یافت نشد؟
آیا من نگهبان نیست ، و گرامی داشتن ، و آرامش او را؟
آیا در قلب من را دوست ندارد ، و ثبات در برطرف من؟
این را در دادگاه خدا کفاره دادن است.
من می دانم که تحریم ساز من آنچه که من انجام می دهند. برای قضاوت در جهان -- شستن دست های من
آن. برای نظر انسان -- من از آن سرپیچی ".
اما آنچه در شب و پا افتادهی بود؟
ماه بود هنوز رتبهدهی نشده است تعیین می کنند ، و همه ما در سایه بودند : من به ندرت می تواند من را ببیند کارشناسی ارشد
صورت ، نزدیک بود که من.
و چه ailed درخت شاه بلوط؟ writhed و تشکر ، در حالی که باد roared در
پیاده روی لورل و آمد گسترده بر ما. "ما باید به در ،" آقای روچستر گفت : "
تغییرات آب و هوا.
من می توانستم با تو تا صبح شنبه ، جین است. "
"و غیره" فکر می کردم : "می توانم با شما است."
باید گفت تا ، شاید ، اما جرقه واضح و کبود ، از یک ابر در افتاده
که من به دنبال ، و ترک ، سقوط ، و ترق و تروق کردن نمایی نزدیک بود و من
تنها از مخفی کردن خیره شدن من چشم در برابر شانه آقای روچستر فکر.
باران عجله.
او به من هول هولکی راه رفتن ، از طریق دلایل و به داخل خانه ؛ اما ما بودند
کاملا مرطوب قبل از ما می تواند آستانه عبور.
او به گرفتن شال من در سالن ، و تکان دادن آب از من مو سست ،
هنگامی که خانم فرفکس از اتاق او پدید آمده است. من او را در ابتدا مشاهده نشد ، نه آقای
روچستر.
لامپ روشن شد. ساعت در سکته مغزی از دوازده.
"شتاب خود را به پرواز چیزهایی مرطوب خود ، گفت :" او "و قبل از اینکه شما بروید ، شب خوب -- خوب
شب ، عزیزم! "
او به من بارها و بارها بوسید. وقتی که نگاه کردم ، در ترک سلاح خود را ،
ایستاد بیوه ، رنگ پریده ، قبر وجود دارد ، و شگفت زده.
من فقط به او لبخند زد ، و به طبقه بالا دوید.
"توضیح را برای زمان دیگری انجام دهید ، فکر :" I.
با این حال ، زمانی که من به اتاق من رسید ، من اضطراب سخت و ناگهانی در ایده احساس او حتی باید
به طور موقت misconstrue آنچه او دیده بود.
اما شادی به زودی محو هر احساس ، و با صدای بلند به عنوان باد منفجر ، نزدیک و عمیق به عنوان
تندر سقوط کرد ، شدید و مکرر به عنوان gleamed رعد و برق ، آب مروارید مانند به عنوان
باران هنگام طوفان از دو ساعت کاهش یافت '
مدت ، من بدون ترس و هیبت کمی را تجربه کرده است.
آقای روچستر آمد سه بار به خانه من در این دوره از آن ، بپرسید که آیا من امن و
آرام : و آن راحتی ، که قدرت برای هر چیزی بود.
قبل از اینکه من تخت من در صبح سمت چپ ، کمی آدل آمد در حال اجرا در به من بگویید که
بزرگ اسب شاه بلوط در باغ کار ، از قسمت زیرین توسط رعد و برق زده شده است در حال
شب ، و نیمی از آن تقسیم فاصله دارد.