Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXVII. من به درهای خود را رخنه کرد و گوش آنها
بود خروپف. بنابراین من به همراه tiptoed ، و کردم به پایین پله ها تمام
درست است.
warn'ta anywheres صدا وجود دارد. من از طریق یک شکاف از اتاق غذاخوری peeped
درها ، و ببینید که مرد بود که به تماشای جسد تمام خواب صدا روی صندلی خود.
درب باز به اطاق نشیمن ، که در آن جنازه بود تخمگذار بود ، و در آنجا بود
شمع در هر دو اتاق.
من گذشت همراه و درب سالن باز شد ، اما من می بینم هیچ کس warn't در
اما بقایای پیتر وجود دارد ، بنابراین من توسط راندند ، اما درب جلو بود
قفل شده است ، و کلید وجود ندارد.
فقط من شنیده ام کسی پایین آمدن از پله ها ، پشت در پشت به من.
من در سالن اجرا و در زمان یک نگاه سریع به اطراف ، و تنها جای من را ببینید تا پنهان شوند
کیسه در تابوت بود.
درب بود به همراه حدود یک پا راندند ، و نشان دادن چهره مرد مرده در آن وجود دارد ،
با یک پارچه مرطوب بیش از آن ، و کفن خود را بر روی.
من پول جمع کیسه در زیر نوتبوک ، فقط به پایین دست خود را فراتر از جایی که بود
عبور ، که من خزش ، آنها تا سرد بود ، و پس از آن اجرا در سراسر اتاق
و در پشت درب.
فرد آینده مری جین شده است.
او به تابوت رفت ، بسیار نرم ، و kneeled پایین و نگاه در و پس از آن او قرار داده تا
دستمال خود را ، و من می بینم او شروع به گریه ، هر چند که من می تواند او را نمی شنوند ، و او را
پشت به من.
من داخل است و فقدان ، و به عنوان اتاق ناهار خوری من گذشت با خودم فکر کردم من می خواهم مطمئن شوید که آنها را از ناظران را
به حال مرا دیده نه ، پس من را از طریق ترک نگاه ، و همه چیز همه حق بود.
آنها هم زده بود.
من به رختخواب تضعیف ، احساس ruther آبی ، در حساب چیزی که در بازی که
راه پس از من تا به حال در زمان مشکل بسیار و resk زیادی در مورد آن را اجرا کنید.
می گوید که من ، اگر می توانست باقی بماند که در آن ، همه حق است ، زیرا هنگامی که ما پایین رودخانه
صد مایل یا دو می تواند نوشتن به مری جین ، و او می تواند دوباره او را تا حفاری
و آن را دریافت کند ، اما این چیزی است که نیست
اتفاق خواهد افتاد ؛ چیزی که اتفاق رخ خواهد داد ، پول را خواهید یافت می شود زمانی که آنها
آمدن به روی درب پیچ.
سپس پادشاه خواهید دوباره آن را دریافت کنید و آن خواهید بود یک روز طولانی قبل از او به کسی
یکی دیگر از شانس آن را smouch از او. البته من می خواستم به اسلاید کردن و گرفتن آن را
از وجود دارد ، اما من dasn't آن را امتحان کنید.
در هر دقیقه زودتر در حال حاضر ، و خیلی زود برخی از آنها از ناظران
شروع به هم بزنید ، و من ممکن است catched -- catched با شش هزار دلار در من
دست که هیچ کس به حال من به مراقبت از استخدام.
من نمی خواهید در هیچ کسب و کار مانند آنچه که در مخلوط ، من به خودم می گوید.
وقتی که من کردم به پایین پله ها در صبح سالن بسته شد ، و مراقب بود
رفته است. warn't هیچ کس در اطراف اما خانواده وجود دارد
و Bartley بیوه و قبیله ما.
من به تماشای چهره خود را برای دیدن اگر چیزی شده اتفاق می افتد ، اما من نمی تواند بگوید.
به سمت وسط روز آندرتیکر با مرد خود می آیند ، و آنها مجموعه
تابوت در وسط اتاق زن و شوهر از صندلی ، و پس از آن مجموعه تمام ما
صندلی در ردیف ها ، و بیشتر با اقتباس از
همسایگان تا سالن و اطاق نشیمن و اتاق ناهار خوری بود.
من می بینم درب تابوت آن را قبل از بود است ، اما من dasn't به دنبال در تحت
آن ، با مردمی در اطراف.
سپس مردم شروع به گله و ضربان و دختران کرسی در جلو گرفت
ردیف در سر از تابوت ، و برای نیم ساعت مردم واصل در اطراف آهسته ،
درجه واحد ، و در مرده نگاه
صورت انسان یک دقیقه ، و برخی از کاهش یافته است در اشک آور ، و آن همه بسیار موقر و هنوز ،
فقط دختر و ضربان برگزاری دستمال به چشم خود و حفظ
سر خود را خم و گریه کمی.
warn't هیچ صدای دیگری جز خراش دادن پا بر روی زمین و وجود دارد
دمیدن بینی -- زیرا مردم همیشه ضربات آنها را بیشتر در یک مراسم تشییع جنازه از آنها در
جاهای دیگر ، به جز کلیسا.
هنگامی که محل پر بسته بندی مقاطعه کار کفن ودفن او در اطراف سیاه و سفید خود را به داخل است و فقدان
دستکش با ادم ضعیف و سست عنصر او soothering راه ، قرار دادن در لمس گذشته ، و به دست آوردن
مردم و چیزهایی تمام کشتی شکل و
راحت ، و بدون صدا بیش از یک گربه.
او سخن گفت هرگز او را به مردم در اطراف او در آنهایی که اواخر از فشرده است ، او باز
معابر ، و آن را با گره ها و علائم با دست او انجام می شود.
سپس او در زمان جای خود را در مقابل دیوار.
او نرمترین ، glidingest ، stealthiest مرد همیشه من را ببینید و warn't نه بیشتر وجود دارد
لبخند به او از ژامبون وجود دارد.
آنها melodeum را قرض گرفته شده بود -- یکی از بیمار ، و وقتی همه چیز آماده بود یک زن جوان
پایین و کار می کرد ، و آن را بسیار skreeky و colicky بود ، و همه تاریخ عضویت
در و سونگ ، و پیتر تنها بود
که تا به حال چیز خوبی است ، با توجه به برداشت من است.
سپس کشیش روی ناچاری باز ، آرام و موقر ، و شروع به صحبت و راست
خاموش ظالمانه ترین ردیف در زیرزمین یک بدن تا کنون شنیده busted تنها
یک سگ ، ولی او قوی ترین
سر و صدا ، و او آن را نگه داشته راست همراه است ، کشیش بخش از او تا به حال برای ایستادن وجود دارد ، بیش از
تابوت ، و منتظر -- شما خودتان فکر می کنم نمی تواند بشنود.
این حق را بی دست و پا ، و هیچ کس به نظر نمی رسد دانید چه باید بکنید.
اما خیلی زود می بینند که پا بلند آندرتیکر نشانه را به واعظ به عنوان
آنجا که می گویند ، "آیا شما را نگران کند -- فقط به من بستگی دارد."
سپس او stooped پایین و شروع به سر خوردن در امتداد دیوار ، فقط شانه های خود را نشان
بر سر مردم است.
به همین دلیل او glided همراه ، و مجلس انس پر سر وصدا و سر و صدا و ظالمانه تر تمام
آن زمان ، و در گذشته ، زمانی که او در اطراف دو طرف اتاق رفته بود ، او از بین می رود
پایین دخمه.
سپس در حدود دو ثانیه شنیدیم ضربت سخت زدن ، و سگ او با بسیاری از به پایان رسید
فریاد زدن شگفت انگیز یا دو ، و سپس همه چیز هنوز هم مرده بود ، و کشیش بخش آغاز خود را
بحث موقر که در آن او را ترک کردن.
در یک یا دو دقیقه در اینجا می آید پشت این آندرتیکر و شانه هواپیمای بی موتوری پرواز
در امتداد دیوار دوباره ، و بنابراین او glided و glided حدود سه طرف اتاق ، و
پس از آن افزایش یافت ، و دهان خود را با او سایهدار
دست ها ، و کشش گردن خود را به سمت واعظ ، بالای سر مردم ، و
می گوید ، در یک نوع از زمزمه درشت ، "او تا به حال موش!"
سپس او به پایین drooped و glided در امتداد دیوار دوباره به جای خود.
شما می توانید آن را ببینید رضایت بسیار خوبی برای مردم بود ، زیرا به طور طبیعی آنها
می خواستند بدانند.
چیز کمی می خواهم که هیچ هزینه نیست ، و آن را فقط چیزهای کمی
که باعث می شود مرد به نگاه کردن و دوست است.
warn't هیچ مردی در شهر محبوب تر از آنچه که آندرتیکر بود وجود دارد.
خوب ، خطبه تشییع جنازه بسیار خوب بود ، اما pison طولانی و خسته کننده است ؛ و پس از آن پادشاه
او در راندند و برخی از rubbage معمول خود ، و در آخرین کار از طریق
و آندرتیکر شروع به دزدکی حرکت کردن بر روی تابوت را با پیچ و راننده خود.
من در عرق شد و سپس ، و تماشا او را بسیار مشتاق است.
اما او هرگز در تمام دخالت و فقط درب همراه به عنوان نرم به عنوان پیاده در برف سفرکردن ام افت و پیچ آن را
پایین تنگ و سریع می باشد. بنابراین ، من در وجود دارد!
من نمی دانستم که آیا پول در آن وجود دارد یا نه.
بنابراین ، می گوید که من ، s'pose کسی است که او را کیسه بر روی حیله گر hogged -- در حال حاضر چگونه می توانم بفهمم که آیا
برای نوشتن به مری جین یا نه؟
S'pose او را حفر و هیچ چیز را پیدا کند ، چه او از من فکر می کنم؟
سرزنش از آن ، من می گوید ، من ممکن است شکار کردن و حبس و زندان ، وضع من بهتر است کم و تاریک نگه دارید ،
و نوشتن در همه افتضاح مخلوط چیزی که در حال حاضر ، تلاش برای بهتر شدن آن ، من
آن را صد بار بدتر است ، و من به آرزو
خوبی من فقط می خواهم آن را چه رسد ، پدر واکشی تمام کسب و کار!
آنها او را دفن و ما آمده ایم به خانه ، و من به چهره تماشای رفت و دوباره -- من می توانم
کمک به آن ، و من نمی توانستم بقیه آسان است.
اما هیچ چیز از آن آمده ، چهره ها به من بگویید چیزی نیست.
پادشاه او در اطراف در شب های بازدید ، و شیرین همه بالا و ساخته شده
خود را تا کنون دوستانه و او را از این ایده که جماعت خود را بیش از در
انگلستان که در عرق در مورد او می شود ، بنابراین
او باید عجله و حل و فصل املاک و حق دور و خانه را ترک.
او بسیار متاسفم او رانده شد ، و به همین ترتیب همه آنها آرزوی او می تواند باقی بماند
طول بکشد ، اما به آنها گفته اند که می تواند می تواند آن را انجام داده است.
و او گفت : البته به او و ویلیام دختران خانه را با آنها و
همه خوشحال بیش از حد ، چرا که پس از دختران خواهد بود و ثابت و در میان آنها
خود روابط و از آن خشنود دختران ،
بیش از حد -- آنها را tickled به طوری که آنها تمیز کردن را فراموش کرده آنها تا به حال مشکل در جهان ؛ و گفت :
او را برای فروش به عنوان سریع که او می خواست ، آنها آماده خواهد بود.
آنها چیزهایی فقیر بود که خوشحال و شاد از آن ساخته شده درد قلب من به دیدن آنها را گرفتن
فریب و دروغ به طوری ، اما من هیچ راهی امن برای من در تراشه و تغییر را ببینید
لحن عمومی.
خوب ، سرزنش اگر پادشاه خانه و *** و تمام اموال صورتحساب نشده
برای حراج راست خارج -- فروش دو روز پس از مراسم تشییع جنازه ، اما هر کسی می تواند خرید
خصوصی از قبل اگر آنها می خواستند.
بنابراین روز بعد پس از مراسم تشییع جنازه ، به همراه حدود ظهر ، زمان ، شادی دختران کردم
تکان خوردن اولین.
زن و شوهر از معامله گران کاکاسیاه همراه می آیند ، و شاه فروخته آنها را معقول *** ،
برای پیش نویس سه روز به عنوان آنها نامیده می شود ، و به دور آنها رفت ، دو پسر تا رودخانه
به ممفیس ، و مادر خود را در پایین رودخانه به اورلئان.
من فکر می کردم آنها را دختران فقیر و آنها را *** قلب خود را برای غم و اندوه شکستن آنها
گریه به دور یکدیگر ، و زمان در پس از آن ساخته شده من پایین بیمار به آن را ببینید.
دختر گفت : آنها تا به حال دیدن خانواده از هم جدا شده یا فروخته شده دور تا کنون در رویاهای
از شهر.
من همیشه می توانید آن را دریافت کند از حافظه من ، نزد آنها فقیر بدبختی دختران و
*** حلق آویز در اطراف گردن یکدیگر و گریه و من روی چیزی حساب کردن من couldn'ta ایستاد
از آن همه ، اما مجبور به رکود و
بگویید بر روی باند ما اگر من تا به حال knowed warn't فروش بدون حساب و ***
خواهد بود در یک یا دو هفته به خانه.
چیزی که در شهر هم بزنید بزرگ ساخته شده ، بیش از حد ، و بسیاری از خوب بیرون می آید پاپهن و
گفت آن مفتضح بود برای جدا کردن مادر و بچه ها که راه.
تقلب برخی از این زخمی ، اما احمقان قدیمی او bulled حق همراه ، علی رغم همه
دوک می تواند بگوید یا انجام دهد ، و من به شما بگویم دوک قدرتمند ناراحت بود.
روز بعد روز حراج شد.
در باره روز گسترده ای در صبح ، شاه و دوک در برج دیده بانی می آیند و خواب من
و من با نگاه خود که مشکل وجود دارد.
پادشاه می گوید :
"شما را در شب اتاق من قبل از آخرین بود؟" "نه ، اعلیحضرت" -- که در راه بود
همواره او را به نام وقتی که هیچ کس اما warn't باند ما در اطراف.
"شما در آن وجود دارد yisterday ER شب گذشته؟
"نه ، عظمت خود را." "افتخار روشن ، در حال حاضر -- بدون دروغ" است.
افتخار روشن ، قربان ، به من گفتن حقیقت است.
من hain't شده در نزدیکی اتاق خود را از سال دوشیزه مری جین در زمان شما و دوک و نشان داد
آن را به شما "دوک می گوید :
"آیا شما دیده می شود هر کس دیگری در آن وجود دارد؟"
"نه ، به لطف خود را ، نه به عنوان به یاد دارم ، من باور دارم."
"متوقف کردن و فکر می کنم" من مورد مطالعه قرار چندی و به شانس من مراجعه کنید و پس از آن من
می گوید :
"خب ، من می بینم *** در آن وجود دارد ، چندین بار."
هر دوی آنها به پرش کوچک و شبیه آنها تا به حال هرگز از آن انتظار می رود ، و پس از آن
مانند آنها.
سپس دوک می گوید : "چه ، همه آنها؟"
-- اقلا ، نه همه در یک بار -- که شده است ، من فکر نمی کنم من تا کنون ببینید که همه آنها را در
یک اما فقط یک بار. "
"سلام! وقتی که بود؟ "
"این روز ما تا به حال تشییع جنازه بود. در صبح است.
این warn't اوایل ، چون من overslept.
من تنها با شروع پایین نردبان ، و من آنها را می بینیم. "
"خب ، برو ، GO! آنچه انجام می دهند؟
How'd آنها عمل میکند؟ "
"آنها هیچ چیز کار را انجام ندهید. و آنها عمل نشده به هر حال به عنوان خز به عنوان
متوجه هستم.
آنها tiptoed دور ، پس من دیده می شود ، به اندازه کافی آسان است که آنها می راندند در آن وجود دارد به انجام خود را
اتاق عظمت ، و یا چیزی ، از s'posing شما بود ، و بر داشت شما WARN'T تا ، و غیره
آنها امیدوار بودم به اسلاید از راه
بدون بیداری شما ، اگر آنها در حال حاضر نیست که شما waked تا مشکل. "
"بزرگ اسلحه ، برو!" می گوید : پادشاه ، و هر دو آنها را نگاه بسیار بیمار و
احمقانه قابل تحمل.
آنها در آنجا ایستاده بود یک تفکر و خاراندن سر خود را یک دقیقه ، و دوک او مجسمه نیم تنه
به نوع خندیدن کمی صدای گوشخراش ، و می گوید :
"این ضرب و شتم همه شسته و رفته *** بازی دست خود.
به آنها اجازه دهید به متاسفم آنها که قرار بود از این منطقه!
و من بر این باور بود با عرض پوزش ، و بنابراین شما بود ، و به همین ترتیب همه.
آیا تا کنون به من بگو هر که یک سیاه پوست است هر استعداد مربوط به نمایش نیست.
چرا راه را بازی می کردند که چیزی آن را کسی احمق است.
به نظر من ، ثروت there'sa در 'EM.
اگر من تا به حال سرمایه و تئاتر ، من نمی خواهم بهتر آماده شد از آن -- و در اینجا
ایم رفته و فروخته شده 'EM برای یک ترانه است. بله ، و ممتاز به آواز آهنگ
هنوز.
بگو که ترانه -- که پیش نویس "" در بانک برای جمع آوری می شود.
از کجا خواهد بود؟ "" خب ، که همه راست و سپس شکر
خوبی. "
می گوید که من ، نوع ترسو مانند : "چیزی است که خطا رفته اند؟"
whirls پادشاه بر من و خارجی : "هیچ کدام O' کسب و کار شما!
shet سر خود را نگه دارید ، و ذهن y'r امور خود -- اگر شما هر.
زمانی که شما در این شهر هستیم شما نمی forgit -- را که می شنوید؟
سپس او را به دوک می گوید ، "ما به swaller استهزاء کردن فناوری اطلاعات و می گویند :" noth'n : مادر کلمه
برای ایالات متحده است. "همانطور که می شد با شروع و در پایین نردبان
دوک او chuckles دوباره ، و می گوید :
"خرید و فروش سریع و سود های کوچک! اتمام حجت کسب و کار خوب -- بله ".
snarls شاه در اطراف او و می گوید : "من در تلاش بود تا برای بهترین انجام در' sellin
'EM خارج از آن.
اگر سود معلوم شد که هیچ ، considable lackin ، و هیچ یک حمل ،
تقصیر من هر more'n yourn؟ "
"خب ، آنها می در این خانه هنوز و ما را اگر نه من می توانم توصیه من
گوش به. "
پادشاه پشت sassed به همان اندازه که برای او امن بود ، و پس از آن تعویض در اطراف و روشن
دوباره به من.
من را او پایین بانک ها برای آینده نیست و گفتن او را می بینم *** بیرون آمدن
از اتاق خود اقدام به آن روش -- گفت : هر احمق که چیزی KNOWED شد.
و سپس در waltzed و نفرین شده خود چندی و گفت که آن همه از او آمده
تخمگذار در اواخر و مصرف بقیه طبیعی خود را که آن روز صبح ، و او به سرزنش او می خواهم
تا کنون آن را دوباره.
از همین رو آنها می رفت jawing - A ؛ و من احساس وحشتناک خوشحالم من از آن همه کار کردن بر روی
*** ، و در عین حال به حال انجام نداده *** هیچ آسیبی به آن است.
>
فصل XXVIII. و توسط آن بود گرفتن زمان است.
بنابراین من پایین آمدن از نردبان و شروع به پایین پله ها ، اما من به دختران می آیند '
اتاق درب باز شد ، و تنظیم مری جین توسط تنه موی او بود که من می بینم
باز شده و او می خواهم بسته بندی چیز در آن -- آماده شدن برای رفتن به انگلستان.
اما او در حال حاضر با یک روپوش تاشده در دامان او متوقف شده بود ، و چهره اش را در دست او بود ،
گریه کردن.
من احساس افتضاح بد به آن را ببینید ، البته هر کسی که.
من در آنجا رفت و می گوید :
"دوشیزه مری جین ، شما نمی توانید یک خرس به دیدن مردم دچار مشکل ، و من نمی تواند -- بیشترین
همیشه. به من بگو در مورد آن. "
بنابراین او آن را انجام داده است.
و آن را *** بود -- من فقط آن را انتظار می رود.
او گفت : سفر زیبا به انگلستان ترین مورد برای او خراب شده بود و او نمی دانم
اینکه او چگونه همیشه رفتن وجود دارد خوشحال می شود ، دانستن مادر و کودکان warn't
رفتن به دیدن یکدیگر نه بیشتر -- و
سپس busted bitterer تر از همیشه ، و دست او را پرت کردن ، و می گوید :
"آه ، عزیزم ، عزیزم ، به فکر آنها هرگز رفتن به دیدن یکدیگر هیچ!"
اما آنها -- و در داخل از دو هفته -- و من آن را می دانند می گوید : "I.
قوانین ، قبل از من می توانم فکر می کنم!
و قبل از من می تواند تکان دادن او پرتاب سلاح خود را به دور گردن من و به من گفت به آن می گویند
باز هم ، آن را می گویند ، می گویند آن را دوباره! من تا به حال صحبت می کرد خیلی ناگهانی و گفت : بیش از حد
زیاد است ، و در یک محل نزدیک شد.
از من خواست او را به به من اجازه فکر می کنم یک دقیقه ، و او مجموعه ای وجود دارد ، بسیار هیجان زده و بی تاب
و خوش تیپ است ، اما به دنبال نوع شاد و کمرنگ تر کردن ، مانند یک فرد که تا به حال دندان
از جیبش در آورد.
پس من رفتم به آن مطالعه است.
من به خودم می گوید : من روی چیزی حساب کردن بدن که یو پی اس و حقیقت می گوید زمانی که او در تنگ است
محل مصرف resks قابل توجهی بسیاری ، هر چند که من هیچ تجربه ای نداشته و نمی تواند
می گویند برای برخی ، اما به نظر می رسد تا به من ،
به هر حال ، و در عین حال مورد here'sa جایی که من مبارک اگر این کار را انجام به من نگاه نمی مانند حقیقت
بهتر و actuly امن تر از دروغ است.
من باید آن را در ذهن من ذخیره کردن ، و فکر می کنم آن را بیش از برخی از زمان و یا دیگر ، آن را خیلی مهربان
عجیب و unregular. من هرگز چیزی شبیه به آن را ببینید.
خوب ، من به خودم می گوید : در گذشته ، من به رفتن به شانس آن ، من بالا و حقیقت را بگویید
این زمان ، هر چند به نظر می رسد مانند پایین kag از پودر و
دست زدن به آن را فقط برای دیدن جایی که شما برای رفتن.
سپس من می گوید :
"خانم ماری جین ، وجود دارد هر محل خارج از شهر روش های کمی که در آن شما می توانید برو و
اقامت سه یا چهار روز »و« بله ؛؟ آقای
Lothrop را.
چرا؟ "" چرا هنوز نباید از نظر دور.
اگر من شما را من می دانم *** همدیگر را دوباره در داخل دو را ببینید
هفته -- در اینجا در این خانه -- و ثابت کند که من چگونه به آن را می دانم -- شما به آقای بروید
Lothrop و اقامت چهار روز؟
«چهار روز» او می گوید : "من می مانم به یک سال" "کلیه حقوق این ،" من می گوید ، "من هیچ چیز را نمی خواهم
از شما از کلمه شما -- من druther آن را از یک مرد دیگر در بوسه
کتاب مقدس است. "
او لبخندی زد و قرمز بسیار شیرین است ، و من می گوید : "اگر شما آن مهم نیست ، من بسته
درب -- و آن را پیچ "سپس من دوباره و تنظیم دوباره ، و.
می گوید :
"آیا شما نمی سروصدا راه انداختن. هنوز هم درست تنظیم و آن را مثل یک مرد.
من حقیقت را بگویید ، و شما می خواهید به تجدید و احیای روحیه ، خانم مری ، به دلیل بد اتمام حجت
مهربان ، و رفتن به سخت را به ، اما هیچ کمک برای آن وجود ندارد.
این عمو از yourn عمو در تمام نیست ؛ آنها زن و شوهر از تقلب -- به طور منظم
مرده می تپد. ، در حال حاضر وجود دارد که ما بیش از بدترین ها از آن هستید ، شما
می تواند ایستادن بقیه متوسط آسان است. "
او jolted مانند همه چیز ، البته ، اما من بیش از آب کم عمق شدن بود در حال حاضر ،
پس من رفتم در امتداد چشم او یک دنباله دار در همه زمان ها بالاتر و بالاتر ، و گفت :
او هر چیزی سرزنش ، از جایی که ما برای اولین بار
رفتن به کشتی بخار که احمق جوان ، روشن را از طریق به او پرت لرزاند
خودش را به سینه پادشاه در درب جلو و او شانزده او را بوسید و یا
او هفده بار -- و سپس از بالا میپرد ، با چهره اش در حال سوختن مانند غروب خورشید ، و می گوید :
حیوان!
، می توانم در یک دقیقه زباله نیست -- نه دوم -- ما باید آنها را tarred و پر ، و
پرت در رودخانه "می گوید که من :
"Cert'nly.
اما آیا منظور شما قبل از اینکه شما به آقای Lothrop بروید ، و یا -- "
"اوه ،" او می گوید : "آنچه من فکر کردن در مورد" او می گوید ، و حق مجموعه ای پایین دوباره.
"آیا ذهن آنچه من گفتم : -- لطفا don't -- شما نخواهد کرد ، در حال حاضر ، شما؟"
تخمگذار ابریشمی دست خود را در معدن در این نوع از راهی که من گفتم : من اول می میرند.
او می گوید : "من هرگز فکر نمی کردم ، من هم زده شد ،" در حال حاضر در برود ، و من انجام خواهد داد بنابراین هر
بیشتر. شما چه باید بکنید ، و هر چه که شما بگویید
می گویند من آن را انجام دهد. "
"خب ،" من می گوید : "اتمام حجت باند خشن ، آنها را دو تقلب ، و من ثابت شده ، بنابراین من به
سفر با آنها در حالی که طولانی تر ، که آیا من می خواهم یا نه -- به من druther بگویید نیست که شما چرا ؛
و اگر شما به آنها ضربه این شهر
که از چنگال های خود را به من ، و من همه حق است ، اما می خواهم شخص دیگری وجود دارد
که شما را که می خواهم در دردسر بزرگ نمی دانم.
خب ، ما او را نجات دهد ، hain't ما؟
البته. خب ، پس ، ما نمی خواهد ضربه بر روی آنها است. "
گفت آنها کلمات یک ایده خوب را در سر من قرار داده است.
می بینم که چگونه ممکن است من می توانم من و جیم از شر تقلب و آنها را زندانی اینجا ، و
سپس ترک کنید.
اما من نمی خواستم قایق در روز به اجرا بدون کسی سوار برای پاسخ به
پرسش اما من ، پس من برنامه ای برای شروع کار تا بسیار دیر به شب نمی خواهیم.
من می گوید :
"دوشیزه مری جین ، من به شما چه خواهیم کرد؟ بگویید ، و شما نمی خواهد که در آقای باقی بماند
Lothrop از حد طولانی است ، nuther. چگونه خز است؟ "
"کمی کوتاه از چهار مایل -- راست در کشور ، پشت در اینجا."
"خب ، که خواهید پاسخ.
در حال حاضر شما همراه خارج وجود دارد و تا نه کم گذاردن و یا نیمه به شب گذشته ، و پس از آن
آنها را به شما دوباره به خانه واکشی -- به آنها می گویم شما از چیزی فکر کرده اید.
اگر شما قبل از یازده شمع در این پنجره قرار دهید ، و اگر من روشن نیست صبر کنید
تا یازده ، و سپس اگر من روشن نیست به این معنی من رفته ، و از راه و
امن است.
سپس شما بیرون آمدن و گسترش این خبر در اطراف ، و این ضربه زندانی است. "
"خوب ،" او می گوید ، "من است. انجام
و اگر آن را فقط اتفاق می افتد به طوری که من انجام می کنید دور ، اما همراه با آنها صورت گرفت ، شما
باید و می گویند من به شما گفته که کل آن را از قبل ، و شما باید توسط من ایستاده
شما می توانید. "
"آماده باش شده توسط شما! در واقع من خواهد شد. آنها sha'n't مو از سر شما! لمسی "
او می گوید ، و من می بینم سوراخهای بینی خود را گسترش و چشم او ضربه محکم و ناگهانی زمانی که او آن را گفت ، بیش از حد.
"اگر دور دریافت می کنم من در اینجا sha'n't باشد ،" من می گوید : "برای اثبات این rapscallions است خود را
عموها ، عمهها ، و من می توانم آن را انجام دهید اگر من در اینجا بود. من می توانم سوگند یاد آنها ضربه و bummers بود ،
که همه ، هر چند که چیزی ارزش.
خوب ، دیگران وجود دارد می توانید انجام دهید که بهتر از آنچه من می توانم ، و آنها افرادی را که به
نمی شود شک به عنوان سریع که من می خواهم.
من شما را چگونه به آنها را پیدا بگویید.
Gimme یک مداد و یک تکه کاغذ. 'Royalچیز بی نظیر ، Bricksville' --.
آن را دور ، و آن را از دست دادن نیست.
هنگامی که دادگاه می خواهد برای پیدا کردن چیزی در مورد این دو ، اجازه دهید آنها را تا
Bricksville و می گویند که آنها داریم مردان که بازی چیز بی نظیر سلطنتی ، و از آنها بخواهید برای
برخی از شاهدان -- چرا ، شما که دارای
شهر کل پایین قبل از اینکه شما به سختی می تواند ، چشمک خانم مری.
و آنها خواهیم biling - A ، نیز آمده است. "من مورد قضاوت قرار ما همه چیز رو به حال ثابت شده در مورد
در حال حاضر.
بنابراین من می گوید : "فقط اجازه دهید حراج حق همراه و
نگران نباشید.
هیچ کس لازم نیست که برای چیزهایی را که خریداری می پرداخت تا کل یک روز پس از حراج
بر روی حساب های کوتاه مدت متوجه است ، و آنها قصد ندارم از این تا که آنها
پول و راه ما ثابت کرده ایم آن را از فروش
قصد ندارم به تعداد ، و آنها قصد ندارم به هیچ پولی.
درست مثل راه آن را با *** -- warn't بدون فروش ، و ***
قبل از اینکه طولانی خواهد شد.
چرا ، آنها می توانید پول را برای *** جمع آوری نشده است -- سازند در بدترین نوع از
تعمیر ، خانم مری است. "
"خوب ،" او می گوید : "من اجرا را به صبحانه در حال حاضر ، و پس از آن من راست شما شروع به
برای آقای Lothrop. "
"قباله" ، که بلیط نیست ، خانم مری جین ، "من می گوید ،" به هیچ شیوه ای به معنای ؛ برو
قبل از صبحانه است. "" چرا؟ "
شما روی چیزی حساب کردن من می خواستم به شما در همه ، خانم مری؟ "
"خب ، من فکر کردم -- و آمده فکر می کنم ، من نمی دانم.
چه بود؟ "
"چرا ، آن را به دلیل این که شما یکی از این افراد چهره چرم.
من هیچ کتابی بهتر از صورت خود را نمی خواهیم.
بدن می تواند مجموعه ای پایین و خواندن آن را مانند چاپ درشت.
آیا شما روی چیزی حساب کردن شما می توانید بروید و صورت عموهای خود را زمانی که آنها می آیند به بوسه شما خوب
صبح ، و هرگز -- "
"، آنجا وجود دارد ، نمی بله ، من قبل از صبحانه -- I'll خوشحال
به. و ترک خواهر من با آنها است؟ "
"بله ، در مورد آنها ذهن هرگز.
آنها رو به آن ایستاده هنوز در حالی که. آنها ممکن است چیزی سوء ظن اگر همه
شما برای رفتن.
من نمی خواهم شما را به دیدن آنها ، و نه خواهر شما ، و نه هیچ کس در این شهر ؛
همسایه بود بپرسید چگونه است عموهای خود را امروز صبح صورت خود را که چیزی بگوید.
نه ، شما به همراه خانم مری جین ، و من آن را با همه آنها ثابت است.
من خانم سوزان عشق خود را به را به عموهای خود را و می گویند شما در دور رفت بگویید
چند ساعت به استراحت و تغییر کمی ، یا برای دیدن یک دوست ، و به شما امکان می
برگشت به شب یا صبح زود. "
رفته به دیدن یک دوست ، همه حق است ، اما من نمی خواهد که عشق من به آنها داده می شود. "
"خب ، پس ، آن را sha'n't باشد." شد و به اندازه کافی به او بگویید تا -- هیچ آسیبی
در آن است.
این تنها چیزی برای انجام دادن ، و هیچ مشکلی بود و آن را چیز کمی است که
هموار جاده ها مردم را بیشتر ، کاهش در اینجا زیر آن را مری جین راحت ،
و آن را هیچ هزینه نیست.
سپس من می گوید : "یک چیز بیشتر وجود دارد -- که کیسه پول است."
"خب ، آنها داریم که و آن را می سازد به من احساس بسیار احمقانه است که فکر می کنم چگونه آنها
آن است. "
"نه ، شما ، وجود دارد. آنها hain't آن را کردم. "
چرا که آن را کردم؟ "و" ای کاش من knowed ، اما من نمی.
من آن بود ، چرا که من آن را از آنها به سرقت برده و من آن را به سرقت برده را به شما و من می دانم که در آن
من آن را مخفی می کردند ، اما من می ترسم از آن است که وجود ندارد نه بیشتر.
من افتضاح است متاسفم ، خانم مری جین ، من فقط به عنوان متاسفم که من می تواند باشد ، اما من بهترین من
می تواند من صادقانه.
من آمده نزدیک شدن گرفتار ، و من تا به حال به آن را در وهله اول من به می آیند هل ،
و اجرا -- و آن را warn'ta جای خوبی ".
"اوه ، متوقف کردن سرزنش خودتان -- آن را برای این کار ، خیلی بد خواهد شد و من آن را اجازه نمی دهد -- شما می توانید از
کمک به آن ، آن تقصیر شما نیست. کجا آن را پنهان می کنید؟ "
من نمی خواستم او را به تفکر در مورد مشکلات خود را دوباره و من نمی توانستم به نظر می رسد
دهان من به او بگویید چه او را که جسد تخمگذار در تابوت را ببینید
با این کیف پول بر روی شکم خود.
بنابراین برای یک دقیقه من چیزی می گویند نیست و پس از آن من می گوید :
"من می خواهم ruther ارسال نیست که شما که در آن ، خانم مری جین قرار دهید ، اگر شما فکر نمی اجازه
من خاموش ، اما من آن را برای شما بر روی یک تکه کاغذ بنویسید ، و شما می توانید آن را به همراه به عنوان خوانده شده
جاده ای به آقای
Lothrop ، اگر شما می خواهید. آیا شما روی چیزی حساب کردن که خواهید انجام دهید؟ "
"اوه ، بله" بنابراین من نوشت : "من آن را در تابوت قرار داده است.
آن را در آنجا زمانی که شما گریه میکرد وجود دارد ، دور از اونها در شب.
من پشت در بود ، و من توانا و متاسفم برای شما ، خانم مری جین. "
این چشمان من کمی به یاد داشته باشید او گریه میکرد وجود دارد همه توسط خودش در آب
شب ، و آنها را شیاطین تخمگذار وجود دارد درست در زیر سقف خود او ، از shaming او و سرقت
او و زمانی که من آن را تا خورده بالا و هدیه دادن آن به
او را می بینم آب به چشمانش آمده ، بیش از حد ، و او به من دست تکان داد ، سخت ،
و می گوید : "خداحافظی.
من قصد دارم برای انجام همه چیز ، درست مثل شما به من گفت ؛ و اگر من نیست که شما دوباره مراجعه کنید ،
من تا کنون sha'n't شما و فراموش من از شما فکر می کنم بسیاری و بسیاری از هم ، و من دعا کنید
برای شما ، بیش از حد -- و او رفته است.
برای من دعا کنید! من بازشناخت اگر او به من knowed او می خواهم را
شغلی که نزدیکتر اندازه او بود. اما من شرط می بندم او آن را انجام داده ، درست همان -- او
فقط این نوع است.
او تا به حال در حد grit به دعا برای Judus اگر او در زمان مفهوم -- warn't بدون پشت به پایین وجود دارد
به او ، من قاضی.
شما ممکن است بگویند آنچه شما می خواهید ، اما به نظر من او شن و ماسه بیشتر را در خود بیش از هر
دختر همیشه من را ببینید ، به نظر من او تنها پر از شن و ماسه بود.
مانند چاپلوسی برای تلفن های موبایل ، بلکه آن است که هیچ چاپلوسی نیست.
و هنگامی که آن را به زیبایی می آید -- و نیکی ، بیش از حد -- او بیش از همه آنها را میسازد.
من hain't تا کنون او را از آن زمان که من می بینم او بیرون رفتن از آن درب دیده می شود ، نه ، من hain't
تا کنون از او دیده می شود از آن زمان ، اما من روی چیزی حساب کردن من از او بسیاری از فکر و بسیاری از یک میلیون
او بار ، و گفت : او را برای دعا
من و اگر تا کنون I'da فکر آن را هر خوبی برای من به دعا برای او ، سرزنش اگر انجام
من wouldn'ta انجام می شود و یا ورشکستگی. خوب ، مری جین به او روشن راه برگشت ، من
روی چیزی حساب کردن ، چرا که کسی را ببینید او برود.
وقتی که من سوزان و خرگوش لب زده ، من می گوید :
"به نام از آنها افراد بالای در سمت دیگری از رودخانه است که شما همه می رود چه خبر
مراجعه کنید گاهی اوقات؟ "
آنها می گوید : "چندین اما Proctors ،
. عمدتا "" که به نام "من ، می گوید :" من بیشتر را فراموش کرده
آن.
خوب ، خانم مری جین او به من گفت به شما بگویم او در آنجا در مخوف رفته
عجله -- یکی از آنها مریض ":" کدام یک؟ ".
"من نمی دانم ، اقلا ، من مهربانتر را فراموش کرده ام ، اما من فکر می کند it's --"
"Sakes زنده ، من امیدوارم که آن HANNER است نه؟" "من متاسفم به آن می گویند ،" من می گوید ، "اما
Hanner یکی از بسیار است. "
"خدای من ، و او تا به خوبی تنها هفته گذشته!
او بد است؟ "" هیچ نامی برای آن نیست.
آنها با او تمام شب ، دوشیزه مری جین گفت ، و آنها فکر نمی کنم او خواهیم تاریخ و زمان آخرین
چند ساعت است. "" تنها که فکر می کنم ، در حال حاضر!
موضوع را با او چه خبر؟ "
من نمی توانستم فکر می کنم از هر چیزی معقول ، حق کردن است که راه ، بنابراین من می گوید :
"اوریون" "اوریون شما ننه جان!
آنها تنظیم نشده تا با افرادی که اوریون است. "
"آنها نمی نیست که؟ شما بهتر است شرط می بندم که با این اوریون.
این اوریون است متفاوت است.
نوع اتمام حجت جدید ، دوشیزه مری جین گفت : "چگونه آن را یک نوع جدید؟"
"از آنجا که آن را با چیزهای دیگر مخلوط شده است." "چیز دیگر؟"
"خب ، سرخک و سیاه سرفه ، سرفه ، و erysiplas ، و مصرف ، و yaller
janders ، و مغز ، تب ، و من آنچه را که همه نمی دانند. "
"سرزمین من!
و آنها به آن اوریون؟ "" این چیزی است که خانم مری جین گفت. "
"خب ، چه در کشور کار می کنند آن اوریون برای؟"
"چرا ، چرا که آن اوریون می باشد.
این چیزی است که آن را با شروع می شود. "" خب ، 'حس در آن وجود ندارد.
بدن ممکن است از بیخ و بن کند کشتی خود را pison ، و سقوط در چاه ، و شکستن گردن خود را ،
و مجسمه نیم تنه مغز خود را ، و کسی آمد به همراه و از آنها بخواهید آنچه او را کشتند ، و برخی از
بیشعور و می گویند ، "چرا او پا را متوقف کرد.'
وجود دارد 'می شود هر گونه احساس در آن NO.
و 'وجود دارد در این بی معنا نیست ، nuther.
در حال آن ketching است؟ "" آیا KETCHING؟
چرا ، چطور شما صحبت می کنید. ابتلا به جریحه دار کردن است -- در تاریکی؟
اگر شما بر روی یک دندانه دردسر نیست ، شما دیگر محدود ، این است که شما نه؟
و شما نمی توانید دور با آن دندان بدون دلربا کل جریحه دار کردن همراه ،
می تواند به شما؟
خوب ، این نوع اوریون یک نوع از جریحه دار کردن است ، همانطور که شما ممکن است بگویند -- و آن است که هیچ نیست
دولا دولا راه رفتن از جریحه دار کردن ، nuther ، شما می توانید آن را خوب hitched می آیند. "
"خب ، افتضاح است ، من فکر می کنم ، می گوید :" خرگوش لب.
"من به عمو هاروی --" آه ، بله ، "من می گوید :" من.
البته من.
من هیچ زمانی را از دست نیست. "" خب ، چرا نمی خواهد شما؟ "
"فقط به آن نگاه کنید یک دقیقه ، و شاید شما می توانید ببینید.
Hain't عموهای خود را obleegd به همراه خانه به انگلستان به همان سرعتی که آنها می توانند؟
و آیا شما روی چیزی حساب کردن آنها می توان به معنای به اندازه کافی برای رفتن و ترک که سفر به
توسط خودتان؟
شما می دانم که آنها را برای شما صبر کنید. بنابراین خز ، خیلی خوب.
عمو واعظ Harvey'sa ، او نمی باشد؟
خیلی خب ، پس ، یک واعظ رفتن به فریب یک کارمند کشتی بخار است؟ او رفتن به
فریب یک کارمند کشتی؟ -- تا به عنوان به آنها را به اجازه خانم مری جین
رفتن روی عرشه کشتی؟
اکنون می دانید که او نمی باشد. چه خواهد شد انجام دهد ، و سپس؟
چرا ، او می گویم ، 'ترحم اتمام حجت بزرگ ، اما مسائل کلیسا من کردم تا به همراه
بهترین راه که آنها می توانند ، برای خواهر زاده من شده است در معرض وحشتناک pluribus unum
اوریون ، و پس از آن وظیفه ضروری من به مجموعه ای
پایین و منتظر سه ماه طول می کشد تا در او نشان می دهد اگر او آن را کردم. "
اما ذهن هرگز ، اگر شما فکر می کنید بهتر است که به عموی هاروی شما -- "
"Shucks ، و ماندن را فریب دهد به اطراف در اینجا هنگامی که همه ما می تواند با داشتن خوب بار در
انگلستان در حالی که ما در حال انتظار برای پیدا کردن اینکه آیا مری جین آن را کردم یا نه؟
چرا شما مانند یک muggins صحبت می کنند. "
"خوب ، به هر حال ، شاید شما بهتر است برخی از همسایه ها بگویید"
"گوش دادن در آن ، در حال حاضر. همه شما برای stupidness طبیعی ضرب و شتم.
آیا می توانید ببینید که آنها می خواهم برود و بگویید؟
'است که هیچ راهی وجود دارد نیست ، بلکه فقط به کسی بگوید نه در همه."
"خب ، شاید شما راست -- بله ، من قضاوت شما درست می گویید."
"اما من روی چیزی حساب کردن ما باید برای ارسال عمو هاروی او رفته در حالی که ، به هر حال ، بنابراین او را نه
در مورد او مضطرب باشد؟ "" بله ، خانم مری جین او می خواست شما را به انجام
که.
او می گوید : "به آنها می گویم برای دادن عمو هاروی و ویلیام عشق من و بوسه و می گویند
من در طول رودخانه اجرا شود برای دیدن آقای -- آقای.-- آنچه که به نام که خانواده ثروتمند خود را
عموی پیتر استفاده می شود به فکر می کنم خیلی از -- منظورم این است که -- "
"چرا ، شما باید Apthorps معنی است ، نه؟"
"البته آنها نوع نام زحمت ، بدن همیشه نمی تواند به نظر می رسد آنها را به یاد داشته باشید ، نیمی
آن زمان ، به نحوی.
بله ، او گفت ، می گویند او بیش از برای اجرا به درخواست Apthorps تا مطمئن شوید و آمدن به
مزایده و خرید این خانه ، چرا که او اجازه داد عموی پیتر ایشان آنها ruther
به حال آن را از هر کس دیگری ، او و رفتن
چوب به آنها تا آنها می گویند آنها خواهید آمد ، و پس از آن ، اگر آن زن بیش از حد خسته نیست ،
او به خانه آمدن ، و اگر آن زن ، او خواهید بود به خانه در صبح به هر حال.
او گفت ، هیچ چیزی در مورد Proctors می گویند ، اما تنها حدود Apthorps --
خواهید بود کاملا درست است ، چرا که او وجود دارد به صحبت در مورد خود را خرید
خانه. من آن را می دانید ، چرا که او به من گفت تا خودش ".
"بسیار خوب ، آنها گفتند ، و پاک برای عمو خود را غیر روحانی ، و آنها را
عشق و بوسه و به آنها این پیام را بگویید.
همه چیز تمام شد در حال حاضر است.
دختران را به چیزی می گویند نمی کند چرا که آنها می خواستند برای رفتن به انگلستان و شاه و
دوک ruther مری جین کار برای حراج نسبت به اطراف در
رسیدن از دکتر رابینسون.
من احساس بسیار خوب و مورد قضاوت قرار من آن را کاملا شسته و رفته انجام داده بود -- من محسوب تام سایر
انجام آن را خود بدون neater.
البته او throwed را در آن سبک تر است ، اما من می توانم که نمی کنند بسیار سودمند ،
نمی شود تا آن را brung.
خب ، آنها حراج در میدان عمومی برگزار شد ، به همراه نسبت به پایان
بعد از ظهر ، و صحافی همراه و صحافی همراه ، و پیر مرد او در دست بود و
به دنبال pisonest سطح خود را بالا وجود دارد
longside از حراج ، و chipping در یک کتاب مقدس کوچک در حال حاضر و پس از آن ، و یا
کمی چیز خوردنی ، مغز گردو و غیره گفت : بعضی از انواع ، و دوک او در اطراف ماده چسبنده و لزج - gooing برای
همدردی همه او knowed چگونه ، و فقط خود را گسترش generly.
اما و چیزی که کشیده میشوند ، از طریق ، و همه چیز را فروخته بود -- همه چیز اما
کمی زیادی بی ارزش قدیمی در قبرستان.
از همین رو آنها می خواهم به کاری که خاموش -- من چنین girafft به عنوان پادشاه بود برای آرزوی هرگز
برای فرو برد همه چیز.
خوب ، در حالی که آنها در آن کشتی بخار فرود آمد ، و در حدود دو دقیقه بالا می آید
جمعیت یک سیاه و فریاد و خنده و حمل بر ، و آواز خواندن از :
"در اینجا خط مخالفت خود را! در اینجا شما دو مجموعه ورثه O 'Wilks پیتر قدیمی -- و
شما می پردازد پول خود را و شما را انتخاب شما! "
>
فصل XXIX. آنها بود دلربا بسیار زیبا به دنبال
نجیب زاده همراه ، و یک جوان زیبا به دنبال یکی ، با دست راست خود را در فلاخن.
و روح من ، چگونه مردم فریاد می کشید و خندید ، نگه داشته و آن را.
اما من هیچ شوخی در مورد آن نمی بینم ، و من آن را دوک و فشار مورد قضاوت قرار
پادشاه ، بعضی را به هر.
من بازشناخت آنها می خواهم به نوبه خود کم رنگ. اما نه ، هرگز هیچ کم رنگ آنها به نوبه خود.
دوک او در او هیچ گاه اجازه نمی suspicioned چه شد ، اما رفت و یک ماده چسبنده و لزج - gooing
در اطراف ، راضی و خوشحال ، مانند یک کوزه که گوگلینگ از دوغ و به عنوان
پادشاه ، او فقط gazed و gazed پایین
پر غصه بر روی آنها جدید comers آن را دوست دارم او را به درد معده را در قلب خود را به
فکر می تواند تقلب و اراذل از جمله در جهان وجود دارد.
اوه ، او انجام آن قابل تحسین است.
بسیاری از مردم اصلی gethered در اطراف پادشاه ، اجازه دهید او را ببیند آنها در
طرف او. که آقایی که تازه آمده بود
نگاه همه را به مرگ متعجب و متحیر شده است.
خیلی زود او شروع به صحبت می کنند ، و من می بینم راست کردن او مانند تلفظ
انگلیسی -- راه پادشاه نیست ، اگر چه شاه بسیار خوبی برای تقلید بود.
من می توانید کلمات شهر گنت قدیمی را نمی دهد ، و نه من می توانم او را تقلید نیست ، اما او برگشته بود
جمعیت ، و می گوید ، در مورد مثل این :
"این جای تعجب برای من بود که من دنبال می شود و من تصدیق ، رک و راست
و فرانک ، من خیلی خوب نیست ثابت به آن را ملاقات کرده و در پاسخ آن ، برای برادر من و من است
حال بدبختیهای او بازویش را شکست ، و
چمدان ما را در یک شهر بالا در اینجا قرار داده شب گذشته در شب توسط یک اشتباه است.
من برادر پیتر Wilks 'هاروی ، و این برادرش ویلیام ، که نه می تواند بشنود
نه صحبت می کنند -- و حتی می تواند علائم را به مقدار بسیار ، now't او تنها
دست به کار با آنها.
ما که می گوییم ما و در یک یا دو روز ، وقتی که من چمدان را دریافت می کنید ، من می توانم ثابت
آن. اما تا آن زمان من به چیزی می گویند نه بیشتر ،
اما رفتن به هتل و صبر کنید. "
بنابراین او و ساختگی جدید آغاز شده خاموش و پادشاه به او می خندد ، و blethers از :
"دستش را -- به احتمال بسیار زیاد ، این طور نیست -- و بسیار راحت را شکست ، بیش از حد ، برای تقلب که
به این نشانه ها ، و است نمی آموخت که چگونه.
چمدان را فراموش کرده خود را! توانا و خوب -- و توانا و دارای قوه ابتکار --
تحت شرایط! "
بنابراین دوباره خندید و به همین ترتیب هر کس دیگری ، به جز سه یا چهار ، و یا شاید نیم
ده است.
یکی از این این است که پزشک و یکی دیگر یک نجیب زاده تیز ، به دنبال بود ، با
فرش کیسه کهنه پرست نوع فرش چیزهای ساخته شده ، که تنها آمده بود
کشتی بخار و صحبت با او را در
صدا کم ، و نظر اجمالی به سمت پادشاه در حال حاضر و پس از آن و nodding سر خود را -- آن
بل لوی ، وکیل که به لوئیزویل رفته بود و یکی دیگر بزرگ بود
نیرومند و درشت هیکل خشن است که آمده است همراه و گوش به
تمام آقایی سالخورده ، و گوش دادن به پادشاه در حال حاضر است.
و هنگامی که پادشاه این بالاتر نیرومند و درشت هیکل انجام می شود و می گوید :
"بگو ، looky در اینجا ، اگر شما Wilks هاروی ، when'd شما را به این شهر می آیند؟"
"روز قبل از مراسم تشییع جنازه ، دوست ، می گوید :" پادشاه است.
"اما آنچه در زمان روز O'؟ "
"در evenin' --'bout ER دو ساعت قبل از غروب آفتاب است. "
"HOW'D شما آمده است؟" "من می آیند در پاول ، سوزان از
سینسیناتی. "
"خب ، پس ، how'd شما می آیند می شود تا در پاینت در MORNIN' -- در قایق رانی
"من warn't تا در پاینت در" mornin. "" دروغ اتمام حجت است. "
چند نفر از آنان شروع به پریدن کرد برای او و التماس او را به صحبت در آن راه به پیر مرد و
واعظ. "واعظ به دار آویخته می شود ، تقلب he'sa و
دروغگو.
او در پاینت که mornin شد. من زندگی می کنند ، آیا من نمی؟
خب ، من داشتم بالا وجود دارد ، و او وجود دارد. من او را می بینیم وجود دارد.
او در قایق رانی می آیند ، همراه با تیم کالینز و یک پسر است. "
پزشک او و می گوید : "آیا پسر شما می دانید که اگر به شما بود
برای دیدن او ، Hines؟ "
"من روی چیزی حساب کردن من می خواهم ، اما من نمی دانم. چرا ، واقع در انجا او است ، در حال حاضر.
من می دانم که او را کاملا آسان است. "این به من بود او در اشاره کرد.
پزشک می گوید :
"همسایه ها ، من نمی دانم که آیا زن و شوهر جدید تقلب یا نه ، اما اگر این دو
تقلب نیست ، من یک ادم سفیه و احمق که تمام است.
من فکر می کنم این وظیفه ی ما را ببینید که آنها به دور از اینجا تا ایم نگاه
به این چیز. آمده است همراه ، Hines ، آمده است همراه ، بقیه
شما خواهد شد.
خواهیم این همراهان را به میخانه می گیرد و بی حرمتی آنها را با زن و شوهر دومی ، و من
روی چیزی حساب می کنیم پیدا کردن چیزی قبل از ما دریافت از طریق ".
آجیل برای جمعیت بود ، گرچه شاید برای دوستان پادشاه ، پس همه ما آغاز شده است.
در مورد غروب آفتاب بود.
پزشک او به من منجر همراه توسط دست ، و نوع مقدار زیادی کافی بود ، اما او هیچ گاه اجازه نمی
دست من است.
همه ما در یک اتاق در هتل بزرگ و برخی از شمع را روشن ، و ذهن در جدید
زن و شوهر. نخست ، پزشک می گوید :
"من مایل نیستند بیش از حد سخت بر روی این دو مرد ، اما من فکر می کنم آنها در حال تقلب ، و آنها
ممکن است complices که ما هیچ چیزی در مورد را نمی دانم.
اگر آنها complices را نمی کنید دور با آن کیسه های طلا پیتر Wilks سمت چپ؟
این بعید است.
اگر این مردان است تقلب نیست ، آنها نمی خواهند جسم به ارسال آن پول و
اجازه آن را نگه دارید تا آنها را ثابت کند آنها همه حق --؟ ain't که تا "
همه موافقت کردند که.
بنابراین من به آنها مورد قضاوت قرار باند ما در حق جای بسیار تنگ در outstart بود.
اما ، پادشاه به او تنها نگاه پر غصه و می گوید :
"آقایان ، من آرزو می کنم این پول وجود دارد ، برای من هیچ وضع به پرتاب
هر چیزی در راه عادلانه ، باز ، خارج و خارج تحقیقات O 'misable
کسب و کار ، اما افسوس ، این پول وجود ندارد ، شما k'n ارسال و ببینید ، اگر می خواهید به ".
"کجاست و پس از آن؟"
"خب ، هنگامی که خواهر زاده من آن را به من بدهید تا برای او نگه داشتن من در زمان و آن را در داخل' O مخفی شدند
نی کنه O 'تخت من ، wishin نه به آن بانک برای چند روز ما در اینجا می خواهم ، و
considerin بستر مکان امنی ، ما نمی
bein 'استفاده می شود به *** ، و suppos'n' 'EM صادق ، مانند بندگان در انگلستان است.
*** به سرقت برده mornin بعد پس از من تا به حال رفتم پایین پله ها ، و هنگامی که من
فروخته 'EM من تا به حال yit پول از دست رفته نیست ، به طوری که آنها را تمیز و دور با آن را.
بنده من اینجا k'n شما بگویید تقلا آن ، آقایان است. "
پزشک و چند گفت : "Shucks!" و من می بینم هیچ کس در مجموع نه او باور است.
مردی از من پرسید اگر من *** آن را سرقت.
من گفتم نه ، اما من آنها را sneaking از اتاق و hustling دور ، و من هرگز
فکر هیچ چیز ، فقط من بازشناخت آنها ترس آنها waked استاد من بود و
تلاش برای دور قبل از او مشکل را با آنها ساخته شده است.
که همه آنها به من پرسید این بود. سپس whirls پزشک بر من و می گوید :
"آیا شما انگلیسی ، بیش از حد است؟"
من می گوید : بله ، و او و برخی دیگر خندید و گفت ، "مسائل!"
خب ، پس آنها در تحقیقات کلی سمت و ما تا به حال وجود دارد ، بالا و
پایین ، ساعت ، از ساعت ، و هیچ کس یک کلمه در مورد شام گفت : هرگز ، و نه تا کنون به نظر می رسید
فکر می کنم در مورد آن -- و به طوری که آنها آن را نگه داشته ،
و آن را نگه داشته و آن مخلوط کردن بدترین کاری که شما همیشه مراجعه کنید.
آنها پادشاه را به نخ خود را بگویید و آنها ساخته شده آقایی قدیمی بگویید his'n و
کسی اما بسیاری از chuckleheads تعصب دیده می شود که قدیمی
نجیب زاده در حال چرخش بود حقیقت و دومی یکی دروغ است.
و و توسط آنها به من تا به حال به به بگویید که چه من knowed.
پادشاه او نگاه چپ دست از گوشه چشم خود را به من بدهد ، و بنابراین من knowed
به اندازه کافی برای صحبت در سمت راست.
شروع به شفیلد بگویید ، و ما چگونه زندگی می کردند وجود دارد ، و همه چیز در مورد انگلیسی
Wilkses ، و به همین ترتیب ، اما من خز زیبا نیست تا پزشک شروع به خنده و
بل لوی ، وکیل ، می گوید :
"تنظیم ، پسر من ، من خودم از زور زدن اگر من به شما بود.
من روی چیزی حساب کردن شما استفاده شده است به دروغ ، آن نظر نمی رسد که آمد دستی ؛ آنچه شما می خواهید
تمرین کنید.
شما آن را خیلی بی دست و پا است. "من هیچ چیزی برای تعریف اهمیتی نمی دهند ،
اما من خوشحالم می شود اجازه دهید ، به هر حال بود. پزشک او شروع به چیزی می گویند ، و
را ورق می زند و می گوید :
"اگر شما می خواهم در ابتدا در شهر بوده است ، لوی بل --" پادشاه شکست در رسید خود
دست ، و می گوید : "چرا ، این فقیر برادرم مرده قدیمی
دوست که او نوشت به طوری که اغلب در مورد؟ "
وکیل و او را تکان داد دست و وکیل لبخند زد و نگاه خشنود ، و آنها
حق در طول مدتی صحبت کردیم ، و سپس به یک طرف و کم صحبت کردیم و در آخرین
وکیل صحبت می کند و می گوید :
که خواهید آن را تعمیر کنند. من سفارش و ارسال آن ، همراه با
برادر شما ، و سپس آنها خواهید بدانید این همه حق است. "
از همین رو آنها برخی از کاغذ و یک قلم ، و پادشاه به او مجموعه ای پایین و پیچ خورده سر خود را به
یک طرف ، و chawed زبان خود ، و scrawled کردن چیزی و سپس آنها را
قلم به دوک -- و سپس برای اولین بار دوک نگاه بیمار است.
اما او به قلم گرفت و نوشت. پس وکیل تبدیل به قدیمی جدید
نجیب زاده و می گوید :
"شما و برادر شما لطفا از نوشتن یک یا دو خط و امضاء نام خود را."
نجیب زاده کهن نوشت ، اما هیچ کس می تواند از آن را نمی خواند.
وکیل قدرتمند نگاه شگفت زده شده بودم ، و می گوید :
"خب ، آن را به من می تپد -- و بسیاری از نامه های قدیمی را از جیب خود snaked و بررسی
آنها ، و سپس به بررسی نوشتن پیر مرد ، و سپس آنها را دوباره و پس از آن
می گوید : "این نامه ها از هاروی
Wilks ، و در اینجا این دو handwritings ، و هر کسی می تواند آنها را نوشتن نیست "
(کینگ و دوک نگاه فروخته شده و احمقانه ، من به شما بگویم ، برای دیدن وکیل
آنها را به حال در) در زمان "و در اینجا این قدیمی
نوشتن دست نجیب زاده ، و هر کسی می تواند بگوید ، آسان می کند به اندازه کافی ، او آنها را نوشتن نیست --
حقیقت این است که خش او می سازد به درستی نمی نوشتن در همه.
در حال حاضر ، در اینجا برخی از نامه ها را از --
آقایی جدید قدیمی می گوید : "اگر شما لطفا به من توضیح دهید.
هیچ کس نمی تواند دست من ، اما برادر من وجود دارد بخواند -- بنابراین او را برای من کپی.
این دست خود شما دارید وجود دارد ، مال من نیستند. "
"خب!" می گوید وکیل ، "این است که یک دولت از چیزهایی است.
من برخی از نامه ویلیام ، بیش از حد ، بنابراین اگر شما او را به نوشتن یک خط و یا پس ما
کام -- "
او نمی تواند به نوشتن با دست چپ خود ، می گوید : "آقایی قدیمی است.
"اگر او می تواند دست راست خود استفاده کنید ، شما می توانید ببینید که او نامه های خود را و معدن خود را نوشت
بیش از حد.
نگاه در هر دو ، لطفا -- توسط همین از طرف سازند ".
وکیل آن را انجام داده و می گوید :
"من اعتقاد دارم آن چنان -- و اگر این طوری نیست ، پشته there'sa شباهت قوی تر از
من می خواهم قبل از متوجه شده ، به هر حال. خوب ، خوب ، خوب!
من فکر کردم که ما درست در مسیر یک راه حل بود ، اما آن رفته به چمن ها ، تا حدودی.
اما به هر حال ، یک چیز ثابت شده است -- این دو 'EM Wilkses" یا نه -- و او wagged
سر خود را نسبت به پادشاه و دوک.
خوب ، شما چه فکر میکنید؟ این احمق muleheaded قدیمی را در
پس از آن! در واقع او را ندارد.
گفت آن warn't هیچ آزمون عادلانه است.
گفت برادرش ویلیام cussedest بذله گو در جهان بود ، و تا به حال به محاکمه
نوشتن -- HE را ببینید ویلیام رفتن به بازی یکی از لطیفه های خود را از دقیقه او با قرار دادن قلم
به کاغذ.
و به این ترتیب او گرم و رفت warbling و warbling حق همراه تا او actuly
شروع به باور او خود را گفت ، اما خیلی زود جدید نجیب زاده
در شکست ، و می گوید :
"من چیزی در نظر گرفت. آیا کسی در اینجا است که کمک به وضع
خارج برزیلی من -- کمک به وضع Wilks اواخر پیتر جهت دفن "؟
"بله ، می گوید :" کسی "من و آب ترنر آن را انجام داده است.
ما هر دو اینجا. "و سپس پیر مرد تبدیل به سوی پادشاه ،
و می گوید :
"شاید این آقا می تواند به من چه خالکوبی شده بر سینه خود را بگویید؟"
سرزنش اگر پادشاه را ندارند به تجدید و احیای روحیه توانا و سریع ، و یا he'da squshed
بلوف بانک که رودخانه زیر قطع کرده است ، آن را در زمان او به طوری ناگهانی و ذهن شما ، آن بود
چیزی که را بیشتر محاسبه شد
sqush کسی برای به دست آوردن چنین یک جامد که بدون هیچ گونه اطلاع قبلی از ذهن است ، زیرا چگونه
او به دانستن آنچه خالکوبی شده بر انسان بود؟
او کمی سفید او می تواند از آن کمک کند ؛ و آن را در توانا و هنوز هم در آن وجود دارد ، و
همه خم شدن به جلو کم و زل زده به او.
می گوید که من به خودم ، در حال حاضر او پرتاب اسفنج -- بدون استفاده بیشتر وجود ندارد.
خوب ، آیا او؟ بدن به سختی می تواند آن را باور دارند ، اما او
نداشت.
من روی چیزی حساب کردن او فکر او می خواهم چیزی را بیدار نگه میدارد تا او خسته آنها را مردم خارج ، به طوری که آنها می خواهم
از نازک ، و او را دوک و شل ممکن است شکسته شود و دور.
به هر حال ، او مجموعه ای وجود دارد ، و خیلی زود ، او شروع به لبخند ، و می گوید :
"MF! اتمام حجت سوال بسیار سختی است ، نه!
بله ، آقا ، من k'n شما را به آنچه خالکوبی شده بر سینه خود را بگویید.
این بذله گویی فلش کوچک و نازک ، و آبی -- که آنچه در آن است و اگر شما به نظر نمی آید
clost ، شما می توانید آن را ببینید.
در حال حاضر آنچه به شما می گویند -- سلام خوب من هر چیزی می خواهم که قدیمی ، هرگز؟
تاول برای تمیز کردن و خارج گونه.
آقایی جدید قدیمی تبدیل تند و تیز نسبت به آب ترنر و یار او ، و چراغ های چشم او
تا مانند او مورد قضاوت قرار او پادشاه این زمان ، و می گوید :
»وجود ندارد -- you've شنیده آنچه که او گفت!
هر جمله علامت گذاری به عنوان وجود دارد بر روی سینه پیتر Wilks 'بود؟"
هر دو از آنها صحبت کرد و می گوید : "ما هیچ علامت گذاری به عنوان چنین نیست."
"خوب!" می گوید : آقایی قدیمی است.
"در حال حاضر ، آنچه شما را در پستان خود را ببینید P کوچک کم نور بود ، و B (که اولیه
او کاهش یافته است زمانی که او جوان بود) ، و W ، با خط تیره بین آنها ، بنابراین : P -- B -- W --
او مشخص شده و آنها را که راه را بر روی یک تکه کاغذ.
"بیا ، این است که آنچه شما را دیدم نه؟" هر دو از آنها سخن گفت تا دوباره ، و می گوید :
"نه ، ما نداشت.
ما هر گونه علائم در تمام را ندیده است. "خوب ، همه در یک حالت ذهنی در حال حاضر ،
و آنها آواز می خواند : "تمام BILIN' 'M' تقلب!
لو اردک 'EM! لو غرق 'EM! لو را سوار EM در راه آهن! "و همه سیاه
در یک بار شد و مجلس انس پر سر وصدا تند وجود دارد. اما وکیل او در جدول میپرد و
yells ، و می گوید :
"آقایان -- آقایان! من فقط یک کلمه را بشنود -- فقط یک کلمه تنها -- خواهد شد
شما! هنوز یک راه وجود دارد -- اجازه دهید بروید و حفاری تا
جسد و نگاه کنید. "
که از آنها صورت گرفت. "هورا!" همه آنها فریاد می زدند ، و
شروع حق کردن ، اما وکیل و پزشک سونگ از :
"حفظ ، نگه در!
یقه همه این مردان چهار و پسر ، و واکشی آنها را ، بیش از حد! "
"ما آن را انجام" همه آنها فریاد زد : "و اگر ما پیدا نمی کنید آنها را نشانه خواهیم لینچ کل
باند! "
من می ترسم ، در حال حاضر ، من به شما بگویم. اما warn't بدون دور شدن وجود دارد ، شما می دانید.
آنها ما را گریبانگیر همه و راهپیمایی با ما همراه ، مستقیما برای گورستان ، که
یک مایل و نیم پایین رودخانه ، و تمام شهر در پاشنه ما ، برای ما ساخته شده
سر و صدا به اندازه کافی است ، و آن را تنها نه در شب.
همانطور که ما به خانه ما رفت و من آرزو داشتم مری جین به خارج از شهر فرستاده نیست ، چون در حال حاضر اگر
من می توانم به او چشمک او می خواهم نور و نجات من نوک ، و ضربه ، ضربه ما مرده است.
خب ، ما همراه پایین جاده رودخانه swarmed ، فقط در wildcats مانند حمل و را به
بیشتر ترسناک آسمان بود darking ، و رعد و برق شروع به چشمک و
حرکت تند و سریع ، و باد را به لرز در میان برگ ها.
این مشکل افتضاح ترین و dangersome من تا کنون در بود و من مهربانتر
جا بودن ، حیرت زده کرد ، همه چیز بود که خیلی متفاوت از آنچه که من برای اجازه به حال
ثابت شده ، بنابراین من می توانم هم خودم را اگر من
می خواست ، و دیدن همه ی سرگرم کننده ، و مری جین را در پشت من به من را ذخیره و تنظیم من
آزاد زمانی که نزدیک متناسب آمده ، در اینجا هیچ چیز در جهان در میان من و ناگهانی
مرگ اما فقط آنها را خالکوبی علائم.
اگر آنها نتوانستند آنها را پیدا کند -- نمی تواند به خرس در مورد آن فکر می کنم ، و در عین حال ،
به نحوی ، من نمی توانستم در مورد هیچ چیز دیگری فکر می کنم.
این رو تیره تر و تیره تر است ، و آن زمان زیبا برای دادن جمعیت لغزش بود ؛
اما که بزرگ نیرومند و درشت هیکل به من شده توسط مچ دست -- Hines -- و بدن نیز ممکن است سعی کنید برای دادن
Goliar لغزش.
او به من کشیده حق همراه او خیلی هیجان زده شده بود و من تا به حال اجرا نگه دارید تا.
هنگامی که آنها وجود دارد آنها را به گورستان swarmed و بیش از آن مانند شسته
سرریز.
و هنگامی که آنها به قبر آنها دریافتند که آنها حدود صد برابر بسیاری از
بیل آنها می خواست ، اما هیچ کس تا به حال فکر به واکشی فانوس.
اما آنها را به حفر هر حال سوسو زدن رعد و برق سمت و با ارسال یک مرد به
نزدیکترین خانه ، نیم مایل خاموش ، به امانت بگیرم.
از همین رو آنها حفر شده و حفر می خواهم همه چیز ، و آن افتضاح است تیره و باران آغاز شده ، و
باد و swushed همراه swished و رعد و برق آمد brisker و brisker ، و
رعد و برق رونق گرفت ، اما آنها را مردم در زمان هرگز
بدون اطلاع از آن ، آنها پر از این کسب و کار بود و یک دقیقه شما می توانید از دید
همه چیز و در هر صورت در آن جمعیت بزرگ ، و shovelfuls از قایقرانی خاک
از قبر ، و دوم بعد
تاریکی پاک آن همه ، و شما می توانید از هیچ چیز نمی بینم.
در گذشته آنها از تابوت و شروع به باز کردن درب ، و پس از آن چنین یکی دیگر از
تراکم و shouldering و تنه زدن به عنوان بود ، به scrouge و بینایی وجود دارد ،
شما می بینید و در تاریکی ، که راه ، آن افتضاح بود.
Hines او صدمه دیده است بسیار ناراحت کننده مچ دست کشیده و عمل کشیدن تا ، و من روی چیزی حساب کردن او پاک فراموش کرده من
در جهان بود ، او خیلی هیجان زده شده و فرآیند له له زدن.
ناگهان رعد و برق به شما اجازه می دهد تا برود بند یا دریچه جاریشدن کاملی از تابش خیره کننده رنگ سفید ، و کسی
آواز می خواند از : "با اجی مجی زنده ، در اینجا کیسه
طلا در پستان خود! "
Hines اجازه فریاد ، مثل هر کسی دیگری را ، و مچ دست من را کاهش یافته و به یک موج بزرگ
به رکود راه خود را به در و نگاه کنید ، و راه من را روشن و برای جاده ها در shinned
تاریک است هیچ کس وجود ندارد می توانید بگویید.
من تا به حال جاده ها همه به خودم ، و من نسبتا پرواز -- اقلا من تا به حال آن همه به خودم
به جز تاریکی جامد ، و در حال حاضر و سپس glares و وز وز از باران ، و
خرمن از باد و
تقسیم رعد و حاصل کنید که شما به دنیا می آیند من این کلیپ همراه!
وقتی که من زده شهر می بینم در آنجا warn't هیچ کس در طوفان ، بنابراین من هرگز شکار
بدون هیچ خیابان برگشت ، اما آن را خم مستقیما از طریق یکی اصلی و زمانی که من شروع به
به سمت خانه ما با هدف چشم من و تنظیم آن است.
بدون نور وجود دارد ، خانه تمام تاریک -- که من احساس عرض پوزش و ناامید ، من
نمی دانستم چرا.
اما در گذشته ، فقط به عنوان دریانوردی توسط ، فلش می آید نور در مری جین
پنجره! و قلب من تا ناگهانی دارای عقاید ، مانند به رکود و دوم همان خانه
و همه پشت سر من در تاریکی بود ، و
هرگز قبل از من بیشتر در این جهان است.
او بهترین دختر من همیشه مراجعه کنید ، و بسیاری از شن و ماسه بود.
دقیقه من به اندازه کافی دور بود در بالای شهر به دیدن من می تواند پریشان گیسو ، من به آغاز
نگاه تیز یک قایق به قرض ، و اولین بار رعد و برق به من نشان داد که یکی از
شد زنجیر نبود من آن را ربوده و پس راندند.
این قایق رانی بود ، و warn't با چیزی جز یک طناب محکم شده است.
پریشان گیسو فاصله بزرگ خیلی تند بود ، به دور خارج وجود دارد در وسط
رودخانه ، اما من هیچ زمان از دست دادن نیست ، و من قایق را در تاریخ و زمان آخرین زده به طوری مانده بود و من
که تنها گذاشته پایین به ضربه و بریده بریده نفس کشیدن اگر من می تواند از آن فراهم شده است.
اما من نه. همانطور که من سوار فنر من خوانده :
"با شما ، جیم و مجموعه شل او!
افتخار به نیکی ، ما از آنها بسته!
جیم روشن ، و بود که برای من با هر دو گسترش سلاح او بود پر از شادی ؛
اما وقتی که من او را در رعد و برق دیدم قلب من در دهان من شلیک کرد و من رفتم
دریا به عقب و برای من فراموش کرده بود
قدیمی شاه لیر و drownded RAB همه در یک ، و آن را بیشتر می ترسم کبد و
چراغ های بیرون از من.
اما جیم من صید ، و قرار بود به من در آغوش و من را برکت دهد ، و به همین ترتیب ، او تا خوشحال بود
من بود و ما از شاه و دوک بسته شد ، اما من می گوید :
"نه در حال حاضر که آن را برای صبحانه ، آن را برای صبحانه!
برش شل و اجازه دهید اسلاید او! "
بنابراین در دو ثانیه دور ما رفت کشویی پایین رودخانه ، و آن را خیلی خوب به نظر می رسد
دوباره آزاد شود و همه توسط خود را در رودخانه های بزرگ ، و هیچ کس به ما زحمت.
من تا به حال در اطراف کمی جست و خیز و پرش به بالا و کرک پاشنه من چند بار -- من نمی تواند کمک
آن ، اما در مورد ترک سوم متوجه شدم صدا که من knowed توانا ، و برگزار شد
نفس من و گوش و منتظر و مطمئن
به اندازه کافی ، زمانی که فلش بعد از بیش از آب busted ، در اینجا آنها می آیند -- و فقط یک
تخمگذار به oars خود و ساخت وزوز کردن قایق خود را!
این پادشاه و دوک شد.
بنابراین من حق را به قطعه هست wilted پس از آن ، و تسلیم ، و آن را من می توانم
آیا به از گریه حفظ.
>
فصل ***. زمانی که آنها سوار پادشاه رفت و برای من ،
و توسط یقه من را تکان داد ، و می گوید : "Tryin' لغزش را به ما بدهد ، شما ، شما
توله سگ!
از شرکت ما خسته ، سلام "من می گوید :
"نه ، عظمت خود را ، ما warn't -- لطفا عظمت خود را ، نه!"
"سریع ، سپس ، و به ما می گویند نظر شما در چی بود ، یا من داخل خارج کرد' O لرزش
! "و" صادقانه ، من به شما همه چیز را بگویم فقط به عنوان
از آن اتفاق افتاد ، عظمت خود را.
مردی که تا به حال هولت از من بسیار خوب بود به من ، و گفت او یک پسر در مورد نگه داشته
به عنوان به عنوان بزرگ من است که فوت در سال گذشته ، و او با عرض پوزش به دیدن یک پسر بچه در چنین خطرناک
تعمیر و زمانی که آنها همه را شگفت زده کرد
با پیدا کردن طلا ، و عجله برای تابوت او اجازه می دهد تا از من و زمزمه ،
'پاشنه آن در حال حاضر ، و یا آنها خواهید شما ، آویزان مطمئن شوید!' و من روشن.
به نظر نمی رسد هیچ خوب برای ME به ماندن بگیرید -- من چیزی می تواند کار را انجام ندهید ، و من نمی خواستم به
اگر من دور می تواند به دار آویخته است.
بنابراین من متوقف هرگز در حال اجرا تا که من پیدا کردم قایق رانی ، و زمانی که من در اینجا به من گفت : جیم به
عجله ، یا آنها می خواهم من و گرفتن من هنوز آویزان ، و گفت من بود afeard شما و دوک
در حال حاضر زنده بود ، و من افتضاح است با عرض پوزش ،
و به همین ترتیب جیم بود و افتضاح است خوشحال بود زمانی که ما می بینیم به شما آینده ، شما ممکن است بخواهید جیم اگر من
بود. "
جیم گفت : پس از آن بود ، و پادشاه به او گفت خفه شو ، و گفت : "اوه ، بله ، این توانا
به احتمال زیاد! "و من را تکان داد تا دوباره ، و گفت او بازشناخت او می خواهم مرا drownd.
اما دوک می گوید :
"Leggo پسر ، شما ادم سفیه و احمق قدیمی! آیا شما انجام هر گونه مختلف؟
آیا شما پرس و جو در اطراف او زمانی که شما شل؟
من آن را به خاطر ندارد. "
بنابراین پادشاه اجازه رفتن از من ، و شروع به فحش دادن به آن شهر و همه در آن.
اما دوک می گوید :
"شما بهتر است خودتان نگاه سرزنش cussing خوب به من بدهید ، برای شما که
عنوان به آن بیشتر است.
شما hain't انجام چیزی که از همان آغاز بود که هر گونه احساس در آن ، به جز بیرون می آید تا
خنک و دارای گونه های برامده با که خوانده شده را علامت خیالی آبی - ARROW است.
این روشن بود -- آن را سمت راست پایین قلدر بود و آن چیزی است که ما را نجات داد بود.
اگر آن را برای آن they'da شده بود ، ما تا آنها را زندانی چمدان انگلیسی
می آیند -- و سپس -- محوطه ندامتگاه ، شما شرط می بندم!
اما که فوت و فن انجام گرفت 'EM به گورستان ، و طلا انجام می شود ما را بزرگتر هنوز
اگر احمق هیجان زده بود ، اجازه نمی دهد همه holts و ساخته شده که عجله ای برای دریافت مهربانی.
we'da نگاه در cravats ما به خواب
شب -- cravats موجه برای پوشیدن ، بیش از حد -- طولانی تر از ما می خواهم 'EM نیاز"
آنها هنوز یک دقیقه -- تفکر و پس از آن پادشاه می گوید ، نوع غایب فکر مانند :
"MF!
و ما محسوب *** آن را به سرقت برده! "ساخته شده است که مرا پیچ و تاب خوردن!
"بله ، می گوید :" دوک ، کودک آرام و سنجیده و تبادل نظر "ما انجام داد."
پس از حدود نصف یک دقیقه پادشاه drawls :
"اقلا ، من." دوک می گوید ، به همان شیوه :
"بر خلاف انتظار ، من."
نوع شاه ruffles ، و می گوید : "Looky اینجا ، Bilgewater ، what'r شما
؟ 'referrin به" دوک می گوید ، بسیار سرزنده و بشاش
"هنگامی که آن را که می آید ، شاید شما اجازه دهید از من بپرسید ، چه چیزی شما را به مراجعه؟"
! Shucks می گوید : "شاه ، بسیار طعنه آمیز است ؛" اما من نمی دانم -- شاید شما در خواب ،
و نمی دانست چه بود. "
دوک موی تا حال حاضر ، و می گوید : "اوه ، اجازه دهید تا در این مزخرف نفرین شده ، آیا شما
مرا احمق سرزنش؟ آیا شما روی چیزی حساب کردن من می دانم که مخفی شدند که پول
در آن تابوت؟ "
"بله ، آقا! من می دانم شما می دانید ، دلیل این که شما آن را انجام داده
! خودتان "" دروغ اتمام حجت! "-- و دوک برای او رفت.
پادشاه آواز می خواند :
y'r دست را خاموش -- leggo گلو من -- از آن همه من! "
دوک می گوید :
"خب ، شما فقط خود ، برای اولین بار است که شما مخفی است که پول وجود دارد ، قصد به من بدهد
لغزش یکی از این روزها ، و دوباره و حفاری آن را ، و همه به آن را دارند
خودتان. "
"صبر کن ببازی گرفتن یک دقیقه ، دوک -- من به این سوال ، صادقانه و منصفانه پاسخ ، اگر شما
پول قرار داده وجود دارد ، آن را می گویند ، و من شما را b'lieve ، و گرفتن همه چیز
من گفتم. "
«شما رذل قدیمی ، من ، نه شما می دانید و من دیگر چنین نکردم.
، در حال حاضر وجود دارد! "" خب ، پس از آن ، من به شما b'lieve.
اما پاسخ من فقط مزاح گفتن این یکی بیشتر -- در حال حاضر دستگاه گوارش NOT دیوانه ، آیا شما آن را در
ذهن پول به قلاب و پنهان کردن آن؟ "دوک هیچ چیز برای کمی گفت هرگز
کمی و پس از آن او می گوید :
"خب ، من اهمیتی نمی دهند اگر من ، من آن را انجام نمی ، به هر حال.
اما شما نه تنها آن را در ذهن برای انجام این کار بود ، اما شما آن را انجام داده است. "
"من wisht من می میرند اگر من آن را انجام داده ، دوک ، و آن صادق است.
من نمی خواهد گفت : من warn't goin 'این کار را انجام ، چون من بود ، اما شما -- من معنی کسی --
رو در پیش رو 'O."
"اتمام حجت دروغ! شما آن را انجام داده است ، و شما رو برای شما انجام می شود
آن ، یا -- "پادشاه شروع به جوشیدن ، و سپس او gasps
از :
!! 'Nough -- من خود را به بالا" من بسیار خوشحالم به گوش او می گویند که ؛
من احساس خیلی بیشتر راحت تر از آنچه که من احساس قبل از.
بنابراین دوک در زمان دست خود را خاموش و می گوید :
"اگر شما همیشه آن را انکار دوباره من شما را غرق. این خوبی را برای شما به مجموعه ای وجود دارد و با صدا گریستن
مانند یک کودک -- برای شما ، fitten پس از روش شما عمل کرده ام.
من چنین شترمرغ قدیمی هرگز مایل به قورت دادن همه چیز را ببینید -- و من به شما اعتماد
تمام وقت ، مثل پدر خود من بود.
شما باید به شرمنده از خود به کنار بایستیم و شنیدن آن را در بسیاری از زین
*** فقیر ، و شما یک کلمه برای 'EM می گویند هرگز.
این کار باعث به من احساس مسخره فکر می کنم من نرم به اندازه کافی بر این باورند که rubbage.
فحش دادن به شما ، من هم اکنون می توانید ببینید که چرا شما آنقدر مشتاق را تشکیل می دهند deffisit بود -- به شما می خواستم
برای به دست آوردن پول من از چیز بی نظیر و یک چیز دیگر ، و
حرکت شبیه چمچه زنی! "
پادشاه می گوید ، ترسو ، و هنوز هم snuffling - :
"چرا ، دوک ، آن که گفت را تشکیل می دهند deffisit ، آن را به من warn't."
"خشک شدن!
من نمی خواهم از نه بیشتر از شما به گوش! "می گوید دوک.
و در حال حاضر می بینید آنچه شما آن را کردم. آنها تمام پول خود را دارید ، و
تمام OURN اما شکل یا دو علاوه بر.
G'long به رختخواب ، و نمی کنید من هیچ deffersits بیشتر deffersit ، طولانی زندگی می کنید! "
بنابراین شاه مخفیانه به کلبه سرخ پوستان و در زمان به بطری خود را برای راحتی و قبل از
مدت دوک پنجه بطری HIS ؛ و به همین ترتیب در حدود نصف ساعت آنها به عنوان ضخامت
دزد دوباره ، و تنگ تر کردم
lovinger آنها رفت و خروپف در آغوش یکدیگر.
آنها هر دو قدرتمند دلپذیر است ، اما من متوجه پادشاه دلپذیر را انجام می کنید به اندازه کافی
فراموش نکنید که برای به یاد داشته باشید تا در مورد مخفی کردن کیسه پول به دوباره را انکار کند.
ساخته شده است که من احساس آسان و راضی است.
البته زمانی که آنها را به خروپف ما تا به حال وراجی کردن طولانی و من به همه چیز جیم گفت.
>
فصل XXXI. ما دوباره dasn't توقف در هر شهر برای روز
و روز نگه داشته و درست در امتداد پایین رودخانه. ما پایین جنوب در آب و هوای گرم در حال حاضر ،
و راه طولانی توانا و از خانه.
ما شروع به آمدن به درختان با خزه اسپانیایی بر روی آنها ، حلق آویز کردن از اندامها مانند
بلند ، ریش خاکستری. این اولین من تا کنون شاهد آن در حال رشد بود ، و از
از آن ساخته شده جنگل نگاه موقر و ملال انگیز.
بنابراین در حال حاضر تقلب محسوب آنها را از خطر بود ، و آنها شروع به کار روستاها
دوباره.
اول آنها انجام یک سخنرانی در اعتدال ، اما آنها به اندازه کافی برای هر دوی آنها را ندارد
برای دریافت بر روی مست.
سپس در یک روستای دیگر در آنها شروع به رقص ، مدرسه ، اما آنها هیچ نمی دانم
تر به رقص از کانگورو می کند ؛ بنابراین اولین سوار اسب چموش شدن آنها به طور کلی
عمومی شروع به پریدن کرد و pranced آنها به خارج از شهر.
بار دیگر هم آنها سعی در yellocution ، اما آنها نتوانستند yellocute طولانی نیست
تا مخاطب به بالا و به آنها cussing جامد خوب به من بدهید ، و آنها را جست و خیز از.
آنها پنجه missionarying و مسحور و doctoring ، و گفتن
بخت و اقبال ، و کمی از همه چیز ، اما آنها نمی توانند به نظر می رسد هیچ شانس به.
بنابراین در گذشته آنها فقط در مورد مرده را شکست ، و گذاشته در اطراف قایق را به عنوان او شناور
همراه ، فکر کردن و فکر کردن ، و گفت : هرگز هیچ چیز ، در نیمه روز در
زمان ، و آبی بسیار ناراحت کننده و ناامید.
و در آنها در زمان یک تغییر و شروع به وضع سر خود را با هم در کلبه سرخ پوستان و
صحبت کم و محرمانه دو یا سه ساعت در یک زمان.
جیم و من ناراحت شدم.
ما نگاه از آن خوشم نمی آید. ما مورد قضاوت قرار آنها در حال بررسی نوعی از
دو بهم زنی بدتر از همیشه.
ما به آن تبدیل شده و بیش از بیش ، و در آخرین ساخته شده ذهن ما آنها که قرار بود برای شکستن
به خانه کسی یا ذخیره ، و یا به کسب و کار پول تقلبی بود ،
یا چیزی.
بنابراین پس از ما خیلی ترسیده بود ، ساخته شده و یک توافقنامه ای که ما هیچ چیزی ندارد
در جهان با چنین اقداماتی ، و اگر ما تا کنون دست کم نشان می دهد ما را به
آنها لرزش سرد و روشن و آنها را در پشت سر.
خوب ، در اوایل یک روز صبح ما قایق در یک مکان امن و خوب است ، حدود دو مایل زیر مخفی
کمی از روستا نخ نما به نام Pikesville ، و پادشاه او را به ساحل رفت و
گفت : همه ما را به ماندن و پنهان می کردند در حالی که او بالا رفت
به شهر و قال در اطراف اگر کسی باد کردم چیز بی نظیر سلطنتی بود
هنوز وجود ندارد.
("خانه به غارت ، منظور شما ، می گوید :" من به خودم "و هنگامی که شما از طریق سرقت
آن شما دوباره اینجا و تعجب آنچه که من و جیم و قایق تبدیل شده -- و
شما باید به آن را در تعجب به کار می رود. ")
و او گفت : اگر او warn't ظهر دوک و من می دانیم که از آن همه حق ،
و ما برای آمدن همراه. بنابراین ما ماند که در آن ما بود.
دوک او را مضطرب و عرق در اطراف ، و در راه توانا و ترش.
او ما را برای همه چیز scolded ، و ما نمی تواند به نظر می رسد به انجام هیچ چیز به حق ، او در بر داشت
گسل با هر چیز کوچک.
چیزی دم ، مطمئن است. من خوب بود و خوشحالم که ظهر آمد و هیچ
پادشاه ما می تواند یک تغییر را داشته باشد ، به هر حال -- و شاید یک شانس برای تغییر در بالای آن.
بنابراین من و دوک بالا رفت و به روستا ، و در اطراف وجود دارد برای شاه شکار و
و ما او را در اتاق پشت سگ منشی کمی کم ، بسیار تنگ در بر داشت ، و به مقدار زیادی
کفش راحتی او را bullyragging ورزشی ، و
او cussing و تهدید با تمام ممکن است خود ، و آنقدر تنگ که او نمی تواند راه برود ، و
چیزی می تواند آنها را انجام دهد.
دوک او شروع به او را برای احمق های قدیمی سوء استفاده ، و پادشاه به پشت بی احترامی صحبت کردن را آغاز کرده ، و
دقیقه آنها نسبتا در آن بود من روشن و صخره را به لرزه در آورد از پاهای عقبی من ،
و چرخید پایین جاده رودخانه مانند گوزن ،
برای من شانس ما را ببینید و من ساخته شده ذهن من است که این امر می تواند از یک روز طولانی قبل از آنها
تا کنون من و جیم دوباره مراجعه کنید. من پایین وجود دارد همه از نفس اما
با شادی بارگذاری می شود ، و خوانده :
"تنظیم شل او ، جیم! ما همه در حال حاضر! "اما warn't پاسخ وجود دارد ، و هیچ کس هم می آیند
خارج از خیمه. جیم بود رفته!
فریاد -- و پس از آن دیگر -- و پس از آن یکی دیگر را راه اندازی کنم و این روش را اجرا کنید و
در جنگل ، سیاه و screeching ، اما بدون استفاده warn't -- قدیمی جیم از دست داده بودند.
سپس من مجموعه ای پایین و گریه ، من می تواند از آن کمک کند.
اما من نمی توانستم مجموعه همچنان بلند.
خیلی زود من را در جاده ها رفت ، تلاش فکر می کنم آنچه که من را بهتر انجام ، و من در سراسر اجرا
یک پسر بچه در راه رفتن ، و از او خواست اگر او می خواهم یک سیاه پوست عجیب و غریب لباس پوشیدن چنین و چنان دیده می شود ، و او
می گوید :
"بله." "محل اختفای؟ می گوید :" I.
«مرگ به جای سیلاس فلپس" ، دو مایل در زیر به اینجا.
کاکاسیاه He'sa فراری ، و آنها او را کردم.
شما به دنبال او؟ "" شما شرط می بندم من نیست!
من در سراسر او در جنگل اجرا حدود یک یا دو ساعت قبل ، و او گفت : اگر من hollered او می خواهم
قطع کبد من -- و به من گفت به وضع و بماند که در آن من بود و من آن را انجام داده.
وجود دارد از زمان بوده است. afeard به بیرون می آیند ".
"خوب ،" او می گوید ، "شما نیاز دارید می شود afeard نه بیشتر ، becuz به آنها که او.
او اجرا f'm پایین جنوب ، som'ers. "" اتمام حجت کار خوب آنها به موجب شد که او. "
"خوب ، من روی چیزی حساب کردن!
دو hunderd دلار پاداش به او وجود دارد. مانند برداشتن پول out'n جاده ها است. "
"بله ، آن است -- و من نمی توانم آن را به حال اگر من به اندازه کافی بزرگ شده است می خواهم ، من او FIRST را ببینید.
که او را میخ؟ "
یک غریبه -- -- "این یک همکار قدیمی بود و او فروخت شانس خود را در او برای چهل
دلار becuz او رو به رودخانه و نمی توانید صبر کنید.
فکر می کنم 'O که ، در حال حاضر!
شما شرط می بندم من می خواهم صبر کنید ، اگر آن را هفت سال بود. "" که به من ، هر بار می گوید : "I.
"اما شاید شانس خود را به ارزش بیش از آن نیست ، اگر او شما فروش آن تا ارزان است.
شاید چیزی وجود دارد در مورد آن راست است. "
اما ، هر چند -- مستقیما به عنوان یک رشته است. اعلانی که بدست مردم میدهند خودم می بینم.
این می گوید همه چیز در مورد او ، به یک نقطه -- رنگ او را مانند یک تصویر ، و می گوید
مزرعه او frum ، زیر NewrLEANS. بدون sirree - باب ، آنها تقلا بدون مشکل نمی باشد.
این حدس و گمان ، شما شرط می بندم.
بگو ، gimme tobacker بادندان خرد وپاره کردن ، نویسنده نیست؟ "من نمی مجبور بود هیچ ، تا او را ترک.
من به قایق رفت ، و در خیمه مجموعه را به فکر می کنم.
اما من نمی توانستم به هیچ چیز.
من فکر کردم تا من به تن زخم سر من ، اما من می توانم هیچ راهی برای خروج از مشکل را ببینید.
پس از تمام این سفر طولانی ، و بعد از همه می خواهم برای آنها الواط انجام می شود ، در اینجا بود
همه می آیند به هیچ چیز ، همه چیز تمام busted به بالا و از بین برد ، زیرا آنها می توانند داشته
قلب به خدمت جیم چنین ترفند را به عنوان آن ،
و او را برده دوباره همه عمر خود را ، و در میان غریبه ها ، بیش از حد ، برای چهل کثیف
دلار است.
هنگامی که من به خودم گفتم و این امر می تواند هزار بار بهتر برای جیم برده می شود
در خانه که در آن خانواده اش بود ، تا زمانی که او می خواهم به یک برده ، و بنابراین من بهتر است
با نوشتن نامه ای به تام سایر و به او بگویید که به خانم واتسون که در آن او است.
اما من به زودی تا دادن ، آن مفهوم را برای دو چیز است : او می خواهم دیوانه و ابراز تنفر در او
رذالت و ungratefulness برای ترک کردن او ، و بنابراین او می خواهم او را راست پایین فروش
رودخانه دوباره ، و اگر او نبود ،
همه به طور طبیعی بیزار کاکاسیاه ناسپاس است ، و آنها می خواهم که جیم احساس می
زمان ، و بنابراین او می خواهم احساس بد خلق و خوار.
و سپس از من فکر می کنم!
این همه در اطراف است که فین Huck کاکاسیاه برای آزادی او کمک کرد ، و اگر
من شد که تا کنون کسی از آن شهر را دوباره مراجعه کنید من می خواهم آماده برای دریافت کردن و لیسیدن او
چکمه برای شرم.
این تنها راه : یک شخص ، یک چیز کم پایین است ، و سپس او نمی خواهید برای را
عواقب ناشی از آن. فکر می کند تا زمانی که او می تواند آن را پنهان کردن ، نمی باشد.
رسوایی.
این ثابت من بود دقیقا. هر چه بیشتر من را در مورد این بیشتر من مطالعه
وجدان به آسیاب من رفت ، و ستمکار و پایین پایین و اذیت کننده من
به احساس.
و در گذشته ، زمانی که آن را به من ضربه همه ناگهانی که در اینجا از طرف ساده از پراویدنس
صورتم سیلی من در صورت و اجازه دادن به شرارت من می دانم که من در حال تماشا بود تمام
زمان از وجود دارد در آسمان ، در حالی که من بود
سرقت کاکاسیاه یک زن بیچاره بود که تا کنون انجام داده است هیچ آسیبی به من ، و در حال حاضر بود
نشان دادن من وجود دارد که همیشه در مواظب ، و رفتن به اجازه می دهد بدون چنین نیست
کردم و بعد زدم زیر گریه بدبختی تنها تا خز و
نه بیشتر ، من بیشتر در آهنگ های من کاهش یافته است من تا ترس بود.
خب ، من سعی کردم بهترین ها می تواند به من مهربانتر نرم کردن آن را به نحوی برای خودم گفت من
brung تا ستمکار ، و به همین ترتیب من warn't بسیار سرزنش ، اما در داخل چیزی از من
نگه داشته و گفت : "یکشنبه مدرسه وجود دارد ،
شما می توانید به آن رفته و اگر you'da انجام آن they'da شما وجود دارد آموخته است که مردم
که این عمل به عنوان من اقدام را در مورد آن کاکاسیاه می رود به آتش ابدی. "
من از سرما لرزیدن.
و من در مورد ساخته شده ذهن من دعا کنید ، و ببینید اگر من نمی توانستم سعی کنید به ترک بودن
نوع پسر من بود و بهتر باشد. بنابراین من kneeled پایین.
اما کلمات نمی آمد.
چرا آنها نمی؟ هیچ warn't را امتحان کنید و پنهان کردن آن را از استفاده از
او. و نه از من ، نه.
من knowed خیلی خوب به همین دلیل آنها نمی خواهند آمد.
بخاطر آن بود warn't قلب من درست بود چون من warn't مربع ؛ بخاطر آن بود
من بازی دو برابر است.
من بود اجازه داد تا گناه ، اما دور در داخل از من بود برگزاری به
بزرگترین آنها از همه.
من در تلاش بود را به دهان من می گویند من درست و چیزی تمیز انجام دهید ، و
بروید و نوشتن برای مالک آن کاکاسیاه و بگویید که در آن او بود ، اما در عمق در من من
knowed آن دروغ بود ، و او آن را knowed.
شما می توانید یک دروغ دعا کنید -- که من پیدا کردم که. بنابراین من پر از مشکل بود ، من می توانم
باشد ، و نمی دانستند چه باید بکنید.
در گذشته من تا به حال یک ایده و من می گوید ، من بروید و نوشتن نامه -- و سپس ببینید که اگر من می توانم
دعا کنید.
چرا ، آن شگفت آور ، راه من به عنوان نور به عنوان یک پر احساس راست راست خاموش و
مشکلات من ، همه رفته است. بنابراین من یک تکه از کاغذ و مداد ، تمام
خوشحال و هیجان زده ، و پایین و نوشت :
خانم واتسون ، کاکاسیاه فراری خود را جیم است در اینجا دو مایل پایین تر Pikesville ، و
آقای فلپس به او کردم و او او را
برای پاداش اگر شما ارسال.
HUCK فین. من احساس خوب و تمیز گناه شسته
اولین بار من بود همیشه در زندگی ام احساس ، و من knowed من در حال حاضر می تواند دعا.
اما من آن را انجام دهد نه راست خاموش است ، اما گذاشته کاغذ و تنظیم وجود دارد فکر --
فکر چقدر خوب بود این اتفاق افتاد تا ، و چگونه در نزدیکی من آمده که از دست رفته و
رفتن به جهنم است.
رفت و در تفکر.
و به تفکر در طول سفر ما را در پایین رودخانه ، و من می بینم جیم قبل از من تمام
زمان : در روز و در شب هم ، گاهی اوقات مهتاب ، گاهی طوفان و
ما شناور همراه ، صحبت کردن و آواز خواندن و خندیدن است.
اما به نوعی من نمی تواند به نظر می رسد برای حمله به هیچ مکان برای من سخت علیه او است ، اما تنها
نوع دیگر.
من می خواهم او را ایستاده دیده بان من در بالای his'n ، 'جا از تماس من ، بنابراین من می تواند برود
در خواب است ؛ و او را ببینید که چگونه خوشحال بود وقتی که من دوباره از مه و زمانی که من
آمدن به او دوباره در باتلاق ، تا آنجا
که دشمنی بود و بار از جمله ، مانند ؛ و همیشه به من عسل ، و حیوان خانگی من
و همه چیز او می تواند برای من فکر می کنم ، و چقدر خوب او همیشه و در تاریخ و زمان آخرین من
هم من او را نجات داد با گفتن را لرزاند
مردان ما تا به حال کوچک آبله سوار ، و او تا سپاسگزار بود ، و گفت من بهترین دوست بود
جیم قدیم تا به حال در جهان بود ، و تنها او رو در حال حاضر و پس از آن من به اتفاق افتاد
نگاهی به اطراف ، و به آن رساله مراجعه کنید.
این یک مکان نزدیک شد. من آن را در زمان ، و آن را در دست من برگزار شد.
من لرزش ، چون من می خواهم برای تصمیم گیری ، برای همیشه ، در میان دو چیز است ، و من
knowed آن.
من به مطالعه یک دقیقه ، مرتب کردن بر اساس نگه داشتن نفس من ، و سپس می گوید به خودم :
"بسیار خوب ، پس از آن ، من به جهنم GO" -- و پاره آن را.
این افکار مهیب و کلمات افتضاح بود ، اما آنها گفته شد.
و من به آنها اجازه اقامت گفت ، و در مورد اصلاح بیشتر هرگز فکر.
من که کل آن را از سر من راندند و گفت من را شرارت دوباره ،
بود که در خط من ، که brung به آن ، و warn't دیگر.
و برای شروع من رفتن به محل کار و خارج کردن سرقت جیم دوباره برده داری و اگر من
فکر می کنم تا هر چیزی بدتر ، من آن ، انجام بیش از حد ، زیرا تا زمانی که من در و
برای خوب ، من نیز ممکن است به کل گراز.
سپس من به فکر بر سر اینکه چگونه در آن تعیین می کنند ، و تبدیل بیش از برخی از بسیاری از قابل توجه
راه در ذهن من و در ثابت کردن یک برنامه است که من مناسب است.
بنابراین پس از من در زمان یاطاقان ¬ های جزیره چوبی بود که در پایین رودخانه یک قطعه ، و
به محض آن نسبتا تاریک بود من با قایق من رخنه کرد و رفت برای آن ، و آن را مخفی می کردند
و وجود دارد و سپس تبدیل شوید.
من خواب شب را از طریق ، و قبل از آن نور بود ، و صبحانه ام را به حال ،
قرار داده و در لباس فروشگاه من گره خورده است ، و برخی از دیگران و یک چیز دیگر را در
بسته نرم افزاری ، و در زمان قایق رانی و پاک برای ساحل.
در من فرود آمد زیر که در آن من را مورد قضاوت قرار محل فلپس بود و بسته نرم افزاری من در جنگل مخفی شدند ، و
سپس پر کردن قایق رانی با آب ، و سنگ را به او لود شده و غرق او را جایی که من
می تواند او را دوباره از او خواستم ،
حدود یک چهارم از یک مایل زیر ماشین اره کشی بخار آب کمی که در بانک.
سپس من زده تا جاده ها ، و زمانی که من را به تصویب رساند آسیاب می بینم نشانه ای بر روی آن ،
"کارخانه چوب بری والوارسازی فلپس" و هنگامی که من به خانه مزرعه ، دو یا سه صد متری می آیند
بیشتر همراه من حفظ چشم من پوست کنده شده است ، اما
هیچ کس در اطراف را نمی بیند ، هر چند که نور روز خوب بود.
اما من مهم نیست ، چون من نمی خواستم برای دیدن هیچ کس فقط رتبهدهی نشده است -- من فقط می خواستم برای بدست آوردن
غیر روحانی از زمین است.
با توجه به طرح من ، من که قرار بود به نوبه خود از روستا ، از پایین نیست.
بنابراین من فقط از یک نگاه ، و همراه راندند ، مستقیما برای شهر است.
خب ، مرد اول من می بینم وقتی که بلند شدم دوک وجود داشت.
او چسبیده تا لایحه ای برای چیز بی نظیر رویال -- سه شب عملکرد -- مانند
آن زمان دیگر است.
آنها تا به حال گونه ، آنها را به تقلب! من راست بر روی او بود قبل از اینکه بتوانم شانه خالی کردن از.
او نگاه شگفت زده شده بودم ، و می گوید : "Hel - LO!
Where'd شما آمده؟ "
سپس او می گوید ، خوشحال و مشتاق نوع ، "از کجا قایق -- او را در خوب کردم
؟ جای "من می گوید :
"چرا که تنها چیزی است که من قرار بود به لطف خود را بپرسید."
سپس او تا شاد به نظر نمی آید و می گوید : "چه ایده خود را برای پرسش از من بود" او
می گوید.
"خب ،" من می گوید : "زمانی که من پادشاه در آن اخلاق پست دیروز من به خودم می گوید ، ما
می توانید او را برای ساعت ها به خانه ، تا soberer او ، پس من loafing در اطراف شهر به رفت
را در آن زمان قرار داده و صبر کنید.
یک مرد و به من پیشنهاد ده سنت برای کمک به یک قایق در طول رودخانه بکشد او و بازگشت به
واکشی یک گوسفند ، و به همین ترتیب من رفتم همراه ، اما هنگامی که ما کشیدن او را به قایق ، و
مرد سمت چپ من هولت از طناب و رفت
پشت او را به او پرتاب همراه ، او برای من بسیار قوی بود و شل و اجرا *** و
ما پس از او.
ما هیچ سگ نیست ، و بنابراین ما به حال او را در سراسر کشور تا ما تعقیب
خسته او را. ما تا تیره او را هرگز و پس از آن ما ذهن
او بیش از ، و من را برای قایق آغاز شده است.
وقتی که من وجود دارد و ببینید از دست داده بودند ، من به خودم می گوید ، "آنها دردسر درست می کردم
و مجبور به ترک ؛ ایم و آنها در زمان کاکاسیاه من ، که تنها کاکاسیاه من
در جهان است ، و در حال حاضر من در عجیب و غریب هستم
کشور ، و هیچ مال نه بیشتر ، و نه هیچ چیز و هیچ راهی برای زندگی من نیست ؛ '
بنابراین من مجموعه ای پایین و گریه. من در جنگل خواب تمام شب.
اما آنچه از قایق تبدیل انجام داد ، پس از آن -- و جیم -- فقرا جیم
"را مورد انتقاد اگر من می دانم -- که شده است ، چه چیزی از قایق تبدیل شده است.
آن احمق های قدیمی تجارت ساخته شده بود و چهل دلار ، و هنگامی که ما او را در بر داشت
سگ منشی کفش راحتی نیم دلار با او همسان بود و هر صد اما
آنچه که او می خواهم برای ویسکی به سر برد و وقتی که بلند شدم
او را به خانه در اواخر شب گذشته و قایق رفته ، گفت : ، 'که حقه باز کمی تا
قایق ما را به سرقت برده و ما را به لرزه در آورد و اجرا را در پایین رودخانه. "
"من می کاکاسیاه من لرزش نیست ، من -- تنها کاکاسیاه من در دنیا را داشت ، و
تنها اموال است. "" ما که هرگز فکر نمی کردم.
حقیقت این است که من روی چیزی حساب کردن ما می خواهم آمد به نظر او کاکاسیاه با ما ، بله ، ما او را در نظر بگیرند تا --
خوبی می داند ما به حال مشکل به اندازه کافی برای او.
بنابراین ، هنگامی که ما می بینیم قایق رفته بود و ما مسطح شکست ، warn't هر چیزی برای آن وجود دارد
اما سعی کنید چیز بی نظیر سلطنتی یکی دیگر از لرزش.
و من pegged همراه از زمان ، شاخ به عنوان یک پودر خشک است.
کجا که ده سنت؟ هدیه دادن آن. "
من پول قابل توجهی داشتند ، بنابراین من به او ده سنت ، اما التماس او را به صرف آن برای
چیزی برای خوردن ، از من و برخی را ، به دلیل آن همه پول من تا به حال بود ، و من تا به حال
چیزی برای خوردن از دیروز.
او هیچ چیز گفت : هرگز. دقیقه بعد او را به whirls بر من و می گوید :
"آیا شما روی چیزی حساب کردن که کاکاسیاه را بر ما ضربه؟
ما می خواهم پوست او اگر او انجام داده است که! "
"چگونه می تواند به او ضربه؟ Hain't او را خاموش؟ "
"نه! آن احمق های قدیمی به او فروخته می شوند ، و هرگز تقسیم
با من ، و پول رفته است. "
"به او فروخته خواهد شد؟" من می گوید ، و شروع به گریه و "به همین دلیل ، او
کاکاسیاه و پول من بود. کجاست او -- من می خواهم کاکاسیاه من "است.
"خوب ، شما می توانید کاکاسیاه شما نیست ، که همه -- به طوری خشک blubbering.
Looky -- آیا شما فکر می کنم شما می خواهم سرمایه گذاری به روی ما ضربه؟
سرزنش اگر من فکر می کنم من می خواهم به شما اعتماد کرد.
چرا ، اگر شما به ما ضربه -- "او متوقف شد ، اما من هرگز نگاه دوک را ببینید
بنابراین زشت از چشمان او قبل از. من در گریه ی این دختربچه ، رفت ، و می گوید :
"من نمی خواهم به هیچ کس ضربه ؛ و من هم هیچ ضربه ، بهیچ وجه ندارند.
من به نوبه خود و پیدا کردن کاکاسیاه من. "
او نگاه مهربانتر زحمت ، و در آنجا با صورتحساب خود را در بازوی خود را تکان و لرزش بال ایستاده بود ،
فکر کردن ، و چین و چروک پیشانی او است. در گذشته به او می گوید : :
"من به شما چیزی بگویم.
ما به سه روز. اگر شما خواهید قول شما نمی ضربه خواهد و نمی خواهد
اجازه ضربه کاکاسیاه ، من شما را که در آن به او بگویید. "
بنابراین من وعده داده ، و او می گوید :
"یک کشاورز به نام سیلاس PH --" و سپس او را متوقف.
ببینید ، او شروع به من حقیقت را بگویید ، اما زمانی که به این ترتیب ، او را متوقف و شروع به
مطالعه و دوباره فکر کنید ، من بازشناخت او تغییر ذهن خود است.
و به این ترتیب او بود.
او به من اعتماد ندارند ، او می خواست مطمئن شوید که داشتن از راه کل
سه روز. بنابراین خیلی زود او می گوید :
"مرد که او را خریده است به نام ابرام فاستر -- ابرام G.
فاستر -- و او زندگی می کند مایل چهل در کشور ، در جاده ها به لافایت ".
"کلیه حقوق این" من می گوید : "من می توانم آن را در سه روز راه رفتن.
و من این بعد از ظهر بسیار است. "
"نه شما معتاد ، شما هم اکنون می خواهید شروع می شوند و شما را از دست دادن هر زمان در مورد آن نیست ، نه ، نه
هر gabbling راه.
فقط یک زبان را تنگ در سر شما و نگه داشتن حرکت حق همراه ، و سپس شما را نمی خواهد
را به دردسر با آمریکا ، D' نامه آشنا شدید؟ "است که منظور من می خواستم بود ، که بود
یکی از من برای بازی.
من می خواستم به سمت چپ به کار برنامه های. بنابراین روشن کردن ، "او می گوید :" و شما می توانید بگویید
آقای فاستر هر آنچه شما می خواهید به.
شاید شما می توانید او را را به این باور که جیم کاکاسیاه خود را دریافت کنید -- برخی از احمقها کار با آنها نیاز نیست
اسناد -- اقلا شنیده ام چنین پایین جنوبی در اینجا وجود دارد.
و هنگامی که شما به او اعلانی که بدست مردم میدهند و پاداش ساختگی بگویید ، شاید او فکر می کنید
هنگامی که شما به او توضیح دهند چه اندیشه ای بود برای گرفتن 'EM.
برو مدت در حال حاضر ، و او را به شما می خواهید بگویید ، اما ذهن شما فک خود کار نمی کند
هر یک از اینجا و آنجا "بنابراین من سمت چپ ، و برای این کشور به عقب زده است.
آیا نگاه این اطراف نیست ، اما من کودک احساس می کردم که او به من تماشای.
اما من knowed من می توانم او را تایر در آن است.
من راست خارج در کشور به اندازه یک مایل رفت و قبل از من متوقف شد و پس از آن دو برابر
از طریق جنگل به سوی "فلپس.
من بازشناخت من بهتر است در طرح من از همان ابتدا بدون فریب دهد در اطراف ،
چون من می خواستم برای متوقف کردن دهان جیم تا این همنوعان دور می توانند دریافت کنید.
من هیچ مشکلی با نوع خود می خواهید.
من همه من از آنها می خواستند دیده می شود ، و می خواست که به طور کامل از آنها بسته است.
>
فصل XXXII.
زمانی که من آن همه هنوز و یکشنبه مانند ، و گرم و منور از نور افتاب ،
دست به میدان رفته بود و آنها را نوع از dronings ضعف اشکالات وجود دارد و
مگس ها در هوا که می سازد به نظر می رسد تا
دلتنگ وا فسرده و مانند همه مرده و رفته است ، و اگر از طرفداران نسیم همراه و
quivers برگ آن را می سازد شما احساس پر ولع ، به دلیل این که شما احساس می کنید آن را دوست دارم
زمزمه ارواح -- ارواح شده است
مرده تا کنون بسیاری از سالها -- و شما همیشه فکر می کنم آنها در حال صحبت کردن در مورد شما.
به عنوان یک چیز کلی آن را می سازد بدن او مرده بود ، بیش از حد ، و با آن انجام می شود.
"فلپس یکی از این مزارع پنبه کمی یک اسب بود ، و همه آنها نگاه
به طور یکسان.
راه آهن دور حصار حیاط دو هکتار ؛ سنگچین از سیاهههای مربوط ساخته شده با اره صاف شده و به پایان رسید در
مراحل ، مانند بشکه به طول های مختلف ، به صعود بیش از نرده ها ، و برای
زنان برای ایستادن روی زمانی که آنها در حال رفتن به
پرش روی یک اسب ، تکه های برخی از بیمار علف در حیاط بزرگ ، اما اغلب آن
لخت و صاف است ، شبیه یک کلاه قدیمی با چرت مالیده شود ؛ ورود خانه بزرگ دو
مردمی سفید -- hewed سیاهههای مربوط ، با
chinks با گل و یا ملات متوقف شد ، و این راه راه گل بوده است whitewashed برخی از
زمان و یا دیگری ، رفت و وارد شوید آشپزخانه ، با گسترده ای بزرگ ، پاساژ باز ولی مسقف پیوستن
آن را به خانه ؛ ورود خانه دود پشت
آشپزخانه ، سه کمی وارد شوید کاکاسیاه - کابین در یک طرف ردیف دومی دود خانه ؛
کلبه کوچک همه به خودی خود دور پایین در مقابل حصار پشت ، و برخی از outbuildings پایین
یک قطعه از طرف دیگر ، خاکستر و قیف و بزرگ
کتری صابون صفرا در کلبه کوچک ؛ نیمکت درب آشپزخانه ، با سطل از
آب و کدو ، سگ تازی در خواب وجود دارد در مقابل نور خورشید ، به hounds خواب گرد در مورد ؛
حدود سه درخت سایه دور خاموش در
گوشه ؛ برخی از بوته توت و بوته انگور فرنگی را در یک مکان توسط حصار ؛ خارج
از حصار باغ و پچ هندوانه ؛ سپس مزارع پنبه آغاز می شود ، و
پس از مزارع ، جنگل.
من در اطراف و clumb بیش از سنگچین پشت قیف خاکستر رفت ، آغاز شده و برای
آشپزخانه.
وقتی که بلند شدم راه کمی همهمه کم نور ندبه چرخ نخ ریسی در امتداد تا شنیده
و غرق شدن در امتداد پایین دوباره و پس از آن برای برخی من آرزو کردم من مرده بود knowed -- برای
که به lonesomest صدا در تمام جهان است.
رفتم سمت راست همراه ، تعمیر هر گونه طرح خاص ، اما فقط اعتماد به
پراویدنس کلمات مناسب برای قرار دادن در دهان من هنگامی که زمان می آیند ، برای من متوجه
که مشیت الهی همیشه قرار دادن کلمات مناسب را در دهان من اگر من آن را سمت چپ به تنهایی.
وقتی که من نیمه راه ، برای اولین بار یک سگ تازی و سپس یکی دیگر بلند شده و رفت و برای من ، و
البته من متوقف شد و آنها مواجه شدند ، و هنوز هم نگه داشته.
و چنین یکی دیگر از مجلس انس پر سر وصدا به عنوان آنها ساخته شده!
در یک چهارم از یک دقیقه نوع توپی از چرخ بود ، همانطور که شما ممکن است بگویند -- پره ساخته شده
از سگ -- دایره پانزده از آنها را در اطراف من بسته بندی شده ، با گردن خود را
و بینی به سمت من کشیده ،
پارس و زوزه و بیشتر در آینده ، شما می توانید به آنها قایقرانی مراجعه کنید بیش از نرده و
در اطراف گوشه از everywheres.
یک زن سیاه پوست می آیند پاره شدن از آشپزخانه با وردنه در دست او ،
آواز خواندن ، "دور شو شما میله! شما نقطه! sah دور شو! "و او برای اولین بار از ذهن و
سپس یکی دیگر از آنها یک کلیپ و آنها را فرستاد
زوزه ، و سپس بقیه به دنبال و در نیمه دوم بعد از آنها دوباره ،
wagging دم خود را در اطراف من ، و پیدا کردن دوستان با من است.
هیچ آسیبی در سگ تازی ، بهیچ وجه وجود ندارد.
و پشت زن می آید یک دختر سیاه پوست کوچک و دو پسر سیاه پوست کمی بدون
هر چیزی در اما دو - شرت کتانی ، و آنها آویزان بر روی لباس شب مادر خود را ، و peeped
از پشت او را به من ، خاضع ، روشی است که همیشه این کار را.
و در اینجا می آید زنی سفید پوست در حال اجرا را از خانه ، در حدود سال چهل و پنج یا پنجاه
قدیمی ، بدون کلاه ، و ریسندگی و چوب خود را در دست او ، و پشت سر او می آید کم کم به او
کودکان سفید ، عمل به همان شیوه *** کمی انجام شد.
او بیش از همه ، بنابراین او به سختی می تواند ایستادن به لبخند زدن بود -- و می گوید :
"آن را به شما ، در تاریخ و زمان آخرین -- T AIN'؟ "
من با "Yes'm" قبل از من فکر کردم.
او از من برداشت و در آغوش گرفته ، من محکم و پس از آن توسط هر دو دست گریبانگیر و تکان داد و
را تکان داد و اشک در چشمان او می آیند ، و اجرا در طول و او نمی تواند به نظر می رسد به آغوش
و تکان دادن به اندازه کافی نگه داشته و گفت ، "شما
به همان شکلی که او بسیار شبیه مادر خود را به عنوان من بازشناخت شما خواهد بود ، اما sakes قانون ، من نمی
برای مراقبت از آن ، من بسیار خوشحالم که می بینید! عزیزم ، عزیزم ، آن را ندارد به نظر می رسد مانند من می تواند غذا خوردن
شما تا!
کودکان ، پسر عموی خود را تام -- به او بگویید howdy ".
اما آنها ducked سر خود را ، و قرار دادن انگشتان دست خود را در دهان خود و مخفی شدند پشت
او.
بنابراین او در اجرا کنید : "Lize ، عجله کردن و او را یک صبحانه گرم
حق دور -- و یا عدم صبحانه خود شما بر روی قایق »؟
من گفت : من تا به حال آن را بر روی قایق.
بنابراین پس از او برای خانه شروع شده است ، منجر من توسط دست ، و برچسب زدن کودکان
بعد از آن.
هنگامی که ما به آنجا او به من مجموعه ای را در یک صندلی تک کف ، و مجموعه خودش پایین
مدفوع کم کمی در مقابل من ، برگزاری هر دو دست من ، و می گوید :
"حالا من می تواند یک نگاه خوبی در شما را داشته باشند ؛ و قوانین یک من ، من تشنه آن بسیاری از
و بسیاری از زمان ، همه این طولانی سال ، و آن را در گذشته می آیند!
ما منتظر شما یک زن و شوهر از روز و بیشتر.
چه kep -- قایق دریافت بزمین "" Yes'm -- او -- "
"آیا می گویند yes'm -- می گویند مسخره است.
Where'd او بزمین؟ "من به درستی نمی دانند چه می گویند ، چرا که
من نمی دانستم که آیا این قایق را می توان آمدن رودخانه یا پایین.
اما من به یک معامله خوب در غریزه و غریزه من گفت که آینده او خواهد بود -- از
پایین نسبت به اورلئان.
که به من کمک زیادی نکرده ، هر چند ، برای من نامهای از میله پایین است که نمی دانم
راه.
من می بینم من به ابداع یک نوار و یا فراموش کرده ام نام یکی ما رو بزمین بر -- یا --
حالا من زده ایده ، و ذهن آن را : "این warn't جرندنج -- که حفظ کند
ما را به عقب اما کمی.
ما یک سر سیلندر بلود. "" خوب بخشنده! کسی صدمه دیده است؟ "
"No'm. کشته شدن یک سیاه پوست است. "
"خوب ، آن را خوش شانس ؛ چون گاهی اوقات مردم صدمه دیده است.
دو سال پیش تاریخ و زمان آخرین کریسمس خود را عمو سیلاس از Newrleans در
کلاغ سیاه قدیمی Lally ، و او بلود از یک سر سیلندر و یک مرد را فلج.
و من فکر می کنم پس از آن از او درگذشت.
او باپتیست بود. عمو سیلاس شما خانواده در باتون knowed
روژ knowed که مردم خود را بسیار خوب است. بله ، من به یاد داشته باشید در حال حاضر ، او مرد.
ریاضت مجموعه ، و آنها تا به حال به او قطع است.
اما این کار را کرد او را نجات دهد. بله ، این ریاضت بود -- که در آن بود.
او رنگ آبی تبدیل بیش از همه ، و در این امید قیام شکوهمند درگذشت.
آنها می گویند او یک چشم به نگاه بود. دایی تان را هر روز به این شهر شده است
برای واکشی شما.
و او رفته دوباره more'n یک ساعت پیش او خواهید بود هر دقیقه در حال حاضر.
شما باید او را در جاده ها ملاقات کرد ، آیا شما -- مرد نسبتا پیر ، با یک -- "
"نه ، من هیچ کس ، عمه سالی نمی بینم.
قایق فقط در نور روز ، فرود آمد و من چمدان من در بارانداز ، قایق را ترک کرد و رفت
به دنبال به اطراف شهر و خارج یک قطعه را در این کشور ، برای قرار دادن در هم و گرفتن نیست
در اینجا بیش از حد به زودی ، و بنابراین من می آیند از راه پشت ".
"چه کسی می خواهم چمدان را به شما بدهد؟" "هیچ کس."
"چرا ، کودک ، آن خواهید بود به سرقت برده!
"جایی که من آن را مخفی می کردند من روی چیزی حساب کردن آن را ،" من می گوید.
How'd شما صبحانه خود را این قدر زود بر روی قایق؟ "
یخ مهربانتر نازک بود ، اما من می گوید :
"کاپیتان من ایستاده در اطراف ، و به من گفت من بهتر است چیزی برای خوردن
قبل از رفتم ساحل و بنابراین او به من در تگزاس به افسران ناهار در زمان ، و به من بدهید؟
همه من می خواستم. "
من مضطرب من می توانم خوب نیست گوش دادن.
من ذهن من را در کودکان در همه زمان ها ؛ من می خواستم آنها را به یک طرف و
آنها را کمی پمپ ، و پیدا کردن که من بود.
اما من می توانم بدون نشان می دهد خانم فلپس آن را حفظ و اجرا در تا.
خیلی زود او رگه لرز سرد در پایین پشت من ساخته شده ، چون او می گوید :
اما در اینجا ما در حال اجرا در این راه ، و شما hain't گفت : من یک کلمه در مورد SIS ، و نه
هر یک از آنها.
حالا من استراحت من کار می کند ، و شما شروع به yourn ، فقط من همه چیز را بگویید --
به من بگویید 'M هر یک از" همه چیز در مورد متر و چگونه آنها را ، و آنچه که آنها انجام ،
و آنچه آنها به شما گفته به من بگویید ؛ و هر کاری که شما می توانید از فکر می کنم ".
خوب ، من بودم تا بیخ و بن -- و از آن خوب است.
پراویدنس توسط من ایستادند تا به حال این خز همه حق است ، اما من در زمین سخت و تنگ بود
در حال حاضر. من آن warn'ta کمی استفاده به تلاش برای رفتن
جلوتر -- I'd به پرتاب کردن دست من.
بنابراین من به خودم می گوید ، در اینجا یکی دیگر از جایی که من به resk حقیقت است.
من دهانم را باز کردم برای شروع ، اما او مرا و من در پشت تخت hustled و
می گوید :
"او می آید! استیک سر خود را پایین پایین -- وجود دارد ، که به دنبال
انجام دهد ؛ شما می توانید در حال حاضر دیده نمی. آیا شما اجازه نمی دهید به شما اینجا.
من یک شوخی به او بازی کند.
کودکان ، آیا شما نمی گویند یک کلمه "من می بینم من در در حال حاضر ثابت است.
اما هیچ warn't برای نگرانی استفاده کنید. warn't چیزی برای انجام وجود دارد اما فقط نگه هنوز ، و سعی کنید
می شود و آماده است تا از زیر هنگام رعد و برق زده ایستاده است.
من تا به حال فقط یک نگاه اجمالی کمی از نجیب زاده های قدیمی هنگامی که او در می آیند و پس از آن تخت را مخفی می کردند
او. خانم فلپس او برای او میپرد و می گوید :
"او آمده است؟"
"نه ، می گوید :" شوهرش. "خوب بودن بخشنده!" او می گوید ، "آنچه در
warld می تواند از او تبدیل شده؟ "
"من نمی توانم تصور ، می گوید :" نجیب زاده کهن "و من باید بگویم من بسیار ناراحت کننده آن را می سازد
. ناآرام "!" مضطرب "او می گوید :" من آماده ام برای رفتن
پریشان!
او باید می آیند و شما او را در امتداد جاده ها از دست رفته.
من می دانم آن -- چیزی به من می گوید "چرا ، سالی ، من می توانم او را به همراه خانم نیست
جاده -- می دانید که ".
"آه ، عزیزم ، عزیزم ، چه خواهد شد SIS می گویند! او باید می آیند!
شما باید او را از دست رفته است. او -- "
"اوه ، پریشانی من هر more'n من در حال حاضر پریشان نیست.
من نمی دانم آنچه در جهان از آن بسازید.
من در پایان شوخ طبعی من هستم ، و برایم مهم نیست تصدیق 'T من سمت راست پایین می ترسم.
اما امید است که او می آیند وجود دارد ، برای او نمی تواند آمد و او را از دست من.
سالی ، آن را وحشتناک -- فقط وحشتناک -- چیزی به قایق اتفاق افتاده است ، مطمئن شوید "!
"چرا ، سیلاس! به دنبال ان -- تا جاده -- T العین که
کسی آینده؟ "
او در سر از رختخواب به پنجره فنر ، که به خانم فلپس شانس
او می خواست.
او پایین سریع در پای تخت stooped و کشش را به من بدهد ، و خارج من می آیند و
زمانی که او از پنجره وجود دارد تبدیل ، او ایستاده بود ، بشاش و خندان مثل
خانه در حال سوختن ، و من بسیار با حوصله و عرق در کنار ایستاده است.
نجیب زاده کهن خیره شد ، و می گوید : "چرا ، آن که"
"T آیا شما روی چیزی حساب کردن" است؟ "
"من hain't هیچ نظری ندارم. چه کسی است؟ "
"تام سایر" jings ، من بیشتر از طریق کف کاهش یافت!
اما warn't هیچ زمانی به مبادله چاقو وجود دارد ، پیر مرد به من دست برداشت و
را تکان داد ، و در دادن نگه داشته و تمام وقت زن چگونه رقص در اطراف و
خنده و گریه ، و سپس هر دو آنها بود
آتش خاموش سوال در مورد ضوابط و زمان اخذ رتبه علمی پژوهشی ، و مریم ، و بقیه از قبیله.
اما در صورتی که شاد بود ، آن را به آنچه که من هیچ چیز warn't ، برای آن را مانند متولد شدن بود
دوباره ، من خیلی خوشحالم که برای پیدا کردن که من بود.
خب ، آنها به من به مدت دو ساعت مسدود و در گذشته ، هنگامی که چانه من آنقدر خسته بود
می تواند به سختی نیست هیچ ، من به آنها گفته بود بیشتر در مورد خانواده ام -- منظور من
خانواده ساویر -- تر از همیشه به هر شش خانواده ساویر اتفاق افتاده.
و من همه چیز در مورد ما چگونه از سر سیلندر در دهان از سفید کننده بلود توضیح داد
رود ، و آن را به ما در زمان سه روز صورت گرفت به آن را تعمیر کنند.
که همه حق بود و کار می کرد درجه اول ، از آنجا که آنها نمی دانستند اما آنچه آن را
سه روز آن را برطرف. اگر I'da آن را به نام bolthead آن را
انجام می شود به همان اندازه خوب است.
حالا من احساس خیلی راحت همه پایین یک طرف ، و خیلی ناراحت کننده تمام
تا دیگر.
تام سایر بود آسان و راحت ، و آن را آسان و راحت در آنجا ماند تا توسط
و می شنوم سرفه کشتی بخار به همراه پایین رودخانه است.
سپس من به خودم می گوید ، s'pose تام سایر در آن قایق پایین می آید؟
و s'pose او در اینجا هر دقیقه مراحل ، و آواز می خواند نام من قبل از من می توانم او را پرتاب
چشمک ساکت؟
خوب ، من نمی تواند این گونه آن را داشته باشند ، آن را نمی خواهد در همه.
من باید تا جاده و در کمین کسی نشستن او را. بنابراین من به مردمی را که من محسوب خواهد گفت :
تا شهر و واکشی کردن چمدان من است.
نجیب زاده شد برای رفتن همراه با من ، اما من گفتم نه ، من می توانم اسب رانندگی
خودم ، و من druther او هیچ مشکلی در مورد من را ندارد.
>
فصل XXXIII. بنابراین من برای شهر در واگن آغاز شده ، و
زمانی که من در نیمه راه بود من شاهد یک واگن های آینده ، و مطمئن شوید به اندازه کافی تام سایر بود ، و من
ایستاد و منتظر تا او آمده است همراه است.
من می گوید : "حفظ" و آن را متوقف کرد در کنار ، و دهان خود را مانند یک تنه باز ، و
ماند به طوری ، و او دو یا سه بار مثل یک شخص رو که خشک بلعیده
گلو ، و سپس می گوید :
"من hain't تا کنون انجام می شود شما هیچ آسیبی. شما می دانید که.
چنین است ، پس ، آنچه شما می خواهید به دوباره و ha'nt ME برای؟ "
من می گوید :
"من hain't آمده -- من hain't رفته است." هنگامی که او شنیده ام صدای من به او righted
برخی ، اما او warn't کاملا راضی هنوز. او می گوید :
"آیا شما نمی بازی هیچ چیز بر من ، چون من بر شما نمی.
*** صادقانه در حال حاضر ، شما ain'ta شبح؟ "" *** صادقانه ، من نمی باشد ، "من می گوید.
"خوب -- I -- I -- خوب ، که باید آن را حل و فصل ، البته ؛ اما من به نحوی نمی تواند به نظر می رسد
درک آن هیچ راهی وجود ندارد. Looky اینجا ، warn't شما همیشه در به قتل رساندند
ALL "؟
"نه. من warn't تا کنون در تمام به قتل رساندند -- من آن را بازی کرد
بر روی آنها. شما در اینجا می آیند و احساس از من اگر شما
آیا باور من نیست. "
به همین دلیل او آن را انجام داده و آن را از او راضی و او این بود که خوشحالم به من دوباره در او نبود
دانید چه باید بکنید.
و او می خواست به دانستن همه چیز در مورد آن حق کردن ، به دلیل آن یک ماجراجویی بزرگ بود و
مرموز ، و ، پس او را به آن ضربه جایی که او زندگی می کردند.
اما من گفتم ، ترک آن را به تنهایی تا و و گفت : راننده خود را به صبر ، و ما را سوار
خاموش یک قطعه کوچک ، و من به او گفت نوع ثابت من در ، و آنچه او روی چیزی حساب کردن
ما بهتر انجام دهید؟
او گفت ، اجازه بدهید او را تنها یک دقیقه ، و او را مزاحم نشوید.
به همین دلیل او فکر کردم و فکر ، و خیلی زود او می گوید :
"این همه راست و من آن را کردم.
نگاهی تنه من در واگن خود را ، و اجازه دهید در your'n آن ، و شما را به عقب بازگردیم و احمق
همراه کند ، تا به عنوان به خانه در مورد زمانی که شما باید دریافت کنید و من به سمت برو
شهر قطعه و یک شروع تازه ، و
یک چهارم یا نیم ساعت بعد از شما وجود دارد و شما باید اجازه دهید در بدانند من در
است : اول : "من می گوید :
"همه حق است ، اما یک دقیقه صبر کنید.
یک چیز دیگر وجود دارد -- چیزی که هیچ کس را نمی دانم اما من.
و این ، کاکاسیاه there'sa اینجا است که من سعی به سرقت برده داری ، و
نام جیم -- جیم قدیمی خانم واتسون "
او می گوید : "چه!
چرا جیم -- "او ایستاد و به مطالعه رفت.
من می گوید :
"من می دانم آنچه شما می گویم. شما معتقدند که این کار کثیف ، کم پایین کسب و کار ؛
اما چه می شود اگر آن را؟ من پایین و من که او را سرقت ،
و من می خواهم شما در حفظ و مادر و اجازه دهید بر روی.
آیا شما "چشم او را روشن ، و او می گوید :
"من به شما کمک کند او را سرقت!" خب ، من اجازه رفتن تمام holts پس از آن ، مثل من
به گلوله بست.
شگفت آور ترین سخنرانی من همیشه شنیده بود -- و من ملزم به تام سایر سقوط کرد
قابل توجهی در برآورد من. فقط من می توانم آن را باور نکن.
تام سایر کاکاسیاه - دزد!
"اوه ، shucks" من می گوید : "شما در حال شوخی است."
"من شوخی نیست ، یا."
"خب ، پس ،" من می گوید : "شوخی یا بدون شوخی ، اگر صدای هر چیزی در مورد یک فراری گفت :
کاکاسیاه ، فراموش نکنید به یاد داشته باشید که شما هیچ چیزی در مورد او نمی دانم ، و من ندارم
دانستن هیچ چیزی در مورد او. "
سپس از تنه و آن را در واگن من قرار داده ، و او سوار کردن راه او و من سوار
معدن.
اما البته من همه چیز در مورد رانندگی کند در حساب که خوشحال و پر از را فراموش کرده
تفکر ، پس من به خانه پشته بیش از حد سریع است که طول سفر.
نجیب زاده های قدیمی در درب ، و او می گوید :
"چرا ، این بسیار جالب است! هر کس به فکر آن را در آن مادیان بود
این کار را انجام دهید؟
من آرزو می کنم we'da او بهنگام. و او hain't عرق مو -- مو.
این فوق العاده است.
چرا ، من از یک صد دلار برای آن اسب را ندارد -- من ، نه صادقانه و در عین حال
I'da او به مدت پانزده فروخته قبل ، و فکر به "twas تمام او ارزش."
او گفت.
او innocentest ، بهترین تا کنون قدیمی روح من را ببینید.
اما تعجب آور warn't ، چرا که او فقط یک کشاورز warn't ، او را به واعظ بود ، بیش از حد ،
بود و کلیسا یک اسب کوچک وارد شوید پایین پشت مزرعه ، که او به آن ساخته شده است
خود را با هزینه خود ، به یک کلیسا
و مدرسه ، و نه چیزی برای موعظه خود را به اتهام هرگز ، و ارزشش را داشت ،
بیش از حد.
زیادی دیگر کشاورز واعظان مانند آن وجود داشت ، و به همان شیوه انجام می شود ، پایین
جنوبی.
واگن تام در حدود نیم ساعت راند تا چوب عمودی چهارچوب درب جلو ، و مسخره او را ببینید
آن را از طریق پنجره ، به دلیل آن تنها در حدود پنجاه متری بود ، و می گوید :
"چرا ، کسی آمد!
من تعجب می کنم که به 'TIS؟ چرا من اعتقاد دارم غریبه اتمام حجت.
جیمی "(که یکی از بچه ها)" اجرا و به Lize در بشقاب دیگری قرار داده
شام. "
همه عجله برای درب جلو ، چرا که ، البته ، یک غریبه نمی آیند
هر سال ، و بنابراین او بیش از yaller - تب می گذارد ، برای علاقه می کند ، زمانی که او می آیند.
تام بیش از نردبان و برای شروع به خانه بود ، واگن در حال چرخش بود تا جاده
روستا ، و همه ما در درب جلو بود bunched.
تام به حال لباس فروشگاه خود را بر روی ، و مخاطب -- که همواره مهره های تام
در آنها شرایط آن هیچ مشکلی به او در مقدار از سبک است که پرتاب warn't
مناسب بود.
او warn'ta پسر به meeky همراه تا که حیاط مانند گوسفند ، نه ، او آمده ca'm و
مهم است ، مثل رم.
هنگامی که او یک جبهه از ما او آسانسور کلاه خود را تا کنون بسیار مهربان و خوش طعم ، مانند آن
درب یک جعبه بود که پروانه ها و خواب در آن را و او نمی خواست به برهم زدن
آنها ، و می گوید :
"آقای آرچیبالد نیکولز ، من فرض؟ "
"نه ، پسرم ،" نجیب زاده قدیمی می گوید : "من معذرت می گویند' T راننده خود را تا به فریب
؛ محل نیکولز پایین یک ماده از سه مایل.
بیا ، بیا شوید. "
تام او در زمان به عقب نگاه بیش از شانه خود ، و می گوید : "دیر -- او خارج از دید است."
"بله ، او رفته ، پسر من ، و شما باید آمد و خوردن شام خود را با ما ؛ و سپس
خواهیم خفت زدن به شما را به نیکولز. "
"اوه ، من نمی تواند شما را بسیار مشکل ، من نمی توانستم از آن فکر می کنم.
من راه رفتن -- من از راه دور ذهن نیست "اما ما نمی خواهد به شما اجازه راه رفتن -- و آن را نمی خواهد
مهمان نوازی جنوبی این کار را انجام.
بیا سمت راست وارد "" اوه ، DO ، "عمه سالی می گوید :" آن ain'ta بیت
مشکل به ما ، نه در جهان کمی. شما باید باقی بماند.
اتمام حجت طولانی ، گرد و خاکی سه مایل ، و ما نمی تواند به شما اجازه راه رفتن.
و علاوه بر این ، من در حال حاضر گفت : 'EM در بشقاب دیگری قرار داده که من می بینم شما آینده ، پس
شما باید ما را نا امید نیست.
درست در و اینجا را خانه خودتان بدانید. "
بنابراین تام ، او آنها را بسیار دلچسب و خوش تیپ های تشکر شده ، و اجازه دهید خود را متقاعد و
در آمده و زمانی که او بود به او گفت : او یک غریبه از Hicksville ، اوهایو بود ، و او
نام ویلیام تامپسون بود -- و دیگری تعظیم او ساخته شده است.
خوب ، او ، و در ، و در اجرا ، ساخت چیزهای مورد Hicksville و همه در آن
او می تواند اختراع ، و من کمی nervious است ، و تعجب کنید که چگونه قرار بود
برای کمک به من از خراش من و در تاریخ و زمان آخرین ،
هنوز صحبت کردن همراه او رسید و بیش از عمه سالی بوسید در دهان ، و
پس از آن حل و فصل دوباره در صندلی راحت خود و رفتن به صحبت کردن بود ، اما
او شروع به پریدن کرد و پاک آن را با پشت دست او ، و می گوید :
! owdacious توله سگ "او نگاه نوع صدمه دیده است ، و می گوید :
"من به شما شگفت زده m'am."
شما در حال s'rp -- چرا ، چه چیزی شما را روی چیزی حساب کردن من هستم؟ من مفهوم خوبی برای گرفتن و -- می گویند ، چه
؟ شما با بوسیدن من به معنای "او نگاه نوع فروتن ، و می گوید :
"من هیچ چیز معنی نیست ، m'am.
من هیچ آسیبی معنی نیست. I -- I -- شما می خواهم آن را مانند ".
"چرا ، شما متولد احمق!"
او در زمان تا چوب در حال چرخش ، و آن را شبیه او می تواند به نگه داشتن بود
از دادن به او را ترک با آن. "چه شما فکر می کنید من می خواهم آن را می خواهم؟"
"خب ، من نمی دانم.
فقط آنها -- آنها -- به من گفت شما می توانید "" آنها به شما گفت من می خواهم.
هر کس گفت : شما دیگر دیوانه. من ضرب و شتم از آن هرگز شنیده.
آنها هستند که؟ "
"چرا ، همه. همه آنها چنین است ، گفت : m'am. "
این همه او می تواند برای برگزاری بود و چشم او جامعی ، و انگشتان دست او کار می کرد مانند
او می خواست او را خراش و او می گوید :
'همه' چه کسی؟ با نام خود را ، یا ther'll شود
کوتاه ادم سفیه و احمق است. "او بلند شده و نگاه مضطرب و
خرابکاری کلاه خود را ، و می گوید :
"متأسفم ، و من warn't آن انتظار است. آنها به من گفتند به.
همه آنها به من گفت به. همه آنها گفت ، بوسه به او و گفت که او می خواهم
آن را دوست دارم.
همه آنها گفت : -- هر یک از آنها. اما من با عرض پوزش ، m'am ، و من نمی خواهد آن را انجام
-- من ، نه صادقانه "" شما ، نه شما.
خوب ، من sh'd روی چیزی حساب کردن شما نیست! "
"No'm ، من در مورد آن صادق است ؛ من هرگز این کار را انجام دوباره -- تا از من می پرسید."
"تا زمانی که شما بخواهید! خب من با ضرب آن در متولد شده ام ، هرگز
روز!
من دراز به شما امکان می Methusalem بیشعور خلقت همیشه قبل از شما سوال من -- یا
امثال شما است. "" خوب ، "او می گوید :" آن را نشانی از تعجب من تا.
من می توانم آن را ، به نحوی.
آنها گفتند : شما خواهد بود ، و من فکر کردم شما خواهد بود.
اما -- "او را متوقف و به اطراف نگاه کند ، مانند او خواست او می تواند در سراسر اجرا
چشم دوستانه somewheres ، و در در آقایی قدیمی برداشته و می گوید : "آیا شما نمی
فکر می کنم او می خواهم مرا به بوسه او ، آقا؟ "
"چرا ، هیچ ، من -- -- خب ، نه ، من b'lieve من نیست."
سپس او در اطراف به همان شیوه به من به نظر می رسد ، و می گوید :
"تام ، آیا شما فکر می کنم مسخره' D باز کردن سلاح او و گفت : ، 'ضوابط و زمان اخذ رتبه علمی پژوهشی ساویر --' "
"سرزمین من" او می گوید ، شکستن در و پریدن برای او ، "شما گستاخ جوان
ادم حقه باز ، به فریب بدن SO -- "و قرار بود او را در آغوش ، اما او را سپردار خاموش ، و
"نه ، تا نه شما از من پرسید که برای اولین بار." بنابراین او هیچ زمان از دست دادن نیست ، اما از او خواست ؛
و او را در آغوش گرفت و بوسید او را بارها و بارها ، و سپس تبدیل او به قدیمی
مرد ، و او در زمان چه بود سمت چپ.
و بعد از آنها یک کمی آرام دوباره او می گوید :
"چرا ، عزیز من من چنین تعجب ، نگاه کنید به هرگز. ما به دنبال شما در همه warn't ، اما تنها
تام.
SIS در مورد هر کسی در آینده اما او هرگز به من نوشت. "
"این به دلیل آن را برای هر یک از ما می آیند اما تام در نظر گرفته شده warn't" او می گوید : "اما من التماس
و التماس ، و در آخرین لحظه او به من اجازه می آیند ، بیش از حد ، پس ، در آینده پایین رودخانه ، به من
و تام این امر می تواند اولین نرخ
تعجب برای او برای آمدن به اینجا به اولین خانه ، و برای من و برچسب همراه
و رها کردن ، و اجازه دهید به یک غریبه. اما این یک اشتباه بود ، مسخره است.
این هیچ جایی سالم برای یک غریبه آمده نمی باشد. "
-- whelps نه گستاخ ، سید. شما باید به حال فک خود را در جعبه است ، من hain't
قرار داده شده از آنجایی که من نمی دانم که.
اما من اهمیتی نمی دهند ، من شرایط مهم نیست -- من مایل به ایستادن از جمله هزار ارسال
جوک ها که شما در اینجا. خب ، فکر می کنم که عملکرد!
من آن را انکار کند ، من با حیرت بود putrified زمانی که من به شما بدهد که با صدا غذا خوردن. "
ما در آن گذشت باز گسترده ای در میان خانه و آشپزخانه شام بود ؛
و چیزهایی که به اندازه کافی در آن جدول برای هفت خانواده وجود دارد -- و همه داغ ، بیش از حد ، هیچ
شل و ول ، گوشت شما دشوار است که در گذاشته
گنجه در دخمه مرطوب تمام شب و سلیقه مانند یک تکه بزرگ از جانوری که همجنس خود را میخورد قدیمی سرد در
صبح است.
عمو سیلاس از او پرسید : برکت بسیار طولانی بیش از آن ، اما ارزشش را داشت ، و آن را نداشت
به آن کمی ، نه ، راه من دیده ام آنها را نوع از وقفه سرد انجام بسیاری از
بار.
یک معامله خوب قابل توجهی از صحبت تمام بعد از ظهر وجود دارد ، و من و تام در
مواظب تمام وقت ؛ اما warn't بدون استفاده ، آنها اتفاق نمی افتد به چیزی
در مورد هر کاکاسیاه فراری ، و ما ترس را امتحان کنید تا آن را به کار بود.
اما در شام ، در شب ، یکی از پسران کوچک می گوید :
"PA ، mayn't تام و ضوابط و زمان اخذ رتبه علمی پژوهشی و من به نشان می دهد؟"
"نه ، می گوید :" پیر مرد ، "من روی چیزی حساب می رود وجود ندارد به هر گونه و شما نمی تواند
اگر وجود دارد ، چون کاکاسیاه فراری برتون و من همه چیز در مورد آن گفت :
مفتضح نشان می دهد ، و برتون گفت که
به مردم بگویید ، بنابراین من روی چیزی حساب کردن آنها کفش راحتی owdacious به خارج از شهر قبل از سوار
. این بار پس از آن وجود داشت -- اما من می تواند از آن کمک کند.
تام و از من بود که در همان اتاق و تخت خواب ، پس ، خسته بودن ، ما پیشنهاد خوب شب
و بالا رفت به رختخواب حق پس از شام ، و clumb از پنجره و پایین
رعد و برق ، میله ، و برای شهر راندند ؛
باور نداشتم کسی که قرار بود برای دادن شاه و دوک یک اشاره ، و بنابراین اگر من
عجله نمی کردن و هدیه دادن یکی از آنها را که می خواهم به مشکل مطمئن.
در جاده تام او به من همه چیز در مورد چگونه آن را من به قتل برشمرده شد به خبرنگاران گفت ، و چگونه پاپ اسمیر
ناپدید شد خیلی زود و به عقب نمی آمد نه بیشتر ، و هم بزنید بود
وقتی که جیم فرار و تام گفت : من همه چیز در مورد
ما سلطنتی rapscallions چیز بی نظیر است ، و به همان اندازه از سفر قایق که من تا به حال هم به ؛
و به عنوان ما به شهر و از طریق وسط آن رخ داد -- آن را به عنوان حد
نیم پس از هشت ، و سپس -- در اینجا می آید مواج
عجله از مردم با آتش دانها ، و افتضاح سیاه و فریاد ، و banging تابه قلع
و دمیدن شاخ و ما به یک طرف شروع به پریدن کرد و اجازه دهید آنها را برو و به عنوان آنها توسط رفت
من می بینم که آنها به حال پادشاه و دوک
با پاهای گشاد از هم از راه آهن -- آن است ، من knowed آن پادشاه و دوک بود ، هر چند که آنها بود
تمام تار بیش از حد و پر ، مثل هیچ چیز در جهان است که انسان بود و به نظر نمی آید --
فقط شبیه یک زن و شوهر هیولا بزرگ سرباز plumes.
خوب ، من بیمار ساخته شده به آن را ببینید و من متاسفم برای آنها فقیر اراذل رقت انگیز بود
به نظر می رسید مثل من هرگز نمی توانست احساس هر گونه سختی در برابر آنها هیچ در
جهان است.
این یک چیز وحشتناک بود برای دیدن. انسان می تواند افتضاح ظالمانه را به یکی
دیگری. ما می بینیم ما خیلی دیر شده بود -- couldn't در انجام این کار
خوب است.
ما از برخی از stragglers در مورد آن خواست و آنها گفتند : همه رفت و به نشان می دهد به دنبال
بسیار بی گناه و کم گذاشته و تاریک تا پادشاه فقیر نگه داشته بود در وسط
cavortings خود را بر روی صحنه و پس از آن کسی
ارائه سیگنال ، و خانه افزایش یافت و برای آنها می رفتند.
بنابراین ما در طول بازگشت به خانه poked ، و من warn't احساس عجول و بی پروا بود که من از قبل ، اما نوع
بد خلق و فروتن ، و به سرزنش ، به نحوی -- هر چند که من تا به حال هیچ چیزی انجام نداده است.
اما همیشه راه این کار را انجام هیچ تغییری ایجاد نشد که آیا شما درست یا غلط ،
وجدان فرد است بی معنا نیست ، و فقط برای او می رود به هر حال.
اگر من تا به حال سگ yaller که نمی دانستند که بیش از وجدان یک فرد را به من می کند
او pison.
طول می کشد تا اتاق بیشتر از بقیه از داخل یک فرد ، و در عین حال هیچ خوب نیست ،
بهیچ وجه. تام سایر او می گوید : همان.
>
فصل XXXIV. ما متوقف صحبت کردن ، و به فکر کردن کردم.
و توسط تام می گوید : "Looky اینجا ، Huck ، چه احمق ما به آنها نیستند
از آن فکر می کنم قبل از!
من شرط می بندم من می دانم که در آن جیم است. "" نه!
از کجا؟ "" در آن کلبه پایین توسط خاکستر و قیف.
چرا looky اینجا.
هنگامی که ما در شام بود ، آیا شما نمی دیدن یک مرد سیاه پوست در آن وجود دارد با بعضی از vittles؟ "
"بله." "چه شما فکر می کنید vittles بود؟"
"برای یک سگ دارد."
"پس" د I. خوب ، آن را برای سگ نشده بود. "
"چرا؟" "از آنجا که بخشی از آن بود هندوانه."
"و این گونه بود -- من آن را متوجه شد.
خوب ، آن را ضرب و شتم همه که من در مورد سگ غذا خوردن هندوانه هرگز فکر نمی کردم.
این نشان می دهد که چگونه یک جسم را می توانید ببینید و در همان زمان را نمی بینم. "
"خب ، کاکاسیاه قفل قفل زمانی که او در رفت ، و او آن را قفل شده است و مجددا زمانی که او
بیرون آمد. او دایی یک کلید در مورد زمان از ذهن ما
از جدول -- همان کلید ، من شرط می بندم.
هندوانه مرد نشان می دهد ، قفل زندانی را نشان می دهد و این احتمال وجود دارد دو زندانی وجود دارد
در چنین مزرعه کوچک ، و که در آن مردم همه خیلی مهربان و خوب است.
جیم زندانی است.
تمامی حقوق -- خوشحالم I'm به ما آن را در بر داشت مد پلیسی ، من نمی داد shucks
برای هر راه دیگر.
در حال حاضر ذهن شما را شما کار می کنید ، و مطالعه کردن یک برنامه به سرقت جیم ، و من مطالعه
، بیش از حد ، و ما می خواهیم یکی از ما بهترین دوست ".
چه سر برای فقط یک پسر داشته!
اگر من تا به حال سر تام ساویر من آن را معامله نمی کردن دوک ، نه همسر یک می شود
کشتی بخار ، و نه دلقک در سیرک ، و نه چیزی من می توانم از فکر می کنم.
به فکر طرح رفتم ، اما فقط به انجام کاری ؛ knowed بسیار
که در آن طرح حق رفتن به از.
خیلی زود تام می گوید :
"آماده است؟" "بله ،" من می گوید.
"همه حق -- آن را از" "برنامه من این است ،" من می گوید.
"ما آسان می توانید از پیدا کردن آن جیم در آن وجود دارد.
سپس قایق رانی من به فردا شب ، و واکشی قایق من بیش از این جزیره.
سپس اولین شب تاریک است که می آید سرقت از کلید شلوار پیر مرد پس از
او می رود به رختخواب ، و پایین رودخانه عازم شدن بر قایق با جیم ، daytimes مخفی
و شب در حال اجرا ، راه من و جیم استفاده می شود به قبل از.
که کار طرح نیست؟ "" کار؟
چرا cert'nly آن را به کار ، مانند موش ها مبارزه ،.
اما بیش از حد 'ساده سرزنش هیچ چیزی در آن وجود ندارد.
چه خوب از یک طرح است که هیچ مشکل بیش از آن نیست؟
آن را به عنوان خفیف عنوان غاز شیر است. چرا ، Huck ، آن را به بحث نه بیشتر را ندارد
از شکستن را به یک کارخانه صابون. "
من هیچ چیز گفت : هرگز ، چون من warn't انتظار چیزی متفاوت ، اما من knowed
توانا و خوب که هر زمان که او طرح خود را آماده کردم که هیچ یک از آنها را نداشته باشند
اعتراض به آن.
و پس از آن را نداشت.
او به من گفت چه بود ، و من در یک دقیقه می بینید آن ارزش است و پانزده از معدن
سبک ، و جیم فقط به عنوان یک مرد را به عنوان معدن خواهد بود ، و شاید همه ما
کشته علاوه بر.
بنابراین من راضی شد و گفت : ما به والس در آن است.
من باید بگویم چه آن را در اینجا بود ، چون من knowed آن را راه باقی بماند ، آن شد.
من knowed او خواهد بود آن را در حال تغییر اطراف هر راه که رفتیم همراه ، و
heaving در bullinesses جدید هر جا که او این شانس.
و این است آنچه که او انجام می شود.
خب ، یک چیز مرده مطمئن بود ، و بود که که تام سایر بود با جدیت تمام ، و
actuly برای کمک به سرقت که کاکاسیاه از برده داری است.
این چیزی بود که بیش از حد بسیاری از برای من بود.
در اینجا بود یک پسر که احترام و به خوبی brung تا بود و تا به حال یک شخصیت به از دست دادن ؛
و مردمی در خانه بود که شخصیت ، و او روشن و چرم سر نمی شد و
دانستن و نادان نیست و به این معنی نیست ، اما
نوع ، و در عین حال در اینجا او ، بدون غرور و افتخار هر گونه ، و یا درستی و یا احساس بود ، نسبت به
خم شدن به این کسب و کار ، و خودش را شرم ، و خانواده او شرم ، قبل از
همه.
من نمی تواند آن را درک هیچ راهی در همه. ظالمانه بود ، و من knowed من باید
فقط تا و به او بگویید تا و تا دوست واقعی خود ، و اجازه دهید چیزی را ترک او حق
جایی که او بود و خود ذخیره کنید.
و من شروع به او بگویید ، اما او به من خفه شو ، و می گوید :
"آیا شما روی چیزی حساب کردن من می دانم که آنچه من در مورد؟ آیا من generly می دانیم آنچه من در مورد؟ "
"بله".
"آیا من می گویند من که قرار بود برای کمک به سرقت کاکاسیاه؟"
"بله." "خب ، پس.
او گفت ، و این همه من گفتم.
هیچ warn't می گویند که هیچ استفاده کنید زیرا وقتی او گفت : او می خواهم یک چیز ، آیا او همیشه
انجام آن است.
اما من نمی تواند که چگونه او حاضر به این چیز ، برای همین من فقط اجازه دهید آن را ،
و نه بیشتر در مورد آن زحمت هرگز. اگر او به آن را داشته باشند محدود بود ، من نمی توانست
کمک به آن.
هنگامی که ما به خانه خانه تمام تاریک بود و هنوز هم ، پس ما در ادامه به کلبه توسط
خاکستر و قیف آن را بررسی کند. ما را از طریق حیاط رفت ، تا که برای دیدن آنچه که
hounds را انجام دهد.
آنها به ما knowed ، و ایجاد سر و صدا ندارد بیش از سگ های کشور است که همیشه در انجام
وقتی که هر چیزی در شب می آید.
هنگامی که ما را به داخل کابین ما در زمان نگاهی به جلو و دو طرف و در
سمت من warn't با آشنا -- که در آن سمت شمال بود -- ما در بر داشت یک پنجره مربع
سوراخ ، قابل تحمل بالا ، با تنها یک تنومند هیئت مدیره در سراسر آن میخ.
من می گوید : "در اینجا بلیط.
به اندازه کافی بزرگ این حفره برای جیم دریافت از طریق اگر ما آچار هیئت مدیره است. "
تام می گوید : "به همین سادگی به عنوان دختر یا زن TAT - پنجه پا ، سه در یک
سطر ، و به آسانی به عنوان بازی پر از قلاب.
من باید امید ما می توانیم راه that'sa کمی پیچیده تر از آن چیزی است که به نظر می رسد ، Huck را پیدا
فین. "
"خب ، پس ،" من می گوید ، "چگونه می خواهید آن را انجام دهد به او را دیدم ، من انجام می شود قبل از من بود
به قتل رسیدند که زمان؟ "" که بیشتر شبیه به "او می گوید.
"مرموز واقعی ، و مزاحم ، و خوب ،" او می گوید : "اما من شرط می بندم که ما می توانیم پیدا
راه است که دو برابر مدت. هیچ عجله ای وجود ندارد و لو به دنبال نگه داشتن
در اطراف.
در میان کلبه و حصار ، در پشت بود ، لاغر به آن ملحق کلبه در
پیش امدگی لبه بام ، و از تخته ساخته شده بود. تا زمانی که کلبه ، اما باریک -- تنها
در حدود شش پا عرض دارد.
درب به آن شد و در انتهای جنوب ، و بود padlocked.
تام او به صابون و کتری رفت و جستجو در اطراف و ذهن چیزی آهن
درب بلند آنها ، پس او آن را در زمان و یکی از محصولات اساسی باارزش.
زنجیره ای کاهش یافت ، و در را باز کرد و رفت و آن را خاموش و رخ داد
مسابقه ، و ببینید که ریخته تنها علیه یک کابین و ساخته شده بود و تا به حال هیچ اتصال نمی
با آن و warn't هیچ طبقه وجود دارد
ریختن ، و نه هیچ چیز در آن است ، اما برخی از فرسوده قدیمی بازی از hoes و spades و میدارد و
فلج گاوآهن.
مسابقه رفت ، و به همین ترتیب ما و راندند در جزء اصلی را دوباره و درب
به عنوان مثل همیشه خوب بود قفل شده است. تام با نشاط بود.
او می گوید ؛
"حالا ما همه حق است. ما او را حفاری.
من رو در مورد یک هفته می گیرم! "
سپس ما برای خانه آغاز شده و من در پشت درب رفت -- شما فقط باید به جلو و یک
محکم نگاه داشتن پوست گوزن ، رشته ، آنها درها را ببندید -- اما این romantical warn't
به اندازه کافی برای تام سایر ؛ هیچ وجه او را اما او باید صعود تا رعد و برق ، میله.
اما پس از او تا نصف راه را در حدود سه برابر ، و آتش سوزی از دست رفته و هر بار سقوط ،
و زمان آخرین پیام : : بیشترین busted مغز او ، او فکر می کرد می خواهم به آن را ، اما
پس از او بود استراحت او اجازه داد او را
او به نوبه خود یک شانس ، و این زمان او ساخته شده این سفر به من بدهید.
در صبح ، در استراحت از روز بود ، و پایین به کابین کاکاسیاه PET
سگ و پیدا کردن دوستان با سیاه پوست که تغذیه جیم -- اگر آن جیم بود که تزریق شده بود.
*** و تنها با رفتن از طریق صبحانه بود و شروع به مزارع و
کاکاسیاه جیم ستون بندی تا با نان و گوشت و چیزهای تابه قلع و در حالی که
دیگر ترک ، کلید آمده از خانه است.
این کاکاسیاه خوشخو ، خندیدن سر چهره داشتند ، و پشم او گره خورده بود تا
در خوشه ها تابیده کمی با موضوع.
که برای حفظ جادوگران خاموش بود.
وی گفت : جادوگران بود او را pestering افتضاح این شب ، و او را همه نوع
چیزهای عجیب و شنیدن همه نوع از کلمات و سر و صداهای عجیب و غریب ، و او نبود
معتقدم که او تا کنون در زندگی خود را تا مدتها قبل از witched.
او مشغول به کار کردم ، و به در حال اجرا تا در مورد مشکلات خود ، او را فراموش کرده همه چیز در مورد
آنچه که او می خواهم به انجام است.
بنابراین تام می گوید : "vittles چه؟
رفتن به خوراک سگ؟ "
نوع کاکاسیاه از لبخند زد اطراف به تدریج بر چهره اش ، مانند زمانی که شما پارااسترنال
زخم زبان در گل ، گل الود کردن ، و به او می گوید : : "بله ، مریخ ضوابط و زمان اخذ رتبه علمی پژوهشی ، یک سگ است.
سگ Cur'us ، بیش از حد.
آیا شما می خواهید برای رفتن نگاه EN "IM" "بله."
من قوز تام و زمزمه : "قصد دارید ، حق در اینجا در سپیده دم؟
که warn't برنامه است. "
"نه ، آن warn't ؛ اما این طرح در حال حاضر" که ، drat او ، ما رفت و همراه است ، اما من دیگر چنین نکردم
مانند آن بسیار است.
هنگامی که ما در ما نمی بینید به سختی می تواند هر چیزی ، آن را تا تاریک بود ، اما جیم شد
، مطمئن شوید به اندازه کافی وجود دارد و می تواند ما را ببینید و او آواز می خواند از :
"چرا ، HUCK!
LAN EN خوب! AIN 'DAT Misto تام :" من فقط knowed چگونه این امر می تواند؟ من فقط
انتظار می رود آن است.
هیچ ربطی به من نمی دانم و اگر من تا به حال من couldn'ta آن را انجام داده ، چرا که کاکاسیاه
busted و می گوید : "چرا ، DE بخشنده sakes! آیا او می دانم که تو
genlmen؟
ما می توانیم به خوبی در حال حاضر. تام او در کاکاسیاه نگاه ، پایدار و
نوع تعجب و می گوید : "آیا که ما می دانیم؟"
"چرا ، DIS - yer کاکاسیاه فراری است."
"من روی چیزی حساب کردن نیست او می کند ، اما آنچه که به سر شما قرار داده؟"
"با قرار دادن آن در؟ دقیقه عدم نداشتم "او JIS' آواز مثل او
knowed؟ "
تام می گوید ، در یک نوع متعجب و متحیر کردن از راه : "خوب ، توانا و کنجکاو است.
WHO خوانده بیرون؟ هنگامی که او آواز خواندن بود؟
ولی آنچه را که آواز می شود؟ "
و چرخش به من ، کاملا ca'm ، و می گوید : "آیا می شنوید کسی آواز بیرون؟"
البته warn't از هیچ چیز نمی توان گفت ، اما یک چیزی که وجود دارد ، بنابراین من می گوید :
"نه ، من شنیده و نه هیچ کس را می گویند هیچ چیز."
سپس او به جیم می شود ، و به نظر می رسد او را بیش از او مثل قبل مراجعه کنید هرگز ، و می گوید :
؟ شما آواز خواندن آیا از "" نه ، sah ، می گوید : "جیم" من hain't
هیچ چیز ، sah. "
"کلمه نشده؟" "نه ، sah ، من hain't گفت : یک کلمه است."
"آیا شما همیشه به ما مراجعه کنید قبل از؟" "نه ، sah ؛ نه من می داند".
بنابراین تام تبدیل به سیاه پوست بود که وحشی و مضطرب به دنبال ، و می گوید ، نوع
شدید : "نظر شما روی چیزی حساب کردن موضوع با شما ،
به هر حال؟
آنچه شما فکر می کنید کسی خوانده بیرون؟ "" اوه ، این جادوگران د پدر سرزنش '، sah ، EN I
wisht من مرده بود ، من انجام دهد. دی awluz در آن ، sah ، EN دی 'MOS کشتن
من ، دی من sk'yers.
لطفا به هیچ کس انجام بگویید نه تقلا آن sah ، ER اوله مریخ سیلاس او به من scole ؛ 'kase او
می گویند دی بدون جادوگران. من JIS 'به خوبی او heah بود در حال حاضر آرزو --
DEN آنچه که به او می گویند!
من JIS "شرط می بندم او couldn' خوب هیچ راهی برای دستگاه گوارش سیاره ز "وقت آن است DIS.
اما به طوری awluz JIS '؛ افراد معتاد به مشروبات DAT ، باقی می ماند معتاد به مشروبات ، دی نمی خواهد نگاه به noth'n'en
جریمه آن f'r deyselves ، EN زمانی که آن را به شما جریمه EN بگویید ام تقلا آن ، دی doan '
b'lieve شما. "
تام او یک سکه بدهد ، و گفت : ما را هیچ کس نمیگوید ؛ و به او گفت به خرید بیشتر
موضوع را به پشم خود را با کراوات و پس از آن به نظر می رسد در جیم ، و می گوید :
"من تعجب می کنم که اگر عمو سیلاس رفتن به چسبیدن به این کاکاسیاه.
اگر من برای گرفتن یک سیاه پوست که شد ناسپاس به اندازه کافی برای فرار بود ، من نمی
به او ، من می خواهم او را آویزان "
و در حالی کاکاسیاه به درب به سکه نگاه و گاز از آن را به پا خواهد شد
آن خوب است ، او زمزمه بود به جیم و می گوید : "هرگز اجازه دهید با ما آشنا است.
و اگر می شنوید هر حفر رفتن در شب ، به ما ؛ ما قصد داریم به شما در تنظیم
آزاد. "
جیم تنها تا به حال هم به ما چنگ زدن با دست و فشار آن و پس از آن کاکاسیاه دوباره ،
و ما گفت : ما دوباره می خواهم آمد برخی از زمان در صورتی که کاکاسیاه می خواستند ما را به ، و او گفت که او
خواهد بود ، اگر آن را تاریک بود ،
چون جادوگران برای او بیشتر در تاریکی رفت ، و آن را خوب به مردمی
در اطراف و سپس.
>