Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 24. DR. خاطرات گرامافون سوارد
صحبت VAN HELSING
این به جاناتان Harker. شما با مینا خانم عزیز شما باقی بماند.
ما باید به جستجوی ما را ، اگر من می توانم آن تماس بگیرید ، برای آن است جستجو نیست اما
دانستن ، و ما به دنبال تایید تنها.
اما آیا شما بمانند و مراقبت از امروز او. این بهترین و ترین مقدس ترین دفتر است.
این هیچ چیز در روز می تواند او را در اینجا پیدا کنید. اجازه بدهید به شما به من بگویید که شما می دانید چه
ما چهار می دانید ، برای من به آنها بگویید.
او دشمن ما ، رفته اند به دور است. او از بازگشت به قلعه خود را در رفته
ترانسیلوانیا. من آن را به خوبی می دانیم ، همانطور که اگر دست بزرگ
آتش آن را بر روی دیوار نوشت.
او برای این آمادگی در برخی از راه ، و آن جعبه زمین و زمان آخرین آماده به کشتی
somewheres. برای این کار او در زمان پول است.
برای این کار او در تاریخ و زمان آخرین عجله ، مبادا ما او را به گرفتن قبل از پایین رفتن خورشید.
این آخرین امید او بود ، صرفه جویی است که او ممکن است در آرامگاه که فکر می کنم فقیر دوشیزه او پنهان.
لوسی ، که به عنوان او مانند او فکر ، را باز نگه به او.
اما از زمان وجود داشت.
وقتی که شکست او مستقیم برای منابع تاریخ و زمان آخرین خود را ، کار زمین و زمان آخرین خود من ممکن است
می گویند من آرزو می کنم روابط حسنه دو. او باهوش است ، آه به طوری هوشمندانه!
او می دانیم که بازی او در اینجا به پایان بود.
و بنابراین وی تصمیم گرفت او برگشتن به خانه است. او کشتی پیدا کردن مسیر او آمد ،
و او در آن بروید. می رویم در حال حاضر برای پیدا کردن آنچه کشتی و
بکدام نقطه محدود است.
هنگامی که ما را کشف کنند که ما آمده ایم و از همه به شما بگویم.
سپس ما به شما و مینا خانم فقیر با امید تازه راحتی.
برای آن خواهد شد امیدواریم در زمانی که شما به آن فکر می کنم بیش از ، که همه از دست داده است.
این موجودی که ما به دنبال ، او صدها سال طول می کشد تا کنون به عنوان لندن.
و در عین حال در یک روز ، هنگامی که ما در اختیار او می دانیم او را ما بیرون راندن.
او محدود است ، هر چند او قدرتمند برای انجام آسیب زیادی رنج می برد که ما نمی.
اما ما قوی هستند ، هر یک در هدف ما ، و همه ما قوی با هم.
نگاهی نو قلب ، شوهر عزیز مینا خانم.
این نبرد است ، اما آغاز و در پایان ما باید برنده است.
بنابراین مطمئن شوید که خدا نشسته در بالا به تماشای بیش از فرزندان او.
بنابراین راحتی زیادی می شود تا ما بازگشت.
VAN HELSING.
مجله جاناتان HARKER 4 اکتبر.-- هنگامی که من به مینا را بخواند ، ون
پیام Helsing در گرامافون ، دختری فقیر روشنتر ، بطور قابل توجهی است.
در حال حاضر یقین که تعداد به خارج از کشور تا به راحتی او را داده است.
و آسایش قدرت به او است.
به نوبه خود من ، در حال حاضر که خطر وحشتناک خود را مواجه با ما مواجه شوند ، آن را
تقریبا غیر ممکن به نظر می رسد که به آن باور داشته است. حتی خود من تجربه وحشتناک در قلعه
دراکولا مثل یک رویای طولانی فراموش شده به نظر می رسد.
اینجا ، در هوای پاییز ترد در نور شدید آفتاب.
افسوس! چگونه می توانم کافر!
در بحبوحه اندیشه من ، چشم من در اسکار قرمز در فقیر من عزیزم سفید کاهش یافت
پیشانی. در حالی که طول می کشد ، می تواند وجود داشته باشد هیچ
ناباوری.
مینا و من از ترس بیکار ، بنابراین ما باید بیش از همه خاطرات روزانه بوده است دوباره و دوباره.
به نحوی ، اگر چه واقعیت به نظر می رسد بیشتر در هر زمان ، درد و ترس به نظر می رسد کمتر است.
چیزی است که از آشکار هدف هدایت در سراسر است ، که آرام وجود دارد.
مینا می گوید که شاید ما ابزار خوب نهایی.
ممکن است!
من باید سعی کنید به فکر می کنم او به عنوان. ما به یکدیگر هرگز صحبت از
آینده است.
بهتر است صبر کنید تا ما می بینیم استاد و دیگران پس از خود
تحقیقات. روز در حال اجرا است با سرعت بیشتری نسبت به من
تا حالا فکر کردین در روز می تواند برای من اجرا کنید دوباره.
در حال حاضر ساعت سه.
مجله مینا HARKER 5 اکتبر ، 5 PM -- ملاقات ما برای گزارش.
در حال حاضر : پروفسور وان Helsing ، لرد Godalming ، دکتر سوارد ، آقای Quincey Morris در ،
جاناتان Harker ، مینا Harker.
دکتر وان Helsing توصیف مراحل در طول روز گرفته شد به کشف در مورد آنچه
قایق و بکجا محدود به تعداد دراکولا فرار او ساخته شده است.
"همانطور که من می دانستم که او می خواست به عقب بر گردیم به ترانسیلوانیا ، من احساس اطمینان حاصل کنید که او باید برود
توسط دهان دانوب ، و یا جایی در دریای سیاه ، از آن راه او می آیند.
خالی دلتنگ کننده بود که قبل از ما بود.
Omne ignotum طرفدار magnifico ؛ و به همین ترتیب ، ما با قلب سنگین شروع به پیدا کردن آنچه کشتی
برای دریای سیاه را ترک شب گذشته است. او در کشتی قایقرانی بود ، پس از مینا خانم
بگویید از بادبان شدن مجموعه.
این طوری نه به عنوان در فهرست خود را از به حمل و نقل در بار مهم است ، و غیره
می رویم ، پیشنهاد خداوند Godalming ، به شما لوید ، که در آن توجه داشته باشید از همه کشتی ها
که بادبان ، با این حال آنقدر کوچک.
وجود دارد پیدا کنیم که تنها یک کشتی دریای سیاه متصل به بیرون رفتن با جزر و مد.
او کاترین زوجه تزار است ، و او را از بارانداز Doolittle برای وارنا بادبان ، و
پس از ان به بنادر دیگر و تا دانوب.
'بنابراین' گفت : من ، این است که کشتی روی چه تعداد است. "
بنابراین خاموش ما به اسکله ی Doolittle ، و در آنجا مردی که ما او را در یک دفتر.
از او پرس و جو از اتفاقات از کاترین زوجه تزار.
او سوگند زیاد است ، و او با صورت قرمز و با صدای بلند صدا ، اما او رفیق شفیق همان است.
و هنگامی که Quincey او چیزی را از جیب خود صدای ترق و تروق که او آن را جمع کردن ،
و آن را در یک کیسه کوچک که او را در اعماق در لباس خود مخفی می کردند ، او هنوز هم بهتر
همکار بنده فروتن و به ما.
او با ما می آیند ، و بسیاری از مردان که خشن و گرم بپرسید.
این می شود بهتر فلو بیش از حد زمانی که آنها نه بیشتر تشنه شده اند.
آنها می گویند بسیاری از خون و شکوفه ، و دیگران که من را درک نمی ، هر چند که من
حدس بزنید چه آنها. اما با این حال آنها به ما همه چیز را بگویید
که ما می خواهند بدانند.
"آنها شناخته شده به ما در میان آنها ، چگونه تاریخ و زمان آخرین بعد از ظهر در حدود پنج ساعت می آید یک مرد
بنابراین عجله.
یک مرد قد بلند ، نازک و کم رنگ و با بینی بالا و دندان تا سفید ، و چشم هایی که به نظر می رسد
سوزاندن.
که او همه در سیاه و سفید ، به جز که او کلاه از کاه که او مناسب نیست و یا
آن زمان بود.
که او پراکنده پول خود را در ساخت پرس و جو سریع برای سیاه به چه بادبان کشتی
دریا و برای جایی که.
برخی او را به دفتر و سپس به کشتی ، جایی که او نمی خواهد رفت سوار اما توقف
در پایان ساحل از روی پله های ، و از آنها بخواهید که کاپیتان به او می آیند.
کاپیتان می آیند ، زمانی که گفته است که او خواهد پرداخت و ، و اگر چه او سوگند در
برای اولین بار او را به مدت موافق است. سپس مرد نازک و برخی از او بگویید
که در آن اسب و سبد را می توان استخدام کرد.
او رفتن وجود دارد و به زودی دوباره او می آیند ، خودش رانندگی سبد خرید که در آن جعبه بزرگ است.
این خود او بالابر پایین ، هر چند آن را چند آن را در کامیون را برای کشتی قرار داده است.
او را بسیار صحبت به کاپیتان را چگونه و از کجا جعبه خود را به محل.
اما کاپیتان مانند آن نیست و فحش دادن به او را در بسیاری از زبان ، و به او بگویید که اگر
او مانند او می توانید بیایید و ببینید که در آن خواهد بود.
اما او می گویند : "نه ، که او آمده هنوز رتبهدهی نشده است ، که او بسیار به کار است.
لهذا کاپیتان به او بگویید که او بهتر می شود به حال سریع ، با خون ، که خود را
کشتی خواهد شد محل را ترک ، خون ، قبل از به نوبه خود از جزر و مد ، با خون.
لبخند مرد نازک و می گویند که البته او باید برود وقتی که او فکر می کنم متناسب ، اما او
خواهد شد جای تعجب اگر برود کاملا تا به زودی.
کاپیتان سوگند دوباره ، چند زبانی ، و مرد نازک او را تعظیم و تشکر از او ، و
می گویند که او تا کنون بر روی مهربانی او مزاحم شدن به روی عرشه کشتی قبل از
قایقرانی.
نهایی کاپیتان ، قرمز تر از همیشه ، و در زبان ، به او بگویید که او نمی کند
می خواهید بدون فرانسوی ، با شکوفه بر آنها و همچنین با خون ، در کشتی خود ، با خون در
او همچنین
و بنابراین ، او پس از درخواست در جایی که او ممکن است اشکال کشتی خرید ، ترک.
"هیچ کس می دانست که در آن رفت" یا bloomin و مراقبت را به عنوان آنها گفت ، برای آنها تا به حال
چیز دیگری به فکر می کنم ، به خوبی با خون دوباره.
برای آن به زودی آشکار شد که کاترین زوجه تزار نمی بادبان عنوان شد
انتظار می رود. غبار نازک شروع به خزش از
رودخانه ، و آن را بزرگ ، و بزرگ شد.
تا به زودی مه احاطه متراکم کشتی و همه در اطراف او.
کاپیتان متکلم بچند زبان ، بسیار چند زبانی ، متکلم بچند زبان با شکوفه و خون قسم می خورد ، اما او می تواند
کاری انجام ندادن.
گلاب و گل رز ، و او شروع به ترس است که او را جزر و مد را از دست
در دسترس نباشد.
او در هیچ خلقی دوستانه بود ، هنگامی که تنها در جزر و مد کامل ، انسان نازک آمد
روی پله های دوباره و خواست تا که در آن جعبه خود جمع شده بود.
سپس کاپیتان پاسخ داد که او خواست که او و جعبه خود ، قدیمی و با مقدار
شکوفه و خون ، در جهنم بودند.
اما مرد نازک انجام می شود توهین ، و با همسر رفتم و دیدم که در آن
محل بود ، و آمد و مدتی بر روی عرشه کشتی در مه ایستاد.
او باید توسط خود آمده ، زیرا که هیچ او را متوجه است.
در واقع آنها از او فکر کردم ، برای به زودی مه شروع به ذوب شدن دور ، و تمام شد
روشن دوباره.
دوستان من از تشنگی و زبان بود که از شکوفه و خون خندید ، به عنوان
به آنها گفت که چگونه کاپیتان سوگند بیش از حتی متکلم بچند زبان معمول خود ، و بیش از
همیشه پر از منظره ، زمانی که در
سوال مارینرز دیگر که در جنبش بودند بالا و پایین رودخانه است که ساعت ،
او متوجه شد که تعداد کمی از آنها هر یک از مه در همه دیده بود ، به جز که در آن وضع دور
بارانداز.
با این حال ، کشتی در جزر و مد جزر و فرو نشستن رفت ، و بدون شک توسط صبح به مراتب پایین
دهانه رودخانه. او سپس ، هنگامی که آنها به ما گفتند ، و خارج
به دریا.
"و به این ترتیب ، مینا خانم عزیز من ، این است که ما باید برای یک زمان استراحت ، دشمن ما است
در دریا ، با مه در فرمان او ، در راه خود را به دهان دانوب.
برای بادبان کشتی ساعت هم طول می کشد ، به او هرگز سریع است.
و هنگامی که ما شروع به بر روی زمین سریع تر برود ، و ما او را ملاقات وجود دارد.
بهترین امید است ما به او آمد که در جعبه بین طلوع و غروب خورشید است.
برای پس از آن او می تواند بدون مبارزه ، ایجاد و ما ممکن است که ما باید با او برخورد.
روز برای ما ، که در آن ما می توانیم آماده طرح ما وجود دارد.
ما می دانیم همه چیز در مورد جایی که او بروید.
برای صاحب کشتی ، که به ما نشان داده اند فاکتورها و همه مقالات که ما را دیده اند ،
می تواند باشد.
جعبه ما به دنبال این است که در وارنا فرود آمد ، و به عامل داده می شود ، یکی Ristics
که وجود دارد که اعتبار خود را ارائه. و به این ترتیب دوست تاجر ما انجام داده اند
به نوبه خود.
هنگامی که او بخواهید در صورت هر گونه اشتباه وجود دارد ، که پرس و جو ، او می تواند تلگراف و ساخته شده
در وارنا ، ما می گویند : "نه ، برای آنچه که باید انجام شود نه برای پلیس و یا آداب و رسوم.
باید توسط ما انجام می شود به تنهایی و در راه خود ما. "
هنگامی که دکتر صحبت Helsing ون انجام داده بود ، من از او خواست اگر او بودند برخی که تعداد
به حال کشتی در هیئت مدیره باقی مانده است.
او پاسخ داد : "ما بهترین اثبات آن ، مدارک خود را ، زمانی که در
ترنس هیپنوتیزم صبح امروز است. "
من دوباره از او خواست اگر واقعا لازم است که آنها باید به دنبال
تعداد دفعات مشاهده ، برای آه! من وحشت جاناتان من می روم ، و من می دانم
که او قطعا اگر دیگران رفت و برو.
او در شور و شوق در حال رشد پاسخ داد ، در ابتدا بی سر و صدا.
همانطور که وی در ادامه ، با این حال ، او بزرگ شده عصبانی تر و قوی تر ، تا در پایان ما می توانیم
اما نه در جایی که حداقل برخی از آن تسلط شخصی که او را تا
مدت ها بود که استاد در میان مردان است.
"بله ، لازم است ، لازم باشد ، لازم!
به خاطر شما در اول ، و سپس برای به خاطر بشریت است.
این هیولا بسیار آسیب را انجام داده است در حال حاضر ، در محدوده های باریک که در آن او خود را پیدا ، و
در زمان کوتاه زمانی که به عنوان این حال او تنها به عنوان یک بدن groping آنقدر کوچک خود را در اندازه گیری در
تاریکی و نمی دانستند.
این همه من این دیگران گفت. شما مینا خانم عزیز من ، آن را در یادگیری
گرامافون از جان دوست من ، و یا در آن از شوهر خود.
من به آنها گفت که چگونه اندازه گیری می روم خود را زمین های بی ثمر ، بی ثمر مردمان ، و
آمدن به زمین جدید که در آن زندگی انسان teems تا آنها مانند بسیاری از
ایستاده ذرت ، کار قرن ها بود.
شد یکی دیگر از ارواح ، مانند او ، سعی کنید برای انجام آنچه که او انجام داده است ، شاید نه همه
قرن از جهان شده اند ، یا این که می شود ، می تواند به او کمک.
با این یکی ، همه نیروهای طبیعت که نهفته و عمیق و قوی هستند باید
با هم در برخی از راه wonderous کار کرده است.
مکان بسیار ، جایی که او زنده کرده اند ، ارواح برای تمام این قرن بوده است ، پر است از
عجیب زمین شناسی و جهان شیمیایی.
غار و شکاف عمیق است که رسیدن به هیچ یک بدانند بکدام نقطه وجود دارد.
آتشفشان ها ، بعضی از که دهانه هنوز ارسال از آب های عجیب و غریب شده اند وجود دارد
خواص ، و گازهای که کشتن یا خود را به زنده کردن.
بدون شک ، چیزی است که مغناطیسی یا الکتریکی در برخی از این ترکیبات وجود دارد
نیروهای غیبی که برای زندگی فیزیکی در راه عجیب و غریب کار می کنند ، و در خود را از
اول کیفیت برخی از بزرگ.
در یک زمان سخت و جنگاوری او را جشن می گیرند که او عصب به آهن بیشتر و زیرکانه تر است
مغز ، بیشتر شجاع قلب ، بیش از هر مرد. او برخی از اصل حیاتی در عجیب و غریب اند
راه در بر داشت تمام تلاش خود را.
و به عنوان جسد او را نگه دارید قوی و رشد و پیشرفت است ، بنابراین مغز او رشد بیش از حد.
همه این را بدون که کمک های اهریمنی که قطعا به او.
باید به عملکرد به قدرت که می آیند از و هستند ، نماد خوب.
و در حال حاضر این چیزی است که او به ما است.
او شما را آلوده ، آه من را ببخش ، عزیز من ، که من باید بگویم چنین است ، اما آن را برای خوبی از
شما که من صحبت می کنند.
شما آلوده او در چنین دانا ، که حتی اگر او در انجام این کار ، شما باید تنها به زندگی ، به زندگی
در خود ، راه و شیرین ، و به همین ترتیب در زمان ، مرگ ، که از تعداد زیادی مشترک انسان و
با تحریم خدا ، باید شما را به او می خواهم.
این امر نه باید باشد! ما با هم است که آن را نباید سوگند یاد کرد.
در نتیجه ما وزرای آرزوی خود خدا.
که جهان ، و مردان برای آنها جان پسر او ، خواهد شد بیش از نه به هیولا داده می شود ،
وجود که او را بدنام کردن.
به او اجازه داده ما را از گرو در اوردن یکی روح در حال حاضر ، و ما به عنوان شوالیه قدیمی
از صلیب را از گرو در اوردن بیشتر. مانند آنها ، ما باید به سمت سفر
طلوع آفتاب.
و مانند آن ، اگر ما سقوط ، ما در علت خوب قرار می گیرند. "
او متوقف شد و به من گفت ، "اما تعداد رد خود را عاقلانه؟
از آنجا که او از انگلستان رانده شده است ، او آن را اجتناب نیست ، به عنوان ببر
دهکده ای که از آن شکار او بوده است؟ "" AHA! "او گفت ،" تشبیه خود را از ببر
خوب ، برای من ، و من باید او را اتخاذ.
maneater شما ، به عنوان آنها هند تماس ببر که یک بار طعم خون
انسان ، مراقبت از برای طعمه دیگر نه بیشتر ، اما پرسه زدن بدون وقفه تا او.
این است که ما از روستای ما شکار ببر است ، بیش از حد ، یک maneater ، و او بس هرگز
به پرسه زدن. نه ، او در خود یک بازنشسته و
اقامت دور.
در دوران زندگی او ، زندگی زندگی او ، او بیش از مرز ترکیه و حمله دشمن خود را بر روی
زمین خود او. او مورد ضرب و شتم قرار می شود ، اما او باقی بماند؟
نه! او دوباره و دوباره و دوباره.
نگاهی به پایداری و استقامت خود را. با مغز است که کودک به او بود ، او
از مدت ها تصور ایده آمدن به یک شهر بزرگ است.
چه کرده است؟
او پیدا کردن محل از همه دنیا بیشتر از وعده برای او.
سپس او عمدا خود را به پایین را برای کار آماده است.
او در صبر چقدر قدرت خود ، و قدرت خود چه هستند.
او به مطالعه زبان جدید است.
او یاد می گیرند زندگی اجتماعی جدید ، محیط جدید از روش های قدیمی ، سیاست ، قانون ،
امور مالی ، علم ، عادت سرزمین جدید و مردم جدید که آمده اند باید
از او بود.
نگاه اجمالی او که او داشته ، بر انگیختن اشتها خود را تنها و enkeen تمایل خود.
نه ، او را به رشد به عنوان به مغز او کمک کند. برای آن همه به او ثابت کند چگونه حق او در
برای اولین بار در surmises او.
او انجام داده اند این به تنهایی ، همه به تنهایی! از مقبره خراب کردن در زمین فراموش.
چه بیشتر ممکن است انجام دهد زمانی که بیشتر جهان اندیشه را به او باز است.
او است که می تواند به مرگ لبخند ، که ما او را میشناسیم.
چه کسی می تواند در میان بیماری ها را برای کشتن مردم تمام شکوفا.
آه! اگر چنین بود از طرف خدا آمده ، و نه شیطان ، چه نیرویی برای خوبی
ممکن است او در این دنیای قدیم از ما نمی شود.
اما ما متعهد به مجموعه جهان آزاد است. کار پر زحمت ما باید در سکوت باشد ، و ما
تلاش همه در نهان.
برای در این عصر روشنگری ، هنگامی که مردان بر این باورند حتی آنچه می بینند ،
شک از مردان خردمند خواهد بود بزرگترین او قدرت است.
این در یک بار غلاف و زره خود او باشد ، و سلاح های خود را به ما نابود کردن او
دشمنان ، که حاضر به خطر حتی روح خود ما را برای ایمنی از ما عشق است.
برای خوبی از بشر ، و برای افتخار و جلال خدا است. "
پس از یک بحث کلی که برای هیچ چیز امشب مشخص شد
قطعا حل و فصل است.
که همه ما باید بر روی واقعیات خواب ، و سعی کنید به فکر کردن نتیجه گیری مناسب.
فردا ، در صبحانه ، ما به دیدار مجدد ، و پس از از نتیجه گیری ما
شناخته شده به یکدیگر ، ما باید در برخی از علت قطعی عمل تصمیم می گیرید...
من احساس می کنم صلح فوق العاده و استراحت امشب.
این است که اگر برخی از حضور فراموش نشدنی از من برداشته شد.
شاید...
گمان من تمام نشده است ، نمی تواند ، برای من چشم در آینه قرمز گرفتار
علامت گذاری به عنوان بر پیشانی من و من می دانستم که من هنوز هم نجس.
DR. خاطرات سوارد 5 اکتبر.-- همه ما به وجود آمد زود هنگام ، و من فکر می کنم
است که خواب را بسیار برای هر و همه ما.
هنگامی که ما در صبحانه زود هنگام مواجه شد طرب کلی تر نسبت به هر یک از ما
همیشه انتظار می رود به تجربه دوباره. این واقعا شگفت انگیز است چه مقدار انعطاف پذیری
در طبیعت انسان وجود دارد.
اجازه دهید هر علت مانع ، بدون توجه به آنچه ، به هیچ وجه حذف ، حتی آن اعدام است ، و
ما پرواز برگشت به اصول اول از امید و لذت بردن است.
بیش از یک بار که ما در اطراف جدول نشسته ، چشم من باز در تعجب که آیا کل
از روز گذشته تا به حال رویای نشده است.
این تنها زمانی که من چشم از خال قرمز روی پیشانی خانم Harker گرفتار بود که من
بازگشت به واقعیت آورده است.
حتی حالا نیز ، زمانی که من به شدت گردان ماده ، آن را تقریبا غیر ممکن است به تحقق بخشیدن به
که علت تمام مشکل ما هنوز هم وجود دارد.
حتی خانم Harker به نظر می رسد به از دست دادن بینایی مشکل او را برای تمام جادوها است.
تنها در حال حاضر و دوباره ، هنگامی که چیزی از آن را به یاد می آورد به ذهن او ، که او فکر می کند
اسکار وحشتناک او.
ما برای دیدار با اینجا در مطالعه من در نیم ساعت و تصمیم بگیرید که در دوره ما از اقدام.
من تنها یکی از مشکلات فوری ، من آن را می دانم توسط غریزه به جای علت است.
همه ما باید به صحبت رک و پوست کنده.
و در عین حال من می ترسند که در برخی از راه مرموز زبان فقیر خانم Harker گره خورده است.
من می دانم که او به شکل نتیجه گیری از خود او ، و از همه است که من می توانم حدس زد
درخشان که چگونه و چگونه درست آنها باید باشد.
اما او خواهد شد ، نیست و یا نمی تواند ، آنها را گفته به من بدهید.
من این را به ون Helsing ذکر شد ، و من و او به آن صحبت کرده و هنگامی که ما
به تنهایی.
گمان می کنم آن است که برخی از آن سم نفرت انگیز است که به رگهای او کردم و شروع به
کار می کنند.
تعداد مقاصد خود را هنگامی که او داد وان Helsing به نام "از خون آشام
تعمید خون. "خب ، ممکن است وجود داشته باشد سمی که distills
خود را از چیزهای خوب.
در عصری که وجود ptomaines رمز و راز ما نباید تعجب در
هر چیزی!
یک چیز می دانم ، که اگر غریزه من درست باشد در مورد سکوت فقیر خانم Harker ،
سپس یک مشکل وحشتناک ، خطر ناشناخته است ، در کار قبل از ما وجود دارد.
قدرت همان است که سکوت او را وادار ممکن است سخنرانی خود را وادار.
من نه جرات فکر می کنم علاوه بر این ، برای بنابراین من باید در افکار من بی احترامی کردن به یک زن نجیب!
بعدها.-- هنگامی که استاد در آمد ، ما بیش از ایالت چیزهایی صحبت کردیم.
من می توانم ببینم که او تا به حال چیزی در ذهن او ، که او می خواست به گفتن نیست ، اما احساس
تردید در مورد broaching موضوع.
پس از ضرب و شتم در مورد بوش کمی ، او گفت : "دوست جان ، چیزی است که وجود دارد
من و شما باید به تنهایی صحبت می کنید ، فقط در برای اولین بار در هر نرخ.
بعد ، ما ممکن است دیگران را به اعتماد به نفس ما را. "
سپس او متوقف شد ، بنابراین من منتظر. او در ، مینا خانم "رفت ، فقیر ما ، عزیز
مینا خانم در حال تغییر است. "
لرز سرد فرار از طریق من برای پیدا کردن بدترین ترس های من در نتیجه تایید.
ون Helsing ادامه داد.
"با تجربه غم انگیز از خانم لوسی ، ما باید این بار هشدار داده می شود قبل از چیزهایی بروید
خیلی دور.
وظیفه ما این است که در حال حاضر در حقیقت سخت تر از همیشه ، و این مشکل جدید را می سازد هر
ساعت ترسناک اهمیت. من می توانم از ویژگی های را ببینید
خون آشام های آینده در برابر خود.
در حال حاضر ، اما بسیار بسیار جزئی است. اما از آن است که دیده می شود اگر ما چشم به
متوجه بدون پیش داوری. دندانهای او واضح تر ، و در زمان او
چشم ها سخت تر است.
اما این همه ، به سکوت او وجود دارد در حال حاضر اغلب به عنوان پس از آن با خانم بود
لوسی. او صحبت نمی کنم ، حتی زمانی که او نوشته بود که
که او آرزو به بعد شناخته شده باشد.
حالا ترس من این است.
اگر از آن می شود که او می تواند ، ترنس هیپنوتیزم ما بگویید که چه تعداد را ببینم و بشنوم ،
آن را درست تر نیست که او که خواب هیپنوتیزم کردن اول خود را ، که نوشیدنی
خون بسیار او و نوشیدنی خود را از او ،
اگر او را ، ذهن او را وادار به او که او را فاش می دانیم؟ "
من راننده سرشونو تکون دادن رضایت. او در رفت "و سپس ، آنچه که ما باید انجام دهیم این است که
جلوگیری از این.
ما باید به نادان او را از هدف ما ، و بنابراین او نمی تواند نظریات آنچه او را نمی دانند.
این کار دردناک است! اوه ، آنقدر دردناک است که من به آن دل شکستگی
از آن فکر می کنم ، اما باید آن را.
هنگامی که امروز یکدیگر را ملاقات کنیم ، من باید به او بگویید که برای دلیل است که ما به او صحبت می کنند
باید شورای ما نمی شود ، اما به سادگی با ما محافظت است. "
او پاک پیشانی اوست ، که در تعریق شدید و در فکر خراب شده بود
درد که او ممکن است بر روح فقیر تحمیل در حال حاضر به طوری شکنجه کرده اند.
من می دانستم که این امر می تواند نوعی احساس راحتی به او من به او گفتم که من هم
تا به حال به این نتیجه همان است. در هر میزان آن را بین بردن درد
شک.
من به او گفتم و اثر بود که من انتظار می رود.
در حال حاضر نزدیک به زمان جمع آوری کلی ما می باشد.
ون Helsing رفته به دور خود را برای جلسه آماده ، و بخشی دردناک خود را از آن.
من واقعا معتقدم که هدف او این است که قادر به دعا به تنهایی است.
بعد در همان ابتدا دیدار ما.-- تسکین شخصی تجربه بود
هر دو Helsing ون و خودم.
خانم Harker ارسال توسط شوهرش فرستاده بود گفت که او به ما ملحق
در حال حاضر ، او به عنوان فکر آن را بهتر است که ما باید برای بحث در مورد جنبش ما
بدون حضور او به ما شرمسار.
این استاد و من در یکدیگر را برای یک لحظه نگاه ، و به نوعی ما هر دو به نظر می رسید
، رها شوند.
به نوبه خودم ، من فکر کردم که اگر خانم Harker متوجه خطر خودش بود
درد بسیار و همچنین خطر بسیار قابل اجتناب بود.
تحت شرایط ما ، نگاه پرسش و پاسخ موافقت کرد ، با انگشت بر روی
لب ، برای حفظ سکوت در سوء ظن ما ، تا زمانی که ما باید قادر بوده اند به مشورت
تنهایی دوباره.
ما در یک بار را در برنامه ما را از کمپین بین المللی حقوق بشر رفت. ون Helsing تقریبا حقایق را پیش روی ما قرار داده
برای اولین بار ، "کاترین زوجه تزار را ترک صبح دیروز تیمز.
این او را در سریعترین سرعت او تا به حال ساخته شده حداقل به مدت سه هفته را برای رسیدن به
وارنا. اما ما می توانیم زمینی به همان سفر
را در سه روز.
در حال حاضر ، اگر ما برای دو روز کمتر برای سفر کشتی اجازه می دهد ، با توجه به آب و هوا از جمله
تأثیرات به عنوان ما می دانیم که تعداد می تواند بوجود آورد به خرس ، و اگر ما اجازه می دهد تمام روز
شب و برای هر تاخیر که ممکن است به رخ می دهند
ما ، پس ما باید یک حاشیه از نزدیک به دو هفته است.
"بنابراین ، به منظور کاملا امن ، ما در اینجا باید در 17th ترک در آخرین.
سپس ما باید در هر میزان در وارنا در روز قبل از کشتی می رسد ، و قادر به ایجاد
آماده سازی از قبیل ممکن است لازم باشد.
البته همه ما باید مسلح ، مسلح در برابر چیزهای بد ، معنوی و همچنین
فیزیکی است. "
Quincey Morris در افزود : "من درک می کنم که تعداد از کشور گرگ می آید ،
و ممکن است که او وجود دارد باید قبل از ما دریافت کنید.
پیشنهاد می کنم که ما Winchesters اضافه کردن به تسلیحاتی ما.
من یک نوع باور در وینچستر زمانی که هیچ مشکلی از این نوع وجود دارد
در اطراف.
آیا شما به یاد داشته باشید ، هنر ، هنگامی که ما بسته را پس از ما در Tobolsk حال؟
چه از نظر ما نمی کرده اند و سپس برای تکرار داده می شود هر کدام! "
"خوب!" ون Helsing گفت : "Winchesters آن خواهد بود.
سطح سر Quincey در زمان است ، اما اغلب تا زمانی که به شکار وجود دارد ، استعاره بیشتر
بی احترامی کردن به علم نسبت به گرگ ها از خطر به انسان باشد.
در ضمن ما می توانیم چیزی را در اینجا انجام.
و من فکر می کنم که وارنا است به هر یک از ما آشنا نیست ، به همین دلیل رفتن نیست بیشتر به زودی؟
این است تا زمانی به صبر در اینجا به عنوان وجود دارد.
امشب و فردا ما می توانیم آماده ، و سپس اگر همه به خوبی ، ما چهار می توانید مجموعه ای بر روی
سفر ما است. "" ما چهار؟ "گفت : Harker interrogatively ،
نگاه از یکی به یکی دیگر از ما.
"البته!" استاد پاسخ داد : به سرعت.
"شما باید به مراقبت از همسر خود را تا شیرین باقی می ماند!"
Harker برای مدتی سکوت بود و سپس در یک صدای توخالی گفت : "اجازه بدهید ما را از بحث
بخشی از آن را در صبح. من می خواهم به مشورت با مینا است. "
من فکر کردم که در حال حاضر زمان برای ون Helsing به او هشدار می دهند به فاش ما
برنامه ریزی به او ، اما او در زمان بدون اطلاع قبلی. من در او را نگاه معنادار و سرفه است.
برای پاسخ ، او با قرار دادن انگشت خود را به لب هایش را و دور تبدیل شده است.
جاناتان HARKER مجله 5 اکتبر ، بعد از ظهر.-- تا مدتی پس از
دیدار ما امروز صبح من نمی توانستم فکر می کنم.
فاز های جدید از چیزهایی را ترک ذهن من در حالت تعجب است که اجازه می دهد تا هیچ جایی برای
فعال فکر. تعیین مینا به هر بخش
در بحث و گفتگو به من فکر.
و از آنجا که من می توانم موضوع را با او قضاوت نمی کند ، من فقط می تواند حدس بزند.
من تا آنجا که همیشه از یک راه حل اکنون ساعت. راه دیگر آن را دریافت کرده ، بیش از حد گیج
من.
آخرین باری که ما از موضوع صحبت ما توافق کردند که وجود دارد نه بیشتر
پنهان سازی ماهیت هر چیزی را در میان ما. مینا خواب در حال حاضر ، با آرامش و خوش
مانند یک بچه کوچک است.
لب های او کج شده هستند و صورت خود را با شادی اشعه است.
خدا را شکر ، لحظات را هنوز هم برای او وجود دارد.
بعدها.-- چقدر عجیب آن را به همه است.
نشستم به تماشای خواب خوشحال مینا ، و من آمد به عنوان نزدیک به خودم شاد بودن به عنوان من
فرض کنید من تا به حال خواهد بود.
همانطور که شب خود جلب کرد ، و زمین سایه خود را از غرق شدن خورشید در زمان پایین ،
سکوت اتاق بزرگ بیشتر و بیشتر موقر به من.
همه در یک بار مینا باز چشم او ، و نگاه من tenderly گفت : "جاناتان ، من
می خواهم شما به من چیزی در کلمه خود را از افتخار وعده.
وعده برای من ساخته شده ، اما holily در شنوایی خدا ساخته شده ، و نه شکسته شود هر چند
من باید به زانو من و التماس کردن به شما را با اشک های تلخ.
سریع ، شما باید آن را در یک بار به من کند. "
مینا "به من گفت :" قول می خواهم که ، من نمی باعث می شود که در یک بار.
من ممکن است هیچ حق آن را داشته باشد. "
"اما عزیز یکی ،" او ، با شدت روحانی گفت که چشم خود را مانند
ستاره قطب ، "این من بودم که آن آرزو است. و این برای خودم نیست.
شما می توانید دکتر Helsing ون را اگر من درست نیست بپرسید.
اگر او مخالف شما ممکن است انجام دهید که به شما خواهد شد. نه ، اگر شما همه اتفاق نظر دارند ، بعد از شما
تبرئه از وعده است. "
"قول می دهم!" من گفت ، و او برای یک لحظه نگاه
supremely خوشحال است. گرچه به من ، همه شادی برای او بود
محروم شده توسط اسکار قرمز روی پیشانی او است.
او گفت : "وعده من است که شما به من هر چیزی را از طرح های تشکیل شده برای
مبارزه با تعداد. نه کلمه ، و یا استنباط ، یا دلالت ،
در هر زمان در حالی که این برای من باقی می ماند! "
و او رسما به اسکار اشاره کرد. من تو را دیدم که او با جدیت تمام شد ، و گفت :
رسما ، "قول می دهم!" و من آن را گفت : من احساس کردند که از آن لحظه درب بوده است
بسته بین ما.
بعد ، نیمه شب.-- منا شده است همه شب روشن و شاد.
به طوری که تمام بقیه به نظر می رسید را به شجاعت ، به عنوان اگر تا حدودی با او آلوده
بشاشت.
در نتیجه حتی من خودم به عنوان اگر احساس بیزار شدن از دل تنگی که به ما وزن پایین
تا حدودی برداشته است. همه ما بازنشسته زود هنگام است.
مینا در حال حاضر مانند یک کودک کمی خواب.
این یک چیز شگفت انگیز است که دانشکده او را از خواب باقی می ماند به او در میان او
مشکل وحشتناک. خدا را شکر برای آن ، و سپس حداقل او می تواند
مراقبت از خود را فراموش کرده ام.
شاید مثال او ممکن است من به عنوان خوشنودی او امشب تاثیر می گذارد.
من باید آن را امتحان کنید. آه! برای خواب dreamless است.
6 مهر ، صبح.-- یکی دیگر از شگفتی.
مینا من از خواب در اوایل ، در حدود همان زمان به عنوان روز گذشته ، و از من خواست برای آوردن دکتر ون
Helsing.
من فکر کردم که فرصت دیگری برای هیپنوتیزم و بدون سوال رفت
استاد. او آشکارا انتظار می رود تا به حال برخی تماس از جمله ،
برای من پیدا کردم او را در اتاق خود را ملبس به لباس.
درب او بود نیمه بسته نگهداشته شده ، به طوری که او می تواند باز کردن درب اتاق ما را بشنود.
او در یک بار آمد. همانطور که او را به اتاق گذشت و او پرسید : مینا
در صورتی که دیگران ممکن است ، بیش از حد.
"نه ،" او گفت : کاملا ساده است ، "آن ضروری خواهد بود.
شما می توانید آنها را نیز به همین خوبی بگوید. من باید با شما در سفر خود بروید. "
دکتر وان Helsing بود که من مبهوت شدم.
پس از مکث یک لحظه ، او پرسید : "اما چرا؟" "شما باید به من با شما را.
من امن تر با شما ، و شما باید امن تر ، بیش از حد است. "
اما چرا عزیز مینا خانم؟
شما می دانید که ایمنی شما solemnest ما وظیفه است.
ما را به خطر رفتن ، که شما ، یا ممکن است ، مسئول تر نسبت به هر یک از ما را از... از
شرایط... چیزهایی که شده اند. "
او متوقف شد خجالت. او در پاسخ ، وی در غیاب او با انگشت او را و
با اشاره به پیشانی خود را. "من می دانم.
به همین دلیل است که من باید برود.
من می توانم شما هم اکنون می گفت ، در حالی که خورشید در حال آمدن است.
من ممکن است قادر دوباره. من می دانم که زمانی که بخواهد تعداد من باید
بروید.
من می دانم که اگر او به من می گوید در خفا آمده ، من باید توسط بطمع انداختن.
هر دستگاه را به فریب دادن ، حتی جاناتان. "
خدا را دیدم نگاه است که او در من تبدیل شده تا او سخن گفت ، و اگر می شود در واقع وجود دارد
ضبط و فرشته که نگاه این است که به افتخار او همیشه ماندگار ذکر شده است.
من فقط می تواند دست خود را قلاب.
من نمی توانستم صحبت می کنند. احساسات من بیش از حد بزرگ است حتی برای
تسکین اشک. او می رفتند.
"شما مردان شجاع و قوی است.
شما قوی در شماره های خود را ، برای شما می توانید که که شکستن انسان سرپیچی
استقامت بود که تنها برای محافظت از.
علاوه بر این ، من ممکن است از خدمات ، از شما می تواند مرا از خواب هیپنوتیزم کردن و به همین ترتیب می آموزند که که حتی من
خودم نمی دانم. "دکتر ون Helsing گفت : به شدت ،" مینا خانم ،
شما هستند ، مثل همیشه ، عاقل ترین.
شما باید با ما آمده است. و با هم ما باید کاری را که می رویم
چهارم دست یابد. "هنگامی که او تا به حال صحبت ، طلسم طولانی مینا
سکوت ساخته شده من در او را نگاه.
او دوباره روی بالش او را در خواب کاهش یافته بود. او حتی از خواب بیدار وقتی که من بیرون کشیده بود
نابینایان و اجازه دهید در نور خورشید که آب گرفتگی اتاق.
ون Helsing motioned به من با او بی سر و صدا می آیند.
ما به اتاق خود رفت ، و در درون Godalming دقیقه ای پروردگار ، دکتر سوارد ، و آقای موریس
شد با ما نیز.
او به آنها گفت چه منا گفته بود ، و رفت.
"در صبح ، ما باید برای وارنا ترک. ما در حال حاضر برای مقابله با یک عامل جدید ،
مینا خانم.
آه ، اما روح او درست است. را به عذاب خود را به ما آنقدر بگویید
او تا به حال انجام شده است. اما آن را درست ترین ، و ما در هشدار داده
زمان.
باید هیچ شانسی از دست رفته وجود دارد ، و در وارنا ما باید آماده به لحظه عمل
که کشتی می رسد. "" چه باید بکنیم دقیقا؟ پرسید : "آقای
Morris در laconically.
استاد متوقف شد قبل از پاسخ دادن "ما باید در هیئت مدیره اولین بار است که کشتی.
سپس ، هنگامی که ما شناسایی کرده اند جعبه ، ما باید یک شاخه از گیاهان خودرو (وحشی) افزایش یافت محل در
آن.
این ما باید ببندید ، برای زمانی که هیچ کدام وجود دارد ظهور ، به طوری که حداقل می گوید
خرافه است. و به خرافات باید ما در اعتماد
اول است.
این ایمان انسان در اوایل بود ، و آن را ریشه خود را در ایمان هنوز.
سپس ، هنگامی که ما فرصت است که ما به دنبال ، وقتی که هیچ نزدیک برای دیدن ، ما باید
باز کردن جعبه و... و همه به خوبی خواهد بود. "
"من نباید منتظر هر فرصتی ، گفت :" Morris در.
"هنگامی که من می بینم جعبه من باید آن و باز کردن نابود کردن هیولا ، هر چند وجود دارد
هزار مرد به دنبال ، و اگر من به خارج برای آن لحظه بعد پاک! "
من رسیدند دست خود را به طور غریزی و آن را به عنوان شرکت به عنوان قطعه ای از فولاد در بر داشت.
من فکر می کنم او را درک نگاه من. من امیدوارم که او انجام داد.
"پسر خوب ، گفت :" دکتر ون Helsing.
"پسر شجاع. Quincey تمام انسان است.
خدا او را برکت برای آن. فرزند من ، باور من هیچ یک از ما باید تاخیر
در پشت یا مکث از هر ترس است.
من اما می گویند آنچه که ما ممکن است انجام دهید... آنچه ما باید انجام دهید.
اما ، در واقع ، در واقع ما نمی می توان گفت آنچه که ما ممکن است انجام دهید.
بسیاری از چیزهایی که ممکن است اتفاق می افتد وجود دارد ، و راه خود و به پایان می رسد آنها هستند تا
های مختلف است که تا لحظه ای که ممکن است بگویند.
همه ما باید در تمامی راه های مسلح است.
و هنگامی که زمان برای پایان آمده است ، تلاش ما باید عدم.
در حال حاضر ما امروز قرار دادن همه امور ما به منظور کنیم.
اجازه دهید همه چیزهایی که لمس بر دیگران عزیز به ما ، و که بر ما بستگی دارد ، کامل.
برای هیچ یک از ما می تواند چه ، و یا وقتی ، و یا چگونه بگویم ، پایان ممکن است.
همانطور که برای من ، امور خود من را تنظیم نموده ، و من هیچ چیز دیگری برای انجام ، من باید به
مقدمات آن را فراهم برای مسافرت. من باید تمام بلیط و غیره
سفر ما. "
هیچ چیز بیشتر به توان گفت وجود دارد ، و ما یکدیگر جدا شدند.
من در حال حاضر باید حل و فصل تمام امور من از زمین و آماده برای هر چه ممکن است بیاید.
بعدها این.-- انجام شده است.
اراده من ساخته شده است ، و کامل. مینا اگر او زنده ماندن تنها وارث من است.
اگر آن را نمی باید چنین است ، پس دیگر که خیلی خوب به ما بوده است باید
باقی مانده است.
در حال حاضر به سمت غروب آفتاب رسم. تشویش های مینا خواستار توجه من به آن است.
من مطمئن هستم که چیزی است که در ذهن او وجود دارد که زمان غروب دقیق
را نشان دهد.
این موارد در حال تبدیل شدن دلخراش بار برای همه ما است.
برای هر طلوع و غروب خورشید باز می شود تا برخی از خطر جدید ، برخی از درد های جدید ، که با این حال ،
ممکن است در خدا خواهد بود وسیله ای برای یک پایان خوب است.
من می نویسم تمام این چیزها را در دفترچه خاطرات از نه عزیزم من باید آنها را بشنوند.
اما اگر آن را ممکن است که او می تواند آنها را دوباره ، آنها باید آماده شود.
او خواستار به من.