Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پنجم Schoolma'am کامل
وقتی آن رسیده است مدرسه ای که صبح روز... برای اولین بار در زندگی خود
او راه توس کر و کور را به زیبایی های آن صرف می کرده بود... تمام شد آرام و
هنوز هم.
معلم قبل از کودکان در مکان های خود را در او آموزش دیده بودند
ورود ، و وقتی آن وارد اطاق درس او توسط ردیف های رسمی و خشک روبرو شد
از "چهره های درخشان صبح" و روشن ، چشم های کنجکاو.
کلاه خود او را گذاشت و با دانش آموزان خود را روبرو شده ، امیدوار است که او به نظر نمی آید وحشت زده
و ابلهانه به او احساس و آنها را نمی خواهد درک او لرزش.
او تا به حال به تا نزدیک به دوازده نشسته نوشتن شب قبل یک سخنرانی خانم
به منظور خود را به دانش آموزان خود را پس از باز کردن مدرسه.
او و تجدید نظر شده بود و بهبود یافته آن را دقیق و پر زحمت ، و سپس او آن را آموخته بود
خاموش قلب است.
این سخنرانی بسیار خوب بود و برخی از ایده های بسیار ریز در آن داشت ، به ویژه در مورد متقابل
کمک و تلاش جدی پس از دانش است. تنها مشکل این بود که او می تواند در حال حاضر نمی
به یاد داشته باشید یک کلمه از آن.
پس از آنچه به نظر می رسید به یک سال او... حدود ده ثانیه در واقع... او گفت : کمرنگ ،
"Testaments شما ، لطفا" ، و نفس نفس زنان به صندلی خود را تحت پوشش از غرق
خش خش و صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب درب میز که به دنبال.
در حالی که کودکان خواندن آیات خود آن عقل لرزان خود را به منظور marshalled و
نگاه بیش از آرایه ای از زائران کمی به زمین Grownup.
بیشتر از آنها ، البته ، کاملا به خوبی به او شناخته شده است.
همکلاسی های خود در سال قبل تصویب کرده بود ، اما بقیه بود همه رفته
مدرسه با او ، به استثناء کلاس پرایمر و ده تازه واردان به Avonlea.
آن مخفیانه احساس علاقه بیشتری را در این ده نسبت به کسانی که امکانات بودند
در حال حاضر نسبتا به خوبی به او نگاشت.
برای اطمینان ، آنها ممکن است فقط به عنوان به عنوان استراحت پا افتاده ، اما از سوی دیگر
دست ممکن است یک نابغه در میان آنها وجود دارد. این ایده هیجان انگیز بود.
نشسته شده توسط خود را در میز گوشه آنتونی پای بود.
او ، چهره عبوس کوچک و تاریک و خیره در آن بود با بیان خصمانه
در چشمان سیاه و سفید خود را.
فورا آن ساخته شده و ذهن او را که او را محبت آن پسر و پیروزی
ایجاد اشکال کردن Pyes کاملا.
در گوشه دیگر ، یکی دیگر از پسر عجیب و غریب با متظاهر به هنر اسلون نشسته بود... با نشاط به دنبال
کمی ، با سرزنش کردن بینی ، چهره freckled ، و بزرگ ، نور چشمان آبی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، حاشیه
با نزدیک به سفید ضربه شلاق... احتمالا DonNELL
پسر ، و اگر شباهت رفت و برای هر چیزی ، خواهر او در سراسر راهرو نشسته بود
با مری بل.
آن تعجب چه مرتب سازی بر اساس مادر کودک بود ، او را به مدرسه لباس او ارسال
شد.
او به تن پژمرده لباس ابریشمی صورتی کمرنگ با یک معامله بزرگ توری پنبه ، خاکی
دمپایی بچه های سفید و جوراب های ابریشمی است.
به فر وزکرده بی حد و حصر و غیر طبیعی مو شنی او شکنجه شده است
surmounted توسط تعظیم زرق و برق دار از روبان صورتی بزرگتر از سرش.
قضاوت از بیان خود او خیلی خوب با خودش راضی است.
چیز رنگ پریده ، کمی با ریز موج ها صاف و خوب ، ابریشمی ، حنایی رنگ مو جریان بیش از
شانه اش ، باید ، آن اندیشه ، Annetta بل ، که پدر و مادر بود که قبلا
زندگی در منطقه Newbridge مدرسه ،
اما ، به دلیل هولنج خانه خود پنجاه متری شمال سایت قدیمی خود را در حال حاضر در
Avonlea.
سه دختر رنگ پریده کمی شلوغ به یک کرسی بودند قطعا پنبه و در آنجا بود
شکی نیست که زیبایی های کوچک با فر بلند قهوه ای و چشمان رنگ فندقی ، که بود
ریخته گری عشوه گر به نظر می رسد در آبشش جک
لبه عهد او ، Prillie راجرسون ، که پدرش به تازگی ازدواج کرده بود
همسر دوم و Prillie صفحه اصلی از خود مادر بزرگ در Grafton آورده است.
دختر قد بلند ، بی دست و پا را در صندلی عقب ، که به نظر می رسید که بیش از حد بسیاری از پاها و دست ،
آن نه می تواند محل در همه است ، اما بعد در کشف کردند که نام او باربارا شاو
و که او زندگی با عمه Avonlea آمده بود.
او همچنین برای پیدا کردن که اگر باربارا تا کنون موفق به راه رفتن پایین راهرو بدون
سقوط بیش از خود او یا کس دیگری را پا دانشمندان Avonlea نوشت غیر معمول
واقع بر روی دیوار ایوان آن بزرگداشت.
اما وقتی چشم آن کسانی که این پسر را در میز جلو پیش روی خود را خود ، عجیب و غریب ملاقات کرد
هیجان کمی رفت و بیش از او ، به عنوان اگر او نبوغ خود را پیدا کرده بود.
او می دانست که این موضوع باید در پل ایروینگ و می کند که خانم راشل Lynde سمت راست برای یک بار شده بود
هنگامی که او پیشگویی است که او بر خلاف کودکان Avonlea باشد.
بیش از آن ، آن متوجه شدم که او بر خلاف سایر کودکان در هر نقطه بود ، و
روح ماهرانه شبیه به خود را زل زده در خارج خود را از رنگ آبی بسیار تیره وجود دارد
چشم که او را تماشا تا بدقت.
او می دانست پل ده بود ، اما او نگاه بیش از هشت.
او چهره زیبا ترین کمی او تا کنون در یک کودک دیده می شود به حال... ویژگی های
ظرافت نفیس و پالایش ، قاب در هاله از فر شاه بلوط.
دهان او خوشمزه و کامل بدون pouting ، لب های قرمز فقط آرام
لمس کردن و انحنا را به گوشه و کنار بطور عالی یا ظریف یا ریز به پایان رسید کمی که دقت فرار بودن
dimpled.
او بیان هوشیار ، قبر ، و مراقبه ، که اگر روح خود را بسیار قدیمی تر بود
از بدن خود را ، اما زمانی که آن به نرمی به او لبخند زد آن را در پاسخ دادن ناگهانی از بین رفت
لبخند ، که به نظر می رسد روشنایی او
بودن تمام ، تا اگر بعضی از لامپ به طور ناگهانی به شعله در داخل او را به حال مشتعل ،
تابش او را از بالا به پا.
بهترین از همه ، آن ناخواسته ، از هیچ تلاشی خارجی و یا انگیزه متولد شده است ، اما به سادگی
outflashing از یک شخصیت مخفی ، نادر است و خوب و شیرین است.
با مبادله سریع آن و پل لبخند دوستان سریع برای همیشه لطفا برای قبل از
کلمه بین آنها عبور کرده است. روز گذشت مثل یک رویا بود.
آن به وضوح می تواند هرگز آن را به یاد می آورند پس از آن.
تقریبا به نظر می رسید که اگر او نمی بود که تدریس اما کس دیگری.
او شنیده کلاس ها و مبالغ و نسخه مجموعه کار می کردند مکانیکی.
کودکان رفتار خوبی و تنها دو مورد از نظم و انضباط رخ داده است.
مورلی اندروز رانندگی یک جفت از جیرجیرک آموزش دیده در راهرو گرفتار شد.
مورلی بر روی پلت فرم آن به مدت یک ساعت ایستاد و... که مورلی احساس خیلی بیشتر
کاملا... جیرجیرک خود را توقیف کردند.
او آنها را در یک جعبه قرار داده و در راه از مدرسه آنها را به صورت رایگان در بنفش واله ، اما
مورلی معتقد بودند ، در آن زمان و تا کنون پس از آن ، که او آنها را به خانه برد نگه داشته و آنها را برای
تفریحی خود او.
مقصر دیگر آنتونی پای ، که آخرین قطره آب را از او ریخت
بطری تخته سنگ پایین پشت گردن Aurelia خشت.
آن نگه داشته آنتونی در زنگ تفریح و در مورد آنچه انتظار می رفت به او صحبت کرد
آقایان ، admonishing او را که آنها پایین گردن بانوان آب هرگز ریخت.
او می خواست همه پسران خود را به نجیب زاده باشند ، او گفت.
سخنرانی کم کم به او بسیار مهربان و لمس کردن بود ، اما متاسفانه آنتونی
باقی مانده کاملا دست نخورده است.
او در سکوت به او گوش ، با بیان همان عبوس و whistled
scornfully به عنوان او رفت بیرون.
آن آهی کشید و سپس خود را تشویق می کردند تا با به یاد آوردن است که برنده شدن در یک پای
عواطف ، مانند ساختمان رم ، کار یک روز نیست.
در واقع ، این تردید که آیا برخی از Pyes هر گونه عواطف را به نفع خود داشتند ، اما
آن چیز بهتر از آنتونی ، که بودند که اگر او ممکن است یک پسر به جای خوبی را امیدوار
اگر کسی تا به حال در پشت sullenness خود را کردم.
هنگامی که مدرسه و اخراج شد و بچه ها رفته بود آن wearily به او کاهش یافته است
صندلی. سر او ached و او احساس woefully
دلسرد.
اما بدون هیچ دلیل واقعی برای دلسرد شدن وجود ندارد ، زیرا هیچ چیز بسیار وحشتناک
رخ داده بود ، اما آن بسیار خسته شده و تمایل به این باور است که او را هرگز
یاد بگیرید به مانند آموزش است.
و وحشتناک که چگونه این امر می تواند به چیزی شما مثل هر روز انجام می شود
برای... خوب ، می گویند چهل سال.
آن دو ذهن بود که آیا به مادرم در آن زمان و وجود دارد ، یا صبر کنید تا او
با خیال راحت در او اتاق خود را سفید در خانه بود.
قبل از او می تواند تصمیم بگیرد با یک کلیک از پاشنه و صدای فش فش ابریشمی بر روی ایوان وجود دارد
طبقه و آن خودش را توسط یک خانم که ظاهر او را به خاطر مواجه
انتقاد اخیر آقای هریسون در
زن overdressed او در یک فروشگاه شارلوت تاون را دیده بود.
"او مثل برخورد سر در بین شکل یا عکس ژورنال مد و کابوس نگاه."
تازه وارد gorgeously در یک ابریشم تابستان آبی کمرنگ arrayed ، puffed ، frilled و
پف دار ، ریشه دار کردن ، و یا چین زنی shirred هر کجا که احتمالا می تواند قرار گیرد.
سرش را با یک کلاه بزرگ نوعی پارچه ابریشمی سفید surmounted بود ، با طولانی سه bedecked ، اما
نه رشته پر شترمرغ.
حجاب از نوعی پارچه ابریشمی صورتی ، lavishly پاشیده با نقطه های بزرگ سیاه و سفید ، آویزان مانند یک حرکت تند و ناگهانی
از لبه کلاه را به شانه اش و در دو streamers روح در پشت شناور
او.
او به تن طلا و جواهر است که می تواند بر روی یک زن کوچک شلوغ ، و بسیار
بوی قوی از عطر او حضور داشتند.
"من خانم DonNELL... خانم HB DonNELL ، "این دیدگاه را اعلام کرد ،" و من در می آیند
برای دیدن به شما در مورد چیزی Clarice Almira به من گفت هنگامی که او را برای شام به خانه آمد امروز.
این مرا اذیت بیش از حد است. "
با شک و تردید آن : "متاسفم" ، بیهوده تلاش برای بحر تفکر غوطهور شدن هر گونه حادثه از صبح
در ارتباط با کودکان Donnell است. "Clarice Almira به من گفت که شما تلفظ
نام DONnell ما.
در حال حاضر ، خانم شرلی ، تلفظ صحیح نام ما DonNELL است...
لهجه در آخرین هجا. من امیدوارم که شما این کار را در آینده به یاد داشته باشید. "
من را امتحان کنید ، gasped آن ، خفگی میل وحشی به خنده.
"من به تجربه می دانیم که آن را بسیار ناخوشایند است به نام یکی از املای اشتباه
و گمان می کنم باید آن را حتی بدتر تلفظ اشتباه است. "
"بدیهی است آن است.
Clarice Almira نیز به من اطلاع داد که با شما تماس پسر یعقوب. "
او به من گفت نام او یعقوب بود ، اعتراض کردند : "آن.
"من ممکن است به خوبی انتظار می رود که ، گفت :" خانم ، HB Donnell ، در یک تن که به طور ضمنی
که قدردانی در کودکان بود که در این انحطاط سن نگاه نیست.
"آن پسر تا به سلیقه ادم طبقه سوم ، از جمله خانم شرلی.
وقتی او متولد شد من می خواستم به او سنت Clair... آن را برای تلفن های موبایل SO اشرافی ندارد
آن؟
اما پدرش اصرار داشت او باید یعقوب پس از عمویش به نام.
من به همراه داشت ، چرا که عمو یعقوب لیسانس غنی قدیمی بود.
شما چه فکر میکنید ، خانم شرلی؟
هنگامی که پسر بی گناه ما پنج ساله بود عمو یعقوب در واقع رفت و ازدواج
و در حال حاضر او دارای سه پسر از خود است. آیا تا به حال از ناسپاسی از جمله شنیدن؟
لحظه به دعوت به عروسی... برای او تا به حال بی ربطی را به
به ما یک دعوت نامه بفرستید ، خانم شرلی... به خانه آمد من گفت : ، 'بدون جیکوبز بیشتر برای
من ، از شما سپاسگزارم. '
از آن روز من به نام پسرم سنت Clair و سنت Clair من مصمم هستم او باید
نامیده می شود.
پدر او obstinately ادامه به تماس او را یعقوب ، و پسر خود را تا
ترجیح کاملا غیر قابل توصیف برای نام مبتذل است.
اما سنت Clair او است و در خیابان Clair از او خواهد ماند.
شما با مهربانی این ، خانم شرلی ، شما به یاد داشته باشید؟
متشکرم.
من به Clarice Almira گفت که من آن فقط سوء تفاهم بود و یک کلمه
آن را درست تنظیم. Donnell... لهجه بر روی هجا گذشته... و
خیابان Clair... در شماره حساب یعقوب.
شما به خاطر داشتن؟ از شما متشکرم. "
هنگامی که خانم HB DonNELL دور خامه گرفته بود و آن را قفل مدرسه و به خانه رفت.
او در پای تپه ، پل ایروینگ در مسیر توس در بر داشت.
او معتقد به یک خوشه خود را از مناسبتهای فرهنگی کمی گوشت یا خوراک لذیذ وحشی که Avonlea کودکان
به نام "lillies برنج."
"لطفا ، معلم ، من در این زمینه آقای رایت در بر داشت ، او گفت : shyly ،" و من آمد
برگشت به آنها را به شما چون من فکر کردم که می خواهم به شما نوع از بانوی بودند
آنها ، و از آنجا که... "او بلند چشم های زیبا و بزرگ خود را..." من دوست دارید ، معلم است. "
"شما عزیزم ، گفت :« آن ، مصرف خوشه های معطر است.
همانطور که اگر سخنان پل طلسم از سحر و جادو شده بود ، دلسردی و خستگی گذشت
از روح او ، و امیدواریم که در قلب او را مانند یک چشمه رقص upwelled.
او را از طریق مسیر توس رفت و نور footedly ، با حضور شیرینی او
مناسبتهای فرهنگی به عنوان توسط یک نیایش. "خوب ، چگونه شما آیا در امتداد؟"
Marilla می خواستند بدانند.
"از من بپرسید که یک ماه بعد و من ممکن است قادر باشد که به شما بگوید.
من می توانم در حال حاضر... من خودم نمی دانم... من بیش از حد در نزدیکی آن.
افکار من احساس می کنند اگر آنها شده بود ، همه هم زده تا زمانی که ضخیم و پر از گل بودند.
تنها چیزی که من احساس می کنم واقعا مطمئن داشتن امروز انجام شده است که من تدریس Cliffie
رایت که شده است A.
او قبل از آن را هرگز نمی دانستند. آیا چیزی به روح را آغاز کرده اند
در امتداد یک مسیر است که ممکن است در شکسپیر و بهشت پایان فراموش کرده اید؟ "
خانم Lynde آمد تا بعدا با تشویق بیشتر.
که بانوی خوب دانش آموزان را در دروازه خود را waylaid بود و خواستار از
آنها را چگونه آنها معلم جدید خود را دوست داشت.
و هر یکی از آنها گفت : آنها دوست شما پر زرق و برق ، آن ، به جز پای آنتونی.
من باید اعتراف او نبود. او گفت : شما خوب نیست ، درست مانند
تمام معلمان دختر. '
خمیر مایه پای برای شما وجود دارد. اما ذهن هرگز. "
می گوید : "من قصد ندارم به ذهن بود." وی افزود : آن بی سر و صدا ، "و من رفتن به پای آنتونی مثل من
هنوز.
صبر و مهربانی مطمئنا او را برنده "" خب ، شما هرگز نمی توانید بگویید که در مورد پای ، "
خانم راشل گفت : احتیاط. "آنها توسط contraries برود ، مانند رویاها ، اغلب
به نام...
همانطور که برای آن زن DonNELL ، او هیچ DonNELLing از من ، من می توانم به شما اطمینان دهم.
نام DONnell است و همواره بوده است. زن دیوانه است ، که چه چیزی است.
او یک سگ میناکاری کردن او خواستار Queenie و آن را تا به وعده های غذایی خود را در جدول همراه با
خانواده ، از خوردن یک بشقاب چین است. من ترس از قضاوت اگر من او بود.
توماس می گوید Donnell خود معقول ، مرد سخت کوش ، اما او تا به حال نه چندان
عقل سلیم هنگامی که او برداشت از همسر ، که آنچه است. "