Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت دوم. سفر به BROBDINGNAG.
فصل اول
توفان بزرگ توصیف قایق بلند فرستاده شده به واکشی آب ؛ نویسنده می رود با آن به
کشف کشور.
او در ساحل چپ است ، توسط یکی از بومی مصادره و به اجرا درآمد به کشاورز
خانه. پذیرش او ، با حوادث چند که
رخ داده باشد.
شرح ساکنان.
پس از محکوم شده است توسط طبیعت و ثروت ، به حیات فعال و بیقرار ، در
دو ماه پس از بازگشت من ، من دوباره را ترک کشور مادری من و حمل و نقل در زمان
فراز زندگی ، در روز 20 ژوئن ، 1702 ، در
ماجراجویی ، کاپیتان جان نیکولاس ، یک مرد کرنیش ، فرمانده ، عازم سورات.
ما به حال گیل بسیار مرفه ، تا ما در دماغه امید نیک وارد ، که در آن ما
فرود برای آب تازه ، اما کشف نشت ، ما unshipped کالاهای ما و wintered
برای کاپیتان در حال سقوط از یک بیمار وجود دارد
تب و لرز ، ما می تواند کیپ تا پایان ماه مارس را ترک کنید.
ما پس از آن مجموعه بادبان و سفر خوب بود تا ما را تصویب کرد که تنگه ماداگاسکار ؛
اما داشتن شمال آن جزیره ، و در حدود پنج درجه عرض جغرافیایی جنوبی ،
بادها ، که در آن دریاها مشاهده
برای منفجر گیل ثابت برابر بین شمال و غرب ، از آغاز
دسامبر تا ابتدای ماه مه ، در 19 ماه آوریل آغاز شد تا با مقدار ضربه
خشونت بیشتر ، و بیشتر غربی نسبت به
معمول ، ادامه بنابراین برای بیست روز با هم : که در طی آن زمان ، ما رانده شدند
کمی از شرق به جزایر Molucca ، و در حدود سه درجه شمال
از خط ، به عنوان کاپیتان ما در بر داشت
مشاهدات او در زمان 2ND ماه مه ، در آن زمان باد متوقف ، و آن بود
آرامش کامل ، که در انجا من کمی خشنود نیست.
اما او ، از اینکه یک مرد خوب در ناوبری از آن دریاها تجربه وجود دارد ، به همه پیشنهاد ما
آمادگی در برابر طوفان ، که بر این اساس در روز بعد اتفاق افتاد :
باد جنوب ، به نام های موسمی در جنوب ، شروع به تنظیم شوید.
پیدا کردن آن به احتمال زیاد به overblow بود ، ما در ما نی ، بادبان در زمان ، و ایستاده بود به دست
واقع در جلو بادبان ، اما آب و هوای ناپاک ، ما نگاه اسلحه همه به سرعت و دست
واپسین بادبان کشتی دو دگلی.
کشتی اخراج بسیار وسیع است ، بنابراین ما آن را بهتر است قبل از دریا spooning ، از
تلاش یا hulling.
reefed بادبان جلو و تنظیم او را ، و برده AFT جلو ورق ، زمام بود
سخت آب و هوا. کشتی عینک شجاعانه.
belayed جلو پایین مسافت ، اما بادبان تقسیم شده بود ، و ما برده پایین حیاط و
بادبان به کشتی ، و بی بند و بار همه چیز روشن آن است.
یک طوفان بسیار شدید بود و دریا را شکست عجیب و خطرناک است.
ما بر laniard از ستاد شلاق برده ، و مرد را در راس کمک کرد.
ما نمی کردن دومین دکل کشتی از عرشه ما ، اما اجازه دهید همه ایستاده ، چرا که او قبل از scudded
دریا خیلی خوب ، و ما می دانستیم که در حال بالا افراشته در بالاترین نقطهء کشتی ، کشتی شد
wholesomer ، و راه بهتری را از طریق دریا ساخته شده ، دیدن ما تا به حال اتاق دریا.
وقتی طوفان تمام شد ، ما مجموعه ای واقع در جلو بادبان و بادبان اصلی ، و به ارمغان آورد و کشتی به.
سپس ما مجموعه ای واپسین بادبان کشتی دو دگلی - بادبان اصلی بالا و جلو و بالا به بادبان.
البته ما در شرق و شمال شرق ، باد در جنوب غرب است.
ما tacks بطرف راست حرکت کردن به روی عرشه کشتی ، ما دور انداختن آب و هوا پرانتز و آسانسور ، ما در مجموعه
لی ، پرانتز ، و رو به جلو توسط آب و هوا - bowlings برده و برده آنها را تنگ ،
و آنها را belayed برده و بیش از واپسین بادبان کشتی دو دگلی
میخ سرپهن کوچک بادگیر ، و کامل خود را نگه داشته و به عنوان نزدیک او را دروغ.
در طول این طوفان ، که توسط یک باد قوی غرب و جنوب غرب به دنبال داشت ، ما
انجام شده توسط محاسبات من ، حدود پانصد لیگ به شرق ، به طوری که
قدیمی ترین ملوان در هیئت مدیره نمی تواند بگوید در چه بخشی از جهان ما است.
مفاد ما برگزار شد خوب ، کشتی ما را ثابت قدم بود ، و خدمه ما همه در سلامت خوب ؛
اما ما در نهایت تنش برای آب نهاده شده است.
ما فکر کردیم که آن را به بهترین وجه در همان دوره نگه دارید ، به جای به نوبه خود بیشتر شمالی ،
که ممکن است به ما به قسمت شمال غربی از Tartary بزرگ به ارمغان آورده ، و به
منجمد دریای.
در روز 16 ماه ژوئن ، 1703 ، یک پسر در بالا افراشته زمین کشف است.
در 17 ، ما در مشاهده کامل جزیره ای بزرگ ، و یا قاره شد (ما می دانستیم
آیا ؛) در سمت جنوب از انجاییکه گردن کوچکی از زمین jutting به
دریا و نهر کم عمق بیش از حد برای نگه داشتن کشتی بالاتر از صد تن است.
ما لنگر را در لیگ از این نهر بازیگران ، و کاپیتان ما فرستاده شده از ده او
مردان و در قایق بلند ، مسلح به رگ برای آب ، اگر هر کدام می تواند در بر داشت.
مورد نظر مرخصی خود را با آنها برود ، که من ممکن است کشور را ببینید ، و را چه
اکتشاف ها ، من می توانم. هنگامی که ما از آن پرتو ها آمدند به زمین ما شاهد هیچ رودخانه یا
بهار ، و نه هیچ نشانه ای از ساکنان است.
بنابراین مردان ما در ساحل سرگردان برای پیدا کردن مقداری آب تازه در نزدیکی دریا ، و
من به تنهایی در حدود یک مایل در طرف دیگر راه می رفت ، که در آن کشور را مشاهده همه
نازا و سنگی.
من در حال حاضر شروع می شود خسته و از دیدن چیزی برای سرگرم کردن حس کنجکاوی من ، من بازگشت
های پایین به آرامی به سمت نهر و دریا پر به نظر من ، من تو را دیدم مردان ما
در حال حاضر رو به قایق و پارو زدن برای زندگی به کشتی.
من که قرار بود پس از آنها به بارک الله ، اگر چه آن را به هدف کمی شده بود ، وقتی که من
مشاهده مخلوق بزرگ پیاده روی بعد از آنها در دریا ، به همان سرعتی که او می تواند : او waded
نه چندان عمیق تر از زانو خود را ، و در زمان
گام های شگرف : اما مردان ما به حال او شروع نیم لیگ ، و ، دریا
thereabouts که پر از سنگ های تیز ، هیولا قادر به پیشی
قایق.
این من پس از آن گفته شد ، برای من durst ماندن موضوع ماجراجویی ، اما
فرار به همان سرعتی که من می توانم راه من برای اولین بار رفت ، و سپس صعود تا تپه شیب دار ،
که برخی از چشم انداز کشور را به من داد.
که من پیدا کردم آن را به طور کامل کشت ، اما آنچه که برای اولین بار شگفت زده به من طول بود
چمن ، که در آن اساس به نظر می رسید که برای یونجه نگه داشته شود ، در حدود بیست فوت
من را به یک جاده بالا سقوط کرد ، بنابراین من آن را در زمان می شود ، هر چند آن را به ساکنان خدمت می کردند
تنها به عنوان یک پای مسیر را از طریق یک میدان جو است.
در اینجا من برای برخی از زمان راه می رفت ، اما می تواند کمی در هر دو طرف را ببینید ، آن را که در حال حاضر
در نزدیکی برداشت ، و ذرت در حال افزایش حداقل چهل فوت.
من یک ساعت راه رفتن به انتهای این زمینه بود ، بود که با پرچین از حصار
حداقل یک صد و بیست فوت بالا ، و درختان آنقدر رفیع است که من می توانم هیچ را
محاسبه ارتفاع خود را.
چوب عمودی چهارچوب درب به عبور از این زمینه را به آینده وجود دارد.
این چهار مرحله ، و سنگ به عبور بیش از زمانی که شما را به بالاترین آمد.
غیر ممکن بود برای من به صعود از این نردبان ، زیرا در هر مرحله شش فوت بود
بالا ، و سنگ بالایی حدود بیست.
من تلاش برای پیدا کردن بعضی از شکاف در تامینی ، زمانی که من کشف یکی از
ساکنان در زمینه آینده ، پیشروی به سوی پلکان ، همین کار را با اندازه
او که من را در دریا دنبال قایق ما را دیدم.
او ظاهر شد به عنوان بلند به عنوان برج کلیسا منار عادی ، و حدود ده متری را در هر زمان
گشاد گشاد راه رفتن ، به عنوان نزدیک که من می توانم حدس زد.
من با نهایت ترس و حیرت زده شد و فرار به خودم در پنهان
ذرت ، که از انجا من او را در بالای پلکان را دیدم به دنبال بازگشت به میدان بعد در
دست راست ، و شنیده ام او را در یک تماس
صدای بسیاری از درجه بلندتر از صحبت کردن - ترومپت : اما سر و صدا به حدی زیاد بود در
هوا ، که در ابتدا به من قطعا فکر آن رعد و برق بود.
لهذا هفت هیولا مانند خود ، نسبت به او را با دلیل بیم - قلاب در آمد
دست های خود ، هر قلاب در مورد فراخی شش scythes.
این افراد به عنوان اولین را به خوبی نیست ، پوشیده شده است که بندگان و کارگران آنها
به نظر می رسید ، بر اساس برخی از کلمات او سخن گفت ، آنها رفت و به درو ذرت در
زمینه که در آن من غیر روحانی.
من از آنها را در به عنوان بزرگ فاصله که من می توانم نگه داشته ، اما مجبور شد به حرکت با
مشکل شدید برای ساقه ذرت بودند گاهی بالای یک پا
از راه دور ، به طوری که من به سختی می تواند به بدن من آنها را در میان فشار.
با این حال ، من یک تغییر برای رفتن به جلو ، تا زمانی که به بخشی از میدان آمد که در آن
ذرت توسط باران و باد گذاشته شده بود.
در اینجا آن غیر ممکن است برای پیشبرد یک قدم برای من ، برای ساقه های در هم آمیخته شده اند ،
که من نمی توانستم خزش از طریق ، و ریش از گوش کاهش یافته به طوری قوی و
اشاره کرد ، که آنها را از طریق لباس من را به گوشت من سوراخ شده است.
در همان زمان من شنیده ام به ماشین درو صد متری پشت من.
من دراز اینکه کاملا با کار پر زحمت dispirited ، و به طور کامل غلبه بر غم و اندوه و ناامیدی ،
پایین بین دو پشته ، و صمیمانه آرزو من در آنجا ممکن است در نهایت روز من.
من bemoaned بیوه و کودکان متروک من پدر.
من افسوس می خورد که حماقت خود و wilfulness من ، در تلاش سفر دوم ، در برابر
از تمام دوستانم و روابط مشاوره.
در این تحریک وحشتناک از ذهن ، من می توانم تفکر Lilliput که امساک کردن
ساکنان بر من به عنوان بزرگترین نابغه ای است که تا کنون در جهان ظاهر نگاه ؛
جایی که من قادر به جلب ناوگان امپراطوری بود
در دست من ، و انجام آن اقدامات دیگر ، که تا کنون در ثبت خواهد شد
تواریخ از آن امپراتوری ، در حالی که آیندگان به سختی باید آنها را باور ،
اگرچه گواهی توسط میلیون ها نفر.
من منعکس چه رنج آن را باید به من ثابت کند ، به نظر می رسد به عنوان ناچیز در
این ملت ، به عنوان یکی جزیره خیالی لیلیپوت تنها در میان ما باشد.
اما این من تصور می شود که دست کم از بدبختیهای من بود ، برای ، به عنوان موجودات انسانی هستند
مشاهده می شود بیشتر وحشیانه و بی رحمانه نسبت به بخش عمده آنها ، چه می توانست من
انتظار می رود ، اما به یک لقمه در دهان
اولین بار در بین این وحشی های عظیم است که باید اتفاق می افتد به من تصرف؟
بدون شک فلاسفه در سمت راست هستند ، زمانی که ما به آنها بگویید که هیچ چیز فوق العاده است و یا
کمی در غیر این صورت از مقایسه.
خوشحال ممکن است ثروت ، به Lilliputians پیدا کردن بعضی از کشور ، که در آن
نفر به عنوان کوچک با توجه به آنها ، آنها به من.
و می داند که حتی این مسابقه شگرف فنا به همان اندازه ممکن است
overmatched مراتب بالا در برخی از بخش دور از جهان ، ما هنوز هیچ کشف.
ترس و سر در گم بود که من از ، من نمی توانستم امساک کردن در رفتن با این بازتاب ،
هنگامی که یکی از ماشین درو شده ، نزدیک شدن ظرف مدت ده متری از لبه جایی که من غیر روحانی ، به من
دستگیر که با قدم بعدی من باید
له به مرگ در زیر پای خود را ، و یا برش در دو با دلیل بیم و قلاب خود را.
و در نتیجه ، وقتی که او دوباره به حرکت می کند ، من فریاد زد با صدای بلند که از ترس می تواند باعث
من : که بر روی ان گام زد مخلوق عظیم کوتاه ، و ، به دنبال دور مورد تحت او را برای برخی از
زمان ، در گذشته به من espied که من بر روی زمین دراز.
او مدتی در نظر گرفته ، با احتیاط کسی که می کوشد تا غیر روحانی برگزار کوچک
حیوانات خطرناک در چنین شیوه ای که آن را نمی قادر خواهد بود یا به خراش یا نیش می زنند
او ، به عنوان من خودم گاهی با راسو در انگلستان انجام می شود.
در طول او جرأت به من را پشت سر وسط ، بین انگشت خود را جلو و
انگشت شست ، و من در عرض سه یارد از چشمان او به ارمغان آورد ، که او ممکن است شکل من ببین
کاملا.
من معنای خود را حدس زده و از بخت خوب من آنقدر حضور ذهن را به من داد ، که من
حل و فصل در حداقل تلاش او به من در هوا بالاتر از شصت پا از برگزار شد
زمین ، اگر چه او grievously pinched
طرف من ، به خاطر ترس من باید از طریق انگشت خود را لغزش.
من جرأت کرد به منظور بالا بردن چشم معدن به سمت خورشید و دستان من
با هم در استقرار supplicating ، و به صحبت برخی از کلمات در مالیخولیا فروتن
تن ، مناسب برای شرایط من در آن زمان بود
در : برای من هر لحظه ای که به من می گفت در برابر زمین فاصله توقیف ، همانطور که ما
معمولا هر حیوانی کمی نفرت ، که ما آن را ذهن به نابود است.
اما ستاره خوب من آن را ، که او به نظر می رسد که با صدای من خوشحال و
حرکات و اشارات ، و شروع به بر من به عنوان کنجکاوی ، بسیار تعجب به من می شنوید
تلفظ بیان کلمات ، اگر چه او می تواند آنها را درک نمی کنند.
در این زمان من بود قادر به خودداری کردن از خوراکی های روی و اشک ریختن ، و تبدیل نیست من
سر نسبت به طرف من و اجازه دادن به او را می دانیم ، و همچنین من می توانم ، چه ظالمانه من صدمه دیده بود
فشار از انگشت شست و انگشت خود را.
او به نظر می رسید را دستگیر معنا من ، برای ، بلند کردن اجسام تا دامن کت خود قرار داده ، او
من به آرامی به آن و بلافاصله به همراه من زد به استاد خود را ، که قرار بود
کشاورز بسیار بالایی می باشد ، و همان شخص من برای اولین بار در این زمینه دیده می شود.
کشاورز داشتن (به عنوان من بحث خود را فرض کنید) چنین حساب من خود را به عنوان
بنده می تواند به او بدهد ، در زمان یک قطعه از یک نی کوچک ، در حدود اندازه یک پیاده روی
کارکنان ، و در ان هنگام بلند lappets
از کت من ، که به نظر می رسد که تصور می شود نوعی از پوشش است که ماهیت داده بود
من. او منفجر موهای من کنار گذاشته را به بهتر
نمایی از صورت من.
او hinds خود را در مورد او نامیده می شود ، و از آنها خواست ، که من پس از آن آموخته ، چه آنها
تا کنون در زمینه دیده می شود به حال هر موجودی که من شبیه است.
او سپس از من قرار می گیرد آرام بر روی زمین از همه چهار دست و پا است ، اما من بلافاصله بالا ، و
راه می رفت به آرامی به عقب و رو به جلو ، به کسانی که مردم می بینند من تا به حال هیچ قصد اجرا
دور.
همه آنها را در یک دایره در مورد من نشسته ، بهتر است برای رعایت حرکات من است.
من کشیده کلاه من ، و تعظیم پایین به سمت دهقان ساخته شده است.
من زانو افتاد ، و بلند کردن دست ها و چشم های من و چند کلمه را با صدای بلند صحبت کرد
من می توانم : من یک کیف پول طلا را از جیب من گرفت ، و متواضعانه آن را به او ارائه شده است.
او آن را در کف دست خود را دریافت کرده باشید ، اعمال آن را به چشم خود نزدیک به
آنچه در آن بود ، و پس از آن تبدیل شده آن را چندین بار با نقطه از یک سنجاق
(که او از آستین او را گرفت) اما چیزی می تواند از آن بسازید.
لهذا من ساخته شده نشانه آن است که او باید دست خود را بر روی زمین است.
سپس در زمان کیف ، و با باز کردن آن ، تمام طلا را به کف دست خود را ریخت.
شش قطعه اسپانیایی از چهار pistoles هر وجود دارد ، در کنار بیست یا سی
کوچکتر سکه.
من تو را دیدم به او نوک انگشت کوچک خود را بر اساس زبان خود را مرطوب ، و را تا یکی از من
بزرگترین قطعه ، و پس از آن دیگر ، اما او به نظر می رسید به طور کامل نادان آنچه را که آنها
شد.
او به من نشانه قرار دهید تا دوباره آنها را به کیف پول من ، و کیف پول دوباره به جیب من ،
که پس از ارائه آن را به او چندین بار ، من فکر کردم آن را به انجام است.
کشاورز ، در این زمان ، من باید به موجودی منطقی متقاعد شده بود.
اغلب به من او صحبت کرد ، اما صدا از صدای او گوش من می خواهم که از یک سوراخ آب
آسیاب ، اما حرف های او به اندازه کافی بیان بود.
من پاسخ دادم تا با صدای بلند به عنوان می تواند در چندین زبان ، و او اغلب گذاشته گوش خود را درون
دو یارد از من : اما همه به عبث ، برای ما به طور کامل ناخوانا بودند به یکدیگر است.
او سپس ارسال بندگانش به کار خود ، و گرفتن دستمال خود را از او
جیب ، او دو برابر شده و آن را در دست چپ خود را گسترش ، که او در آن تخت قرار داده شده
زمین با کف دست به سمت بالا ، و من
امضا به آن مرحله ، به عنوان من به راحتی می تواند انجام دهد ، آن را به بالای یک پا در ضخامت نشده بود.
من فکر کردم که من به سهم خود به اطاعت ، و به خاطر ترس از افتادن ، خود را در طول کامل بر گذاشته
دستمال با باقی مانده که او به من lapped به سر
امنیت بیشتر ، و در این روش به من انجام شده در منزل را به خانه خود.
در آنجا او به نام همسر وی ، و به او به من نشان داد ، اما او جیغ زدم و فرار به عقب ، به عنوان
زنان در انگلستان در معرض دید یک وزغ یا عنکبوت.
با این حال ، زمانی که او بود در حالی که دیده می شود رفتار من ، و چگونه به خوبی مشاهده
امضا شوهرش ساخته شده ، او به زودی آشتی بود ، و با درجه رشد بسیار
مناقصه از من.
حدود دوازده ظهر بود ، و بنده به ارمغان آورد در شام است.
این فقط یک ظرف قابل توجهی از گوشت (مناسب برای بیماری ساده بود
مرد کشاورز) در یک ظرف در حدود چهار و بیست پا قطر.
این شرکت بودند ، کشاورز و همسرش ، سه فرزند ، و مادر بزرگ قدیمی.
هنگامی که آنها شنبه شد ، کشاورز به من در برخی از راه دور از او قرار داده شده بر روی میز ،
سی پا از طبقه بالا بود.
من در وحشت وحشتناک بود و نگه داشته تا آنجا که من می تواند از لبه ، به خاطر ترس از
زن کمی از گوشت را خرد کرده ، و سپس برخی از نان بر روی تخته نان بری فروپاشید ، و
آن را قبل از من قرار داده شده است.
من ساخته شده او را تعظیم پایین ، از چاقو و چنگال را من ، و سقوط کرد به غذا خوردن ، که آنها را داد
بیش از لذت.
معشوقه خدمتکار خود را برای کوچک DRAM فنجان ، که حدود دو گالن برگزار شد فرستاده می شود ، و
آن را با نوشیدنی پر من در زمان کشتی با دشواری های زیادی را در هر دو دست ، و در
محترمانه ترین شیوه را به او نوشید
سلامت سرکار علیه ، از بیان کلمات با صدای بلند به عنوان من می توانم به زبان انگلیسی ساخته شده است که
شرکت خنده تا از صمیم قلب خواهان ، که من تقریبا با سر و صدا بود deafened.
این مشروب طعم مانند شراب کوچک ، و بود ناخوشایند نبود.
سپس استاد به من نشانه ای برای آمدن به سمت تخته نان بری خود ، اما آنگونه که من در راه می رفت
جدول ، در شگفتی بزرگ در همه زمان ها ، به عنوان خواننده زیاده به راحتی
حامله شدن و بهانه ای ، من به طور اتفاقی به تلو تلو خوردن
در برابر پوسته ، سقوط کرد و صاف روی صورت من ، اما در هیچ صدمه دیده است.
بلند شدم ، بلافاصله ، و رعایت مردم خوب را در نگرانی های زیادی می شود ، من در زمان
کلاه من (که من در زیر بازوی من از رفتار خوب برگزار شد) ، و تکان دادن آن را بر سر من ،
سه huzzas ساخته شده ، برای نشان دادن من تا به حال هیچ شرارت توسط پاییز من.
اما پیشرفت به جلو به سمت استاد من (که من از این پس باید به او تماس بگیرید) جوانترین او
پسر ، که به او نشسته ، پسر قوس از حدود ده سال ، به من در زمان توسط
پاها ، و من در هوا بالا است ، برگزار شد که
من هر اندام لرزید : اما پدر او به من از او ربوده ، و در همان زمان
به او مانند یک جعبه در گوش چپ است ، آنطور که felled نیروهای نظامی اروپایی
اسب به زمین ، سفارش او را به از جدول گرفته شود.
اما ترس پسر ممکن است برای من وجود بدهکار ، و به خوبی به خاطر سپردن چگونه موذی
همه بچه ها در میان ما به طور طبیعی به گنجشک ها ، خرگوش ها ، بچه گربه ها جوان ، و توله سگ
سگ ، من در زانو من افتاد ، و با اشاره به
پسر استاد من به درک ، و همچنین من می توانم ، که من پسرش را مورد نظر
ممکن است عفو.
پدر این افراد را تحویل و LAD کرسی خود را در زمان دیگر ، که بر روی ان به سمت او رفتم ، و
دست او را بوسید ، که استاد من در زمان ، ساخته شده و او را به من سکته مغزی و به آرامی با آن را.
در میان شام ، گربه معشوقه مورد علاقه من همگانی روندی را به دامان او شد.
من سر و صدا پشت سر من می خواهم که از یک دوجین جوراب زنانه ساقه بلند بافندگان در کار را شنیده و تبدیل
سر من ، که من پیدا کردم آن را از purring از آن حیوانی که به نظر می رسید به اقدام
سه بار بزرگتر از یک گاو نر ، به عنوان من
محاسبه شده توسط این دیدگاه از سر او ، و یکی از پنجه های خود را ، در حالی که معشوقه او بود تغذیه
و به او stroking.
fierceness از قیافه این جانور در مجموع من discomposed ؛
هر چند که من در پایان هرچه از جدول ایستاد ، بالاتر از پنجاه فوت خاموش و هر چند
معشوقه من برگزار شد به سرعت خود را ، از ترس او
ممکن است به بهار ، و من در talons او را تصاحب.
اما آن اتفاق افتاد هیچ خطر وجود دارد ، برای گربه انجام گرفت دست کم متوجه من نیست
هنگامی که استاد من در عرض سه متری از او قرار داده شده است.
و من همیشه گفته و درست تجربه در سفر من ، که
پرواز یا کشف ترس قبل از یک حیوان شدید ، راه خاصی را به آن دنبال می باشد
یا به شما حمله کنند ، بنابراین من حل و فصل ، در این
مقطع خطرناک است ، برای نشان دادن هیچ شیوه ای از نگرانی.
من با جسارت پنج یا شش بار قبل از سر خیلی از گربه راه می رفت ، و آمد
در نیمی حیاط او ، که در نتیجه ان او خودش جلب کرد ، تا اگر او شد
ترس از من : من تا به حال دلهره کمتر
در رابطه با سگ ، سه یا چهار مراتب بالا را به اتاق آمد ، از آن معمول است در
خانه کشاورزان ، که یکی از آنها بولدوگ بود ، به صورت فله به چهار فیل برابر ،
و یکی دیگر تازی ، تا حدودی بلندتر از بولدوگ ، اما آن قدر بزرگ نباشند.
هنگامی که شام تقریبا انجام شد ، پرستار با یک کودک یک ساله در آغوش او آمد ،
که بلافاصله به من جاسوسی ، و شروع به باد بی سابقه و شدید است که شما ممکن است از شنیده
لندن پل به چلسی ، پس از معمول
فصاحت و بلاغت از نوزادان ، به من برای یک اسباب بازی است.
مادر ، از زیاده روی خالص ، مرا ، و من نسبت به کودک قرار داده ، که
در حال حاضر من وسط تصرف کردند ، و سر من را به دهان خود ، که در آن من roared
با صدای بلند که خارپشت ، frighted بود و اجازه دهید
من رها ، و من infallibly باید گردن من را شکست ، اگر مادر به حال او را برگزار نمی
صحن زیر من.
پرستار ، برای آرام بیب او ، ساخته شده با استفاده از تلق تلق کردن که یک نوع رگ توخالی بود
پر از سنگ های بزرگ ، و توسط یک کابل به دور کمر کودک محکم : اما همه در
بیهوده ، به طوری که او مجبور شد به درخواست جبران گذشته به آن مکیدن.
من باید هیچ شی همیشه منزجر من به عنوان نزد هیولا او اعتراف
پستان ، که من نمی تواند بگوید چه به مقایسه با ، بنابراین به عنوان به خواننده کنجکاو
ایده فله ، شکل و رنگ آن ،.
این ایستادند برجسته شش فوت ، و نمی تواند کمتر از شانزده در دور.
نوک پستان در حدود نیمی از بزرگی سر من بود ، و رنگ هر دو از آن و حفر ،
تا با لکه ها ، جوش و کک و مک ها متفاوت بود ، که هیچ کس نمی تواند بهانه ای به نظر می رسد بیشتر
تهوع اور : برای من تا به حال یک دید نزدیک از او ،
او نشسته ، به راحتی برای دادن مکیدن ، و من بر روی میز ایستاده.
این به من بر پوست و عادلانه از خانمها انگلیسی ما ، که به نظر می رسد بسیار زیبا را منعکس
برای ما ، فقط به این دلیل که اندازه خود ما هستند ، و نقائص آنها را نه دیده می شود اما
از طریق یک ذره ، که در آن پیدا کنیم
توسط آزمایش است که پوست مسطح و whitest نگاه خشن و درشت ، و
بد رنگ.
من به یاد داشته باشید زمانی که من در Lilliput ، رنگ از این افراد کوچک بود
به نظر من منصفانه ترین در جهان ، و بر این موضوع صحبت با یک فرد
یادگیری وجود دارد ، که صمیمی بود
از دوستانم ، به او گفت که چهره من بسیار عادلانه تر و روان تر ظاهر شد زمانی که او
بر من از زمین نگاه کرد ، از آن بر یک نمای نزدیکتر ، زمانی که من او را گرفت تا در
دست من ، آورده و او را نزدیک ، که او
در ابتدا یک دید بسیار تکان دهنده اعتراف.
او گفت : "او می تواند سوراخ بزرگی در پوست من کشف ؛ که stumps از ریش من
ده برابر قوی تر از موی گراز ، و رنگ من از چند
رنگ در دسترس نباشد نامطبوعی : "هر چند
من باید التماس ترک را برای خودم می گویند که من به عنوان عادلانه است را بیشتر از جنس و کشور من ،
و بسیار کمی sunburnt توسط همه سفر من است.
در طرف دیگر ، discoursing از بانوان در دادگاهی که امپراتور ، او با استفاده
به من بگویید ، "یکی بود کک و مک ، بیش از حد گسترده ای دیگر دهان ، یک سوم بیش از حد بزرگ بینی ؛
چیزی که من قادر به تشخیص بود.
من اعتراف این انعکاس به اندازه کافی آشکار است که ، با این حال ، من نمی توانست
امساک کردن ، تا مبادا خواننده ممکن است فکر می کنم آن موجودات قریب به اتفاق در واقع تغییر شکل شد : برای
من باید آنها را به عدالت می گویند ، آنها
نژاد خوبرو از مردم ، و به خصوص ویژگی های قیافه استاد من ،
اگر چه او بود ، اما یک کشاورز ، زمانی که من او را از ارتفاع شصت پا مشهود است ، به نظر می رسد
خیلی خوب معتدل.
هنگامی که شام انجام شد ، استاد من رفت به کارگران خود ، و می تواند توسط کشف
صدا و ژست خود را ، به اتهام همسر خود را سخت به مراقبت از من است.
من بسیار خسته شده ، و دفع به خواب ، که معشوقه درک من ، او
من در رختخواب خود او قرار داده ، و مرا با دستمال تمیز سفید پوشش داده شده ، اما بزرگتر و
درشت تر از بادبان اصلی کشتی از یک مرد از جنگ.
من در حدود دو ساعت ، خواب و رویای من در خانه با همسر و فرزندانش بود ، که
تشدید غم من وقتی که من awaked ، و خودم به تنهایی در یک اتاق وسیع بین
دو و سه صد فوت عرض و بالاتر
دو صد بالا ، دروغ گفتن در یک بستر گسترده ای بیست متری.
معشوقه من در مورد امور خانگی خود رفته بود ، و من قفل شده بود وارد
تخت هشت متری از کف بود.
برخی از الزامات طبیعی مورد نیاز مرا به پایین ، I durst توهم را ندارد تماس بگیرید ، و اگر من
بود ، آن را در بیهوده ، با چنین صدایی را به عنوان معدن ، در فاصله آنقدر بزرگ
از اتاقی که در آن من به آشپزخانه که در آن خانواده نگه داشته دراز است.
در حالی که من در این شرایط بود ، دو موش رخنه کرد تا پرده ها ، و فرار
بو کردن عقب و جلو روی تخت.
یکی از آنها آمد تقریبا به صورت من ، که در نتیجه ان من در وحشت افزایش یافت ، و Drew
مفت خور من به خودم دفاع.
این جانوران وحشتناک بود جسارت به من حمله در هر دو طرف ، و یکی از آنها
پاهای خود را جلو در یقه من برگزار شد ، اما من تا به حال شانس به شما قادر به rip کردن شکم خود را قبل از
او می تواند هر گونه فساد انجام دهد.
او را در پای من افتاد و از سوی دیگر ، با دیدن سرنوشت رفیق او ، ساخته شده خود را
فرار می کنند ، اما بدون یک زخم خوب در پشت ، که من او را داد به عنوان گریخت ، وی را ندارد ، و
ساخته شده اجرا خون trickling از او.
پس از این بهره برداری ، من به آرامی و وپیش روی تخت راه می رفت ، برای بازیابی نفس من و
از دست دادن ارواح.
این موجودات به اندازه بولدوگ بزرگ بودند ، اما بی نهایت زیرک تر و
شدید ، به طوری که اگر من گرفته بود کمربند من قبل از من به خواب رفتند ، من باید
infallibly به تکه پاره شده و بلعیدم.
اندازه گیری دم موش مرده ، و آن را به دو متری بلند ، مایل
اینچ ، اما آن را در برابر معده من رفت به کشیدن لاشه را از تخت خواب بیرون ، که در آن وضع
هنوز خونریزی ، من آن را به حال با وجود این بعضی
زندگی ، اما با یک ممیز قوی در سراسر گردن ، من کاملا آن را despatched.
بلافاصله پس از آن ، معشوقه من آمد به داخل اتاق ، که به دیدن من همه خونین ، زد و مرا
در دست او است.
من با اشاره به موش مرده ، لبخند ، و نشانه های دیگری برای نشان دادن من صدمه دیده بود ؛
که در انجا او بسیار خشنود شد ، خواستار خدمتکار را به موش مرده با
جفت انبرک ، و پرتاب آن از پنجره.
بعد من او را روی یک میز ، جایی که من نشان دادم او را مفت خور من همه خونین و پاک کردن آن را در
دامن کت من ، آن را بازگشت به نیام.
من به انجام بیش از یک کاری که دیگر نمی تواند برای من فشرده شد ، و
بنابراین تلاش برای معشوقه من درک ، که من مورد نظر را به توان مجموعه ای
روی زمین ، که بعد از او انجام داده بودند ، من
محجوبیت من را رنج می برند که به خودم بیان دورتر ، از با اشاره به
درها ، و رکوع چندین بار.
زن خوب ، با دشواری چندانی ، در گذشته درک آنچه که من را در می شود ، و
من دوباره در دست او ، راه می رفت به باغ ، جایی که او به من مجموعه ای پایین است.
من حدود دو صد متری بر روی یک طرف رفت ، و beckoning به او به نظر نمی آید و یا به
دنبال من ، من خودم را بین دو برگ ترشک را مخفی می کردند ، و تخلیه وجود دارد
الزامات طبیعت.
من امیدوارم که خواننده مهربان من بهانه ای برای سکونت در این و خاص مانند ،
که با این حال ناچیز آنها ممکن است به حقیری ذهن مبتذل به نظر می رسد ، با این حال خواهد شد
قطعا فیلسوف تا تصویر را بزرگ تر ببینید. او کمک کند
افکار و تخیل ، و اعمال آنها را به نفع عموم مردم و به عنوان خصوصی
زندگی ، که طراحی تنها من در ارائه حساب این و از من بود
سفر به جهان و در جایی که من شده اند
عمدتا ساعی از حقیقت ، بدون تاثیر هر گونه زیور آلات یادگیری یا
سبک.
اما تمام صحنه از این سفر قوی تصور را در ذهن من ساخته شده ، و آنقدر
ریشه ای عمیق در حافظه ام ، ثابت شده است که در ارتکاب آن به مقاله من یکی حذف نمی
مواد شرایط : با این حال ، بر
بررسی سخت ، خشک کردن معابر چند.
از لحظه ای کمتر است که در نسخه اول من بودند ، برای ترس از محکوم شدن به عنوان خسته کننده و
بی ارزش ، از چه چیز مسافران اغلب ، شاید بدون عدالت ، متهم است.
قسمت دوم. سفر به BROBDINGNAG.
فصل دوم.
شرح دختر کشاورز. نویسنده به اجرا درآمد به بازار شهر ، و
سپس به شهر بزرگ. ویژه سفر وی است.
معشوقه من تا به حال یک دختر نه ساله ، یک کودک از قطعات towardly برای سن او ،
بسیار چیره دست در سوزن او و مدبر در پانسمان و نوزاد خود.
مادر او و او ساختگی به جا مهد کودک را برای من در مقابل شب :
گهواره به یک کشو کوچک از کابینه قرار داده بود ، و کشو بر قرار می گیرد
حلق آویز قفسه به خاطر ترس از موش.
این تخت من بود ، هر چند تمام زمان من با آن دسته از مردم موقر راحت تر
درجه ، و من شروع به یادگیری به زبان خود و ایجاد می خواهد من شناخته شده است.
این دختر جوان بود دستی که پس از من تا به حال یک یا دو بار کشیده لباس من
پیش از او ، او قادر بود به لباس و عریان من ، گرچه من هرگز به او داد که
مشکل زمانی که او را اجازه به من یا خودم.
او به من هفت شرت ، و برخی از کتانی های دیگر ، به عنوان پارچه خوب می تواند کردم ،
که در واقع بود زیری از پارچه کیسه دوزی ، و این او به طور مداوم برای من شسته شده با
دست خود او.
او به همین ترتیب من مدرسه معشوقه بود ، برای من زبان تدریس : زمانی که من به اشاره
هر چیز ، او به من گفت نام آن را در زبان خود او ، به طوری که در چند روز من بود
قادر به تماس برای هر ذهن من تا به حال به.
او با مزاج بسیار خوب بود ، و به ارتفاع های بالا را نمی چهل فوت ، که کمی سن او.
او به من داد به نام Grildrig ، که خانواده انجام گرفت ، و پس از آن کل
کلمه واردات Latins nanunculus ، ایتالیا homunceletino ، و
mannikin انگلیسی.
به او عمدتا مدیون حفظ من در آن کشور : ما هرگز یکدیگر جدا شدند در حالی که من بود
من او Glumdalclitch من ، یا پرستار کمی نامیده می شود ، و باید گناه بزرگ وجود دارد
ناسپاسی ، اگر من این بزرگوار حذف
اشاره ای به مراقبت و محبت خود را نسبت به من ، که من صمیمانه از آن را در من فراهم
قدرت پاداش دادن به او به عنوان شایسته ، به جای آنکه از افراد بی گناه ، اما ناراضی
سند رسوایی خود را ، به عنوان دلیل بیش از حد به ترس.
هم اکنون شروع به شناخته می شود و صحبت از در محله ، که استاد من بود در بر داشت
یک حیوان عجیب و غریب در این زمینه ، در مورد بزرگی از splacnuck ، اما دقیقا به شکل
در هر بخش مانند یک مخلوق انسان ؛
به همین ترتیب در همه اقدامات خود را تقلید و به نظر می رسید در زبان کمی از آن صحبت می کنند
خود ، اکنون آموخته است که چند کلمه از تیرز رفت و پس از دو پاها سیخ شده بود ، اهلی
و آرام می آمد که آن را نامیده شد ،
هر چه که بود پیشنهاد ، بهترین اندام را در جهان بود ، و رنگ عادلانه تر
از دختر نجیب زاده سه ساله است.
کشاورز دیگری ، که زندگی سخت ، و یک دوست خاص استاد من بود ، آمد بر روی یک
: بر روی هدف به پرس و جو را به حقیقت این داستان است.
من بلافاصله تولید شد ، و قرار داده شده بر میز ، جایی که من راه می رفت به عنوان فرمان من بود ،
خود جلب کرد مفت خور من ، آن را دوباره ، احترام من به مهمان من ، از او خواست
در زبان خود او چگونه او انجام داد ، و گفت :
او خوش آمد می گوییم ، فقط به عنوان پرستار کمی به من دستور داده بود.
این مرد ، که قدیمی و کم نور اندیش شد ، عینک خود را قرار دهید به من ببین بهتر است ؛
که من می توانم احتراز کردن نه خندیدن بسیار صمیمانه ، برای چشمان او ظاهر شد مانند
ماه کامل در آسمان درخشان به اتاق در دو پنجره است.
مردم ما ، که کشف علت شنگی من ، من شرکت در خنده با مته سوراخ ، در
که همکار قدیمی احمق به اندازه کافی عصبانی و خارج از لقاء.
او تا به حال شخصیت یک خسیس بزرگ ، و بدبختی من ، او آن را به خوبی سزاوار ،
مشاوره لعنت او به استاد من ، به من نشان دهد که به عنوان یک چشم بر یک بازار روز در
شهر آینده ، که سواری نیم ساعت ، در حدود دو و بیست مایل دورتر از خانه ما بود.
من حدس زده بود برخی از شرارت وجود دارد زمانی که مشاهده کردم استاد من و دوست او
زمزمه با هم ، گاهی به طرف من و ترس من ساخته شده من علاقه داشتن که من
شنید و درک برخی از کلمات خود را.
اما Glumdalclitch صبح روز بعد ، پرستار کوچک من ، به من گفت تمام ماده ،
که او تا به حال cunningly خارج از مادر او را برداشت.
این دختر فقیر مرا در اغوش حمل کردن او گذاشته ، و با شرم و اندوه سقوط گریند.
او توقیف برخی از شرارت بود که مرا از مردمی بی ادب مبتذل ، که ممکن است اتفاق می افتد
فشار من به مرگ ، و یا شکستن یکی از اندام من با در نظر گرفتن من در دست دارند.
او همچنین مشاهده کرده بودند که چگونه متواضعانه من در طبیعت من بود ، چگونه به سادگی به من در نظر گرفته افتخار من است ،
و چه هتک ابرو من باید آن را ، باردار شدن برای پول به عنوان یک مردم در معرض
منظره ، از meanest مردم.
او گفت : پاپا او و ماما که Grildrig باید باشد... او قول داده بود ، اما در حال حاضر او
یافت شدن به معنای او را به عنوان آنها در سال گذشته ، زمانی که آنها به او وانمود
گوشت بره ، گوشت و در عین حال ، به محض به عنوان آن چربی بود ، آن را فروخته شده به قصاب.
به نوبه خود من ، من واقعا ممکن است ، تصدیق کردند که من کمتر نگران از پرستار من بود.
من تا به حال امید قوی ، که من هرگز ترک ، که من باید یک روز را بهبود می یابند آزادی من :
و به عنوان به کار زشت بودن برای یک هیولا انجام ، من خودم در نظر گرفته می
یک غریبه کامل در کشور ، و
که چنین بدبختی می تواند بر من هرگز به عنوان سرزنش به اتهام ، اگر تا کنون من
بازگشت به انگلستان ، از پادشاه بریتانیا خود ، در شرایط من ،
باید تحت همان تنش.
استاد من ، طبق توصیه دوست خود ، مرا در یک جعبه انجام شده بعد
بازار روز به شهر های همسایه ، و با او همراه دختر کوچک خود را گرفت ، من
پرستار ، بر ترک سوار شدن پشت سر او.
جعبه در هر طرف نزدیک بود ، با درب کمی برای من برای رفتن در داخل و خارج ، و
سوراخ سوراخ کردن چند اجازه دهید در هوا است.
دختر بنابراین مراقب باشید که برای قرار دادن لحاف تخت نوزاد خود را به آن شده بود ، برای من
دراز کشیدن بر روی.
با این حال ، من وحشتناکی زده شده بود و discomposed در این سفر ، اگر چه
اما از نیم ساعت برای اسب در حدود چهل پا در هر مرحله رفت و مماشات
به حدی زیاد است ، که بی قراری برابر با
افزایش و در حال سقوط از یک کشتی در طوفان بزرگ ، اما خیلی بیشتر مکرر.
ما در سفر خود بود و تا حدودی دورتر از از لندن به سنت
Alban را.
استاد من alighted در کاروانسرا که او به مکرر استفاده می شود و پس از مشورت با چندی
با کاروانسرا - keeper ، برنامه و ساخت برخی از آمادگی لازم ، او را استخدام کرد
grultrud ، یا دستفروش ، به دادن اعلامیه ای از طریق
شهر مخلوق عجیب و غریب به نشانه ای از عقاب سبز دیده می شود ، بنابراین نمی بزرگ
به عنوان splacnuck (حیوانی در آن کشور بسیار بطور عالی یا ظریف یا ریز شکل ، حدود شش فوت طول ،)
و در هر بخشی از بدن شبیه
موجودی انسانی ، می تواند چند کلمه ، صحبت کردن و انجام کلاهبرداری های منحرف صد.
من پس از یک جدول را در بزرگترین اتاق کاروانسرا قرار می گیرد ، که ممکن است نزدیک سه باشد
صد فوت مربع است.
پرستار کمی من در مدفوع کم نزدیک به جدول ایستادند ، به مراقبت از من ، و
مستقیم آنچه باید انجام دهید. استاد من ، برای جلوگیری از جمعیت ، رنج می برند
تنها سی نفر در یک زمان برای دیدن من.
من در مورد بر روی میز راه می رفت به عنوان دختر به فرمان او از من خواست سؤال ، تا آنجا
او می دانست درک من از زبان رسیده است ، و من به آنها پاسخ به عنوان
با صدای بلند به عنوان من می توانم.
من در مورد چندین بار به شرکت تبدیل شده است ، پرداخت می شود احترام می گذارد فروتن من ، گفت : آنها
بودند خوش آمدید ، و با استفاده از برخی از سخنرانی های دیگر من آموزش داده شده بود.
من در زمان انگشتانه پر از مشروب ، که Glumdalclitch من برای یک فنجان داده بود ،
و سلامت آنها را نوشیدند ، من کشید مفت خور من ، و با آن پس از رونق گرفت
نحوه fencers در انگلستان.
پرستار من به من داد بخشی از نی ، که من را به عنوان یک پایک ورزش ، داشتن آموخته هنر
در دوران جوانی من.
من آن روز را به دوازده مجموعه از شرکت نشان داده شده است ، و همانطور که اغلب مجبور به عمل بیش از
دوباره همان fopperies ، تا من نیمی از مرده بود با خستگی و رنجش ، برای آن دسته از
که مرا چنین شگفت انگیز دیده بود
گزارش ، که مردم آماده بودند برای شکستن درب به داخل بیاید و
استاد من ، برای منافع خود ، هر یک به من به جز پرستار من را لمس رنج نمی برد ؛
و برای جلوگیری از خطر ، نیمکت های دور میز بودند در چنین فاصله به عنوان مجموعه
قرار دادن من را از دسترس هر بدن.
با این حال ، تیره بخت مدرسه پسر مهره سائل را به طور مستقیم در هدف از سر من ، که بسیار
دقت آن را از دست رفته من ، و در غیر این صورت آن را با خشونت بسیار آمد ، که آن را داشته
infallibly زدم از مغز من ، برای آن
تقریبا به اندازه یک کدو تنبل کوچک بزرگ بود ، اما من تا به حال رضایت برای دیدن جوان
سرکش و مورد ضرب و شتم ، و از اتاق تبدیل شده است.
استاد من مورد توجه عمومی قرار داد که به من می گفت دیگر نشان می دهد که ورود به بازار روز و در
این میان او یک وسیله نقلیه مناسب را برای من آماده کرده که به او دلیل کافی
به انجام ، برای من تا با من خسته شده بود
سفر ، و با سرگرم کننده شرکت به مدت هشت ساعت با یکدیگر ، که من به سختی می تواند
ایستاده بر پاهای من ، و یا یک کلمه صحبت می کنند.
حداقل سه روز قبل از بهبود قدرت و که من ممکن است
بدون استراحت در خانه ، همه آقایان همسایه از دور صد مایل ،
شنیدن از شهرت من ، آمد به من در خانه خود استاد من را ببینید.
تواند وجود داشته باشد نه کمتر از سی نفر با همسران خود و کودکان (برای
کشور بسیار پرجمعیت است.) و کارشناسی ارشد من خواستار نرخ یک اتاق پر
هر زمان که او مرا در خانه نشان داد ، اگر چه آن
تنها به یک خانواده واحد ، به طوری که برای برخی از زمان من بود ، اما کمی سهولت هر روز
هفته (به جز چهارشنبه ، است که روز سبت آنها ،) اگر چه من انجام نمی شد
به شهر.
استاد من ، پیدا کردن چه سود آور من به احتمال زیاد می شود ، حل و فصل به من حمل به
قابل توجهی از شهرهای پادشاهی.
بنابراین داشتن خود را با همه چیز لازم برای یک سفر طولانی ارائه شده است ، و
امور خود را در منزل حل و فصل ، او در زمان ترک همسرش ، و پس از 17 ماه اوت ،
1703 ، حدود دو ماه بعد از ورود من ، ما
مجموعه ای از کلان شهر ، نزدیک وسط آن امپراطوری قراردهند ، و در حدود سه
هزار مایل فاصله از خانه ما. استاد من ساخته شده Glumdalclitch دخترش
سوار پشت سر او.
او از من روی پای او صورت گرفته ، در یک جعبه که در مورد دور کمر او گره خورده است.
دختر آن را در تمام جهات با نرمترین پارچه او می تواند ، به خوبی quilted به صف کرده بود
در زیر ، آن را با تخت نوزاد خود مبله ، من با ملافه ها و دیگر ارائه شده
necessaries ، ساخته شده و همه چیز را به عنوان مناسب که او می تواند.
ما تا به حال هیچ شرکت های دیگر ، اما یک پسر از خانه ، که پس از ما با توشه سوار.
طرح استاد من بود به من در تمام شهرهای نشان می دهد راه را ، و به مرحله از
راه را برای پنجاه یا صد مایل ، به هر روستا ، یا فرد از خانه کیفیت ،
جایی که او ممکن است انتظار سفارشی.
ما سفر آسان ساخته شده ، نه بالاتر از هفت یا هشت مایل نمره یک روز ؛
Glumdalclitch ، بر روی هدف به من یدکی ، شکایت او با trotting خسته شده بود
اسب.
او اغلب مرا از جعبه من ، در میل خود من ، به من هوا را ، و به من نشان می دهد
کشور ، اما همیشه به من برگزار شد به سرعت توسط یک رشته پیشرو.
ما بیش از پنج یا شش رودخانه ها ، مدارک بسیاری از گسترده تر و عمیق تر از رود نیل گذشت
گنگ و سختی وجود دارد نهر کوچک آنقدر کوچک به عنوان رودخانه تیمز در لندن ، پل.
ما ده هفته در سفر ما بودند و من در هجده شهرهای بزرگ نشان داده شد ، علاوه بر بسیاری از افراد
روستاها ، و خانواده های خصوصی است.
در روز 26 اکتبر در کلان شهر وارد شدند ، در زبان خود به نام
Lorbrulgrud ، یا افتخار جهان.
استاد من یک مسکن در خیابان اصلی این شهر انجام گرفت ، نه چندان دور از سلطنتی
کاخ قرار داده و از صورتحساب به صورت معمول ، حاوی توضیحات دقیق از من
فرد و قطعات.
او استخدام یک اتاق بزرگ بین سه و چهار صد فوت عرض است.
او شصت پا در قطر جدول ارائه شده ، که بر اساس آن بود که من به سهم خود عمل ، و
pallisadoed سه پا از لبه آن دور ، و به عنوان بالا به بسیاری ، برای جلوگیری از
سقوط.
من ده بار نشان داده شد یک روز ، به شگفتی و رضایت تمام مردم است.
من در حال حاضر می تواند زبان tolerably به خوبی صحبت می کنند ، و کاملا درک هر کلمه ،
که به من صحبت شد.
علاوه بر این ، من تا به حال آموخته الفبای خود را ، و می تواند یک تغییر حکم را توضیح را
اینجا و آنجا ، برای Glumdalclitch مربی من بوده است در حالی که ما در خانه بودند ، و در
ساعت اوقات فراغت در طول سفر ما.
او حامل یک کتاب کمی را در جیب خود ، بسیار بزرگتر از اطلس Sanson نیست ؛
رساله مشترک برای استفاده از دختران جوان ، دادن یک حساب کوتاه مدت از آنها
مذهب رسمی : خارج شدن از این او به من آموخته نامه من ، و تفسیر کلمات است.
قسمت دوم. سفر به BROBDINGNAG.
فصل سوم.
نویسنده برای به دادگاه فرستاد. ملکه او را از کارشناسی ارشد خود را بخرد
کشاورز ، و او را در به پادشاه است. او با بزرگ اعلیحضرت اختلافات
دانشمندان.
آپارتمان در دادگاه برای نویسنده فراهم است.
او به نفع بالا با ملکه است. او می ایستد تا برای افتخار خود را
نزاع او با کوتوله ملکه. کارگر مکرر من شدند ، هر روز قرار گرفتند ،
ساخته شده ، در چند هفته ، تغییر بسیار قابل توجهی در سلامت من : بیشتر استاد من
توسط من ، سیری ناپذیر او بزرگ شد.
من کاملا از دست داده بود معده من بود و تقریبا به یک اسکلت کاهش می یابد.
کشاورز آن را مشاهده و نتیجه گیری من به زودی باید بمیرد ، حل و فصل را به خوبی
دست من او می تواند.
در حالی که او در نتیجه استدلال و حل و فصل با خود ، sardral ، یا نجیب زاده
طلیعه چیزی بودن ، از دادگاه آمد ، فرماندهی و استاد من به من حمل بلافاصله برای انطرف تر
انحراف از ملکه و بانوان خود را است.
برخی از دومی در حال حاضر شده بود به من مراجعه کنید ، و گزارش چیزهای عجیب و غریب از من
زیبایی ، رفتار ، و حس خوب.
عظمت او ، و کسانی که او حضور داشتند ، فراتر از اندازه خوشحال با من بودند
رفتار.
من زانو افتاد ، و افتخار بوسیدن پا امپریالیستی او خواهش کرد ؛ اما این
بخشنده پرنسس برگزار شد انگشت کوچک خود را نسبت به من ، پس از من بر روی مجموعه ای بود
جدول ، که من در هر دو بازو در آغوش گرفت ،
قرار داده و نوک آن را با نهایت احترام به لب من.
او مرا به برخی از سوالات کلی در مورد کشور من و سفر من ، که من به عنوان پاسخ
و مجزا ، و در چند کلمه به عنوان من می توانم.
او پرسید : "آیا من می تواند محتوا را در دادگاه زندگی می کنند؟" من متمایل به پایین هیئت مدیره
جدول ، و متواضعانه جواب داد : "که من ارباب و برده من بود ، اما اگر من در من بود
دفع خود ، من باید افتخار به اختصاص
زندگی من به خدمات و عظمت او. "سپس او پرسید : استاد من ،" آیا او بود
آمادگی خود را برای من در یک قیمت خوب به فروش برساند؟ "او ، که من نمی تواند زندگی یک ماه توقیف ،
آماده به اندازه کافی به بخشی با من بود و
خواستار یک هزار قطعه از طلا ، که او را در همان محل دستور داده شد ، هر قطعه
و در مورد بزرگی از هشت صد moidores ، اما اجازه می دهد برای این نسبت
از همه چیز بین آن کشور و
اروپا ، و قیمت بالای طلا در میان آنها ، به سختی آنقدر بزرگ جمع را به عنوان یک بود
هزار guineas در انگلستان باشد.
من سپس به ملکه گفت : "از آنجایی که من در حال حاضر فروتن ترین مخلوق عظمت او و
رعیت ، من باید به نفع ، گدایی که Glumdalclitch ، که همیشه تمایل به حال من
با مراقبت بسیار و مهربانی ، و
درک آن را انجام این کار ، ممکن است به خدمات خود پذیرفته و همچنان به
پرستار و مربی من باشد. "عظمت او به درخواست من موافقت کردند ، و به راحتی
رضایت کشاورز ، بود که خوشحالم به اندازه کافی برای
دختر خود را در دادگاه ترجیح داده ، و دختر فقیر خودش قادر بود تا پنهان شوند
شادی او.
ارباب مرحوم من به عقب بازگرداند ، مناقصه مرا وداع ، و گفت : او به من در سمت چپ بود
خوب خدمات که من جواب دادم نه یک کلمه ، فقط او را تعظیم اندک است.
ملکه مشاهده سردی من ، و هنگامی که کشاورز از آپارتمان رفته بود ،
از من خواست دلیل.
من ساخته شده با حروف درشت به عظمت او بگویید ، "که من بدهکار هیچ تعهدی دیگر به استاد مرحوم من ،
نسبت به او بی پروا از مغز مخلوق بی ضرر فقرا ، توسط شانس در
زمینه های او : که بطور بیش از حد الزام بود
، recompensed به دست آوردن او در نشان دادن به من از طریق نیمی از پادشاهی ساخته شده بود ، و
قیمت او در حال حاضر فروخته شده بود و من برای.
که زندگی من از آن زمان به رهبری بود پر زحمت به اندازه کافی برای کشتن یک حیوان از ده برابر من بود
قدرت است.
که سلامت من زیاد است ، دچار اختلال شده توسط خرحمالی مداوم سرگرم کننده
اراذل و اوباش در هر ساعت از روز ، و که ، در صورتی که استاد من بود زندگی من در اندیشه
خطر است ، عظمت او را نمی کردم تا ارزان مقرون به صرفه است.
اما همانطور که من از همه ترس از بد درمان تحت حفاظت آنقدر بزرگ بود
و خوب ملکه ، به زیور طبیعت ، عزیزم از جهان ،
لذت از افراد او ، ققنوس
ایجاد ، بنابراین من دغدغه های کارشناسی ارشد اواخر من امیدوار به نظر می رسد
اساس ، برای من در حال حاضر در بر داشت ارواح من احیای نفوذ او بیشتر اوت
حضور "این جمع از سخنان من بود ،
تحویل با improprieties بزرگ و درنگ است.
بخش دوم در مجموع در قاب سبک عجیب و غریب است که مردم ، از چه چیز بود
من بعضی از عبارات را از Glumdalclitch آموخته ، در حالی که او به من حمل به دادگاه.
ملکه ، دادن کمک هزینه زیادی برای نقص من در صحبت کردن ، بود ، با این حال ،
شگفت زده شده در شوخ طبعی و حس بسیار خوبی در کوچک حیوانی.
او مرا در دست خود او انجام گرفت ، و به مرحله اجرا من به پادشاه ، که شد و سپس به او بازنشسته
کابینه.
اعلیحضرت ، شاهزاده گرانش و لقاء ریاضت کش ، به خوبی مشاهده من
شکل در نگاه اول ، ملکه پس از به شیوه ای سرد پرسید : "چه مدت آن را از او بود
رشد علاقه splacnuck؟ "برای چنین
به نظر می رسد او به من در زمان می شود ، به عنوان من از سینه ام را در دست راست و عظمت خود دراز.
اما این شاهزاده خانم ، که دارای مقدار بی نهایت از شوخ طبعی و طنز ، من مجموعه ای به آرامی روی پای من
بر scrutoire ، و به من فرمان دادن عظمت خود را به حساب خودم ،
که من در کلمات بسیار کمی انجام داد :
Glumdalclitch که با حضور در درب کابینت ، و نتوانست طاقت بیاورد من باید
از دید او ، به بستری ، تایید کرد که از ورود من به او منتقل کرده بود
خانه پدر.
شاه ، اگر چه او به عنوان یک فرد به عنوان هر یک در dominions او آموخته شده بود ،
تحصیل در مطالعه فلسفه ، و به ویژه ریاضیات ، اما وقتی که او
مشاهده شکل من دقیقا ، و من راه رفتن را دیدم
راست میشود ، قبل از شروع به صحبت می کنند ، تصور من ممکن است یک قطعه کار از ساعت (که در
آن کشور به کمال بسیار بزرگ است) ساختگی توسط برخی از مبتکرانه وارد
هنرمند.
اما زمانی که او شنیده ام صدای من ، و متوجه آنچه که من تحویل داده می شود به طور منظم و عقلانی او
می تواند شگفتی خود را پنهان ندارد.
او به هیچ وجه راضی رابطه من او را از صورت من آمد داد شد
به پادشاهی خود را ، اما فکر آن را یک داستان هماهنگ بین Glumdalclitch و او را
پدر ، که به من آموخته بود و مجموعه ای از کلمات را در یک قیمت بهتر به فروش برسد.
او پس از این تخیل ، قرار دادن چندین سوال دیگر برای من ، و هنوز هم دریافت
پاسخ های منطقی : هیچ در غیر این صورت از یک لهجه خارجی معیوب و ناقص
دانش در این زبان ، با برخی از روستایی
عبارات که من در خانه کشاورز آموخته بود ، و سبک مودبانه از دست کت و شلوار
دادگاه.
اعلیحضرت فرستاده شده برای سه نفر از علمای بزرگ ، که در انتظار بارگیری در این هفته خود را بودند ،
با توجه به عرف در آن کشور است.
این آقایان ، پس از آنها تا به حال در حالی که شکل من با احتیاط زیاد مورد بررسی قرار بودند ، از
نظرات مختلف در مورد من.
همه آنها توافق کردند که من نمی تواند تولید با توجه به قوانین به طور منظم از
طبیعت ، چون من با یک ظرفیت حفظ زندگی من ، قاب شده ، یا توسط
تردستی ، یا بالا رفتن از درختان یا حفر سوراخ هایی در زمین است.
آنها با دندان های من ، که آنها را با عینیت بزرگ مشاهده مشاهده شده ، که من بود
گوشتخوار حیوانی ، هنوز اکثر چهارپا بودن در تفوق یافتن برای من ، و موش های میدانی ،
با چند تن دیگر ، بسیار زیرک است ، آنها می توانند
تصور نیست که چگونه من باید قادر باشد تا خودم را ، مگر اینکه من بر حلزون تغذیه و دیگر
حشرات ، که آنها ، توسط بسیاری از استدلال آموخته ارائه شده ، به نشان دادن که من می توانم
احتمالا نه انجام دهد.
یکی از این virtuosi نظر می رسید فکر می کنم که من ممکن است جنین یا تولد نافرجام.
اما این عقیده را بوسیله دو نفر دیگر ، که تصریح کرده اندام من به توان کامل رد شد
و به پایان رسید و من چند سال زندگی کرده بود ، آن را به عنوان آشکار از ریش من بود ،
stumps مراتب بالا به سادگی از طریق ذره کشف شده است.
آنها اجازه نخواهد داد من کوتوله می شود ، چرا که littleness من فراتر از همه
درجه مقایسه ، برای کوتوله های مورد علاقه ملکه ، کوچکترین تا کنون شناخته شده در
که پادشاهی بود ، نزدیک به سی فوت ارتفاع.
پس از بحث و گفت و گوی بسیار ، آنها به اتفاق آرا به این نتیجه رسیدند ، که من تنها relplum
scalcath ، که به تفسیر naturae به معنای واقعی کلمه lusus ؛ تعیین دقیقا
حاضر به فلسفه مدرن
اروپا ، که اساتید ، disdaining فرار قدیمی علل غیبی ، به موجب آن
پیروان ارسطو تلاش بیهوده برای پنهان کردن جهل خود ، اختراع کرده اند
این راه حل فوق العاده از همه
مشکلات ، به پیشرفت غیر قابل بیان از دانش بشری.
پس از این نتیجه گیری قطعی ، من entreated به شنیده شود یک یا دو کلمه است.
من خودم به شاه اعمال ، و اعلیحضرت اطمینان "است که من از کشور شد
زیاد بود که با میلیون ها چند تن از هر دو جنس نر و ماده ، و قد خود من ، که در آن
حیوانات ، درختان ، و خانه ها ، همه در
نسبت ، و ، در نتیجه ، من ممکن است به عنوان قادر به دفاع از خودم ، و
یافتن معاش ، به عنوان هر یک از افراد و عظمت خود را در اینجا می تواند انجام دهد که من برای زمان
پاسخ کامل به آن در آقایان
استدلال "به این آنها فقط با یک لبخند از اهانت در پاسخ گفت :" که
کشاورز من به خوبی در درس من دستور داده بود. "پادشاه بود ، که خیلی بهتر
تفاهم ، رد مردان آموخته خود ،
فرستاده شده برای کشاورزان ، که توسط بخت خوب بود هنوز رتبهدهی نشده است به خارج از شهر رفته است.
بنابراین برای اولین بار او را مورد بررسی قرار خصوصی ، و سپس او را با من روبه رو
و دختر جوان ، اعلیحضرت شروع شد فکر می کنم که آنچه که ما به او گفت ممکن است احتمالا
درست باشد.
او مورد نظر به دستور ملکه است که مراقبت خاص باید از من گرفته شده و
از نظر بود که Glumdalclitch هنوز هم باید در دفتر خود را از رسیدگی به من ادامه
چرا که او ما تا به حال یک محبت بزرگ برای هر یک از دیگر است.
آپارتمان راحت و مناسب بود برای او در دادگاه ارائه شده است : او تا به حال یک نوع از حاکم
منصوب شده را به مراقبت از آموزش و پرورش خود ، یک خدمتکار را به لباس او ، و دو خدمتکار دیگر
برای دفاتر نوکر ، اما مراقبت از من بود تماما به خودش اختصاص داده.
ملکه فرماندهی مبل ساز خود را به تدبیر یک جعبه ، که ممکن است من در خدمت
شبستان ، پس از این مدل است که من Glumdalclitch و باید بر اساس توافق.
این مرد از مبتکرانه ترین هنرمند بود و با توجه به جهت من ، در سه هفته
به پایان رسید برای من یک اتاقک چوبی از شانزده فوت مربع ، و دوازده بالا ، با ارسی
پنجره ها ، درها ، و دو پستو ، مانند لندن تخت اتاق.
هیئت مدیره ، ساخته شده است که به سقف بود ، به بالا و پایین توسط دو لولا برداشته شده است ، برای قرار دادن در
به رختخواب رفتن آمادگی مبله شده توسط خیاط رومبلی و پرده و غیره عظمت او را ، که Glumdalclitch زمان
هر روز به هوا ، آن را با خود او ساخته شده
دست ها ، و اجازه آن را در شب ، قفل شده است تا سقف بر سر من.
کارگر خوب که برای کنجکاوی کمی مشهور بود ، متعهد شد که من دو
با پشت و فریم ، صندلی ، از یک ماده نه بر خلاف عاج ، و دو جدول ،
با کابینه برای قرار دادن کارهای من شوید.
اتاق quilted در تمام جهات و همچنین کف و سقف ، برای جلوگیری از
هر حادثه از بیدقتی از کسانی که من انجام شده ، و برای شکستن نیروی
تکان خوردن ، زمانی که من در یک مربی رفت.
مورد نظر قفل درب من ، برای جلوگیری از موش و موش از آینده شوید.
اسمیت ، پس از تلاشهای فراوان ، کوچکترین ساخته شده است که تا کنون در میان آنها دیده می شود ، برای
من بزرگتر در دروازه خانه نجیب زاده در انگلستان شناخته شده است.
من ساخته شده تغییر جهت به سمت نگه داشتن کلید را در جیب خود من ، ترس Glumdalclitch ممکن است از دست دادن
آن.
به همین ترتیب ملکه دستور داد باریکترین ابریشم است که می تواند بدست ، به من
لباس نه ، خیلی از پتو انگلیسی ضخیم تر ، بسیار دست و پا گیر تا من
عادت کرده اند به آنها است.
آنها پس از مد از پادشاهی بودند ، تا حدی شبیه به فارسی ، و تا حدی
چینی ، و یک عادت بسیار جدی و شایسته است.
ملکه آنقدر علاقه به شرکت من ، که او نمی تواند شام خوردن بدون من شد.
من تا به حال یک جدول قرار داده شده بر همان که در آن عظمت او را می خوردند ، فقط در آرنج چپ او ،
و یک صندلی برای نشستن.
Glumdalclitch در مدفوع در طبقه در نزدیکی میز من ایستاده بود ، برای کمک و مراقبت از
من تا به حال مجموعه کاملی از ظروف نقره و بشقاب ، و necessaries دیگر ، که در
نسبت به کسانی که از ملکه بودند ، بسیار بزرگتر از آنچه که من در یک دیده می شود
لندن اسباب بازی فروشگاه مبلمان
کودک خانه : این پرستار کوچک من در جیب خود را در جعبه نقره ای نگهداری می شوند ، و به من داد در
وعده های غذایی که من آنها را می خواستند ، همواره آنها را تمیز کردن خودش است.
هیچ شخص dined با ملکه ، اما دو شاهزاده خانم رویال ، شانزده سال بزرگتر
قدیمی ، و جوان در سیزده هم که یک ماه است.
عظمت او مورد استفاده قرار گیرد به قرار دادن یک کمی از گوشت را بر یکی از غذاهای من ، که من برای حک شده
خودم ، و انحراف او شد برای دیدن من در مینیاتور خوردن : برای ملکه (که به حال در واقع
اما معده ضعیف) انجام گرفته بود ، در یک
لقمه ، تا آنجا که یک دوجین کشاورزان انگلیسی می توانند در یک وعده غذا خوردن ، که به من
برای برخی از زمان منظره بسیار تهوع اور بود.
او بال چکاوک شکار کردن ، استخوان ها و همه ، در بین دندان های او ، craunch با وجود آن که
نه برابر بزرگی که از یک بوقلمون کامل رشد کرده ، و قرار دادن یک کمی نان را به
دهان خود را به عنوان بزرگ به عنوان دو loaves دوازده پنی.
او از یک فنجان طلایی نوشیدند ، بالاتر از hogshead در یک پیش نویس است.
چاقو او دو بار به عنوان به عنوان با داس بردن طولانی ، مجموعه ای مستقیم بر دسته بودند.
قاشق ، چنگال ، و ابزار دیگر ، همه به همان نسبت شد.
من به یاد داشته باشید زمانی که Glumdalclitch من به اجرا درآمد ، از روی کنجکاوی ، برای دیدن برخی از جداول
در دادگاه ، که در آن ده یا یک دوجین از آن چاقو و چنگال های عظیم برداشته شدند
با هم ، با خودم فکر کردم من تا به حال تا آن زمان هرگز مشهود وحشتناک دید نبوده است.
این سفارشی است که هر چهارشنبه (که ، به عنوان من مشاهده کرده اند ، خود را
سبت) شاه و ملکه ، شام خوردن با مسئله سلطنتی از هر دو جنس ، با هم در
آپارتمان از اعلیحضرت ، که من در حال حاضر
تبدیل شدن به مورد علاقه و در این زمان ، کمی صندلی و میز من بود
در دست چپ او قرار می گیرد ، قبل از یکی از زیرزمینهای نمک.
این شاهزاده زمان لذت و گو با من ، برای تحقیق راجع به رفتار ،
مذهب ، قانون ، دولت ، و یادگیری از اروپا ، در جایی که من به او بهترین حساب
من توانسته ام.
هراس او بسیار روشن ، و قضاوت خود را دقیق ، که او بسیار عاقلانه
بازتاب ها و مشاهدات از همه من گفتم.
اما من اعتراف که پس از من کمی بیش از حد فراوان در صحبت کردن از خود من بوده است
محبوب کشور ، تجارت و جنگ ما را از طریق دریا و زمین ، از schisms ما در دین ،
و احزاب در دولت ، تعصبات
تحصیلات خود را غالب تا کنون ، که او می تواند احتراز کردن نیست من مصرف در حق خود
دست ، و stroking من به آرامی با از سوی دیگر ، پس از مناسب دلچسب از خنده ،
از من پرسید : "آیا من whig و یا وابسته به حزب محافظه کار بود؟"
سپس تبدیل به اولین وزیر او ، که در پشت او را با کارکنان سفید منتظر ، در نزدیکی
به عنوان بلند قد به عنوان شاه دگل فرمانروای سلطنتی ، او مشاهده "محقر که چگونه یک
چیزی که عظمت انسانی ، که می تواند شد
تقلید توسط حشرات کوچک به عنوان من : و در عین حال ، می گوید : "او ،" من به جرات این تعامل
موجودات عنوان آنها و تفاوت افتخار ، آنها تعبیه کردن
لانه کمی و نقب (تونل) ، که آنها تماس
خانه ها و شهرها ، آنها را رقم در لباس و equipage آنها دوست دارند ، آنها می جنگند ،
آنها اختلاف می کنند ، آنها سوءاستفاده می کنند ، آنها خیانت! "و به این ترتیب او ادامه داد ، در حالی که رنگ من
آمد و رفت و چندین بار ، با
خشم ، به شنیدن کشور شریف ما ، معشوقه از هنر و بازوها ، بلای
فرانسه ، arbitress اروپا ، صندلی از فضیلت ، تقوا ، احترام و افتخار ، و حقیقت ،
غرور و غبطه جهان ، به طوری تحقیر درمان می شود.
اما همانطور که من در شرایط خشم صدمات ، بنابراین بر افکار بالغ شد من آغاز شد
به شک که آیا من زخمی بود و یا هیچ.
زیرا ، پس از چندین ماه به چشم عادت کرده اند و از این صحبت
مردم ، مشاهده و هر شی که بر اساس آن کاربر به سایر نظرسنجی چشمان من به از
قدر proportionable ، وحشت من تا به حال
در ابتدا از فله و جنبه خود را درک تا کنون پوشیده بود ، که اگر من تا به حال
سپس یک شرکت اربابان انگلیسی و خانمها را در زر و زیور و روز تولد خود را مشهود
لباس ، بازیگری نقاط مختلف خود را در
شیوه ای ترین مودب strutting ، و رکوع و prating ، می گویند که حقیقت ، من
باید به شدت وسوسه خنده به همان اندازه آنها را به عنوان پادشاه و
grandees بود به من.
نه ، در واقع ، می تواند من احتراز کردن خندان در خودم ، زمانی که ملکه استفاده می شود به من محل
بر دست خود را به سمت شیشه ای به دنبال ، که توسط آن هر دو نفر ما قبل از من ظاهر شد
در مشاهده با هم و می تواند وجود داشته
هیچ چیز مسخره تر از این مقایسه ، به طوری که من واقعا شروع به
تصور کنید خودم درجه زیر اندازه معمول من کاهش یافته است.
هیچ چیز خشم و میگردند تا آنجا که کوتوله ملکه ، که از پایین ترین
قد است که تا به حال در آن کشور بود (برای من قطعا فکر می کنم او پر بود از سی پا
بالا) ، پس خیره در دیدن شد
موجودی تا در زیر او ، که او همیشه به تکبر راه رفتن تاثیر می گذارد و به دنبال او به عنوان بزرگ
توسط من در سرسرا ملکه گذشت ، در حالی که من در برخی از جدول صحبت کردن در ایستاده بود
با اربابان و یا خانم ها از دادگاه ، و
او به ندرت از یک کلمه یا دو هوشمند بر littleness من شکست خورد ، که در برابر من می توانم
فقط خودم انتقام با تماس با او برادر ، به چالش کشیدن او را به تقلا ، و از جمله
repartees به عنوان معمولا در دهان صفحات دادگاه.
یک روز ، در شام ، این توله های مخرب کم به طوری با من تا به حال nettled
به او گفت ، که خود را بر قاب از صندلی عظمت خود ، بالا بردن ، او به من انجام گرفت تا
وسط ، به عنوان من نشسته ، و نه
فکر هیچ آسیبی ، و اجازه دهید من به یک کاسه نقره ای زیادی از کرم رها ، و پس از آن فرار
دور به عنوان او می تواند سریع می باشد.
من بیش از سر و گوش سقوط کرد ، و اگر من تا به حال یک شناگر خوبی بوده است ، ممکن است رفته اند
بسیار سخت را با من ، برای Glumdalclitch در آن لحظه اتفاق افتاده است در دیگر
انتهای اتاق ، و ملکه در چنین بود
وحشت ، که او می خواست حضور ذهن به من کمک.
اما پرستار کوچک من به تسکین من زد و مرا از ، پس از من بالاتر از بلعیده بود
لیتر خامه.
من را به تخت قرار داده بود : با این حال ، من هیچ آسیب غیر از از دست دادن یک دست کت و شلوار
لباس ، که کاملا خراب شده بود.
کوتوله کاملا whipt بود ، و به عنوان یک مجازات دورتر ، مجبور به نوشیدن تا
کرم کاسه را که او به من انداخته بود : نه او دوباره بازسازی شد به نفع ؛
به زودی پس از ملکه او را در یک خانم اعطا
با کیفیت بالا ، به طوری که من او را دیدم نه بیشتر ، به من رضایت بسیار بزرگ ، برای من می تواند
چه اندام مانند خارپشت های مخرب ممکن است انجام خود را به
خشم.
او قبل از خدمت کرده بود به من ترفند اسکوربوت ، که با مجموعه ای از ملکه یک خنده ، اگر چه در
همان زمان ، او از صمیم قلب خواهان vexed بود ، و بلافاصله او را cashiered ، اگر من
نشده بود تا سخاوتمندانه به عنوان شفاعت است.
عظمت او یک مغز استخوان پس از بشقاب او را گرفته بود ، و پس از ضربه زدن از
مغز استخوان ، قرار داده شده دوباره در ظرف سیخ ایستاده بود ، آن را به عنوان قبل از ، کوتوله ،
تماشای فرصت خود را ، در حالی که
Glumdalclitch به سمت هیئت مدیره رفته بود ، نصب شده مدفوع که او ایستاده بود را به
مراقبت از من را در وعده های غذایی ، در زمان من در هر دو دست و فشردن پاها با یکدیگر ،
آنها را به مغز استخوان در بالا من wedged
دور کمر ، جایی که من برای برخی از زمان گیر کرده است ، ساخته شده و شکل بسیار مضحک است.
من اعتقاد دارم آن را در نزدیکی یک دقیقه قبل از هر کس می دانست آنچه از من تبدیل شده شده بود ، برای من
فکر آن را در زیر من به گریه کردن.
اما ، به عنوان شاهزادگان به ندرت گوشت گرم خود ، پاهای من سوختن نیست ، فقط جوراب من
و تنبان در یک وضعیت غم انگیز است. کوتوله ، در التماس من ، تا به حال هیچ
مجازات نسبت به صدای شلاق.
من غالبا توسط ملکه بر حساب از ترس و وحشت من بسیج شده بود و او مورد استفاده برای
از من بپرسید که آیا مردم کشور من به عنوان بزدل به عنوان بزرگ خودم؟
و این پادشاهی بسیار با مگس در تابستان pestered : به این مناسبت این بود
حشرات نفرت انگیز ، هر یک از آنها را به عنوان بزرگ به عنوان یک شوخی کردن Dunstable ، به سختی به من داد هر استراحت
در حالی که من در شام شنبه ، با زمزمه مداوم آنها و وز وز گوش معدن.
آنها که گاهی آتش میکشند بر victuals من ، و ترک نفرت انگیز خود را
مدفوع ، یا تخم ریزی در پشت سر ، که برای من بسیار قابل مشاهده بود ، اما نه به بومی
آن کشور ، که بزرگ اپتیک نبودند
آنقدر حاد به عنوان استخراج از معادن ، در دیدن اجسام کوچکتر است.
گاهی اوقات آنها را بر بینی من ثابت ، یا پیشانی ، جایی که آنها مرا stung سریع ،
بوییدن بسیار offensively ، و من به راحتی می تواند ردیابی که ماده چسبناک ، که ،
طبیعت ما به ما می گویند را قادر می سازد ، کسانی که
موجودات به راه رفتن با پای خود به سمت بالا بر یک سقف.
من تا به حال بسیار ADO برای دفاع از خودم در برابر این حیوانات کریه ، و نمی توانست
خودداری کردن از شروع زمانی که آنها بر روی صورت من شد.
این عمل مشترک از کوتوله بود ، برای گرفتن یک تعداد از این حشرات را در خود
دست ، به عنوان کودکان در میان ما انجام دهید ، و اجازه دهید آنها را به طور ناگهانی در زیر بینی من ، بر روی هدف
تا من را بترساند ، و منحرف کردن ملکه.
چاره من این بود تا آنها را در قطعه با چاقو من قطع آنها در هوا پرواز کرد ، در جایی که من
زبردستی بسیار تحسین شد.
من به یاد داشته باشید ، یک روز صبح ، هنگامی که Glumdalclitch مرا در یک جعبه بر یک پنجره قرار داده بودند ، او به عنوان
معمولا در روز منصفانه به من هوا را (برای durst I سرمایه گذاری نه به اجازه جعبه می شود
آویزان بر روی ناخن از پنجره ، به عنوان ما
با قفس در انگلستان) ، بعد از من برداشته بود ، یکی از sashes من و در من نشسته
جدول به خوردن تکه ای از کیک شیرین برای صبحانه ام ، بالاتر از بیست زنبورهای ، شیفتن توسط
بو ، پرواز را به اتاق آمد ،
زمزمه بلندتر از هواپیماهای بدون سرنشین به عنوان بسیاری از bagpipes.
برخی از آنها کیک من را تصرف کردند ، و انجام آن را تکه تکه دور و دیگران در مورد سر من پرواز کرد
و صورت ، مداخله گر مرا با سر و صدا ، و قرار دادن من در نهایت ترور
نیش خود را.
با این حال ، من تا به حال شجاعت به افزایش و رسم مفت خور من ، و حمله به آنها را در هوا است.
من اعزام چهار نفر از آنها ، اما بقیه رو دور ، و من در حال حاضر بسته پنجره من.
این حشرات به عنوان بزرگ به عنوان partridges بودند : من در زمان نیش خود ، آنها را یک اینچ
و نیمه بلند ، و به عنوان به عنوان سوزن نوک تیز است.
من به دقت آنها را حفظ همه و داشتن از آنها نشان داده شده است ، با برخی از دیگر
کنجکاوی ، در نقاط مختلفی از اروپا ، هنگام بازگشت من به انگلستان داد سه تن از
آنها به کالج Gresham ، و چهارم برای خودم نگه داشت.
قسمت دوم. سفر به BROBDINGNAG.
فصل چهارم.
این کشور توصیف کرد. یک پیشنهاد برای اصلاح نقشه های مدرن است.
کاخ شاه و برخی از حساب از کلان شهر.
راه نویسنده از سفر.
این معبد اصلی و توصیف کرد.
من در حال حاضر قصد دادن خواننده شرح کوتاهی از این کشور ، تا آنجا که من
سفر در آن است ، که بالاتر از دو هزار مایل دور Lorbrulgrud ،
کلان شهر است.
به ملکه ، که من همیشه با حضور ، رفت و هرگز دورتر زمانی که وی به همراه
پادشاه در پیشرفت او ، و در آنجا ثابت تا اعلیحضرت از دیدن او بازگشت
مرزهای.
میزان کل dominions این شاهزاده می رسد در حدود شش هزار مایل طول ،
و از سه تا پنج نفر در وسعت : از چه رو من نمی تواند ولی در نهایت ، که جغرافی دانان ما
در یک خطای بزرگ اروپا هستند ،
فرض چیزی جز دریا بین ژاپن و کالیفرنیا ، برای آن بود تا کنون به نظر من ،
وجود دارد که باید تعادل زمین به نیروی مقاوم قاره بزرگ
Tartary و بنابراین آنها باید
تصحیح نقشه ها و نمودار های خود را ، با ملحق شدن به این دستگاه گسترده ای از زمین را به شمال غرب
بخش هایی از آمریکا ، در جایی که من باید آماده شود به آنها کمک من قرض بدهید.
این پادشاهی در شبه جزیره است ، توسط یک خط الراس از کوه به شمال شرق فسخ
سی مایل را بالا ، که در مجموع غیر قابل عبور هستند ، به دلیل از آتشفشان بر
نوت : نه آموخته ترین می دانم
چه نوع از فنا فراتر از آن کوه ساکن ، و یا اینکه آیا آنها در ساکنان
تمام. در سه طرف دیگر ، آن است که توسط محدود
اقیانوس.
یک بندر در کل پادشاهی وجود ندارد و آن قسمت از سواحل به
که مسئله رودخانه ها ، آنقدر پر از سنگ ها اشاره کرد ، و دریا به طور کلی تا
خشن ، که وجود ندارد جسارت با
کوچکترین قایق خود را به طوری که این افراد به طور کامل از هر گونه حذف
تجارت با بقیه جهان است.
اما رودخانه های بزرگ پر از عروق ، و با ماهی عالی فراوانند ، برای آنها
به ندرت هر یک از دریا ، به این دلیل که ماهی دریایی از اندازه همین کار را با کسانی که در
اروپا ، و در نتیجه ارزش نیست
ابتلا ، به موجب آن آن است آشکار ، که طبیعت در تولید گیاهان و
حیوانات از فوق العاده ای فله ، به طور کامل محدود به این قاره ، که
من ترک دلایل فلاسفه تعیین.
با این حال ، در حال حاضر و پس از آن نهنگ است که اتفاق می افتد در مقابل نقش برآب کنند
سنگ ها ، که مردم عادی از صمیم قلب خواهان غذا.
این نهنگ ها من را آنقدر بزرگ شناخته شده ، که یک مرد را به سختی می تواند حمل بر خود
شانه و گاهی اوقات ، برای کنجکاوی ، آنها را در آورده مانع Lorbrulgrud
من یکی از آنها را در یک ظرف در پادشاه شاهد
جدول ، به تصویب رساند که برای نادر بودن ، اما من مشاهده نشد او از آن علاقه مند بود ، برای من فکر می کنم ،
در واقع ، بزرگی او بیزارند ، اگر چه من را دیده اند ، یکی از تا حدودی بزرگتر
گرینلند.
کشور و ساکنان آن شامل پنجاه و یک شهر ، در نزدیکی صد
شهرهای جداره ، و تعداد زیادی از روستاها است.
برای برآورده خواننده کنجکاو من ، ممکن است آن را کافی برای توصیف Lorbrulgrud.
این شهر پس از نزدیک به دو قسمت مساوی در هر طرف رودخانه که عبور می کند می ایستد
شامل بالا هشتاد هزار خانه ، و حدود شش صد هزار سکنه.
در طول سه glomglungs (که حدود پنجاه و چهار مایل انگلیسی) است و
دو و نیم در وسعت و من آن را اندازه گیری خودم را در نقشه سلطنتی ساخته شده توسط پادشاه
نظم ، بود که بر روی زمین در گذاشته
هدف برای من ، و گسترش یک صد فوت : من گام قطر و
چندین بار دور پابرهنه ، و ، محاسبات توسط مقیاس ، آن را اندازه گیری بسیار
دقیقا.
قصر پادشاه عمارت به طور منظم ، اما یک پشته از ساختمان ها است ، حدود هفت مایلی
دور : اتاق رئیس به طور کلی دو صد و چهل پا بالا و گسترده و
زمانی در تناسب است.
یک مربی به Glumdalclitch و من اجازه داده شد ، در جایی که حاکم او را غالبا در زمان
او به این شهر مراجعه کنید ، و یا در میان مغازه ها بروید و من همیشه از این حزب بود ،
انجام شده در جعبه من ، با وجودی که این دختر ، در من
میل خود ، اغلب به من را ، و مرا در دست خود نگه که من ممکن است بیشتر
به راحتی از خانه ها و مردم ، مشاهده ما را در امتداد خیابان به تصویب رساند.
من بازشناخت مربی ما در مورد یک مربع سالن وستمینستر - باشد ، اما نه در مجموع تا
بالا : با این حال ، من می تواند بسیار دقیق است.
یک روز حاکم دستور داد که درشکه چی ما به چند در مغازه ها متوقف ، که در آن
گدا ، تماشای فرصت خود را به طرف مربی شلوغ ، داد و
من منظره وحشتناک ترین که همیشه چشم اروپا مشهود.
یک زن با سرطان در پستان او وجود دارد ، دارای عقاید به اندازه هیولا ، کامل
از سوراخ ، در دو یا سه است که از آن من می توانم به آسانی چشم گیری راه یافته ، و کل من را تحت پوشش قرار
بدن است.
یک شخص با یک دمل در گردن او بود ، بزرگتر از پنج پشم و بسته وجود دارد ، و دیگری ،
با زن و شوهر از پاهای چوبی ، هر یک از حدود بیست فوت ارتفاع است.
اما نزد ترین نفرت از همه ، شپش بر روی لباس های خود را خزنده بود.
من می توانم و مجزا از اندام ها از این حشرات موذی را با چشم غیر مسلح من را ببینید ، به مراتب بهتر از
کسانی که از شپش اروپا از طریق یک میکروسکوپ ، و snouts خود را که با آن
آنها مانند خوک ریشه دارد.
آنها من همیشه مشهود بود ، و من باید کنجکاو به اندازه کافی برای
تشریح یکی از آنها ، اگر من تا به حال تا به حال وسایل مناسب ، که من unluckily را پشت سر گذاشت
مرا در کشتی ، هر چند ، در واقع ، دید
خیلی تهوع اور ، که آن را کاملا تبدیل معده من بود.
علاوه بر جعبه بزرگ است که در آن من معمولا انجام شد ، ملکه دستور داد
کوچکتر یکی از برای من ، ساخته شده از حدود دوازده متر مربع و ده بالا ، برای
راحتی سفر است ، چون
دیگر تا حدودی بیش از حد دامان Glumdalclitch بزرگ ، و دست و پا گیر بود
مربی ، آن را با همان هنرمند ، که من در تمام تدبیر کارگردانی ساخته شده بود.
این سفر گنجه مربع دقیق بود ، با یک پنجره در وسط سه نفر از
مربع ، و هر پنجره با سیم آهن در خارج از مشبک ، برای جلوگیری از
تصادفات در سفرهای طولانی.
در طرف چهارم ، که تا به حال هیچ پنجره ، دو قوی کالاهای اساسی ، از طریق ثابت بودند
که فردی که به من انجام شد ، وقتی که من تا به حال ذهن به سوار بر اسب ، قرار داده
ساخته شده از چرم کمربند ، و آن را در مورد دور کمر خود را buckled.
این بود که همیشه دفتر برخی از بنده قابل اعتماد قبر ، که در آنها می تواند اعتماد کردن ،
که آیا من با حضور پادشاه و ملکه در پیشرفت خود ، یا برای دیدن دفع شد
باغ ها ، و پرداخت هزینه سفر به برخی از بزرگ
بانوی یا وزیر دولت در دادگاه ، زمانی که Glumdalclitch اتفاق افتاده است به خارج از
سفارش ، برای من به زودی شروع می شود شناخته شده است و در میان بزرگترین افسران محترم ، من
فرض کنید بیشتر بر حساب خود را
نفع majesties ، بیش از هر شایستگی از خود من.
در سفر ، هنگامی که من از مربی خسته بود ، بنده با اسب بر من دست و پنجه نرم
جعبه ، و محل آن را بر کوسن قبل از او وجود دارد و من تا به حال چشم انداز پر از
کشور از سه طرف ، از سه پنجره من.
من تا به حال ، در این گنجه ، یک میدان تخت و امام جواد ، آویزان از سقف ، دو عدد صندلی
و یک جدول منظمی پیچ به کف ، برای جلوگیری از مورد پرتاب
بی قراری از اسب یا مربی است.
و داشتن طولانی به دریا ، سفر ، این حرکات استفاده می شود ، اگر چه گاهی اوقات بسیار
خشونت ، چیز زیادی به من پریشان.
هر زمان که من تا به حال ذهن به دیدن این شهر ، آن را همواره در سفر و گنجه بود که
Glumdalclitch در دامان او را در نوع سدان باز برگزار شد ، پس از مد
کشور منتقله توسط چهار مرد ، و با حضور دو نفر دیگر در رد و بدل ملکه.
مردم ، که اغلب از من شنیده بود ، به جمعیت مورد سدان بسیار کنجکاو و
دختر به اندازه کافی با ادب را به حامل متوقف ، و به من را در دست او بود ،
که من ممکن است به راحتی دیده می شود.
من بسیار مشتاق به دیدن معبد رئیس ، و به ویژه برج
متعلق به آن ، برشمرده شده است که بالاترین در این پادشاهی است.
بر این اساس یکی روز پرستار من به اجرا درآمد من به آنجا ، اما من واقعا ممکن است بگویند من برگشتم
نا امید ، از ارتفاع است و نه بالاتر از سه هزار فوت ، حساب از
زمین را به بالاترین بالا اوج که ،
اجازه می دهد برای تفاوت بین اندازه از آن دسته از مردم و ما را در اروپا ،
بدون توجه به بزرگی برای تحسین ، و نه در تمام برابر در نسبت (اگر من به درستی به یاد داشته باشید)
به برج کلیسا سالیسبوری.
اما ، از یک ملت نه کم ، که ، در طول زندگی من ، من باید اذعان
خودم بسیار مکلف ، باید آن را اجازه داده است ، که هر این مشهور برج
می خواهد در ارتفاع است ، بطور بیش از حد در زیبایی ساخته شده
و استحکام : برای دیوارهای نزدیک صد فوت ضخامت ، ساخته شده از سنگ قطع کننده ،
از انجاییکه هر یک از حدود چهل فوت مربع است ، و در تمام جهات با مجسمه های آراسته
خدایان و امپراطوران ، برش در سنگ مرمر ، بزرگتر
از زندگی ، در سوله های مختلف خود قرار داده است.
من انگشت کوچک که از یکی از این مجسمه ها کاهش یافته بود ، اندازه گیری و ذخیره کردن
unperceived در میان برخی از زباله ، و آن را دقیقا چهار پا و یک اینچ به طول را در بر داشت.
Glumdalclitch آن پیچیده شده در دستمال او ، و انجام آن در او
جیب ، نگه داشتن در میان خرده ریز دیگر ، که از دختر بسیار علاقه مند بود ، به عنوان کودکان
در سن او معمولا.
آشپزخانه پادشاه است که در واقع یک ساختمان نجیب ، طاقی شکل در بالا ، و در حدود شش
صد پا بالا. فر بزرگ است چندان گسترده نیست ، توسط ده
قدم ها ، به عنوان گنبد در خیابان
پل : برای اندازه گیری دومی بر روی هدف ، پس از بازگشت من است.
اما اگر من باید توصیف آشپزخانه رنده ، قوری ، گلدان های شگرف و مفاصل
گوشت روشن تف ، با خاص بسیاری دیگر ، شاید من باید
به سختی بر این باور بودند ، حداقل یک منتقد شدید
خواهد بود APT فکر می کنم من بزرگ کوچک ، به عنوان مسافران اغلب مشکوک به انجام.
برای اجتناب از سرزنش که من از ترس من بیش از حد به افراطی دیگر اجرا و
در صورتی که این رساله باید اتفاق می افتد که به زبان Brobdingnag ترجمه
(که به نام کلی آن است
پادشاهی) و به آنجا منتقل می شود ، پادشاه و مردم او را دلیلی برای
شکایت است که من آنها را انجام داده بود مصدوم ، توسط نمایندگی نادرست و کوچک.
اعلیحضرت به ندرت بالاتر از شش صد اسب را در اصطبل خود را نگه می دارد : آنها به طور کلی
از پنجاه و چهار تا شصت پا بالا.
اما ، هنگامی که او می رود به خارج از کشور در روز موقر ، او این است ، برای دولت ، با حضور گارد نظامی
پانصد اسب ، که ، در واقع ، من فکر می دید ترین پر زرق و برق بود که
می تواند همیشه مشهود ، تا من تو را دیدم بخشی از
ارتش خود را در battalia ، مراتب بالا ، من باید فرصت دیگری به صحبت می کنند پیدا کنید.