Tip:
Highlight text to annotate it
X
ماجرای خانه ابرومند رعیتی ابی
آن را در صبح روز تلخی سرد و یخ زده بود ، به سمت انتهای زمستان
'97، که من را با عمل کشیدن در شانه من بیدار شد.
این هولمز بود.
شمع در دست او تاباند بر مشتاق ، صورت خود را دولا شدن ، و به من گفت :
نگاه که چیزی کثیف شد. بیا ، اما واتسون ، بیا! "او گریه.
"این بازی جریان است.
یک کلمه نیست! به لباس های خود را و می آیند! "
ده دقیقه بعد ما هر دو در یک کابین مخصوص و جانانه از طریق خیابان های ساکت
راه ما را به Charing ایستگاه صلیب.
طلوع اولین زمستان ضعف بود به نظر می رسد ، و ما dimly را ببینید
چهره های گاه به گاه از اوایل کارگر را به عنوان او ما را به تصویب رساند ، در تار و گم
شیری رنگ بوی بد دادن لندن.
هولمز در سکوت را به کت های سنگین خود را nestled ، و من خوشحالم برای انجام همان بود ، برای
هوا تلخ ترین ، و هیچ یک از ما سریع ما خراب شده بود.
این بود تا زمانی که ما برخی از چای داغ در ایستگاه مصرف کرده و مکان ما را در گرفته
قطار Kentish که ما به اندازه کافی آب شد ، او را به صحبت می کنند و من به گوش دادن.
هولمز یک یادداشت را از جیب خود جلب کرد ، و با صدای بلند خواندن :
خانه ابرومند رعیتی ابی ، Marsham ، کنت ، 3:30 AM گرامی MR من. هولمز :
من باید به کمک فوری شما بسیار خوشحالم در آنچه وعده داده می شود بیشتر
مورد قابل توجه. این چیزی کاملا در خط شما می باشد.
به جز برای آزاد بانوی من خواهید دید که همه چیز را نگه داشته است را دقیقا مطابق با من
در بر داشت ، اما من به شما التماس به از دست دادن یک لحظه ، آن را به عنوان مشکل به ترک سر
Eustace وجود دارد.
با احترام صادقانه ، استنلی هاپکینز. "هاپکینز به من در هفت بار نامیده می شود ، و
در هر مناسبت احضار خود را به طور کامل توجیه شده است ، گفت : "هولمز.
"من علاقه داشتن که هر یک از موارد خود را ، راه خود را در مجموعه خود را یافت ، و من
باید اعتراف ، اما واتسون ، که شما باید برخی از قدرت انتخاب ، که atones برای بسیاری
که من در روایات خود را بسیار متاسفیم.
عادت کشنده شما از نگاه به همه چیز ، از نقطه نظر یک داستان به جای
به عنوان یک ورزش علمی را خراب کرده است ممکن است آموزنده و حتی
سری کلاسیک از تظاهرات.
شما بیش از کار نهایت دقت و ظرافت ، به منظور به ساکن بر مطلبی را حذف کردن
جزئیات احساسی و عاطفی که ممکن است تحریک ، اما احتمالا نمی تواند دستور ، به خواننده است. "
"چرا تو می نویسم آنها را خودتان نیست؟"
من ، با برخی از تلخی گفت. "من ، واتسون عزیز من ، من.
در حال حاضر من ، همانطور که می دانید ، نسبتا شلوغ است ، اما پیشنهاد می کنم به اختصاص سال رو به زوال من
ترکیب یک کتاب درسی ، که باید تمام هنر تشخیص به تمرکز
یک جلد.
پژوهش حاضر به نظر می رسد یک مورد قتل است. "
"شما فکر می کنم این Eustace سر مرده است ، پس از آن؟" "من باید بگویم.
نوشتن هاپکینز تحریک قابل توجهی را نشان می دهد ، و او یک مرد عاطفی نیست.
بله ، من جمع آوری شده است وجود دارد خشونت ، و بدن برای بازرسی ما باقی مانده است.
خودکشی محض نمی توانست باعث شد که او برای من بفرستید.
به آزادی بانوی ، به نظر می رسد که او در اتاق خود قفل شده است
در طول فاجعه است.
ما در حال حرکت در زندگی بالا ، اما واتسون ، کاغذ crackling ، طغرا 'EB' ، کت از
بازوها ، آدرس منظره.
من فکر می کنم که دوست هاپکینز زندگی خواهند کرد تا شهرت خود را ، و است که ما باید داشته باشند
جالب صبح است. جرم و جنایت قبل از دوازده آخرین مرتکب شد
شب. "
"چگونه می تواند به شما احتمالا؟ بگویند :" "بازرسی از قطار ، و
حساب زمان است.
پلیس محلی به در نامیده می شود ، آنها تا به حال برای برقراری ارتباط با اسکاتلندیارد ،
هاپکینز به حال به بیرون بروید ، و او به نوبه خود تا به حال به برای من بفرستید.
که کار یک شب عادلانه را می سازد.
خوب ، در اینجا ما در Chiselhurst ایستگاه هستند ، و ما به زودی باید مجموعه ای شک و تردید ما در حالت استراحت است. "
درایو از چند مایل از طریق خطوط باریک کشور ما را به دروازه پارک ،
بود که برای ما قدیمی تسلیم حافظ ، که دارای چشمان فرو رفته چهره با مته سوراخ باز
انعکاس برخی از فاجعه بزرگی است.
خیابان فرار را از طریق یک پارک نجیب ، بین خطوط elms باستان ، و به پایان رسید در
کم ، خانه های گسترده ، در مقابل پس از مد از پالادیو pillared شده است.
بدیهی است در بخش مرکزی از یک سن بزرگ بود و در کفن سلطنت پیچک ، اما بزرگ
پنجره ها نشان داد که تغییرات مدرن انجام شده بود ، و یک بال از خانه
به نظر می رسد کاملا جدید.
رقم جوانی و هشدار ، چهره مشتاق هاپکینز بازرس استنلی ما مواجه
در راهرو باز است. "من بسیار خوشحالم که شما آمده اند ، آقای هولمز هستم.
و شما ، بیش از حد ، دکتر واتسون.
اما ، در واقع ، اگر من تا به حال وقت من را دوباره و دوباره ، من باید نیست که شما مشکل را برای از
بانوی تا به خودش آمده ، او داده است تا روشن حساب امر است که وجود دارد
بسیار چپ ما را به انجام است.
شما را به یاد داشته باشید که باند Lewisham از سارق؟ "
"چه ، سه Randalls؟" "دقیقا ، پدر و دو پسر.
این کار آنها است.
من شک از آن نیست. آنها انجام یک کار در Sydenham دو هفته قبل
و دیده می شود و توضیح داده شدند. به جای خنک به انجام دیگر تا به زودی و به همین ترتیب
نزدیک ، اما آنها است ، فراتر از همه شک.
اتمام حجت حلق آویز مهم این زمان است. "" سر Eustace مرده است ، پس از آن؟ "
"بله ، سر خود را با پوکر خود حذف شد."
"سر Eustace Brackenstall ، راننده به من می گوید."
"دقیقا -- یکی از ثروتمندترین مردان در کنت -- بانوی Brackenstall در صبح اتاق.
بانوی پور ، او تا به حال وحشتناک ترین تجربه.
او نیمی از مرده به نظر می رسید زمانی که دیدم او را اولین. من فکر می کنم شما بهتر به حال او و شنیدن او
حساب حقایق.
سپس ما به اتاق ناهار خوری با هم را بررسی کند. "
بانوی Brackenstall هیچ فرد عادی بود.
به ندرت دیده من تا برازنده یک چهره ، زنانه حضور و بسیار زیبا
مواجه خواهند شد.
او ورزش ها ، با موهای طلایی ، آبی چشم بود ، و بدون شک داشته اند کامل
رنگ می رود که با رنگ آمیزی چنین بود ، نه تجربه اخیر خود چپ
کشیده شده و دارای چشمان فرو رفته است.
رنج او فیزیکی شد و به عنوان روان ، برای بیش از یک چشم با افزایش شنیع ،
آلو رنگ تورم ، که خدمتکار او ، زن قد بلند ، تند و تلخ ، حمام کردن بود
پشتکاری قابل ملاحظه با سرکه و آب است.
بانوی گذاردن بر نیمکت خسته شده است ، اما سریع ، زل زل نگاه کردن و ناظر او ، همانطور که ما
وارد اتاق شد ، و بیان هشدار از ویژگی های زیبای خود ، نشان داد که
نه عقل و نه شجاعت او تجربه وحشتناک او متزلزل شده بود.
او در پانسمان گشاد لباس شب آبی و نقره ای احاطه شده بود ، اما سیاه و سفید پولک -
تحت پوشش شام ، لباس بر نیمکت در کنار او نهاده شده است.
او گفت : "من به همه شما گفته اند که اتفاق افتاده است ، آقای هاپکینز ،" wearily.
"آیا می توانید تکرار آن را برای من؟ خوب ، اگر شما فکر می کنم لازم است ، من
بگویید این آقایان چه رخ داده است.
آنها در اتاق ناهار خوری بوده است؟ "" من فکر می کردم آنها را بهتر بشنود به حال خود را
داستان بانو برای اولین بار. "" من خواهد بود خوشحالم در زمانی که شما می توانید ترتیبی
مهم است.
این برای من وحشتناک است تا او را هنوز در دروغ گفتن وجود دارد فکر می کنم. "
او shuddered و صورت خود را در دست او به خاک سپرده شد.
همانطور که او چنین است ، لباس شب شل از ساعد او سقوط کرد.
هولمز تعجب زبان آمده است. "شما صدمات دیگر ، خانم!
این چیست؟ "
دو واضح لکه های قرمز بر روی یک اندام گرد و سفید ، ایستاده بود.
او عجله به آن پوشانده شده است. "این چیزی است.
این ارتباط با این کسب و کار شنیع به شب.
اگر شما و دوست شما بنشینند ، من به همه شما من می توانم بگویم.
"من همسر از سر Eustace Brackenstall است.
من حدود یک سال ازدواج کرده اند. گمان می کنم آن است که استفاده از تلاش من
پنهان که ازدواج ما تا به یکی از خوشحال نشده است.
من از ترس است که تمام همسایگان ما به شما خواهد گفت که ، حتی اگر من به تلاش برای انکار
آن. شاید گسل ممکن است قسمتی از معدن.
من در فضای آزادتر ، کمتر مرسوم استرالیای جنوبی آورده شد ،
و این زندگی انگلیسی ، با proprieties آن و primness آن است ، به من هم مشرب نیست.
اما دلیل اصلی نهفته در واقع یکی ، بدنام است که برای همه ، و آن این است
که Eustace سر میخواره مورد تائید قرار گرفت. برای اینکه با چنین مردی به مدت یک ساعت است
نامطبوع.
آیا می توانید تصور کنید به این معنی زن حساس و دارای روح خودسری وجسارت
برای روز و شب به او گره خورده است؟ این توهین به مقدسات ، جرم و جنایت ، یک تبه کاری به
نگه دارید که چنین ازدواج الزام آور است.
من می گویم که این قوانین هیولا مال شما لعنت بر این سرزمین به ارمغان بیاورد -- خدا
اجازه نمی شرارت از جمله تحمل. "
او برای یک لحظه شنبه ، گونه او را برافروخته و چشم او دنباله دار را از زیر
علامت وحشتناک بر پیشانی خود را.
سپس ، دست قوی و دارای اثر تسکین دهنده از خدمتکار تند و تلخ خود جلب کرد سرش را به
کوسن و خشم وحشی را به پرشور گریه درگذشت.
در گذشته او ادامه داد :
"من به شما در مورد شب گذشته بگویید. شما اطلاع دارید ، شاید که در این خانه
همه بندگان در جناح مدرن خواب.
این بلوک مرکزی است تا از اتاق های مسکونی ساخته شده ، با آشپزخانه در پشت و
اتاق خواب ما در بالا. خدمتکار من ، ترزا ، خواب بالای اتاق من است.
هیچ کس دیگر وجود دارد ، و نه صدایی می تواند کسانی که در دورتر بال هستند زنگ خطر است.
این موضوع باید به خوبی به دزدان شناخته شده ، و یا آنها را به عنوان نه عمل
آنها انجام داد.
"سر Eustace حدود نیم گذشته ده بازنشسته. خدمتکاران در حال حاضر به خود رفته
چهارم.
تنها خدمتکار من بود ، و او تا به حال در اتاق خود در بالای خانه باقی مانده تا من
نیاز به خدمات او. من تا بعد از یازده در این اتاق نشسته ،
جذب شده در یک کتاب.
سپس من راه می رفت دور که تمام شد درست قبل از رفتم طبقه بالا.
این سفارشی من برای انجام این کار خودم بود ، برای من توضیح داد ، سر Eustace نبود
همیشه قابل اعتماد است.
من را به آشپزخانه ، شربت خانه باتلر ، اتاق تفنگ ، اتاق بیلیارد رفت ،
نقاشی اتاق ، و در نهایت اتاق ناهار خوری.
همانطور که من نزدیک پنجره ، که با پرده های ضخیم پوشانده شده است ، من ناگهان
ضربه باد بر صورت من احساس و متوجه شدم که آن باز شد.
من پرت پرده را کنار گذاشته و پیدا کردم خودم را چهره به چهره با چهارشانه
مرد مسن ، که فقط به اتاق قدم گذاشته است.
پنجره ، یکی از طولانی فرانسوی ، که واقعا به شکل یک درب که منجر به چمن است.
برگزار شد اتاق خواب شمع من روشن در دست من ، و نور خود را ، پشت آن مرد اول من
دیدم دو نفر دیگر بودند که در عمل وارد است.
من پا به عقب ، اما شخص به من در یک لحظه بود.
او به من برای اولین بار توسط مچ دست و سپس با گلو گرفتار.
باز کردم دهانم را به فریاد می زنند ، اما او به من ضربه وحشیانه زده با مشت خود را بیش از
چشم ، و من felled به زمین است.
من باید ناخودآگاه برای چند دقیقه بوده است ، زمانی که من به خودم آمدم ، متوجه شدم
که آنها پاره شده بود زنگ طناب ، و من را جلب کرده محکم به صندلی ساخته شده از چوب بلوط
که در سر میز ناهار خوری می ایستد.
من تا بصورتی پایدار و محکم ملزم است که من نمی توانست حرکت کند ، و یک دستمال دور دهان من
مرا از uttering صدا جلوگیری کردند.
در این لحظه بود که شوهر مایه تاسف من وارد اتاق شد.
او آشکارا شنیده بود که برخی از صداهای مشکوک ، و او آمد آماده برای چنین
صحنه به عنوان در بر داشت.
او در nightshirt و شلوار ، لباس مورد علاقه اش blackthorn چماق خود را در
دست.
او در سارق با عجله ، اما دیگر -- آن یک مرد مسن بود -- stooped برداشت
خارج پوکر از رنده زده و به او یک ضربه وحشتناک را به عنوان او به تصویب رساند.
او با ناله و نقل مکان کرد و هرگز دوباره سقوط کرد.
من غش یک بار دیگر ، اما دوباره آن را تنها می توانست برای یک دقیقه بسیار کمی بوده است
که در طی آن من بی حس شد.
و چشمان من را در هنگامی که باز کردم متوجه شدم که آنها نقره از میز کناری جمع آوری کرده بود ،
و آنها یک بطری شراب که همانجا ایستاد را رسم کرده بود.
هر یک از آنها یک لیوان را در دست او بود.
من قبلا به شما گفته ، من ، که یکی از افراد مسن بود با ریش و
دیگر جوان ، بی مو بیابان. آنها ممکن است یک پدر با دو بوده است
پسر.
آنها با هم در زمزمه صحبت کردیم. سپس آنها آمدند و مطمئن ساخته شده که من
امن محدود بود. در نهایت آنها را خارج کرد ، بستن پنجره
پس از آنها.
آن را کاملا یک چهارم از یک ساعت قبل از دهان من آزاد شدم.
وقتی که من ، فریاد من به ارمغان آورد و خدمتکار به کمک من.
بندگان دیگر به زودی احساس خطر شدند ، و ما را برای پلیس محلی فرستاده می شود ، که فورا
ابلاغ با لندن است.
است که واقعا همه که من می توانم به شما ، آقایان بگوید ، و من اعتماد است که آن را نمی خواهد
لازم را برای من برای رفتن بیش از دردناک داستان دوباره. "
"هر گونه سؤال ، آقای هولمز" پرسید هاپکینز.
"من هر گونه مالیات بیشتر بر Brackenstall بانوی صبر و زمان تحمیل نیست ،"
گفت هولمز.
"قبل از ورود به خانه ، من را به اتاق ناهار خوری ، من باید مثل تجربه خود را به بشنوند."
او در خدمتکار نگاه. "من تو را دیدم مردان همیشه قبل از آنها را به آمد
خانه ، "او گفت.
"همانطور که من از پنجره اتاق خواب من نشسته دیدم که سه مرد در مهتاب توسط دروازه الج
واقع در انجا ، اما من هیچ چیزی از آن در آن زمان فکر.
بیش از یک ساعت پس از آن من جیغ معشوقه من را شنیده بود ، و پایین من زد ، برای پیدا کردن
او ، فقیر بره ، درست مثل او می گوید : ، و او را روی زمین ، با خون خود و مغز
بیش از اتاق.
کافی بود به رانندگی یک زن از عقل او ، گره خورده است وجود دارد ، و به او لباس
خانم مری فریزر از آدلاید خال خال با او ، اما او هرگز شجاعت می خواست ،
و Brackenstall بانوی ابی خانه ابرومند رعیتی راه های جدید را آموخته است.
شما به اندازه کافی طولانی او را مورد سوال ، شما آقایان ، و در حال حاضر او در حال آمدن است به خود را
اتاق ، فقط با قدیمی ترزا او را برای گرفتن بقیه که او به شدت نیاز دارد. "
با حساسیت مادرانه زن لاغر بازو او را دور معشوقه خود قرار داده و منجر به او
از اتاق. "او با همه زندگی او را او بوده است ، گفت :"
هاپکینز.
"او را به عنوان یک کودک Nursed و آمد با او به انگلستان هنگامی که برای اولین بار ترک استرالیا ،
هجده ماه پیش. ترزا رایت نام او ، و نوع
خدمتکار شما انتخاب نشده تا امروزه.
به این ترتیب ، آقای هولمز ، اگر شما لطفا! "علاقه زیادی پشت سر گذاشته بودند از
چهره رسا هولمز ، و من که با رمز و راز می دانستند همه افسون پرونده
صورت گرفت.
هنوز وجود دارد بازداشت می شود به اجرا درخواهد آمد ، اما آنچه که این امری عادی بود
جنایتکاران و مجرمین که او باید خاک دستهای خود را با آنها؟
مغلق و آموخته متخصص که در می یابد که او شده است در یک مورد به نام
سرخک که چیزی از دلخوری که من خواندن در دوستم را تجربه
چشم.
با این حال صحنه را در اتاق ناهار خوری خانه ابرومند رعیتی ابی بود به اندازه کافی عجیب و غریب
توجه خود را دستگیر و به خاطر علاقه پایانی خود را.
این یک اتاق بسیار بزرگ و بالا بود ، با سقف بلوط حک شده ، ساخته شده از چوب بلوط قاب سازی ، و
آرایه های خوب از سر گوزن و سلاح های باستانی در اطراف دیوار.
در پایان بیشتر از درب پنجره بالا فرانسوی که ما آن را شنیده بود.
سه پنجره کوچک در سمت راست آپارتمان با زمستان سرد پر
آفتاب.
در سمت چپ بود ، شومینه بزرگ و عمیق ، با عظیم ، بلوط آویزانی
گچ بری دور بخاری.
در کنار شومینه بود یک صندلی ساخته شده از چوب بلوط سنگین با اسلحه و متقابل میله در
پایین.
در داخل و خارج را از طریق قسمت چوبی خانه باز برنگ خون بند ناف ، که در امن بود بافته شده بود
هر طرف به قسمت افقی و عرضی هر چیزی زیر.
در انتشار بانوی ، بند ناف شده است تضعیف کردن او است ، اما گره را با آن
حفظ شده بود و هنوز هم باقی مانده است.
این جزئیات تنها رخ داد توجه ما پس از آن ، برای افکار ما به طور کامل
جذب شده توسط جسم وحشتناک که به محض hearthrug tigerskin در مقابل وضع
آتش است.
این بدن از مرد قد بلند ، به خوبی ساخته شده بود ، حدود چهل سال سن.
او بر پشت او غیر روحانی ، چهره اش روبترقی ، با دندان های سفید خود را از طریق او ، grinning به
کوتاه ، ریش سیاه و سفید.
او دو دست گره را بالای سر خود را مطرح شدند ، و سنگین ، چوب blackthorn دراز
در سراسر آنها را.
تاریک او ، خوش تیپ ، ویژگی های عقابی به اسپاسم از کینه جو تکان
نفرت ، که چهره مرده اش در بیان وحشتناکی شیطانی مجموعه بود.
او آشکارا در بستر خود را هنگامی که زنگ شکسته بود شده بود ، برای او این عینک
جلف ، nightshirt دوزی ، و پاهای برهنه او از شلوار خود را پیش بینی شده است.
سر خود را به طرز وحشیانه ای مجروح شده بود ، و کل اتاق را با مته سوراخ شاهد وحشیانه
شدت ضربه ای که او را زده بود.
در کنار او دراز پوکر سنگین ، به یک منحنی با تصادم خم شده است.
هولمز به بررسی هر دو آن را خراب وصف ناپذیر است که آن را به حال به شکل دراورده شده است.
"او باید یک مرد قدرتمند ، این رندال بزرگتر ، وی بیان کرد."
"بله ، گفت :" هاپکینز. "من به برخی از سابقه ای از هموطنان ، و او
یک مشتری خشن است. "
شما باید بدون مشکل در گرفتن او داشته باشد. "
"کوچکترین.
ما در نگاه کردن برای او بوده است ، و برخی از ایده وجود دارد که او تا به حال کردم دور به
امریکا است. حالا که ما می دانیم که این باند اینجا ، من
ببینید که آنها چگونه می تواند فرار نیست.
اخبار ما در هر بندر در حال حاضر ، و به پاداش خواهد شد قبل از ارائه
شب.
ضربان من این است که چگونه آنها می توانستند انجام دیوانه چیز ، دانستن که خانم می تواند
توصیف آنها و ما نمی تواند شکست توضیحات را به رسمیت بشناسد. "
"دقیقا.
یکی که انتظار می رود که آنها Brackenstall بانوی را نیز به سکوت است. "
من پیشنهاد : "آنها ممکن است نه تحقق ،" ، "که او از ضعف خود را بهبود است."
"است که به احتمال زیاد به اندازه کافی.
اگر او می شود بی معنی به نظر می رسید ، آنها که زندگی خود را ندارد.
در مورد این عضو فقیر ، هاپکینز چه؟ به نظر می رسد برخی از داستان های عجیب و غریب را شنیده
در مورد او. "
"او یک انسان مهربان بود که او عاقل است ، اما شیطان کامل هنگامی که او
مست ، یا به جای وقتی که او نیمی از مست بود ، برای او به ندرت واقعا رفت و تمام راه.
شیطان به نظر می رسید به او چنین در زمان ، و او قادر به هر چیزی بود.
از آنچه به گوش ، در وجود تمام ثروت خود و عنوان خود را ، او بسیار نزدیک آمد
راه ما را یک یا دو بار.
رسوایی در مورد خیس خوری او یک سگ با نفت و تنظیم آن را به آتش وجود دارد --
سگ سرکار علیه خود ، موضوع را بدتر -- که تنها hushed بود با
مشکل.
سپس او را به تنگ را در آن خدمتکار ، ترزا رایت انداخت -- مشکل در مورد وجود دارد
که. به طور کلی ، و بین خودمان ، آن را
خواهد شد یک خانه روشن و بدون او باشد.
آیا شما به دنبال در حال حاضر "هولمز را بر روی زانو های خود بود ، بررسی
با توجه بزرگ گره بر طناب قرمز رنگ است که با آن بانوی امن شده بود.
سپس او به دقت مورد بررسی قرار انتهای خراب و چیز ساییده شده که در آن خاموش جامعی بود
زمانی که سارق آن را کشیده بود.
"هنگامی که این پایین کشیده بود ، زنگ در آشپزخانه باید پله با صدای بلند ،" او
اظهار. "هیچ کس نمی تواند آن را بشنود.
آشپزخانه درست در پشت خانه ایستاده است. "
"چگونه سارق می دانستید هیچ کس آن را بشنود؟
چگونه جرأت او در زنگ طناب در آن مد بی پروا بکشد؟ "
دقیقا آقای هولمز ، دقیقا. سوال بسیار است که من شما را
پاسخ به این پرسش خودم را دوباره و دوباره.
تواند وجود داشته باشد شکی نیست که این هموطنان باید خانه و عادات آن شناخته شده است.
او باید کاملا درک که همه بندگان را در بستر در آن
ساعت ، در مقایسه با اوایل و هیچ کس احتمالا می تواند یک حلقه بل در می شنوید
آشپزخانه.
بنابراین ، او باید در لیگ نزدیک با یکی از خدمتکاران بوده است.
مطمئنا که مشهود است. اما هشت بندگان ، و همه وجود دارد
خوب شخصیت. "
می گوید : "چیزهای دیگر مساوی بود." وی افزود : هولمز ، "یکی یکی از در که رئیس مشکوک
استاد انداخت تنگ.
و در عین حال که نسبت به معشوقه خیانت شامل آنها این زن
به نظر می رسد اختصاص داده شده است.
خوب ، خوب ، نقطه یک جزئی است ، و هنگامی که شما به رندال شما احتمالا
پیدا کردن بدون مشکل در تامین امنیت همدست خود.
داستان بانوی قطعا به نظر می رسد مشدد ، اگر آن را نیاز به اثبات ،
هر جزئیات که ما قبل از ما را ببینید. "او به پنجره فرانسه می رفتند و آن را انداخت
باز کردن.
"هیچ نشانه ای در اینجا وجود دارد ، اما زمین از آهن سخت ، و یکی از آنها را انتظار نیست.
من می بینم که این شمع در گچ بری دور بخاری روشن بوده است. "
"بله ، آن را با نور خود و از شمع اتاق خواب بانوی شد ، که سارق
شاهد راه خود را در مورد "" و آنچه که می کشید؟ "
"خب ، آنها را نه چندان -- تنها نیمی از دوازده مقاله از بشقاب خاموش میز دم دستی.
بانوی Brackenstall فکر می کند که آنها خود را با مرگ از سر آشفته شدند
Eustace که آنها خانه لخت کردن نیست ، به عنوان آنها در غیر این صورت انجام داده اند. "
"بدون شک درست است ، و در عین حال آنها برخی از شراب نوشیدند ، من درک می کنم."
به اعصاب ثابت خود است. "" دقیقا.
این سه لیوان بر میز دم دستی شده است دست نخورده ، گمان می کنم؟ "
"بله ، و بطری می ایستد که آن را ترک."
"اجازه بدهید ما به آن نگاه.
Halloa ، halloa! این چیست؟ "
سه لیوان با هم گروه بندی می شدند ، همه آنها را آغشته به شراب ، و یکی از
آنها حاوی برخی از باقی مانده از beeswing.
بطری نزدیک آنها ایستاده بود ، دو سوم کامل ، و در کنار آن دراز ، عمیقا
چوب پنبه رنگ آمیزی.
ظاهر آن و گرد و غبار بر بطری ، نشان داد که این پرنعمت معمول این بود که
قاتلان به حال لذت می برد. تغییر بیش از شیوه ای هولمز آمده بود.
او بیان بی توجه خود را از دست داده بود ، و دوباره من تو را دیدم نور هشدار های مورد علاقه در
مشتاق او ، چشم های عمیق تنظیم. او مطرح چوب پنبه و آن را مورد بررسی قرار
دقیقهای.
چگونه آنها آن را رسم؟ "او پرسید. هاپکینز با اشاره به کشوی نیمه باز است.
در آن وضع برخی از سفره و بطری بازکن بزرگ.
"بانوی Brackenstall آیا می گویند که پیچ استفاده می شود؟"
"نه ، شما را به یاد داشته باشید که در لحظه ای که در بطری باز شد او بی معنی بود."
"کاملا تا.
به عنوان یک ماده در واقع ، که پیچ مورد استفاده قرار گرفت.
این بطری توسط پیچ جیب ، احتمالا در یک چاقو موجود باز شد ، و نه بیشتر
از یک اینچ و نیمه بلند.
اگر شما بالای چوب پنبه بررسی ، شما را مشاهده کند که پیچ رانده شد
در سه بار قبل از چوب پنبه استخراج شده است.
شده است هرگز transfixed.
این پیچ بلند که آن را کشیده و transfixed آن را با کشش واحد است.
هنگامی که شما در گرفتن این هموطنان ، شما را پیدا خواهد کرد که او یکی از این چاقو متعدد
در اختیار او است. "
"عالی گفت :" هاپکینز. او می افزاید : "اما این عینک من پازل ، من اعتراف.
بانوی Brackenstall دیدند که در واقع سه مرد آشامیدنی ، آیا او نیست؟ "
"بله او واضح و روشن در مورد آن است."
"سپس انتهای آن وجود دارد. چه بیشتر این است که توان گفت؟
و در عین حال ، شما باید اعتراف ، که سه لیوان بسیار قابل توجه هستند ، هاپکینز.
چیست؟
شما ببینید که چیزی قابل توجه است؟ خوب ، خوب ، اجازه دهید آن عبور کند.
شاید زمانی که یک مرد تا به دانش خاص و قدرت های ویژه ای مانند خود من ، آن را
او را تشویق می کند به دنبال توضیح پیچیده زمانی که ساده تر است در دست است.
البته ، باید آن را شانس صرف در مورد عینک.
خوب ، صبح به خیر ، هاپکینز.
من نمی بینم که من می توانم از هر گونه استفاده به شما می شود ، و شما به نظر می رسد پرونده خود را بسیار
روشن است.
شما به من اجازه می رندال دستگیر شده است ، و هر نوع توسعه و پیشرفت در
که ممکن است رخ دهد.
من اعتماد که من به زودی باید به شما بر یک موفق تبریک می گویم
نتیجه گیری. بیا ، اما واتسون ، فانتزی است که ما ممکن است استخدام
خودمان سودآوری بیشتر در خانه است. "
در طول سفر بازگشت ما ، من می توانم توسط صورت هولمز است که او بسیار متعجب و متحیر
چیزی که او چنین اظهار نظر کردند.
در هر حال حاضر و پس از آن ، تلاش ، او به دور انداختن این تصور ، و به عنوان اگر صحبت
این موضوع روشن شد ، اما بعد از آن شک و تردید خود را حل و فصل کردن بر او دوباره ، و
کشباف ابرو و انتزاعی چشم می
نشان می دهد که افکار خود را به عقب رفته بود یک بار دیگر به اتاق ناهار خوری بزرگ از ابی
خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ، که در آن نیمه شب این فاجعه مصوب شده بود.
در گذشته ، با یک ضربه ناگهانی ، فقط به عنوان قطار ما بود خزنده از حومه
ایستگاه ، او پیمود ، بر روی پلت فرم کشیده و پس از او.
"ببخشید ، هموطنان عزیز من ،" گفت که او ، همانطور که ما را تماشا واگن عقب قطار ما
دور ناپدید شدن یک منحنی ، "من متاسفم که شما را قربانی آنچه ممکن است صرف نظر می رسد
هوی و هوس ، اما در زندگی من ، اما واتسون ، من به سادگی می توانید آن صورت در این وضعیت را ترک کنید.
هر غریزه است که من صاحب هستم گریه می کند در برابر آن است.
آن اشتباه است -- این همه اشتباه -- I'll سوگند که این اشتباه است.
و در عین حال داستان بانوی کامل بود ، اثبات خدمتکار کافی بود ،
جزئیات بود نسبتا دقیق است.
من چه کرده ام قرار داده تا بر علیه آن؟ سه شراب عینک ، که همه این است.
اما اگر من تا به حال چیز گرفته نه برای داده شود ، اگر من همه چیز را با مراقبت قرار بود
که من باید نشان داده شده است با نزدیک شدن ما تا به حال مورد DE نووو و تا به حال هیچ برش و خشک
مطلب را به پیچ و تاب ذهن من ، باید پس از آن
آیا چیزی بیشتر قطعی برای رفتن بر؟
البته من باید.
بنشینید بر روی این نیمکت ، اما واتسون ، تا زمانی که قطار برای Chiselhurst می رسد ، و اجازه می دهد به من
به وضع شواهد قبل از شما ، درخواست شما در وهله اول به اخراج از
ذهن خود را با این ایده که هر چیزی که که در آن
خدمتکار و یا معشوقه خود را ممکن است گفته اند که باید ضرورتا درست باشد.
شخصیت جذاب بانوی نمی باید اجازه قضاوت ما به پیچ و تاب است.
"مسلما جزئیات در داستان او وجود دارد که اگر ما در خون سرد نگاه ،
تحریک سوء ظن ما. این سارق مسافت قابل توجهی در
Sydenham دو هفته پیش.
برخی از حساب آنها و ظاهر خود را در مقالات ، و
به طور طبیعی به هر کسی که خواست به اختراع یک داستان رخ می دهد که در آن دزدان خیالی
باید بخشی را ایفا کند.
به عنوان یک ماده در واقع ، سارق که یک سکته مغزی خوبی از کسب و کار انجام داده اند ، به عنوان یک قاعده ،
فقط خیلی خوشحالم که لذت بردن از درآمد حاصل از در صلح و آرام و بدون گام گذاشتن در
یکی دیگر از به عهده گرفتن خطر ناک.
باز هم ، آن را غیر معمول است برای سارق را در یک ساعت این قدر زود عمل ، امری غیر معمول
برای سارق به اعتصاب یک خانم برای جلوگیری از فریاد او ، از آنجا که تصور
راهی مطمئن برای فریاد او بود ، آن را
غیر معمول آنها را به ارتکاب قتل در زمانی که تعداد آنها کافی برای غلبه
یک مرد ، امری غیر معمول آنها را به غارت محدود وجود دارد
بسیار بیشتر در دسترس آنها بود ، و
در نهایت ، باید بگویم ، که آن را بسیار غیر معمول بود برای چنین مردانی را ترک نیم بطری
خالی می باشد. چگونه می توانم تمام این unusuals اعتصاب شما ،
واتسون؟ "
"اثر تجمعی آنها قطعا قابل توجهی است ، و در عین حال هر یک از آنها کاملا
به خودی خود امکان پذیر است.
غیر عادی ترین چیز از همه ، به نظر من ، این است که خانم باید به گره خورده است
صندلی. "
"خب ، من آنقدر واضح و روشن در مورد آن ، واتسون ، برای آشکار است که آنها باید
یا او یا کشتن دیگری او را در چنین راهی را که او نمی تواند فوری امن
اطلاع از فرار آنها.
اما در هر صورت من نشان داده اند ، من ، که یکی از عناصر خاصی از وجود دارد
حادثه یا امر غیر محتمل در مورد داستان بانوی؟ و اکنون ، در بالای این ، می آید
حادثه wineglasses. "
"چه در مورد wineglasses؟" "آیا می توانید آنها را در چشم و ذهن شما را؟"
"من به آنها مراجعه کنید به وضوح." "به ما گفته است که سه مرد نوشیدند از
آنها.
آیا که اعتصاب شما را به عنوان احتمال دارد؟ "" چرا که نه؟
شراب در هر شیشه وجود دارد. "" دقیقا ، اما beeswing فقط در وجود دارد
یک لیوان.
شما باید متوجه این واقعیت شده است. چه می کند که نشان می دهد و ذهن شما را؟ "
تاریخ و زمان آخرین شیشه پر خواهد بود به احتمال زیاد شامل beeswing است. "
"نه در همه.
بطری پر از آن بود ، و آن را غیر قابل تصور است که در دو مورد اول عینک
روشن و سوم به شدت با آن متهم شده بودند.
دو تبیین ممکن است ، و تنها دو وجود دارد.
یکی این است که پس از شیشه دوم بود پر از بطری به صورت خشونت آمیزی آن آشفته بود ،
و به همین ترتیب شیشه ای سوم beeswing را دریافت کرده است.
که محتمل به نظر نمی رسد.
نه ، نه ، من مطمئن هستم که هستم. "" ، پس از آن ، آیا شما فرض کنید؟ "
که تنها دو عینک ، مورد استفاده قرار گرفت و باقی مانده از هر دو را به یک سوم ریخته می شدند
شیشه ای ، تا که به این تصور نادرست است که سه نفر بوده است.
در راه است که همه beeswing خواهد بود در شیشه ای گذشته ، آن را؟
بله ، من معتقدم که این است.
اما اگر من پس از توضیح واقعی این پدیده یکی کوچک ، و سپس در ضربه
فوری مورد از امری عادی به بسیار قابل توجهی افزایش می یابد ، برای آن می تواند
تنها که بانوی Brackenstall و متوسط
دوشیزه یا زن جوان را عمدا به ما دروغ گفته است ، که یکی از داستان آنها ، کلمه است که به باور ،
است که آنها به برخی از دلیل بسیار قوی برای پوشش مجرم واقعی ، و ما
باید ساخت مورد ما برای خودمان و بدون هر گونه کمک از آنها.
این ماموریت که در حال حاضر پیش روی ما قرار دارد ، و در اینجا ، اما واتسون ، Sydenham
قطار است. "
خانوار در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ابی از حد در بازگشت ما را شگفت زده شدند ، اما شرلوک
هولمز ، پیدا کردن که استنلی هاپکینز به گزارش به ستاد رفته بود ، در زمان
نگهداری از اتاق غذاخوری ، قفل شده است
درب بر داخل ، و خود را به مدت دو ساعت به یکی از آن دقیقه اختصاص داده شده و
تحقیقات پر زحمت است که اساس جامد را تشکیل می دهند که در آن edifices درخشان خود را
از کسر پرورش داده شدند.
نشسته در گوشه ای مثل یک دانشجوی علاقه مند که مشاهده تظاهرات
استاد او ، من به دنبال هر مرحله از این تحقیق قابل توجه است.
پنجره ، پرده ها ، فرش ، صندلی ، طناب -- هر یک به نوبه خود بود دقیقهای
بررسی و بموقع بمب.
بدن بارونت تاسف حذف شده بود ، و همه دیگر باقی مانده به عنوان ما
آن را در صبح دیده بود. در نهایت ، به حیرت من ، هولمز صعود
تا بر روی گچ بری دور بخاری عظیم.
بسیار بالاتر از سر او آویزان از چند اینچ از طناب قرمز که هنوز به هم متصل
سیم.
او برای مدت زمان طولانی و به سمت بالا در آن را gazed ، و پس از آن او در تلاش برای گرفتن را نزدیکتر به آن
زانو خود را پس از براکت های چوبی در دیوار استراحت.
این دست خود را در عرض چند اینچ از پایان شکسته از طناب به ارمغان آورد ، اما از آن بود
این کار به عنوان براکت خود را که به نظر می رسید برای درگیر کردن توجه خود را ندارد.
در نهایت ، او را با انزال از رضایت بر خاست.
"این همه حق است ، اما واتسون ، گفت :" او. "ما مورد ما -- یکی از مهمترین و
در مجموعه ما قابل توجه است.
اما ، عزیز من ، کند ذهن من شده اند ، و چه نزدیک به من مرتکب اشتباه شده
عمر من! در حال حاضر ، من فکر می کنم که با چند از دست رفته
پیوند ها ، زنجیره ای من تقریبا به پایان رسیده است. "
"شما باید مردان خود را؟" "مرد ، اما واتسون ، مرد.
فقط یک است ، اما یک فرد بسیار نیرومند است. قوی به عنوان یک شیر -- شاهد ضربه ای که
خم که پوکر!
شش سه پا در ارتفاع ، فعال به عنوان یک سنجاب ، چیره دست با انگشتان خود ،
در نهایت ، قابل ملاحظه ای تیز هوش ، برای این کل داستان مبتکرانه از ترکیب خود می باشد.
بله ، اما واتسون ، ما را بر صنعت دست یک فرد بسیار قابل توجه می آیند.
و در عین حال ، در آن زنگ ، طناب ، او داده است به ما سرنخی که باید سمت چپ ما
شک کرد. "
"در صورتی که سرنخ بود؟" "خب ، اگر شما به جلو و پایین زنگ
طناب ، واتسون ، به کجا می خواهد از شما انتظار می رود برای شکستن آن؟
مطمئنا در نقطه ای که در آن این است که سیم متصل است.
چرا باید سه اینچ شکستن آن از بالا ، به عنوان یکی از این انجام داده است؟ "
"از آنجا که آن چیز ساییده شده وجود دارد؟"
"دقیقا. این پایان ، که ما می تواند بررسی ، سردی گرائیده است.
او حیله گری به اندازه کافی برای انجام این کار با چاقو او بود.
اما طرف دیگر نه چیز ساییده شده است.
شما می توانید از اینجا مشاهده نیست ، اما اگر شما بر روی گچ بری دور بخاری بود شما را
ببینید آن است که قطع پاک کردن بدون هیچ گونه علامت هر چه چیز ساییده شده.
شما می توانید بازسازی آنچه رخ داده است.
انسان نیاز به طناب. او آن را پاره نمی کردن به خاطر ترس از
دادن زنگ زنگ زنگ. او چه بود؟
او در گچ بری دور بخاری بر خاست ، می تواند کاملا به آن دست یابید ، زانو خود را بر روی قرار داده است
براکت -- شما تصور در گرد و غبار را ببینید -- و به همین ترتیب چاقو او را به بر داشت
بند ناف.
من می تواند به جای حداقل سه اینچ از دسترس نیست -- که از آن استنباط کرد که او
حداقل سه اینچ مرد بزرگتر از اول که در آن علامت بر کرسی نگاه
صندلی ساخته شده از چوب بلوط!
آنچه در آن است؟ "" خون "
"بدون شک ، خون است. این به تنهایی می گذارد داستان بانوی از
دادگاه.
اگر او بر روی صندلی زمانی که جرم انجام شد نشسته بودند ، چگونه می آید که خوانده شده را علامت؟
نه ، نه ، او بر روی صندلی ، پس از مرگ شوهرش قرار می گیرد.
من شرط بندی کننده که لباس سیاه علامت مربوط به این را نشان می دهد.
ما هنوز رتبهدهی نشده است ملاقات واترلو ، اما واتسون ، اما این Marengo ما ، آن را در آغاز می شود
شکست و در پیروزی پایان می یابد.
من در حال حاضر باید به چند کلمه ای با پرستار ، ترزا.
ما باید محتاط باشید در حالی که ، اگر ما به اطلاعاتی که ما می خواهیم. "
او یک فرد جالب توجه است ، این پرستار استرن استرالیا -- کم حرف ، مشکوک ،
خارج از نزاکت ، آن را مدتی قبل از شیوه ای دلپذیر هولمز و فرانک گرفت
پذیرش از همه که او گفت : او را به مهربانی مربوطه آب.
او تلاش نفرت خود را به اواخر برای کارفرمای خود را پنهان.
"بله ، آقا ، آن است که درست است که او را به تنگ را به من انداخت.
من شنیده ام او را معشوقه من نام ، و من به او گفتم که او نمی توانست جرات صحبت
اگر برادرش را در آنجا شده بود.
سپس آن بود که او آن را در من انداخت. او ممکن است پرتاب یک دوجین اگر او بود ، اما
پرنده سمت چپ من قوی و زیبا به تنهایی. او برای همیشه لطفا برای بیمار به درمان او ، و او
بیش از حد مفتخر به شکایت.
او حتی نمی خواهد به من که او را به او انجام بگویید.
او از آن علامت بر روی بازوی او که شما را دیدم امروز صبح من هیچوقت فکر نمی گفت ، اما من می دانم بسیار
خوب است که آنها از زخم چاقو با hatpin آمده است.
حیله گر شیطان -- خدا مرا ببخشد که من باید از او صحبت می کنند ، اکنون که او مرده است!
اما شیطان او بود ، اگر تا کنون یکی راه می رفت زمین.
او تمام عسل زمانی که اولین بار او را ملاقات نمود -- تنها هجده ماه پیش ، و ما هر دو احساس
که اگر آن را هجده سال بود. او فقط در لندن بوده است فرا رسیده است.
بله ، این اولین سفر او بود -- او هرگز از خانه شده بود قبل از.
او خود را با عنوان خود و پول خود را و راه خود را در لندن کاذب به دست آورد.
اگر او اشتباه او را برای آن پرداخت می شود ، اگر تا کنون یک زن است.
چه سال و ماه او را ملاقات می کنیم؟ خوب ، به شما بگویم آن را فقط بعد از ما بود
وارد شده اند.
ما در ماه ژوئن وارد شدند ، و آن ژوئیه بود. آنها در ژانویه سال گذشته ازدواج کرد.
بله ، او را در صبح اتاق دیگر ، و من هیچ تردیدی نداشته باشید او شما را ببینید ، اما
شما باید بیش از حد از او بپرسید ، برای او که از طریق تمام گوشت و خون رفته
خواهد ایستاد. "
بانوی Brackenstall بر روی همین نیمکت خمیده بود ، اما نگاه روشن تر از قبل.
خدمتکار با ما وارد کرده بود ، و یک بار دیگر آغاز شد برای دامن زدن به کبودی بر او
ابرو معشوقه.
گفت : "من امیدوارم که" بانوی "که شما به متقابل را مورد بررسی قرار من نمی آیند؟"
"نه ،" هولمز ، در gentlest صدای او پاسخ داد ، "من به شما هر گونه ایجاد نمی کند
مشکل غیر ضروری ، بانوی Brackenstall ، و تمایل کل من این است تا همه چیز را آسان
شما ، برای من متقاعد شده است که شما یک زن بسیار سعی کردم.
اگر مرا به عنوان یک دوست رفتار و اعتماد به من ، شما ممکن است پیدا کردن که من را توجیه خود
اعتماد کنند. "
"چه شما می خواهید من؟" "به من حقیقت را بگویید."
"آقای هولمز!" "نه ، نه ، بانوی Brackenstall -- بدون استفاده است.
شما ممکن است از هر گونه شهرت کمی که من صاحب هستم شنیده می شود.
من آن را بر روی این واقعیت است که داستان خود را ساخت مطلق خطر است. "
معشوقه و خدمتکار هر دو در هولمز با چهره های رنگ پریده و چشم های وحشت زده خیره شد.
"شما هم میهنان گستاخ! گریه :" ترزا.
"آیا شما بگویم که معشوقه من دروغ گفته است؟"
هلمز از صندلی خود را افزایش یافت. "آیا شما چیزی به من بگوید؟"
"به من گفته شما همه چیز است."
"فکر می کنم یک بار دیگر ، بانوی Brackenstall. آیا آن را نمی شود بهتر می شود فرانک؟ "
برای یک لحظه تردید در چهره زیبای خود وجود دارد.
سپس برخی از اندیشه های جدید قوی ناشی از آن را به مجموعه ای مانند یک ماسک است.
"من به شما گفته که من می دانم." هولمز در زمان کلاه خود و shrugged او
شانه.
او گفت : "من متاسفم ،" و بدون کلمه ای دیگر ما را ترک اتاق و خانه.
یک استخر در پارک وجود داشت ، و به این دوست من به رهبری راه.
آن را یخ زده بود ، اما تنها یک سوراخ برای راحتی از انفرادی سمت چپ بود
قو. هولمز gazed در آن ، و سپس به تصویب
دروازه تسلیم کند.
او scribbled وجود دارد توجه داشته باشید کوتاه برای استنلی هاپکینز ، و آن را با تسلیم و حافظ سمت چپ.
ممکن است یک ضربه ، یا آن را ممکن است از دست ، اما ما ملزم به انجام کاری برای دوست
هاپکینز ، فقط برای توجیه این سفر دوم ، گفت : "او.
"من کاملا نمی خواهد او را به اعتماد به نفس من رتبهدهی نشده است.
من فکر می کنم صحنه عملیات بعدی ما باید به دفتر حمل و نقل از آدلاید
سوت هامپتون خط ، که مخفف در پایان Pall Mall می ، اگر من به یاد داشته باشید.
خط دوم از دستگاه بخار که متصل استرالیا جنوبی با انگلستان وجود دارد ، اما
ما پوشش بزرگتر برای اولین بار قرعه کشی. "
کارت هولمز فرستاده شده به مدیر تضمین توجه فوری ، و او نبود
طولانی در دستیابی به تمام اطلاعات مورد نیاز او است.
در ماه ژوئن '95، تنها یکی از خط خود را یک پورت خانه رسیده بود.
این سنگ از جبل الطارق ، بزرگترین و بهترین قایق خود را.
اشاره به فهرست مسافران نشان داد که خانم فریزر ، آدلاید ، با او
خدمتکار سفر در او ساخته شده بود. قایق در حال حاضر به جایی جنوب
کانال سوئز در راه او به استرالیا.
ماموران او همان در '95بودند ، با یک استثنا است.
افسر اول ، آقای کراکر جک ، ساخته شده است تا به حال کاپیتان و شد را به اتهام
از کشتی های جدید خود را ، سنگ باس ، قایقرانی در زمان دو روز از سوت هامپتون.
او در Sydenham زندگی می کردند ، اما او به احتمال زیاد در آن روز صبح برای دستورالعمل ها می شود ، اگر ما
مراقبت به صبر برای او.
نه ، آقای هولمز به حال هیچ تمایلی نسبت به او را ببیند ، اما خوشحالم که می دانم در مورد او خواهد بود
ضبط و شخصیت. رکورد او ، با شکوه بود.
افسر ناوگان او را لمس وجود ندارد.
همانطور که به شخصیت او ، او بر سر خدمت قابل اعتماد است ، اما وحشی ، عضو ناامید کردن
عرشه کشتی خود را -- سر گرم ، تحریک ، اما وفادار ، صادق ، و مهربان.
این مغز میوه از اطلاعات هولمز که با آن دفتر را ترک کرد
آدلاید سوت هامپتون شرکت
پس از ان او به اسکاتلندیارد راند ، اما ، به جای از ورود ، او در کابین خود را با شنبه
ابرو خود را کشیده پایین ، از دست رفته در تفکر عمیق است.
وی در پایان به دفتر تلگراف صلیب Charing دور راند ، ارسال پیام ، و
سپس ، در گذشته ، ما برای بیکر استریت ساخته شده یک بار دیگر.
: "نه ، من می توانم این کار را انجام نمی ، اما واتسون ، گفت که او ، همانطور که ما reentered اتاق ما.
"هنگامی که حکم ساخته شده بود ، هیچ چیز بر روی زمین او را نجات دهد.
یک یا دو بار در زندگی حرفه ای من احساس می کنم که من آن را آسیب بیشتری واقعی کشف من انجام می شود
جنایی تر از همیشه او به جرم خود انجام داده بود.
من یاد گرفتهام احتیاط در حال حاضر ، و من به جای بازی ترفندها با قانون انگلستان
در مقایسه با وجدان خودم. اجازه دهید به ما اطلاع کمی قبل از ما عمل می کنند. "
قبل از غروب ، ما تا به حال بازدید از بازرس استنلی هاپکینز.
چیزهایی که قرار بود به خوبی با او. "من باور دارم که شما یک جادوگر ، آقای
هولمز.
من واقعا گاهی اوقات فکر می کنم ، که شما دارای قدرت هستند که انسان نیست.
در حال حاضر ، چگونه بر روی زمین می تواند شما می دانید که نقره به سرقت رفته بود در انتهای آن
حوضچه؟ "
"من آن را نمی دانند." "اما شما به من گفت به امتحان آن است."
"شما آن را کردم ، سپس؟" "بله ، من آن را کردم."
"من بسیار خوشحالم اگر من به شما کمک کرده است."
اما شما باید به من کمک کردند. شما را ساخته اند امر به مراتب بیشتر
دشوار است.
چه نوع از سارق هستند که سرقت نقره و پس از آن پرتاب آن را به نزدیکترین
حوضچه؟ "" بود مطمئنا نه خارج از مرکز
رفتار است.
من صرفا قصد بر اساس این ایده بود که در صورتی که نقره توسط اشخاص که گرفته شده بود
نمی خواهیم آن را -- که صرفا آن را برای یک کور صورت گرفت ، آن را به عنوان -- سپس آنها را
به طور طبیعی اضطراب را از آن خلاص شود. "
اما چرا باید چنین ایده عبور از ذهن شما را؟ "
"خب ، من فکر کردم ممکن بود.
هنگامی که آنها از طریق پنجره فرانسه آمد ، استخر با یکی بود
وسوسه انگیز سوراخ کوچک در یخ ، درست در مقابل بینی خود را.
می تواند بهتر مخفی محل وجود دارد؟ "
"آه ، یک محل مخفی -- است که بهتر است" گریه استنلی هاپکینز.
"بله ، بله ، تمام آن را می بینم در حال حاضر!
اوایل ، قوم بر جاده ها بودند ، آنها ترس از با دیده بودند
نقره ، به طوری که آنها آن را در استخر غرق شد ، از قصد برای آن به کار برگردد وقتی ساحل
کاملا واضح بود.
عالی ، آقای هولمز -- که بهتر است از نظر شما از یک کور ".
"کاملا چنین است ، شما باید تئوری قابل تحسین است.
من هیچ تردیدی نداشته باشید که ایده های خود من کاملا وحشی بودند ، اما شما باید اعتراف که آنها
در کشف نقره به پایان رسید "" بله ، آقا -- بله.
شما انجام شد.
اما من داشته اند به یک عقب نشینی بد است. "" شکست؟ "
"بله ، آقای هولمز. باند رندال در نیویورک بازداشت شدند
امروز صبح. "
"عزیز من ، هاپکینز! این است که قطعا و نه در مقابل خود
نظریه ای که آنها مرتکب قتل شب گذشته در کنت است. "
"این کشنده است ، آقای هولمز -- کاملا کشنده است.
در این حال ، باندهای سه علاوه بر Randalls وجود دارد ، یا آن را ممکن است برخی از جدید
باند که پلیس را شنیده ام هرگز. "
"کاملا چنین است ، آن را کاملا امکان پذیر است. چه ، شما؟ "
"بله ، آقای هولمز ، هیچ بقیه برای من وجود دارد تا زمانی که من به پایین کردم
کسب و کار.
گمان می کنم شما هیچ اشاره ای به من بدهد؟ "" من به شما داده یکی است. "
"کدام یک؟" "خب ، من پیشنهاد یک کور است."
اما چرا ، آقای هولمز ، چرا؟ "
"آه ، که این سوال ، البته. اما این ایده را به ذهن خود را من ستایش.
شما احتمالا ممکن است که چیزی در آن وجود دارد پیدا کنید.
شما نمی متوقف خواهد شد برای شام؟
خوب ، خداحافظی ، و به ما اطلاع دهید که چگونه شما در دریافت. "
شام شد ، و جدول پاک قبل از هولمز اشاره به این موضوع دوباره به.
او لوله خود را روشن کرده بود و برگزار شد ، پا slippered خود را به جار زدن شاد از آتش.
ناگهان او را در تماشا کرد نگاه. "من انتظار دارم پیشرفت ، واتسون."
"هنگامی که؟"
"در حال حاضر -- در عرض چند دقیقه. من به جرات گفت که شما فکر می کنید من عمل و نه بد
استنلی هاپکینز فقط در حال حاضر؟ "" قضاوت شما اعتماد کنند. "
"یک پاسخ بسیار معقول است ، واتسون.
شما باید به آن نگاه این است : آنچه من می دانم که غیر رسمی ، آنچه که او می داند است رسمی.
من حق قضاوت خصوصی ، اما او هیچ است.
او باید همه ، فاش و یا او یک خائن به خدمات خود.
در یک مورد تردید من او را در دردناک موقعیت قرار نیست ، و بنابراین من محفوظ من
اطلاعات تا ذهن خود من روشن است بر این موضوع است. "
"اما وقتی همان خواهد بود؟"
"زمان آن رسیده است. شما هم اکنون حاضر در صحنه آخر
یک درام فوق العاده کم است. "
صدا بر پله وجود دارد ، و درب ما به عنوان جریمه نمونه اعتراف افتتاح شد
از مردانگی به عنوان افراد را از طریق آن منتقل است.
او یک مرد جوان بسیار بلند ، طلایی moustached ، چشم آبی ، با پوست بود که
توسط خورشید گرمسیری بوده است سوخته شود و در گام فنری ، که نشان داد که بزرگ
قاب به عنوان فعال بود ، به عنوان آن قوی بود.
او درب را پشت سر او بسته شد و سپس او را با دست های گره ایستاد و heaving
پستان ، خفگی برخی از احساسات overmastering.
"بنشینید ، کراکر ، کاپیتان.
تلگراف من به شما کردم؟ "بازدید کننده های ما غرق به یک مبل دسته دار و
از یک تا دیگر از ما با چشم سوال نگاه کرد.
"من تلگراف خود را ، و من در ساعت شما گفت آمد.
من شنیده ام که شما را به دفتر شده بود.
هیچ دور از شما وجود دارد.
اجازه دهید شنیدن بدترین. چه چیزی می رفتن با من انجام دهید؟
دستگیری من؟ صحبت کردن ، مرد!
شما نمی توانید به نشستن در آنجا و با من بازی مانند یک گربه با یک ماوس است. "
هولمز گفت : "او سیگار برگ". "گاز در آن ، کراکر ، کاپیتان ، و نمی
اعصاب را با شما فرار دهید.
من باید بنشینم اینجا سیگار کشیدن با شما اگر من فکر کردم که شما یک جنایتکار مشترک بودند ،
شما ممکن است که مطمئن است. فرانک با من و ما ممکن است برخی از خوب انجام.
بازی ترفندها با من ، و من شما را خرد. "
"چه می خواهید کاری انجام دهید؟" "برای من یک حساب واقعی از همه که به من بدهید
اتفاق افتاده در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ابی شب گذشته -- یک حساب TRUE ، ذهن شما ، با هیچ چیز اضافه شده
و هیچ چیز گرفته.
من می دانم که بسیار می دانید که اگر شما به یک اینچ خاموش راست ، من این ضربه
سوت پلیس از پنجره من و امر می رود از دست من برای همیشه لطفا برای. "
ملوان برای کمی فکر.
سپس او پای او را با دست آفتاب سوخته بزرگ او اصابت کرد.
"من شانس آن را ،" او گریه.
"من معتقدم که شما یک مرد از شما ورد ، و یک مرد سفید پوست هستند ، و من شما را کل بگویید
داستان. اما یک چیز من خواهند گفت : برای اولین بار.
تا آنجا که به من مربوط می شود ، من تاسف هیچ چیز و من چیزی واهمه ندارد ، و من آن را تمام انجام
دوباره می شود و به این کار افتخار. لعنت به جانور ، اگر او تا به حال به عنوان زندگی های بسیاری به عنوان
گربه ، او همه آنها را به من بدهکار!
-- ماری فریزر -- اما این خانم ، مری را برای هرگز او من تماس بگیرید که ملعون و مطرود
نام.
هنگامی که من از گرفتن او را به دردسر فکر می کنم ، من که زندگی من تنها به آوردن یکی به من بدهید
لبخند را به چهره عزیز او را ، آن که روح من را می چرخاند به آب است.
و در عین حال -- و در عین حال -- چه کمتر می تواند انجام دهم؟
من به شما داستان من ، آقایان ، و سپس من شما را ، بپرسید به عنوان یک انسان به انسان ، آنچه کمتر
می توانم انجام دهم؟ "من باید کمی به عقب برگردید.
شما به نظر می رسد همه چیز را می دانم ، پس من انتظار دارم که شما می دانید که من او را ملاقات کرد زمانی که او
مسافری و من افسر اولین سنگ از جبل الطارق شد.
از روز اول من به او را ملاقات کرد ، او تنها زنی به من بود.
هر روز از این سفر من عاشق او را بیشتر ، و بسیاری از زمان از سال به من kneeled پایین
در تاریکی شب دیده بان و عرشه آن کشتی را بوسید چون من می دانستم
فوت عزیز خود به آن گام زد به حال است.
او به من هرگز درگیر شده است. او از من درمان به عنوان نسبتا تا کنون به عنوان زن
درمان یک مرد است. من هیچ شکایتی را به.
این همه عشق را در کنار من ، و همه رفاقت و دوستی خوب در... او بود.
هنگامی که ما یکدیگر جدا شدند او یک زن آزاد بود ، اما من دوباره هرگز نمی توان یک مرد آزاد.
"دفعه بعد من از دریا آمد ، من از ازدواج او را شنیده.
خب ، چرا باید او نمی ازدواج آنها که او دوست داشت؟
عنوان و پول -- که می تواند حمل آنها را نسبت به او بهتر؟
او برای همه است که زیبا و خوش طعم به دنیا آمد.
من اندوهگین بیش از ازدواج او نیست.
من چنین سگ تازی خودخواه که نیست. من فقط خشنود که موفق باشید او آمده بود
راه ، و که او تا به حال خودش نه پرتاب دور در ملوان بی پول.
که من عاشق مری فریزر.
"خب ، من فکر کردم هرگز او را دوباره ببینم ، اما سفر تاریخ و زمان آخرین ترویج و جدید
قایق بود هنوز رتبهدهی نشده است راه اندازی شد ، بنابراین من تا به حال برای دو ماه صبر کنید با مردم من در
Sydenham.
یک روز را در یک خط کشور ترزا رایت ، دمامه او آشنا شدم.
او از من در مورد او به خبرنگاران گفت : در مورد او ، در مورد همه چیز.
من به شما بگویم ، آقایان ، آن را نزدیک به راند مرا از جا در رفته.
این سگ تازی مست ، که او باید جرات دست خود را به بالا بردن به او ، که چکمه های او شد
شایسته نیست به لیسیدن!
آشنا شدم ترزا دوباره. سپس من با مری خودش -- و ملاقات او دوباره.
سپس او را به من بیشتر ملاقات.
اما روز دیگر من تا به حال توجه کنید که من در عرض یک هفته بود که در سفر من آغاز ، و من
مصمم است که من او یک بار قبل از ترک.
ترزا بود که همیشه دوست من ، برای او عاشق مریم و متنفر این تبه کار را تقریبا به اندازه
من. از او یاد گرفتم راه از خانه است.
مری استفاده می شود به نشستن خواندن در طبقه پایین اتاق او کمی.
من رخنه کرد دور وجود دارد شب گذشته و در پنجره خراشیده.
در ابتدا او نمی خواهد باز به من ، اما در دل خود من می دانم که در حال حاضر او مرا دوست دارد ، و
او می تواند مرا در شب سرد را ترک کنید.
او به من زمزمه به جلو پنجره بزرگ گرد آمده ، و من پیدا کردم آن را باز کنید
قبل از من ، به من اجازه دهید به اتاق ناهار خوری.
باز هم از او چیزهایی لب خود ساخته شده است که جوش خون من ، شنیده می شود ، و دوباره من لعنت
حیوان که mishandled زن را دوست داشتم.
خوب ، آقایان ، من با او ایستاده بود درست در داخل پنجره ، در تمام بی گناهی ،
به عنوان خدا قاضی من ، زمانی که او مانند یک مرد دیوانه را به داخل اتاق عجله ، او را به نام vilest
نام که یک مرد می تواند به یک زن استفاده کنید ، و
او را در سراسر صورت را با چوب که در دست او بود welted.
من برای پوکر فنر بود ، و آن مبارزه عادلانه بین ما بود.
اینجا را ببینید ، در بازوی من ، جایی که اولین ضربه او سقوط کرد.
سپس نوبت به من بود و من را از طریق او رفتم و اگر او به عنوان یک کدو تنبل فاسد شده بود.
آیا شما فکر می کنم من متاسفم؟
من! نشده زندگی یا معدن خود شد ، اما به مراتب بیش از
آن ، آن را عمر خود را و یا... او بود ، چگونه می تواند او را من در قدرت این ترک
مرد دیوانه؟
که چگونه می توانم او را کشتند. بود من اشتباه است؟
خب ، پس ، چه یا که از شما آقایان انجام داده اند ، اگر شما در من شده بود
موقعیت؟ "
"او هنگامی که او زده فریاد زد بود ، و به ارمغان آورد که قدیمی ترزا از اتاق
بالا.
یک بطری شراب روی میز کناری وجود دارد و من آن را باز کرد و ریخت
کمی بین لب مری ، برای او نیمی از مرده با شوک بود.
سپس یک قطره من در زمان خودم.
ترزا به عنوان به عنوان یخ سرد بود ، و آن را توطئه او را تا آنجا به عنوان معدن بود.
ما باید آن را به نظر میرسد که سارق چیزی که انجام داده بود.
ترزا نگه داشته در تاریخ تکرار داستان ما را به معشوقه خود را ، در حالی که من swarmed و برش
طناب زنگ.
سپس من او را در صندلی خود شلاق ، و چیز ساییده شده از انتهای طناب را به آن نگاه
طبیعی ، دیگری آنها را تعجب که چگونه در جهان سارق کردم تا می توانست وجود دارد به
قطع آن.
سپس من جمع شده بودند تا چند بشقاب و گلدان نقره ، به انجام این ایده از
سرقت ، و من سمت چپ وجود دارد آنها را با دستور دادن زنگ وقتی که من تا به حال از یک چهارم از
شروع ساعت.
من به برکه نقره کاهش یافت و خاموش برای Sydenham ساخته شده ، احساس می کند که برای
یک بار در زندگی ام کار یک شب واقعی خوب انجام داده بود.
و این حقیقت و کل حقیقت ، آقای هولمز ، اگر آن هزینه های من گردن من است. "
هولمز دودی برای برخی از زمان در سکوت است. سپس او را عبور از اتاق ، و تکان داد ما
بازدید کننده توسط دست.
"این چیزی است که من فکر می کنم ، گفت :" او. "من می دانم که هر کلمه ای را برای شما درست است ،
به سختی گفت : یک کلمه که من هم نمیدانم.
هیچ کس جز Acrobat و یا یک ملوان می توانست به آن زنگ ، طناب از
براکت ، و هیچ کس اما ملوان می تواند گره که با آن بند ناف را ساخته اند
محکم به صندلی.
تنها یک بار تا به حال این خانم را به تماس با ملوانان به ارمغان آورد ، و بود که در او
سفر ، و کسی که از کلاس خود را از زندگی بود ، زیرا او در تلاش بود سخت به
سپر او را ، و به طوری که نشان می دهد او را دوست داشت.
ببینید چگونه از آن آسان بود برای من به وضع دست من بر شما زمانی که یک بار من از آغاز شده بود
دنباله سمت راست. "
"من فکر می کردم به پلیس هرگز نتوانست از طریق گول زدن ما دیده می شود."
و پلیس ، و نه می شود آنها را ، به باور من بهترین است.
در حال حاضر ، در اینجا نگاه کنید ، کراکر ، کاپیتان ، این یک موضوع بسیار جدی است ، هر چند که من مایل به
اعتراف که شما تحت تحریک افراطی ترین که هر مردی می تواند عمل
قرار داشته است.
من مطمئن هستم که در دفاع از زندگی خود را عمل خود را نمی خواهد تلفظ
مشروع است. با این حال ، است که برای یک هیئت منصفه انگلستان
تصمیم می گیرید.
در ضمن من همدردی بسیار برای شما که ، اگر شما انتخاب می کنید در ناپدید می شوند
بیست و چهار ساعت ، من به شما که هیچ کس به شما مانع از وعده است. "
"و سپس آن را تمام خواهد شد از می آید؟"
"بدیهی است آن خواهد آمد." ملوان با خشم برافروخته.
چه نوع از پیشنهاد این است که به یک مرد؟
من می دانم که به اندازه کافی از قانون به درک که مری می شود به عنوان شریک یا معاون جرم برگزار شد.
آیا شما فکر می کنید من او را به تنهایی ترک موسیقی به صورت در حالی که من slunk دور؟
نه ، آقا ، اجازه دهید آنها را بدترین آنها بر من ، اما به خاطر بهشت است ، آقای هولمز ، پیدا کردن
برخی از راه حفظ مری ضعیف من از دادگاه است. "
هولمز برای بار دوم برگزار شد دست خود را به ملوان.
: «من فقط تست بود شما ، و شما هر بار حلقه درست است.
خب ، این یک مسئولیت بزرگ است که من از خودم را است ، اما من داده اند هاپکینز
تذکر عالی و اگر او می تواند خود را از آن فایده نیست که من می توانم نه بیشتر.
اینجا را ببینید ، کراکر کاپیتان ، خواهیم این کار را به صورت قانونی انجام.
شما زندانی است.
واتسون ، هیئت منصفه انگلستان ، و من یک مرد بود که بیشتر برجسته مجهز به ملاقات هرگز
یکی. من قاضی هستم.
در حال حاضر ، آقایی از هیئت منصفه ، شما شنیده ام شواهد.
آیا شما در پیدا کردن زندانی به جرم یا گناه نیست؟ "
"گناه نباشد ، پروردگار من ، گفت :" I.
"VOX POPULI ، VOX دئی. شما تبرئه ، کراکر ، کاپیتان.
تا زمانی که قانون برخی از قربانی دیگر به شما بی خطر هستند از من را پیدا کند.
دوباره به این خانم در یک سال ، و ممکن است در آینده او و مال شما ما را توجیه
قضاوت که ما آن را تلفظ این شب! "
>
ماجراجویی از لکه دوم
من "ماجراجویی از خانه ابرومند رعیتی ابی" را به گذشته از آن سوء استفاده در نظر گرفته شده بود
دوست من ، آقای شرلوک هلمز ، که من همیشه باید به عموم مردم ارتباط برقرار.
این قطعنامه از معدن بود ، به هر دلیل فقدان مواد نیست ، چون الان یادداشت
صدها بسیاری از موارد که من هرگز به آن اشاره کرده اند ، و نه آن را به هر موجب
علاقه پایانی بر روی بخشی از خوانندگان من
در شخصیت منحصر به فرد و روش های منحصر به فرد این مرد قابل توجه است.
دلیل واقعی دراز بی میلی که آقای هولمز به ادامه نشان داده شده است
انتشار تجارب خود را.
بنابراین زمانی که او در عمل واقعی حرفه ای بود پرونده موفقیت خود را
برخی از ارزش های عملی برای او ، اما از آنجایی که او قطعا از لندن بازنشسته و
betaken خود را به مطالعه و زنبور کشاورزی
داونز ساسکس ، بد نامی تبدیل شده است با نفرت به او ، و او peremptorily
خواسته باشد که آرزوهای خود را در این زمینه باید به شدت مشاهده شده است.
تنها پس از به نمایندگی از من به او این بود که من وعده داده که "داده بود
ماجراجویی های دکوراتیو دوم "باید منتشر شود هنگامی که زمان رسیده ، و
اشاره به او آن است که تنها
مناسب است که این سری طولانی از قسمت باید در بسیاری از به اوج رسیدن
مورد مهم بین المللی که او تا به حال شده است خواسته که مسئولیت رسیدگی به ، که من در
آخرین بار در به دست آوردن رضایت او موفق
که یک حساب با دقت محافظت از این حادثه باید در تاریخ و زمان آخرین می شود قبل از گذاشته شد
عمومی است.
اگر در گفتن داستان به نظر می رسد تا حدودی مبهم در جزئیات خاص ،
عمومی آسانی است که یک دلیل عالی برای سکوت من وجود دارد درک.
بود ، و سپس ، در سال ، و حتی در یک دهه است که باید بی نام ، که بر
یکی از سه صبح در پاییز ما دو بازدید کننده از شهرت اروپا در درون دیوارها را در بر داشت
اتاق فروتن ما در خیابان بیکر.
یکی از تیره رنگ ، با بینی بالا ، عقاب چشم ، و غالب ، هیچ یک دیگر از
نامی پروردگار Bellinger ، دو بار برتر بریتانیا.
دیگر ، تیره ، روشن و برش ، و ظریف ، به سختی هنوز سن متوسط ، و از موهبت داشتن
هر زیبایی بدن و ذهن ، راست محترم Trelawney امید ، وزیر بود
امور اروپایی ، و دولتمرد ترین افزایش در کشور است.
آنها در کنار هم بر نیمکت آشغال کاغذ نشسته ، و آن را آسان به
از چهره های فرسوده و اضطراب خود را که آن کسب و کار از مبرم ترین بود
اهمیت است که آنها را آورده بود.
نازک برتر ، آبی veined دست محکم بر سر عاج او clasped شدند
چتر ، و بد قیافه ، چهره اش زاهدانه gloomily از هلمز به من نگاه کرد.
وزیر اروپایی عصبی در سبیل خود را کشیده و fidgeted با مهر و موم
او دیده بان زنجیره.
"وقتی که من کشف کردم از دست دادن من ، آقای هولمز ، بود که در هشت ساعت صبح امروز ، من
در یک بار به اطلاع نخست وزیر است. در پیشنهاد او بود که ما هر دو
آمدن به شما. "
"آیا شما به پلیس اطلاع؟" "نه ، آقا ، گفت :" نخست وزیر ، با
، شیوه ای سریع و قاطع که او معروف بود.
"ما انجام داده اند چنین است ، و نه آن را امکان وجود دارد که ما باید انجام دهید.
به اطلاع پلیس باید در دراز مدت ، متوسط را به اطلاع عموم مردم.
این است آنچه که ما به ویژه تمایل برای جلوگیری از. "
"و چرا ، آقا؟"
"از آنجا که این سند را در مورد از اهمیت بسیار زیاد از جمله آن که
انتشار به راحتی ممکن است -- من تقریبا احتمالا ممکن است بگویند -- به اروپا منجر شود
عوارض لحظه نهایت.
این بیش از حد می گویند که صلح یا جنگ ممکن است بر این موضوع آویزان نمی باشد.
مگر در مواردی که بازیابی آن را می توان با پنهان کاری بیشترین حضور داشتند ، سپس آن را ممکن است به عنوان به خوبی نمی
توان بازیافت در همه ، برای همه است که توسط کسانی که آن گرفته شده با هدف است که
مندرجات آن باید به طور کلی شناخته شده است. "
"من درک می کنم. در حال حاضر ، آقای امید Trelawney ، من بسیار باید
موظف اگر شما به من دقیقا شرایط بگویید که تحت آن ، این سند
ناپدید شد. "
این را می توان در کلمات بسیار کمی انجام می شود ، آقای هولمز.
-- برای آن نامه ای از یک فرمانروای مقتدر خارجی بود -- نامه ای شش روز دریافت شد
پیش.
آن را از اهمیت به طوری که من آن را در سمت چپ هرگز امن من بود ، اما آن را گرفته
سراسر هر شب به خانه من در تراس وایت هال ، و آن را در من نگه داشته
خوابه در قفل شده است فرستا دن جعبه.
شب گذشته وجود دارد. که من مطمئن هستم.
من در واقع باز جعبه در حالی که من برای شام پانسمان بود و شاهد سند
در داخل.
امروز صبح آن را رفته است. فرستا دن جعبه در کنار شیشه ایستاده بود بود
بر اساس جدول من پانسمان تمام شب. من دارای جای خواب سبک ، و به همین ترتیب است که همسر من است.
ما هر دو آماده سوگند که هیچ کس نمی تواند اتاق را در طول وارد
شب. و در عین حال تکرار می کنم که کاغذ از بین رفته است. "
"زمان شام خوردن شما؟"
"نیم گذشته هفت." "چه مدت آن را قبل از اینکه به رختخواب رفت؟"
"همسر من به تئاتر رفته بود. من برای او صبر کردم.
این نیم گذشته یازده بود قبل از ما به اتاق ما رفت. "
"سپس به مدت چهار ساعت فرستا دن جعبه unguarded lain بود؟"
"، دیگر هیچ کس اجازه ورود به آن اتاق نجات خدمتکار خانه در صبح ،
و نوکر من ، و یا خدمتکار همسر من ، در طول بقیه روز.
آنها هر دو بندگان قابل اعتماد که با ما برای برخی از زمان بوده است.
علاوه بر این ، هیچ یک از آنها احتمالا می تواند شناخته شده اند که هر چیزی بیشتر وجود دارد
با ارزش تر از مقالات عادی دپارتمان در جعبه من فرستا دن. "
"چه کسی دانستم از وجود آن نامه؟
"هیچ کس در خانه." مسلما همسر خود را می دانست؟ "
"نه ، آقا.
من تا به حال گفت چیزی به همسر من تا من از دست رفته مقاله امروز صبح. "
نخست وزیر تایید راننده سرشونو تکون دادن. "من به مدت طولانی شناخته شده است ، آقا ، چگونه بالا شما
حس وظیفه عمومی گفت : "او.
"من معتقدم که در مورد راز این اهمیت آن را افزایش
نسبت به صمیمی ترین روابط داخلی. "
وزیر اروپا متمایل.
"شما مرا بیش از عدالت ، آقا. تا امروز صبح من نفس هرگز
یک کلمه به همسر من بر این موضوع است. "" می تواند او است حدس زده؟ "
"آقای هولمز ، او می توانست نه حدس زده -- و نه می تواند هر کسی را حدس زده است."
"آیا هیچ یک از اسناد را از دست دادند قبل از؟" "نه ، آقا."
"چه کسی در انگلستان وجود دارد که می دانند از وجود این نامه بود؟"
"هر یک از اعضای کابینه از آن مطلع شد روز گذشته ، اما این تعهد به حفظ اسرار مراجعین
که شرکت در هر جلسه هیئت دولت هشدار موقر بود که افزایش می یابد
داده شده توسط نخست وزیر است.
آسمان خوب ، فکر می کنم که در عرض چند ساعت من باید خودم آن را از دست داده! "
چهره خوش تیپ او با اسپاسم از ناامیدی تحریف شد ، و دست خود را در او پاره
مو.
برای لحظه ای ما گرفتار یک نگاه اجمالی از انسان طبیعی ، ضربه ، سرسخت ، کاملا
حساس است.
بعدی ماسک اشرافی ، جایگزین شده بود و صدای مهربان بود
بازگشته است.
"علاوه بر اعضای کابینه دو وجود دارد ، و یا احتمالا سه ، دپارتمان
مقاماتی که از این نامه می دانم. هیچ کس دیگر در انگلستان ، آقای هولمز ، من
اطمینان شما. "
"اما در خارج از کشور؟" "من معتقدم که هیچ کس در خارج از کشور است دیده می شود
صرفه جویی در مردی که آن را نوشتم.
من و متقاعد شده است که وزرای خود -- که از کانال های رسمی معمول را نداشته باشند
استفاده شده است. "هولمز در نظر گرفته شده برای برخی از زمان کمی است.
"در حال حاضر ، آقا ، من باید شما را بیشتر به خصوص این سند است بپرسید ، و به همین دلیل آن
ناپدید شدن باید عواقب چنین با اهمیت؟ "
دو دولتمردان رد و بدل یک نگاه سریع و ابرو کرک نخست وزیر گرد هم آمدند
اخم. "آقای هولمز ، پاکت بلند ، نازک است
یکی از رنگ آبی کمرنگ است.
مهر و موم از موم قرمز مهر با شیر خیزان وجود دارد.
این در بزرگ ، جسورانه دست خط به ---- خطاب "
، گفت : "من از ترس ، سر" هولمز ، "که جالب و در واقع به عنوان این ضروری
جزئیات این سوالات من باید به بیشتر به ریشه مسائل است.
نامه چه بود؟ "
"این یک راز دولتی ، از بیشترین اهمیت برخوردار است ، و من از ترس است که من نمی تواند بگوید
شما ، و نه می توانم دید که لازم است.
اگر کمک از قدرت که شما گفت که شما دارای می تواند چنین پیدا
پاکت به عنوان من با محوطه آن را توصیف ، شما به خوبی از خود را سزاوار
کشور ، و پاداش را به دست آورده هر که آن را در قدرت ما نهفته است پاداششان. "
شرلوک هولمز با لبخند افزایش یافت.
"شما دو تا از شلوغ ترین مردان در این کشور ، گفت :" او "و در راه و روش خود کوچک من
من همچنین بسیاری از تماس های خوبی به من.
من تاسف بسیار است که من می توانم شما را در این زمینه کمک کند ، و هر ادامه
این مصاحبه اتلاف وقت خواهد بود. "
نخست وزیر به پا خود را با سوسو زدن که سریع ، شدید از چشم های عمیق تنظیم خود را بر خاست
قبل از که کابینه cowered. را آغاز کرد : "من عادت کرده اند نه ، آقا" ، اما
تسلط خشم او و کرسی خود را از سر گرفت.
برای یک دقیقه یا بیشتر ، ما همه در سکوت نشسته. سپس دولتمرد قدیمی shrugged او
شانه. "ما باید شرایط خود را بپذیرند ، آقای هولمز.
بدون شک شما درست می گویید ، و آن را بی دلیل برای ما از شما انتظار به عمل
مگر این که ما به شما اعتماد به نفس تمام ما. "" من با شما موافق هستم ، گفت : "جوان
دولتمرد.
"سپس من شما را به طور کامل با تکیه بر افتخار خود و از خود
همکار ، دکتر واتسون.
من ممکن است به میهن پرستی خود را درخواست تجدید نظر نیز ، برای من می تواند بدبختی بیشتری برای قابل تصور نیست
این کشور نسبت به این امر باید بیرون می آیند. "
"شما با خیال راحت ممکن است به ما اعتماد"
"در این نامه ، سپس ، از فرمانروای مقتدر معینی خارجی شده است که توسط ژولیده
تحولات اخیر برخی از مستعمرات این کشور است.
این عجله نوشته شده است و بر اساس مسئولیت خود را به طور کامل.
تقاضاها نشان داده اند که وزرای خود می دانند ، چیزی از این موضوع است.
در همان زمان آن است تا تأسف به شیوه ای ، و عبارات خاص میپذیرد
در آن تحریک آمیز شخصیت هستند ، که انتشار آن بدون شک منجر
برای داشتن یک کشور خطرناک ترین احساس در این کشور است.
خواهد بود چنین تخمیر ، آقا ، که من دریغ نکنید می گویند که در عرض یک هفته وجود دارد
از انتشار آن نامه به این کشور خواهد بود در یک جنگ بزرگ درگیر است. "
هولمز یک نام بر یک لغزش کاغذ نوشت و آن را به نخست وزیر دست.
"دقیقا. او بود.
و این نامه است -- این نامه که به خوبی ممکن است به معنای هزینه یک هزار
میلیون ها و جان صد هزار مرد را -- که تبدیل شده است از دست رفته در این
مد غیر قابل توصیف است.
"آیا شما به فرستنده اطلاع؟" "بله ، آقا ، از تلگراف رمز بوده است
despatched. "" شاید او بخواهد از انتشار
نامه. "
"نه ، آقا ، ما باید دلیل قوی به این باور است که او در حال حاضر می داند که او تا به
عمل کرده در صورت بی احتیاط و سر گرم.
این امر می تواند یک ضربه به او و به کشور خود را بیشتر نسبت به ما در صورتی که این نامه شد
بیرون می آیند. "" اگر این چنین است ، تا منافع آن است که ،
این نامه باید بیرون می آیند؟
چرا باید کسی تمایل به آن را سرقت و یا به انتشار آن؟ "
"آقای هولمز وجود دارد ، من شما را به مناطق سیاست بین المللی.
اما اگر شما وضعیت اروپا را در نظر شما هیچ دشواری در درک
انگیزه. کل اروپا اردوگاه مسلح است.
لیگ دو است که باعث تعادل عادلانه قدرت نظامی وجود دارد.
بریتانیا دارای فلس است.
اگر انگلیس به جنگ با یک اتحاد رانده ، آن را تضمین برتری
از هم پیمانی دیگر ، اعم از آنها در جنگ یا نه پیوست.
آیا شما به دنبال؟ "
"و پر واضح. سپس از آن به نفع دشمنان
این پادشاه را به امن و انتشار این نامه ، بنابراین به عنوان را به نقض بین خود
کشور و ماست؟ "
"بله ، آقا." "و به آنها این سند را ارسال می شود اگر
آن را به دست دشمن سقوط کرد؟ "" به هر یک از Chancelleries بزرگ
اروپا است.
این است که احتمالا در سرعت به آنجا راه خود را در لحظه حال حاضر به عنوان سریع بخار می تواند
آن را "آقای Trelawney امید سر خود را در او کاهش یافته
قفسه سینه و تشکر با صدای بلند.
برتر قرار می گیرد دست خود را با مهربانی بر شانه اش.
"این بدبختی خود ، هموطنان عزیز من. هیچ کس نمی تواند شما را سرزنش می کنند.
احتیاط که شما نادیده گرفته شده اند وجود دارد.
در حال حاضر ، آقای هولمز ، شما را در اختیار کامل از حقایق هستند.
البته پیشنهاد می کنید؟ "
هولمز سرش را تکان داد mournfully. "شما فکر می کنم ، سر ، که مگر این سند
بهبود وجود خواهد داشت جنگ؟ "" من فکر می کنم آن است که بسیار محتمل است. "
"سپس ، آقا ، برای جنگ آماده کند."
"آقای هولمز گفت : سخت است." "حقایق را در نظر بگیرید ، آقا.
این بسیار تصور نکردنی است که آن را پس از 1130 در شب گرفته شده ، از آنجا که من درک می کنم
که آقای امید و همسرش هر دو در اتاق را از آن ساعت تا زمانی که از دست دادن
در یافتم.
گرفته شد پس از آن ، عصر روز گذشته بین هفت سی و 1130 ،
احتمالا در نزدیکی ساعت زودتر ، از هر کس در زمان آن آشکارا می دانستند که آن
وجود دارد و به طور طبیعی آن را به عنوان اوایل که ممکن است امن.
در حال حاضر ، آقا ، اگر یک سند از این اهمیت که در آن ساعت گرفته شد ، جایی که می توانید آن می شود
در حال حاضر؟
هیچ کس تا به هر دلیلی برای حفظ آن است. شده است به کسانی که به سرعت گذشت
به آن نیاز دارید. چه شانس ما در حال حاضر به پیشی و یا حتی
را برای ردیابی آن؟
فراتر از دسترس ما است. "نخست وزیر از نیمکت افزایش یافت.
"چه شما می گویید کاملا منطقی است ، آقای هولمز.
من احساس می کنم که ماده در واقع از دست ما است. "
"به ما اجازه تصور ، به خاطر استدلال است ، که سند توسط خدمتکار و یا گرفته شده
---- نوکر "
"آنها هر دو قدیمی و تلاش بندگان است." "من درک می کنم به شما می گویند که اتاق شما
در طبقه دوم ، که هیچ ورودی از بیرون وجود دارد ، و از درون
هیچ کس نمی تواند بالا برود unobserved.
باید ، پس از آن ، کسی در خانه است که آن گرفته شده.
به چه کسی دزد آن را؟
یکی از جاسوس های مختلف بین المللی و ماموران مخفی ، که اسامی tolerably
برای من آشنا است. سه که ممکن است گفته می شود وجود دارد
سر از حرفه خود.
من تحقیقات من با رفتن دور و پیدا کردن اگر هر یک از آنها را در پست خود آغاز خواهد شد.
اگر کسی گم شده است -- به خصوص اگر او از شب گذشته ناپدید شده است -- ما باید
برخی از نشانه ای که در آن سند رفته است. "
"چرا باید او را از دست رفته؟" وزیر امور خارجه اروپا خواست.
او نامه ای به سفارت در لندن را به عنوان احتمال زیاد نه. "
"من تفننی نیست.
این عوامل به طور مستقل کار می کنند ، و روابط خود را با سفارتخانه های اغلب
تیره و تار. "نخست وزیر راننده سرشونو تکون دادن رضایت او.
"من معتقدم که شما درست می گویید ، آقای هولمز.
او یک جایزه بسیار ارزشمند بود به مقر با دست خود او را.
من فکر می کنم که البته خود را از اقدام یکی عالی.
در همین حال ، امید ، ما می توانیم تمام وظایف دیگر ما در حساب از این یکی غافل نیست
بدبختی.
باید وجود داشته باشد هر گونه تحولات تازه در طول روز ما باید با آنها ارتباط برقرار
شما ، و شما هیچ به ما اطلاع دهید نتایج : از سوالات خود را شک کرد. "
دو دولتمردان متمایل و به شدت از اتاق راه می رفت.
وقتی که بازدید کنندگان نامی ما را ترک هولمز لوله خود را در سکوت روشن و نشست برای
برخی از زمان از دست رفته در عمیق ترین اندیشه است.
من مقاله در صبح باز بود و در یک جنایت تکان دهنده که به حال غوطه ور
رخ داده در لندن را از شب قبل ، زمانی که دوست من به علامت تعجب ، به شکلی ناگهانی ظهور
پای خود را ، و گذاشته لوله خود را بر گچ بری دور بخاری.
"بله" گفت که او "هیچ راهی بهتر از نزدیک شدن به آن وجود دارد.
وضعیت ناامید است ، اما نا امید کننده نیست.
حتی در حال حاضر ، اگر ما می تواند مطمئن باشد که از آنها به آن گرفته شده است ، فقط ممکن است که آن را
هنوز رتبهدهی نشده است از دست های خود را منتقل.
پس از همه ، یک سوال از پول با این فلو است ، و من در بریتانیا
گنجینه پشت من. اگر آن را در بازار خواهید آن را خریداری -- اگر آن را
به معنای یکی دیگر از پنی از مالیات بر درآمد است.
این قابل تصور است که هموطنان ممکن است آن را به عقب نگه به دیدن آن مناقصه آمده از
این سمت قبل از او تلاش می کند از سوی دیگر شانس خود را.
تنها آن سه قادر به بازی جسورانه بازی -- وجود دارد
Oberstein ، لا Rothiere ، و ادواردو لوکاس. من به هر یک از آنها را ببینید. "
من در مقاله صبح من نگاه.
"این است که لوکاس ادواردو از Godolphin خیابان؟"
"بله." "شما او را نمی بینم."
"چرا؟"
"وی در خانه اش به قتل رسید شب گذشته است." دوست من است بنابراین اغلب مرا شگفت زده شده بودم
دوره ماجراهای ما است که آن را با احساس وجد و سرور بود که متوجه شدم که چگونه
به طور کامل من او را شگفت زده شده بود.
او در شگفتی خیره شد ، و پس از آن کاغذ از دست من ربوده است.
این بند که من در خواندن مشغول شده بود زمانی که او از خود گل رز بود
صندلی.
قتل در وستمینستر
جرم و جنایت از شخصیت مرموز شب گذشته در 16 Godolphin متعهد شد
خیابان ، یکی از ردیف های قدیمی از مد افتاده و منزوی از خانه های قرن هجدهم
که دروغ بین رودخانه و ابی ،
تقریبا در سایه برج بزرگی از خانه های پارلمان است.
این عمارت کوچک اما انتخاب شده است برای چند سال توسط آقای ادواردو مسکونی
لوکاس ، به خوبی در محافل جامعه شناخته شده است هر دو حساب کاربری بر روی شخصیت جذاب خود و
چرا که او تا به شهرت خوبی سزاوار
که یکی از بهترین tenors آماتور در این کشور است.
آقای لوکاس مرد ازدواج نکرده اند ، سی و چهار سال سن ، و استقرار او است.
متشکل از خانم پرینگل ، خانه دار مسن ، و از Mitton ، نوکر او.
سابق بازنشسته زود هنگام و خواب در بالای خانه.
نوکر برای شب بود ، به دیدار یکی از دوستان در Hammersmith.
از ده ساعت به بعد آقای لوکاس به حال خانه ای به خانه خود.
چه رخ داده است در آن زمان هنوز نه بیرون آمده ، اما در یک ربع به دوازده
پلیس ، پاسبان بارت ، عبور در طول خیابان Godolphin مشاهده است که درب
شماره
16 سال داشت نیمه بسته نگهداشته شده است. او زدم ، اما هیچ پاسخ را دریافت.
ادراکی نور در اتاق جلو ، او را به عبور پیشرفته و دوباره
زدم ، اما بدون پاسخ است.
او سپس تحت فشار قرار دادند باز کردن درب و وارد است. اتاق در حالت اختلال وحشی ،
مبلمان که همه به یک طرف جارو کرد ، و یک صندلی دروغ گفتن در پشت آن در
در کنار این صندلی ، و هنوز هم بتواند به یکی از پاهای خود را دراز مستاجر ناگوار
خانه. او به قلب چاقو شده بود و باید
فوت کرده اند فورا.
چاقو که جرمی مرتکب شده بود یک خنجر هند خمیده بود ،
از جایزه از سلاح های شرقی که آراسته به یکی از دیوارهای plucked.
سرقت به نظر نمی رسد به انگیزه ارتکاب جرم شده اند ، بدون وجود داشته است
تلاش برای حذف محتویات با ارزش از اتاق.
آقای ادواردو لوکاس را به خوبی شناخته شده بود و مردمی که خشونت آمیز و مرموز او
سرنوشت منافع دردناک و همدردی شدید را در یک دایره گسترده از بیدار
دوستان.
: : "خب ، واتسون ، چه چیزی شما را از این را؟" پرسید هولمز ، پس از یک وقفه طولانی.
"این اتفاقی شگفت انگیز است." "تصادفی!
در اینجا یکی از این سه نفر که ما آنها را به عنوان بازیگران ممکن است در این درام به نام ، و
او در دیدار مرگ های خشونت آمیز در طول ساعت های بسیار زمانی که ما می دانیم که که درام
که به تصویب رسید.
شانس علیه تصادفی بودن آن ، فراوان هستند.
هیچ چهره می تواند آنها را بیان کنند. نه ، واتسون عزیز من ، این دو رویداد
متصل -- متصل شود.
برای ما برای پیدا کردن ارتباط است. "" اما در حال حاضر پلیس رسمی باید بدانند
تمام. "" نه در همه.
آنها می دانند که همه آنها در خیابان Godolphin.
آنها می دانند -- و باید بدانند -- هیچ چیزی از وایت هال تراس.
فقط ما از هر دو حوادث می دانیم ، و می تواند رابطه بین آنها را ردیابی است.
یک نقطه آشکار است که ، در هر صورت ، سوء ظن من در برابر تبدیل شده وجود دارد
لوکاس. Godolphin خیابان ، وست مینیستر ، تنها
پیاده روی چند دقیقه از وایت هال تراس.
دیگر از ماموران مخفی که من به نام زندگی می کنند در پایان افراطی غرب است.
بود آسان تر است ، بنابراین ، برای Lucas نسبت به دیگران برای ایجاد یک اتصال و یا
دریافت یک پیام از خانواده دبیر اروپا -- یک چیز کوچک ، و
هنوز که در آن حوادث را به چند ساعت فشرده ضروری ممکن است ثابت کند.
Halloa! ما در اینجا؟ "خانم هادسون با بانوی ظاهر بود
کارت بر التیام دهنده او.
هولمز در آن نگاه ، ابروهای خود را مطرح ، و به دست آن را به من.
"بخواهید بانوی هیلدا Trelawney امید اگر او خواهد شد به نوع به اندازه کافی به گام ، گفت :" او.
یک لحظه بعد متوسطی آپارتمان ما ، در حال حاضر آنقدر برجسته است که صبح شد
بیشتر ورودی از دوست داشتنی ترین زن در لندن افتخار است.
من اغلب از زیبائی های از جوانترین دختر دوک شنیده بود
Belminster ، اما بدون شرح از آن ، و بدون تأمل از عکس های بی رنگ ،
من برای ظریف ، ظریف آماده کرده بود
افسون و رنگ آمیزی زیبا که سر نفیس.
و در عین حال که ما آن را دیدم که صبح پاییز ، آن زیبایی آن خواهد بود که نمی
اولین چیزی که برای تحت تاثیر قرار دادن ناظر.
گونه بود دوست داشتنی است اما آن را با احساسات paled شد ، چشم روشن بود اما
روشنایی تب ، دهان حساس ، تنگ و کشیده در تلاش بود
بعد از خود فرمان می باشد.
ترور -- زیبایی -- بود چه شکلی ناگهانی ظهور اول به چشم به عنوان بازدید کننده عادلانه ما ایستادند قاب
برای یک لحظه در باز است. "شوهرم بوده است در اینجا ، آقای هولمز؟"
"بله ، خانم ، او شده است."
"آقای هولمز. من به شما التماس کردن به او بگویید که من آمد
. "هولمز متمایل بطور سرد ، و بانوی motioned
به یک صندلی.
"سرکار علیه شما به من مکان در یک موقعیت بسیار حساس و ظریف است.
من خواهش کردن که شما بنشینند و به من بگویید چه مورد نظر شما ، اما من می ترسم که من نمی تواند
هر گونه وعده بی قید و شرط. "
او در سراسر اتاق را فرا گرفت و خودش را با پشت خود را به پنجره نشسته است.
قد بلند ، متین و به شدت زنانه -- حضور queenly بود.
"آقای هولمز ، او گفت : -- و دست های سفید دستکشهایش ریخته او clasped و او به عنوان unclasped
سخن گفت -- "من رک و پوست کنده صحبت شما در امیدوار است که ممکن است شما را وادار به صحبت
رک و پوست کنده در بازگشت.
اعتماد به نفس کامل بین من و شوهرم در تمام مسائل نجات یکی وجود دارد.
که یکی از سیاست است. در این لب هایش را مهر و موم شده است.
او به من می گوید هیچ چیز.
در حال حاضر ، من آگاه هستم که وقوع اسفناک ترین در خانه ما وجود دارد آخرین
شب. من می دانم که کاغذ ناپدید شود.
اما از آنجا که این موضوع سیاسی است شوهرم به من به او امتناع
اعتماد به نفس کامل. در حال حاضر ضروری است -- ضروری است ، من می گویم -- که
من کاملا آن را درک کنید.
شما تنها فرد دیگر ، صرفه جویی تنها این سیاستمداران ، که درست می داند
حقایق است.
من به شما التماس پس از آن ، آقای هولمز ، به من بگویید که دقیقا آنچه اتفاق افتاده است و آن چه خواهد شد
منجر به به من بگو ، آقای هولمز.
اجازه دهید بدون توجه به منافع موکل خود شما خاموش نگه می ، برای شما اطمینان می دهم که او
منافع ، اگر او فقط آن را ببینید ، به بهترین نحو با در نظر گرفتن من به او خدمت کرده
اعتماد به نفس کامل.
این مقاله که به سرقت رفته چه بود؟ "" خانم ، آنچه که شما از من بپرسید واقعا
غیر ممکن است. "او تشکر و صورت خود را در دستان او غرق.
شما باید ببینید که این ، خانم.
اگر شوهر شما فکر می کند مناسب شما را در تاریکی نگه داشتن بیش از این ماده است ، آن را برای من ،
است که تنها حقایق واقعی تحت تعهد حفظ اسرار حرفه ای آموخته ، برای گفتن
آنچه که او تا به نکردن؟
این منصفانه است که آن را بپرسید. که به او برای کسی که باید پرسید. "
"من او را خواسته است. من به شما به عنوان یک منبع گذشته آمده است.
اما بدون شما به من گفتن هر چیزی قطعی ، آقای هولمز ، شما ممکن است کارهای بزرگ را انجام دهید
خدمات اگر شما را بر روی یک نقطه روشن است. "
"آنچه در آن است ، خانم؟"
"آیا فعالیت های سیاسی شوهرم به احتمال زیاد از طریق این حادثه رنج می برند؟"
"خب ، خانم ، مگر اینکه آن را حق مجموعه ای قطعا آن را ممکن است یک اثر بسیار تاسف باری داشته باشد."
"آه!
او در نفس او را به شدت جلب کرد به عنوان یکی که شک و تردید هستند حل و فصل شده است.
"یک سوال ، آقای هولمز.
از بیان که شوهر من در شوک برای اولین بار از این فاجعه کاهش یافته است
درک که عواقب وحشتناک های عمومی ممکن است از از دست دادن بوجود می آیند
این سند است. "
"اگر او گفت : ، من مطمئنا می توانید آن را انکار کند."
"از آنچه که طبیعت آنها؟" "نه ، خانم ، باز هم شما وجود دارد من بیشتر بخواهید
از من احتمالا می تواند پاسخ "
"سپس من طول خواهد کشید تا از وقت خود را.
من می توانم شما را سرزنش نیست ، آقای هولمز ، برای داشتن رد آزادانه تر صحبت می کنند ، و شما را در
در کنار شما خواهد شد ، من مطمئن هستم ، فکر می کنم که بدتر از من چون من تمایل ، حتی علیه
اراده او ، برای به اشتراک گذاشتن نگرانی شوهرم.
یک بار دیگر من خواهش کردن که شما هیچ چیز از دیدار من می گویند. "
او پشت در ما از درب نگاه کرد ، و من تا به حال تصور آخر که زیبا
چهره های خالی از سکنه ، مبهوت ، چشم و دهان کشیده شده است.
سپس او از دست داده بودند.
"در حال حاضر ، اما واتسون ، جنس عادلانه بخش خود ، گفت :" هولمز ، با لبخند ،
هنگامی که رو به کاهش frou - frou از دامن در اسلم از درب جلو به پایان رسید.
"بازی بانوی عادلانه چه بود؟
چه او واقعا می خواهید؟ "" مطمئنا بیانیه خود او روشن است و او را
اضطراب بسیار طبیعی است. "" HUM!
فکر می کنم از ظاهر او ، اما واتسون -- شیوه ای او ، او را سرکوب هیجان ، او را
بی قراری ، سرسختی خود را در پرسیدن سوال.
به یاد داشته باشید که او از کاست که به آرامی نیست نشان می دهد احساسات می آید. "
"او قطعا منتقل شده است."
به خاطر داشته باشید حرارت کنجکاو او که با آن به ما اطمینان داد که آن را بهترین راه حل برای
شوهرش که او باید همه ما می دانیم. چه او در آن چیست؟
و شما باید مشاهده کرده اند ، اما واتسون ، چگونه او مانور به نور در پشت او است.
او نمیخواستند ما بیان خود را به خواندن. "
"بله ، او یک صندلی در اتاق انتخاب کرد."
"و در عین حال انگیزه های زنان هستند تا نفوذ ناپذیر است.
شما را به یاد داشته باشید زن در Margate که من به همین دلیل مظنون.
بدون پودر بر روی بینی خود را -- که ثابت می شود راه حل درست است.
چگونه می تواند به شما در چنین ریگ روان ساخت؟
بی اهمیت ترین آنها اقدام ممکن است حجم ، متوسط و یا فوق العاده ترین رفتار آنها ممکن است
بستگی پیچ تند یا انبرک پیچش یا حلقه زنی. صبح به خیر ، واتسون. "
"شما؟"
"بله ، من در حالی که دور صبح در Godolphin خیابان با دوستان ما از
استقرار منظم.
با ادواردو لوکاس نهفته است راه حل مشکل ما ، هر چند که من باید اعتراف که من آن را
نه یک اگاهی به چه شکل ممکن است. این یک اشتباه سرمایه تئوریزه است
پیش از حقایق است.
آیا شما گارد باقی بماند ، خوب واتسون من ، و دریافت هر بازدید کننده های تازه.
من شما را در ناهار پیوستن اگر من قادر خواهم بود. "
تمام آن روز و بعدی و بعدی هولمز در خلق و خوی است که دوستان خود
کم حرف ، تماس بگیرید و دیگران عبوس.
او زد و فرار در دودی متصلا ، snatches ، نوازنده ویولن خود را ایفا می کرد ، غرق به
reveries ، ساندویچ در ساعت نامنظم بلعیدم ، و به سختی جواب داد گاه به گاه
سوالات که من به او را.
این آشکار بود که همه چیز خوب پیش نمی رفت با او و یا تلاش خود را به من.
او هیچ چیزی از این مورد ، می گویند و آن را از مقالات که من آموخته بود
خاص از استنطاق و بازداشت با انتشار پس از آن از جان Mitton ،
نوکر از مرحوم.
هیئت داوران پزشکی قانونی به ارمغان آورد در قتل آشکار است Wilful ، اما احزاب باقی مانده به عنوان
ناشناخته مثل همیشه. هیچ انگیزه پیشنهاد شد.
اتاق پر از مقالات از ارزش بود ، اما هیچ گرفته شده بود.
مقالات مرد مرده بود با دستکاری نشده است.
آنها به دقت مورد بررسی قرار گرفتند ، و نشان داد که او را به عنوان دانش آموز مشتاق بین المللی بود
سیاست ، خستگی ناپذیر ، شایعات ، یک زبان شناس قابل توجه ، و نامه ای خستگی ناپذیر
نویسنده است.
او در شرایط صمیمی با سیاستمداران برجسته از کشورهای مختلف بوده است.
اما هیچ چیز احساسی و عاطفی در میان اسنادی که پر او کشف شد
زیر شلواری.
همانطور که به روابط خود را با زنان ، آنها به نظر میرسد که بی قاعده بوده است اما
سطحی است. او بسیاری از آشنایان در میان آنها بود ، اما
دوستان چند ، و هیچ کس آنها او دوست داشت.
عادات او بود به طور منظم ، رفتار خود بی ازار.
مرگ او ، رمز و راز مطلق و به احتمال زیاد باقی می ماند این کار شد.
به دستگیری جان Mitton ، نوکر ، شورای ناامیدی به عنوان
جایگزین برای انفعال مطلق. اما هیچ موردی را می تواند علیه او پایدار است.
او دوستان در Hammersmith به ملاقاتش رفته بودند و آن شب است.
غیبت هنگام وقوع جرم کامل شد.
درست است که او در یک ساعت به خانه آغاز شده است که باید او را به ارمغان آورده
وستمینستر قبل از زمانی که جرم و جنایت کشف شد ، اما توضیح خود را
که او تا به حال راه می رفت به نظر می رسد بخشی از راه
احتمال به اندازه کافی در نظر ظرافت از شب.
او در واقع در دوازده ساعت وارد بود ، و به نظر می رسد توسط غرق
تراژدی غیر منتظره.
او همیشه در شرایط خوب با استاد خود را به حال بوده است.
تعدادی از اموال مرد مرده -- به ویژه کوچک مورد ریش تراش -- شده بود ،
موجود در جعبه نوکر ، اما او توضیح داد که آنها ارائه شده بود از
مرحوم ، و خانه دار قادر به اثبات این داستان بود.
Mitton در اشتغال لوکاس به مدت سه سال بوده است.
قابل توجه است که لوکاس بود Mitton در این قاره را نه با او.
گاهی اوقات او پاریس به مدت سه ماه در پایان بازدید ، اما Mitton مسئول گذاشته شد
خانه خیابان Godolphin.
به خانه دار ، او هیچ چیز در شب از جرم و جنایت را شنیده بود.
اگر استاد او تا به حال بازدید کننده او خود او را بستری.
بنابراین برای سه صبح رمز و راز باقی مانده است ، تا جایی که من می تواند آن را در روزنامه ها دنبال.
اگر هولمز می دانستند ، او را مشاور خود نگه داشته است ، اما ، به عنوان او به من گفت که بازرس
Lestrade او را به اعتماد به نفس خود را در مورد گرفته شده بود ، من می دانستم که او در نزدیک شد
لمس با هر توسعه.
پس از روز چهارم ظاهر تلگرام طولانی از پاریس است که به نظر می رسید برای حل وجود دارد
کل پرسش.
کشف شده توسط پلیس پاریس ساخته شده است [به روزنامه دیلی تلگراف گفت :]
که حجاب که آویزان دور سرنوشت غم انگیز از آقای ادواردو لوکاس ، که ملاقات را افزایش می دهد
مرگ خود را با خشونت شب گذشته دوشنبه در خیابان Godolphin ، وستمینستر است.
خوانندگان ما را به یاد داشته باشید که نجیب زاده مرحوم چاقو در اتاق او پیدا شد ،
و که برخی از سوء ظن به نوکر خود متصل است ، اما این مورد را در شکست
غیبت هنگام وقوع جرم.
دیروز یک خانم ، که به عنوان مادام شناخته شده بوده است. هانری Fournaye ، اشغال کوچک
ویلا در Austerlitz RUE ، بندگان خود را به مقامات گزارش
احمقانه است.
معاینه نشان داد او در واقع توسعه یافته بود شیدایی از خطرناک و
به صورت دائمی. در پرس و جو ، پلیس را کشف کرده اند که
مادام
Fournaye هنری تنها از سفر به لندن بازگشت و در روز سه شنبه و وجود دارد
شواهد او را در ارتباط با جرم و جنایت در وستمینستر.
مقایسه از عکس های قطعی ثابت شده است که م هانری Fournaye و
ادواردو لوکاس واقعا یک و همان شخص ، و آن مرحوم بود برای برخی از
دلیل زندگی زندگی دوگانه را در لندن و پاریس است.
مادام Fournaye ، که منشا کریول ، از ماهیت به شدت تحریک ، و
در گذشته از حملات حسادت که به دیوانگی بالغ متحمل شده است.
این حدس زده شده است که آن را در یکی از این بود که او مرتکب جرم و جنایت وحشتناک
که باعث شده است که چنین احساس در لندن.
حرکات او بر دوشنبه شب هنوز رتبهدهی نشده است ترسیم ، بلکه آن است که بدون شک
که یک زن پاسخ به توصیفی است که وی بسیار مورد توجه در Charing صلیب جذب
ایستگاه صبح روز سه شنبه توسط wildness
ظاهر او و خشونت حرکات و اشارات او.
این احتمال ، در نتیجه ، که جرم یا متعهد بود که مجنون ، یا این که
اثر فوری آن به درایو زن ناراضی خارج از ذهن او بود.
او در حال حاضر قادر به ارائه هر گونه حساب منسجم از گذشته است ، و
پزشکان نگه هیچ امید برقراری دلیل او.
شواهدی وجود دارد که یک زن ، که ممکن است شده اند مادام.
Fournaye بود ، برای چند ساعت بر اساس دوشنبه شب دیده می شود به تماشای خانه ای در
Godolphin خیابان.
"شما از آن چه فکر می کنم ، هولمز؟" من حساب را خوانده بود با صدای بلند برای او ، در حالی که
او صبحانه خود را به پایان رساند.
"عزیز واتسون من" ، گفت که او ، به عنوان او را از جدول افزایش یافت و گام به بالا و پایین اتاق ،
"شما بیشتر طولانی رنج می برند ، اما اگر من از شما هیچ چیزی در سه روز گذشته ، گفت :
چرا که چیزی برای گفتن وجود دارد.
حتی در حال حاضر این گزارش را از پاریس به ما کمک زیادی نکرده است. "
"مسلما نهایی در مورد مرگ این مرد است."
قسمت ناچیز -- -- "مرگ مرد صرفا حادثه است در مقایسه با ما
کار واقعی است که این سند را برای ردیابی و ذخیره یک فاجعه اروپا.
فقط یک چیز مهم است در سه روز گذشته اتفاق افتاد ، و آن این است که
هیچ چیز اتفاق افتاده است.
گزارش تقریبا ساعتی از دولت دریافت می کنم ، و مسلم است که هیچ جا
در اروپا هر گونه نشانه ای از مشکلات وجود دارد.
در حال حاضر ، اگر این نامه بودند شل -- نه ، آن را نمی تواند باشد گشاد -- اما اگر آن را شل نیست ،
جایی که می توانید آن را؟ چه کسی است؟
چرا آن را عقب نگه؟
این سوال که در مغز من مثل یک چکش می زند.
آن بود ، در واقع ، یک تصادف است که لوکاس باید مرگ او را در شب دیدار خواهد کرد زمانی که
نامه ناپدید شد؟
آیا این نامه تا کنون به او برسد؟ اگر چنین است ، چرا آن را در میان مقالات او؟
آیا این زن دیوانه او آن را حمل کردن با او؟
اگر چنین است ، آن را در خانه او در پاریس؟
چگونه می تواند آن را بدون پلیس فرانسه با بدگمانی آنها را جستجو
تحریک؟ این مورد ، عزیز واتسون من است ، که در آن قانون
به عنوان خطرناک به ما به عنوان جنایتکاران است.
دست هر انسان را در برابر ما ، و در عین حال منافع در خطر عظیم.
آیا باید آن را به نتیجه ای موفقیت آمیز ، قطعا آن را نمایندگی
شکوه مهمترین دستاورد زندگی حرفه ای من است.
آه ، در اینجا آخرین من از جلو! "او عجله در توجه داشته باشید که تا به حال نگاه
هنوز وارد "Halloa تحویل داده!
Lestrade به نظر می رسد مشاهده کرده اند چیزی از علاقه.
را بر روی کلاه خود ، واتسون ، و ما قدم زدن در کنار هم به وستمینستر است. "
بالا ، تیره رنگ ، خانه ، باریک chested -- این اولین دیدار من از صحنه ی جنایت شد
رسمی و خشک ، رسمی ، و جامد ، مانند قرن که آن را تولد داد.
ویژگی های بولداگ Lestrade را در ما از پنجره جلو gazed ، و او به ما استقبال
به گرمی هنگامی که یک پاسبان بزرگ درب باز بود و اجازه دهید ما شوید.
اتاق که به ما نشان داده شده است این است که که در آن جرمی مرتکب شده بود ، اما
در حال حاضر هیچ اثری از آن باقی مانده را نجات زشت ، نامنظم و لکه بر فرش.
این فرش های کوچک پارچه پشمی زمخت مربع در مرکز اتاق ، احاطه شده توسط یک بود
گستره گسترده ای از زیبا و قدیمی از مد افتاده چوب کفپوش را در بلوک های مربع ، بسیار
جلا.
بیش از شومینه غنیمت باشکوه از سلاح ، که در استفاده شده بود
آن شب غم انگیز.
در پنجره بود ، روی میز مجلل نوشتن ، و هر جزئیات آپارتمان ،
تصاویر ، فرش ، و اعدام ها ، با اشاره به طعم بود که لوکس به
شرف زن صفتی.
مشاهده اخبار پاریس؟ پرسید : "Lestrade. هولمز راننده سرشونو تکون دادن.
"دوستان فرانسوی ما به نظر می رسد به نقطه لمس کرده اند این زمان.
بدون شک آن را فقط به عنوان آنها می گویند.
او در درب زدم -- دیدار غیر منتظره ، من حدس می زنم ، برای او زندگی خود را در آب ، تنگ نگه داشته
محفظه -- با او اجازه دهید ، نمی تواند نگه داشتن او را در خیابان.
او به او گفت که چگونه او را ترسیم کرده بود ، سرزنش او.
یک چیز منجر به دیگری ، و سپس با آن خنجر دستی پایان به زودی آمد.
این همه در یک لحظه انجام داده است ، هر چند ، برای این صندلی ها در سراسر جاروب
واقع در انجا ، و او را در دست او بود که اگر او سعی کرده بود تا او با آن دست نگه دارند.
ما آن را تمام کردم روشن که اگر ما آن را دیده بود. "
هولمز ابروهای خود را مطرح. "و در عین حال شما باید برای من فرستاده شده است؟"
"آه ، بله ، این موضوع دیگری است -- بازیچه قرار دادن صرف ، اما مرتب کردن بر اساس چیزی که شما را
علاقه به -- عجیب و غریب ، می دانید ، و شما ممکن است تماس بگیرید عجیب و غریب است.
این هیچ ربطی به با این واقعیت اصلی -- نمی توانند داشته باشند ، در مواجهه با آن ".
"آنچه در آن است ، پس از آن؟"
"خوب ، می دانید ، پس از جرم و جنایت از این نوع ، ما بسیار مراقب باشید به نگه داشتن چیزهای خود را در
موقعیت. هیچ چیز شده است منتقل شده است.
افسر مسئول اینجا شب و روز.
این صبح ، به عنوان مرد و به خاک سپرده شد تحقیق و تفحص بیش از -- تا آنجا که به این اتاق است.
نگران -- ما فکر می کردیم می تواند مرتب کردن کمی.
فرش.
ببینید ، آن را بستند ، فقط تنها گذاشته وجود دارد.
ما به مناسبت به آن بالا بردن. ما دریافتیم ----
بله؟
شما چهره ها ---- «هولمز در رشد تنش با اضطراب است.
"خب ، من مطمئن هستم که شما هرگز حدس زد در صد سال آنچه که ما مشاهده است.
شما می بینیم که لکه بر روی فرش؟
خب ، یک معامله بزرگ را باید از طریق خیس ، باید آن را نه؟ "
"بدون شک آن را باید."
"خب ، شما خواهد بود تعجب به شنیدن است که بدون لکه در قسمت چوبی خانه سفید به وجود دارد
مطابقت داشته باشد. "" بدون لکه!
اما باید ---- وجود دارد "
"بله ، بنابراین شما می گویند. اما واقعیت باقی می ماند که نمی باشد وجود دارد. "
او گوشه ای از فرش را در دست خود گرفت و تبدیل آن ، او نشان داد که
در واقع او گفت.
اما از طرف تحت عنوان رنگ آمیزی به عنوان بالا.
باید به سمت چپ یک علامت است. "Lestrade با لذت در داشتن chuckled
متخصص مشهور متعجب و متحیر شده است.
"در حال حاضر ، من به شما توضیح نشان می دهد. لکه دوم وجود دارد ، اما آن را نمی کند
متناظر با دیگری. نگاه کنید به خودتان. "
همانطور که وی صحبت می کرد او بیش از یکی دیگر از بخشی از فرش تبدیل شده است ، و مطمئن شوید به اندازه کافی وجود دارد ، شد
نشت قرمز بزرگ بر سفید مواجه مربع از طبقه های قدیمی از مد افتاده است.
"نظر شما از آن ، آقای هولمز؟"
"چرا ، آن را به اندازه کافی ساده است. دو لکه ها مطابقت دارد ، اما
فرش دور تبدیل شده است. همانطور که مربع و unfastened بود
به راحتی انجام می شود. "
پلیس رسمی شما نیاز نیست ، آقای هولمز ، آنها را که فرش باید بگویید
شده اند تبدیل گرد.
که به اندازه کافی روشن است ، برای لکه بالای یکدیگر قرار دارند -- اگر شما آن را بیش از این دراز
راه. اما آنچه من می خواهم به دانستن این است که منتقل
فرش ، و چرا؟ "
من می توانم از صورت سفت و سخت هولمز است که او با هیجان به درون ارتعاش بود.
"در اینجا نگاه کنید ، Lestrade ، گفت :" او "است که او را پاسبان در گذرگاه در مسئول
مکان زمان؟ "
"بله ، او داده است." "خب ، توصیه من این است.
بررسی او را با دقت انتخاب کنید. آیا انجام این کار قبل از ما نیست.
خوب اینجا صبر کنید.
او را شما را به اتاق برگشت. شما به احتمال زیاد برای گرفتن اقرار
از او به تنهایی. از او بپرس که او چگونه جرات به اعتراف مردم و
آنها را به تنهایی در این اتاق است.
از او بخواهید اگر او تا آن را انجام داده است. آن را مسلم.
به او بگویید که می دانید کسی که تا اینجا بوده است. مطبوعات او.
به او بگو که اعتراف کامل به تنها شانس خود را از بخشش است.
آیا دقیقا آنچه که من به شما بگویم! "" توسط George ، اگر او می داند که من آن را و از
او را! "گریه Lestrade.
او را به سالن darted ، و چند لحظه بعد قلدری خود را صدای صدا از
پشت اتاق. "حالا ، اما واتسون ، در حال حاضر!" گریه هولمز با
اشتیاق دیوانه وار.
تمام نیروی شیطانی مرد نقابدار در پشت آن به شیوه ای بی در یک انفجار
تشنجات از انرژی.
او پارچه پشمی زمخت از کف گچ بری ، و در یک لحظه بر روی دست و زانو شد
clawing در هر یک از مربع از چوب در زیر آن است.
یکی وری تبدیل او به عنوان ناخن خود را به لبه آن حفر.
پشت حنجد مثل درب یک جعبه. حفره های کوچک سیاه و سفید در زیر آن افتتاح شد.
هولمز دست مشتاق خود را در آن فرو برد و جلب کرد آن را با دندان قروچه کردن تلخ خشم
و ناامیدی. بود خالی می باشد.
"سریع ، اما واتسون ، سریع!
آن را به عقب دوباره! "درب چوبی ، جایگزین شد و
پارچه پشمی زمخت به حال تنها فقط کشیده شده مستقیما در زمانی که صدای Lestrade در شنیده شد
عبور آنها شد.
او متوجه شد هولمز تکیه languidly در برابر گچ بری دور بخاری ، استعفا داد و بیمار ،
سعی پنهان yawns خوابانده نشدنی خود را.
"با عرض پوزش برای نگه داشتن شما در انتظار ، آقای هولمز ، من می توانید ببینید که شما را به مرگ با حوصله
کل امر. خب ، او اعتراف کرده است ، همه حق است.
در اینجا آمده ، MacPherson.
اجازه دهید این آقایان خود را غیر قابل توجیه ترین رفتار را بشنود. "
پاسبان بزرگ ، بسیار گرم و تائب ، اریب به داخل اتاق.
"من به معنای هیچ آسیبی ، آقا ، من مطمئن هستم که.
زن جوان به درب آمد در شب گذشته -- mistook خانه او انجام داد.
و سپس ما صحبت کردم. این تنها و بیکس ، زمانی که شما بر وظیفه اینجا هستید
در روز است. "
"خب ، چه پس از آن اتفاق افتاده است؟" "او می خواستم ببینم که در آن جرم
انجام می شود -- در مورد آن در روزنامه ها خوانده ، او گفت.
او بسیار قابل احترام است ، به خوبی سخن و زن جوان ، سر بود ، و من تو را دیدم هیچ آسیبی در
اجازه دادن به او جوانه زدن.
وقتی او آن علامت بر روی فرش دیدم ، پایین او را روی زمین کاهش یافته است ، و ذخیره کردن اگر او به عنوان
ها مرده بودند. من تا پشت در دوید و مقداری آب است ، اما من
آوردن او نیست.
بعد رفتم دور گوشه به گیاه پیچک برای برخی از براندی ، و آن زمان من
آن را آورده بود زن جوان بهبود بود و خاموش بود -- شرمنده از خود ،
من با جرات گفتن ، و جرأت من مواجه نیست. "
"چگونه در مورد در حال حرکت که گلیم پشمی؟" "خب ، آقا ، آن را کمی rumpled ،
بدیهی است ، زمانی که من برگشتم.
ببینید ، او بر روی آن سقوط کرد و آن را بر روی یک سطح صیقلی با هیچ چیز نهفته آن را نگه دارید
محل. من آن را صاف کردن پس از آن. "
"درس اتمام حجت به شما که شما می توانید به من ، پاسبان MacPherson را گول بزنند ، گفت :"
Lestrade ، با شرافت.
"بدون شک شما فکر می کنید که نقض خود را از وظیفه کشف شده که هرگز نمی تواند ، و در عین حال
نگاه صرفا در آن پارچه پشمی زمخت بود به اندازه کافی به من را متقاعد کند که کسی بستری شده بود
به اتاق.
خوش شانس برای شما ، مرد من ، که هیچ چیز از دست رفته است ، و یا شما می توانید خود را در پیدا کردن
خیابان دگرباشان جنسی.
من متاسفم که شما انجام می شود بیش از چنین کسب و کار خرده ، آقای هولمز ، اما من
فکر کردم نقطه دوم لکه با منافع اول مربوط نیست
شما خواهد شد. "
"بدیهی است ، آن را جالب ترین بود. آیا این زن تنها یک بار ،
پاسبان؟ "" بله ، آقا ، فقط یک بار. "
"چه کسی بود؟"
"آیا این نام را نمی دانم ، آقا. در پاسخ به تبلیغات در مورد
typewriting و آمد به اشتباه -- تعداد بسیار دلپذیر است ، نجیبانه زن جوان ، آقا "
"بلند؟
خوش تیپ؟ "" بله ، آقا ، او جوان به خوبی رشد کرده بود
زن است. گمان می کنم شما ممکن است بگویید او خوش تیپ.
شاید برخی می گویند او خیلی خوش تیپ بود.
'اوه ، افسر ، آیا جوانه زدن اجازه می دهد به من!' می گوید.
او تا به حال بسیار ، راه coaxing ، همانطور که شما ممکن است بگویند ، و من تصور می شد هیچ آسیبی در آن وجود دارد
اجازه دادن به او را فقط با قرار دادن سر خود را از طریق درب. "
"چگونه لباس پوشیدن او بود؟"
"آرام و آقا -- گوشته بلند به پا او."
چه زمان بود؟ "" این فقط در حال رشد بود هنگام غروب در آن زمان است.
آنها روشنایی لامپ که من با براندی آمد. "
"بسیار خوب است ، گفت :" هولمز. "بیا ، اما واتسون ، من فکر می کنم که ما بیشتر
کار مهم جای دیگر. "
همانطور که ما را ترک کرد Lestrade خانه در اتاق جلو باقی ماندند ، در حالی که تواب
پاسبان در را باز کرد به ما اجازه دهید بیرون. هولمز در مرحله تبدیل و برگزار شد تا
چیزی در دست داشت.
پاسبان خیره بدقت. "خوب لرد ، آقا!" او ، با شگفتی فریاد
در چهره اش.
هولمز انگشت خود را بر روی لب های او قرار داده ، دست خود را در جیب سینه خود را جایگزین و پشت سر هم
از خنده که ما را رد خیابان. "عالی!" گفت که او.
"بیا ، دوست واتسون ، حلقه پرده تا برای آخرین عمل.
از شما می خواهند رها را بشنوند که وجود خواهد داشت نه جنگ ، که حق محترم
Trelawney امید هیچ شکستی در زندگی حرفه ای درخشان خود را رنج می برند ، که فاقد حس تشخیص
پادشاه هیچ مجازات برای دریافت
بی خردی خود را ، که نخست وزیر هیچ عارضه اروپا برای مقابله داشته باشند
با که با کمی تدبیر و مدیریت بر هیچ کس بخش ما خواهد بود
پنی بدتر را برای آنچه که ممکن است یک حادثه بسیار زشت شده است. "
ذهن من با تحسین این مرد فوق العاده پر شده است.
"شما آن را حل!"
من گریه کرد. "به سختی که ، اما واتسون.
برخی از نکات که به عنوان تاریک را همیشه وجود دارد.
اما ما چیزهای زیادی است که از آن خواهد شد تقصیر خود ما اگر ما می توانیم بقیه نیست.
ما مستقیم به وایت هال تراس و موضوع را به سر آورد. "
هنگامی که ما در محل اقامت وزیر امور خارجه اروپا وارد شده آن را برای بانو هیلدا
Trelawney امید که شرلوک هولمز نپرسید.
ما را به صبح اتاق نشان داده شده بودند.
"آقای هولمز گفت :" خانم ، و صورت خود را با خشم او را به رنگ صورتی.
"این قطعا ناعادلانه و بی گذشت بر بخشی خود را.
مورد نظر من ، همانطور که توضیح داده شد ، به نگه داشتن سفر من به شما یک راز ، مبادا شوهرم
باید فکر می کنم که من را در امور خود مزاحم بود.
و در عین حال شما سازش با آمدن به اینجا و به همین ترتیب نشان می دهد که کسب و کار وجود دارد
روابط بین ما است. "متاسفانه ، خانم ، من تا به حال هیچ ممکن
جایگزین.
سفارش من شده اند برای بازیابی این مقاله فوق العاده مهم است.
به همین دلیل من باید به شما ، بپرسید خانم ، نوع به اندازه کافی به آن را در دستان من باشد. "
بانوی پیمود ، به فوت او ، با رنگ همه در یک لحظه از خود را نقش برآب
زیبا چهره است. چشم او لعاب -- او tottered -- من فکر کردم
که او ضعف.
سپس با یک تلاش بزرگ او را از شوک بسیج ، و مقام معظم حیرت و
خشم هر عبارت دیگری که از ویژگی های او را تعقیب می کردند.
"-- شما به من توهین ، آقای هولمز."
"بیا ، بیا ، خانم ، این بی فایده است. نامه. "
او به زنگ darted. "باتلر باید شما را نشان می دهد."
"آیا حلقه نیست ، بانوی هیلدا.
اگر شما انجام دهید ، پس از آن همه تلاش های جدی برای جلوگیری از رسوایی خواهد شد نا امید است.
نامه و همه حق تعیین خواهد شد.
اگر شما با من کار می کنند من می توانم همه چیز را ترتیب.
اگر شما را در مقابل من کار من باید به شما در معرض "
او ایستاد grandly مبارز ، یک چهره queenly ، چشم خود را بر اساس خود را به عنوان اگر ثابت او
روح خود را به عنوان خوانده شده. دست خود را بر روی زنگ ، اما او به حال
forborne به آن حلقه.
"شما در تلاش هستند تا من را بترساند. این یک چیز بسیار مردانه است ، آقای هولمز ،
به اینجا می آیند و نهیب زدن به یک زن. شما می گویید که شما می دانید چیزی است.
آنچه در آن است که شما می دانید؟ "
"دعا کنید بنشینید ، خانم. شما خودتان وجود دارد صدمه دیده است اگر شما سقوط.
من نمی خواهد صحبت می کنند تا زمانی که شما بنشینید. از شما متشکرم. "
"من به شما پنج دقیقه ، آقای هولمز."
"یکی به اندازه کافی ، بانوی هیلدا.
من از بازدید شما به ادواردو لوکاس می دانم از شما به او این سند ، از خود
دارای قوه ابتکار بازگشت به اتاق در شب گذشته ، و از شیوه ای که در آن شما در زمان
نامه ای از پنهان کردن محل زیر فرش است. "
او در او را با چهره خاکستری خیره شد و gulped دو بار قبل از اینکه او می تواند صحبت می کنند.
شما دیوانه آقای هولمز -- شما دیوانه "او ، در گذشته گریه.
او یک قطعه کوچک از مقوا را از جیب خود جلب کرد.
این چهره یک زن از پرتره بریده بود.
"من خود اجرا نموده و این به این دلیل من فکر کردم ممکن است مفید باشد ، گفت :" او.
"پلیس تا به آن شناخته شده است."
او به نفس نفس زدن ، و سرش را به عقب بر روی صندلی ، کاهش یافته است.
"بیا ، بانوی هیلدا. شما از این نامه.
این موضوع هنوز هم ممکن است تنظیم شود.
من هیچ تمایلی را به زحمت شما. وظیفه من به پایان می رسد زمانی که من بازگشته از دست رفته
نامه ای به شوهر خود. توصیه من و فرانک با من.
این تنها شانس است. "
شجاعت او قابل تحسین بود. حتی در حال حاضر او را شکست خود را ندارد.
"من به شما بگویم دیگر ، آقای هولمز ، که شما را در زیر برخی از توهم پوچ هستند."
هلمز از صندلی خود را افزایش یافت.
"من متاسفم برای شما ، بانو هیلدا. من برای شما انجام می شود.
من می توانید ببینید که آن است که همه در بیهوده است. "او زنگ زد زنگ.
باتلر وارد شده باشد.
"آیا آقای Trelawney در خانه امید است؟" "او خواهد شد ، آقا ، در سه ماهه
یکی "هولمز نگاه در تماشا کرد.
"هنوز یک چهارم از یک ساعت ، گفت :" او.
«بسیار خوب ، من باید صبر کنید."
باتلر را به سختی پشت سر او بسته شده بود زمانی که بانوی هیلدا در او بود
زانو در پا هولمز ، دست خود را دراز ، چهره زیبای خود روبترقی
و مرطوب با اشک او.
"آه ، من یدکی ، آقای هولمز! یدکی من! "او در دیوانگی التماس کرد
تضرع. «برای خاطر آسمان ، به او بگویید!
من او را دوست دارم تا!
من یکی سایه بر زندگی خود به ارمغان بیاورد ، و من می دانم بزرگوارش شکستن
قلب است. "هولمز بانوی بزرگ است.
"من سپاسگزار ، خانم ، که شما را حتی در این آخرین لحظه به حواس خود را می آیند!
است از طریق مسنجر برای از دست دادن وجود ندارد. نامه کجاست؟ "
او سراسر به نوشتن ، روی میز darted ، قفل آن ، و Drew آبی طولانی
پاکت. "در اینجا از آن است ، آقای هولمز.
به بهشت خواهند من تا به حال آن را ندیده! "
"چگونه می توانید آن را به ما بازگردد؟" هولمز muttered.
"سریع ، سریع ، ما باید از برخی از راه فکر می کنم! فرستا دن جعبه کجاست؟ "
"هنوز در اتاق خواب خود را."
"چه سکته مغزی شانس! سریع ، خانم ، آن را در اینجا! "
لحظه ای بعد او با یک جعبه قرمز تخت در دست او ظاهر شده است.
"چگونه آن را باز می کنید قبل از؟
شما باید یک کلید تکراری؟ بله ، البته شما باید.
آن را باز! "از از او را در اغوش حمل کردن بانو هیلدا کشیده بود
یک کلید کوچک است.
جعبه باز پرواز است. با مقالات پر شد.
هولمز رانش پاکت آبی سیر را به قلب آنها ، بین برگها
برخی از سند دیگر.
جعبه ، بسته شد ، قفل شده است ، و بازگشت به اتاق خواب.
در حال حاضر ما برای او آماده هستند ، گفت : "هولمز. "ما هنوز ده دقیقه.
من می خواهم دور به صفحه نمایش شما ، بانو هیلدا.
در عوض شما هم در صرف گفتن من رک و پوست کنده به معنای واقعی از این
امر خارق العاده است. "" آقای هولمز ، من به شما همه چیز را بگویم ، "
گریه خانم.
"اوه ، آقای هولمز ، من قطع دست راست من قبل از من به او لحظه ای از غم و اندوه!
هیچ زنی در تمام لندن که دوست دارد شوهر خود را به عنوان من وجود دارد ، و در عین حال اگر او می دانست که چگونه
من عمل -- چگونه من مجبور به اقدام شده اند -- او را به من ببخشد هرگز.
برای افتخار خود را به حدی زیاد است که او نمی تواند فراموش یا عفو گذشت در می ایستد
دیگری. به من کمک کن ، آقای هولمز!
خوشبختی من ، شادی او ، زندگی ما در خطر است! "
"سریع ، خانم ، رشد زمان کوتاه!"
"این نامه من ، آقای هولمز ، نامه بی احتیاط نوشته شده قبل از من
ازدواج -- نامه ای احمقانه ، نامه ای از ضربه ، دختر دوست داشتنی.
من به معنای هیچ آسیبی ، و هنوز او را که فکر می جنایی.
اگر او به خواندن آن نامه اعتماد به نفس او می شده اند برای همیشه لطفا برای نابود است.
این سال است از آنجایی که من آن را نوشتم.
من که کل ماده فراموش شده بود ، تصور می شد که.
سپس در آخر من از این مرد ، لوکاس ، که آن را به دستهای خود را پشت سر گذاشته بودند شنیده می شود ، و
او آن را قبل از شوهر من نهاده شده است.
من implored رحمت او است. او گفت که او نامه من اگر من
او یک سند خاصی که او در فرستا دن شوهر من جعبه را به ارمغان بیاورد.
او برخی از جاسوسی در دفتر که او را از وجود آن گفته بود.
او به من اطمینان داد که هیچ آسیبی می تواند به شوهرم آمده است.
قرار دادن خود را در سمت من آقای هولمز!
چه کردم کاری انجام دهید؟ "" شوهر خود را به اعتماد به نفس خود را. "
"من می توانم ، نه آقای هولمز ، من نمی توانست!
از یک طرف به نظر می رسید خرابه خاص ، از سوی دیگر ، وحشتناک به نظر می رسید آن را به برداشت من
کاغذ شوهر ، هنوز هم در موضوع سیاست من می توانم درک نمی
عواقب ، در حالی که در یک ماده از عشق و اعتماد آنها تنها بیش از حد برای من روشن است.
من این کار را کرد ، آقای هولمز! من در زمان برداشت از کلید خود.
این مرد ، لوکاس ، مبله تکراری است.
او فرستا دن جعبه را باز کردم ، این مقاله را در زمان ، و ابلاغ آن را به خیابان Godolphin. "
"چه اتفاقی می افتد وجود دارد ، خانم؟" "من در درب شنود گذاشته به عنوان توافق شده است.
لوکاس آن را باز کرد.
من او را به اتاق خود به دنبال خروج از سالن نیمه باز پشت من ، برای من به می ترسید
تنها با آن مرد است. من به یاد داشته باشید که یک زن در خارج وجود دارد
من وارد است.
کسب و کار ما به زودی انجام شد. او نامه من روی میز خود داشت ، من او را به دست
سند. او به من داد نامه.
در این لحظه بود صدا در درب وجود دارد.
مراحل در گذرگاه وجود دارد.
لوکاس به سرعت پشت پارچه پشمی زمخت ، سند را به برخی از پنهان کردن محل رانش
، و آن را تحت پوشش بیش از. "چه اتفاقی افتاد بعد از آن مانند برخی از
رویای ترس.
من چشم انداز تیره ، صورت کوره در رفته ، از صدای یک زن ، که به زبان فرانسه فریاد زد ،
"انتظار من بیهوده نیست. در گذشته ، در گذشته من شما یافت با
او!
مبارزه وحشی وجود دارد. من او را با یک صندلی در دست او دیدم ، چاقو
gleamed در مال انزن.
من از صحنه وحشتناک عجله ، فرار از خانه ، و تنها صبح روز بعد در
مقاله من به یاد بگیرند در نتیجه بسیار ناراحت کننده.
آن شب خوشحال بود ، برای من تا به حال حرف من ، و من تا به حال دیده نشده است
آینده می نگریستند.
"صبح روز بعد بود که متوجه شدم که من تا به حال تنها یک مشکل برای رد و بدل
دیگری. غم و اندوه در از دست دادن او شوهر من
کاغذ رفت به قلب من.
من به سختی می تواند خود را از آنجا جلوگیری و سپس دو زانو در پای او و
گفتن او آنچه که من انجام داده بودند. اما آن دوباره اعتراف متوسط
گذشته است.
من به شما می آمد که آن روز صبح به منظور درک عظمت پر از جرم من است.
از لحظه ای که من آن را درک تمام ذهن من به فکر یکی از تبدیل شد
گرفتن پشت کاغذ شوهرم.
هنوز باید جایی که لوکاس به آن قرار داده شده بود ، برای آن پیش از این بسیار ناراحت کننده پنهان شده بود
زن وارد اتاق. اگر آن را برای آمدن او شده بود ، من باید
شناخته نشده است که در آن محل او مخفی بود.
چگونه من به اتاق؟ به مدت دو روز را نگاه کردم ، اما
درب سمت چپ بود هرگز باز است. دیشب من ساخته شده تلاش و زمان آخرین است.
آنچه من انجام داد و چگونه می توانم موفق شد ، شما از قبل آموخته است.
من به ارمغان آورد و کاغذ با من ، و فکر از بین بردن آن ، از آنجا که من می توانم ببینم
هیچ راهی برای بازگرداندن آن بدون اعتراف گناه من به شوهرم.
آسمان ، من می شنوم به گام خود را بر پله! "
وزیر اروپا هیجان را به اتاق پشت سر هم.
"هر گونه خبر ، آقای هولمز هر گونه خبر؟" او گریه کرد.
"من برخی از امید است."
"آه ، تشکر کنم آسمان!" چهره اش تبدیل شد تابشی.
"نخست وزیر است lunching با من است. او امید خود را به اشتراک گذاری؟
او تا به اعصاب از فولاد ، و هنوز من می دانم که او به ندرت از آنجایی که این وحشتناک خوابیده
رویداد ارسال کنید. جیکوبز ، نخست وزیر از شما درخواست برای
آمد تا؟
همانطور که به شما ، عزیز ، من می ترسم که این یک موضوع سیاست.
ما شما را در چند دقیقه در اتاق ناهار خوری ملحق شوند. "
شیوه ای نخست وزیر ، تسخیر کرده بود ، اما من می توانم با سوسو زدن چشم خود را ببینید
و twitchings دست استخوانی اش که او را به اشتراک گذاشته هیجان جوان خود
همکار.
"من درک می کنم که شما چیزی به گزارش ، آقای هولمز؟"
"صرفا منفی که هنوز" دوست من پاسخ داد.
"من در هر نقطه ای که ممکن است آن را نپرسید ، و من مطمئن هستم که وجود ندارد
خطر به توقیف می شود. "" است اما این کافی نیست ، آقای هولمز.
ما نمی توانیم به زندگی برای همیشه لطفا برای در چنین آتشفشان.
ما باید چیزی قطعی را داشته باشد. "" من به امید گرفتن آن هستم.
این است که چرا من اینجا هستم.
هر چه بیشتر من از این موضوع بیشتر متقاعد هستم که نامه هرگز فکر می کنم
این خانه را ترک. "" آقای هولمز! "
اگر آن را به حال قطعا عمومی در حال حاضر بوده است. "
اما چرا باید کسی آن را به منظور نگه داشتن آن در خانه اش؟ "
"من متقاعد نشده است که هر کسی آن را."
پس چگونه می تواند فرستا دن جعبه آن را ترک کنید؟ "گفت :" من متقاعد نشده که آن را ترک
فرستا دن جعبه. "
"آقای هولمز ، این شوخی بسیار بد به پایان رسیده است.
شما باید اطمینان من است که آن را ترک جعبه. "
"آیا شما جعبه را از روز سه شنبه مورد بررسی قرار؟"
"نه. این ضروری نیست. "
"شما امکان پذیر ممکن است نادیده گرفته شده آن است."
"غیر ممکن است ، من می گویم." "اما من از آن متقاعد شده است.
من شناخته شده چنین چیزهایی اتفاق می افتد. من فرض می کنم مقالات دیگر وجود دارد.
خوب ، ممکن است مجبور کردم با آنها مخلوط است. "
"در بالا بود." "ممکن است کسی متزلزل جعبه و
آواره شده است. "" نه ، نه ، من تا به حال همه چیز است. "
مطمئنا آن را به راحتی تصمیم گرفت ، امید ، گفت : "نخست وزیر است.
اجازه بدهید به ما فرستا دن جعبه شوید. "وزیر امور خارجه زنگ زد زنگ آورده شده است.
"جیکوبز ، من فرستا دن جعبه را پایین آورد.
این اتلاف زمان مسخره است ، اما هنوز هم ، اگر هیچ چیز دیگری به شما ، آن را برآورده
باید انجام می شود. تشکر از شما ، جیکوبز ، آن را در اینجا.
من همیشه به حال کلید در من دیده بان زنجیره است.
در اینجا مقالات ، شما را ببینید.
نامه ای از جانب پروردگار Merrow ، گزارش را از سر چارلز هاردی ، یادداشت از بلگراد ،
توجه داشته باشید در روسیه و آلمان مالیات دانه ، نامه ای از مادرید ، توجه داشته باشید از خداوند گل
--- آسمان خوب! این چیست؟
لرد Bellinger! لرد Bellinger! "
نخست وزیر پاکت آبی از دست او ربوده بود.
"بله ، آن است -- و نامه دست نخورده است.
امید ، به شما تبریک می گویم. "با تشکر از شما!
از شما متشکرم! وزن از قلب من.
اما این غیر قابل تصور است -- غیر ممکن است.
آقای هولمز ، جادوگر ، ساحر! چگونه شما می دانید آن وجود دارد؟ "
"از آنجا که من می دانستم که هیچ جای دیگری بود." "من می توانم چشمان من باور نیست!"
او دوید طور افراطی به درب.
"همسر من کجاست؟ من باید به او را که همه به خوبی بگویید.
هیلدا! هیلدا! "ما صدای خود را بر روی پله ها شنیده است.
نخست وزیر در هولمز با چشمان برق زده نگاه.
"بیا ، آقا ، گفت :" او. "است و بیشتر در این نسبت با چشم وجود دارد.
آمد نامه ای در جعبه چیست؟ "
هلمز تبدیل به دور و خندان از بررسی دقیق و ظریف از آن چشمان فوق العاده است.
"ما همچنین باید اسرار دیپلماتیک ما ، گفت :" او و برداشتن کلاه خود ، او را به تبدیل
درب.
پایان
>