Tip:
Highlight text to annotate it
X
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل چهاردهم.
همانطور که وی به لابی آمد آرچر فرار در سراسر دوستش ند Winsett تنها
در میان آنچه Janey خود به نام «افراد باهوش» که با آنها به نام او مراقبت به چیز بررسی
کمی عمیق تر از سطح متوسط از گفتگوی بورسی باشگاه و CHOP خانه.
او دید، گرفتار در سراسر خانه بود، از پشت دور شانه های کهنه Winsett، و
یک بار متوجه شده بود چشمان خود را تبدیل به سوی جعبه بیوفورت است.
دو مرد را تکان داد دست و Winsett ها یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود در آلمان پیشنهاد
رستوران در اطراف گوشه.
آرچر، که در خلق و خوی نوع از بحث آنها به احتمال زیاد برای رسیدن به آنجا بود،
کاهش یافته در درخواست که او تا به حال کار را به انجام در منزل و Winsett گفت: "آه، و بنابراین
من که برای ماده، و من شاگرد سخت کوش، بیش از حد است. "
قدم همراه با هم، و در حال حاضر Winsett گفت: "نگاه کن اینجا، من واقعا
پس از نام بانوی تاریک در این کادر تورم شماست - با Beauforts ها
بود او؟
یکی Lefferts دوستان خود به نظر می رسد بنابراین تحت تأثیر قرار نمیگیرند. "
آرچر، او می توانست گفت چرا، کمی ناراحت شد.
چه شیطان بود ند Winsett با نام الن Olenska را می خواهم؟
و مهمتر از همه، چرا که او زن و شوهر را Lefferts؟
بر خلاف Winsett به کنجکاوی آشکار چنین بود، اما بعد از همه، آرچر
به یاد او یک روزنامه نگار بود. "آن را برای یک مصاحبه نیست، من امیدوارم که؟" او
خندید.
"خوب - و نه برای مطبوعات فقط برای خودم،" Winsett دوباره.
"این واقعیت، همسایه she'sa معدن - سه ماهه عجیب و غریب برای چنین زیبایی به حل و فصل
- و او را به پسر کوچک من بدجور نوع که تعقیب منطقه او را به زمین افتاد
بچه گربه خود را، و برش های تند و زننده به خود را داد.
او با عجله در سربرهنه، حمل او را در آغوش او، با زانو خود را به زیبایی
پانسمان بوده است، و سمپاتیک و زیبا که همسر من بیش از حد به خیره شدن
نام خود را بپرسید. "
درخشش دلپذیر گشاد قلب آرچر. هیچ چیز فوق العاده ای را در وجود دارد
داستان: هر زنی باید به همان اندازه برای کودک همسایه انجام می شود.
اما درست مثل الن، او احساس عجله در سربرهنه، حمل پسر
در آغوش او، و به فقرا خانم Winsett به فراموش بخواهید که به او خیره شدن.
"این Olenska ایران کنتس است - نوه از قدیمی خانم Mingott.
"صدای سوت حاکی از حیرت یا تحسین - کنتس" سوت کشید ند Winsett. "خب، من Countesses نمی دانند بودند
همسایگی.
Mingotts است. "" آنها خواهد بود، اگر شما می خواهم به آنها اجازه دهید. "
"آه، خوب -" این بحث قدیمی نا پذیر خود را به عنوان عدم تمایل معاند بود
«افراد باهوش» مکرر مد روز، و هم مردان می دانستند که وجود دارد
بدون استفاده در طولانی آن بود.
"من تعجب می کنم،" Winsett قطع، "کنتس چگونه اتفاق می افتد که در حلبی آباد زندگی می کنند؟"
"چرا که او آویزان در مورد جایی که او زندگی می کند مهم نیست - و یا در مورد هر یک از کوچک ما
اجتماعی نشانه ها، گفت: "آرچر، با یک غرور مخفی در عکس های خود را از او.
"H'm - بوده است در مکان های بزرگتر، به گمان من،" از سوی دیگر نظر است.
"خب، در اینجا گوشه من است."
او در سراسر برادوی slouched، و آرچر ایستاده بود بعد از او و غرق در افکار خود
آخرین کلمات.
ند Winsett تا به حال کسانی که چشمک می زند نفوذ آنها جالب ترین بود
چیزی که در مورد او، و همیشه به آرچر تعجب که چرا آنها او را به پذیرفتن اجازه داده بودند
شکست تا stolidly در سن اکثر مردان هنوز در حال مبارزه.
آرچر که Winsett تا به حال یک زن و کودک شده، شناخته شده بود، اما او آنها را ندیده است.
این دو نفر همیشه در قرن، و یا در برخی از امد و شد زیاد از روزنامه نگاران و تئاتری ملاقات کرد
مردم، از جمله رستوران که Winsett پیشنهاد کرده بود برای یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود.
او آرچر داده بود به درک که همسر خود را بی اعتبار بود، که ممکن است درست باشد
بانوی فقیر، یا صرفا ممکن است که او در هدیه های اجتماعی و یا فاقد معنی
لباس شب، یا در هر دو.
Winsett خود را به حال وحشی از تنفر آیین های اجتماعی: آرچر، که لباس پوشیدن و در
شب زیرا او فکر میکرد آن را پاک تر و راحت تر به انجام این کار و که تا به حال
هرگز به در نظر گرفتن که پاکیزگی
و راحتی دو از موارد costliest در بودجه نسبتا کم، در نظر گرفته است Winsett
نگرش به عنوان بخشی از خسته کننده "غیرمتعارف" در برخواهد داشت که همیشه مردم مد روز،
که لباس خود را بدون صحبت کردن تغییر
در مورد آن، و برای همیشه در تعدادی از بندگان 1 نگه داشته harping به نظر می رسد به طوری
بسیار ساده تر و کمتر خودآگاه نسبت به دیگران است.
با این حال، او همیشه Winsett تحریک شده، و هر زمان که او لحظه چشم از
روزنامه نگار صورت لاغر ریش و چشم سودا او را تار و مار او را از
گوشه خود و حمل او را برای یک بحث طولانی.
Winsett با انتخاب یک روزنامه نگار نیست.
او یک مرد خالص از نامه ها، نا به هنگام به دنیا آمد در جهان بود که نیاز به حروف بود، اما
پس از انتشار یک حجم کوتاه و نفیس و لوح تقدیر ادبی، که
یک صد و بیست و نسخه فروخته می شوند، شد.
30 با توجه به دور، و تعادل در نهایت توسط ناشران نابود شده (به عنوان
او در هر قرارداد) را به اتاق برای مواد قابل عرضه در بازار، خود را رها کرده بود
تماس واقعی است، برداشته شده و یک کار زیر سرمقاله
در هفته زنان، جایی که صفحات مد و الگوهای کاغذی با جدید جایگزین
انگلستان عشق داستان ها و تبلیغات نوشیدنی اعتدال.
در موضوع "کوره فولاد سازی دهان و آتش" (به عنوان مقاله نامیده شد) او inexhaustibly
سرگرم کننده، اما زیر لذت خود باقی مانده بودند تلخی استریل هنوز جوان
مردی که تلاش کرده است و با توجه به.
مکالمه او همیشه آرچر را اندازه گیری از زندگی خود، و احساس چگونه
کمی آن را شامل است، اما Winsett، بعد از همه، حاوی هنوز کمتر، و اگر چه خود را
صندوق مشترک از منافع معنوی و
کنجکاوی گفتگوهای خود هیجان انگیز، تبادل خود را از نمایش معمولا باقی ماند
در حدود از اقدام به کاری از روی تفنن و بطور غیر حرفهای افسرده.
"واقعیت این است که، زندگی بسیار مناسب برای هر کدام از ما نیست، Winsett یک بار گفته بود.
"من هستم پایین و خارج، هیچ چیزی در مورد آن انجام می شود.
من تنها یک انبار برای تولید، و هیچ بازاری برای آن وجود دارد، و نه خواهد شد
در زمان من. اما شما آزاد هستید و شما به خوبی خاموش.
چرا به تماس شما نمی کنید؟
تنها یک راه برای انجام آن وجود دارد: به سیاست ".
آرچر انداخت سر خود را عقب و خندید.
1 دیدم در فلش وجود دارد تفاوت unbridgeable بین مردان مانند Winsett و
دیگران - نوع آرچر.
هر یک در محافل مودب می دانست که در آمریکا، "آقا نمی تواند به
سیاست است. "
اما، از آنجا که او به سختی می تواند از آن را در راه است که به Winsett، او پاسخ داد evasively:
"نگاهی به زندگی حرفه ای از مرد صادق در سیاست آمریکا
آنها ما را نمی خواستند. "
"چه کسی آنها؟ چرا شما همه با هم دریافت می شود و
آنها خود را "خنده آرچر بر لب خود را در درنگ
کمی مهربان لبخند بزنید.
برای ادامه بحث بی فایده بود: همه می دانستند سرنوشت سودایی
آقایان چند که کتانی پاک خود را در سیاست های شهرداری و یا دولت در به خطر انداخته بود
نیویورک.
روز گذشته، زمانی که این نوع از چیزی که ممکن بود کشور را در اختیار
کارفرمایان و مهاجر، و مردمی نجیب سقوط در ورزش و یا
فرهنگ است.
"فرهنگ! بله - اگر ما آن را به حال!
اما تنها چند تکه کوچک محلی وجود دارد، مرگ در اینجا و آنجا برای عدم
- خوب، hoeing و متقابل fertilising: آخرین بازمانده از سنت های قدیمی اروپا
که پیشینیان خود را با آنها به ارمغان آورد.
اما شما در اقلیت کمی رقت انگیز هستید: شما در هیچ مرکز، بدون رقابت، بدون
مخاطبان دارد.
شما مثل عکسها را بر روی دیوار یک خانه خالی از سکنه هستید: پرتره از
جنتلمن است. '
شما هرگز مقدار به هر چیزی، هر کدام از شما، تا شما جمع کردن آستین خود را دریافت کنید
حق را به سرگین. ، و یا مهاجرت ...
خدا! اگر می توانستم مهاجرت ...
آرچر ذهنی شانه های خود و تبدیل گفتگو به کتاب ها،
که در آن Winsett، در صورت نامشخص است، همیشه جالب بود.
مهاجرت!
همانطور که اگر آقا می تواند به کشور خود را رها!
یکی بیشتر می تواند که از یک نفر می تواند رول تا آستین یک فرد و به
سرگین.
آقا به سادگی در خانه ماندند و ممتنع است.
اما نمی تواند مردی مانند Winsett دید که و که چرا نیویورک بود
باشگاه های ادبی و رستوران عجیب و غریب، هر چند لرزش اول به نظر می رسد بیشتر از یک
لوله شکل نما، تبدیل، در پایان، به
یک جعبه کوچک با یک الگوی یکنواخت تر، نسبت به اتم های مونتاژ پنجم
خیابان. صبح روز بعد آرچر شهر در scoured
بیهوده گل رز زرد رنگ تر است.
در نتیجه این جستجو او در اواخر دفتر رسید، احساس کرد که او
انجام این کار هر چه اختلاف را به هر یک ساخته شده، و ناگهان پر شد
غضب در بی فایدگی استادانه درست شده از عمر خود را.
چرا باید از او نیست، در آن لحظه، بر روی شن و ماسه سنت آگوستین با ماه مه
Welland؟
هیچ کس با بهانه خود را از فعالیت های حرفه ای فریب شد.
در کهنه پرست از شرکت های قانونی که آقای Letterblair سر بود، و
که به طور عمده در مدیریت املاک بزرگ مشغول بودند و "محافظه کار"
سرمایه گذاری ها، همواره وجود دارد دو یا سه
مرد جوان، نسبتا خوب خاموش و بدون جاه طلبی های حرفه ای، که، برای برخی از
تعداد ساعت هر روز، نشسته در میز خود را در انجام کارهای بی اهمیت، و یا
صرفا با خواندن روزنامه ها.
هر چند که قرار بود به مناسب را برای آنها را به شغل، این واقعیت خام
گیری از پول به عنوان موهن هنوز مورد توجه بوده است، و قانون، در حال
حرفه ای، پیگیری نجیبانه تر از کسب و کار خود اختصاص داده بود.
اما هیچ کدام از این مردان جوان از پیشرفت واقعا در حرفه خود امید، و یا
هیچ تمایل جدی به انجام این کار و بیش از بسیاری از آنها قالب سبز بی مبالات
در حال حاضر perceptibly گسترش است.
لرز آرچر فکر می کنم که آن را ممکن است بر بالای او بیش از حد گسترش است.
او، مطمئن، سلیقه ها و منافع او صرف تعطیلات خود را در
سفر اروپا، کشت "افراد باهوش" سخن گفت، و به طور کلی سعی
"نگه داشتن" را به عنوان او تا به حال تا حدودی wistfully آن را به مادام Olenska.
اما هنگامی که او ازدواج کرده بود، چه خواهد از این حاشیه باریک از زندگی تبدیل شده است که در آن خود را
تجربیات واقعی زندگی می کردند؟
او به اندازه کافی از مردان جوان که در رویای خود خواب بود، هر چند که شاید کمتر دیده بود
اصرار، که به تدریج به روال ارام و لوکس خود را غرق شده
بزرگان می باشد.
از دفتر او یک یادداشت مسنجر برای مادام Olenska فرستاده می شود، و خواست اگر او ممکن است تماس بگیرید
که بعد از ظهر، و التماس او را به پاسخ در باشگاه خود او، اما در باشگاه
او در بر داشت، و نه با هیچ نامه ای دریافت خواهید کرد روز بعد.
این سکوت غیر منتظره او را فراتر از دلیل، و اگر چه میگردند که صبح روز بعد
او را دیدم یک خوشه با شکوه گل رز زرد در پشت قاب پنجره گلفروش، آن را ترک کرد
وجود دارد.
تنها در صبح روز سوم بود که او یک خط از طریق پست از کنتس دریافت کرد
Olenska.
با تعجب خود را از Skuytercliff، بکجا های van der Luydens مورخ
بی درنگ پس از قرار دادن دوک در هیئت مدیره های کشتی های بخار خود عقب نشینی کرده بود.
"فرار"، نویسنده شروع به ناگهان (بدون مقدمات معمول)، «روز
بعد از من به شما در بازی را دیدم، و نوع این دوستان از من گرفته شوید.
من می خواستم ساکت باشد، و فکر می کنم چیزهایی بیش از.
حق با تو بود من گفتن چقدر مهربان بودند، احساس می کنم تا خودم را امن.
من آرزو می کنم که شما با ما بود. "
او با معمولی به پایان رسید "مال شما صادقانه" و بدون هر گونه اشاره به
تاریخ بازگشت او. لحن توجه داشته باشید تعجب جوان
مرد است.
مادام Olenska در حال اجرا بود و دور از، و به همین دلیل او احساس نیاز به امن باشد؟
اولین فکری که او برخی از تهدید های تاریک از خارج از کشور بود، سپس او منعکس شده است که او
نمی دانم سبک نامهای او، و آن ممکن است به اغراق زیبا اجرا شود.
زنان همیشه اغراق آمیز و علاوه بر این او بود که در سهولت خود را در زبان انگلیسی به طور کامل نیست.
او اغلب به عنوان اگر سخن او از فرانسه ترجمه شد.
نظ من suis evadee - "در راه است که قرار داده، حکم باز فورا نشان می دهد که
او صرفا برای فرار از دور خسته کننده از تعهدات ممکن است می خواستم که
به احتمال زیاد درست، برای او در نظر گرفته او را به
هوس باز و به راحتی از لذت بردن از لحظه ای خسته.
او خوشحال به Luydens های van der داشتن او انجام شده را به فکر می کنم
Skuytercliff در جلسه دوم و این بار برای مدت نامحدود.
درهای از Skuytercliff را به ندرت و با اکراه به بازدید کنندگان باز، و سرد
پایان هفته بیشترین افراد به چند نتیجه ممتاز ارائه می گردد.
اما آرچر، در آخرین بازدید خود را به پاریس، بازی خوشمزه از Labiche، "لو دیده بود
سفر د م Perrichon، "و او به یاد M. Perrichon دنده و undiscouraged شده
وابستگی به مرد جوان را بخواهد او را از یخچال بیرون کشیده بود.
های van der Luydens مادام Olenska از عذاب تقریبا یخ زده به عنوان نجات بود؛
هر چند بسیاری از دلایل دیگر برای جذب شدن به او وجود دارد، آرچر می دانستند که
زیر همه آنها را ذخیره کردن ملایم و
تعیین معاند در نجات او.
او احساس ناامیدی مجزا در یادگیری است که او بود دور و تقریبا
بلافاصله به یاد که، تنها روز قبل، او دعوت را رد کرده بود
صرف یکشنبه زیر با Reggie
، Chiverses در خانه های خود را در هادسون، چند مایل زیر Skuytercliff.
او بود، سهم خود را مدتها پیش از احزاب پر سر و صدا دوستانه در Highbank، با
سرازیری، یخ، قایقرانی، sleighing، tramps طولانی در برف و طعم
جوک معاشقه ملایم و خفیف تر عملی.
او فقط دریافت کرده بود یک جعبه کتاب های جدید از لندن فروشنده کتاب خود، و به حال
چشم انداز یک یکشنبه آرام در خانه با غنایم خود را ترجیح داده شده است.
اما او در حال حاضر به باشگاه نوشتاری اتاق رفت، تلگراف هول هولکی نوشت و گفت:
بنده به آن را بلافاصله ارسال.
او می دانست که خانم Reggie به بازدید کنندگان خود را به طور ناگهانی تغییر خود اعتراض
ذهن، و بود که همیشه یک اتاق به فراغت در خانه الاستیک خود است.