Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل نوزدهم : آنچه به آنها را در سورینام رخ داده و چگونه
CANDIDE با MARTIN آشنا شدم.
مسافران ما صرف روز اول بسیار agreeably.
آنها با در اختیار داشتن گنج بیش از همه آسیا ، اروپا ، و آفریقا خوشحال شدند
با هم می تواند خراش.
Candide در raptures خود ، برش نام Cunegonde در درختان است.
روز دوم ، دو گوسفند خود را سقوط به مرداب ، جایی که آنها و باری از دوش آنها
از دست داده بودند در دو بیشتر از خستگی چند روز پس از فوت ؛ هفت یا هشت جان سپردند با
گرسنگی در صحرا ، و دیگران متعاقبا کاهش یافت precipices.
در طول ، پس از سفر از صد روز ، تنها دو گوسفند باقی ماند.
سعید Candide به Cacambo :
"دوست من ، شما چگونه فاسد شدنی هستند که ثروت این جهان ، هیچ چیز وجود دارد
جامد ، اما فضیلت و سعادت دیدن Cunegonde یک بار دیگر. "
گفت : Cacambo : "من اجازه همه شما می گویم ،" ، "اما ما هنوز دو گوسفند باقی مانده ، با
گنج بیش از پادشاه اسپانیا تا کنون داشته باشند و من می بینم یک شهر که من را به
سورینام ، متعلق به هلندی.
ما در پایان از تمام مشکلات ما ، و در آغاز خوشبختی است. "
از آنجا که در نزدیکی شهر کشید ، آنها را دیدم سیاه پوست کشیده شده بر زمین ، فقط با
یک نصفه از لباس های خود را ، که از زیر شلواری کتانی رنگ آبی خود را را و مرد فقیر را از دست داده بود
پای چپ خود و دست راست او.
"خوب خدا!" Candide به هلندی گفت : "چه هنری تو انجام وجود دارد ، دوست ، در آن
وضعیت تکان دهنده؟ "
"من انتظار استاد من ، Mynheer Vanderdendur ، تاجر معروف ،"
پاسخ سیاه پوست. "Mynheer Vanderdendur ، گفت :"
Candide ، "که تو درمان در نتیجه؟
"بله ، آقا ، گفت :" سیاه پوست "آن سفارشی است.
آنها به ما یک جفت از زیر شلواری کتانی برای پوشاک کل ما دو بار در سال به من بدهید.
به قطع ، آنها هنگامی که ما در ساقه شکر کار می کنند ، و snatches آسیاب را از انگشت نگه
کردن دست ، و هنگامی که ما اقدام به فرار ، آنها را قطع پا ، هر دو مورد
رخ داده به من.
این قیمت که در آن قند می خورید در اروپا است.
اما وقتی که مادرم به من ده patagons در ساحل گینه به فروش می رسد ، او به من گفت : "من
عزیز کودک ، برکت fetiches ما ، عشق ورزیدن آنها را برای همیشه آنها را را به تو زندگی می کنند خوشحالی ؛
تو افتخار بودن برده hast
اربابان ما ، سفید پوستان ، که ثروت از پدر و مادر تو است. '
افسوس!
من می دانم که آیا من بخت و اقبال خود را ساخته اند ، این من می دانم ، که آنها را نداشته باشند
ساخته شده معدن. سگ ، میمون و طوطی از هزار نفر
زمان محلی رنجور کمتر از I.
fetiches هلندی ، که من تبدیل شده ، اعلام هر یکشنبه که ما همه از ما
فرزندان آدم -- سیاه پوستان و به عنوان سفید پوستان است.
من شجره شناس نیست ، اما اگر این واعظان می گویند حقیقت ، همه ما دوم
عموزاده.
در حال حاضر ، شما باید به توافق برسند ، آن است که غیر ممکن است برای درمان روابط در یک در بیشتر
شیوه ای وحشیانه است.
"اوه ، Pangloss" گریه Candide ، "تو hadst در این عمل شنیع حدس زده است ؛
پایان. من باید در تاریخ و زمان آخرین را نفی کرده خوشبینی تو. "
این خوشبینی است؟ گفت : "Cacambo.
"افسوس!" گفت : Candide ، "آن است که جنون حفظ که همه چیز این است که درست زمانی که
که اشتباه است. "نگاهی به سیاهپوستان ، او اشک ریخته و
گریند ، او وارد سورینام.
اولین چیزی که بعد از پرسش بود که آیا کشتی در بندر وجود دارد
که می تواند به Ayres آیرس فرستاده شده است.
شخص را به آنها اعمال اسپانیایی دریا کاپیتان ، که ارائه شده به توافق برسند
با آنها بر اساس شرایط معقول است.
او منصوب به آنها را در خانه عمومی ، بکجا Candide و وفادار دیدار خواهد کرد
Cacambo رفت و با دو گوسفند خود را ، و در انتظار آمدن او را.
Candide ، که قلب خود را بر لب هایش بود ، گفت : اسپانیایی تمام ماجراهای خود ، و
قسم خورده است که او را به فرار کردن با معشوق با دوشیزه Cunegonde در نظر گرفته شده است.
ملوان ، گفت : ":" سپس من مراقبت خواهد کرد خوب نیست که شما حمل به آیرس Ayres.
"من باید به دار آویخته شد و به همین ترتیب شما. Cunegonde عادلانه مورد علاقه پروردگار من است
معشوقه. "
این غرش رعد برای Candide بود : او برای مدتی طولانی گریستم.
در گذشته او جلب کرد Cacambo کنار. "در اینجا ، دوست عزیز من ، گفت :" او به او ،
"این تو باید انجام دهند.
در حال حاضر ، هر یک از ما را در جیب خود ، پنج یا شش میلیون ها نفر در الماس ، شما بیشتر
هوشمندانه از من و شما باید بروید و دوشیزه Cunegonde را از Ayres آیرس.
اگر والی می سازد هر سختی ، به او یک میلیون و اگر او نمی خواهد رها
او ، او را دو بدهد ، که شما یک مفتش عقاید کشته ، آنها هیچ سوء ظن دارند
از شما من یک کشتی دیگر ، بدست آوردن و بروید و
منتظر شما در ونیز ؛ that'sa کشور آزاد ، که در آن هیچ خطر وجود دارد یا
از بلغارها ، Abares ، یهودیان ، و یا Inquisitors. "
Cacambo تحسین این قطعنامه عاقلانه است.
او در فراق از خیلی خوب به یک استاد ، که دوست صمیمی او تبدیل شده بود ناامید بودند.
اما لذت بردن از خدمت به او را بیش از درد ناشی از ترک او غالب است.
آنها با اشک در آغوش گرفت. Candide او را متهم به فراموش زن خوب قدیمی.
Cacambo مجموعه ای از آن روز بسیار مشابه است. این Cacambo یک شخص بسیار صادقانه بود.
Candide مدتی طولانی تر در سورینام در آنجا ماند ، در حال انتظار برای کاپیتان دیگری به او را حمل
و دو گوسفند باقی مانده به ایتالیا.
پس از دام های اهلی استخدام کرده بود ، و همه چیز لازم برای یک سفر طولانی خریداری شده ،
Mynheer Vanderdendur ، کاپیتان یک کشتی بزرگ ، آمد و ارائه خدمات خود را.
"چقدر شما شارژ خواهد کرد ، گفت :" او را به این مرد ، "به من حمل مستقیما به ونیز -- من ،
بندگان من ، اثاثیه ام را ، و این گوسفند دو؟ "
ناخدای کشتی پرسید : ده هزار piastres می باشد.
Candide دریغ نکنید. "آه! ! گفت : "Vanderdendur محتاطانه به
خود این غریبه به ده هزار piastres unhesitatingly!
او باید بسیار غنی است. "
بازگشتی در حالی که کمی بعد از او اجازه می دانیم او را که پس از در نظر گرفتن دوم ، او
می تواند سفر را برای کمتر از بیست هزار piastres متعهد نیست.
Candide ، گفت : ":" خب ، شما باید آنها را داشته است.
"AY!" گفت : کاپیتان خود ، "این مرد موافقت به پرداخت بیست هزار piastres
با سهولت به همان اندازه به عنوان ده. "
او رفت و برگشت دوباره به او ، و اعلام کرد که او می تواند او به ونیز حمل نه برای
کمتر از سی هزار piastres. "سپس شما باید سی هزار ،
پاسخ Candide.
"آه! ! گفت : "کاپیتان هلندی یک بار دیگر به خود ،" سی هزار piastres
بازیچه قرار دادن به این مرد ؛ قطعا این گوسفند باید با گنج عظیم لادن ، اجازه بدهید به ما
نه گفتن در مورد آن.
اول از همه ، اجازه دهید او را پرداخت سی هزار piastres و پس از آن خواهیم دید ".
Candide دو الماس کوچک ، کم بود که ارزش بیش از آنچه را به فروش می رسد
ناخدای کشتی پرسید : برای حمل و نقل خود را.
او او را در پیش پرداخت می شود. گوسفند دو نفر در هیئت مدیره قرار داده شد.
Candide به دنبال در یک قایق کوچک برای پیوستن به کشتی در جاده.
فرمانده یا خلبان هواپیما را مصادره فرصت خود ، بادبان مجموعه ، و به دریا را ، باد
علاقه او است. Candide ، ناراحتند و stupefied ، به زودی از دست رفته
نزد رگ.
"افسوس!" گفت که او "این ترفند شایسته از دنیای قدیم!"
او به عقب قرار داده ، غلبه با غم و اندوه ، در واقع او کافی را از دست داده بود
ثروت از بیست پادشاهان.
او بر دادرس هلندی منتظر ، و او در پریشانی خود را زدم با صدای بلند در
درب. او وارد شد و گفت : ماجراجویی خود را ، بالا بردن
صدای او با غیظ و غضب غیر ضروری است.
دادرس با fining او را ده هزار piastres برای ساخت سر و صدا آغاز شد و پس از آن
او صبورانه گوش ، قول داد تا به امر او در بازگشت کاپیتان بررسی ،
و دستور داد او را به پرداخت ده هزار piastres برای هزینه دادرسی.
این راند Candide به ناامیدی. او بود ، در واقع ، تحمل بدبختیهای هزار
بار بدتر ، خنکی دادرس و کاپیتان که او را دزدیدند بود ،
roused خشم خود را و او را به مالیخولیا عمیق پرت.
تبه کاری از نوع بشر خود را قبل از تخیل خود را در تمام آن ارائه
بدشکلی و ذهن خود را با ایده های تیره پر شده بود.
در طول دادرسی که یک کشتی فرانسوی آماده بود برای تنظیم بادبان برای بوردو ، به عنوان او
هیچ گوسفند لادن با الماس را با او همراه او را به داخل کابین در حد معمول استخدام
قیمت می باشد.
او آن را در شهر شناخته شده است که او را تصویب و هیئت مدیره و پرداخت دو
هزار piastres به هر انسان صادق که سفر با او را ، بر
شرط که این مرد بیشتر بود
وکسلر که با دولت خود را ، و ناگوار در کل استان.
چنین جمعیت از نامزدها خود را که یک ناوگان کشتی ها می تواند ارائه
به سختی آنها را برگزار کرده اند.
Candide از انتخاب از میان بهترین آرزومند بودن ، مشخص شده در مورد یک
بیستم از آنها که به نظر می رسید به مرد خوش مشرب و همه وانمود به شایستگی خود را
اولویت محسوب میگردد.
او آنها را در مسافرخانه خود مونتاژ و به آنها شام شرط که هر زمان
سوگند مربوط به تاریخ خود را صادقانه ، امیدوار کننده به او را انتخاب کنید که به نظر می رسد
عادلانه با دولت خود ناراضی ، و پاداششان برخی از ارائه بر بقیه.
آنها تا چهار ساعت در صبح نشسته است.
Candide ، در گوش دادن به تمام ماجراهای خود را ، چه قدیمی یادآوری شد
زن به او بود در سفر خود به Ayres آیرس گفت و از او حساب بازکنند که وجود دارد
یک فرد در هیئت مدیره نه کشتی بود ، اما با بدبختیهای بسیار بزرگ مواجه است.
او رویای Pangloss در هر ماجرا ، با هم از ایران خارج شده و به او گفت.
"این Pangloss ، گفت :" او ، "متعجب و متحیر می شود برای نشان دادن سیستم خود را.
من آرزو می کنم که او بودند.
بدیهی است ، اگر همه چیز خوب است ، آن را در کشور زرخیز است و نه در بقیه
جهان است. "
در طول او انتخاب یک مرد فقیر از نامه ها ، که ده سال کار کرده بود ساخته شده
کتابفروشان آمستردام. او مورد قضاوت قرار است که در کل وجود داشت
جهان تجارت که می تواند انزجار یکی بیشتر است.
این فیلسوف مرد صادق بود ، اما او توسط همسرش شده بود دزدیدند ، مورد ضرب و شتم توسط خود
پسر ، و توسط دخترش که یک پرتغالی به فرار با او رها شده است.
او فقط از اشتغال کوچک ، که در آن او subsisted محروم و او
توسط واعظان سورینام ، که او را برای Socinian زمان مورد اذیت و آزار قرار.
ما باید اجازه می دهد که دیگران حداقل به عنوان به عنوان او رنجور شد ، اما Candide امیدوار بودند که
فیلسوف او را در طول سفر سرگرم کند.
تمام نامزدهای دیگر شکایت کرده است که Candide آنها انجام داده بود بی عدالتی بزرگ ، اما
او آنها را با دادن صد piastres به هر appeased.
>
فصل XX آنچه در دریا رخ داده به CANDIDE و مارتین.
فیلسوف های قدیمی ، که نام مارتین بود ، سپس با Candide برای بوردو آغاز کرد.
هر دوی آنها را دیده بود و دچار یک معامله بزرگ و در صورتی که کشتی از سمت بود.
سورینام به ژاپن ، دماغه امید نیک ، موضوع شر اخلاقی و طبیعی
آنها را به سرگرم یکدیگر در تمام طول سفر را فعال کنید.
Candide ، با این حال ، یکی از مزیت های بزرگ بیش از مارتین ، که او همیشه امیدوار است برای دیدن
دوشیزه Cunegonde ؛ در حالی که مارتین هیچ چیز در همه امید داشتند.
علاوه بر این ، Candide از پول و جواهرات برخوردار بود ، و هر چند او از دست رفته صد
بزرگ گوسفند قرمز ، لادن با بزرگترین گنج بر زمین ، هر چند رذالت
کاپیتان هلندی هنوز سنگین بر او نشسته
ذهن ، اما زمانی که او بر اساس آنچه که او هنوز هم ترک کرده بود منعکس شده است ، و هنگامی که او ذکر شده
نام Cunegonde ، به خصوص نسبت به پایان آخر خوراک ، او را به تمایل
دکترین Pangloss.
"اما شما ، آقای مارتین ، گفت :" او به فیلسوف ، "چه چیزی شما را از همه فکر می کنم
این؟ ایده های خود را بر شر اخلاقی و طبیعی چه هستند؟ "
"آقا ،" پاسخ مارتین ، کشیش ما به من Socinian بودن متهم کرد ، اما
حقیقت واقعی من Manichean هستم "" شما بذله گویی ، گفت : "Candide." وجود ندارد
مانویها طولانی در جهان است. "
مارتین "، گفت :" من یکی است. "من می توانید آن را کمک کنند ، من می دانم که چگونه به فکر نیست
در غیر این صورت. "" مطمئنا شما باید توسط صاحب
شیطان گفت : "Candide.
پاسخ مارتین : "او آنچنان عمیق در امور این جهان نگران" است که او
ممکن است به خوبی در من باشد ، و همچنین در هر کسی دیگری را ، اما من به شما خود که هنگامی که
من چشم در این جهان گچ گیری ، یا به جای
این توپ کوچک ، من نمی تواند کمک کند فکر که خداوند آن را به برخی از بدخیم رها
است. من به جز ، همیشه ، کشور زرخیز است.
من به ندرت می دانستند یک شهر که تخریب همسایه تمایل
شهر ، و نه یک خانواده است که برخی از خانواده های دیگر برای نابودی نمیخواستند.
همه جا ضعیف مکروهداشتن قدرتمند ، قبل از آنها انقباض غیر ارادی ماهیچه و قدرتمند
ضرب و شتم آنها را مانند گوسفند که پشم و گوشت آنها به فروش.
میلیون تروریستها regimented ، از یکی از اندام از اروپا به های دیگر ، دریافت خود را
نان توسط depredation منظم و قتل ، برای می خواهید از اشتغال صادقانه تر.
حتی در آن شهر است که به نظر می رسد برای لذت بردن از صلح ، و که در آن هنر شکوفا ،
ساکنان حسادت بیشتر ، مراقبت ، و ناراحتیشان از تجربه بلعیدم
توسط شهر محاصره شده است.
griefs راز بی رحمانه تر از فجایع عمومی است.
در یک کلام من را دیده اند ، بسیار ، و تجربه آنقدر که من Manichean هستم. "
"وجود دارد با این حال ، برخی از چیزهای خوب ، گفت :" Candide.
"که ممکن است ،" به گفتهی مارتین : "اما من آنها را نمی دانند."
در وسط این اختلافات آنها گزارش توپ را شنیده و آن را مضاعف هر
فوری. هر زمان شیشه ای خود را.
آنها دو کشتی را در مبارزه با نزدیک در حدود سه مایل خاموش دیدم.
باد آورده هر دو تا نزدیک به کشتی فرانسوی که مسافران ما تا به حال لذت بردن
از دیدن مبارزه در سهولت آنها.
در طول یکی از اجازه سطح پهن هرچیزی ، بسیار پائین است و به همین ترتیب واقعا هدف ، که دیگر غرق به
پایین.
Candide و مارتین به سادگی می تواند صد مرد را بر روی عرشه از غرق شدن درک
رگ ، مطرح شده دست خود را به بهشت و زبان آمده outcries وحشتناک ، و بعد
لحظه ای توسط دریا بلعیده شد.
"خوب ، گفت :" مارتین ، "این است که چگونه مردان رفتار یکدیگر است."
گفت : Candide : "صحیح است" ، "چیزی است که در این امر شیطانی وجود دارد."
در هنگام صحبت کردن ، او را دیدم او می دانست که چه ، از رنگ قرمز درخشان ، شنا نزدیک به
رگ. قایق بلند آنها را برای دیدن آنچه در آن
می تواند باشد : یکی از گوسفندان خود بود!
Candide بیشتر خشنود بود در بهبود این یک گوسفند نسبت به او غصه دار شده بود
در از دست دادن لادن صد با الماس های زیادی از کشور زرخیز.
کاپیتان فرانسه به زودی دیدم که کاپیتان کشتی پیروز شد
اسپانیایی ، و دیگری یک دزد دریایی هلندی ، و همان بود که بود
دزدیدند Candide.
غارت عظیم که این تبه کار انباشته بود با او در دریا به خاک سپرده شده است ،
و خارج از کل تنها یک گوسفند بود نجات داد.
گفت : Candide : "ببینید ، مارتین ، که گاهی اوقات از جرم است مجازات است.
این سرکش کاپیتان هلندی تا با سرنوشت او سزاوار ملاقات کرد. "
"بله" به گفتهی مارتین : "اما چرا باید مسافران را نیز به نابودی محکوم به فنا؟
خدا مجازات پست و حقیر و شیطان بقیه غرق کرده است. "
کشتی فرانسوی و اسپانیایی ادامه داد : البته خود ، و Candide ادامه داد او
گفتگو با مارتین.
آنها مورد مناقشه پانزده روز پی در پی ، و در گذشته از آن پانزده روز ، آنها
تا آنجا که در اول شدند پیشرفته.
اما ، با این حال ، آنها گفتگو آنها ارتباط برقرار ایده ها ، آنها consoled هر
دیگر. Candide caressed گوسفند او.
"از آنجا که من تو را دوباره در بر داشت ، گفت :" او ، "من ممکن است شانس برای پیدا کردن همین ترتیب من
Cunegonde. "
>
فصل بیست و یکم CANDIDE و مارتین ، استدلال ، قرعه کشی نزدیک
ساحل فرانسه.
آنها در طول سواحل فرانسه descried.
"آیا تا به حال در فرانسه ، آقای مارتین گفت :« Candide.
"بله ، گفت :" مارتین ، "من در چند استان بوده است.
در برخی از نیمی از مردم هستند احمق ، در بعضی دیگر آنها بیش از حد حیله گری هستند و در برخی
آنها ضعیف و ساده ، در دیگران آنها را تحت تاثیر قرار می شود شوخ ، در اصل
اشغال عشق است ، بعد تهمت است ، و سوم در حال صحبت کردن مزخرف است. "
"اما ، آقای مارتین ، شما دیده می شود پاریس؟" "بله ، من.
این نوع وجود دارد.
این هرج و مرج است -- بسیاری اشتباه گرفته شود ، که در آن همه به دنبال لذت و به ندرت هر
یکی از آن پیدا می کند ، حداقل به آن را به من ظاهر شد.
من یک دوره کوتاه بستری وجود دارد.
در هنگام ورود من به من از همه من pickpockets در نمایشگاه سنت ژرمن بود دزدیدند.
من خودم برای دزد گرفته شده بود و به مدت هشت روز در زندان ، و پس از آن من
به عنوان اصلاح مطبوعات برای به دست آوردن پول لازم برای بازگشت من به
هلند با پای پیاده.
من می دانستم که اراذل و اوباش scribbling تمام اراذل و اوباش حزب ، اراذل و اوباش متعصب.
گفته شده است که افراد بسیار مودب در آن شهر وجود دارد ، و من آرزو می کنم به این باور
آن است. "
من به سهم خود ، من هیچ کنجکاوی برای دیدن فرانسه ، گفت : "Candide.
"شما به راحتی ممکن است که پس از گذراندن یک ماه در کشور زرخیز من می تواند میل به ناگهان تصور
هیچ چیزی بر زمین اما خانم Cunegonde.
من به او را در ونیز منتظر. ما باید از طریق فرانسه در راه ما را به تصویب
ایتالیا. آیا شما به من شرکت خرس؟ "
"با تمام قلب من ، گفت :" مارتین.
"گفت که ونیز تنها برای اشراف خود را متناسب است ، اما که غریبه ملاقات با
استقبال بسیار خوب اگر آنها یک معامله خوب پول.
من هیچ یک از آن ؛ شما داشته باشد ، بنابراین من شما را در سراسر جهان دنبال "است.
اما آیا شما باور دارید ، گفت : "Candide" است که زمین در اصل یک دریا ، به عنوان پیدا کنیم
آن را در آن کتاب بزرگ متعلق به کاپیتان اظهار داشت؟ "
"من می توانم در یک کلمه از آن را باور نمی ، گفت :" مارتین ، "بیش از من از بسیاری از
ravings که به تازگی منتشر شده است. "" اما برای چه پایان ، پس از آن ، تا این جهان
تشکیل شده است؟ گفت : "Candide.
به ما طاعون به مرگ ، پاسخ داد : "مارتین. "آیا شما تا حد زیادی جای تعجب نیست ، ادامه داد :"
Candide ، "در عشق که این دختران دو تن از Oreillons به حال برای آن دسته از میمون ها ، از
که من قبلا به شما گفته؟ "
"نه در همه ، گفت :" مارتین. "من نمی بینم که آن شور بود
عجیب و غریب. من را دیده اند ، چیزهای بسیاری از فوق العاده
که من آن را متوقف می شود شگفت زده کرد. "
گفت : Candide : "آیا فکر می کنید ،" "، که مردان همواره قتل عام یکدیگر انجام می دهند
به روز است که آنها همیشه دروغگو ، تقلب ، خائن ، ingrates ، brigands ،
احمقها ، دزدها ، الواط ، gluttons ،
مستان ، misers ، حسادت ، جاه طلب ، خونین و روشنفکر ، calumniators ، debauchees ،
متعصب ، منافقان ، و احمق؟ "
به گفتهی مارتین : "آیا فکر می کنید ،" "، که جنگ طلبان همواره خورده کبوتر وقتی که آنها
در بر داشت آنها را؟ "" بله ، بدون شک ، گفت : "Candide.
"خب ، پس ، گفت :" مارتین ، "اگر جنگ طلبان همواره به حال همان شخصیت به همین دلیل باید
شما تصور کنید که مردان ممکن است تیرز تغییر کرده؟ "
"آه! گفت :" Candide ، "یک معامله قریب به اتفاق از تفاوت وجود دارد ، برای آزاد خواهد شد ----
و استدلال به این ترتیب آنها را در بوردو وارد است.
>
فصل XXII آنچه در فرانسه اتفاق افتاد به CANDIDE و
MARTIN.
Candide در بوردو ماند طولانی تر لازم بود برای فروش تعداد کمی از
سنگریزه از کشور زرخیز ، و استخدام کالسکهپست خوب به برگزاری دو مسافر ، برای او
سفر می تواند بدون فیلسوف خود را مارتین.
او تنها در فراق با گوسفندان خود را vexed بود ، که او به بوردو را ترک
فرهنگستان علوم ، که به عنوان یک موضوع برای جایزه که در سال مجموعه ، "برای پیدا کردن که چرا این
پشم گوسفند قرمز "و جایزه بود
اعطا شده به انسان آموخته شده از شمال ، که نشان داده شده توسط A B به علاوه منهای C تقسیم
Z ، که گوسفند باید قرمز ، و از پوسیدگی می میرند.
در همین حال ، تمام مسافران آنها Candide در کاروانهایی در طول مسیر خود را ملاقات کرد ، گفت :
او ، "ما به پاریس بروید."
این اشتیاق عمومی در طول به او داد ، بیش از حد ، تمایل به دیدن این سرمایه ، و آن را
مسیر انحرافی را طی بسیار بزرگ از مسیر دستیابی به ونیز نیست.
او به پاریس حومه سنت مارسو وارد و خیالی است که او در بود
dirtiest روستای وستفالی.
به ندرت Candide وارد شد و در مسافرخانه خود ، از او در بر داشت خود را توسط اندکی حمله
بیماری ، ناشی از خستگی.
او یک الماس بسیار بزرگ در انگشت او بود ، و مردم از کاروانسرا گرفته بود
توجه prodigiously سنگین در میان یک جعبه چمدان خود ، دو پزشک به
حضور او را ، هر چند او هرگز فرستاده
آنها ، و دو جانبازان که دوباره محیطهای مایع خود را گرم.
"من به یاد داشته باشید ،" مارتین گفت : "همچنین به بیمار در پاریس در سفر اول من بوده است ؛ من
بسیار ضعیف بود ، بنابراین من تا به حال نه دوستان ، هواخواهان ، و نه پزشکان ، و من بهبود یافت. "
با این حال ، چه با مسهل و خونریزی ، بیماری Candide را جدی تبدیل شد.
کشیش بخش از محله آمد با حلم بزرگ برای بیل برای بپرسید
دیگر جهان قابل پرداخت به حامل است.
Candide که هیچ چیز برای او انجام دهید ، اما از هواخواهان او را به اطمینان جدید
مد. او پاسخ داده بود که او یک مرد نیست
مد.
مارتین آرزو به پرتاب کشیش از پنجره.
کشیش قسم می خورد که آنها را Candide دفن نیست.
مارتین قسم می خورد که او کشیش او ادامه داد : می شود دردسرساز دفن است.
نزاع بزرگ گرم می شود.
مارتین او را به شانه ها در زمان و تقریبا او را معلوم شد از درب ها که
occasioned رسوایی بزرگ و قانون ، کت و شلوار.
Candide کردم و دوباره ، و او در طول دوره نقاهت خود را تا به حال شرکت بسیار خوبی برای
شام خوردن با او. آنها بازی بالا است.
Candide چرا آن بود که ACE به او آمد هرگز ، اما مارتین در
همه شگفت زده شده بودم.
در میان کسانی که او را از افتخارات شهر کشیش کمی از Perigord ، یکی از
آن دسته از busybodies که همیشه هوشیار هستند ، ناخواسته ، رو به جلو ، دم لابه ، و
با ادب. که برای غریبه ها در تماشا
عبور خود را از طریق سرمایه ، آنها را تاریخ مفتضحانهی شهر بگویید ،
و آنها را لذت بخش در تمام قیمت ها ارائه دهد. او اولین بار در زمان Candide و مارتین به لا
Comedie ، جایی که آنها بازی یک تراژدی جدید.
Candide اتفاق افتاده در نزدیکی برخی از عقل شیک نشسته است.
این اشک ریختن خود را در صحنه به خوبی عمل جلوگیری نمی کند.
یکی از این منتقدان در کنار او به او بین اعمال گفت :
"اشک شما نابجا است که یک بازیگر تکان دهنده ؛ بازیگر بازی می کند که با
او هنوز بدتر است ؛ و بازی هنوز هم بدتر از بازیگران.
نویسنده یک کلمه از زبان عربی را نمی دانند ، با این حال صحنه در عربستان ، به علاوه او
یک مرد می کند که در ایده های ذاتی اعتقاد ندارند و من به شما به ارمغان بیاورد ، به فردا ،
بیست جزوات علیه او نوشته شده است. "
"چه بسیاری از نمایشنامه های شما در فرانسه ، آقا؟" گفت : Candide به پدر روحانی.
"پنج یا شش هزار" و "یک عدد! گفت :" Candide.
"چند خوب است؟"
«پانزده یا شانزده ،" پاسخ داد. "چه تعداد! گفت :" مارتین.
Candide بسیار با یک بازیگر که با بازی ملکه الیزابت بود تا حدودی
تراژدی بی مزه گاهی اوقات عمل کرده است.
من را خوشنود : "به این بازیگر ، گفت :" او را به مارتین ، بسیار ، او شباهت به خانم
Cunegonde ، من باید بسیار خوشحالم که بر او صبر کنید ".
پدر روحانی Perigordian پیشنهاد کرد که او را معرفی کند.
Candide ، در آلمان به ارمغان آورد ، پرسید : آداب معاشرت چه بود و چگونه مداوا می شود
کویینز انگلستان در فرانسه.
پدر روحانی گفت : ":" لازم است به ایجاد تمایز است.
"در استان یکی از آنها را طول می کشد تا کاروانسرا ، در پاریس ، یکی از آنها احترام می گذارد زمانی که آنها
زیبا هستند و پرتاب آنها را در بزرگراه ها زمانی که آنها مرده اند. "
"کوئینز در بزرگراه! گفت :" Candide.
"بله ، واقعا ، گفت :" مارتین ، "کشیش مناسب است.
من در پاریس بود که خانم Monime تصویب می رسد ، همانطور که گفته است ، از این زندگی دیگر.
او خودداری کرد آنچه که مردم آن ها را افتخارات از بخاک سپاری -- که است که می گویند ،
فاسد با همه گدا از محله در گورستان زشت او
همه به تنهایی توسط شرکت او در interred
گوشه ای از غم و اندوه د Bourgogne ، که باید به مشکل او زیاد است ، برای او فکر
خوب است. "" که بسیار بی ادب بود ، گفت : "Candide.
"چه شما به گفتهی مارتین :" این مردم ساخته می شوند در نتیجه.
تصور کنید که همه تناقضات ، تمام ناسازگاری ممکن است -- شما آنها را در
دولت ، در دادگاه ها ، در کلیسا ، در را نشان می دهد عمومی از این مزاح
ملت است. "
"آیا این درست است که آنها همیشه در پاریس خنده گفت :" Candide.
"بله" پدر روحانی گفت : "اما به این معنی هیچ چیز ، برای آنها از همه چیز شکایت
با متناسب زیادی از خنده ، آنها حتی نفرت انگیز ترین چیز در حالی که خنده ".
خوک بزرگ این است که که تا قطعه ای که در آن من گریستم بد صحبت کرد : "چه کسی گفت :" Candide "،
و از بازیگرانی که به من لذت بسیار داد؟ "
"او یک شخصیت بد ،" پاسخ داد : پدر روحانی ، که دستاوردهای امرار معاش خود را با گفتن شر
تمام نمایشنامه و از همه ی کتاب های.
ابراز نفرت از هر چه موفق ، به عنوان خواجه ها نفرت کسانی که لذت بردن است ، او یکی از
serpents ادبیات که خود تغذیه بر خاک و وجود او است
folliculaire. "
"چه folliculaire است؟" گفت : Candide. "است ، گفت : پدر روحانی ، رساله نویس --
Freron. "
بنابراین Candide ، مارتین ، و Perigordian بر روی راه پله conversed ، در حالی که تماشای
هر یک پس از عملکرد است.
، گفت : "اگر چه من مشتاق به دیدن Cunegonde دوباره" Candide ، "من باید به شام خوردن
با دوشیزه Clairon ، برای او به من قابل تحسین به نظر می رسد. "
پدر روحانی انسان را به رویکرد دوشیزه Clairon ، که دیدم فقط شرکت خوب نیست.
"او در این شب ، مشغول ،" او گفت : "اما من باید این افتخار را دارد شما را به
خانه بانوی کیفیت ، و در آنجا شما پاریس را به عنوان اگر شما در زندگی میکرد
آن را برای سال. "
Candide ، که به طور طبیعی کنجکاو بود ، اجازه دهید خود را به خانه این بانوی گرفته شده ، در
در پایان از بیرون شهر سنت Honore.
شرکت در بازی فارو اشغال شده بود ، دوازده punters مالیخولیا هر کدام در او برگزار شد
دست بسته کمی از کارت های بد سابقه ای از بدبختیهای خود.
سکوت عمیقی حاکم بود و رنگ پریدگی در چهره punters ، اضطراب در آن از
بانکدار ، و میزبان ، نشستن در نزدیکی بانکدار unpitying ، با متوجه LYNX -
چشم دو برابر شده و دیگر افزایش
سهام ، به هر بازیکن dog's - سنبلهدار کارت خود ، او آنها را تبدیل کردن لبه ها
دوباره با توجه شدید ، اما مودب ؛ او نشان داد هیچ رنجش خاطر ترس از دست دادن
مشتریان خود را.
بانوی اصرار بر که به نام کلفت از Parolignac.
دختر او ، پانزده ساله ، در میان punters و اطلاع با یک نگاه پنهان
cheatings از مردم فقیر که تلاش برای تعمیر ظلم و ستم از سرنوشت است.
Perigordian پدر روحانی ، Candide و مارتین وارد شده ، هیچ کس افزایش یافت ، هیچ کس به آنها ادای احترام کردند
هیچ کس نگاه آنها همه عمیقا با کارت های خود را اشغال شدند.
بارونس از تندر ده Tronckh مودب تر بود ، گفت : "Candide.
با این حال ، پدر روحانی زمزمه به نوعی گلابی ، که نیمی از افزایش یافت ، افتخار
Candide با لبخند بخشنده ، و مارتین با سر اشاره مهربان او داد صندلی
و یک بسته از کارت به Candide ، که از دست داده
پنجاه هزار فرانک در دو می پردازد و پس از آن آنها supped بسیار پر زرق و برق ، و هر کس
که Candide با از دست دادن او بود نقل مکان کرد شگفت زده شد. خدمتکاران گفت : در میان
خود ، در زبان بندگان : --
"برخی از لرد انگلیسی است که در اینجا در این شب است."
شام در ابتدا مانند ترین suppers پاریس ، در سکوت گذشت ، به دنبال آن
سر و صدا از کلمات که نمی توان آنها متمایز ، سپس با تعارفات از
که اکثر با اخبار دروغ بی مزه شدند ،
با استدلال بد ، سیاست کوچک ، و خیلی صحبت بد ، آنها همچنین در مورد جدید
کتاب های.
آیا شما تصور می کنید ، گفت : "پدر روحانی Perigordian ،" عاشقانه Sieur Gauchat ، دکتر از
الوهیت؟ "" بله ، "پاسخ یکی از مهمانان ،" اما من
نتوانسته اند که به آن پایان.
در حال حاضر جمعیت از نوشته های احمقانه ، اما همه با هم نابهنگامی رویکرد نه
Gauchat '، دکتر الهیات است.'
من با تعداد زیادی از کتاب نفرت انگیز که با آن ما سیرچشم
هولناک است که من به punting در فارو کاهش می یابد. "
"و Melanges از Trublet معاون اسقف ، چه چیزی شما را از آن می گویند؟" گفت پدر روحانی.
"آه! گفت : کلفت Parolignac ،" فانی خسته کننده!
چه جالب او به همه شما که جهان می داند تکرار!
چگونه به شدت او را مورد بحث است که به زحمت به آرامی remarking ارزش نیست
بر!
چگونه ، بدون شوخ طبعی ، او را عوض شوخ طبعی از دیگران!
او چگونه غنایم آنچه که او دزد! او چگونه به من disgusts!
اما او انزجار من دیگر -- را خوانده تعداد کمی از آن کافی است
صفحات معاون اسقف "در جدول وجود دارد انسان عاقل چشایی که
حمایت کلفت.
آنها پس از آن از تراژدی سخن گفت ؛ بانوی پرسیده شد که چرا تراژدی که وجود دارد
گاهی اوقات بازی شدند و که نمی تواند بخواند.
مرد از طعم توضیح داد خیلی خوب چگونه یک قطعه می تواند برخی از علاقه ، و
تقریبا هیچ شایستگی ، او در چند کلمه ثابت کرد که این کافی نیست برای معرفی یک یا
دو تا از آن شرایط که یکی از در می یابد
تمام عاشقانه ها ، و که همیشه تماشاگر ، اغوا کردن است که لازم بود به
جدید بدون اینکه فرد ، اغلب والا و همیشه طبیعی ، قلب انسان به دانستن و
به آن صحبت می کنند ، به یک شاعر بزرگ
بدون اجازه می دهد هر فرد در این قطعه به نظر می رسد شاعر می شود ، به دانستن زبان
کاملا -- آن را با خلوص صحبت می کنند ، با هماهنگی مستمر و بدون ریتم همیشه
هر چیزی از حس.
"هر کس" ، وی افزود : "همه این قوانین را رعایت نمی کنند می تواند تولید یک یا دو
تراژدی ، تحسین در تئاتر است ، اما او را در صفوف خوب هرگز شمارش
نویسندگان.
تراژدی خوب بسیار کمی وجود دارد و برخی از آنها idylls در گفت و گو ، به خوبی نوشته شده و به خوبی
rhymed ، برخی سیاسی استدلال که ارامش به خواب ، و یا تفصیلات که
دفع ، دیگران رویاهای دیوانه وار در غیر مصطلح
سبک ، به ترتیب ، قطع با اپوستروف طولانی برای خدایان ، چرا که آنها
نمی دانم چگونه به مردان صحبت می کنند ، با اصول نادرست ، با پیشپاافتاده گزاف! "
Candide با توجه به این گفتمان ، گوش و درک یک ایده بزرگ
سخنران ، و به عنوان کلفت مراقبت از او را در کنار او قرار گرفته بود ، او
تکیه داد به سوی او و در زمان آزادی
درخواست مردی که تا به خوبی سخن گفته بود که بود.
او یک دانشمند است ، گفت : "خانم ، که بازی نمی کند ، که پدر روحانی که گاهی اوقات به ارمغان می آورد
شام ، او کاملا در خانه در میان تراژدی و کتاب است ، و او نوشته است
تراژدی بود که hissed ، و یک کتاب
که هیچ چیز تا به حال در خارج از مغازه کتابفروش او دیده می شود به استثناء کپی
که او را به من اختصاص یافته است. "" مرد بزرگ! گفت : "Candide.
"او یکی دیگر از Pangloss است!"
سپس ، تبدیل به سوی او ، او گفت : "آقا ، شما فکر می کنم بدون شک که همه برای
بهترین در جهان اخلاقی و جسمی ، و آن چیزی در غیر این صورت می تواند نسبت به آن
است؟ "
"من ، آقا" پاسخ محقق ، "من می دانم چیزی که پیدا کنم که همه می رود
چپ چپ با من ، که هیچ کس نمی داند یا رتبه خود را ، و نه وضعیت خود است ،
آنچه که او می کند و نه آنچه که او باید برای انجام و
که به جز شام ، که همیشه گی ، و جایی که به نظر می رسد به اندازه کافی وجود داشته باشد
کنکورد ، تمام بقیه از آن زمان است که در نزاع های بی ربط به تصویب رسید. Jansenist علیه
Molinist ، مجلس در برابر کلیسا ،
مردان از نامه ها در برابر مردان از نامه ها ، courtesans علیه courtesans ، سرمایه داران
در برابر مردم ، همسران در برابر شوهران ، بستگان در برابر بستگان -- آن ابدی است
جنگ است. "
Candide پاسخ : "من را دیده اند ، بدترین ،". "اما یک مرد دانا ، که از آن زمان تا به حال
بدبختی به اجرا خواهد شد ، به من آموخته که همه marvelously و این ها اما
سایه در یک عکس زیبا. "
مارتین گفت : "به دار آویخته شما مرد جهان تمسخر" است.
"سایه blots وحشتناک است."
"آنها مرد هستند که blots ، گفت :" Candide ، "و آنها را نمی توان توزیع
با "" این تقصیر آنها نیست پس از آن ، گفت : "مارتین.
بسیاری از punters ، که درک هیچ چیزی از این زبان ، نوشیدند ، و مارتین
استدلال با محقق و Candide در رابطه با برخی از ماجراهای خود را به او
میزبان.
پس از شام کلفت Candide را به خلوتگاه خود را در زمان ، ساخته شده و او را بر نشستن
مبل.
"آه ، به خوبی!" گفت که او به او ، "شما را دوست دارم به شدت خانم Cunegonde تندر ده
Tronckh؟ "" بله ، خانم "پاسخ Candide.
کلفت به او با لبخند مناقصه پاسخ داد :
"شما پاسخ به یک مرد جوان مثل من از وستفالن.
یک فرانسوی گفت : "درست است که من را دوست داشته دوشیزه Cunegonde ، اما
دیدن شما ، خانم ، من فکر می کنم من دیگر او را دوست دارم. "
"افسوس! مادام ، گفت : "Candide ،" من به شما که می خواهید جواب است. "
"اشتیاق خود را برای او گفت :" کلفت "، با چیدن آغاز او
دستمال.
من آرزو می کنم که شما می توانید انتخاب کنید تا بند جوراب من. "" با تمام قلب من ، گفت : "Candide.
و او آن را برداشت. "اما ای کاش که شما می توانید آن را در قرار داده ، گفت :"
بانوی.
و Candide در آن قرار دادم. "ببینید ، گفت که او ،" شما یک خارجی است.
من گاهی اوقات دوستداران پاریس من با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن به مدت پانزده روز را ، اما من به
خودم را به شما شب اول به دلیل یکی از افتخارات کشوری را به یک انجام دهید
مرد جوان از وستفالن است. "
بانوی داشتن دو الماس عظیم بر دست جوان درک
خارجی آنها را به چنین با ایمان که از انگشتان Candide آنها را به تصویب رساند مورد تحسین قرار داد
خود را خود.
Candide ، بازگشت با پدر روحانی Perigordian ، برخی از ندامت در داشتن احساس
فاسق به خانم Cunegonde.
پدر روحانی همدردی دچار مشکل او ، او بود ، اما بخشی نور از پنجاه هزار
فرانک از دست رفته در بازی و از ارزش دو دیاموندز ، نیمی از داده ، نیمی extorted.
طراحی او به سود تا آنجا که او می تواند مزایای که
آشنایی از Candide می تواند برای او بدست اوردن.
او بسیاری از Cunegonde صحبت کرد ، و Candide او گفت که او باید آمرزش بخواهید
که یکی از زیبا برای خیانت خود را زمانی که او باید او را در ونیز را ببینید.
پدر روحانی مضاعف ادب و توجه خود را ، و در زمان بهره مناقصه در
همه که Candide در تمام که او گفت ، در تمام که او میخواست انجام است.
"و غیره ، آقا ، شما باید قرار ملاقات گذاشتن در ونیز؟"
"بله ، آقا پدر روحانی" پاسخ Candide. او گفت : "این کاملا لازم است که من برای رفتن
دیدار با خانم Cunegonde. "
و سپس لذت بردن از صحبت کردن در آن است که او القا عاشق او ارتباط برقرار ،
با توجه به سفارشی ، بخشی خود را از ماجراهای خود را با Westphalian عادلانه.
گفت : "به اعتقاد من ، پدر روحانی" که خانم Cunegonde زیادی از شوخ طبعی و
او می نویسد : نامه جذاب؟ "
"من از او دریافت نکرده ام ، گفت :" Candide ، "برای اینکه از اخراج
قلعه بر روی حساب خود من تا به حال فرصتی برای نوشتن به او نیست.
بلافاصله بعد از آن شنیده ام که مرده بود و پس از آن که من پیدا کردم زنده او و پس از آن من او را از دست داده دوباره ؛
و آخر از همه ، من فرستاده بیان به او دو هزار و پانصد فرسنگ از
در اینجا ، و من برای پاسخ منتظر بمانید. "
پدر روحانی گوش با دقت و به نظر می رسید که در یک مطالعه قهوه ای می شود.
او به زودی مرخصی خود را از دو خارجی پس از مناقصه ترین آغوش گرفت.
روز بعد Candide دریافت کرده ، در awaking ، نامه ای میپذیرد در این شرایط :
"عشق عزیز من ، به مدت هشت روز من بیمار در این شهر بوده است.
من یاد می گیرند که شما اینجا هستید.
من به تسلیحات خود را پرواز اگر من اما می تواند حرکت می کند.
من عبور خود را در بوردو مطلع شده ، جایی که من سمت چپ Cacambo وفادار و قدیمی
زن ، که به من خیلی زود.
فرماندار آیرس Ayres گرفته است ، اما باقی می ماند به من قلب شما وجود دارد.
بیا! حضور خود را هر دو به من حیات می بخشد و یا کشتن من را با لذت است. "
این جذاب است ، این نامه برای unhoped Candide با نا گفتنی حمل و نقل
شادی ، و بیماری از Cunegonde عزیز خود او را با غم و اندوه غرق می شوند.
با تقسیم بین آن دو احساسات ، او در زمان طلا و الماس او و عجولانه به دور ،
با مارتین ، به هتل که در آن Cunegonde خانم تسلیم شد.
او وارد اتاق او لرزش ، تپنده قلب او ، صدای او گریه ، او آرزو
برای باز کردن پرده های تخت ، و پرسید : برای نور.
"مواظب آنچه شما باید انجام دهید ، گفت :« بنده خدمتکار. "نور او لطمه می زند ،" و
بلافاصله به او جلب کرد پرده دوباره. "Cunegonde عزیز من ، گفت :" Candide ، گریند ،
"چگونه شما؟
اگر شما می توانید به من نمی بینم ، حداقل برای من صحبت می کنند. "
او نمی توانم با آن صحبت کنم ، گفت : "خدمتکار.
بانوی سپس دست گوشتالو را از تخت قرار داده و Candide آن را با اشک خود غرق
و پس از آن آن را با الماس پر ، ترک یک کیسه طلا بر صندلی آسان است.
در میان این حمل و نقل در یک افسر آمد ، به دنبال پدر روحانی و یک فایل از
سربازان.
"،" گفت که او "دو خارجی مشکوک" و در همان زمان او
دستور داد آنها را به تصرف و به زندان انجام شده است.
Candide ، گفت : ": :" مسافران در درمان نشود در نتیجه در کشور زرخیز است.
به گفتهی مارتین : "من در حال حاضر از هر زمان دیگری بیشتر Manichean.
"اما دعا ، سر ، جایی که می خواهید ما را؟ گفت :" Candide.
"سیاه چال ، پاسخ داد :" افسر.
مارتین ، که بازیافت خود را کمی ، مورد قضاوت قرار است که بانوی که بخشی از آن عمل
Cunegonde تقلب بود ، که پدر روحانی Perigordian ، پست و حقیر که بر اعمال بود
سادگی صادقانه Candide ، و
افسر دیگری پست و حقیر آنها را به راحتی ممکن است سکوت بود.
Candide ، توصیه شده توسط مارتین و بی تاب برای دیدن Cunegonde واقعی ، به جای در معرض
خود را قبل از دادگاه عدالت ، پیشنهاد افسر به او سه کوچک
الماس ، هر به ارزش حدود سه هزار pistoles.
"آه ، آقا ، گفت :" مرد با باتون عاج ، "شما متعهد شده بود که همه
جنایات قابل تصور شما را به من صادقانه ترین انسان در جهان.
سه الماس!
هر سه هزار pistoles ارزش! آقا ، به جای حمل به شما به زندان من
زندگی من به شما خدمت می کنند از دست بدهند. سفارشات برای دستگیری همه وجود دارد
خارجی ها ، اما آن را ترک کنید به من.
من یک برادر در Dieppe در نرماندی! من به رفتار شما به انطرف ، و اگر شما یک
الماس را به او بدهد او مراقبت به همان اندازه از شما به عنوان من می کنند. "
و چرا ، گفت : "Candide ،" باید تمام خارجی ها دستگیر می شود؟ "
"،" پدر روحانی Perigordian پس از آن ساخته شده پاسخ "به خاطر یک گدا فقیر از
کشور Atrebatie شنیده ام برخی از چیزهایی احمقانه گفت.
این ناشی از او را به ارتکاب خائن به مین ، در ماه می مانند که از 1610 ،
اما مانند که از 1594 در ماه دسامبر ، و مانند دیگران که
در سال های دیگر متعهد شده و دیگر
ماه توسط شیاطین دیگر فقیر که مزخرف صحبت شنیده بود. "
افسر سپس توضیح داد که آنچه را که پدر روحانی به معنای.
"آه ، هیولا!" گریه Candide.
چه وحشت در میان مردم که رقص و آواز!
آیا هیچ راهی برای گرفتن به سرعت به خارج از این کشور که در آن میمون ها تحریک ببر وجود دارد؟
من را دیده اند ، هیچ خرس در کشور من ، اما مردان من جایی به جز در کشور زرخیز مشهود است.
در نام خدا ، آقا ، من انجام به ونیز ، که در آن من به انتظار دوشیزه
Cunegonde. "
من می توانم شما را بیشتر از پایین نرماندی انجام ، گفت : "افسر.
بلافاصله به او دستور داد چدن خود را به زده کردن ، اذعان کرد خود را به اشتباه ،
دور از مردان خود ، با Candide و مارتین برای Dieppe فرستاد ، و آنها را در سمت چپ
مراقبت از برادر خود.
شد و سپس یک کشتی هلندی کوچک در بندر وجود دارد.
نورمن ، که به موجب سه الماس فرمانبردار تبدیل شده بود
مردان ، Candide و ملازمان خود را در هیئت مدیره قرار دادن یک رگ بود که فقط آماده به مجموعه
بادبان برای پورتس موث در انگلستان است.
این راه به ونیز نیست ، اما Candide فکر او راه خود را از جهنم خارج ساخته شده بود ،
و بازشناخت که او به زودی فرصت برای از سرگیری سفر خود داشته باشند.
>
فصل XXIII CANDIDE و MARTIN لمس بر ساحل
انگلستان ، و آنچه را که دیدند وجود دارد.
"آه ، Pangloss! Pangloss!
آه ، مارتین! مارتین!
آه ، Cunegonde عزیز من ، چه نوع از یک جهان است؟ گفت : "Candide در هیئت مدیره هلندی
کشتی. "چیزی بسیار احمقانه و ناپسند است ،"
به گفتهی مارتین.
"شما می دانیم که انگلستان؟ آیا آنها به احمقانه وجود دارد به عنوان در فرانسه است؟ "
مارتین "، گفت :" این است که نوع دیگری از حماقت است.
"شما می دانید که این دو کشور در جنگ برای یک هکتار تعداد کمی از بارش برف در کانادا هستند و این که
آنها صرف بیش از این جنگ زیبا بسیار بیشتر از کانادا با ارزش است.
به به شما بگویم دقیقا ، چه افراد بیشتری وجود دارد مناسب برای ارسال به تیمارستان در یکی از
کشور نسبت به دیگر است ، چه اطلاعاتی ناقص من اجازه نمی خواهد.
من فقط به طور کلی می دانیم که مردم ما رفتن به دیدن بسیار سست مزاج است. "
صحبت کردن در نتیجه آنها را در پورتسموث وارد است.
ساحل با جمعیت از مردم ، که چشم به انتظارنشسته بودند شد بر روی یک مرد خوب ثابت شد
زانو زدن ، با چشم هایش را پانسمان ، در یکی از مردان جنگ در بندر هیئت مدیره.
چهار سرباز ایستاده بود در مقابل این مرد ، هر یک از آنها سه توپ را در سر خود را از کار اخراج شده ،
با تمام آرامش در جهان و کل مجمع رفت خیلی خوب
راضی است.
"چه است این همه گفت :" Candide "و چه شیطان است که اعمال امپراتوری خود را در
این کشور؟ "او سپس پرسید که که انسان خوبی بود که تا به حال
با مراسم بسیار کشته شده است.
آنها جواب دادند ، او را به دریاسالار شد. و به همین دلیل کشتن این دریاسالار؟ "
"این است که به خاطر او تعداد کافی از مردان خود را کشت.
او نبرد دریاسالار فرانسوی ، و آن ثابت شده است که او در نزدیکی کافی نیست
به او است. "" اما ، "پاسخ Candide ،" دریاسالار فرانسوی
و به دور از دریاسالار انگلیسی بود. "
"بدون شک از آن وجود دارد ، اما در این کشور آن را یافت و خوب ، از زمان به
زمان ، برای کشتن یک دریاسالار را به تشویق دیگران است. "
Candide تا او را دیدم و شنیدم شوکه شده بود و سر در گم ، که او نمی
مجموعه ای پا در ساحل ، و او به یک «معامله با کاپیتان هلندی (شد او حتی به راب
او را دوست دارم کاپیتان سورینام) او را بدون تاخیر به ونیز انجام است.
فرمانده یا خلبان هواپیما را در دو روز آماده شد. آنها coasted فرانسه ، آنها را در چشم به تصویب رساند
لیسبون ، و Candide لرزید.
آنها را از طریق تنگه گذشت و وارد دریای مدیترانه.
در گذشته آنها را در ونیز فرود آمد. : "خدا ستایش!" گفت : Candide ، در آغوش
مارتین.
"این است که در اینجا که من دوباره باید Cunegonde زیبای من.
من به عنوان خودم اعتماد Cacambo. همه به خوبی ، همه به خوبی خواهد بود ، همه می رود
و هم چنین امکان پذیر است. "
>
XXIV فصل PAQUETTE و GIROFLEE راهب صومعه.
به محض ورود خود را در ونیز ، Candide رفت تا برای Cacambo جستجو در هر مسافرخانه و
قهوه خانه ، و در میان تمام خانمها از لذت است ، اما به هیچ هدف.
او با ارسال هر روز به پرس و جو بر روی تمام کشتی ها که شوید.
اما هیچ خبری از Cacambo وجود دارد.
"چه!" گفت که او به مارتین ، "من تا به حال هم برای رفتن به سفر از سورینام به بوردو ،
از بوردو به پاریس ، از پاریس به Dieppe ، از Dieppe به پورتسموث ، به ساحل
همراه پرتغال و اسپانیا ، به عبور از
کل مدیترانه ، به صرف چند ماه ، و در عین حال Cunegonde زیبا نیست
وارد! در عوض او من تنها ملاقات پاریس
دختر بازی کردن و پدر روحانی Perigordian.
Cunegonde بدون شک ، مرده است و هیچ چیز برای من ، بلکه به مرگ وجود دارد.
افسوس! چقدر بهتر است آن را برای من بوده است در بهشت باقی مانده اند
کشور زرخیز از دوباره به این اروپا لعنت!
شما در سمت راست ، عزیز مارتین من عبارتند از : همه بدبختی و توهم "است.
او را به یک مالیخولیا عمیق سقوط کرد ، و نه رفتم برای دیدن اپرا ، و نه هر یک از دیگری
انحرافات از کارناوال نه ، او اثبات در برابر وسوسه از همه بود
خانمها.
به گفتهی مارتین : "شما در حقیقت خیلی ساده است ،" به او ، "اگر شما تصور کنید که دو رگه
نوکر ، است که پنج یا شش میلیون نفر در جیب خود ، به انتهای دیگر
جهان را به دنبال معشوقه خود و آوردن او به شما به ونیز.
اگر او را پیدا کنید ، او خواهد او را در خود نگه ، اگر او را پیدا کند با او را دریافت خواهید
دیگری.
من توصیه شما را به نوکر خود را فراموش Cacambo و Cunegonde معشوقه خود را. "
مارتین تسلی نمی شد.
سودا Candide افزایش و مارتین ادامه داد : به او برای اثبات آن وجود دارد
بسیار موجب کمی یا شادی بر زمین ، به جز شاید در کشور زرخیز ، که در آن هیچ کس
کسب پذیرش.
در حالی که آنها در مورد این مطلب مهم ابراز مخالفت شد و انتظار برای Cunegonde ، Candide
دیدم راهب صومعه Theatin جوان در پیازا سنت مارک ، برگزاری یک دختر بر روی بازویش.
Theatin نگاه تازه رنگی ، گوشتالو و شدید چشم های او درخشان و او
هوا اطمینان ، نگاه خود را بلند پروازانه و جسورانه گام خود را.
دختر خیلی زیبا بود ، و خواند و او عاشقانه در Theatin او نگاه ، و از
زمان گونه pinched چربی خود را به زمان. حداقل شما به من اجازه می دهد ، گفت : "Candide
به مارتین ، "که این دو خوشحال هستند.
تا کنون من با هیچ کدام اما مردم ناگوار در کل قابل سکونت با یکدیگر ملاقات کردند
جهان ، به جز در کشور زرخیز ، اما این جفت من سرمایه گذاری به وضع شرطبندی که
آنها بسیار خوشحال است. "
مارتین گفت : "من وضع آنها به شما نیست" ، است. "ما باید فقط از آنها بخواهید تا با ما ناهار خوردن ،
Candide ، گفت : "و شما خواهید دید که آیا من اشتباه است."
بلافاصله او آنها مواجه ، به ارائه تعریف خود ، و دعوت آنها به مسافرخانه خود را به
خوردن برخی از ماکارونی ، با partridges Lombard ، و خاویار ، و برای نوشیدن برخی از
Montepulciano ، کریستی Lachrymae ، قبرس و شراب Samos.
دختر سردرپیش ، Theatin دعوت را پذیرفت و او را به دنبال ، ریخته گری
چشم خود را بر روی Candide با سردرگمی و تعجب و قطره اشک چند.
زودتر به حال او پا در آپارتمان Candide مجموعه ای از او فریاد :
"آه! آقای Candide Paquette نمی دانم. "
Candide به حال او را مشاهده نیست با این حال با توجه ، افکار خود را به طور کامل
با Cunegonde گرفته ، اما recollecting او را به عنوان او صحبت کرد.
"افسوس!" گفت که او ، "کودک فقیر من ، آن است که شما که کاهش Pangloss پزشک
شرایط زیبا است که در آن من او را دیدم؟ "" افسوس! من آن بود ، آقا ، در واقع ، "پاسخ داد
Paquette.
"من می بینم که شما شنیده ام همه. من هراسان شده مطلع شده اند
بلایای فرود آمد که خانواده من ، بانوی بارونس ، و Cunegonde عادلانه.
من به شما قسم که سرنوشت من به ندرت کمتر غمگین شده است.
من خیلی بی گناه زمانی که شما به من می دانست. راهب صومعه ، خاکستری که معترفین من بود ، به راحتی
اغوا من.
عواقب وحشتناک بودند. من به ترک قلعه برخی از زمان موظف شد
بعد از بارون شما با لگد بر پشت دور فرستاده بود.
اگر یک جراح مشهور به حال شفقت بر من گرفته شده ، من باید جان خود را از دست داده اند.
برای برخی از زمان من معشوقه این جراح ، صرفا از قدرشناسی شد.
همسر او ، که با حسادت دیوانه بود ، به من ضرب و شتم هر روز نامهربان او خشم بود.
جراح یکی از زشت ترین مردان ، و من رنجور از زنان بود ، به
به طور مداوم برای یک مرد من را دوست ندارد ، مورد ضرب و شتم قرار.
شما می دانید ، آقا ، خطرناک چیزی که آن را برای زن بد خلق می شود به یک ازدواج
دکتر.
خشم در رفتار همسرش ، او یک روز داد به طوری موثر درمان خود را به
درمان او را از یک سرماخوردگی خفیف ، که او دو ساعت پس از درگذشت ، در بیشتر نفرت انگیز
تشنج.
روابط زن شوهر را تحت پیگرد قانونی قرار او در زمان پرواز ، و من پرتاب شد
را به زندان. بی گناهی من نمی توانست من را نجات داد اگر من
نشده بود ، به دنبال خوب است.
قاضی را من آزاد است ، به شرط که او موفق شد جراح است.
من به زودی توسط یک رقیب جایگزین بود ، از درب کاملا بی بضاعت تبدیل ، و موظف
برای ادامه این تجارت ناپسند ، که به نظر می رسد بسیار دلپذیر برای شما مردان ، در حالی که به ما
زنان آن را پرتگاه نهایت از بدبختی است.
من آمده ام به ورزش حرفه ای در ونیز.
آه! آقا ، اگر شما تنها می تواند تصور آنچه در آن است به به نوازش موظف بی تفاوتی
تاجر قدیمی ، یک وکیل ، یک راهب ، کرجی بان ، پدر روحانی ، در معرض سوء استفاده قرار
و توهین به اغلب به کاهش می یابد
قرض گرفتن یک زیر پوش زنانه ، تنها برای رفتن و آن را توسط یک مرد نامطبوعی مطرح می شود
دزدیدند توسط یکی از یکی از دیگری به دست آورده ، به موضوع extortions
افسران عدالت و در
چشم انداز تنها هراسان پیری ، یک بیمارستان ، و پشکل تپه ؛ شما می توانید
نتیجه گیری که من یکی از ناراضی ترین موجودات در جهان. "
در نتیجه Paquette قلب او را باز به صادق Candide ، در حضور مارتین ، که
را برای دوست خود گفت : "شما می بینید که در حال حاضر من را برنده شده اید نیمی از
شرط بندی کننده است. "
Giroflee راهب صومعه در اتاق ناهار خوری ماند ، و یک لیوان یا دو شراب نوشید در حالی که او
انتظار برای شام بود.
"اما Candide ، گفت :" به Paquette ، "شما نگاه همجنسگرا و محتوای زمانی که من شما را ملاقات کرد ؛
شما را خواندم و شما رفتار با عشق به Theatin ، که شما به من به عنوان شاد به نظر می رسید به عنوان
شما وانمود می شود در حال حاضر برعکس است. "
"آه! آقا ، "پاسخ Paquette ،" این یکی از شوربختیها از تجارت است.
دیروز من و افسر دزدیدند بود مورد ضرب و شتم و در عین حال به روز من باید خوب قرار داده
طنز لطفا یک راهب صومعه است. "
Candide می خواستم بیشتر قانع کننده نیست ، او صاحب که مارتین در سمت راست بود.
آنها به جدول نشست با Paquette و Theatin ؛ خوراک سرگرم کننده بود ؛
و به سمت پایان آنها با تمام اعتماد به نفس conversed.
"پدر گفت :" Candide به راهب صومعه ، "شما به من به نظر می رسد برای لذت بردن از دولت است که تمام
جهان ممکن است حسادت و گل سلامت می درخشد در صورت خود را ، بیان خود را می سازد
ساده خوشبختی خود را ؛ شما خیلی
دختر زیبا برای تفریح شما ، و شما به نظر می رسد به خوبی با دولت خود را به عنوان راضی
Theatin. "
"ایمان من ، آقا ، گفت :" Giroflee راهب صومعه ، "من آرزو می کنم که همه Theatins در
ته دریا.
من شده اند وسوسه صد بار به آتش زدن به صومعه ، و رفتن و تبدیل شدن به یک
ترک.
پدر و مادر من به من در سن پانزده نفر از را مجبور به این عادت نفرت انگیز قرار داده ، به
افزایش ثروت از یک برادر بزرگتر لعنت ، که خدا گیج کردن است.
حسادت ، نفاق ، و خشم ، در صومعه ساکن.
درست است من موعظه موعظه چند بد که مرا در کمی به ارمغان آورد
پول ، که نیمی قبل از به سرقت برده ، در حالی که بقیه ، در خدمت به حفظ دختران من ، اما
زمانی که من در شب به صومعه بازگشت ، من
آماده به فاصله سر من در برابر دیوار خوابگاه هستم و تمام همنوعان من در
مورد مشابه دارد. "مارتین با خود به سمت Candide تبدیل
خنکی معمول.
"خوب ، گفت :" او ، "من برنده تمام شرط بندی کننده؟"
Candide دو هزار piastres به Paquette داد ، و یک هزار راهب صومعه
Giroflee.
"من برای آن پاسخ ، گفت :" او "که با این آنها خوشحال خواهند شد."
"من آن را باور نمی ، به گفتهی مارتین :" شما خواهد شد ، شاید ، با این piastres
تنها آنها را رندر بیشتر ناراضی است. "
"اجازه دهید که آن ممکن است ، گفت :" Candide "اما یک چیز مرا به کنسول.
من می بینم که ما اغلب با کسانی که ما آنها انتظار می رود که هرگز بیشتر دیدار خواهد کرد ؛ به طوری که ،
شاید من پیدا کرده اند گوسفند قرمز و Paquette من ، آن را به خوبی ممکن است که من باید
یافتن Cunegonde. "
به گفتهی مارتین : "من آرزو می کنم ،" او ممکن است یک روز شما را بسیار خوشحال ، اما من شک دارم بسیار
بسیار است. "" شما بسیار سخت است باور ، گفت :
من زندگی کرده اند ، گفت : "مارتین. می بینید کسانی که gondoliers ، گفت : "Candide ،
"آنها همیشه نه آواز" و "شما آنها را نمی بینم ، گفت :" مارتین "در
صفحه اول با همسران خود و brats.
Doge مشکلات خود ، gondoliers تیرز.
درست است که همه چیز را در نظر گرفته ، زندگی یک راننده کرجی و نیزی که ترجیح داده است
Doge ، اما من معتقدم که این تفاوت می شود تا پوچ آن است که ارزش
مشکل بررسی است. "
، گفت : "مردم صحبت" Candide ، "سناتور لا ابالی که که خوب زندگی می کند
قصر در Brenta ، جایی که او سرگرم خارجی در politest وجه.
آنها طوری وانمود کنیم که این مرد تا به هر یک از ناراحتیشان احساس هرگز. "
من خوشحال باید برای دیدن چنین نادر بودن ، گفت : "مارتین.
Candide بلافاصله فرستاد تا خداوند اجازه لا ابالی به صبر بر او بپرسید
روز بعد.
>
فصل XXV دیدار خداوند لا ابالی ، شریف
ونیز شرح داد.
Candide و مارتین در یک گوندولا در Brenta رفت و وارد در قصر
نجیب مسیو لا ابالی. باغ ، با طعم گذاشته بودند ،
با مجسمه های سنگ مرمر خوب آراسته شده است.
کاخ زیبایی ساخته شده بود. استاد از خانه یک مرد شصت بود ،
و بسیار غنی است.
او موفق به دریافت دو مسافران با بی تفاوتی مودب ، که قرار Candide کمی
از لقاء بود ، اما در تمام نامطبوعی به مارتین.
اول ، دو دختر زیبا ، بسیار منظمی لباس ، آنها را با شکلات به خدمت کرده است ، که
frothed بسیار خوبی بود. Candide نمی تواند خودداری از ستایش
زیبایی ، فضل خود ، و آدرس.
آنها موجودات به اندازه کافی خوب هستند ، گفت : "سناتور تبدیل شد.
"من آنها را با من دروغ گاهی اوقات ، برای من بسیار از خانمها از این شهر خسته شده ،
coquetries خود را ، از jealousies خود ، از نزاع خود را از humours خود ، خود را
pettinesses مختلف از جمله افتخارات خود را ، خود را
follies ، و غزل که یکی باید را ، و یا ، برای آنها ساخته شده است.
اما بعد از همه ، این دو دختر خسته من آغاز خواهد شد. "
پس از صبحانه ، Candide راه رفتن را به یک گالری زیبا متعجب شد
تصاویر. پرسید ، توسط چه استاد دو
اول است.
این سناتور گفت : "آنها توسط رافائل". "من آنها را در یک قیمت زیادی خریداری ، خارج از
غرور ، چند سال پیش. آنها گفته می شود که بهترین چیز در
ایتالیا ، اما آنها من لطفا نه در همه.
رنگ های بسیار تیره است ، این ارقام به اندازه کافی گرد ، و نه خوب
تسکین ، پارچه به هیچ وجه شبیه مواد.
در یک کلام ، هر چه ممکن است گفت ، من را پیدا کند وجود دارد تقلید درست از طبیعت.
من فقط یک عکس مراقبت زمانی که من به من فکر می کنم ماهیت خود را ببینید ؛ و هیچ یک از وجود دارد
این نوع.
من بسیاری از تصاویر بزرگ ، اما من جایزه آنها بسیار کم است. "
در حالی که آنها برای شام در انتظار لا ابالی کنسرت دستور داد.
Candide موسیقی خوشمزه در بر داشت.
"این سر و صدا ، گفت :" سناتور "، ممکن است یکی به مدت نیم ساعت مات و متحیر کردن ، اما اگر آن را
تاریخ و زمان آخرین دیگر آن را رشد خسته کننده به همه ، گرچه آنها durst خود را ندارد.
موسیقی ، به روز ، تنها هنر از اجرای چیز دشوار است ، و که است که تنها
دشوار نیست لطفا مدت.
شاید من باید fonder از اپرا در صورتی که تا به حال راز ساخت یافت نشد
آن هیولا که شوک های من.
اجازه دهید که برای دیدن تراژدی بد مجموعه ای به موسیقی ، که در آن صحنه های ساختگی برای
هیچ انتهای دیگر نسبت به معرفی دو یا سه آهنگ مسخره خارج از محل ، نشان می دهد
خاموش صدای یک بازیگر است.
اجازه دهید که ، یا که می تواند ، می میرند و به دور با لذت در نزد خواجه
quavering نقش سزار ، یا کاتو ، و strutting ناشیانه بر صحنه.
من به سهم خود من از مدت ها کنار گذاشته آن تفریحات لاشی که
تشکیل جلال مدرن ایتالیا ، و بنابراین صمیم قلب توسط فرمانروایان خریداری شده است. "
Candide مورد مناقشه نقطه کوچک ، اما با صلاحدید.
مارتین بود به طور کامل از نظر سناتور.
آنها نشستم به میز ، و بعد از شام عالی ، آنها را به رفت و
کتابخانه موجود است.
Candide ، دیدن هومر بی نقص و محدود ، از هنرمند خوب خود
طعم.
"،" گفت که او "کتابی است که پس از آن که لذت Pangloss بزرگ ، بهترین
فیلسوف در آلمان است. "" این مال من است ، پاسخ داد : "لا ابالی
خونسردی.
"آنها در یک زمان استفاده می شود تا من بر این باورند که من در زمان لذت در خواندن او را.
اما این جنگ تکرار مداوم است ، بنابراین به شدت به یکدیگر مانند کسانی که خدایان
که همیشه فعال هستند را بدون انجام هر چیزی تعیین کننده که هلن است که
علت جنگ ، و کسانی که هنوز به ندرت
به نظر می رسد در این قطعه ؛ که تروی ، تا زمانی بدون اینکه گرفته شده را محاصره و همه این
با هم در اثر خستگی بزرگ است. من گاهی اوقات مردان آموخته که آیا خواسته
آنها به عنوان به عنوان من از این کار خسته نیست.
کسانی که بودند صمیمانه به من متعلق است که شعر آنها را به خواب رفتن ، هنوز آن
لازم به آن را در کتابخانه خود را به عنوان یک بنای تاریخی از دوران باستان ، و یا مانند آنهایی که
مدال های زنگ زده که دیگر از استفاده در تجارت است. "
"اما جناب شما فکر نمی کند در نتیجه از ویرژیل؟ گفت :" Candide.
گفت : "من اعطا سناتور" که دوم ، چهارم و ششم کتاب او
پزشکی ادامه دهد عالی هستند ، اما به عنوان Aeneas مومن او ، Cloanthus قوی او ، دوست او
Achates ، کمی Ascanius خود ، احمقانه او
پادشاه Latinus ، Amata بورژوائی او ، Lavinia بیروح او ، من فکر می کنم می تواند وجود داشته
هیچ چیز مسطح تر و نامطبوعی. من ترجیح می دهم Tasso یک معامله خوب است ، و یا حتی
قصه های خواب الود Ariosto. "
"تصور من از شما بپرسم ، آقا ، گفت :" Candide ، "آیا شما دریافت نمی
مقدار زیادی از لذت بردن از خواندن هوراس؟ "
، پاسخ داد : "کلمات قصار در این نویسنده وجود دارد" لا ابالی ، "که از آن انسان را از جهان
ممکن است به نفع بزرگ ، درو و در آیه پرانرژی نوشته شده است آنها را به راحتی
تحت تاثیر قرار بر حافظه.
اما من به مراقبت کمی برای سفر خود را به Brundusium ، و حساب خود را از بد
شام ، یا از نزاع کم خود را بین یک Rupilius که کلمات او می گوید پر از
کثافت سمی ، و دیگری که زبان را با سرکه آغشته شد.
من با لکه دار کردن بسیار آیات خشن خود را علیه زنان قدیمی خوانده و
جادوگران و نه با هر شایستگی من در گفتن حامی و حافظ علم و ادب دوست خود که اگر او را اما
رتبه بندی او در گروه کر از شاعران اشعار ، سر بلند پروازانه خود را باید ستاره ها را لمس کند.
جاهلان تحسین همه چیز را در یک نویسنده شهرت.
من به سهم خود ، من تنها به خودم لطفا.
من دوست دارم که در خدمت هدف من است. "Candide ، داشتن شده است هرگز به تحصیل
حاکم شرع برای خود ، در آنچه او شنیده بود شگفت زده شده است.
مارتین در بر داشت یک معامله خوب عقل در اظهارات لا ابالی وجود دارد است.
"آه! در اینجا این است سیسرو ، گفت : "Candide. "در اینجا مرد بزرگ ، که من علاقه داشتن به شما هستند
خواندن هرگز خسته "
من هرگز او را به عنوان خوانده شده ، پاسخ داد : "ونیزی. "آنچه در آن است به من که آیا او برای دست و پنجه نرم
Rabirius یا Cluentius؟
من سعی می کنم باعث می شود به اندازه کافی خودم ، به نظر می رسد آثار فلسفی خود را به من بهتر است ، اما
زمانی که من پیدا کردم که او از همه چیز شک ، این نتیجه رسیدم که من می دانستم تا آنجا که او ، و
که من تا به حال بدون نیاز به راهنمای یادگیری جهل است. "
"هکتار! در اینجا چهار نمره جلد از فرهنگستان علوم ، "مارتین گریه.
"شاید چیزی با ارزش در این مجموعه وجود دارد."
"ممکن است وجود دارد ، گفت :" لا ابالی "اگر تنها یکی از آن rakers از زباله بود
نشان داده شده است چگونه به را پین ، اما در تمام این جلد چیزی جز هوس باز وجود دارد
سیستم ها ، و نه یک چیز واحد مفید است. "
"و چه نمایشی آثار من در اینجا ببینید ، گفت :" Candide "در ایتالیایی ، اسپانیایی و فرانسه است."
"بله ،" سناتور پاسخ : ، "سه هزار و سه ده از آنها
برای هر چیزی خوب است.
همانطور که به آن مجموعه ای از موعظه ، که در مجموع یک صفحه از ارزش نیست
سنکا ، و کسانی که حجم عظیمی از الهیات ، شما را به خوبی ممکن است تصور کنید که نه من و نه هیچ
کس دیگری تا کنون به آنها باز می شود. "
مارتین دیدم برخی از قفسه های پر از کتابهای انگلیسی.
، گفت : "من مفهوم" او "که جمهوری خواهان باید تا حد زیادی با خوشحال
بسیاری از این کتاب ، که با روح آزادی نوشته شده است. "
از آن است که : "بله ، جواب داد :" لا ابالی "نجیب به نوشتن به عنوان یکی فکر می کند این است
امتیاز از بشریت.
ما در تمام ایتالیا ما نوشتن تنها چیزی که ما فکر نمی کنم کسانی که ساکن کشور
Caesars و Antoninuses جرات ایده واحد و بدون به دست آوردن نیست
کسب اجازه از راهب صومعه دومینیکن.
من باید با آزادی که الهام بخش نبوغ انگلیسی خوشحال اگر عشق و شور و
روح حزب است که در این آزادی گرانبها براورد فاسد نیست. "
Candide ، مشاهده میلتون ، پرسید که آیا او به این کاربر نگاه کنید نه به عنوان بزرگ
مرد است.
"کی بود؟ گفت :" لا ابالی "است که اجنبی ، می نویسد که در تفسیر طولانی در ده کتاب
آیه خشن در فصل اول پیدایش ، که مقلد درشت از
یونانیان ، که disfigures ایجاد ، و
که ، در حالی که حضرت موسی نشان دهنده ابدی جهان تولید شده توسط یک کلمه ، باعث می شود
مسیح یک جفت بزرگ قطبنمای از زراد خانه از آسمان محدود ومشخص کردن او
کار می کند؟
چگونه می توانید هر عزت نفس برای یک نویسنده است که جهنم Tasso فاسد و شیطان ، که
لوسیفر گاهی اوقات تبدیل به وزغ و بار دیگر به pigmy ، که او را می سازد
تکرار همان چیزی را صد بار ، که با
او را در الهیات اختلاف ، که ، با تقلید جدی کمیک Ariosto
اختراع سلاح گرم ، نشان دهنده شیاطین cannonading در بهشت؟
نه من و نه هیچ مرد در ایتالیا می تواند لذتی است که در آن اسراف مالیخولیا ؛
و ازدواج از گناه و مرگ ، و مارها چهارم گناه به ارمغان آورد ، به اندازه کافی
به نوبه خود معده هر یک با حداقل
طعم ، [و توضیحات طولانی خود را از آفات خانه خوب است فقط برای یک قبر حفار].
این شعر گمنام ، غریب و نامطبوعی بر اول خود را منفور بود
نشر ، و من فقط آن را در حال حاضر درمان آن را در کشور خود را تحت درمان قرار گرفت.
معاصران.
برای توجه به من می گویند که آنچه من فکر می کنم ، و من به مراقبت های بسیار کمی که آیا دیگران فکر می کنند
من انجام می دهم. "
Candide در این سخنرانی غصه دار شد ، برای او احترام برای هومر و علاقه
میلتون.
"افسوس!" گفت که او آرام به مارتین ، "من می ترسم که این مرد بر شاعران آلمانی ما
در تحقیر بسیار بزرگ است. "" خواهد بود وجود ندارد آسیب زیادی در آن ،
به گفتهی مارتین.
"آه! چه مرد برتر ، "Candide زیر نفس او گفت.
نابغه بزرگ این لا ابالی است! هیچ چیز نمی تواند او را لطفا "
پس از بررسی خود را از کتابخانه آنها را به باغ رفت ، جایی که Candide ستایش
زیبایی های چند آن. "من از هیچ چیز در بد سلیقه می دانند ، گفت :"
استاد.
"همه می بینید اینجا صرفا بی ارزش است. پس از به ، فردا مجبور خواهد بود که با کاشته
طراحی nobler. "
"خوب ، گفت :" Candide به مارتین هنگامی که آنها را ترک خود را گرفته بود ، "شما توافق می کنید که
این شادترین از فنا است ، برای او بالاتر از همه چیز که خود در اختیار است. "
اما آیا شما را نمی بینیم. "پاسخ مارتین ، که او با همه او بیزارند
دارای؟
افلاطون مشاهده و طولانی در حالی که پیش که کسانی که معده هستند که رد همه
انواع غذا. "
"اما وجود دارد لذت نیست ، گفت : Candide" در انتقاد از همه چیز ، در
با اشاره به گسل که در آن دیگران را ببینید چیزی اما زیبایی چیست؟ "
پاسخ مارتین : "این است که بگوییم ،" ، "است که برخی از لذتی است که در داشتن بدون وجود دارد
لذت بخش است. "
"خوب ، خوب ، گفت :" Candide ، "برای من است که من باید تنها مرد خوشحال وقتی که من
مبارک با منظره Cunegonde عزیزم. "
به گفتهی مارتین : "این است که همیشه به خوبی به امید" است.
با این حال ، روز و هفته به تصویب رساند. Cacambo نیامده است ، و Candide بود
غرق غم و اندوه است که او حتی منعکس کننده که Paquette و راهب صومعه Giroflee
بر نمی گرداند به او تشکر کنم.
>
XXVI فصل شام که CANDIDE و مارتین در زمان
با شش غریبه ، و آنها چه کسانی بودند.
یک شب که Candide و مارتین قرار بود برای نشستن تا شام با برخی از
خارجی که در همین کاروانسرا تسلیم ، یک مرد که رنگ سیاه و سفید به عنوان دوده بود ،
پشت Candide می آمدند ، و گرفتن او را به بازو ، گفت :
"دریافت خود را آماده برای رفتن همراه با ما ، شکست نیست."
او پس از این تبدیل دور و دیدم -- Cacambo!
چیزی جز نزد Cunegonde می تواند شگفت زده و خوشحال او بیشتر است.
او در نقطه رفتن از جا در رفته با لذت بود. او دوست عزیز خود را در آغوش گرفت.
"Cunegonde در اینجا ، بدون شک ، که در آن او است؟
مرا به او که من ممکن است از شادی در شرکت خود می میرند. "
گفت : Cacambo : "Cunegonde است در اینجا نیست ،" ، "او در قسطنطنیه است."
"آه ، آسمان! در قسطنطنیه! اما او در چین من به آنجا پرواز ؛
اجازه دهید ما خاموش است. "
"ما باید مجموعه ای از پس از شام ، پاسخ داد :" Cacambo.
"من می تواند به شما چیزی بیشتر بگویید ، من برده هستم ، استاد من من در انتظار ، من باید او را در خدمت
جدول ؛ صحبت می کنند نه یک کلمه ، خوردن ، و پس از آن آماده ".
Candide ، پریشان بین شادی و غم و اندوه ، در دیدن عامل وفادار خود را خوشحال
دوباره ، شگفت زده شده بودم در پیدا کردن او را برده ، پر از امید تازه از دوره نقاهت
معشوقه اش ، تپنده قلب او ، خود را
درک اشتباه ، نشست با مارتین ، که شاهد تمام این صحنه کاملا به جدول
بی عرقه ، و با شش غریبه که به صرف کارناوال در ونیز آمده بود.
Cacambo در جدول بر اساس یکی از غریبه ها منتظر ، نسبت به پایان
سرگرمی او نزدیک با استاد خود جلب کرد ، و در گوش او زمزمه :
"سیره ، اعلیحضرت شما ممکن است شروع به زمانی که شما لطفا ، کشتی آماده است."
او می گویند این کلمات بیرون می رفت.
شرکت در شگفتی بزرگ در یکدیگر و بدون صحبت کردن یک کلمه نگاه ، هنگامی که
دیگر داخلی نزدیک با استاد خود و به او گفت :
"سیره ، کالسکهپست اعلیحضرت خود را در پادوا ، و قایق آماده است."
استاد با سر اشاره داد و بنده رفت.
شرکت همه در یکدیگر خیره دوباره ، و تعجب خود را مضاعف است.
نوکر سوم تا یک غریبه سوم آمد و گفت :
"سیره ، باور کن ، اعلیحضرت باید باقی نمی ماند دیگر.
من می خواهم برای به دست آوردن همه چیز آماده است. و بلافاصله او ناپدید شد.
Candide و مارتین تردید نیست که این لباس مبدل در امدن از کارناوال بود.
سپس چهارمین داخلی به استاد چهارم گفت :
حضرت والا شما ممکن است ترک زمانی که شما لطفا. "
گفت و این او دور مثل بقیه رفت. نوکر پنجم گفت : همین.
پنجم استاد. اما نوکر ششم صحبت کرد متفاوت به
غریبه ششم ، که در نزدیکی Candide شنبه.
او به او گفت : "ایمان ، سیره ، آنها دیگر خواهد داد
اعتباری برای اعلیحضرت و نه به من ، و شاید ممکن است هر دو ما را به زندان انداختند این
بسیار شب.
بنابراین من از خودم مراقبت کنند. خدا نگهدار. "
بندگان که همه رفته ، شش غریبه ، با Candide و مارتین ،
در سکوت عمیق باقی مانده است.
در طول Candide آن را شکست. "آقایان ، گفت :" او ، "این بسیار خوب است
شوخی در واقع ، اما چرا باید به شما همه شاهان می شود؟
برای من ، من خود را که نه مارتین و نه من پادشاه است. "
سپس استاد Cacambo عمیقا در ایتالیا پاسخ :
من در تمام شوخی نیست.
نام من Achmet III است. من سال بسیاری از سلطان بزرگ شد.
من سرنگون کردند برادرم ، برادرزاده من سرنگون کردند ، viziers من سر بریده شد ، و من
محکوم به پایان روز من در اندرون قدیمی.
برادرزاده من ، سلطان محمود بزرگ ، به من اجازه سفر گاهی اوقات برای من
بهداشت ، و من به صرف کارناوال در ونیز. "
یک مرد جوان که نشسته به Achmet ، صحبت کرد و سپس به شرح زیر است :
"نام من ایوان است. من یک بار امپراطور از همه Russias ، اما
در گهواره من بود سرنگون کردند.
پدر و مادر من در زندان محبوس می شدند و من در آنجا تحصیل کرده بود ، در عین حال من گاهی
مجاز به سفر در شرکت با افرادی که به عنوان نگهبان عمل می کنند و من به صرف
کارناوال در ونیز. "
سوم گفت : "من چارلز ادوارد ، پادشاه انگلستان ؛ من
پدر به استعفا تمام حقوق قانونی خود را به من شده است.
من در دفاع از آنها مبارزه کرده اند و بالاتر از هشت صد تن از پیروان من شده اند
به دار آویخته شد ، کشیده شده ، و quartered.
من شده اند در زندان محدود ، من می خواهم به رم ، به پرداخت مراجعه به پادشاه من
پدر ، که به عنوان سرنگون کردند و به عنوان خودم و پدر بزرگ من بود و من به صرف
کارناوال در ونیز. "
چهارم این ترتیب به نوبه خود او صحبت کرد :
"من هستم پادشاه لهستان و ثروت از جنگ تا به من ارثی است من قالب بندی نشده این مطلب هستید
dominions ، پدرم تحت همان فراز و نشیب ، من خودم استعفا به مشیت الهی
در روشی مشابه به عنوان سلطان Achmet ،
امپراتور ایوان و شاه چارلز ادوارد ، آنها خدا طولانی حفظ ، و من می آیند
. کارناوال در ونیز "پنجم گفت :
"من پادشاه لهستان نیز شده اند دو برابر سرنگون کردند ، اما مشیت الهی داده است
یک کشور دیگر ، جایی که من انجام داده اند بیشتر از تمام شاهان Sarmatian خوب را به من بودند تا کنون
قادر به انجام این کار در بانک
ویستولا ، خودم استعفا به همین ترتیب به مشیت الهی ، و به تصویب
کارناوال ونیز "در حال حاضر به نوبه خود پادشاه ششم به
صحبت می کنند :
"آقایان ، گفت :" او ، "من آنقدر بزرگ شاهزاده را به عنوان هر یک از شما نیست ؛ با این حال ، من شاه هستم.
من تئودور ، انتخاب پادشاه از جزیره کورس ، من تا به حال به عنوان اعلیحضرت ، و در حال حاضر من
به ندرت به عنوان نجیب زاده درمان می شود.
ابداع پول ، و در حال حاضر پول خرد انگلیس هستم ارزش نیست ، من تا به حال دو وزرای امور
دولت ، و در حال حاضر کمیاب نوکر ، من خودم را در تاج و تخت دیده می شود ، و من
خودم بر کاه در یک زندان مشترک در لندن دیده می شود.
من می ترسم که من در اینجا باید با رفتار مشابه دیدار خواهد کرد هر چند ، مانند majesties شما ،
من برای دیدن کارناوال در ونیز آمده است. "
پنج پادشاهان دیگر به این سخنرانی را با محبت سخاوتمندانه گوش.
هر یک از آنها داد بیست sequins به پادشاه تئودور به خرید او لباس ها و ملافه ها و
Candide ساخته شده او را در حال حاضر از الماس به ارزش دو هزار sequins.
"چه کسی می تواند این شخص خصوصی است ، گفت :" پنج پادشاهان به یکدیگر "است که قادر به
بدهد ، و واقعا داده است ، صد بار تا آنجا که هر یک از ما؟ "
درست همانطور که از جدول افزایش یافت ، در آمد چهار Highnesses بی سر و صدا ، که او نیز شده بود
از قلمرو خود به ثروت از جنگ قالب بندی نشده این مطلب هستید ، و به صرف آمده بودند
کارناوال در ونیز.
اما Candide پرداخت بدون توجه به این تازه واردان ، افکار خود را کاملا
شاغل در سفر خود به قسطنطنیه ، در جستجوی Cunegonde معشوق مورد علاقه اش.
>
سفر فصل XXVII CANDIDE به قسطنطنیه.
Cacambo وفادار در حال حاضر بر کاپیتان ترکیه که قرار بود به حال غالب
انجام Achmet سلطان به قسطنطنیه ، به دریافت Candide و
Martin در تاریخ کشتی خود را.
آنها هر دو سوار پس از داشتن تواضع خود را به بدبختی حضرت والا ساخته شده است.
گفت Candide : "ببینید ، در راه به مارتین ،" ما با شش پادشاهان سرنگون کردند supped ،
و از آن شش بود که من داد خیریه وجود دارد.
شاید بسیاری از شاهزادگان دیگر هنوز بیشتر مایه تاسف وجود دارد.
من به سهم خود ، من فقط یک گوسفند صد را از دست داده و در حال حاضر من پرواز را به Cunegonde
بازو دارد.
عزیز مارتین من ، با این حال یک بار دیگر Pangloss راست بود : همه برای بهترین ".
مارتین پاسخ داد : "من آن را می خواهید ،. اما گفت : "Candide ،" بسیار عجیب و غریب بود
ماجراجویی ما با در ونیز ملاقات کرد.
این پیش از این هرگز دیده شده است یا شنیده است که شش سرنگون کردند شاهان با هم در supped
کاروانسرا عمومی است. "
به گفتهی مارتین : "این فوق العاده ای بیشتر است نیست ،" ، "از بسیاری از چیزهایی که
اتفاق افتاده است به ما.
این یک چیز بسیار معمول برای پادشاهان به سرنگون کردند و به عنوان افتخار ما
به حال از supping در شرکت خود ، آن را بازیچه قرار دادن نه ارزش توجه ما است. "
به محض Candide کردم به حال در هیئت مدیره کشتی نسبت به او به نوکر قدیمی خود و پرواز
دوست Cacambo ، و tenderly او را در آغوش گرفت. "خوب ، گفت :" او ، "چه خبر Cunegonde؟
آیا او هنوز هم نابغه ای از زیبایی چیست؟
آیا او به من عشق هنوز هم؟ او چگونه است؟
تو بدون شک خریداری hast او یک قصر در قسطنطنیه؟ "
پاسخ داد : "استاد عزیز من ،" Cacambo ، "Cunegonde ظروف را بر روی بانک های شسته
Propontis ، در خدمت از یک شاهزاده است که غذاهای بسیار کمی برای شستن ؛ او
برده در خانواده مستقل باستان
به نام Ragotsky ، کسی که به ترک بزرگ اجازه می دهد تا یک روز در تبعید خود را سه تاج.
اما آنچه بدتر است هنوز ، که او تا به زیبایی اش را از دست داده و تبدیل شده است به طرز وحشیانه ای
زشت "
"خوب ، خوش تیپ و یا زشت ،" پاسخ Candide ، "من یک مرد هستم افتخار است ، و این وظیفه من به
عشق او هنوز هم.
اما چگونه آمد او را به پنج یا شش میلیون ها نفر که به فرومایه دولت کاهش می یابد
شما به او در زمان؟ "
بود : "آه! گفت :" Cacambo ، "من به دو میلیون دلار هم برای سنور دون فرناندو D' Ibaraa ، Y
Figueora ، Mascarenes Y ، Y Lampourdos ، Y سوزا ، فرماندار آیرس Ayres ، برای
اجازه خانم Cunegonde به دور می آیند؟
و نه یک کشتی دزدان دریایی شجاعانه راب ما را از بقیه؟
این کشتی دزدان دریایی ، ما را به کیپ Matapan ، میلو ، به Nicaria ، به Samos ، به
پترا ، به تنگه داردانل ، Marmora ، به Scutari؟
Cunegonde و پیرزن در خدمت شاهزاده من در حال حاضر به شما اشاره کردید ، و من
برده به سلطان سرنگون کردند. "" چه مجموعه ای از فجایع تکان دهنده! "
گریه Candide.
"اما بعد از همه ، من برخی از الماس سمت چپ ، و من به راحتی ممکن است پرداخت باج Cunegonde.
با این حال ، جای تأسف است که او رشد کرده خیلی زشت شده است. "
سپس عطف به سمت مارتین : "چه کسی به شما فکر می کنید ، گفت :" او ، "بیشتر به pitied --
Achmet سلطان ، ایوان امپراتور ، شاه چارلز ادوارد ، و یا من؟ "
"چگونه باید من می دانم! پاسخ داد :" مارتین.
"من باید به قلب شما باید توانایی گفتن."
"آه! گفت Candide ،" اگر Pangloss بودند ، او می تواند بگوید. "
به گفتهی مارتین : "من می دانم که نیست ،" ، "در چه نوع فلس Pangloss خود را وزن
بدبختیهای بشر و برآورد فقط در غم خود را تنظیم می شود.
همه که من می توانم تصور برای گفتن این است که میلیون ها نفر از مردم بر زمین وجود دارد که
صد بار بیشتر برای شکایت از پادشاه چارلز ادوارد ، ایوان امپراتور ،
یا Achmet سلطان. "
که ممکن است به خوبی می شود ، گفت : "Candide. در چند روز آنها به بسفر رسید ،
و Candide با پرداخت باج بسیار بالا برای Cacambo آغاز شد.
سپس بدون از دست دادن زمان ، او و همراهانش رفت و در هیئت مدیره کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی ، به منظور
برای جستجو در بانک ها از Propontis برای Cunegonde خود ، با این حال زشت او ممکن است
تبدیل شده است.
در میان خدمه در دو برده که rowed بسیار بد وجود دارد ، و که لخت
شانه کاپیتان گرزه در حال حاضر و پس از آن اعمال ضربات از الت ذکور حیوان یک گاو نر.
Candide از ضربه طبیعی ، با دقت بیشتری نسبت به در نگاه این دو برده
oarsmen دیگر ، و آنها را با ترحم با نزدیک شدن است.
هر چند تا حد زیادی disfigured ویژگی های خود ، که شباهت اندکی به کسانی که از
Pangloss و یسوعیون ناراضی و Westphalian بارون ، برادر به خانم
Cunegonde.
این نقل مکان کرد و غمگین او را. او به آنها نگاه کرد هنوز هم بیشتر و با دقت.
"در واقع ، گفت :" او به Cacambo ، "اگر من تا به حال ندیده Pangloss کارشناسی ارشد به دار آویخته ، و اگر من تا به حال
به حال بدبختی به کشتن بارون ، من باید به آن فکر می کنم آنها این بود که پارو زدن بودند. "
در نامهای از بارون و از Pangloss ، دو کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی بردگان زبان آمده فریاد بلند ،
به سرعت با صندلی برگزار می شود ، و اجازه دهید رها oars خود.
کاپیتان زد تا به آنها و ضربات خود را با الت نری گاو گاو نر مضاعف است.
"ایست! ایست! آقا ، "گریه Candide. "من شما را چه پول شما لطفا به من بدهید."
"چه! آن را Candide! "گفت : یکی از بردگان.
"چه! آن Candide است! گفت : «از سوی دیگر. "آیا من رویایی دارم!" گریه Candide "من بیدار؟
و یا من در هیئت مدیره کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی؟
آیا این بارون که من را کشته است؟ آیا این استاد Pangloss که من دیدم به دار آویخته است؟ "
"ما آن را آن است که ما! "پاسخ آنها. "خب! این فیلسوف بزرگ؟ "گفت :
مارتین.
"آه! کاپیتان ، گفت : "Candide ،" چه باج خواهد شما را برای موسیو د تندر - ده
Tronckh ، یکی از barons برای اولین بار از امپراتوری ، و موسیو Pangloss ،
profoundest دانشمند علوم ماوراء طبیعی در آلمان؟ "
"سگ از یک مسیحی ، پاسخ کاپیتان گرزه" ، از آنجا که این دو سگ
بردگان مسیحی barons و metaphysicians ، که من شک نمی بالا
شئونات در کشور خود ، شما باید به من پنجاه هزار sequins به من بدهید. "
"شما باید آنها را داشته باشد ، آقا. حمل من در یک بار به قسطنطنیه ،
و شما باید پول را به طور مستقیم دریافت خواهید کرد.
اما نه ؛ حمل من برای اولین بار به خانم Cunegonde "به محض اولین پیشنهاد شده توسط Candide ،.
با این حال ، کاپیتان گرزه در حال حاضر tacked به حال در مورد ، و خدمه لا ساخته شده خود را
oars سریعتر از یک پرنده کلیوز هوا می باشد.
Candide در آغوش بارون و Pangloss صد بار.
و چگونه از آن اتفاق افتاد ، بارون عزیز من ، که من شما را بکشند؟
و Pangloss عزیزم ، چگونه آمد شما را به زندگی دوباره پس از به دار آویخته شدن؟
و چرا شما هر دو در یک کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی ترکیه؟ "" و این درست است که خواهر عزیزم در
این کشور گفت : "بارون.
"بله ، جواب داد :" Cacambo. "سپس من ببین ، یک بار دیگر ، عزیز من
Candide ، "گریه Pangloss.
Candide مارتین و Cacambo به آنها ارائه شده ، آنها در آغوش یکدیگر ، و همه
سخن گفت در یک بار. کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی پرواز ، آنها در حال حاضر در
پورت.
فورا Candide فرستاده شده برای یک یهودی ، به آنها او را به مدت پنجاه هزار sequins فروخته
الماس به ارزش صد هزار ، چند همکار به او توسط ابراهیم قسم می خورد که او
می تواند او را ادامه دادن.
او بلافاصله باج برای بارون و Pangloss پرداخت می شود.
دوم خود را در پا را از ارائه خود انداختند ، و آنها را با اشک خود غرق ؛
سابق او را با سر اشاره کردن تشکر شده و قول داد که به او پول در بازگشت
اولین فرصت.
"اما این در واقع به امکان وجود دارد که خواهر من می تواند در ترکیه می شود؟" گفت که او.
"هیچ چیز امکان پذیر تر است ، گفت :" Cacambo ، "از او ظروف در خدمت اسهال
از یک شاهزاده Transylvanian. "
Candide به طور مستقیم دو برای یهودیان فرستاده شده و فروش آنها را الماس برخی ، و سپس همه آنها
مجموعه ای با هم در یکی دیگر از کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی به ارائه Cunegonde از برده داری.
>
فصل XXVIII چه به CANDIDE ، CUNEGONDE ،
PANGLOSS ، مارتین ، و غیره.
گفت : Candide : "من عذر خواستن خود را یک بار دیگر ،" به بارون ، "عفو خود ، کشیش
پدر ، برای داشتن شما اجرا از طریق بدن است. "
پاسخ داد : "بگو نه بیشتر در مورد آن ،" بارون.
"من کمی بیش از حد شتابزده ، من خود را ، اما از آنجایی که می خواهید بدانید در چه مرگ و میر من آمد بود
کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی برده من شما را مطلع ها ،.
بعد از درمان توسط جراح از کالج زخم شما به من داد شده بود ، من داشتم
حمله و توسط حزب نیروهای اسپانیایی ، که در زندان محبوس انجام شده
در Ayres آیرس در زمان بسیار خواهر من بود تنظیم پس از ان.
پرسیدم ترک بازگشت به رم به طور کلی سفارش من.
من قاضی عسکر به سفیر فرانسه در قسطنطنیه منصوب شد.
من تا به حال نشده هشت روز در این اشتغال زمانی که یک شب من با ملاقات کرد
Ichoglan جوان ، که یک شخص بسیار خوش تیپ بود.
آب و هوا گرم بود.
مرد جوان می خواست به حمام ، و من در زمان این فرصت از حمام کردن نیز.
من نمی دانستم که آن را یک جنایت سرمایه برای یک مسیحی بود یافت می شود برهنه با
جوان مسلمان است.
cadi دستور داد مرا صد ضربات بر روی کف پا ، و مرا به محکوم
galleys. من فکر نمی کنم که تا به حال یک عمل بیشتر وجود دارد
بی عدالتی است.
اما من خوشحالم که می دانم باید چگونه خواهر من به دست می آمد پادو به Transylvanian
شاهزاده که سرپناه میان ترکان باز پس گرفته شده است. "
"اما شما Pangloss عزیز من ، گفت :" Candide ، "چگونه می توانید آن را می شود که شما به من ببین دوباره؟"
گفت : Pangloss : "صحیح است" ، "است که شما را دیدم من به دار آویخته شد.
من باید سوخته ، اما شما ممکن است به یاد داشته باشید آن را بارید بسیار سخت است که
آنها رفتن به کباب من ؛ طوفان خشونت آمیز است که آنها از روشنایی ناامید بود
آتش ، بنابراین من به دار آویخته شد زیرا آنها بهتر می تواند انجام دهد.
یک جراح بدن من خریداری شده ، به اجرا درآمد مرا به خانه جدا من.
او با ساخت یک برش بسیار مهم بر من از ناف به clavicula آغاز شد.
یکی نمی توانست بدتر از به دار آویخته از من بود.
جلاد از تفتیش عقاید مقدس از آن زیر شماس بود ، و می دانست که چگونه برای سوزاندن مردم
marvelously خوبی است ، اما او به حلق آویز عادت کرده اند.
طناب مرطوب بود و لغزش لازم را نمی کند ، و علاوه بر آن به شدت گره خورده بود ، در کوتاه مدت ، من
هنوز نفس من بوجود می آوردند ، هنگامی که برش حیاتی ساخته شده چنین هراسان به من
جیغ که جراح من بر او سقوط تخت
و تصور که او تشریحی تا به حال شیطان او فرار و مرگ
با ترس ، و راه پله در پرواز خود را به زمین افتاد.
همسر او ، شنیدن سر و صدا ، پرواز را از اتاق بعدی.
او را دیدم بر اساس جدول با برش بسیار مهم من کشیده است.
او با ترس هنوز بزرگتر از شوهرش ربوده شده بود ، فرار کرد ، و بیش از او را به سقوط است.
هنگامی که آنها را به خود آمد کمی ، من شنیده ام زن می گویند به شوهرش : من
عزیزم ، چگونه می تواند از آن شما را به سر خود را به تشریح مرتد؟
آیا شما را نمی دانند که این مردم همیشه شیطان در بدن آنها؟
من خواهد رفت و یک کشیش را واکشی این دقیقه او را دفع کردن. '
در این پیشنهاد من shuddered ، و mustering شجاعت کمی من تا به حال هنوز
من گریه با صدای بلند ، 'رحمت بر من!'
در طول سلمانی پرتغالی plucked ارواح او.
او sewed زخم های من ، همسر او حتی به من nursed.
من بر پاهای من در پایان از پانزده روز بود.
آرایشگر در بر داشت من به عنوان نوکر شوالیه مالت بود که رفتن به ونیز ،
اما پیدا کردن که استاد من تا به حال هیچ پولی به من پرداخت دستمزد من وارد خدمات از
تاجر ونیزی ، رفت و با او به قسطنطنیه.
یک روز من آن را به سر من در زمان به یک مسجد گام ، جایی که من دیدم ایمان و
خیلی زیبا جانباز جوان بود که گفت : paternosters او.
اغوش حمل کردن او ، کشف شد و بین سینه هایش تا به حال یک دسته گل زیبا از او
لاله ، گل سرخ ، شقایقهای ، ranunculus ، سنبل ، و auriculas.
او دسته گل خود را کاهش یافته است و من آن را برداشتم و ارائه آن را به او را با عمیق
احترام.
من در ارائه آن تا زمانی بود که ایمان شروع به عصبانی ، و دیدن که من
یک مسیحی بود او برای کمک به نام.
آنها به من قبل از cadi به اجرا درآمد که به من دستور داد صد ضربه شلاق بر کف
پا و به من فرستاده شده به galleys. من اسیر و زنجیر به کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی بسیار مشابه و
نیمکت همان بارون جوان.
در هیئت مدیره این کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی شدند چهار مرد جوان از مارسی ، پنج وابسته به شهر ناپل وجود دارد
کشیش و دو راهب از کورفو ، که به ما گفت ماجراهای مشابه اتفاق افتاد روزانه.
بارون حفظ که او بی عدالتی بیشتری نسبت به من را متحمل شده بود ، و من اصرار کردم
شد که در آن به مراتب بیشتر بی گناه را به یک دسته گل و محل آن را دوباره در زن
در اغوش حمل کردن از توان یافت استارک برهنه با Ichoglan.
ما به طور مداوم به ابراز مخالفت با شد ، و دریافت بیست ضربه شلاق با شلاق ساخته شده از ذکر گاو گاو نر که
الحاق از وقایع جهانی را به ارمغان آورد کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی ما و شما به اندازه کافی خوب بودند
باج ما است. "
"خب ، Pangloss عزیز من ، گفت :" Candide به او ، "زمانی که شما به دار آویخته شده بود ، قطعات
شلاق ، و عمل کشیدن پارو بودند ، آیا شما همیشه فکر می کنم که همه چیز اتفاق می افتد
برای بهترین؟ "
پاسخ Pangloss : "من هنوز هم از نظر من ،" ، "برای من یک فیلسوف هستم و من
نمی تواند به عقب ، به ویژه به عنوان Leibnitz هرگز می تواند اشتباه ؛ و علاوه بر این ، قبل
هماهنگی تاسیس بهترین چیز است
جهان ، و به همین ترتیب ، پلنوم خود و subtilis مواد است. "
>
فصل XXIX چگونه CANDIDE CUNEGONDE و قدیمی
زن دوباره.
در حالی که Candide ، بارون ، Pangloss ، مارتین ، و Cacambo مربوط چند خود
ماجراهای ، استدلال بر وقایع مشروط یا غیر مشروط شد
جهان ، ابراز مخالفت با اثرات و علل
در شر اخلاقی و جسمی ، می پردازد که در تعقیب کیفری طیف وسیعی از جرائم ، از جمله جرائم سیاسی و مذهبی ، ضرورت ، و در consolations برده
حتی ممکن است احساس کنند در یک کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی ترکیه ، آنها در خانه Transylvanian وارد
شاهزاده در بانک Propontis.
اشیاء که بینایی خود را ملاقات Cunegonde و زن قدیمی حلق آویز شدند
حوله از برای خشک کردن. بارون paled در این دید.
مناقصه ، با محبت Candide ، دیدن Cunegonde زیبا خود را ، با embrowned خون
چشم به ضرب گلوله ، گردن پژمرده ، گونه چین و چروک و سلاح های خشن ، قرمز ، سه قدم عقب کشیدم ،
ضبط با وحشت ، و سپس از رفتار خوب پیشرفته است.
او Candide و برادر او را در آغوش گرفت و آنها را در آغوش زن و Candide
ransomed هر دوی آنها.
یک مزرعه کوچک در محله وجود دارد که پیرزن به Candide به پیشنهاد
ایجاد یک تغییر با تا شرکت می تواند برای به شیوه ای بهتر ارائه.
Cunegonde دانستم او زشت رشد کرده بود ، برای هیچ کس او را از آن گفته بود ؛ و او
Candide به قول خود در لحن بسیار مثبت یادآوری است که مرد durst خوب نیست
امتناع او.
به همین خاطر به بارون intimated که او قصد ازدواج با خواهر او.
"من نمی خواهد رنج می برند ، گفت :" بارون "خبی از جمله در بخشی خود را ، و بی احترامی هایی از تاریخ
مال شما من با این کار مفتضح هرگز سرزنش شود ، فرزندان خواهر من
هرگز نخواهد توانست برای ورود به کلیسا در آلمان.
نه ؛ خواهر من باید تنها بارون از امپراتوری ازدواج می کنند "
Cunegonde خود در پای او پرتاب شود ، و آنها را با اشک او را حمام هنوز هم او بود
انعطاف ناپذیر است.
«تو هموطنان احمقانه ، گفت :" Candide "من تو را تحویل از galleys ، من
پرداخت باج تو و خواهر تو هم او پادو بود ، و بسیار زشت ،
هنوز من آنقدر مهربان را به او ازدواج و به تو دوست وانمود به مخالفت با مسابقه؟
من باید تو را دوباره کشتن بودند ، من فقط به مشورت خشم من است. "
گفت : "تو mayest کشتن من دوباره ،" بارون ، "اما نباید خواهر من ازدواج می کنند ،
حداقل در حالی که من زندگی می کنند. "
>
فصل *** به این نتیجه است.
در پایین از قلب خود را Candide بخواهند تا به حال به ازدواج Cunegonde.
اما بی ربطی شدید بارون او را مصمم به نتیجه گیری مسابقه ، و
Cunegonde به شدت او را تحت فشار است که او نمی تواند از کلام او.
او مشورت Pangloss ، مارتین ، و Cacambo وفادار است.
Pangloss کشید تا بنای یادبود بسیار عالی است ، جایی که او اثبات کرد که بارون نداشت
راست را روی خواهر او ، و با توجه به تمام قوانین امپراتوری ، او ممکن است
ازدواج Candide با دست چپ خود را.
مارتین بود برای پرتاب بارون به دریا ؛ Cacambo تصمیم گرفت که این امر می تواند
بهتر است به او تحویل تا دوباره به کاپیتان کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی ، و پس از آن آنها
فکر او را به طور کلی
پدر نظم در رم اولین کشتی.
این مشاوره به خوبی دریافت کرده بود ، پیرزن آن را تایید و آنها گفتند : نه یک کلمه
خواهر او ، چیزی که برای پول کمی به اجرا در آمد ، و آنها تا به حال دو برابر
لذت بردن از entrapping یسوعیون ، و مجازات افتخار بارون آلمان.
این طبیعی است تصور کنید که پس از حادثه بسیاری از Candide ازدواج ، و زندگی با
Pangloss فیلسوف ، فیلسوف ، مارتین Cacambo محتاطانه ، و قدیمی
زن ، آورده علاوه بر داشتن بسیاری از
الماس از کشور Incas باستان ، باید به رهبری یک زندگی بسیار خوشحال است.
اما او آنقدر به یهودیان تحمیل شده است که او تا به حال چپ چیزی جز کوچک خود را
در مزرعه ؛ همسرش شد زشت هر روز ، کج خلق تر و طاقت فرسا ؛ قدیمی
زن علیل و حتی بیشتر ناراحت از Cunegonde بود.
Cacambo ، که مشغول به کار در باغچه ، و سبزیجات برای فروش به قسطنطنیه در زمان ، بود
خسته با کار سخت ، و سرنوشت خود را لعن و نفرین.
Pangloss در ناامیدی در عدم درخشان در برخی از دانشگاه های آلمان بود.
برای مارتین ، او بصورتی پایدار و محکم قانع شد که او را به عنوان بد کردن در جاهای دیگر ، و
بنابراین با مته سوراخ چیزها صبر و حوصله است.
Candide ، مارتین ، و Pangloss گاهی اوقات در مورد اخلاق و متافیزیک مناقشه شده است.
آنها اغلب شاهد عبور زیر پنجره ها از قایق های مزرعه پر از Effendis ، Pashas خود را ،
و Cadis ، که رفتن به تبعید به Lemnos ، Mitylene ، یا Erzeroum.
و آنها را دیدم Cadis دیگر ، Pashas و Effendis آمدن به تامین محل
تبعیدی ، و پس از آن در نوبت خود تبعید شده است.
آنها را دیدم سر آبرومندانه برای ارائه به Porte والا impaled است.
عینک مانند این افزایش تعدادی از پایان نامه خود را ، و هنگامی که
آنها هم اختلاف نیست ، بنابراین به شدت بر دست خود را آویزان ، که یک روز قدیمی
زن جرأت می گویند به آنها :
"می خواهم بدانم کدام بدتر است ، به صد بار توسط دزدان دریایی سیاه پوست ravished ،
باسن قطع ، برای اجرای دستکش بلند در میان بلغارها ، به
شلاق هم خورده و به دار آویخته شد در اتوماتیک - DA - FE ، به
قطعات سطر در galleys -- در کوتاه مدت ، از طریق همه بدبختیهای ما
قرار گرفته ، یا به ماندن در اینجا و هیچ ربطی به دارد؟ "
Candide "، گفت :" این یک سوال بزرگ است.
این گفتمان باعث بازتاب های جدید ، و مارتین به خصوص
یا در حالت منحرف بی قراری و یا زندگی می کنند از این نتیجه رسیدند که انسان متولد شد
انزجار بی حال.
Candide بود که کاملا موافق است ، اما او تایید هیچ چیز.
Pangloss متعلق است که او همیشه به طرز وحشیانه ای رنج می برد به حال ، بلکه به عنوان او یک بار ادعا کرده بود که
همه چیز زیبا و خوبی رفت ، او ادعا هنوز هم ، هر چند او دیگر
بر این باور آن است.
چه کمک کرد برای تایید مارتین در اصول مکروه خود ، به تلو تلو خوردن Candide
بیش از هر زمان دیگری و به پازل Pangloss ، این بود که یک روز آنها را دیدم Paquette و راهب صومعه
Giroflee زمین در مزرعه ای در فلاکت شدید.
آنها به زودی از دست دادن سه هزار piastres داشتند ، جدا ، آشتی بودند ،
اختلاف دوباره ، به زندان انداخته بودند ، به حال موفق به فرار ، و Giroflee راهب صومعه به حال در
طول تبدیل به ترک است.
Paquette تجارت خود را ادامه داد هر جا که او رفت ، اما هیچ چیز از آن ساخته شده است.
"من گیراندم ، گفت :" مارتین Candide ، "که هدایای خود را به زودی خواهد بود تلف شده ، و
فقط آنها را بیشتر بدبختی کنند.
شما باید در میلیون ها پول نورد ، شما و Cacambo ؛ و در عین حال شما شادتر نیست
از Giroflee راهب صومعه و Paquette. "
ولز گفت : "Pangloss به Paquette" مشیت الهی است و سپس شما در میان ما به ارمغان آورد
دوباره ، کودک فقیر من! آیا می دانید که شما هزینه نوک از من به من
بینی ، چشم ، گوش ، شما ممکن است؟
آنچه جهان است! "و در حال حاضر این ماجراجویی جدید ، آنها را مجموعه ای
philosophising بیشتر از هر زمان دیگری است.
در محله زندگی می کردند درویش بسیار مشهور بود که محترم بهترین وجود دارد
فیلسوف در تمام ترکیه است ، و آنها رفت و به او مشورت.
Pangloss سخنران بود.
"استاد گفت :" او ، "ما آمده ایم تا از شما التماس به گفتن چرا عجیب حیوانات با انسان بود
ساخته شده است. "" با آنچه تو meddlest؟ "گفت :
درویش ، "کسب و کار تو؟"
"اما ، پدر کشیش ، گفت :" Candide ، "بد وحشتناک در این جهان وجود دارد."
"چه چیزی به آن دلالت دارد ، گفت :" درویش ، "آیا می شود بد یا خوب وجود دارد؟
هنگامی که حضرت والا یک کشتی به مصر می فرستد ، آیا سر او مشکل که آیا موش
در هیئت مدیره در سهولت خود را یا نه؟ "" ، پس باید ما انجام می دهیم؟ گفت : "Pangloss.
درویش پاسخ داد : "زبان خود را نگه دارید".
"من در امیدوار بود ، گفت :" Pangloss ، "که من باید با شما به دلیل کمی در مورد
علل و عوارض و در مورد بهترین جهان ممکن ، منشاء شر ،
ماهیت روح ، و هماهنگی از پیش تاسیس شده است. "
درویش در این کلمات ، درب را در چهره خود را بسته است.
در طی این گفتگو ، این خبر پخش شد که دو Viziers و مفتی
در قسطنطنیه خفه شده ، و که چند تن از دوستان خود impaled شده بود.
این فاجعه ساخته شده ، سر و صدا بزرگ برای برخی از ساعات است.
Pangloss ، Candide ، و مارتین ، بازگشت به مزرعه کوچک ، شاهد یک مرد خوب قدیمی مصرف
هوای تازه در درب خود را زیر الاچیق پرتقال.
Pangloss ، بود که به عنوان کنجکاو و او جر و بحث بود ، مرد پرسید چه شد
نام مفتی خفه شده است.
"من نمی دانم ،" پاسخ انسان شایسته ، "و من نام هر کدام شناخته شده نیست
مفتی ، و نه هیچ وزیر.
من کاملا نادان از این رویداد اشاره کردید ، من به طور کلی فرض که آنها که
دخالت با اداره امور عمومی می میرند گاهی اوقات به طرز ناراحت کننده ، و است که
آنها شایسته آن هستند ، اما من مشکل هرگز
سر در مورد آنچه که معاملات در قسطنطنیه ، خودم محتوا من با
ارسال وجود دارد برای فروش میوه از باغ که من کشت. "
گفت : این کلمات ، از او دعوت کرد غریبه را به خانه اش ، دو پسر خود و
دو دختر آنها را با انواع مختلفی از شربت ، که به آنها ارائه
خود ، با Kaimak با غنی
قندی ، لایه برداری از citrons ، با پرتقال ، لیمو ، کاج ، سیب ، پسته ، آجیل ها ، و
قهوه مخا مخلوط نشده با قهوه بد Batavia یا جزایر آمریکایی است.
پس از آن دو دختر مسلمان معطر صادق ریش غریبه.
"شما باید املاک وسیع و با شکوه داشته باشند ، گفت :" Candide به ترک.
"من تنها بیست هکتار ،" پیر مرد پاسخ داد : "من و کودکان آنها را کشت ؛ ما
کار ما حفظ از سه بزرگ شر - - خستگی ، معاون ، و می خواهم. "
Candide ، در راه خانه اش ، بازتاب های عمیق در گفتگو پیر مرد ساخته شده است.
"این ترک صادقانه ، گفت :" او به Pangloss و مارتین ، "به نظر می رسد در وضعیت بسیار
ترجیح داده که از شش پادشاهان ما با آنها تا به حال افتخار از supping. "
"عظمت" ، گفت : Pangloss ، "بسیار خطرناک است با توجه به شهادت
فیلسوفان.
، در کوتاه مدت ، Eglon ، پادشاه موآب ، توسط اهود ترور شد. Absalom توسط آویزان بود
موهای او ، و با سه دارت سوراخ ، پادشاه Nadab ، پسر قدح بزرگ ، کشته شد
توسط Baasa. ELA پادشاه Zimri Ahaziah توسط
Jehu. Athaliah توسط Jehoiada Jehoiakim پادشاهان ، Jeconiah و Zedekiah ، منجر شد
به اسارت.
شما می دانید که چگونه Croesus جان سپردند ، Astyages ، داریوش ، Dionysius از سیراکوس ، Pyrrhus ،
برساوش ، هانیبال ، Jugurtha ، Ariovistus ، CAESAR ، Pompey ، نرو ، Otho ، Vitellius ،
Domitian ، ریچارد دوم. انگلستان ، ادوارد
دوم ، هنری ششم ، ریچارد سوم ، ماری استوارت ، چارلز اول ، سه Henrys فرانسه ،
امپراتور هنری IV. شما می دانم ----
گفت : Candide : "من می دانم نیز ،" ، "که ما باید به باغ ما را کشت."
گفت Pangloss : "شما درست می گویید ،" "، برای زمانی که انسان برای اولین بار در باغ عدن قرار گرفت ،
او در آنجا قرار شد دانشگاه تهران operaretur eum ، که او ممکن است آن را کشت ، که نشان می دهد که مرد
در آن متولد شد را به بیکار فرض میشود. "
"اجازه بدهید ما کار می کنند ، گفت : مارتین ، بدون ابراز مخالفت با آن است که تنها راه به رندر
زندگی قابل تحمل است. "
کل جامعه کمی وارد این طرح قابل ستایش است ، با توجه به
مختلف توانایی. پلات کمی آنها از زمین های تولید
فراوان محصولات کشاورزی است.
Cunegonde بود ، در واقع ، بسیار زشت است ، اما او آشپز بسیار خوبی شیرینی تبدیل شد ؛ Paquette
مشغول به کار در گلدوزی پیرزن نگاه پس از ملافه ها.
آنها همه ، مگر نه Giroflee راهب صومعه ، از برخی از خدمات و یا دیگر ، برای او
به وصال خوب ، ساخته شده و یک مرد بسیار صادق شد.
Pangloss گاهی اوقات به Candide گفت :
"تسلسل وقایع در این بهترین همه جهان های ممکن وجود دارد : اگر شما تا به حال
نشده از یک قلعه با شکوه برای عشق دوشیزه Cunegonde لگد : اگر شما تا به حال
به تفتیش عقاید قرار داده شده است : اگر شما تا به حال
بیش از امریکا راه می رفت : اگر شما تا به حال بارون چاقو : اگر شما تا به حال همه از دست رفته
گوسفند خود را از این کشور زیبا از کشور زرخیز : شما نمی خواهد اینجا غذا خوردن
حفظ citrons و پسته ، آجیل. "
پاسخ Candide : "تمام است که به خوبی ،" "، اما اجازه دهید باغ ما را کشت."
>