Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل شانزدهم. دیانا آیا با نمایش نتایج : از غم انگیز به چای دعوت شده
مهر ماه زیبا در Gables سبز بود ، زمانی که birches در توخالی
به عنوان طلایی به عنوان آفتاب و maples پشت باغ سلطنتی زرشکی تحویل داده شدند و
درختان گیلاس وحشی در امتداد خط را
loveliest سایه های قرمز تیره و bronzy سبز ، در حالی که مزارع خود را sunned
در عواقب. آن reveled در دنیای رنگ
او.
"اوه ، Marilla ،" او گفت یک صبح شنبه ، در آینده رقص در با آغوش او
پر از boughs زرق و برق دار ، "من خوشحالم من در یک جهان زندگی می کنند که در آن Octobers وجود دارد.
این امر می تواند وحشتناک اگر ما فقط صرفنظر از سپتامبر تا نوامبر ، آن را نه؟
به دنبال در این شاخه افرا است. چند -- آیا آنها نیست که شما هیجان می دهد
لرزش؟
Marilla ، که من قصد دارم برای تزئین اتاق من با آنها. "" همه چیز کثیف ، گفت : "
حس زیبایی شناختی بود به طرز محسوسی گسترش یافته است.
"شما درهم و برهمی تا اتاق خود را به طور کامل و بیش از حد با خارج از درهای مسائل ، آن.
اتاق خواب به خواب شوید. "" اوه ، و رویای در هم Marilla ساخته شد.
و شما می دانید می توان رویا خیلی بهتر در یک اتاق که در آن چیزهای زیبا هستند وجود دارد.
من قصد دارم برای قرار دادن این boughs در کوزه آبی قدیمی و تنظیم آنها را روی میز من است. "
"ذهن شما را ترک بیش از همه از پله ها پایین می افتد و سپس.
من قصد دارم در جلسه انجمن کمک در Carmody این بعد از ظهر ، آن است ، و من
خواهد شد به احتمال زیاد نمی شود قبل از تاریک.
شما باید برای دریافت متی و جری شام خود را ، به طوری که شما فراموش نکنید که برای قرار دادن ذهن
چای را به منظور جلب تا زمانی که شما نشستن در جدول به عنوان زمان آخرین. "
"این بسیار ناراحت کننده بود از من برای فراموش کردن ، گفت :" آن عذرخواهی "اما بود
بعد از ظهر من در تلاش بود تا از یک نام برای واله بنفش فکر می کنم و آن چیزهای دیگر را نیز شلوغ
خارج.
متی خیلی خوب بود. او کمی scolded هرگز.
او چای پایین خود قرار داده و گفت : ما مدتی می تواند صبر کنید و همچنین.
و من به او گفت داستان دوست داشتنی پری در حالی که ما منتظر بودند ، بنابراین او هم پیدا نیست
زمانی در تمام. این یک داستان پری زیبا ، Marilla شد.
من از پایان آن به سایت همیشگی باشد ، بنابراین من ساخته شده تا پایان برای آن خودم و متی گفت که او نمی توانست
بگویید که در آن عضویت آمد شوید. "
"متی آن را همه حق است ، آن فکر می کنم ، اگر شما در زمان مفهوم و شام
در وسط شب. اما شما در حفظ و عقل خود را در مورد شما این زمان.
و -- من نمی دانم اگر من کار درستی -- ممکن است شما را بیشتر addlepated از
-- اما شما می توانید دیانا به آمده و بعد از ظهر را با شما صرف و
چای. "
"اوه ، Marilla!" آن clasped دست او است.
"چگونه کاملا دوست داشتنی!
شما قادر به تصور چیز بعد از همه و یا دیگری به شما می خواهم را هرگز درک من
آرزوی آن چیزی که بسیار است. این به نظر می رسد بسیار زیبا و بالغ مغرور است.
بدون ترس از من فراموش کردن قرار دادن چای را به منظور جلب هنگامی که من شرکت.
اوه ، Marilla ، می تواند سرویس چای خوری rosebud اسپری استفاده کنم؟ "
"نه ، در واقع!
چای rosebud مجموعه! خوب ، قدم بعدی چیست؟
شما می دانید من که به جز برای وزیر یا ایدز را استفاده از هرگز.
شما سرکوب سرویس چای خوری قهوه ای قدیمی است.
اما شما می توانید کمی از خمره زرد حفاظت گیلاس باز کنید.
این زمان آن است که استفاده شده بود به هر حال -- به اعتقاد من شروع به کار کرده است.
و شما می توانید برخی از کیک میوه و برش برخی از کوکی ها و جرقه بزند. "
"من فقط می توانید خودم نشستن در سر میز و ریختن از تصور
چای ، گفت : «آن ، بستن چشم او ecstatically.
و درخواست دیانا اگر او طول می کشد قند!
من می دانم که او می کند اما نه البته من او را فقط به عنوان بپرسید که آیا من هم نمیدانم.
و سپس با فشار دادن او را به یکی دیگر از تکه ای از کیک میوه و دیگر کمک
را حفظ میکند.
اوه ، Marilla ، احساس فوق العاده اتمام حجت فقط به آن فکر می کنم.
آیا می توانم او را به اتاق یدکی به وضع کردن کلاه خود وقتی که او می آید؟
و سپس به سالن برای نشستن؟ "
"نه. اتاق نشسته برای شما و انجام
شرکت می باشد.
اما نیمی there'sa بطری پر از تمشک صمیمی که بیش از کلیسا گذاشته شد
اجتماعی شب دیگر.
و آن را در قفسه دوم گنجه اتاق نشسته و شما و دیانا می توانید آن را
اگر دوست دارید ، و شیرینی به خوردن با آن را در طول بعد از ظهر ، برای من با جرات گفتن
Matthew'll در اواخر به چای در آینده از او هولنج سیب زمینی به کشتی است. "
آن پرواز به حباب توخالی ، عروس جنگل گذشته و تا مسیر صنوبر به
شیب باغ ، به درخواست دیانا به چای.
به عنوان یک نتیجه درست پس از Marilla به Carmody رانده بود ، دیانا آمدند ، لباس پوشیدن و در
دوم بهترین لباس خود و به دنبال دقیقا همانطور که مناسب برای زمانی به خواسته
چای.
در زمان های دیگر ، او معتاد به آشپزخانه اجرا کنید بدون ضربه زدن ، اما در حال حاضر او
primly در درب جلو زدم.
و هنگامی که آن ، لباس پوشیدن و در بهترین دوم خود را ، به عنوان primly آن را باز کرد ، هر دو کمی دختران
را تکان داد دست به شدت به عنوان اگر آنها را ملاقات کرده بود پیش از این هرگز.
این هیبت غیر طبیعی به طول انجامید تا پس از دیانا شیروانی شرق به اتخاذ شده است
بخدمت خاتمه دادن کلاه خود و سپس شنبه به مدت ده دقیقه در اتاق نشسته بود ، دست و پا در
موقعیت.
: «مادر شما چگونه است؟ و پرسش آن مودبانه ، فقط به عنوان اگر او تا به حال خانم دیده می شود
بری چیدن سیب است که امروز صبح در بهداشت عالی و ارواح است.
"او خیلی خوب است ، متشکرم.
گمان می کنم آقای Cuthbert است هولنج سیب زمینی به شنهای لیلی این بعد از ظهر ، او؟ "
گفت : دیانا ، که به آقای هارمون است اندروز سواری بود که آن روز صبح در متی
سبد خرید.
"بله. محصول سیب زمینی ما بسیار خوب این سال است.
من امیدوارم که محصول پدر شما خوب است. "" این است که نسبتا خوب ، از شما سپاسگزارم.
آیا شما برداشت بسیاری از سیب های شما رتبهدهی نشده است؟ "
"اوه ، تا کنون بسیاری از آن ، گفت :" فراموش می شود با وقار و پریدن به سرعت.
"اجازه دهید بیرون رفتن به باغ و برخی از Sweetings سرخ ، دیانا.
Marilla می گوید : ما می توانیم تمام که بر روی درخت باقی مانده است.
Marilla یک زن بسیار سخاوتمندانه است. او گفت : ما می تواند کیک میوه را داشته باشند و
گیلاس حفظ برای چای.
اما این رفتار خوب نمی باشد به شرکت شما آنچه می خواهید به آنها را به
خوردن ، بنابراین من به شما بگویم او گفت : ما می توانست به نوشیدن.
فقط آن را با R و C آغاز می شود و آن را روشن و رنگ قرمز.
من عاشق نوشابه های قرمز ، روشن نمی کنید؟ آنها دو برابر هر نوع دیگر خوب مزه
رنگ پوست است. "
باغ ، با boughs بزرگ آن را فراگیر که به زمین با میوه ها خم شده ، ثابت
لذت بخش است که دختران کمی بیشتر بعد از ظهر را در آن گذراند ، نشسته در
گوشه های پوشیده از چمن که در آن فراست در امان بود
سبز و دلپذیر آفتاب پاییز lingered گرمی ، خوردن سیب و صحبت کردن
که آنها می توانند به عنوان سخت است. دیانا به حال بسیار به ارسال آن از آنچه در ادامه
در مدرسه.
او با Gertie پای نشستن و او آن را متنفر بودم ؛ Gertie squeaked مداد او تمام
زمان و آن را تنها ساخته شده او -- Diana's -- اجرا خون سرد ، روبی Gillis همه مفتون بود
زگیل او دور ، درست زندگی شما ، با
نقش ونگار ریگی دادن به سحر و جادو که قدیمی مری جو از نهر به او داد.
شما تا به حال به مالش زگیل را با نقش ونگار ریگی دادن و پس از آن پرتاب آن به دور بیش از سمت چپ شما
شانه در زمان ماه نو و زگیل همه بروید.
نام چارلی اسلون با EM سفید روی دیوار ایوان و EM سفید نوشته شده بود
افتضاح MAD در مورد آن بود ، سام Boulter "sassed بود :" آقای فیلیپس در کلاس و آقای
فیلیپس به او شلاق و پدر سم آمد
به مدرسه و جرأت آقای فیلیپس به وضع دست خود را روی یکی از فرزندان خود دوباره ؛
و Mattie با اندروز به حال کاپوت جدید قرمز و آبی متقاطع با tassels بر روی آن و
AIRS او را در مورد آن کاملا
مشمئز کننده و Lizzie رایت به ممی ویلسون صحبت نمی کنم زیرا ممی ویلسون
بالغ و رشید خواهر خواهر بالغ و رشید Lizzie رایت با مردیکه خیلی بزن توجه او را بریده بود ؛
همه از دست رفته آن چنین و آرزو او را به مدرسه می آیند دوباره ؛ و گیلبرت Blythe --
اما آن نمی خواست که در مورد گیلبرت Blythe شنیدن.
او شروع به پریدن عجله و گفت : فرض کنید آنها در داخل و برخی از صمیمی تمشک.
آن نگاه در قفسه دوم شربت خانه اتاق بود ، اما بطری از تمشک وجود دارد
صمیمی وجود دارد.
جستجو به آن نشان داد دور را روی قفسه.
آن آن را روی یک سینی قرار داده و آن را بر روی میز با یک لیوان مجموعه.
"در حال حاضر ، کمک به خودتان ، دیانا ،" او گفت : مودبانه.
"من اعتقاد ندارم من هیچ فقط در حال حاضر. احساس می کنم که اگر من می خواستم هر بعد از همه
کسانی که سیب. "
دیانا خودش خارج tumblerful ریخت ، نگاه روشن و قرمز رنگ خود را ضمن ستایش از شخصیت ،
و سپس آن را sipped ظریفانه. این awfully خوب صمیمی تمشک ،
آن ، "او گفت.
"من نمی دانستم صمیمی تمشک تا خوب بود."
"من واقعی خوشحالم شما را دوست دارم. نگاهی به عنوان آنجا که می خواهید.
من قصد دارم به اجرا و هم بزنید آتش.
بنابراین بسیاری از مسئولیت ها وجود دارد در ذهن یک فرد را هنگامی که آنها خانه داری ،
است وجود ندارد؟ "
هنگامی که آن را از آشپزخانه آمد دیانا نوشیدن بقدر یک لیوان دوم خود را از
صمیمی و به آنها نمیدهد entreated توسط آن ، او هیچ اعتراضی خاص ارائه
به نوشیدن یک سوم است.
tumblerfuls آنهایی که سخاوتمندانه و صمیمی تمشک قطعا بسیار خوب بود.
"بهترین من تا کنون نوشیدند ، گفت :" دیانا. "این است که تاکنون بسیار از خانم Lynde بهتر ،
اگر چه او از مال انزن بالند بسیار است.
این بیت مانند... او مزه ندارد. "" من باید صمیمانه تمشک Marilla فکر می کنم
prob'ly می شود بسیار بهتر از خانم Lynde ، گفت : "آن loyally.
Marilla آشپز معروف است.
او در تلاش است به من آموزش طبخ اما من به شما اطمینان می دهم ، دیانا ، این کار نواحی مرتفع تر است.
دامنه بسیار کمی برای تخیل در پخت وجود دارد.
شما فقط باید توسط قوانین بروید.
آخرین باری که من کیک را فراموش کرده برای قرار دادن آرد.
من فکر کردم loveliest داستان در مورد من و شما ، دیانا.
من فکر کردم شما به شدت بیمار مبتلا به آبله و همه شما را ترک بودند ، اما من
رفت و شجاعانه به کنار بستر شما و nursed شما به زندگی ، و سپس من در زمان آبله
و مرد و من در زیر آن به خاک سپرده شد
درختان صنوبر در گورستان و شما rosebush قبر من و سیراب کاشته
آن را با اشک خود را و شما ، هرگز هرگز دوست از جوانان خود را به سایت همیشگی باشد که
قربانی زندگی او را برای شما است.
آه ، آن را چنین داستان رقت انگیز بود ، دیانا. اشک بر چشمان من بارید
در حالی که من مخلوط کیک. اما من آرد به سایت همیشگی باشد و کیک
شکست ملال انگیز.
آرد بنابراین ضروری است به کیک ، شما می دانید. Marilla بسیار متقابل بود و من تعجب.
محاکمه بزرگ من به او. او وحشتناکی در مورد میگردند
پودینگ سس هفته گذشته است.
ما پودینگ آلو برای صرف شام در روز سه شنبه بود و نیمی از پودینگ و وجود دارد
pitcherful از سس باقی مانده است.
Marilla گفت : به اندازه کافی برای شام دیگری نیز وجود دارد و به من گفت آن را در شربت خانه تنظیم
قفسه بندی و پوشش آن.
من به معنای آن را پوشش فقط به عنوان حد باشد ، دیانا ، اما زمانی که من آن را به اجرا درآمد در من
تصور من یک راهبه بود -- البته من پروتستان اما من تصور من یک کاتولیک بود
گرفتن حجاب را برای دفن کردن قلب در هم شکسته
منزوی انزوا و من همه چیز در مورد پوشش سس پودینگ را فراموش کرده.
من از آن صبح روز بعد و فرار را به شربت خانه.
دیانا فانتزی ، اگر شما می توانید وحشت شدید من در پیدا کردن ماوس غرق در آن پودینگ
من ماوس را برداشته با قاشق و انداخت آن را در حیاط و پس از آن من شسته
قاشق در سه آب است.
Marilla بود از شیر دوشی و من به طور کامل در نظر گرفته شده به او بپرسید که او در آمد اگر من می خواهم
سس به خوک ، اما هنگامی که او در آمده بود من تصور بود که من
فراست پری رفتن را از طریق وودز تبدیل
درختان زرد و قرمز ، هر کدام آنها می خواست می شود ، بنابراین من در مورد هرگز فکر نمی
سس پودینگ دوباره و Marilla مرا فرستاد به انتخاب سیب.
خب ، آقای و خانم چستر راس از Spencervale به اینجا آمدند که آن روز صبح.
می دانید آنها بسیار شیک از مردم ، به خصوص خانم چستر راس.
هنگامی که Marilla من در شام به نام همه آماده بود و همه در جدول بود.
من سعی کردم به عنوان مودبانه و محترمانه به من می تواند باشد ، برای من می خواستم خانم چستر راس
فکر می کنم من یک دختر کمی با وقار بود حتی اگر من زیبا نیست.
همه چیز به سمت راست رفت تا من تو را دیدم Marilla آینده با پودینگ آلو در یک دست
و پارچ سس پودینگ گرم به بالا ، در سوی دیگر.
دیانا ، که یک لحظه وحشتناک بود.
من به یاد همه چیز و فقط در جای خود ایستاد و shrieked 'Marilla ، شما
باید بدانند که سس پودینگ استفاده نمی کند. ماوس غرق در آن وجود دارد.
من را فراموش کرده به شما بگویم قبل از.
اوه ، دیانا ، من باید آن لحظه افتضاح را هرگز فراموش نکنید اگر من زندگی می کنند به توان صد.
خانم چستر راس فقط نگاهی به من انداخت و من فکر کردم من از طریق کف با غرق
ریاضت.
او چنین خانه دار ایده آل است و علاقه داشتن به او باید از ما تصور است.
Marilla تبدیل قرمز ، به عنوان آتش است ، اما او یک کلمه گفت : -- پس از آن.
او فقط به اجرا درآمد که سس و پودینگ و در برخی از حفاظت شده توت فرنگی آورده است.
او حتی به من پیشنهاد برخی ، اما من می توانم یک لقمه را قورت دهد.
مانند آید تپه زغال آتش بر سر من بود.
پس از آنکه خانم چستر راس رفت ، Marilla چوبکاری وحشتناک را به من داد.
چرا ، دیانا ، ماده چه است؟ "
دیانا به حال بسیار unsteadily ایستاد و پس از آن او نشست ، قرار دادن دست خود را به
سرش. "I'm -- I'm بیمار افتضاح ،" او گفت ، یک کمی
نسبتا ضخیم است.
"I -- I -- باید برود خانه سمت راست است." "آه ، شما نباید رویای رفتن به خانه
بدون چای خود را ، "آن را در پریشانی فریاد. "من آن را حق خاموش -- I'll قرار داده و
چای پایین این دقیقه است. "
"من باید به خانه ،" تکرار دیانا ، ابلهانه اما determinedly.
"اجازه دهید من شما ناهار به هر حال ،" implored آن است.
"اجازه بدهید من به شما کمی از کیک میوه و برخی از حفاظت گیلاس به من بدهید.
روی مبل برای در حالی که کمی دراز بکشید و شما بهتر است.
کجا شما احساس بد است؟ "
"من باید به خانه ، گفت :" دایانا ، و که او می گفت این بود.
در بیهوده آن التماس کرد. "من از رفتن شرکت خانه شنیده هرگز
بدون چای ، "او سوگواری کردند.
"آه ، دیانا ، آیا شما فرض کنید که این امکان وجود دارد شما واقعا که آبله؟
اگر شما به من و پرستار شما ، شما می توانید بر روی آن بستگی دارد.
من شما را رها نکرده است.
اما من برای شما آرزو می خواهم تا پس از چای باقی بماند. کجا شما احساس بد است؟ "
من افتضاح سرگیجه ، گفت : "دیانا. و در واقع ، او راه می رفت بسیار dizzily.
آن ، با اشک در چشم او از ناامیدی ، کلاه دیانا و رفت و با او به عنوان
تا آنجا که به نرده حیاط بری.
سپس او گریستم تمام راه برگشت به Gables سبز ، جایی که او sorrowfully قرار داده
باقی مانده از پشت صمیمی تمشک را به شربت خانه و چای آماده کردم
متی و جری ، با تمام شور و حرارت زیادی از عملکرد رفته.
روز بعد یکشنبه بود و به عنوان باران در دانلود از سپیده دم ریخت تا هوای گرگ و میش
آن هم بزنید نه در خارج از کشور از Gables سبز.
دوشنبه Marilla بعد از ظهر او را به خانم Lynde در ماموریت نازل.
در یک فضای بسیار کوتاهی از زمان آن آمد پرواز را به بالا و کوچه را با اشک در نورد
چشمان او.
به آشپزخانه او نقش برآب و پرت خودش چهره رو به پایین روی مبل در
عذاب. "هر چیزی که در حال حاضر افتاده است ، آن؟"
Marilla در شک و بی میلی query شود.
گفت : "من امیدوارم که شما را رفته اند و پر رو دوباره به خانم Lynde."
هیچ پاسخ از آن را نجات اشک بیشتر و stormier sobs!
"آن شرلی ، زمانی که من از شما یک سوال من می خواهم تا پاسخ داده شود.
بنشینید تا این دقیقه بسیار مناسب است و آنچه شما در مورد گریه به من بگویید. "
آنه شنبه تا فاجعه انسان.
"خانم Lynde بود تا خانم بری بری امروز و خانم در یک دولت افتضاح است ، "او
wailed.
او می گوید که من دیانا مست شنبه و خانه خود را در ننگین فرستاده
بیماری است.
و او می گوید : من باید کاملا بد ، شریر و دختر کوچک او ، هرگز هرگز
رفتن به اجازه دیانا دوباره با من بازی. آه ، Marilla ، من فقط با وای فائق آید. "
Marilla خیره در شگفتی خالی.
"تنظیم دیانا مست!" او گفت زمانی که وی به صدای او را در بر داشت.
«آنه آیا شما و یا خانم بری دیوانه؟ آنچه در زمین او را به شما بدهد؟ "
: "چیزی نشده اما صمیمی تمشک ، sobbed :" آن.
"من هرگز فکر نمی صمیمی تمشک مردم مست ، Marilla مجموعه -- حتی اگر آنها
نوشیدند سه tumblerfuls بزرگی دیانا بود.
آه ، آن را برای تلفن های موبایل -- تا -- مثل شوهر خانم توماس!
اما من معنی نیست که مست او را به مجموعه است. "" fiddlesticks مست! گفت : "Marilla ،
راهپیمایی به شربت خانه اتاق نشسته است.
در قفسه بود یک بطری وجود دارد که او در یک بار به عنوان یکی حاوی برخی از به رسمیت شناخته شده
سه ساله شراب کشمش بیدانه خانگی خود برای او که در Avonlea جشن گرفته می شد ،
هر چند برخی از مرتب کردن بر اساس سختگیرانه تر ، خانم
بری در میان آنها ، به شدت از آن مخالفت شده است.
و در همان زمان Marilla recollected که او بطری تمشک قرار داده بود
پایین صمیمی در انبار به جای شربت خانه او آن گفته بود.
او رفت و برگشت به آشپزخانه با بطری شراب در دست او است.
صورت خود را به تکان خوردن وجود از خودش بود. "آن ، که مطمئنا شما هم یک نابغه
گرفتن به مشکل است.
رفت و به جای دیانا شراب کشمش بیدانه صمیمی تمشک داد.
آیا می دانید تفاوت خودتان نیست؟ "" من آن را هرگز طعم ، گفت : "آن.
"من فکر می کردم آن را صمیمی بود.
من به معنای شود SO -- چندان -- مهمان نواز. دیانا awfully بیمار و تا به حال برای رفتن به خانه.
خانم بری به خانم Lynde گفت که او به سادگی مست مرده است.
او فقط خندید احمقانه مانند زمانی که مادرش از او خواست آنچه را که ماده بود و رفت و به
خواب و ساعت ها خوابیده. مادرش بوی نفس او و او را می دانستند
مست بود.
او دیروز سردرد ترس در تمام طول روز.
خانم بری است خشمگین است. او هرگز باور اما آنچه که من آن را انجام داد
هدف. "
"من فکر می کنم او بهتر است به این مجازات دیانا تا حریص بودن به عنوان به نوشیدن سه
glassfuls از هر چیز ، گفت : "Marilla در مدت کوتاهی.
"چرا ، سه تن از کسانی که شیشه های بزرگ می توانست او را بیمار حتی اگر آن را تنها شده بود
صمیمی.
خوب ، این داستان خواهد بود که مسئولیت رسیدگی به خوبی برای آن دسته از مردمی که آنقدر به من
ساخت شراب کشمش بیدانه ، اگر چه من به مدت سه سال ساخته شده از زمانی که من در بر داشت
که وزیر موافق نیستند.
من فقط نگه داشته که بطری برای بیماری است. وجود دارد ، وجود دارد ، کودک ، گریه نکن نه.
من نمی توانم به شما به عنوان سرزنش گرچه من متاسفم پس از آن اتفاق افتاد. "
من باید گریه ، گفت : "آن.
قلب من شکسته است. ستاره ها در دوره های خود را مبارزه با
من ، Marilla. دیانا و من برای همیشه لطفا برای جدا هستند.
اوه ، Marilla ، من کمی از این رویای زمانی که برای اولین بار از ما سوگند یاد ما عهد دوستی. "
"آیا نمی شود احمقانه ، آن. خانم بری خواهد شد فکر می کنم بهتر از آن زمانی که وی به
می یابد شما را سرزنش نیست.
گمان می کنم او فکر می کند شما آن را برای یک شوخی احمقانه یا چیزی که مرتب سازی بر اساس انجام می شود.
شما بهترین می خواهم به این شب ، و به او چگونه بود. "
"شجاعت من نتواند مرا در فکر رو به مادر مجروح دیانا ، آهی کشید :"
آن. "من آرزو می کنم شما می خواهم ، Marilla.
شما خیلی محترمانه از من است.
به احتمال زیاد او می خواهم به شما گوش فرا سریعتر نسبت به من است. "
"خب ، من" ، گفت : Marilla ، منعکس است که آن را احتمالا خواهد بود البته عاقلانه تری را پیشنهاد می.
"آیا گریه هیچ ، آن نیست.
این همه حق خواهد شد. "Marilla ذهن خود را در مورد آن در حال تغییر بود
تمامی حقوق این زمان او را از شیب باغ.
تماشای آن برای آمدن او بود و پرواز به درب ایوان را به دیدار با او.
آه ، Marilla ، من صورت خود را می دانیم که آن را بدون استفاده بوده است ، او گفت : sorrowfully.
"خانم بری مرا خواهد بخشید نه؟ "
"خانم بری در واقع! جامعی : "Marilla. "از تمام زنان بی دلیل من دیدم
او بدترین است.
من به او گفت آن همه اشتباه بوده و شما مقصر نیست ، اما او فقط به سادگی
مرا باور.
و او آن را مالیده به خوبی در مورد شراب کشمش بیدانه من و من همیشه می خواهم گفت که نمی توانست
حداقل تاثیر را بر روی کسی.
من فقط او را به سادگی گفت که شراب کشمش بیدانه معنا نیست که ما مست سه tumblerfuls
در یک زمان است و اگر فرزند من تا به حال برای انجام با تا حریص بود من می خواهم تا او را هوشیار با
حق تنبیه کردن خوب است. "
Marilla به آشپزخانه whisked ، grievously آشفته ، ترک بسیار بسیار
روح کمی در ایوان پشت سر او منحرف شده است.
در حال حاضر آن خارج سربرهنه پا به هنگام غروب پاییز لرز ، بسیار determinedly
و پیوسته او در زمان راه خود را از طریق میدان شبدر خشکیده در طول پل ورود به سیستم
و از طریق بیشه صنوبر ، روشن
ماه رنگ پریده کمی کم حلق آویز بیش از جنگل های غربی.
خانم بری ، در آینده به درب در پاسخ به بد گویی کردن از ترسو ، مشتاق حرف سفید
استدعاء کننده چشم بر آستان است.
او چهره سخت. خانم بری زن از تعصبات قوی بود
و بدش نمیآد ، و خشم او بود ، مرتب کردن سرد و عبوس است که همیشه سخت ترین
برای غلبه بر.
برای عدالت او ، او واقعا باور آن از دیانا مست از کینه توزی خالص ساخته شده بود
پیش اندیشیده ، و او صادقانه مشتاق حفظ دختر کم کم به او از
آلودگی صمیمیت بیشتر با چنین یک کودک.
"چه می خواهید؟" او گفت : stiffly. آن دست او را clasped.
"اوه ، خانم بری ، لطفا مرا ببخش.
من معنی نیست -- به -- سرخوش دیانا. چگونه می توانم؟
فقط تصور کنید اگر شما دختر فقیر یتیم کمی که مردم مهربان بود به تصویب رسید
و شما تا به حال فقط یک اغوش حمل کردن دوست در تمام جهان است.
آیا شما فکر می کنید شما می توانید او را بر روی هدف سرخوش؟
من فکر کردم آن را تنها صمیمی تمشک بود. من قویا متقاعد شده بود آن تمشک بود
صمیمی.
اوه ، نمی گویم که شما نه به شما اجازه دیانا با من بازی هر.
اگر این کار را بکنید ، شما زندگی من را با یک ابر تاریک وای را پوشش میدهد. "
این سخنرانی که ملایم تر قلب خوب خانم Lynde در برق زده ، تا به حال هیچ
اثر در خانم بری به جز تحریک او را هنوز هم بیشتر است.
او از کلمات بزرگ و حرکات نمایشی آن مشکوک بود و تصور که
کودک بود از ساختن لذت او. بنابراین او گفت ، بطور سرد و ظالمانه :
"من فکر نمی کنم یک دختر متناسب کمی برای دیانا به معاشرت با شما.
شما بهتر است به خانه و رفتار خودتان است. "لب آن quivered.
به شما اجازه نمی دیانا مراجعه کنید من فقط یک بار به خداحافظی؟ "او implored.
"دیانا با پدرش به Carmody رفته ، گفت :" خانم بری ، رفتن و
بستن درب است.
آن رفت و برگشت به سبز Gables آرامش با ناامیدی.
"آخرین امید من از بین رفته است ، او گفت :" Marilla. "من بالا رفت و دیدم خانم بری خودم و
او مرا درمان بسیار insultingly.
Marilla ، من فکر نمی کنم او است که یک زن به خوبی تربیت شده.
هیچ چیز به جز به دعا وجود دارد و من نه چندان امید که شما انجام
بسیار خوب است ، زیرا Marilla ، من اعتقاد ندارم که خدا خودش می تواند انجام دهد بسیار
با چنین فرد معاند به عنوان خانم بری. "
"آن ، شما باید چنین چیزهایی می گویند نه" Marilla سرزنش ، تلاش برای غلبه بر آن
تمایل نامقدس به خنده که او برای پیدا کردن در حال رشد بر او نگران شده بود.
و در واقع ، زمانی که وی گفت : تمام داستان آن شب را به متی ، او خنده
صمیمانه از بیش از سختی آن.
اما هنگامی که او را به شیروانی شرق قبل از رفتن به رختخواب به تضعیف و متوجه شد که آن بود
گریه خودش را به خواب نرمی unaccustomed رخنه کرد به چهره اش.
"روح کمی ضعیف ،" او زمزمه ، با بلند کردن حلقه سست مو از پارگی کودک
رنگ آمیزی چهره. سپس او خم شد و بوسید برافروخته
گونه بر روی بالش.