Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXIX
"در حال حاضر ، که در اواسط آنچه فکر می کنم شنیده ام اخبار O صبح امروز؟" لبنیات فروش کریک گفت ، او به عنوان
نشست صبحانه روز بعد ، با دور زل زل نگاه کردن گردند بر مردان خوردن
و خدمتکار.
"در حال حاضر ، تنها که در اواسط آنچه فکر می کنم؟" حدس زده ، و دیگری حدس زده است.
خانم کریک حدس زد ، چرا که او از قبل میدانستند.
"خوب ، گفت :" شیر فروش "، TIS که شل کردن پیچ خورده' ***'s پرنده ای از فلر ،
دسته علف و غیره جک. او به تازگی رو به یک زن بیوه ازدواج کرده است. "
"دسته علف و غیره نشده جک؟
تبه کار -- فکر می کنم 'O که" گفت milker.
نام به سرعت به آگاهی تس Durbeyfield وارد ، برای آن بود
نام عاشق که یار او ستم بود و پس از آن شده است تا
تقریبا توسط مادر زن جوان را در کره ، دائما و شدیدا چیزی را تکان دادن و بم زدن استفاده می شود.
و او دختر زن خانه دار شجاع ازدواج کرده بود ، به او قول داده؟ پرسید : "فرشته
کلر absently ، او بیش از این روزنامه تبدیل خواهد شد او در کمی خواندن بود
جدول که او همیشه توسط خانم کریک ، تبعید به معنای خود را از اصالت خود بود.
"او نه آقا. پاسخ : هرگز به معنای "لبنیات فروش.
"همانطور که من می گویم ،' TIS یک بیوه زن ، و او تا به حال پول ، به نظر می رسد -- poun پنجاه یک سال یا بیشتر است ؛
و این همه او پس از این بود.
آنها در یک شتاب بزرگ ازدواج کرده بودند ، و سپس او را گفت که توسط ازدواج با او تا به حال
پنجاه خود را از دست داده poun یک سال. فقط علاقه داشتن به حالت O 'نجیب زاده ذهن من
در آن خبر!
چنین زندگی به عنوان یک گربه و سگ آنها بوده ام که منجر زمان هرگز!
در خدمت او را به خوبی beright. اما onluckily زن فقیر می شود بدترین
o't. "
"خب ، بدن احمقانه باید گفته اند EN زودتر که شبح مرد اول از او
او مشکل ، گفت : "خانم کریک. AY ، برای همیشه ، پاسخ داد : "لبنیات فروش
indecisively.
این حال ، شما می توانید twas دقیقا چه 'را ببینید. او می خواست خانه ، و دوست نداشت به اجرا
خطر از دست دادن او را. آیا آنچه فکر می کنم که چیزی شبیه به آن ،
maidens؟ "
او نسبت به ردیف از دختران نگاه. "او باید به هکتار او را قبل از آنها گفت :
به کلیسا رفت ، زمانی که او به سختی می توانست حمایت ، گفت : "ماریان.
"بله ، او باید ، موافقت کرد :" Izz.
او باید را دیده اند ، او پس از ، و باید در هکتار 'به او خودداری کرد ،" گریه Retty
spasmodically. "و چه به شما می گویند ، عزیز من؟" پرسید :
لبنیات فروش از تس.
"من فکر می کنم او باید -- به گفته او دولت واقعی از چیزهایی -- و یا دیگری به او خودداری کرد --
پاسخ : من نمی دانم ، "تس ، از نان و کره او را خفگی.
باشید cust اگر من انجام داده اند یا o't ، گفت : "بک Knibbs ، یاور متاهل از یکی از
کلبه. "همه در عشق و جنگ منصفانه است.
من می خواهم در هکتار 'ازدواج EN درست مثل او ، و اگر او می خواهم دو واژه را در مورد نه گفتن به من گفت :
او قبل از هر چیزی whatsomdever در مورد اختتامیه جشنواره صنعت چاپ اولین بار من این است که من تا به حال انتخاب برای گفتن ،
من می خواهم در هکتار 'به او زدم پایین WI وردنه -- حذفی دارت فلر کمی مثل او!
هر زنی می تواند آن را انجام
خنده که به دنبال این سالی بود تنها با یک لبخند با عرض پوزش ، تکمیل
به خاطر فرم ، از تس. چه بود کمدی به آنها تراژدی به او شد ؛
و او به سختی می تواند نشاط خود را بعهده دارد.
او به زودی از جدول افزایش یافت ، و با تصور که کلر به زودی دنبال
او رفت و در طول مسیر کمی wriggling ، در حال حاضر پله به یک طرف آبیاری
کانال ، و در حال حاضر از سوی دیگر ، تا او توسط جریان اصلی از ور ایستاده بود.
مردان شده است برش بالاتر آب علف های هرز تا رودخانه ، و توده ها از آنها بودند
گذشته خود شناور -- جزیره حرکت سبز کلاغ پا ، روی چه چیز او ممکن است تقریبا
قفل های طولانی تقلا که علف هرز تسلیم بود
در برابر شمع های رانده شده به نگه داشتن گاوها از عبور.
بله ، درد از آن وجود دارد.
این سوال از یک زن گفتن او داستان - - سنگینترین صلیب را به خودش -- به نظر می رسید
اما تفریح را به دیگران است. این بود که اگر مردم باید در خنده
شهادت.
"Tessy!" از پشت سر او آمد ، و کلر بر خاست در سراسر خندقها ، alighting در کنار
فوت او. "همسر من -- به زودی!"
"نه ، نه ، من نمی تواند.
به خاطر شما ، O آقای کلر ؛ به خاطر شما ، من می گویم نه "!
"تس" ، "هنوز هم می گویند نه!" او تکرار است.
انتظار این ، او دستش را به آرامی دور کمر او را لحظه ای بعد از قرار داده بود
صحبت کردن ، زیر دم حلق آویز او مو.
(dairymaids جوان ، از جمله تس ، breakfasted با موهای خود را شل در روز یکشنبه
صبح قبل از ساختمان آن را در ارتفاع بالا اضافی برای حضور در کلیسا ، سبک آنها می توانند
اتخاذ هنگام شیر دوشی با سر خود را در برابر گاو است.)
اگر او تا به حال گفت : "بله" به جای "نه" او می توانست او را بوسید ؛ آن را به حال آشکارا
قصد خود بوده ، اما او مصمم منفی منصرف قلب ناشی از وسواس یا دقت زیاد او.
وضعیت آنها از رفاقت domiciliary او را قرار دهید ، به عنوان زن ، به ضرر چنین
مقاربت اجرا آن ، که او احساس می کرد که به او ناعادلانه به هر گونه اعمال فشار
چاپلوس که او ممکن است
صادقانه به کار بود او قادر است بهتر از او دوری کنند.
لحظه ای ، در زندان او را دور کمر او منتشر ، و بوسه نکردن.
این همه در آن نسخه تبدیل شده است.
چه قدرت او داده بود او را این زمان خودداری صرفا داستان بیوه
گفته شده توسط شیر فروش ، و این می شده اند در لحظه ای دیگر غلبه بر.
اما فرشته گفت : نه بیشتر ، چهره اش ، درمانده بود ، او رفت.
روز پس از روز آنها روبرو می شد -- تا حدودی کمتر به طور مداوم نسبت به قبل از و به این ترتیب دو یا
سه هفته گذشت.
پایان ماه سپتامبر نزدیک به خود جلب کرد ، و او می تواند در چشم خود ببینید که او ممکن است از او بپرسید
دوباره.
طرح او از روش های مختلف در حال حاضر بود -- به عنوان اینکه او ذهن او ساخته شده بود که او را
منفی ، بعد از همه بودند ، فقط فروتنی و جوانان مبهوت به تازگی از
پیشنهاد.
evasiveness حملهای از شیوه ای خود را زمانی که موضوع مورد بحث بود
countenanced این ایده است.
بنابراین او بازی یک بازی بیشتر coaxing و در حالی که فراتر از واژه ها هرگز ، و یا تلاش
تجدید caresses ، او تمام تلاش خود را به صورت شفاهی.
در این کلر راه مصرانه او را در undertones مانند که از شیر purling wooed --
در کنار گاو ، در skimmings ، در کره تجربه ، در پنیر تجربه ، در میان متفکر
مرغ ، و در میان خوک farrowing -- عنوان ندارد
شیرو فروش زن همیشه قبل از چنین مردی wooed.
تس می دانستند که او باید شکستن.
نه حس و مذهبی از اعتبار خاصی اخلاقی در اتحاد گذشته و نه
آرزوی وجدان برای رک گویی می تواند در جلوگیری از آن بسیار طولانی تری.
او دوست داشت تا شور و حرارت ، و او در چشم او خداگونه بود و در حال ، هر چند
آموزش ندیده ، به طور غریزی تصفیه شده ، ماهیت او گریه برای راهنمایی دارای قیم یا سرپرست او.
و به این ترتیب ، هر چند تس نگه داشته تکرار به خودش ، "من هرگز نمی تواند همسر خود را ،"
کلمات بیهوده است.
اثبات ضعف او در سخن گفتن بسیار از آنچه قدرت آرام نمی دراز
زحمت را گرفته اند و به تدوین و فرموله است.
هر صدا از شروع صدای او در مورد این موضوع قدیمی او را با وحشتناک را بر انگیخت
سعادت ، و او آرزو recantation او می ترسید.
شیوه او بود -- از آنچه در مرد نمی باشد -- آنقدر که از یکی که خیلی دوست دارم و گرامی داشتن و
دفاع از او را تحت هر شرایط ، تغییر است ، اتهامات ، و یا آیات ، که دل تنگی خود
کاهش به عنوان او در آن basked.
در عین حال فصل بود رسم به بعد به اعتدال ، و هر چند آن هنوز به خوبی بود ،
روز بسیار کوتاه است.
دوباره لبنی و شمع صبح برای مدت طولانی کار کرده بودند و تازه
تجدید اقامه دعوا مطرح می کلر در بین سه و چهار ، یک روز صبح رخ داده است.
او تا به حال در bedgown او را به خانه خود اجرا به او را به طور معمول تماس بگیرید و پس از آن به عقب رفته بود.
لباس و تماس با دیگران ؛ و در ده دقیقه پیاده روی به سر
پله ها با شمع در دست او است.
در همان لحظه ، او آمد پایین گام های خود را از بالا در پیراهن - آستین خود قرار داده و خود را
بازو در سراسر راه پله. "در حال حاضر ، خانم لاس زدن ، قبل از اینکه شما پایین" او
گفت : peremptorily.
این دو هفته است از آنجایی که من سخن گفت ، و این نه دیگر انجام خواهد داد.
شما باید به من منظور شما چیست ، و یا من باید این خانه را ترک کنند.
درب بود نیمه بسته نگهداشته شده فقط در حال حاضر ، و من شما را دیدم.
برای ایمنی خود را باید برود. شما نمی دانید.
خب؟ آن را به صورت مثبت در تاریخ و زمان آخرین؟ "
"من فقط فقط تا آقای کلر ، و از آن است خیلی زود به من را به وظیفه!" او pouted.
"شما نیاز دارید با من تماس لاس زدن. 'تیس بی رحمانه و بی وفا.
صبر کنید تا توسط و.
لطفا صبر کنید تا توسط و توسط! من واقعا به طور جدی در مورد آن فکر می کنم
از هم اکنون و پس از آن. اجازه بدهید برو طبقه پایین! "
او یک کمی شبیه به آنچه که او گفت که او به عنوان نگه داشتن شمع وری ، او نگاه
سعی کردم به لبخند دور جدیت از کلمات او.
"من فرشته تماس بگیرید ، پس از آن ، و آقای کلر نیست."
"فرشته" "فرشته عزیزترین -- چرا که نه؟
'Twould معنی است که من با شما موافقم ، آن را نه؟"
"این فقط که شما مرا دوست متوسط ، حتی اگر شما می توانید با من ازدواج و پس از شما
خوب به عنوان به خود که مدتها پیش است. "
"بسیار خوب ، و سپس ،' فرشته عزیزترین '، اگر من باید ،" او زمزمه ، نگاه کردن به شمع او ،
رندانه حلقه بر دهان او ، علیرغم تعلیق او.
کلر حل و فصل بود که هرگز او را بوسه تا زمانی که وعده او به دست آمده بود ، اما به نوعی ،
به عنوان تس وجود دارد را در لباس شب دوشش او prettily در جمع تا ایستاده بود ، موهایش سردستی نشانه رفته
بر سر او تا اوقات فراغت باید وجود داشته باشد
به ترتیب آن را دستکاری و شیردوشی انجام شد ، او را شکست حل و فصل خود ، و
آورده لب خود را به گونه او را برای یک لحظه.
او به طبقه پایین به تصویب رساند به سرعت ، به دنبال هرگز به او و یا گفتن کلمه ای دیگر.
خدمتکاران بودند در حال حاضر پایین ، و این موضوع را دنبال نمی شد.
به جز ماریان ، همه آنها wistfully و به طرز مشکوکی در جفت نگاه ، در غم
اشعه های زرد که شمع صبح در مقابل با اولین سرما ساطع
سیگنال های سپیده دم بدون.
هنگامی که دستکاری انجام شد -- که ، به عنوان شیر با رویکرد پاییز کاهش یافته بود ،
روز کاهش روند به روز -- Retty و بقیه رفت.
دوستداران آنها را دنبال داشته باشد.
"لرزش زندگی ما خیلی متفاوت از تیرز ، آنها نیست؟" او musingly مشاهده
او ، به عنوان سه چهره tripping قبل از او از طریق منجمد او در نظر گرفته
رنگ پریدگی از روز افتتاحیه.
"اما نه بسیار متفاوت است ، من فکر می کنم ،" او گفت. "چرا شما که فکر می کنید؟"
"زندگی تعداد کمی از زنان هستند که وجود دارد -- لرزش ،" تس پاسخ ، pausing بیش از
کلمه جدید اگر آن را به عنوان او را تحت تاثیر.
"در آن سه نفر از شما فکر می کنید وجود دارد."
"آنچه در آنها است؟"
تقریبا هر کدام از 'EM ،" او شروع "را -- شاید -- یک همسر properer
از (i) و شاید آنها شما را دوست دارم و به عنوان من --
تقریبا. "
"O ، Tessy!"
نشانه هایی که آن را تسکین نفیس بود او را به شنیدن بی تاب وجود دارد
علامت تعجب ، هر چند او به intrepidly حل و فصل تا به حال به سخاوت را یکی پیشنهاد
در برابر خودش.
که در حال حاضر انجام شد ، و او تا به حال قدرت تلاش خودسوزی یک ثانیه نیست
زمان پس از آن.
آنها با milker از یکی از کلبه ملحق شدند ، و نه بیشتر در آن گفته شده بود
که آنها را نگران آنچنان عمیق است. اما تس می دانستند که در این روز تصمیم بگیرد
آن.
در بعد از ظهر چند تن از خانواده لبنیات فروش و معاونان رفت
سکوی به طور معمول ، راه درازی را از لبنیات ، که در آن بسیاری از گاوها بدون دوشیده شدند
به رانده صفحه اصلی شدن است.
عرضه شدن بود کمتر به عنوان حیوانات پیشرفته در گوساله ، و بیش از اندازه عادی
milkers از فصل سرسبز اخراج شده بود.
این کار پیشرفت تفریحانه.
هر بقدر یک سطل به قوطی های بلند ایستاده بود که در بهار و بزرگ با واگن حمل کردن که تا به حال ریخته شد
بر صحنه آورده شده و هنگامی که دوشیده بودند ، گاوها trailed دور.
لبنیات فروش کریک ، که در آنجا با بقیه بود ، gleaming لفاف بسته بندی خود را به طور معجزه آسایی
سفید در برابر آسمان سربی رنگ شب ، به طور ناگهانی سازمان دیده بان سنگین او نگاه کرد.
"چرا ،' TIS بعد از من فکر کردم ، "او گفت.
"Begad! ما نمی خواهد به زودی به اندازه کافی با این شیر در
ایستگاه ، اگر ما از ذهن نیست. هیچ زمان به روز آن را به خانه و وجود دارد
مخلوط آن با جلو فله ارسال کردن.
این باید به ایستگاه مستقیم از اینجا بروید. چه کسی می خواهید آن را در سراسر درایو؟ "
آقای کلر به طور داوطلبانه به انجام این کار ، هر چند که هیچ یک از کسب و کار خود بود ، درخواست تس به
همراه او را.
شب ، هر چند بی آفتاب ، گرم و گرم برای فصل شده بود ، و تس آمده بود
با شیر دوشی ، هود او را تنها برهنه مسلح و jacketless ؛ قطعا برای لباس
رانندگی کنید.
او به همین دلیل با یک نظر اجمالی بر لباس زیبا اندک او در پاسخ ، اما کلر به آرامی خواست
او.
او با کنار رفتن سطل و مدفوع خود را به شیر فروش را به خانه assented ، و
بهار با واگن حمل کردن در کنار کلر نصب شده است.