Tip:
Highlight text to annotate it
X
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل X.
روز بعد او را متقاعد ماه مه به قدم زدن در پارک بعد از ناهار فرار.
از آنجا رسم بود در قدیمی از مد افتاده پیرو کلیسای اسقفی، نیویورک، او معمولا
همراه پدر و مادر او در بعد از ظهر یکشنبه به کلیسا، اما خانم Welland چشم پوشی او
پرسه زنی، که آن روز صبح بسیار به دست آورد او
به ضرورت تعامل طولانی، با گذشت زمان برای آماده سازی یک دست دوزی
جامه یا رخت عروس حاوی تعداد مناسب از ده ها.
روز لذیذ بود.
vaulting لخت درختان در امتداد بازار با لاجورد ceiled شده بود، و قوسی
برف بالا که میدرخشید مانند بلورهای متلاشی.
آب و هوا به تماس پرتو ماه مه بود، و او مانند افرا جوان سوخته
در برابر سرما.
آرچر از نگاه روشن او افتخار بود، و لذت های ساده از possessorship
پاک دور perplexities زیرین خود.
"این خیلی خوشمزه است - بیدار شدن هر روز صبح به بوی نیلوفرهای از دره در یک اتاق!
او گفت. "دیروز آمدند اواخر.
من تا به حال در صبح هم نیست -
"اما خود را به یاد هر روز آنها را ارسال می کند من آنها را دوست بسیار بیشتر از حالتی بود که اگر
شما می خواهم یک نظم دائمی داده می شود، و آنها هر روز صبح در دقیقه بود، مانند یکی از
موسیقی معلم - که من می دانم گرترود
Lefferts، به عنوان مثال، هنگامی که او و لورنس مشغول بودند. "
"آه - آنها که" خندید آرچر، در تندی و تیزی خود را سرگرم.
او یک وری در میوه ها مانند گونه خود را نگاه کرد و احساس غنی و به اندازه کافی امن برای اضافه کردن:
"زمانی که من فرستاده به نیلوفرهای خود را بعد از ظهر دیروز من تو را دیدم برخی از رنگ زرد و نه زرق و برق دار
گل سرخ و آنها را بسته بندی شده به خانم Olenska.
این بود که درست است؟ "" عزیز از شما!
هر چیزی که از نوع او را دلخوشیها.
این عجیب و غریب او اشاره نمی کند: او با ما راه اندازی شد، سخن گفت و آقای عزیز بیوفورت
پس از فرستاده ارکیده فوق العاده او و پسر عموی هنری ون der Luyden کل مانع
از carnations از Skuytercliff.
او به نظر می رسد برای دریافت گل ها تعجب. مردم آنها را در اروپا؟
او فکر می کند که چنین سفارشی زیبا "" اوه، خوب، هیچ جای تعجب معدن شد تحت الشعاع قرار
توسط بیوفورت، گفت: «آرچر irritably.
سپس به یاد آورد که او یک کارت با گل رز قرار داده است، و در احسان
که از آنها سخن گفته است. او می خواست می گویند: "من پسر عموی خود را به نام
دیروز، "اما مردد است.
اگر خانم Olenska به سفر خود صحبت نمی بود ممکن است به نظر می رسد بی دست و پا است که او باید.
هنوز به انجام این کار به امر هوا از رمز و راز است که او را دوست نداشتند.
به لرزش او شروع به صحبت از برنامه های خود، آینده خود را، و خانم
اصرار Welland در تعامل طولانی. اگر شما آنرا طولانی!
ایزابل مکتوبات الکترونیکی و Reggie به مدت دو سال مشغول بودند از: گریس و Thorley برای نزدیک به یک
سال و نیم است. چرا ما به خوبی به عنوان ما؟ "
این بازجویی سنتی maidenly بود، و او احساس شرم
خود را برای پیدا کردن آن را فوق العاده بچگانه است.
بدون شک او به سادگی و تکرار که برای او بود، اما او نزدیک شد او را بیست و
2 تولد، و او تعجب در چه سنی "خوب" زنان شروع به صحبت می کنند
خود را دارند.
او mused در: "اگر ما به آنها اجازه نمی دهد، گمان می کنم" و به یاد می آورد فوران دیوانه خود را به
آقای Sillerton جکسون: "زنان باید به صورت رایگان به عنوان ما -
این در حال حاضر کار خود را پانسمان از چشم این زن جوان و
پیشنهاد او را نگاه مطرح شده در جهان است.
اما چگونه بسیاری از نسل از زنان که به ساخت او رفته بود فرود بود
پانسمان به طاق خانواده؟
او کمی لرزیدند، به یاد برخی از ایده های جدید در کتاب های علمی خود، و
به عنوان مثال بسیار ذکر شده کنتاکی غار ماهی، که به منظور توسعه چشم متوقف شده بود
چرا که آنها تا به حال بدون استفاده از آنها.
چه اگر وقتی که او تا به حال bidden می Welland مخصوص اوست باز کردن، آنها فقط می تواند از نگاه مستقیما
در سفیدی؟ "ما ممکن است بسیار بهتر است.
ما ممکن است در مجموع با هم - ما ممکن است سفر ".
چهره او روشن است. "دوست داشتنی می باشد،" او متعلق به او
دوست دارم به سفر.
اما مادر او نمی خواهد درک خود را که مایل به انجام کارهای به طوری متفاوت است.
همانطور که اگر صرف 'متفاوت' برای آن حساب نیست! "خواستگار اصرار داشت.
"Newland!
شما خیلی اصلی! "او exulted:.
قلب شاه درهم شکست، او را دیدم که او میگفت تمام چیزهایی که مردان جوان در
وضعیت مشابه می گویند انتظار می رود، و او پاسخ هایی که
غریزه و سنت او آموخت که - حتی به نقطه تماس او اصلی است.
"اصلی! ما همه همچون یکدیگر به عنوان کسانی که عروسک
برش کاغذ تاشده همان.
ما مانند الگوهای stencilled در دیوار هستید. می تواند به من و شما از بازی خارج شدن برای خودمان،
ممکن است؟ "
او و متوقف بود، مواجه شدند او را در شور و هیجان، بحث خود را، و او را
چشم بر او را با تحسین روشن unclouded، استراحت است.
"رحمت - نباید ما فرار کردن با معشوق" به او خندید.
"اگر می خواهید -" "شما را دوست من، Newland!
من خیلی خوشحال هستم "" اما پس از آن - چرا نمی شود شادتر؟ "است.
"ما نمی توانیم رفتار مانند افراد در رمان، هر چند، می تواند ما؟"
"چرا - چرا که نه - چرا که نه او نگاه کرد:" کمی حوصله اش
اصرار.
او به خوبی میدانستند که آنها می توانند، اما سخت بود برای تولید یک
دلیل. "من به اندازه کافی باهوش با تو مجادله کنند.
اما این نوع از چیزی است و نه - مبتذل، آن را "او پیشنهاد، رها به؟
ضربه بر روی یک کلمه است که مطمئنا به خاموش کردن کل موضوع.
"آیا شما ترس زیاد است، پس، از بودن در مبتذل؟"
او آشکارا مبهوت شد. "البته من باید آن را نفرت - پس آیا ممکن است،
او دوباره، یک چیز جزیی irritably.
او ساکت ایستاده بود، ضرب و شتم چوب خود را عصبی در مقابل خود را بوت بالا و احساس
که او در واقع پیدا کرده و راه راست بسته شدن این بحث، او را به نور رفت
دل: "اوه، من به شما بگویم که من نشان می داد الن حلقه؟
او فکر می کند که تنظیم زیبایی او ماند.
چیزی شبیه به آن را در RUE د لا Paix وجود دارد، او گفت.
من تو را دوست دارم، Newland، بنابراین هنری!
بعد از ظهر روز بعد، به عنوان آرچر، قبل از شام، نشسته سیگار sullenly در مطالعه خود،
Janey سرگردان در او.
او در باشگاه خود را در راه متوقف از دفتر او ورزش شکست خورده بود
حرفه ای قانون در صورت باهستگی مشترک به خوبی به انجام نیویورکیها از
کلاس های خود.
او از روح بود و کمی از خلق و خوی، و وحشت فراموش نشدنی از انجام
همان چیزی که هر روز در همان ساعت در محاصره مغز او است.
"از هر دری سخنی - از هر دری سخنی! او گفتم، کلمه ای در حال اجرا را از طریق سر خود را مانند آزار و اذیت
تنظیم به عنوان آشنا بلند hatted lounging چهره های پشت صفحه شیشه ای او را دیدم؛
و از آنجا که او معمولا در این باشگاه که در آن ساعت کاهش یافته است او به خانه رفته بود به جای.
او می دانست که نه تنها آنچه را که آنها به احتمال زیاد به صحبت کردن در مورد بودند، اما هر یک از بخش
در این بحث می کنند.
دوک البته موضوع اصلی خود را، هر چند ظاهر در پنجم
خیابان یک خانم با موهای طلایی در کالسکه کوچک قناری رنگ با یک جفت
سیاه و سفید cobs (که بیوفورت بود
به طور کلی فکر مسئول) خواهد بود بدون شک کاملا توان به رفته است.
چنین "زنان" (همان طور که نامیده می شدند) در نیویورک، کسانی که رانندگی خود را چند
واگن هنوز هم کمتر است، و ظاهر خانم حلقه فانی در خیابان پنجم در
ساعت شیک عمیقا آشفته کرده جامعه.
فقط روز قبل از حمل او خانم لاول Mingott را گذرانده بودند، و
دومی بود بلافاصله زنگ کوچکی در آرنج او پله و دستور داد درشکه چی
رانندگی خانه اش.
"اگر آن را به خانم های van der Luyden اتفاق افتاده بود؟" مردم یکدیگر را با خواست
به خود میلرزد.
آرچر می تواند Lefferts لارنس، بشنوند که در آن ساعت، برگزاری مندرج در
فروپاشی جامعه.
او سر خود را مطرح irritably وقتی خواهرش Janey وارد، و سپس به سرعت خم
بیش از کتاب خود (سوینبرن "Chastelard" - فقط) به عنوان اگر او تا به حال او را ندیده است.
او در نوشتن جدول انباشته با استفاده از کتاب نگاه، باز حجم Contes ها "
Drolatiques، "چهره دهن کجی کردن بیش از کهنه فرانسه ساخته شده، و آهی کشید:" چه یاد گرفته
چیزهایی که شما را بخوانید!
"خب -" از او پرسید، او به عنوان کاساندرا مانند قبل از او hovered.
"مادر بسیار عصبانی است." "عصبانی است؟
با چه کسی؟
در مورد آنچه که "خانم صوفی جکسون به تازگی اینجا بوده است.
او به ارمغان آورد کلمه ای که برادر خود را در بعد از شام آمده: او نمی توان گفت بسیار
زیاد است، چون او را منع: او آرزوهای خود را به تمام جزئیات خود است.
او با پسر عموی لوئیزا های van der Luyden است. "
"برای خاطر آسمان، دختر عزیز من، سعی کنید یک شروع تازه است.
این خدای دانا به دانستن آنچه که شما در حال صحبت کردن در مورد ".
"آن زمان به بی حرمتی، Newland نمی کند .... مادر احساس بد به اندازه کافی در مورد شما نیست
رفتن به کلیسا ...
با استفاده از ناله او را در کتاب خود سقوط کرد. "NEWLAND!
آیا گوش دادن.
دوست شما مادام Olenska بود در حزب خانم Lemuel Struthers، شب گذشته او
در آنجا با دوک و آقای بیوفورت رفت. "
در بند آخر از این اعلام خشم بی معنی دارای عقاید مرد جوان
سینه می شود. برای خفه کردن او خندیدند.
"خب، از آن چه می توان گفت؟
من می دانستم که او به معنای "Janey paled و چشمان او شروع به پروژه.
"شما می دانستم که او به معنای - و شما سعی کنید به او را متوقف کند؟
به او هشدار می دهند؟ "
"او را متوقف کند؟ هشدار او؟ "
خندید. "من درگیر می شود به ازدواج
کنتس Olenska! "
کلمات به حال صدای فوق العاده را در گوش خود است.
"شما به ازدواج به خانواده اش است." "آه، خانواده - خانواده او jeered.
"Newland - don't شما را در مورد خانواده مراقبت؟
"نه فارثینگ برنج است." "و نه در مورد آنچه که پسر عموی لوئیزا های van der
Luyden خواهد شد فکر می کنم "" یکی از نیمی - اگر او فکر می کند از جمله
زباله خدمتکار پیر.
مادر است دمامه نیست، گفت: "خواهر باکره خود را با لب های باریکش.
او فریاد پشت احساس: "بله، او است، و به همین ترتیب ون Luydens گردد، و غیره
همه هستند، زمانی که آن را تا آنجا که بال نوک واقعیت خار می آید. "
اما او را دیدم چهره آرام بلند او puckering به اشک، و احساس شرم از بی فایده
درد او تحمیل شد. "کنتس Olenska هنگ!
آیا نمی شود یک غاز، Janey - I'm حافظ او را نمی
"نه، اما شما از Wellands اشتغال خود را به اعلام زودتر به طوری که ما
ممکن است همه او را به بالا و، و اگر آن را برای یکی از بستگانم که لوییزا شده بود، هرگز نمی
او را به شام برای دوک دعوت شده است. "
"خوب - چه آسیب وجود دارد در دعوت او بود؟
او زن بهترین، به دنبال در اتاق بود، او شام کمتر محزون
از معمول ضیافت Luyden های van der. "" شما می دانید که پسر عموی هنری خواسته او را به لطفا
شما او را متقاعد پسر عموی لوئیزا.
و اکنون آنها آنقدر ناراحت است که آنها در حال رفتن به فردا Skuytercliff.
من فکر می کنم، Newland، شما بهتر است پایین آمده است. شما به نظر نمی رسد که چگونه مادر به درک
احساس می کند. "
Newland در طراحی اتاق مادرش.
پیشانی مشکل از دوزندگی خود را به درخواست او مطرح: "آیا Janey به شما گفت؟
"بله."
او تلاش برای حفظ تن خود را به عنوان به عنوان خود را اندازه گیری.
"اما من می توانم آن را بسیار جدی است." "این حقیقت داشتن پسر عموی جرم
لوییزا و پسر عموی هنری؟ "
"این واقعیت که می توان آنها را با یک چیز جزیی به عنوان کنتس Olenska جرم رفتن به
خانه ای از یک زن در نظر آنها مشترک "" - "
"خوب، که است. است که موسیقی خوب و amuses مردم در شب یکشنبه، هنگامی که
کل نیویورک در حال مرگ است بی روحی است. "" موسیقی خوب؟
من می دانم این است، یک زن بود که روی یک میز و می خواند و آنها بخوان
مکان شما در پاریس. سیگار و شامپاین وجود دارد. "
"خب - این نوع از چیزی که در جاهای دیگر اتفاق می افتد، و جهان هنوز هم در می رود."
"من فرض کنید نه عزیزم، شما واقعا دفاع از یکشنبه فرانسه؟"
"من تو را شنیده اغلب به اندازه کافی، مادر، در یکشنبه انگلیسی گله ما
در لندن بوده است. "" نیویورک نه پاریس و نه در لندن است. "
"اوه، نه، آن را" پسر او موضوعات آغاز شده است.
"شما، گمان می کنم که جامعه در اینجا این است به عنوان درخشان نیست؟
تو راست، من با جرات گفتن، اما به هم تعلق داریم و مردم باید راه و روش ما احترام می گذارند
زمانی که آنها در میان ما آمده است.
الن Olenska ویژه: آمد او را به دور از نوع زندگی مردم منجر شود
در جوامع درخشان است. "
Newland بدون پاسخ، و پس از لحظه ای مادر خود را جرأت: "من که قرار بود برای قرار دادن
در پشت پرده در من و از آنها بخواهید شما را به دیدن پسر عموی لوئیزا برای یک لحظه قبل از شام است. "
او اخم کرد، و او ادامه داد: "من فکر کردم شما ممکن است به او توضیح دهد آنچه شما فقط
گفت: آن جامعه در خارج از کشور متفاوت است ... که مردم نه به عنوان
به طور خاص، و مادام Olenska ممکن است
متوجه شده اند که چگونه ما در مورد چنین چیزهایی احساس می کنند.
این امر می تواند، می دانید، عزیز، "او با مهارت بی گناه افزود:" در خانم
علاقه Olenska را اگر شما انجام داد. "
"عزیزترینم مادر، من واقعا نمی بینم که چگونه ما در این موضوع نگران است.
دوک در زمان مادام Olenska به خانم Struthers's - در واقع او به ارمغان آورد خانم
Struthers به او تماس بگیرید.
من آنجا بودم وقتی که آنها آمدند. اگر ون Luydens گردد به نزاع با
کسی مقصر واقعی این است زیر سقف خود را. "
"نزاع؟
Newland، آیا شما تا به حال مجادله با یکدیگر پسر عموی هنری می دانیم؟
علاوه بر این، دوک مهمان خود را؛ و یک غریبه بیش از حد است.
غریبه تبعیض قائل نیست: چگونه باید آنها؟
کنتس Olenska نیویورکر است، و باید محترم شمرده احساس جدید
نیویورک. "
"خب، پس، اگر آنها باید قربانی، شما باید مرخصی من به پرتاب مادام Olenska
به آنها، "گریه پسر او، برافروخته است.
"من خودم را نمی بینم - و یا شما هم - ارائه خودمان را بالا برای پاک کردن خود
جنایات.
"اوه، البته شما فقط سمت Mingott، مادرش، در پاسخ
تن کوچک و بزرگ حساس که نزدیکترین او رویکرد به خشم بود.
ساقی غم کشید portieres طراحی اتاق و اعلام کرد: "آقای هنری ون der
Luyden. "خانم آرچر سوزن خود را کاهش و تحت فشار قرار دادند
صندلی خود را با دست آشفته.
"یکی دیگر از لامپ، او را به بنده عقب نشینی گریه، در حالی که Janey خم به
مرتب کلاه مادرش.
رقم آقای ون der Luyden loomed در آستانه، و Newland آرچر رفت و رو به جلو
پسر عموی خود را به خوش آمد می گوید. "ما فقط در مورد شما صحبت می کردند، آقا،" او
است.
آقای ون der Luyden به نظر می رسید غرق اعلام.
او دستکش خود را به خود جلب کرد به دست دادن با خانمها، و کلاه بلند خود را صاف
shyly، در حالی که Janey تحت فشار قرار دادند یک بازوی صندلی به جلو، و آرچر ادامه داد: «و
کنتس Olenska. "
خانم آرچر paled. "آه - جذاب زنی است.
من فقط او را، گفت: «آقای ون der Luyden، خوشنودی ترمیم خود
پیشانی.
او را در صندلی غرق، کلاه و دستکش های خود را بر روی زمین در کنار او گذاشته قدیمی
راه از مد افتاده، و در ادامه: "او یک هدیه واقعی برای تنظیم گل.
من او را فرستاده بود carnations چند از Skuytercliff، و من شگفت زده شد.
به جای تجمع آنها را در خوشه های بزرگ را به عنوان سر باغبان می کند، او پراکنده بود
آنها در مورد شل، اینجا و آنجا ...
من نمی توانم بگویم چگونه. دوک به من گفته بود: او گفت: «برو و ببینید
چگونه هوشمندانه او مرتب شده اتاق خود را طراحی است. "
و او است.
من واقعا باید را به لوییزا به او را، اگر محله نه چندان دوست -
ناخوشایند. سکوت مرده به استقبال این جریان غیر معمول
کلمات از آقای ون der Luyden.
خانم آرچر کشید گلدوزی خود را از سبد که به او عصبی سقوط کرده بود
آن، و Newland، با تکیه بر محل دودکش و تاب مبهم پرنده
صفحه نمایش پر در دست دارد، دیدم در Janey
سیما خمیازه با آمدن چراغ دوم را روشن کرد.
"واقعیت این است که،" آقای ون der Luyden ادامه داد: نوازش پا خاکستری بلند خود را با
طرف بدون خونریزی توسط بزرگ مهر، حلقه Patroon وزن، "واقعیت این است،
من کاهش یافته است به او خیلی تشکر
زیبا او به من در مورد گل من نوشت: توجه داشته باشید و همچنین - اما این بین خودمان است،
البته - به او یک اخطار دوستانه در مورد اجازه می دهد دوک به او حمل کردن به
احزاب با او.
من نمی دانم اگر شما شنیده ام - خانم آرچر تولید: لبخند زیاده.
"آیا دوک او را حمل به احزاب؟
"شما می دانید چه: این grandees انگلیسی هستند.
همه آنها به طور یکسان.
لوییزا و من بسیار علاقه پسر عموی ما - اما آن را نا امید کننده انتظار می رود افرادی که
عادت کرده اند به دادگاه های اروپایی خود را در مورد کوچک ما مشکل
جمهوری خواه تفاوت است.
دوک می رود جایی که او در این خوشحال است. "آقای ون der Luyden متوقف شده، اما هیچ کس
سخن گفت. "بله - به نظر می رسد او را با او در زمان گذشته
شب خانم Lemuel را Struthers.
Sillerton جکسون با داستان احمقانه به ما بوده است، و لوییزا بود و نه
مشکل.
بنابراین من فکر کردم کوتاه ترین راه برای رفتن مستقیم به کنتس Olenska و توضیح -
توسط merest اشاره، شما می دانید - چگونه ما در نیویورک در مورد چیزهای خاصی احساس می کنند.
من احساس می کردم ممکن است، بدون خشونت، چون شب او را با ما dined او نه
پیشنهاد ... نه من که او را برای راهنمایی سپاسگزار باشد.
و او بود. "
آقای ون der Luyden در مورد اتاق با آنچه را که باید از خود راضی گری نگاه کرد
بر ویژگی کمتر از احساسات مبتذل صادره به وسیله محاکم مذکور پس از تأیید شورای عالی.
در چهره اش خیرخواهی ملایم تبدیل شد که خانم سیما تیرانداز وحی
منعکس شده است. "چه مهربان شما هر دو عزیز، هنری - همیشه!
Newland به خصوص آنچه شما به خاطر عزیز می و قدردانی خود را
روابط جدید است. "او یک نگاه نصیحت امیز در پسرش به ضرب گلوله،
که گفت: "فوق العاده، آقا.
اما من مطمئن بود شما می خواهم مادام Olenska می خواهم. "آقای ون der Luyden نگاه او را با
نجابت شدید. "من به خونه من هرگز از او نپرسید، Newland عزیز من،
او گفت: "هر کس که آنان را دوست ندارند.
و من فقط گفته Sillerton جکسون. "با نگاهی به ساعت بلند شد و به او
افزود: "اما لوییزا خواهد شد منتظر. ما در حال غذا زود، دوک را به
اپرا می باشد. "
پس از portieres قاطعانه پشت سر بازدید کننده خود را بسته بودند، سکوت افتاد بر
خانواده آرچر. "بخشنده - چقدر رمانتیک!" گذشته در شکست
انفجاری از Janey.
هیچ کس نمی دانست دقیقا همان چیزی است که الهام بخش نظرات بیضوی خود را، و روابط او تا به حال
از مدت ها تلاش آنها را تفسیر.
خانم آرچر سر خود را با یک آه را تکان داد.
آن همه معلوم برای بهترین، "او، در تن یکی می داند که چگونه گفت
قطعا آن را نمی خواهد.
گفت: "Newland، شما باید بمانند و Sillerton جکسون از زمانی که او می آید در این شب، من
بدانند که چه به او بگو. "" مادر فقیر!
اما او نمی خواهد آمد - فرزند خود را خندید، دولا شدن به بوسه اخم او.
>
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل یازدهم.
حدود دو هفته بعد، Newland آرچر، نشسته در بطالت خود را در انتزاعی
محفظه خصوصی از های دفتر Letterblair، Lamson و کم، وکلای مدافع در
قانون، رئیس شرکت احضار شد.
از آقای Letterblair، مشاور حقوقی معتبر از سه نسل از نیویورک
اصالت، throned شده در پشت میز چوب ماهون خود را در سرگشتگی آشکار ثبت می کند.
همانطور که وی در نوازش closeclipped سبیل سفید و دست خود را از طریق اداره
قفل rumpled خاکستری در بالای ابرو jutting خود، بی اعتنا او شریک زندگی تاریخ و فکر
چقدر او مثل خانواده نگاه
پزشک اذیت با یک بیمار است که علائم حاضر به دسته بندی شوند.
"عزیزم آقا -" او همیشه آرچر به عنوان "آقا" خطاب - "من فرستاده اند را برای شما به
کمی ماده، یک ماده که برای لحظه ای، من ترجیح می دهم یا نه به ذکر است
آقای Skipworth یا آقای ردوود. "
آقایان او صحبت کرد شرکای ارشد دیگر این شرکت بودند، بود
همیشه در مورد انجمن حقوقی ایستاده قدیمی در نیویورک، تمام شرکای
نام در دفتر نامه سر بلند
از مرده و آقای Letterblair، به عنوان مثال بود، حرفه ای صحبت کردن، او
نوه خود. او در صندلی خود را با furrowed تکیه
پیشانی.
"بنا به دلایل خانوادگی -" او ادامه داد. آرچر نگاه کردن.
"به خانواده Mingott،" آقای Letterblair با یک لبخند و تعظیم توضیحی گفت.
"خانم منسون Mingott فرستاده شده برای من.
بزرگ دخترش Olenska کنتس آرزوهای خود را به شکایت شوهر او را برای طلاق است.
مقالات خاصی شده اند در دست من قرار داده شده است. "
او در روی میز کار خود را متوقف و ضرب.
"در نظر اتحاد بالقوه خود را با خانواده من باید می خواهم به شما مشورت - به
در نظر گرفتن این مورد با شما - قبل از مصرف هر گام دورتر ".
آرچر احساس خون در معابد خود را.
او Olenska کنتس از زمان سفر خود را به او تنها یک بار دیده بود، و سپس در
اپرا جعبه Mingott.
در این فاصله، او را به یک تصویر واضح و مبرم تبدیل شده بود، عقب کشیدن از
پیش زمینه خود را به عنوان Welland ماه مه، جایگاه بر حق خود در آن از سر گرفته است.
او تا به حال شنیده نشده طلاق از Janey را اشاره تصادفی به آن صحبت کرده،
و داستان به عنوان شایعات بی اساس به اخراج کرده بود.
از لحاظ تئوری، ایده از طلاق بود، تقریبا به او ناخوش آیند او را به
مادر، و او خشمگین شد که آقای Letterblair (بدون شک باعث قدیمی
کاترین Mingott) باید به طوری آشکارا به او را به امر قرعه کشی.
پس از همه، مقدار زیادی از مردان Mingott هایی چون شغل، و هنوز او حتی یک
Mingott توسط ازدواج.
او شریک ارشد به ادامه منتظر.
آقای Letterblair قفل یک کشو و یک بسته را به خود جلب کرد.
"اگر شما چشم خود را بر روی این مقالات را اجرا کنید -
کمانداران اخم کرد.
تمنا می کنم، التماس می کنم، غیر انسانی خود را، آقا، اما فقط به خاطر اینکه از رابطه، من باید
ترجیح می دهم مشاوره آقای Skipworth یا آقای ردوود ".
آقای Letterblair نگاه متعجب شد و کمی جرم.
این غیر معمول برای کلاس رد چنین باز بود.
او متمایل شدن.
"دو دل بودن خود را، آقا به من احترام بگذارند، اما در این مورد من اعتقاد دارم که ظرافت واقعی نیاز شما
برای انجام این کار که من می پرسند. در واقع، این پیشنهاد مال من است، اما خانم
منسون Mingott و پسرش.
من به لاول Mingott را دیده اند و همچنین آقای Welland.
همه آنها به شما به نام. "آرچر احساس خلق و خوی خود را رو به افزایش است.
او شده است تا حدودی languidly با حوادث دو هفته گذشته از drifting، و
اجازه دادن به نظر می رسد عادلانه و طبیعت تابشی می معدوم کردن فشار به جای مبرم
از ادعاهای Mingott.
اما این دستور قدیمی خانم را Mingott او را به یک حس از چه قبیله roused
فکر می کردند که حق به دقیق از پسر آینده نگر در قانون، و او در ساییدگی
نقش.
"عمو او باید برای مقابله با این،" او گفت.
"آنها است. ماده شده است به از دست رفته
خانواده است.
آنها مخالف ایده کنتس، اما او استوار است، و اصرار بر قانونی
است. نظر "مرد جوان ساکت بود: او باز نمی
بسته در دست او است.
"آیا از او می خواهم به ازدواج دوباره؟" "من معتقدم که آن پیشنهاد می شود، اما او را انکار می کند
آن را "" پس -.
"آیا تو به من کمکی بکند، آقای آرچر، ابتدا به دنبال از طریق این مقالات؟
پس از آن، هنگامی که ما این مورد بیش از صحبت، من به شما به نظر من به من بدهید. "
آرچر با اکراه با اسناد ناخوشایند گرفتند.
از آنجا که آخرین دیدار خود او تا به حال نیمه ناخودآگاه همکاری با حوادث در
رهایی خود بار مادام Olenska را.
ساعت او به تنهایی با او شده توسط دختر در کنار نور آتش آنها را به صمیمیت لحظهای کشیده شده بود
که دوک از نفوذ های خیابان Austrey با خانم Lemuel Struthers، و
سلام شادی کنتس از آنها، و نه providentially شکسته بود.
دو روز بعد آرچر در کمدی از برگشت او به در گردد ون کمک
به نفع Luydens، و به حال خود، گفت: با لمس tartness، که یک خانم که
می دانست که چگونه تشکر کنم از همه قدرتمند سالمندان
آقایان به یک هدف خوب برای یک دسته از گل ها لازم نیست خصوصی
consolations یا قهرمانی عمومی یک مرد جوان از قطب نمای کوچک خود را.
در نگاه به موضوع در این نور ساده صورت خود را و شگفت آور
furbished تا همه فضایل کم داخلی است.
او می Welland تصویر نیست، در هر ممکن و قابل تصور اورژانس، هاوکینگ
در مورد مشکلات خصوصی خود و lavishing اطمینان خود را در مردان عجیب؛
و او بود به او به نظر می رسید هرگز عادلانه تر یا بهتری نسبت به هفته است که به دنبال.
او حتی به آرزوی خود را برای همکاری طولانی به دست آمد، از او پیدا کرده بود
خلع سلاح پاسخ به تقاضای خود را برای شتاب.
"شما می دانید، هنگامی که آن را به نقطه ای می آید، پدر و مادر خود را همواره شما باید راه خود را
از زمانی که شما یک دختر بچه بود، او استدلال کرد، و او پاسخ داده بود، با او
واضح مشاهده می کنید: "بله، و این که چه چیزی باعث
آن را خیلی سخت رد آخرین چیزی که بسیار آنها همیشه از من به عنوان یک دختر کوچک است. "
قدیمی نیویورک. توجه بود که نوع پاسخ او همیشه می خواهم به
مطمئن شوید که ساخت همسرش.
اگر کسی عادت تنفس نیویورک بود هوا وجود دارد که چیزی کمتر
بلوری به نظر می رسید تنگ.
مقالات او را به خواندن بازنشسته شده بود او را بگویم که در واقع، اما آنها او را سقوط
به فضای که در آن او خفه و spluttered:.
آنها عمدتا از تبادل نامه بین وکلاء تعداد Olenski شامل
و یک شرکت فرانسوی حقوقی به آنها کنتس برای حل و فصل استفاده شده بود
وضعیت مالی خود را.
نیز وجود دارد نامه ای کوتاه از تعداد به همسرش: پس از آن خواندن،
Newland آرچر رز، مقالات را به پاکت خود را مسدود و reentered آقای
دفتر Letterblair.
در اینجا حروف، آقا. اگر شما می خواهید، من مادام Olenska. "
گفت: در صدای محدود. "متشکرم - متشکرم آقای آرچر.
بیا و شام خوردن با من امشب اگر شما و ما به ماده
پس از آن: در صورتی که می خواهید بر روی مشتری ما تماس بگیرید فردا ".
Newland آرچر راست راه می رفت دوباره به خانه که بعد از ظهر.
آن شب یک شب زمستان وضوح و شفاف بود، ماه جوان و بی گناه
بالاتر از خانه، تاپس، و او می خواست برای پر کردن ریه ها نفس خود را با تشعشع خالص،
و یک کلمه با هر یک تا تبادل
او و آقای Letterblair با هم بعد از شام closeted شد.
غیر ممکن بود تا تصمیم بگیرند در غیر این صورت نسبت به او انجام داده بود: او باید مادام Olenska
خود و نه اجازه اسرار خود را به چشم دیگر برهنه می شود.
موج بزرگ از رحمت بی تفاوتی و بی حوصلگی خود را دور جاروب شده بود: او ایستاده بود
قبل از او به عنوان یک شکل در معرض و رقت انگیز، که باید در همه هزینه ها از ذخیره
دورتر خودش را زخمی شدن در از جا در رفته خود را فرو علیه سرنوشت.
او به یاد او او را درخواست خانم Welland، گفت که بخشوده می شود هر چه بود
"ناخوشایند" را در تاریخ خود، و winced در فکر بود که شاید این
نگرش از ذهن که هوا جدید نیویورک به طوری خالص نگه داشته است.
"آیا ما تنها بعد از همه Pharisees؟" او شگفت زده، گیج تلاش برای
آشتی دادن انزجار غریزی خود را در خست انسان خود را با ترحم به همان اندازه غریزی
برای نا استواری انسان است.
او برای اولین بار درک ابتدایی اصول خود را به حال همیشه
بوده است.
او برای مرد جوان بود که ترس از خطرات منتقل شده و او می دانست که خود را
راز عشق امر با، خانم Thorley فقیر احمقانه Rushworth خیلی محرمانه نیست
به او سرمایه گذاری با هوا تبدیل شدن به ماجراجویی.
احمقانه، بیهوده، مخفیانه توسط اما خانم Rushworth به "است که نوع زن" بود
طبیعت، و به مراتب بیشتر از مکان به شکل مخفی و پنهان حفاظت و خطر نسبت به امر را به خود جلب
فریبندگی و کیفیت او برخوردار.
هنگامی که این واقعیت بر او dawned آن را نزدیک به قلب او را شکست، اما در حال حاضر آن را جبران به نظر می رسید
از ویژگی های مورد.
امر، در کوتاه مدت، از نوع بوده است که بسیاری از مردان جوان به سن و سال خود بود
از طریق بوده است، و از با وجدان آرام و اعتقاد دست نخورده در ظهور
تمایز ژرف بین زنان
یک چیز دوست داشتنی و مورد احترام است و به کسانی باشد که انسان لذت می برد - و pitied.
در این دیدگاه آنها sedulously توسط مادران، خاله ها و عمه و دیگر سالمندان abetted
بستگان زن، که به اعتقاد خانم آرچر همه مشترک است که "چنین چیزهایی
اتفاق افتاده بود بدون شک احمقانه
مرد، اما به نوعی همیشه جنایی از زن است.
همه خانم های مسن آنها آرچر دانستند در نظر گرفته هر زنی که دوست داشت imprudently
لزوما بی پروا و طراحی، و صرف ساده مرد را ناتوان در او
کلاچ.
تنها چیزی که برای انجام این کار به قانع کردن او، در اسرع وقت، یک دختر خوب برای ازدواج،
و سپس به او اعتماد به بعد از او نگاه کنید.
آرچر در جوامع اروپایی پیچیده، شروع به حدس زدن، عشق
مشکلات ممکن است ساده کمتر و کمتر به راحتی طبقه بندی شده است.
جوامع غنی و بیکار و زینتی باید شرایط بسیاری دیگر از جمله تولید و
حتی ممکن است وجود داشته باشد که در آن یک زن به طور طبیعی حساس و دور هنوز،
از نیروی شرایط، از خالص
defencelessness و تنهایی، باید به یک کراوات غیر قابل توجیه معمولی کشیده
استاندارد می باشید.
با رسیدن به خانه او می نویسد یک خط کنتس به Olenska، درخواست در چه ساعت از
روز بعد او می تواند او را، دریافت و آن را توسط یک پسر رسول despatched، که
در حال حاضر با یک کلمه به بازگشت
اثر او که قرار بود به Skuytercliff صبح روز بعد اقامت بیش از یکشنبه
Luydens های van der است، اما او را او به تنهایی آن شب بعد از شام.
توجه داشته باشید در نیمه جدول به جای درهم و برهم، نوشته شده است را بدون تاریخ یا آدرس، اما
دست خود را سفت و آزاد بود.
او در ایده پایان هفته خود در تنهایی با شکوه از سرگرم
Skuytercliff، اما بلافاصله پس از آن احساس وجود دارد که از همه جا، او را
بیشتر احساس سرما از ذهن دقیق از "ناخوشایند جلوگیری است."
او به آقای عزیز Letterblair بود در نهایت ادب را در هفت، خوشحالم از بهانه برای excusing،
خود را بلافاصله بعد از شام.
او نظر خود را از مقالات به عهده او شکل گرفته بود و نمی
به ویژه می خواهم به این موضوع با همسر ارشد او.
آقای Letterblair مرد زن مرده بود، و آنها به تنهایی dined، copiously و به آرامی، در
اتاق تاریک کهنه آویزان با زرد چاپ از "مرگ چتم" و "
تاجگذاری ناپلئون.
در میز کناری، بین fluted وسبک چاقو موارد، ایستاده بود تنگ از Haut
Brion، و یکی دیگر از پورت Lanning (هدیه ای از یک سرویس گیرنده)، که ادم بی معنی
تام Lanning فروخته بود یک یا دو سال
قبل از مرگ مرموز و باور نکردنی خود را در سان فرانسیسکو - یک حادثه کمتر
عمومی تحقیر آمیز به خانواده از فروش انبار.
بعد از سوپ صدف مخملی آمد شاد و خیار، سپس یک جوان ترکیه broiled
ذرت سرخ شده، و پس از پشت بوم با ژله توت و سس مایونز کرفس.
آقای Letterblair، که در یک ساندویچ و چای، راه اندازی dined عمدا و عمیق، و
اصرار بر مهمان خود است انجام همان.
در نهایت، زمانی که بسته شدن مراسم انجام شده بود، پارچه، برداشته شد سیگار برگ
، روشن شد و آقای Letterblair، تکیه به عقب و در صندلی خود و هل دادن به سمت غرب بندر
گفت: گسترش پشتش لغات به
آتش ذغال سنگ را پشت سر گذاشت: "تمام خانواده در مقابل طلاق هستند.
و من فکر می کنم به درستی. "آرچر فورا خود را از سوی دیگر احساس
طرف بحث.
اما چرا، آقا؟ اگر تا کنون یک مورد وجود دارد -
"خوب - چه چیزی استفاده است؟ او در اینجا - او وجود دارد؛ اقیانوس اطلس
بین آنها را.
او هرگز به عقب بر گردیم دلار از پول خود را از آنچه او به طور داوطلبانه بازگردانده
به او: شهرک بت پرست خود را سر در گم ازدواج مراقبت خوب گرانبها از
است.
چیز بیش از وجود دارد، Olenski این عمل سخاوتمندانه او ممکن است او را
بدون یک پنی است. "مرد جوان می دانست این بود و سکوت.
"من درک می کنم، هر چند" آقای Letterblair ادامه داد: "که او متصل اهمیتی ندارد
به پول. بنابراین، به عنوان خانواده می گویند، چرا اجازه نمی دهد
خوب به تنهایی کافی است؟ "
آرچر به خانه رفته بود و یک ساعت زودتر در توافق کامل با آقای
دیدگاه Letterblair است، اما به کلمات این خودخواه، تغذیه و supremely قرار داده
بی تفاوت پیر مرد آن را به طور ناگهانی شد
صدای ریاکارانه از جامعه به تماما در barricading خود را در برابر جذب
ناخوشایند. "من فکر می کنم که برای او تصمیم بگیرند."
"H'm - شما در نظر گرفته عواقب اگر او را برای طلاق تصمیم می گیرد؟"
"شما به معنی تهدید در نامه شوهرش؟
چه وزن که حمل می کنند؟
بیش از اتهام مبهم ولگرد عصبانی است. "
"بله، اما ممکن است برخی از بحث ناخوشایند اگر او واقعا از کت و شلوار دفاع می کند."
"ناخوشایند - گفت:" آرچر انفجاری.
آقای Letterblair در او را از زیر ابرو جویای نگاه کرد، و مرد جوان،
بر بی ثمر بودن تلاش برای توضیح آنچه در ذهن او بود آگاه، متمایل شدن
acquiescently در حالی که مقامات ارشد خود را ادامه داد: "طلاق همیشه ناخوشایند است."
"شما با من موافق هستید؟" آقای Letterblair، پس از انتظار از سر گرفت
سکوت.
"به طور طبیعی، گفت:" آرچر. "خب، پس، من ممکن است بر روی شما حساب کند؛
Mingotts ممکن است بر روی شما حساب، به استفاده از نفوذ خود را در برابر این ایده "؟
آرچر تردید.
من می توانم خودم عهد تا من دیده ام Olenska کنتس "، او در طول گفت.
"آقای آرچر، من شما را نمی فهمم. آیا می خواهید به یک خانواده با ازدواج
مفتضح طلاق، کت و شلوار حلق آویز بیش از آن؟ "
"من فکر نمی کنم که هر چیزی را با این مورد است."
آقای Letterblair قرار دادن شیشه ای خود را از پورت و ثابت بر روی شریک جوان خود محتاط
و نگاه نگران.
تیرانداز قابل درک است که او فرار خطر داشتن اختیارات او خارج، و برای برخی از
دلیل مبهم او را دوست نداشت چشم انداز است.
حالا که کار او را طرد شده بود او پیشنهاد نه به آن چشم پوشی و به
محافظت در برابر این احتمال، او را دیدم که او باید دوباره قوت قلب دادن مرد unimaginative قدیمی
که وجدان قانونی Mingotts ها را تشکیل می دادند.
"شما می توانید مطمئن باشید، آقا، که من باید خودم را مرتکب نشده تا من به شما چه
به معنای این بود که من ترجیح می دهم نظر بدهید تا من شنیده ام چه خانم Olenska
برای گفتن دارد. "
آقای Letterblair تایید بیش از احتیاط شایسته بهترین جدید راننده سرشونو تکون دادن
سنت نیویورک، و مرد جوان، زود گذر در تماشا کرد، گفته است تعامل و
در زمان مرخصی.
>
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل XII.
قدیمی از مد افتاده نیویورک dined در هفت، و عادت از تماس های پس از صرف شام، هر چند
تمسخر در مجموعه آرچر، هنوز هم به طور کلی غالب است.
همانطور که مرد جوان قدم خیابان پنجم از محل Waverley، شاهراه طولانی
اما برای گروهی از واگن ایستاده قبل از Chiverses Reggie ترک،
(که در آن شام برای دوک وجود دارد)،
و رقم گاه به گاه یک آقای مسن در پالتو های سنگین و صدا خفه کن
صعودی آستان brownstone و ناپدید شدن به یک سالن گاز روشن.
بنابراین، به عنوان آرچر عبور میدان واشنگتن، او اظهار داشت که آقای DU لاک زدن شده بود خواستار
پسرعموهای خود Dagonets ها، و تبدیل کردن گوشه ای از خیابان دهم غرب او را دیدم
آقای Skipworth، از شرکت خود، بدیهی است که در سفر به Lannings خانم محدود است.
کمی دورتر تا خیابان پنجم، بیوفورت ظاهر شد در آستان خود، بطور تاریکی پیش بینی
در برابر شعله از نور، از تبار به کالسکه خصوصی خود را، و به نورد دور
مرموز و احتمالا نگفتنی مقصد.
این شب اپرا نیست، و هیچ کس به یک حزب، به طوری که تفرج بیوفورت
بدون شک از یک طبیعت مخفی بود.
آرچر آن را در ذهن خود را با یک خانه کمی فراتر از خیابان لکسینگتون در وصل
که پرده پنجره beribboned و گل، جعبه ظاهر شده بود، و
قبل از که درب تازه رنگ شده قناری
رنگ کالسکه خانم فانی حلقه و اغلب دیده می شد صبر کنید.
فراتر از هرم های کوچک و لغزنده است که تشکیل شده است، جهان خانم آرچر دراز تقریبا
چهارم unmapped توسط هنرمندان، موسیقیدانان و ساکنان "مردم که نوشت."
این تکه های پراکنده از بشریت بود هر میل به amalgamated نشان داده شده است
با ساختار اجتماعی است.
در وجود راه های عجیب و غریب به آنها گفته می شود، در اکثر موارد، کاملا قابل احترام است، اما
آنها ترجیح می دهند به خود به خود.
منسون Medora، در چند روز موفق خود، "سالن ادبی" افتتاح شده بود، اما آن را به حال
به زودی فوت به علت بی میلی ادبی به آن مکرر است.
دیگران همین تلاش ساخته شده بود، و یک خانواده از Blenkers وجود دارد - شدید و
مادر چرب و نرم، و سه دختر خشن که از او تقلید - که در آن یک با ادوین غرفه
و پتی و ویلیام زمستان و جدید
وابسته به شکسپیر و بازیگر جورج Rignold، و برخی از ویراستاران مجله و موسیقی
و منتقدان ادبی است. خانم آرچر و گروه خود احساس خاص
بزدلی در مورد این افراد.
عجیب و غریب بودند، آنها نامشخص بود، چیزی که نمی دانم در حال
پس زمینه زندگی و ذهن خود را.
ادبیات و هنر در مجموعه آرچر عمیقا مورد احترام بودند، و خانم آرچر همیشه
در درد به کودکان خود چقدر جامعه ای دلپذیر تر و پرورش بوده است
هنگامی که آن را شامل چهره هایی همچون واشنگتن
ایروینگ، Fitz-گرین Halleck و شاعر "نصب کردن مقصر.
مشهور ترین نویسندگان که نسل "آقایان" بوده است، شاید
افراد ناشناس که آنها موفق به حال احساسات نجیبانه است، اما منشاء آنها،
به ظاهر آنها، موهای خود را، خود را
انس با مرحله و اپرا، ساخته شده هر ساله معیار غیر قابل اجرا نیویورک
آنها.
"زمانی که من یک دختر بود،" خانم آرچر می گفت، "ما می دانستیم همه بین باتری
و کانال خیابان، و تنها کسی می دانست واگن.
کاملا آسان بود برای قرار دادن هر یک پس از آن، در حال حاضر یکی نمی تواند بگوید، و من ترجیح می دهم
را امتحان کنید. "
فقط کاترین Mingott، با عدم حضور خود را از تعصبات اخلاقی و تقریبا
تازه بدوران رسیده بی تفاوتی به تفاوت زیرکانه، ممکن است پل پرتگاه؛
اما او به حال یک کتاب باز هرگز نگاه
در یک عکس، و مراقبت موسیقی فقط به این دلیل که او را از شب جشن و سرور در به یاد
Italiens، در روز پس از پیروزی او در Tuileries.
احتمالا بیوفورت که مسابقه خود را در جسورانه بود، موفق به در آوردن
در مورد هم جوشی است، اما خانه بزرگ خود را و stockinged footmen ابریشم مانعی بر سر راه بود
قابل معاشرت بودن غیر رسمی.
علاوه بر این، او به عنوان بی سواد به عنوان قدیمی خانم Mingott، و به عنوان "همراهان که نوشت"
به عنوان purveyors صرف پرداخت از لذت مردان ثروتمند و غنی به اندازه کافی به هیچ کس
افکار خود را همیشه مورد سئوال قرار میدادند.
Newland آرچر از این چیزها آگاه بوده است و از زمانی که او می تواند به یاد داشته باشید، و
آنها را به عنوان بخشی از ساختار جهان او را پذیرفته است.
او می دانست که جوامع وجود دارد که در آن نقاشان و شاعران و داستان نویسان و مردان
علم، و حتی بازیگران بزرگ، پس از به عنوان Dukes به دنبال او تا به حال اغلب
تصویر خود را به آن شده اند که
زندگی در صمیمیت طراحی اتاق تحت سلطه بحث از Merimee را (که
"ادبی زیبا و هنری une Inconnue" یکی از inseparables او)، از Thackeray، براونینگ بود.
ویلیام موریس.
اما چنین چیزهایی غیر قابل تصور در نیویورک، و نگران کننده به فکر بودند.
آرچر می دانستند بسیاری از "همراهان که نوشت،" موسیقیدانان و نقاشان: او
آنها را در قرن، و یا در باشگاه های کوچک موسیقی و تئاتر بود که ملاقات کرد
ابتدا به وجود آمده است.
او از آنها لذت می برد وجود دارد، و با آنها در 'Blenkers خسته، جایی که آنها
آمیخته با زنان مشتاق و بی عرضه که آنها را به تصویب رساند مورد خواهم اسیر
کنجکاوی و حتی پس از آن بیشتر خود را
مذاکرات هیجان انگیز با ند Winsett او همیشه با احساس دور آمد که اگر خود را
جهان کوچک بود، به طوری بود خودمانی، و تنها راهی که تا تصویر را بزرگ تر ببینید. یا برای رسیدن به
مرحله از رفتار به جایی که آنها به طور طبیعی ادغام شده است.
او از این تلاش به تصویری از جامعه یاد آوری است که در آن کنتس
Olenska و زندگی میکرد و رنج می برد، و نیز - شاید - طعم شادی ها مرموز است.
او با چه تفریحی او به او گفته بود از یاد برد که Mingott مادربزرگ خود و
Wellands به زندگی او در سه ماهه "غیرمتعارف" را به "مردم با توجه به اعتراض
که نوشت. "
این خطر بود، اما فقر است که خانواده اش را دوست نداشت، اما این سایه فرار
او، و او قرار است آنها در نظر گرفته ادبیات به خطر انداختن.
او خودش را بدون ترس از آن داشتند، و در مورد آثار خود را طراحی اتاق (پراکنده
بخشی از خانه که در آن کتاب ها معمولا تصور می شد به "خارج از محل")،
هر چند عمدتا داستان کار می کند، تا به حال
علاقه آرچر را با نام جدید را به عنوان کسانی که از پل Bourget، Huysmans whetted
و برادران Goncourt.
Ruminating بر روی این چیزها را به عنوان او با نزدیک شدن درب، او یک بار دیگر آگاهانه از
راه کنجکاو که در آن او معکوس ارزش های خود، و نیاز به فکر خود را
به شرایط فوق العاده متفاوت از
هر که او می دانست که اگر او به استفاده در حال حاضر مشکل خود باشد.
Nastasia را باز کرد، به طرز مرموزی خندان.
روی نیمکت در سالن دراز پالتو به سمور پوشیده، کلاه اپرا خورده ابریشم کسل کننده
با JB طلا در پوشش، و صدا خفه کن ابریشم سفید: بود هیچ اشتباه وجود دارد
این واقعیت که این هزینه اموال ژولیوس بیوفورت بودند.
آرچر عصبانی بود: اینقدر عصبانی است که او در نزدیکی دور تند یک کلمه بر روی کارت خود آمد و
رفتن به دور و پس از آن او از یاد برد که در نوشتن نامه به خانم Olenska او نگه داشته شده بود
بیش از اختیار از او خواست که به او نگاه کنید به بخش خصوصی است.
او در نتیجه هیچ کس جز خود را سرزنش اگر او درهای خود را به دیگر گشوده بود
بازدید کنندگان و نقاشی اتاق با تعیین یک دنده را به او وارد
بیوفورت احساس خود را در راه است، و به او بیش از حد لزوم ماندن.
بانکدار ایستاده بود با تکیه بر طاقچه بالا بخاری، که با پیر آویخته شد
گلدوزی در محل candelabra برنج حاوی آب نبات کلیسای برگزار شد
موم زرد.
او سینه اش بود محوری، حمایت از شانه های او را در برابر مانتل و استراحت
وزن خود را بر روی یکی بزرگ ثبت اختراع چرم پا.
به عنوان آرچر وارد به او لبخند زدن و نگاه کردن در میزبان خود، که در یک نشست
مبل را در گوشه راست دودکش قرار می گیرد.
یک جدول banked با گل تشکیل یک صفحه نمایش پشت آن، و در مقابل ارکیده و
azaleas که مرد جوان به عنوان تجلیل و قدردانی از بیوفورت گرم خانه ها به رسمیت شناخته شده،
مادام Olenska نشسته نیمه reclined، سر خود را
لبه پنجره رساند در دست و آستین گسترده خود را ترک بازوی برهنه به آرنج.
بود معمول برای بانوان که در بعد از ظهر به پوشیدن لباس ساده "نامیده می شدند
لباس شام: زره پوش چسبان ابریشم از نهنگ-راسته پاک کرده، کمی در باز کردن
گردن، با توری ruffles پر کردن در
ترک خورده، و آستین های تنگ با یک حرکت تند و ناگهانی کشف مچ دست فقط به اندازه کافی برای نشان دادن
دست بند طلا های اتروسک یا یک گروه مخملی.
اما مادام Olenska، غافل از سنت، در لباس بلند و گشاد بلند از مخمل قرمز attired شد
مرز در مورد چانه و پایین مقابل با خز سیاه و سفید براق است.
آرچر، در آخرین بازدید خود را به پاریس یاد می شود، دیدن یک تصویر جدید
نقاش، Carolus دورن، که احساس سالن، که در آن
بانوی عینک یکی از این جسورانه غلاف مانند جامه با جوجه اشیانه چانه خود را در خز است.
چیزی منحرف و تحریک آمیز در مفهوم خز پوشیده وجود داشت
شب در طراحی اتاق گرم، و در ترکیبی از گلو مبهم و
برهنه بازوها، اما اثر غیر قابل انکار خشنود شد.
"خداوند ما را دوست - سه روز تمام در Skuytercliff!"
بیوفورت گفت: در صدای sneering با صدای بلند خود را به عنوان آرچر وارد شده است.
"شما بهتر است همه پوست خود را می گیرد و بطری آب گرم است."
"چرا؟ خانه خیلی سرد است؟ "پرسید، نگه داشتن دست چپ خود را به آرچر در
راه مرموزی نشان می دهد که او انتظار می رود او را به آن بوسه.
"نه، اما missus است، گفت:" بیوفورت، تکان سردستی به مرد جوان.
"اما من فکر نوع پس او را. او آمد خودش را به من دعوت.
پیر زن یا پیر مرد می گوید من قطعا باید برود.
"بیبی، البته.
و من می گویم شرم it'sa شما رفتن به از دست صدف شام کمی به من برای برنامه ریزی شده می خواهم.
شما در یکشنبه، های بعدی Delmonico با Campanini و Scalchi و بسیاری از نشاط
مردم است. "
او doubtfully از بانکدار به آرچر نگاه کرد.
"آه - که من رو وسوسه می کند!
به جز شب های دیگر در خانم را Struthers من یک هنرمند تنها ملاقات
از من اینجا بوده است. "" چه نوع از هنرمندان؟
یک یا دو نقاش، همراهان بسیار خوب، من می دانم که من می توانم را به شما اگر
تو به من اجازه می دهد، گفت: "آرچر شجاعانه. "نقاشان؟
نقاشان در نیویورک وجود دارد؟ "خواسته بیوفورت در تن دلالت وجود دارد که
ممکن است هیچ از او تصاویر خود را خرید کنید و مادام Olenska گفت: به
آرچر، با لبخند قبر او: "این خواهد بود جذاب.
اما من واقعا فکر از هنرمندان چشمگیر است، خوانندگان، بازیگران، موسیقی دانان.
خانه شوهرم همیشه پر بود از آنها. "
او گفت که کلمات "شوهر من" در صورت عدم ارتباط شیطانی با متصل شدند
آنها، و در یک تن است که تقریبا به آه بیش از دلخوشیها متاهل خود را از دست رفته به نظر می رسید
زندگی است.
آرچر نگاه او perplexedly، اگر سبکی یا دورویی بودند که
او را قادر ساخت تا به راحتی در گذشته به لمس در هر لحظه زمانی که او به خطر می اندازند او
اعتبار به منظور شکستن با آن.
او رفت: "من فکر می کنم"، پرداختن به هر دو مرد، که imprevu می افزاید: به یکی از
لذت بردن. این شاید یک اشتباه به همان
مردم هر روز. "
این confoundedly کسل کننده است، به هر حال، نیویورک در حال مردن است از کندی، "بیوفورت گله.
"و هنگامی که من سعی می کنم به زنده شدن نام آن را برای شما، شما به عقب بر من.
بیا - فکر می کنم بهتر از آن!
یکشنبه آخرین شانس خود را برای Campanini برگ در هفته آینده برای بالتیمور و
فیلادلفیا، و من یک اتاق خصوصی، و Steinway، و آنها تمام شب را برای آواز خواندن
من. "
چه قدر خوشمزه است! ممکن است آن را به من فکر می کنم، و نوشتن برای شما
فردا صبح او صحبت کرد amiably، در عین حال با اشاره
از اخراج در صدای او.
بیوفورت آشکارا آن را احساس، و استفاده نشده به اخراج، ایستاده بود خیره به او
معاند با یک خط بین چشمان او. "چرا حالا نه؟"
"این خیلی جدی سوال برای تصمیم گیری در این اواخر ساعت است."
"آیا شما نام آن را در اواخر؟" او به نگاه خود را خونسردی.
"بله، چون من هنوز هم به صحبت کردن کسب و کار با آقای کماندار در حالی که کمی
"آه،" بیوفورت جامعی.
هیچ درخواست تجدید نظر از لحن او وجود دارد، و با بی اعتنایی تلقی خفیف او خونسردی خود را بهبود
در زمان دست او، که او با هوا با تجربه را بوسید و در خواست از
آستانه: "من می گویند، Newland، اگر شما می توانید
متقاعد کردن کنتس در شهر البته توقف شما در شام، "چپ
اتاق خود را با گام های سنگین مهم است.
برای یک لحظه آرچر خیالی که آقای Letterblair باید او را از خود گفت:
آینده اما نا مربوطی از سخن گفتن خود را ساخته ذهن خود را تغییر دهید او را.
"شما می دانید نقاشان، پس از آن؟
شما در محیط خود زندگی می کنند؟ "او پرسیده می شود، چشمانش پر از علاقه.
"اوه، نه دقیقا.
من نمی دانم که هنر محیط در اینجا، هر کدام از آنها که بیشتر شبیه به بسیار
نازک حاشیه حل و فصل است. "" اما شما برای چنین چیزهایی اهمیت می دهند؟ "
"فوق العاده است.
من نمایشگاه، زمانی که من در پاریس یا لندن هستم از دست نخواهید داد.
من سعی می کنم برای حفظ کردن است. "
او در نوک بوت ساتن کمی که از بلند peeped نگاه
پارچه. "من به مراقبت فوق العاده بیش از حد: زندگی من بود
پر از چنین چیزهایی.
اما در حال حاضر من می خواهم تا سعی کنید. "" شما می خواهید را امتحان کنید نه؟ "
"بله من می خواهم به دور انداختن تمام زندگی من، درست مثل بقیه تبدیل شده است."
آرچر قرمز.
او گفت: "هرگز مثل بقیه".
او مطرح ابرو راست خود را کمی. "آه، نمی گویم که.
اگر شما می دانستید من نفرت را به صورت متفاوت!
چهره او به عنوان به عنوان یک ماسک غم انگیز غم انگیز رشد کرده بود.
او به جلو خم، و از clasping زانو خود را در دست های نازک او، و به دنبال دور از او
به فاصله از راه دور تاریک است.
"من می خواهم به دور از آن،" او اصرار داشت.
او منتظر لحظه ای پاک و گلو او را به. "من می دانم.
آقای Letterblair است به من گفت. "
"آه" "که به این دلیل که من آمده ام.
او از من خواست تا - شما می بینید من در شرکت "او به نظر می رسید کمی تعجب، و سپس او را
چشم روشن.
"یعنی شما می توانید آن را برای مدیریت؟ من می توانم با شما صحبت می کنید به جای آقای
Letterblair؟ آه، که بسیار ساده تر خواهد بود! "
تن او به او را لمس کرد، و رشد اعتماد به نفس خود را با رضایت خود او.
درک او است که او را از کسب و کار سخن گفته بود بیوفورت به سادگی خلاص شدن از شر
او و به روت بیوفورت چیزی از یک پیروزی بود.
"من اینجا هستم تا به صحبت درباره آن را،" او تکرار شده است.
او نشسته ساکت و آروم، سر او هنوز هم توسط بازوی استراحت در پشت لبه پنجره رساند
مبل. چهره اش رنگ پریده و خاموش به نظر می رسید، به عنوان
اگر با رنگ قرمز سرشار از لباس او را پوشیده است.
او زده آرچر، ناگهانی، به عنوان یک چهره احساساتی و حتی رقت انگیز است.
"در حال حاضر ما در حال آمدن به حقایق سخت، به گمان او، آگاهانه خود را از همان
پس زدن غریزی است که او اغلب مورد انتقاد قرار مادرش و او را
معاصران.
چگونه عمل کم او در برخورد با شرایط غیر معمول داشته است.
واژگانی بسیار آنها به او ناآشنا بود و به نظر می رسید متعلق به داستان و
مرحله.
در مقابل چه بود، او احساس بی دست و پا و خجالت به عنوان یک پسر.
پس از یک مکث مادام Olenska با شدت غیر منتظره را شکست: "من می خواهم آزاد باشم.
من می خواهم برای از بین بردن تمام گذشته است. "
"من درک می کنم که چهره او گرم است.
"سپس شما به من کمک" "-" او تردید - "شاید من باید به
می دانم که کمی بیشتر است. "
او شگفت زده به نظر می رسید. "شما در مورد شوهر من می دانم - زندگی ام را با
او را "او ساخته شده است نشانه ای از موافقت.
"خوب - پس از آن - چه بیشتر وجود دارد؟
در این کشور چنین چیزهایی تحمل؟ من پروتستان - کلیسای ما نمی کند
در چنین مواردی طلاق را ممنوع است. "" بدیهی است نه. "
آنها هر دو ساکت دوباره، و آرچر احساس شبح نامه تعداد Olenski را
فشارد hideously بین آنها.
در این نامه، تنها نیمی از یک صفحه را پر کرده بود، و فقط آنچه که او آن را در توصیف کرده بود
سخن گفتن از آن به آقای Letterblair: اتهام مبهم ولگرد عصبانی.
اما چقدر حقیقت در پشت آن بود؟
فقط همسر Olenski تواند بگوید تعداد. "من از طریق مقالات به شما داد نگاه
آقای Letterblair، "او در طول گفت. "خوب - می تواند وجود داشته باشد چیزی بیشتر
مکروه است؟ "
"نه" او تغییر موضع خود را کمی،
غربالگری چشم خود را با او دست برداشته است.
"البته که می دانید،" آرچر ادامه داد: "که اگر شوهر خود را برای مبارزه با انتخاب
مورد - او را به عنوان تهدید می کند - "" - "
"او می تواند کارها را می گویند - چیزهایی را که ممکن است unpl باشد - ممکن است نامطبوع را به شما می گویند
آنها را در ملاء عام، به طوری که آنها را در مورد، و به شما صدمه حتی اگر -
"اگر -"
"منظور من: مهم نیست چقدر بی اساس بودند."
او برای یک بازه زمانی طولانی متوقف و تا زمانی که، مایل به حفظ چشم خود را بر او
چهره سایهدار، او هم در ذهن خود را به منقوش کردن به شکل دقیق از سوی دیگر خود را،
یکی روی زانوی او، و هر جزئیات
سه حلقه در انگشتان چهارم و پنجم خود را، که از این میان، متوجه یک عروسی
حلقه بود به نظر می رسد. "چه آسیب می تواند از جمله اتهامات، حتی اگر
او آنها را به عموم، به من؟ "
لب هایش را به روی تعجب فریاد زدن: "کودک فقیر من - آسیب به مراتب بیش از هر جای دیگر!
در عوض، او در صدایی که در گوش های خود را مانند آقای عزیز Letterblair صدا پاسخ داد:
"نیویورک جامعه جهان بسیار کوچک است در مقایسه با یکی از شما در زندگی شوید.
و حکومت به رغم ظواهر، توسط چند نفر - خوب، و نه قدیمی
ایده های از مد افتاده. "
او گفت: هیچ چیز، و او ادامه داد: "ایده های ما در مورد ازدواج و طلاق
به خصوص قدیمی از مد افتاده است. قوانین طلاق به نفع ما - اجتماعی ما
آداب و رسوم را انجام دهد. "
"هرگز"
"خوب - اگر نه زن، با این حال مجروح، با این حال بی گناه، حضور در
حداقل مدرک علیه وی، به خودش است هر گونه اقدام غیر متعارف در معرض - به
توهین آمیز insinuations -
او drooped سر خود را کمی پایین تر، و او دوباره منتظر، به شدت امید فلش
از خشم، و یا حداقل گریه مختصری از انکار.
هیچ آمد.
ساعت سفر کمی purringly در آرنج او ticked، و ورود به سیستم شکست در دو و
فرستاده دوش از جرقه. اتاق ساکت و brooding کل به نظر می رسید
می شود انتظار در سکوت با آرچر.
"بله، او در طول زمزمه، که خانواده ام به من بگو."
او winced. "این غیر طبیعی نیست -
: "خانواده ما، خودش را اصلاح و آرچر رنگی.
"برای شما خواهم بود پسر عموی من به زودی، او به آرامی ادامه داد.
من امیدوارم. "
"و دیدگاه شما را؟" او در ایستاده بود، سرگردان در سراسر
اتاق با چشم های از درجه اعتبار ساقط در یکی از عکس ها در برابر قدیمی گلدار قرمز خیره شد، و
آمد پشت irresolutely را به سمت خود.
چگونه می تواند او گفت: "بله، اگر چه نکات شوهر شما درست است، یا اگر شما به هیچ وجه
از رد کردن آن "" با احترام - "او interjected، به عنوان او
در مورد صحبت می کنند.
او را به آتش نگاه کرد. "با احترام، پس از آن - چه باید به شما دست آوردن که
برای جبران احتمال - یقین - بسیاری از بحث های وحشی
"اما آزادی من - که هیچ چیز است؟"
آن را در سراسر او در آن لحظه را دیدم که به اتهام در نامه ای واقعی بود، و
او امیدوار بود که ازدواج با شریک گناه او.
او بود به او بگویم که اگر او واقعا پاس چنین طرحی، قوانین
وزارت امور خارجه شدند به طور اجتنابناپذیری با آن مخالف شد؟
سوء ظن صرف است که تصور می شد در ذهن او ساخته شده او را احساس شدت و
بی صبرانه به سوی او. "اما شما نه به عنوان آزاد به عنوان هوا آن را به عنوان؟
بازگشت.
"چه کسی می تواند لمس می کنی؟ آقای Letterblair می گوید به من مالی
حل و فصل شده است - "" اوه، بله، او گفت: بی تفاوتی است.
"خب، پس: آن را به ارزش در حالی که به خطر ابتلا به آنچه که ممکن است بی نهایت ناپسند و دردناک است؟
فکر می کنم از روزنامه ها - خست خود را! این همه احمق و تنگ و ناعادلانه است - اما
کسی نمی تواند بر جامعه است. "
"نه" او تن و تن او را ضعیف و متروک که او ناگهان احساس بود
ندامت برای او افکار خود را سخت.
"فرد، در چنین مواردی است، تقریبا همیشه به آنچه قرار است به قربانی
جمعی علاقه: مردم چسبیدن به هر کنوانسیون که خانواده را نگه می دارد
با هم - محافظت از کودکان، اگر وجود دارد
هیچ "، او در rambled، ریختن تمام عبارات سهام افزایش یافت که به لب خود را در
میل شدید خود را برای پوشش دادن این واقعیت زشت که سکوت او به نظر می رسید به
گذاشته برهنه.
از آنجا که او را نیست و یا می تواند یک کلمه که به پاکسازی هوا می گویند نیست،
او می خواست به اجازه او را احساس می کنم که او در تلاش بود تا به راز او را بررسی نیست.
بهتر است بر روی سطح نگه دارید، عاقلانه قدیمی جدید راه نیویورک، از خطر کشف
زخم او نمی تواند زخم التیام یابد.
"این کسب و کار من، می دانید، او رفت،" برای کمک به شما برای دیدن این چیزها را به عنوان
افرادی که هستند fondest از شما آنها را ببینید.
این Mingotts، ها Wellands، ون der Luydens، همه دوستان و روابط خود را: اگر
من به شما نشان دهد صادقانه، به چه آنها قضاوت طرح چنین پرسش هایی، آن را نمی خواهد از من عادلانه باشد،
آن را؟ "
او مصرانه صحبت می کرد، تقریبا به شفاعت او را در اشتیاق خود را برای سرپوش گذاشتن بر
خمیازه کشیدن سکوت. به آرامی او گفت: "نه، آن نخواهد بود
منصفانه است. "
آتش را به greyness پاشیده شده بود، و یکی از لامپ های ساخته شده درخواست gurgling برای
توجه قرار دارد.
Olenska خانم گل رز، زخم آن و بازگشت به آتش، اما بدون از سرگیری
صندلی اش.
او را روی پای خود باقی مانده به نظر می رسید که به معنی چیزی بیشتر برای هر یک از
آنها را به گفتن نیست، و Archer ایستاد نیز. "خوب، من انجام خواهد داد آنچه شما میخواهید،" او
گفت: به طور ناگهانی.
خون با عجله به پیشانی اش، و به عقب پشت سر او در نظر گرفته شد
تسلیم، او گرفتار دو دست او ناشیانه خود را در.
"من - من نمی خواهم به شما کمک کند،" او گفت.
"شما به من کمک کند. شب بخیر، پسر عموی من است. "
او خم شد و لب خود را در دست او، که سرد و مرده بودند گذاشته شد.
او آنها را به دور خود جلب کرد، و او به درب تبدیل شده، در بر داشت کت و کلاه خود را تحت
گاز کم نور، نور سالن، و به شب زمستان سقوط سرشار از
فصاحت دیر از غیر ملفوظ است.
>
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل سیزدهم.
یک شب شلوغ در تئاتر Wallack بود.
بازی "Shaughraun،" با Boucicault دیون در نقش عنوان و هری
مونتاگ و ADA Dyas دوستداران است.
محبوبیت این شرکت قابل تحسین انگلیسی در اوج خود بود، و
Shaughraun همیشه خانه بسته بندی شده است.
در اصطبل و جعبه، افراد موجود در گالری ها شور و شوق unreserved شد
کمی در hackneyed احساسات و کف زدن تله شرایط لبخند زد، و لذت بردم
بازی به عنوان به عنوان گالری.
در یک قسمت، به طور خاص، که برگزار شد خانه از کف تا سقف وجود دارد.
این بود که که در آن هری مونتاگ، پس از صحنه غم انگیز، تقریبا یک هجایی از فراق
با خانم Dyas، بده خوب خداحافظی خود، و تبدیل به بروید.
بازیگر، که در نزدیکی نمای بخاری ایستاده بود و نگاه کردن به آتش،
لباس ترمه خاکستری بدون loopings یا مواد باغچه خانهها برای شیک عینک، تولیدات
به شکل بلند او و جریان در صف های طولانی در مورد پاهای خود را.
و در گردنش روبان باریک مخملی سیاه با به پایان می رسد سقوط از پشت او بود.
وقتی که خواستگار او را از او به او اسلحه خود را در مقابل قفسه مانتل استراحت و متمایل شدن
او را در دست خود روبرو هستند.
او در آستانه مکث به او نگاه کنید و پس از آن او به سرقت برده، بلند یکی از به پایان می رسد
از روبان های مخملی، آن را بوسید و اتاق را بدون خود او را شنوا و یا تغییر را ترک کرد
نگرش او.
و در این فراق سکوت، پرده افتاد.
همیشه به خاطر آن صحنه خاص بود که Newland آرچر رفت
برای دیدن "Shaughraun."
او adieux مونتاگ و Dyas آدا به عنوان جریمه به عنوان هر چیزی او را دیده بود فکر می
Croisette و Bressant در پاریس، یا Madge رابرتسون و کندال در لندن؛
سکوت، غم و اندوه گنگ آن را، آن نقل مکان کرد
او را از معروف ترین گسیل مربوط به نمایش.
در همان شب در صحنه کمی تلخی افزوده با یادآوری به دست آورد
او را - نمی توانست او را گفت: چرا - را ترک مصرف از خانم Olenska پس از
بحث محرمانه خود را یک هفته یا ده روز قبل.
آن شده اند که به عنوان مشکل به کشف هر گونه شباهت میان این دو شرایط
بین ظاهر افراد مربوط است.
Newland آرچر نمی تواند تظاهر به هر چیزی با نزدیک شدن به انگلیسی جوان
عاشقانه بازیگر به نظر می رسد خوب است، و Dyas خانم زن قد بلند با موهای قرمز از به یاد ماندنی بود
ساخت که خوش رنگ پریده و زشت صورت
کاملا بر خلاف سیما زنده الن Olenska، بود.
در آن زمان، آرچر و Olenska مادام دو عاشق فراق را در دل سکوت شکسته؛
آنها مشتری و وکیل جدا شد و پس از بحث است که به وکیل داده بود
بدترین برداشت ممکن از مورد مشتری.
در جایی که، پس از آن، غیر روحانی شباهت ساخته شده است که قلب مرد جوان با استفاده از نوعی ضرب و شتم
هیجان و گذشته نگر است؟
به نظر می رسید در دانشکده مرموز های مادام Olenska از پیشنهاد غم انگیز باشد و
امکان حرکت در خارج از اجرای روزانه تجربه.
او به ندرت یک کلمه گفت: او را به تولید این تصور است، اما آن بخشی بود
از او، چه به صورت طرح از پس زمینه مرموز و عجیب و غریب و یا از
چیزی ذاتا دراماتیک، پرشور و غیر معمول در خودش.
آرچر همواره تمایل به فکر می کنم که شانس و شرایط بازی های کوچک
در شکل گیری تعداد زیادی مردم در مقایسه با تمایل ذاتی خود را به چیزهایی اتفاق می افتد
به آنها است.
این گرایش او برای اولین بار در مادام Olenska احساس بود.
زن جوان آرام و تقریبا منفعل او را به عنوان دقیقا همان نوع از فردی به فرد رخ داد
چیزهایی آنها رخ می دهد، مهم نیست که چقدر از آنها را کاهش محدود شد و رفت
راه خود را به اجتناب از آنها.
این واقعیت هیجان انگیز او که در فضای بنابراین با ضخامت با درام زندگی می کردند که او را
تمایل خود را به دامن زدن به آن ظاهرا unperceived گذشت بود.
این دقیقا عدم وجود عجیب و غریب از تعجب در او است که به او احساس
او پس از یک maelstrom بسیار کندن: چیز هایی که او برای اعطا در زمان
اندازه گیری از کسانی که او بر خلاف داد.
آرچر او را با این اعتقاد که اتهام تعداد Olenski را نبود ترک کرده بودند
بی اساس است.
شخص مرموز که در گذشته همسر خود را به عنوان "دبیر" نمیفهمد احتمالا تا به حال
سهم خود را در فرار او نشده unrewarded.
شرایط غیر قابل تحمل است که از آن او فرار کرده بود، صحبت گذشته بود، گذشته
باور: او جوان بود، او وحشت زده شد، او از جان گذشته بود - چه بیشتر
طبیعی از آن او باید به امدادگر او را سپاسگزار باشد؟
حیف بود که قدردانی خود را به او قرار داده است، در چشم قانون و جهان، در پر
با شوهر شیطانی خود را.
آرچر او درک این مطلب، به عنوان او شده بود، موظف به انجام این کار ساخته شده بود، او نیز ساخته شده بود او
درک که مهربانی simplehearted نیویورک، که موسسه خیریه بزرگتر او بود
ظاهرا شمارش بود، دقیقا جایی که او می تواند دست کم امید برای افراط.
باید این حقیقت ساده را به او - و شاهد پذیرش استعفا داد خود را از آن -
intolerably دردناک به او بوده است.
او احساس خود را با احساسات مبهم از حسادت و ترحم به او کشیده شده است، به عنوان اگر او را
اعتراف خطا dumbly، او را در رحمت خود را به، humbling هنوز عاطفی او قرار داده بود.
او خوشحال بود که آن را به او بود که راز خود را آشکار کرده بود، و نه از سرما
بررسی آقای Letterblair، یا خجالت از نگاه خانواده اش.
او بلافاصله آن را بر خود گرفت، برای اطمینان از هر دو آنها را که او داده بود او را
ایده به دنبال طلاق، مبنای تصمیم گیری خود را در این واقعیت است که او تا به حال
با درک بی ثمر بودن از
دادرسی، و با امداد نامحدود آنها به حال همه چشم خود را از تبدیل
"ناخشنودی" او آنها را بخشیده بود.
"مطمئن بودم Newland خواهد آن را مدیریت" Welland خانم بود با افتخار از آینده خود گفت: پسر
در قانون و خانم Mingott، که او را برای مصاحبه محرمانه احضار شده بود،
او را در هوش و ذکاوت خود را تبریک گفته بود و بی صبرانه افزود: "غاز احمقانه!
من به او گفت خودم چه مزخرف بود.
وعده به خودش خرد شدن به عنوان الن Mingott و خدمتکار پیر، زمانی که او
شانس برای یک زن متاهل و کنتس! "
این حوادث حافظه از بحث خود را با خانم Olenska به رنگی ساخته شده بود
مرد جوان که به عنوان پرده در فراق از دو بازیگر چشم او سقوط کرد
پر از اشک، و او ایستاده بود تا تئاتر رو ترک کنی.
در انجام این کار، او را به طرف خانه پشت سر او بودند، و خانم از آنها را دیدم
او نشسته در یک جعبه با Beauforts، Lefferts لارنس و یک یا دو
مردان دیگر است.
او با او به تنهایی از شب آنها با یکدیگر صحبت کرده و تا به حال به تلاش
جلوگیری از بودن با او را در شرکت، اما در حال حاضر چشمان خود را ملاقات نمود، و به عنوان خانم بیوفورت
او را در همان زمان به رسمیت شناخته شده، ساخته شده و
ژست ضعیف او کمی از دعوت، آن را غیر ممکن بود را در جعبه نیست.
بیوفورت و های راه Lefferts برای او ساخته شده است، و پس از چند کلمه با خانم بیوفورت، که
همیشه ترجیح داده به نگاه زیبا و به صحبت کردن نیست، کماندار پشت سر خود را نشسته
مادام Olenska.
هیچ کس دیگری در جعبه وجود دارد، اما آقای Sillerton جکسون، که میگفت خانم
بیوفورت در کمرنگ محرمانه در مورد آخرین یکشنبه خانم Lemuel Struthers
پذیرش (که در آن برخی از افراد که رقص وجود داشته است).
تحت پوشش این روایت ضمنی، که خانم بیوفورت گوش
با لبخند خود را کامل، و سر خود را در زاویه مناسب به مشخصات دیده می شود
از اصطبل، مادام Olenska تبدیل شده و با صدای پایین صحبت کرد.
او پرسید: "آیا شما فکر می کنید، زود گذر به سمت مرحله، او را یک دسته از ارسال
رز زرد فردا صبح؟ "
آرچر قرمز، و قلب خود را به یک جهش از تعجب.
او تنها دوبار در خانم Olenska به نام بود، و هر بار او را فرستاده بود یک جعبه
رز زرد، و هر زمان و بدون کارت.
او هرگز قبل از هر گونه اشاره به گل و او تصور او تا به حال هرگز
او را به عنوان فرستنده فکر کردم.
در حال حاضر به رسمیت شناختن ناگهانی خود را از هدیه، و او آن را مرتبط با مناقصه مرخصی
با توجه بر روی صحنه، او را با لذت آشفته پر شده است.
"من که فکر میکردم بیش از حد - من که قرار بود به تئاتر رو ترک کنی به منظور
تصویر دور با من، "او گفت. او با تعجب رنگ آن افزایش یافت.
با اکراه و duskily.
او پایین در صدف مروارید اپرا شیشه ای در دست های خود را هموار دستکشهایش ریخته نگاه کردم،
و پس از یک مکث گفت: "چه کار می کنی در حالی که ممکن دور؟
او پاسخ داد: "من به کار من می چسبد،"، کمرنگ سوال اذیت.
در اطاعت به یک عادت طولانی تثبیت شده، به Wellands هفته گذشته را ترک کرده بودند.
سنت آگوستین، که در آن، خارج از در نظر گرفتن حساسیت قرار است آقای عزیز Welland
لوله های برونش، ولی همیشه هم صرف قسمت دوم از فصل زمستان است.
آقای Welland مردی ملایم و خاموش بود، بدون نظرات و اما با بسیاری از عادات.
با این عادت هیچ کدام ممکن است تداخل و یکی از آنها خواستار آن شدند که همسر و
دختر همیشه باید با او در سفر سالانه خود را به جنوب.
برای حفظ اهلی ناگسستنی ضروری برای صلح خود را از ذهن بود، او را
شناخته نشده است که در آن، قلم موهای خود را، و یا نحوه ارائه تمبر نامه خود،
اگر خانم Welland در شده بود وجود دارد و نه به او بگویید.
همانطور که همه اعضای خانواده ستایش یکدیگر، و به عنوان آقای Welland بود
جسم مرکزی از بت پرستی خود، آن را به همسرش رخ نداده و ممکن است به او اجازه دهید برود
سنت آگوستین به تنهایی، و فرزندان خود را، که
هر دو در قانون، و می تواند در طول زمستان نیویورک را ترک کنید، همیشه تاریخ عضویت
او را برای عید پاک و با او سفر. غیر ممکن بود برای آرچر برای بحث در مورد
ضرورت ماه مه همراه با پدرش است.
شهرت پزشک خانواده Mingotts، تا حد زیادی در این حمله بر اساس
ذات الریه که آقای Welland بود تا به حال هرگز، و به اصرار خود را بر روی سنت آگوستین
به همین دلیل غیر قابل انعطاف است.
در اصل، آن را در نظر گرفته شده بود که تعهد می باید تا او اعلام نشده است
بازگشت از فلوریدا، و این واقعیت که آن را ساخته شده بود، شناخته شده است هر چه زودتر نمی تواند
انتظار می رود برای تغییر برنامه آقای Welland را.
می توانست liked آرچر برای پیوستن به مسافران و چند هفته پس از آفتاب
و قایقرانی با نامزد خود، اما او بیش از حد با عرف و کنوانسیون محدود شد.
کمی دشوار به عنوان وظایف حرفه ای خود، او را به شده محکوم
بیهودگی توسط قبیله کل Mingott اگر او خواست برای گذراندن تعطیلات در اواسط پیشنهاد بود
زمستان را پذیرفت و خروج می
با استعفای که درک او را باید یکی از اصلی
اجزاء تشکیل دهنده زندگی زناشویی. او آگاه بود که مادام Olenska بود
نگاه کردن به او تحت درب کاهش است.
"من آنچه شما آرزو - آنچه به شما توصیه،" او گفت: به طور ناگهانی.
"آه - I'm خوشحالم،" او بازگشت، خجالت با او broaching موضوع در چنین لحظه ای است.
"من درک می کنم - که حق با تو بود،" او کمی نفس نفس زنان رفت "اما
گاهی اوقات زندگی دشوار است ... گیج کننده است ... "
"من می دانم."
"و من می خواستم به شما بگویم که من احساس می کنم حق با تو بود و من، قدردان و سپاسگزار
شما، "او به پایان رسید، و بلند کردن شیشه خود اپرا به سرعت به چشم های خود را به عنوان درب جعبه
باز شده و صدای زنگ بیوفورت شکست در آنها است.
آرچر ایستاد، و سمت چپ کادر و تئاتر است.
فقط روز قبل از او نامه ای از ماه مه Welland که در آن، با دریافت کرده بود
خلوص مشخصه، او را خواسته بود به «مهربان الن" در غیاب آنها.
"او تو را دوست دارد و تحسین بسیار - و شما می دانید، هر چند او آن را نشان نمی دهد، او
هنوز هم بسیار تنها و ناراحت است.
من فکر نمی کنم بیبی او را می فهمد، و یا دایی لاول Mingott یا آنها واقعا
فکر می کنم او بسیار worldlier و fonder جامعه از او است.
و من کاملا می تواند که نیویورک باید کسل کننده به نظر می رسد به او، هر چند خانواده به اعتراف
آن است.
من فکر می کنم او به بسیاری از چیزهایی که ما باید استفاده می شود، موسیقی فوق العاده، و
تصویر را نشان می دهد، و افراد معروف - هنرمندان و نویسندگان و همه افراد باهوش
را تحسین کنید.
مادر بزرگ نمی توانند درک کنند او مایل هیچ چیز به جز مقدار زیادی از شام و لباس -
اما من می توانم ببینم که تو تقریبا تنها کسی که در نیویورک است که می تواند به او صحبت کنید
در مورد آنچه که او واقعا برای مراقبت.
او عاقل می - چگونه او را برای نامه ای را که دوست داشت!
اما او معنا نیست که ما به آن عمل می کنند؛ او بیش از حد شلوغ بود، برای شروع، و او نبود
مراقبت از خود، به عنوان یک مرد مشغول به بازی بیش از حد آشکارا بخشی مادام Olenska
قهرمان.
او تا به حال یک ایده است که او می دانست که چگونه به مراقبت از خود یک معامله خوب بهتر از
صاف و ساده می تصور می کرد.
او بیوفورت در پای خود داشت، آقای ون der Luyden معلق در هوا بالاتر از او مانند حفاظت از
خدای، و هر تعداد از نامزدها (لارنس Lefferts در میان آنها) انتظار
فرصت خود را در فاصله میانی.
با این وجود او را دیدم هرگز، و یا یک کلمه با او، بدون اینکه احساس می کند که، بعد از همه، رد و بدل
ingenuousness ماه مه تقریبا به هدیه ای از تفال به مبلغ.
الن Olenska تنها بود و او ناخشنود بود.
>
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل چهاردهم.
همانطور که وی به لابی آمد آرچر فرار در سراسر دوستش ند Winsett تنها
در میان آنچه Janey خود به نام «افراد باهوش» که با آنها به نام او مراقبت به چیز بررسی
کمی عمیق تر از سطح متوسط از گفتگوی بورسی باشگاه و CHOP خانه.
او دید، گرفتار در سراسر خانه بود، از پشت دور شانه های کهنه Winsett، و
یک بار متوجه شده بود چشمان خود را تبدیل به سوی جعبه بیوفورت است.
دو مرد را تکان داد دست و Winsett ها یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود در آلمان پیشنهاد
رستوران در اطراف گوشه.
آرچر، که در خلق و خوی نوع از بحث آنها به احتمال زیاد برای رسیدن به آنجا بود،
کاهش یافته در درخواست که او تا به حال کار را به انجام در منزل و Winsett گفت: "آه، و بنابراین
من که برای ماده، و من شاگرد سخت کوش، بیش از حد است. "
قدم همراه با هم، و در حال حاضر Winsett گفت: "نگاه کن اینجا، من واقعا
پس از نام بانوی تاریک در این کادر تورم شماست - با Beauforts ها
بود او؟
یکی Lefferts دوستان خود به نظر می رسد بنابراین تحت تأثیر قرار نمیگیرند. "
آرچر، او می توانست گفت چرا، کمی ناراحت شد.
چه شیطان بود ند Winsett با نام الن Olenska را می خواهم؟
و مهمتر از همه، چرا که او زن و شوهر را Lefferts؟
بر خلاف Winsett به کنجکاوی آشکار چنین بود، اما بعد از همه، آرچر
به یاد او یک روزنامه نگار بود. "آن را برای یک مصاحبه نیست، من امیدوارم که؟" او
خندید.
"خوب - و نه برای مطبوعات فقط برای خودم،" Winsett دوباره.
"این واقعیت، همسایه she'sa معدن - سه ماهه عجیب و غریب برای چنین زیبایی به حل و فصل
- و او را به پسر کوچک من بدجور نوع که تعقیب منطقه او را به زمین افتاد
بچه گربه خود را، و برش های تند و زننده به خود را داد.
او با عجله در سربرهنه، حمل او را در آغوش او، با زانو خود را به زیبایی
پانسمان بوده است، و سمپاتیک و زیبا که همسر من بیش از حد به خیره شدن
نام خود را بپرسید. "
درخشش دلپذیر گشاد قلب آرچر. هیچ چیز فوق العاده ای را در وجود دارد
داستان: هر زنی باید به همان اندازه برای کودک همسایه انجام می شود.
اما درست مثل الن، او احساس عجله در سربرهنه، حمل پسر
در آغوش او، و به فقرا خانم Winsett به فراموش بخواهید که به او خیره شدن.
"این Olenska ایران کنتس است - نوه از قدیمی خانم Mingott.
"صدای سوت حاکی از حیرت یا تحسین - کنتس" سوت کشید ند Winsett. "خب، من Countesses نمی دانند بودند
همسایگی.
Mingotts است. "" آنها خواهد بود، اگر شما می خواهم به آنها اجازه دهید. "
"آه، خوب -" این بحث قدیمی نا پذیر خود را به عنوان عدم تمایل معاند بود
«افراد باهوش» مکرر مد روز، و هم مردان می دانستند که وجود دارد
بدون استفاده در طولانی آن بود.
"من تعجب می کنم،" Winsett قطع، "کنتس چگونه اتفاق می افتد که در حلبی آباد زندگی می کنند؟"
"چرا که او آویزان در مورد جایی که او زندگی می کند مهم نیست - و یا در مورد هر یک از کوچک ما
اجتماعی نشانه ها، گفت: "آرچر، با یک غرور مخفی در عکس های خود را از او.
"H'm - بوده است در مکان های بزرگتر، به گمان من،" از سوی دیگر نظر است.
"خب، در اینجا گوشه من است."
او در سراسر برادوی slouched، و آرچر ایستاده بود بعد از او و غرق در افکار خود
آخرین کلمات.
ند Winsett تا به حال کسانی که چشمک می زند نفوذ آنها جالب ترین بود
چیزی که در مورد او، و همیشه به آرچر تعجب که چرا آنها او را به پذیرفتن اجازه داده بودند
شکست تا stolidly در سن اکثر مردان هنوز در حال مبارزه.
آرچر که Winsett تا به حال یک زن و کودک شده، شناخته شده بود، اما او آنها را ندیده است.
این دو نفر همیشه در قرن، و یا در برخی از امد و شد زیاد از روزنامه نگاران و تئاتری ملاقات کرد
مردم، از جمله رستوران که Winsett پیشنهاد کرده بود برای یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود.
او آرچر داده بود به درک که همسر خود را بی اعتبار بود، که ممکن است درست باشد
بانوی فقیر، یا صرفا ممکن است که او در هدیه های اجتماعی و یا فاقد معنی
لباس شب، یا در هر دو.
Winsett خود را به حال وحشی از تنفر آیین های اجتماعی: آرچر، که لباس پوشیدن و در
شب زیرا او فکر میکرد آن را پاک تر و راحت تر به انجام این کار و که تا به حال
هرگز به در نظر گرفتن که پاکیزگی
و راحتی دو از موارد costliest در بودجه نسبتا کم، در نظر گرفته است Winsett
نگرش به عنوان بخشی از خسته کننده "غیرمتعارف" در برخواهد داشت که همیشه مردم مد روز،
که لباس خود را بدون صحبت کردن تغییر
در مورد آن، و برای همیشه در تعدادی از بندگان 1 نگه داشته harping به نظر می رسد به طوری
بسیار ساده تر و کمتر خودآگاه نسبت به دیگران است.
با این حال، او همیشه Winsett تحریک شده، و هر زمان که او لحظه چشم از
روزنامه نگار صورت لاغر ریش و چشم سودا او را تار و مار او را از
گوشه خود و حمل او را برای یک بحث طولانی.
Winsett با انتخاب یک روزنامه نگار نیست.
او یک مرد خالص از نامه ها، نا به هنگام به دنیا آمد در جهان بود که نیاز به حروف بود، اما
پس از انتشار یک حجم کوتاه و نفیس و لوح تقدیر ادبی، که
یک صد و بیست و نسخه فروخته می شوند، شد.
30 با توجه به دور، و تعادل در نهایت توسط ناشران نابود شده (به عنوان
او در هر قرارداد) را به اتاق برای مواد قابل عرضه در بازار، خود را رها کرده بود
تماس واقعی است، برداشته شده و یک کار زیر سرمقاله
در هفته زنان، جایی که صفحات مد و الگوهای کاغذی با جدید جایگزین
انگلستان عشق داستان ها و تبلیغات نوشیدنی اعتدال.
در موضوع "کوره فولاد سازی دهان و آتش" (به عنوان مقاله نامیده شد) او inexhaustibly
سرگرم کننده، اما زیر لذت خود باقی مانده بودند تلخی استریل هنوز جوان
مردی که تلاش کرده است و با توجه به.
مکالمه او همیشه آرچر را اندازه گیری از زندگی خود، و احساس چگونه
کمی آن را شامل است، اما Winsett، بعد از همه، حاوی هنوز کمتر، و اگر چه خود را
صندوق مشترک از منافع معنوی و
کنجکاوی گفتگوهای خود هیجان انگیز، تبادل خود را از نمایش معمولا باقی ماند
در حدود از اقدام به کاری از روی تفنن و بطور غیر حرفهای افسرده.
"واقعیت این است که، زندگی بسیار مناسب برای هر کدام از ما نیست، Winsett یک بار گفته بود.
"من هستم پایین و خارج، هیچ چیزی در مورد آن انجام می شود.
من تنها یک انبار برای تولید، و هیچ بازاری برای آن وجود دارد، و نه خواهد شد
در زمان من. اما شما آزاد هستید و شما به خوبی خاموش.
چرا به تماس شما نمی کنید؟
تنها یک راه برای انجام آن وجود دارد: به سیاست ".
آرچر انداخت سر خود را عقب و خندید.
1 دیدم در فلش وجود دارد تفاوت unbridgeable بین مردان مانند Winsett و
دیگران - نوع آرچر.
هر یک در محافل مودب می دانست که در آمریکا، "آقا نمی تواند به
سیاست است. "
اما، از آنجا که او به سختی می تواند از آن را در راه است که به Winsett، او پاسخ داد evasively:
"نگاهی به زندگی حرفه ای از مرد صادق در سیاست آمریکا
آنها ما را نمی خواستند. "
"چه کسی آنها؟ چرا شما همه با هم دریافت می شود و
آنها خود را "خنده آرچر بر لب خود را در درنگ
کمی مهربان لبخند بزنید.
برای ادامه بحث بی فایده بود: همه می دانستند سرنوشت سودایی
آقایان چند که کتانی پاک خود را در سیاست های شهرداری و یا دولت در به خطر انداخته بود
نیویورک.
روز گذشته، زمانی که این نوع از چیزی که ممکن بود کشور را در اختیار
کارفرمایان و مهاجر، و مردمی نجیب سقوط در ورزش و یا
فرهنگ است.
"فرهنگ! بله - اگر ما آن را به حال!
اما تنها چند تکه کوچک محلی وجود دارد، مرگ در اینجا و آنجا برای عدم
- خوب، hoeing و متقابل fertilising: آخرین بازمانده از سنت های قدیمی اروپا
که پیشینیان خود را با آنها به ارمغان آورد.
اما شما در اقلیت کمی رقت انگیز هستید: شما در هیچ مرکز، بدون رقابت، بدون
مخاطبان دارد.
شما مثل عکسها را بر روی دیوار یک خانه خالی از سکنه هستید: پرتره از
جنتلمن است. '
شما هرگز مقدار به هر چیزی، هر کدام از شما، تا شما جمع کردن آستین خود را دریافت کنید
حق را به سرگین. ، و یا مهاجرت ...
خدا! اگر می توانستم مهاجرت ...
آرچر ذهنی شانه های خود و تبدیل گفتگو به کتاب ها،
که در آن Winsett، در صورت نامشخص است، همیشه جالب بود.
مهاجرت!
همانطور که اگر آقا می تواند به کشور خود را رها!
یکی بیشتر می تواند که از یک نفر می تواند رول تا آستین یک فرد و به
سرگین.
آقا به سادگی در خانه ماندند و ممتنع است.
اما نمی تواند مردی مانند Winsett دید که و که چرا نیویورک بود
باشگاه های ادبی و رستوران عجیب و غریب، هر چند لرزش اول به نظر می رسد بیشتر از یک
لوله شکل نما، تبدیل، در پایان، به
یک جعبه کوچک با یک الگوی یکنواخت تر، نسبت به اتم های مونتاژ پنجم
خیابان. صبح روز بعد آرچر شهر در scoured
بیهوده گل رز زرد رنگ تر است.
در نتیجه این جستجو او در اواخر دفتر رسید، احساس کرد که او
انجام این کار هر چه اختلاف را به هر یک ساخته شده، و ناگهان پر شد
غضب در بی فایدگی استادانه درست شده از عمر خود را.
چرا باید از او نیست، در آن لحظه، بر روی شن و ماسه سنت آگوستین با ماه مه
Welland؟
هیچ کس با بهانه خود را از فعالیت های حرفه ای فریب شد.
در کهنه پرست از شرکت های قانونی که آقای Letterblair سر بود، و
که به طور عمده در مدیریت املاک بزرگ مشغول بودند و "محافظه کار"
سرمایه گذاری ها، همواره وجود دارد دو یا سه
مرد جوان، نسبتا خوب خاموش و بدون جاه طلبی های حرفه ای، که، برای برخی از
تعداد ساعت هر روز، نشسته در میز خود را در انجام کارهای بی اهمیت، و یا
صرفا با خواندن روزنامه ها.
هر چند که قرار بود به مناسب را برای آنها را به شغل، این واقعیت خام
گیری از پول به عنوان موهن هنوز مورد توجه بوده است، و قانون، در حال
حرفه ای، پیگیری نجیبانه تر از کسب و کار خود اختصاص داده بود.
اما هیچ کدام از این مردان جوان از پیشرفت واقعا در حرفه خود امید، و یا
هیچ تمایل جدی به انجام این کار و بیش از بسیاری از آنها قالب سبز بی مبالات
در حال حاضر perceptibly گسترش است.
لرز آرچر فکر می کنم که آن را ممکن است بر بالای او بیش از حد گسترش است.
او، مطمئن، سلیقه ها و منافع او صرف تعطیلات خود را در
سفر اروپا، کشت "افراد باهوش" سخن گفت، و به طور کلی سعی
"نگه داشتن" را به عنوان او تا به حال تا حدودی wistfully آن را به مادام Olenska.
اما هنگامی که او ازدواج کرده بود، چه خواهد از این حاشیه باریک از زندگی تبدیل شده است که در آن خود را
تجربیات واقعی زندگی می کردند؟
او به اندازه کافی از مردان جوان که در رویای خود خواب بود، هر چند که شاید کمتر دیده بود
اصرار، که به تدریج به روال ارام و لوکس خود را غرق شده
بزرگان می باشد.
از دفتر او یک یادداشت مسنجر برای مادام Olenska فرستاده می شود، و خواست اگر او ممکن است تماس بگیرید
که بعد از ظهر، و التماس او را به پاسخ در باشگاه خود او، اما در باشگاه
او در بر داشت، و نه با هیچ نامه ای دریافت خواهید کرد روز بعد.
این سکوت غیر منتظره او را فراتر از دلیل، و اگر چه میگردند که صبح روز بعد
او را دیدم یک خوشه با شکوه گل رز زرد در پشت قاب پنجره گلفروش، آن را ترک کرد
وجود دارد.
تنها در صبح روز سوم بود که او یک خط از طریق پست از کنتس دریافت کرد
Olenska.
با تعجب خود را از Skuytercliff، بکجا های van der Luydens مورخ
بی درنگ پس از قرار دادن دوک در هیئت مدیره های کشتی های بخار خود عقب نشینی کرده بود.
"فرار"، نویسنده شروع به ناگهان (بدون مقدمات معمول)، «روز
بعد از من به شما در بازی را دیدم، و نوع این دوستان از من گرفته شوید.
من می خواستم ساکت باشد، و فکر می کنم چیزهایی بیش از.
حق با تو بود من گفتن چقدر مهربان بودند، احساس می کنم تا خودم را امن.
من آرزو می کنم که شما با ما بود. "
او با معمولی به پایان رسید "مال شما صادقانه" و بدون هر گونه اشاره به
تاریخ بازگشت او. لحن توجه داشته باشید تعجب جوان
مرد است.
مادام Olenska در حال اجرا بود و دور از، و به همین دلیل او احساس نیاز به امن باشد؟
اولین فکری که او برخی از تهدید های تاریک از خارج از کشور بود، سپس او منعکس شده است که او
نمی دانم سبک نامهای او، و آن ممکن است به اغراق زیبا اجرا شود.
زنان همیشه اغراق آمیز و علاوه بر این او بود که در سهولت خود را در زبان انگلیسی به طور کامل نیست.
او اغلب به عنوان اگر سخن او از فرانسه ترجمه شد.
نظ من suis evadee - "در راه است که قرار داده، حکم باز فورا نشان می دهد که
او صرفا برای فرار از دور خسته کننده از تعهدات ممکن است می خواستم که
به احتمال زیاد درست، برای او در نظر گرفته او را به
هوس باز و به راحتی از لذت بردن از لحظه ای خسته.
او خوشحال به Luydens های van der داشتن او انجام شده را به فکر می کنم
Skuytercliff در جلسه دوم و این بار برای مدت نامحدود.
درهای از Skuytercliff را به ندرت و با اکراه به بازدید کنندگان باز، و سرد
پایان هفته بیشترین افراد به چند نتیجه ممتاز ارائه می گردد.
اما آرچر، در آخرین بازدید خود را به پاریس، بازی خوشمزه از Labiche، "لو دیده بود
سفر د م Perrichon، "و او به یاد M. Perrichon دنده و undiscouraged شده
وابستگی به مرد جوان را بخواهد او را از یخچال بیرون کشیده بود.
های van der Luydens مادام Olenska از عذاب تقریبا یخ زده به عنوان نجات بود؛
هر چند بسیاری از دلایل دیگر برای جذب شدن به او وجود دارد، آرچر می دانستند که
زیر همه آنها را ذخیره کردن ملایم و
تعیین معاند در نجات او.
او احساس ناامیدی مجزا در یادگیری است که او بود دور و تقریبا
بلافاصله به یاد که، تنها روز قبل، او دعوت را رد کرده بود
صرف یکشنبه زیر با Reggie
، Chiverses در خانه های خود را در هادسون، چند مایل زیر Skuytercliff.
او بود، سهم خود را مدتها پیش از احزاب پر سر و صدا دوستانه در Highbank، با
سرازیری، یخ، قایقرانی، sleighing، tramps طولانی در برف و طعم
جوک معاشقه ملایم و خفیف تر عملی.
او فقط دریافت کرده بود یک جعبه کتاب های جدید از لندن فروشنده کتاب خود، و به حال
چشم انداز یک یکشنبه آرام در خانه با غنایم خود را ترجیح داده شده است.
اما او در حال حاضر به باشگاه نوشتاری اتاق رفت، تلگراف هول هولکی نوشت و گفت:
بنده به آن را بلافاصله ارسال.
او می دانست که خانم Reggie به بازدید کنندگان خود را به طور ناگهانی تغییر خود اعتراض
ذهن، و بود که همیشه یک اتاق به فراغت در خانه الاستیک خود است.
>
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل پانزدهم.
Newland آرچر در 'Chiverses در عصر روز جمعه وارد شدند، و در شنبه رفت
وجدان از طریق تمام مناسک appertaining به یک هفته در Highbank.
در صبح او را به چرخش در قایق یخ را با میزبان خود و چند تن از
مهمان hardier در بعد از ظهر او "رفت و در طول مزرعه" با Reggie و گوش،
در اصطبل استادانه منصوب شده، به
disquisitions طولانی و چشمگیر بر روی اسب، پس از چای او را در گوشه ای از صحبت
سالن firelit با یک خانم جوان بود که خودش استادانی دل شکسته خود را
تعامل، اعلام شد، اما در حال حاضر مشتاق
به او بگویید که به او امید خود ازدواج و سرانجام، در حدود نیمه شب، او در کمک
قرار دادن طلا ماهی در بستر یک بازدید کننده، سارق را در حمام اتاق تا لباس پوشیدن و
عمه عصبی، و در ساعات کوچک دیدم
شرکت در مبارزه با یک بالش که از مهد کودک را به زیرزمین در محدوده.
اما در روز یکشنبه بعد از ناهار او قرض برش، و سوار را به Skuytercliff.
مردم همیشه گفته شده بود که خانه در Skuytercliff را ویلای ایتالیایی بود.
کسانی که به ایتالیا بود که هرگز آن معتقد بود که تا به حال.
این خانه توسط آقای ون der Luyden ساخته شده در دوران جوانی اش بود، در بازگشت خود را از
"سفر بزرگ"، و در انتظار ازدواج نزدیک خود با خانم لوییزا
Dagonet.
ساختار چوبی بزرگ مربع بود، با زبان و grooved دیوارهای نقاشی شده رنگ پریده
سبز و سفید، سردر Corinthian، و fluted pilasters بین پنجره ها.
از زمین بالا که در آن ایستاده بود یک سری از تراس مرز توسط balustrades
و خاکستردانها و تکه ها و آوند ها نوعهای زیادی در سبک فولادی حکاکی فرود به دریاچه نامنظم کوچک با
لبه آسفالت معلق مخروطیان حالی که اشک می نادر است.
راست و چپ، چمن معروف weedless نوک درختان "نمونه" (هر
از انواع مختلف) نورد دور به محدوده های طولانی از چمن کاکل دار با استادانه درست شده
چدن زیور آلات و زیر، در
توخالی، غیر روحانی چهار اتاق خواب خانه سنگ که Patroon برای اولین بار در ساخته شده بود
زمین او را در سال 1612 اعطا شده است.
علیه ورق یکنواخت برف و آسمان زمستان مایل به خاکستری، ویلا ایتالیایی loomed
تا نه ظالمانه، حتی در تابستان آن را نگه داشته از راه دور خود، و boldest تخت coleus
نزدیکتر از سی متر از جلو افتضاح آن جرأت هرگز.
در حال حاضر، به عنوان کماندار زنگ زد زنگ، صدای جرنگ جرنگ کردن طولانی به نظر می رسید از طریق یک مقبره اکو؛
و تعجب از ساقی که در طول به تماس پاسخ داد، به عنوان بزرگ بود
هر چند که او را از خواب نهایی خود را احضار شده بود.
خوشبختانه آرچر از خانواده بود، و در نتیجه، نامنظم هر چند ورود خود را
بود، با عنوان "مطلع که Olenska کنتس بود، نیاز به هدایت می
خدمات بعد از ظهر با خانم های van der Luyden دقیقا با سه چهارم از یک ساعت قبل.
"آقای های van der Luyden، "ساقی ادامه داد،" در، آقا، اما برداشت من این است که او
یا به پایان رساندن چرت زدن خود و یا دیگری ارسال عصر روز گذشته است.
شنیدم که می گویند، آقا، در بازگشت خود را از کلیسا این روز صبح، که او در نظر گرفته شده
نگاه را از طریق پست عصر بعد از ناهار، اگر دوست دارید، آقا، ممکن است برای رفتن
درب کتابخانه و گوش - "
اما آرچر، حمد و سپاس از او، گفت که او و دیدار با خانم ها؛ و
ساقی، به وضوح، رها، درب بر روی او بسته شکوه.
داماد در زمان برش را به اصطبل ها، و آرچر زده از طریق پارک به بالا
جاده ها است.
روستا از Skuytercliff، تنها یک مایل و نیم دورتر بود، اما او می دانست که خانم ون
گردد Luyden راه می رفت، و او باید به جاده نگه داشتن حمل به ملاقات.
در حال حاضر، با این حال، در آینده پا مسیر عبور بزرگراه، او گرفتار دید
رقم اندکی در عبا قرمز با یک سگ بزرگ در حال اجرا پیش رو است.
او با عجله به جلو، و مادام Olenska متوقف کوتاه با یک لبخند خوش آمدید.
"آه، شما آمده ام!" او گفت، و دست او را از خیط و پیت کردن او را به خود جلب کرد.
عبا قرمز ساخته شده او نگاه کنید و زنده گی، مانند الن Mingott روز؛ و او
خندید به او دست خود را، و جواب داد: "من آمده بود تا ببیند آنچه شما فرار
از. "
از چهره اش ابر پوشیده می شود، اما او پاسخ داد: "اوه، - شما خواهید دید، در حال حاضر"
پاسخ او را به تعجب واداشت. "چرا - شما معنی است که شما بوده ام
پیشی گیرد؟ "
او شانه او با یک حرکت کوچک مانند Nastasia، و دوباره در
سبکتر تن: "باید راه رفتن روی؟ من خیلی سرد بعد از خطبه.
و چه مهم، در حال حاضر شما به من محافظت می کند؟ "
خون به معابد خود افزایش یافت و او را گرفتار برابر عبا او.
"الن - آنچه در آن است؟
شما باید به من بگویید "
"اوه، در حال حاضر - اجرای مسابقه اول: پای من به زمین یخ،" او
گریه و جمع آوری عبا را از او دور در سراسر برف فرار کرد، سگ جهش
او را به پارس چالش برانگیز است.
برای یک لحظه آرچر نشستم و نگاه، نگاه خود را توسط فلش قرمز خوشحال
شهاب سنگ در برابر برف و سپس او پس از او آغاز شده، و آنها را ملاقات کرد، نفس نفس و
خنده، در یک دریچه که منجر به پارک است.
او در او نگاه کرد و لبخند زد. "من می دانستم که شما می خواهم آمد!"
"نشان می دهد که شما از من خواست تا او با شادی نامتناسب خود را در بازگشت
بی معنی است.
زرق و برق سفید از درختان هوا را با خود روشنایی مرموز آن پر شده است، و
آنها در طی برف راه می رفت زمین به نظر می رسید به زیر پای خود را بخواند.
"از کجا آمده است؟"
مادام Olenska ازش پرسید. او گفت، و افزود: "این بود چون من
توجه داشته باشید شما. "
او پس از یک وقفه، با لرز محسوس در صدای او گفت: "ممکن است خواسته
شما را به مراقبت از من. "" من هر درخواست لازم نیست. "
"شما معنی - I'm آشکارا درمانده و بی دفاع؟
چه فقیر چیزی که شما باید به من فکر می کنم!
اما زنان در اینجا به نظر نمی رسد - به نظر می رسد هرگز به احساس نیاز بیش از هر در خجسته
بهشت "او صدای خود را به درخواست کاهش داد:" چه نوع
نیاز دارید؟ "
"آه، من نخواهید! من به زبان شما صحبت نمی کنم، "او retorted
petulantly.
جواب او را smote مانند ضربه، و او هنوز در راه ایستاده بود و نگاه کردن
او. چه من می آیند، اگر من حرف نمی زنم
شما؟
"اوه، دوست من -" او گذاشته شد دست خود را به آرامی بر روی بازوی خود را، و
او صادقانه گفته است: "الن - چرا شما را نه به من بگویید که چه چیزی اتفاق افتاده؟"
او شانه ای بالا انداخت.
"هیچ تا به حال در آسمان رخ می دهد؟" او ساکت و آروم، و آنها را از چند راه می رفت
کارگاههای بدون تبادل کلمه. سرانجام او گفت: "من به شما بگویم - اما
که در آن، کجا، کجا؟
نمی تواند به تنهایی برای یک دقیقه در آن حوزه بزرگ خانه، با تمام
درب های گسترده ای باز، و همیشه بنده آوردن چای، و یا ورود به سیستم برای آتش، یا
روزنامه!
آیا هیچ جا در یک خانه آمریکایی که در آن ممکن است توسط خود وجود دارد؟
تو خیلی خجالتی، و در عین حال شما به طوری عمومی.
من همیشه احساس می کنید که اگر من دوباره در صومعه بودند - یا در مرحله قبل از وحشتناک
مخاطبان مودب applauds که هرگز. "" آه، شما ما را دوست ندارم! "
آرچر بانگ زد.
آنها گذشته از خانه از Patroon قدیمی بوده در حال حرکت بودند، با دیوار چمباتمه زدن و کوچک
مربع پنجره های فشرده در مورد دودکش مرکزی گروه بندی می شوند.
کرکره گسترده ای ایستاده بود، و از طریق یکی از تازه شسته ویندوز آرچر گرفتار
نور آتش. "چرا - خانه باز است" او گفت.
او هنوز ایستاده بود.
"نه، فقط برای امروز، حداقل. من می خواستم به آن را ببینید، و آقای ون der Luyden
آتش روشن و پنجره ها را باز کرد، به طوری که ما در راه برگشت وجود دارد ممکن است متوقف
از این کلیسا صبح است. "
او زد تا از مراحل و سعی کردند درب. "هنوز باز - شانس!
بیا و ما می توانیم یک بحث آرام داشته باشند.
خانم های van der Luyden رانده شده است برای دیدن بیش از خاله ها و عمه های خود را در Rhinebeck و ما نخواهد بود
در خانه یک ساعت از دست رفته است. "او را به تصویب باریک به دنبال.
روح او، که در آخرین کلمات خود را کاهش یافته بود، با یک جهش غیر منطقی افزایش یافت.
ایستاده بود خانه کوچک ساده، پانل و برنجی که درخشان در آن وجود دارد
رعد و برق، به عنوان اگر جادویی آنها را دریافت خواهید کرد.
تخت خواب بزرگ از اون سوی خاکستر سوخته هنوز در دودکش آشپزخانه gleamed تحت گلدان آهن آویزان
از جرثقیل باستان.
راش کف بازوی صندلی های یکدیگر در سراسر اتشدان کاشی کاری مواجه می شود، و ردیف دلفت
صفحات در قفسه در مقابل دیوار ایستاده بود. آرچر stooped انداختند و ورود به سیستم بر
اون سوی خاکستر سوخته.
خانم Olenska، حذف ردای او، در یکی از صندلی ها نشسته است.
آرچر تکیه بر علیه دودکش و به او نگاه کرد.
او گفت: "در حال حاضر شما در حال خنده، اما زمانی که شما به من نوشت: شما ناخشنود بودند،".
بله، با خودم فکر کردم.
"اما من نمی تواند احساس ناراضی که وقتی تو هستی."
"من در اینجا sha'n't طولانی باشد، او دوباره به لب هایش را سفت با تلاش برای گفتن فقط
خیلی زیاد و نه بیشتر.
"نه، من می دانم. اما من بی احتیاط: من در حال حاضر زندگی می کنند
وقتی که من خوشحال هستم. "
کلمات را از طریق او را مثل یک وسوسه به سرقت برده و به بستن حواس خود را به آن
او رفت به دور از اتشدان ایستاد و نگاه در سیاه درخت boles های علیه
برف.
اما اگر او هم جای او منتقل شده بود، و او هنوز هم او را دیدم، بین
خود و درختان، افتادگی بر آتش با لبخند تنبل خود.
قلب آرچر insubordinately ضرب و شتم شد.
چه اگر آن را از او بود که او در حال اجرا بود و دور، و اگر او برای گفتن منتظر مانده بودند
او تا آنها تنها با هم در این اتاق سری؟
"الن، اگر من واقعا به کمک به شما - اگر شما واقعا می خواستم بیام - به من بگو چه
غلط است، به من بگو آنچه در آن است که شما فرار از، "او اصرار داشت.
او بدون تغییر موقعیت خود سخن گفت، حتی بدون رسیدن به به به او نگاه کنید:
چیزی که اتفاق می افتد، آن بود که در این راه اتفاق می افتد، با تمام عرض اتاق
بین آنها، و چشم او هنوز هم در برف خارجی ثابت است.
او برای لحظه ای طولانی سکوت بود و در آن لحظه آرچر تصور او، تقریبا
شنیده ام او، دزدی پشت سر او به پرتاب سلاح های سبک خود را در مورد گردن او.
در حالی که او منتظر، روح و ضربان بدن با معجزه، چشم خود را
مکانیکی تصویری از یک مرد به شدت پوشش داده شده با یقه خز خود را دریافت کرد
تبدیل شده تا که پیشرفت در طول مسیر به خانه بود.
مرد جولیوس بیوفورت بود. "اوه -!
آرچر گریه را به خنده ترکیدن.
مادام Olenska فنر بود و به طرف او رفت، لغزش دست خود را به او، اما
پس از یک نگاه از پنجره به صورت او paled و او به عقب کاهش است.
"به طوری که بود؟"
آرچر گفت: تمسخر. "من نمی دانستم که او در اینجا بود،" مادام Olenska
زمزمه.
دست او هنوز هم در آرچر چسبیده، اما او دور از او را به خود جلب کرد، و راه رفتن به
عبور به باز کردن درب خانه انداخت.
"هی، بیوفورت - این راه!
مادام Olenska شد انتظار، "او گفت. در طول سفر خود به نیویورک
صبح روز بعد، آرچر relived به با vividness خسته آخرین لحظات خود را در
Skuytercliff.
بیوفورت، هر چند به وضوح در پیدا کردن او را با خانم Olenska، بود، ناراحت به طور معمول،
انجام کردن وضعیت بالا تنه است.
راه خود را از نادیده گرفتن افرادی که حضور به زحمت او را در واقع آنها را داد، اگر
آنها نسبت به آن حساس بود، احساس ناپدیدی، از عدم وجود.
آرچر، به عنوان سه از طریق پارک قدم، آگاه بود از این حس عجیب و غریب
disembodiment و humbling که آن را به غرور او بود به او شبح مانند
استفاده از مشاهده unobserved.
بیوفورت خانه کوچک با تضمین معمول آسان خود را وارد کرده بود؛ اما او نمی توانست
لبخند می زنی دور خط عمودی بین چشمان او.
نسبتا روشن بود که مادام Olenska بود شناخته می شود که او بود، هر چند او
کلمات به آرچر در این احتمال اشاره کرد، در هر حال، او آشکارا
گفت: او را جایی که او قرار بود زمانی که وی به
را ترک نیویورک و خروج غیر قابل توضیح خود او را برافروخته بود.
دلیل نمایان از ظاهر خود را کشف، شب قبل از، از
"کمی کامل خانه، در بازار، که در واقع تنها چیزی که برای او نیست،
اما می شود جامعی تا بلافاصله اگر او
آن را نداشت و او با صدای بلند در مسخره و سرزنش بود برای رقص او را منجر شده است.
فرار او به همان اندازه آن را پیدا کرده بود.
"اگر تنها این طفره رفتن جدیدی برای صحبت کردن در طول یک سیم کمی نزدیکتر بوده است
کمال من ممکن است به شما گفته این همه از شهر، و toasting انگشتان پا قبل از
آتش سوزی باشگاه در این لحظه، به جای
tramping پس از شما را از طریق برف، "او گله، disguising تحریک واقعی
تحت ادعای آن، و در این باز مادام Olenska پیچیده بحث
را به امکان فوق العاده است که آنها
ممکن است با یکدیگر یک روز در واقع از خیابان به خیابان صحبت، و یا حتی -
رویای باور نکردنی - از یک شهر دیگر.
از هر سه اشارات زده به ادگار پو و ژول ورن، و از جمله
platitudes به طور طبیعی به لب از باهوش ترین افزایش یابد وقتی که آنها در حال صحبت کردن در
در برابر زمان، و مقابله با جدید
اختراع که در آن صاف و ساده به نظر می رسد خیلی زود به این باور و سوال
تلفن آنها را به اجرا درآمد با خیال راحت به خانه بزرگ.
خانم های van der Luyden بود هنوز برگردانده و کماندار در زمان مرخصی خود را و راه می رفت به
بهانه برش، در حالی که بیوفورت در داخل خانه Olenska کنتس.
این احتمال بود که کمی به عنوان گردد ون Luydens از بازدیدکننده داشته است تشویق اعلام نشده است، او
می تواند به تعداد خواسته شده که به ناهار خوردن، و فرستاده شده به ایستگاه به گرفتن نه
ساعت قطار، اما بیش از آن او را
قطعا نه، این امر می تواند غیر ممکن به میزبان خود که یک آقای محترم
سفر بدون توشه باید بخواهند شب را صرف کنند، و ناخوش آیند به آنها را به
پیشنهاد آن را به یک فرد با آنها بودند
نظر از صمیمیت محدود به عنوان بیوفورت.
بیوفورت می دانستند این همه، و باید آن را پیش بینی و در نظر گرفتن طولانی
سفر برای کوچک پاداش به اندازه گیری از بی حوصلگی خود را.
او غیر قابل انکار در تعقیب Olenska کنتس بود و بیوفورت به حال تنها یک
شی در نظر در تعقیب خود را از زنان زیبا.
خانه کسل کننده و بدون فرزند او از مدت ها palled بر او داشته و علاوه بر به بیش
consolations دائم او همیشه در تلاش از ماجراهای عاشقانه در مجموعه خود بود.
این مرد از آنها مادام Olenska آشکارا پرواز بوده است: سوال این بود
آیا او زیرا importunities خود او ناراضی فرار کرده بود، یا به دلیل
او کاملا اعتماد خود را برای مقاومت در برابر
آنها را، مگر اینکه، در واقع، همه بحث او را از پرواز یک کور بوده است، و خروج او
بیشتر از یک مانور است. آرچر واقعا معتقدم که این.
کمی که او در واقع از خانم Olenska دیده بود، او شروع به فکر می کنم که او
می تواند چهره اش را، خواندن و اگر نه چهره او، صدای او، و هر دو آزار خیانت کرده بود،
و حتی ترس، در ظهور ناگهانی بیوفورت است.
اما، بعد از همه، در صورتی که این مورد، آن را بدتر از آن اگر او نیویورک را ترک کرده بودند
برای بیان هدف از ملاقات با او؟
اگر او انجام داده بود، او را متوقف می شود یک شی از علاقه، او را در بسیاری خود را پرتاب کرد
به با vulgarest از dissemblers: یک زن درگیر در رابطه عاشقانه با بیوفورت
"طبقه بندی" خودش irretrievably.
نه، آن را بدتر شد هزار بار اگر، قضاوت بیوفورت و احتمالا despising می می
او، او رتبهدهی نشده است توسط همه به استفاده بیش از مردان دیگر را به او داد تا او را کشیده
در مورد او عادت خود را از دو قاره و
دو جامعه، آشنا ارتباط خود را با هنرمندان و بازیگران و افراد
به طور کلی در چشم جهان، و تحقیر بی دقت خود را برای تعصبات محلی.
بیوفورت بود مبتذل، او بی سواد بود، او مغرور از ثروت بود، اما شرایط
زندگی خود را، و یک shrewdness خاص بومی، او را به ارزش صحبت کردن را به بهتر از بسیاری از
مردان، از نظر اخلاقی و اجتماعی betters خود را،
که افق باتری و پارک مرکزی محدود شد.
چگونه باید هر یک از جهان در بعد وسیع ترمی تفاوت را احساس نمی شود و
جذب آن؟
Olenska خانم، در پشت سر هم از سوزش، آرچر گفته بود که او و او
بحث همان زبان و به مرد جوان می دانست که در برخی موارد این درست بود.
اما بیوفورت درک هر نوبت از لهجه او، سخن گفت و آن را روان: نظر خود را از
زندگی، تن او، نگرش او، صرفا بازتاب درشت از آن نشان داد در
تعداد نامه Olenski است.
این ممکن است به نظر می آید که به ضرر خود را با همسر تعداد Olenski اما آرچر بود.
بیش از حد هوشمند به فکر می کنم که یک زن جوان مانند الن Olenska لزوما بحال خود برگشتن
از همه چیز که او را به یاد از گذشته خود.
او ممکن است کاملا خودش را در شورش علیه آن باور، اما آنچه او را در آن مفتون بود
هنوز هم جذابیت خود را، حتی اگر آن را در مقابل او خواهد بود.
بنابراین، با بی طرفی دردناک، مرد جوان بود برای بیوفورت
و برای قربانی بیوفورت است.
اشتیاق به او روشن در او قوی بود و لحظه وجود دارد زمانی که او
تصور کرد که پرسید این بود که روشن شود.
آن شب او کتاب خود را از لندن بستهای.
جعبه پر بود از چیزهایی که او برای بی صبرانه منتظر بودند، یک دوره جدید از
هربرت اسپنسر، یکی دیگر از مجموعه ای از داستانهای درخشان آلفونس Daudet پرکار،
و یک رمان به نام "Middlemarch" را به عنوان به
که به تازگی وجود دارد چیز جالبی گفت: در بررسی است.
سه دعوت شام او را به نفع این جشن کاهش یافت، اما با این وجود او تبدیل
صفحات با شادی مبنی بر لذات جسمانی از کتاب، عاشق، او نمی دانست چه بود
خواندن، و یک کتاب پس از دیگری از دست او کاهش یافته است.
ناگهان در میان آنها، او را در حجم کوچکی از آیه که او دستور داده بود روشن
به دلیل نام او را به خود جلب کرده بود: "خانه ای از زندگی است."
او آن را در زمان، و خود را در جو بر خلاف هر گونه او بود همیشه سقوط
تنفس در کتاب خیلی گرم، بسیار غنی و در عین حال ineffably مناقصه، که آن را به یک جدید
و زیبایی فراموش نشدنی به ابتدایی ترین احساسات انسانی.
در تمام طول شب او را از طریق آن صفحات چشم انداز مسحور یک زن به دنبال
که تا به حال مقابله از الن Olenska، به اما هنگامی که او صبح روز بعد به هوش آمد، و نگاه در
خانه brownstone در سراسر خیابان،
و فکر از روی میز کار خود را در دفتر آقای Letterblair، و مقام خانواده در
کلیسای گریس، ساعت خود را در پارک Skuytercliff تا آنجا که در خارج از کمرنگ شد
احتمال به عنوان چشم انداز های شب.
"رحمت، چگونه کم رنگ شما نگاه کنید، Newland!"
Janey بیش از قهوه و فنجان در صبحانه اظهار نظر و مادر او افزود: "Newland
عزیز، من متوجه شده ام این اواخر که سرفه شما بوده ام، من امیدوارم که شما اجازه نمی
خود را پرکار و همیشه مشغول شود؟
برای محکومیت هر دو خانم که تحت استبداد آهن از خود بود
شرکای ارشد، زندگی مرد جوان را در حرفه ای ترین طاقتفرسا صرف شد
کارگر - و او هرگز فکر نمی کردم لازم به آنها مبرا از فریب و تزویر کردن.
دو یا سه روز آینده به شدت کشیده شده است.
طعم معمول بود مانند cinders در دهان او، و لحظات وجود دارد زمانی که او
احساس زنده بودن او بودند تحت آینده اش به خاک سپرده شد.
را شنید، هیچ چیز در کنتس Olenska یا خانه کامل کمی، و هر چند
او بیوفورت در باشگاه ملاقات کرد آنها صرفا به یکدیگر در سراسر راننده سرشونو تکون دادن بی صدا
جداول.
تا شب چهارم بود که متوجه شد که انتظار او را در بازگشت خود توجه داشته باشید
صفحه نخست. باش فردا دیر است: من باید به شما توضیح داده است.
الن.
این تنها کلمات آن را شامل بودند. مرد جوان، که در غذای بیرون، محوری
توجه داشته باشید به جیب خود، خندان کمی در Frenchness "برای شما."
بعد از شام او را به یک بازی رفت و آن را تا زمان بازگشت به خانه اش بود، پس از نیمه شب،
که او کشید اجازه مادام Olenska را دوباره و دوباره خواندن آن را به آرامی تعدادی از
بار.
چندین راه برای پاسخ دادن به آن وجود دارد، و او به فکر قابل توجه به هر
یکی در این ساعت از شب آشفته است.
که در آن، زمانی که صبح آمد، او در نهایت تصمیم گرفته شد به قیر به برخی از لباس
را به جا رختی و پرش در هیئت مدیره یک قایق که ترک که بعد از ظهر بسیار
سنت آگوستین.
>
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل شانزدهم.
وقتی راه می رفت کمانداران خیابان اصلی های شنی سنت آگوستین را به خانه ای که
اشاره شده بود که آقای عزیز Welland به او، و دید و مه ایستاده Welland
تحت ماگنولیا با خورشید در موهای او،
او تعجب که چرا او منتظر تا زمانی به می آیند.
در اینجا حقیقت بود، اینجا بود واقعیت بود، در اینجا زندگی است که متعلق به او و او،
که خیالی خود را از محدودیت های خودسرانه تکبر، ترس بوده است.
شکستن و دور از روی میز کار خود را به خاطر آنچه
افراد ممکن است خود را از سرقت تعطیلات فکر می کنم!
1 علامت تعجب او بود: "Newland - هر چیزی اتفاق افتاده است؟" و آن را به او رخ داده است
که آن را "زنانه" بوده است اگر او فورا در چشمان او بود که چرا او
آمده بود.
اما وقتی که او پاسخ داد: "بله - من پیدا کردم من تا به حال به شما" blushes شاد خود را گرفت
آرامش خودت را حفظ از تعجب او، و او را دیدم که چگونه به راحتی او را ببخشند، و چگونه به زودی
حتی مخالفت خفیف آقای Letterblair دور توسط یک خانواده متحمل می شود لبخند زد.
در اوایل به عنوان خیابان اصلی بود، هیچ جایی برای تبریک جز رسمی بود، و
آرچر اشتیاق به تنهایی با ماه مه، و پور از حساسیت خود و خود را
بی حوصلگی.
هنوز هم فاقد یک ساعت به اواخر Welland صبحانه، و به جای آن از درخواست او را
به آمد در او پیشنهاد که آنها باید به پرتقال قدیمی باغ فراتر از قدم زدن به بیرون
شهر.
او فقط برای یک سطر بر روی رودخانه شده بود و آفتاب است که امواج کمی مشبک
با طلا به نظر می رسید که او به در مشهای آن گرفتار شده است.
در سراسر مو قهوه ای گرم از گونه اش دمیده او را مانند سیم نقره glittered و
چشمان خود را بیش از حد سبک تر به نظر می رسید، تقریبا کم رنگ در زلالی جوان خود است.
همانطور که او در کنار آرچر را با راه رفتن نوسانی طولانی او را راه می رفت، صورت خود را پوشیده خالی
آرامش ورزشکار جوان سنگ مرمر.
به اعصاب تیره آرچر چشم انداز به عنوان تسکین دهنده بود به عنوان چشم از آسمان آبی
و تنبل رودخانه.
آنها بر روی نیمکتی در زیر درختان پرتقال نشسته و او دست خود را در مورد او قرار داده و
بوسید او.
مانند شرب در بهار سرد با خورشید بر روی آن بود، اما ممکن است فشار خود را
تند از او در نظر گرفته شده بوده است، خون به چهره اش بلند شد و او کشید
به عنوان اگر او را مبهوت کرده بود.
"چه در آن است از او پرسید، لبخند، و او در او را با تعجب نگاه کرد و جواب داد:
"هیچ چیز" خجالت خفیف در آنها افتاد، و
دست او خود را تضعیف کرد.
این تنها زمانی است که او را بر لب جز فراری خود را بوسید
آغوش در هنرستان بیوفورت، و او را دیدم که او، مختل شد و متزلزل
از او خونسردی پسرانه سرد است.
"به من بگو آنچه انجام می دهید در تمام طول روز،" او گفت، عبور از سلاح های خود را زیر خود را کج پشت
سر و هل دادن کلاه خود به جلو به صفحه نمایش خورشید خیره.
اجازه صحبت های او در مورد چیزهای آشنا و ساده و ساده ترین راه را حمل بر روی
قطار مستقل خود را به اندیشه و او نشسته و گوش دادن به وقایع ساده خود را از
شنا، قایقرانی و سواری، توسط مختلف متفاوت بوده
رقص گاه به گاه در مسافرخانه بدوی وقتی یک مرد از جنگ آمد شوید.
مردم خوشایند چند picknicking از فیلادلفیا و بالتیمور در مسافرخانه بودند، و
Merrys Selfridge به مدت سه هفته آمده بودند و چون کیت حالیکه به بازی "چرخ چرخ" بود
برونشیت.
آنها قصد داشتند به وضع چمن تنیس روی ماسه، اما هیچ کس جز کیت و
می تا به حال راکت، و بسیاری از مردم از این بازی حتی نمی شنید.
این همه نگه داشته او را بسیار شلوغ است، و او از نگاه هم به انجام کارهای بیشتر بود
کمی کتاب پوست گوساله که آرچر به او فرستاده بود هفته قبل (غزل "از
پرتغالی ")؛ اما او یادگیری با دل بود
"چگونه آنها به ارمغان آورد خبر خوب از گنت به AIX،" زیرا آن را یکی از اولین کسانی بود
چیزهایی که او تا کنون به او خواندن و سرگرم او را قادر به به او بگویید که کیت
حالیکه به بازی "چرخ چرخ" بود از یک شاعر به نام رابرت براونینگ نشنیده است.
در حال حاضر او، exclaiming که آنها را برای صبحانه دیر و آنها
با ایوان بی معنی و پرچین unpruned شتاب زده به بازگشت به خانه خراب
geraniums سرب سیاه و صورتی که در آن Wellands برای زمستان نصب شده بود.
اهلی حساس آقای Welland کاهش ناراحتی از لا ابالی
در جنوب هتل و با هزینه بسیار زیاد، و در برابر مشکلات از میان برنداشتنی تقریبا
خانم Welland موظف شده بود، سال پس از سال،
برای بداههنوازی یک استقرار بخشی از کارمندان ناراضی در نیویورک ساخته شده است و
بخشی از آن از عرضه محلی آفریقایی کشیده شده است.
پزشکان می خواهم شوهرم را به احساس می کنید که او در خانه خود است؛ در غیر این صورت او را
بد بخت که آب و هوا او را خوب انجام، او توضیح داد، زمستان
پس از زمستان، به هواداری
Philadelphians و Baltimoreans و آقای Welland، بشاش در سراسر میز صبحانه
به طور معجزه آسایی با خوراک متنوع ترین عرضه شده است، در حال حاضر گفت: به آرچر:
"شما هم میهنان عزیز من، ما اردوگاه - ما به معنای واقعی کلمه اردوگاه.
من به همسر من است و ممکن است که من می خواهم به آنها میآموزد که چگونه به خشن آن است. "
آقای و خانم Welland تا آنجا که دختر خود را شگفت زده شده توسط جوانان بوده است
ورود ناگهانی مرد، اما به او رخ داده بود به توضیح است که او خود را احساس
در آستانه سرد تند و زننده، و این
به نظر می رسید به آقای Welland دلیل کافی برای رها کردن هیچ وظیفه.
شما نمی توانید بیش از حد دقیق، به خصوص نسبت به بهار، "او گفت: می آید تپه صفحه
با ماهی تابه نی رنگی، کیک و غرق شدن آنها را در شربت طلایی.
"اگر من فقط می خواهم به عنوان محتاطانه در سن شما، ممکن است می شده اند رقص در
محافل در حال حاضر، به جای صرف زمستان خود را در بیابان های قدیمی
نامعتبر است. "
"اوه، اما من آن را دوست دارم در اینجا، پاپا، شما می دانم که من انجام می دهم.
اگر تنها Newland ماندن من باید آن را هزار بار بهتر از نیویورک می خواهم. "
خانم Welland گفت: "Newland باید بمانند تا او کاملا سرد خود را به پایین پرتاب"
indulgently. و مرد جوان خندید، و گفت که او قرار بود چنین چیزی به عنوان وجود دارد
حرفه ای 1.
او موفق شد، با این حال، پس از تبادل تلگراف با شرکت، برای سرد کردن خود
آخرین هفته و به آن نور طعنه آمیز در مورد وضعیت ریختن می دانیم که آقای
افراط Letterblair بود تا حدی به دلیل
راه رضایت بخش است که در آن شریک زندگی خود را درخشان جوان تاریخ و حل و فصل بود.
ماده مزاحم از طلاق Olenski،.
آقای Letterblair بود خانم Welland که آقای آرچر "ارائه شده بود ارزشمند
خدمات "را به تمام خانواده، و به خصوص خانم منسون Mingott که قدیمی شده بود
خوشحال و یک روز هنگامی که ماه مه رفته بود
یک درایو با پدرش را در وسیله نقلیه تنها جای خانم Welland گرفت
به مناسبت در یک موضوع است که او همیشه در حضور دخترش اجتناب لمس.
"من می ترسم ایده های الن در همه مثل خودمان هستند.
او سختی هنگامی که Medora منسون در زمان خود به اروپا هژده - شما را به یاد داشته باشید
هیجان هنگامی که او در آینده از توپ خود را در سیاه و سفید به نظر می رسد؟
یکی دیگر از را مد Medora - واقعا این زمان تقریبا نبوی بود.
است که باید حداقل دوازده سال پیش و پس از آن الن به هرگز
امریکا است.
جای تعجب نیست که او کاملا Europeanised است. "" اما جامعه اروپا داده نشده است
طلاق:، کنتس Olenska تصورمی او خواهد بود مطابق با ایده آمریکا در درخواست
برای آزادی او. "
این اولین بار است که مرد جوان به نام او را تلفظ کرده بود از او تا به حال باقی مانده بود
Skuytercliff، و او احساس افزایش رنگ به گونه اش.
خانم Welland لبخند زد compassionately.
"درست مثل این است که کارهای فوق العاده ای که خارجی ها در مورد ما اختراع.
آنها فکر می کنند ما در 2:00 و طلاق سیما ناهار خوردن!
این است که چرا به نظر من آنقدر احمقانه است که آنها را سرگرم هنگامی که به نیویورک می آیند.
آنها میپذیرند مهمان نوازی ما، و سپس آنها را به خانه و تکرار احمقانه همان
داستان. "
آرچر هیچ نظری در این مورد ساخته شده، و خانم Welland ادامه داد: "اما ما بیشتر
کاملا متقاعد کردن شما الن ایده قدردانی میکنیم.
مادر بزرگ او و دایی لاول او چیزی می تواند با او انجام دهید، هر دوی آنها دارای
نوشته شده است که در حال تغییر خود، ذهن خود را به طور کامل با توجه به نفوذ خود را - در واقع او
این را به مادربزرگش او را.
او است ستایش بیکران برای شما. پور الن - او بود که همیشه یک کودک متمرد.
من تعجب می کنم چه سرنوشت او خواهد بود؟ "" آنچه که ما تمام آن را ساختگی، "او
احساس مانند پاسخ دادن است.
"اگر شما می خواهم از همه شما به جای او باید معشوقه بیوفورت از برخی از شایسته
همسر همکار شما قطعا به راه راست در مورد آن رفته است. "
او تعجب آنچه خانم Welland گفته اند که اگر او تا به حال ادا کلمات به جای
فقط فکر است.
او می تواند decomposure ناگهانی از ویژگی های شرکت متین او، تصویر است که
مادام العمر تسلط بر چيز جزئي هوا از قدرت دروغی را داده بود.
رد هنوز بر روی آنها از زیبایی های تازه مثل دخترش درنگ کرده و از او پرسید:
خود اگر صورت ممکن است به همان میانسال ضخیم محکوم شد
بی گناهی آسیب ناپذیر است.
آه، نه، او می خواهم ماه مه این نوع بی گناهی، بی گناهی است که مهر و موم
ذهن در برابر تخیل و قلب در برابر تجربه!
"من قطعا باور،" خانم Welland ادامه داد: "که اگر کسب و کار وحشتناک آمده بود
در روزنامه ها آن شده اند که من مرگ شوهر ضربه.
من هر یک از جزئیات، من فقط نخواهید که من به فقرا الن گفت: هنگامی که او سعی
من در مورد آن به صحبت کردن. داشتن نامعتبر به مراقبت، من به
ذهن من روشن و شاد نگه دارید.
اما آقای Welland وحشتناکی ناراحت بود، او یک درجه حرارت خفیف هر روز صبح در حالی که ما
منتظرش بودند به شنیدن آنچه که تصمیم گرفته شده بود.
این وحشت از یادگیری دختر خود بود که چنین چیز هایی امکان پذیر بود - ولی از
البته Newland عزیز، شما احساس کردند که بیش از حد. ما همه می دانستند که شما فکر می شدند. "
"من همیشه فکر می مرد جوان دوباره، رو به افزایش برای کاهش کوتاه
گفتگو.
او برای به دست گرفتن فرصت از بحث خصوصی خود را با خانم Welland به مصرانه با هم باشیم
او برای پیشبرد تاریخ ازدواج او.
اما او می تواند از هیچ استدلال که او حرکت فکر می کنم، و با احساس آرامش
او را دیدم آقای Welland و مه، و رانندگی تا دم در.
تنها امید او به اعتراف دوباره با ماه مه، و در روز قبل از عزیمت خود او
با او راه رفت به باغ ویران ماموریت اسپانیا.
پس زمینه وام خود را به اشارات به صحنه اروپا و مه، که به دنبال
زیباترین خود را در زیر کلاه های لبه پهن بپوشانید که سایه ای از رمز و راز را بیش از خود را نیز روشن بازیگران
چشم ها، برافروخته به اشتیاق او از غرناطه و الحمراء صحبت کرد.
"ما ممکن است از دیدن آن در بهار امسال - حتی مراسم عید پاک در سویل،" او
خواست، اغراق آمیز مطالبات خود را در امید یک امتیاز بزرگ است.
"عید پاک در سویل؟
و از آن خواهد شد روزه هفته آینده! "به او خندید.
"چرا نباید در لنت ازدواج" او دوباره، اما او به نظر می رسید خیلی تعجب است که او
دیدم اشتباه خود.
"البته من معنی نیست که عزیزترین، اما بلافاصله پس از عید پاک - به طوری که ما می توانیم بادبان
در پایان ماه آوریل است. من می دانم که من می توانم آن را در دفتر ترتیب.
او dreamily بر احتمال لبخند زد، اما او درک که به آن در رویا
رضایت او.
مانند شنیدن او را با صدای بلند خواندن کتاب شعر خود را به چیزهای زیبا که بود
می تواند در زندگی واقعی نیست احتمالا اتفاق می افتد. "اوه، آیا در، Newland من عشق تو
شرح "
اما چرا باید از آنها شرح تنها؟ چرا ما باید آنها را واقعی است؟ "
"ما باید عزیزترین، البته سال آینده." صدای او بیش از آن درنگ کرده است.
"آیا شما می خواهید آنها را به واقعی زودتر؟
آیا من می توانم شما را متقاعد کند برای شکستن دور در حال حاضر؟ "او متمایل سرش را از او محو
زیر conniving او کلاه لبه. "چرا ما باید خوابیدن در دور یک سال دیگر؟
به من نگاه کن عزیز!
آیا شما نمی دانند که چگونه من می خواهم برای همسر من است؟ "
برای یک لحظه، او بیحرکت باقی ماند و پس از آن او در چشمان نومید چنین او را بزرگ کردند
عطوفت است که او نیمه منتشر شد کمر او را از انتظار خود را.
اما ناگهان او را نگاه تغییر و inscrutably عمیق تر است.
او گفت: "من مطمئن هستم که اگر من نمی فهمم".
"آیا آن را - آن است که به دلیل ادامه برای من اهمیتی خاص شما نیست؟"
آرچر از جای خود بر خاست. "خدای من - شاید - من نمی دانم، او را شکست
خارج عصبانیت.
می Welland رز نیز به عنوان آنها با هم روبرو شدند، او به نظر می رسید که در رشد قد زنانه
و کرامت است.
هر دو برای یک لحظه ساکت بودند، تا اگر روند پیش بینی نشده از خود را تاسف
کلمات کلیدی: سپس او را در صدای پایین گفت: "در صورتی که در آن است - برخی از دیگری است؟"
"این که کس دیگه - بین من و تو؟"
او تکرار کلمات خود را به آرامی، به عنوان اینکه آنها تنها نیمی-معقول و او می خواست
زمان به تکرار سوال خود را به.
او به نظر می رسید که صدای خود را به گرفتن عدم قطعیت، برای او در تن تعمیق رفت:
"بگذار ما صحبت رک و پوست کنده، Newland.
گاهی اوقات من احساس تفاوت را در شما به خصوص از تعهد ما بوده است
اعلام کرد "." عزیز - جنون "او خود را بازیافت
به بانگ زدن است.
او اعتراض خود را با یک لبخند ضعف دیدار کرد. "اگر از آن است، نمی خواهد به ما صدمه به صحبت کردن در مورد
آن است. "
او متوقف شد، و افزود، بلند کردن سر خود را با یکی از جنبش های اصیل خود را: "و یا حتی
اگر درست است: چرا باید از آن نیست که ما صحبت می کنند؟ شما که به راحتی ممکن است اشتباه است. "
او کاهش سر او، خیره در الگوی برگ سیاه و سفید در راه آفتابی را در خود
فوت است.
"اشتباهات همیشه آسان برای ساختن، اما اگر من تا به حال ساخته شده یکی از نوع شما نشان می دهد، می باشد
احتمال وجود دارد که من باید درخواست شما را به تسریع ازدواج ما؟ "
او رو به پایین نگاه بیش از حد، اخلال در الگو با نقطه از افتاب گردان او
در حالی که او برای بیان مشکلاتی مواجه شد. "بله، او در طول گفت.
"شما ممکن است بخواهید - یک بار برای همه - به حل و فصل این سوال: یکی از راه های آن."
دوره سلامتی و هوشیاری آرام او او را شگفت زده است، اما به فکر خود او را گمراه
نامحسوس است.
زیر کلاه خود، لبه رنگ پریدگی مشخصات خود، او را دیدم و یک لرزش خفیف از سوراخ بینی
بالاتر از او قاطعانه steadied لب.
"خوب -" او را مورد پرسش، از نشستن روی نیمکت و نگاه خود را با
وفت که او را شوخ.
او را به پشت صندلی اش کاهش یافته است و ادامه داد: "شما نباید در فکر می کنم که یک دختر می داند
کمی به عنوان پدر و مادر خود را تصور کنید. یکی می شنود و تذکرات - یکی از یکی از
احساسات و ایده ها.
و البته، مدتها قبل از شما به من گفت که من مراقبت می کردی، من وجود دارد که شناخته شده می خواهم
برخی از کس دیگری شما را در هر یک علاقه مند بودند. در مورد آن صحبت شد و دو سال پیش در
نیوپورت.
من تو را دیدم و یک بار شما با هم در ایوان در رقص نشسته - و زمانی که او به پشت
به خانه چهره اش غم، بود و من متاسفم برای او احساس و من آن را به خاطر پس از آن،
هنگامی که ما مشغول اند. "
صدای او تقریبا به نجوا غرق شده بود، و او نشسته clasping و unclasping دست او
در مورد دسته از افتاب گردان او.
مرد جوان خود را بر آنها را با فشار ملایم گذاشته و قلب خود را با گشاد
تسکین غیر قابل بیان. "فرزند عزیز من - این بود که؟
اگر فقط می دانستم حقیقت!
او سرش را بلند کرد به سرعت. "سپس یک حقیقت است من نمی دانم که وجود دارد؟"
او دست خود را بر لیزا نگهداری می شود. "من به معنای حقیقت را در مورد داستان های قدیمی شما
صحبت می کنند. "
"اما این چیزی است که من می خواهم بدانم، Newland - آنچه که من باید بدانند.
من می توانستم خوشبختی من از اشتباه ساخته شده است - بی عدالتی - به کس دیگری است.
و من می خواهم به این باور است که این امر می تواند همین کار را با شما.
چه نوع از زندگی می تواند بر روی پایه از جمله ساخت؟ "
چهره او بر نگاه شجاعت غم انگیز گرفته بود که او احساس خود را مانند رکوع
پایین پاهای خود را. "من می خواستم بگم این کار را برای مدت زمان طولانی،
او رفت.
"من میخواستم به شما بگویم که هنگامی که دو نفر یکدیگر را دوست داشته، من درک می کنم
که ممکن است در موقعیت که در آن حق است که آنها باید - باید به در برابر
افکار عمومی.
و اگر شما به خودتان احساس به هیچ وجه متعهد ... متعهد به شخص ایم
صحبت ... و اگر به هیچ وجه وجود دارد ... هر روشی که در آن شما می توانید به انجام برسانند
تعهد ... حتی با او گرفتن طلاق ...
Newland، او را نه به خاطر من! "
تعجب او در کشف که ترس خود را بر یک قسمت از راه دور بسته بود و
به طور کامل از گذشته خود را به عنوان عشق و امر با Thorley Rushworth خانم به راه
به تعجب در سخاوت از نظر او.
در نگرش بی پروا غیر مومن چیزی برتر از انسان وجود دارد، و اگر
مشکلات دیگر بر او بود فشرده شده اند در تعجب از دست رفته
نابغه از دختر Wellands و او اصرار به ازدواج با معشوقه سابق او است.
اما او هنوز هم با نگاهی اجمالی از پرتگاه بود skirted را گیج و پر از
هیبت جدید در رمز و راز از دختری جوان است.
برای یک لحظه می توانستند صحبت کنند و پس از آن گفت: «هیچ تعهد وجود دارد - هیچ الزامی
هر آنچه - از نوع شما فکر می کنید. چنین مواردی همیشه - خود را ارائه
کاملا و صرفا به عنوان ...
اما این مهم نیست ... به پاس سخاوت ات را دوست دارم، چون احساس می کنم
را هم در مورد آن چیزهائی را انجام می دهید ...
احساس می کنم که هر مورد باید به صورت جداگانه در نظر گرفته شود، به خودی خود
محاسن ... صرف نظر از conventionalities احمقانه ...
منظورم این است که حق هر زن می پردازد که در تعقیب کیفری طیف وسیعی از جرائم، از جمله جرائم سیاسی و مذهبی او - "او خود را کشیده، مبهوت شده توسط
تبدیل افکار خود را گرفته بود و در ادامه، به دنبال او با لبخند: "از آنجا که شما
درک چیزهای زیادی، عزیزترین، نمی تواند
شما به کمی دورتر، و درک بی ثمر بودن از ارائه ما خود را به دیگری
شکل احمقانه conventionalities همان؟
اگر هیچ کس و هیچ چیز بین ما وجود دارد، این است که استدلال برای ازدواج نیست
به سرعت، به جای تاخیر بیشتر؟ "
او با شادی سرخ برداشته و صورت خود را به او و او به آن خم او را دیدم که چشم خود را
پر از اشک خوشحال بود.
اما در لحظه ای دیگر او به نظر می رسید که از علو زنانه خود را به تبار
دختری ناتوان و ترسو، و او را درک است که شجاعت و ابتکار عمل خود را
برای دیگران، که او تا به حال هیچ کدام برای خودش.
آشکار بود که تلاش از زبان بسیار بیشتر از او را مورد مطالعه بوده است
خونسردی خیانت، که در اولین کلمه خود را از اطمینان او به عقب کاهش یافته است
به معمول، به عنوان یک کودک بیش از حد پرماجرا در آغوش مادر پناه می برد.
آرچر به حال هیچ قلبی برای رفتن بر روی شفاعت با او، او بیش از حد نا امید شد
انقراض انسان جدید که در این یک نگاه عمیق او را از او ریخته بود
چشم شفاف.
ماه مه به نظر می رسید به ناامیدی خود آگاه باشد، اما بدون دانستن نحوه
کاهش و آنها را از جا برخاست و رفت به خانه در سکوت.
>