Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XLV. اجداد Porthos.
هنگامی که D' Artagnan از سمت چپ Aramis و Porthos ، دومی بازگشت به قلعه اصلی ،
به منظور مکالمه با آزادی بیشتر.
Porthos ، هنوز متفکرانه ، خویشتنداری در Aramis ، که ذهن به حال خود هرگز احساس بود
بیشتر رایگان. "عزیز Porthos ، گفت :" او ، به طور ناگهانی ، "من به
توضیح D' ایده Artagnan's به شما خواهد شد. "
"چه ایده ، Aramis؟" "ایده که ما باید آزادی ما بدهکار
ظرف دوازده ساعت است. "" آه! در واقع! "Porthos ، بسیار گفت :
شگفت زده شده بودم.
"بگذار ما آن را بشنود." "آیا سخن گفتن ، در صحنه دوستان ما
با افسر ، که برخی از سفارشات او را با توجه به ما محدود شده است؟ "
"بله ، من متوجه است."
"خب!
D' Artagnan در استعفای خود را به پادشاه ، و در طول
سردرگمی است که از فقدان او ، ما دور کنید ، و یا به جای شما
دور ، Porthos ، اگر امکان پرواز برای فقط یکی وجود دارد. "
در اینجا Porthos سرش را تکان داد و پاسخ داد : "ما با هم فرار می کنند ، Aramis ، و یا ما
با هم خواهد ماند. "
"مال تو است حق ، قلب سخاوتمندانه ، گفت : Aramis ،" تنها تشویش های سودا
تحت تاثیر قرار من است. "" من ناراحت نیست ، گفت : "Porthos.
"پس تو هم با من عصبانی هستند."
"من با شما عصبانی نیست." "پس چرا ، دوست من ، آیا شما در چنین قرار داده
دلتنگ کننده لقاء "" من به شما می گویم ؛ من اراده من "؟
و در حالی که گفت : این کلمات ، Porthos خوب متاسفانه در صورت Aramis نگاه.
"اراده شما!" گریه اسقف. "چه ، سپس. آیا شما فکر می کنید خودتان را از دست داده؟ "
"من احساس می کنم خسته.
این اولین بار است ، و رسم در خانواده ما وجود دارد. "
"آنچه در آن است ، دوست من؟" "پدر بزرگ من یک مرد دو برابر قوی بود
که من هستم. "
"در واقع" گفت : Aramis "پس از آن پدر بزرگ شما باید از سامسون خود است."
"نه ، نام او بود آنتوان.
خب! او در مورد سن و سال من بود ، در زمانی که تعیین یک روز برای تعقیب او احساس پاهای خود
ضعیف ، مردی بود که چه ضعف شناخته شده بود قبل از. "
"چه بود معنی که خستگی ، دوست من؟"
"هیچ چیز خوب است ، همانطور که خواهید دید ، برای داشتن مجموعه ای از شکایت هنوز هم از ضعف
پاها ، او به ملاقات یک گراز وحشی ، که سر در برابر او ساخته شده است ، او ، او را با خود از دست رفته
arquebuse ، و توسط وحش پاره پاره شد و بلافاصله فوت کرد. "
"هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا شما باید خودتان را با زنگ هشدار ، عزیز Porthos وجود دارد."
"آه! خواهید دید.
پدر من به عنوان قوی بود دوباره به عنوان من. او یک سرباز خشن بود ، تحت هنری III.
و هنری چهارم ، نام او بود آنتوان نبود ، اما گاسپارد ، همان Coligny م د.
همیشه سوار بر اسب ، او تا به حال شناخته شده است هرگز سستی بود.
یک شب ، او را از جدول افزایش یافت ، پاهایش او را شکست خورده است. "
او صمیمانه supped کرده بود ، شاید ، گفت : Aramis ، "و که بود که چرا او مبهوت است."
"والا مقام! یکی از دوستان م د Bassompierre ، مزخرف!
نه ، نه ، او در این سستی شگفت زده شده بود ، و به مادرم گفت که
می خندیدند او ، 'نمی باور من رفتن به ملاقات با یک گراز وحشی ، به عنوان
اواخر M. مهمات حاوی اورانیوم رقیق شده Vallon ، پدر من؟ "
"خب؟" گفت : Aramis.
"خوب ، داشتن این ضعف ، پدرم اصرار داشت به محض پایین رفتن به باغ ،
به جای رفتن به رختخواب و پای خود را تضعیف بر روی اولین پله ، راه پله بود
تند ، پدرم در برابر سنگ که در آن یک لولا آهن ثابت بود سقوط کرد.
لولا gashed معبد او ، و او مرده را بر نقطه کشیده شد ".
Aramis بزرگ چشم خود را برای دوست خود : "این دو فوق العاده
شرایط ، گفت که او "اجازه دهید ما استنباط نیست که ممکن است یک سوم وجود دارد موفق است.
از آن است که در انسان را از قدرت خود را تبدیل شدن به خرافاتی ، شجاع من
Porthos. علاوه بر این ، هنگامی که پاهای خود را شناخته شده به شکست؟
هرگز ایستاده بود تا شرکت ، بنابراین haughtily ، به همین دلیل ، شما می توانید خانه خود را در حمل
شانه ها است. "
"در این لحظه ، گفت :" Porthos ، "من احساس می کنم خودم خیلی فعال ؛ اما در آن زمان من
تلو تلو خوردن ، من غرق ، و به تازگی این پدیده ، که به شما می گویند ، رخ داده است چهار
بار.
خواهند گفت : این شخصیت ناهنجار ترسناک بازی است ، اما آن را به من annoys.
زندگی چیزی مطلوب است.
من پول داشته باشند ؛ املاک خوب ، من اسب است که من عاشق من همچنین دوستان
که من دوست دارم : D' Artagnan ، Athos ، رائول ، و شما ".
Porthos قابل تحسین بود حتی مشکل را در حضور خیلی خشکه مقدس بودن
از Aramis رتبه او در دوستی او داد.
Aramis فشار دست خود را : "ما هنوز سالهای زیادی زنده خواهد کرد ، گفت :" او ، "برای حفظ
نمونه های جهان از جمله مردان نادرترین آن است. اعتماد خودتان را به من ، دوست من ، ما هیچ
پاسخ از D' Artagnan است که نشانه خوبی است.
او باید با توجه به دستور به عروق با هم و روشن دریاها شده است.
در بخشی من من فقط جهت صادر شده است که پوست را باید بر روی غلطک های نورد
دهانه غار بزرگ Locmaria ، که شما می دانید ، که در آن ما اغلب lain
منتظر روباه. "
"بله ، و خاتمه است که در نهر کوچک سنگر که در آن ما را کشف کرد
روزی که روباه پر زرق و برق فرار در آن راه. "" دقیقا.
در مورد بدبختیهای ، پوست است که برای ما در آن غار پنهان ، در واقع ،
وجود دارد باید در این زمان. ما را برای لحظه ای مطلوب صبر کنید ، و
در طول شب ما را به دریا برو! "
"این یک ایده بزرگ است. آنچه در ما توسط آن به دست آورید؟ "
"ما باید از این دست آوردن -- هیچ کس نمی داند که غار ، یا به جای شماره خود ، به جز
خودمان و دو یا سه شکارچیان جزیره ؛ ما باید از این دست آوردن -- که اگر
جزیره اشغال شده است ، سازمان پیشاهنگی ، دیدن ندارد
پوست بر ساحل ، هرگز تصور ما می توانیم فرار و را متوقف خواهد کرد به تماشا. "
"من درک می کنم." "خب! که ضعف در پاها؟ "
"آه! بهتر است ، زیاد است ، فقط در حال حاضر. "
"ببینید ، پس از آن ، سادگی ، که همه چیز conspires ارامش و امید را به ما بدهد.
D' Artagnan دریا و این سو بان سو حرکت دادن ترک ما آزاد است.
بدون ناوگان سلطنتی یا تبار به مخوف.
Vive Dieu!
Porthos ، ما هنوز نیم قرن از ماجراجویی با شکوه قبل از ما ، و اگر من
یک بار لمس زمین اسپانیایی ، من به شما قسم ، "اسقف با انرژی وحشتناک ارسال
"که درجه افتخاری دادن خود را از دوک چنین فرصتی نیست آن است که گفته می شود."
Porthos ، enlivened گرمای همراه خود گفت : "ما توسط امید زندگی می کنند ، است.
همه در یک بار فریاد resounded در گوش خود : "دست به اسلحه! دست به اسلحه! "
این فریاد ، تکرار صد گلو ، سوراخ کردن اتاق که در آن دو دوستان
و گو شدند ، به اجرا درآمد تعجب به یکی ، و ناراحتیشان به طرف دیگر.
Aramis باز پنجره ، او را دیدم یک جمعیت از افراد در حال اجرا با flambeaux.
زن بودند به دنبال مکان های ایمنی ، جمعیت مسلحانه شتاب خود را به
پست.
ناوگان! ناوگان! "گریه سرباز ، که به رسمیت شناخته شده Aramis.
"ناوگان؟" تکرار دومی. "درون نیمی از توپ شات ، ادامه داد :"
سرباز.
"دست به اسلحه!" گریه Aramis. "دست به اسلحه!" تکرار Porthos ، formidably.
و هر دو به جلو به سمت مول عجله به خود را در داخل پناهگاه قرار
باتری ها.
قایق ، حامل سربازان ، نزدیک مشاهده شد و در سه جهت ، برای
هدف از فرود در سه نقطه در یک بار.
"چه باید کرد؟" گفت که افسر گارد.
"آنها را متوقف کند و اگر ادامه پیدا کند ، آتش! گفت :" Aramis.
پنج دقیقه بعد ، بتوپ بستن نمود.
این عکس که D' Artagnan شنیده بود که او در فرانسه فرود آمد.
اما قایق های بیش از حد نزدیک بودند مول اجازه می دهد تا توپ را به هدف درستی است.
آنها فرود آمد ، و مبارزه با آغاز دست به دست شد.
"چه ماده ، Porthos؟" را برای دوست خود گفت : Aramis.
"هیچ چیز! هیچ چیز -- فقط پاهای من! واقعا غیر قابل درک است -- آنها خواهد شد
بهتر است هنگامی که ما هزینه است. "
در واقع ، Porthos و Aramis مسئول چنین با قدرت و غیره کاملا متحرک
مردان خود را ، که سلطنت طلبان دوباره سوار precipitately ، بدون به دست آوردن هر چیزی ، اما
زخم آنها دور به اجرا درآمد.
"EH! اما Porthos گریه Aramis ، "ما باید از یک زندانی ، سریع! سریع! "
Porthos خم بیش از پله از مول ، و ضبط شده توسط پشت گردن یکی از گردن
افسران ارتش سلطنتی بود که در حال انتظار برای سوار شو تا همه مردم خود را
باید در قایق.
بازوی غول برداشته تا طعمه او ، که او را به عنوان یک سپر کوچک خدمت کرد ، و او
خود را بدون یک شات که او را از کار اخراج بهبود.
"در اینجا است که یک زندانی برای شما ، گفت :" Porthos خونسردی به Aramis.
"خب!" گریه دوم ، خنده ، "آیا شما پاهای خود را لکه دار کردن نیست؟"
با پاهای من من به او را دستگیر نشده بود ، گفت : "Porthos" ، آن را با آغوش من بود! "