Tip:
Highlight text to annotate it
X
پروژه ونوس تقدیم میکند
تهیه کننده: روکسان میدوز
نویسنده: ژاک فرسکو
هرجامعه پول-محور و مادی-گرا،
جامعه ای کاملاً اشتباه (و گمراه) است.
جامعه کنونی ما به عنوان پایین ترین سطح توسعه بشر در تاریخ، در آینده نگاه خواهد شد.
ما فنآوری، هوش، دانش
و توانایی ساخت یک تمدن کاملاً جدید را داریم.
بهشت یا نسیان
(ژاک فرسکو:) تجربه زندگی کردن در رکود بزرگ اقتصادی 1929
بود که دیدگاه اجتماعی مرا شکل داد.
در این زمان، من دریافتم که زمین کماکان مانند قبل بود:
کارخانه ها هنوز قابل استفاده و منابع هم در دسترس بود،
ولی مردم پولی برای خرید محصولات (کارخانه ها) نداشتند.
من حس کردم که قوانین بازی ای که ما در حال انجام آن هستیم
ناکارآمد و ازکار افتاده هستند.
بدبختی، رنج و جنگ به من انگیزه کاری داد که عمرم را روی آن گذاشتم.
همچنین بی کفایتی دولتها، جوامع علمی و نبودِ پیشنهادات راهبردی
از طرف دانشمندان نیز به من انگیزه می داد.
من دریافتم که به جای آن که با افراد (بصورت تک تک) کار کنم، روش مؤثرتر
این است که فرهنگ را از نو طراحی کنم.
این شروع جستجوی من در طول حیات، برای یافتن راه حلهایی
برای (رفع) بسیاری از مشکلاتی بود که امروزه با آن دست و پنجه نرم می کنیم.
(گوینده:) این برنامه، راهکاری عملی و امکان پذیر است برای تغییراتی اجتماعی
که به سمت جامعه جهانی پایداری حرکت میکند
که در آن انسانها، فنآوری و طبیعت، همزیستی میکنند.
این طرحی کلی از راهی دیگر (و نو) برای بقاست که
در آن، حقوق بشر فقط شعاری در بیانه های کاغذی نیست
بلکه راه و رسم زندگیست.
نامش، پروژه ونوس است.
بنیانگذارش، ژاک فرسکو
خواستار طراحی مجدد و بی پرده فرهنگ به گونه ای که در آن جنگ،
فقر، گرسنگی، بدهی و رنجهای بی دلیل انسان
نه تنها «قابل پیشگیری» بلکه «غیرقابل قبول» تلقی می گردند.
به طرزی روزافزون، آشکار و آشکارتر میشود که هر هدفی کوچکتر از این،
به ادامه ی همین مشکلاتی که امروزه با آن مواجه هستیم ختم خواهد شد.
اعتراض تنها (به مشکلات) بدون پیشنهادی برای حل آنها، هیچ سودی نخواهد داشت.
مرکز تحقیقات پروژه ونوس
که توسط ژاک فرسکو و روکسان میدوز بنا نهاده شده،
در شهر ونوس ایالت فلوریدا واقع است.
این مرکز، ریشه بسیاری از مشکلات ما را مورد کاوش قرار میدهد.
اما سرچشمه ها اصلی مشکلات ما چه هستند؟
نظامهای شکست خورده
امروزه، ما تنها تعداد اندکی گزینه پیش رو داریم
چون مشغول تقابل آرائی هستیم، که خود ساخته ایم.
راه حلهای دیروز، دیگر امروز قابل استفاده نیستند.
با توجه به آسیبی که تا کنون به محیط زیست وارد آورده ایم
به سرعت به نقطه بی-بازگشت نزدیک میشویم
که در آن، این طبیعت خواهد بود که سرنوشت نهایی مان را دیکته خواهد کرد.
ما یا می توانیم کماکان رسوم قدیمیِ اجتماعی
و عادتهای فکریمان را ادامه دهیم
و بدینوسیه آینده خود را تهدید کنیم
و یا مجموعه ارزشی ای متناسب
برای داشتن جامعه ای پایدار با
فرصتها و آزادیهای بیشتر برای همگان را به کار گیریم.
مردم امریکا در زندگی اجتماعی خود، اینگونه شرطی شده اند
که هر سال یک مدل جدید ماشین بخرند
یا یک تلویزیون جدید یا ضبط جدید بخرند.
ما به طرزی دیوانه وار دچار افراط هستیم، اما مؤسسات سیاسی و اجتماعی ما
تغییری نکرده اند و به این دلیل است که دچار رکود شده ایم
چون همیشه هر ایده جدید را با کمونیسم یا حکومت نظامی (مقایسه و) برابر میکنیم
چون که ما به گونه ای بار آورده شده ایم که از هر چیز جدید بترسیم.
(گوینده:)هیچ یک از سیستمهای اقتصادی جهان:
جامعه گرایی (سوسیالیسم)، نظام اشتراکی (کمونیسم)، فاشیسم یا نظام بازار آزاد
هیچ یک از مشکلاتِ خواص-سالاری، ملیت گرایی، نژادپرستی و مهمتر از همه،
کمبود را حل نکرده اند.
اینها اساساً در بی عدالتی اقتصادی ریشه دارند.
وقتی که از پول برای تعدیل و توزیع منابع جهت سودجویی استفاده شود،
و مردم و ملتها همه به دنبال منافع خود باشند،
به هر قیمتی به دنبال منفعت طلبی از یکدیگر خواهند بود.
آنها این کار با حفظ مزیت رقابتی (تلاش برای عقب نگاه داشتن دیگری) یا
توسط مداخله نظامی انجام می دهند.
جنگ نمایانگر شکست مفتضحانه ملتها برای حل و فصل تفاوتهایشان است.
از نقطه نظری صرفاً عملی، می توان گفت
جنگ ناکارآمدترین راه قابل تصور برای به هدر دادن زندگیها و منابع است.
بیشتر جنگها برای کتنرل منابع و
حفظ جایگاه برتری جویانه خود است.
آنها برای حفظ "شأن انسان" نیستند.
برای رشد انسانها هم نیستند.
ممکن است که جنگ باعث رشد زندگی انسانهایی که در کشور پیروز زندگی میکنند، بشود.
اما اگر به بقیه دنیا نیز توجه کنیم، درمی بابیم که
هزینه تحمیل شده (برای چنین رشد فقط برخی انسانهای پیروز) بسیار عظیم است.
(گوینده:) این تلاش خام و وحشیانه در برخورد با اختلافات بین المللی،
با ظهور سیستمهای کامپیوتری پرتاب موشکهای اتمی
و تسلیحات مرگبار شیمیایی و بیولوژیکی،
روندی شومتر از پیش نیز می گیرد.
بیش از 100،000 شرکت، از آبشخور پنتاگون (وزارت دفاع امریکا) تغذیه می کنند.
اما لقمه چرب و نرم (و سهم اصلی درآمد) به شرکتهای انگشت شماری می رسد.
پس (حقیقتاً) جنگ، بادی است بر آسیاب کسانی که از
مجموعه صنعت تسلیحات سود می برند و بر ثروت خود می افزایند.
اگر سودآوری از جنگها حذف می شد،
آیا واقعاً فکر میکنید که دیگر جنگی اتفاق می افتاد؟
(ژاک فرسکو:) اگر شما را برای خدمت به کشور به ارتش بکشانند،
شما جانتان را برای کشور گذاشته اید.
اما باید کل افراد دیگر صنعت جنگ را نیز به ارتش کِشاند:
هر سازنده توپ، سازنده مسلسل
سازنده ماشینهای جنگی، جیپ، کشتی های جنگی
همه را باید به همان سطحی از درآمد که سربازان دارند آورد.
در آن زمان است که که جنگ واقعیت خواهد داشت. اما اگر میلیونها دلار از فروش کشتی های جنگی و اسلحه به ارتش
به دست بیاورید، در آن زمان سیستم کلاً فاسد خواهد بود (چون جنگ بیشتر یعنی سود بیشتر برای کارخانه های تسلیحاتی)ا
من، اگر میتوانستم، اگر میلیونها انسان در ارتش زیر دستم بود،
آنها را به دانشگاه میفرستادم تا شیوه حل مشکلات را یاد بگیرند؛
تا بتوانند شیوه کنار آمدن با بقیه ملل را یاد بگیرند. این کاری است که باید انجام بدهیم، نه اینکه (یکدیگر را) بکُشیم!
سربازها صرفاً ماشینهای آدمکشی هستند؛ فقط آموزش دیده اند که بکُشند.
من آنها را آموزش میدادم مثلاً که بتوانند به مکزیک بروند و بین تفاوتها پل بزنند
و به جهان عرب رفته و ببینند که چگونه میتوانند پلی بر روی تفاوتهایمان بزنند.
(به همین صورت باید) بتوانیم همه را دور هم جمع کنیم، همه ملتها را.
(گوینده:) جنگ، تنها نوع ظلمی که بر مردم تحمیل میشود نیست؛
(علاوه بر آن) گرسنگی، فقر، آوارگی
و بیکاری نیز هستند.
پذیرش (عادی بودن) این مشکلات، مانند تصور (غیرقابل تغییر بودن) ذات انسان، یک افسانه است که
برای حفظ شرایط به همین صورتی که هست، استفاده می شود.
تآثیر محیط
ژنتیک (وراثت) هیچ ربطی به حرص و طمع، شغل یا غرور نژادی ندارد.
تک تک عواملی که در هر نظام اجتماعی وجود دارند، قسمتی از نظام تربیتی آن هستند:
کتابهایی که میخوانید، الگوهایی که از آنها پیروی می کنید و افرادی را که می پسندید.
ژنها ربطی به هیچ چیز ندارند...
مگر به رنگ چشمهایتان، شکل بینی تان
و شاید خصلتهای وراثتی شما.
ژنها، ارزشها را کتنرل نمیکنند.
حتی اگر با مغزی بسیار برتر از فردی دیگر متولد شده باشید،
یعنی گیرنده های بهتری داشته باشید، کیفیت بافت آن بهتر باشد،
من می گویم که اگر شما مغز بهتری داشته باشید،
درصورتیکه در یک کشور فاشیست زندگی کنید، سریعتر فاشیست می شوید.
مغز هیچ فرایند تمایزی (بین خوب و بد) ندارد.
مغز نمی تواند به شما بگوید که چه چیزی قابل قبول (و درست) هست یا نیست،
مگر با تجربه.
(گوینده:) ما با حرص، حسادت، نفرت یا حسادت متولد نمی شویم.
رفتار و ارزشهای ما بازتاب فرهنگی است که در معرض آن قرار گرفته ایم.
اگر شما در بین شکارچیان انسان آمازون رشد کرده بودید،
اکنون یک شکارچی انسان بودید.
و اگر کسی به شما میگفت "تو خجالت نمیکشی که سر پنج نفر رو بُریدی؟"ا
ممکن بود بگویید، "چرا، خجالت می کِشم. چون برادرم سَرِ 20 نفر رو بُریده!"ا
آیا چنین فردی روانی است؟ نه، این هنجار (و نُرم) این جامعه است.
مشکلات اجتماعی و محیطی تا زمانی که ملتهای معدودی بیشتر منابع
زمین را تحت کنترل خود دارند، غیر قابل حل خواهد ماند.
و این یعنی سود بردن از عدم آسایش و زندگی آرام دیگران.
اگر سودجویی، درجه اول اهمیت را داشته باشد، این به رنج غیرضروری انسانها
و رفتارهای ناهنجار شایع امروزی ختم میشود.
بسیاری از مردم گمان می کنند که ما برای از بین بردن مشکلاتمان ,به حکومت قانون نیاز داریم.
ما قوانین بسیاری داریم، هزاران هزار از آنها را؛
اما همواره در حال شکسته شدن هستند (قانون شکنی)ا
بیانیه ها و پیمان نامه های کاغذی، اثری بر روی حقیقت محرومیتها،
کمبودها و عدم امنیت (مردم) ندارند.
پیش بینی چگونگی آینده و ارزشهای آن، با دانستن روند رویدادها در
آلودگی اقیانوسها، کم شدن زمینهای قابل کِشت و ... امکان پذیر است.
اگر تنها نظاره گر فراگیرشدن این نظام رو به افول باشید،
من می توانم فقط شورش، کُشتار و ترور را پیش بینی کنم.
رفتار انسان، حقیقتاً توسط محیط پیرامون او تولید می شود.
اگر کمبود باشد، مثلاً کمبود آب، آب قیمت خواهد داشت و قیمتش نیز بالا خواهد بود.
بیاید کمبود را به عنوان یک سیستم مورد بررسی قرار دهیم.
فرض کنید که برای سه روز طلا می بارید، غبار طلا.
مردم همه بیرون می رفتند و با بیل انبارهایشان را پُر میکردند؛
بعد اتاقهای زیر شیروانی، هر کُمُدی در خانه را... لباسهایشان را دور می ریختند.
اما اگر باران برای یک سال ادامه می یافت، طوری که همه جا پُر از طلا میشد،
مردم دیگر آنرا از خانه های خود پارو میکردند، جواهرات خود را در می آوردند و دور می انداختند.
رفتار انسان دقیقاً اینگونه با توجه به شرایط جدید تغییر می کند.
پاسبان، فقط برای چیزی گماشته میشود که مردم به آن نیاز دارند ولی
به آن دسترسی ندارند، لذا یک پاسبان در آنجا قرار می دهید.
اما اگر درختهای لیمو، پرتقال، سیب در همه جا
می رویید، شما نمی توانستید آنها را بفروشید.
اگر شما به جزیره ای سرشار از منابع بروید،
اگر شما 10 نفر باشید، هزاران ماهی برای هر کدامتان موجود باشد،
و اگر بخواهید، دهها برابر نیازتان میوه های مختلف باشد،
پول هرگز به وجود نمی آمد.
مالکیت شخصی به وجود نمی آمد.
اگر جزیره به اندازه کافی بزرگ بود، مثلاً اگر 10 نفر انسان بود، 8000 هکتار بود،
هیچ کسی اهمیت نمی داد که دور یک محوطه خاص حصار بکشد (تا مالک آن قسمت باشد)ا
برخی الگوهای رفتاری برای ادامه بقایمان سودمندند.
شرایط اجتماعی ای وجود دارند، که ارزشها و شیوه زندگیمان را تغییر میدهند.
هیچ کس نمی تواند بدون در نظر گرفتن محیط، قانون اساسی ای
برای چگونگی رفتار بنویسد.
بنابراین، بهتر است که ما از پیرامون خود (و محیط زیست) محافظت کنیم،
بهتر است که مراقب (و محافظ) یکدیگر باشیم
و بهتر است که مردم را تا
بالاترین سطح ممکن توانمان آموزش دهیم
تا یک جامعه (سعادتمند) داشته باشیم.
اگر مشکلات ما ریشه یابی و حل نشوند،
هیچ پیمان صلحی نمی تواند جلوی جنگهای بعدی را بگیرد.
ممکن است (فکر کنیم) آنچه بدان نیاز داریم، افراد با اخلاق در حکومت باشند
که در جهت سعادت همگان کار می کنند.
اما حتی با اخلاقترین افراد نیز، هنگامی که برای مقامهای بلندپایه انتخاب شوند،
اگر واقعاً منابع در حال تمام شدن باشند، بازهم به دروغ و تقلب
و دزدی و فساد کشیده خواهند شد.
این انسانهای با اخلاق نیستند که ما بدان نیازمندیم،
بلکه نیاز ما مدیریت هوشمندانه منابع زمین،
برای آسایش همگان است.
نارسایی های اجتماعی
بگذارید بیشتر چیدمان اجتماعیمان را بررسی کنیم.
برای حفظ (چرخه) اقتصاد، محصولات باید بطور دائم فروخته شوند.
برای اطمینان حاصل کردن از این مطلب (فروش دائمی محصولات) آنها باید عمداً به گونه ای طراحی شوند که فرسوده شده و از کار بیفتند.
ممکن است توجه کرده باشید که معمولاً به محضِ
تمام شدن گارانتی (ضمانت) محصولات، آنها خراب می شوند.
از این رفتار فاسد، (در اقتصاد) با نام "از کارافتادگی برنامه ریزی شده" یاد میشود
که در حقیقت، کاستن آگاهانه کیفیت است.
نوآوران، به بهترین مدارس می روند
و سپس (از آنها خواسته می شود و) مجبور می شوند که چیزهایی طراحی کنند که کهنه شوند
یا در موعد مقرر خراب گردند.
این باعث به هدر رفتن فوق العاده منابع و انرژی می گردد.
ما سودجویانه در حال شخم زدن سیاره مان هستیم.
اگر بر روی این قضیه فکر کنید، درمی یابید که مردم نیازی به کار کردن ندارند،
بلکه نیازمند دسترسی به آنچه که می خرند، هستند.
پول نماینده هیچ چیز واقعی نیست،
و هیچ طلا، نقره یا منبعی آنرا پشتیبانی نمی کند.
شما نمی توانید پول بخورید، یا با آن خانه بسازید.
حتی پول ربطی به قابلیت واقعی ما برای تولید کالاها
و خدمات در این سیاره نیز ندارد.
نظام مالی از قرنها پیش به ما به ارث رسیده است
و ما هنوز بی هیچ پرسشی از آن استفاده می کنیم.
"کنترل پول یک ملت را به من بدهید و
من دیگر اهمیت نمی دهم که چه کسی قانون ها را تعیین میکنید". مایر راثچایلد
نظام کنونی، روند خودکارسازی (اتوماسیون) را هرچه بیشتر ادامه میدهد و
قدرت خرید اکثریت مردم را کمتر و کمتر می کند.
زمانی خواهد رسید (که به آن، نمودار گاوسی می گویند) که
اگر (نمودار) اشتغال این باشد، تولید این است.
و قدرت خرید این یکی خواهد بود. و سیستم از کار خواهد افتاد.
بانکها از کار می افتند و دیگر هیچ چیزی کار نخواهد کرد.
ما با شتاب زیاد به آن سمت در حرکتیم.
ما نهایتاً در سال 2011 به جایی رسیدیم
که دیگر روشن شده که ماشینها کاملاً از انسان پیشی گرفته اند.
- تولید ما با استفاده از افراد بسیار کمتری، به مراتب بیشتر شده.
اقتصاد ما بیش از هر زمان دیگری پُررونق است؛
یک برنامه آی-پَـد اکنون می تواند بیش از چهار نفر کار کند.
نکته این است که امروزه تعداد کمتری شغل وجود دارد. مشاغلی هم که امروزه وجود دارد،
به دلایل واضح (اتوماسیون) ، حتی دستمزد کمتری می توانند داشته باشند.
اکثر مردم فقط به دنبال مشاغل خاصی هستند.
دستمزدها پایین تر خواهد رفت؛ و این اثر بسیار بزرگی بر قشر متوسط خواهد داشت
و از همانجاست که (نظام) به لرزه خواهد افتاد.
ما به سمت فروپاشی اجتماعی گام برمی داریم.
من فکر میکنم که این در سرتاسر دنیا اتفاق می افتد، نه فقط در اینجا.
برای این اتفاق نیازی به سرنگونی دولت نیست.
فقط کافی است که این (نظام مالی) را به حال خود رها کنید؛ خودش, خودش را سرنگون خواهد کرد.
اگر رسانه ها را تحت کنترل داشته باشید، میتوانید مردم را آرام کنید،
اما اگر اکثر مردم بیکار شوند، دیگر قدرت خرید نخواهند داشت.
سپس نظام فرو میپاشد. دیگر کار نمیکند؛ و مردم شورش خواهند کرد.
این اتفاق همین الآن هم در حال روی دادن است. امریکا هم اکنون در شرایط غیرقابل حلی است.
آنها با مشکلات امنیت ملی مواجه خواهند شد؛
در پرداخت حقوق مستمری-بگیران (مشکل خواهند داشت)ا.
آنها بسیار بیش از آنچه که دارند هزینه کرده اند.
تنها کاری که حالا می توانند انجام دهند ، این است که بدهی بالا بیاورند و همینطور پول از بانکها وام بگیرند.
ما همچنین می خواهیم به شما یکی از نقاط تاریک زمانه مان را نشان دهیم.
خیلی از اینجا دور نیست، در مرکز شهر منهتن (در امریکا)ا.
بدهی ملی (امریکا) به قدری زیاد شده است که دیگر در نمایشگر بدهی ملی قابل نمایش نیست.
نمایشگر بدهی ملی، در سال 1989 نصب شد،
وقتی که بدهی ملی (امریکا) کمتر از 3 تریلیون دلار بود.
بدهی ها با سرعتی انباشته شده است که مجبور شدند علامت دلار پشت آن را حذف کنند
تا جا برای رقم اضافه باز شود
که بتواند بیشتر از 10 تریلیون دلاری که اکنون است را نمایش دهد، که هر ثانیه هم در حال افزایش است.
یک نمایشگر کاملاً جدید با تعداد زیادی رقم اضافه قرار است که سال دیگر نصب شود.
دولت فدرال (امریکا) اجازه چاپ پول را ندارد.
اجازه قرض دادن پول یا وارد شدن در حرفه بانکداری هم ندارد.
این امتیاز (ویژه) فقط برای بانکداران است.
اگر دولت بخواهد که یک نیروی هوایی داشته باشد، که
مثلاً 2000 هواپیما در ماه بسازد،
باید پول آن را از یک شرکت خصوصی قرض کند
و برگه وام را امضا کند؛ اگر در جنگ شکست خورد یا موفق نشد،
بارِ این بدهی بر دوش مردم می افتد تا آن را پرداخت کنند.
" تاریخ حاکی از تلاش پایان ناپذیر دلال ها (و ثروتمندان)، از هر طریق ممکن،
با سوء استفاده، توطئه، شیادی و خشونت
برای حفظ کنترلشان بر روی دولتها
توسط کترل پول و چاپ آن بوده است." جیمز مَدیسون
(گوینده:) ما خود و ساختار اجتماعیمان را در شرایط
گذار می بینیم؛ در فرایند تکامل اجتماعی.
اگر بخواهیم این زمانه آشفته را پشت سر بگذاریم،
باید بتوانیم خود را با تغییر وفق دهیم.
همه چیز تغییر می کند، از جمله نظامهای اجتماعیمان.
آلبرت آینشتین میگوید:
"ما نمی توانیم مشکلات (بشر) را با همان طرز تفکری حل کنیم
که (این مشکلات) را با آنها بوجود آوردیم."
زمین، هنوز هم سرشار از منابع است.
عُرف ما برای تقسیم منابع بر مبنای پول
دیگر توجیه پذیر نیست و در حقیقت برای بقای ما مضر نیز هست.
ما امروزه فنآوریهای پیشرفته ای داریم،
اما نظام اجتماعی و اقتصادیمان
همپای قابلیتهای تکنولوژیک ما رشد نکرده است؛
که اگر کرده بود، به راحتی جهانی پُر از فراوانی برای همه
بدور از هرگونه دِین و کار اجباری ساخته شده بود.
چنین چیزی چطور می تواند امکان پذیر باشد؟
پول کافی که برای سیر کردن و تهیه مسکن برای تمامی مردم کره زمین وجود ندارد.
چه رسد به دست یافتن به این اهداف بلند پروازانه!
اما زمین بیش از حد کفاف منابع، برای رفع نیاز همه مردم دارد؛
به شرط انکه هوشمندانه مدیریت شود.
یک نظام اجتماعی نو
(گوینده:) ژاک فرسکو راه حلی را ترسیم می کند که آنرا
یک «اقتصاد منبع-مبنا» می نامد.
این یک نظام اجتماعی-اقتصادی است که در آن همه کالاها و خدمات،
بدون نیاز به پول، مبادله پایاپای، اعتبار، قرض ویا
هرگونه خدمت اجباری دیگر در دسترس همگان قرار دارند.
این، مانند هیچ نظام اجتماعی دیگری که تا کنون (آمده و) رفته است، نمی باشد.
فرسکو پس از 75 سال مطالعه و تحقیقات تجربی
به این روش رسید.
یک اقتصاد منبع-مبنا، بر پایه ی منابع موجود کار میکند
و تمام آن منابع را در دسترس هر انسانی روی زمین میگذارد؛
رایگان و بدون برچسب قیمت.
امروز ما بیش از حد کفاف، از منابع (مختلف) برای
برای ساختن جامعه ای بسیار پیشرفته تر داریم.
من در مورد اعانه های محدود که فقط زندگی مردم را بگذراند، صحبت نمی کنم.
در مورد تمدنی بسیار پیشرفته حرف می زنم.
ما منابع را در اختیار داریم، تکنولوژی را در اختیار داریم؛ تنها کاری که باید بکنیم بکار بردن آنهاست.
(روکسان میدوز:) یکی از جنبه های اساسی پروژهٔ ونوس
از بین بردن کمبود است؛ این زمانی است که فنآوری وارد بازی می شود،
زیرا اگر (بخواهیم) اقتصادی منبع-مبنا را پیاده کنیم
در حالی که برخی چیزها کمیابند، (سیستم به درستی) کار نخواهد کرد.
اگر شما قصد تأسیس اقتصادی منبع-مبنا را در جامعه ای که
منبعی ندارد داشته باشید، موفق نخواهید شد.
امروزه، ما با فنآوریمان می توانیم همه چیز را مهیا کنیم،
می توانیم کمبود را به کلی از بین ببریم، می توانیم "فراوانی" ایجاد کنیم.
هنگامی که بتوانیم آن فراوانی را ایجاد کنیم، حرص و طمع، خودخواهی،
بسیاری جرائم و رفتارهای نابه جا از بین خواهند رفت.
(گوینده:) اگر نیروی علم و فن آوری
با درنظر گرفتن مصالح انسان و محیط زیست
هدایت شود، می توان یک نظام اجتماعی را
طراحی کرد که همه در آن،
بدون نیاز به نظام پولیِ بدهی-محور ما، بطوری کامل و سازنده زندگی کنند.
همه مردم، بدون درنظر گرفتن تفاوتهای سیاسی، فلسفی، رسوم اجتماعی یا
مذهبی، در نهایت وابسته به منابع یکسانی هستند:
آب و هوای پاک،
زمین قابل کِشت،
مراقبتهای پزشکی و آموزش مناسب.
من فکر میکنم اگر (به جای ادای احترام به کشور خود)، به زمین و همه ساکنان آن ادای احترام کنیم،
راه درست برای آینده را انتخاب کرده ایم.
نوع بشر یک خانواده است و جهان، خانه همه است.
دیگر نه ملتها و نه مردم می توانند بصورت جدا از هم زندگی کنند.
دیگر (در آینده) ملتهای جداگانه وجود ندارد و همه می توانند به هرجا که خواستند بروند.
قبل از اینکه هر یک از ایالتهای (امریکا) با هم متحد بشوند، دور قلمرو خود را مرز بندی می کردند.
همواره در جنگ بودند و نیروهای نظامی داشتند که باهم می جنگیدند که
"!این قلمرو ماست!" "نه خیر! شما به زور وارد شدید"
زمانی که همه ایالت ها به هم پیوستند (و دیگر در قالب یک کشور، ایالات متحده، بودند)، آنگاه
دولت توانست مرزهای آنها را تعیین کند و همه آنها هم پذیرفتند.
و این پایان مناقشات ارضی (امریکا) بود.
اگر می خواهید که همه جنگها پایان یابد، باید زمین را میراث مشترک همه بدانید.
ما باید منابع زمین را میراث مشترک همه ساکنان جهان بدانیم.
این (ایده) هیچ ربطی به کسانی ندارد که می خواهند گروهی از خواص (ثروتمند) نظم نوین جهانی را
با کنترل خود و شرکتهای بزرگشان بر (روی منابع زمین) تشکیل بدهند و
بقیه (مردم) جهان مادون آنها باشند.
درست برعکس، یک اقتصاد جهانی منبع-مبنا،
همه مردم را قادر خواهد ساخت که به بالاترین سطح پتانسیل خود برسند
تا بتوانند در جامعه ای رشد و ترقی کنند، که برای آنها کار می کند.
جامعه ای که حافظ و نگهدار محیط زیست نیز هست؛
جامعه ای که می فهمد ما قسمتی از طبیعت بوده و جدا از آن نیستیم.
انگیزه
(گوینده:) بعضی می پرسند اگر همه نیازهای ما بدون نیاز به تلاش برای دست یافتن به
آنها برآورده شوند، پس انگیزه (برای زندگی و حرکت) چه می شود؟
این پرسش، فرض میکند که انسان، فرای نیازهای اساسی اش هیچ خواسته (و آرمان) دیگری ندارد.
اگر این درست بود، هیچ مخترعی وجود نداشت،
یا هیچ نویسنده ای، یا هیچ معلمی.
مردم با شور و شوق بر روی چیزهایی که علاقه دارند و برایشان چالش برانگیز است کار می کنند.
بگذارید همه مردم مجال سهیم بودن در بزرگترین
چالشی که یک فرد می تواند تصور کند را، داشته باشند:
(یعنی) بهبود جهانمان، برای همه.
فردیت به جای یکسان سازی (افراد جامعه) مورد تأکید قرار خواهد گرفت.
این آرایش اجتماعی، یک نظام انگیزشی جدید را ایجاد می کند که
به جای اهداف سطحی و خودخواهانه ای مثل ثروت،.
قدرت و دارایی، به حفظ محیط زیست و
ملاحظات (و روابط) اجتماعی ارج می نهد.
این (نظام) آوازه ی هماهنگ سازی (ویکسان سازی مردم) را ندارد؛ بلکه گوناگونی را خواستار است.
مردم هرچه متفاوت تر باشند، فردیتشان بیشتر خواهد بود.
لذا ما بر فردیت، خلاقیت و نوآوری تأکید می کنیم.
این (فردیت) جوهره (این) طرح است.
اینطور نیست که گروهی از دانشمندان به مردم بگویند که چه کار بکنند،
چگونه زندگی کنند، کجا بروند و از چه چیزی پیروی کنند.
وقتی که مردم کارهای معنی دار انجام دهند، انگیزه و شوق وجود دارد.
رشد واقعی و توسعه وقتی تحقق می بابد که مردم مشغول (حل) چالشهای خلاقانه
و تلاش سازنده باشند.
اما، مشوقها و انگیزه ها در کارهای بی ثمر، خسته کننده،
تکراری و مشاغلی که برای پرداخت مخارج (روزانه) لازم هستند، از بین میروند.
اگر ملزومات زندگی را به مردم بدهید،
و به رایگان به آنها خوراک و پوشاک و مسکن بدهید،
آنها صبح ها به کار نخواهند رفت، چون به آن نیاز ندارند.
آنها مسکن، پوشاک، تفریحات و سینما دارند،
پس چه دلیلی دارد که سر کار بروند؟ کار زجرآور، تکراری و خسته کننده است.
در آینده، اگر مردم دسترسی به تمامی نیازهایشان داشته باشند،
اما هیچ چالشی (در زندگی) نداشته باشند، همه چیز نابود خواهد شد.
مردم همواره در چالش با چیزهای جدید هستند.
در مدرسه ها(ی آینده)، ما آنها را با بسیاری مسائل حل نشده،
روبرو میکنیم. مسائل حل نشده ی بسیاری وجود دارند.
اگر شما تغذیه و پوشاک خوب داشته باشید، (نگرانی اینها) جلوی کار کردن مغز شما را نمی گیرد.
این بدان معنی است که هیچ میلیونری کاری نمی کند، (پس مغزش) خاموش شده
چون همه چیز دارند. (اما) این (کافی و) درست نیست.
میلیونرهای زیادی هستند که روزانه 18 ساعت کار می کنند
و وقت کم هم می آورند. این مربوط به پیش زمینه و آموزش
و تربیت شما دارد. هرچه بیشتر در مورد اقیانوس شناسی، ستاره شناسی، و غیره بدانید،
هر چه بیشتر علاقه مندی داشته باشید، زنده ترید.
اگر به شما غذا، پوشاک و سرپناه داده شده باشد، تازه آن زمان شما می توانید (واقعاً) کار کنید.
شما (دیگر) نیاز ندارید نگران امرار معاش خود باشید
و انگیزهٔ شما افزایش قابل ملاحظه ای خواهد داشت.
من این را نظام انگیزشی ای تازه و ابتکاری می خوانم.
این نظامی پول-گرا نیست، بلکه محوریتش حل مشکلات است.
اوج لذت شما (در آن) از این خواهد بود می بینید دنیا مکانی بهتر (برای زندگی) شده است.
مدیریت هوشمند منابع زمین
چگونه می توانیم هوشمندانه از فنآوریمان استفاده کنیم،
به نحوی که (همه چیز) بیش از نیاز، برای همه موجود باشد؟
برای دستیابی به چنین چیزی، واجب است که برنامه ریزی
بر اساس ظرفیت منابع سیاره باشد.
تمام زیرساختهای ما باید دوباره طراحی شده
و همچون یک سیستم کلی و یکپارچه عمل کنند.
این بدان معنی است که ما باید تمام جامعه جهانی را به عنوان یک واحد در نظر بگیریم
که شامل همه (ما) است، و بر این اساس برنامه ریزی کنیم.
ما فقط از این طریق است که می توانیم با استفاده از فنآوریمان بر کمبود منابع غلبه کرده
و فراوانی جهانی را ضمن حفظ محیط زیست فراهم کنیم.
بنابرین، ابتدا یک مطالعه جامع جهانی برای ارزیابی دقیق آنچه که داریم لازم است.
این (مطالعه) شامل فهرست کردن منابع طبیعی، منابع انسانی،
مراکز تولید و نیازهای مردم است.
این (مطالعه) ما را قادر به تعیین میزان کالاها و خدمات مورد نیاز (در هرجا) می سازد.
به عنوان مثال (اینکه) مزارع قابل زراعت برای کِشت محصولات کجاست؟
چه تعداد مردم در مناطق مختلف وجود دارند؟
و وضعیت سلامت آنها در چه حال است؟
این مشخص خواهد کرد که بیمارستانها در کجا و به چه تعدادی باید ساخته شوند.
اگر شما امروز بخواهید (این مطالعه جامع جهانی
برای بررسی منابع همه ملت ها) را انجام دهید، آنها با تعجب خواهند پرسید
"با چه قصدی این کار را می خواهید انجام دهید؟ آیا می خواهید ببینید که
ما منابع (و توان) کافی رای مقابله با سلاحهای شما را داریم و سوالات دیگر؟"
آنها بدبین و مردّد خواهند بود که آن اطلاعات را بدهند؛
بنابراین، به نظر من، این (مطالعه) در فرهنگ امروز کار نخواهد کرد.
پس از مطرح شدن (این) ایده ها و استدلال ها (در لزوم آن) و
مزیتهای آن برای همه ملتها
(این مزیتها باید به صورتی دقیق و خاص مطرح شوند
که آنها بتوانند به زبان خود آنرا درک کنند)
آنگاه اگر موافقت کردند، این مطالعه می تواند صورت پذیرد.
این نظر من، یا نظر هیچ کس دیگری نیست که تعیین کننده خواهد بود.
بلکه میزان جمعیت، منابع در دسترس
و ظرفیت زمین هستند که تعیین می کنند
چه کاری باید انجام شود و با چه سرعتی کارها پیش می روند.
امروزه این (تصمیم گیریها) بر مبناهای کاملا متفاوتی انجام می پذیرد؛
اما در آینده مبنای (کارها)
بوجود آوردن (و حفظ) تعادلی پویا خواهد بود.
به این معنا که هر چیز در بالاترین سطح تواناییش عمل می کند
بدون فراموش کردن (و نگهداری از) محیط زیست.
(گوینده:) کلید دستیابی به فراوانی و سطح بالای زندگی برای همه،
خودکار کردن (اتوماسیون) درکوتاهترین زمان ممکن است.
اما در زمان گذار (از نظام کنونی به نظام آینده) ما باید توانایی های تمام
افرادی که با تکنولوژی و رایانه کار میکنند،
با فنآوری سر و کار دارند،
و در ساخت و ساز و طراحی روشهای انتقال منابع مورد نیاز و
وتأسیسات صنعتی لازم برای فراوری منابع هستند را گردهم آوریم.
(گوینده:) مشکلات ما وراه حل های آنها فنی هستند، نه سیاسی.
بیشتر مشکلات ما، زمانی که فنآوری و روشهای علمی برای خدمت رسانی
به همه مردم، و نه فقط یک اقلیت متنخب، به کار برده شود، قابل حل هستند.
شما باید از خود بپرسید که چه میخواهید.
من میخواهم در جهانی زندگی کنم که نگران این موضوع نباشم که
فرزندانم (مثل ما) درگیر جنگهایی دیگر باشند.
یا (دنیایی که) در آن محرومیت، مشکلات و مریضی باشد.
آیا شما میدانید چگونه میتوان چنین دنیایی ساخت؟ "نه، من نمیدانم"ا
بسیار خوب، شما از کجا شروع میکنید؟ شاخههای مختلف علم را فرا می خوانید
آنها را گرد هم جمع میکنید و میگویید "اینها مشکلاتی هستند که ما می خواهیم حلشان کنیم."
یک "دولت علمی" به معنی قانونگذاری و کنترل مردم توسط دانشمندان نیست.
بلکه به این معناست که آنها (مثلاً) ابزار بهتری برای ساختن سیستمهای حمل و نقل دارند
و وسایل بهتری برای تمیز کردن هوا (می شناسند).آنها بهترین راه را برای
ترمیم اقیانوسها که ما تا به امروز می دانیم، دارند.
(گوینده:) زمانی که سایبری (رایانه ای) شدن،
در همه جوانب این جامعه جدید و پویا ادغام شود،
رایانه ها می توانند نیازهای همه را برطرف سازند.
میتوان این را مانند یک سیستم عصبی الکترونیکی تصور کرد
که در سرتاسر همهٔ مناطق جامعه، گسترش یافته است.
عملکرد این سیستم به گونه ای خواهد بود که تعادلی
بین تولید و توزیع را برقرار کند،
به نحوی که نه کمبودی باشد و نه اضافه بیاید.
(روکسان میدوز:) در جامعهای با این تکنولوژی پیشرفته
.تصمیمات بر اساس بازخورد (و تعامل) مستقیم محیط،
انسان و صنعت خواهد بود.
می توانید این را مثل حسگرهای الکتریکی
در سرتاسر محیط تصور کنید؛
در شهرها، کارخانه ها، انبارها
مراکز توزیع، شبکه حمل و نقل؛
از سرتاسر دنیا داده ها برای تصمیمات مناسب تر، جمع آوری می شوند.
تصمیم گیری بر مبنای نیاز جامعه گرفته می شود،
نه برای منافع شخصی افراد یا شرکتها.
(گوینده:) این فرآیند خودکارسازی یا ماشینها نیستند که ما باید از آنها بترسیم،
بلکه استفاده نادرست و سوء استفاده از فنآوری برای منافع خودخواهانه (برخی افراد) است که باید از آن ترسید.
به یاد داشته باشید، این انسانها هستند که تعیین می کنند که ماشینها به چه منظوری مورد استفاده قرار گیرند.
اگر فنآوری، همه مردم را برای دنبال کردن
و دستیابی به آرمان های بالاتر انسانی (از بندِ تلف کردن وقت برای کسب پول) رها نکند،
آنگاه است که تمام پتانسیل تکنولوژیکی آن (فنآوری) بی معنا خواهد بود.
شما (باید) همیشه (جنبه های) مثبت و منفی را مطالعه کنید،
قبل از اینکه وارد به بازسازی عملی محیط شوید.
طراحی آینده
(گوینده:) همه اینها فقط حرف (و باد هواست) مگر اینکه نقشه ای فنی برای سازماندهی
و استفاده (صحیح) از منابع برای به واقعیت رساندن فراوانی وجود داشته باشد.
آنچه زین پس مطرح خواهد شد، برخی از راهکارهای فراوانیست که پروژه ونوس، برای
تک تکِ قسمتهای این منظر اجتماعی ارائه میدهد.
امروز، بیش از نیمی از جمعیت ما (انسانها) در شهرهای آلوده و خطرناک
زندگی می کند و انرژی (زیادی) به هدر می دهد.
آنچه که لازم است انجام دهیم، این است که شهر(ها) را مانند یک موجود زنده طراحی کنیم،
مانند یک ارگانیسم ، مثل یک دانشگاه،
و همه شهرهای آینده شهرهای دانشگاهی خواهند بود.
که رشد میکنند و با همدیگر (و انسانها) تبادل نظر دارند.
شهر یک سیستم حمل و نقل در درون خود خواهد داشت
پس دیگر تصادفی در کار نخواهد بود،
و هیچ جایی که از نظر فنی بررسی (و بهینه سازی) نشده باشد، در آن وجود نخواهد داشت.
درمان، گیاه شناسی، کشاورزی و کل سیستم، یک نقشه کلی خواهد داشت.
(گوینده:) درحقیقت بهتر است که شهرهای جدید را کاملاً از نو بسازیم،
تا اینکه بخواهیم شهرهای قدیمی را نگهداری و بازسازی کنیم.
فرسکو در طراحی شهرهای جدید، روشی سیستماتیک بکار می برد.
آنها مکانهایی مطلوب و دلپذیر برای زندگی هستند.
پندار اینکه (یک) برنامه ریزی کلی هوشمند،
حاکی از یکسان-سازی همگان است، پوچ و مضحک است.
شهرها تنها تا جایی یکسان خواهند بود که
برای کم کردن مصالح مورد استفاده، صرفه جویی در زمان و انرژی،
و انعطاف پذیری برای تغییرات نوآورانه
و حفظ اکولوژی (بوم شناسی) محلی لازم است.
اگر ما شهرهایمان را برای رفع نیازهای انسانی طراحی کنیم،
بیشتر مشکلات قابل پیشگیری امروزی وجود نخواهند داشت.
در گنبد مرکزی، قسمت مراقبت از کودکان
مدارس، دندانپزشکی، مراقبتهای پزشکی وجود دارند.
در طراحی و تولید شهرها
تنها کافی است که 1/8 شهر را طراحی کنیم، و بقیه اش را از روی آن کپی می کنیم،
به جای اینکه طراحان را برای ساختن هر ساختمان و هر سازه به کار گیریم،
که این هدر دادن سنگین انرژی، استعداد و توانایی است.
(گوینده:) هنگام کار کردن بر مشکل مسکنِ تمامی افراد جهان،
شیوه های ساخت و ساز با آنچه که امروز مرسوم است کاملاً متفاوت خواهد بود.
سازه های قالبی و خود-احداث می توانند
فرایند ساخت و ساز را متحول و بسیار سریعتر کنند.
این آپارتمانهای بادوامِ سبک، می توانند با (تکنیک) قالب زنی ممتد ساخته شوند
و سپس توسط اَبَـرماشینها، جدا شده و در مکان خود جا داده شوند.
پوسته ی بیرونی این سازه های کارا، به عنوان مولدهای نوری برق
و متمرکزکننده های گرما(ی خورشید) عمل می کند.
در این جامعه، شما مالک چیزی نیستید.
واقعیت این است که مردم، پول نمی خواهند؛
آنها دسترسی به کالاها را در زمانی که به آن نیاز دارند، می خواهند.
در جامعه ای (سرشار از) فراوانی، لازمه دسترسی به هر چیز
دیگر ذخیره کردن و انباشتن (و داشتن) آنها نیست.
بلکه ما آن را بازیابی می کنیم، ارتقاء می دهیم وبهتر می کنیم.
همان مواد ماشین فرسوده را می گیریم (وآن را نو می کنیم)؛
(مواد ماشین فرسوده،) وزنی معادل ماشین جدید دارند، پس دیگر ماشین قدیمی نخواهیم داشت،
چون ماشین کهنه خطرناک است.
اگر شما سوار بر ماشین گرانی باشید و فردی دیگر سوار بر ماشینی فرسوده و از-رده-خارج باشد،
در صورتی که ترمز آنها کار نکند، شما (نیز) ممکن است (در اثر برخورد ماشینش با شما) کشته شوید.
ما نمی خواهیم هیچ ماشین فرسوده ای در بزرگراهها وجود داشته باشد؛
ما هیچ چیز را که (ممکن است) خراب شود و کار نکند، نمی خواهیم.
ما هیچ چیز را که باید از آن دائماً مواظبت کرد (تا خراب نشود) نمی خواهیم.
(گوینده:) در یک اقتصاد منبع-مبنا،
مردم می توانند به هر کالایی که نیاز دارند دسترسی داشته باشند، بدون اینکه
مجبور باشند آنرا بخرند، نگهداری کنند و داراییهایشان را بیمه کنند.
بدین ترتیب، خیلی چیزهای بیشتری برای همه وجود خواهد داشت
و محصولات، همیشه وقتی که بدانها نیاز داریم، در دسترس هستند.
هر چیزی که مردم به آن نیاز دارند، در این "گنبدهای دسترسی" بیرونی موجود است:
وسائل مجسمه سازی، آلات موسیقی،
تا حدودی مانند کتابخانه های عمومی (فعلی).
آنها می توانند به آنجا بروند و دسترسی به یک دوربین، یک دوچرخه یا ساعت مچی داشته باشند.
هرچیزی که نیاز داشته باشند، بدون برچسب قیمت، در دسترس است.
این یعنی اینکه ما باید به چنان سطحی از تولید برسیم که
دیگر کمبودی وجود نداشته باشد.
این (به خودی خود) از بیشتر جرائم پیشگیری می کند.
هیچ راهی برای قسمت کردن (منابع) یا عادلانه و منصفانه نمودن نظام (کنونی جهان) وجود ندارد.
ما باید نظامی بسازیم که حقوق انسان را تضمین کند.
هنگامی که هرکسی دسترسی رایگان به کالاها و خدمات دارد،
دیگر نیازی به جنگیدن برای حقوق زنان، یا حقوق سیاه پوستان ندارید.
در جامعه ای که اینچنین بنا نهاده شده باشد، این (حقوق) بصورت خودبخود وجود دارند.
شما (در آن جامعه) نیازی به وضع قوانین (مثلاً) "دزدی نکنید" ندارید؛
همچین رفتاری خود بخود کنار گذاشته خواهد شد.
در اطراف گنبد میانی، مراکز تحقیقاتی وجود دارند،
مراکزی که کارهایی را که مربوط به ادامه
روند پایداری کل جامعه است، انجام می دهند.
پس از مراکز تحقیقاتی،
مراکز تفریحی وجود دارند
که شامل زمینهای تنیس و همه بازیها (و ورزشهایی) که مردم بخواهند، می شود.
همینطور که از مرکز دور می شویم، نوبت به منطقه مسکونی می رسد؛
در سرتاسر منطقه، جویبارها، آبشار، دریاچه وجود دارد.
(گوینده:) ما می توانیم طیف گسترده ای از خانه ها و آپارتمانهای منحصر بفرد بسازیم،
که تقریباً نیازی به تعمیر و نگهداری ندارند، ضد آتش هستند
و عملاً غیر قابل نفوذ، حتی در سخت ترین شرایط آب و هوایی.
همینطور (که از مرکز دور می شویم)، به بخش آپارتمانها می رسیم.
دلیل اینکه بعضی از مردم میل دارند در آپارتمانها زندگی کنند
این است که در آنها گروههای نمایش، سالنهای ورزشی
مراقبتهای پزشکی و دندانپزشکی وجود دارد؛ همه چیز در برج مرکزی (آنها) ساخته شده است.
من احساس میکنم که در آینده مردم از (مفهوم) خانههای فردی دور شده
.و (ترجیح می دهند) در مجتمع های بزرگتر زندگی کنند.
باز (که از مرکز) دورتر می شویم، به بخش کشاورزی مسقّف
یا کشتزارهای بدون نیاز به خاک (مزارع هیدروپونیک)، می رسیم.
بعد از آن کشاورزی (معمولیِ) در هوای باز نیز موجود است.
(گوينده): شهر از بهترین فنآوریهای پاک که در هارمونی (همآهنگی) با طبعیت میباشد بهره می جوید.
مثلاً باد، انرژی خورشیدی، انرژی زمین-گرمایی
متمرکز کنندههای حرارتی، پيزوالكتريك (تولید برق از انرژی تنشی)، موج، اختلافات دمایی
دریچههای (اختلافِ) دمایی در اقیانوسها و بسیاری (از انواع) دیگر (انرژی پاک).
یک قدم بسیار بزرگ برای تولید انرژی در آینده می توانَد
ساختن پلی زمینی یا تونلی در عرض تنگه برینگ (بین آلاسکا و سیبری) باشد.
این سازه های زیرآبی، بخشی از جریانهای اقیانوسی
را توسط توربینها(ی تعبیه شده)، به منشأ پاک و سالمی برای انرژی تبدیل میکند.
بوسیله این منابع انرژی، ما می توانیم توان (مورد نیاز کل) زمین را با انرژی های پاک تأمین کنیم
و همه انسانها را قادر سازیم تا از سطح رفاه بسیار بالایی برای هزاران سال
آینده بهره جویند و لذت بَرند.
دیگر هیچ نیازی به استفاده از آلایندهای هیدروکربنی (مثل نفت) وجود ندارد.
آلودگی به تاریخ خواهد پیوست.
تمامی حمل و نقلها در یک سیستم یکپارچه ی
حمل و نقل جهانی جمع آوری خواهد شد.
چابجایی های درون شهری، توسط جابجاگرها (ترانسوِیورها) انجام خواهد شد.
مسافرتهای بین شهری توسط مونوریل خواهد بود.
قطارهای شناور مغناطیسی پرسرعت (مَگ لـِو) برای فواصل دور مورد استفاده قرار می گیرند.
به منظور ارتقاء بهرهوری، این قطارهای پرسرعت
به واگنهای جداشدنی مجهز شده اند
که در حالی که قطار در حرکت است، می توانند (در ایستگاه مورد نظر) از آن جدا شود.
انواع بسیار مختلفی هواپیما (وسائل نقلیه پرنده) وجود خواهند داشت.
این هواپیماهای عمودپرواز،
برای جابجایی بار و مسافر مورد استفاده قرار می گیرند.
در اینجا، به جای صرفه جویی اقتصادی، یا انجام مناقصه
و واگذار کردن معامله به کسی که کمترین قیمت را دهد، اولویت در ایمنی است.
این کشتی های باربری متشکل از بخش های جدا شدنی است.
که می تواند به سرعت (به بدنه اصلی) متصل یا (از آن) جدا شود.
تعداد بخشها نسبت به میزان بارِ
مبادله شده شده متغیر است.
وقتی که همه قسمتها (به بدنه اصلی) متصل شدند، آنها را به عنوان یک (کشتی) واحد می توان (با یک موتور) به پیش راند.
کشتیها می توانند کارخانه های تولیدی شناوری باشند،
که در مسیر رسیدن به مقصد محصولات را تولید کنند.
آنها همچنین می توانند به عنوان مراکز آموزشی مورد استفاده قرار گیرند،
که کودکان و بزرگسالان با مسافرت به سرتاسر جهان، آموزشهای خلاقانه ای کسب می کنند؛
نه از طریق مطالعه تجربیات دیگران، بلکه از طریق تجربه کردن شخصی،
با (لمس کردن و) تعامل با "جهان واقعی" پیرامونشان.
یک سیستم جابجایی ملی (حتی) شامل شبکه ای از آبراهه ها،
کانالها و سیستم های آبیاری نیز می باشد،
که می توانند در به حداقل رساندن تهدید سیل و خشکسالی به خدمت گرفته شوند،
درحالیکه جلوی مهاجرت ماهی ها را نمی گیرند و به عنوان سدهایی طبیعی درمقابل آتش سوزی،
مخازن اضطراری آب، کِشت ماهی و مناطق تفریحی به کار برده می شوند.
(روکسان میدوز:) زمانی که ما (قدرت) علم و فن آوری را
بدون محدودیتهای (تحمیل شده از طرف) قوانین تجاری، نظام سرمایه ای و حقوق انحصاری،
مستقیماً بر نظام اجتماعی پیاده کنیم،
خواهیم توانست در مدت زمانی کوتاه، به سطح بالایی از
رفاه در زندگی دست پیدا کنیم.
چنین جامعه ای به طور مداوم با پیشرفت سریع
فنآوریهای مختلف، اختراعات و ایده های جدید، بهتر خواهد شد.
این، جامعه ای متحول (و پویا در نتیجه تحولات محیط و فنآوری) خواهد بود،
نه مانند جوامع امروزی ما که جوامعی مستقر (ثابت و غیرپویا) هستند.
(گوینده:) زندگی کردن در یک شهر خارق العاده اقیانوسی را تصور کنید،
که (این شهر) به ترمیم محیط زیست اقیانوس کمک میکند،
و در عین حال، فشارهای ناشی از (کمبود جا برای) جمعیت در خشکی را نیز از بین می بَرد.
این شهرهای دریایی میتوانند به عنوان دانشگاه و مراکز پژوهشی
برای تحقیق دانشجویان علوم دریایی (و اقیانوس شناسی) نیز استفاده شوند.
آنها می توانند به عنوان کشتزارهای اقیانوسی، کشاورزی دریایی و استخراج معادن دریایی استفاده شوند،
درحالی که تعادلی پویا در محیط اقیانوسی را نیز حفظ می کنند.
طرح شهرهای خودکفای دریایی،
نسبت به مکان و کارایی آنها متغییر است.
این ایستگاه مشاهده زیردریایی به مردم اجازه می دهد
تا زندگی دریایی را در زیستگاه طبیعی خودش مشاهده کنند.
این تمدن دریایی به همراه سیستمهای کشاورزی دریایی
برای کِشت و پرورش ماهی و صورتهای دیگر زندگی دریایی
جهت پاسخگویی به نیازهای تغذیهٔ مردم جهان است.
این سازه ها اجازه عبور آزدانه جریان آب را در سرتاسرشان می دهند.
با استفاده اینگونه از فنآوری، به جامعه جهانی، امکان
بازسازی سراسری و تبدیل شدن به یک جامعه پیشرفته
در کوتاهترین زمان ممکن داده می شود.
آرمانشهر(مدينه فاضله)، اگر زمانی برقرار شود(و بوجود آید)، دچار رکود خواهد شد، خواهد مُرد؛
درحالیکه من از یک فرهنگ پویا و دائماً در حال رشد و تکامل،
یا فرهنگی متغیر (با تغییرات محیط و فنآوری) صحبت می کنم.
من هیچ مفهومی از یک جامعه بی نقص و کامل ندارم، من (حتی) نمی دانم این اصلاً یعنی چه.
اما میدانم ما خیلی بهتر از آنچه که (اکنون) داریم (عمل می کنیم)، می توانیم انجام دهیم.
من آرمان گرا نیستم. من یک انسان گرا نیستم که
(فقط) دوست دارد همه انسانها با گرمی و صمیمیت در کنار هم زندگی کنند.
(اما) میدانم اگر ما اینگونه در کنار هم زندگی نکنیم، همدیگر را خواهیم کُشت
و زمین را نابود خواهیم ساخت.
(گوینده:) در این سبک جدید زندگی، نه تنها رفاه و فراغت فراهم خواهد شد،
بلکه دانش و خلاقیت همگان نیز افزایش پیدا خواهد کرد.
میزان (سنجش) موفقیت در تحقق علائق (و آرزوهای) شخصی هرکس خواهد بود
و نه کسب ثروت و اهداف خود محورانه (دنیای امروزی).
یک اقتصاد منبع-مبنا نه تنها محیط زیستِ ما را به محیطی
پاک، کارآمد و لذت بخش تغییر خواهد داد،
بلکه یک نظام ارزشی جدیدِ مناسب
در جهت و به سوی رویکردهای نوین و نوآورانه معرفی خواهد کرد.
با فراهم بودن منابع و آموزش و پرورش،
هیچ محدودیتی برای (تحقق یافتن) پتانسیل انسان نخواهد بود.
هرکسی آزاد است برای دنبال کردن و تلاش
در هر زمینه سازنده ای که انتخاب می کند،
بدون اینکه محدودیت های اقتصادی که امروز با آن مواجهیم، را داشته باشد.
ما اکنون در زمانی هستیم که تصمیم (نهایی) باید گرفته شود
که آیا می خواهیم که از فرهنگ حاظرِ (مبتنی بر) کمبود،
اِتلاف و خراب کننده ی محیط زیستمان،
به جامعه ای پویا، زیست-محیطی (اکولوژیکی و) مبتنی بر فراوانی تغییر کنیم یا خیر.
یک ملت بدون دیدگاهی به آنچه آینده می تواند باشد،
گرفتار تکرار اشتباهات گذشته است.
تکرار دوبارو و دوباره همان اشتباهات.
ما به نادرستی می گوییم که انسان، برترین
گونه تکامل است. که در مدرسه به شما آموزش می دهند.
انسان اقیانوس ها، ماهیها، جَو و دیگر انسانها را از بین می بَرد.
انسان (موجودی است که) بر فراز شهری پرواز میکند، دکمه ای را میفشارد
و همه را در آن شهر با سلاحهای هسته ای می سوزاند (و نابود می کند).
آیا او (با این رفتار، واقعاً) اشرف مخلوقات است؟ هنوز نه،
به نظر من. ما هنوز راه درازی برای پیمودن داریم.
ما یا می توانیم روی زمین بهشت بسازیم و یا نسیان (فراموش شدن و محو کردن خود از صفحه روزگار).
بهشت یا نسیان؟ فقط آینده نشان خواهد داد.
کاری که شما (همین حالا) انجام می دهید است که آینده را خواهد ساخت.
(گوینده:) ما می توانیم جهانی بسازیم که در آن جنگ و نیاز(های برآورده نشده) به خاطراتی دور تبدیل شوند.
هنگامی که تمام دانش و فنآوری، در چارچوب یک
اقتصاد جهانی منبع-مبنا برای حفظِ
محیط زیست و بهزیستی (و آسایش) همگان مورد استفاده قرار گیرد،
تنها در آن زمان ما درک خواهیم کرد،
که متمدن بودن، حقیقتاً یعنی چه.
عضو جامعه ی در حال رشد، از افرادی که در راستای
تحقق بخشیدن به اهداف پروژه ونوس هستند، شوید.
به ما بپیوندید در تلاشمان برای رساندن این دیدگاه مثبت از آینده،
به گوش شنوندگان (و افراد) بیشتر؛ (پروژه سینمایی بزرگی نیز در این راستا در دست تهیه است).
همه ی آنچه که گفته شد، با (همین) دانش امروزی ما قابل ساختن است.
برای بازسازی سطح زمین به بهشت برینی دیگر،
تنها 10 سال زمان لازم است.
تصمیم با شماست. مسابقه احمقانه تسلیحات اتمی،
توسعه و ساخت سلاحها(ی جدید)، تلاش برای حل مشکلاتمان با سیاست
توسط انتخاب این حزب یا آن حزب،
(درحالیکه می دانیم) کل سیاست در کثافت غوطه ور است:
بگذارید باز تکرار کنم: (تمامشان؛) نظام اشتراکی(کمونیسم)، جامعه گرایی(سوسیالیسم)،
فاشیزم، حزب دموکرات، حزب آزادیخواه (همگی فاسدند).
اصلاً مشکلات مربوط به سیاهپوستان، لهستانی ها، یهودی ها،
یونانی ها و مشکلات زنان وجود ندارند. (بلکه حقیقتاً تنها) این مشکلات بشری هستند وجود دارند!