Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 10
در طول اوایل زمستان خانواده بودند پول کافی برای زندگی و
کمی بیش از پرداخت بدهی های خود را با ، اما هنگامی که درآمد از Jurgis کاهش یافت و از نه
یا ده دلار در هفته جاری به پنج یا شش ، وجود دارد
دیگر هر چیزی به فراغت.
زمستان رفت و بهار آمد ، و آنها هنوز هم زندگی می کنند در نتیجه از دست به
دهان ، حلق آویز در روز به روز ، به معنای واقعی کلمه دستمزد یک ماه بین آنها
و گرسنگی.
Marija در ناامیدی ، بود هنوز هم وجود دارد هیچ کلمه ای در مورد بازگشایی کنسرو
کارخانه ، و پس انداز خود را تقریبا کاملا از بین رفته بودند.
او مجبور به رها کردن همه ایده از ازدواج پس از آن ، خانواده می تواند در امتداد
بدون او -- هر چند که برای ماده او به احتمال زیاد به زودی برای تبدیل شدن به یک بار حتی بر
آنها برای زمانی که پول او رفته بود ، آنها
مجبور به پرداخت آنچه را که آنها او را در هیئت مدیره بدهکار است.
بنابراین Jurgis و Ona و Teta Elzbieta کنفرانس اضطراب را تا دیر وقت نگه دارید
شب ، تلاش برای کشف که چگونه آنها می توانند از این بیش از حد بدون گرسنه مدیریت.
چنین شرایط ظالمانه که بر اساس آن زندگی خود را ممکن بود ، که آنها ممکن است هرگز
داشته باشند و نه انتظار مهلت یک لحظه تنها از نگرانی ، یک لحظه تنها که در آن
فکر پول بودند خالی از سکنه است.
آنها زودتر فرار می کنند ، به عنوان یک معجزه ، از یکی از مشکلات ، از یک جدید
به نظر آمده است.
علاوه بر تمام سختی های فیزیکی خود بود ، در نتیجه یک گونه ثابت وجود دارد
بر ذهن خود ، آنها در تمام طول روز و تقریبا تمام شب با نگرانی و ترس Harried در شدند.
این در حقیقت زندگی نمی کند ، بلکه به ندرت حتی موجود بود ، و آنها احساس که
برای قیمت پرداخت شده توسط آنها خیلی کم بود.
آنها مایل به کار تمام وقت و زمانی که مردم نهایت تلاش خود را ، باید آنها نمی
قادر به زنده نگه داشتن؟
به نظر می رسید هرگز پایان دادن به چیزهایی را که تا به حال برای خرید و وجود دارد
احتمالات پیش بینی نشده.
هنگامی که لوله های آب خود را مسدود و ترکیدن و زمانی که در جهل خود ، آنها را آب
خارج ، آنها تا به حال سیل وحشتناک در خانه خود است.
این اتفاق افتاد در حالی که مردان دور بودند ، و فقیر Elzbieta را به خیابان عجله
فریاد برای کمک ، برای او حتی نمی دانند که آیا سیل می تواند متوقف شود ، و یا
که آیا آنها را برای زندگی خراب شد.
این تقریبا به عنوان به عنوان دومی بد بود ، آنها در پایان ، برای لوله کش باردار
آنها هفتاد و پنج سنت در ساعت ، و هفتاد و پنج سنت برای مرد دیگری که تا به حال
ایستاد و تماشا او را ، و شامل تمام
این دو شده بود و آینده ، و همچنین هزینه تمام انواع مواد و
اضافه استفاده کنید.
و سپس دوباره در زمانی که آنها رفت و به پرداخت قسط ژانویه خود را در خانه ،
با حضور عامل آنها را با درخواست از آنها در صورتی که تا به حال تا به حال بیمه وحشت زده به هنوز.
او در پاسخ به پرسش خود را به آنها نشان بند در سند ارائه شده است که آنها
قرار بود به نگه داشتن خانه ای برای یک هزار دلار بیمه شده ، به محض حال حاضر
سیاست فرار ، که در عرض چند روز اتفاق می افتد.
Elzbieta پور ، بر آنها دوباره سقوط کرد ضربه ، خواستار چه مقدار از آن آنها را هزینه کند.
هفت دلار ، مرد گفت : و آن شب آمد Jurgis ، ترسناک و مصمم ،
درخواست که عامل خواهد بود خوب به اندازه کافی به او اطلاع ، یک بار برای همه ، به عنوان
تمام هزینه های آنها مسئول بودند.
سند در حال حاضر ، او گفت ، امضا شده با طعنه زدن مناسب به شیوه جدید زندگی بود
آموخته بود -- سند امضا شد ، و بنابراین عامل طولانی هر چیزی به دست آوردن توسط
سکوت.
و Jurgis نگاه هموطنان مستقیما در چشم ، و بنابراین هموطنان هیچ زمانی تلف
در تظاهرات مرسوم است ، اما او سند به عنوان خوانده شده
آنها را بیمه برای تجدید هر سال ، آنها را مجبور به پرداخت
مالیات ، حدود ده دلار در سال ، آنها را به پرداخت مالیات بر آب ، حدود شش
دلار در سال است -- (Jurgis حل و فصل سکوت خاموش شیر آتش نشانی).
این ، علاوه بر بهره و اقساط ماهانه می شود -- مگر اینکه توسط
احتمال این شهر اتفاق می افتد به تصمیم گیری در فاضلاب قرار داده و یا به وضع پیاده رو.
بله ، گفت : عامل ، آنها باید این ، چه آنها را می خواستم و یا
، و نه اگر این شهر گفت.
فاضلاب آنها را در حدود بیست و دو دلار هزینه ، و پانزده پیاده رو اگر آن را
چوب ، بیست و پنج بود اگر آن را سیمان شدند.
بنابراین Jurgis رفت خانه و امداد رسانی به دانستن بدترین ، در هر صورت ، به طوری که او
می تواند نه بیشتر با خواسته های تازه شگفت زده است.
او را دیدم در حال حاضر چگونه آنها غارت شده بود ، اما آنها در آن بودند ، بدون عطف وجود دارد
بازگشت.
آنها فقط می تواند در رفتن و مبارزه و پیروزی -- شکست چیزی است که می تواند بود
حتی از تصور است.
وقتی بهار آمد ، آنها را از سرماخوردگی وحشتناک تحویل داده شدند ، و
یک معامله بزرگ بود ، اما علاوه بر آنها بر شمارش پول بود آنها نمی خواهد که به
پرداخت هزینه برای زغال سنگ -- و آن را فقط در این زمان بود که هیئت مدیره Marija شروع به شکست.
در آن زمان ، بیش از حد آب و هوای گرم به ارمغان آورد محاکمات خود را در هر فصل تا به حال محاکمه خود ، به عنوان
آنها در بر داشت.
در بهار باران سرد ، که خیابان ها را به کانال ها و bogs تبدیل وجود دارد ؛
گل خواهد بود تا عمیق که واگن را غرق به هاب ، به طوری که نیم دوجین
اسب می تواند آنها را حرکت نمی کند.
سپس ، البته ، این غیر ممکن است برای هر یک برای رسیدن به کار با پاهای خشک شد ؛ و این
بد بود برای مردانی که ضعیف مزین و کفش پوشیده ، و هنوز هم بدتر برای زنان بودند و
کودکان می باشد.
بعدها اواسط تابستان ، با گرما تنگ ، وقتی که تخت قتل تیره رنگ از
دورهام برزخ بسیار شد ، یک زمان ، در یک روز ، سه مرد مرده سقوط از
گرمازدگی.
تمام روز طولانی رودخانه ها از خون گرم ریخت جلو تا با خورشید ضرب و شتم پایین ،
و حرکت هوا ، دود یا بوی قوی به اندازه کافی به دست کشیدن یک مرد بیش از همه قدیمی
بوها از یک نسل بیرون کشیده شده خواهد بود
های این گرما -- برای شستن دیوارها و rafters وجود دارد و هرگز
ستون ، و آنها را سفت با کثافت از یک عمر بودند.
مردانی که در تخت کشتار کار می کرد که به بوی بد دادن با foulness آمده ، به طوری که
شما می توانید از یکی از آنها را در پنجاه فوت دور بوی به سادگی وجود دارد هیچ چیز مانند
مناسب و معقول نگه داشتن ، دقیق ترین مرد داد
آن را در پایان و در uncleanness wallowed.
حتی وجود ندارد که در آن یک مرد می تواند دست خود را بشویید ، و مردان خوردند به عنوان
بسیار خون خام به عنوان غذا در زمان شام.
هنگامی که آنها در محل کار آنها حتی نمی توانست پاک کردن چهره خود را -- آنها به عنوان درمانده بودند
به عنوان تازه متولد بررسی سوالات شده در آن احترام و ممکن است مانند یک ماده کوچک به نظر می رسد ، اما زمانی که
عرق شروع به اجرا کردن گردن خود و
غلغلک دادن آنها را ، یا پرواز به زحمت آنها را شکنجه مانند سوخته زنده شدن بود.
این که آیا این کشتارگاه و یا افسردگی ، که مسئول بود ، یک نفر می تواند
می گویند ، اما با آب و هوای گرم فرود بر Packingtown واقعی
طاعون مصر از مگس ها ، می تواند وجود ندارد
توصیف این -- خانه های سیاه و سفید با آنها خواهد بود.
هیچ فرار وجود دارد ، شما ممکن است تمام درها و پنجره ها را با صفحه نمایش ارائه ،
اما وز وز خود را بیرون می مانند swarming زنبورها می شود ، و هر زمان که شما افتتاح شد
درب آنها را در به عنوان اگر یک طوفان باد آنها را رانندگی با عجله.
شاید فصل تابستان نشان می دهد به شما افکار از کشور ، سند چشم انداز سبز
رشته ها و کوه ها و دریاچه های گازدار.
هیچ توصیه ای را برای مردم در حیاط بود.
زمین بزرگ ماشین بسته بندی در remorselessly ، بدون فکر سبز
زمینه و مردان و زنان و کودکان که بخشی از آن را داشتند و هر گونه سبز دید هرگز
چیز ، حتی یک گل.
چهار یا پنج مایل به شرق از آنها در وضع آبهای آبی دریاچه میشیگان ، اما برای
خوب از آنها ممکن است آن را به عنوان دور به عنوان اقیانوس آرام بوده است.
آنها فقط یکشنبه ها بود ، و پس از آن که بیش از حد خسته به راه رفتن.
آنها به ماشین بسته بندی بزرگ بسته بود ، و برای زندگی به آن گره خورده است.
مدیران و superintendents و کارمندان از Packingtown همه از استخدام
یکی دیگر از کلاس ، و هرگز از کارگران ، آنها تکبر و کارگران ، بسیار meanest
از آنها است.
شیطان ضعیف از یک حسابدار که مشغول به کار بود در دورهام برای بیست سال در
حقوق و دستمزد از شش دلار در هفته جاری ، و ممکن است کار وجود دارد برای بیست بیشتر و انجام ندارد
بهتر و در عین حال که خود را در نظر
آقایی ، تا آنجا که به قطب از ماهر ترین کارگر در قتل حذف
تخت ، و او متفاوت بود در آن لباس ، و در بخش دیگری از این شهر زندگی می کنند ، و آمدن به
کار در ساعت های مختلف روز ، و در
هر راه مطمئن شوید که او با یک مرد رنجبر آرنج هرگز مالیده است.
شاید این به دلیل به repulsiveness کار بود و در هر صورت ، مردم که
کار کرده با دست خود را در یک کلاس از هم جدا ، و به آن احساس ساخته شد.
در اواخر بهار کارخانه کنسرو شده دوباره ، و به همین ترتیب Marija یک بار دیگر
به آواز شنیده بود ، و عشق موسیقی از Tamoszius انجام گرفت در تن کمتر سودا.
آن را برای مدت طولانی نشده بود ، با این حال ، برای یک ماه یا دو بعد یک فاجعه وحشتناک سقوط بر
Marija.
او فقط یک سال و سه در روز بعد از کار به عنوان نقاش می تواند آغاز کرده بود ، او از دست رفته خویش
کار. این یک داستان طولانی شد.
Marija اصرار داشت که آن را به دلیل فعالیت های خود را در اتحادیه بود.
هکرها ، البته تا به حال جاسوس در تمام اتحادیه های صنفی ، و علاوه بر آنها ساخته شده
عمل از خرید تعداد معینی از مقامات اتحادیه ، به بسیاری از آنها به عنوان
آنها مورد نیاز است.
بنابراین هر هفته گزارش به عنوان به چه می گذرد ، و اغلب آنها می دانستند
چیزهایی قبل از اعضای اتحادیه های کارگری آنها را می دانستند.
هر که به توسط آنها خطرناک در نظر گرفته شد این بود که او نه یک
مورد علاقه با رئیس خود و Marija دست بزرگ برای رفتن پس از خارجی شده بود
مردم و موعظه به آنها می شود.
با این حال که ممکن است ، حقایق شناخته شده بودند که چند هفته قبل از کارخانه بسته
Marija فریب خوردن از پرداخت خود را برای سه صد قوطی بود.
دختران مشغول به کار در یک جدول طولانی ، و پشت سر آنها یک زن را با مداد راه می رفت و
نوت بوک ، نگه داشتن تعداد از تعداد آنها به پایان رسید.
البته این زن بود ، تنها انسان ، و گاهی اوقات مرتکب اشتباه شده است ؛ در زمانی که این
اتفاق افتاده است ، وجود ندارد جبران -- اگر در روز شنبه شما پول کمتر از شما تا به حال
به دست آورده ، شما تا به حال را به بهترین از آن است.
اما Marija این را درک نمی کنند ، ساخته شده و اختلال.
اختلالات Marija هیچ معنی نیست ، و در حالی که او فقط به حال شناخته شده
لیتوانی و لهستانی ، آنها هیچ آسیبی را انجام داده بود ، برای مردم تنها به او خندید و
فریاد او.
اما در حال حاضر Marija بود قادر به تماس نامها در زبان انگلیسی ، و غیره او زنی که ساخته شده
اشتباه او را disliking.
احتمالا ، به عنوان Marija ادعا کرد ، او مرتکب اشتباه شده بر روی هدف پس از آن ؛ در هر
نرخ ، او از آنها ساخته شده ، و بار سوم از آن اتفاق افتاد Marija رفت در تنگنا و
در زمان این موضوع برای اولین بار به forelady ، و
زمانی که وی بدون رضایت وجود دارد ، به سرپرست.
این بی سابقه از فرض ، اما سرپرست گفت او در مورد آن را ببینید ،
کدام Marija زمان به معنی که او بود که برای گرفتن پول خود ، پس از انتظار سه
روز را ، او رفت تا سرپرست دوباره مراجعه کنید.
این بار مرد دیده ، و گفت که او تا به حال هم برای شرکت به آن نداشته و زمانی که
Marija ، در برابر توصیه و هشدار دهنده از هر یک ، آن را سعی کردم یک بار دیگر ، او دستور داد
پشت خود را به کار خود را در شور.
چه چیزهایی اتفاق افتاد پس از آن Marija بود مطمئن نیست ، اما آن بعد از ظهر
forelady او گفت که خدمات خود را نمی خواهد دیگر مورد نیاز است.
پور Marija نمی توانست بیشتر dumfounded زن زدم به حال او را بیش از
سر ، در ابتدا او نمی تواند باور کنی که او چه شنیده ام ، و پس از آن او بزرگ خشمگین
و قسم می خورد که او به هر حال خواهد آمد ، که جای خود را متعلق به او است.
در پایان او را در وسط کف نشست و گریستم و wailed.
درس بی رحمانه بود ، اما پس از آن Marija شد لجباز -- او باید گوش به
کسانی که تجربه به حال بود.
دفعه بعد او را به جای او ، به عنوان forelady آن ابراز و به همین ترتیب Marija
رفت ، و خانواده مواجه مشکل وجود دوباره.
به خصوص سخت بود این زمان ، برای Ona شد و قبل از بلند محدود شود ، و Jurgis
تلاش برای صرفه جویی در پول برای این است.
او داستان های وحشتناک از ماماها ، که به عنوان ضخامت به عنوان کک رشد در شنیده بود
Packingtown و او ذهن او ساخته شده بود که Ona باید مرد ، دکتر داشته باشند.
Jurgis بسیار معاند می تواند زمانی که او می خواست ، و او در این مورد بود ، بسیار به
ترس از زنان ، که احساس کردند که یک مرد پزشک بی مناسبتی بود ، و
ماده واقعا به آنها تعلق دارد.
ارزانترین دکتر آنها می توانند آنها را پانزده دلار اتهام ، و شاید
بیشتر زمانی که این لایحه در آمد و در اینجا بود Jurgis اعلام کرد که او آن را پرداخت ،
حتی اگر او تا به حال برای جلوگیری از غذا خوردن در ضمن!
Marija به حال تنها حدود بیست و پنج دلار در سمت چپ است.
روز پس از روز او در مورد کارگاههای گدایی شغل سرگردان ، اما این بار بدون امید
پیدا کردن آن است.
Marija می تواند کار یک مرد تنومند ، هنگامی که او شاد شد انجام دهید ، اما
دلسردی او عینک به راحتی ، و او خواهد آمد در شب به خانه یک جسم رقت انگیز است.
او آموخته درس او این زمان ، موجودی ضعیف و او آن را آموخته ده برابر بیش از.
خانواده آموخته همراه با او -- که زمانی که شما یک بار یک کار در
Packingtown ، شما را به آن آویزان ، آمده چه خواهد شد.
چهار هفته Marija شکار ، و نیمی از هفته پنجم.
البته او و پرداخت بدهیهایش را به اتحادیه متوقف است.
او همه علاقه به این اتحادیه را از دست داد ، و خودش را برای یک احمق که او تا کنون به حال لعن و نفرین
به یکی کشیده شده است.
او در مورد ساخته شده بود تا ذهن خود را که او یک روح از دست رفته بود ، هنگامی که کسی او را گفت :
باز کردن ، و او رفت و یک مکان به عنوان "گوشت گاو ، صاف کننده است."
او در این به این دلیل رئیس را دیدم که او تا به حال عضلات انسان ، و به همین ترتیب او
مرخص و مرد قرار داده Marija به انجام کار خود را به او ، پرداخت کمی بیش از نیمی
آنچه که او پرداخت شده بود قبل از.
وقتی او برای اولین بار به Packingtown آمد ، Marija کار تکبر و مانند این را داشته باشد.
او در کارخانه کنسرو دیگر بود ، و کار او بود به قدم زدن گوشت از آن بیمار
گاو که Jurgis حدود نه مدتها قبل از شده بود گفت.
او در یکی از اتاق که در آن مردم به ندرت شاهد نور روز تعطیل شد ، در زیر
او اتاق سرد شدن ، که در آن گوشت یخ زده بود ، و بالاتر از او را به پخت و پز
اتاق و او بر روی یخ سرد ایستادند
کف ، در حالی که سر او اغلب چنان داغ است که او به ندرت می تواند نفس کشیدن است.
پیرایش گوشت گاو خاموش استخوان ها وزن صد ، در حالی که ایستاده تا از اوایل
صبح روز تا دیر وقت شب ، با چکمه های سنگین و طبقه همیشه مرطوب و پر
puddles ، موجب از کار انداخته
به طور نامحدود به دلیل slackening در تجارت ، مسئولیت دوباره به صورت اضافه کاری در نگه داشته
عجله فصل ، و به کار کرده تا او را در هر عصب لرزید و گرفتن دست او را از دست داد
چاقو لزج خود را ، و به خودش
مسموم زخم -- که زندگی جدید است که خود را قبل از Marija گشوده بود.
اما به دلیل Marija اسب انسان بود او صرفا خندید و در آن رفت و این امر می
فعال کردن او را هیئت مدیره خود را به پرداخت دوباره ، و حفظ خانواده رفتن.
و به عنوان برای Tamoszius -- خب ، آنها مدت طولانی صبر کرده بود ، و آنها می توانند کمی صبر کنید
خرد است.
آنها احتمالا می تواند نه همراه بر دستمزد خود را به تنهایی و خانواده نمی تواند زندگی
بدون مال انزن.
او می آیند و او را بازدید و در آشپزخانه نشسته و دست خود را نگه دارید ، و او باید
مدیریت محتوا با آن می شود.
اما روز به روز موسیقی ویولن Tamoszius 'پرشور تر شد و
دلخراش و Marija با دست هایش بنشیند و گونه او را مرطوب و clasped
تمام بدن او مرتعش شدن ، شنوایی در
ندبه ملودی صدای نسل متولد نشده که در او را برای گریه
زندگی است. درس Marija آمد تنها در زمان برای نجات
Ona از سرنوشت مشابه است.
Ona ، بیش از حد ، با جای او ناراضی بود ، و دلیل به مراتب بیشتر از Marija داشتند.
او نیمی از داستان خود را در خانه بگویید نیست ، چرا که او را دیدم آن عذاب به Jurgis ،
و او ترس از آنچه که او ممکن است انجام دهید.
برای یک مدت طولانی ، Ona به حال دیده می شود که خانم هندرسون ، forelady در بخش او ،
او را می خواهم.
در ابتدا او تصور آن را اشتباه قدیمی زمان او را در درخواست برای ساخته شده بود
تعطیلات به ازدواج است.
سپس او نتیجه گرفت باید آن را چون او نمی دهد forelady حاضر
گاهی اوقات -- او از آن نوع که ارائه از دختران در زمان بود ، Ona آموخته شده ، و
تمام انواع از تبعیض به نفع کسانی که آنها را سفارشی ساخته شده است.
در پایان ، با این حال ، Ona کشف کردند که حتی بدتر از آن بود.
خانم هندرسون تازه وارد بود ، و برخی از آن زمان بود ، قبل از شایعه او ساخته شده ، اما
در نهایت آن را بیرون که او یک زن نگهداری می شد ، معشوقه سابق
سرپرست گروه در همان ساختمان.
او را قرار داده بود در آنجا به او را آرام نگه دارید ، به نظر می رسید آن را -- و نه در مجموع با
موفقیت ، یک یا دو بار از آنها شنیده شده بود نزاع.
او تا به حال خلق و خوی از کفتار ، و به زودی جای او فرار پاتیل ساحره بود.
برخی از دختران بودند که از مرتب کردن بر اساس خود را ، که حاضر به مداهنه کردن به وجود دارد
او و او را تملق گفتن ، و این داستان در مورد بقیه حمل ، و به طوری furies
در محل بودند unchained.
بدتر از این ، زن را در مرکز شهر سخن زشت خانه زندگی می کردند ، با درشت ، قرمز
با آن روبرو ایرلندی به نام کانر ، که رئیس از خارج بارگذاری باند بود ، و
رایگان با دختران آنها و از کار خود رفت.
در فصل کساد برخی از آنها با خانم هندرسون را به خانه این مرکز شهر
در واقع ، آن را نمی خواهد بیش از حد می گویند که او مدیریت بخش خود را در براون
در ارتباط با آن است.
گاهی اوقات زنان از خانه خواهد بود مکان در کنار دختران مناسب و معقول داده می شود ، و
پس از سایر دختران شایسته رد شده بود به اتاق را برای آنها است.
هنگامی که شما در بخش این زن مشغول به کار در مرکز شهر خانه ای از خود را هرگز
افکار همه روز -- همیشه وجود دارد whiffs از آن گرفتار می شود ، مانند بوی
گیاهان Packingtown رندر کردن در شب ، هنگامی که باد منتقل شده به طور ناگهانی.
داستان در مورد آن رفتن دور خواهد بود و دختران در مقابل شما خواهد بود
به آنها بگویند و winking شما.
در چنین Ona جای یک روز در این شهر ماندند ، اما برای گرسنگی ، و ، به عنوان آن بود ،
او مطمئن بود که او می تواند باقی بماند روز بعد هرگز.
در حال حاضر او را درک است که دلیل واقعی بود که خانم هندرسون از اون متنفر بودم که او
دختر شایسته ازدواج کرده بود و او می دانست که talebearers و toadies متنفر
او را برای به همین دلیل ، و انجام بهترین خود را به زندگی خود را پر از بدبختی است.
اما هیچ یک دختر می تواند در Packingtown رفتن وجود دارد ، اگر او به ویژه در مورد
چیزهایی از این نوع ، هیچ جایی در آن وجود دارد که در آن یک فاحشه می تواند در امتداد
بهتر از یک دختر مناسب و معقول است.
در اینجا یک جمعیت ، کم طبقه و عمدتا خارجی ، حلق آویز همیشه در آستانه
گرسنگی ، و برای فرصت های زندگی خود را از وابسته بر اساس هوی و هوس مردان
هر بیت به عنوان خشن و بی پروا به عنوان
قدیمی برده رانندگان در زمان و تحت چنین شرایطی بی اخلاقی را دقیقا مطابق با
اجتناب ناپذیر است ، و به عنوان رواج دارد ، آن را به عنوان تحت سیستم برده داری اموال بود.
چیزهایی که کاملا غیر قابل بیان بودند بر در خانه در بسته بندی وجود دارد رفت و تمام وقت ،
و توسط هر کسی اعطا گرفته شد ، فقط آنها را نشان نداد ، به عنوان قدیمی
زمان محلی برده داری ، زیرا هیچ بود
تفاوت در رنگ بین استاد و برده.
یک روز صبح Ona ماند خانه ، و Jurgis مرد ، دکتر ، با توجه به هوی و هوس خود را ، و
او با خیال راحت از یک کودک زیبا تحویل داده بود.
این پسر بزرگ عظیم بود و Ona چنین موجودی کوچک خودش بود ، که آن را
به نظر می رسید کاملا باور نکردنی است.
Jurgis که ایستاده و در غریبه زل زل نگاه کردن توسط ساعت ، قادر به این باور است که آن را به حال
واقعا اتفاق افتاده است. آمدن این پسر یک رویداد تعیین کننده بود
با Jurgis.
او را به گونه ای جبران ناشدنی مرد خانواده آن به کشته شدن آخرین ضربه طولانی است که او
ممکن است به حال به بیرون رفتن در شب و نشستن و صحبت با مردان در
سالن.
هیچ چیز او را در حال حاضر مراقبت بسیار به نشستن و نگاه کودک وجود دارد.
این بسیار کنجکاو بود ، برای Jurgis در نوزادان بوده است هرگز علاقه مند قبل از.
اما پس از آن ، این یک نوع بسیار غیر معمول یک نوزاد بود.
او درخشان ترین کمی چشم سیاه و سفید ، و حلقه های باریک کمی سیاه و سفید بر سر او ، او
تصویر پدر خود زندگی می کنند ، همه گفت -- و Jurgis این
شرایط جذاب.
این به اندازه کافی گیج کننده بود که این کرم های کوچکی از زندگی را باید به داخل می آیند
جهان در همه شیوه ای که آن را به حال است که باید آن را با خنده دار
تقلید از بینی پدر خود به سادگی غیر طبیعی بود.
شاید ، Jurgis فکر کردم ، این برای مشخص است که آن کودک خود را در نظر گرفته شده بود ، که آن را
او بود و Ona ، برای مراقبت از تمام زندگی خود را.
Jurgis به حال هر چیزی یافت شده تقریبا بسیار جالب برخوردار هرگز است -- یک نوزاد بود ، هنگامی که شما آمد
در مورد آن فکر می کنم ، مطمئنا شگفت انگیزی در اختیار داشتن.
این رشد به یک مرد ، یک روح انسان ، با یک شخصیت خاص خود را دارد ، اراده
خاص خود را دارد!
افکار چنین فراموش نشدنی Jurgis ، پر نگه داشتن او را با تمام انواع عجیب و غریب و
تقریبا دردناک هیجانات.
او زیبا و افتخار Antanas کمی بود ، او در مورد تمام جزئیات کنجکاو
او را -- شستشو و پانسمان و غذا خوردن و خواب از او ، و پرسید :
همه انواع سؤالات پوچ.
آن زمان او را کاملا در حالی که به بیش از زنگ خطر خود را در تنگی باور نکردنی از
پاها کمی مخلوق.
Jurgis بود ، افسوس ، زمان بسیار کمی به کودک خود ، او زنجیر در مورد احساس هرگز
او بیش از فقط پس از آن است.
هنگامی که او در شب به خانه آمد ، کودک خواب خواهد بود ، و این امر می تواند merest
شانس اگر او بیدار قبل از Jurgis تا به حال برای رفتن به خواب خود.
سپس در صبح هیچ وقت به نگاه او وجود دارد ، تا واقعا تنها شانس
پدر در یکشنبه بود.
این بی رحمانه تر بود هنوز برای Ona ، که باید مانده اند خانه و nursed او را ،
دکتر ، برای سلامت خود را گفت و به عنوان کودک ، اما Ona تا به حال برای رفتن به محل کار ، و
ترک او را برای Teta Elzbieta تغذیه بر
سم رنگ پریده آبی که شیر در مواد غذایی گوشه نامیده می شد.
حبس Ona دستمزد او را تنها یک هفته از دست دادند -- او را به کارخانه
دوم دوشنبه ، و که Jurgis می تواند او را متقاعد کردن در ماشین سواری ،
و اجازه دهید او را به اجرا در امتداد پشت و کمک به او به قهوه ای که او alighted.
پس از آن ، این امر می تواند همه حق است ، گفت : Ona ، آن را بدون کرنش نشسته همسترینگ هنوز هم دوخت
در تمام طول روز ، و اگر او منتظر دیگر او ممکن است دریابید که forelady وحشتناک خود قرار داده بود
برخی از دیگری به جای او.
این یک فاجعه بیشتر از همیشه خواهد بود ، Ona ، در حساب از کودک ادامه داد.
همه آنها که به کار سخت تر در حال حاضر در حساب خود داشته باشد.
این چنین مسئولیت -- آنها نباید نوزاد رشد رنج می برند آنها به عنوان
کرده بود.
و این در واقع اولین چیزی که Jurgis از خود تصور کرده بود شده بود -- او تا به حال
گره دست خود و آماده خود را از نو برای مبارزه ، برای خاطر آن کوچک
کرم از امکان انسان.
و به این ترتیب Ona رفت و برگشت به براون و جای او را نجات داد و دستمزد یک هفته ، و بنابراین او
به خودش برخی از یکی از هزار بیماری که گروه زنان تحت عنوان
"مشکل رحم" شد و دیگر هرگز یک فرد و همچنین زمانی که او زندگی می کردند.
دشوار است ، در کلمات انتقال که این به معنای Ona ؛ چنین خفیف به نظر می رسید
جرم و مجازات بود تا از همه نسبت ، که نه او و نه هیچ
یکی از دیگری متصل شده تا کنون این دو است.
"مشکل رحم" به Ona به معنای تشخیص یک متخصص نیست ، و البته
درمان ، و شاید و یا دو عمل ، آن را به سادگی سردرد و درد در معنای
و افسردگی و heartsickness و
نورالژی هنگامی که او تا به حال برای رفتن به کار در باران.
اکثریت بزرگی از زنان که مشغول به کار در Packingtown رنج می برد را در همان راه ،
و از همین علت ، پس از آن چیز به پزشک مراجعه کنید در مورد نباشد ؛
به جای Ona که داروهای ثبت اختراع ، یکی را امتحان کنید
پس از دیگری ، به عنوان دوستان وی به آنها گفت.
به عنوان این الکل همه موجود ، و یا برخی از محرک دیگر ، او متوجه شد که همه آنها
خوب او در حالی که او آنها را در زمان ، و بنابراین او همیشه تعقیب فانتوم از خوب
بهداشت ، و از دست دادن آن چرا که او بیش از حد ضعیف برای ادامه بود.