Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما توسط چارلز دیکنز فصل 9
می زنم موضوع پیش بینی می شود
"ما به تو تشکر صمیمانه که آن را جزء تو را خوشحال و برای ارائه این ما
از خواهر بدبختی از این دنیای گناه. "'
بنابراین کشیش فرانک Milvey در صدا untroubled خواندن، قلب او را misgave
که همه کاملا حق بین ما و خواهر ما بود - و یا می گویند خواهر ما در قانون - پور
قانون - و ما گاهی اوقات این کلمات خوانده شده
در شیوه ای دردناک، بیش از خواهر و برادر ما بیش از حد است.
و درهم و برهم - در آنها مرحوم شجاع بود پشت او تبدیل شده تا او فرار
از او دانستن است که در غیر این صورت او را از او نمی شود از هم جدا - درهم و برهم نمی توانست
در وجدان خود را هنوز پیدا کردن تشکر صمیمانه مورد نیاز از آن است.
خودخواه به طور درهم و برهم، و در عین حال قابل بخشش و معافیت، آن را ممکن است با فروتنی امیدوار بود، چرا که خواهر ما بود
شده است بیش از مادرش.
کلمات مورد بالا خاکستر بتی Higden، در گوشه ای از کلیسا به عنوان خوانده شده
در نزدیکی رودخانه، در یک کلیسا به طوری که هیچ چیز در آن وجود داشت اما علف پنهان
تپه، تا نه به عنوان یک سنگ قبر تک است.
مهم نیست ممکن است معامله بزرگ جوئی و (اجرای قوانین داخلی) بطور غیر معقولی برای واسط سنج و hewers انجام دهد، در
ثبت نام سن، اگر ما گورهای خود را در اتهام مشترک ticketed، به طوری که جدید
نسل ممکن است بدانند او که بود که: تا
که سرباز، ملوان، مهاجر، به خانه می آیم، باید قادر به شناسایی
محل استراحت پدر، مادر، همبازی، یا نامزد.
برای تبدیل میکنیم تا چشمان ما و می گویند که ما همه به طور یکسان به مرگ، و ما ممکن است به نوبه خود
آنها را به پایین و کار گفت: در این دنیا، تا کنون.
این امر می تواند احساساتی، شاید؟
اما می گویند شما چطور است، اربابان من و آقا و تخته محترم، ما خوب باید پیدا کند
ایستاده اتاق را ترک کرد برای احساس کوچک، اگر ما به جمعیت نگاه کنید؟
نزدیک نزد فرانک Milvey کشیش به عنوان او به عنوان خوانده شده ایستاده بود، همسر او، جان Rokesmith
وزیر امور خارجه، و Wilfer بلا. این، و بالاتر از درهم و برهم،
عزاداران در گور بی ادب.
نه سکه به پول در لباس او دوخته شده بود، افزود: چه روح صادقانه خود را
تا زمانی پیش بینی شده، انجام شد.
من آن را در سر من انجام گرفت، گفت: درهم و برهم، تخمگذار آن را تسلی ناپذیر، در برابر کلیسا
درها، زمانی که همه انجام شد: من آن را در سر رنجور من در زمان است که من گاهی اوقات ممکن است
تبدیل کمی سخت تر برای او، و آن من عمیق فکر می کنم بنابراین در حال حاضر قطع است.
کشیش فرانک Milvey، آرامش درهم و برهم به او تشریح اینکه چگونه بهترین از ما
لا ابالی بیشتر یا کمتر، در چرخش دوران ما در Mangles مربوطه ما - برخی از ما را بسیار
آنجا - و چگونه ما همه خدمه توقف، عدم، سست و بی ثبات بودند.
"او warn't آن، آقا، گفت:" درهم و برهم، در نظر گرفتن این مشاوره شبح مانند و نه بد، از طرف
بانی خیر در اواخر خود را.
"بگذار ما را برای خودمان صحبت می کنند، آقا. او پیوسته با هر وظیفه او بود رفت
را انجام دهد.
او با من رفت، او با مراقبین رفت، او را از طریق رفت
خودش، او با everythink رفت.
خانم Higden O، Higden خانم، شما یک زن و یک مادر و یک mangler در یک میلیون بود
میلیون! '
درهم و برهم سر نژند خود را با این واژه ها بی ریا، از درب کلیسا برداشته شود، و
زمان آن را به عقب تا گور در گوشه ای گذاشته و آن پایین وجود دارد، و تنها گریستم.
قبر بسیار فقیر، گفت: کشیش فرانک Milvey، مسواک زدن دست خود را در سراسر خود را
چشم ها، زمانی که شکل ساده آن است که بر روی آن.
ثروتمندتر، من فکر می کنم، از آن می تواند توسط بسیاری از مجسمه سازی در وست ساخته شده
ابی! را ترک کردند و او را دست نخورده روی زمین و از حال رفتم
در باجه دروازه.
آب چرخ آسیاب کاغذ قابل شنیدن وجود دارد، و به نظر می رسید به یک
نرم شدن نفوذ در صحنه روشن زمستانی.
آنها وارد شده بود اما در حالی که کمی پیش از، و لیز Hexam در حال حاضر به آنها گفت کمی
او می تواند نامه ای است که در آن او را به نامه آقای Rokesmith را محصور بود و اضافه کردن
درخواست دستورات خود را.
این صرفا چگونه او ناله شنیده بود، و چه پس از آن را تصویب کرده اند، و
چگونه او مرخصی به دست آمده بود و برای باقی مانده در آن شیرین، تازه، خالی قرار می گیرد
فروشگاه اتاق آسیاب که از آنها به حال
فقط آنها را به حیاط کلیسا همراه، و آخرین درخواست بوده است.
مذهبی مشاهده شده است. "من می توانست انجام داده است از آن همه، یا تقریبا
همه، از خودم، گفت: "لیز.
"من نمی خواست اراده، اما من باید تا به حال قدرت، بدون ما
مدیریت شریک است. "مطمئنا یهودی که از ما دریافت نیست؟ گفت
خانم Milvey.
(عزیزم، شوهر خود را در پرانتز مشاهده شده، چرا که نه؟ ')
آقا قطعا یک یهودی است، گفت: لیز، و خانم، همسر او،
زن یهودی، و من برای اولین بار توسط یک یهودی به توجه خود را به ارمغان آورد.
اما من فکر می کنم می تواند مردم مهربانتر در جهان وجود ندارد.
اما فرض کنید آنها سعی می کنند به شما تبدیل پیشنهاد خانم Milvey، bristling خوب خود را،
راه کمی، به عنوان همسر یک روحانی است.
برای انجام آنچه چیه خانوم؟ "پرسید: لیز، با یک لبخند معمولی.
خانم Milvey گفت: "برای اینکه دین خود را تغییر دهید شما است.
لیز سرش را تکان داد، هنوز هم خندان است.
آنها از من خواسته اند هرگز دین من است.
آنها از من پرسید چه داستان من بود، و من به آنها گفتم.
از من خواست تا کوشا و وفادار است، و من وعده داده شده باشد.
آنها به میل و علاقه و شادی انجام وظیفه خود را به همه ما که به کار در اینجا،
و ما سعی می کنیم خودمان را به آنها است.
در واقع انجام می دهند خیلی بیشتر از وظیفه خود را به ما است، آنها زیبا و و آگاه از ما
از بسیاری جهات.
آسان است برای دیدن شما مورد علاقه، عزیز من، گفت: کمی خانم Milvey، نه کاملا
راضی است.
این امر می تواند بسیار ناسپاس به من می گویند من نیست، بازگشت و لیز، برای من شده اند
در حال حاضر به جای اعتماد به نفس مطرح شده اینجا.
اما این باعث تفاوت در پس خود را به مذهب خود و خروج از
همه ما به خودمان. آنها از خودمانی صحبت ما و آنها
از خودمان صحبت هرگز به ما.
اگر من در آسیاب بود، این امر می تواند فقط همین است.
آنها هرگز از من پرسید چه دینی است که خبرش.
عزیز من، خانم Milvey گفت، کنار فرانک کشیش، "من آرزو می کنم شما می توانید به صحبت
او.
گفت: "عزیزم، فرانک کشیش کنار همسرش، من فکر می کنم من را ترک خواهد کرد
آن را به کس دیگری. شرایط سختی مطلوب هستند.
مقدار زیادی از talkers در مورد عشق و علاقه من وجود دارد، و او به زودی پیدا کنید.
در حالی که این گفتمان تبادل شد، هر دو بلا و وزیر امور خارجه مشاهده
Hexam لیز با توجه به بزرگ.
صورت برای اولین بار با دختر قاتل قرار خود را به صورت آورده،
طبیعی بود که جان هارمون باید دلایل مخفی خود را برای دقت داشته باشند
بررسی لغات و شیوه او را.
بلا می دانستند که پدر لیز را به دروغ متهم به جرم بود که به حال شده بود
آنقدر بزرگ تأثیر را بر زندگی خود او و بخت و اقبال و علاقه او، هر چند آن را به حال
هیچ چشمه های مخفی، مانند وزیر امور خارجه، به همان اندازه طبیعی است.
هر دو به چیزی بسیار متفاوت از لیز Hexam واقعی انتظار می رود، و
در نتیجه آن سقوط که او به معنای ناخودآگاه آوردن آنها شد
با هم.
، زمانی که آنها تا به حال با او را به خانه کوچک در روستای پاک رفت
کاغذ آسیاب، که در آن لیز مسکن با یک زوج سالمند شاغل در
ایجاد، و هنگامی که خانم Milvey و
بلا به اتاق او شده بود و پایین آمده بود، زنگ کارخانه زنگ زد.
این به نام لیز دور برای آن زمان، چپ و دبیر و بلا ایستاده
نه نامناسب در خیابان های کوچک، خانم Milvey درگیر در پیگیری
کودکان روستا، و تحقیقات خود را
اینکه آیا آنها در معرض خطر تبدیل شدن به فرزندان اسرائیل بودند و فرانک کشیش
برای گفتن حقیقت - - در فرار است که شاخه ای از توابع معنوی او، و درگیر
بیرون نگاه محرمانه است.
بلا در طول گفت: "اگر ما بهتر نیست در مورد این کمیسیون صحبت کنید
ما به عهده گرفته اند، آقای Rokesmith؟ "به تمام معنی، گفت: وزیر امور خارجه.
گمان می کنم، شک و تردید عمل بلا، که ما هر دو سفارش، و یا ما باید هر دو نمی شود
اینجا؟ 'گمان می کنم، پاسخ وزیر امور خارجه بود.
وقتی که من پیشنهاد با آقای و خانم Milvey آمده، گفت: بلا خانم Boffin من خواستند
برای انجام این کار، به منظور است که من ممکن است به او گزارش کوچیک من - ارزش آن را ندارد، آقای
Rokesmith، به جز آن که woman's
که در واقع با شما ممکن است یک دلیل تازه برای آن که هیچ چیز ارزش - از
لیز Hexam. آقای Boffin، گفت: وزیر امور خارجه، "به کارگردانی
مرا به هدف همان است.
از آنجا که سخن گفت آنها در حال ترک خیابان کم و در حال ظهور در چشم انداز پوشیده شده از درخت
رودخانه.
"تو فکر می کنم به خوبی از او، آقای Rokesmith؟ دنبال بلا، آگاه ساخت تمام
پیشرفت. "من فکر می کنم بسیار از او.
"من خیلی خوشحال هستم که!
چیزی که کاملا در زیبایی اش تصفیه شده، وجود دارد که نه؟
ظاهر او بسیار قابل توجه است. 'سایه ای از غم بر که او وجود دارد
کاملا لمس است.
حداقل من - من تنظیم نیست تا نظر خود را فقیر من، شما می دانید، آقای Rokesmith، گفت:
بلا، excusing و به توضیح و خودش را در راه خیلی خجالتی؛ من از شما مشاوره.
متوجه شدم که غم و اندوه.
من امیدوارم که آن ممکن است، گفت: وزیر امور خارجه در صدای پایین تر، نتیجه نادرست
اتهام که به عقب کشیده شده است.
هنگامی که آنها تا به حال کمی بیشتر و بدون صحبت کردن، بلا، پس از سرقت رفته
نگاه یا دو وزیر، ناگهان گفت:
اوه، آقای Rokesmith، آیا نمی شود با من سخت نمی شود استرن با من بود بزرگوار!
من می خواهم با شما صحبت می کنید در شرایط مساوی.
وزیر امور خارجه به عنوان به طور ناگهانی روشن شده است، و بازگشت: «پس از افتخار من، من تا به حال هیچ فکر
اما برای شما. من مجبور خودم را به توان محدود، تا مبادا شما
ممکن است بد تعبیر کردن من طبیعی تر است.
وجود دارد. این رفته است.
تشکر از شما، گفت: بلا، نگه داشتن دست کم کم به او.
لطفا مرا ببخشید.
'نه' گریه وزیر امور خارجه، با اشتیاق. مرا ببخش!
برای اشک در چشمان او وجود دارد، و آنها را در نزد خود را زیباتر بود (هر چند آنها
او را در قلب و نه reproachfully بیش از حد) از هر گونه زرق و برق دیگری در جهان smote.
هنگامی که آنها تا به حال کمی راه می رفت بیشتر:
شما قرار بود به صحبت به من، گفت: وزیر امور خارجه، با سایه ای طولانی مدت بر او
کاملا به پایین پرتاب و بازیگران دور، در مورد لیز Hexam.
بنابراین من رفت به صحبت با شما، اگر من را آغاز کرده اند.
حالا که شما می توانید شروع، آقا، بازگشت بلا، با نگاه اگر او به عنوان مورب
کلمه با قرار دادن یکی از فرورفتگی خود را تحت آن چیزی است که شما رفتن به می گویند؟
شما را به یاد داشته باشید، البته، که در نامه کوتاه خود را به در خانم Boffin - کوتاه است، اما حاوی
همه چیز به هدف - او تصریح شده است که یا نام خود و یا دیگری به جای او از
اقامت، باید نگه داشته شود به شدت مخفی در میان ما است. "
بلا کردم بله. این وظیفه من است که برای پیدا کردن چرا او ساخته
که شرط.
من آن را به اتهام از آقای Boffin به کشف، و من بسیار مشتاق برای خودم
برای کشف، چه هنوز اتهام را پس گرفت هر لکه بر او برگ.
که آیا آن مکان در هر ضرر نسبت به هر یک، حتی نسبت به
است. خودش: بله، گفت: بلا، روی ملاحظه تکان؛ من
را درک کنید.
که به نظر می رسد عاقلانه، و با ملاحظه است. "" شما ممکن است متوجه نیست، دوشیزه Wilfer،
که او دارای همان نوع از علاقه به شما، که شما را در او نشان داده شده است را داشته باشید.
همانطور که شما شده توسط beaut خود جذب - ظاهر و شیوه ای خود را، او جذب شده است
توسط شماست،
بازگشت بلا: من قطعا آن را متوجه نشده، '، دوباره با گودی italicizing
و من باید اعتباری برای داده - '
وزیر امور خارجه با لبخند برگزار شد تا دست خود را، پس به سادگی interposing، نه برای
بهتر طعم، رنگ بلا را عمیق تر روی قسمت کوچکی از عشوه او
بررسی شوید.
و به همین ترتیب، از سر گرفت وزیر، 'اگر شما می توانید با او صحبت کنم به تنهایی قبل از ما به
دور از اینجا، من احساس می کنم کاملا اطمینان حاصل کنید که طبیعی و آسان اعتماد به نفس بوجود می آیند
بین شما.
البته شما می شود خواسته شده آن را به خیانت و البته شما می توانید، اگر شما
بود.
اما اگر شما این سوال برای قرار دادن به او - به معلوم برای ما او را اعتراض
احساس خود را در این یک ماده - شما میتوانید انجام دهید در یک مزیت بسیار بیشتری نسبت به من و یا هر
دیگر.
آقای Boffin است اضطراب در موضوع است. و من، وزیر امور خارجه پس از
لحظه، به یک دلیل خاص، بسیار مضطرب است. '
من خوشحال خواهد بود، آقای Rokesmith، بازگشت بلا، به حداقل استفاده باشد، برای من احساس می کنم،
پس از صحنه جدی به روز، که من به اندازه کافی در این دنیا بی فایده است.
آیا که می گویند نیست، وزیر امور خارجه خواست.
اوه، اما منظورم این است که، گفت: بلا، بالا بردن ابرو خود را.
هیچ کس در این دنیا بی فایده است، retorted وزیر امور خارجه، که سبک بار
آن را برای هر کس دیگر. "
اما من به شما اطمینان دهم من نیست، آقای Rokesmith، گفت: بلا، نیمه گریه.
عزیز برای پدر شما؟ '' خود، با محبت، فراموش کردن، به راحتی
راضی پا!
آه، بله! او فکر می کند.
کافی است اگر او تنها فکر می کند، گفت: وزیر امور خارجه.
ببخشید وقفه: من دوست ندارم به شنیدن خود را مستهلک کنید.
اما شما یک بار ارزش ME، آقا، فکر بلا، بیتوجه به محیط درمانگاه، و من امیدوارم که شما ممکن است
راضی با عواقب بر سر خود آورده!
با این حال، او گفت: هیچ چیز به این منظور، او حتی گفت که چیزی برای متفاوت
هدف.
آقای Rokesmith، به نظر می رسد تا زمانی از آنجایی که ما با هم به طور طبیعی سخن گفت، که من
خجالت در نزدیک شدن به یکی دیگر از موضوع. آقای Boffin.
شما می دانید من به او بسیار سپاسگزار هستم، نه؟
شما می دانید من احساس احترام واقعی به او، هستم و روابط قوی خود را به او متصل
سخاوت خود، در حال حاضر شما نمی؟
"بدون تردید. و همچنین است که شما مورد علاقه خود را
همراه 'که آن را می سازد، گفت: بلا، بسیار
مشکل از او صحبت می کنند.
اما - آیا شما او رفتار خوبی؟
می بینید که او چگونه با من رفتار میکند، وزیر امور خارجه، با بیمار و در عین حال افتخار هوا جواب داد.
بله، و من آن را نگاه کنید با درد، گفت: بلا، بسیار با انرژی.
وزیر امور خارجه به او نگاه تابشی، که اگر او تشکر شده او را صد
نمی توانست او را گفت: به عنوان نگاه گفت.
تکرار بلا: من آن را ببینید که با درد، '،' و اغلب من را بدبخت می کند.
بد، چون من نمی تونم تحمل می شود قرار است به تصویب آن، و یا هر گونه
به اشتراک گذاری غیر مستقیم در آن است.
بد، چون من نمی تونم تحمل می شود مجبور به اعتراف به خودم که فورچون است
خراب آقای Boffin.
'دوشیزه Wilfer، گفت: وزیر امور خارجه، با چهره بشاش، اگر شما می توانید با می دانم که آنچه
لذت من را کشف که فورچون شما خراب نیست، شما می توانید بدانید که آن را
بیشتر از من برای هر جزئی در هر دست دیگر را جبران است.
'اوه، من صحبت نمی کنم، گفت: بلا، به خودش سیلی کمی بی حوصله با او
دستکش.
شما من می دانم که نیست و همچنین به عنوان -؟ همانطور که شما خودتان را پیشنهاد
وزیر، که او متوقف شد. آیا خودتان را می دانید؟
من می دانم که به اندازه کافی از خودم، گفت: بلا، با هوا جذاب بودن
تمایل به خودش را به عنوان یک کار بد، و من بر آشنایی به بهبود نگذارند.
اما آقای Boffin. '
این شیوه ای های آقای Boffin به من، یا توجه برای من، آن چیزی نیست که از آن استفاده
وزیر امور خارجه می شود، مشاهده شد، باید پذیرفته شود.
خیلی ساده می توان انکار کرد.
آیا شما متمایل به آن را انکار، آقای Rokesmith؟ خواسته بلا، با یک نگاه
جای تعجب است.
باید من خوشحال به انجام این کار، اگر من می توانستم آن را تنها برای خود من بودند
به خاطر؟ '
"به راستی، 'بازگشت و بلا، آن را باید خیلی از شما امتحان کنید، و - شما باید به من قول بده
که شما را بد چه من می خواهم برای اضافه کردن، Rokesmith آقای؟
من آن را قول می دهم با تمام قلب من است.
- و گاهی هم باید من باید فکر می کنم، گفت: بلا، مردد، کمی پایین تر
در برآورد خود را؟
Assenting با حرکت سر خود را، هر چند همه به دنبال به عنوان اگر آن را انجام داد،
وزیر پاسخ داد:
"من باید دلایل بسیار قوی، دوشیزه Wilfer، برای تحمل با اشکالاتی من
موقعیت در خانه ما هر دو ساکن.
باور است که همه آنها نه مزدور، هر چند من از طریق یک سری از
مرگ های عجیب و غریب، که به جای من در زندگی پژمرده.
اگر آنچه که شما با چنین همدلی مهربان و خوب می بینید این است که از خواب بیدار شدن محاسبه من
غرور، ملاحظات دیگر (و کسانی که شما نمی بینم) اصرار من به آرام وجود دارد
استقامت.
دومی به مراتب قوی تر است.
"من فکر می کنم که من متوجه شدم، آقای Rokesmith، گفت: بلا، به دنبال او را با کنجکاوی،
نه کاملا او را ساخت، که شما خودتان را سرکوب، و خود را مقید کنید،
عمل بخش غیر فعال است.
'شما حق دارند. خودم را سرکوب می کنم و خودم را وادار به عمل
بخش. آن را در tameness روح نیست که من
ارسال کنید.
گفت: من یک هدف حل و فصل است. "خوب، من امیدوارم که، بلا.
و خوب، من امیدوارم که، 'او پاسخ داد، به دنبال به طور پیوسته در او.
گاهی اوقات من خیالی، آقا، گفت: بلا، تبدیل دور چشمان او، که خود را
توجه بزرگ برای خانم Boffin یک انگیزه بسیار قوی با شما است.
شما دوباره آن است.
من هیچ چیزی را برای او انجام دهید، تحمل هیچ چیز را برای او.
هیچ کلمه ای را برای بیان اعتماد به نفس من که خوب، زن خوب وجود دارد.
"من بیش از حد!
ممکن است من به شما یک چیز، آقای Rokesmith بپرسم؟
«هر چیزی بیشتر. البته می بینید که او واقعا رنج می برد،
هنگامی که آقای Boffin نشان می دهد که چگونه او در حال تغییر است؟
"من آن را ببینید، هر روز، همانطور که شما آن را ببینید، و هستم متأثر شده را به درد او.
برای دادن درد خود گفت: بلا، تکرار این عبارت به سرعت، با صورتش
مطرح شده است.
من به طور کلی علت تاسف از آن است.
شاید او به شما می گوید، او اغلب به من می گوید که او بهتر از مردان است، به رغم
از همه.
من اغلب او را بشنود، در او سرسپردگی صادقانه و زیبا به او، گفت: تا به
شما، بازگشت و وزیر امور خارجه، با همان نگاه ثابت، اما من نمی توانم ادعا که او
همیشه به من می گوید.
بلا نگاه مداوم برای یک لحظه را با نگاه مشتاق، و غرق در افکار کمی از خود او را ملاقات نمود،
و سپس، تکان بار سر خود را زیبا چند مانند فیلسوف dimpled (از
بهترین مدرسه) بود که اخلاق
زندگی، heaved آه کوچک، و به مسائل به طور کلی برای یک کار بد، او به عنوان
قبلا تمایل به رها کردن خودش است.
اما، که برای همه، آنها تا به حال پیاده روی بسیار لذت بخش است.
درختان برهنه از برگ، و رودخانه آب نیلوفرهای لخت بود، اما آسمان
لخت بسیار زیبای ابی با آن نبود، و آب آن را منعکس و باد خوشمزه
فرار با جریان، لمس سطح crisply نوبت.
شاید آینه دست بشر هرگز ساخته شده، که اگر تمام تصاویر
در زمان خود را منعکس می تواند دوباره در سراسر سطح آن منتقل می کند، شکست خواهد خورد به فاش کردن
برخی از صحنه ترس و یا ناراحتی.
اما در آینه بی سر و صدا از رودخانه به نظر می رسید که اگر آن را ممکن است تکثیر
آن را تا به حال بین این بانک متین منعکس شده بود، آورده و چیزی به نور
جز آنچه صلح آمیز، معنوی، و گل بود.
بنابراین، آنها راه رفته است، سخن گفتن از گور تازه پر، و جانی، و بسیاری از
چیزها می شود.
بنابراین، در بازگشت خود، آنها به دیدار سریع خانم Milvey آینده به دنبال آنها، با
هوش سازگار است که بدون ترس برای کودکان روستا وجود دارد، وجود دارد که
یک مدرسه مسیحی در روستا، و هیچ
به دخالت Judaical بدتر با آن نسبت به کشت باغ خود.
بنابراین، آنها به روستا به عنوان لیز Hexam از کاغذ و آسیاب بود، و
بلا از خودش جدا در خانه خود را با او صحبت کنم.
من می ترسم از آن است که یک اتاق فقیر برای شما، گفت: لیز، با لبخند خوش آمدید، به عنوان
او پس از افتخار پای بخاری ارائه شده است.
به قدری فقیر که فکر میکنید نیست، عزیز من، بازگشت بلا، اگر شما می دانستید.
در واقع، هر چند برخی از فوق العاده پله پیچ در پیچ باریک، که به نظر می رسید به دست آمده
در یک دودکش خالص سفید ساخته شده، و هر چند در سقف بسیار پایین و بسیار
ناهموار در کف، و به جای چشمک زن به عنوان
به نسبت از پنجره خود، آن را به یک اتاق pleasanter که منفور بود
اتاق یک بار در خانه که در آن بلا 1 bemoaned بدبختی مصرف
مستاجران.
روز بسته شدن دو دختر نگاه یکدیگر پای بخاری.
اتاق تاریک آتش روشن بود.
رنده ممکن است منقل های قدیمی، و تب و تاب بودن ممکن است توخالی قدیمی
توسط شعله است.
این کاملا جدید به من، گفت: لیز، به یک خانم تقریبا از سن خود من بازدید می شود،
و خیلی زیبا، تا شما را. It'sa لذت را به من به تو نگاه میکنم.
"من چیزی برای شروع، بازگشت بلا، سرخ شدن صورت، چون من بود
رفتن به می گویند که آن را لذت بخش بود که من به شما نگاه کنید، لیز.
اما ما می توانیم بدون ابتدا آغاز خواهد شد، نمی تواند ما؟
لیز در زمان از سوی بسیار کمی که در خیلی صداقت کمی برگزار شد.
در حال حاضر، عزیزم، گفت: بلا، طراحی صندلی کمی نزدیکتر، و گرفتن بازوی لیز
اگر آنها بیرون رفتن برای پیاده روی، من چیزی برای گفتن واگذار شده، و من
به جرات می گفت من باید بگویم اشتباه است، اما من خواهد بود اگر من می توانم از آن کمک کند.
آن را در اشاره به نامه خود را به خانم و آقای Boffin است، و این است آنچه در آن است.
اجازه بدهید من را ببینید.
آه، بله! این است آنچه در آن است.
با استفاده از این دیباچه، بلا چهارم که درخواست مکان به شکل مخفی و پنهان حفاظت و لمس کردن لیز و
ظرافت از آن اتهام کاذب و جمع شدن آن سخن گفت، و پرسید: ممکن است او التماس
مطلع شود که آیا آن را به حال هر تحمل، نزدیک یا از راه دور چنین در صورت درخواست.
احساس می کنم، عزیز من، گفت: بلا، کاملا شگفت انگیز خود را توسط روش کسب و کار مانند
که در آن او بود، که این موضوع را باید یکی از دردناک به شما، اما من
در آن مخلوط شده همچنین برای - من نمی دانم
که آیا شما ممکن است آن را و یا آن را می دانم که مشکوک - من دختر می خواست دور بود که بوده است
ازدواج کرده و آقا مایه تاسف است، اگر او خوشحال شده بود از من تایید.
بنابراین من به این موضوع بدون رضایت من کشیده، و شما را به آن کشیده شدند
بدون رضایت شما، و در آن بسیار کم وجود دارد بین ما را انتخاب کنید.
من تا به حال هیچ شکی وجود ندارد، گفت: لیز، که شما Wilfer خانم من اغلب شنیده بودند
نام برد. میشه به من بگید که دوست ناشناخته من است؟
دوست ناشناس عزیز من؟ گفت: بلا.
چه کسی باعث اتهام پدر فقیر به تناقض می شود، و خبر به من نوشته شده
کاغذ. بلا هرگز از او شنیده بود.
تا به حال هیچ مفهوم که او بود.
لیز من باید خوشحالم که او را تشکر، بازگشت.
او به مقدار زیادی برای من انجام داده است. من باید امیدوار باشیم که او به شما اجازه او تشکر کنم
روزی.
بلا قرار داده است: شما از من خواست تا به آن هر چیزی را به انجام این کار - آن و یا اتهام به خودی خود،
وارد
: بله. است یا هر چیزی برای انجام این کار مایلند من به زندگی کاملا مخفی و بازنشسته
اینجا؟ شماره:
همانطور که لیز Hexam سر خود را در ارائه این پاسخ را تکان داد و به عنوان نگاه او به دنبال
آتش، قطعنامه ای آرام در دست خورده او وجود داشت، روشن بلا نیست
چشم.
آیا شما زندگی می کردند بسیار به تنهایی؟ خواسته بلا. : بله. این چیز جدیدی برای من است.
من استفاده می شود برای همیشه به تنهایی ساعت ها با هم، در روز و در شب، هنگامی که
پدر فقیر زنده بود.
"تو برادر من گفته شده؟" من یک برادر، اما او دوستانه نیست
با من. او یک پسر بسیار خوب است، و
خود را بر اساس صنعت خود مطرح شده است.
من از او شکایت نیست. همانطور که او گفت، با چشمان خود را بر
آتش تب و تاب بودن، فرار لحظه پریشانی به چهره اش وجود داشت.
بلا کشف و ضبط لحظه ای به لمس دست او.
لیز، من آرزو می کنم شما به من که آیا شما هر دوست از جنس خود را بگویید
سن '' من این نوع تنهایی زندگی را زندگی کرده اند،
که من آن را به حال هرگز، پاسخ این بود.
نه من نه، گفت: بلا.
که زندگی ام تا به تنهایی بوده است، من می توانستم گاهی اوقات آرزو تنهاتر،
به جای داشتن ما مانند الهه شعر و موسیقی غم انگیز با چهره درد در شکوه
گوشه و کنار، و Lavvy کینه توز بودن - هر چند البته من از آنها بسیار علاقه مند است.
من آرزو می کنم شما می توانید از یکی از دوستان من، لیز.
آیا شما فکر می کنید شما می توانید از؟
من بیشتر از آنچه که آنها را شخصیت، عزیز من، از قناری و پرنده است، اما من می دانم
ساعت قابل اعتماد است.
طبیعت متمرد، شوخ، مهربان، بی می خواهید از وزن برخی از
حفظ هدف و دمدمی مزاج، زیرا همیشه در میان کمی تکان و لرزش بال شد
چیزها، هنوز یکی از فریبنده بود.
برای لیز پس از آن بود جدید، بسیار زیبا در یک بار زنانه و بچه گانه، که آن را به دست آورد او
به طور کامل.
و وقتی بلا گفت: دوباره، آیا شما فکر می کنید شما می توانید، لیز؟ با صورتش
مطرح شده است، سرش را inquiringly در یک طرف، و شک عجیب و غریب در مورد آن را در آغوش خود را،
لیز نشان داد فراتر از همه سوال که او او می تواند.
به من بگو، عزیز من، گفت: بلا، "مهم نیست که چه شده است، و به همین دلیل شما مانند زندگی می کنند.
لیز در حال حاضر شروع شد، از طریق از مقدمه، 'شما باید دوستداران بسیاری داشته باشند - وقتی بلا
او را با فریاد کمی از شگفتی بررسی می شود.
عزیزم، من که یکی نیست!
یکی نه؟ "خوب!
شاید یکی، گفت: بلا. من مطمئن هستم که نمی دانم.
من تا به حال، اما آنچه که او ممکن است در مورد آن در حال حاضر من نمی توانم بگویم فکر می کنم.
شاید نصف یک (البته من که ابله را به حساب نمی آید، جورج قم).
با این حال، من ذهن هرگز.
من می خواهم در مورد شما را بشنود. "یک مرد خاص وجود دارد، گفت: لیز، یک
پرشور و خشمگین مرد که می گوید: او مرا دوست دارد، و من باید باور می کند من دوست دارم.
او از دوستان برادر من است.
من از او را در درون خودم را کاهش زمانی که برادرم برای اولین بار او را به من، اما
آخرین باری که من را دید او را به وحشت من بیشتر از آنچه می توانم بگویم.
وی به متوقف شود وجود دارد.
شما آمده است را به فرار از او، لیز؟
"من در اینجا بلافاصله پس از آمد که به من احساس خطر می شود.
آیا ترس از او را در اینجا؟
"من ترسو نیست به طور کلی، اما من همیشه به ترس از او را.
من می ترسم به یک روزنامه، و یا به شنیدن یک کلمه صحبت از آنچه که در لندن انجام شده،
مبادا او باید از انجام برخی از خشونت است. "
سپس شما برای خودتان ترس از او نیست، عزیزم؟ گفت: بلا، پس از
تعمق در کلمات. "من باید حتی که اگر من او را ملاقات نمود
اینجا.
من از نگاه او دور برای همیشه، به عنوان پس وپیش در شب.
آیا ترس از هر چیزی ممکن است به خود را در لندن، عزیز من؟
'تعداد او ممکن است شدید به اندازه کافی حتی برای انجام برخی از خشونت به خود، اما من فکر نمی کنم
از آن است.
سپس آن را تقریبا به نظر می رسد، عزیز، گفت: "بلا quaintly، به عنوان اگر باید وجود داشته باشد
کسی دیگری؟ '
لیز قبل از چهره اش دست او را برای یک لحظه قبل از پاسخ به: کلمات
همیشه در گوش من، و ضربه او بر دیوار سنگی زده به او گفت: آنها همیشه
در برابر چشمانم.
من سعی کردم به آن ارزش به خاطر سپردن فکر نمی کنم، اما من می تواند بسیار کمی را ندارد
آن است.
دست خود را trickling با خون او به من گفت: "پس من امیدوارم که من ممکن است
کشتن هرگز او را! "
به جای تعجب، بلا ساخته شده است و کمربند از کمر سلاح خود را دور لیز را در آغوش گرفت،
و پس از آن پرسید بی سر و صدا، صدای نرم، به عنوان هر دو در آن نگاه می کردند، در آتش:
"او را بکشند!
این مرد حسود، و سپس؟ از آقا، گفت: "لیز.
- من به سختی به شما بگویم می دانید - نجیب زاده بسیار بالاتر از من و راه من از زندگی،
که مرگ پدر را شکست، به من و علاقه در من نشان داده شده است.
آیا او تو را دوست دارم؟
لیز سرش را تکان داد. 'آیا شما او را تحسین کنید؟
لیز متوقف شد به تکان دادن سرش، و دست خود را بر کمربند زندگی خود را تحت فشار است.
است آن را از طریق نفوذ خود است که شما به اینجا آمده؟
ای نه!
و از تمام جهان نمی خواهد او را می دانم که من اینجا هستم، و یا حداقل سرنخ
که در آن برای من پیدا کنید. 'لیز عزیزم!
چرا؟ خواسته بلا، در شگفتی در این انفجار است.
اما سپس به سرعت اضافه شده است، خواندن صورت لیز: "خیر. نمی گویم چرا.
این سوال احمقانه از من بود.
می بینم، می بینم. "سکوت بین آنها وجود دارد.
لیز، با سر و افتادگی، در تب و تاب بودن در این آتش سوزی که در آن او اولین بار نگاه
آن nursed توهمات شده بود، و فرار او از از زندگی و مرگ عاطفه ساخته شده که
او برادر خود را کندن بود، پیش بینی پاداش او را.
او گفت: "همه شما می دانید، '، بالا بردن چشمان خود را به در بلا.
هیچ چیز بیرون وجود دارد.
این دلیل من برای زندگی در اینجا راز است، با کمک یک مرد خوب قدیمی من است که
دوست واقعی.
بخش کوتاهی از زندگی من در خانه با پدر، من از چیزهایی می دانستند - don't از من بپرسید
- که من به صورت من در برابر، و سعی در بهتر.
من فکر نمی کنم من می توانم انجام داده اند، و سپس، بدون اجازه دادن به انتظار من در پدر به راه خود برود، اما
گاهی سنگین در ذهن من دراز می کشید. با انجام این کار برای بهترین، امیدوارم که من ممکن است
پوشیدن آنها.
و فرسوده، گفت: "بلا soothingly، این ضعف، لیز، به نفع یکی از
که شایسته آن نیست.
'تعداد پاسخ سرخ بود: من نمی خواهم به پوشیدن که، '،' نه من می خواهم به
باور دارند، و نه به اعتقاد من، که او از آن شایسته است.
چه باید توسط آن به دست آورید، و چقدر باید از دست دادن!
ابروها کمی رسا بلا با آتش برای برخی کوتاه remonstrated
زمان قبل از او دوباره:
آیا فکر نمی کنم که شما، لیز من را فشار دهید، اما در صلح و آرامش به شما دست آوردن، و امید، و
حتی در آزادی؟
آن را بهتر به زندگی مخفی در مخفیگاه، و نه می شود از بسته
شما چشم انداز طبیعی و سالم و بی خطر؟ ببخش من از شما خواسته است، که هیچ
به دست آوردن؟
آیا قلب یک زن که - آن است که ضعف در آن جایی که شما از صحبت کرده اند،
بازگشت لیز، به دنبال به دست آوردن هر چیزی؟
سوال به طور مستقیم در تضاد با بلا در زندگی بود، به عنوان چهارم را به مجموعه
پدر او، که او گفت: در داخل وجود دارد، شما کمی بدبخت مزدور!
آیا که می شنوی؟
است که شما از خود شما شرمنده نیست؟ و unclasped کمربند سلاح خود، به صراحت
خودش بهم زدن وابسته به طلب مغفرت و ندامت در سمت می دهد.
مشاهده: اما شما گفت، لیز، بلا، بازگشت به موضوع خود را هنگامی که او به حال
تجویز این عذاب، 'است که شما را از دست بدهند، علاوه بر این.
آیا ذهن شما به من گفتن آنچه شما می خواهد از دست بدهد، لیز؟
"من باید برخی از بهترین خاطرات، بهترین مشوق ها، از دست دادن و
بهترین اشیا، که من از زندگی روزانه من حمل.
من باید باور من این است که اگر من برابر او بوده است، و او مرا دوست داشت، من باید از دست بدهند
با تمام توانم سعی کردم او را بهتر و شادتر، که او را ساخته اند
من
من تقریبا باید از دست دادن همه ارزش است که من بر یادگیری کمی داشته باشد، قرار داده است که
تمام توجه به او است، و که من مشکلات را فتح کرده، که او ممکن است
فکر می کنم آن را بر من انداخته شده است.
یا ممکن است او، اگر من بوده است - من باید نوع تصویر او را از دست بدهند
خانم، و او مرا دوست دارد - که همیشه با من است، و که من به نوعی احساس که من
می تواند به طور متوسط و یا یک چیز اشتباه را قبل از کار را انجام ندهید.
من باید ترک prizing یاد که او انجام داده است به من چیزی جز خوبی از
من او را شناخته شده است، و او به تغییر در درون من ساخته شده، مانند - مانند تغییرات در
دانه از این دست، که بودند
درشت، و ترک و سخت، و قهوه ای، وقتی که من بر روی رودخانه با پدر rowed و
نرم و انعطاف پذیر این کار جدید که شما آنها را در حال حاضر است. "
آنها، اما با هیچ ضعف لرزید، او به آنها نشان داد.
مرا درک کن، عزیز من؛ در نتیجه او رفت.
من هرگز از امکان خود را هر چیزی که برای من در این زمین خواب اما
تصویر نوعی که من می دانم که من نمی تواند شما را درک کنند، در صورتی که درک
در پستان خود را در حال حاضر است.
من هیچ رویای از امکان بودن همسر خود را در سر می پروراند، از او است - و
کلمات نمی تواند قوی تر از آن است. و در عین حال من او را دوست دارم.
من او را بسیار دوست دارم و از صمیم قلب که زمانی که من گاهی اوقات فکر می کنم زندگی من ممکن است، اما
1 خسته، من به آن افتخار و از آن خوشحالم.
من افتخار می کنم و خوشحالم که چیزی برای او رنج می برند، حتی اگر آن را از هیچ خدمت به
او را، و هرگز او خواهد دانست که از آن و یا مراقبت از آن.
بلا نشسته enchained توسط اشتیاق عمیق، بدون خود خواهی این دختر و یا زن خود را
سن، شجاعانه آشکار خود را در اعتماد به نفس از ادراک دلسوز خود را از
حقیقت آن.
و در عین حال او هر چیزی مانند آن را تجربه نکرده، یا فکر از وجود
هر چیزی مانند آن.
این اواخر بر یک شب رنجور بود، گفت: لیز، زمانی که چشم خود را برای اولین بار به من نگاه کرد
در خانه قدیمی در سمت رودخانه من، بسیار متفاوت از این است.
چشمان او ممکن است هرگز به من نگاه کن.
من ترجیح می دهم که آنها هرگز، من امیدوارم که آنها ممکن است هرگز.
اما من نور از آنها خارج از زندگی من گرفته شده، برای هر چیزی زندگی من
می تواند به من بدهد.
به من گفته شما همه چیز در حال حاضر، عزیزم. اگر آن را کمی عجیب می آید به من
جدا با آن، من متاسفم.
من از فراق تا کنون با یک کلمه از آن را تصور کرده بود، یک لحظه قبل از اینکه شما آمد
اما شما در آمد، و ذهن من تغییر بلا او را بر روی گونه بوسید و تشکر کرد.
او را برای اعتماد به نفس او را به گرمی.
گفت: "آرزو می کنم کاش، بلا، من سزاوارتر از آن بود.
شایسته تر از آن؟ تکرار لیز، با یک لبخند دیر باور.
من در رابطه با نگه داشتن آن معنا نیست، گفت: بلا، چون هر کس باید به من پاره
به بیت قبل از گرفتن در یک هجا از آن اگرچه هیچ شایستگی در آن، برای من وجود دارد
به طور طبیعی به عنوان یک خوک معاند.
آنچه منظور من است، لیز، که من یک قطعه بی ربط صرفا از غرور، و شما شرم
من.
لیز قرار داده تا موهای زیبا قهوه ای است که عبارتند از پایین، با توجه به انرژی
که بلا سرش را تکان داد و به او remonstrated در حالی که در نتیجه درگیر است، عزیز من!
آه، این همه به خوبی عزیز شما با من تماس، گفت: بلا، با زار زار گریه کردن بد اخلاق،
و من خوشحالم نامیده می شود، هر چند که من ادعای اندک به اندازه کافی به.
اما من چنین چیزی کمی تند و زننده!
عزیز من! دوباره خواست لیز شده. "چنین سطحی محدود، سرما، دنیوی،
کمی بی رحم گفت: بلا، آوردن صفت گذشته خود را با زور به اوج خود رسید.
: آیا شما فکر می کنم، لیز با لبخند آرام او پرسید، مو که در حال حاضر امن،
"که من نمی دانم بهتر است؟" آیا شما می دانید بهتر است هر چند؟ "گفت: بلا.
آیا شما واقعا فکر می کنید می دانند بهتر؟
آه، من باید خیلی خوشحال اگر شما را بهتر بشناسند، اما من بسیار می ترسند که من
بهترین باید بدانند!
لیز از او پرسیدم، بی درنگ خنده، آیا او را دیدم و چهره ی خود را یا شنیده
صدای خود را؟
بازگشت بلا: بنابراین گمان می کنم؛ من در لیوان نگاه کنید اغلب به اندازه کافی، و من پچ پچ مانند
زاغی است. '
من را دیده اند، صورت خود را، و صدای شما را شنید، در هر حال، گفت: لیز، و آنها
من وسوسه برای گفتن به شما - با قطعیت نمی اشتباه - آنچه که من
فکر من هرگز نباید گفت تا به هر یک.
آیا این نگاه بد؟ "نه، من امیدوارم که آن را نمی کند،" بلا pouted:
متوقف کردن خودش را در چیزی بین خنده مزاج و هق هق خو.
من استفاده می شود یک بار برای دیدن تصاویر در آتش، گفت: "لیز شوخی، 'لطفا برای من
برادر. باید به شما بگویم آنچه که من در پایین وجود دارد
که در آن آتش درخشان است؟
آنها، افزایش یافته بود و در کوره کشتی ایستاده بودند، در حال حاضر برای جدا کردن می آیند.
هر بازو در اطراف کشیده شده بود را به مرخصی.
باید به شما بگویم خواسته لیز، آنچه که می بینم پایین وجود دارد؟
محدود ب کمی؟ بلا ابرو او را بزرگ نشان می دهد.
قلب به خوبی به ارزش برنده، و برنده است.
قلب که یک بار به دست آورد، می رود از طریق آتش و آب برای برنده، و هرگز
تغییر دادن، و به هرگز daunted است. قلب دختر پرسید: "بلا، با
همراه با ابرو.
لیز راننده سرشونو تکون دادن. و این رقم را به آن تعلق دارد -
پیشنهاد: آیا مال شما، بلا. 'تعداد بیشتر به وضوح و به طور مشخصی شماست.
پس از مصاحبه با کلمات دلپذیر در هر دو طرف، و با بسیاری از فسخ
یادآوری در بخشی از بلا که آنها دوست بودند، و وعده داد که
به زودی را که بخشی از کشور باز می گردند.
با لیز وجود دارد به شغل خود بازگشت، و بلا زد به
کاروانسرا کمی برای دوباره پیوستن به شرکت او.
"شما نگاه کنید و نه جدی، دوشیزه Wilfer، سخن گفتن نخست وزیر بود.
احساس می کنم و نه جدی، بازگشت دوشیزه Wilfer.
او هیچ چیز دیگری به او بگویید که راز لیز Hexam را تا به حال هیچ مرجع
هر آنچه که به اتهام ظالمانه، یا خروج از آن.
آه، بله، هر چند! گفت: بلا، او نیز ممکن است به ذکر یک چیز دیگر؛ لیز بود
بسیار مشتاق به تشکر از دوستان ناشناخته خود که او را فرستاده بود retractation نوشته شده است.
او، در واقع؟ مشاهده وزیر امور خارجه.
آه! بلا از او خواسته بود او هر مفهوم که در این
دوست ناشناخته ممکن است؟ او هر چه مفهوم است.
آنها در مرزهای آکسفوردشایر بودند، تا کنون فقیر قدیمی بتی Higden منحرف بود.
آنها به قطار در حال حاضر بازگشت، و ایستگاه نزدیک در دست،
کشیش فرانک و خانم فرانک، و درهم و برهم و بلا و وزیر امور خارجه، برای
راه رفتن به آن.
تعداد کمی از راه روستایی به اندازه کافی گسترده برای پنج، و بلا و وزیر امور خارجه کاهش یافته است در پشت.
آیا می توانید باور، آقای Rokesmith، گفت: بلا، که احساس می کنم اگر به عنوان سال تمام
گذشت از من به کلبه لیز Hexam رفت؟
او بازگشت: "ما یک معامله خوب است به روز شلوغ، '،' و شما زیادی را در تحت تاثیر قرار
کلیسا. شما بیش از حد خسته است.
نه، من در تمام خستگی نیستم.
من کاملا به بیان آنچه منظور من است. من به این معنی نیست که من به عنوان در صورت بزرگ احساس
فضا زمان رفته بود، اما احساس می کنم به عنوان اگر خیلی اتفاق افتاده بود - به خودم، شما
می دانم.
برای همیشه، من امیدوارم که؟ "من امیدوارم، گفت: بلا.
'شما سرد هستند؛ من احساس میلرزی. دعا کنید اجازه دهید این پوشه من در مورد قرار داده
شما خواهد شد.
ممکن است آن را برابر بیش از این شانه بدون مجروح لباس خود را؟
در حال حاضر، بیش از حد سنگین و بیش از حد طولانی می باشد. اجازه دهید این پایان من حمل بر بازوی من، همانطور که شما
بازو به من بدهد.
بله او بود هر چند. او چطور به آن، در حالت مبهم خود،
آسمان می داند، اما او آن را به نحوی - از آن وجود دارد - و آن را از طریق تضعیف
وزیر امور خارجه است.
"من تا به حال یک بحث طولانی و جالب با لیز، Rokesmith آقای، و او به من داد
اعتماد به نفس کامل خود را. 'او می تواند از آن خودداری نمی کند، گفت:
وزیر.
من تعجب می کنم چگونه شما آمده است، گفت: "بلا، توقف کوتاه او در او نگاه به
گفتن به من فقط به آنچه او در مورد آن گفت: "من استنباط است که باید آن را به دلیل احساس می کنم
فقط به عنوان او را در مورد آن احساس می شود.
و چگونه شد که، می توانم به شما بگویم، آقا؟ "خواسته بلا، حرکت دوباره.
"اگر شما را به نفع خود اعتماد به نفس او متمایل شد - اعتماد به نفس کسی - با تو بود
مطمئن آن را انجام دهد.
راه آهن، در این نقطه، آگاهانه بستن چشم سبز و باز قرمز یکی،
آنها تا به حال آن را اجرا کنید. به عنوان بلا اجرا نمی تواند به راحتی به طوری پیچیده
بالا، وزیر امور خارجه به او کمک کند.
هنگامی که او محل مخالف خود را در گوشه کالسکه در زمان، روشنایی در چهره او
خیلی جذاب ببینند، بود که در exclaiming خود را، چه ستاره زیبا و چه
شب با شکوه! 'وزیر امور خارجه گفت:
: بله، اما به نظر می رسید به شب و ستاره ها را ترجیح می دهم در نور او
لغات کوچک دوست داشتنی، به نگاه کردن به بیرون از پنجره.
O boofer خانم، خانم boofer شگفت انگیز!
اگر من بودند، اما از نظر قانونی مجری اراده جانی!
اگر من تا به حال اما حق به میراث خود را پرداخت و دریافت خود را - چیزی به
قطعا در این هدف با انفجار قطار آمیخته آن را به عنوان ایستگاه های پاک،
همه آگاهانه در بستن چشم های سبز خود را
و باز آنهایی که قرمز خود را هنگامی که آنها اجازه پاس بانوی boofer را آماده به.