Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 2
دوست محترم در یکی از جنبه های جدید
در شب این همان روز مه آلود زرد پنجره کور Pubsey و شرکت
پس از کار روزانه گرفته شد، Riah یهودی یک بار دیگر به جلو به سنت بود
مری تبر.
اما در این زمان او به اجرا درآمد بدون کیسه، و در امور کارشناسی ارشد خود را محدود نمی شد.
او بر سر پل لندن منتقل شده و به ساحل میدلسکس که بازگشت
وست مینستر، و به همین ترتیب، تا به حال از طریق مه wading را به آستان waded
خیاط زنانه عروسک.
خانم رن او را انتظار داشت.
او می تواند خود را از طریق پنجره با نور آتش کم او را ببینید - دقت banked شده تا
با cinders مرطوب است که ممکن است طول بکشد دیگر و ضایعات کمتر بود.
نشسته در انتظار او را در پشت پرده در او.
شیر او در شیشه ای او را از تنهایی غرق در افکار roused که در آن او نشسته، و او
آمد به درب آن را باز کنید، کمک گام های خود را با یک چوب کوچک با چوب زیر بغل راه رفتن.
عصر بخیر، مادر خوانده روحانی گفت: "خانم جنی رن.
پیر مرد خندید، و او دستش را به هم تکیه کنیم.
'آیا شما نمی آیند و گرم خود را، مادر خوانده روحانی؟ "خواسته دوشیزه جنی رن.
اگر نه به شما آماده هستند، سیندرلا، عزیز من.
خوب! بانگ زد: "خانم رن، خوشحال است.
حالا شما یک پسر باهوش قدیمی! اگر ما جوایز در این نظام داد
(اما ما تنها شاهد)، شما باید اولین مدال نقره برای گرفتن من تا
سریع است.
همانطور که او در نتیجه آشکارا سخن گفت، خانم رن کلید درب خانه را از سوراخ کلید حذف شده و
آن را در جیب خود قرار دهید، و پس از آن bustlingly بسته درب، و آن را به عنوان هر دو آنها سعی
در مرحله ایستاد.
راضی است که خانه خود را امن بود، او از یک سو از طریق بازوی پیر مرد را به خود جلب کرد و
با چوب زیر بغل، چوب لا او آماده کرده است.
اما مهم این ابزار با ابعاد غول پیکر بود، که قبل از آنها
آغاز شده Riah پیشنهاد به آن را حمل کند. نه، نه، نه!
من خودم را به آن حمل، 'بازگشت دوشیزه رن.
من بدجور بی قرینه، می دانید، و جمع کردن در جیب من آن کشتی را تر و تمیز.
به شما اجازه به یک راز، نام گذار بچه، من می پوشند جیب من در کنار من، ای هدف است.
با که آنها آهسته خود را از طریق مه آغاز شد.
بله، واقعا شدید از شما بود، نام گذار بچه، خانم رن با بزرگ از سر گرفته
استصوابی به من درک.
اما، شما، شما را مانند مادر تعمیدی پری در کتاب کمی روشن!
بنابراین بر خلاف بقیه افراد نگاه کنید، و تا آنجا که اگر شما خود را به تغییر بود
که شکل، فقط این لحظه، با برخی از شیء خیرخواه.
هو کردن! 'گریه خانم جنی، قرار دادن نزدیک صورت خود را به پیر مرد.
"من می تواند ویژگی های خود، نام گذار بچه، نگاه کنید به پشت ریش.
'آیا برو علاقه داشتن به من تغییر اشیاء دیگر بیش از حد، جنی؟
"آه! که آن را ندارد!
اگر فقط چوب من و قرض شیر این قطعه ای از پیاده رو - این سنگ کثیف که من
شیپور خاموشی پا - راه اندازی یک مربی و شش.
من می گویم!
بیایید باور کنم! '' با تمام قلب من، پاسخ قدیمی خوب
مرد است. و من به شما چیزی است که من باید به شما بخواهید بگویید
انجام دهید، مادر خوانده روحانی.
من باید به شما خیلی مهربان باشد به کودک شیر من بپرسید، و تغییر او در دسترس نباشد.
ای فرزند من بوده است چنین بد، فرزند بد را از اواخر سال!
من نگران تقریبا از عقل من است.
انجام نشده سکته مغزی از کار این ده روز است. وحشت داشته است، بیش از حد، و خیالی که
مردان چهار به رنگ مس به رنگ قرمز می خواستند او را به یک کوره آتشین پرتاب.
اما این خطرناک است، جنی.
خطرناک است، نام گذار بچه فرزند من است که همیشه خطرناک است، بیشتر یا کمتر است.
او might' - در اینجا موجودی کمی بیش از شانه خود را در آسمان نگاه - باشد
خانه در آتش سوزی در این لحظه حاضر است.
من نمی دانم که یک کودک، که برای بخشی از من!
بدون استفاده از تکان دادن او را. من او را متزلزل تا من خودم ساخته شده
مبتلا به دوار سر.
"چرا شما نه ذهن فرمان و افتخار پدر و مادر شما، شما شیطان پسر؟"
من به او گفت: تمام وقت. اما او فقط whimpered و به من خیره.
چه خواهد شد، تغییر بعد از او؟ Riah در صدا compassionately بازیگوش پرسید.
پس از کلمه من، نام گذار بچه، من می ترسم من باید خودخواه بعد، و شما را به من
درست در پشت و پاها.
It'sa چیزی که کمی شما را با قدرت خود را، نام گذار بچه، اما it'sa زیادی به فقرا
ضعف من درد.
هیچ گله مند بود شکایت در عبارت وجود دارد، اما آنها کمتر از دست زدن به
برای آن. و سپس؟
بله، و پس از آن - می دانید، مادر خوانده روحانی.
خواهیم از هر دو پرش به و شش مربی و به لیز.
این مرا به یاد، نام گذار بچه، به شما یک سوال جدی بپرسم.
شما به عنوان عاقلانه به عنوان دانا می تواند (پس از جن آورده شده است)، و شما می توانید
بهتر است تا به حال چیز خوبی است و آن را از دست داده، و یا هرگز: من این بگو
به حال آن را؟
"توضیح دهید، خدا دختر." من احساس می کنم خیلی بیشتر از انفرادی و درمانده
بدون لیز در حال حاضر، از من استفاده می شود تا احساس قبل از اینکه من او را می دانستند.
(اشک در چشمان او را به عنوان او گفت.)
برخی از مصاحبت معشوق محو از بسیاری از زندگی، عزیز من، گفت: "یهودی - که
یک زن و یک دختر عادلانه، و یک پسر وعده، از زندگی خود من پژمرده -
اما شادی بود.
آه! گفت: "خانم رن روی ملاحظه، به هیچ وجه متقاعد و سفت
تعجب که با تبر کمی تیز مخصوص اوست، سپس به شما بگویم من چه تغییر می
فکر می کنم شما بهتر است شروع با مادر تعمیدی.
شما بهتر بود تغییر بود و به است، و حفظ آنها است.
"که صورت خود را با توجه به؟ آیا ممکن است همیشه در درد و سپس؟
پیر مرد پرسید: به نرمی.
"راست! خانم رن با یکی دیگر از غذای بانگ زد.
شما از من تغییر عاقلتر، مادر تعمیدی -، نه او (آن زن) با تکان دادن عجیب و جالب اضافه شده
چانه او و چشم ها، که شما نیاز دارید یک مادر تعمیدی بسیار فوق العاده برای انجام این کار عمل.
بنابراین، گفتگو و و پس از عبور وست پل، آنها صرف
زمین به که Riah به تازگی طی کرده بود، و زمین جدید به همین ترتیب، وقتی که آنها به حال
تیمز از طریق لندن recrossed
پل رودخانه زده برگزار شد و هنوز هم البته foggier خود را که در راه است.
اما پیش از این، آنها از رفتن همراه، جنی پیچیده دوست ارجمند خود را کنار
درخشان روشن فروشگاه اسباب بازی پنجره، و گفت: در حال حاضر نگاه اونا!
همه کار من!
این مراجعه کننده به یک نیم دایره خیره کننده عروسک در تمام رنگ های رنگین کمان،
بودند که برای ارائه در دادگاه لباس، برای رفتن به توپ، برای بیرون رفتن رانندگی،
برای بیرون رفتن سوار بر اسب، برای بیرون رفتن
پیاده روی، برای رفتن به ازدواج، برای کمک به عروسکهای دیگر را به ازدواج،
برای همه حوادث همجنسگرا از زندگی است. "خیلی، خیلی، خیلی! 'پیر مرد گفت:
با کف زدن دست خود را.
"ظریف ترین طعم! 'خوشحالم از اینکه مثل اونا،' بازگشت دوشیزه رن،
loftily. اما سرگرم کننده است، نام گذار بچه، من چگونه
خانم بزرگ سعی می کنید لباس من است.
هر چند که سخت ترین بخشی از کسب و کار من است و خواهد بود، حتی اگر پشت من
بد و پاهای من عجیب و غریب نیست. او خود را به عنوان درک نیست که چه نگاه
او گفت.
نگهدار شما، نام گذار بچه، خانم رن گفت: «من به حرکت تند و سریع در مورد شهر در تمام ساعات.
اگر آن را تنها نشسته بود در نیمکت من، برش و دوخت، آن را نسبتا خواهد بود
کار آسان است، اما این تلاش توسط خانم بزرگ که آن را از من بیرون می کشد.
چگونه، تلاش در خواست Riah.
مادر تعمیدی دیوانه را، بعد از همه! بازگشت خانم رن.
به نظر می رسند.
اتاق نقشه کشی There'sa، و یا یک روز بزرگ در پارک، یا نمایش، و یا یک جشن یا چیزی است که شما
دوست دارم. خیلی خوب است.
من در میان جمعیت فشار، و من در مورد به من نگاه می کنی.
وقتی می بینم بانوی بزرگ بسیار مناسب برای کسب و کار من است، من می گویم "شما، عزیز من!
و توجه خاص او را، و اجرا و قطع او و او را شلاق زدن.
سپس یک روز دیگر، من می آیند scudding دوباره سعی کنید در، و سپس من را خاص
دوباره از او توجه کنید.
گاهی اوقات او به سادگی به نظر می رسد که می گویند، چگونه است که موجودی کوچک است خیره! و
گاهی اوقات آن را دوست دارد و گاهی کار را انجام ندهید، اما بیشتر اوقات بله از هیچ است.
تمام زمان من فقط به خودم گفت، "من باید پوچ و کمی در اینجا من باید شیب
دور وجود دارد. "و من برده کامل از او، با او من را امتحان کنید
لباس عروسک.
احزاب شب شدیدتر برای من کار میکند، چرا که تنها یک درگاه برای کامل
مشاهده، و چه با hobbling در میان چرخ های واگن ها و پاها
اسب، من به طور کامل انتظار می رود به بیش از برخی از شب اجرا می شود.
با این حال وجود دارد، من اونا، درست همان است.
هنگامی که آنها به bobbing را به سالن از حمل، و گرفتن یک نگاه اجمالی از کوچک من
فراست خارج از پشت شنل پلیس در باران برخوردی خشن روبرو، جرات می توانم بگویم
آنها فکر می کنند من تعجب و توصیف با
تمام چشم و قلب من است، اما آنها کمی فکر می کنم آنها فقط برای عروسک من!
خانم بلیندا Whitrose وجود دارد. من او انجام وظیفه دو در یک شب.
گفت هنگامی که او از کالسکه بیرون آمد، "YOU'll، عزیزم!" و من فرار مستقیم
خانه و او را قطع و او را basted. بازگشت دوباره من آمد و منتظر در پشت
مردانی که به نام واگن.
خیلی شب بدی دارم. در "از حمل خانم بلیندا Whitrose در!
خانم بلیندا Whitrose پایین آمدن "و من او در این زمینه امتحان کنید - آه! و را از دردهای
در مورد آن بیش از حد - قبل از او نشسته؟
این خانم بلیندا حلق آویز کردن کمر، بسیار در نزدیکی شعله گاز موم
، با انگشتان خود تبدیل شوید.
هنگامی که آنها برای مدتی نزدیک رودخانه Riah plodded بود، راه را برای برخی از خواسته
میخانه به نام شش باربرها یاران پرچم دزدان.
پس از جهت او، آنها، پس از دو یا سه گیج وارد
توقف برای در نظر گرفتن، و برخی از نامشخص به دنبال آنها، در درب
قلمرو دوشیزه ابی Potterson.
جوانه زدن را از طریق بخش شیشه ای درب نشان داد به آنها افتخارات
بار، و خانم ابی خودش را در حالت گرم بر تخت او نشسته، خواندن روزنامه است.
به چه کسی، با احترام، آنها به خودشان ارائه شده است.
در نظر گرفتن چشم خود را خاموش روزنامه او، و این مساله با بیان تعلیقی
قیافه، که اگر او باید پاراگراف در دست قبل از انجام هر گونه به پایان برسد
هر چه کسب و کار های دیگر، خانم ابی
، با برخی از خشونت خفیف خواستار: «در حال حاضر پس از آن، چه چیزی برای شما؟
'می تواند به خانم Potterson ما می بینیم؟ پیر مرد پرسید: "افشای سر خود را.
'شما نه تنها می تواند، اما شما می توانید و شما، پاسخ میزبان.
ممکن است ما با شما صحبت می کنند، خانم؟
در این زمان، چشم خانم ابی خود را از رقم کوچکی برخوردار بود
خانم جنی رن.
برای مشاهده نزدیک تر است که، خانم ابی گذاشته کنار روزنامه خود، گل رز و
نگاه نیمه درب از نوار است.
با چوب زیر بغل راه رفتن چوب به نظر می رسید به برای مرخصی صاحب خود را درخواست کردن التماس کردن به در و استراحت است
آتش، خانم ابی نیمه درب را باز کرد، و گفت، هر چند به پاسخ دادن محل انشعاب شاخه از بدنه درخت
چوب:
بله، در می آیند و بقیه از آتش است. "اسم من است Riah، گفت: پیر مرد با
اقدام مودب، و مشغولیت من شهر در لندن است.
این، همراه جوان - '
خانم رن "توقف کمی، 'interposed:. من به خانم کارت من است.
او آن را از جیب خود را با هوا تولید می شود، پس از مبارزه با غول پیکر
درب های کلیدی که بر بالای آن نگه داشته و آن را رو کرده بود.
خانم ابی، با نشانه های آشکار از حیرت، در زمان سند کوچک،
و آن را به اجرا به اختصار به این ترتیب: - خانم جنی رن
خیاط زنانه عروسک.
عروسک ها با حضور در اقامتگاه های خود را. 'کشاورزی' بانگ زد دوشیزه Potterson، خیره.
و کارت کاهش یافته است.
"آزادی از آینده، همراه جوان من و خانم ما، گفت:" Riah، بر روی
از طرف از لیز Hexam. خانم Potterson دولا شدن به شل
کلاه سر گذاشتن رشته خیاط زنانه عروسک.
به جای عصبانیت به او نگاه گرد و گفت: "لیز Hexam یک زن جوان بسیار افتخار
او افتخار خواهد بود، بازگشت Riah، کاربران آنلاین، برای ایستادن در خوب شما
نظر، که قبل از او به لندن quitted -
برای جایی که در نام دماغه امید نیک را؟ خواسته دوشیزه Potterson، به عنوان اینکه
فرض او را به مهاجرت کرده اند.
برای کشور، 'پاسخ محتاط بود، - او به ما وعده می آیند و
مقاله، که او را در دست ما برای این منظور خاص ترک را به شما نشان می دهد.
من دوست unserviceable مخصوص اوست، که آغاز شد او را پس از خروج او را از
این محله است.
او برای مدتی زندگی با همدم جوان من بوده است، و مفید بوده است و
دوست راحت به او. مورد نیاز، خانم، او، در پایین تر اضافه شده
صدا.
باور کن. اگر شما همه می دانستند، بسیار مورد نیاز 'من می توانم که باور، گفت: خانم ابی،
یک نگاه نرم شدن در موجودی کوچک است.
و اگر آن را با افتخار به قلبی که هرگز سخت، و خلق و خوی است که هرگز
لاستیک و لمس است که هرگز لطمه می زند، خانم جنی زده، سرخی، او مفتخر است.
و اگر نیست، او می باشد.
هدف او مجموعه ای از تضاد و تناقضی را خالی نقطه خانم ابی، از متخلف که تا کنون
اقتدار ترس، به عنوان استنباط یک لبخند مهربان.
شما راست، کودک، گفت: خانم ابی، به صحبت می کنند و از کسانی که شایسته به خوبی از
شما خواهد شد.
درست یا غلط، گفتم خانم رن inaudibly، با مانع قابل رویت از او
چانه، منظور من آن را انجام دهد، و شما می توانید ذهن خود را به آن بانوی، پیر را تشکیل می دهند.
'در اینجا این مقاله، خانم، گفت: "یهودی، ارائه به دست خانم Potterson را
سند اصلی توسط Rokesmith کشیده شده و امضا شده توسط Riderhood.
لطفا آن را بخوانید؟
اما اول از همه، 'گفت: خانم ابی، - آیا تو هرگز طعم درختچه، کودک؟
خانم رن سرش را تکان داد. اگر شما دوست دارید؟
"اگر آن را خوب، 'بازگشت دوشیزه رن.
"شما باید امتحان کنید. و اگر شما آن را خوب، من برای مخلوط
شما را با آب داغ. قرار دادن پاها کمی ضعیف خود را بر روی سپر است.
It'sa سرد، شب سرد و مه چسبد.
همانطور که خانم ابی به او کمک کرد تا به نوبه خود صندلی خود را، خود را شل و کلاه سر گذاشتن کاهش یافته است بر روی زمین.
"چرا، چه مو دوست داشتنی! 'گریه خانم ابی.
و به اندازه کافی به کلاه گیس برای تمام عروسک در جهان است.
تماس بگیرید که مقدار؟ چه مقدار! بازگشت خانم رن.
'Poof!
چه چیزی شما را به بقیه از آن می گویند؟ "او سخن گفت، او پذیری یک گروه، و
جریان طلایی بر خودش و بر روی صندلی افتاد و به زمین سرازیر شد.
تحسین خانم ابی به نظر می رسید برای افزایش سرگشتگی او.
او یهودی را به سمت او beckoned، او به عنوان رسیدن بوته بطری از آن
تو رفتگی در دیوار، و زمزمه:
؟ کودک، یا زن کودک در سال '،' پاسخ این بود؛ زن در
اعتماد به نفس و محاکمه کند. '
شما در حال صحبت کردن در مورد من، مردم خوب، فکر خانم جنی، نشستن در طلایی او
باغ، گرم شدن پاهای خود را. من نمی توانم بشنوم آنچه به شما می گویند، اما من می دانم شما
| هاست و رفتارت!
درختچه، هنگامی که از یک قاشق طعم، کاملا با خانم است جنی هماهنگ
کام، یک مقدار عاقلانه توسط دستان ماهر خانم Potterson، مراتب مخلوط شد
Riah بیش از حد داشتید.
پس از این اولیه، خانم ابی سند و او اغلب به عنوان مطرح شده خود را
ابرو در این کار، مراقب خانم جنی عمل با همراه
جرعه رسا و قاطعانه خود را از بوته و آب است.
تا آنجا که این می رود، گفت: خانم ابی Potterson، زمانی که او آن را چندین خوانده بود
بار، و در مورد آن فکر، آن را نشان میدهد (چه نه چندان نیاز به اثبات) که سرکش
Riderhood تبه کار است.
من شک و تردید که آیا او تبه کار است که صرفا عمل نیست، اما من
بدون داشتن این انتظار از کسانی که شک و تردید تا کنون در حال پاک کردن در حال حاضر است.
من معتقدم که من پدر لیز غلط است، اما خود هرگز لیز، چون وقتی که
در بدترین حالت من او را قابل اعتماد، اعتماد به نفس کامل در او بود، در دادگاه محاکمه و به
متقاعد کردن او برای آمدن به من پناه.
من بسیار متاسفم به مرد انجام داده اند اشتباه است، به خصوص زمانی که می توان آن را بازگشت نیست.
شود به اندازه کافی برای لیز می دانم که آنچه من می گویم، فراموش کردن نیست که اگر او خواهد آمد
به باربرها، بعد از همه، bygones بودن bygones، او را در خانه پیدا
باربرها، و یکی از دوستان در باربرها.
او می داند خانم ابی از قدیمی، به یاد او، و او می داند چه مانند خانه، و به چه
مانند دوست، به احتمال زیاد به نوبه خود است.
من به طور کلی کوتاه و شیرین - و یا کوتاه مدت و ترش، با توجه به آن ممکن است و به عنوان
نظرات متفاوت است - اظهار داشت: "خانم ابی، و این در مورد همه دارم برای گفتن، و
به اندازه کافی بیش از حد.
اما قبل از درختچه و آب sipped، خانم bethought ابی خودش که او
می خواهم یک کپی از مقاله های خود را نگه دارید.
این طولانی نیست، آقا، گفت: "او به Riah، و شاید نمی خواهد ذهن تنها چیزی که با عجله نوشته شده
آن.
میل و علاقه پیر مرد عینک خود را قرار دهید، و ایستاده در کمی
میز در گوشه ای که در آن خانم ابی واصل رسید او را نگه داشته و بطری نمونه اش
(نمرات مشتریان ممنوع شد
دولت دقیق باربرها)، نوشت: از کپی در دور منصفانه
شخصیت.
او ایستاد، انجام خط روشمند خود را، شکل باستانی خود را scribelike
قصد بر کار و خیاط زنانه عروسک های کوچک نشسته در باغ طلایی خود را
قبل از آتش، ابی خانم تا به حال شک و تردید خود را
آیا او آن دو چهره نادر به نوار پرچم دزدان شش خواب نیست
کمک هزینه های تحصیلی، و نه ممکن است بیدار با لحظه ای اشاره و پیدا کردن آنها رفته است.
خانم ابی دو بار آزمایش از بستن چشمان او و باز کردن آنها را دوباره ساخته شده بود،
پیدا کردن این ارقام وجود دارد، در زمانی که خواب مانند، داد و بیداد گیج شده به وجود آمد در
اتاق عمومی.
او به عنوان شروع، و آنها هر سه در یک نگاه، آن سر و صدا شد
تقاضاهای مصرانه صداها و بزنید از پا و سپس تمام پنجره ها شنیده می شد
با عجله از پرتاب، و فریاد و گریه می کند
آمد شناور به خانه از رودخانه.
یک لحظه، و باب Gliddery آمد clattering در طول گذشت، با
سر و صدا از تمام ناخن ها را در چکمه های خود را به هر ناخن جداگانه ای متراکم می شدند.
خانم ابی پرسید: «آن چیست؟
این summut در مه، خانم "جواب داد: باب.
تا کنون بسیاری از مردم وجود دارد در رودخانه است. "بگو اونا بر روی کتری قرار دهید! 'گریه
خانم ابی.
که دیگ بخار. حمام.
قطع برخی از پتو به آتش است. برخی از گرما بطری سنگ.
حواس خود را در مورد شما، شما را به پایین پله ها دختر، و استفاده از اونا. '
در حالی که خانم ابی تا حدودی تحویل این جهت به باب - که او را تصرف کردند
مو، و که سر او در برابر دیوار زد، به عنوان یک دستور به طور کلی
هوشیاری و حضور ذهن - و تا حدی
شرکت در اتاق های عمومی، jostling یکدیگر - آشپزخانه با آنها را مورد ستایش قرار داد
به جاده عجله و سر و صدای خارجی افزایش یافته است.
بیا و نگاه کنید، گفت: خانم ابی به بازدید کنندگان خود است.
آنها هر سه با عجله از اتاق های عمومی خالی است و توسط یکی از گذشت
پنجره ها را به بالکن های چوبی مشرف به رودخانه.
آیا کسی وجود دارد می دانیم که چه اتفاقی افتاده؟ خواستار دوشیزه ابی، در او
صدای قدرت. 'It'sa های کشتی های بخار، خانم ابی، جیغ و یکی
شکل تار در مه.
همیشه کشتی های بخار، خانم ابی، 'گریه دیگری.
"آنها چراغ او، خانم ابی، WOT یک چشمک زدن ان شما را ببینید، 'گریه دیگری.
"او یک دمیدن بخار خود، خانم ابی، و این چیزی است که باعث می شود که مه و سر و صدا
بدتر از آن، آیا شما نمی بینید؟ "توضیح داد: یکی دیگر.
قایق قرار دادن کردن مشعل نور بودند، مردم عجله
پرآشوب به لبه آب. مرد با ترشح در مردهام فرود آمد و
از جیبش دوباره با سر و صدا از خنده.
میکشد نامیده می شدند. فریاد برای زندگی، شناور از دهان منتقل می
به دهان است.
غیر ممکن بود را به آنچه که قرار بود بر رودخانه، برای هر قایق
که از سر باز کردن sculled به مه و در طول یک قایق مشاهده از دست داده بود.
هیچ چیز روشن بود که کشتی های بخار منفور با سرزنش بر همه دروغ را
طرف.
او قاتل، عازم خلیج پای چوبه دار بود. او Manslaughterer بود، عازم
حل کیفری استان، کاپیتان خود را باید برای زندگی خود تلاش می شود؛ خدمه او دوید مردان
در ردیف قایق با رغبت، او له شده
تیمز lightermen با تعطیل او او ملک با funnels او را از کار اخراج شدند، او همیشه
بود، و او همیشه خواهد بود، wreaking تخریب بر کسی یا چیزی،
پس از صورت از همه نوع اش.
حجم کل مه teemed با طعنه از جمله، در زنگ های جهانی ادا
گرفتگی صدا.
در حالی که همه، چراغ های کشتی های بخار منتقل شد spectrally از بسیار کمی، به عنوان او دراز به
انتظار نتیجه از هر حادثه رخ داده است.
در حال حاضر، او شروع به سوزاندن آبی چراغ.
این پچ درخشان در مورد او، اگر او مه به آتش کشیده بود، و در
پچ - فریاد تغییر توجه خود را، و تبدیل شدن به متغیر تر و هیجان زده تر -
سایه مردان و قایق دیده می تواند در حال حرکت، در حالی که صدای فریاد زد: "وجود دارد"
وجود دارد دوباره! 'چند سکته مغزی سر!
'Hurrah!'
به نظر می رسند "صبر کنید!
"حمل و نقل در" و مانند آن.
در نهایت، با چند لخته عبارتند از آتش آبی، شب بسته دوباره در تاریکی،
چرخ های کشتی های بخار گردان شنیده می شد، و چراغ های خود را هموار دور در glided
جهت دریا.
به نظر می رسد به دست ابی و او دو اصحاب که زمان قابل توجهی را داشته
شده است در نتیجه اشغال شده است.
در حال حاضر به عنوان مشتاق یک مجموعه به سمت ساحل در زیر خانه شده بود، وجود دارد
از آن و آن را تنها در قایق برای اولین بار از عجله بود که در آن شناخته می شد
آنچه رخ داده بود.
در صورتی که تام چرند گفتن، خانم ابی اعلام، در فرمانده ترین زنگ های او،
اجازه دهید او را فورا از زیر [درختان] در اینجا آمده است. مطیع تام و تطابق با حضور
جمعیت.
چیست آن، چرند گفتن؟ خواستار دوشیزه ابی. کشتی های بخار It'sa خارجی، دوشیزه، اجرا
قایق سبک پارویی مسافری "چند نفر در قایق سبک پارویی مسافری؟
"یک مرد، خانم ابی. '
'؟' بله. او مدت زمان طولانی در زیر آب بوده است.
خانم، اما آنها دست و پنجه نرم کردن بدن '،' اجازه 'EM آن را در اینجا.
شما، باب Gliddery، بسته درب خانه ایستاده و از آن در داخل، و شما نمی
باز کردن تا من به شما بگویم. هر نوع پلیس وجود دارد؟
'در اینجا، خانم ابی،' مقام جواب بود.
پس از آنها از بدن در آورده، نگه داشتن جمعیت، به شما؟
و به باب Gliddery کمک به بسته اونا. "کلیه حقوق این، خانم ابی.
زن مهمانخانه دار استبدادی را به خانه با Riah و خانم جنی کناره گیری کرد، و
دفع آن دسته از نیروها، در دو طرف او، در نیمه درب از نوار، به عنوان
پشت نردهبندی عرشه.
شما دو نفر ایستاده نزدیک، گفت: خانم ابی، و شما به هیچ صدمه دیده است، و ببینید
آن را وارد باب آورده است، شما دم در ایستاده.
آن نگهبان، هوشمندانه دادن نورد خود را با پیراهن آستین های اضافی و در جای دنج قرارگرفتن یا قرار دادن نهایی بر روی
شانه های او را، اطاعت است. صدا از صداهای پیشرفت، صدای
پیشروی مراحل.
زدن و حرف زدن بدون. مکث گذرا.
دو peculiarly بلانت زند یا pokes: در خانه، تا اگر مرد مرده پس از رسیدن خود را در
بازگشت قابل توجه در آن بودند با کف پا حرکت خود را.
این برانکارد، و یا شاتر، هر کدام از این دو در حال انجام است،
خانم ابی گفت: با گوش با تجربه. باز، باب! '
باز شد.
آج سنگین از مردان لادن. متوقف شد.
با عجله از سر راه بردارد. توقف با عجله از سر راه بردارد.
درب بسته است.
چکمه های گیج از روح احسان از خارج از نومیدی.
بیا، مردان گفت: خانم ابی برای قوی بود او را با افراد خود را که حتی
سپس حامل منتظر اجازه او.
طبقه اول. ورود به کم بودن، و راه پله
کم بودن، بنابراین در زمان بار آنها قرار داده بودند، به عنوان حمل که کم است.
شکل خوابیده، عبور، غیر روحانی به سختی به عنوان درب نیمی از بالا.
خانم ابی در نگاه آن آغاز شده است.
"چرا، خدای خوب گفت:" او را تبدیل به 2 اصحاب او، که این مرد بسیار که
اعلامیه ما فقط در دست ما بود.
که Riderhood!