Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXII
تابستان به پایان ، و اوایل پاییز کشید : عید فرشته ميكائيل گذشته بود ، اما این برداشت بود
در اواخر آن سال ، و یک تعداد کمی از رشته های ما هنوز uncleared شد.
آقای لینتون و دختر خود را بارها از راه رفتن در میان ماشین درو و در
حمل sheaves تاریخ و زمان آخرین آنها تا غروب در آنجا ماند ، و شب اتفاق می افتد
به لرز و مرطوب ، کارشناسی ارشد من گرفتار
بد سرما ، که obstinately در ریه های خود مستقر شدند ، و محدود به او در داخل خانه در سراسر
تمام زمستان ، تقریبا بدون تنفس است.
کتی پور ، وحشت زده از عاشقانه کم کم به او ، بطور قابل توجهی sadder شده بود و
duller از زمان رها کردن خود و پدرش اصرار داشت در خواندن او کمتر ، و
مصرف بیشتر ورزش کنید.
او همدم او دیگر من محترم آن را یک وظیفه برای تامین کمبود آن ، به عنوان
آنجا که ممکن است ، با معدن : ناکارآمد جایگزین ، برای من فقط می تواند یدکی دو یا
سه ساعت ، از نوع روزانه های متعدد من
مشاغل ، به دنبال جای پای او ، و پس از آن جامعه به وضوح کمتر بود
مطلوب از خود است.
در یک بعد از ظهر در ماه اکتبر ، و یا در آغاز ماه نوامبر -- تازه آبکی
بعد از ظهر ، هنگامی که چمن و مسیرهای rustling مرطوب و پر از برگ پژمرده شدند ، و
آسمان آبی سرد بود نصف پنهان
ابرها -- streamers های خاکستری تیره ، از غرب به سرعت نصب و علامت فراوان
باران -- من درخواست بانوی جوان من به چشم پوشی از سخن بی ربط او ، چرا که من مطمئن بود
دوش.
او خودداری کرد و من ناخواسته donned پنهان سازی ، و در زمان چتر من به همراه
او در قدم زدن به پارک کار ، از قسمت زیرین : پیاده روی رسمی که او به طور کلی تحت تاثیر قرار
اگر کم روحیه -- و او همواره
هنگامی که آقای ادگار بدتر از عادی شده بود ، یک چیز از او هرگز شناخته شده
اعتراف ، اما هم او و هم من از سکوت خود را افزایش و حدس زده
مالیخولیا از لقاء او.
او رفت و متاسفانه در : وجود ندارد در حال اجرا و یا محدوده در حال حاضر ، هر چند باد لرز ممکن است
و او به نژاد وسوسه.
و اغلب ، از کنار چشم من ، من می توانم تشخیص او را بالا بردن یک دست ، و مسواک زدن
چیزی خاموش گونه اش. من دور را برای وسیله ای برای منحرف او را gazed
افکار.
در یک طرف جاده بالا ، بانک خشن ، افزایش یافت که در آن hazels و توقف بلوط ، با
ریشه های خود را از نیمی از در معرض برگزار تصدی نامشخص : خاک بیش از حد شل برای
دوم ؛ و بادهای قوی برخی از تقریبا افقی دمیده بود.
در تابستان دوشیزه کاترین خوشحال به همراه این تنه بالا رفتن ، و نشستن در
شاخه ها ، نوسانی بیست فوت بالاتر از سطح زمین ، و من ، با چابکی او و خوشحال
نور او ، قلب کودکانه ، هنوز هم در نظر گرفته
مناسب برای اوقات تلخی کردن هر زمانی که من او را در چنین ارتفاع گرفتار است ، اما به طوری که او می دانست
هیچ ضرورت برای نزولی وجود دارد.
از شام به چای او را در نسیم لرزاند گهواره خود را انجام می دهند چیزی جز دروغ ،
خواندن ترانه های قدیمی -- افسانه هاو روایات قومی مهد کودک من -- به خود ، و یا تماشای پرندگان ، مشترک
مستاجران ، غذا و آنهایی که جوان خود را اغوا کردن
برای پرواز : یا جوجه اشیانه با پلک های بسته ، تفکر نیم ، نیمه خواب ، شادتر از کلمات
می تواند بیان. «نگاه کنید ، هنوز!'
به من گفت ، با اشاره به گوشه زیر ریشه های یک درخت پیچ خورده است.
"زمستان است که در اینجا هنوز رتبهدهی نشده است.
There'sa گل کمی تا انسو ، جوانه گذشته از بسیاری از bluebells که
تیره و ابر آلود آن گام های چمن در ماه ژوئیه با غبار یاس بنفش.
آیا شما با دست و پا بالا رفتن ، و شهامت آن را به نشان می دهد به پاپا؟ "
کتی مدت طولانی در تنهایی شکوفه لرزش در پناهگاه خاکی خود خیره شد ،
و پاسخ داد : در طول -- 'No، من آن را لمس کرد : اما به نظر می رسد سودا ، این طور نیست ،
الن؟ '
'بله مشاهده کردم ، به گرسنه و suckless به عنوان شما : گونه خود را بدون خونریزی ؛
اجازه دهید نگه دارید دست ها را ما و اجرا. شما خیلی کم است ، من با جرات گفتن من باید نگه دارید تا
با شما است. "
نه ، او تکرار و ادامه داد sauntering در ، pausing در فواصل را به بحر فکر فرو رفتن
بیش از یک بیت از خزه و یا ریش بزی چمن blanched ، یا قارچ گسترش روشن آن
نارنجی در میان انبوه شاخ و برگ های قهوه ای ؛
و همیشه و چند لحظه بعد ، دست خود را به او صورت برطرف لغو شد.
کاترین ، چرا شما گریه ، عشق؟ "پرسیدم ، نزدیک شدن و قرار دادن بازوی من
بیش از شانه اش.
'شما نباید گریه به خاطر پاپا سرد و سپاسگزار آن است که هیچ چیز بدتر.'
او در حال حاضر هیچ خویشتنداری بیشتر در اشک های خود قرار داده و نفس خود را توسط sobs خفه شد.
او گفت : 'اوه ، چیزی بدتر از آن خواهد شد ،'.
و چه کار باید بکنم وقتی که پاپا و شما به من ترک ، من خودم هستم؟
من می توانم واژه خود را را فراموش نکنید ، الن ، آنها همیشه در گوش من.
چگونه زندگی عوض خواهد شد ، چقدر دلتنگ کننده جهان خواهد شد ، زمانی که پاپا و شما مرده اند. "
من جواب دادم : "هیچ می تواند بگوید که آیا شما قبل از ما نمی خواهند مرد ،'.
این اشتباه به پیش بینی شر.
ما امیدواریم که سال ها و سال های آتی قبل از هر گونه از ما وجود دارد : استاد جوان است ،
و من قوی هستم ، و به سختی چهل و پنج. مادرم زندگی می کردند تا هشتاد ، بانو خوش طبع
آخرین.
و فرض کنید آقای لینتون تا او را دیدم شصت بخشوده شد ، خواهد بود که سال دیگر از
شما باید شمارش ، خانم و آن را احمقانه به سوگواری
مصیبت بالاتر از بیست سال از قبل؟
'اما عمه ایزابلا جوانتر از پاپا بود ، او اظهار داشت ، زل زده با ترسو امید
به دنبال دلداری بیشتر. عمه ایزابلا تا به حال به پرستار من و شما نیست
او ، «من جواب دادم.
"او به عنوان شاد به عنوان استاد بود : او تا به حال نه برای زندگی.
همه شما نیاز دارید انجام این است ، به صبر و پدر شما ، و او را با اجازه دادن به او را تشویق
شما شاد و اجتناب از دادن به او را اضطراب بر روی هر موضوع : نظر داشته باشید که ، کتی!
من نمی خواهم پنهان اما شما ممکن است او را اگر شما وحشی و بی پروا بودند کشتن و گرامی
احمقانه ، محبت خیالی برای پسر یک فرد که خواهد بود خوشحالم که او را در
قبر او ، و به او اجازه داد تا کشف کنند که
شما بیش از جدایی او قضاوت آن را مصلحت را به مضطرب.
همدم من جواب داد : '،' من در مورد هیچ چیز بر روی زمین به جز بیماری پاپا اخم.
"من برای هیچ چیز در مقایسه با پاپا مراقبت.
و من هرگز -- هرگز -- آه ، هرگز ، در حالی که من حواس من ، انجام عمل و یا می گویند که یک کلمه را به
خشمگین کردن او را.
من عاشق او را بهتر از خودم ، الن ، و من آن را می دانم این : من هر شب دعا که من
ممکن است پس از او زندگی می کنند ، چون من ترجیح می تواند بدبخت کننده باشد از آن او باید : که
به من ثابت می کند عشق او را نسبت به خودم بهتر است.
کلمات خوب ، من جواب دادم. اما اعمال باید آن را نیز ثابت و پس از او
است که به خوبی به یاد داشته باشید شما قطعنامه های تشکیل شده در ساعت از ترس فراموش نکنید.
همانطور که ما صحبت کردیم ، ما نزدیک شدن به درب باز که در جاده ها و بانوی جوان من ، روشن
دوباره به آفتاب ، با صعود به بالا و نشسته خود را در بالای دیوار ، رسیدن به
به جمع آوری برخی از باسن که bloomed
قرمز مایل به زرد در اجلاس سران از شاخه های درختان وحشی و گل رز سایه سمت بزرگراه :
پایین میوه ، ناپدید شده بود ، اما تنها پرندگان می تواند بالا لمس ، به جز از کتی
ایستگاه حاضر.
در کشش آنها را بکشد ، کلاه او سقوط و به عنوان درب قفل شده بود ، او
پیشنهاد تکاپوی بازیابی آن. من پیشنهاد او را محتاط باشند تا مبادا او سقوط ،
و او nimbly ناپدید شد.
اما بازگشت بدون توجه به چنین آسان بود : سنگ های صاف و منظمی سیمانی ، و
بوته گل رز و توت stragglers سیاه و سفید می تواند بدون کمک در - صعودی عملکرد.
من مانند احمق ، که در بحر تفکر غوطهور شدن نیست ، تا من شنیده ام به خنده او و exclaiming --
«الن! شما باید کلید را به واکشی ، و یا دیگری من دور باید اجرا است پورتر
تسلیم کند.
من می توانم ramparts در این سمت 'نه در مقیاس' بمانید که در آن شما ، من در پاسخ ، من
بسته نرم افزاری کلید در جیب من : شاید من ممکن است مدیریت آن را باز کنید ، اگر نه ، من '
کاترین خودش را با رقص و وپیش قبل از درب خوشحال ، در حالی که من سعی کردم تمام
کلید های بزرگ در توالی است.
من آخرین اعمال کرده بود ، و متوجه شد که هیچ کدام انجام ، پس ، از تکرار میل من که او
در آنجا باقی خواهد ماند ، من به عجله به همان سرعتی که من می توانم به خانه ، زمانی که
نزدیک شدن به صدای مرا دستگیر کردند.
صدای یورتمه رفتن اسب از اسب بود و رقص کتی متوقف شد همچنین.
چه کسی این است که "من زمزمه.
الن ، من آرزو می کنم شما می توانید از درب باز ، 'زمزمه همدم من ، مشتاقانه.
'هو ، دوشیزه لینتون!' گریه صدای عمیق (عزیز سوار) ، من خوشحالم که با شما ملاقات است.
در عجله نمی شود را وارد کنید ، برای من توضیح بخواهید و به دست آوردن است. "
کاترین ، پاسخ داد : ':' من sha'n't به صحبت می کنید ، آقای Heathcliff.
"پاپا می گوید : شما یک مرد ستمکار است ، و شما هم او و هم من از آنها بدم میاید ؛ و الن می گوید :
همان. '' که هیچ چیز به هدف است ، گفت :
Heathcliff.
(او بود.) "من پسر من نفرت نیست ، گمان می کنم ، و آن است
مربوط به او است که من خواستار توجه شما.
بله ، شما موجب سرخ شدن.
دو یا سه ماه از سال ، شما را در عادت از نوشتن به لینتون؟ ساختن عشق
در بازی ، سوگند ملایمی؟ شما ، هر دو از شما مستحق ، شلاق برای
که!
به خصوص ، شما بزرگتر و کمتر حساس ، آن را به عنوان معلوم است.
من نامه شما ، و اگر شما به من هر pertness من آنها را به پدر خود را ارسال.
من فرض شما بزرگ خسته از تفریح است و آن کاهش یافته است ، آیا شما نمی؟
خوب ، شما لینتون با آن را به پوست ریخته شده مار از مایوس شدن کاهش یافته است.
او با جدیت تمام شد : در عشق ، واقعا.
همانطور که من زندگی می کنند ، او در حال مرگ برای شما ؛ شکستن قلب خود را در fickleness خود را نمی
شاید ، اما در واقع.
اگرچه Hareton ساخته شده است او مزاح گفتن ایستاده به مدت شش هفته ، و من جدی تر استفاده کرده اند
اقدامات و تلاش کرد تا او را بترساند از idiotcy او ، او بدتر می شود روزانه و
او تحت SOD قبل از تابستان می شود ، مگر اینکه شما او را بازگرداندن! '
چگونه می تواند به شما دروغ تا نکته به کودک فقیر؟ '
من از درون نامیده می شود.
«دعا کنید سوار بر! چگونه می تواند شما را به عمد تا جزئي از جمله
دروغ؟
خانم کتی ، من قفل بد گویی کردن با یک سنگ : شما قبول دارید که ناپسندیده باور
مزخرف است.
شما می توانید در خود احساس می کنید آن را غیر ممکن است که یک فرد باید برای عشق از مرگ
غریبه '' من آگاه بود وجود ندارد eavesdroppers شد ، '
muttered تبه کار شناسایی شده است.
شایسته خانم رئیس ، من دوست دارید ، اما من دوست ندارم خود را دو برابر خرید و فروش ، 'او اضافه کرد با صدای بلند.
چگونه می تواند شما را تا نکته را به اثبات دروغ متنفر بودم "کودک فقیر"؟ و ابداع
داستان لو لو او را از سنگ من درب را وحشتزده؟
کاترین لینتون (نام من را گرم) ، دختر من قوی و زیبا ، من باید از خانه تمام می شود
این هفته ؛ بروید و ببینید اگر حقیقت سخن گفته ، عزیزم there'sa!
پدر خود را در جای من تصور کنید ، و لینتون در شماست و پس از آن فکر می کنم که چگونه شما را
ارزش عاشق بی دقتی خود را اگر او خودداری کرد به هم بزنید یک گام به آسایش شما به هنگام ، زمانی که خود را
پدر خود را به او entreated و نیست ،
از حماقت خالص ، به همین خطا کاهش یابد.
سوگند می خورم ، بر رستگاری و نجات من ، او رفتن به قبر او ، و هیچ اما شما می توانید او را نجات دهد! "
قفل به راه و من صادر شده.
"من سوگند لینتون در حال مرگ است ، به تکرار Heathcliff ، به دنبال سخت من.
'و اندوه و ناامیدی شتاب مرگ او است.
نلی ، اگر شما اجازه دهید او برود ، شما می توانید بیش از خودتان راه بروید.
اما من نباید بازگشت تا این زمان در هفته آینده ، و من فکر می کنم استاد خود را خود را
به ندرت به پسر عموی خود او بازدید از شیء است. '
"بیا این در ، گفت :' I ، مصرف کتی توسط بازو و نیم وادار کردن او را به دوباره وارد ، برای او
lingered ، مشاهده با چشم مشکل ویژگی های سخنران ، بیش از حد استرن به
ابراز فریب به درون خود.
او نزدیک اسب خود را تحت فشار قرار دادند ، و ، خم شدن ، مشاهده شده -- 'Missکاترین ، من خود را
به شما که من آن را کمی صبر با لینتون و Hareton و جوزف کمتر.
من خود که او را با مجموعه ای خشن است.
او سنبه برای مهربانی ، و همچنین عشق و نوع کلمه را از شما خواهد بود خود را
پزشکی. آیا ذهن هشدار ظالمانه خانم دین نیست ، اما
سخاوتمندانه ، و تدبیر کردن او را ببیند.
او از شما در آرزوی روز و شب ، و نمی تواند متقاعد شده است که شما از او متنفرم ، از سال
شما نه نوشتن و نه تماس بگیرید. '
من درب را بسته و سنگ نورد به کمک قفل شل در برگزاری آن ، و
گسترش چتر من ، من خود جلب کرد به اتهام من در زیر باران شروع به رانندگی
ناله از طریق شاخه های درختان ، و هشدار داد ما را به اجتناب از تاخیر.
عجله ما مانع از هر گونه اظهار نظر در مورد برخورد با Heathcliff ، به عنوان ما کشیده
به سمت خانه ، اما من به طور غریزی divined که قلب کاترین در حال حاضر در تیره و ابر آلود شد
تاریکی دو.
ویژگی های او بودند تا غمگین ، که به نظر نمی رسد... او : او آشکارا در نظر گرفته بود که او چه
به عنوان هر هجا درست شنیده است. استاد بازنشسته قبل از ما استراحت بود
آمد شوید.
کتی به سرقت برده را به اتاق خود را برای پرس و جو که چگونه او ، او در خواب کاهش یافته بود.
او بازگشت ، و از من خواست تا با او در کتابخانه نشسته.
ما در زمان چای ما با هم ، و پس از آن او را بر روی فرش دراز ، و به من گفت نه به
صحبت می کنید ، برای او خسته بود. من یک کتاب ، و وانمود به خواندن.
به محض اینکه او قرار است من در شغل جذب ، او recommenced سکوت او
گریند : در حال حاضر به نظر می رسد ، انحراف های مورد علاقه خود.
من رنج می برد او را در حالی که لذت ببرید و پس از آن من expostulated : deriding و تمسخر همه
اظهارات آقای Heathcliff در مورد پسرش ، اگر من به عنوان برخی او را همزمان.
افسوس!
من تا به حال مهارت مقابله با حساب خود ، اثر تولید شده بود : این بود آنچه که او
در نظر گرفته شده است.
شما حق ممکن است ، الن ، 'او جواب داد ؛' اما من هرگز تا زمانی که احساس در سهولت
می دانم.
و من باید لینتون از آن است که تقصیر من نیست که من نوشتن نیست بگویم ، و او را متقاعد کند که من
نباید تغییر دهید. 'استفاده از خشم و اعتراضات مردمی بودند
در مقابل ساده لوحی احمقانه او؟
ما یکدیگر جدا شدند که در شب -- خصمانه ، اما روز بعد در جاده به ارتفاعات در نظرات مشهود ،
طرف تسویه حساب عمدی من معشوقه جوان.
من نمی توانستم تحمل غم و اندوه او را به شاهد : برای دیدن قیافه رنگ پریده ، و او را نژند و
سنگین چشم : و من ، در امید ضعف که لینتون خود ممکن است ثابت به همراه داشت ،
پذیرش خود را از ما ، کمی داستان در واقع تاسیس شد.
>
فصل XXIII
شب بارانی در یک صبح مبهم طلیعه بود -- فراست نیمی ، نیم نم نم باران --
موقت بروکس عبور مسیر ما -- gurgling از مرتفع.
پاهایم کاملا مرطوب شد ، متقابل و کم بود ، دقیقا به این شوخ طبعی برای مناسب
ساخت بسیاری از این چیزها نامطبوعی است.
ما از مزرعه خانه از طریق آشپزخانه وارد شده ، معلوم کند که آیا آقای Heathcliff
واقعا غایب بودند : چون من ایمان اندکی در تایید خود قرار داده است.
جوزف نشسته در نوعی از بهشت تنها به نظر می رسید ، در کنار یک آتش خروشان ، کوارت
آل در جدول در نزدیکی او ، bristling با تکه های زیادی از تست جو دوسر ، کیک و او
سیاه و سفید ، لوله کوتاه را در دهان خود.
کاترین فرار به کوره فولاد سازی دهان را به خودش گرم است.
من پرسید که آیا استاد در؟
سوال من تا زمانی بدون پاسخ باقی ماند ، که من فکر کردم پیر مرد ناشنوا رشد کرده بود ،
و تکرار آن بلندتر است. 'سدیم Na -- رای مثبت به او snarled ، یا به جای فریاد زد
از راه بینی او.
'سدیم -- اری! گوا muh yah yah whear coom فروغ. '
'جوزف!' گریه یک صدای تند مزاج ، به طور همزمان با من ، از درون
اتاق.
هر چند وقت یکبار من با شما تماس بگیرد؟ فقط چند خاکستر قرمز وجود دارد در حال حاضر.
ژوزف! آمده این لحظه '.
پاف شدید و خیره مصمم به رنده ، اعلام کرد او را به هیچ گوش برای این بود
تجدید نظر شود.
خانه دار و Hareton نامرئی شدند ؛ در ماموریت رفته ، و از سوی دیگر در خود
کار ، احتمالا. ما می دانستیم تن لینتون ، و وارد است.
'اوه ، من امیدوارم که شما در برج دیده بانی می میرند ، مرگ گرسنگی کشیدند!' گفت : پسر ، درآوریم.
روش برای همراه غفلت خود.
او در مشاهده خطا او را متوقف دختر خاله اش به او پرواز کرد.
'این است که شما ، خانم لینتون؟' او گفت : بالا بردن سر خود را از بازوی بزرگ
صندلی ، که در آن او پشت بخوابید.
نه -- don't بوسه من : طول می کشد نفس من. عزیز من!
پاپا گفت : شما می توانید تماس بگیرید ، ادامه داد : او پس از دوره نقاهت بعد کمی از کاترین
در آغوش ، در حالی که او با نگاه بسیار توبه و پشیمانی ایستاد.
آیا شما در را بست ، اگر شما لطفا؟ شما در سمت چپ آن را باز کنید و کسانی که -- کسانی که بسیار بد
موجودات نمی خواهد آورد زغال سنگ به آتش. آن چنان سرد! '
من هم زده تا cinders ، و ذهن scuttleful خودم.
شکایت نامعتبر بودن با خاکستر پوشیده شده ، اما او تا به حال سرفه خسته کننده ،
و نگاه توام با تب و بیماری ، بنابراین من سرکوفت دادن خلق و خوی خود را نمی.
'خوب ، لینتون ،' زمزمه کاترین ، هنگامی که پیشانی راه راه خود را آرام ، 'شما خوشحالم
ببینم؟ آیا من می توانم شما خوب؟ "
چرا قبل از اینکه شما نمی آمد؟ او پرسید : : '.
'شما باید به جای نوشتن است. این من خسته dreadfully نوشتن آن بلند
نامه. من دور و نه می خواهم به شما صحبت کردیم.
در حال حاضر ، من نه می توانید به صحبت خرس ، و نه هر چیز دیگری.
من تعجب می کنم که در آن Zillah است! آیا شما (از نگاه من) نگاه به
آشپزخانه و ببینید؟ '
من بدون لطف برای خدمات دیگر من دریافت کرده بود و تمایلی به اجرای به و
وپیش در دستور خود ، پاسخ -- 'Nobodyدر خارج وجود دارد ، اما جوزف'.
او گفت : "من می خواهم برای نوشیدن ،' fretfully ، چرخش به دور است.
'Zillah به طور مداوم gadding به Gimmerton از پاپا رفت : آن بدبخت!
و من موظف به پایین آمدن در اینجا -- حل و فصل آنها هرگز از من بشنوند تا از پله ها.
پدر خود را متوجه به شما ، استاد Heathcliff؟
پرسیدم ، کاترین درک در پیشرفت های دوستانه او را بررسی خواهد شد.
'توجه؟ او آنها را کمی توجه بیشتر در می سازد
حداقل ، او گریه.
'wretches! آیا شما می دانید ، دوشیزه لینتون ، که حیوان
Hareton به من می خندد! من از او متنفرم! در واقع ، من نفرت همه آنها را : آنها
موجودات نفرت انگیز هستند.
کتی شروع به جستجو برای برخی از آب و او در پارچ را در میز کشودار واینه دار روشن ، پر
بازیگر شیرین کار ، و آن را آورده است.
او پیشنهاد اضافه کردن یک قاشق سر پر شراب او را از یک بطری روی میز و داشتن بلعیده
بخش کوچک ، ظاهر آرام تر ، و گفت : او بسیار مهربان بود است.
و شما خوشحالم به من؟ "او پرسید : سوال سابق خود را تکرار کرد و خوشحال
برای تشخیص سپیده دم کم نور یک لبخند. بله ، من.
این چیز جدیدی برای شنیدن یک صدای مثل مال شما! 'وی پاسخ داد.
اما من شده اند vexed ، چرا که شما نمی خواهد آمد.
و پاپا قسم می خورد که به خاطر من بود : او من را به نام رقت انگیز ، برروی آن بکشید ، بی ارزش
چیز و گفت : شما از من نفرت ، و اگر او جای من شده بود ، او تر خواهد بود
فوق لیسانس خود را در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی نسبت به پدر خود را توسط این زمان.
اما شما به من حقیر شمردن نیست ، آیا شما ، خانم -- '' من آرزو می کنم شما را کاترین ، کتی یا می گویند ، "
دچار وقفه بانوی جوان من.
شما نفرت داشتن؟ نه! بعد به پاپا و الن ، من شما را دوست دارم
بهتر از زندگی هر کسی.
من آقای Heathcliff را دوست ندارد ، هر چند ، و من به جرات می آمد که او را برمی گرداند : او ماندن
دور بسیاری از روز ها؟ '
بسیاری از نشده ، 'پاسخ لینتون ؛' اما او به moors می رود اغلب ، از آنجا که
فصل عکسبرداری آغاز ، و شما ممکن است یک یا دو ساعت با من در او صرف
غیبت.
آیا می گویند شما خواهد شد. من فکر می کنم من نباید زود رنج با شما :
شما می خواهم مرا تحریک ، و شما همیشه می خواهم آماده شود به من کمک کند ، نمی خواهد شما را؟ '
بله ، گفت : کاترین ، stroking مو نرم و طولانی او : "اگر من تنها می تواند در پاپا
رضایت ، من نیمی از وقت من با شما صرف. زیبا لینتون!
ای کاش شما برادر من شد. "
و سپس شما به من و به عنوان پدر خود را می خواهم؟ "مشاهده او خوش تر است.
اما پاپا به شما می گوید که من بهتر از او و تمام جهان ، اگر شما عشق من
همسر ، بنابراین من ترجیح می دهم به شما که شد '.
"نه ، من باید هر کسی بهتر از پاپا عشق هرگز ، او به شدت بازگشت.
و مردم نفرت همسران خود را ، گاهی اوقات ، اما خواهر نیست و برادران خود را و اگر
شما دومی شد ، شما می توانید با ما زندگی می کنند ، و پاپا خواهد بود به عنوان علاقه شما را به عنوان او
از من است.
لینتون که مردم همیشه متنفر همسران خود را انکار کرد ، اما کتی تأیید آنها ، و ، در
خرد او ، instanced نفرت پدر خود را به عمه اش.
من تلاش برای متوقف کردن زبان ناشی از بی فکری او.
من نمی تواند موفق شوند تا همه چیز را او می دانست بود.
استاد Heathcliff ، خیلی تحریک شده ، اظهار داشت ارتباط خود غلط بود.
پاپا به من گفت و پاپا دروغ بگویید ، او پاسخ داد : 'pertly.
'من پاپا scorns شما!' گریه لینتون.
او او یک احمق sneaking می نامد. '' با شما است ، یک مرد شریر ، 'retorted
کاترین ؛ 'و شما بسیار شیطان به جرات به تکرار آنچه او می گوید.
او باید ستمکاران به عمه ایزابلا او را ترک او را ساخته اند. '
او او را ترک کنید ، گفت : پسر ، 'شما sha'n't من در تضاد است."
"او ،' گریه بانوی جوان من.
"خب ، من به شما چیزی بگویید! گفت :" لینتون.
"مادر شما پدر شما متنفر : در حال حاضر پس از آن'! 'اوه ، گفت کاترین ، بیش از حد خشمگین به
ادامه خواهد داد.
و او به معدن را دوست داشت ، افزود : او. 'شما دروغگو کمی!
من از شما نفرت! 'او panted و صورت خود را با شور رشد قرمز.
'او! او! 'خواند لینتون ، غرق شدن را در زنگ تفریح از صندلی خود را ، و تکیه
پشت سر خود را برای لذت بردن از بی قراری از مباحثه های دیگر ، که ایستاده بود پشت.
صدا در نیاوردن ، استاد Heathcliff! '
من گفت که داستان پدر خود را ، بیش از حد ، گمان می کنم. '
'نمی باشد : شما زبان خود را نگه او پاسخ داد.
"او ، او ، کاترین او انجام داد ، او به هیچ وجه! "
کتی ، علاوه بر خودش ، به صندلی فشار خشونت آمیز ، و باعث شد که او به سقوط
در برابر یک بازو.
وی بلافاصله توسط سرفه های خفه کننده است که به زودی به پایان رسید پیروزی خود گرفتار شده بود.
به طول انجامید تا زمانی که آن را حتی وحشت زده به من.
همانطور که به پسر عموی او ، او با همه او ممکن است گریستم ، مبهوت در شرارت او انجام داده بودند :
هر چند او گفت : هیچ چیز. من به او برگزار شد تا مناسب خود خسته.
سپس او مرا طرد ، و خم شدن سر خود را در سکوت.
کاترین فرو نشستن مراثی او همچنین ، در زمان مخالف صندلی ، و رسما نگاه
به آتش.
چگونه شما احساس می کنید در حال حاضر ، استاد Heathcliff؟ 'I ، پس از انتظار ده دقیقه پرسش.
ای کاش او احساس من ، او پاسخ داد : "چیزی که کینه توز ، بی رحمانه!
Hareton من هرگز لمس او در زندگی خود من هرگز رخ داد.
و به روز بهتر : -- 'صدای او فوت کرد در ناله و شکایت کردن است.
"من آیا شما به اعتصاب نیست!' muttered کتی ، جویدن لب خود را به جلوگیری از دیگری پشت سر هم از
احساسات.
آهی کشید و مانند زیر درد و رنج بزرگ moaned ، نگه داشته و آن را برای یک چهارم از
یک ساعت ، بر روی هدف به پریشانی پسر عموی او ظاهرا ، برای هر زمان که او گرفتار
هق هق خفه از او ، او را درد تازه
و ترحم به inflexions صدای او.
من متاسفم شما صدمه دیده است ، لینتون ، وی در طول گفت : فراتر از استقامت ، متصلب است.
اما من می توانست نمی شده است که فشار کمی صدمه دیده است ، و نمی دانستم که شما
می تواند ، یا : شما بسیار ، شما ، لینتون؟
آیا به من اجازه رفتن به خانه فکر من انجام داده ام به شما آسیب برساند.
جواب! من صحبت کنه.
من نمی توانم به شما صحبت می کنند ، او زمزمه. شما به من صدمه دیده است به طوری که من بیدار باید دروغ
تمام شب خفگی با این سرفه است.
اگر شما آن را به حال شما می خواهم بدانید که آنچه در آن بود ، اما شما به راحتی به خواب در حالی که من در
عذاب ، و هیچ کس در نزدیکی من است. من در تعجبم که چگونه شما می خواهم به تصویب آن
شب ترس! '
و او شروع به ناله کردن با صدای بلند ، خیلی حیف از خود.
من گفتم : "از آنجا که شما در عادت از عبور شب وحشتناک ،' ، 'آن را نمی خواهد دوشیزه
که غنایم سهولت شما : شما می خواهم همان حال او آمده هرگز.
با این حال ، او باید شما را مزاحم نشوید دوباره و شاید شما ساکت تر هنگامی که ما
شما باید بروم؟ پرسید : 'کاترین dolefully ،
خم شدن بیش از او.
'آیا شما می خواهید بروم ، لینتون؟" شما می توانید آنچه را که شما انجام داده ام ، او را تغییر ندهند
پاسخ pettishly ، کوچک شدن از او ، مگر اینکه آن را به شما را تغییر می دهند بدتر
اذیت کردن من به تب است. "
خب ، پس ، من باید بروم؟ "او تکرار. 'من چه رسد ، حداقل ، گفت که او ،" من نمی تواند
خرس صحبت کردن خود را.
او lingered ، و مقاومت بدنبال اهداف من برای خروج در حالی که خسته کننده ، اما او به عنوان
نه نگاه نه صحبت می کرد ، وی به نهایتا به یک جنبش به درب ساخته شده ، و من
دنبال داشته باشد.
ما با جیغ فراخوان شدند.
لینتون ام افت از صندلی خود را بر روی سنگ پهن کف اجاق ، و نوشتن در صرف دراز
perverseness از زیاده روی طاعون از کودکان ، مصمم به عنوان دلخراش و
اذیت و آزار به عنوان آن می تواند.
من کاملا منش او از رفتار خود ، سنجیده ، و دیدم در یک بار آن خواهد بود
حماقت به تلاش humouring او.
تا همدم من : او در ترور زد ، زانو زد پایین ، و گریه و ساکت ،
و entreated ، تا او آرام بزرگ شد از کمبود نفس : به هیچ وجه از رحم در
ناراحت کننده او است.
من باید او را به حل و فصل بلند ، من گفتم ، و او ممکن است بخواهد رول :
ما نمی توانیم متوقف کردن او را تماشا.
من امیدوارم که شما راضی ، کتی خانم ، که شما شخص را به نفع او نیست ؛ و
که وضعیت سلامتی خود را از دلبستگی به شما نمی occasioned.
در حال حاضر ، پس او وجود دارد!
بیا دور : به محض او می داند هیچ کس توسط برای مراقبت از مزخرف خود وجود دارد ، او
خوشحال دراز هنوز.
او کوسن را زیر سر خود قرار داده و به او پیشنهاد مقداری آب ، او را رد کرد
دوم ، و uneasily سابق پرتاب ، که اگر آن را سنگ و یا یک بلوک از چوب بود.
او سعی به آن را راحت تر است.
من با آن نمی تواند انجام دهد ، او گفت : "آن را به اندازه کافی بالا نیست."
کاترین به ارمغان آورد دیگری در بالای آن فراهم است. زمزمه : "که بیش از حد بالا ، تحریک
چیز.
چگونه باید آن را من ترتیب ، پس از آن؟ "او پرسید despairingly.
او خود را twined به او ، به عنوان نیمی از او توسط حل و فصل زانو زد ، و تبدیل او
شانه به پشتیبانی.
من گفت : "نه ، که نه انجام خواهد داد ،'. 'شما خواهید بود با کوسن ، کارشناسی ارشد
Heathcliff.
دوشیزه اتلاف زمان بیش از حد بر شما در حال حاضر : ما نمی توانیم باقی می ماند پنج دقیقه
دیگر '' بله ، بله ، ما می توانیم! 'پاسخ کتی.
او خوب است و بیمار در حال حاضر است.
او شروع به فکر می کنم من باید بدبختی به مراتب بزرگتر از او را به شب داشته باشند ، اگر من
معتقدم که او برای سفر من بدتر است : و پس از آن من نمی جرات دوباره.
حقیقت را در مورد آن ، لینتون ، برای من musn't آمده ، اگر من به شما صدمه دیده اند.
او پاسخ داد : 'شما باید آمد ، به من درمان ،'. 'شما باید برای آمدن ، دلیل این که شما صدمه دیده است
من : شما می دانیم شما بسیار!
من به عنوان بیمار بود وقتی که شما به عنوان من در حال حاضر هستم وارد نیست -- من شد؟
اما شما خودتان بیمار را با گریه و در یک شور ساخته شده.-- من آن را انجام دهد نه همه ، '
گفت : دختر خاله اش.
با این حال ، ما خواهید بود دوستان در حال حاضر. و من می خواهم شما : شما مایل به دیدن من
گاهی اوقات ، واقعا؟ "" من به شما گفته من ، پاسخ بی صبرانه.
در مورد حل و فصل و اجازه من روی زانوی خود را خم می نشینند.
که به عنوان ماما استفاده می شود انجام دهید ، بعد از ظهر تمام با هم.
کاملا هنوز هم بنشینید و حرف نمی زنند : اما شما ممکن است یک آهنگ ، آواز خواندن اگر شما می توانید آواز خواندن ، یا ممکن است شما
می گویند خوب طولانی جالب تصنیف -- یکی از کسانی که قول داده اید به من یاد می دهد ، یا یک داستان.
من ترجیح می دهم تصنیف ، هر چند : آغاز '.
کاترین تکرار طولانی ترین او می تواند به یاد داشته باشید.
اشتغال خوشحال هر دو mightily.
لینتون دیگری داشته باشد ، و پس از آن دیگر ، صرف نظر شدید من
اعتراض و به طوری که آنها در ادامه تا ساعت زده دوازده ، و شنیدیم Hareton
در دادگاه ، برای صرف شام به او بازگشت.
و به فردا ، کاترین ، به شما اینجا به - فردا؟ "از جوانان Heathcliff خواست ، نگه داشتن
نیم تنه دامن بلند خود را به عنوان اکراه او افزایش یافت. نه ، "من جواب داد ،' نه روز بعد نه. "
او با این حال ، یک پاسخ متفاوت داد بدیهی است ، برای پیشانی خود را پاک او به عنوان
stooped و زمزمه در گوش او. شما نمی برو به فردا ، در بحر تفکر غوطهور شدن ، خانم! '
من شروع ، هنگامی که ما از خانه خارج شد.
شما از آن خواب ، شما؟ "او لبخند زد.
'اوه ، من مراقبت خوب را ،" من ادامه داد : 'من که قفل mended کرده ، و شما می توانید
فرار به هیچ راه دیگری است.
'من می توانم بیش از دیوار ، او با خنده گفت :.
خانه ابرومند رعیتی زندان نیست ، الن ، و شما gaoler من نیست.
و علاوه بر این ، من تقریبا هفده : زن هستم.
و من لینتون خاص به سرعت بهبود می یابند اگر او از من تا به حال به پس از او نگاه کنید.
من مسن تر از او ، می دانید ، و عاقلانه تری را پیشنهاد : کودکانه کمتر ، من؟
و او به زودی به عنوان او را من به طور مستقیم ، با برخی از coaxing اندک.
He'sa بسیار کمی عزیزم وقتی که او خوب است.
من می خواهم چنین حیوان خانگی از او ، اگر او بودند معدن.
ما هرگز نباید نزاع ، ما باید بعد از اینکه ما به یکدیگر مورد استفاده قرار گرفت؟
آیا شما او را دوست دارم ، الن؟ نه مانند او! "
من بانگ زد.
'کمی بدترین خلق از لغزش بیمار است که تا کنون را به نوجوانان خود تلاش.
خوشبختانه ، به عنوان آقای Heathcliff حدس زده ، او بیست پیروز شود.
من شک دارم که آیا او خواهید دید بهار ، واقع است.
و از دست دادن کوچک به خانواده اش هر زمان که او قطره.
و خوش شانس آن را برای ما این است که پدرش او را گرفت : کودک او تحت درمان بود ،
خسته کننده و خودخواهانه او می شود.
من خوشحالم که شما هیچ شانسی برای داشتن او را برای شوهر ، خانم کاترین. "
همدم من به شنیدن این سخنرانی جدی در waxed.
صحبت از مرگ او از آن ، بنابراین صرفنظر از زخمی شدن احساسات او.
او جوان تر از من ، او را پس از یک وقفه طولانی مدیتیشن پاسخ داده ، و او
باید برای زندگی طولانی ترین : او -- او باید تا زمانی که من زندگی کنند.
او را به عنوان قوی در حال حاضر به عنوان زمانی که او برای اولین بار به شمال آمد و من از آن مثبت است.
این تنها یک سرماخوردگی است که او را ails ، همان پاپا است.
شما می گویید پاپا بهتر خواهد شد ، و به همین دلیل او باید نه؟ "
خوب ، خوب ، من گریه ، بعد از همه ، ما نیاز داریم مشکل خودمان ، برای گوش دادن ،
خانم ، -- و ذهن ، من سخن من ، نگه داشتن -- اگر شما اقدام به رفتن به ارتفاعات نظرات دوباره ،
با یا بدون من ، من باید به اطلاع آقای
لینتون ، و مگر اینکه او به آن اجازه می دهد ، انس با پسر عموی خود را باید
احیا '' دوباره زنده شده است ، 'muttered کتی ،
sulkily.
من گفت : "باید نمی شود ادامه داد ، سپس ،'. خواهیم دید ، پاسخ او بود ، و او مجموعه ای خاموش
در چهار نعل ، می روم من به کار پر زحمت در عقب.
ما هر دو در زمان قبل از شام ما به خانه رسید ، استاد من مثلا قرار بود ما تا به حال شده است
سرگردان از طریق پارک ، و در نتیجه او خواستار هیچ توضیح غیبت ما.
به محض اینکه من وارد عجله به تغییر کفش و جوراب های خیس من ، اما نشسته
از جمله چندی در ارتفاعات فساد انجام داده بود.
در صبح روز موفقیت من گذاشته شد ، و در طول سه هفته باقی ماند
ناتوان برای شرکت در به وظایف من : یک فاجعه قبل از آن را تجربه نکرده
دوره ، و هرگز من سپاسگزار می گویند ، از سال است.
معشوقه کمی من رفتار مانند فرشته در آینده به من صبر کنید ، و تشویق من
تنهایی ؛ حبس مرا بسیار پایین آورده است.
این خسته کننده است ، به یک بدن فعال تکان دهنده : اما تعداد کمی از دلایل slighter برای شکایت کرده اند
از من تا به حال. اتاق لحظه کاترین سمت چپ آقای لینتون
او در کنار بستر من ظاهر شد.
روز او در بین ما تقسیم شده بود و هیچ تفریحی غصب دقیقه : او مورد غفلت قرار گرفته
fondest پرستار است که تا کنون به وعده های غذایی خود را ، مطالعات او ، و بازی او ، و او بود
تماشا می کنند.
او باید تا به حال یک قلب گرم و هنگامی که او عاشق پدرش چنین است ، برای دادن این کار خیلی به من.
من گفت که روز خود را بین ما تقسیم شدند ، اما استاد بازنشسته زود هنگام ، و من
به طور کلی مورد نیاز هیچ چیز پس از شش ساعت ، در نتیجه شب خود او بود.
چیزی که ضعیف!
من در نظر گرفته هرگز آنچه او با خودش بعد از چای است.
و هر چند اغلب ، هنگامی که او در نگاه به پیشنهاد من خوب شب ، من اظهار داشت تازه
رنگ در گونه خود و pinkness از انگشتان بلند و باریک خود را ، به جای fancying
خط را از سوار شدن سرما در سراسر قرض گرفته
moors ، من آن را به اتهام آتش داغ در کتابخانه گذاشته است.
>
فصل XXIV
در نزدیک به سه هفته قادر به ترک اتاق من و در مورد خانه حرکت بود.
و به مناسبت اول من نشسته در شب پرسیدم کاترین به خواندن به
من ، چرا چشمان من ضعیف بودند.
ما در کتابخانه ، کارشناسی ارشد که به رختخواب رفته : او رضایت ، نه
ناخواسته ، من خیالی و تصور مرتب سازی بر اساس من از کتاب او مناسب نیست ، من پیشنهاد خود را
لطفا خود را در انتخاب آنچه او perused.
او انتخاب شده یکی از مورد علاقه خود را ، رو به جلو و حدود یک ساعت به طور پیوسته و پس از آن
آمد پرسش های مکرر.
الن ، خسته نشده ای؟ شما نه بهتر دراز کشیدن در حال حاضر؟
شما بیمار شود ، نگهداری تا مدت ها ، الن '' نه ، نه ، عزیزم ، من دیگر خسته شده ام ، من بازگشت ،
به طور مستمر.
ادراکی من غیر منقول ، روش دیگری برای نشان دادن تنفر خود را برای او essayed
شغل خود را. به خمیازه کشیدن ، و کشش تغییر می کند ، و
الن ، من خسته می شوند. '' دست کشیدن از آن زمان و صحبت ، من پاسخ داده شد.
که بدتر بود : او مضطرب و آهی کشید ، و سازمان دیده بان او تا هشت نگاه ، و در نهایت
رفت و به اتاق خود ، به طور کامل با خواب حد بسیار بالایی است ؛ قضاوت زود رنج ، نگاه خود را سنگین ،
و مالش مداوم او در چشم او ، تحمیل کرد.
شب بعد او را بی تاب تر به نظر می رسید هنوز هم ، و در سوم از
دوره نقاهت شرکت من ، او از سردرد شکایت ، و سمت چپ من است.
من فکر کردم رفتار او عجیب و غریب و داشتن باقی مانده به تنهایی در حالی که بلند ، من در حل و فصل
رفتن و کشیدند که آیا او بهتر بودند ، و درخواست او را به می آیند و دروغ در
مبل ، به جای از بالا پله ها در تاریکی.
بدون کاترین من کشف تا پله ، و هیچ کدام زیر.
بندگان تأیید آنها تا به حال او را ندیده است.
من در درب آقای ادگار گوش ؛ تمام سکوت بود.
من به خانه اش بازگشت ، شمع خاموش من ، و خودم را در یک پنجره نشسته است.
ماه درخشان تاباند. آبپاش برف پوشانده بود و زمین ، و منعکس شده است که
او ممکن است ، احتمالا ، آن را به سر او گرفته شده برای راه رفتن در مورد باغ ، برای
رفع خستگی.
من تشخیص شکل خزنده در امتداد نرده های داخلی پارک ، اما آن من نیست
معشوقه جوان : در حال ظهور خود را به نور ، من یکی از دامادها را به رسمیت شناخته شده است.
او ایستاده یک دوره ی قابل توجه ، مشاهده حمل جاده ای از طریق اساس و پس از آن
در سرعت تند و تیز شروع شده است ، اگر او چیزی را تشخیص داده بود ، و دوباره ظاهر
در حال حاضر ، رهبری تسویه حساب خانم ؛ و
او ، فقط حالت پیاده ، و راه رفتن در کنار آن.
انسان در زمان شارژ خود نگاتیف در سراسر چمن به سمت پایدار.
کتی وارد شده توسط روزنه پنجره از اتاق نقاشی ، و glided noiselessly تا
جایی که من او را در انتظار است.
او درب را به آرامی بیش از حد ، تضعیف کردن کفشهای برفی خود ، کلاه خود پذیری ، و
اقدام ، ناخودآگاه جاسوسی من ، به وضع کنار گوشته او ، زمانی که من به طور ناگهانی افزایش یافت
و خودم را نشان داد.
شگفتی یک لحظه تبدیل به سنگ شده او : او به زبان آمده تعجب غیر ملفوظ ، و
ایستاد ثابت است.
خانم کاترین عزیزم ، من آغاز شد ، بیش از حد به وضوح توسط مهربانی های اخیر خود را به تحت تاثیر قرار
شکستن به ادم بد دهان ، که در آن شما در این ساعت شده است سوار؟
و چرا باید شما سعی می کنید به من و گفتن داستانی در فریب؟
کجا بوده است؟ صحبت کنید! '
را به انتهای پارک وی stammered.
من یک داستان بگویید نیست. '' و هیچ جای دیگری است؟ '
من خواستار. '،' پاسخ muttered بود.
'اوه ، کاترین!'
من گریه ، sorrowfully. 'شما می دانیم که شما انجام داده اند اشتباه است ، یا شما
به uttering دروغ به من رانده نمی شود.
که اندوهگین من.
جای من می خواهم سه ماه بیمار می شود ، از شنیدن دروغ عمدی قاب کنید. '
او پیمود ، به جلو ، و سرشار را در اشک ، سلاح خود را دور گردن من انداخت.
او گفت : 'خوب ، الن ، من ترس از شما که عصبانی هستم ،'.
وعده نه عصبانی می شود و شما باید حقیقت را بسیار می دانم : من نفرت به پنهان کردن آن است. "
ما را در پنجره صندلی نشسته و من به او اطمینان من نیست که ادم بد دهان ، هر راز او
ممکن است ، و من آن را حدس زده ، البته ، پس او شروع --
من به بلندی های بادگیر ، الن شده است ، و من از دست رفته هرگز از رفتن یک روز از شما
بیمار کاهش یافت و به جز سه بار قبل ، و دو بار بعد از اینکه شما در سمت چپ اتاق شما.
دادم کتاب مایکل و تصاویر برای آماده سازی Minny هر شب ، و برای قرار دادن او را
پشت در با ثبات : شما باید او را چوبکاری کردن یا نه ، ذهن.
من در ارتفاعات توسط نیمه گذشته شش بود و به طور کلی تا نیمه گذشته هشت ماند ، و
سپس خانه galloped. بود تا خودم را مات و متحیر کردن که من رفتم : من
اغلب رنجور بود تمام وقت.
در حال حاضر و پس از آن من خوشحال شد : یک بار در یک هفته شاید.
در ابتدا ، من انتظار می رود خواهد بود وجود دارد کار غمگین متقاعد کردن شما به اجازه از کلمه من حفظ من
به لینتون : من به تماس دوباره روز بعد ، هنگامی که ما او را به quitted مشغول بود ، اما ، همانطور که شما
ماند تا از پله ها در روز بعد ، من فرار است که مشکل است.
در حالی که مایکل refastening قفل درب پارک در بعد از ظهر بود ، من
در اختیار داشتن کلید ، و به او گفت که چگونه پسر عموی من خواست من به او مراجعه ، چرا که او
بیمار بود ، و نه می تواند آمدن به خانه ابرومند رعیتی ؛
و چگونه پاپا به رفتن من شی : پس من با او در مورد تسویه حساب مذاکره.
او علاقه خواندن است ، و او از ترک به زودی به ازدواج فکر می کند ، بنابراین او ارائه شده ،
اگر من از او کتاب قرض بدهید از کتابخانه ، به انجام آنچه من آرزو : اما من
ترجیح دادن او را به خود من ، و که او را راضی بهتر است.
در لینتون سفر دوم من در روح سرزنده به نظر می رسید و Zillah (که خود را
خانه دار) ما یک اتاق تمیز و یک آتش خوب ، و به ما گفت که ، به عنوان جوزف بود
در نماز نشست و Hareton
Earnshaw کردن با سگ خود بود -- سرقت جنگل های ما از قرقاول ، من شنیده ام بعد از آن --
ما ممکن است آنچه که ما دوست.
او مرا برخی از شراب گرم و شیرینی زنجفیلی ، و بسیار خوب ظاهر شد
مزاج ، و لینتون نشست بازوی صندلی ، و من در گهواره کمی در
کوره فولاد سازی دهان سنگ ، و به ما خندید و صحبت کرد تا
خوش ، و چیزهای زیادی برای گفتن : ما برنامه ریزی شده که در آن ما را برود ، و آنچه ما
آیا در فصل تابستان است. من نیاز به تکرار آن ، دلیل است که شما
به آن احمقانه است.
یک زمان ، با این حال ، ما در نزدیکی نزاع بودند.
او گفت pleasantest شیوه ای از هزینه های داغ روز دروغ گفتن از صبح تا
شب در یک حساب بانکی از هیث در وسط moors ، با زنبور عسل زمزمه dreamily
در مورد در میان شکوفه ، و larks
آواز سربار بالا ، بالاتر و آسمان آبی و روشن از آفتاب درخشان به طور پیوسته و
cloudlessly.
این کامل ترین ایده خود را از شادی آسمان بود : معدن در rustling گهواره بود
درخت ، سبز باد غرب می وزد ، و ابرهای سفید روشن flitting به سرعت در حال بالا ؛
و larks نیست ، اما throstles و
blackbirds و linnets ، و cuckoos ریختن از موسیقی را در هر طرف ، و
moors از راه دور دیده می شود ، شکسته به dells سرد تاریک ، اما نزدیک متورم بزرگ از
علف بلند موج دار در امواج به
نسیم ، و جنگل و آب صدایی ، و تمام جهان بیدار و وحشی با شادی.
او می خواست ، همه به دروغ در شور و شعف صلح ؛ من می خواستم همه را به درخشش و رقص در
یک جشن با شکوه.
گفت : من بهشت او تنها نیمی از زنده خواهد بود ، و او گفت : معدن می شود مست : من گفت : من
خواب باید سقوط در او و او گفت که او نمی تواند تنفس در معدن ، و شروع به
رشد بسیار دارای مزه بد.
در گذشته ، ما توافق کردند سعی کنید هر دو ، به محض به عنوان آب و هوا راست آمد و پس از آن ما بوسید
یکدیگر و دوستان بودند.
پس از نشستن هنوز یک ساعت ، در اتاق بزرگ با uncarpeted آن صاف نگاه
طبقه و فکر کردم چه خوب این امر می تواند به بازی ، اگر ما جدول را حذف ، و من
پرسید لینتون تماس Zillah به ما کمک کنید ،
و ما می خواهم یک بازی در blindman's - چرم گاومیش ، او باید سعی کنید به ما گرفتن : شما را به استفاده ،
شما می دانید ، الن.
او : هیچ لذتی در آن وجود دارد ، او گفت ، اما او راضی به بازی با توپ
با من است.
ما در یک کمد دو در بر داشت ، در میان پشته از اسباب بازی های قدیمی ، تاپس ، و پرتال تخصصی اولی ، و battledores
و shuttlecocks.
یکی C. مشخص شده بود ، و H. دیگر ، من آرزو به C. ، چرا که ایستاده بود
کاترین ، و H. ممکن است برای Heathcliff ، نام او باشد ، اما سبوس بیرون آمد
H. ، لینتون و مانند آن را نداشتند.
من او را مورد ضرب و شتم به طور مداوم و متقابل دوباره او ، و سرفه ، و بازگشت به
صندلی.
در آن شب ، هر چند ، او به راحتی بهبود طنز خوب خود او را با دو یا مفتون بود
سه ترانه زیبا -- آهنگ های خود را ، الن ، و زمانی که من مجبور به رفتن شد ، التماس او و
entreated من آمد شب زیر ، و من وعده داده است.
Minny و من پرواز به عنوان نور به عنوان هوا به خانه رفت و من از ارتفاعات نظرات خواب و
شیرین ، پسر عموی من ، عزیزم تا صبح.
'در روز بعد من غم انگیز بود و تا حدودی هم به دلیل اینکه شما ضعیف و تا حدی که من آرزو
پدرم می دانست ، و تایید از سفرهای تفریحی من : اما مهتاب زیبا بود
بعد از چای ، که من سوار بر ، دل تنگی پاک.
من باید یکی دیگر از شب خوشحال را داشته باشد ، من به خودم فکر ، و چیزی است که مرا دلخوشیها
بیشتر ، لینتون زیبا من.
من باغ خود ، مماشات و چرخش دور را به پشت ، هنگامی که آن همکار
Earnshaw مرا ملاقات نمود ، جلوگیری کردن از من گرفت ، و پیشنهاد من به در ورودی جلو.
او گردن Minny بصورت تماسهای مکرر ، و گفت که او یک جانور قوی و زیبا بود ، و به نظر می رسد که اگر او می خواست
من به او صحبت می کنند. من فقط به او گفتم به ترک اسب من به تنهایی ، و یا
دیگری آن را از او پا زدن.
او جواب داد در لهجه مبتذل خود ، "نمی خواهد انجام میچ صدمه دیده است اگر این کار را کرد ؛" و
پاهای خود را با یک لبخند بررسی.
من نیمی از تمایل این بود که آن را امتحان کنید ، با این حال ، او را به برای باز کردن درب ،
و او به عنوان مطرح محکم نگاه داشتن ، او نگاه تا کتیبه بالا ، و ، با گفت :
مخلوط احمق awkwardness و رفعت : "دوشیزه کاترین!
من می توانید ان یکی دیگر ، خواندن در حال حاضر. "' "فوق العاده است ،" من بانگ زد.
"دعا کنید به شما اجازه شنیدن ما -- شما رشد هوشمندانه!"
او املای ، و بیش از هجا ، نام drawled -- "Hareton Earnshaw."
"و این رقم؟
، فریاد می encouragingly ، درک است که او را به توقف مرده آمد.
"من می توانم به آنها بگویید نشده است ،" او جواب داد. "اوه ، شما کودن!"
من گفتم ، خندیدن از صمیم قلب خواهان در شکست او.
احمق ، با پوزخند معلق در هوا در مورد لب های او خیره شد ، اخم کردن و جمع آوری بیش از
چشم او ، تا اگر نامشخص است که آیا او ممکن است در عیش من عضویت : اعم از آن نبودند
آشنایی دلپذیر ، یا آنچه واقعا بود ، تحقیر.
من حل و فصل شک و تردید خود ، به طور ناگهانی بازیابی گرانش من و آرزوی او را
راه رفتن دور ، برای من آمد برای دیدن لینتون ، او را نه.
او قرمز -- من تو را دیدم که توسط مهتاب -- دست خود را از لچ کاهش یافته است ، و
skulked خاموش ، تصویری از پوچی میگردند.
او خود تصور می شود به عنوان به عنوان لینتون انجام ، گمان می کنم ، زیرا او می تواند
طلسم نام خود و marvelously discomfited بود که من فکر نمی کنم '.
'توقف ، خانم کاترین عزیز!' -- من قطع کرد.
"من نباید ادم بد دهان ، اما من رفتار تو را دوست ندارم وجود دارد.
اگر شما که Hareton پسر عموی خود را تا آنجا به عنوان استاد Heathcliff ، شما یاد بود
است احساس کرده نامناسب آن بود که در راه است که رفتار.
حداقل ، جاه طلبی قابل تحسین بود او را به میل به عنوان به عنوان انجام
لینتون ، و کرد بلد صرفا برای نشان کردن : شما او ساخته شده بود
شرمنده جهل او قبل از من هیچ
شک و او خواست آن را اصلاح و لطفا شما.
برای استهزاء در تلاش ناقص خود را پرورش بسیار بد بود.
اگر شما در شرایط او به ارمغان آورد ، آیا ممکن است کمتر بی ادب؟
او به عنوان سریع و هوشمند به عنوان یک کودک همیشه شما و من صدمه دیده است که او
باید نفرت در حال حاضر ، چرا که Heathcliff پایه تا او را درمان به ناحق. "
'خوب ، الن ، شما نمی خواهد گریه در مورد آن ، شما را؟" او گفت : تعجب در من
حرارت.
اما صبر کنید ، و شما باید شنیدن اگر او conned ABC او به من لطفا و اگر آن را
ارزش در حالی که مدنی به حیوان است. من وارد لینتون دروغ گفتن در مورد حل و فصل ،
و نیمی به من خوش آمدید.
"من بد به شب ، کاترین ، عشق ،" او گفت : "و شما باید تمام بحث و
به من گوش دهید. آمده ، و نشستن شده توسط من است.
من حاصل کنید که شما می توانید کلمه های خود را شکستن نه بود ، و من دوباره به شما قول می دهم ، قبل از شما
برو. "
من می دانستم که در حال حاضر که من باید او را اذیت ، به عنوان او مریض بود و من صحبت کرد ملایم قرار داده و بدون
سؤال ، و اجتناب تحریک کننده او را به هیچ وجه.
من برخی از بهترین کتاب های من برای او آورده بود : او از من خواست که به مطالعه کمی از یکی ،
و من در مورد به پیروی ، زمانی که Earnshaw پشت سر هم باز : پس از گرد سم
با انعکاس.
او پیشرفته مستقیم به ما ، لینتون توسط بازو را تصرف کردند ، و وضع روانیش او صندلی.
"به اتاق خود تو" او ، در صدای تقریبا غیر ملفوظ با اشتیاق گفت و او
چهره نگاه دارای عقاید و خشمگین است.
"خود به سفر می برد وجود دارد ، اگر او به تو می آید : تو shalln't من از این نگه داشتن.
خداوند خارج شو WI هر دو! "
او در ما قسم می خورد ، و از سمت چپ لینتون هیچ زمان به آنها پاسخ دهید ، نزدیک به او پرتاب را به
آشپزخانه و او گره مشت خود را به عنوان من و ظاهرا اشتیاق به من بد گویی کردن از
پایین.
من برای یک لحظه ترس بود و من یک دوره سقوط اجازه او آن را پس از من لگد ، و
بسته ما.
من خنده crackly و بدخیم ، توسط آتش شنیده می شود ، و تراشکاری ، مشهود است که نفرت انگیز
ایستاده جوزف مالش دست استخوانی اش ، و لرزش است.
"من wer حاصل کنید که او می خواهم آنچه از سرو!
He'sa بزرگ LAD! او sperrit raight getten T 'به او!
او knaws -- اری ، او knaws ، به عنوان weel به عنوان من ، که شناسایی می شود T 'maister انسو -- Ech ، ech ،
ech!
او نویسنده skift به درستی ساخته شده! Ech ، ech ، ech! "
"از کجا باید برود؟" من از پسر عموی من پرسیده می شود ، بی توجهی قدیمی
مسخره بیوجدان.
"لینتون سفید و لرزش بود. او بسیار پس از آن ، الن : اوه ، نه! او
هراسان نگاه به صورت نازک خود را و چشم های بزرگ به یک عبارت به شکل دراورده شده
از کوره در رفته ، خشم ناتوان.
او دسته از درب ، چنگ زده و آن را تکان داد : آن را در داخل محکم شد.
"اگر شما به من اجازه نمی دهد در ، من شما را بکشند -- اگر شما به من اجازه نمی دهد در ، من شما را کشتن!" او
"شیطان! شیطان -- من شما را کشتن -- I'll شما را بکشند "
ژوزف به زبان آمده خنده croaking خود را دوباره. "Thear ، که پدر T'! "او گریه.
"این پدر!
ما allas summut O 'دو طرف در ما. Niver توجه ، Hareton ، LAD -- dunnut شود feard -
او نمی تواند در تو! "
"من در زمان نگه دارید از دست لینتون ، و سعی کردند او را دور نگه میدارد ، اما پس از او shrieked
تکان دهنده ای است که من جرأت را ادامه دهید.
در آخرین فریاد خود را با مناسب بسیار ناراحت کننده از سرفه خفه می شد و خون gushed از او
دهان ، و او بر روی زمین سقوط کرد. من را به حیاط دوید ، بیمار با ترور و
برای Zillah خواست ، و من می توانم با صدای بلند.
او به زودی از من شنید : او به دوشش گاوها در ریخته در پشت انبار و hurrying
از محل کار خود ، او نپرسید چه در آنجا بود به انجام؟
من تا به حال نفس به توضیح نیست ؛ کشیدن او را در ، من در مورد لینتون نگاه.
Earnshaw بیرون آمده بود به بررسی شرارت او ایجاد می شود ، و او شد و سپس
انتقال چیزی ضعیف تا پله.
من Zillah و صعود پس از او ، اما او به من در بالا از مراحل متوقف شد ، و
گفت : من نباید در : من باید به خانه. به من گفت که او لینتون کشته بود ، و
من را وارد کنید.
جوزف درب قفل شده است و اعلام کرد من باید انجام دهید : "هیچ چیزهای sich ،" و از من خواست
که آیا من از "بان به عنوان دیوانه مثل او." من ایستاده بود تا خانه دار گریه
دوباره ظاهر شدند.
او تأیید او را در کمی بهتر خواهد بود ، اما او نمی تواند با آن shrieking و
DIN ، و او از من گرفت ، و تقریبا من را به خانه انجام شده است.
«الن ، من آماده به پاره مو من خاموش سر من بود!
من sobbed و گریستم به طوری که چشم من تقریبا نابینا بود و گردن کلفت شما از جمله
همدردی با مخالف ایستاده بود : فرض هر حال حاضر و پس از آن به من پیشنهاد "wisht ،" و
انکار که تقصیر او بود و ،
در نهایت ، هراسان از اظهارات من است که من می پاپا بگوید ، و این که او باید قرار داده می شود
او در زندان به دار آویخته شدند ، شروع blubbering خود و عجولانه برای پنهان کردن
تحریک بزدلانه خود را.
در این حال ، من از شر او نیست : وقتی که در طول آنها مرا مجبور به ترک ، و من تا به حال کردم
حدود صد متری خارج از محل ، او ناگهان از سایه از صادر
سمت جاده ، و چک Minny و در زمان نگه از من.
"خانم کاترین ، من بیمار غم آنها شریک هستم" را آغاز کرد ، "اما آن rayther خیلی بد --
"من به او را با شلاق من ، فکر کردن شاید من قتل.
او اجازه رفتن ، غرش یکی از لعنت نفرت انگیز خود را ، و من galloped خانه بیش از نیمی
از حواس من.
من شما خوب شب پیشنهاد نیست که شب ، و من به ارتفاعات نظرات
بعدی : من آرزو برای رفتن بسیار ، اما من به طرز عجیبی هیجان زده بود ، و مخوف به شنیدن این که
لینتون مرده بود ، گاهی اوقات ، و گاهی اوقات
shuddered در فکر مواجهه با Hareton.
در روز سوم من شجاعت در زمان : حداقل ، من می توانم در حال تعلیق طولانی تر را تحمل نمی کند و به سرقت برده
خاموش یک بار دیگر.
من در پنج ساعت رفت ، و راه می رفت. fancying من ممکن است مدیریت به خزش
خانه ، و تا اتاق لینتون ، unobserved. با این حال ، سگ را اعلام کرد. از من
رویکرد.
Zillah من دریافت کرده اید ، و گفت : "LAD مرمت سادگی ،" مرا به کوچک نشان داد ،
مرتب ، آپارتمان سنگ فرش شده است ، که در آن ، به شادی غیر قابل بیان من ، من مشهود لینتون گذاشته در
کمی مبل ، خواندن یکی از کتاب های من
اما او نه به من صحبت می کنند و نه به من نگاه کن ، از طریق یک ساعت تمام ، الن : او تا به
چنین خلق و خوی ناراضی.
و چه بسیار به من سر در گم ، هنگامی که او باز کردن دهان خود ، آن را به مطلق
باطل که من داد و بیداد occasioned بود ، و Hareton مقصر نیست!
قادر به پاسخ ، به جز شور و حرارت ، بلند شدم و از اتاق راه می رفت.
او بعد از من ضعف فرستاده "کاترین"
او در حال پاسخ داده تا روی چیزی حساب کردن : اما من نمی خواهد به عقب بازگردیم ، و روز بعد بود
روز دوم که من در خانه ماندند ، تقریبا مصمم او را ملاقات نه بیشتر.
اما پس از آن بود بدبختی از رفتن به رختخواب و بلند شدن ، و هرگز به شنیدن هر چیزی
در مورد او ، که قطعنامه من ذوب شده به هوا قبل از آن را به درستی شکل گرفت.
این اشتباه را به این سفر یک بار ظاهر شد و اکنون به نظر می رسید آن را اشتباه به خودداری کنند.
مایکل به خواست اگر او باید Minny زین آمد و من گفتم : "بله" و خودم را در نظر گرفته
انجام وظیفه به عنوان او به من بیش از تپه ها با مته سوراخ است.
من به تصویب پنجره جلو به به دادگاه مجبور شد آن را بدون استفاده در تلاش بود تا
پنهان حضور من.
"ارباب جوان در خانه است ، گفت :" Zillah ، به عنوان او را دیدم من را برای ساخت
اطاق پذیرایی. من در رفت ؛ Earnshaw ، نیز وجود دارد ، اما او
quitted اتاق به طور مستقیم ثبت شده است.
لینتون نشست بزرگ بازوی صندلی نیمی خواب ، بالا رفتن آتش ، من در آغاز شد
لحن جدی ، تا حدودی به این معنا که درست باشد --
"همانطور که شما به من ، لینتون دوست ندارم ، و به شما فکر می کنید من بر روی هدف می آیند به شما صدمه دیده است ، و
طوری وانمود کنیم که من این کار را هر بار ، این آخرین دیدار ما : اجازه دهید خداحافظی می گویند ما و
ارسال آقای Heathcliff است که شما هیچ آرزو
برای دیدن من ، و او باید دروغ را هر بیشتر در مورد این موضوع را اختراع نکردم. "
"بنشینید و کلاه خود را خاموش ، کاترین ،" او جواب داد.
"شما خیلی شادتر از من است ، شما باید بهتر باشد.
پاپا به اندازه کافی از نقص من صحبت می کند و نشان می دهد به اندازه کافی تمسخر و تحقیر از من ، تا آن را طبیعی من
باید به خودم هم شک کرد.
من شک دارم که آیا من در مجموع نه به عنوان بی ارزش او به من می نامد ، اغلب و
پس از آن من احساس می کنم تا متقاطع و تلخ ، من نفرت همه!
من بی ارزش ، و بد در خلق و خوی ، و بد در روح ، تقریبا همیشه ، و ، اگر شما
را انتخاب کنید ، شما ممکن است خداحافظی می گویند : شما خلاص شدن از شر یک دلخوری.
فقط کاترین ، من این عدالت : بر این باورند که اگر من ممکن است به عنوان شیرین است ، و به عنوان
نوع ، و به خوبی به عنوان شما ، من می باشد ، مانند میل و علاقه ، و بیشتر از آن ، از به عنوان شاد
و به عنوان سالم.
و بر این باورند که مهربانی شما ساخته شده است که من را دوست شما نسبت به اگر من سزاوار عمیق تر شما
عشق : و هر چند که من می تواند و نه می تواند کمک به نشان دادن ماهیت من به شما ، من به آن پشیمانی
و آن توبه و پشیمانی و توبه نخواهد آن را تا مرگ من "!
"من احساس او صحبت کرد حقیقت و احساس کردم من باید او را ببخشد : و ، اگر چه ما باید
نزاع لحظه بعد ، من باید او را دوباره ببخشد.
ما آشتی کرده بودند ، اما ما ، فریاد هر دو از ما ، کل زمان من در آنجا ماند : نه به طور کامل
برای غم و اندوه ، اما من متاسفم لینتون که طبیعت تحریف شده بود.
او هرگز اجازه دهید دوستان خود را در سهولت و او هرگز در خود آسان!
من همواره به کمی اطاق نشیمن خود ، رفته از آن شب ، چون پدرش
بازگشت روز پس از آن.
حدود سه برابر ، من فکر می کنم ، ما باید پرنشاط و امیدوار بوده است ، به عنوان ما برای اولین بار شد
شب. بقیه بازدیدکننده داشته است من دلتنگ کننده و آشفته شد : در حال حاضر با خودخواهی خود را و
، و در حال حاضر با وجود رنج او :
من آموخته ام به تحمل سابق تقریبا با عنوان خشم کمی به عنوان دومی.
آقای Heathcliff به عمد به من اجتناب می کند : من به سختی او را دیده در همه.
یکشنبه گذشته ، در واقع ، در آینده زودتر از معمول ، من شنیده ام از او سوء استفاده فقیر لینتون
ظالمانه انجام داده خود را از شب قبل.
من نمی تواند بگوید چگونه او از آن می دانستند ، مگر اینکه او گوش.
لینتون قطعا رفتار کرده بود provokingly : با این حال ، این کسب و کار هیچ کس بود ، اما
من ، و من سخنرانی آقای Heathcliff با وارد کردن و گفتن تا از او را قطع کرد.
او را به یک خنده پشت سر هم ، و رفت و گفت خوشحال شد که از نظر من در زمان
ماده. از آن زمان به بعد ، من گفت لینتون او باید
چیزهای تلخ را زمزمه او.
در حال حاضر ، الن ، شما شنیده ام همه.
من می توانم از رفتن به ارتفاعات نظرات ، مانع جز با تحمیل
بدبختی بر روی دو نفر ، در حالی که ، اگر شما فقط می خواهید آقاجان بگوید ، رفتن من نیاز به قصد بر هم زدن
آرامش از هیچ.
شما نمی خواهید بگویید ، به شما؟ آن خواهد شد بسیار قسی القلب ، اگر این کار را بکنید. '
من جواب دادم : 'من را تشکیل می دهند ذهن من در آن نقطه به فردا ، خانم کاترین ،'.
از آن نیاز به برخی از مطالعه و بنابراین من شما را به استراحت خود را ترک کند ، و رفتن فکر می کنم آن را.
من آن را تصور بر با صدای بلند ، در حضور استاد من ، راست راه رفتن از اتاق خود به
او ، و در رابطه با کل داستان : با به استثنای مکالمات خود را با او
پسر عموی ، و هر گونه اشاره ای به Hareton.
آقای لینتون نگران و مضطرب بود ، از او به من تصدیق.
در صبح ، کاترین خیانت من از اعتماد به نفس خود را آموخته ، و او آموخته
که بازدیدکننده داشته است مخفی خود را برای پایان دادن به.
بیهوده او گریستم و writhed در برابر بازداشت کردن ، و پدر او را به implored
از روی ترحم روی لینتون : او به راحتی او را وعده داده بود که او به نوشتن و
او را ترک برای آمدن به خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی وقتی که او
خوشحال ، اما توضیح داد که او دیگر باید انتظار دیدن کاترین در نظرات
ارتفاعات.
شاید او شده بود آگاه منش برادرزاده اش و وضعیت سلامت ، او را
مناسب برای خودداری حتی که دلداری اندکی را دیده اند.
>
فصل XXV
این چیزها اتفاق افتاده است در زمستان سال گذشته ، آقا ، گفت : خانم دین ؛ 'به سختی بیش از یک سال
پیش.
زمستان گذشته ، من فکر نمی کنم ، در پایان دوازده ماه دیگر ، من باید سرگرم کننده
غریبه به خانواده با ارتباط دادن آنها! با این حال ، می داند که شما چه مدت می خواهید بود
غریبه؟
شما بیش از حد جوان را به استراحت همیشه رضایت ، که توسط خودتان زندگی می کنند ، و من برخی از راه فانتزی
یک نفر می تواند کاترین لینتون و دیدن را دوست ندارد او را.
شما لبخند ، اما چرا شما نگاه آنقدر پر جنب و جوش و علاقمند زمانی که من در مورد او صحبت؟ و
چرا شما از من خواست به چسبیدن به تصویر خود را بیش از شومینه شما؟ و به همین دلیل --
'توقف ، دوست خوب من!'
من گریه کرد. 'ممکن است بسیار ممکن است که من باید
عشق او ، اما به من عشق او؟
شک دارم به سرمایه گذاری آرامش من در حال اجرا را به وسوسه آن را بیش از حد :
و سپس خانه ام اینجا نیست. من از جهان مشغول هستم ، و به آغوش خود
باید بازگشت.
به حال خود رها. کاترین مطیع پدرش
دستورات؟ '' او ، ادامه داد : 'خانه دار است.
محبت او را برای او هنوز هم احساسات ارشد در قلب او ، و او صحبت کرد
بدون خشم : او در حساسیت به لمس عمیق از یک مورد به ترک او صحبت کرد
گنج در میان خطرات و دشمنان ، که در آن خود را
به یاد کلمات خواهد بود تنها کمک که او می تواند تخصیص دادن به او را راهنمایی.
او به من گفت ، چند روز پس از آن ، "ای کاش برادرزاده من ، نوشتن ، الن ، و یا تماس بگیرید.
به من بگو ، صمیمانه ، چیزی که شما از او فکر می کنم : او برای بهتر شدن تغییر می کند ، یا وجود دارد
چشم انداز بهبود رشد می کند ، او به عنوان یک مرد؟ "
"او بسیار ظریف است ، آقا ،" من پاسخ دادم "و به ندرت به احتمال زیاد برای رسیدن به مردانگی : اما این
می توانم بگویم ، او شبیه نیست پدرش ، و اگر خانم کاترین تا به حال بدبختی
ازدواج با او ، او فراتر از او نخواهد بود
کنترل : مگر او بسیار و ابلهانه را نابود کرد.
با این حال ، کارشناسی ارشد ، به شما مقدار زیادی از زمان با او آشنا است و باید ببینیم که آیا
او او را متناسب با آن را می خواهد چهار سال و بیشتر به بودن خود را از سن ".
ادگار آهی کشید و راه رفتن به پنجره ، به سمت Gimmerton کرک نگاه.
یک بعد از ظهر مبهم بود ، اما خورشید فوریه dimly تاباند ، و ما می توانیم تنها
تشخیص این دو شاه درخت درختان در حیاط ، و سنگ قبر را sparely - پراکنده.
"من دعا اغلب ، او نیمی از soliloquised ،' رویکرد از آنچه در حال آمدن است و
در حال حاضر من شروع به کوچک شدن و از آن وحشت.
من فکر می کردم حافظه از ساعت من آمد که گلن داماد خواهد بود کمتر
شیرین تر از پیش بینی بود که من به زودی ، در چند ماه ، یا احتمالا هفته ،
حمل شود ، و در توخالی تنهایی خود گذاشته!
الن ، من با کتی کوچک من بسیار خوشحال بوده است : از طریق استفاده از شب های زمستان و تابستان
روز او امید زندگی در کنار من بود.
اما من غرق در افکار خوشحال شده توسط خودم در میان کسانی که سنگ شده است ، تحت آن کلیسا قدیمی :
دروغ گفتن ، از طریق غروب ژوئن طولانی ، بر روی تپه سبز قبر مادرش ، و
مایل -- حسرت برای آن زمان وقتی که من ممکن است در زیر آن واقع است.
برای کتی چه کاری می توانم انجام دهم؟ چگونه باید او را ترک کردم؟
من می خواهم یک لحظه را برای لینتون پسر Heathcliff مراقبت نیست ؛ و نه برای مصرف خود
از من ، اگر او می تواند او را برای از دست دادن من کنسول.
من نمی خواهم مراقبت که Heathcliff به دست آورد به پایان می رسد خود و پیروزی در لخت من از من
تاریخ و زمان آخرین برکت!
اما باید لینتون نالایق باشد -- تنها یک ابزار ضعیف به پدرش -- من نمی توانم رها
او را به او!
و سخت هر چند می شود روح شناور خود را به درهم شکستن ، من باید در غم او استقامت
در حالی که من زندگی می کنند ، می روم و انفرادی او در هنگام مرگ من است.
عزیزم!
جای من می خواهم او را به خدا استعفا کرد ، و او را در زمین قبل از من دراز است. '
استعفا او را به خدا به عنوان آن است که ، آقا ، "من جواب داد ، و اگر ما باید به شما از دست می دهند -- که
ممکن است او ممنوع -- تحت مشیت الهی او ، من دوست و مشاور او را به ایستادن
تاریخ و زمان آخرین.
خانم کاترین یک دختر خوب : من ترس نیست که او عمدا اشتباه خواهد رفت و مردم
که انجام دادن وظیفه خود را همیشه در نهایت پاداش قرار گرفته است. "
بهار پیشرفته در عین حال استاد من جمع شده بودند هیچ قدرت واقعی ، هرچند او از پیاده روی خود را از سر گرفت
در اساس با دخترش.
به مفاهیم بی تجربه او ، این خود نشانه ای از دوره نقاهت و پس از آن او
گونه بود اغلب برافروخته و چشم های او روشن و او احساس از دوره نقاهت او مطمئن است.
او در روز تولد هفدهم خود ، حیاط کلیسا بازدید : آن باران ، و من
مشاهده -- 'You'llقطعا رفتن نیست به شب ، آقا؟
او جواب داد : -- نه ، من این سال تسلیم کمی طولانی تر است. "
او نوشت : دوباره به لینتون ، ابراز تمایل بزرگ خود را به او را ببیند و حال
نامعتبر ارائه شده است ، من پدر او اجازه او برای آمدن شک.
همانطور که بود ، از دستور ، او بازگشت و پاسخ ، intimating که آقای Heathcliff
اعتراض به تماس خود را در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ، اما یاد نوع عمویش او را خوشحال ،
و او امیدوار بود به ملاقات او گاهی اوقات خود را در
rambles ، و شخصا به دادخواست که پسر عموی او و او ممکن است باقی می ماند طولانی
کاملا تقسیم شده است. آن بخشی از نامه اش ساده بود ، و
احتمالا خود است.
Heathcliff می دانست که او می تواند به گذشتگان را با فصاحت لابه برای شرکت کاترین ، سپس.
"من نپرس ،' او گفت که او در اینجا ممکن است بازدید ، اما من هرگز او را ،
چرا که پدر من منع من به خانه اش برود ، و به شما منع او را به به معدن می آیند؟
انجام دهید ، در حال حاضر و پس از آن ، با خود نسبت به ارتفاعات سوار و اجازه دهید چند کلمه ای را به تبادل با ما
در حضور شما!
ما انجام داده اند چیزی به مستحق این جدایی و شما با من عصبانی هستند :
شما هیچ دلیلی برای دوست نداشتن من ، شما اجازه می دهد ، به خودتان است.
عزیز دایی! به من توجه داشته باشید نوع به فردا ، و ترک کنید به شما ملحق هر جایی که باشید لطفا ،
به جز در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی Thrushcross.
من معتقدم که مصاحبه شما را که شخصیت پدر من است مال من نیستند متقاعد کردن : او
تأکید من بیشتر برادرزاده خود را از پسرش ، و هر چند که من از گسل که من بارگزاری صفحه
نالایق از کاترین ، او آنها را معاف و به خاطر او ، شما نیز باید.
پس از سلامت من به شما پرس و جو -- بهتر است ، اما در حالی که من باقی می ماند از همه امید بریده
و محکوم به تنهایی ، و یا جامعه از کسانی که هرگز و هرگز مثل من ،
چگونه می توانم شاد و خوب است؟ '
ادگار ، هر چند که او برای پسر احساس ، نمی تواند رضایت درخواست خود را به عطا ، چون
او می تواند کاترین همراهی نمی کنند.
او گفت : در فصل تابستان ، شاید ، آنها ممکن است ملاقات : ضمن ، او آرزوی او را به ادامه
نوشتن در فواصل زمانی ، و مشغول به او بدهد چه مشاوره و آسایش او قادر بود توسط
حرف ، خوبی آگاه از موقعیت سخت خود را در خانواده اش.
لینتون پیروی و به حال او بی بند و بار ، احتمالا خراب شده اند
همه با پر کردن رساله خود را با شکایت و مراثی : اما پدر او را نگه داشته
دیده بان تیز بر او و ، البته ،
اصرار بر روی هر خط که استاد من فرستاد که نشان داده شده است ، بنابراین ، به جای penning خود
عجیب و غریب شخصی رنج ها و distresses ، تم ها به طور مداوم بالاترین
در افکار خود ، او را در بی رحمانه harped
تعهد سوا از دوست و عشق خود را برگزار و به آرامی intimated که
آقای لینتون باید مصاحبه به زودی اجازه می دهد ، یا او باید ترس از او به عمد فریب بود
او را با وعده های خالی.
کتی یک متحد قدرتمند در خانه بود ، و بین آنها در طول متقاعد من
استاد به تسلیم در داشتن یک سوار یا پیاده روی با هم درباره یک بار در هفته ، تحت
سرپرستی من ، و در moors نزدیکترین
خانه ابرومند رعیتی : برای ژوئن در بر داشت او هنوز هم رو به کاهش است.
هرچند او از کنار گذاشته سالانه بخشی از درآمد خود را برای ثروت بانوی جوان من ، او
تا به حال میل طبیعی که او ممکن است حداقل بازگشت در یک زمان کوتاه به - - حفظ --
خانه از اجداد او ، و او در نظر گرفته
چشم انداز تنها خود را انجام بود که توسط یک اتحادیه با وارث او ، او هیچ تصوری که
دوم عدم بود تقریبا به اندازه خود سریع ؛ و نه به حال هیچ کس ، به اعتقاد من : نه
دکتر بازدید ارتفاعات ، و هیچ کس را دیدم
استاد Heathcliff برای گزارش از وضعیت او در میان ما است.
من ، من به سهم خود ، شروع به فانتزی forebodings من غلط بودند ، و او باید
در واقع محوری ، زمانی که او اشاره سواری و پیاده روی در moors ، و به نظر می رسید به طوری
جدی در به دنبال شی خود.
من می توانم پدر درمان یک کودک در حال مرگ به عنوان قدرتمندانه و wickedly به عنوان تصویر
من پس از آن آموخته Heathcliff او را درمان کرده بود ، وادار به این اشتیاق آشکار : خود را
تلاش دوبرابر بیشتر imminently او
برنامه های حریص و بی عاطفه با شکست مرگ تهدید شد.
>
فصل XXVI
تابستان در حال حاضر گذشته ، نخست آن بود ، زمانی که ادگار با اکراه به همراه داشت موافقت خود را به
entreaties خود را ، و کاترین و من سوار اول ما برای پیوستن به پسر عموی او.
این روز نزدیک ، خیلی گرم ومرطوب بود : خالی از نور آفتاب است ، اما با یک آسمان بیش از حد چیزی با نقاط رنگارنگ و
مبهم و مه آلود را تهدید باران و محل ملاقات ما در راهنمای سنگ شده بود ثابت ،
جاده های متقاطع.
ورود وجود دارد ، با این حال ، یک کمی گله ، پسر ، despatched به عنوان یک رسول ، به ما گفت
که -- Maister لینتون wer O 'ارتفاعات این جانبی هفتم : و او می خواهم میچ
obleeged به ما بر روی کمی باند بیشتر است. "
من مشاهده : سپس استاد لینتون را فراموش کرده دستور برای اولین بار از عمویش ، ':' او
پیشنهاد ما را بر روی زمین خانه ابرومند رعیتی نگه دارید ، و در اینجا ما در یک بار.
خب ، خواهیم به نوبه خود اسب ما سر گرد زمانی که او به ما برسد ، 'پاسخ همراه ؛
'گشت ما باید به سمت خانه دروغ است.
اما هنگامی که ما به او رسید ، و بود که به ندرت از یک چهارم از یک مایل از خود
درها ، ما متوجه شدیم او تا به حال هیچ اسب و ما مجبور به پیاده کردن و ترک مال ما شد
خراشیدگی دارم.
او در هیث ذخیره کردن ، در انتظار رویکرد ما ، و افزایش است تا ما در عرض چند آمد
حیاط.
سپس او راه می رفت تا feebly ، و بنابراین رنگ پریده نگاه ، که من بلافاصله گفت ، -- "چرا ،
استاد Heathcliff ، شما برای لذت بردن از سخن بی ربط صبح امروز مناسب نیست.
چه بد به شما نگاه! "
کاترین او را از غم و اندوه و حیرت بررسی : او انزال را تغییر
از شادی بر لب های او به یکی از زنگ و پیام تبریک خود را مدتها به تعویق افتاد
جلسه را به پرس و جو اضطراب ، که آیا او بدتر از حد معمول بودند؟
نه -- بهتر -- بهتر او panted ، لرزش ، و حفظ دست خود را اگر او به عنوان مورد نیاز خود را
پشتیبانی ، در حالی که چشمان آبی بزرگ خود را timidly بیش از او سرگردان ؛ میانگی آنها را دور
تبدیل به wildness دارای چشمان فرو رفته بیان سست آنها یک بار برخوردار است.
اما شما بوده اند و بدتر ، 'پافشاری پسر عموی او ،" بدتر از زمانی که دیدم شما تاریخ و زمان آخرین ؛
شما نازک تر است ، و --
او قطع کرد : "من خسته هستم ،' ، عجله. 'بیش از حد گرم است پیاده روی ، ما اجازه استراحت
اینجا کلیک کنید. و در صبح ، من اغلب مریض احساس --
پاپا می گوید : من بسیار سریع رشد می کنند.
بد راضی ، کتی نشستم ، و او در کنار او پشت بخوابید.
این چیزی است که مانند بهشت شما ، 'گفت که او ، و تلاش در طرب.
'شما مستغرق شدن در دو روز ما توافق کردند تا در محل و راه صرف هر فکر
pleasantest؟
این تقریبا مال شما است ، تنها ابرها وجود دارد ، اما سپس آنها را نرم و
دلپذیر : بهتر است از تابش آفتاب است. هفته بعد ، اگر می توانید ، خواهیم سوار به پایین
خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ، پارک و معدن را امتحان کنید. '
لینتون به نظر نمی رسید به یاد داشته باشید او از صحبت کرد و او آشکارا بزرگ
اشکال در حفظ هر نوع از گفتگو.
فقدان علاقه در افراد او آغاز شده ، و عدم صلاحیت برابر خود را به
کمک به سرگرمی های او ، آنقدر واضح است که او می تواند خود را پنهان نمی داشتند
ناامیدی.
تغییر نامحدود بیش از شخص کامل و به شیوه ای او آمده بودند.
pettishness که ممکن است caressed به علاقه ، به بی تفاوتی بی تسلیم کرده بود ؛
کمتر از خلق و خوی تند مزاج از یک کودک که frets و teases بر روی هدف به وجود دارد
ساکت می شود ، و بیشتر در خود جذب
moroseness تأیید نامعتبر است ، دلداری دفع و آماده در نظر گرفتن
عیش خوش مزاج دیگران به عنوان یک توهین.
کاترین درک ، و من ، که او آن را برگزار کردند و نه مجازات ، از
لذت بردن ، به تحمل شرکت ما و او هیچ واحد سنجش چیز جزئی از پیشنهاد ساخته شده ،
در حال حاضر به ترک.
این پیشنهاد ، بطور غیر منتظره ، لینتون از بی حالی خود را roused ، و او را انداختند
حالت عجیب بی قراری
او با ترس به سمت ارتفاعات نگاه ، التماس او دیگر نیم ساعت باقی خواهد ماند ،
حداقل.
گفت : کتی : "اما من فکر می کنم ،' ، 'شما می خواهم در خانه راحت تر از اینجا نشسته و
من می توانم شما را مات و متحیر کردن من را ببینید ، به روز ، توسط قصه های من ، و آهنگ ، و پچ پچ : شما باید
رشد عاقل تر از من ، در این شش ماه ؛
شما دارای طعم کمی برای انحرافات من حال حاضر : : یا دیگری ، اگر من می تواند شما را مات و متحیر کردن ، من می خواهم
میل و علاقه باقی بماند. بمانید به خودتان استراحت ، او پاسخ داد : '
و ، کاترین ، آیا فکر نمی کنم یا بگویم که من بسیار ناخوش : آن است که آب و هوای سنگین
و حرارت است که من کسل کننده است و من راه می رفت ، قبل از شما آمد ، یک معامله بزرگ
من.
ارسال عموی من در سلامت قابل تحمل هستم ، شما؟
'من او است که به شما می گویند بگویید ، لینتون.
مشاهده : من نمی توانستم اثبات است که شما ، 'بانوی جوان من ، با تعجب در او
ادعای کله شق از چه بود آشکارا دروغ.
"اینجا می شود و دوباره بعد پنجشنبه ،' او ادامه داد ، اجتناب زل زل نگاه متعجب و متحیر او.
و او را به لطف من را به خاطر اجازه شما برای آمدن -- بهترین من لطف ، کاترین.
و -- و ، اگر شما در دیدار با پدر من ، و او شما را از من پرسید ، آیا او را به منجر نشده
فرض کنید که من بسیار ساکت و احمقانه بوده است : غم و ویرانی به نظر نمی آید ، شما را به عنوان
انجام می دهند -- he'll عصبانی '.
، گفت : 'من مراقبت از هیچ چیزی برای عصبانیت خود را' کتی ، تصور او جسم خود را.
اما من ، گفت که پسر عموی او ، مرتعش است. "آیا او را علیه من تحریک ، کاترین ،
برای او بسیار سخت است. "
'او شدید به شما ، استاد Heathcliff؟ من نپرسید.
'تا او رشد کرده خسته از زیاده روی است ، و گذشت از منفعل به نفرت فعال؟'
لینتون به من نگاه کرد ، اما پاسخ دهد و پس از حفظ صندلی خود در کنار خود
ده دقیقه دیگر ، که در طی آن سر خود را روی خواب الودی بر سینه او افتاد ، و او به زبان آمده
هیچ چیز به جز سرکوب ناله از
خستگی یا درد ، کتی شروع به دنبال آرامش در به دنبال قرقاطهها و
به اشتراک گذاری تولید از تحقیقات خود را با من : او آنها را به او ارائه نمی دهد ، برای او
دیدم اطلاع ثانوی تنها خسته و آزار.
'آن را نیم ساعت در حال حاضر ، الن؟" او را در گوش من زمزمه ، در گذشته است.
: 'من نمی تواند بگوید که چرا ما باید باقی بماند.
او در خواب ، و پاپا ما خواهد بود که مایل به عقب است.
خب ، ما باید او را ترک خواب ، 'من در پاسخ ،' صبر کنید تا او بیدار می شود و
بیمار است.
شما توانا و مشتاق به مجموعه ای خاموش شد ، اما اشتیاق خود را به دیدن لینتون فقیر است به زودی
تبخیر! ':' چرا او مایل به دیدن من؟ بازگشت
کاترین.
در humours خود crossest ، که قبلا به من او را دوست بهتر از من در کنجکاو حال حاضر او
خلق و خوی.
این درست که اگر آن را یک کار او مجبور شد برای انجام شد -- این مصاحبه --
ترس از پدر خود باید او را چوبکاری کردن.
اما من به سختی رفتن برای آمدن آقای لذت Heathcliff برای دادن ؛ هر دلیلی او ممکن است
برای سفارش لینتون تحت این توبه و طلب بخشایش.
و ، هر چند من خوشحالم که او در سلامت ، من متاسفم او بسیار کمتر خوشایند ، و
بسیار کمتر با محبت به من. 'شما فکر می کنم او بهتر است در سلامت ، و سپس؟
من گفتم.
"بله ، او پاسخ داد ؛ زیرا او همیشه چنین مقدار زیادی از رنج خود را ،
شما می دانید. او tolerably خوبی نیست ، همانطور که او به من گفت به
ارسال به پاپا ، اما او بهتر است ، به احتمال بسیار زیاد.
وجود دارد شما با من ، خانم کتی متفاوت ، 'من اظهار داشت ،" من باید حدس او را به
مراتب بدتر است.
لینتون در اینجا از چرت زدن خود را در ترور سر در گم شروع شده است ، و پرسید که آیا هر یک
نام نام او. خیر ، گفت : کاترین ؛ مگر در خواب.
من نمی توانم تصور که چگونه شما را مدیریت به چرت زدن از درب ها ، در صبح است. '
من فکر کردم من شنیده ام پدر من ، او gasped ، نظر اجمالی به قاپیدن frowning در بالا به ما.
'شما مطمئن نیستند که هیچ کس صحبت کرد؟"
کاملا مطمئن ، 'پاسخ دختر خاله اش. فقط الن و من ابراز مخالفت در مورد
سلامتی شما. آیا شما واقعا قوی تر ، لینتون ، نسبت به زمانی
ما در فصل زمستان از هم جدا؟
اگر شما می شود ، من برخی از یک چیز قوی تر است نمی -- توجه خود را برای من صحبت می کنند ، --
؟ اشک از چشم لینتون را به عنوان او gushed
جواب داد ، بله ، بله ، من! '
و هنوز تحت طلسم از صدای خیالی ، زل زل نگاه کردن خود را سرگردان بالا و پایین به
تشخیص صاحب آن. کتی افزایش یافت.
برای به روز ما باید بخشی ، "او گفت.
و من نمی خواهد پنهان شده اند که من متاسفانه با دیدار ما نا امید ؛ هر چند من
ذکر آن را به هیچ کس اما شما که نه من در هیبت آقای Heathcliff ایستاده.
صدا در نیاوردن ، 'زمزمه لینتون ، به خاطر خدا ، صدا در نیاوردن!
او. "
و او به بازوی کاترین چسبیده ، تلاش او را بازداشت ، اما او که در آن اعلام
عجله خودش را رها و به Minny ، که او را مانند یک سگ اطاعت whistled.
springing به زین "من در اینجا می خواهیم آینده پنجشنبه ،' گریه.
'خداحافظی. سریع ، الن! '
و بنابراین ، ما او را به سمت چپ ، به ندرت آگاهانه خروج ما ، به طوری جذب شده بود او در
پیش بینی روش پدرش.
قبل از ما به خانه رسید ، نارضایتی کاترین را به درمانده ملایم تر
احساس ترحم و تاسف ، تا حد زیادی با شک و تردید ناآرام و مبهم ، در مورد مخلوط
شرایط واقعی لینتون ، فیزیکی و
اجتماعی : که در آن من داشتید ، اگر چه من به او توصیه می گویند بسیار ، برای
سفر دوم ما بهتر قضات. استاد من درخواست کنید از ما
ongoings.
ارائه برادرزاده اش از لطف بموقع تحویل داده شد ، خانم کتی به آرامی در دست زدن به
بقیه : من هم نور کمی در سوالات خود را پرتاب کنید ، برای من به سختی می دانست که چه چیزی برای مخفی کردن
و چه آشکار.
>
فصل XXVII
هفت روز glided دور ، هر یک مارک دوره خود را توسط این پس سریع
تغییر دولت ادگار لینتون.
ویران کردن که ماه قبل به شکل دراورده شده بود اکنون با تاخت و تاز شبیه بود
ساعت است.
کاترین ما نا چار که فریب خورده هنوز ، اما خود او روح سریع حاضر به فریب دادن
او : آن را در راز divined ، و در احتمال وحشتناک brooded ، به تدریج
رسیدن به یقین است.
او تا به حال قلب به ذکر سوار خود را ، زمانی که پنجشنبه گرد آمدند و من به آن اشاره
برای او ، به دست آمده و اجازه به او سفارش را درب : برای کتابخانه ، که در آن
پدرش یک زمان کوتاه در روز متوقف شد --
دوره کوتاه او می تواند تحمل به بنشیند -- و اتاق خود را ، تمام جهان او تبدیل شده بود.
او grudged هر لحظه که خم شدن او بیش از بالش خود پیدا کند ، یا نشسته
طرف او.
لقاء او بزرگ شد شبکه گسترده با تماشا و غم و اندوه ، و استاد من کمال مسرت را رد کرد و او را
به آنچه که او flattered خود تغییر خوشحال صحنه و جامعه خواهد بود ؛ رسم
راحتی از این امید که او در حال حاضر نمی شود سمت چپ به طور کامل به تنهایی بعد از مرگ او.
او یک ایده ثابت ، مشاهدات زیادی برای او اجازه می دهد تا سقوط حدس زده ، که ، به عنوان او
برادرزاده او را در فرد شبیه او ، او را در ذهن شبیه نامه لینتون
با مته سوراخ چند یا هیچ نشانه شخصیت معیوب خود.
و من ، از طریق ضعف بخشیدن ، خودداری از تصحیح خطا ، درخواست
خودم چه خوب خواهد بود در اخلال در آخرین لحظات خود را با
اطلاعاتی که او تا به حال نه قدرت و نه فرصت به نوبه خود به حساب.
ما گشت ما را تا بعد از ظهر به تعویق افتاده ، یک بعد از ظهر طلایی آگوست :
هر نفس از تپه ها پر از زندگی است ، که به نظر می رسید آن را هر کس آن را respired ،
هر چند در حال مرگ ، ممکن است دوباره زنده.
چهره کاترین بود درست مانند چشم انداز -- سایه و flitting آفتاب
بیش از آن را در جانشینی سریع ، اما سایه استراحت طولانی تر ، و تابش آفتاب بود
بیشتر گذرا و ضعیف قلب کوچک خود را را
خود را برای حتی که فراموشی عبور از مراقبت خود را سرزنش.
ما تشخیص تماشای لینتون در همان نقطه به او قبل از انتخاب بود.
معشوقه جوان من alighted ، و به من گفت که او به عنوان حل و فصل شد به ماندن بسیار
در حالی که کمی ، من تا به حال بهتر تسویه حساب و نگه دارید سوار بر اسب باقی می ماند ، اما من مخالفت کرده :
من نمی خطر از دست دادن بینایی از اتهام
متعهد به من یک دقیقه تا ما صعود شیب هیث با هم.
استاد Heathcliff ما را با انیمیشن بیشتر به این مناسبت دریافت شده : نه
انیمیشن ارواح بالا هر چند ، و نه هنوز از شادی آن را بیشتر شبیه به ترس نگاه.
دیر است! 'او گفت ، از صحبت کوتاه و به سختی.
پدر شما خیلی مریض هستند؟ من فکر کردم شما خواهد آمد.
چرا شما رک باشید؟ گریه کاترین ، بلع پستال او.
"چرا می تواند در هنگامی که شما من را نمی خواهم شما نه می گویند؟
عجیب است ، لینتون ، که برای بار دوم به شما مرا به اینجا آورده بر روی هدف ،
ظاهرا به زجر ما هر دو ، و بدون هیچ دلیل علاوه بر! '
لینتون لرزیدند ، و نگاه او ، نیمی از supplicating ، نیمی از شرم ، اما او
صبر پسر عموی کافی بود به تحمل این رفتار enigmatical نیست.
او گفت : "پدرم به شدت بیمار بوده ،' ؛ 'و به همین دلیل من از کنار بستر او نامیده می شود؟
چرا ارسال من از قول من اعلام بی تقصیری کردن ، زمانی که شما آرزو من نمی نگه داشتن
آن؟
بیا! من میل توضیح : بازی و
بی ارزش به طور کامل از ذهن من تبعید و من می تواند حضور خود را در رقص
affectations در حال حاضر! '
! affectations من "او زمزمه ها چه هستند؟
به خاطر بهشت است ، کاترین ، آیا به نظر نمی آید اینقدر عصبانی!
تحقیر کردن من تا آنجا که شما لطفا من بدبخت بزدل و بی ارزش ، : من نمی توانم
به اندازه کافی تکبر ، اما من بیش از حد برای خشم خود را متوسط.
متنفرم پدر من ، و قطعات یدکی برای تحقیر.
'مزخرف!' کاترین در شور گریه. 'احمقانه ، احمقانه پسر!
و وجود دارد! او trembles : اگر من واقعا او را لمس
شما نیاز به تحقیر از پیش سفارش دادن ، لینتون : هر کسی آن را خود به خود شما
خدمات خارج شوید!
خانه من باید بازگشت به حماقت کشیدن شما را از کوره فولاد سازی دهان سنگ ، و وانمود --
ما چه چیزی داریم تظاهر؟ اجازه رفتن رهبانیت من!
اگر من به شما برای گریه و به دنبال خیلی خیلی وحشت کرده pitied ، شما باید از جمله لگد زدن
ترحم. الن ، به او بگویید که چگونه ننگین این
انجام شده است.
افزایش می یابد ، و خود را به خزنده خسیس تنزل -- don't '
جریان با چهره و بیان از عذاب ، لینتون بی غیرت خود را پرتاب کرده بود
فریم در امتداد زمین : او به نظر می رسید تکان با ترور نفیس است.
! او sobbed : '،' من می توانم آن را تحمل نمی کند!
کاترین ، کاترین ، خائن هستم ، بیش از حد ، و من به جرات به شما بگویم!
اما من را ترک کند ، و من باید کشته شوند!
گرامی کاترین ، زندگی من در دست شما است و شما گفته اند که شما مرا دوست داشت ، و اگر شما
انجام داد ، آن را به شما صدمه نمی زند. شما نمی خواهید بروید ، سپس؟ مهربان ، شیرین ، خوب
شاید شما رضایت -- و او به من اجازه دهید با شما می میرند "!
بانوی جوان من ، شاهد غم و اندوه شدید خود را ، stooped او را بالا بردن.
احساس قدیمی حساسیت زیاده غلبه رنجش او ، و او بزرگ شده
کاملا منتقل شده و احساس خطر است. رضایت به چه؟ "او پرسید.
'به ماندن بگیرید! من معنی این بحث عجیب و غریب ، و من.
کلمات خود تناقض ، و منحرف کردن من!
آرام و فرانک ، و در هنگامی که تمام است که وزن آن بر روی قلب شما اعتراف.
شما به من صدمه بزند ، لینتون می خواهید؟ شما نمی خواهد اجازه دهید هر دشمنی به من صدمه دیده است ، اگر شما
جلوگیری از آن؟
من معتقدم که شما ترسو ، برای خودتان است ، اما نه خائن بزدل
بهترین دوست شما است. '
اما پدرم مرا تهدید ، 'gasped پسر ، clasping انگشتان ضعیف شده خود ، و
من او را وحشت -- من او را وحشت! من به جرات بگویم! '
! اوه ، خوب گفت : کاترین ، با محبت scornful ، 'راز خود را نگه داشتن : من هیچ
ترسو. ذخیره خودتان : من می ترسم!
بزرگواری او و اشک خود را برانگیخت : او به طور افراطی گریستم ، بوسیدن دست حمایت خود را و
هنوز جرات صحبت کردن احضار نیست.
من cogitating رمز و راز چه ممکن است ، و مصمم کاترین باید هرگز
رنج می برند به نفع او یا هر کس دیگری ، با اراده خوب من ؛ در زمانی که شنیدن صدای برگ خشک ایجاد کردن در میان
لینگ ، من نگاه و دیدم آقای
Heathcliff تقریبا بر ما نزدیک نزولی ارتفاعات.
او یک نگاه نسبت به اصحاب من بازیگران ، اگر چه آنها به اندازه کافی
نزدیک sobs لینتون قابل شنیدن باشد ، اما نقطه من در لحن تقریبا دلچسب او
فرض هیچ علاوه بر این ، و صداقت
او گفت که من می تواند به جلوگیری از شک کردن نیست ، --
این چیزی است که برای دیدن شما را به خانه من ، نلی نزدیک است.
چگونه شما را در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
اجازه دهید ما را بشنود. شایعه می رود ، او ، در پایین تر اضافه شده
تن ، که لینتون ادگار در بستر مرگ :؟ شاید بیماری های او مبالغه
نه استاد من در حال مرگ است ، من جواب دادم : "آن را به اندازه کافی درست است.
یک چیز غم انگیز آن را برای همه ما باشد ، اما یک برکت و رحمت برای او! '
چه مدت طول خواهد او تاریخ و زمان آخرین ، آیا شما فکر می کنید؟ "او پرسید.
من گفت : "من نمی دانم ،'.
از آنجا که ، "او ادامه داد : نگاه دو نفر جوان ، که تحت او ثابت شد چشم
- لینتون ظاهر شد که اگر او نمی تواند سرمایه گذاری را به هم بزنید و یا بالا بردن سر خود را ، و کاترین
نمی تواند حرکت کند ، در حساب خود -- 'because
به نظر می رسد که انطرف LAD مصمم مرا کتک میزد و من تشکر عمویش به سریع
و قبل از او! اهای! بچه هرنوع حیوان گوشتخوار بازی که بازی
مدت؟
من او را برخی از درس در مورد snivelling به من بدهید.
آیا او با خانم لینتون بسیار پر جنب و جوش به طور کلی؟
'سرزنده؟ -- او نشان داده است بزرگترین زجر ، من پاسخ داده شد.
برای دیدن او ، من باید بگویم ، که به جای درهم و برهم با یار خود را بر روی تپه ها ،
او باید در بستر باشد ، زیر دست یک پزشک است.
Heathcliff "او باید در یک یا دو روز ،' muttered.
اما اولین کنید -- ، لینتون! بلند شو! "او فریاد زد.
"آیا بر روی زمین دمر خوابیدن وجود دارد تا این لحظه!'
سجده لینتون دوباره در یکی دیگر از تشنج از ترس درمانده غرق شده بود ، باعث شده توسط خود را
نگاه پدر به سوی او ، گمان می کنم : هیچ چیز دیگری برای تولید وجود دارد از جمله
تحقیر.
تلاش های متعددی را به اطاعت او ساخته شده ، اما از قدرت کمی خود را برای نابود شد
زمان ، و او سقوط کرد دوباره با زاری. آقای Heathcliff پیشرفته ، و بلند او را به
تکیه یک برامدگی از چمن.
در حال حاضر ، گفت : او ، با درنده خویی curbed شده ، من عصبانی شدن و اگر شما فرمان نیست که
روح جزئي از شما -- شما لعنتی! تا به طور مستقیم! '
"من ، پدر ، او panted.
فقط اجازه بدهید من به تنهایی ، و یا من باید ضعف. من انجام داده ام که شما آرزو ، من مطمئن هستم.
کاترین خواهد به شما بگویم که من -- که من -- شده اند شاد.
آه! توسط من ، کاترین نگه داشتن دست خود را به من بدهد.
نگاهی معدن ، گفت : پدرش را ؛ ایستادن روی پای خود را.
در حال حاضر وجود دارد -- she'll شما بازوی خود را به من قرض بدهید : درست است ، به او نگاه کنید.
شما می توانید تصور کنید من شیطان خودش ، خانم لینتون بود ، وحشت از جمله به تحریک.
خیلی مهربان به راه رفتن از خانه با او ، به شما خواهد شد؟
او shudders اگر او را لمس کند. '
! عزیز لینتون 'زمزمه کاترین ،" من نمی تواند رفتن به ارتفاعات نظرات : پاپا است
ممنوع من. او به شما آسیبی وارد نشود : چرا شما تا ترس؟
'من می توانم دوباره وارد آن خانه هرگز ، او پاسخ داد.
من آن را دوباره وارد کنید بدون تو! '' توقف 'گریه پدرش.
'خواهیم فرزندی scruples کاترین احترام.
نلی ، او را ، و من توصیه شما در مورد دکتر ، دنبال بدون
به تاخیر بیاندازد. شما را به خوبی می خواهید ، 'پاسخ I.
اما من باید با معشوقه من باقی می ماند : به ذهن پسر شما است کسب و کار من نیست. '
گفت Heathcliff : 'شما بسیار سفت هستند ،' ، 'من می دانم که : اما شما به زور مرا به خرج کردن
نوزاد و آن را فریاد می زنند قبل از آن خیریه خود را حرکت می.
آیند ، و سپس ، قهرمان من.
آیا شما مایل به بازگشت ، همراه من؟ "
او یک بار دیگر با نزدیک شدن ، ساخته شده و اگر او به عنوان موجود شکننده تصاحب ، اما ،
لینتون با کوچک شدن به عقب ، چسبیده به پسر عموی او ، و او را به همراه او implored ، با
ابرام کوره در رفته است که اعتراف بدون انکار.
با این حال من مخالفت کردم ، من می تواند او را مانع نیست : در واقع ، چگونه می تواند او به او رد
خودش؟
چه بود او پر از ترس ، ما تا به حال به هیچ وجه از نکته سنجی است ، اما در آنجا بود ،
تحت گله کردن آن ناتوان است ، و هر گونه علاوه بر این به نظر می رسید قادر به تکان دهنده او را به
idiotcy.
ما به آستانه رسید ، کاترین راه می رفت و من منتظر ایستاده بود تا او به حال
انجام نامعتبر به یک صندلی ، انتظار او را بلافاصله ، وقتی آقای Heathcliff ،
هل دادن من به جلو است ، گفت -- 'Myخانه
با طاعون زده نه ، نلی ، من و ذهن می شود مهمان نواز به روز : نشستن
پایین ، و اجازه داد تا درب بسته شود. 'او بسته و قفل شده آن را نیز.
من آغاز شده است.
او اضافه کرد : 'شما باید چای قبل از اینکه شما به خانه ،'.
من خودم هستم.
Hareton است با برخی از گاو را به درده رفته ، و Zillah و جوزف بر روی یک
سفر از لذت ، و ، هر چند من به تنها بودن ، من ترجیح می دهم برخی از
جالب مربوط به شرکت ، اگر من می توانم آن را دریافت کند.
دوشیزه لینتون ، کرسی خود را با او است. من به شما بدهد آنچه من : در حال حاضر می باشد
به سختی به ارزش پذیرش ، اما من هیچ چیز دیگری برای ارائه دارند.
است لینتون ، منظور من.
چگونه او می کند خیره! این فرد وحشیانه احساس من
هر چیزی که به نظر می رسد ترس از من!
اگر من به دنیا آمد که در آن قوانین سخت کمتر و کمتر گوشت یا خوراک لذیذ طعم ، من باید درمان
خودم را به کالبد شکافی موجود زنده آن را کند می کند از آن دو ، به عنوان تفریحی شب.
او در نفس خود جلب کرد ، زده جدول ، و با خود قسم می خورد ، 'جهنم!
من از آنها متنفر باشند.
"من از شما می ترسم!' گفت کاترین ، که می تواند دومی را نمی شنوند
بخشی از سخنان خود. او پا در نزدیکی تا چشم سیاه او
فلش با عشق و شور و وضوح.
من که کلیدی : من آن را "او گفت.
"من نمی خوردن و نوشیدن در اینجا ، اگر من گرسنه بودند."
Heathcliff به حال کلید در دست داشت که بر روی میز باقی ماند.
وی با نگاه کردن ، با نوعی تعجب در جسارت او را تصرف کردند ، یا ، احتمالا ،
، صدا و نگاه خود را یادآور شد ، از شخص او از آنها آن را به ارث برده است.
او در این ساز ربوده و نیمی را در گرفتن آن را از سست خود را موفق
انگشتان : اما عمل او ، او را به یاد می آورد تا به امروز ، او آن را بهبود سرعت.
در حال حاضر ، کاترین لینتون ، 'او گفت :" ایستادگی کردن ، و یا من باید به شما پایین دست کشیدن ، و ، که
او را دستگیر خانم دین دیوانه را صرف نظر از این هشدار ،
دست بسته خود و محتویات آن را دوباره.
"ما خواهد رفت!' او مکرر ، اعمال تلاش خود را به علت عضلات آهن به
استراحت و پیدا کردن که ناخن های خود را بدون تصور ، او اعمال دندانهای او خیلی
به شدت.
Heathcliff نگاه من یک نگاه است که مرا از دخالت یک لحظه نگه داشته.
کاترین بیش از حد قصد دارد انگشت خود را متوجه چهره اش بود.
او آنها را باز به طور ناگهانی استعفا داد و هدف از اختلاف ، اما ، قبل از اینکه او تا به حال خوب
امن آن ، او را با دست آزاد را تصرف کردند ، و کشیدن او را در خود
زانو ، تجویز با دیگر دوش
slaps فوق العاده در هر دو طرف سر ، هر یک کافی برای برآورده خود را
تهدید ، او قادر به سقوط بوده است. در این خشونت شیطانی من بر او عجله
خشمگینانه.
'شما تبه کار!' من شروع به گریه ، 'شما تبه کار!'
لمس بر روی قفسه سینه من ساکت و خاموششان : من تنومند ، و به زودی به نفس ، و ،
چه با آن و خشم ، من مبهوت dizzily و آماده به خفه احساس ،
و یا پشت سر هم خون در عروق.
صحنه در دو دقیقه بود ، کاترین ، منتشر شد ، قرار دادن دو دست خود را به
معابد او را ، و نگاه ، درست همانطور که او مطمئن نبودند که آیا گوش خود را خاموش و یا در نبود.
او مانند یک نی ، چیزی که فقیر می لرزید ، و خم شدن در مقابل جدول کامل
سر در گم.
"من می دانم که چگونه به توبیخ و ملامت کردن به کودکان ، که می بینید ، گفت : رذل ، ظالمانه ، به عنوان او stooped
مالکیت مجدد یافتن خود را از کلید ، که به زمین کاهش یافته بود.
برو به لینتون در حال حاضر ، من به شما گفت ، و گریه در سهولت شما!
من باید پدر خود ، به - فردا -- پدر شما در چند روز داشته باشند -- و شما
باید مقدار زیادی از آن داشته باشد.
شما می توانید به مقدار زیادی تحمل شما هیچ بنیه : شما باید طعم روزانه داشته باشند ، اگر من گرفتن
شیطان از خلق و خوی در چشم خود را دوباره! '
کتی به جای از لینتون به من زد و زانو زد پایین قرار داده و گونه سوختن خود را در من
شلپ شلپ کردن ، با صدای بلند گریند.
پسر عموی او را به گوشه ای از حل و فصل منقبض شده بود ، به عنوان آرام به به عنوان یک ماوس ، تبریک گفت
خود من به جرات گفت که تصحیح در دیگری از او alighted بود.
آقای Heathcliff ، درک همه ما سر در گم ، رز ، و در اسرع وقت ساخته شده
خود چای. فنجان و نعلبکی آماده گذاشته شد.
او از آن ریخت ، و دست من یک فنجان.
او گفت : 'بشویید دور طحال ،'. 'و کمک خود را حیوان خانگی شیطان و معدن.
مسموم نیست ، هر چند من آن آماده شده است. من قصد دارم به دنبال اسب خود را. "
اولین فکری که ما ، در خروج خود ، به زور خروج جایی بود.
ما سعی کردیم از درب آشپزخانه ، اما که به خارج از محکم بود : ما در نگاه پنجره
آنها حتی رقم کمی کتی خیلی تنگ بود.
استاد لینتون ، 'من گریه ، از دیدن ما به طور منظم به زندان افتادند ،' شما می دانید آنچه خود را
پدر شیطانی است پس از آن ، و شما باید به ما بگویید ، و یا من جعبه گوش خود را ، به عنوان او
انجام پسر عموی خود را. "
کاترین 'گفت : بله ، لینتون ، شما باید بگویم ،'.
این به خاطر شما من آمد و از آن خواهد شد اگر شما امتناع wickedly ناسپاس. "
برخی از چای را به من ، من تشنه است ، و سپس من به شما بگویم ، او پاسخ داد.
'خانم دین ، برود. من دوست ندارم شما بیش از من ایستاده است.
در حال حاضر ، کاترین ، شما اجازه اشک شما را به فنجان من قرار می گیرند.
من که ننوشید. دیگر را به من بده. "
کاترین تحت فشار قرار دادند دیگر به او ، و صورت خود را پاک.
من در خونسردی بدبخت کمی احساس بیزارند ، چرا که او دیگر در ترور بود
برای خودش شد.
غم و اندوه او بر اهل شمال افریقا به نمایش گذاشته شده بود فروکش به زودی مثل همیشه او وارد
بلندی های بادگیر ، پس من حدس زده او با ملاقات افتضاح غضب شده بود تهدید
اگر او در decoying ما در آنجا شکست خورد و
که انجام شده است ، او تا به حال هیچ ترس بیشتر فوری.
'پاپا می خواهد ما را به ازدواج او ، پس از sipping برخی از ادامه داد
مایع است.
و او می داند که پاپا خود را نمی خواهد اجازه بدهید ما ازدواج در حال حاضر ، و او ترس از مرگ من اگر
ما منتظر ، بنابراین ما به در صبح ازدواج کرده ، و شما را به ماندن در اینجا تمام
شب و اگر شما به عنوان او بخواهد ، شما
باید به خانه روز بعد بازگشت و مرا با شما. '
شما را با او ، ادم دمدمی رقت انگیز! 'من بانگ زد.
'شما ازدواج؟
چرا این مرد دیوانه است! او فکر می کند ما را احمق ، هر کس است.
و آیا شما تصور کنید که بانوی زیبا و جوان ، دختر که سالم و دلچسب ، کراوات
خودش را به یک میمون نابودی کمی مثل شما؟
آیا شما cherishing مفهوم است که هر کسی ، چه رسد به خانم کاترین لینتون ، که
شما برای شوهر
شما می خواهید شلاق برای آوردن ما در اینجا در همه ، با ترفندهای puling dastardly شما :
و -- don't نگاه آنقدر احمقانه است ، در حال حاضر!
من ذهن بسیار خوبی برای شما تکان دادن به شدت ، برای خیانت محقر خود را ،
و غرور بی کله شما. '
من به او یک لرزش ملایم می دهد ، اما آن را بر روی سرفه به ارمغان آورد ، و او به خود در زمان
منابع عادی ناله و گریند ، و کاترین به من سرزنش.
'اقامت تمام شب؟
نه ، او گفت ، به دنبال به آرامی گرد. الن ، من که درب را سوزاند اما من
خارج شوید. '
او شروع به اعدام تهدید او را به طور مستقیم ، اما لینتون شد
زنگ عزیز خود است که دوباره خود را.
او خود را در دو بازوی خود ناتوان گریه clasped : -- "آیا شما نمی مرا داشته باشد ، و نجات من؟
اجازه نمی دهد من به خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی می آیند؟ آه ، عزیزم کاترین ، ثبت نام کنید! شما باید بروید و
ترک کند ، بعد از همه.
شما باید به اطاعت از پدر من -- شما باید '' من باید خود من اطاعت ، او در پاسخ ، 'و
تسکین او را از این تعلیق بی رحمانه. شب تمام!
چه او فکر می کنید؟
او خواهید بود مضطرب در حال حاضر است. من یا شما یا شکستن و سوزاندن راهی برای خروج از
خانه. آرام!
شما در خطر هستید ، اما اگر شما به من مانع -- لینتون ، من عاشق پاپا بهتر از شما!
ترور مرگبار او را از خشم آقای Heathcliff احساس دوباره بازسازی شد به پسر خود
فصاحت ترسو.
کاترین بود در نزدیکی پریشان : هنوز هم ، او همچنان ادامه داشت که او باید برود خانه ، و سعی
التماس به نوبه خود او ، قانع کردن به او را به زانو در آوردن عذاب خودخواه خود را.
در حالی که آنها در نتیجه اشغال شدند ، زندانیان ما دوباره وارد شده است.
او گفت : "جانوران شما مماشات کردن ،' ، 'و -- در حال حاضر لینتون! snivelling دوباره؟
آنچه که او انجام شده است برای شما؟
بیا ، بیا -- انجام داده اند ، و رفتن به رختخواب. در یک ماه یا دو ، LAD من ، شما قادر
به او بازپرداخت ستمگران حال حاضر خود را با دست شدید.
شما pining برای عشق خالص ، شما؟ هیچ چیز دیگری در جهان : و او باید
آیا شما دارید! وجود دارد ، به رختخواب!
Zillah نمی خواهد در اینجا به شب ، شما باید عریان خودتان.
صدا در نیاوردن! نگه سر و صدا! هنگامی که در اتاق خود را ، من نمی خواهید آمد نزدیک
شما : شما نیاز به ترس نیست.
بر حسب شانس ، شما tolerably. من به بقیه نگاه کنند.
او این کلمات سخن گفت ، برگزاری درب باز است و برای پسرش به تصویب ، و دومی
خروج خود را دقیقا به عنوان یک ادم چاپلوس ممکن است که مظنون به فرد به دست آورد که
با حضور بر روی آن طراحی را تحت فشار کینه توز است.
قفل شد دوباره امن است. Heathcliff با نزدیک شدن به آتش ، که در آن من
معشوقه و من ساکت ایستاده بود.
کاترین نگاه ، و به طور غریزی دستش را بلند خود را به گونه او : او
محله زنده کرد احساس دردناک است.
هر کس دیگری می شده اند در مورد عمل کودکانه با عبوسی ناتوان
اما او در او scowled و muttered -- 'Oh! شما از من می ترسند؟
شجاعت خود را به خوبی مبدل : شما خیلی ترس به نظر می رسد!
او پاسخ : می ترسم ، '،' است زیرا ، اگر بمانم ، پاپا خواهد شد پر از بدبختی و چگونه
تحمل او را بدبختی -- زمانی که او - - وقتی که او -- MR. Heathcliff ، اجازه دهید من به خانه!
قول می دهم به ازدواج لینتون : پاپا به من به مانند : و من او را دوست دارم.
چرا باید شما را بخواهند به زور مرا به انجام آنچه که من به میل و علاقه شما خودم انجام؟
به او اجازه دهید جرات به شما زور ، 'من گریه کرد.
قانون در این سرزمین وجود دارد ، خدا را شکر! وجود دارد ، هر چند که ما در خارج از راه
محل. من می خواهم به اطلاع اگر او پسر خود من بودند : و آن را
جنایت بدون مصونیت روحانیون از محاکمه شدن در دادگاههای عرفی! '
'سکوت' گفت لوطی. "با سر و صدا خود را به شیطان!
من نمی خواهم شما را به صحبت می کنند.
دوشیزه لینتون ، من باید خودم قابل ملاحظه ای در تفکر پدر شما خواهد شد لذت ببرید
بدبخت : من نباید برای رضایت خواب.
شما می توانست در راه surer هیچ از تثبیت اقامت خود را در زیر سقف من برای ضربه
بیست و چهار ساعت بعد از اطلاع رسانی است که چنین رویدادی را دنبال.
همانطور که به وعده خود را به ازدواج لینتون ، من را به شما باید آن را نگه دارید ، برای شما خواهد
ترک این مکان تا آن برآورده می شود. "
'ارسال الن ، پس از آن ، به اجازه دهید پاپا بدانند من هستم امن! بانگ زد :" کاترین ، گریند
به تلخی. "یا من ازدواج در حال حاضر.
پور آقاجان!
الن ، او فکر می کنم ما در حال از دست رفته. چه کار باید بکنیم؟ "
'او!
او فکر می کنم شما خسته از انتظار بر او ، و اجرا کردن برای تفریح کمی ، '
پاسخ Heathcliff.
شما نمی توانید انکار است که شما وارد خانه من از توافق خود را در تحقیر او
ح برعکس.
و این کاملا طبیعی است که شما باید تفریحی در سن شما تمایل و است که شما
خسته از پرستاری یک مرد بیمار ، و آن مرد تنها پدر شما.
کاترین ، شادترین او روز بود بیش از زمانی که روز خود را آغاز کرد.
او شما را لعن و نفرین ، من به جرات می گفت ، برای آمدن به جهان (من حداقل) ؛ و این امر می
فقط اگر او را لعن و نفرین او از آن رفت.
من می خواهم به او ملحق شود.
من شما را دوست ندارد! چگونه باید؟
گریه دور.
تا آنجا که من می توانید ببینید ، آن را انحراف ارشد خود را آخرت ، مگر اینکه لینتون را
جبران زیان های دیگر : و پدر و مادر خود را اینده نگر به نظر می رسد تا علاقه داشتن به او ممکن است.
نامه او را از مشاوره و دلداری من بسیار سرگرم.
در گذشته خود را به او از گوهر من مراقب او و نوع به او توصیه می شود هنگامی که او کردم
او.
دقیق و مهربان -- که پدری. اما لینتون نیاز به کل سهام خود را از مراقبت
و مهربانی را برای خود خواهد شد. لینتون می تواند مستبد کوچک به خوبی بازی.
او خواهید انجام هر تعداد از گربه شکنجه ، اگر دندان های خود را کشیده و
پنجه بیهوده پرهیز.
شما قادر خواهید بود که به داستان عموی او خوب از مهربانی اش ، زمانی که شما به خانه دوباره ،
من به شما اطمینان دهم. شما در سمت راست وجود دارد! "
من گفتم ؛ 'توضیح شخصیت پسر شما.
نمایش شباهت خود را به خودتان و پس از آن ، من امیدوارم ، کتی خانم دو برابر خواهد شد فکر می کنم قبل از
او طول می کشد ادم خیلی مضر و خطرناک!
من ذهن نه چندان از کیفیت های مهربان او به صحبت کردن در حال حاضر ، او پاسخ داد ؛ چرا که او
باید یا او را قبول یا یک زندانی باقی می ماند ، و شما را همراه با او ، تا خود را
استاد می میرد.
من می توانم شما هر دو بازداشت کاملا پنهان ، در اینجا.
اگر شما شک ، او را تشویق کلمه خود را به عقب ، و به شما فرصت
قضاوت! "
'من سخن من عقب نیست ، گفت :" کاترین. 'من او را به درون این ساعت ازدواج می کنند ، اگر ممکن است من
برو به Thrushcross خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی پس از آن.
آقای Heathcliff ، شما یک انسان بی رحمانه است ، اما شما یک ادم بسیار شریر نیست و شما ، از
کینه توزی صرف ، نابود جبران ناشدنی تمام شادی من.
اگر پاپا فکر من او را بر روی هدف باقی مانده بود ، و اگر او درگذشت من قبل از بازگشت ، می تواند من
خرس به زندگی می کنند؟
من بیش از گریه داده می شود اما من قصد دارم به زانو زدن در اینجا ، در زانو خود را ، و من نمی خواهیم
و من به چشم من از صورت خود را ندارد تا شما به من نگاه!
نه ، دور را روشن نکنید!
انجام دهند! شما چیزی به شما تحریک را ببینید.
من نفرت نیست. من ناراحتم که شما به من زده نمی شود.
آیا شما در تمام عمر خود را ، عمو کسی هرگز عاشق؟
؟ هرگز آه! شما باید یک بار نگاه کنید.
من آنقدر رنجور ، شما می تواند کمک کند که با عرض پوزش و دلسوزی نسبت به من. '
'نگه داشتن انگشتان EFT خود را خاموش ، و حرکت می کنند ، و یا من شما را لگد' گریه Heathcliff ، وحشیانه
دفع او را.
جای من می خواهم در آغوش گرفته ، توسط یک مار. شیطان چگونه می تواند شما را از دم لابه در خواب
ذخیره؟ من از شما بیزار بودن! '
او ، شانه خود را تکان داد خود ، در واقع ، تا اگر گوشت او رخنه کرد با
گریزی و رانش پشت صندلی خود را ، در حالی که بلند شدم و باز دهان من ، به اغاز
تورنت کاملا از سوء استفاده.
اما من گنگ در وسط جمله اول ، ارائه شده توسط یک تهدید بود که من
باید به یک اتاق توسط خودم هجا بعد من زبان آمده نشان داده شده است.
این تیره در حال رشد بود -- ما شنیده ام صدای صدای در باغ دروازه.
میزبان ما عجولانه بلافاصله : او عقل خود را در مورد او به حال ما نداشته است.
بحث از دو یا سه دقیقه وجود دارد ، و او به تنهایی بازگشت.
"من فکر می Hareton پسر عموی خود شده بود ،" من به کاترین مشاهده است.
"من آرزو می کنم او می رسید!
چه کسی می داند اما او ممکن است بخشی از ما را؟ "این سه بندگان فرستاده شده به شما به دنبال بود
از خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ، گفت : 'Heathcliff ، از overhearing من است.
'شما باید افتتاح شبکه و به نام : اما من می توانم قسم می خورم که سخن چینی
خوشحالم این کار را نکرده. او خوشحالم که موظف به ماندن بگیرید ، من
شود. '
در یادگیری این شانس ما تا به حال از دست رفته ، ما هر دو دریچه داد به غم و اندوه ما بدون
کنترل ، و او به ما اجازه داد تا نه ساعت ناله است.
سپس به او پیشنهاد ما در طبقه بالا ، از طریق آشپزخانه ، اتاق Zillah و من
زمزمه همراه من به اطاعت : شاید ما ممکن است از طریق پنجره تعبیه
وجود دارد ، یا به یک برج دیده بانی ، و خارج توسط نورگیری آن است.
این پنجره ، با این حال ، باریک ، مانند آنهایی که زیر و در دام برج دیده بانی بود ایمن از
تلاش ما برای ما به عنوان قبل از محکم.
ما هیچ یک از ما زمین بگذارند : کاترین ایستگاه خود را توسط شبکه در زمان و تماشا
نگرانی برای صبح و آه عمیق که تنها پاسخ من می تواند برای به دست آوردن من
entreaties های مکرر است که او را سعی کنید به استراحت.
من خودم در یک صندلی نشسته اید ، را لرزاند و پس وپیش ، قضاوت خشن در بسیاری از
derelictions وظیفه ، که از آن ، آن را به من پس از آن رخ داد ، همه بدبختیهای من
کارفرمایان بر خاست.
این مورد نیست ، در واقع ، من آگاه هستم ، اما از آن بود ، در خیال من ، که
دلتنگ کننده شب و من فکر Heathcliff خود را به جرم کمتر از I.
در ساعت هفت او آمد ، و نپرسید اگر دوشیزه لینتون افزایش یافته بود.
او به درب زد ، بلافاصله ، و جواب داد ، "بله."
'در اینجا ، و سپس ، او گفت ، باز کردن آن و کشیدن او.
من گل رز به دنبال کند ، اما او تبدیل دوباره قفل است.
من خواستار آزادی من.
صبور ، 'پاسخ ؛' من ارسال صبحانه خود را در حالی که. "
من بر روی پانلها گروه های دسته جمعی ، و rattled لچ عصبانیت و کاترین پرسیده شد که چرا من بود
هنوز بسته؟
او در جواب من باید سعی کنید آن را یک ساعت دیگر تحمل می کنند ، و رفت.
من تحمل آن را دو یا سه ساعت ، در طول گام : Heathcliff نه ، من شنیده ام.
من به شما آورده ام چیزی برای خوردن ، گفت : صدا ؛ درب oppen T ''!
: اجرای مشتاقانه ، من مشهود Hareton ، لادن با غذا به اندازه کافی به من تاریخ و زمان آخرین در تمام طول روز.
'تک' ، 'او اضافه کرد ، thrusting سینی را به دست من.
اقامت یک دقیقه ، من آغاز شد.
نه ، او گریه و بازنشسته شده است ، صرف نظر از هر نماز من جلو می تواند به پور را به منظور بازداشت
او.
و من باقی مانده وجود دارد محصور تمام روز و تمام شب بعد ، و
دیگری ، و دیگری.
پنج شب و چهار روز باقی مانده ، در مجموع ، دیدن هیچ کس اما Hareton بار
تندخو و گستاخ و لال و ناشنوا به هر : هر روز صبح و او یک مدل از زندانیان بود
تلاش در حرکت حس عدالت و شفقت خود را.
>
فصل XXVIII
در صبح روز پنجم ، و یا نه بعد از ظهر ، گام های مختلف نزدیک -- سبک تر و
کوتاه و این زمان ، فرد وارد اتاق شد.
این Zillah شد. donned در شال قرمز مایل به زرد او ، با نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه ابریشم سیاه و سفید روی سر او ، و
بید سبد وضع روانیش به بازوی او. 'EH ، عزیز!
خانم دین! 'او بانگ زد.
'خوب! بحث در مورد شما در Gimmerton وجود دارد.
من هرگز فکر نمی کردم اما شما در مرداب Blackhorse غرق شد و دختر خانم با شما ، تا
استاد به من گفت شما می خواهم یافت شده است ، و او می خواهم به شما تسلیم در اینجا!
چه! و شما باید بر روی یک جزیره کردم ، مطمئن؟
و چه مدت شما را در سوراخ بود؟ آیا استاد نجات شما ، خانم دین؟
اما شما خیلی نازک -- you've نشده تا ضعیف ، شما؟
استاد شما رذل واقعی! 'من جواب دادم.
اما او باید برای آن پاسخ.
او نیاز افزایش داده اند که داستان آن را تمام خواهد گذاشته برهنه '!
شما چه معنی است؟ پرسید : 'Zillah.
این داستان او نیست : آنها می گویند که در این روستا -- در مورد خود را از دست داده
مرداب و من خواستار به Earnshaw ، زمانی که من در می آیند -- "EH ، آنها چیزهای عجیب و غریب ، آقای Hareton ،
اتفاق افتاده است از آنجایی که من می رفت.
اتمام حجت ترحم غم انگیز است که دختر جوان به احتمال زیاد ، و نمی تونم نلی دین. "
او خیره شد. من فکر کردم او تا به حال هیچ چیز شنیده نشده است ، بنابراین من گفت :
او شایعه.
استاد گوش ، و او فقط به خودش لبخند زد و گفت : "اگر آنها در آن قرار گرفته
مارش ، آنها از حال حاضر ، Zillah. نلی دین ، تسلیم در این دقیقه ، در
اتاق خود را.
شما می توانید او را به تند رفتن بگویم ، هنگامی که شما بروید ، در اینجا این است که کلید.
باتلاق ، آب را به سرش کردم و به خانه او می توانست اجرا کاملا متلون المزاج ، اما من
ثابت او تا آمد او را به حواس خود را گرد.
شما می توانید پیشنهاد خود را به خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی در یک بار بروید ، اگر او قادر ، و حمل یک پیام را از
من ، که خانم جوانی خود را در زمان به دنبال برای شرکت در مراسم تشییع جنازه ارباب ".'
آقای ادگار مرده است؟
من gasped. 'اوه! Zillah ، Zillah! '
"نه ، نه ، شما بنشینند ، معشوقه خوب من ، وی در پاسخ ، شما حق بیمار هنوز.
او مرده نیست ، دکتر کنت فکر می کند او ممکن است یک روز دیگر.
من او را در جاده ها ملاقات کرد و پرسید. "
به جای نشستن ، من چیزهایی در فضای باز من ربوده و عجله زیر ، برای
راه آزاد بود. در ورود به خانه ، من نگاه مورد برای
برخی از یکی از دادن اطلاعات از کاترین.
محل پر از آفتاب بود ، و درب کاملا باز ایستاد ، اما هیچ کس به نظر می رسید در
همانطور که من تردید که آیا برای رفتن در یک بار ، یا بازگشت و به دنبال معشوقه من ، اندکی
سرفه خود جلب کرد توجه به کوره فولاد سازی دهان.
لینتون در حل و فصل ، مستاجر تنها غیر روحانی ، مکیدن چوب آب نبات قند ، و
به دنبال جنبش من با چشمان بی تفاوت است. «دوشیزه کاترین کجاست؟
من خواستار sternly ، فرض من می تواند او را به دادن اطلاعاتی را بترساند ،
ابتلا به او را در نتیجه ، به تنهایی. او مانند بی گناه مکیده می شود.
'او رفته؟
من گفتم. نه ، او در پاسخ ، او طبقه بالا : او
برای رفتن نیست ، ما اجازه نخواهیم داد که او '.' شما خواهد شد ، ادم سفیه و احمق کمی او اجازه نمی دهد! '
من بانگ زد.
مستقیم من به اتاق او بلافاصله ، و یا من را شما به شدت از آواز خواندن است. '
"پاپا که شما را به آواز خواندن خارج ، اگر شما تلاش برای رسیدن به آنجا ، او پاسخ داد.
او می گوید من به نرم کاترین نیست : او همسر من است ، و آن را شرم آور که او
باید مایل به ترک من.
او می گوید او به من متنفر است و می خواهد من به مرگ ، که او ممکن است پول من است ، اما او نباید
آن را و او نمی خواهد به خانه! او باید هرگز -- او ممکن است گریه کند و بیمار می شود
تا آنجا که او را خوشنود!
او به شغل سابق خود را از سر گرفت ، بسته شدن پلک خود را ، تا اگر او به معنای رها کردن در خواب.
استاد Heathcliff ، 'من از سر گرفت ،' شما مهربانی تمام کاترین به شما فراموش شده
در زمستان سال گذشته ، زمانی که شما تایید شما او را دوست داشت ، و هنگامی که او به ارمغان آورد شما کتاب و
سونگ شما آهنگ ، و بسیاری از زمان از طریق باد و برف آمد به شما؟
او گریستم از دست یک شب ، به دلیل این که شما نا امید خواهد شد و شما احساس پس از آن
که او صدها بار بیش از حد خوب به شما بود و در حال حاضر فکر می کنید دروغ خود را
پدر می گوید ، هر چند شما می دانید او detests هر دو شما.
و او را به شما ملحق علیه وی. این قدردانی خوب است ، آن را نه؟
گوشه ای از دهان لینتون سقوط کرد ، و او از قند ، آب نبات از لب های او در زمان.
"آیا او به ارتفاعات نظرات چرا که او از شما متنفر؟
من ادامه داد.
'برای خودتان فکر می کنم! همانطور که به پول خود را ، او حتی نمی دانند
است که شما هر. و شما می گویند او بیمار و در عین حال شما را ترک
او به تنهایی ، وجود دارد در یک خانه عجیب و غریب!
شما که احساس آنچه در آن است به غفلت!
شما می تواند رنج های خود را ترحم ، و او آنها را pitied ، بیش از حد ، اما به شما خواهد شد... او ترحم نیست!
ریختن اشک ، استاد Heathcliff ، که می بینید -- یک زن مسن ، و بنده صرفا -- و
شما ، پس از تظاهر به محبت مانند ، و داشتن دلیلی برای پرستش او تقریبا ، فروشگاه
هر اشکی را که شما برای خودتان داشته باشد ، و دروغ وجود دارد کاملا در سهولت.
آه! او پاسخ داد : شما پسر بی عاطفه ، خودخواه! '' من نمی توانم با او بماند ،
crossly.
من نمی خواهم توسط خودم بماند. او گریه می کند ، بنابراین من می توانم آن را تحمل نمی کند.
و او نمی خواهد داد بر این ، هر چند که من می گویند من پدر من تماس بگیرید.
من او را یک بار تماس بگیرید ، و او را تهدید او را خفه اگر او بود آرام نبود ، اما او
دوباره لحظه اتاق را ترک کرد ، شروع به ناله و عزادار تمام شب طولانی ، هر چند
من برای ازار که من نمی توانستم بخوابم داد زدم.
'آقای Heathcliff؟
من نپرسید ، درک که موجودی رنجور تا به حال هیچ قدرت را به همدردی با
ذهنی دختر خاله اش را شکنجه.
وی پاسخ داد : او در دادگاه ، '،' صحبت با دکتر کنت ، که می گوید : عمو در حال مرگ است ،
واقعا ، گذشته در. من خوشحالم ، برای من خواهد بود استاد
خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی پس از او.
کاترین همیشه از آن را به عنوان خانه او صحبت کرد. است شده فرزند او نیست!
معدن : پاپا می گوید همه چیز او تا به معدن است.
همه کتاب های خوب او معدن و او پیشنهاد کرد که من آنها را بدهد ، و پرندگان زیبا او ، و او را
تسویه حساب Minny ، اگر من کلید اتاق ما ، بدست آوردن و اجازه دهید او ، اما من می گفت که او او
به حال چیزی را ارائه دهید ، آنها انبار همه ، همه معدن.
و سپس او ، فریاد و یک عکس کوچک را از گردن او را گرفت و گفت : من باید
که این دو تصویر در مورد طلا ، در یک طرف مادرش ، و از سوی دیگر
دایی ، زمانی که آنها جوان بودند.
که دیروز بود -- به من گفت آنها به معدن شد ، بیش از حد و سعی کردند تا آنها را از او دریافت کنید.
چیزی که کینه توز به من اجازه نمی دهد : او مرا تحت فشار قرار دادند ، و صدمه زدن به من.
من shrieked -- است که او باعث ترس -- او شنیده پاپا آمدن ، و او را شکست لولا
و مورد تقسیم و پرتره مادر خود را به من داد و از سوی دیگر ، او برای تلاش
برای مخفی کردن : اما پاپا پرسید : آنچه مهم بود ، و من آن را توضیح داد.
او در زمان من بود دور ، و دستور داد او را به استعفا... او به من و او رد شود ، و او --
او را زده پایین و wrenched آن را خاموش زنجیره ای ، و آن را با پای خود له. "
'و شما خوشحال شدند به او زده؟"
پرسیدم : داشتن طرح های من در تشویق به بحث خود را.
"من نسخه نهایی ، او پاسخ داد :" من چشمک به پدرم حمله یک سگ و یا اسب ، او آن را
بنابراین سخت است.
با این وجود من خوشحالم در ابتدا بود -- او مستحق مجازات برای هل دادن من : اما زمانی که پاپا شد
رفته ، او مرا به پنجره می آیند و به من نشان داد قطع گونه های خود در داخل ،
در برابر دندان او ، و دهان او را پر
با خون و سپس او گرد هم آمدند تا بیت از تصویر ، و رفت و نشست پایین
با چهره او به دیوار ، و او به من هرگز صحبت از : و من گاهی اوقات
فکر او نمی تواند برای درد صحبت می کنند.
من دوست ندارم فکر می کنم تا ، اما چیزی she'sa شیطان گریه به طور مستمر و
او به نظر می رسد بسیار کم رنگ و وحشی است ، من می ترسم از او.
و شما می توانید کلید اگر شما انتخاب می کنید؟ '
من گفتم. بله ، وقتی که من تا پله ، او پاسخ داد ؛
اما من می توانید از پله ها راه رفتن نیست "در آپارتمان است؟'
از او پرسیدم.
'اوه ، او گریه من باید به شما بگویم که در آن است.
آن را مخفی می باشد. هیچ کس ، نه Hareton نه Zillah ،
می دانم.
گرامی! شما به من خسته -- برود ، برود و او چهره اش را به بازوی او تبدیل شده ، و
چشمان خود را دوباره.
من آن را در نظر گرفته بهترین ترک بدون دیدن آقای Heathcliff ، و آوردن نجات
برای بانوی جوان از خانه ابرومند رعیتی.
در رسیدن به آن ، حیرت - بندگان من همکار برای دیدن من ، و شادی خود را
همچنین ، شدید بود و زمانی که آنها شنیده ام که معشوقه کمی خود را ایمن ، دو یا
سه نفر به عجله کردن و فریاد
اخبار در درب آقای ادگار : اما من قرار دادی اعلام از آن خودم.
چگونه تغییر من او را ، حتی در آن چند روز!
او ذخیره کردن یک تصویر از غم و استعفای منتظر مرگ او است.
بسیار جوان به او نگاه کرد : اگر چه سن واقعی او سی و نه بود ، که به نام او
ده سال جوانتر ، حداقل.
او کاترین فکر و برای او نام او را زمزمه.
دست خود را لمس کنم ، و سخن گفت. «کاترین در حال آمدن است ، عزیز استاد!"
من زمزمه "او زنده است و به خوبی و در اینجا خواهد شد ، من امیدوارم ، به شب."
من در اثر برای اولین بار از این هوش لرزید : او نیمی از افزایش یافت ، نگاه
مشتاقانه آپارتمان ، گرد و سپس در غش کردن غرق شد.
به محض این که او بهبود من سفر اجباری ما ، و بازداشت این متهم در دست نیست در رابطه با
ارتفاعات. من گفتم Heathcliff مجبور مرا به رفتن در : که
کاملا درست نیست.
من به عنوان کوچک که ممکن است در برابر لینتون زبان آمده ، و نه همه پدر من شرح
رفتار وحشیانه -- نیت من به اضافه کردن هیچ تلخی ، اگر من می تواند از آن کمک کند ، به او
در حال حاضر بیش از حد جریان فنجان.
به او divined که یکی از اهداف دشمن او بود برای تامین امنیت اموال شخصی ، به عنوان
همچنین املاک ، به پسرش : یا به جای خود ؛ رتبهدهی نشده است که چرا او تا او منتظر نیست
مرگ یک پازل به استاد من بود ، چون
نادان چگونه تقریبا او و برادرزاده اش که دنیا را با هم ترک.
با این حال ، او احساس خواهد کرد که او بهتر است تغییر داده می شوند : به جای ترک کاترین
ثروت را در اختیار خود او ، او را تعیین آن را در دست امنا را برای او قرار داده
استفاده در طول زندگی ، و فرزندان او ، اگر او تا به حال وجود داشته باشد ، بعد از او.
این بدان معناست که آن را نمی ممکن است سقوط به آقای Heathcliff باید لینتون می میرند.
دریافت سفارشات ، من despatched مرد به بهانه وکیل ، و چهار ،
ارائه با استفاده از سلاح های بدرد خور ، به تقاضای خانم جوانی من از زندانیان خود است.
هر دو حزب خیلی دیر به تأخیر افتاده بود.
بنده تنها بازگشت.
او گفت : آقای سبز ، وکیل ، از زمانی که او در خانه اش وارد ، و او تا به حال به صبر
دو ساعت برای دخول مجدد خود ، و پس از آن آقای سبز به او گفت او یک کسب و کار کوچک در
روستای است که باید انجام شود ، اما او را در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی Thrushcross قبل از صبح می شود.
این چهار مرد آمد بدون همراه نیز است.
آنها به ارمغان آورد کلمه ای که کاترین بیمار بود : بیش از آن بیمار به ترک اتاق خود و Heathcliff
نمی خواهد رنج می برند آنها را به او مراجعه کنید.
من scolded همراهان احمقانه خوب برای گوش دادن به آن داستان ، که من نمی
حمل به استاد من ، حل و فصل را به کل یک دسته به ارتفاعات ، در نور روز ،
و آن طوفان به معنای واقعی کلمه ، مگر این که زندانی بی سر و صدا به ما تسلیم.
پدر او باید به او مراجعه کنید ، من قول داد و عهد دوباره ، در صورتی که شیطان در او کشته
doorstones خود در تلاش برای جلوگیری از آن!
خوشبختانه ، من به سفر و مشکل در امان ماند.
من پایین ، از پله ها در سه ساعت رفته بود برای واکشی یک کوزه از آب شد و عبور
از طریق سالن با آن را در دست من ، هنگامی که یک دست کشیدن شدید در درب جلو مرا پرش.
'اوه! به رنگ سبز است ، من گفتم ، recollecting خودم -- 'onlyسبز ، و من در ادامه ،
قصد ارسال کس دیگری به آن را باز کنید ، اما دست کشیدن تکرار شد : با صدای بلند نیست ، و
هنوز importunately.
من کوزه را بر روی نردهء پلکان قرار داده و عجله او را به خودم اعتراف.
ماه برداشت تاباند خارج روشن است. وکیل نیست.
خود شیرین معشوقه من کمی پیمود ، در پشت گردن من گریه ، 'الن ، الن
؟ پاپا زنده "بله ، من گریه :" بله ، فرشته من ، او ، خدا
تشکر شده می شود ، شما با ما امن هستند دوباره! '
او می خواست برای اجرا ، تنگی نفس او بود ، تا از پله ها به اتاق آقای لینتون ، اما من
او را مجبور به نشستن روی صندلی ، و نوشیدنی او ساخته شده ، و چهره رنگ پریده او را شسته ،
عرق گزی آن را به یک رنگ کم نور با صحن من.
بعد من گفتم : من باید اول ، و ورود او بگویید ، التماس کنان او را می گویند ، او
باید راضی Heathcliff جوان است.
او خیره شد ، اما به زودی درک همین دلیل من توصیه او را به مطلق باطل ، او
اطمینان من به او نمی خواهد شکایت. من نمی توانستم پایبند است وجود داشته باشد در خود
جلسه.
من در خارج از درب اتاق ایستاده بود یک چهارم از یک ساعت ، و به سختی جرأت نزدیک
تخت ، پس از آن. همه تشکیل شده بود ، با این حال : کاترین عزیز
ناامیدی بود به عنوان به عنوان شادی پدرش سکوت.
او حمایت با آرامش ، در ظاهر ، و او بر روی ویژگی های او را بزرگ خود را ثابت
چشم که به نظر می رسید گشاد با وجد. او مرد خوش ، آقای منکیلر : او درگذشت
تا.
بوسه گونه او ، او زمزمه -- من می خواهم به او و شما ، فرزند عزیزم ، باید
به ما "و هرگز به هم زده و یا صحبت کرد دوباره! اما ادامه داد که ربودهشده ، تابشی
زل زل نگاه کردن ، تا نبض او imperceptibly ایستاد و روح خود را ترک.
هیچ لحظه دقیق مرگ او می توانست متوجه شده ، آن را به طور کامل و بدون نیاز به
مبارزه است.
چه کاترین اشک او به سر برده بود ، یا که آیا غم و اندوه بیش از حد با نفوذ به اجازه
آنها جریان ، او آنجا نشسته چشم خشک تا خورشید افزایش یافت : او تا ظهر شنبه ، و
هنوز هم بیش از آن باقی مانده brooding
بستر مرگ است ، اما من در مورد آینده او را دور و مصرف برخی از سکون اصرار داشت.
این به خوبی در از بین بردن او موفق شد در زمان شام ظاهر وکیل ،
در بلندی های بادگیر برای گرفتن دستورالعمل های خود را چگونه به رفتار نامیده می شود.
او خود را به آقای Heathcliff فروخته شده بود که علت تاخیر او در اطاعت من بود
احضار استاد.
خوشبختانه ، هیچ فکر امور دنیوی عبور ذهن دوم ، او را مزاحم ،
پس از ورود دخترش. آقای سبز در زمان پس از خود را به منظور
همه چیز و همه اطلاعات مربوط به مکان است.
او به همه بندگان ، اما من متوجه به ترک.
او محول اقتدار خود را به نقطه و اصرار دارد که انجام
ادگار لینتون باید در کنار همسرش به خاک سپرده شد ، اما در کلیسای کوچک ، با او
خانواده است.
اراده وجود دارد ، با این حال ، برای ممانعت از آن ، و اعتراضات مردمی با صدای بلند من در مقابل هر
تخلف از جهت آن است.
تشییع جنازه بر عجولانه بود ، کاترین ، خانم لینتون Heathcliff در حال حاضر ، متحمل شد ،
اقامت در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی تا جسد پدرش به آن quitted بود.
او به من گفت که غم و اندوه او را به حال در تاریخ و زمان آخرین لینتون موجب متحمل خطر
آزادی او.
او شنیده مردان من فرستاده ابراز مخالفت در درب جمع شده بودند ، و او احساس
پاسخ Heathcliff. ناامید او را راندند.
لینتون که منتقل شده بود تا سالن کوچک به زودی پس از من ،
وحشت زده را واکشی کلید قبل از پدرش دوباره و صعود است.
حیله گری او را باز کند و دوباره قفل درها ، بدون بستن آن ، و زمانی که او
باید به رختخواب رفته ، او التماس با Hareton خواب ، و دادخواست وی اعطا شد
برای یک بار.
کاترین قبل از استراحت از روز به سرقت برده است.
او جرأت درها را امتحان کنید تا مبادا سگ باید زنگ خطر را بالا می برد ، وی و همسرش ،
اتاق های خالی و بررسی پنجره های خود را ، و خوشبختانه ، روشنایی در مادر ، او
به راحتی خارج از شبکه خود ، و به
زمین ، با استفاده از نزدیک شاه درخت درخت توسط.
همدست او رنج می برد برای سهم خود را در فرار ، وجود ترسو او
contrivances.
>