Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل هجدهم : دروغ گفتن به آقای Beebe ، خانم Honeychurch ، فردی ، و بندگان
گوشه باد می وزد ، و نه در قله خط الراس دراز ، اما چند صد فوت پایین
شیب جنوبی ، در springing یکی از بزرگ buttresses که حمایت
تپه.
در هر دو طرف از آن کم عمق دره تنگ و عمیق ، پر شده با سرخس ها و درختان کاج ، و پایین
این آبکند در سمت چپ بزرگراه به دشت زد.
هرگاه آقای Beebe عبور از خط الراس گرفتار و چشم از این امیال اصیل
زمین ، و در وسط آنها ، آماده ، نبش باد می وزد ، -- او خندید.
وضعیت تا شکوه ، خانه را خیلی پیش پا افتاده ، می گویند بی ربط بود.
مرحوم آقای Honeychurch مکعب تحت تاثیر قرار می گیرند ، زیرا آن را به او داد.
مسکن برای پول خود را ، و علاوه بر این تنها ساخته شده توسط بیوه اش کوچک شده است
برجک ، به شکل شاخ کرگدن ،
جایی که او می تواند در آب و هوای مرطوب نشستن و تماشای چرخ دستی بالا و پایین جاده.
بنابراین بی ربط -- و در عین حال خانه "،" برای آن خانه افرادی که عاشق بود
محیط اطراف خود صادقانه.
خانه های دیگر در محله های معماران گران شده است ، بیش از دیگران ساخته بود
زندانیان خود را sedulously fidgeted بود ، با این حال تمام این پیشنهاد تصادفی ،
به طور موقت ، در حالی که گوشه باد می وزد به نظر می رسید به عنوان
اجتناب ناپذیر به عنوان زشتی از خلقت خود طبیعت.
یکی ممکن است در خانه خنده ، اما یکی shuddered هرگز.
آقای Beebe دوچرخه سواری بیش از این از بعدازظهر روز دوشنبه با قطعه ای از شایعات بی اساس بود.
او از Alans خانم شنیده بود.
این بانوان قابل تحسین است ، چرا که آنها نمی توانستند برو به Cissie ویلا ، آنها تغییر کرده است
برنامه. آنها رفتن به یونان به جای.
، نوشت : "خانم Catharine :" از آنجا که فلورانس خواهر فقیر من بسیار خوب ، "ما نمی بینیم
به همین دلیل ما باید آتن را امتحان کنید نه این زمستان.
البته ، آتن غوطه است و پزشک دستور داده است تا گوارشی خاص خود را
نان ؛ ، اما بعد از همه ، ما می توانیم که با ما ، و آن را فقط اولین بار به
بخار پز و سپس به یک قطار.
اما یک کلیسای انگلیسی وجود دارد؟ "
و نامه در ادامه می گویند : "من انتظار نداریم که ما باید هر بیشتر از آتن
اما اگر شما از حقوق بازنشستگی واقعا راحت در قسطنطنیه می دانستند ، ما باید
سپاسگزار هستم. "
لوسی که این نامه ، و لبخندی که با آن آقای Beebe استقبال نبش باد می وزد لذت ببرید
تا حدودی برای او بود. او سرگرم کننده از آن ، و برخی از
زیبایی خود را برای او باید برخی زیبایی را ببینید.
اگرچه او در مورد تصاویر نا امید کننده بود ، و هر چند او تا نابرابر لباس پوشیدن -- اوه ، که
cerise رهبانیت دیروز در کلیسا -- او باید برخی از زیبایی در زندگی ، نگاه کنید و یا او نمی توانست
نواختن پیانو را به عنوان او.
او یک نظریه است که نوازندگان به طوری باور نکردنی پیچیده ، و می دانند به مراتب کمتر از
هنرمندان دیگر چه می خواهند و چه می کنند ؛ که خود آنها را پازل و همچنین
دوستان خود ؛ که روانشناسی های خود را به آن ها است
توسعه مدرن ، و هنوز رتبهدهی نشده است درک است.
این نظریه ، به حال او آن شناخته شده بود احتمالا شده توسط واقعیت نشان داده شده است.
از وقایع دیروز نادان او فقط سوار بود را به گرفتن برخی از چای ، برای دیدن
خواهرزاده او ، و برای مشاهده اینکه آیا دوشیزه Honeychurch دیدم هر چیز زیبا در
میل از دو خانم به بازدید آتن شده است.
کالسکه خارج نبش باد می وزد گرفته شد و درست مثل او گرفتار دید.
خانه فناوری اطلاعات شروع شده است ، دگرگون کردن هارد ، و قطع آن رسیده اصلی
جاده ها است.
بنابراین باید آن را به اسب ، که همیشه انتظار می رود مردم را به پیاده روی تا تپه ای در مورد
آنها او را خسته می شوند.
درب باز سربزیر ، و دو مرد پدید آمده است ، آنها آقای Beebe به رسمیت شناخته شده به عنوان سیسیل
و فردی. آنها یک زوج عجیب و غریب برای رفتن به رانندگی بودند ، اما
او را دیدم یک تنه در کنار پاها سورچی.
سیسیل ، که عینک یک قدح ساز ، باید به دور ، در حالی که فردی (CAP) -- او را دیدن
به ایستگاه.
آنها به سرعت راه می رفت ، مصرف کاهش کوتاه ، و به قله رسید در حالی که کالسکه
هنوز به دنبال سیم پیچ جاده.
آنها دست در دست روحانی را تکان داد ، اما صحبت نمی کنم.
بنابراین شما برای یک دقیقه ، آقای Vyse؟ "او پرسید.
سیسیل گفت : "بله ،" در حالی که فردی لبه دور.
"من این نامه را برای شما لذت بخش از آن دسته از دوستان خانم نشان می دهد
Honeychurch. "او از آن به نقل از.
"آیا این فوق العاده است؟
مگر نه عاشقانه؟ قطعا آنها را به رفتن به قسطنطنیه.
آنها در کمند که نمی تواند شکست گرفته شده است. آنها با رفتن دور دنیا پایان می رسد. "
سیسیل گوش مودبانه و گفت که او مطمئن بود که لوسی می شود سرگرم و
علاقه مند است. "عاشقانه نه هوس باز!
من آن را در شما جوانان متوجه نبوده است ، شما چیزی جز بازی تنیس روی چمن ، و می گویند
که عاشقانه مرده است ، در حالی که Alans خانم در حال مبارزه با همه سلاح های
اختصاصی بر علیه چیزی وحشتناک است.
'بازنشستگی واقعا راحت در قسطنطنیه!'
تا آنها را به تماس از نجابت ، اما در قلب خود آنها می خواهند حقوق بازنشستگی با سحر و جادو
پنجره های باز بر روی فوم دریاها خطر ناک در کشور پریان بی کس!
بدون نظر عادی خواهد Alans دوشیزه محتوا.
آنها می خواهند برای اولینبار در همین مستمری مراجعه کنید. "
، گفت : "من awfully با عرض پوزش برای وقفه ، آقای Beebe" فردی ، "اما شما در هر
مسابقات؟ "
، گفت : "من" سیسیل ، و آن را متوجه آقای Beebe فرار نیست که او را به پسر صحبت کرد
بیشتر مهربانی. "شما این Alans دوشیزه ملاقات هرگز ،
شما آقای Vyse؟ "
"هرگز." "سپس شما تعجب از این نمی بینم
یونانی بازدید.
من به یونان خودم نبوده است ، و بدین معنا نیست برای رفتن و من می توانم هر یک از من تصور نیست
دوستان رفتن. در مجموع بیش از حد بزرگ برای کوچک ما
زیادی.
آیا شما فکر می کنم تا نه؟ ایتالیا است فقط در مورد تا آنجا که ما می توانیم
را مدیریت کند.
ایتالیا قهرمانانه است ، اما یونان خداگونه است یا اهریمنی -- من مطمئن هستم که در آن ، و در
هر دو مورد کاملا خارج از فوکوس حومه ما.
کلیه حقوق فردی -- من که نه باهوش ، پس از کلمه من هستم -- من در زمان این ایده را از
یکی دیگر از هموطنان و من آن را منطبق زمانی که شما با آنها انجام می شود ".
او روشن سیگار ، و در صحبت کردن به دو مرد جوان می رفتند.
"من و گفت : اگر فقیر ما اهل لندن زندگی کمی باید پس زمینه را داشته باشند ، اجازه دهید آن می شود
ایتالیایی.
به اندازه کافی بزرگ در تمام وجدان. سقف نمازخانه Sistine برای من.
کنتراست وجود دارد تا آنجا که من می توانم متوجه است.
اما نه پارتنون ، حاشیه زینتی دادن به Phidias در هر قیمت نیست و در اینجا می آید
ویکتوریا. "" شما کاملا درست ، گفت : "سیسیل.
"یونان برای بسیاری کوچک ما نیست" ، و او شوید.
فردی به دنبال nodding به روحانی ، آنها به او اعتماد به کشیدن یک فرد ،
ساق پا ، واقعا.
و قبل از آنها دوازده متری رفته بود شروع به پریدن کرد ، و آمد در حال اجرا برای
Vyse بازی جعبه ، که برگردانده نشده بود.
همانطور که وی در آن زمان ، او گفت : "من خوشحالم از اینکه فقط در مورد کتاب صحبت.
سیسیل را ضربه خوردهاند. لوسی با او ازدواج.
اگر شما می خواهم در مورد او رفته ، همانطور که شما در مورد آنها انجام داد ، او ممکن است شکسته شده. "
اما هنگامی که -- "" اواخر شب گذشته است.
من باید بروید. "
"شاید آنها به من را نمی خواهم پایین وجود دارد." "نه -- به حال خود رها.
خداحافظی. "
تشکر خوبی! "گفت آقای Beebe خود ، و زین او را لرزاند
دوچرخه تایید ، "این یک چیز احمقانه او تا کنون بود.
اوه ، چه با شکوه رهایی! "
و بعد از کمی فکر ، او را به شیب را به گوشه باد می وزد مذاکره ، نور
قلب است. خانه بود دوباره آن را به عنوان باید باشد -- کات
خاموش از برای همیشه لطفا برای جهان پرمدعا سیسیل.
او دوشیزه مینی در باغ.
در طراحی اتاق لوسی در یک سونات موتسارت طنین انداز بود.
او تردید یک لحظه ، اما رفت و باغ را به عنوان درخواست است.
در آنجا متوجه شد که یک شرکت پر ولع. این یک روز blustering بود و باد بود
گرفته شده و شکسته dahlias.
خانم Honeychurch که نگاه متقابل ، آنها را گره زد ، در حالی که خانم بارتلت ،
unsuitably لباس ، او را با ارائه می دهد کمک های مانع است.
در فاصله کمی ایستاد مینی و "باغ کودک" ، واردات دقیقه ، هر
برگزاری هر دو پایان یک قطعه طولانی از باس. "آه ، چگونه می توانم به شما ، آقای Beebe؟
بخشنده چه همه چیز افتضاحی!
نگاهی pompons مخملک من ، و در اثر وزش باد دامن خود را در مورد ، و زمین
آنقدر سخت که نیست سرپا نگه داشتن در چوب ، و سپس حمل نیاز به بیرون رفتن ، وقتی که من
را -- بر داشتن پاول ، که شمارش
هر یک به دلیل خود -- کراوات dahlias به درستی ".
بدیهی است خانم Honeychurch از هم پاشیده شد.
"چگونه می توانم انجام دهم؟" خانم بارتلت گفت : با نگاه معنا ، به عنوان اینکه انتقال که
بیشتر از dahlias شکسته شده توسط gales پاییز بود.
"در اینجا ، Lennie ، باس ،" گریه خانم Honeychurch.
باغ کودکان ، که نمی دانست چه باس بود ، به راه ایستاده بود با ریشه
وحشت.
مینی تضعیف به عموی او و زمزمه است که هر کس بسیار نامطبوعی به
روز ، و بود که تقصیر او نیست اگر گل کوکب ، رشته longways به جای اشک آور
از سراسر.
"بیا برای یک قدم زدن با من ،" او گفت. "شما آنها را نگران کرده اند تا آنجا که آنها می توانند
ایستاده اند. خانم Honeychurch ، من فقط در نام
aimlessly.
من باید او را تا را به چای در میخانه کندوی عسل ، اگر من ممکن است. "
"اوه ، باید به شما؟
بله.-- نه قیچی ، متشکرم ، شارلوت ، هنگامی که هر دو دست من
در حال حاضر -- I'm کاملا خاص که کاکتوس پرتقال خواهد رفت قبل از من می توانم برای دریافت
آن است. "
آقای Beebe ، که ماهر در شرایط تسکین بود ، از خانم بارتلت دعوت کرد
همراه آنها به این جشن خفیف.
"بله ، شارلوت ، من شما می خواهید -- نمی رویم ؛ هیچ چیز به متوقف کردن اطلاعات مربوط به برای وجود دارد ، چه
در خانه و یا خارج از آن. "
خانم بارتلت گفت که وظیفه خود را در بستر گل کوکب دراز ، اما هنگامی که او به حال exasperated
هر یک ، به جز مینی ، امتناع ، او تبدیل گرد و مینی exasperated
پذیرش.
از آنجا که راه می رفت تا باغ ، کاکتوس پرتقال سقوط کرد ، و چشم انداز تاریخ و زمان آخرین آقای Beebe
باغ کودک clasping آن را مانند یک عاشق ، سر تیره خود را در ثروت به خاک سپرده
شکوفه.
"این وحشتناک است ، این ویران کردن را در میان گل ، وی بیان کرد.
"این است که همیشه وحشتناک زمانی که وعده ماه در یک لحظه نابود شده است ،"
اعلام خانم بارتلت.
"شاید ما باید برای ارسال دوشیزه Honeychurch به مادرش.
یا آیا او با ما می آید؟ "" من فکر می کنم ما بهتر ترک لوسی بود به
خودش ، و به تحصیل خود او. "
"آنها عصبانی هستید با خانم Honeychurch چرا که او در اواخر برای صبحانه بود ،"
زمزمه مینی "و فلوید رفته است ، و آقای Vyse رفته است ، و فردی نمی خواهد بازی
با من است.
در واقع ، عمو آرتور ، خانه نه در همه آنچه در آن روز گذشته بود. "
آیا نمی شود ایرادگیر ، گفت : "عمو آرتور ایشان. "برو قرار داده و بر روی چکمه های خود را است."
او را به اتاق رسم پا ، جایی که لوسی بود هنوز هم با دقت دنبال
سونات از موتزارت. او متوقف شد زمانی که او وارد.
"چگونه می توانم شما انجام دهد؟
خانم بارتلت و مینی آینده با من به چای در کندوی عسل.
آیا شما آمده است؟ "" من فکر نمی کنم من خواهد شد ، از شما سپاسگزارم. "
"نه ، من فرض کنید شما می توانید به خیلی مراقبت."
لوسی تبدیل به پیانو و چند آکورد را لرزاند.
چگونه ظریف آن سونات هستند! "گفت : آقای Beebe ، هر چند در ته قلب خود ،
او فکر آنها چیزهای احمقانه کوچک. لوسی به شومان به تصویب رساند.
"دوشیزه Honeychurch!"
"بله." "من آنها را بر روی تپه ملاقات کرد.
برادر شما به من گفت. "" آه او؟ "
او صدا اذیت.
آقای Beebe احساس آسیب دیده ، برای او که او می خواهم او را به گفته شود تصور بود.
"من باید گفت که آن را از هیچ بیشتر است."
"مادر ، شارلوت ، سیسیل ، فردی ، به شما ، گفت :" لوسی ، بازی توجه داشته باشید برای هر فرد
که می دانستند ، و پس از آن بازی توجه داشته باشید ششم.
"اگر شما اجازه دهید به من می گویند بنابراین ، من بسیار خوشحال هستم ، و من مطمئن هستم که شما باید انجام
درست است. "" بنابراین من امیدوار افراد دیگر که فکر می کنم ، اما
آنها به نظر نمی رسد. "
من می توانم ببینم که خانم بارتلت فکر آن را غیر عاقلانه است. "
"بنابراین می کند مادر است. ذهن مادر dreadfully. "
"من بسیار متاسفم برای آن ،" آقای Beebe با احساس گفت.
خانم Honeychurch که منفور همه تغییرات ، ذهن ، اما نه ، تقریبا به اندازه او را بسیار
دختر وانمود ، و تنها برای دقیقه.
در واقع خدعه است لوسی برای توجیه دلسردی او -- خدعه که او بود
خودش را نه آگاهانه ، برای او در ارتش تاریکی راهپیمایی بود.
و ذهن فردی. "
"با این حال ، فردی آن برخورد هرگز با Vyse بسیار ، آیا او؟
من جمع شده بودند که او را دوست نداشت تعامل و احساس آن ممکن است او را از شما جدا. "
"پسرها اینقدر عجیب و غریب است."
مینی می تواند شنیده شود استدلال با خانم بارتلت از طریق طبقه.
چای در کندوی عسل ظاهرا شامل تغییر کامل پوشاک است.
آقای Beebe دیدم که لوسی -- بسیار مناسب -- نمیخواستند به بحث در مورد عمل او ، پس از
بیان صادقانه همدردی ، او گفت ، "من تا به حال نامه ای پوچ از خانم آلن.
این در واقع آنچه مرا بیش از.
من فکر کردم که ممکن است شما را مات و متحیر کردن "" چگونه لذت بخش! گفت : "لوسی ، در کسل کننده
صدا. برای خاطر چیزی برای انجام ، او شروع به
دفعات بازدید : نامه او.
پس از چند کلمه ، چشم او بزرگ شد هشدار ، و به زودی او را با "رفتن قطع کرد
در خارج از کشور؟ هنگامی که آنها شروع می شود؟ "
"هفته بعد ، من جمع می شوند."
"فردی می گویند که آیا او راست به عقب رانندگی بود؟"
"نه ، او نیست." "از آنجا که من امیدوارم که او نمی خواهد رفت غیبت است."
بنابراین او بخواهید در مورد تعامل شکسته او صحبت.
همیشه با ادب ، او با قرار دادن نامه ای به دور است. اما او در یک بار در یک صدای بالا بانگ زد ،
"آه ، به من بگویید در مورد Alans خانم!
چگونه کاملا از آنها پر زرق و برق به خارج از کشور! "
"من می خواهم آنها را به از ونیز شروع ، و در بخار پز باری پایین Illyrian
ساحل! "
او خندید صمیمانه. "آه ، لذت بخش!
ای کاش آنها می خواهم من را. "" ایتالیا شما با تب پر
سفر؟
شاید جورج امرسون راست. او می گوید که "ایتالیا است که تنها یک بیان مطنطن برای
سرنوشت آن است. "" اوه ، ایتالیا نیست ، اما قسطنطنیه.
من همیشه آرزوی رفتن به قسطنطنیه.
قسطنطنیه عملا آسیا ، است ، نه؟ "
آقای Beebe او خاطر نشان کرد که قسطنطنیه بود هنوز هم بعید است ، و Alans دوشیزه
تنها هدف در آتن ، "با دلفی ، شاید اگر جاده ها امن هستند است."
اما این تفاوت به شور و شوق او.
او همواره مدت زمان طولانی تر به حال برای رفتن به یونان حتی بیشتر ، به نظر می رسید.
او را دیدم ، تعجب خود را ، که او ظاهرا جدی بود.
"من درک نمی کنند که شما و خانم Alans هنوز دوستان چنین بودند ، پس از Cissie
ویلا. "
"اوه ، که هیچ چیز ؛ من به شما اطمینان می دهم هیچ چیز Cissie ویلا به من ، من می دهد
هر چیزی برای رفتن با آنها است. "" آیا مادر شما به شما یدکی دوباره تا به زودی؟
شما به ندرت خانه سه ماه بوده است. "
"او باید مرا یدکی!" گریه لوسی ، در شور و هیجان در حال رشد.
"من به سادگی دور باید برود. من به. "
او فرار انگشتان او hysterically از طریق موهایش.
"آیا شما نمی بینید که من آن را برای رفتن به دور؟
من در آن زمان درک نمی کنند -- و البته من می خواهم به دیدن قسطنطنیه تا
به خصوص. "" شما به معنای آن است که از شما قطع کرده اند
اشتغال خود شما احساس می کنید -- "
"بله ، بله. من می دانستم که شما می خواهم را درک کنید. "
آقای Beebe کاملا نمی دانند. چرا می تواند سکون Honeychurch خانم نیست
در اغوش حمل کردن از خانواده اش؟
سیسیل آشکارا گرفته تا به حال به خط وقار ، و قرار بود او را آزار.
سپس آن را به او زده است که خانواده اش به خودی خود ممکن است مزاحم.
او اشاره کرد این به او ، و او اشاره مشتاقانه پذیرفت.
"بله ، البته ، برای رفتن به قسطنطنیه تا زمانی که آنها به این ایده استفاده می شود و
همه چیز آرام است. "
من می ترسم از آن شده است یک کسب و کار پر دردسر ، "او گفت : به آرامی.
"نه ، نه همه.
سیسیل بود بسیار مهربان ، البته ؛ تنها -- من بهتر است به شما بگویم که تمام حقیقت را به حال ، از شما
شنیده ام کمی -- آن بود که او تا استادانه است.
که من پیدا کردم که او نمی توانست اجازه به راه خود من برو من.
به من می گفت در مکان هایی که من را نمی توان به بهبود را بهبود بخشد.
سیسیل زن اجازه می دهد تا تصمیم گیری برای خود در واقع ، او daren't.
چه مزخرف من صحبت! اما این نوع از چیزی است. "
"این چیزی است که من از مشاهده خود من از آقای Vyse جمع آوری آن چیزی است که من
جمع آوری از همه که من آن را از شما شناخته شده. من همدردی و موافقت ترین عمیقا است.
من موافقت می کنم آنقدر که شما باید اجازه دهید به یک انتقاد کوچک را من : آیا آن ارزش در حالی که
عجله کردن به یونان؟ "" اما من در جایی باید برود! "او گریه.
"من نگران کننده تمام صبح و در اینجا می آید چیزی که بسیار است."
او زانو او را با مشت گره زده ، و تکرار : "من باید!
و زمان باید با مادر داشته باشد ، و تمام پول او را بر من سپری بهار گذشته.
همه شما فکر می کنم بسیار بسیار بیش از حد از من است. من آرزو می کنم شما خیلی مهربان بودند. "
در این لحظه خانم بارتلت وارد و عصبانیت او افزایش یافت.
"من دور باید دریافت کنید ، هرگز تا کنون. من باید ذهن خود من و می دانم که در آن من می خواهم
بروید. "
"آمده است همراه ، چای ، چای ، چای ، گفت :" آقای Beebe و سرو مهمان خود را از
جلو درب. او آنها را hustled به سرعت است که او را فراموش کرده
کلاه خود.
هنگامی که او برای او شنیده بازگشت به امداد و تعجب خود را ، طنین انداز
موتزارت سوناتا. "او در حال پخش است ،" او گفت : خانم
لوسی همیشه می توانید بازی "بود پاسخ اسید. "یکی از است و بسیار سپاسگزار است که او به چنین
از منابع. او آشکارا بسیار نگران است ، به عنوان
البته ، او باید باشد.
من همه چیز در مورد آن می دانیم. ازدواج آنقدر نزدیک است که باید آن را
مبارزه سخت شده است قبل از اینکه او می تواند خودش را تا باد به صحبت می کنند. "
خانم بارتلت داد نوع از جنبانیدن ، و او را برای بحث آماده است.
او دوشیزه بارتلت fathomed هرگز.
همانطور که وی آن را در فلورانس به خودش قرار داده بود ، "او هنوز ممکن است عمق آشکار
غرابت ، اگر از معنی نیست. "اما او تا unsympathetic بود که او باید
قابل اعتماد.
او تصور که زیاد است ، و او تا به حال هیچ تردیدی در بحث لوسی با او.
مینی خوشبختانه جمع آوری شد سرخس. او باز بحث با : "ما به حال
خیلی بهتر ماده قطره اجازه دهید. "
"من تعجب می کنم." "از بالاترین اهمیت این است که وجود دارد
باید هیچ شایعات در خیابان تابستان. این امر می تواند مرگ به شایعات در مورد آقای
اخراج Vyse در لحظه حاضر است. "
آقای Beebe مطرح ابرو او. مرگ یک کلمه قوی است -- قطعا بیش از حد قوی است.
شکی نیست تراژدی وجود دارد.
وی گفت : «البته ، خانم Honeychurch واقع عمومی در راه خود او ، و
وقتی که او را انتخاب است. فردی تنها به من گفت چرا که او به او می دانستند
نمی ذهن داشته باشند. "
"من می دانم ، گفت :" خانم بارتلت مودبانه. اما فردی باید گفته اند حتی
شما خواهد شد. یکی نمی تواند خیلی مراقب باشید. "
"کاملا تا."
"من التماس کردن به رازداری مطلق انجام دهد. کلمه شانس را برای دوست قروچه ، و --
"" دقیقا. "
او به این خدمتکاران عصبی و اهمیت اغراق آمیز مورد استفاده قرار گرفت که آنها
وابسته به کلمات.
پیشوا زندگی می کند در وب اسرار خرده و اطمینان و اخطارها و عاقلانه تری را پیشنهاد می
او کمتر او آنها را در نظر خواهد کرد.
او این موضوع ، تغییر آقای Beebe ، خوش گفت : "شنیده اید
از هر مردم Bertolini تازگی؟ من معتقدم که شما نگه دارید تا با اسراف دوشیزه.
این فرد است که ما چگونه از آن بازنشستگی ، که چنین مجموعه ای اتفاقی به نظر می رسید ،
کار را به زندگی یکی دیگر.
دو ، سه ، چهار ، شش نفر از ما -- نه ، هشت ، من Emersons را فراموش کرده بودم -- نگهداشته شده اند
یا کمتر در تماس باشید. ما واقعا باید به بانوی محترمه را
گواهی نامه. "
و ، خانم بارتلت این طرح ها نمی کنند ، آنها راه می رفت تا تپه در
سکوت که تنها با پیشوا شکسته شد نامگذاری بعضی از سرخس.
در این نشست آنها متوقف شد.
آسمان وایلدر رشد کرده بود از او ایستاده یک ساعت گذشته وجود دارد ، دادن به زمین
عظمت غم انگیز است که در سوری نادر است.
ابرهای خاکستری شارژ در سراسر بافت های سفید ، که کشیده و تکه تکه کرده بودند و
به آرامی گچ بری ، تا از طریق لایه های نهایی خود را gleamed یک اشاره از وجود دارد
آبی ناپدید.
تابستان بود عقب نشینی است. باد roared ، درختان تشکر ، هنوز
سر و صدای ناکافی به نظر می رسید برای آن دسته از عملیات گسترده ای در آسمان است.
آب و هوای شکستن ، شکستن ، شکسته ، و آن را حس مناسب و نه
از فراطبیعی است که مجهز بحران از جمله با salvos از فرشته
توپخانه.
چشم آقای Beebe استراحت در گوشه باد می وزد ، جایی که لوسی شنبه ، تمرین موتزارت است.
بدون لبخند به لب هایش را آمد ، و در حال تغییر دوباره این موضوع ، او گفت : "ما نباید
باران ، اما ما باید تاریکی داشته باشند ، بنابراین ما عجله اجازه دهید.
تاریکی شب گذشته وحشتناک بود. "
آنها میخانه کندوی عسل در حدود پنج ساعت رسید.
این شبانه روزی مهربان دارای یک ایوان ، که در آن جوانان و غیر عاقلانه انجام صمیم قلب
عشق را به نشستن ، در حالی که مهمانان از سال بالغ بیشتر به دنبال اتاق sanded دلپذیر ، و
چای را در یک جدول به راحتی.
آقای Beebe دیدم که خانم بارتلت خواهد بود سرد اگر او شنبه ، و که مینی بود
شود کسل کننده اگر او نشست ، پس او پیشنهاد تقسیم نیروها.
آنها از دست کودک مواد غذایی خود را از طریق پنجره.
بنابراین او اتفاقا فعال بود برای بحث در مورد سرنوشت لوسی.
"فکر من شده اند ، خانم بارتلت ،" او گفت : "و مگر شما شیء بسیار ، من
می خواهم که بحث بازگشایی اندک است. "او متمایل است.
"هیچ چیزی در مورد گذشته.
من می دانم کمی و مراقبت کمتر در مورد آن ؛ من کاملا خاص است که آن را به است
اعتبار پسر عموی.
او loftily و به درستی عمل کرده است ، و آن را مانند شکسته نفسی آرام خود را بگویم که ما
فکر می کنم بیش از حد به شدت از او. اما آینده.
به طور جدی ، چه چیزی شما را از این طرح یونانی فکر می کنید؟ "
او این نامه را از جیبش دوباره.
"من نمی دانم که آیا شما شنید ، اما او می خواهد برای پیوستن به Alans خانم خود را در
حرفه ای دیوانه. این همه -- من نمی تواند توضیح دهد -- اشتباه ".
خانم بارتلت در سکوت این نامه را بخواند ، گذاشته آن را ، به نظر می رسید دریغ ، و پس از آن
دوباره آن را بخوانید. "من می توانم نقطه از آن خودم را نمی بینم."
حیرت او ، او پاسخ داد : "در آنجا من نمی توانم با شما موافق است.
در آن رستگاری لوسی جاسوسی "" واقعا.
در حال حاضر ، چرا؟ "
"او می خواست به ترک گوشه باد می وزد." "من می دانم -- اما آن را به طوری عجیب و غریب به نظر می رسد ، بنابراین بر خلاف
او ، -- من قرار بود برای گفتن --. خودخواهانه "" طبیعی است ، قطعا -- پس از دردناک چنین
صحنه -- که او باید تغییر میل ".
در اینجا ، ظاهرا ، یکی از این نقاط است که عقل مرد نتواند بود.
آقای Beebe گفت : "بنابراین او خود می گوید ، و از آنجا که بانوی دیگری موافق با او ، من
باید خود را که من تا حدی متقاعد شده است.
شاید او باید تغییر را داشته باشد. من هیچ خواهر یا -- و من ندارم
درک این چیزها. اما چرا باید او برود تا آنجا به عنوان یونان؟ "
"شما را به خوبی ممکن است بپرسید که" پاسخ خانم بارتلت ، بود که آشکارا علاقه مند ، و
تقریبا کاهش یافته به شیوه ای گریزان او. "چرا یونان؟
(آنچه در آن است ، مینی عزیز -- جم)
چرا که نه Tunbridge ولز؟ اوه ، آقای Beebe!
من تا به حال در یک مصاحبه طولانی و رضایتبخش با لوسی عزیز امروز صبح.
من می توانم به او کمک کنند.
من هیچ می گویند. شاید من در حال حاضر گفت : بیش از حد.
من به صحبت کردن نیست. من می خواستم او را به مدت شش ماه با من در
Tunbridge ولز ، و او خودداری کرد. "
آقای Beebe در خرده نان را با چاقو او poked. "اما احساس من از هیچ اهمیت است.
من می دانم که بیش از حد که من بر روی اعصاب لوسی را دریافت کنید.
تور یک شکست بود.
او می خواست به ترک فلورانس ، و هنگامی که ما به رم او نمیخواست در رم ،
و در تمام مدت احساس کردم که من صرف پول مادرش -- "
"اجازه بدهید ما را به آینده نگه دارید ، هر چند" دچار وقفه آقای Beebe.
"من می خواهم راهنمائی شما."
"بسیار خوب ، گفت :" شارلوت ، با abruptness دم دار که به او بود ، هر چند
به لوسی آشنا. "من برای یکی به او کمک خواهد کرد تا به یونان برود.
آیا شما؟ "
آقای Beebe در نظر گرفته شود. "این کاملا ضروری است ،" او
ادامه داد : کاهش حجاب او و زمزمه از طریق آن با شور و شوق ، شدت ،
که او را شگفت زده کرد.
"من می دانم -- من می دانم." تاریکی بود ، و او احساس
که این زن عجیب و غریب واقعا نمی دانستند. "او نباید در اینجا توقف لحظه ای ، و ما
باید ساکت تا او می رود.
که بر بندگان می دانند چیزی به من اعتماد. پس از آن -- اما من ممکن است گفته اند که بیش از حد
در حال حاضر. فقط من لوسی و درمانده در مقابل خانم
Honeychurch به تنهایی.
اگر به شما کمک کند ما ممکن است موفق. در غیر این صورت -- "
"در غیر این صورت --" "در غیر این صورت ،" او تکرار در صورتی که کلمه
برگزار قطعیت است.
"بله ، من به او کمک کند ، گفت :" روحانی ، تنظیم شرکت فک او.
"بیا ، اجازه دهید ما در حال حاضر ، و حل و فصل همه چیز."
خانم بارتلت را به قدردانی پرگل پشت سر هم.
نشانه میخانه -- کندوی عسل به طور مساوی با زنبورها کمرنگ -- در باد در خارج به عنوان creaked
او تشکر کرد.
آقای Beebe کاملا درک وضعیت ، اما پس از آن ، او به میل
درک آن ، و نه به انتخاب از "مرد دیگری" است که می توانست به این نتیجه
جذب ذهن grosser.
او فقط احساس کردند که خانم بارتلت برخی از نفوذ مبهم می دانستند که از آن دختر
مورد نظر تحویل داده شود ، و که به خوبی ممکن است در قالب جسمانی لباس.
دلیل همین ابهام است آن او را به شوالیه - دلاوری مهمیزدار.
باور خود را در تجرد ، تا ساکت است ، بنابراین با دقت زیر تحمل خود را پنهان
و فرهنگ ، در حال حاضر به سطح آمد و گسترش مانند برخی از گل ظریف است.
"آنها که ازدواج را خوب انجام دهد ، اما آنها که خودداری بهتر است."
بنابراین فرار اعتقاد او ، و او هرگز نشنیدم که تعامل شکسته شد ، اما با
احساس اندکی از لذت.
در مورد لوسی ، احساس را از طریق دوست نداشتن از سیسیل تشدید شد ، و
او مایل به ادامه -- تا او را از خطر بود تا او بتواند با او تایید
قطعنامه از بکارت.
احساس بسیار لطیف و کاملا undogmatic بود ، و او آن را به هر imparted هرگز
به غیر از شخصیت در این گرفتاری است.
در عین حال وجود داشت ، و آن را به تنهایی توضیح می دهد که این کار او متعاقبا ، و نفوذ خود را بر روی
عمل دیگران است.
جمع و جور است که او با خانم بارتلت در میخانه ساخته شده بود برای کمک به نه تنها لوسی ،
اما مذهب نیز می باشد. آنها از طریق جهان از سیاه و سفید عجولانه
و خاکستری است.
او در بی تفاوت مبحث conversed : ، بندگان نیاز Emersons از خانه دار ؛
ایتالیایی بندگان ، رمان در مورد ایتالیا ، رمان با یک هدف ؛ می تواند ادبیات
نفوذ زندگی؟
گوشه باد می وزد glimmered. در باغ ، خانم Honeychurch ، در حال حاضر کمک کرد
توسط فردی ، هنوز هم با گل او زندگی wrestled.
"این می شود بسیار تیره است ،" او گفت : طرز ناامید کننده است.
قرار دادن خاموش می آید. که ممکن است ما شناخته شده آب و هوا را شکستن
تا به زودی و در حال حاضر لوسی می خواهد برای رفتن به یونان.
من نمی دانم آنچه را که جهان آینده. "
"خانم Honeychurch ، "او گفت ،" به یونان او باید برود.
آمد تا به خانه و اجازه دهید آن صحبت کرده و.
آیا شما ، در وهله اول ، ذهن شکستن خود را با Vyse؟ "
"آقای Beebe ، من سپاسگزار هستم -- به سادگی سپاسگزار "" من ، گفت : "فردی است.
"خوب است.
در حال حاضر به خانه آمده است. "آنها را در اتاق ناهار خوری برای نیم اعطا
یک ساعت. لوسی که هرگز انجام یونانی
طرح به تنهایی.
گران بود و دراماتیک -- هر دو کیفیت که مادر او را منفور است.
و نه می شارلوت موفق داشته است. افتخارات روز استراحت با آقای
Beebe.
با درایت و عقل سلیم خود را ، و نفوذ خود را به عنوان یک روحانی -- برای یک روحانی
احمق تحت تاثیر خانم Honeychurch بود که تا حد زیادی -- او را خم خود را به
هدف ، "من نمی بینم که چرا یونان است
لازم باشد ، "او گفت :" اما به عنوان کار را بکنید ، گمان می کنم آن است که همه حق است.
باید چیزی است که من نمی توانم درک است. لوسی!
اجازه دهید او را بگوید.
لوسی! "" او نواختن پیانو ، "آقای Beebe گفت.
او در را باز کرد ، و کلمات از یک آهنگ را شنید :
"نگاه فریبنده زیبایی تو نیست."
"من دانستم که خانم Honeychurch خواندم ، بیش از حد."
"نشستن تو هنوز هم هنگامی که پادشاهان مسلح ، طعم زمانی که فنجان شراب glistens --"
"آهنگ اتمام حجت است که سیسیل به او داد.
چگونه دختران عجیب و غریب "" که "به نام لوسی ، توقف کوتاه.
"بسیار خوب ، عزیزم ، گفت :" خانم Honeychurch با مهربانی.
او به طراحی اتاق رفت و آقای Beebe شنیده لوسی بوسه او را و می گویند : "من هستم
با عرض پوزش من تا در مورد یونان بود عبور کنند ، اما آن را در بالا dahlias آمد. "
بلکه صدا سخت گفت : "با تشکر از شما ، مادر ، که کمی مهم نیست."
"و شما درست می گویید ، بیش از حد -- یونان خواهد شد همه حق است و شما می توانید بروید اگر Alans دوشیزه
شما "
"اوه ، پر زرق و برق! اوه ، متشکرم! "
آقای Beebe به دنبال. لوسی هنوز هم در پیانو با دست او نشسته
بیش از کلید.
او خوشحال بود ، اما او خوشی بیشتری انتظار می رود.
مادرش بیش از او خم.
فردی ، کسی که به او شده است آواز خواندن بود ، روی زمین با سر خود را در برابر پشت بخوابید
او ، و لوله unlit بین لب هایش را. به اندازه کافی عجیب ، این گروه زیبا بود.
آقای Beebe که عاشق هنر گذشته ، از موضوع های مورد علاقه تذکر داده شد ،
سانتا Conversazione ، که در آن افرادی که برای یکدیگر مراقبت می کنند رنگ چت
با هم درباره چیزهای نجیب -- تم
نه نفسانی و نه احساسی و عاطفی ، و در نتیجه هنر به روز نادیده گرفته است.
چرا باید لوسی می خواهید یا به ازدواج و یا به سفر زمانی که وی به دوستان از جمله در خانه داشت؟
"طعم شراب فنجان glistens ، صحبت کردن هنگامی که مردم گوش ، و نه" او
ادامه داده است. "در اینجا آقای Beebe است."
"آقای Beebe می داند راه بی ادب من. "
"اتمام حجت آهنگ زیبا و یک عاقلانه ، گفت :" او.
"برو." "خیلی خوب نیست ،" او گفت : listlessly.
"من فراموش کرده ام چرا -- هماهنگی و یا چیزی."
"من مشکوک بود unscholarly. این بسیار زیبا است. "
گفت : فردی : "لحن درست به اندازه کافی" ، "اما کلمات فاسد هستند.
چرا پرتاب اسفنج؟ "
"چگونه ابلهانه شما صحبت می کنید!" گفت : خواهر او. Conversazione سانتا شکسته شد.
پس از همه ، هیچ دلیلی وجود دارد که لوسی باید در مورد یونان صحبت کرده و یا تشکر از او برای
متقاعد کردن مادرش ، پس او گفت : خداحافظی.
فردی در ایوان لامپ دوچرخه خود را برای او روشن ، و با سعادت معمول خود را از
عبارت ، گفت : "این یک روز و نیم شده است."
"توقف گوش تو در برابر خواننده --"
"یک دقیقه صبر کنید ، او در حال اتمام است." "از به طلای سرخ و نگه داشتن انگشت تو ؛ خالی
قلب و دست و چشم آسان زندگی می کنند و آرام می میرند. "
من عاشق آب و هوایی شبیه به این ، گفت : "فردی است.
آقای Beebe را در آن به تصویب رساند. دو واقعیت اصلی مشخص بود.
او پر زرق و برق رفتار شده بود ، و او را کمک کرده بود.
او نمی تواند انتظار می رود به کارشناسی کارشناسی ارشد جزئیات آنقدر بزرگ تغییر در زندگی یک دختر.
اگر اینجا و آنجا او ناراضی و متعجب و متحیر شد ، او باید تسلیم او شد
انتخاب بخش بهتر است.
قلب خالی و دست و چشم -- "شاید این آهنگ اظهار داشت :" بخش بهتر "
و نه بیش از حد به شدت.
او نیمی از خیالی که سر به فلک کشیده همراهی -- که او در از دست دادن نیست
فریاد از گیل -- واقعا توافق با فردی ، و به آرامی با انتقاد از
کلماتی که به آن آراسته :
"قلب خالی و دست و چشم آسان زندگی می کنند و آرام می میرند."
با این حال ، برای چهارمین بار گوشه باد می وزد زیر او دراز آماده -- در حال حاضر به عنوان یک فانوس دریایی در
جزر و مد خروشان از تاریکیها.