Tip:
Highlight text to annotate it
X
جلد اول
فصل من
اما Woodhouse ، خوش تیپ ، باهوش ، و غنی ، با یک خانه راحت و شاد
گرایش ، به نظر می رسید برای متحد کردن برخی از بهترین نعمت وجود و زندگی می کرده اند
نزدیک به بیست و یک سال در جهان را با بسیار کمی به ناراحتی یا رنجاندن او.
او جوانترین از دو دختر از پدر مهربان ترین ، بخشنده بود ؛
و ، در نتیجه ازدواج خواهرش شده بود ، معشوقه از خانه اش را از
بسیار دوره.
مادر او بیش از حد طولانی پیش جان خود را از دست داده اند برای او که بیش از یاد گم از
caresses او را و مکان او توسط یک زن بسیار عالی عرضه شده بود به عنوان
حاکم ، که کمی از مادر در محبت ، کوتاه کاهش یافته بود.
شانزده سال خانم تیلور در خانواده آقای Woodhouse شده بود ، کمتر به عنوان یک حاکم
از یک دوست ، بسیار علاقه مند از هر دو دختر ، اما به خصوص از اما.
بین آنها آن صمیمیت از خواهران.
حتی قبل از اینکه خانم تیلور برای نگهداری دفتر اسمی حاکم ، متوقف شده بود
ملایمت از خلق و خوی او را به سختی اجازه به حال او را برای تحمیل هر خویشتنداری و سایه
اقتدار در حال حاضر طولانی درگذشت ،
آنها زندگی کرده بود با هم به عنوان دوست و دوست بسیار دو طرف متصل شده ، و اما
انجام این کار آنچه که او دوست داشت ، بسیار esteeming قضاوت خانم تیلور ، اما کارگردانی
عمدتا توسط خود او.
شر ، در واقع ، واقعی از وضعیت اما قدرت داشتن و نه بیش از حد اندازه
راه و روش خود او ، و منش فکر می کنم کمی بیش از حد و از خودش ؛ این شد
معایب که تهدید آلیاژ به enjoyments بسیاری او.
با این حال ، این خطر در حال حاضر تا unperceived ، که آنها به هیچ وجه
رتبه به عنوان بدبختیهای با او.
اندوه آمد -- غم و اندوه مهربان -- اما نه در همه در شکل هر نامطبوعی
آگاهی.-- خانم تیلور ازدواج کرد. از دست دادن خانم تیلور بود که برای اولین بار
آورده غم و اندوه است.
آن را در روز عروسی این دوست معشوق بود که اما برای اولین بار نشست ماتمزده
فکر هر تداوم.
عروسی بر سر ، و مردم عروس رفته ، پدر او و خودش را به چپ شد
شام خوردن با هم ، با هیچ چشم انداز سوم برای تشویق یک شب طولانی است.
پدر او تشکیل شده است خود را به بعد از شام خواب ، به طور معمول ، و او به حال و سپس تنها به
نشستن و فکر می کنم از آنچه او را از دست داده بود. این رویداد در هر وعده خوشبختی
برای دوست وی.
آقای وستون انسان را از شخصیت انتقاد ناپذیر ، ثروت آسان ، سن مناسب بود ، و
دلپذیر رفتار و برخی از رضایت در نظر گرفتن آنچه خود بود
انکار ، دوستی سخاوتمندانه او به حال همیشه
آرزو و ترویج بازی ، اما آن کار برای او صبح سیاه بود.
می خواهم از خانم تیلور ، احساس می شود هر ساعت از هر روز است.
او به یاد می آورد مهربانی گذشته خود را -- مهربانی ، محبت از شانزده سال --
چگونه او آموخته بود و اینکه او چگونه تا به حال با او از پنج سال بازی -- او تا به حال
اختصاص تمام قدرت خود را به وصل کنید و مات و متحیر کردن
در سلامت او -- و چگونه او را از طریق بیماری های مختلف از دوران کودکی nursed.
بدهی های بزرگ قدردانی شد به علت در اینجا ، اما مقاربت از هفت
سال ، جای پای برابر و بی پرده گویی کامل که به زودی به دنبال بود
ازدواج ایزابلا ، خود را به سمت چپ
یکدیگر ، در عین حال مهم تر ، خاطره مناقصه.
او یک دوست و همدم هم شده بود به عنوان چند به صاحب : هوشمند ، به خوبی مطلع ،
مفید ، مهربان ، دانستن تمام راههای از خانواده ، در تمام نگرانی خود را علاقه مند ، و
peculiarly علاقه مند به خودش ، در هر
لذت ، هر طرح از مال انزن -- یکی به آنها او می تواند هر فکر را به عنوان آن به وجود آمد صحبت می کنند ،
و محبت برای او که می تواند به عنوان گسل پیدا هرگز.
چگونه او را به تحمل تغییر -- این درست است که دوست وی بود که تنها نیم
مایل دورتر از آنها ، اما اما آگاه بود که بزرگ باید تفاوت بین خانم
وستون ، تنها نیمی از یک مایل دورتر از آنها ، و
خانم تیلور در خانه و با تمام مزایای خود ، طبیعی و داخلی ، او
در حال حاضر در معرض خطر بزرگ که از تنهایی فکری رنج می برند.
او صمیم قلب عاشق پدرش است ، اما او هیچ همدم برای او بود.
او می تواند او را در مکالمه ، منطقی و یا اهل تفریح و بازی را برآورده نمی کنند.
شر نابرابری واقعی در سنین خود را (و آقای Woodhouse به حال ازدواج نکرده
اوایل) در قانون اساسی خود و عادات افزایش یافت شده
مریض در تمام عمر خود را ، بدون
فعالیت ذهن و بدن و یا ، او مردی بسیار مسن تر در راه نسبت به سال بود و هر چند
برای دوستی قلب او و خلق و خوی مهربان خود را ، خود را در همه جا معشوق
استعداد می تواند او را در هر زمان داشته باشند توصیه نمی شود.
خواهرش ، هر چند نسبتا اما کم ازدواج برداشته شود ، در حل و فصل
لندن ، تنها شانزده مایل خاموش بود ، بسیار فراتر از دسترس روزانه خود ، و بسیاری از طولانی
اکتبر و شب نوامبر باید
تلاش را از طریق در هارتفیلد ، قبل از کریسمس به ارمغان آورد و بعدا از
ایزابلا و همسر او ، و فرزندان کوچک آنها را ، برای پر کردن خانه ، و به او
جامعه خوشایند دوباره.
هایبوری ، روستای بزرگ و پرجمعیت ، تقریبا به یک شهر بالغ ، که
هارتفیلد ، در وجود چمن جداگانه خود را ، و shrubberies ، و نام ، واقعا
تعلق دارند ، فراهم شده او هیچ برابر.
Woodhouses برای اولین بار در نتیجه وجود دارد.
همه نگاه کردن به آنها است.
او آشنایی بسیاری در محل بود ، برای پدرش جهانی مدنی بود ، اما نه
یکی در میان آنها که می تواند در جای خانم تیلور حتی نیمی از یک روز پذیرفته شده است.
تغییر سودا بود ، و اما می تواند اما نه آه بیش از آن ، و آرزو برای
چیزهای غیر ممکن است ، تا پدر او را بیدار ، ساخته شده و آن را لازم می شود شاد.
روح او مورد نیاز پشتیبانی می کند.
او یک مرد عصبی ، به راحتی افسرده بود ؛ علاقه هر بدن است که او را به مورد استفاده قرار گرفت ، و
نفرت به بخشی با آنها نفرت تغییر از هر نوع.
ازدواج ، به عنوان منشاء تغییر ، همیشه نامطبوعی و او به هیچ وجه
هنوز به دختر خود را ازدواج آشتی ، و نه می تواند همیشه از او صحبت می کنند ، اما
با محبت ، هر چند که تا به حال شده است
یک بازی کامل از محبت ، زمانی که او در حال حاضر موظف به بخشی با خانم تیلور بیش از حد ؛
و از عادات خود را از خودخواهی ملایم ، و قادر فرض کنید که هرگز
افراد دیگر هم می توانند احساس متفاوت از
خود ، او بسیار دور انداخته بود که فکر می کنم خانم تیلور به عنوان غم انگیز چیزی برای انجام شده بود
خودش را به عنوان برای آنها ، و شده اند یک معامله بزرگ شادتر اگر او به سر برده بود.
بقیه ی زندگی اش در هارتفیلد.
اما لبخندی زد و گفتگو و خوش که او می تواند ، او را از چنین افکار ؛
اما زمانی که چای آمد ، آن را غیر ممکن بود برای او نه می گویند را دقیقا مطابق با او گفته بود
شام ،
"پور خانم تیلور -- ای کاش او اینجا دوباره.
چه حیف آن این است که آقای وستون تا کنون از او فکر! "
"من نمی توانم با شما موافق ، پاپا ، شما می دانید من می توانم.
آقای وستون چنین خوش خلق ، دلپذیر ، مرد بسیار عالی است ، که او کاملا
شایسته یک همسر خوب است -- و شما نمی توانست به حال خانم تیلور با ما زندگی می کنند برای همیشه ،
و تحمل همه humours عجیب و غریب من ، زمانی که وی ممکن است خانه خود را داشته باشند؟ "
"خانه ای از خود را -- اما جایی که استفاده از خانه خود او است؟
این سه برابر بزرگتر است.-- و شما هر گونه humours عجیب و غریب ، عزیز من هرگز. "
چگونه اغلب ما این خواهد بود رفتن به آنها را ببینید ، و آنها به ما -- ما خواهد بود
همیشه دیدار!
ما باید شروع ، ما باید بروید و پرداخت هزینه سفر عروسی خیلی زود ".
"عزیزم ، چگونه من تا کنون؟ Randalls چنین فاصله است.
نیمی از من نمی تواند راه برود تا کنون است. "
"نه ، پاپا ، کسی به فکر راه رفتن شما. ما باید در کالسکه بروید ، تا مطمئن شوید. "
کالسکه!
اما جیمز نمی خواهم برای قرار دادن اسب را برای چنین راه کمی -- و کجا هستند
اسب فقیر می شود در حالی که ما در حال پرداخت دیدار ما؟ "
"آنها به پایدار آقای وستون ، پاپا قرار داده می شود.
شما می دانید ما حل و فصل کرده اند که در حال حاضر است. ما از آن صحبت بیش از همه با آقای وستون آخرین
شب.
و همانطور که برای جیمز شما ممکن است بسیار مطمئن او همیشه مانند رفتن به Randalls ، زیرا
دختر او که خدمتگزار وجود دارد. من فقط شک که آیا او هرگز ما را
هر کجای دیگر.
که انجام خود ، پاپا بود. شما که محل خوبی به هانا.
کسی به فکر هانا تا شما به او اشاره -- جیمز است تا از شما سپاسگزارم ".
"من بسیار خوشحالم من از او فکر می کنم.
بسیار خوش شانس بود ، برای من که نه تا به حال فقرا جیمز فکر می کنم خود را بر هر slighted
حساب ؛ و من مطمئن هستم او را بنده بسیار خوبی است : او مدنی ، زیبا سخن
دختر ، من افکار بزرگ او.
هر زمان که من به او نگاه می کنید ، او همیشه curtseys و می پرسد چگونه می توانم انجام دهید ، به شیوه ای بسیار زیبا ؛
و هنگامی که شما او را به انجام دوزندگی ، مشاهده او همیشه می چرخاند
قفل درب راه حق و موی چتری هرگز آن را.
من مطمئن هستم او بنده بسیار عالی خواهد شد و از آن خواهد شد راحتی بسیار خوبی برای فقرا دوشیزه
تیلور را به کسی در مورد او است که او مورد استفاده قرار گیرد برای دیدن.
هر گاه جیمز می رود به دیدن دختر خود را ، می دانید ، او خواهد شنیدن
ما. او قادر خواهد بود به او بگوید که چگونه همه ما
هستند. "
اما هیچ exertions بخشوده برای حفظ این جریان شادتر از ایده ، و توسط امیدوار
تخته نرد ، پدر خود را به tolerably از طریق شب ، و
حمله به هیچ پشیمانی ، اما خود او.
تخته نرد جدول قرار داده شده بود ، اما بازدید کننده را بلافاصله پس از آن راه می رفت در
ساخته شده و آن را غیر ضروری است.
آقای نایتلی ، مرد معقول در مورد هفت یا هشت و سی ، نه تنها بسیار
دوست قدیمی و صمیمی خانواده ، به ویژه با آن متصل می شود ، به عنوان
برادر بزرگتر از شوهر ایزابلا.
او حدود یک مایل از هایبوری زندگی می کردند ، یک بازدید کننده مکرر بود ، و همیشه استقبال و
در این زمان بیشتر جستجو خوش آمدید از حد معمول ، به طور مستقیم از متقابل آنها
connexions در لندن.
او را به شام در اواخر ، بازگشت پس از غیبت برخی از روز ، و در حال حاضر راه می رفت تا
هارتفیلد می گویند که همه به خوبی در نیوبرانزویک میدان بودند.
این شرایط شاد ، و انیمیشن Woodhouse آقای برای برخی از زمان بود.
آقای نایتلی به حال به شیوه ای شاد ، که همیشه او را خوب و سوالات بسیاری از او
پس از "فقیر ایزابلا" و فرزندان او رضایت بخش پاسخ داده شد.
هنگامی که به پایان رسید ، آقای Woodhouse سپاسگزاری مشاهده ، "بسیار مهربان است
شما ، آقای نایتلی ، به بیرون می آیند در این ساعت در اواخر بر با ما تماس بگیرید.
من می ترسم شما باید راه رفتن تکان دهنده بود. "
"در همه ، آقا.
این شب مهتاب زیبا و ملایم است که من باید از بزرگ خود را در قرعه کشی
آتش است. "" اما شما باید آن را بسیار مرطوب و
کثیف.
ای کاش شما ممکن است سرما خوردگی. "" کثیف ، سر
نگاهی به کفش من. ذره نه بر آنها. "
"خب! که کاملا تعجب آور است ، برای ما داشته اند مقدار زیادی از باران اینجا.
این dreadfully سخت به مدت نیم ساعت بارید در حالی که ما در صبحانه بودند.
من می خواستم آنها را به عروسی. "
خداحافظ -- من آرزو نیست که شما شادی. خوبی چه نوع از شادی آگاه
شما باید هر دو احساس ، من در هیچ عجله با تبریک من بوده است ، اما من امیدوارم
آن همه tolerably و رفت.
چگونه از همه شما رفتار کنند؟ چه کسی گریه بیشتر؟ "
"آه! فقیر خانم تیلور! 'تیس یک کسب و کار غم انگیز است."
"آقای پور و خانم Woodhouse ، اگر شما لطفا ، اما من احتمالا نمی تواند می گویند :" فقیر
خانم تیلور.
من یک رابطه بزرگ برای شما و اما ، اما هنگامی که آن را از وابستگی به این سوال می آید
یا استقلال -- در هر حال ، باید بهتر است که فقط یکی لطفا از
دو. "
"به ویژه هنگامی که یکی از آن دو به گونه ای است خیالی ، موجودی مزاحم!" گفت :
اما شوخی.
این همان چیزی است که که شما در سر خود ، من می دانم -- و آنچه که مطمئنا شما هم می گویند اگر
پدر من نیست. "" من اعتقاد دارم آن است که بسیار واقعی است ، عزیز من ،
در واقع ، گفت : "آقای Woodhouse ، با آه.
"من می ترسم من گاهی اوقات خیلی خیالی و دردسرساز است."
"من عزیزترین پاپا! شما فکر نمی کنم من می توانم به شما متوسط و یا
فرض کنید آقای نایتلی را به شما چیست.
چه ایده وحشتناکی! اوه نه!
من به معنای تنها خودم. آقای نایتلی را دوست دارد برای پیدا کردن گسل با من ،
شما می دانید -- در یک شوخی است -- آن است که همه چیز یک شوخی است.
ما همیشه می گویند آنچه که ما به یک دیگر می خواهم. "
آقای نایتلی ، در واقع ، یکی از معدود افرادی بود که می تواند به گسل در اما را ببینید
Woodhouse ، و تنها کسی که تاکنون او را از آنها گفت : و هر چند این نبود
به خصوص دلپذیر اما خودش ، او
می دانست که این امر می تواند بسیار کمتر به پدر خود که او را او را نه واقعا
شک چنین شرایطی به عنوان او را نمی شود فکر مناسب توسط هر بدن.
"اما می داند که من او را تملق گفتن هرگز ، گفت :" آقای نایتلی ، "اما من به معنای هیچ بازتابی در
هر بدن.
خانم تیلور استفاده شده است که دو نفر به لطفا ؛ او در حال حاضر خواهد شد ، اما
یکی. این امکان وجود دارد که او باید استفاده کننده. "
"خوب ، گفت :" اما ، مایل به اجازه آن عبور کند -- "شما می خواهید در مورد عروسی را بشنود ؛ و من
خوشحال خواهد به شما بگویم ، برای همه ما رفتار charmingly.
هر بدن وقت شناس بود ، تمام بدن خود را در بهترین به نظر می رسد : نه اشک آور ، و به سختی
چهره بلند دیده می شود.
اوه نه ، ما همه احساس کردند که ما قرار بود تنها نیم مایل از هم جدا ، و مطمئن شدند
ملاقات هر روز "عنوان شده است." عزیز اما خرس همه چیز را به خوبی گفت : "
پدرش.
"اما ، آقای نایتلی ، او واقعا بسیار متاسفم برای از دست دادن فقرا خانم تیلور ، و من
مطمئن شوید که او را به او بیش از او به خاطر فکر می کند. از دست "
اما پشت سر او ، تقسیم شده است میان اشک ها و لبخند.
"این غیر ممکن است که اما باید چنین یک همراه و همدم را از دست نمی است ، گفت :" آقای نایتلی.
"ما باید خود را مانند تا به خوبی کار را بکنیم ، آقا ، اگر ما می تواند آن را فرض کنید ، اما او می داند
چقدر ازدواج برای خانم مزیت تیلور ، او می داند چگونه بسیار قابل قبول آن
باید ، در زمان خانم تیلور از زندگی ،
در خانه خود را حل و فصل شده است ، و چقدر مهم به او امن
ارائه راحت ، و بنابراین نمی تواند اجازه می دهد خودش را به احساس درد زیادی به عنوان
لذت.
هر از دوستان خانم تیلور خوشحال باید به او پاسخ همراه با اعلان دهند. "
و شما را فراموش کرده اید یک ماده از شادی به من گفت : "اما ،" و بسیار قابل توجهی
یکی -- که من از بازی خودم.
من ساخته شده که می دانید ، مسابقه ، چهار سال پیش و به جای آن را ، و در ثابت
سمت راست ، زمانی که بسیاری از مردم گفت : آقای وستون هرگز ازدواج مجدد ، ممکن است راحتی
من برای هر چیزی است. "
آقای نایتلی سر خود را در او را تکان داد. پدر او از روی علاقه جواب داد : "آه! عزیز من ، من
میخواهند شما را به مسابقات را ندارد و از پیش اگاهی دادن چیز ، برای هر چه به شما می گویند
همیشه می آید به تصویب.
دعا کنید انجام مسابقات هر را ندارد. "" من قول می دهم شما را به هیچ کدام برای خودم ،
پاپا ، اما من باید ، در واقع ، برای افراد دیگر است. این بزرگترین تفریحی در جهان است!
و پس از چنین موفقیتی ، شما می دانید -- هر بدن گفت که آقای وستون هرگز ازدواج
دوباره. آه عزیزم ، نه!
آقای وستون ، که بیوه مرد شده بود تا زمانی که کاملا راحت به نظر می رسید
بدون همسر ، بنابراین به طور مداوم یا در کسب و کار خود در شهر اشغال شده و یا در میان خود
دوستان در اینجا ، همیشه قابل قبول در هر کجا او
رفت ، همیشه شاد -- MR. وستون نه نیاز به صرف یک شب تنها در سال تنهایی اگر
او آن را دوست ندارم. اوه نه!
آقای وستون مطمئنا هرگز ازدواج مجدد.
برخی از افراد حتی از یک وعده در بستر مرگ او را به همسرش صحبت کردیم ، و دیگران از پسر
و عموی او اجازه نمی.
تمامی شیوه های مزخرف موقر در مورد این موضوع صحبت شده بود ، اما من بر این باور هیچ کدام از آن است.
"از زمان روز -- حدود چهار سال پیش -- که من و خانم تیلور ملاقات با او را در
برادوی لین ، وقتی که ، به دلیل آن را به نم نم باران شروع شد ، او را با بسیار darted
سلحشوری ، و دو چتر قرض گرفته شده برای
ما از کشاورز میچل ، من ذهن من را در مورد این موضوع.
من بازی را از آن ساعت برنامه ریزی شده و زمانی که چنین موفقیتی را به من در این خجسته
به عنوان مثال ، عزیز پاپا ، شما نمی توانم فکر می کنم که من باید ترک بازی سازی است. "
"من درک نمی کنم آنچه که شما به معنای" موفقیت "، آقای نایتلی گفت.
"موفقیت تلاش فرض می گیرد.
زمان شما بوده است به درستی و با ظرافت صرف ، اگر شما شده است تلاش برای
در چهار سال گذشته را در مورد این ازدواج است.
اشتغال شایسته برای ذهن یک خانم جوان!
اما اگر من جای تصور ، خود را در ساخت بازی ، همانطور که شما آن را ، به معنای خود را تنها
برنامه ریزی آن ، خود را گفت : به خودتان یک روز بیکار ، 'من فکر می کنم این امر می تواند خیلی خوب
چیزی که برای خانم تیلور اگر آقای وستون شدند
ازدواج او ، و گفت آن را دوباره به خودتان هر حال حاضر و پس از آن ، چرا شما
صحبت از موفقیت؟ شایستگی خود را از کجا است؟
چه چیزی می افتخار است؟
شما یک حدس خوش شانس ساخته شده ، و آن این است که می توان گفت ".
و شما شناخته شده است هرگز لذت و پیروزی یک حدس خوش شانس -- من به شما ترحم.-- من
فکر کردم شما باهوشتر -- برای ، بستگی دارد بر آن حدس خوش شانس است ، صرفا به شانس هرگز.
همیشه برخی از استعداد در آن وجود دارد.
و به موفقیت ، 'کلمه فقیر من که شما را با نزاع ، من نمی دانم که من
به طور کامل بدون هیچ گونه ادعای آن.
شما دو تصویر زیبا را کشیده اند ، اما من فکر می کنم ممکن است یک سوم -- چیزی
بین عاطل و انجام دهند.
اگر من تا به حال بار مشاهده شده است آقای وستون ترویج در اینجا ذکر نشده ، و با توجه به مشوق های کوچک زیادی ،
و مسائل کوچک زیادی را هموار ، ممکن است به هر چیزی که بعد از همه می آیند.
من فکر می کنم شما باید با در نظر هارتفیلد به اندازه کافی به درک که می دانم. "
"ساده دل باز مردی مانند وستون و عقلانی ، زن بی ریا
مانند خانم تیلور ، با اطمینان می تواند از چپ به نگرانی های خود را مدیریت.
شما بیشتر احتمال دارد که آسیب رساندن به خودتان انجام شود ، نسبت به خوب به آنها ،
دخالت می کنند. "
اما هرگز از خودش فکر می کند ، اگر او می تواند خوب را به دیگران انجام دهید ، دوباره : "آقای Woodhouse ،
درک اما در بخشی.
"اما من عزیزم ، دعا مسابقات هر را ندارد ؛ آنها چیزهای احمقانه ، و شکستن
تا دایره خانواده یکی grievously "" فقط یکی ، پاپا ؛ فقط برای آقای التون.
پور آقای التون!
آقای التون ، پاپا ، شما می خواهم -- من در مورد باید به دنبال همسر برای او.
هیچ کس در هایبوری که او را سزاوار وجود دارد -- و او شده است در اینجا یک سال کامل ، و
نصب شده است تا خانه اش تا به راحتی ، که این امر می تواند از شرم به او را تنها
دیگر هیچ -- و من فکر کردم وقتی او
با پیوستن به دست خود را به روز او نگاه بسیار زیادی که اگر او می خواهم که
دفتر همان برای او انجام می شود!
من فکر می کنم خیلی خوب از آقای التون ، و این تنها روشی است که من از انجام این کار او را
خدمات. "
"آقای التون یک مرد جوان بسیار زیبا ، تا مطمئن شوید ، و یک مرد جوان بسیار خوبی است ، و من
توجه بزرگی برای او داشته باشند.
اما اگر شما می خواهید به او توجه نشان ، عزیز من ، از او بخواهید تا بیایند و ناهار خوردن با ما
روزی. این یک چیز خیلی بهتر است.
من به جرات گفت آقای نایتلی خواهد شد خیلی مهربان به او را ملاقات کند. "
"با یک معامله بزرگ از لذت ، آقا ، در هر زمان ، گفت :" آقای نایتلی ، خنده ، و من
توافق با شما به طور کامل ، که یک چیز خیلی بهتر از آن خواهد شد.
دعوت از او برای شام ، اما ، و کمک به او را به بهترین ماهی و مرغ است ، اما
او را ترک همسر خود را به chuse. بستگی آن ، انسان را از شش یا هفت و
بیست می تواند مراقبت از خود را. "