Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXXIII. وعده.
به ندرت به حال D' Artagnan آپارتمان خود را با دو دوست خود دوباره وارد ، زمانی که یکی از
سربازان از قلعه آمد به او اطلاع که فرماندار بود او را دنبال کند.
پوست که رائول در دریا درک شده بود و که به نظر می رسد مشتاق به دست آوردن
پورت ، به فرانسوی Saint - مارگریت با اعزام مهم برای کاپیتان آمد
تفنگدار.
در افتتاحیه آن ، D' Artagnan نوشتن پادشاه را به رسمیت بشناسد : "من باید فکر می کنم ، گفت :
لویی چهاردهم ، "شما باید به اتمام اعدام سفارشات من ، موسیو.
D' Artagnan ، بازگشت ، و سپس بلافاصله به پاریس ، و من عضویت در لوور ".
"پایان تبعید من وجود دارد" گریه تفنگ دار با شادی ، "خدا می شود مورد ستایش قرار داد ، من
دیگر زندانیان! "
او نشان داد که نامه ای به Athos. "چنین است ، پس ، شما باید به ما؟ ترک" پاسخ داد :
دومی ، در یک تن سودا است.
"بله ، اما به دیدار مجدد ، دوست عزیز ، دیدن که رائول به اندازه کافی در حال حاضر به رفتن است
تنهایی با م د بیوفورت ، و ترجیح می دهند پدرش در شرکت با م.
D' Artagnan ، برای وادار کردن او به سفر دو
صد لیگ solitarily برای رسیدن به خانه در لا Fere شما نیست ، رائول "؟
بدیهی است ، stammered دومی ، با ابراز تاسف مناقصه.
"نه ، نه ، دوست من ،" قطع کرد Athos : «من رائول را تا روز ترک هرگز خود را
کشتی از بین می رود در افق است. تا زمانی که او در فرانسه باقی می ماند ، او باید
از من جدا باشد. "
همانطور که شما لطفا ، دوست عزیز ، اما حداقل ما خواهد شد ، ترک فرانسوی Saint - مارگریت با هم ؛
امکان استفاده از پوست درخت است که من را به عقب انتقال به Antibes. "
"با تمام قلب من ، ما خیلی زود در یک فاصله از این قلعه نمی تواند باشد ، و از
عینک که ما را شوکه تا فقط در حال حاضر است. "
سه دوست quitted جزیره کوچک ، پس از پرداخت از جهات خود را به
فرماندار ، و چشمک می زند و زمان آخرین تندباد خروج آنها در زمان وداع خود را
از دیوارهای سفید از قلعه.
D' Artagnan جدا از دوست خود که همان شب ، پس از آتش به
حمل بر ساحل دستورات سنت مریخ ، با توجه به توصیه
کاپیتان به او داده بود.
قبل از اینکه سوار بر اسب ، و پس از خروج اسلحه از Athos : "دوستان من"
گفت او ، "شما شباهت بیش از حد به دو سرباز که در حال ترک پست خود است.
چیزی به من هشدار می دهد که رائول نیاز خواهد داشت که توسط شما در رتبه خود را پشتیبانی.
آیا شما اجازه می دهد من به درخواست اجازه برای رفتن به آفریقا با خوب صد
muskets؟
پادشاه خواهد شد من امتناع ، و من شما را با من. "
"موسیو D' Artagnan" پاسخ رائول ، فشار دادن دست خود را با احساسات ، "با تشکر از
آن را ارائه دهند ، که می تواند ما را از ما میخواهید ، یا مسیو لو کنت یا I.
من که هستم جوان ، ایستادن در نیاز کار ذهن و خستگی بدن ، مسیو لو کنت
خواهان profoundest سکون. شما بهترین دوست او.
من او را توصیه به مراقبت از شما.
در تماشای بیش از او ، برگزاری هر دو روح ما در دست شما است. "
"من باید برود ، اسب من است که همه در اخم گفت :" D' Artagnan ، با آنها.
نشانه ای آشکار از احساسات پر جنب و جوش تغییر ایده ها در گفتگو بود.
"، کنت ، چند روز دیگر رائول به ماندن در اینجا؟"
"سه روز در اکثر." و چه مدت شما برای رسیدن به آن را
خانه؟ "
"آه! زمان قابل توجهی است ، پاسخ داد : "Athos. "من باید این ایده بودن را دوست ندارم
سرعت بیش از حد از رائول از هم جدا شده است. زمان سفر خواهد کرد خیلی سریع خود را به
نیاز من آن را از راه دور کمک.
من فقط باید نیمه مرحله را "" و چرا ، دوست من؟
هیچ چیز کسل کننده تر از سفر به آرامی زندگی شبانه روزی و نمی شود یک مرد
مثل شما "
"دوست من ، من اینجا در بعد از اسب آمد ، اما من مایل به خرید دو حیوانات از
برتر نوع است.
در حال حاضر ، آنها را به خانه تازه ، آن را نمی خواهد محتاطانه به آنها مسافرت بیش از
هفت یا هشت لیگ در روز است. "" کجاست Grimaud؟ "
"او صبح روز گذشته با انتصاب رائول فرا رسیده است و من او را به چپ
خواب است. "" به این معنا که هرگز دوباره دوباره ،
D' Artagnan رنج می برد به او فرار.
تا دیدار مجدد ، پس از آن ، عزیز Athos -- و اگر شما سخت کوش ، من باید شما را در آغوش
هر چه زودتر "که گفت ، او پای خود را در رکاب قرار داده ،
که رائول برگزار شد.
"وداع!" گفت : مرد جوان ، در آغوش او.
"وداع"! D' Artagnan گفت ، به عنوان او را به زین خود را کردم.
اسب خود جنبش ساخته شده که معتاد به اسب دوانی از دوستان خود تقسیم.
این صحنه در مقابل خانه انتخاب Athos گرفته شده بود ، در نزدیکی دروازه های
Antibes ، بکجا D' Artagnan ، پس از شام او ، دستور داده است که اسب خود را به
به ارمغان آورد.
جاده شروع به شعبه وجود دارد ، سفید و موجدار در بخارات از شب.
اسب مشتاقانه respired نمک ، عطر تیز از باتلاق است.
D' Artagnan او را به صدای یورتمه رفتن اسب و Athos و رائول متاسفانه به سمت خانه تبدیل شده است.
همه در یک بار آنها را شنیده رویکرد سریع از گام اسب ، و برای اولین بار آن را بر این باور
یکی از کسانی که پیامدهای مفرد که فریب گوش در هر نوبت در
جاده ها است.
اما واقعا بازگشت اسب سوار بود.
آنها به زبان آمده فریاد تعجب شادی و کاپیتان ، springing به زمین مانند
مرد جوان که در داخل اسلحه خود را دو سر معشوق Athos و رائول ، ضبط شده است.
او معتقد طولانی آنها را در آغوش گرفت در نتیجه ، بدون یک کلمه صحبت ، و یا رنج به آه
بود که ترکیدن پستان خود را به او فرار.
سپس ، به سرعت به عنوان او در آمده بود ، او را دوباره با یک برنامه شدید
اسپرز خود را به طرف اسب آتشین خود. "افسوس!" گفت : کنت ، در صدای کم ،
"افسوس! افسوس!
"فال بد!" در سمت خود ، گفت : D' Artagnan به خود ، و برای از دست رفته
زمان است. "من نمی توانستم لبخند بر آنها.
فال بد! "
Grimaud روز بعد دوباره با پای پیاده. سرویس فرمان توسط M. د بیوفورت بود
خوشبختانه انجام است.
ناوگان توسط exertions رائول به Toulon فرستاده می شود ، قرار داده بودند ، کشیدن
بعد از آن را در کمی آمدید ، تقریبا نامرئی ، همسران و دوستان
ماهیگیران و قاچاقچیان در مصادره را برای این سرویس از ناوگان قرار داده است.
زمان ، به قدری کوتاه است ، که برای پدر و پسر با هم زندگی کنند ، باقی ماند و ظاهر
توسط با سرعت دو برابر ، مانند برخی از جریان سریع است که جریان به سوی ابدیت.
Athos و رائول بازگشت به Toulon ، که با سر و صدا شروع به پر شود
واگن ، با سر و صدا از بازوها ، سر و صدا از اسب neighing.
trumpeters صدا راه پیمایی پر شور خود ، طبل چراغدار خود را
قدرت ، خیابان ها پر از سرباز ، خدمتکار ، و کسبه بودند.
دوک د بیوفورت شد در همه جا ، superintending سوار با
شوق و علاقه از یک کاپیتان خوب.
او را تشویق فرودست از همراهانش ، او scolded معاونانش ،
حتی آنهایی که از بالاترین رتبه. توپخانه ، مقررات ، چمدان ، او اصرار داشت
پس از دیدن تمام خود است.
او به بررسی تجهیزات از هر سرباز خود را از سلامت و صحت اطمینان
هر اسب.
این ساده بود که ، سبک ، متظاهر ، خود پسندی ، در هتل محل اقامت خود ، نجیب زاده
دوباره سرباز شد -- نجیب بالا ، کاپیتان -- در صورت از مسئولیت او
آنها را پذیرفته بودند.
و در عین حال ، باید آن را پذیرفته که هر مراقبت از او که با آن بیش از ریاست بود
آماده سازی برای خروج ، آن را آسان به درک بارش بی دقتی بود ، و
عدم وجود تمام احتیاط می کند که
سرباز فرانسوی سرباز اولین بار در جهان ، زیرا در آن جهان ، او
یکی بیشتر به منابع فیزیکی و اخلاقی خود را رها.
همه چیز راضی شده است ، یا او ظاهر می شود راضی ، دریاسالار ، پرداخت خود را
دانی به رائول ، و داد به دستور اخیر برای قایقرانی ، که دستور داده شد
صبح روز بعد در سپیده دم.
کنت او دعوت پسرش را به شام خوردن با او داشتند ، اما آنها ، تحت بهانه
خدمات ، خود را از هم جدا نگه داشته است.
به دست آوردن شبانه روزی خود را ، در زیر درختان از محل بزرگ واقع شده ، آنها در زمان خود
خوراک در عجله ، و Athos به رهبری رائول به سنگ است که تسلط بر شهر ، خاکستری گسترده
کوه ها ، از چه رو این دیدگاه بی نهایت است و
استقبال افق مایع که به نظر می رسد ، بنابراین از راه دور است ، بر روی یک سطح با سنگ ها
خود را دارند. شب خوب بود ، تا آن را همیشه در
این climes خوشحال.
ماه ، رو به افزایش در پشت سنگ ها ، ورق نقره بر روی فرش برنگ آبی نیلگون حال نعوظ کشیده
دریا.
در roadsteads مانور سکوت عروق که به تازگی صورت گرفته بود ، رتبه خود را به
تسهیل سوار.
دریا ، پر شده با نور فسفریک ، در زیر بدنه پارس افتتاح شد که
حمل و نقل چمدان و مهمات ؛ هر شیب دماغه کشتی شخم زده این خلیج (فارس)
شعله های سفید ، از هر پارو کاهش یافته الماس مایع.
ملوانان ، از شادی در largesses دریاسالار ، زمزمه آنها شنیده می شد
آهنگ های آرام و بی هنر.
گاهی اوقات مخرب از زنجیر با سر و صدای مبهم از شات سقوط مخلوط شد
به نگه می دارد.
هارمونی چنین ، از جمله عینک ، ظلم و ستم به قلب مانند ترس ، و گشاد آن را مانند
امید است. تمام این زندگی از مرگ صحبت می کند.
Athos خود را با پسرش نشسته بود ، بر خزه ، در میان خاردار از
بر امدگی.
در اطراف سر خود را منتقل و repassed خفاش بزرگ ، همراه با ترس به اجرا درآمد
غلغله از کور تعقیب آنها.
پا از رائول در طول لبه صخره ، غرق شده در آن از درجه اعتبار ساقط است که کنند
سرگیجه ، و تحریک به نابودی نفس است.
هنگامی که ماه به کمال اوج خود رسیده بود ، نوازشگر با نور
قله های همسایه ، زمانی که آینه آبکی بود illumined در حد کامل خود را ، و
آتش سوزی کمی قرمز دهانه های خود را در ساخته شده بود
توده سیاه و سفید از هر کشتی ، Athos ، جمع آوری تمام ایده های خود را و همه خود را
شجاعت ، گفت :
"خدا ساخته شده است که همه این چیزهایی که ما می بینیم ، رائول ، او به ما ساخته شده نیز ، -- اتم های فقیر
تا با این عالم هیولا مخلوط می شوند.
ما مانند آنهایی که آتش و کسانی که ستارگان میدرخشند ، ما مانند آنهایی که امواج آه ، ما رنج می برند
کسانی که کشتی های بزرگ ، که در شخم امواج پوشیده شده است ، در اطاعت باد که
مصرانه آنها را به سوی پایان ، به عنوان نفس خدا به ما ضربات به سمت یک پورت.
همه چیز را دوست دارد به زندگی می کنند ، رائول و همه چیز به نظر می رسد زیبا برای زندگی
چیزها می شود. "
"موسیو ، گفت :" رائول "ما قبل از ما یک منظره زیبا!
"چقدر خوب D' Artagnan است!" قطع کرد Athos ، به طور ناگهانی "و چه نادر خوب
ثروت آن است تا در تمام طول زندگی توسط یکی از دوستان او!
است که آنچه شما از دست رفته ، رائول است. "
"یک دوست"! گریه رائول ، "من می خواستم یک دوست!"
"م. د Guiche همراه سازگار است ، "کنت را از سر گرفت ، بطور سرد ،" اما به باور من ،
در زمان که در آن زندگی می کنید ، مردان بیشتر در منافع خود را مشغول و
لذت خود را خود را نسبت به آنها در خودمان بود.
شما به دنبال یک زندگی منزوی است که شادی بزرگ ، اما شما باید خود را از دست
قدرت در نتیجه.
ما چهار ، گرایند بیشتر از کسانی که انتزاعی ظریف است که شادی شما را تشکیل می ،
مبله مقاومت بسیار بیشتری در هنگام بدبختی خود ارائه شده است. "
"من شما دچار وقفه نشود ، مسیو ، به شما بگویم که من تا به حال دوست و که
دوست م د Guiche است. براستی ، او خوب است و بخشنده ، و
علاوه بر او من را دوست دارد.
اما من تحت سرپرستی یکی دیگر از دوستی ، مسیو ، زندگی می کردند به عنوان گرانبها
و به عنوان قوی به عنوان که که شما صحبت می کنند ، از آن است مال شما.
من یک دوست برای شما ، رائول نشده است ، گفت : "Athos.
"EH! مسیو ، و در چه قائل نمی شود؟ "
"از آنجا که من به شما داده شده دلیل فکر می کنم که زندگی کرده است اما یک چهره ، چرا که ، غمگین
و شدید ، افسوس!
من همیشه برای شما برش ، بدون ، خدا می داند ، که مایل به انجام این کار ، جوانه های شادی
که بهار ها بی وقفه از درخت عادلانه از جوانان ، به طوری که در این لحظه من توبه
از شما کمی گستردهتر ، یعنی تلف شده ، انسان انیمیشن ساخته شده است. "
"من می دانم چرا شما می گویند که مسیو.
نه ، آن را به شما نمی باشد که من آنچه هستم ، آن عشق ، که من در آن زمان در زمان بود
هنگامی که کودکان فقط تمایلات ، بلکه تداوم طبیعی به شخصیت من است ،
که با موجودات دیگر است ، اما عادت است.
من معتقد بودم که من همیشه باید بود که من با خودم فکر کردم خدا مرا در یک مسیر کاربر به سایر نظرسنجی به حال
کاملا روشن است ، کاملا راست ، هم مرز با میوه ها و گل.
من همیشه به تماشای به حال بیش از هوشیاری و قدرت خود را به من.
من معتقد بودم خودم می شود هوشیار و قوی.
هیچ چیز من آماده سقوط کرد یک بار ، و یک بار که من را از شجاعت برای کل محروم
از زندگی من است. این کاملا درست است که من خودم شکسته تشبیه است.
اوه ، نه ، آقا! شما هیچ چیزی در گذشته نیست ، بلکه شادی من -- در آینده من جز امید!
نه ، من هیچ در برابر زندگی را مانند شما آن را برای من ساخته شده سرزنش ، به شما برکت دهد من ،
و من به شما عشق ardently. "
"رائول عزیز من ، کلمات خود را با من خوب است. آنها به من ثابت کند که شما کمی عمل
برای من در آن زمان آمده است. "" من فقط باید برای شما عمل می کنند ، آقا. "
"رائول ، من هرگز تاکنون انجام شده با توجه به شما ، من از این ببعد
را انجام دهد. من خواهد بود برای دوستان خود ، پدر شما نیست.
ما را در گسترش خودمان زندگی می کنند ، به جای زندگی و برگزاری خودمان
زندانیان ، زمانی که شما آمده است. و است که به زودی خواهد شد ، اینطور نیست؟ "
"بدیهی است ، مسیو ، برای چنین اکسپدیشن نیست می توانید تاریخ و زمان آخرین طولانی است."
"به زودی ، پس از آن ، رائول ، به زودی ، به جای زندگی در حد متوسط درآمد من ، من به شما بدهد
سرمایه از املاک من.
آن را برای راه اندازی شما را به جهان تا مرگ من کافی و شما را به من داد ،
من امیدوارم که قبل از آن زمان ، دلداری دیدن مسابقه من منقرض شده است. "
"من همه شما ممکن است دستور انجام ، گفت :" رائول ، بسیار آشفته است.
"لازم نیست ، رائول ، که وظیفه خود را به عنوان دستیار - DE - اردوگاه باید به شما به بیش از حد منجر شود
شرکت های خطرناک.
شما را از طریق مصیبت خود را رفته ، شما به یک مرد واقعی زیر آتش شناخته شده است.
به یاد داشته باشید که جنگ با اعراب جنگ snares ، ambuscades ، و ترور است. "
"پس از آن گفته شده است ، آقا."
شکوه های زیادی را در حال سقوط در یک دسته نظامی کمین کرده است وجود دارد هرگز.
این مرگ که همیشه به معنی rashness کمی و یا می خواهید پیش بینی است.
اغلب ، در واقع ، او که می افتد در یکی از دیدار با ولی حیف کمی.
کسانی که pitied ، رائول ، باید کمی هدف جان خود را از دست داده اند.
هنوز هم بیشتر ، فاتح میخندد و ما فرانسوی ها باید اجازه می دهد احمق
کفار به پیروزی بیش از گسل ما. آیا شما به وضوح درک چه من و گفت
به شما ، رائول؟
خدای ناکرده من باید شما را تشویق به اجتناب از برخورد است. "
، گفت : "من به طور طبیعی محتاطانه ، ارباب ، من و بخت بسیار خوبی" رائول ، با
لبخند سرد که قلب پدر فقیر بود ؛ "برای" مرد جوان شتابان
اضافه کردن "در بیست مبارزه که از طریق آن
شده اند ، من فقط یک خراش. "
"علاوه بر وجود دارد ، گفت :" Athos ، "آب و هوا به مخوف است که پایان دادن به زشت ،
به مرگ از تب!
شاه سن لوئی دعا خدا به او ارسال فلش و یا طاعون ، به جای
تب است. "" اوه ، آقا! با وقار ، با
معقول ورزش -- "
"من در حال حاضر از د بیوفورت م به دست آمده وعده که اعزام او
ارسال خواهد شد هر دو هفته به فرانسه است.
شما ، به عنوان او دستیار - DE - اردوگاه ، با تسریع آنها را متهم خواهد شد و مطمئن نیستید
فراموش من. "" نه ، آقا ، گفت : "رائول ، تقریبا خفه
با احساسات.
علاوه بر این ، رائول ، به شما به عنوان یک مسیحی خوب است ، و من نیز ، ما باید
روی چیزی حساب کردن بر حفاظت خاص از خدا و فرشتگان او.
وعده من است که اگر شر هر چیزی باید به شما اتفاق می افتد ، در هر مناسبت ، از شما
من فکر می کنم در یک بار. "" اول و در یک بار!
آه! بله ، آقا. "
"و بر من تماس بگیرید؟" "فورا."
"شما از من شوم گاهی اوقات ، به نظر شما نیست ، رائول؟"
"هر شب ، آقا.
در دوران جوانی زود هنگام من من شما را در خواب من دیدم ، آرام و ملایم ، با یک دست
بر سر من کشیده ، و بود که من خواب تا کاملا -- که قبلا "
، گفت : "ما عاشق یکدیگر بیش از حد صمیم قلب" کنت "که از این لحظه ، که در آن ما
جداگانه ، بخشی از هر دو روح ما نباید با یک سفر و دیگر
ما ، و نباید ساکن هر جا که ممکن است ما ساکن.
هر زمان که شما ممکن است باشد غم ، رائول ، من احساس می کنم که قلب من خواهد شد در غم و اندوه حل شده و
زمانی که شما در فکر من لبخند ، مطمئن باشید شما ارسال ، با این حال
از راه دور از راه دور ، سوسوزن حیاتی از شادی شما. "
"من به شما قول می دهم نه به شادی ،" مرد جوان پاسخ داد : "ولی شما ممکن است
های خاصی است که من یک ساعت بدون فکر از شما عبور هرگز ، نه یک ساعت ، من
قسم می خورم ، مگر اینکه من باید مرده است. "
Athos می تواند خود را دیگر شامل ، او انداخت دور بازوی خود را گردن پسرش ،
شد و او را با تمام قدرت از قلب خود را در آغوش گرفت.
ماه شروع می شود در حال حاضر توسط گرگ و میش تحت الشعاع ؛ باند طلایی رنگ احاطه شده است
افق ، اعلام رویکرد از روز است.
Athos پنهان سازی خود را بر شانه از رائول انداخت ، و به رهبری او به شهر ، که در آن
مسئولیتها و باربرها در حال حاضر در حال حرکت بودند ، مثل قریب به اتفاق مورچه تپه.
در اندام از فلات که Athos و Bragelonne ترک بودند ، آنها را دیدم
سایه تاریک در حال حرکت uneasily عقب و جلو ، تا اگر در دو دلی یا شرمنده به
دیده می شود.
Grimaud بود که در اضطراب خود را استاد خود را دنبال کرده بود ، شد و در آنجا در انتظار
او را. "آه! Grimaud خوب من ، گریه : "رائول" چه
آیا شما می خواهید؟
شما می آیند به ما می گویند وقت آن است رفته باشد ، نه؟ "
"تنهایی؟ گفت :" Grimaud ، پرداختن به Athos و با اشاره به رائول در لحن سرزنش ،
که به چه اندازه پیر مرد بود مشکل نشان داد.
"آه! شما درست می گویید! "گریه کنت.
"نه ، رائول نباید به تنهایی ، نه ، او باید به تنهایی نیست در یک سرزمین بیگانه بدون سمت چپ
برخی از دست دوستانه به حمایت از او ، برخی از خوش قلب و مهربان به او را به یاد همه او
دوست داشت! "
"من؟" گفت : Grimaud. "شما ، بله ، شما!" گریه رائول ، لمس به
قلب درونی است. "افسوس!" گفت : Athos ، "شما بسیار قدیمی من
Grimaud خوب. "
"بسیار بهتر" ، در پاسخ دومی ، با عمق غیر قابل بیان احساس و
هوش. اما سوار آغاز کرده است ، "گفت : رائول ،
"و شما آماده نیست."
"بله ، گفت :" Grimaud ، نشان دادن کلید از تنه خود ، مخلوط با کسانی که از جوان خود
استاد.
"اما" دوباره اعتراض رائول ، "شما می توانید مسیو لو کنت را ترک نه در نتیجه به تنهایی ؛
مسیو لو کنت ، که شما باید quitted هرگز؟ "
Grimaud الماس چشم خود را بر Athos و رائول تبدیل شده ، تا اگر به اندازه گیری قدرت
هر دو. کنت زبان آمده یک کلمه نیست.
"موسیو لو کنت ترجیح من رفتن است ، گفت :" Grimaud.
، گفت : "من" Athos ، تمایل سر.
در آن لحظه ناگهان طبل نورد و clarions هوا با آنها پر
یادداشت الهام بخش. هنگ های مقصد سفر
شروع به از این شهر از تنگنا در اوردن.
آنها به تعداد پنج ، هر یک متشکل از چهل شرکت پیشرفته.
رویالز راهپیمایی اول ، یکنواخت سفید خود ، در مواجهه با رنگ آبی متمایز است.
رنگ های سبک معماری ، quartered متقابل عاقلانه ، بنفش و برگ مرده ، با
آبپاش طلایی fleurs - DE - کتابداری و اطلاع رسانی ، سمت چپ پرچم سفید رنگ ، با آن فلور - DE -
صلیب lised ، برای تسلط بر کل.
تفنگدار در بال ، با چوب های شاخه دار خود را و muskets خود را بر روی آنها
شانه ها ، در مرکز pikemen ، با لنس های دمش خود ، چهارده متر طول ،
gayly به سمت حمل و نقل ، که آنها را در جزئیات به کشتی ها انجام شده به راهپیمایی پرداختند.
هنگ از Picardy ، ناوار ، نرماندی و Vaisseau سلطنتی ، به دنبال
بعد از آن.
م د بیوفورت به خوبی شناخته شده بود که چگونه را انتخاب کنید نیروهای خود را.
او خود را بستن مارس با کارکنان خود را دیده بود -- آن را یک ساعت کامل قبل از
او می تواند به دریا برسد.
رائول با Athos تبدیل گام های خود را به آرامی به سوی ساحل ، به منظور گرفتن او
محل زمانی که شاهزاده سوار.
Grimaud ، جوش با تب و تاب از یک مرد جوان ، superintended سوار
چمدان رائول در عروق دریاسالار.
Athos ، با بازوی خود را از طریق پسر او در مورد به از دست دادن به تصویب رساند ، جذب در
مدیتیشن سودا ، به هر سر و صدا در اطراف او ناشنوا بود.
افسر به سرعت به سمت آنها آمد ، به اطلاع رائول که م د بیوفورت شد
اضطراب به او را در کنار خود داشته باشند.
"داشتن مهربانی که به شاهزاده گفت :" رائول "که من درخواست او به شما این امکان را می دهد
من این ساعت برای لذت بردن از شرکت پدر من است. "
"نه ، نه ، گفت :" Athos ، "دستیار - DE - اردوگاه در نتیجه نباید ترک به طور کلی خود را.
لطفا بگویید. شاهزاده ، مسیو ، که vicomte او را بلافاصله پیوستن به "
افسر در چهار نعل است.
"این که آیا ما بخشی اینجا و یا بخشی وجود دارد ، افزود :" کنت "آن کمتر نیست از جدایی است."
او به دقت گرد و غبار را از کت پسرش خار ، و دست خود را بیش از خود را به تصویب رساند
مو به عنوان همراه آنها راه می رفت.
"اما رائول گفت :" او ، "شما می خواهید پول. قطار بیوفورت د م پر زرق و برق خواهد بود ،
و من مطمئن هستم از آن خواهد شد حاضر به شما برای خرید اسب و اسلحه ، که
چیزهای بسیار عزیز در آفریقا است.
در حال حاضر ، به عنوان شما در خدمت پادشاه و یا م د بیوفورت در واقع نیست ، و
به سادگی یک داوطلب ، شما نباید روی چیزی حساب کردن بر اساس چه به صورت پرداخت و یا به سخاوتمندانه.
اما من نباید به شما برای هر چیزی در Gigelli می خواهید.
در اینجا دو صد pistoles ، اگر شما به من ، رائول لطفا ، آنها را صرف ".
رائول فشار از طرف پدر ، و ، در عطف خیابان را مشاهده ، آنها را دیدم م د
بیوفورت ، نصب شده بر روی ژنه سفید با شکوه ، که در پاسخ به curvets مطبوع
به تشویق از زنان از شهر است.
دوک به نام رائول ، برگزار شد و دست خود را به کنت.
برای برخی از زمان او به او صحبت می کرد ، با چنین بیان مهربانی که قلب
پدر ضعیف حتی احساس کمی آرامش است.
بود ، با این حال ، به هر دو پدر و پسر آشکار است که پیاده روی خود را به مبلغ به هیچ چیز
کمتر از مجازات.
یک لحظه وحشتناک وجود دارد -- که در آن ، در ترک ماسه از ساحل ،
سربازان و ملوانان رد و بدل بوسه با خانواده و دوستان خود را ؛
لحظه عالی ، که در آن ، صرف نظر
سلاست از آسمان ، از عطر هوا ، گرمای خورشید ، و
زندگی غنی است که در گردش خون در رگ های خود بود ، همه چیز را سیاه و سفید به نظر می رسد ،
همه چیز تلخ ، همه چیز را خلق
شک و تردید از پراویدنس ، نه بیشتر ، از خدا است.
این مرسوم برای دریاسالار و مجموعه خود را به کشتی سوار آخرین بود ، توپ انتظار
اعلام ، با صدای نیرومند خود ، که رهبر پای خود را در هیئت مدیره خود قرار داده بود
رگ.
Athos ، فراموشکار هم دریاسالار و ناوگان ، و از شأن و منزلت خود او به عنوان یک
مرد قوی ، باز اسلحه خود را به پسر او ، و به او فشار convulsively به قلب او بود.
همراه با ما در هیئت مدیره ، "دوک گفت ، بسیار تحت تاثیر" شما خوب کسب
نیم ساعت. "" نه ، گفت : "Athos ،" وداع من شده است.
صحبت من مایل نیستید به صدای دوم است. "
"سپس ، vicomte ، سوار شو -- سوار شو به سرعت اضافه شاهزاده ، مایل یدکی
اشک از این دو مرد ، که قلب سرشار شد.
و پدری ، tenderly ، بسیار به عنوان Porthos ممکن است انجام شود ، او در زمان رائول در
اسلحه خود را و او را در قایق گذاشتم ، oars که در سیگنال ، بلافاصله
غوطه ور در امواج بودند.
او خود ، فراموشکار از مراسم ، پرید به قایق خود ، و تحت فشار قرار دادند آن را با
پا شدید. "خدا نگهدار!" گریه رائول.
Athos تنها با یک علامت پاسخ است ، اما او احساس سوزش در دست او بود
بوسه احترام Grimaud -- آخرین وداع از سگ وفادار است.
این بوسه داده می شود ، Grimaud از مرحله از مول بر ساقه شروع به پریدن کرد دو
ضجه oared ، که تا به حال فقط در دو chaland گرفته خدمت توسط دوازده کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی
oars.
Athos خود را به بر روی خال حیرت زده کرد ، ناشنوا ، رها نشسته است.
هر لحظه از او گرفت ، یکی از ویژگی های یکی از سایه های رنگ پریده
چهره پسرش.
با اسلحه خود را حلق آویز کردن ، چشم های او ثابت ، دهان خود را باز ، او همچنان سر در گم با
رائول -- در یک نگاه ، همین کار را در یک اندیشه یکسان ، در یکی از بی حسی همان.
دریا ، درجه ، انجام دور قایق ها و چهره ها به آن از راه دور که در آن مرد تبدیل به
چیزی جز نقطه ، -- را دوست دارد ، چیزی جز remembrances.
Athos دیدم پسرش صعود از نردبان کشتی دریاسالار ، او را دیدم او را بر لاغر
راه آهن از عرشه ، و محل خود را در چنین شیوه ای می شود همیشه یک هدف در
چشم پدرش.
بیهوده توپ thundered ، در از کشتی بیهوده صدا بلند و lordly
جنجال و هیاهو ، به توسط acclamations عظیم از ساحل در پاسخ ، بیهوده بود
سر و صدا کر شدن گوش از پدر ،
دود پنهان شی گرامی از آرمان های خود است.
رائول به او ظاهر شد تا آخرین لحظه و اتم غیر محسوس ، عبور از
سیاه و سفید به رنگ پریده ، از کمرنگ به سفید ، سفید به هیچ چیز ، ناپدید شده برای Athos --
ناپدید بسیار طولانی پس از آن ، به تمام
چشم تماشاگران ، هر دو از کشتی های متعارف وخوش زبان درپیش زنان و تورم بادبان ناپدید شده بود.
نسبت به ظهر ، هنگامی که خورشید بلعیدم فضا ، و به ندرت بالای دکل
تحت سلطه از حد لامپ های رشته ای از دریا ، Athos درک سایه نرم هوایی
افزایش می یابد ، و ناپدید به زودی به عنوان دیده می شود.
این دود توپ ، که م د بیوفورت دستور داد که به عنوان آخرین اخراج می شود
ادای احترام به ساحل فرانسه.
نقطه در نوبه خود در زیر آسمان به خاک سپرده شده ، و Athos بازگشت و با آهسته و
مرحله دردناک را به شبانه روزی خالی از سکنه خود را.