Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت 8 : فصل XXXIX مبارزه با شوالیه یانکی
خانه ، در Camelot. یک یا دو صبح روز بعد که من پیدا کردم این مقاله ،
مرطوب از مطبوعات ، بشقاب من در میز صبحانه.
من به ستون های تبلیغاتی تبدیل شده ، دانستن اینکه من باید چیزی از شخصی
علاقه من وجود دارد. این بود :
DE PAR LE ROI.
بدانید که خدای بزرگ و trious Kni8ht illus ، SIR SAGRAMOR LE آرزومند داشتن
condescended برای دیدار با وزیر پادشاه ، هنک MOR - گان ، که surnamed
رئیس ، برای satisfgction از جرم anciently
داده می شود ، این در لیست Camelot شرکت در مورد ساعت چهارم
صبح روز شانزدهم این ماه آینده موفق.
نبرد آل انتها ، sith جرم گفت : از یک نوع کشنده خواهد بود ،
اعتراف از هیچ ترکیب. DE PAR LE ROI
مرجع تحریریه کلارنس به این امر بود که این اثر :
خواهد شد ، مشاهده شده gl7nce در ستون تبلیغاتی ما ، که commu - nity
با درمان از سازمان ملل متحد بهره معمول در خط مسابقات مطلوب است.
AMES نفر از هنرمندان حکم enterTemment خوب است.
جعبه دفتر باز خواهد شد در ظهر از 13TH ، AD - ماموریت 3 سنت ، seatsh محفوظ است
5 ؛ طرفدار ceeds به رفتن به صندوق بیمارستان جفت سلطنتی و تمام دادگاه خواهد شد
فشار ، گوش و حلق و بینی است.
با این استثنائات ، و مطبوعات و روحانیت ، فهرست آزاد سختگیرانه - ly
معلق شده است.
احزاب بدینوسیله هشدار - ED نسبت به خرید بلیط از دلالان ، آنها نخواهد بود
خوب در درب.
همه می دانند و دوست دارد رئیس ، همه می دانند و وسط خم شدن سر را دوست دارد ؛ آمده ،
اجازه دهید ما به بیابان خوب ارسال.
به یاد داشته باشید ، درآمد حاصل را به یک موسسه خیریه بزرگ و آزاد ، و یکی که گسترده
begevolence امتداد خارج نشستند کمک دست خود ، با خون lov - نشستند گرم
قلب ، به همه است که رنج می برند ، بدون در نظر گرفتن
نژاد ، عقیده ، شرایط یا رنگ -- خیریه تنها هنوز در زمین برقرار است که
توقف و خروس بدون سیاسی مذهبی بر روی شفقت خود را ، اما می گوید در اینجا جریان جریان ،
اجازه دهید ALL آمده و نوشیدنی!
تبدیل ، همه دست! در امتداد dou3hnuts شما و آدامس و قطره شما را واکشی و
هم خوب است.
دایره ای برای فروش در زمینه و سنگ آن را کرک با ؛ و سیرک - لیموناد -- سه
قطره آبلیمو را به یک بشکه آب. NB
این مسابقات اول تحت قانون جدید ، whidh اجازه می دهد هر یک مبارز برای استفاده از هر گونه
سلاح او ممکن است قبل از FER انجام گرفت. شما توجه داشته باشید که ممکن است بخواهید به.
تا مجموعه روز بود ، بدون بحث در تمام انگلستان از هیچ چیز به جز این مبارزه وجود دارد.
تمام تاپیک های دیگران را غرق به بی اهمیتی و از افکار مردان صادر شد و به
علاقه.
بخاطر آن بود در تورنمنتی برای یک موضوع بزرگ بود ، بخاطر آن بود که سر Sagramor نداشته
جام مقدس ، برای او بود ، اما تا به حال شکست خورده بود چرا که دوم
(رسمی) شخص بر جسته در پادشاهی یکی بود
duellists نه ، تمام این ویژگی ها امری عادی است.
با این حال دلیل فراوان برای علاقه فوق العاده ای که این آینده وجود دارد
مبارزه در حال خلق است.
از این حقیقت به دنیا آمده بود که همه ملت می دانستند که این بود که دوئل بین
مردان صرف ، پس به صحبت می کنند ، اما دوئل بین دو شعبده بازان توانا ، یک دوئل نه عضله
اما از ذهن ، و نه مهارت انسانی ، بلکه
مافوق انسانی هنر و حرفه ؛ مبارزه نهایی برای برتری بین دو استاد
enchanters از سن.
متوجه شد که دستاوردهای شگرف از مشهور ترین شوالیه
نمی تواند قابل مقایسه با عینک شبیه به این ، آنها می تواند ، اما
بازی کودکان ، در تقابل با این نبرد های مرموز و افتضاح خدایان.
بله ، تمام جهان می دانست که قرار بود در واقع یک دوئل بین مرلین و من ،
اندازه گیری قدرت جادویی خود را در مقابل معدن.
این که مرلین شلوغ شده بود و تمام روز و شب با هم شناخته شده بود ، از imbuing سر
سلاح Sagramor و زره با قدرت آسمانی از جرم و دفاع ، و او
او را از ارواح تهیه
هوا حجاب نرم و پشم دار که پوشنده لباس نامرئی به آنتاگونیست خود را رندر
در حالی که هنوز قابل مشاهده به مردان دیگر است.
علیه سر Sagramor ، به طوری weaponed و محافظت می شود ، از هزار شوالیه می تواند
انجام هیچ چیز در برابر او را ندارد تبادل شناخته شده می تواند غالب.
این واقعیت مطمئن شدند ؛ در مورد آنها بود شکی نیست ، هیچ دلیلی برای شک وجود دارد.
بود ، اما یک سوال : در آنجا ممکن است هنوز هم دیگر تبادل نظر ناشناخته به
مرلین ، که می تواند سر Sagramor ، حجاب شفاف برای من رندر و ساختن خود
مسحور پست الکترونیکی در مقابل سلاح من؟
این یک مطلب در لیست تصمیم گرفته شد.
تا آن زمان ، جهان باید در حال تعلیق باقی می ماند.
بنابراین جهان تصور می شد یک موضوع گسترده ای در خطر است در اینجا وجود دارد ، و جهان بود
حق است ، اما یکی از آنها در ذهن خود داشته است.
نه ، vaster دور یکی بود پس از بازیگران این جان : زندگی از نایت بدری.
من یک قهرمان بود ، درست بوده ، اما نه از هنر سیاه و سفید احمق ، قهرمان من
قهرمان سخت غیراحساسی مبتنی بر عقل سلیم و عقل است.
ورود به لیست یا نابود کردن شوالیه بدری شود یا قربانی آن.
گسترده به عنوان زمینه نشان می دهد ، هیچ فضای خالی در آنها در خارج از وجود دارد
لیست ها ، در ده ساعت در صبح روز 16 است.
ماموت بزرگ ایستاده در پرچم ها ، streamers ، و پرده های غنی لباس بود ، و
بسته بندی شده با چندین هکتار از پادشاهان شاخه سرخ کوچک ، سوئیت خود را ، و
اشراف زادگان انگلیسی با خود سلطنتی ما
باند در محل ارشد ، و هر فردی منشور چشمک زن از ابریشم پر زرق و برق
و velvets -- خوب ، من هر چیزی برای شروع با آن بلکه یک مبارزه بین بالایی را دیدم هرگز
غروب می سی سی پی و شمالی شفق.
اردوگاه عظیمی از چادر beflagged و همجنسگرایان ، رنگ در یک پایان لیست ، با
سفت ایستاده نگهبان در هر درب و سپر درخشان حلق آویز شده توسط او را برای
چالش ، یکی دیگر از دید خوب بود.
ببینید ، هر شوالیه بود که تا به حال هیچکدام از جاه طلبی و یا هر احساس صنفی ، برای من
احساس نسبت به سفارش خود را بیشتر از یک راز نیست ، و بنابراین در اینجا شانس خود را.
اگر من مبارزه من با سر Sagramor به دست آورد ، دیگران که حق با من تماس بگیرد تا زمانی
من ممکن است مایل به پاسخ است. مرگ در پایان ما شدند ، اما دو چادر ؛
یکی برای من ، و دیگری برای بندگان من.
در ساعت مقرر پادشاه ساخته شده نشانه و نوید در tabards خود را ظاهر
ساخته شده و اعلام ، نامگذاری رزمندگان و بیان علت
نزاع.
مکث وجود دارد ، پس زنگ بوق انفجار ، که سیگنال را برای ما برای آمدن
جلو. همه کثرت گرفتار نفس خود را ، و
کنجکاوی مشتاق فلش به هر صورت.
خارج از چادر خود را سوار Sagramor سر بزرگ ، برج تحمیل آهن ، باشکوه و
سفت و محکم ، نیزه بزرگ خود ایستاده راست در سوکت آن و درک در دست قوی خود ،
صورت اسب خود را بزرگ و پستان سربار در
فولاد ، بدن خود را در مظاهر غنی که تقریبا کشیده زمین لباس -- اوه ، بیشتر
تصویر نجیب. فریاد بزرگ بالا رفت ، استقبال و
تحسین.
و سپس از من آمد. اما من هیچ فریاد نیست.
سکوت تعجب و کاملی برای یک لحظه وجود دارد ، پس از آن موج بزرگ از خنده
شروع به این سو بان سو حرکت دادن همراه است که دریا انسان است ، اما هشدار بوق انفجار برش حرفه ای خود کوتاه است.
لباس تنگ رنگ گوشت -- من در ساده ترین و comfortablest لباس ژیمناست بود
گردن به پاشنه پا ، با puffings آبی ابریشم در مورد loins من ، و بدون کلاه.
اسب من بالاتر از متوسط بود ، اما او هشدار ، بلند و باریک فرز و چابک است ، عضلات را با
watchsprings ، و فقط یک تازی برای رفتن.
او زیبایی ، براق به عنوان ابریشم (سیلک) ، برهنه او هنگامی که او متولد شد و به جز
رام کردن و رنجر ، زین.
برج آهن و bedquilt زرق و برق دار آمد cumbrously اما آرامی pirouetting
پایین لیست ، و ما tripped به آرامی تا آنها را برآورده است.
ما را متوقف و برج ادای احترام کردند ، من در پاسخ ، پس ما چرخ و در کنار هم به سوار
و بزرگ ایستاده با شاه و ملکه ما روبرو شدند ، که ما آنها را ساخته شده کرنش.
ملکه گفت :
"حیف ، سر رئیس ، مبارزه با پژمردگی برهنه و بدون شمشیر و یا نیزه و یا --"
اما شاه او را بررسی و او را درک کنند ، با یک عبارت مودبانه یا دو ،
که این هیچ یک از کسب و کار او بود.
bugles به دوباره زنگ زد و ما جدا شده و به انتهای لیست سوار ، و در زمان
موقعیت.
در حال حاضر قدیمی مرلین پا وارد دید و کاربر به سایر نظرسنجی وب خوش طعم موضوعات تنزیب بیش از سر
Sagramor که او را به شبح هملت تبدیل شده ؛ پادشاه ساخته شده نشانه bugles
منفجر ، سر Sagramor گذاشته نیزه خود را در
استراحت ، و در لحظه بعد در اینجا او آمد غرش پایین البته با حجاب خود
پرواز از پشت سر ، و من را از طریق هوا مانند پیکان سوت می رفت برای دیدار با او
cocking گوش من در حالی که ، اگر با اشاره به
موقعیت نامرئی شوالیه و پیشرفت با شنیدن ، نمی دید.
گروه کر فریاد تشویق برای او پشت سر هم و یک صدا شجاع پرت
کلمه دلگرم کننده است برای من -- گفت :
"برو آن ، باریک جیم!" این شرط حتی که کلارنس بود
که به نفع من -- تهیه و مبله در زبان ، بیش از حد است.
وقتی که نیزه نیرومند نقطه در داخل حیاط و نیمی از سینه ام بود من منقبض
اسب من کنار گذاشته و بدون تلاش و شوالیه بزرگ را فرا گرفت ، به ثمر رساند خالی.
من مقدار زیادی از کف زدن آن زمان است.
ما تبدیل شده است ، آماده ، و پایین ما دوباره آمد.
یکی دیگر از خالی برای شوالیه ، غرش از کف زدن برای من است.
این هم همین یک بار دیگر تکرار شد و آن را از ذهن چنین گردبادی از کف زدن
که سر Sagramor خلق و خوی خود را از دست داد ، و در یک بار تغییر تاکتیک های خود و مجموعه خود را
کار از تعقیب من پایین است.
چرا او هر گونه نشان می دهد در جهان در آن نیست ، بلکه یک بازی تگ بود ، با تمام
مزیت در کنار من و من از مسیر خود را با سهولت چرخید هر زمان که من را انتخاب ، و یک بار من
او را در پشت سیلی زد که من به عقب رفت.
در نهایت من تعقیب را در دست خود من صورت گرفت و پس از آن ، به نوبه خود ، و یا پیچ و تاب ، و یا انجام آنچه
او ، او هرگز قادر به پشت سر من دوباره او خود را همیشه در مقابل
در پایان مانور خود را.
پس او به آن کسب و کار و بازنشسته به پایان خود را از لیست.
خلق و خوی او روشن رفته بود در حال حاضر ، و او خود را فراموش کرده و توهین را به من پرت
که دور انداخته معدن.
من کمند من از شاخ زین من تضعیف و سیم پیچ در سمت راست من درک
دست.
که این بار شما باید را دیده اند ، او می آیند -- این سفر کسب و کار ، مطمئن بود! را در راه رفتن خود را
خون در چشم او وجود دارد.
من نشسته بود اسب من در سهولت و نوسانی حلقه بزرگ کمند من در عرض
محافل در مورد سر من ، لحظه ای که او در راه بود ، من برای او آغاز شده ، وقتی که
فضای بین ما به چهل تنگ شده بود
پاها ، من فرستاده مارپیچی مارسان از طناب شکستن از طریق هوا ، و سپس darted
کنار مواجه شدند و در مورد آورده و با تمام فوت خود حیوان آموزش دیده من به متوقف
زیر او را برای افزایش آماده شده است.
لحظه ای بعد طناب محکم بسته شده بر خاست و yanked سر Sagramor از زین!
بزرگ اسکات وجود دارد ، اما یک حس بود! بدون تردید ، چیزی محبوب در این
جهان تازگی می باشد.
این افراد به هر چیزی از کسب و کار گاوچران است که دیده می شود پیش از این هرگز ، و آن را به اجرا درآمد
آنها روشن کردن پاهای خود را با لذت. از تمام اطراف و در همه جا ، فریاد
بالا رفت :
"دوباره به نواز دعوت! دوباره به نواز دعوت! "
من تعجب جایی که آنها به این کلمه است ، اما هیچ زمانی وجود دارد برای رمزنگاری در philological
مسائل ، زیرا کل شوالیه بدری کندو تنها زمزمه بود در حال حاضر ، و چشم انداز من
برای تجارت بهتر نمی توانست.
لحظه کمند من و منتشر شد و سر Sagramor به چادر او ، من شده بود کمک
برده شده در کساد ، ایستگاه من گرفت و شروع به نوسان حلقه در اطراف سر من
دوباره.
من مطمئن برای آن را استفاده کنید به محض اینکه می تواند جانشین برای سر انتخاب
Sagramor ، و نه می تواند طولانی که در آن بسیاری از نامزدهای گرسنه وجود دارد.
در واقع ، آنها انتخاب یک راست خاموش -- سر Hervis د لذت بردن است.
Bzz!
در اینجا او ، مانند یک خانه در حال سوختن آمد ، من dodged : او را مانند یک فلاش به تصویب رساند ، با اسب ، مو
کویل اقامت به دور گردن خود ؛ FST دوم یا تا بعد! زین او بود خالی می باشد.
من دیگر دوباره به نواز دعوت ، و دیگر و دیگر ، و هنوز هم یکی دیگر.
وقتی که من تا به حال snaked پنج مرد ، همه چیز شروع به نگاه جدی به ironclads و
آنها را متوقف و با هم مشورت.
در نتیجه ، آنها تصمیم گرفتند که آن زمان به چشم پوشیدن آداب معاشرت و ارسال بزرگترین آنها بود
و بهترین بر من.
برای حیرت از آن دنیای کوچک ، من lassoed سر Lamorak د Galis ، و بعد از او
سر Galahad.
پس همان طور که می بینید به سادگی چیزی برای انجام شود در حال حاضر وجود دارد ، اما بازی الاچیق راست خود را -- به ارمغان بیاورد
خارج superbest عالی ، mightiest توانا ، سر بزرگ
Launcelot خود!
لحظه افتخار برای من؟ بنابراین باید فکر می کنم.
واقع در انجا آرتور ، پادشاه انگلستان بود. انسو Guenever بود ؛ بله ، و قبایل کل
کمی استانی پادشاهان و kinglets و در واقع در انجا اردوگاه tented ، شوالیه های مشهور
از بسیاری از سرزمین ها و به همین سان selectest
بدن شناخته شده به جوانمردی ، شوالیه های دور میز ، نامی در
مسیحیت و بزرگترین حقیقت از همه ، خورشید بسیار از سیستم درخشان خود را واقع در انجا بود
couching نیزه خود را ، نقطه کانونی
چهل هزار عاشقانه چشم و همه توسط خودم ، در اینجا بود من برای او تخمگذاری است.
در سراسر ذهن من flitted تصویر عزیز از برخی سلام دختر غرب هارتفورد ، و من
آرزو در حال حاضر او می تواند به من مراجعه کنید.
در آن لحظه ، پایین آمد شکست ناپذیر ، با عجله از گردباد -- با وقار
جهان گل رز به پای خود و به جلو خم -- حلقه های سرنوشت ساز از طریق رفت و سر گشت می زد
هوا ، و قبل از شما می تواند به من چشمک بکسل بود
سر Launcelot در سراسر زمینه در پشت او ، و بوسیدن دست من به طوفان از تکان دادن
روسری و تندر سقوط کف زدن که مرا استقبال است!
گفت : من به خودم ، به عنوان با کمند دستگیر کردن من من مارپیچ و آن را بر روی شاخ من زین آویزان ، و آنجا نشسته
مست با شکوه ، "پیروزی کامل است -- هیچ دیگر در مقابل من سرمایه گذاری -- شوالیه
دلاوری مرده است. "
در حال حاضر تصور حیرت من -- و هر کس دیگری ، بیش از حد -- عجیب و غریب به شنیدن بوق
فراخوانی که اعلام کرد که یک رقیب دیگر است در مورد ورود به لیست!
یک راز وجود دارد اینجا و من نمی توانستم حساب کاربری برای این چیز.
بعد ، متوجه شدم مرلین هواپیمای بی موتوری پرواز به دور از من و پس از آن متوجه شدم که کمند من بود
رفته!
کارشناس قدیمی حیله از دست آن را به سرقت برده بود ، مطمئن ، و آن را در زیر لباس بلند و گشاد خود را تضعیف.
بوق منفجر دوباره.
به من نگاه کرد ، و پایین آمد Sagramor سواری دوباره با گرد و غبار خود را خار کردن و خود را
حجاب سادگی دوباره مرتب شده است. من مماشات تا او را ملاقات کند ، و وانمود به
یافتن پست های بیشتر او را صدا از hoofs اسب خود.
وی گفت : "سریع Thou'rt گوش ، اما آن را نمی خواهد نجات
تو از این! "و او را لمس قبضه شمشیر بزرگ خود را.
"آنچه می توانند به آن را ببینید ، به دلیل نفوذ از حجاب ، می دانم آن است که
cumbrous لنس ، اما شمشیر -- و من فکر کردن آنچه قادر نخواهد بود از آن جلوگیری کنیم ".
گیر او بود ، مرگ در لبخند او بود.
من هرگز نمی باید قادر به گول زدن شمشیر او ، که بود ساده است.
کسی که قرار بود به مرگ این زمان است.
اگر او قطره بر من ، من می تواند جسد را نام برد.
ما رو به جلو سوار با هم ، و این حق امتیاز را را ادای احترام کردند.
این بار پادشاه آشفته شد.
وی گفت : "سلاح های عجیب و غریب تو کجاست؟"
سرقت رفته است ، سیره است. "" Hast دیگری در دست است؟ "
"نه ، سیره ، من به ارمغان آورد تنها یکی است."
سپس مرلین در مخلوط : "او به ارمغان آورد اما یکی به دلیل وجود داشت
اما یکی از به ارمغان بیاورد. وجود دارد هیچ یک دیگر وجود دارد اما که.
این موضوع ممکن است به پادشاه شیاطین از دریای belongeth.
این مرد مدعی است ، و نادان ، دیگری او شناخته شده بود که سلاح را می توان مورد استفاده قرار گیرد
اما هشت حملات تنها ، و سپس آن را vanisheth دور به خانه آن زیر دریا است. "
سپس او سلاح است ، گفت : "پادشاه.
"آقا Sagramore ، آنچه خواهد شد اعطا او را ترک به امانت بگیرم."
"و من قرض بدهید! گفت :" سر Launcelot ، شلی.
"او است که به عنوان شوالیه دست خود را به عنوان هر که در زندگی می کنند شجاع ، و او باید
من است. "او دست خود را بر شمشیر خود را به آن جلب ،
اما سر Sagramor گفت :
"باقی بماند ، آن را ممکن است. او باید با سلاح های خود را مبارزه با آن بود
امتیاز خود را به آنها را انتخاب کنید و آنها را.
اگر او اشتباه کرده است ، روی سر خود می شود آن را. "
"شوالیه!" گفت پادشاه. "Thou'rt کاربرده با شور ؛
اختلالات ذهن تو. Wouldst به کشتن یک مرد برهنه؟ "
سر Launcelot گفت : "او این کار را انجام ، او باید آن را به من جواب".
retorted سر Sagramor به شدت مورد : "من آن را به هر او که انتظار پاسخ".
مرلین شکست ، مالش دست و خندان lowdownest لبخند خود را از مخرب
ارضاء : "' تیس و گفت ، درست است و گفت :!
و 'TIS به اندازه کافی parleying ، اجازه دهید پروردگار من پادشاه ارائه سیگنال نبرد."
شاه مجبور به تسلیم. شیپور اعلام ساخته شده ، و ما تبدیل شده
از هم جدا و سوار به ایستگاه های ما.
ما ایستاده بود وجود دارد ، به فاصله یک صد متری رو به یکدیگر ، سفت و سخت و بی حرکت ،
مانند مجسمه horsed.
و به این ترتیب ما در مخفی نگاه داشتن ساکت باقی ماند ، تا آنجا که یک دقیقه کامل ، همه زل زده ،
تکان دهنده هیچ کس. به نظر می رسید که در صورتی که پادشاه نمی تواند
قلب بدهد سیگنال.
اما در گذشته او برداشته دست خود ، توجه داشته باشید روشنی از بوق به دنبال ، سر Sagramor
تیغه بلند توصیف یک منحنی فلش موجود در هوا ، و آن را فوق العاده به دیدن او آمده بود.
نشستم هنوز هم.
او آمد. من حرکت نمی کند.
مردم رو خیلی هیجان زده است که آنها به من فریاد زد :
"پرواز ، پرواز!
ذخیره خودتو! این murther است! "
من بسیار به عنوان یک اینچ تکان نخورد هرگز تا آن ظهور غرش درون رو به حال
پانزده قدم از من ، پس من به سواره نظام را هدایت هفت تیر ربوده از جلد چرمی قرار دادن من ، وجود دارد
فلش و غرش و هفت تیر بود
در جلد چرمی قرار دادن قبل از هر کسی می تواند بگوید چه به سرش آمده.
در اینجا به اسب riderless غوطه وری توسط ، و انطرف دراز سر Sagramor ، سنگ مرده است.
افرادی که به او زد گنگ زده شد که زندگی در واقع
از مرد و هیچ دلیلی برای آن قابل مشاهده است ، نه بر بدن او صدمه ، هیچ چیزی رفته
مثل یک زخم.
یک سوراخ از طریق پستان خود زنجیره ای وجود دارد ، اما آنها هیچ اهمیتی ندارد را متصل کردند
به چیزی که کمی شبیه به آن و به عنوان یک زخم گلوله وجود دارد تولید است ، اما کمی
خون ، هیچ کدام در چشم به خاطر لباس و swaddlings زیر زره آمد.
بدن کشیده شده بود به اجازه شاه و متورم نگاه کردن بر آن.
آنها به طور طبیعی با حیرت stupefied شدند.
من می آیند و توضیح معجزه درخواست شده بود.
اما من در آهنگ های من باقی ماند ، مانند یک مجسمه ، و گفت :
"اگر این دستور ، من خواهد آمد ، اما پروردگار من پادشاه می داند که من که در آن
قوانین مبارزه با نیاز من باقی می ماند در حالی که هر گونه تمایل به و علیه من آمده. "
من صبر کردم.
هیچ کس به چالش کشید. سپس من گفت :
"اگر هر که شک دارند که این زمینه است به خوبی و منصفانه برنده وجود دارد ، من برای انجام منتظر نیست
آنها را به چالش ، من آنها را به چالش بکشد. "
"این یک پیشنهاد متعارف وخوش زبان درپیش زنان است ، گفت :" شاه "و به خوبی شما beseems.
چه کسی به شما نام و نام خانوادگی؟ "" من هیچ نام ، چالش تمام!
در اینجا من ایستاده و جرات جوانمردی از انگلستان علیه من آمده -- نه با
افراد ، بلکه در جرم! "" چه! "فریاد زد : نمره از شوالیه.
"شما شنیده ام با این چالش است.
آن را ، و یا من اعلام شما شوالیه بی وفا و مغلوب ، هر کس! "
این "بلوف" می دانید.
در چنین زمان آن قضاوت صدا برای قرار دادن بر روی چهره جسورانه و دست شما را برای یک بازی است
صد برابر آنچه در آن است ارزش ، چهل و نه بار از پنجاه هیچ کس جرات به "تماس"
و شما را در تراشه ها با چنگک جمع کردن.
اما فقط این یک بار -- خوب ، همه چیز نگاه ناجور!
تنها در هیچ زمانی ، پنج صد شوالیه تکاپوی را به زین اسب های خود بودند ، و قبل از
شما می توانید از پراکندگی به طور گسترده ای سوار بودند چشمک در راه و clattering بر من.
من هر دو revolvers از holsters ربوده و شروع به اندازه گیری فواصل و
محاسبه شانس. بنگ!
یکی زین خالی می باشد.
بنگ! یکی دیگر. بنگ -- بنگ ، و من صعود دو.
خوب ، آن را سرمازدگی شد به پهلو با ما ، و من آن را می دانستند.
اگر من شات یازدهم بدون متقاعد کردن این افراد ، مرد دوازدهم به سر برد
کشتن من ، مطمئن شوید.
و به این ترتیب من هرگز احساس خیلی خوشحال من زمانی که نهم من مرد آن را سیم و من تشخیص
سستی در جمعیت است که از وحشت برحذر دارنده.
لحظه از دست داده در حال حاضر می تواند دست کشیدن از آخرین شانس من است.
اما من آن را از دست دادن نیست.
من بزرگ هر دو revolvers و با اشاره آنها را -- میزبان متوقف ایستاده زمینی خود را فقط
در مورد یک لحظه خوب مربع ، پس از آن شکست و فرار کرد.
روز معدن بود.
نایت بدری نهاد محکوم شد. راهپیمایی تمدن بود آغاز شده است.
چگونه احساس می کنم؟ آه شما به آن ، هرگز نتوانست تصور کنید.
و Brer مرلین؟
سهام او مسطح بود دوباره. به طریقی ، هر بار که سحر و جادو از FOL - DE - رول
نتیجه گیری محاکمه با سحر و جادو از علم ، سحر و جادو از FOL - DE - رول باقی مانده است.