Tip:
Highlight text to annotate it
X
پایان Howards EM فورستر فصل 15
خواهر رفت به شام پر از ماجراجویی خود را، و هنگامی که هر دو
پر از همان موضوع بودند، چند شام احزاب است که می تواند ایستادن در برابر
آنها.
این یکی خاص، که تمام خانم ها بود، و پا زدن بیشتر در آن از اغلب، اما
پس از یک مبارزه تسلیم می شود.
هلن در یک بخشی از جدول، مارگارت از طرف دیگر، آقای بست و هیچ صحبت
کس دیگری، و در جایی در مورد غذای تک گویی های خود برخورد، سقوط باعث خرابی،
و اموال مشترک شد.
و نه این همه بود.
شام حزب بود واقعا باشگاه بحث رسمی و کاغذ وجود دارد پس از
آن، در میان قهوه فنجان و خنده در طراحی اتاق بخواند، اما خرید و فروش بیشتر یا کمتر
روی ملاحظه با برخی از موضوع های مورد علاقه به طور کلی.
پس از بحث آمد، و در این بحث آقای بست هم نمیفهمد، ظاهر می شود در حال حاضر
به عنوان یک نقطه روشن در تمدن، در حال حاضر به عنوان یک نقطه تاریک، با توجه به خلق و خو
سخنران.
موضوع این مقاله بوده است: "چگونه باید من به دور از پول من؟" خواننده
professing به یک میلیونر در نقطه مرگ، تمایل به تخصیص ثروت خود را
پایه و اساس از گالری های هنری محلی است، ولی باز به اعتقاد از منابع دیگر است.
بخش های مختلف اختصاص داده شده بود از قبل، و برخی از سخنرانی ها
سرگرم کننده است.
میزبان نقش ناسپاس "میلیونر پسر ارشد را به عهده گرفت"، و
التماس حال انقضای خود را پدر و مادر و نه جابجا کردن جامعه با اجازه دادن به چنین گسترده
مبالغ به تصویب در خارج از خانواده.
پول میوه از انکار خود بود، و نسل دوم بود حق به سود
انکار نفس از اولین. چه درست بود: "آقای بست "به سود؟
گالری ملی به اندازه کافی خوب برای امثال او بود.
پس از اموال بود، نظرات خود را - یک ضرب المثل است که لزوما خارج از نزاکت - مختلف
بشردوستان قدم رو به جلو است.
چیزی را باید برای "آقای انجام می شود بست ": شرایط خود را باید بدون بهبود یافته
خدشه دار استقلال خود را، او باید یک کتابخانه آزاد یا رایگان تنیس، دادگاه را داشته باشند، خود را
اجاره باید به گونه ای است که او پرداخت می شود
نمی دانم در حال پرداخت شده است، باید آن را به ارزش در حالی که خود را برای پیوستن به Territorials؛
او باید به زور از همسر uninspiring خود را از هم جدا، پول خود را به عنوان
جبران، او باید اختصاص داده دوقلو
ستاره، برخی از عضو از طبقه خواستار تفریح بود که بیش از او را تماشا ceaselessly
(سپاس از هلن) او باید با توجه به مواد غذایی اما بدون لباس، لباس، اما بدون غذا،
سوم بلیط بازگشت به ونیز، بدون
یا غذا یا لباس هنگامی که او به آنجا رسید.
به طور خلاصه، او ممکن است با توجه به هر چیز و همه چیز را تا زمانی که پول نیست
خود دارد.
و در اینجا مارگارت قطع. "نظم، نظم، اشلگل، خانم!" گفت:
خواننده این مقاله.
شما اینجا هستید، من درک می کنم، به من در جهت منافع جامعه توصیه برای
حفاظت از اماکن منافع تاریخی و زیبایی های طبیعی.
من می توانم شما صحبت از نقش شما.
این کار باعث سر فقیر من دور، و من فکر می کنم را فراموش کرده اید که من بسیار بد است. "
شما نمی خواهد رفت دور اگر شما فقط گوش دادن به برهان من، گفت: "مارگارت.
"چرا به او پول خود را. شما قرار است که حدود سی
هزار سال "
"من؟ من فکر کردم من تا به حال از یک میلیون است. "
"نبود میلیون سرمایه خود را؟ عزیز من! ما باید به حل و فصل کرده اند.
با این حال، مهم نیست.
هر آنچه که شما بدست آورده اید، به شما سفارش دهم به عنوان بسیاری از مردان فقیر که شما می توانید به سه صد
هر سال. "
"اما که می شود آنها را pauperizing، گفت:" یک دختر جدی، که دوست Schlegels را،
اما فکر unspiritual آنها را کمی در زمان.
"اگر شما به آنها نه زیاد.
ثروت باد آورده بزرگ مرد فقیر کردن نیست. این است که این کمی driblets را توزیع می شود،
در میان بیش از حد بسیاری، که آسیب است. پول آموزشی.
این به مراتب بیشتر از چیزهایی که آن را می خرد آموزش است. "
اعتراض وجود دارد. "به یک معنا، افزود: مارگارت، اما
اعتراض ادامه داد.
"خوب، متمدن ترین چیز، مردی که آموخته است به پوشیدن لباس خود را
درآمد مناسب "" دقیقا همان چیزی است که Basts آقای خود را انجام خواهد داد. "
به آنها فرصت بده.
به آنها پول بدهید. آیا آنها حق بیمه ایام بیکاری نه از شعر، کتاب و
بلیط راه آهن مانند نوزادان. آنها توانائی بیشتری برای خرید این
چیزها می شود.
هنگامی که سوسیالیسم خود را می آید، ممکن است متفاوت باشد، و ما ممکن است از لحاظ فکر می کنم
کالاها به جای پول نقد.
می آید تا آن را به مردم پول نقد، برای آن است که پیچ و تاب از تمدن، به هر پود
ممکن است.
تخیل باید بر پول بازی و ببینی که به وضوح، این -
مهم ترین چیز در جهان است.
است تا sluffed شده و بیش از ساکت کردن است، بنابراین کمی تفکر روشن وجود دارد - آه، سیاسی
اقتصاد، البته، اما پس از چند فکر می کنم به وضوح در مورد درآمد شخصی خود ما، و
پذیرفت که افکار مستقل را در نه
موارد از ده نتیجه به معنای مستقل.
پول: آقای پول بست، و در مورد ایده آل های خود را خسته نکنید.
او انتخاب کنید تا کسانی که برای خود. "
او خم شدن به عقب در حالی که جدی تر از این باشگاه شروع به misconstrue
او.
ذهن زن، هر چند ظالمانه در زندگی روزمره عملی، نمی تواند تحمل به شنیدن ایده آل
belittled در مکالمه، و خانم اشلگل، با این حال او می تواند گفت خواسته شده بود
از جمله چیز وحشتناک، و آنچه می خواهم
سود آقای بست اگر او تمام جهان را به دست آورد و روح خود را از دست داده است.
او جواب داد: "هیچ چیز، اما او روح خود را بدست نمی آورند، تا زمانی که کمی به دست آورده بودند
از جهان است. "
سپس آنها گفت: "نه آنها آن را باور نکن"، و او اعتراف کرد که پرکار و همیشه مشغول
فروشنده ممکن است روح خود را در حس superterrestrial ذخیره کنید، که در آن تلاش
خواهد شد عمل صورت گرفته است، اما او را تکذیب کرد
که او هرگز کشف منابع معنوی این جهان، هرگز دانش
شادی ها نادرتر از بدن، و یا به مقاربت روشن و پرشور خود را با رسیدن به
همراهان.
دیگران این تار و پود جامعه اموال، بهره، و غیره حمله کرده بودند و او فقط ثابت
چشم خود را بر روی موجودات چند انسان را چگونه می بینید، در شرایط کنونی، آنها می توانند
ساخته شده شادتر است.
نیکی کردن به بشریت بی فایده بود: تلاش های بسیاری از رنگ آنها نمیدهد گسترش
بیش از منطقه گسترده ای مانند فیلم و در نتیجه خاکستری جهانی است.
خوب به یک انجام دهید، و یا، در این مورد، چند، بیشترین او جرات برای امید بود.
بین آرمان گرایان، و اقتصاددانان سیاسی، مارگارت زمان بد است.
مخالفت در جای دیگر، آنها در منکر او موافقت کرد، و در حفظ
دولت پول میلیونر در دست خود را.
دختر جدی مطرح طرح "نظارت شخصی و کمک متقابل،
اثر که برای تغییر مردم فقیر شد تا آنها دقیقا مانند
افرادی که به قدری فقیر بودند.
میزبان pertinently اظهار داشت که او، به عنوان پسر ارشد، قطعا ممکن است در میان رتبه بندی
legatees میلیونر.
مارگارت ضعیف اعتراف ادعا می کنند، و یک ادعای دیگر در یک بار توسط هلن
که اعلام کرد که او خدمتگزار میلیونر بیش از چهل بوده است
سال، overfed و underpaid؛ چیزی می شود برای او انجام می شود، بسیار تنومند و فقیر بود؟
میلیونر پس از خواندن خواهد داشت و از عهد او، که در آن او را ترک کرد تمام
از ثروت خود را به رئیس محاسبات است.
سپس او درگذشت.
بخش های جدی در این بحث به شایستگی بالاتر از شوخ بوده است - در
بحث مردان معکوس کلی تر است؟
- اما این نشست شکست hilariously به اندازه کافی، و خانمها دوجین خوشحال پراکنده
به خانه های خود.
هلن و مارگارت رفته دختر جدی به دور ایستگاه پل Battersea، استدلال
copiously همه راه.
هنگامی که او رفته بود رفع آنها آگاه بودند، و زیبایی
شب. آنها به سمت آنی الکی خیابان تبدیل شده است.
لامپ ها و هواپیما درختان، به دنبال خط خاکریزی، رخ داد توجه داشته باشید
کرامت که در شهرستانها انگلیسی نادر است.
صندلی، تقریبا ترک، اینجا و آنجا اشغال شده توسط مردمان شریف در شب بود
لباس، بود که از پشت خانه قدم به لذت بردن از هوای تازه و زمزمه
جزر و مد رو به افزایش است.
چیزی است که در مورد چلسی خاکریزی قاره وجود دارد.
این فضای باز استفاده می شود به درستی، نعمت مکرر در آلمان از
اینجا.
همانطور که مارگارت و هلن روی زمین نشست، شهر را پشت سر آنها، به نظر می رسید به یک سالن وسیع،
اپرا، خانه ای که در آن برخی از سه گانه بی پایان انجام شد، و آنها خود را به یک جفت
مشترکان راضی، که مهم نیست از دست دادن کمی از قانون دوم است.
"سرد" "پلاک"
"خسته شده اید؟"
"آیا مهم نیست." قطار دختر جدی و جدل دور بیش از
پل. "من می گویم، هلن -
"خب؟"
"آیا ما واقعا به دنبال آقای بست؟"
"من نمی دانم." "من فکر می کنم ما نمی خواهد."
"همانطور که دوست دارم."
"این خوب نیست، من فکر می کنم، مگر اینکه شما واقعا به معنای مردم است.
بحث و گفتگو به ارمغان آورد که خانه به من.
ما به اندازه کافی با او در روح هیجان کردم، اما از منطقی فکر می کنم
آمیزش می شود. ما باید بازی در دوستی.
خیر، این خوب است. "
خانم Lanoline وجود دارد، بیش از حد، "هلن خمیازه ای کشید. "کسل کننده است."
گفت: "درست است، و احتمالا بدتر از کسل کننده است." "من باید می خواهم بدانم که چگونه او را نگه دارید از
کارت شما. "
اما او گفت: - چیزی در مورد کنسرت و چتر -
"سپس کارت را ببینید زن -" "هلن، به رختخواب می آیند".
"نه، فقط کمی طولانی تر از آن است که بسیار زیبا است.
به من بگو، آه، بله، شما می گویید پول است پیچ و تاب جهان "؟
"بله."
"پس چه پود؟" "خیلی خیلی آنچه که فرد را انتخاب، گفت:
مارگارت. "این چیزی است که پول نیست - می توان
در ادامه می گویند. "
"راه رفتن در شب؟" "شاید."
"برای Tibby، آکسفورد؟" "به نظر می رسد."
"برای شما؟"
"حالا که ما مجبور به ترک محل Wickham، من شروع به فکر می کنم همین.
برای خانم فروردین آن قطعا Howards پایان است. "
نام خود یکی از فاصله های بسیار زیاد را ادامه می دهند.
آقای فروردین که با دوستان نشسته بود صندلی های بسیاری از دور شنید، او، گل رز به خود
پا، و همراه نسبت به سخنرانان قدم.
این غم انگیز است، ادامه داد: "فرض کنید که مکان همیشه ممکن است مهم تر از مردم
مارگارت. "چرا، مگ؟
آنها بسیار بهتر است به طور کلی است.
من ترجیح می دهم از خانه که جنگل در فورپومرن از آقای چربی فکر می کنم
Forstmeister که در آن زندگی می کردند. "" من معتقدم که ما باید در مورد مراقبت از آمدن به
مردم کمتر و کمتر، هلن.
یکی بیشتر مردم می داند آسانتر می شود آنها را جایگزین است.
این یکی از لعنت لندن است. من کاملا انتظار برای پایان دادن به زندگی من مراقبت ترین
برای یک محل است. "
آقای فروردین به آنان رسید. چند هفته بود از آنجایی که آنها ملاقات کرده بود.
"چگونه می توانم انجام دهم؟" او گریه. "من فکر می کردم من صدای خود را به رسمیت شناخته شده است.
به هر حال شما هر دو انجام پایین؟ "
تن او محافظ بودند. او به طور ضمنی است که یکی باید به نشستن بر روی
خاکریزی چلسی بدون اسکورت مرد. هلن متنفر است، اما مارگارت پذیرفته شده
آن را به عنوان بخشی از تجهیزات مرد خوب.
"چه سن آن است که از من به شما دیده میشود، آقای فروردین.
، من Evie در لوله فالوپ ملاقات کرد، هر چند، در این اواخر. من امیدوارم که شما خبر خوب از پسر خود را دارند. "
"پل گفت:" آقای فروردین، خاموش کردن سیگار خود را، و بین آنها نشسته است.
"اوه، پل حق همه است. ما تا به حال یک خط از مادیرا.
او در محل کار باشد در حال حاضر است. "
"Ugh - گفت:« هلن، مرتعش از علل پیچیده است.
"من فرمودید؟" "آیا آب و هوا از نیجریه نه بیش از حد
وحشتناک؟ "
"کسی باید برم، او گفت:" به سادگی. "انگلستان تجارت خود را داشته باشد هرگز در خارج از کشور
مگر اینکه او آماده است تا فداکاری است. مگر این که ما شرکت در غرب آفریقا، آلمان -
عوارض بی حد و حصر را دنبال کنید.
تمام اخبار خود را به من بگویید. "" آه، ما یک شب پر زرق و برق داشتند، "گریه
هلن، که همیشه در ظهور یک بازدید کننده به هوش آمد.
"ما متعلق به یک نوع از باشگاه که مقالات، مارگارت و من می خواند - همه زنان است، اما
بحث بعد از وجود دارد.
در این شب، آن را چگونه باید ترک پول فرد - آیا برای خانواده،
و یا به فقرا، و اگر چنین است - اوه، جالب ترین "
انسان را از کسب و کار لبخند زد.
پس از مرگ همسرش او تقریبا دو برابر شده بود درآمد خود را.
او به چهره ای مهم در گذشته، نام اطمینان بخش بر روی بروشورها شرکت بود،
و زندگی او را معالجه کرده بود خیلی خوب است.
جهان به نظر می رسید در درک خود را به عنوان او را به رودخانه تیمز گوش، که هنوز هم
به داخل کشور از دریا سرازیر شده است. بنابراین شگفت انگیز به دختر، به آن برگزار
اسرار برای او.
او کمک کرده بود برای کوتاه مدت خود را از طریق جزر و مد با در نظر گرفتن سهام در قفل در
Teddington، و اگر او و سرمایه داران دیگر فکر خوب، برخی از آن می تواند
کوتاه دوباره.
با یک شام خوب به درون او و یک زن مهربان اما دانشگاهی در دو پهلو،
او احساس کردند که دست خود را در تمام طناب زندگی بودند، و او نبود
نمی دانم می تواند ارزش دانستن.
"به نظر می رسد اصلی ترین سرگرمی او بانگ زد: و در راه دلپذیر او خندید.
"من آرزو می کنم Evie به آن نوع از چیزی.
اما او تا به آن زمان نیست.
او به نژاد آبردین terriers - نشاط سگ کوچک است.
"من انتظار دارم ما در بهتر انجام می شود همان است، واقعا.
"وانمود می کنیم که ما خودمان را بهبود می بینید، گفت:« هلن کمی شدت برای
فروردین زرق و برق است که از نوعی که می گرداند، و او تا به حال خاطرات تلخ
روزهایی که یک سخنرانی مانند او فقط ساخته شده بود که او را تحت تاثیر قرار مساعد.
"ما فرض آن است که چیز خوبی به هدر عصر که شد یک بار در دو هفته بیش از یک مناظره
اما، به عنوان خواهر من می گوید، ممکن است بهتر است به قلاده سگ. "
"در تمام نشده است.
من با خواهر خود موافق نیست. هیچ چیز مثل یک بحث برای تدریس به یک وجود دارد
سرعت. من اغلب آرزو من تا به حال در برای آنها رفته وقتی که من
نوجوان بود.
این امر کمک کرده اند من هیچ پایانی "" سرعت - ".
"بله. سرعت در استدلال.
زمان بعد از زمانی که من از دست رفته به ثمر رساند یک نقطه به دلیل مرد دیگر تا به حال هدیه ای از
دروغ گفتن من ندارد. آه، من در این بحث بر این باورند. "
تن سایه فکر مارگارت، به خوبی به اندازه کافی از یک مرد بود که به اندازه کافی بود
به پدر خود است. او همواره حفظ کرده بود که آقای فروردین
جذابیت داشتند.
در زمان غم و اندوه و یا احساس ناکافی بودن او او pained، اما از آن بود
دلپذیر برای گوش دادن به او در حال حاضر، و به تماشای ضخامت خود را سبیل قهوه ای و پیشانی بالا
مقابله با ستاره ها.
اما هلن nettled شد. هدف او بحث خود را به طور ضمنی
حقیقت است. "آه بله، آن را چندان مهم نیست که چه
موضوع شما را، گفت: "او.
مارگارت خندید و گفت، "اما این است که به مراتب بهتر از مناظره
خود هلن خود را بهبود و خیلی خندیدند.
او اعلام کرد: "نه، من نمی خواهد رفت".
"من فقط در مورد خاص ما به آقای فروردین قرار داده است."
در مورد آقای بست؟ بله، انجام دهد.
او ملایم تر به یک مورد خاص است.
"اما، آقای فروردین، آیا برای اولین بار سیگار روشن.
است.
ما در سراسر یک شخص جوان می آیند، که آشکارا بسیار ضعیف است، و کسی که به نظر می رسد
علاقه - "" چه حرفه ای خود را "
"کلرک است."
"چه؟" "آیا شما به یاد داشته باشید، مارگارت؟"
"Porphyrion آتش سوزی شرکت بیمه است." "آه، بله، خوب افرادی که خاله را داد
Juley اتشدان-فرش.
جالب توجه است، به نظر می رسد در برخی از راه های بسیار و یک خواسته یک نفر می تواند به او کمک کنیم.
او به زن که او به نظر نمی رسد برای بسیاری اهمیت ازدواج کرد.
او دوست دارد کتاب، و آنچه تقریبا ممکن است تماس بگیرید ماجراجویی، و اگر او تا به حال شانس - اما
او فقیر است. او یک زندگی که در آن همه پول APT
مزخرف و لباس.
یکی ترس که در شرایطی خواهد بود بیش از حد قوی برای او و او را غرق.
خب، او در بحث ما مخلوط است. او بود که موضوع آن نیست، اما به نظر می رسید
به تحمل در نقطه او.
فرض کنید یک میلیونر فوت کرد، و مورد نظر را ترک پول برای کمک به چنین مردی را.
چگونه باید به او کمک کرد؟ باید از او داده می شود سه صد پوند
مستقیم سال، که طرح مارگارت بود؟
بسیاری از آنها این امر او را گدا کردن.
باید او و کسانی که مانند او داده می شود کتابخانه آزاد.
من گفتم: نه!
او کتاب های بیشتری به خواندن می کند را نمی خواهم، اما برای خواندن کتاب به درستی.
پیشنهاد من به او باید داده می شود چیزی است که هر سال نسبت به تابستان
تعطیلات، اما پس از آن همسر او وجود دارد، و گفت که او برای رفتن بیش از حد است.
هیچ چیز کاملا درست به نظر می رسید!
در حال حاضر چه چیزی فکر میکنید؟ تصور کنید که شما یک میلیونر بود، و
می خواست برای کمک به فقرا. چه کار می کنید؟ "
آقای فروردین، که ثروت بسیار بسیار پایین تر از استاندارد نشان داد، خندید
exuberantly. "خانم اشلگل، عزیز من، من نخواهد شد و با عجله در
که در آن رابطه جنسی خود را تا کنون نتوانسته است به آج است.
من یکی دیگر از برنامه ریزی برای آنهایی که متعدد عالی که قبلا
پیشنهاد شده است.
سهم من این است: دوست جوان شما را پاک از Porphyrion
شرکت بیمه آتش با تمام سرعت ممکن است. "
"چرا؟" گفت: مارگارت.
او صدای او را کاهش داد. "این است که بین دوستان.
آن را می خواهیم در دست گیرنده قبل از کریسمس باشد.
اینا سر و صدا، "او اضافه کرد، فکر که او را درک نکرده بود.
"عزیز من، هلن، به آن گوش دهید. و او به جای دیگری به! "
"خواهد شد که؟
کشتی را ترک او قبل از آن غرق است. اجازه دهید یکی بسازید. او در حال حاضر است. "
"به جای اینکه صبر کنید تا مطمئن شوید که؟" "قطعا."
"چرا؟"
باز هم خنده المپیک، و صدا را کاهش داده.
"به طور طبیعی مردی که در یک وضعیت وقتی که می ایستد فرصت بهتر،
در یک موقعیت قوی تر است، از مردی که نیست.
به نظر می رسد که اگر او ارزش چیزی است.
من با خودم - (این است که شما اجازه به اسرار امور خارجه) - تاثیر آن بر کارفرما
تا حد زیادی. طبیعت بشر، من می ترسم. "
زمزمه مارگارت: "من که فکر نمی بود، در حالی که هلن گفت،" انسانی ما
طبیعت به نظر می رسد راه دور دیگر. ما از مردم چون آنها
بیکار شدند.
مرد بوت، به عنوان مثال است. "" و چگونه چکمه پاک او؟ "
"خوب نیست، اعتراف کرد:" مارگارت. "شما وجود دارد!"
"سپس شما واقعا ما این جوانان برای گفتن توصیه -
او قطع: "من توصیه هیچ چیز"، زود گذر و خاکی، در
مورد بی خردی خود را شنید شده بود.
"من نباید به صحبت - اما من اتفاق می افتد را می دانید، بیشتر یا کمتر در پشت صحنه.
Porphyrion'sa بد، نگرانی و بد - در حال حاضر، می گویند گفتم.
آن را خارج از حلقه تعرفه است. "
قطعا "من نمی خواهند گفت. در واقع، من نمی دانم چه معنی می دهد. "
"من فکر می کردم یک شرکت بیمه شکست هرگز"، این بود که سهم هلن.
"آیا دیگران همیشه در اجرا و آنها را نجات دهد؟"
"فکر می کنی از بیمه اتکایی، گفت:" آقای فروردین خفیف.
"این است که دقیقا وجود دارد که Porphyrion ضعیف است.
تلاش کرده است برای تضعیف شده است، به شدت توسط یک سری از آتش سوزی های کوچک ضربه، و آن را
قادر نبوده است به بیمه اتکایی است.
من می ترسم که شرکت های دولتی یکی دیگر برای عشق را نجات دهد. "
"طبیعت انسان، گمان می کنم"، به نقل از هلن، و او خندید و موافقت کردند که در آن بود.
هنگامی که مارگارت گفت که او فرض کرد که کارمندان، مانند هر کس دیگری، آن را در بر داشت
بسیار دشوار است برای گرفتن شرایط در این روز، او پاسخ داد: "بله، بسیار"
و گل رز برای دوباره پیوستن به دوستان خود.
او به دفتر خود می دانستند - به ندرت یک پست خالی، و صدها نفر از متقاضیان برای آن؛
پست های خالی حال حاضر هیچ.
"و چه Howards پایان می گردید؟" مارگارت، گفت که مایل به تغییر موضوع
قبل از آنها جدا. آقای فروردین بود کمی APT فکر می کنم
می خواست به چیزی خارج از او.
می کنیم. "" واقعا.
و شما سرگردان بی خانمان در چلسی دارای موی بلند؟
چقدر عجیب هستند که راه سرنوشت!
"نه، آن را اجازه بدون اثاثیه است. ما نقل مکان کرد. "
"چرا، من به تو فکر هم به عنوان لنگر وجود دارد برای همیشه.
Evie به من گفت هرگز. "
"من به جرات می گفت هنگامی که شما با Evie چیز حل و فصل شد.
ما فقط یک هفته پیش نقل مکان کرد.
پل به جای احساس برای محل های قدیمی، و ما او را به در خود را
تعطیلات وجود دارد، اما در واقع، از آن غیرممکن است.
اشکالاتی بی پایان.
فراموش کنم که آیا شما به آن بوده است؟ "" تا آنجا که به خانه، هرگز "
"خب، Howards پایان یکی از این مزارع تبدیل شده است.
آنها واقعا انجام دهید، صرف چه شما بر روی آنها.
ما را با یک گاراژ در میان ریشه wych-نارون خراب، و در سال گذشته ما محصور
کمی از چمن زار و تلاش مسخره است.
Evie کردم نه مشتاق در گیاهان آلپی است. اما آن را انجام نداده - نه، آن را انجام نداده است.
شما را به یاد داشته باشید، و یا خواهر شما به یاد داشته باشید، در مزرعه ای با کسانی که منفور گینه
fowls و پرچین که پیرزن هرگز قطع به درستی، به طوری که آن همه
در پایین نازک رفت.
و، در داخل خانه، پرتوهای ها - و راه پله را از طریق درب - زیبا
به اندازه کافی، اما جایی برای زندگی نیست "او بیش از دیواره نگاه خوش.
"جزر و مد کامل.
و موقعیت راست یا نه. محله حومه.
در هر صورت در لندن و یا خارج از آن، من می گویند، بنابراین ما یک خانه در خیابان Ducie گرفته، نزدیک
به خیابان اسلون، و حق را در نژادی از گوسفند بی شاخ انگلیسی - Oniton گرانج.
همیشه از Oniton شنیده؟
آیا می آیند و ما - به دور از همه جا، نسبت به ولز "
"چه تغییری! گفت:" مارگارت. اما تغییر در صدای خود را، که
غم انگیزترین تبدیل شده بود.
"من می توانم Howards پایان یا هیلتون را بدون تو تصور نیست."
هیلتون است بدون ما نیست، "او جواب داد. "چارلز هنوز هم وجود دارد."
"با این حال گفت:« مارگارت، بود که نگه نمی دارد تا با "چارلز.
"اما من فکر کردم او هنوز هم در فرنگی اصل بود. آنها تجهیز بود که کریسمس -
کریسمس.
، مخدوش کنندهی همه چیز! من به تحسین از خانم چارلز از ما
پنجره ها اغلب. آن را نمی فرنگی اصل؟
"بله، اما حرکت آنها به هجده ماه پیش.
چارلز، خوب اختتامیه جشنواره صنعت چاپ "- صدای او کاهش یافته است -" فکر می کردم باید تنها.
من نمی خواستم او را به حرکت می کند، اما او را، و یک خانه در انتهای دیگر گرفت
هیلتون، توسط شش تپه.
او تا به حال موتور، بیش از حد. وجود دارد که همه آنها، یک حزب بسیار خوشحال است - او
و او و دو نوه است. "
"من مدیریت امور خیلی بهتر از آنها خود را مدیریت افراد دیگر،
مارگارت گفت: به عنوان آنها دست تکان داد.
"هنگامی که شما از پایان Howards نقل مکان کرد، من باید به آقای چارلز فروردین نقل مکان کرد به
آن است. من باید نگه داشته اند قابل توجه در
خانواده است. "
"پس از آن است،" او جواب داد. "من از آن فروخته شده است، و معنی نیست که."
«نه، اما هیچ یک از شما وجود دارد" "اوه، ما مستاجر پر زرق و برق - Hamar
برایس، نامعتبر است.
اگر چارلز همیشه خواهان آن است - اما او نمی خواهد. دالی است تا وابسته به مدرن
راحتی. نه، همه ما در برابر Howards تصمیم گرفت
پایان.
ما آن را می خواهم در راه است، اما در حال حاضر ما احساس می کنیم آن است که نه یک چیز و نه از سوی دیگر است.
باید یک چیز دیگر است. "" و برخی از مردم به اندازه کافی خوش شانس
هر دو.
شما در حال انجام خود را مغرور، آقای فروردین. من تبریک می گویم. "
و معدن، گفت: "هلن. "آیا به یاد Evie می آیند و به ما مراجعه کنید - دو
Wickham محل.
ما نباید وجود داشته باشد بسیار طولانی، و یا "." شما، بیش از حد، در حال حرکت است؟ "
مارگارت آهی کشید: "بعد ماه سپتامبر،". "هر یک در حال حرکت!
خداحافظی.
جزر و مد جزر آغاز شده بود. مارگارت خم شدن بیش از دیواره و تماشا
آن متاسفانه.
آقای فروردین همسرش، هلن عاشق خود را فراموش کرده بود، خودش بود احتمالا
فراموش کردن. هر یک در حال حرکت است.
آیا ارزش آن را در حالی که تلاش گذشته زمانی که شار مداوم حتی در وجود دارد
قلب مردان؟ هلن او را با گفتن roused: "چه
فروردین آقای ادم عامی و مرفه رشد کرده است!
استفاده بسیار کمی برای او در این روزهای من.
با این حال، او به ما بگویید در مورد Porphyrion.
اجازه دهید ما به آقای بست ارسال در اسرع وقت مثل همیشه ما به خانه، و به او بگویید که برای روشن شدن خارج از آن
در یک بار "" آیا، بله، است که ارزش کار.
اجازه بدهید به ما. "
"بگذار از او بخواهید به چای است."