Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل هفدهم بازدید از MUTINEERS
در زمان کمی ، با این حال ، هیچ canoes بیشتر ظاهر می شود ، ترس از آینده خود را به تن
کردن و من شروع به گرفتن افکار سابق من از سفر به اصلی را در نظر.
بودن نیز توسط پدر روز جمعه مطمئن
که من ممکن است بر استفاده خوب از ملت خود ، در حساب خود دارد ، اگر من
اما افکار من بود کمی به حالت تعلیق در زمانی که من تا به حال یک گفتمان جدی با
اسپانیایی ، و هنگامی که من فکر کردم که شدند و شانزده بیشتری از هموطنان خود وجود دارد و
پرتغالی ، که دور ریخته شده و
فرار ساخته شده است که خود را به سمت وجود دارد ، در صلح زندگی می کردند ، در واقع ، با وحشی ، اما
خیلی درد به آن را برای necessaries قرار داده ، و ، در واقع ، برای زندگی است.
من از او خواسته تمام خاص از سفر خود را ، و متوجه شد که آنها یک کشتی اسپانیایی بود ،
محدود از ریودولاپلاتا به Havanna ، که به کارگردانی خود را به ترک
بارگذاری وجود دارد ، که عمدتا پنهان و
نقره ای ، و برای بازگرداندن چه کالاهای اروپایی می توانند با وجود ملاقات ، که آنها
پنج دریانوردان پرتغالی در هیئت مدیره ، و آنها را از یکی دیگر از خراب در زمان ، که پنج
از مردان خود را غرق شدند زمانی که اولین بار
کشتی ، از دست داده بود و این است که این فرار از خطرات نامحدود و خطرات ، و
وارد ، تقریبا ، گرسنگی در ساحل خونی ، جایی که آنها انتظار می رود شده اند
بلعیدم هر لحظه.
او به من گفت که آنها به حال برخی از سلاح با آنها ، اما آنها کاملا بی فایده ، که برای
آنها تا به حال نه پودر و نه توپ ، شستن به دریا با تمام خود را خراب
پودر اما کمی ، که آنها استفاده می شود در
اولین فرود خود را به به خود با برخی از مواد غذایی است.
از او خواستم آنچه که او تصور می شود از آنها وجود دارد ، و اگر آنها به هر شکل گرفته بود
طراحی و فرار از خود.
او گفت که آنها به حال رایزنی های بسیاری در مورد آن ، اما با داشتن که نه کشتی و نه
ابزار برای ساخت یک ، مقررات و نه از هر نوع ، شوراهای خود را همیشه در اشک به پایان رسید
و ناامیدی.
من از او پرسید که او چگونه فکر می کردند یک پیشنهاد از من دریافت خواهید کرد ، که ممکن است
تمایل به فرار و چه ، اگر آنها همه در اینجا ، آن را ممکن است انجام می شود.
من او را با آزادی گفت ، من ترس بیشتر خیانت و سوء استفاده از من ، اگر من
قرار داده و زندگی من در دست دارند ، برای قدردانی که هیچ فضیلت ذاتی در
طبیعت انسان ، نه مرد همیشه مربع
معاملات خود را با تعهدات آنها به اندازه آنها توسط دریافت کرده بود
مزایای استفاده از آنها انتظار می رود.
من به او گفتم این امر می تواند بسیار سخت است که من باید ابزار خود را
رستگاری ، و پس از آن که آنها باید از من زندانی خود را در را
اسپانیا ، که در آن انگلیسی بود به برخی از
یک قربانی شود ، چه ضرورت و یا چه soever تصادف او را به آنجا آورده و
که من تا به حال و نه تا به وحشی تحویل داده ، و بلعیدم زنده ، از سقوط
را در چنگال بی رحم از کشیش ها ، و به تفتیش عقاید انجام شده است.
من افزود که ، در غیر این صورت ، من متقاعد ، اگر آنها همه در اینجا ، ما ممکن است ، با تا
بسیاری از دست به دست ، ساخت پوست درخت به اندازه کافی بزرگ تا ما را از همه دور ، یا به Brazils
جنوب ، و یا به زبان اسپانیایی و یا جزیره
سواحل شمال ، اما که اگر ، در مجازات ، آنها باید ، وقتی که من را به سلاح قرار داده بود
دست خود را ، به من حمل شده توسط نیروی خود را در میان مردم ، من ممکن است بد استفاده می شود برای من
محبت به آنها ، و مورد من را بدتر از قبل از آن بود.
او ، با مقدار زیادی از خلوص و صداقت و ingenuousness پاسخ داد که وضعیت آنها بود
تا بدبختی ، و به طوری که آنها معقول از آن ، که او باور بودند که آنها
بیم داشتن از فکر با استفاده از هر مرد unkindly
است که باید به نجات خود کمک ، و که ، اگر من خوشحال ، او
خواهد به آنها را با مرد ، و گفتمان با آنها در مورد آن ، و بازگشت
دوباره و من پاسخ خود را ، که او
که شرایط را با آنها به ادای سوگند رسمی خود را ، که آنها را کاملا باید
تحت نظارت من به عنوان فرمانده و کاپیتان خود را ، و آنها باید به سوگند
sacraments مقدس و انجیل درست باشد به
من ، و به کشور از جمله مسیحی که من باید به توافق برسند ، و هیچ دیگر ، و به
به طور کامل و کاملا توسط دستور من به کارگردانی تا آنها با خیال راحت در چنین فرود شد
کشور که من در نظر گرفته شده ، و که او
را یک قرارداد را از آنها ، در زیر دست خود را ، برای این منظور.
سپس او به من گفت که او برای نخستین بار به من قسم خود را که او هرگز از من به عنوان هم بزنید
زمانی که او زندگی می کردند تا من به او سفارش و که او کنار من به آخرین را
قطره از خون خود را ، اگر باید اتفاق می افتد وجود دارد
نقض ایمان ، دست کم در میان هموطنان خود.
او به من گفت آنها همه آنها بسیار مدنی ، صادق ، مردان ، و آنها در زیر بود
بزرگترین ناراحتی قابل تصور ، که نه سلاح و نه لباس ، نه غذا ،
اما در رحمت و صلاحدید از
وحشی. از همه امید که تا به حال بازگشت به کشور خود ، و که او مطمئن بود ،
اگر من به کمک های خود را انجام ، آنها زندگی می کنند و می میرند من.
پس از این اطمینان ، من حل و فصل به سرمایه گذاری آنها را کاهش دهد ، در صورت امکان ، و
برای ارسال وحشیانه و این اسپانیایی را به آنها برای درمان.
اما زمانی که همه چیز در آمادگی به رو بود ، اسپانیایی خود را آغاز
اعتراض ، که احتیاط زیادی در آن را در یک دست بود ، و صداقت بسیار در
از سوی دیگر ، که من می توانم ، اما نه بسیار
در آن راضی ، و مشاوره های خود را از نجات از رفقای خود را برای
حداقل نیمی از یک سال.
مورد بود در نتیجه : او با ما در حال حاضر حدود یک ماه بوده است ، که در طی آن زمان من تا به حال اجازه
او را در آنچه که من تا به حال ارائه شیوه ای را مشاهده کنید ، با کمک کند ، برای من
پشتیبانی و او را دیدم ظاهرا آنچه از سهام
ذرت و برنج در من گذاشته بود ، که ، اگر چه بیش از کافی است برای خودم ، هنوز
آن کافی نیست ، بدون پروری خوب است ، برای خانواده ام ، در حال حاضر از آن بود
افزایش به چهار ، اما بسیار کمتر از آن
کافی اگر هموطنان خود را ، که ، به او گفت ، شانزده ، هنوز زنده است ، باید
آمده بر سر ، و دست کم از همه آن را کافی برای غذا ذخیره کردن رگ های ما ، اگر ما
باید به ساختن یک ، برای سفر به هر یک از
مسیحی مستعمرات امریکا ، پس او به من گفت که به تصور او این امر می تواند بیشتر
توصیه به او اجازه دهید و دو نفر دیگر حفاری و کشت زمین های بیشتر ، به اندازه من
لوازم یدکی دانه می تواند برای ایجاد ، و که ما باید
صبر کنید یکی دیگر از برداشت ، که ما ممکن است یک منبع از ذرت برای هموطنان خود را دارند ، زمانی که
آنها باید برای می خواهید ممکن است وسوسه آنها را به مخالف ، و یا به
فکر می کنم خود را تحویل داده ، در غیر این صورت از خارج از به یکی از مشکلات دیگر است.
"شما می دانید ، می گوید :" او ، "فرزندان اسرائیل ، هر چند که در ابتدا برای خشنود
خود را که از مصر تحویل داده ، اما حتی در برابر خود خدا شورش کردند ، که
آنها را تحویل داده ، زمانی که آنها می خواهند به نان در بیابان. "
احتیاط او تا فصل ، و مشاوره های خود را خیلی خوب ، که من می توانم ، اما نمی شود
به خوبی با پیشنهاد خود را خوشحال ، و نیز با وفاداری خود را راضی بود.
بنابراین ما به حفر سقوط کرد ، هر چهار از ما ، به عنوان
همچنین ابزار های چوبی با اجازه مبله شد و در حدود یک ماه است
زمان ، در پایان است که آن دانه در زمان بود ، ما زمین را به اندازه درمان رو به حال و trimmed
تا که ما پاشیدند و دو و بیست بوشل
در جو ، و شانزده شیشه برنج ، که ، در کوتاه مدت بود ، تمام دانه ما تا به حال به
لوازم یدکی : در واقع ، ما به سمت چپ خود به سختی به اندازه کافی ، برای مواد غذایی خود را در شش
ماه است که ما تا به حال به انتظار محصول ما است که
است که می گویند حساب از زمان ما مجموعه دانه کنار ما برای کاشت ، برای آن را به است
شود و قرار است شش ماه در زمین در آن کشور.
پس از هم اکنون جامعه به اندازه کافی ، و تعداد ما به اندازه کافی برای ما قرار داده و از ترس از
وحشی ، اگر آنها ، آمده بود مگر اینکه تعداد آنها بسیار بزرگ شده بود ، ما آزادانه رفت
در سراسر این جزیره ، هر زمان که ما در بر داشت
به مناسبت و به عنوان ما ما و یا فرار از رستگاری بر افکار ما بود ، از آن بود
غیر ممکن است ، حداقل برای من ، که استفاده از آن از من است.
برای این منظور من مشخص شده از درختان مختلف ، که من فکر کردم مناسب برای کار ما ،
و من مجموعه ای از جمعه و پدر خود را به آنها قطع و پس از آن من باعث اسپانیایی ، به
که من افکار من است که در امر imparted ، نظارت و مستقیم کار خود را.
من آنها را با آنچه به درد خستگی ناپذیر ، من تا به حال یک درخت بزرگ را به تک hewed نشان داد
قطعه هست ، و من ناشی از آنها را به انجام مانند ، تا آنها حدود ده قطعه هست بزرگ ،
از بلوط خوب ، نزدیک به دو پا گسترده ، سی
پنج فوت طول و از دو تا چهار اینچ اینچ ضخامت : چه کار شگرف آن
در زمان هر یک ممکن است تصور کنید.
در همان زمان من ساختگی برای افزایش کمی گله من از بز اهلی به اندازه من
می تواند و برای این منظور من جمعه و اسپانیایی بیرون رفتن یک روز ، و خودم
با جمعه روز بعد (برای ما در زمان ما
تبدیل می شود) ، و این بدان معناست که ما حدود بیست کودکان رو به نژاد با
بقیه ، برای هر زمان که ما به ضرب گلوله سد ، ما را نجات داد بچه ها ، و آنها را به ما اضافه شده
گله.
اما بالاتر از همه ، فصل برای درمان این انگور در آینده ، من ناشی از چنین
مقدار شگرف می شود تا در آفتاب آویزان ، که ، به اعتقاد من ، به حال ما شده است
Alicant ، که در آن کشمش از خورشید هستند
درمان ، ما می توانست پر sixty یا eighty بشکه ، و این ، با نان ما ، شکل گرفته است
بخش بزرگی از زندگی ما به غذا بیش از حد بسیار خوب ، من به شما اطمینان ، برای آنها بسیار
تغذیه.
این بود برداشت ، و محصول ما را در جهت خوب : آن بود که فراوان ترین نیست
افزایش در این جزیره دیده بود ، اما ، با این حال ، آن را به اندازه کافی برای پاسخ پایان ما ؛
برای 20-2 بوشل از جو ما
در آورده و از بالا 220 بوشل thrashed و مانند آن در
نسبت برنج ، که در فروشگاه مواد غذایی به اندازه کافی برای ما بود را به برداشت بعد ،
هر چند که همه اسپانیایی ها sixteen به حال شده است
در ساحل با من ، یا ، اگر ما آماده سفر شده بود ، آن را بسیار plentifully
اند victualled کشتی ما را به ما به هر بخش از جهان انجام شده ؛ است که می گویند ،
هر بخش از امریکا است.
هنگامی که ما به این ترتیب قرار به حال و امن مجله ما را از ذرت ، ما به کار افتاد به
بیشتر ترکهای افزار ، viz. سبد بزرگ ، که در آن ما آن را نگه داشته و اسپانیایی بود
مفید و سریع در این بخش ، و اغلب
سرزنش به من که من برخی از چیزهایی که برای دفاع از این نوع کار را ندارد ، اما من تو را دیدم
بدون نیاز به آن است.
و اکنون ، با داشتن یک منبع تغذیه پر از غذا برای همه مهمان من انتظار می رود ، من داد
اسپانیایی ترک به را به اصلی ، برای دیدن آنچه که او می تواند با کسانی که او را به سمت چپ
پشت سر او وجود دارد.
من به او اتهام جدی به خود نداشته مردی که برای اولین بار در نمی سوگند
حضور خود و وحشیانه قدیمی که او به هیچ وجه آسیب ، با مبارزه ، و یا
حمله به شخص او باید در پیدا کردن
جزیره ، که بود به عنوان نوع برای ارسال آنها به منظور نجات خود را ، اما این
آنها توسط او ایستاده و در دفاع از او را در برابر همه تلاش ها ، و هر جا
آنها رفت و به طور کامل خواهد بود و تحت
تحت فرمان او ، و این که باید در نوشتن قرار داده ، و امضا در
دست خود را.
چگونه آنها را انجام داده اند این ، زمانی که من می دانستم که آنها تا به حال نه قلم و نه جوهر ، بود
سوال که ما آن را خواسته است.
در این دستورالعمل ، از اسپانیایی و وحشیانه ساله ، پدر سه شنبه ، رفت
دور در یکی از canoes که آنها ممکن است گفت : به در آیند ، یا به جای شد
در آورد ، وقتی که آنها آمدند به عنوان زندانی که باید توسط وحشی بلعیدم.
من به هر یک از آنها شاهین کوچک نر ، با تفنگ فتیلهای بر روی آن ، و حدود هشت اتهام
پودر و توپ ، شارژ آنها را به شوهر بسیار خوبی از هر دو ، و نه استفاده از
هر کدام از آنها ، اما بر اساس موارد فوری است.
این یک کار شاد بود ، که این اقدامات برای اولین بار توسط من از نظر من مورد استفاده قرار
رستگاری در حال حاضر بیست و هفت سال و چند روز.
من به آنها نان و مفاد انگور خشک شده ، به اندازه کافی برای خود برای
بسیاری از روز ، و کافی برای همه اسپانیایی ها ، حدود ساعت هشت روز '؛ و
قصد سفر به آنها خوب است ، من آنها را ،
موافقت با آنها در مورد یک سیگنال که آنها باید در آویزان از بازگشت آنها ، که در آن من
باید آنها را دوباره در زمانی که آنها می آمد ، در فاصله ، قبل از آنها در ساحل آمد.
آنها را با یک باد منصفانه در روز که ماه کامل شد در رفت ، به حساب من در
در ماه اکتبر ، اما به عنوان یک حساب دقیق از روز ، بعد از من یک بار آن را از دست داده بود
من می تواند از آن هرگز دوباره بهبود می یابند و نه به حال من
نگه داشته و حتی چند سال پس punctually به عنوان مطمئن باشید که من درست بود. هر چند ، آن را به عنوان
ثابت کرد که من پس از آن مورد بررسی قرار حساب من ، من دریافتم که درست نگه داشته بود
حساب از سال است.
این کمتر از هشت روز انتظار من برای آنها بود ، زمانی که یک عجیب و پیش بینی نشده
حادثه مداخله ، که مانند است ، و نه شاید ، شده در تاریخ شنیده می شود.
من به سرعت در خواب در خانه کوچک من یک روز صبح ، وقتی که مرد من جمعه در حال اجرا در آمد به من ،
و با صدای بلند به نام "کارشناسی ارشد ، کارشناسی ارشد ، آنها آمده است ، آنها آمده است!" من شروع به پریدن کرد ، و
بدون در نظر گرفتن خطر من رفتم ، به محض من
می تواند لباس من ، از طریق بیشه کوچک من ، که ، توسط روش ، توسط این زمان
رشد را به یک چوب بسیار ضخیم ، من می گویند ، صرف نظر از خطر من بدون من رفت
سلاح بود که من به انجام سفارشی نیست ، اما من
وقتی ، چشمان من تبدیل به دریا شگفت زده بود ، من در حال حاضر یک قایق در مورد شاهد
لیگ و فاصله نیم ، برای ایستادن در ساحل ، با شانه از گوشت گوسفند بادبان ،
آنها از آن تماس ، و در اثر وزش باد
بسیار عادلانه به آنها را در : من نیز مشاهده شده ، در حال حاضر ، که آنها نمی آمد
از آن طرف که در ساحل دراز ، اما از انتهای جنوبی جزیره.
پس از این من به نام جمعه در ، و bade او را در نزدیکی ، برای این بود که مردم ما نیست
به دنبال ، و ممکن است که ما نمی دانیم که آیا آنها هنوز دوستان و دشمنان شده است.
در محل بعدی من در به واکشی شیشه ای دیدگاه من به آنچه که من می تواند
از آنها و داشتن گرفته شده از نردبان از ، من صعود تا بالای تپه ، که من
استفاده می شود به وقتی که من نگران از
هر چیزی ، و به نظر من plainer بدون این که کشف شده است.
من تا به حال کمیاب پای من بر تپه که چشم من به سادگی کشف یک کشتی دروغ گفتن در
لنگر ، در حدود دو لیگ و فاصله half از من ، SSE ، اما نه به بالا
لیگ و نیم از ساحل.
با مشاهده من به نظر می رسید به سادگی به یک کشتی انگلیسی ، و قایق به نظر می رسد
یک انگلیسی بلند قایق.
من می توانم اشتباه من بود در بیان کنم ، هر چند لذت دیدن یک کشتی و یک
که من تا به حال دلیلی برای باور سرنشین دار توسط هموطنان خود من بود ، و در نتیجه
دوستان ، بود مانند من نمی توانم توصیف ، اما
من تا به حال هنوز برخی از شک و تردید مخفی آویزان در مورد من ، من نمی توانم بگویم از کجا از آنها ، مناقصه آمد
من به سپاه پاسداران من را نگه دارد.
در وهله اول ، آن را به من رخ داده است در نظر گرفتن یک کشتی انگلیسی چه کسب و کار
می تواند در آن بخش از جهان ، از آن بود که راه را برای و یا از هر بخشی از نه
جهان که در آن انگلیسی بود ، هر
ترافیک ، و من می دانستم که هیچ طوفان وجود داشته که آنها را در درایو وجود دارد در پریشانی.
و اگر آنها واقعا انگلیسی بود که محتمل ترین آنها در اینجا بر هیچ شد
طراحی خوب و بهتر است که من تا به حال ادامه
که من از سقوط به دست دزدان و قاتلان است.
اجازه دهید به هیچ مردی حقیر شمردن نکات مخفی و متوجه خطر که گاهی اوقات داده می شود
او زمانی که او ممکن است فکر می کنم هیچ امکان واقعی بودن آن وجود دارد.
که از جمله نکات و متوجه به ما داده می شود به اعتقاد من چند است که ساخته شده هر مشاهده
از همه چیز می تواند انکار کند. که آنها اکتشافات خاصی از جهان نامرئی ، و
صحبت از روح ، ما نمی توانیم شک و
در صورت تمایل از آنها به نظر می رسد تا ما را از خطر هشدار می دهند ، چرا باید فرض کنید که ما نمی
آنها از برخی از عامل دوستانه (چه عالی ، و یا پست تر و تابع است ، هستند
نه سوال) ، و که آنها برای ما خوب است؟
سوال من در حال حاضر کاملا تایید در عدالت از این استدلال ، برای حال من
نشده است محتاط شده توسط این پند مخفی ، آن آمده از چه رو از آن خواهد شد ، من
انجام شده بود ، به ناچار ، و در یک دور
شرایط بدتر از قبل از آن ، شما در حال حاضر خواهد شد.
من تا به حال خودم نگه نمی طولانی در این وضعیت تا من تو را دیدم قایق رسم در نزدیکی ساحل ، به عنوان
اگر آنها برای یک نهر به محوری در در ، برای راحتی فرود نگاه کرد ، با این حال ، به عنوان
آنها نمی آمد کاملا به اندازه کافی دور ، آنها
آیا ورودی کمی که من قبلا فرود rafts من نمی بینم ، اما اداره آنها
قایق در ساحل به ساحل ، و در حدود نیم مایل از من ، که بسیار خوشحال شده بود برای
من ، برای در غیر این صورت آنها را به زمین نشست
فقط در درب من ، که من ممکن است بگویند ، و به زودی مورد ضرب و شتم من از قلعه من ، و
شاید من از همه من تا به حال غارت.
هنگامی که آنها در ساحل من کاملا راضی بود آنها انگلیسی بودند ، حداقل
بسیاری از آنها ، یک یا دو من تصور می شد هلندی ، اما ثابت نیست ، بنابراین ، وجود داشت
در تمام eleven مردان ، سه تن از آنها از چه چیز من
پیدا شده اند و غیر مسلح ، به عنوان من فکر کردم ، محدود و زمانی که چهار یا پنج از
آنها را بر روی ساحل پرید بود ، آنها آن سه از قایق به عنوان زندانیان صورت گرفت : یکی از
سه من می تواند با استفاده از درک ترین
حرکات پرشور از عجز ، درد ، و ناامیدی ، حتی به یک نوع
اسراف و دو دیگر ، من می توانم درک ، دست خود را برداشته تا گاهی اوقات ،
و نگران به نظر می رسد در واقع ، اما نه به چنین درجه به عنوان اولین.
من کاملا در دید بود سر در گم ، و می دانست چه چیزی به معنی آن نیست
باشد.
جمعه نامیده می شود را به من به زبان انگلیسی ، و همچنین او می تواند : "ای استاد! شما انگلیسی
انسانهای خوردن زندانی و همچنین انسانهای وحشی. "" چرا ، روز جمعه ، "من می گوید ،" شما فکر می کنید آنها
رفتن به آنها را بخورند ، پس از آن؟ "" بله "می گوید
جمعه ، "آنها را به مصرف آنها به" "نه نه ،" من می گوید ، "جمعه. من می ترسم آنها را
قتل آنها ، در واقع ، اما ممکن است شما مطمئن شوید که آنها آنها را به خوردن ".
این همه در حالی که من تا به حال هیچ فکر از آنچه که واقعا مهم بود ، اما بود با لرزش
وحشت از چشم ، در انتظار هر لحظه ای که این سه زندانی باید
کشته نه ، یک بار دیدم یکی از شرور
بلند کردن دست خود را با یک قمه بزرگ ، به عنوان ملوانان آن ، و یا شمشیر ، به اعتصاب یک
از مردان ضعیف ، و من انتظار می رود به هر لحظه او را به سقوط و در آن تمام خون
در بدن من به نظر می رسید را به اجرا در رگهای سرد من است.
من صمیمانه آرزو هم اکنون برای اسپانیا ، و وحشیانه که با او رفته بود ، یا این که
من تا به حال به هیچ وجه به کشف نشده در شات از آنها آمده است ، که ممکن است
امن این سه نفر ، برای من هیچ
سلاح گرم آنها را در میان آنها بود ، اما سقوط به ذهن من راه دیگری.
بعد از استفاده از ظالمانه از این سه نفر توسط ملوانان خیره ، من مشاهده کرده بودند
مشاهده همراهان اجرا پراکندگی در مورد این جزیره ، که اگر آنها می خواستند برای دیدن
کشور است.
من مشاهده کرده است که این سه نفر دیگر به حال آزادی برای رفتن به جایی که آنها نیز خوشحال ، اما
آنها را سه بر زمین نشست ، بسیار افسرده و شبیه مردان در
ناامیدی.
من این را در ذهن اولین بار از زمانی که من در ساحل آمد ، و شروع به نگاه در مورد
من ، چگونه من خودم را به بیش از برای از دست داده ، چگونه نگاه ها شدید من دور من ، چه وحشتناک
دغدغه های من ، و من در ارائه
درخت تمام شب برای ترس از حیوانات وحشی بلعیدم.
همانطور که من می دانستم که هیچ چیز آن شب از عرضه بود که با صرفه دریافت
رانندگی کشتی نزدیکتر از زمین توسط طوفان و جزر و مد ، که در آن من از سال شده است
تا زمانی تغذیه و پشتیبانی ، پس از این
three مردان ضعیف متروک چیزی چگونه برخی از رستگاری و عرضه آنها
بودند ، چگونه در نزدیکی آن را به آنها بود ، و چگونه effectually و واقعا آنها در یک شد
وضعیت ایمنی ، در همان زمان که
آنها فکر خود را از دست داده و مورد خود را از جان گذشته.
کمی پس ما قبل از ما در جهان را مشاهده کنید ، و خیلی دلیل ما بستگی دارد به
خوش به ساز بزرگ جهان ، که او به مخلوقات خود را ترک کنید
کاملا بی بضاعت ، اما در
بدترین شرایط آنها همیشه چیزی برای سپاسگزاری ، و گاهی اوقات
رستگاری نزدیک تر هستند از آنها تصور کنید. نه ، حتی به رستگاری خود را آورده
توسط این معنی است که توسط آنها به نظر می رسد به تخریب خود آورده است.
این فقط در بالا و آب بود که این افراد در ساحل آمد و در حالی که آنها در مورد rambled
برای دیدن چه نوع از یک محل در بودند ، آنها سردستی تا به حال جزر و مد در آنجا ماند
، صرف شد و آب شد و زوال یافت
بطور قابل توجهی دور ، ترک زمین قایق خود را.
آنها دو مرد در قایق ، که ، به عنوان من پس از آن ، داشتن مست کمی سمت چپ بود
بیش از حد عرق ، خوابش برد ، با این حال ، یکی از آنها بیدار شدن کمی زودتر از
و پیدا کردن قایق خیلی سریع زمین
برای او که آن را هم بزنید ، برای بقیه ، که عقب مانده در مورد hallooed : که بر اساس آن
همه آنها به زودی به قایق : اما گذشته تمام توان خود را برای راه اندازی شد و او ،
قایق بسیار سنگین ، و ساحل در
که در کنار یک لجن زار شن و ماسه نرم ، تقریبا مانند یک ریگ روان.
در این وضعیت ، درست مانند ملوانان ، که ، شاید ، دست کم از همه انسانها
با توجه به احتیاط ، آنها آن را به بیش از ، و به دور آنها در مورد کشور قدم
دوباره و من شنیده ام یکی از آنها می گویند با صدای بلند به
دیگر ، دعوت از آنها را از قایق ، "چرا ، اجازه دهید او به تنهایی ، جک ، می تواند به شما نیست؟
او را جزر و مد بعدی شناور "که در آن من به طور کامل در پرس و جو از آنچه بود را تایید کرد
هموطنان آنها شد.
این همه در حالی که من خودم را نگه داشته بسیار نزدیک ، یک بار ، نه جسارت را به هم بزنید از قلعه من
هر دورتر از من به محل مشاهده در نزدیکی بالای تپه : و من بسیار خوشحالم
این بود که فکر می کنم که چگونه به خوبی آن را غنی می شوند.
من می دانستم که هیچ کمتر از ده ساعت قبل از قایق می تواند دوباره شناور ، و توسط که
زمان آن خواهد بود تاریک ، و من ممکن است در آزادی بیشتر باشد به حرکت خود را ، و به
شنیدن گفتمان خود را ، اگر آنها به حال هر.
در ضمن من خودم نصب برای یک جنگ به عنوان قبل از ، هر چند با احتیاط بیشتر ،
دانستن اینکه من تا به حال با نوع دیگری از دشمن را از من در ابتدا بود.
من دستور داد جمعه را نیز ، که من یک نشانه گیر عالی با تفنگ به خود ساخته شده بود ، به بار
خود را با سلاح. من در زمان خودم two - fowling قطعات ، و من
به او three muskets.
شکل من ، در واقع ، بسیار شدید بود. من تا به حال نیرومند بز پوست کت من در ، با
کلاه را که من ذکر کرده اند ، یک شمشیر برهنه در کنار من ، دو اسلحه در کمربند من ، و
تفنگ بر هر شانه.
این طراحی من بود ، به من گفت : بالا ، و نه به هر گونه تلاش کرده اند تا آن را تاریک بود ، اما
حدود 2:00 ، که گرمای روز ، که من پیدا کردم که همه آنها رفته بودند
عقب افتاده را به جنگل ، و ، و من فکر کردم ، گذاشته به خواب.
سه فقیر مردان مضطرب ، بیش از حد اضطراب برای شرایط خود را برای دریافت هر گونه خواب ، حال ،
با این حال ، در زیر پناهگاه را از یک درخت بزرگ ، شنبه ، در حدود یک چهارم از یک مایل
از من ، و ، که من ، خارج از دید هر یک از بقیه فکر می کردم.
پس از حل و فصل این من به خودم کشف به آنها ، و از خود چیزی را یاد بگیرید
شرایط ، فورا به من راهپیمایی به عنوان بالا ، مرد من جمعه در فاصله خوبی پشت سر من ،
به عنوان نیرومند برای سلاح خود را به عنوان من ، اما نه
ساخت کاملا خیره تا چهره شبح مانند به من.
من به عنوان نزدیک آنها را به عنوان ناشناخته می آمد ، و پس از آن ، قبل از هر گونه از آنها را من دیدم ،
به نام من با صدای بلند به آنها را در اسپانیایی ، "چه شما ، آقایان؟" آنها در آغاز
سر و صدا ، اما ده بار بیشتر سر در گم
زمانی که آنها را دیدم به من ، و این رقم زشت است که من ساخته شده است.
آنها پاسخ و در همه ، اما من فکر می کردم آنها را درک فقط رفتن به از من پرواز ،
وقتی که من به آنها به زبان انگلیسی صحبت کرد.
"آقایان ، گفت :" من ، "برای من شگفت زده نیست ، شاید شما ممکن است با یک دوست نزدیک شده اند
زمانی که شما آن را انتظار نیست. "" او باید به طور مستقیم از آسمان فرستاده شده و سپس ، "به گفته یکی از
بسیار از آنها را به شدت به من ، و کشیدن خاموش
کلاه خود را در همان زمان به من. "شرایط برای ما در گذشته به کمک انسان است." "همه
کمک است از آسمان ، آقا ، گفت : "من ،" اما می تواند یک غریبه شما را در راه به شما کمک کند؟
را برای شما به نظر می رسد در برخی از ناراحتی زیادی است.
من شما را دیدم زمانی که شما فرود آمد ، و زمانی که شما به نظر می رسید به برنامه به brutes
که آمد با شما ، من تو را دیدم یکی از آنها بلند شمشیر خود را برای شما بکشند. "
مرد ، فقیر و با اشک های در حال اجرا را به صورت او ، و لرزش ، به دنبال مانند
شگفت زده ، بازگشت ، "من صحبت با خداوند یا انسان؟
؟ آیا یک مرد واقعی یا فرشته "" در بدون ترس در مورد آن می شود ، آقا ، گفت : "من" اگر خداوند
ارسال یک فرشته به شما تسکین ، او آمده اند بهتر لباس ، و مسلح پس از
یکی دیگر از شیوه ای از شما دیدن من ، دعا دراز
ترس خود را کنار گذاشته ، من یک مرد هستم ، انگلیسی ، و دفع به شما کمک کنند ، شما
نگاه کنید به من یک بنده تنها ، ما باید سلاح و مهمات ، به ما ، به راحتی می تواند ما
در خدمت شما؟
چه در مورد شما؟ "" مورد ما ، آقا ، گفت : "او ،" بیش از حد طولانی به شما بگویم در حالی که ما
قاتلان هستند تا نزدیک به ما ، اما به طور خلاصه ، آقا ، من فرمانده که در کشتی من از مردان بود
اند mutinied علیه من ، آنها شده اند
به سختی و در غالب نیست به من قتل ، و ، در گذشته ، من در ساحل در این مجموعه
محل ، متروک با این دو مرد با من یک جفت من ، دیگر یک مسافر ، که در آن ما
انتظار می رود به هلاک ، باور به محل
غیر مسکونی می شود ، و می دانم چه هنوز به آن فکر می کنم نیست. "" کجا هستند این brutes ،
؟ دشمنان خود را گفت : "من ،" آیا می دانید که در آنها از بین رفته اند؟
وجود دارد که آنها دروغ ، آقا ، گفت : "او ، با اشاره به زاغه از درختان ،" قلب من برای trembles
ترس آنها ما را دیده و شنیده صحبت می کنید و اگر آنها ، آنها قطعا ما قتل
تمام "." آیا آنها هر گونه سلاح گرم؟ "گفت : I.
او جواب داد : "آنها تنها دو قطعه ، یکی از آنها که در قایق سمت چپ." "خب ،
پس از آن ، گفت : "من ،" مرخصی بقیه را به من ، من همه آنها در خواب ، آن است که یک چیز آسان به
کشتن همه آنها را ، اما باید به جای ما را
آنها را زندانی؟ "او به من گفت two شرور از جان گذشته در میان آنها وجود دارد که در آن بود
امن کمیاب برای نشان دادن هر رحمت ، اما اگر آنها ایمن ، به اعتقاد او تمام بقیه
که به وظیفه خود.
من از او پرسید که آنها شد. او به من گفت او نمی تواند در آن فاصله
تشخیص آنها را ، اما او به دستورات من در هر چیزی که من مستقیم اطاعت کنند.
"خب ، می گوید :" من ، "اجازه دهید ما عقب نشینی از نمایش و یا شنوایی خود را ، تا مبادا بیدار ، و
ما حل و فصل است. "بنابراین آنها به میل خود با من رفت ، تا جنگل
ما را از آنها پوشیده شده است.
"در نگاه شما ، آقا ، گفت :" من ، "اگر من سرمایه گذاری بر نجات خود ، شما مایل به ایجاد
دو شرط با من؟ "او پیشنهاد من به من گفتن که هر دو پیش بینی او و
کشتی ، اگر بهبود ، به طور کامل باید
و کارگردانی شده توسط من در همه چیز فرمان ، و اگر کشتی بهبود نیافته بود ، او را
زندگی و مرگ با من در چه بخشی از soever جهان من او را ارسال ، و دو
مرد دیگر گفت : همان.
"خب ، می گوید :" من ، "شرایط من هستند اما دو ، اول ، که در حالی که شما را در این جزیره اقامت
با من ، شما نمی خواهد تظاهر به هر مقام در اینجا ، و اگر من در اسلحه خود قرار دهید
دست به دست ، به شما خواهد شد ، از همه موارد ، به
آنها را به من است ، و بدون تعصب به من یا من به این جزیره ، و در عین حال
توسط دستورات من در اداره ، در مرحله دوم ، که اگر کشتی است و یا ممکن است بهبود ، شما را
حمل من و مرد من به انگلستان عبور آزاد است. "
او به من به همه اطمینان داد که اختراع و یا ایمان انسان می تواند که به تدبیر
او با این خواسته های معقول و منطقی ترین پاسخ مثبت بدهد ، و علاوه بر این که زندگی خود را مدیون
من ، و قبول آن از همه موارد تا زمانی که او زندگی می کردند.
"خب ، پس ، گفت :" من ، "در اینجا سه muskets برای شما ، با پودر و توپ. به
مرا چه فکر می کنید مناسب است که باید انجام شود. "او نشان داد تمام خاطرات
قدردانی خود را که او قادر بود ، اما به طور کامل ارائه شده توسط من هدایت می شود.
من به او گفتم تصور من این بود بسیار سخت جسارت هر چیزی ، اما بهترین روش من
فکر می کنم می تواند از این بود که بر روی آنها آتش سوزی در یک بار آنها به عنوان ذخیره و در صورت هر گونه بودند کشته نمی
اولین رگبار ، و ارائه به ارسال ، ما
ممکن است آنها را ذخیره کنید ، و آن را به طور کامل بر صرفه جویی خدا ضربه را به طور مستقیم.
او گفت ، بسیار فروتنی ، که او میلی به آنها را بکشند اگر او می تواند از آن کمک کند ، اما این
این دو شرور اصلاح ناپذیر بودند ، و نویسنده از همه شورش در شده است
کشتی ، و اگر آنها موفق به فرار ، ما باید
هنوز هم انجام نشده ، برای آنها در هیئت مدیره و شرکت را کشتی تمام ، و
همه ما را از بین ببرد.
"خب ، پس ، می گوید :" من ، "ضرورت مشروع توصیه من ، برای آن است که تنها
راهی برای نجات زندگی ما. "با این حال ، هنوز هم از دیدن او را از ریختن خون محتاط ، من
به او گفت که آنها باید خود را ، به مدیریت و به آنها راحت است.
در وسط این گفتمان ما شنیده برخی از آنها را بیدار و به زودی پس از ما شاهد
دو نفر از آنها روی پای خود بایستند.
من از او پرسید اگر هر کدام از آنها سر از شورش بود؟
او گفت ، "نه." "خب ، پس ، گفت :" من ، "ممکن است اجازه دهید آنها فرار کند و به نظر می رسد
به آنها را بر روی هدف به خود ذخیره بیدار شده است.
در حال حاضر ، می گوید : "من ،" اگر شما و بقیه فرار است ، تقصیر شما. "انیمیشن با این ، او
شاهین کوچک نر گرفت و من او را در دست خود را داده بود ، و یک هفت تیر در کمربند خود ، او و دو
رفقای با او ، با هر قطعه در خود
دست ؛ این دو نفر که با او که اول برخی از سر و صدا ، که در آن یکی از
ملوانان که بیدار می شد در مورد تبدیل شده است ، و از دیدن آنها را در آینده ، گریه کردن به بقیه.
اما دیر شده بود پس از آن ، برای لحظه ای او
گریه از آنها از کار اخراج شدند ، من این دو نفر ، کاپیتان عاقلانه رزرو قطعه خود را دارد.
آنها به خوبی شات خود را در مردان به آنها می دانستند که هدف ، که یکی از آنها کشته شد
در نقطه ، و از سوی دیگر بسیار زخمی ، اما نه مرده است ، او آغاز شده تا
روی پای او ، و مشتاقانه برای کمک به نام
از سوی دیگر ، اما کاپیتان پله به او ، به او گفت خیلی دیر شده بود برای کمک فریاد ،
او باید بر خدا تماس تبه کاری خود را به ببخشد ، و با آن کلمه به او زدم
با سهام از شاهین کوچک نر خود را ، به طوری که
او بیشتر صحبت می کرد هرگز سه در شرکت وجود دارد ، و یکی از آنها بود
کمی زخمی شده است.
در این زمان من آمده بود و زمانی که آنها را دیدم خطر خود را ، و بود که آن را در به عبث
مقاومت در برابر ، آنها را برای رحمت التماس.
کاپیتان به آنها گفت که او زندگی خود را در صورتی که به او اطمینان می دهد یدکی
از نفرت خود را از آنها به جرم خیانت شده بود ، و سوگند به
وفادار به او در بهبود کشتی ، و
پس از آن در حمل پشت خود را به جامائیکا ، از چه رو آنها بود.
آنها به او تمام اعتراضات خود را از صداقت است که می تواند مورد نظر و
او حاضر به آنها باور دارند ، و قطعات یدکی زندگی خود را ، که من نه در مقابل ، تنها
که من او را موظف به آنها را محدود به دست و پا را در حالی که آنها در این جزیره شد.
در حالی که این انجام شده بود ، من جمعه با همسر کاپیتان به قایق و با ارسال دستورات
به او امن ، و آن را دور oars و بادبان ، که به آنها و توسط و توسط سه
مردان عقب افتاده ، که (خوشبختانه برای
آنها را) جدا از بقیه ، به عقب بر شنیدن اسلحه اخراج آمد و از دیدن
کاپیتان بود که قبل از زندانی خود را ، در حال حاضر فاتح خود ، آنها را مشاهده کنید به محدود
همچنین ، و پس از پیروزی ما کامل شد.
این در حال حاضر باقی مانده که کاپیتان و من باید به یکی دیگر پرس و جو
شرایط.
من شروع اول ، و به او گفت من در تمام تاریخ ، که او با توجه به شنیده
حتی به شگفتی و به ویژه در شیوه ای شگفت انگیز از من که با مبله
مقررات و مهمات ، و ، در واقع ، به عنوان
داستان من این است که یک مجموعه کامل از شگفتی های آن ، او را تحت تاثیر عمیق.
اما زمانی که او از ان زمان به خود ، و چگونه به نظر می رسید به من منعکس شده اند
وجود دارد بر روی هدف به نجات زندگی خود حفظ ، اشک را به صورت او زد ، و او
می تواند یک کلمه بیشتر صحبت می کنند نیست.
پس از این ارتباط بود ، در پایان ، من او و او دو مرد را به من انجام
آپارتمان ، منجر آنها را فقط در جایی که من بیرون آمد ، viz. در بالای خانه ،
جایی که من آنها را با مفاد چنین تجدید
به من تا به حال ، نشان داد و همه آنها را contrivances من در طول مدت طولانی من ساخته شده بود ،
طولانی ساکن آن محل.
من آنها را نشان داد ، همه آنها را به من گفت ، کاملا شگفت انگیز است ، اما از همه مهمتر ،
کاپیتان تحسین غنی سازی من ، و چگونه عقب نشینی من کاملا با من پنهان کرده بود
بیشه درختان ، که با داشتن است در حال حاضر
کشت نزدیک به بیست سال ، و درختان در حال رشد بسیار سریع تر از در انگلستان ، بود
تبدیل به یک چوب کوچک ، بنابراین ضخامت است که آن را غیر قابل عبور بود در هر بخشی از آن را اما در آن
یک طرف جایی که من کمی سیم پیچ عبور من را به آن محفوظ است.
من به او گفتم این قلعه و محل اقامت من بود ، اما من تا به حال یک کرسی در
کشور ، که بیشتر شاهزاده ها ، کجا من می تواند به مناسبت عقب نشینی ، و من
او را نشان می دهد که بیش از حد یکی دیگر از هم ، اما در
در حال حاضر کسب و کار ما بود به نظر چگونه به بهبود کشتی.
او با من به عنوان به آن موافقت کرد ، اما به من گفت که او کاملا در از دست دادن چه اقدامات به شد
را ، که هنوز هم شش و بیست دست به دست در هیئت مدیره ، که ، پس از وارد
را به یک توطئه شوم ، که در آن بودند
ضبط تمام زندگی خود را به قانون ، که در آن در حال حاضر توسط ناامیدی سخت ، و
آن را در حمل ، دانستن اینکه اگر آنها تحت کنترل آنها به ارمغان آورد
چوبه دار به محض به انگلستان آمد ، و یا
به هر یک از مستعمرات انگلیسی ، و ، بنابراین ، می شود وجود ندارد و آنها را حمله به
با بسیار کوچک یک عدد به عنوان ما شد.
من برای برخی از زمان در آنچه او گفته بود mused در ، و متوجه شد بسیار منطقی
نتیجه گیری ، و در نتیجه چیزی بود که به سرعت در حل و فصل شود ، و همچنین به
قرعه کشی مردان در هیئت مدیره را به برخی از دام برای
تعجب خود را به عنوان برای جلوگیری از فرود خود بر ما ، و نابود کردن ما است.
پس از این ، آن را در حال حاضر برای من رخ داده است که در کمی در حالی که خدمه کشتی ،
تعجب آنچه که از رفقای خود و از قایق تبدیل شده بود ، قطعا در آمده است
ساحل در قایق دیگر خود را به آنها نگاه کنید ،
و پس از آن ، شاید ، آنها ممکن است آمده مسلح ، و بیش از حد قوی برای تماس با ما : : این او
اجازه داده می شود عقلانی.
پس از این ، من به او گفت اولین چیزی که ما تا به حال به انجام به دفع قایق که وضع
بر ساحل ، به طوری که آنها ممکن است خود را از حمل نیست ، و در نظر گرفتن همه چیز از
او ، او را ترک تا کنون به عنوان بی فایده نمی شود مناسب برای شنا.
بر این اساس ، ما در هیئت مدیره رفت ، در زمان سلاح که در هیئت مدیره از سمت چپ او بود ،
و هر چیز دیگری ما در بر داشت وجود دارد که یک بطری کنیاک بود ، و یکی دیگر از رم ، یک
چند بیسکویت ، کیک ، یک شاخ ، پودر ، و
توده بزرگ از قند موجود در یک قطعه از بوم (قند پنج یا £ 6 بود) : همه
که خیلی به من خوش آمد ، به خصوص عرق و قند و شکر ، که من تا به حال به حال
هیچ کدام چپ برای چندین سال.
هنگامی که ما تمام این کارها در ساحل (به oars ، دکل ، بادبان و سکان به حال از انجام
قایق دور قبل انجام شد) ، ما می زدم یک حفره بزرگ در پایین او ، که اگر
آنها به اندازه کافی قوی به ما استاد آمده بود ، اما آنها نمی توانند حمل کردن قایق.
در واقع ، آن را بسیار در افکار من بود که ما می تواند قادر به بهبود کشتی ، اما
به نظر من بود ، که اگر آنها را بدون قایق رفت ، من سوال خیلی به را
او دوباره برای انجام به بادپناه مناسب
جزایر ، و از دوستان ما اسپانیایی ها در راه من ، برای من آنها را به حال هنوز هم
در افکار من.