Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 12
به مدت سه هفته پس از آسیب Jurgis خود را از تخت تا هرگز کردم.
این پیچ خوردگی بسیار معاند بود ، تورم پایین ، و درد
هنوز هم ادامه داد.
در پایان از آن زمان ، با این حال ، او می تواند خود را دیگر شامل ، و شروع به تلاش
به راه رفتن کمی هر روز ، کار خود را بهتر است که او متقاعد کردن.
بدون آرگومان می تواند او را متوقف و سه یا چهار روز بعد ، او اعلام کرد که او بود
بازگشت به کار.
او به اتومبیل های خمیده و رو به براون ، در جایی که او متوجه شد که رئیس به حال نگه داشته خود
-- است که ، حاضر به نوبه خود به برف شیطان ضعیف است که او به حال استخدام
در این میان.
در هر حال حاضر و پس از آن درد را مجبور خواهد Jurgis برای متوقف کردن کار است ، اما او آن را گیر کردن
تا نزدیک به یک ساعت قبل از بسته شدن است.
سپس او را به اذعان دارند که او نمی تواند بدون غش مجبور شد آن را تقریبا
قلب او را شکست آن را انجام دهید ، و او ایستاده تکیه بر علیه یکی از ارکان و فرآیند ترمیم کلاژن مانند
کودکان می باشد.
دو تن از مردان بود به او کمک کند به خودرو ، و زمانی که او او را به نشستن و
در برف صبر کنید تا برخی از کس آمد همراه است.
بنابراین آنها قرار داده او را به بستر دوباره ، و برای پزشک فرستاده شده ، که آنها باید در انجام
آغاز راه است.
آن بیرون آمده است که او تاندون خارج از محل پیچ خورده بود و می توانست هرگز بدست
به خوبی و بدون توجه.
سپس او گریبانگیر دو طرف تخت و بسته دندان خود را با هم ، و تبدیل سفید
با عذاب ، در حالی که پزشک کشیده و به دور مچ پا متورم خود را wrenched.
زمانی که در نهایت دکتر سمت چپ ، او گفت که او را مجبور به دروغ آرام برای دو
ماه ، و اگر او رفت تا قبل از آن زمان او ممکن است لنگ خود را برای زندگی کار می کنند.
سه روز بعد یکی دیگر از snowstorm سنگین ، و جوناس و Marija و Ona و آمد وجود دارد
Stanislovas کمی همه را از با هم ، یک ساعت قبل از سپیده دم ، سعی کنید برای این که به
حیاط.
حدود ظهر برگشتم ، دو پسر بچه جیغ همراه با درد است.
انگشتان او همه مات بودند ، به نظر می رسید.
آنها به تسلیم در تلاش برای رسیدن به حیاط داشته است ، و تقریبا در حال جان خود را از دست
بی اراده کار کردن.
بود که آنها می دانستند چه کاری انجام دهید برای نگه داشتن انگشتان یخ زده در نزدیکی آتش ، و غیره
صرف Stanislovas کمی بیشتر از روز رقص در عذاب وحشتناک ، تا
Jurgis پرواز را به شور خشم عصبی
و قسم می خورد مثل یک مرد دیوانه ، اعلام کرد که او به او اگر او را متوقف نمی را بکشند.
تمام آن روز و شب خانواده نیمه دیوانه با ترس که Ona و پسر بود
مکان خود را از دست دادند ، و در صبح که مجموعه ای را زودتر از هر زمان دیگری ، پس از کمی
های دیگر را با چوب مورد ضرب و شتم توسط Jurgis شده بود.
می تواند بی ارزش در مورد شبیه به این وجود ندارد ، آن را موضوع مرگ و زندگی بود ؛
Stanislovas کمی نمی تواند انتظار می رود که او ممکن است یک معامله بزرگ را بهتر به تحقق بخشیدن به
یخ در برف توده نسبت به از دست دادن شغل خود را در ماشین گوشت خوک.
Ona کاملا خاصی است که او را به جای او رفته بود ، و بود unnerved زمانی که
او در نهایت به براون کردم ، و متوجه شد که خودش forelady های آینده شکست خورده بود ،
و در نتیجه مجبور شد به ملایم است.
یکی از عواقب این قسمت بود که اولین مفصل از سه نفر از
انگشتان دست پسر بچه کوچک را به طور دائمی از کار افتاده بودند ، و دیگری که پس از آن او
همیشه تا به حال به ضرب و شتم قبل از او مجموعه ای از
به کار ، هر زمان که برف تازه بر روی زمین وجود دارد.
Jurgis خواسته بود به انجام ضرب و شتم ، و آن را به عنوان صدمه دیده پای خود او آن را با
انتقام ، اما تمایل به اضافه کردن شیرینی خلق و خوی خود را.
آنها می گویند که بهترین سگ به نوبه خود عبور اگر او نگهداری می شود زنجیر تمام وقت ، و آن را
همین کار را با انسان بود. او تا به حال یک چیز را به انجام تمام طول روز ، اما دروغ و لعن و نفرین خود را
سرنوشت ، و آن زمان رسید که او می خواست به نفرین همه چیز است.
هرگز برای مدت طولانی بود ، با این حال ، برای زمانی که Ona شروع به گریه Jurgis نمی توانست
اقامت عصبانی.
هموطنان فقیر شبیه شبح از افراد بی خانمان ، با گونه ها فرورفته در خود و خود
عقب افتاده طولانی موهای سیاه به چشم خود او هم دلسرد شد آن را قطع ، و یا به
فکر می کنم در مورد ظاهر او.
عضلات او دورتر به هدر رفتن بودند ، و آنچه شد سمت چپ نرم و شل و ول شد.
او تا به حال هیچ اشتها ، و آنها نمی توانند هزینه او را دچار وسوسه کردن با ظرافتهای.
بهتر بود ، او گفت ، که او نباید خوردن ، آن صرفه جویی بود.
او در مورد پایان ماه مارس تا به حال نگه دارید از دفترچه بانکی Ona ، و متوجه شدند که وجود داشت
تنها سه دلار به آنها در جهان باقی مانده است.
اما شاید بدترین پیامدهای این محاصره طولانی این بود که آنها از دست داد
یکی دیگر از اعضای خانواده شان ، جوناس برادر ناپدید شد.
یک شنبه شب به او نمی آیند خانه ، و پس از آن تمام تلاش خود را برای دریافت
اثری از او بیهوده است. توسط رئیس در دورهام گفته بود که او
هفته پول خود را بدست کرده بود و سمت چپ وجود دارد.
که ممکن است درست باشد ، البته ، گاهی اوقات آنها می گویند که زمانی که یک مرد
کشته شده اند ، این ساده ترین راه برون رفت از آن برای همه نگران بود.
زمانی که ، برای مثال ، یک مرد را به یکی از مخازن رندر کاهش یافته بود و به حال شده است
به گوشت خوک برگ خالص و کود بی همتا ساخته شده ، بدون استفاده از اجازه وجود دارد
حقیقت و خانواده اش ناراضی.
محتمل تر است ، با این حال ، تئوری که جوناس آنها را ترک کرده بود ، و در رفته بود
جاده ، به دنبال شادی است. او ناراضی برای یک مدت طولانی شده بود ،
و بدون علت نیست.
او پرداخت می شود هیئت مدیره خوب است ، و هنوز موظف بود در یک خانواده زندگی می کنند که در آن هیچ کس به حال به اندازه کافی
غذا خوردن باشد.
و Marija دادن به همه آنها پول خود را ، و البته او می تواند اما نه احساس
که او خواسته بود به انجام همان.
بعد از گریه brats ، و همه انواع بدبختی وجود دارد ، یک مرد داشته باشد
برخورد خوبی از یک قهرمان به آن ایستاده و بدون گله مند ، و جوناس در حداقل بود
قهرمان -- او به سادگی قدیمی weatherbeaten
همکار که دوست داشت شام خوب و نشستن در گوشه ای از آتش و دود او
لوله در صلح و آرامش قبل از او به رختخواب رفت.
در اینجا بود اتاق را توسط آتش وجود ندارد ، و از طریق زمستان آشپزخانه به حال به ندرت
برای راحتی گرم به اندازه کافی بوده است.
بنابراین ، با بهار ، چه بود که ایده های وحشی فرار احتمال بیشتری نسبت به
تا به حال به او می آیند؟
دو سال او را مانند یک اسب شده بود به یک کامیون نیمه تن در زیرزمینهای تاریک دورهام yoked ،
با هرگز استراحت ، در روزهای یکشنبه و چهار تعطیلات در سال صرفه جویی ، و هرگز کلمه
با تشکر ، -- تنها لگد و ضربات و curses ، مانند هیچ سگ مناسب و معقول را که ایستاده بود.
و اکنون زمستان به پایان رسید ، و باد بهار می وزد -- و با پیاده روی روز
مرد پشت سر او ، ممکن است دود Packingtown را قرار دهید برای همیشه می شود و که در آن چمن
سبز و گل همه رنگ از رنگین کمان!
اما در حال حاضر درآمد خانواده قطع شد بیش از یک سوم و مواد غذایی
تقاضا فقط یک یازدهم ، به طوری که آنها به بدتر شدن وضع از همیشه قطع شد.
آنها قرض گرفتن پول از Marija ، و غذا خوردن تا حساب بانکی خود را ، و
خراب کننده یک بار دیگر امید خود را از ازدواج و خوشبختی است.
و آنها حتی رفتن به بدهی به Tamoszius Kuszleika بودند و اجازه دادن به او
بی خاصیت کردن خود.
پور Tamoszius مرد بدون هیچ یک از بستگان بود و با استعداد فوق العاده
علاوه بر این ، و او باید به پول و رونق ، اما عشق او در آن سقوط کرده اند ،
و به همین ترتیب گروگان به ثروت داده می شود ، و به بیش از حد پایین کشیده محکوم به فنا بود.
بنابراین در نهایت تصمیم گرفته شد که دو از کودکان به مدرسه را ترک کرده است.
بعد از Stanislovas ، که در حال حاضر پانزده ، یک دختر ، کمی Kotrina بود که از وی وجود دارد
دو سال جوانتر ، و پس از آن دو پسر ، Vilimas ، که یازده بود و Nikalojus که
ده شد.
هر دو از این تاریخ و زمان آخرین پسران روشن شد و هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا خانواده خود را باید وجود دارد
گرسنگی زمانی که ده ها هزار نفر از کودکان بدون مسن تر به درآمد های ساکن خود را.
بنابراین یک روز صبح هر کدام آنها یک چهارم و یک رول با سوسیس در آن داده شد ،
، و با ذهن سنگین با مشاوره خوب خود ، فرستاده شدند تا راه خود را به
این شهر و یاد بگیرند که برای فروش روزنامه.
آنها آمدند در اواخر شب در اشک ، برای پنج یا شش مایل راه می رفت
گزارش می دهند که انسان به آنها را به محل جایی که آنها به فروش می رسد روزنامه پیشنهاد کرده بود ، و
پول خود را گرفته بود و رفته به فروشگاه آنها را دریافت ، و هرگز دیگر دیده شده است.
از همین رو آنها هر دو را دریافت شلاق ، و صبح روز بعد دوباره.
این بار که آنها پیدا کردند محل روزنامه و سهام خود را تهیه و پس از
پرسه تا نزدیک به نیم روز ، گفت : "مقاله" به هر یک را که دیدند ، آنها
تمام سهام خود را گرفته دور و دریافت
خرمن کوبی علاوه بر از یک خبرنگار بزرگ بر که قلمرو آنها تجاوز شده بود.
خوشبختانه ، با این حال ، آنها در حال حاضر فروخته بود برخی از مقالات ، و با تقریبا به آمد
آنجا که با آغاز شده است.
پس از یک هفته از اتفاقات ناگوار مانند این ، دو فلو کمی شروع به یادگیری روش های
تجارت -- اسامی مقالات مختلف ، و چه تعداد از هر را بگیرید ، و
چه نوع از مردم به آنها را ارائه دهد ، و به کجا بروید و جایی که به دور ماندن از.
پس از این ، با ترک خانه در چهار ساعت در صبح و در حال اجرا در مورد خیابان ها ،
برای اولین بار با مقالات صبح و پس از آن با شب ، آنها ممکن است به خانه برمی گردند در اواخر شب
با بیست یا سی سنت برای هر شخص -- احتمالا به عنوان چهل سنت.
از این که تا به حال به کسر کرایه اتوبوس خود را ، از آنجایی که فاصله آنقدر بزرگ بود ، اما پس از
در حالی که آنها دوستان ، و هنوز هم بیشتر یاد گرفته ، و سپس آنها را آنها را نجات دهد
کرایه ماشین.
آنها را بر روی یک ماشین وقتی هادی به دنبال ، و در میان جمعیت پنهان و
سه بار از چهار او نمی درخواست کرایه خود را ، چه آنها را از دیدن نیست ، و یا
تفکر آنها در حال حاضر را پرداخته بود و یا اگر او
آیا بپرسید ، آنها را از طریق جیب خود ، به شکار ، و سپس شروع به گریه و یا
کرایه های خود را توسط Lady نوعی پرداخت می شود ، و یا دیگری دوباره سعی کنید ترفند جدید
ماشین.
تمام این بازی منصفانه بود ، آنها احساس می شود. کسی گسل بود که در ساعت
کارگران قرار بود به کار خود و عقب ، خودرو به طوری شلوغ شد که
هادی می تواند تمام کرایه ها را جمع آوری کنید؟
و علاوه بر این ، شرکت های دزد بودند ، مردم می گفتند -- به سرقت برده بود همه خود را
franchises با کمک سیاستمداران scoundrelly!
حالا که زمستان بود ، و هیچ خطر بیشتری از برف وجود دارد ، و بدون زغال سنگ بیشتر به
خرید ، و یک اتاق دیگر گرم به اندازه کافی برای قرار دادن بچه ها را به هنگامی که آنها گریه و
پول کافی برای گرفتن همراه از هفته به هفته
با ، Jurgis کمتر وحشتناک بود نسبت به او شده بود.
انسان می تواند در این دوره از زمان به هر چیزی استفاده می شود ، و Jurgis بدست کرده بود
به دروغ گفتن در مورد خانه.
Ona این را دیدم ، و بسیار دقیق بود به نابود صلح خود را از ذهن نیست ، اجازه دادن به او
بدانید که چه بسیار درد بسیار او بود رنج می برد.
بود در حال حاضر هم از باران های بهاری و Ona اغلب به سوار شدن به کار خود ، در
علی رغم هزینه ، او paler هر روز ، و گاهی اوقات ، در وجود او
قطعنامه خوب است ، آن او را pained که Jurgis به آن توجهی نمی کنند.
او تعجب اگر او برای او تا آنجا که همیشه مراقبت ، اگر همه این بدبختی پوشیده بود
محبت خود را.
او به دور از او تمام وقت و تحمل مشکلات خود را در حالی که او بود
تحمل او و پس از آن ، هنگامی که او به خانه آمد ، او به طوری پوشیده بود و هر زمان که آنها
صحبت آنها تا به حال تنها نگرانی خود را به بحث
-- واقعا آن دشوار بود ، در یک چنین زندگی ، زنده نگه داشتن هر گونه احساسات است.
وای از این شعله خواهد تا در Ona گاهی اوقات -- در شب او به طور ناگهانی
قلاب بزرگ شوهر خود را در آغوش او و شکستن به فرآیند ترمیم کلاژن پرشور ، خواستار به دانستن
اگر او واقعا دوست داشت او را.
Jurgis پور ، که در حقیقت رشد ماده از واقع ، تحت فشار بی پایان
از تنگدستی ، نمی دانند که چه باید این چیزها را ، و می تواند تنها را امتحان کنید
مستغرق شدن در زمانی که او آخرین بوده است متقابل و
بنابراین Ona که باید او را ببخش و گریه خودش را به خواب.
بخش دوم آوریل Jurgis رفت به پزشک مراجعه کنید ، و پانسمان به توری داده شد
در مورد مچ پا او ، و گفت که او ممکن است رفتن به محل کار.
بیش از کسب اجازه از پزشک مورد نیاز ، با این حال ، زمانی که او نشان داد در
طبقه کشتار براون ، او توسط سرکارگر که آن را به حال شده است گفته شد
ممکن است برای حفظ شغل خود را برای او.
Jurgis دانستند که این بیان ساده تر تنها به معنی که سرکارگر یافت به حال برخی از کس دیگر به انجام
و همچنین کار و نمی خواستم به زحمت تغییر را.
او در راهرو ایستاده بود ، به دنبال mournfully ، دیدن دوستان و همراهان خود را در
کار ، و احساس رانده است. سپس او رفت و در زمان جای خود را با
اراذل و اوباش از بیکاران است.
این زمان ، با این حال ، Jurgis همان اعتماد به نفس خوب است ، و نه به همین دلیل ندارد
برای آن است.
او دیگر مرد بهترین ، به دنبال در ازدحام و کارفرمایان دیگر ساخته شده
برای او ، او لاغر و نحیف بود ، و لباس او از کار افتاده بودند ، و او نگاه
بدبختی می کنم.
و صدها نفر که نگاه و احساس درست مثل او وجود دارد ، که سرگردان شده بود
در مورد Packingtown ماه ها التماس برای کار.
این زمان بحرانی در زندگی Jurgis 'بود ، و اگر او یک مرد ضعیف تر شده بود او را
رفته اند راه استراحت بود.
کسانی که wretches خارج از کار را در مورد خانه های بسته بندی ایستاده هر روز صبح تا
پلیس آنها را راند دور ، و سپس آنها را پراکنده در میان سالن.
تعداد بسیار کمی از آنها تا به حال عصب به صورت rebuffs که آنها را با تلاش روبرو می شوند
برای دریافت به داخل ساختمان ها به مصاحبه با کارفرمایان ، در صورتی که شانس در نمی
صبح امروز ، وجود نخواهد داشت هیچ ربطی به اما
آویزان در مورد سالن استراحت از روز و شب است.
Jurgis از این همه ذخیره شد -- تا حدی ، تا مطمئن شوید ، به خاطر آب و هوای دلپذیر بود ،
و بدون نیاز به داخل خانه وجود دارد ، اما عمدتا به دلیل او با او انجام شده همیشه
صورت کمی رقت انگیز از همسرش.
او باید کار کنید ، او خودش را گفت ، مبارزه با نبرد با ناامیدی هر ساعت از
روز. او باید کار کنید!
او باید محل را دوباره داشته باشند و مقداری پول را نجات داد تا قبل از زمستان آینده آمد.
اما هیچ کاری برای او وجود دارد.
او به دنبال تمام اعضای خود اتحادیه - - Jurgis را از طریق همه به اتحادیه گیر
این -- و التماس آنها را به یک کلمه برای او صحبت می کنند.
او به هر یک او می دانست رفت و درخواست شانس ، وجود دارد یا هر جای.
او در تمام طول روز را از طریق ساختمان سرگردان و در یک یا دو هفته ، هنگامی که او تا به حال شده است تمام
بیش از حیاط ، و به هر اتاق که او دسترسی داشتند و متوجه شدند که وجود دارد
یک کار در هر نقطه ، او را متقاعد
خود را که ممکن است وجود دارد یک تغییر در مکان های او برای نخستین بار به ملاقاتش رفته بودند ، و
شروع دور بیش از همه ؛ تا در نهایت مراقبان و "spotters"
شرکت آمد او را دید می دانم و به او سفارش با تهدیدات.
سپس هیچ چیز بیشتر برای او را به انجام اما با جمعیت در صبح وجود دارد ، و
را در ردیف جلو و نگاه مشتاق ، و زمانی که او شکست خورد ، به عقب برگردید خانه ، و بازی با
کمی Kotrina و نوزاد است.
تلخی عجیب و غریب از همه این بود که Jurgis دیدم تا به سادگی معنای
آن.
در آغاز ، او تازه و قوی شده بود ، و او را به کار بدست کرده بود اول
روز ، اما در حال حاضر او دست دوم بود ، یک مقاله های آسیب دیده ، به طوری صحبت می کنند ، و آنها نمیخواستند
او را.
آنها از او رو کرده بود -- آنها او را پوشیده بود ، با آنها سرعت بالا و
بی دقتی و در حال حاضر آنها او را دور انداخته بود!
و Jurgis که آشنایی دیگران از این مردان بیکار و پیدا
که همه آنها همان تجربه را داشته است.
برخی ، البته ، که از جاهای دیگر سرگردان ، که بوده است ، وجود دارد
زمین در کارخانه های تولید دیگر و دیگران که از تقصیر خود بودند وجود دارد -- برخی ،
بعنوان مثال ، که موفق نشده بود برای ایستادن افتضاح عمل خرد کردن یا اسیاب کردن بدون نوشیدنی.
اکثریت قریب به اتفاق ، با این حال ، به سادگی قطعات فرسوده از بی رحم بزرگ
دستگاه بسته بندی آنها وجود دارد toiled بود ، و با سرعت نگه داشته ، برخی از آنها را به مدت ده
یا بیست سال ، تا زمانی که در نهایت در زمان تا به حال
بیا زمانی که آنها نمی تواند نگه دارید تا با آن هیچ است.
برخی از رک و پوست کنده شده بود گفت که آنها خیلی قدیمی بودند ، که یک مرد sprier مورد نیاز بود ؛
دیگر مناسبت داده شده توسط برخی از عمل مسامحه یا بی کفایتی بود و با اکثر
با این حال ، به مناسبت همان با Jurgis شده بود.
آنها overworked شده بود و تا زمانی underfed ، و در نهایت برخی از بیماری تا به حال گذاشته
آنها را در پشت خود ، یا آنها خود را بریده بود ، و به حال مسمومیت خون ، و یا ملاقات کرد
با برخی از تصادف دیگر.
هنگامی که یک مرد پس از آن آمد ، او جای خود را دریافت کنید تنها با حسن نیت ارائه میدهد
رئیس.
این بود هیچ استثنا وجود دارد ، صرفه جویی در زمانی که تصادف است که شرکت بود بود
مسئول ، در آن صورت آنها که یک وکیل لغزنده را به او ارسال ، برای اولین بار سعی کنید به
او را به امضاء دور ادعاهای خود را ، اما اگر او
بیش از حد هوشمندانه برای آن بود ، به او وعده که او و خود را همواره باید با ارائه
کار می کنند. این وعده به آنها را نگه دارید ، به شدت و
به حرف -- به مدت دو سال است.
دو سال "قانون مرور زمان" بود و پس از آن قربانی نمی تواند شکایت.
آنچه به یک مرد بعد از هر یک از این چیزها اتفاق افتاده است ، همه در گرو بر
شرایط.
اگر او از کارگران بسیار ماهر بودند ، او احتمالا به اندازه کافی را نجات داد تا
جزر و مد او را.
بهترین مردان پرداخت می شود ، "splitters و پنجاه سنت در ساعت ، خواهد بود که پنج یا
شش دلار در روز در فصول عجله ، و یک یا دو در dullest.
یک مرد می تواند زندگی و صرفه جویی در آن. اما پس از آن تنها نیم splitters و دوجین وجود دارد در
هر مکان ، و یکی از آنها که Jurgis می دانستند تا به حال یک خانواده از بیست و دو فرزند ،
همه امیدوار به رشد به splitters و مانند پدر خود است.
برای یک مرد غیر ماهر ، که ده دلار در هفته جاری در فصول عجله ساخته شده و پنج در
مبهم ، آن همه به سن او وابسته و او تعداد وابسته به او بود.
یک مرد مجرد می تواند ذخیره کنید ، اگر او را ننوشید ، و اگر او کاملا خودخواهانه بود --
است که اگر او پرداخت می شود بدون توجه به مطالبات از پدر و مادر پیر او ، و یا کوچک او
برادران و خواهران ، و یا هر نوع دیگر
بستگان او ممکن است داشته باشد ، و همچنین از اعضای اتحادیه خود ، و chums خود را ، و
مردم که ممکن است گرسنه به مرگ درب بعدی.