Tip:
Highlight text to annotate it
X
معشوقه فصل شانزدهم تام و عقاید او
و در حال حاضر ، ماری ، گفت : "سنت کلر" روزهای طلایی خود را dawning.
در اینجا عملی ما ، کسب و کار مانند نیوانگلند پسر عموی ، که کل را
بودجه مراقبت کردن شانه ها ، و در وقت شما خودتان را تازه بدهد ، و رشد
جوان و خوش تیپ.
مراسم تحویل کلید بهتر است فورا آمده بود. "
این اظهار شد در میز صبحانه ، ساخته شده چند صبح بعد از این که خانم Ophelia
بوده است فرا رسیده است.
، گفت : "من مطمئن هستم که او را خوش آمد" ماری ، تمایل سر خود را به languidly در دست او است.
"من فکر می کنم او خواهیم یک چیز ، اگر او ، و آن این است که ما معشوقه
که بردگان ، پایین است. "
"O ، مطمئنا ، او را که کشف و جهان حقایق سالم و بی خطر در کنار ، هیچ
شک ، "سنت کلر گفت. "بحث در مورد بردگان نگه داشتن ما ، اگر ما به عنوان
آن را برای راحتی ما انجام داد ، گفت : "ماری.
"من مطمئن هستم ، اگر ما مشورت که ، ما ممکن است اجازه دهید آنها را همه در یک بار."
Evangeline بزرگ او ، چشم جدی بر روی صورت مادرش ثابت ، با جدیت تمام و
بیان درمانده ، و گفت : به سادگی ، "چه شما آنها را نگه دارید ، ماما؟"
"من نمی دانم ، من مطمئن هستم که ، به جز طاعون ، آنها طاعون از زندگی من.
من باور دارم که بیشتر از بیماری من شده توسط آنها را از یک هر چیز ایجاد می شود ؛
ما ، من می دانم ، بدترین است که تا کنون کسی با plagued شد. "
O ، آمد ، ماری ، شما بلوز ، صبح امروز ، گفت : "سنت کلر.
T "شما می دانید این گونه نیست. دده سیاه ، بهترین زندگی مخلوق ، وجود دارد --
بدون او چه می تواند شما را انجام دهم؟ "
گفت : ماری : : "دده سیاه است بهترین من همیشه می دانستند" و "و هنوز لله ، در حال حاضر ، خودخواه است --
dreadfully خودخواه ؛ آن گسل کل نژاد "است.
"خودخواهی است گسل وحشتناک ، گفت :" سنت کلر ، به شدت.
"خوب ، در حال حاضر ، دده سیاه وجود دارد ، گفت :" ماری ، "من فکر می کنم که خودخواهانه از او به خواب تا صدا
شب ، او می داند که نیاز به توجه کمی تقریبا در هر ساعت ، زمانی که بدترین من نوبت
در تاریخ ، و در عین حال او آنقدر سخت به بیدار.
من مطلقا هستم بدتر ، این صبح بسیار ، برای تلاش من تا به حال را به بیدار او
شب گذشته است. "" او نیست با شما نشسته بسیاری از خوب
شب ، در این اواخر ، ماما؟ "گفت : اوا.
"چگونه باید به شما می دانیم که گفت :" ماری ، به شدت "او شکایت ، من
فرض کنید. "
"او شکایت او به من گفت چه شب بد شما می خواهم به حال -- بسیاری در
جانشینی است. "
چرا شما اجازه نمی جین یا رزا را به جای او ، یک یا دو شب ، گفت : "سنت کلر ،
"و اجازه دهید بقیه اش؟" : : "چگونه می توانید آن را به شما پیشنهاد؟" گفت : ماری.
"سنت کلر ، شما واقعا بی ملاحظه است.
آنقدر عصبی به عنوان من ، دست کم نفس من را مختل و دست عجیب و غریب در مورد من
که درایو من مطلقا کوره در رفته.
اگر لله احساس علاقه به من ، او باید به او می خواهم از خواب بیدار آسان تر ، -- البته ، او
خواهد بود.
من از افرادی که تا به حال چنین اختصاص داده بندگان شنیده می شود ، اما شانس من هرگز "و
ماری آهی کشید.
دوشیزه Ophelia تا به حال به این گفتگو را با هوا از زیرک گوش ،
جاذبه هوشیار ، و او هنوز لب های او را به محکم نگه داشته فشرده ، تا اگر مصمم
به طور کامل معلوم طول جغرافیایی و موقعیت او ، قبل از او به خودش متعهد.
گفت : ماری : : "در حال حاضر ، لله تا به مرتب سازی بر اساس خوبی را" و "او در صاف کردن و احترام است ، اما
او خودخواه در قلب است.
در حال حاضر ، او هرگز باید انجام شود بی قراری و نگرانی در مورد آن شوهر از مال انزن.
ببینید ، زمانی که من ازدواج کرده بود و آمدند تا اینجا زندگی می کنند ، البته ، من تا به حال را به او
با من ، و شوهرش پدر من نمی تواند یدکی.
او یک آهنگر بود و ، البته ، بسیار ضروری و با خودم فکر کردم و گفت ، در
زمان ، که لله و او بهتر است هر یک از بالاتر دیگر ، آن را به عنوان احتمال زیاد می شود
مناسب برای آنها که تا کنون با یکدیگر زندگی دوباره است.
من آرزو می کنم ، در حال حاضر ، من اصرار بر روی آن ، متاهل و دده سیاه به کسی دیگر ، اما من بود
احمقانه و نابود کرد ، و نمی خواستم به اصرار.
گفتم مامان ، در آن زمان ، است که او همیشه نباید انتظار بیش از یک بار او را ببیند و یا
دو بار در زندگی خود را دوباره ، برای هوا از محل پدر با من موافق نیستید
بهداشت ، و من نمی تواند به آنجا و من توصیه
او را با کس دیگری ؛ اما هیچ -- او را.
دده سیاه دارای یک نوع لجاجت در مورد او ، به در نقاط ، که هر کسی به عنوان من را نمی بینیم. "
دوشیزه Ophelia گفت : "او بچه ها؟"
"بله ، او دارای دو." "گمان می کنم او احساس جدایی از
آن آنها است؟ "" خب ، البته ، من می توانم آنها را نه.
آنها کمی چیزهای کثیف بودند -- من می توانم در مورد آنها را ندارد و علاوه بر این ، آنها در زمان
بیش از حد از وقت خود را ، اما من بر این باورند که مامان همیشه نگه داشته تا نوعی
sulkiness در مورد این.
او به کس دیگری ازدواج می کنند و من معتقدم ، در حال حاضر ، اگر چه او می داند که چگونه
لازم او را به من است ، و چه ناتوان سلامت من است ، او به عقب نشینی به شوهرش
فردا ، اگر او فقط می تواند.
گفت : ماری : من ، در واقع ، "؛" آنها تنها تا خودخواه ، در حال حاضر ، بهترین آنها را ".
"این ناراحت کننده برای منعکس کردن بر است ، گفت :" سنت کلر ، خشگی.
دوشیزه Ophelia کاملا به او نگاه کرد ، دید و خیط و پیت کردن از ریاضت و سرکوب
ازار و حلقه طعنه آمیز از لب ، به عنوان او صحبت کرد.
در حال حاضر ، لله است همیشه حیوان خانگی را با من بوده است ، گفت : "ماری.
"ای کاش برخی از بندگان شمالی خود را می تواند در جعبه های خود را از لباس ، نگاه کنید --
ابریشم و muslins ، و یکی از قمیص کتانی واقعی ، او را حلق آویز وجود دارد.
من کار کرده گاهی اوقات بعد از ظهر تمام ، پیرایش کلاه خود ، و به دست آوردن آمادگی خود را به
رفتن به مهمانی. او به سوء استفاده ، نمی دانم آنچه در آن است.
او در تمام عمر خود را بیش از یک بار یا دو بار هرگز شلاق هم خورده بود.
او تا به قهوه قوی او یا چای را هر روز ، با شکر سفید در آن است.
ناپسند ، تا مطمئن شوید ، اما سنت کلر زندگی بالا زیر و پله داشته باشند ، و آنها
هر یک از آنها زندگی می کنند فقط به عنوان آنها لطفا. حقیقت این است که بندگان ما بیش از
زیاده روی است.
گمان می کنم آن است که تا حدی تقصیر ما این است که آنها خودخواه ، و عمل مانند کودکان لوس ؛
اما من به سنت کلر صحبت کرد تا من دیگر خسته شده ام. "
"و من بیش از حد ، گفت :" سنت کلر ، گرفتن کاغذ در صبح است.
اوا ، اوا زیبا ، به حال گوش دادن به مادرش ایستاده بود ، با آن بیان عمیق
و حرارت عارف که عجیب و غریب به او بود.
او به نرمی گرد راه می رفت به صندلی مادر خود ، قرار داده و سلاح های خود را دور گردن او.
"خب ، اوا ، چه در حال حاضر؟" گفت : ماری. "ماما ، می تواند من نمی مراقبت از شما
شب -- تنها با یک؟
من می دانم که من نباید شما را عصبی ، و من نباید بخوابم.
من اغلب دروغ شب بیدار ، تفکر -- "" O ، مزخرف ، کودک -- مزخرف گفت : "ماری ؛
"شما مانند یک کودک عجیب و غریب!
"اما من ، ماما؟ من فکر می کنم ، "او گفت ، timidly ، که لله
اتفاق نظر وجود ندارد. او به من گفت سر خود را ached تمام وقت ،
می بینم.
"O ، که تنها یکی از fidgets لله! لله است درست مثل تمام بقیه از آنها --
باعث چنین سر و صدا در مورد هر سردرد یا انگشت کمی درد ، آن را هرگز به
تشویق آن -- هرگز!
من در مورد این مسئله اصولی ، گفت : "او را تبدیل به خانم Ophelia" شما
ضرورت از آن است.
اگر شما را تشویق بندگان در دادن راه را برای هر احساس ناخوشایندی کمی ، و
شکایت از هر بیماری کوچک ، شما باید دست های خود را کامل.
من خودم هرگز شکایت -- هیچ کس نمی داند آنچه من تحمل است.
من احساس می کنم آن را یک وظیفه به آن خرس بی سر و صدا ، و من انجام می دهم. "
چشم گرد دوشیزه Ophelia ابراز شگفتی undisguised در این نطق ،
که سنت کلر به عنوان supremely مضحک رخ داد ، که او را به خنده بلند پشت سر هم.
"سنت کلر همیشه می خندد ، گفت : "زمانی که من را به حداقل اشاره به سلامت بیمار من
ماری ، با صدای شهید رنج می برند.
"من فقط امیدواریم که این روز زمانی که او آن را به خاطر نمی خواهد آمد!" و ماری قرار داده او را
دستمال به چشم او. البته ، و نه احمقانه
سکوت.
در نهایت ، سنت کلر کردم ، نگاه تماشا کرد ، و گفت او تعامل را
خیابان.
اوا دور بعد از او tripped و دوشیزه Ophelia و ماری در جدول باقی ماند
به تنهایی.
"در حال حاضر ، که درست مثل سنت کلر گفت :« دوم ، خروج دستمال خود را با
تا حدودی روحیه شکوفا جنایی با آن تحت تاثیر قرار بود دیگر
در چشم.
او متوجه هرگز ، هرگز نمی تواند ، هرگز ، آنچه که من رنج می برند ، و ، برای سال ها.
اگر من یکی از مرتب کردن بر اساس شکایت بود ، و یا هر گونه سر و صدا در مورد بیماری من تا کنون ساخته شده ، وجود دارد
خواهد بود که بعضی ها دلیلی برای آن.
مردان خسته ، به طور طبیعی ، از همسر شکایت.
اما من به خودم نگه داشته ، و به عهده و به عهده ، تا سنت کلر در کردم
راه فکر من می توانم هر چیزی را تحمل. "
دوشیزه Ophelia دقیقا نمی دانند چه چیزی او را به پاسخ به این انتظار می رفت.
در حالی که او فکر چه می گویند ، ماری به تدریج پاک دور اشک های خود ، و
پرهای زینتی خود را در یک نوع عمومی از راه هموار شده ، به عنوان یک قمری ممکن است تصور را به
توالت بعد از دوش ، و شروع
housewifely با Ophelia خانم ، در مورد گنجه ، پستو ، ملافه چت
پرس ، فروشگاه اتاق ، و مسائل دیگر ، که دومی توسط مشترک
تفاهم ، به فرض جهت --
دادن بسیاری از او جهت محتاط و اتهامات ، که سر کمتر نظام مند و
کار می خواهم از خانم Ophelia شده اند کاملا dizzied و سر در گم است.
و در حال حاضر ، گفت : "ماری ،" من باور دارم به من گفته شما همه چیز را به طوری که ، زمانی که بیمار بعدی من
فقط به نوبه خود بر می آید ، شما خواهید توانست برای رفتن به جلو به طور کامل ، بدون مشورت با من --
در مورد اوا ، -- او نیاز به تماشای ".
"او به نظر می رسد به یک کودک خوب ، بسیار ،" دوشیزه Ophelia گفت : "من یک کودک بهتر دیدم."
"اوا عجیب و غریب است ، گفت :" مادرش ، "بسیار است.
چیزهایی در مورد خود را به طوری منحصر به فرد وجود دارد ؛ او مثل من است ، در حال حاضر ، یک ذره "و ماری
آهی کشید ، که اگر این واقعا سودا موضوع مورد توجه بود.
Ophelia دوشیزه در قلب خود او گفت : "من امیدوارم که او نیست ،" اما تا به حال احتیاط به اندازه کافی برای نگه داشتن
آن پایین.
"اوا همیشه با بندگان باشد دور ریخته می شد و من فکر می کنم که به اندازه کافی با
برخی از کودکان. در حال حاضر ، من همیشه با پدر بازی
سیاه پوستان -- هرگز نتوانست هیچ آسیبی به من.
اما اوا به نحوی همیشه به نظر می رسد به خود در برابری با هر موجودی که قرار
می آید نزدیک او. اتمام حجت چیز عجیب و غریب در مورد کودک.
من هرگز نمی توانست او را از شکستن آن است.
سنت کلر ، به اعتقاد من ، او را تشویق به انجام آن است. واقعیت این است که ، سنت کلر indulges هر
جانور در زیر این سقف ، اما همسر خود اوست. "دوباره خانم Ophelia شنبه در سکوت خالی است.
"در حال حاضر ، هیچ راهی با بندگان وجود دارد ، گفت :" ماری ، "اما به آنها را پایین و نگه داشتن آنها
پایین. این طبیعی بود که همیشه به من ، از یک کودک است.
اوا به اندازه کافی برای از بین بردن تمام خانه پر است.
آنچه او انجام خواهد داد که او برای حفظ خانه خودش می آید ، من مطمئن هستم که من نمی دانم.
به نوعی که به بندگان نگه -- من همیشه هستم ، اما شما باید 'EM جای خود را می دانیم.
اوا می کند هرگز بدون وارد شدن به سر کودک ابتدای اولین ایده وجود دارد
چه جای بنده است! شما شنیده ارائه خود را به مراقبت از من
شب ، به خواب مامان اجازه!
که تنها یک نمونه از کودک انجام می شود در همه زمان ها ، اگر او بود
از چپ به خودش. "
"چرا ، گفت :" خانم Ophelia ، صراحت ، "گمان می کنم شما فکر می کنید بندگان خود را انسان هستند
موجودات ، و باید به برخی از بقیه هنگامی که آنها دیگر خسته شده ام. "
"بدیهی است ، البته.
من در اجازه دادن به آنها را با خود حمل می کنند همه چیز را که می آید راحت ، بسیار خاص -- هر چیزی
که نمی تواند در همه از راه قرار داده ، شما می دانید.
دده سیاه باعث می شود که خواب او ، برخی از زمان و یا دیگر هیچ مشکل در مورد آن وجود دارد.
او sleepiest نگرانی از این که من تو را دیدم ، خیاطی ، ایستاده ، یا نشسته ، که
موجودی به خواب رفتن و خواب در هر کجا و در همه جا.
بدون خطر اما مامان می شود خواب کافی است.
اما این بندگان درمان به عنوان اگر آنها گل های عجیب و غریب ، یا گلدان چین واقعا
مسخره گفت : "ماری ، او به عنوان languidly را به اعماق بزرگ فرو برد
و سالن pillowy و کشید به سمت او ظریف برش شیشه سرکه بریزید.
"ببینید ، او ادامه داد : در صدای کم نور و بانوی مانند ، مثل نفس مرگ آخرین
از jessamine عربی ، یا چیزی به همان اندازه اثیری ، "می بینید ، پسرخاله Ophelia ،
من از خودم اغلب صحبت می کنند.
این عادت من نیست ؛ 'T به من دلپذیر است.
در واقع ، من باید قدرت را به انجام آن نیست. اما نقطه وجود داشته باشد که در آن سنت کلر و من
متفاوت است.
سنت کلر به من هرگز نفهمیدم ، قدردانی هرگز من.
من فکر می کنم آن را در ریشه همه بیماری من نهفته است.
سنت کلر به معنی خوب ، من ملزم به باور ، اما مردان قانون اساسی
خودخواه و بی پروا به زن است. این ، حداقل ، برداشت من این است. "
دوشیزه Ophelia ، که سهم کوچکی از احتیاط انگلستان واقعی نیست ، و بسیار
وحشت خاصی در حال وارد شدن به مشکلات خانواده مینمایند ، در حال حاضر شروع به پیش بینی
چیزی از این نوع قریب الوقوع ، پس ،
آهنگسازی صورت خود را به بی طرفی ترسناک ، و رسم از جیب خود را در مورد یک حیاط
و یک چهارم از جوراب زنانه ساقه بلند ، که او را به عنوان خاص در برابر آنچه دکتر وات نگه داشته
ادعا می شود یک عادت شخصی شیطان
زمانی که مردم دست بیکار ، او به گره ترین انرژی اقدام ، بستن او
لب ها با هم در راه که گفت ، به عنوان ساده به عنوان کلمات "، شما باید سعی کنید به من
صحبت می کنند.
من هیچ چیز را برای انجام امور خود را می خواهم "-- در واقع ، او نگاه درباره ما
هواداری به عنوان شیر سنگی. اما ماری برای آن اهمیتی نمی دهند.
او کسی به صحبت کردم و او احساس می کرد که وظیفه خود را به صحبت ، و بود که
به اندازه کافی و تقویت خودش را با بوییدن دوباره در سرکه بریزید او ، او رفت.
"ببینید ، من مالکیت من و بندگان را به اتصال به ارمغان آورد ، وقتی که من
ازدواج سنت کلر ، و من از نظر قانونی حق آنها را به راه و روش خود من مدیریت است.
سنت کلر به حال شانس و بخت خود و بندگانش ، و من به خوبی به اندازه کافی مطلب او باید
آنها راه خود را مدیریت ، اما سنت کلر خواهد بود دخالت.
او مفاهیم عجیب و وحشی ، در مورد چیزهایی ، به خصوص در مورد درمان
بندگان.
او واقعا عمل می کنند که اگر بندگانش او را قبل از من ، و قبل از خود ،
بیش از حد ، برای او اجازه می دهد تا آنها را او همه انواع از مشکلات ، آسانسور و هرگز انگشت.
در حال حاضر ، در مورد بعضی چیز ها ، سنت کلر واقعا وحشتناک است -- او به من باعث ترس -- خوشخو به عنوان
او به نظر می رسد ، به طور کلی است.
در حال حاضر ، او را تعیین کرده است پایین پای او که آمد چه خواهد شد ، باید وجود داشته باشد نه ضربه زده
در این خانه ، به جز آنچه او یا من اعتصاب ، و او آن را در راه است که من واقعا جرات
صلیب را.
خوب ، شما ممکن است ببینیم که چه چیزی است که منجر به ، برای سنت کلر که دست خود را بالا می برد ، اگر هر
یکی از آنها بیش از او راه می رفت و من -- می بینید که چگونه بی رحمانه این امر می تواند نیاز من را به
اعمال.
در حال حاضر ، شما می دانید این بندگان هستند چیزی جز کودکان تا رشد کرده است. "
"من هر چیزی در مورد آن نمی دانم ، و من از پروردگار که من نمی گفت :" دوشیزه
Ophelia ، اندکی.
"خوب است ، اما شما باید بدانید که چیزی ، و می دانم آن را به هزینه خود را ، اگر شما در اینجا بمانید.
شما نمی دانید که چه تحریک ، احمق ، بی دقتی ، بی دلیل ، کودکانه ،
مجموعه ای ناسپاس wretches هستند. "
ماری به نظر می رسید زیبا پشتیبانی ، همیشه ، زمانی که وی بر این موضوع کردم و او در حال حاضر
باز چشم او ، و به نظر می رسید کاملا برای فراموش کردن خستگی خود.
"شما نمی دانید ، و شما می توانید ، روزانه ، محاکمات ساعتی که خود درآورد ، خانه دار از
آنها ، در همه جا و هر راه. اما بدون استفاده از شکایت به سنت کلر است.
او صحبت از عجیب ترین مسائل است.
او می گوید ما باید از آنها ساخته شده چه هستند ، و باید با آنها داشت.
او می گوید گسل همه آنها به علت به ما ، و که این امر می تواند ظالمانه را به
گسل و مجازات آن را هم.
او می گوید ما باید انجام دهید بهتر است ، را در خود جای ، درست همانطور که یک نفر می تواند دلیل
از آنها به ما ، می دانید. "
"آیا فکر می کنید که خداوند آنها را از یکی از خون را با ما ساخته شده؟" دوشیزه Ophelia گفت :
به زودی. "نه ، در واقع من!
داستان زیبا ، واقعا!
آنها یک نژاد تخریب است. "" آیا شما فکر می کنید آنها رو جاودانه نیست
روح؟ "دوشیزه Ophelia گفت : با افزایش خشم.
"O ، خوب ، گفت :" ماری ، خمیازه کشیدن "، که البته -- هیچ کس شک و تردید که.
اما به عنوان قرار دادن آنها بر روی هر نوع برابری با ما ، می دانید ، اگر ما می تواند
قابل مقایسه ، به همین دلیل ، این غیر ممکن است!
در حال حاضر ، سنت کلر واقعا با من صحبت کردند که اگر از نگه داشتن مامان از شوهرش بود مانند
نگه داشتن من از معدن. هیچ مقایسه در این راه وجود دارد.
دده سیاه می تواند احساس که من باید داشته نیست.
اتمام حجت چیز مختلف در دسترس نباشد ، -- البته ، در آن است ، -- و در عین حال سنت کلر وانمود
نه آن را ببینید.
و به همان اندازه اگر دده سیاه می تواند نوزادان کثیف کم کم به او را به عنوان من عاشق اوا عشق!
با این وجود سنت کلر یک بار واقعا و soberly سعی کرد مرا متقاعد کند که این وظیفه من بود ، با من
بهداشت ضعیف ، و من رنج می برند ، برای اجازه به لله به عقب برویم و کسی دیگری در او
محل.
که کمی بیش از حد حتی برای من به تحمل بود.
من اغلب نشان دادن احساسات من ، من آن را یک اصل به تحمل همه چیز را در سکوت ؛
اتمام حجت زیادی سخت همسر ، و من آن را تحمل.
اما من شکستن ، آن زمان ، به طوری که او اشاره به موضوع از هرگز.
اما من به نظر می رسد او و چیزهای کمی می دانیم که او می گوید که او فکر می کند تا به عنوان حد
تا کنون ، و آن چنان تلاش ، بنابراین تحریک "!
دوشیزه Ophelia نگاه بسیار به عنوان اگر او ترس او باید چیزی گفت ، اما او
دور با سوزن او در راه است که تا به حال حجم معنا در آن rattled ، اگر ماری
می تواند تنها درک آن است.
"پس ، شما فقط می بینید ،" او ادامه داد : "آنچه شما را مدیریت کند.
یک خانواده بدون هیچ قاعده ، که در آن بندگان آن را راه خود را ، انجام آنچه
لطفا آنها ، و آنچه آنها لطفا ، مگر تا آنجا که من ، با بهداشت ضعیف من ،
نگه داشته اند تا دولت.
چرم یا پوست گاو من نگه دارید من در مورد ، و گاهی اوقات من آن را در دراز ؛ اما اعمال این است که همیشه بیش از حد
بیشتر برای من. اگر سنت کلر تنها به این چیز
انجام می شود که دیگران -- "
و چگونه است که؟ "" چرا ، آنها را ارسال را به محبس ، و یا برخی از
از جاهای دیگر به شلاق. این تنها راه است.
اگر من چنین قطعه ای ضعیف و فقیر ، نه ، من معتقدم که باید با دو بار مدیریت
انرژی که سنت کلر انجام می دهد. "" چگونه سنت کلر را به تدبیر کردن
مدیریت؟ "دوشیزه Ophelia گفت.
"شما می گویید که او را به ضربه اعتصاب هرگز."
"خب ، مردان راه فرماندهی بیشتر ، شما می دانید ، آن را برای آنها آسان تر است. علاوه بر این ، اگر
شما همیشه کامل در چشم او نگاه کرد ، آن را عجیب و غریب ، -- که چشم ، -- و اگر او صحبت می کند
قطعا ، نوع there'sa از فلش.
من می ترسم از آن ، خودم ، و بر بندگان می دانم که آنها باید ذهن است.
من نمی تواند انجام دهد به همان اندازه با یک طوفان به طور منظم و سرزنش سنت کلر توسط یک به نوبه خود
چشم او ، اگر یک بار او به صورت جدی است.
O ، هیچ مشکلی در مورد سنت کلر وجود دارد ، که دلیل او هیچ احساس بیشتری برای
من است.
اما شما پیدا کنید ، هنگامی که شما آمده است برای مدیریت ، که وجود ندارد گرفتن همراه بدون
شدت ، -- آنها آنقدر بد است ، بنابراین فریبکارانه ، به طوری تنبل ".
"لحن قدیمی ، گفت :" سنت کلر ، sauntering شوید.
"افتضاح حساب این موجودات شریر به حل و فصل ، در گذشته ،
به خصوص برای تنبل بودن!
ببینید ، پسر عموی ، گفت : "او ، او خود را در طول کامل در مقابل سالن کشیده
به ماری ، "آن را کاملا غیر قابل توجیه در آنها ، در نور به عنوان مثال که ماری و
من مجموعه ای از آنها ، -- این تنبلی "
"، در حال حاضر ، سنت کلر ، شما بیش از حد بد! گفت :" ماری.
"من ، در حال حاضر؟ چرا من فکر می کردم صحبت کردن خوب است ، کاملا
قابل ملاحظه ای برای من است.
من سعی می کنم برای به اجرا درآوردن سخنان خود ، ماری ، همیشه. "
ماری گفت : "شما می دانید شما به معنای هیچ چیزی از جمله ، سنت کلر".
"O ، من باید شده اند اشتباه ، سپس.
با تشکر از شما ، عزیز من ، برای تنظیم حق من است. "" شما واقعا سعی کنید به صورت تحریک ، گفت : "
ماری.
"O ، ، ماری ، روز گرم و رو به رشد است ، و من فقط به حال نزاع طولانی با
Dolph ، که من خسته بیش از حد ؛ تا دعا سازگار باشد ، در حال حاضر ، و اجازه دهید
سکون همکار در نور لبخند خود را. "
"چه ماده مورد Dolph؟ گفت :" ماری.
"گستاخی آن همکار در حال رشد بوده است به نکته ای که کاملا غیر قابل تحمل است
من است.
من فقط آرزو مدیریت بی چون و چرای او در حالی که من تا به حال.
من می خواهم او را پایین بیاورد! "
"چه شما می گویید ، عزیز من ، با تیزی های معمول خود را و حس خوب مشخص شده اند ، گفت :" سنت
کلر.
"همانطور که به Dolph مورد این است : که او تا مدت ها است که در تقلید زینت من مشغول
و کمالات ، که او ، در گذشته ، واقعا خود را برای کارشناسی ارشد خود را اشتباه و
من شده اند ملزم به او بینش کمی به اشتباه خود می دهد. "
"چگونه؟ گفت :" ماری.
"چرا من به او را درک صراحت موظف بود که من ترجیح برای نگه داشتن برخی از
لباس های من برای من پوشیدن شخصی خود ، همچنین ، من شکوه خود را بر قرار
کمک هزینه از کلن ، آب ، و در واقع
آنقدر بی رحمانه به او محدود به یک دوجین از دستمال قمیص من بود.
Dolph بود به ویژه در مورد آن ترشرو ، و من تا به حال برای صحبت کردن با او را مانند یک پدر ،
را از او دور است. "
"خروجی سنت کلر ، هنگامی که به شما یاد بگیرند که چگونه برای درمان بندگان خود را؟
این ناپسند ، راه شما آنها را افراط! گفت : "ماری.
"چرا ، بعد از همه ، چه آسیب سگ فقیر مایل به مانند استاد خود ؛
و اگر من او را نمی بهتر از پیدا کردن رئیس خود در کلن و
دستمال قمیص ، چرا باید من به آنها بدهد به او؟ "
و چرا شما او را بهتر؟ "دوشیزه Ophelia ، با بلانت گفت :
عزم.
"بیش از حد مشکل -- تنبلی ، پسر عموی ، تنبلی ، -- که خرابه های روح را بیش از شما
می توانید چوب را در تکان. اگر آن را برای تنبلی نمی شد ، من باید
فرشته کامل ، خودم.
من تمایل به فکر می کنم که تنبلی است چه قدیمی خود دکتر Botherem ، در ورمونت ، استفاده می شود
تماس جوهر شر اخلاقی. در نظر گرفتن افتضاح ، قطعا. "
من فکر می کنم شما slaveholders مسئولیت افتضاح است بر شما ، گفت : "دوشیزه
Ophelia. "من آن را ندارد ، برای یک هزار جهان.
باید به آموزش بردگان شما ، و درمان آنها را مانند موجودات معقول ، -- مانند
موجودات جاودانه ، که شما باید قبل از نوار از خدا با ایستادن.
که ذهن من ، گفت : "بانوی خوب ، شکستن به طور ناگهانی به خارج با جزر و مد از تعصب
که شده است به دست آوردن قدرت در ذهن خود ، تمام صبح است.
"خروجی می آیند ، می آیند ، گفت : "سنت کلر ، بلند شدن به سرعت ؛" نظر شما در مورد ما می دانیم؟
و او نشستم به پیانو ، و rattled قطعه پر جنب و جوش موسیقی.
سنت کلر تا به حال یک نابغه برای موسیقی تصمیم گرفت.
لمس او درخشان و سفت شد ، و انگشتان خود را بیش از کلید های سریع پرواز کرد و
پرنده مانند حرکت ، روح ، و هنوز تصمیم گرفت.
پس از قطعه بازی ، مانند مردی که در تلاش است تا خود را خوب بازی او قطعه
شوخ طبعی است.
پس از هل دادن موسیقی در کنار او افزایش یافت ، و گفت : gayly ، "خوب ، در حال حاضر ، پسر عموی ، شما
به ما داده بحث خوب و انجام وظیفه خود را ، در کل ، من بهتر از شما فکر می کنم
آن.
من را به هیچ شیوه ای از شک که شما یک الماس بسیار از حقیقت را به من انداخت ، هر چند که می بینید
آن را به من رسید تا به طور مستقیم در صورت است که آن را دقیقا نمی قدردانی ، در ابتدا. "
ماری "، گفت :" من به سهم خود ، من هیچ استفاده در مرتب کردن بر اساس چنین بحث نمی بینم.
من مطمئن هستم که اگر کسی بیشتر می کند برای بندگان از ما ، من می خواهم بدانید که ؛
نه یک ذره ، -- -- و این کار را انجام 'EM کمی خوب است ، نیست که آنها بدتر و بدتر.
همانطور که به صحبت با آنها ، و یا هر چیزی شبیه به آن ، من مطمئن هستم که من صحبت کرده اند تا من بود
خسته و خشن ، به آنها بگویند وظیفه خود را ، و همه و من مطمئن هستم که آنها می توانند برای رفتن
کلیسا زمانی که آنها دوست دارند ، هر چند این کار را نکنند
درک یک کلمه از خطبه ، بیش از بسیاری از خوک بنابراین ، -- پس از آن هر گونه استفاده بزرگ نمی باشد.
برای آنها ، به عنوان من می بینم ، اما آنها نمی رویم ، و به طوری که آنها از هر فرصتی ، اما ، به عنوان من
گفت : قبل از آنها نژاد تخریب ، و
همیشه خواهد بود ، و هر گونه کمک برای آنها وجود ندارد و شما می توانید هر چیزی از آنها را ندارد ،
اگر شما سعی می کنید.
ببینید ، پسرخاله Ophelia ، من تلاش کرده ایم ، و شما را نداشته باشند ، من و در میان متولد شد تربیت
آنها ، و من می دانم. "دوشیزه Ophelia در فکر او گفته بود به اندازه کافی ،
و در نتیجه شنبه سکوت.
سنت کلر whistled لحن. "سنت کلر ، مایلم شما نمی سوت ،
سنت کلر گفت : گفت : ماری "آن را می سازد سر من بدتر" "من" است.
"آیا هر چیز دیگری شما نمی بخواهند مرا به انجام وجود دارد؟"
من آرزو می کنم شما نوعی همدردی برای محاکمه من ، شما هرگز
احساس برای من. "
"عزیزم متهم فرشته!" سنت کلر گفت. "تحریک می شود که در آن صحبت کردیم
راه. "سپس ، چگونه شما را به صحبت؟
من به منظور صحبت می کنید ، -- به هیچ وجه شما ذکر است ، -- فقط برای دادن رضایت "
خنده همجنسگرا از دادگاه زنگ زد از طریق پرده های ابریشمی از ایوان است.
سنت کلر پا و بلند کردن پرده ، خندید بیش از حد.
"آن چیست؟" دوشیزه Ophelia گفت ، در آینده به نرده.
شنبه تام وجود دارد ، در صندلی کمی باتلاقی در دادگاه ، هر یک از - چاله ها خود را فشار دهید
گیر پر از jessamines کیپ ، و اوا ، gayly خنده ، حلق آویز حلقه ها و دسته های
گل سرخ و دور گردن او را ، و پس از آن او نشست
روی زانوی خود را ، مانند یک تراشه اسپارو ، هنوز هم خنده.
"O ، تام ، شما نگاه کنید خیلی خنده دار!"
تام به حال لبخند عاقل ، خیرخواه ، و در راه آرام خود به نظر می رسید ، با بهره گیری از
کاملا سرگرم کننده که به عنوان معشوقه کمی خود.
او بلند چشم خود ، زمانی که او را دیدم با استاد خود ، با نیمه deprecating ، هوا عذرخواهانه.
: : "چگونه می توان او را به شما اجازه؟" دوشیزه Ophelia گفت :. "چرا که نه؟" سنت کلر گفت.
"چرا ، من نمی دانم ، به نظر می رسد خیلی وحشتناک!"
"شما که فکر می کنم هیچ آسیبی در یک کودک نوازشگر ، حتی اگر او یک سگ بزرگ
سیاه و سفید ، بلکه یک موجودی است که می تواند فکر می کنم ، و عقل و احساس ، و جاودانه ، شما
میلرزد ، اعتراف آن ، پسر عموی.
من می دانم احساس در میان برخی از شما شمالی ها به خوبی به اندازه کافی است.
نه این که یک ذره از فضیلت در ما آن نداشتن وجود دارد ، اما سفارشی با ما می کند
چه مسیحیت باید انجام دهید ، -- محو احساس تعصب شخصی.
من اغلب متوجه شده در سفر من به شمال ، بسیار قوی با شما نسبت به
با ما.
آنها نفرت داشتن از شما به عنوان یک مار و یا وزغ ، با این حال شما در آنها خشمگین هستند
اشتباهات.
شما می توانست آنها را مورد آزار قرار گرفته ، اما شما نمی خواهید به هر چیزی با آنها به انجام
خودتان.
شما می توانید آنها را به آفریقا ، از بینایی و بویایی خود را ، و سپس به ارسال یک مبلغ
یا دو تا انجام تمام خود را انکار ارتقاء آنها compendiously.
این است که نه؟ "
"خب ، پسر عموی ، گفت :" خانم Ophelia ، متفکرانه ، "ممکن است برخی از حقیقت را در وجود دارد
این "
"چه انجام دهد ، فقیر و بی ادب بدون فرزند؟" سنت کلر گفت : با اتکا بر
نرده و تماشای اوا ، او به عنوان tripped خاموش ، که منجر تام با او.
"فرزند کوچک خود را تنها دمکرات واقعی خود را.
تام ، در حال حاضر به یک قهرمان به اوا ، داستان خود را به شگفتی در چشم او ، آهنگ او و
سرودهای متدیست بهتر از اپرا ، و از تله ها و بیت های کمی از زباله در
جیب خود یک معدن جواهرات است ، و او
فوق العاده ترین تام که همیشه عینک سیاه پوست.
این یکی از گل های سرخ بهشت است که خداوند صراحتا کاهش یافته است برای
فقیر و تسلیم شده ، که به چند به اندازه کافی از هر نوع دیگر است. "
دوشیزه Ophelia گفت : "عجیب و غریب ، پسر عموی" ، "یکی از تقریبا ممکن است شما بودند فکر می کنم
استاد ، به گوش شما صحبت می کنید. "" استاد؟ "سنت کلر گفت.
"بله ، یک استاد دین است."
"نه در همه ، نه استاد ، و مردمی خود را شهر آن را داشته باشند ؛ و چه بدتر ، من
ترس ، نه practiser ، یا. "" چه چیزی شما صحبت چنین است ، پس؟ "
سنت کلر "، گفت :" هیچ چیز آسان تر از صحبت کردن.
"من معتقدم که شکسپیر می کند کسی گفت :" من زودتر می تواند نشان دهد بیست چه خوب شد
باید انجام شود ، از یکی از بیست و به دنبال نشان دادن خود من. '
(توجه : تاجر ونیز ، قانون 1 ، صحنه 2 ، خطوط 17-18)
هیچ چیز مانند تقسیم کار. لبه تیز شمشیر من نهفته است در صحبت کردن ، و مال شما ،
پسر عموی ، در انجام این کار نهفته است. "
در وضعیت خارجی تام ، در این زمان بود ، وجود دارد به عنوان جهانی می گوید ، هیچ چیز به
شکایت فانتزی کوچک اوا برای او -- قدردانی غریزی و خوشگلی از
طبیعت شریف -- او را به دادخواست او منجر شده است
پدر که او ممکن است همراه خود خاص ، هر زمان که او نیاز به اسکورت
بنده ، در پیاده روی یا سواری او و تام سفارشات به طور کلی اجازه دهید همه چیز را به حال
در دیگری ، بروید و حضور به خانم اوا هر زمان
او را می خواستند -- دستورات که خوانندگان ما ممکن است علاقه داشتن به دور از نامطبوعی به
او را. او خوش لباس نگهداری می شد ، برای سنت کلر بود
fastidiously خاص در این نقطه است.
خدمات پایدار او صرفا جیره خور ولگرد ، و به سادگی در مراقبت روزانه شامل و
بازرسی ، و کارگردانی در زیر بنده در وظایف خود را ، برای سنت ماری کلر اعلام کرد
که او می تواند هر گونه بوی ندارد
اسبها در مورد او هنگامی که او در نزدیکی او آمد ، و او مثبت نباید به هر قرار
سرویس که او را برای او ناخوشایند ، به عنوان سیستم عصبی خود را به طور کامل
کافی به هر محاکمه که طبیعت ؛
انفیهزنی از هر چیزی نامطبوعی که به آن ، با توجه به حساب خود ، کاملا کافی
برای بستن صحنه ، و قرار دادن پایان دادن به تمام محاکمات زمینی او در یک بار.
تام ، بنابراین در کت و شلوار ماهوت او را به خوبی براق ، سر و دست شکسن صاف ، براق
چکمه ، مچبند بی عیب و یقه ، با قبر او ، خوش مزاج صورت سیاه و سفید ،
به اندازه کافی نگاه احترام به اسقف
کارتاژ ، به عنوان مردان رنگ خود را ، در سنین دیگر شد.
در آن زمان ، بیش از حد ، او در یک مکان زیبا شده بود ، در نظر گرفتن که مسابقه حساس خود
هرگز بی تفاوت بود و او با شادی آرام ، پرندگان ، گل ها لذت ببرید ،
چشمه ، عطر و نور و
زیبایی دادگاه ، اعدام ابریشمی ، و تصاویر و lustres ، و مجسمه ،
و تذهیب ، که سرو را در داخل یک نوع قصر علاءالدین به او ساخته شده.
اگر هرگز آفریقا باید نژاد افزایش و کشت ، نشان می دهد -- و آمد آن را باید ، برخی از
زمان ، او به نوبه خود در درام بزرگ بهبود انسان شکل.-- زندگی بیدار
با gorgeousness و شکوه و جلال
که سرد قبایل غرب ما را کمرنگ تصور کرده اند.
در آن سرزمین دور عارف طلا و جواهرات ، و ادویه جات ترشی جات ، و کف دست تکان دادن ، و
گل های عجیب وشگفت انگیز ، و باروری معجزه آسا ، اشکال جدیدی از هنر ، سبک جدیدی از بیدار
شکوه و جلال ، و نژاد سیاه پوستان و دیگر
نفرت و پایین گام زده خواهد شد ، شاید ، نشان می دهد چهارم برخی از آخرین و بیشتر
افشاگری های با شکوه از زندگی انسان است.
مطمئنا آنها خواهد شد ، در نجابت خود را ، خشوع عاری از خیال خود را از قلب آنها
استعداد به سکون در یک ذهن برتر و استراحت بر روی یک قدرت بالاتر ، کودکانه خود
سادگی از محبت ، و تسهیلات از بخشش است.
در همه این آنها را به عالیترین شکل زندگی peculiarly مسیحی ، نمایشگاه ،
شاید به عنوان خدا chasteneth را بخواهد loveth ، او فقیر آفریقا در کوره انتخاب شده خداوند
ابتلاء ، او را بالاترین و
noblest در آن پادشاهی که او را راه اندازی ، زمانی که هر پادشاهی دیگر شده است
محاکمه و شکست خورد ، و برای اولین بار خواهد بود آخرین و اولین تاریخ و زمان آخرین.
این سنت ماری کلر بود فکر ، به عنوان او ایستاده بود ، gorgeously لباس ،
ایوان جلو و یا طرفین ساختمان ، صبح روز یکشنبه ، clasping دستبند الماس را بر روی مچ دست بلند و باریک خود را؟
به احتمال زیاد آن بود.
یا اگر آن بود که ، آن چیز دیگری بود ، برای چیزهایی ماری patronized خوب و
او رفتن در حال حاضر در نیروی کامل -- الماس ، ابریشم (سیلک) ، و توری ، و جواهرات ، و
همه ، -- به یک کلیسا شیک ، بسیار مذهبی.
ماری همیشه یک نقطه به نقطه بسیار متدین در روزهای یکشنبه.
او ایستاده بود ، تا بلند و باریک ، ظریف ، روح و موجدار در تمام حرکات او ، او را
روسری توری پوشاند او را مانند یک غبار است. او موجودی متین و در نگاه او
احساس بسیار خوب و بسیار ظریف در واقع.
دوشیزه Ophelia ایستاده بود در کنار او ، تضاد کامل است.
این بود که او را به عنوان خوش تیپ لباس ابریشمی و شال نداشته است ، و به عنوان جریمه به یک جیب
دستمال ، اما سختی و squareness و پیچ uprightness ، احاطه با خود را به عنوان
نامحدود در عین حال قابل ملاحظه حضور به عنوان
آیا فضل همسایه ظریف خود ، به لطف خدا نیست ، با این حال ، -- که کاملا
یک چیز دیگر! "از کجا اوا؟ گفت :" ماری.
"فرزند متوقف بر روی پله ها ، می گویند چیزی به مامان."
و آنچه اوا گفت : به دده سیاه بر روی پله ها؟
گوش دادن ، خواننده ، و شما را بشنود ، هر چند ماری نمی کند.
"عزیز مامان ، من می دانم که سر خود را به درد dreadfully است."
"خداوند به شما برکت دهد ، خانم اوا! allers سر من درد می بینم.
شما لازم نیست نگران باشید. "
"خب ، من خوشحالم شما بیرون رفتن ، و در اینجا ،" -- و دختر بچه انداخت اسلحه خود
در اطراف خود ، -- "مامان ، شما باید سرکه بریزید : من را"
"چه! چیزی که طلا خود را زیبا ، thar ، با آنها را الماس!
لر ، دوشیزه ، 'T خواهد بود مناسب ، هیچ راه است." "چرا که نه؟
شما به آن نیاز دارند ، و من ندارم.
ماما همیشه از آن استفاده می کند برای سردرد ، و آن را به شما احساس بهتری است.
خیر ، شما باید آن را را به من لطفا ، در حال حاضر است. "
"آیا شنیدن بحث darlin! گفت :" مامان ، از آنجا که اوا آن را به اغوش حمل کردن خود محوری ، و بوسیدن
او ، فرار پایین پله ها به مادرش. "چه بود برای توقف؟"
"من فقط توقف لله سرکه بریزید من ، با او را به کلیسا."
"اوا گفت :" ماری ، مهر زنی بی صبرانه ، -- "سرکه بریزید طلا خود را به مامان!
هنگامی که شما را آموخت مناسب چه؟
برو راست و آن را پشت این لحظه! "اوا نگاه سربزیری و آزرده است ، و
تبدیل به آرامی. "من می گویم ، ماری ، اجازه دهید که کودک به تنهایی ، او
باید انجام او گفت : "سنت کلر.
"سنت کلر ، چگونه خواهد بود او همیشه کنار در جهان گفت : "ماری.
"خداوند می داند سنت کلر گفت :" اما او همراه در بهشت بهتر از شما
یا I. "
، گفت : "O ، پاپا ، نمی" اوا ، نرمی لمس کردن آرنج خود را ؛ "آن مشکلات مادر."
: : "خب ، پسر عموی ، آیا شما آماده برای رفتن به جلسه؟" دوشیزه Ophelia گفت : تبدیل مربع
در مورد در سنت کلر.
"من قصد ندارم ، شما تشکر می کنم." "من مایل سنت کلر هرگز برای رفتن
کلیسا ، گفت : "ماری" اما او hasn'ta ذره از دین در مورد او.
این واقعا قابل احترام نیست. "
سنت کلر "، گفت :" من این را میدانند. "شما خانمها رفتن به کلیسا به یادگیری نحوه ی به
همراه در جهان ، گمان می کنم ، و تقوا خود را میریزد احترام بر ما.
اگر من در همه ، من که در آن دده سیاه می رود ، چیزی برای نگه داشتن یک شخص وجود دارد
بیدار وجود دارد ، حداقل. ""! کسانی که فریاد Methodists؟
وحشتناک! گفت : "ماری.
"هیچ چیز به جز دریای مرده از کلیساهای قابل احترام خود ، ماری.
مثبت ، آن را بیش از حد از یک مرد بپرسید. اوا ، آیا دوست دارید برای رفتن؟
بیا ، در خانه ماندن و بازی کردن با من. "
"متشکرم ، پاپا ، اما جای من می خواهم به کلیسا بروند."
"آیا این وحشتناک خسته کننده؟" سنت کلر گفت.
گفت : اوا : : : "من فکر می کنم آن را خسته کننده است ، برخی از" ، "و من خواب آلود ، بیش از حد ، اما من سعی می کنم برای حفظ
بیدار. "" نظر شما برای رفتن ، و سپس؟ "
"چرا ، می دانید ، پاپا ،" او گفت ، در یک نجوا ، "پسر عموی من گفت که خدا می خواهد
به ما و او به ما می دهد همه چیز ، شما می دانید و آن را بسیار برای انجام این کار نیست ، اگر او
می خواهد ما را به.
بعد از همه بسیار خسته کننده نیست. "" شما شیرین ، روح مهربان کمی! گفت : "سنت
کلر ، بوسیدن او را "به همراه that'sa ، دختر خوب ، و برای من دعا کنید."
: "بدیهی است ، من همیشه انجام ، گفت :" کودک ، او پس از مادرش را به شکلی ناگهانی ظهور
کالسکه.
سنت کلر در مراحل ایستادند و دست خود را به او بوسید ، به عنوان کالسکه سوار دور ؛
اشک بزرگ در چشمان او بودند. "O ، Evangeline! به درستی به نام ، "او گفت ؛
"خداوند خدا ساخته شده تو انجیل به من نیست؟"
به همین دلیل او احساس یک لحظه ، و سپس او سیگار برگ ، دودی و بی ارزش خواندن و فراموش کرده
انجیل کمی خود را. او بسیار بر خلاف کسانی دیگر؟
"ببینید ، Evangeline ، گفت :" مادرش "آن را همیشه درست و مناسب ، به نوعی به
بندگان ، اما از آن است که مناسب به درمان آنها را فقط به عنوان ما به روابط ما و یا مردم
در کلاس خود ما را از زندگی.
در حال حاضر ، اگر لله بیمار بود ، شما نمی خواهد می خواهم او را در بستر خود قرار داده است. "
"من باید درست مثل آن را احساس کنید ، ماما ، گفت :« اوا ، "چون این امر می تواند handier به
مراقبت از او را ، و چون ، می دانید ، تخت من بهتر از مال انزن است. "
ماری در ناامیدی مطلق در کل می خواهم درک اخلاقی evinced در این بود
پاسخ. "چه می توانم انجام دهم این کودک را به
درک من؟ "او گفت.
"هیچ چیز" دوشیزه Ophelia گفت : به میزان قابل توجهی است.
اوا نگاه با عرض پوزش و پاچه برای یک لحظه ، اما خوشبختانه ، کودکان ، حفظ کند
به یکی برداشت طولانی ، و در چند لحظه او خوش خنده در مختلف
چیزهایی که او از مربی ویندوز دیدم ، آن را به عنوان rattled همراه.
"خب ، بانوان ، گفت :" سنت کلر ، آنها به راحتی در نشسته شام
جدول "، و چه بود این لایحه از کرایه در کلیسای امروز؟"
O ---- G ، دکتر موعظه خطبه پر زرق و برق ، گفت : "ماری.
"این تنها چنین خطبه که شما باید به شنیدن آن بیان همه دیدگاههای من دقیقا."
، گفت : "سنت کلر :" باید بسیار بهبود است.
"موضوع باید یکی از گسترده شده اند."
خوب ، منظور من درباره نظراتم درباره جامعه ، و چنین چیزهایی ، گفت : "ماری.
"متنی که ،' او خداوند همه چیز را زیبا ساخته شده در فصل خود ؛ و او نشان داد
تمام سفارشات و تفاوت در جامعه از طرف خدا آمده است و پس از آن بود
مناسب ، شما می دانید ، و زیبا ،
بعضی ها باید به بالا و برخی از پایین ، و برخی به حکومت متولد شد و برخی برای خدمت ،
و همه شما می دانید ، و او آن اعمال را به خوبی به این همه سر و صدا مضحک است که
ساخته شده در مورد برده داری ، و او اثبات کرد
و مجزا است که کتاب مقدس را در کنار ما بود ، و پشتیبانی تمام نهادهای ما تا
متقاعد کننده است. من فقط آرزو شما می خواهم او را شنیده است. "
O ، من به آن نیاز دارند ، گفت : "سنت کلر.
"من می توانند یاد بگیرند که چه چیزی من تا آنجا که که از بی ارزش خوب است ، هر زمان ، و دود
سیگار علاوه بر این ، که من نمی تواند انجام دهد ، شما می دانید ، در یک کلیسا ".
"چرا" دوشیزه Ophelia گفت : "آیا شما در این نظرات اعتقاد دارند نیست؟"
"چه کسی -- من؟
شما می دانید من چنین سگ عاری از شرم است که این جنبه های مذهبی از موضوعاتی چون
تهذیب کردن من بسیار نیست.
اگر من می گویند هر چیزی در این ماده برده داری ، من می گویند ، منصفانه و مربع ،
"ما در آن هستیم ، ما باید' EM ، و منظور نگه داشتن EM ، -- آن را برای راحتی ما و
ما علاقه گی ؛ که طولانی و
کوتاه از آن را ، -- که فقط تمام آنچه را که همه این چیزهای تقدیس به ، پس از
همه و من فکر می کنم که آن را به همه ، در همه جا قابل فهم خواهد شد ".
"من فکر می کنم ، آگوستین ، شما آنقدر گستاخ! گفت :" ماری.
"من فکر می کنم آن را تکان دهنده به گوش شما صحبت می کنید." "تکان دهنده! آن حقیقت است.
این بحث مذهبی در مورد مسائل از جمله ، -- چرا که آنها نمی آن را حمل کمی بیشتر است ، و
زیبایی ، در فصل خود را نشان می دهد ، از هموطنان مصرف شیشه ای بیش از حد ، و
نشسته کمی دیر بیش از کارت های خود ،
ترتیبات مختلف و خوشبخت از آن نوع که بسیار مکرر در میان
ما مردان جوان -- ما را بشنوند که آن ها راست و خدایی ، بیش از حد ".
"خب ، دوشیزه Ophelia گفت :" آیا شما فکر می کنید برده داری درست یا غلط است؟ "
من قصد ندارم به هر یک از نفرت انگیز خود را نیوانگلند صراحت ، پسر عموی ، گفت : "سنت
کلر ، gayly.
"اگر من پاسخ به این سؤال ، می دانم ، شما به من با نیم دوجین دیگر ، هر کس
سخت تر از آخرین و من رفتن به تعریف سمت من نیست.
من یکی از مرتب کردن بر اساس که با پرتاب سنگ در خانه های شیشه ای دیگر از مردم زندگی می کند ، اما
منظور من هرگز به قرار دادن یکی برای آنها به سنگ. "
گفت : ماری : : "که تنها راه او همیشه صحبت" ، "شما می توانید هر رضایت می کنید
از او.
من معتقدم که آن را فقط به خاطر او انجام دین را دوست ندارم ، که او همیشه در حال اجرا در
این راه به او انجام شده است. "" دین "سنت کلر گفت : در یک تن که
هر دو خانمها در او نگاه کنید.
«دین! این است آنچه شما را در کلیسا ، دین را بشنود؟
آیا این که می تواند خم شدن و به نوبه خود ، و فرود و صعود ، به تناسب هر کج
فاز جامعه خودخواه ، دنیوی ، دین؟
آیا که مذهب که ناشی از وسواس یا دقت زیاد کمتر است ، کمتر سخاوتمندانه ، کمتر تنها ، با ملاحظه کمتر
برای مرد ، از حتی خود من بی دین ، دنیوی ، طبیعت کور؟
نه!
هنگامی که من برای یک دین نگاه کنید ، من باید برای چیزی بالاتر از من نگاه کنید ، و چیزی نیست
زیر. "" پس شما باور ندارید که کتاب مقدس
توجیه برده داری ، گفت : "خانم Ophelia.
"کتاب مقدس کتاب مادر من بود ، گفت :" سنت کلر.
"او توسط آن زندگی و درگذشت ، و من بسیار متاسفم که فکر می کنم این کار را کرد.
من به عنوان می خواهم به زودی تمایل به آن نشان داد که مادر من می تواند به نوشیدن براندی ، جویدن تنباکو ،
و قسم می خورم ، از طریق جلب رضایت من که من درست در انجام همان.
آن مرا در همه راضی با این چیزها را در خودم نیست ، و این امر می
را از من به راحتی از احترام به او ، و آن را واقعا راحت ، در این جهان ،
به هر چیزی یکی از می تواند احترام است.
به طور خلاصه ، می بینید ، گفت : "او ، به طور ناگهانی از سرگیری تن گی خود را ،" من می خواهم این است که
چیزهای مختلفی در جعبه های مختلف نگهداری می شود.
قاب کل کار از جامعه ، هم در اروپا و آمریکا ، مختلف ساخته شده است
چیزهایی که به موشکافی از هیچ استانداردی بسیار ایده آل اخلاق ایستاده.
این بسیار به طور کلی درک است که مردان انجام میدهند این پس از حق مطلق ASPIRE نیست ، اما
تنها به انجام حدود و نیز بقیه دنیا.
در حال حاضر ، هنگامی که هر کس صحبت می کند تا ، مانند یک مرد ، و می گوید برده داری به ما لازم است ، ما
می توانید همراه بدون آن ، ما باید beggared اگر ما آن را رها کردن ، و ، البته ،
منظور ما برای نگهداری به آن ، -- قوی ،
زبان به خوبی تعریف شده و روشن ، از آن است که احترام به آن حقیقت ، و اگر ما
ممکن است قاضی با عمل خود ، اکثریت از جهان ما را از یاد در آن.
اما زمانی که او شروع به چهره بلند و صدای بلند نفس کشیدن ، و کتاب مقدس نقل قول ، I شیب قرار دهید
فکر می کنم او خیلی بهتر از او باید باشد نیست. "
ماری گفت : "شما بسیار سخت گیر در قضاوت.
"خوب ، گفت :" سنت کلر "فرض کنید که چیزی باید قیمت را پایین آورد
یک بار و برای همیشه لطفا برای پنبه ، و تمام اموال برده مواد مخدر در بازار ، نمی
شما فکر می کنم ما به زودی باید نسخه دیگری از کتاب مقدس دکترین؟
چه سیل از نور به درون کلیسا پور ، همه در یک بار ، و چگونه بلافاصله آن را
خواهد بود ، کشف کرد که همه چیز را در کتاب مقدس و عقل راه دیگری را رفت! "
"خب ، در هر صورت ، گفت :" ماری ، به عنوان او خودش را در یک سالن پشت بخوابید ، "من سپاسگزار
من به دنیا آمد که در آن برده داری وجود دارد و من معتقدم که آن حق ، -- در واقع ، من احساس می کنم آن را باید
باشد ، و در هر صورت ، من مطمئن هستم که من نمی توانستم همراه بدون آن ".
"من می گویم ، شما چه فکر میکنید ، ریم الود؟" گفت : پدر خود را به اوا ، که در این لحظه آمد ،
با یک گل در دست او است.
چه در مورد ، پاپا "و" چرا که دوست دارید بهترین -- برای زندگی
آنها در عموی خود را انجام دهید ، در ورمونت ، و یا به یک خانه پر از بندگان ، همانطور که ما
انجام دهید؟ "
اوا "، گفت :" O ، البته ، راه ما این است که pleasantest.
"چرا؟" سنت کلر گفت : stroking سرش.
"چرا ، آن را می سازد بسیار زیادی هستند که دور شما را به عشق ، می دانید ، گفت :« اوا ، به دنبال
صادقانه. "در حال حاضر ، که درست مثل اوا گفت :" ماری ؛
"تنها از سخنرانی های عجیب و غریب خود را."
"آیا این سخنان عجیب و غریب ، پاپا؟" گفت : اوا ، whisperingly ، به عنوان او بر زانو خود را کردم.
"در عوض ، به عنوان این دنیا می رود ، ریم الود" سنت کلر گفت.
اما جایی که کمی اوا من بوده است ، تمام شام زمان؟ "
"O ، من در اتاق تام شده است ، شنوایی او آواز خواندن ، و عمه Dinah شام من را به من داد."
"شنوایی تام آواز خواندن ، سلام؟"
"O ، بله! او آواز می خواند چنین چیزهایی زیبا در مورد اورشلیم جدید ، و فرشتگان روشن ،
و سرزمین کنعان "" من به جرات می گویند ، آن را بهتر از اپرا ،
نه؟ "
"بله ، و او را به آنها یاد می دهد به من." "آواز خواندن درس ، با سلام -- به شما می آیند".
"بله ، او برای من آواز می خواند ، و من به او در آغاز کتاب مقدس من خوانده شده و او توضیح می دهد به این معنی ،
شما می دانید. "
"در کلمه من ، گفت :" ماری ، خنده "است که آخرین شوخی فصل است."
"تام سوی بد هیچ ، در حال حاضر ، در توضیح کتاب مقدس ، من به جرات قسم می خورم ، گفت :" سنت
کلر.
"تام نبوغ طبیعی برای دین است.
من می خواستم اسب خارج اوایل صبح امروز ، و من به سرقت برده تا cubiculum تام
وجود دارد ، بیش از اصطبل ، و من شنیده ام وجود دارد او را به برگزاری جلسه ای توسط خود و در
واقع ، من هیچ چیز آنقدرها مانند نماز تام خوشگوار ، این زمان بعضی از شنیده نشده است.
او برای من قرار دهید ، با تعصب و غیرت که کاملا وابسته به پاپ بود. "
"شاید او حدس زده شما گوش دادن.
من از این ترفند قبل از شنیده "" اگر او ، او بسیار مودب نیست ، برای او
داد خداوند نظر خود را از من بسیار آزادانه است.
تام به نظر می رسید فکر می کنم قطعا از اتاق را برای بهبود در من وجود دارد ، و به نظر میرسید بسیار
جدی که من باید تبدیل شود. "" من امیدوارم که شما آن را به قلب غیر روحانی ، گفت : "دوشیزه
سنت کلر "، گفت :" من فرض می کنم شما خیلی از همین نظر است.
"خب ، ما باید بینید ، -- T شان ما ، اوا؟"