Tip:
Highlight text to annotate it
X
ماجراهای شرلوک هولمز توسط
سر آرتور کانن دویل
دوم ماجراجویی.
لیگ برتر فوتبال مو قرمز
من از دوست من ، آقای هلمز نامیده می شود به حال
هولمز ، یک روز در پاییز سال گذشته
و او را در گفتگو با عمیق در بر داشت
خیلی چاق و چله ، پوشیده از گل رو ، افراد مسن نجیب زاده
با موهای آتشین و قرمز است.
با پوزش برای نفوذ به حریم من ، من بود
در مورد برداشت هنگامی که هلمز به من کشیده
ناگهان به داخل اتاق و درب بسته
پشت سر من.
"شما احتمالا نمی تواند در بر داشته می آیند
بهتر هم ، عزیز من اما واتسون ، "او گفت :
cordially.
"من می ترسم که شما مشغول بودهاند."
"پس من هستم.
خیلی زیاد تا. "
"پس من می توانم در اتاق بعدی صبر کنید."
"به هیچ وجه.
این آقا ، آقای ویلسون ، من شده است
شریک و یاور در بسیاری از ترین من
موارد موفق ، و من شک ندارم که
او را از استفاده از بیشترین به من در مال شما
همچنین. "
چاق و چله نیمه نجیب زاده گل رز از او
صندلی و به باب از تبریک ، با
سریع کمی سوال نگاه خود را از
کوچک چربی احاطه چشم.
"سعی کنید نیمکت ، گفت :" هولمز ، عود
به صندلی راحتی خود و قرار دادن خود
نوک انگشتان با هم ، به عنوان سفارشی خود بود که
در خلق و خو قضایی.
"من می دانم ، اما واتسون عزیز من ، که شما سهم من
عشق تمام است که عجیب و غریب و خارج از
کنوانسیون ها و ملالت های عادی روزمره
زندگی.
شما باید خود را برای لذت بردن از آن نشان داده شده است
شور و شوق است که شما را وادار به
شرح وقایع بترتیب تاریخ ، و اگر شما بهانه ای من
گفت : چنین است ، تا حدودی به ارایش کردن بسیاری از
خود من کمی ماجراهای ".
"موارد شما را در واقع از شده است
بزرگترین علاقه به من ، "من مشاهده شده است.
"شما به یاد داشته باشید که من اشاره
روز دیگر ، درست قبل از ما به رفت
بسیار ساده است مشکل ارائه شده توسط خانم مریم
ساترلند ، که برای جلوه های عجیب و
ترکیب فوق العاده ای که ما باید به
زندگی خود را ، که همیشه به مراتب بیشتر
شجاعانه از هر تلاش از تخیل. "
"گزاره که من در زمان آزادی از
شک. "
"شما بود ، دکتر ، اما هیچ کدام کمتر شما
باید دور به نظر من آمده است ، در غیر این صورت برای من
باید این واقعیت را در ستون بر این واقعیت بر شما
تا زمانی که دلیل خود را تجزیه می کند آنها را تحت
من و اذعان به حق.
در حال حاضر ، آقای ویلسون Jabez اینجا خوب بوده است
به اندازه کافی بر من به این صبح ، و به
آغاز روایت است که وعده داده می شود یک
از فوق العاده ترین که من گوش
برای مدتی.
شما بارها شنیده اید من سخن گفتن است که عجیبترین
و بسیاری از چیزهای منحصر به فرد اغلب اوقات
ارتباط با نه بزرگتر اما با
کوچکتر جنایات ، و گاهی اوقات ، در واقع ،
است که در آن جایی برای شک کند که آیا هر وجود دارد
جرم مثبت شده است متعهد است.
تا آنجا که من شنیده ام این غیر ممکن است برای
به من می گویند که آیا مورد حاضر
نمونه ای از جرم و جنایت یا نه ، اما البته از
حوادث مطمئنا در میان اکثر مفرد
که من همیشه گوش به.
شاید ، آقای ویلسون ، شما را به
مهربانی بزرگ به recommence شما
روایت.
من شما را نه تنها به دلیل درخواست دوستان من دکتر
واتسون است بخشی باز می شدن نه شنیده ، اما
همچنین به دلیل طبیعت خاص
داستان اضطراب باعث می شود من به هر
جزئیات ممکن است از لبات.
به عنوان یک قانون ، زمانی که من شنیده ام برخی خفیف
نشانه ای از سیر حوادث ، من هستم
قادر به خودم را با هزاران نفر از راهنمای
موارد مشابه دیگر است که رخ می دهد به من
حافظه.
در حال حاضر به عنوان مثال من مجبور به
اعتراف است که حقایق هستند ، به بهترین من
عقیده است ، منحصر به فرد. "
مشتری چاق و چله puffed از قفسه سینه خود را با
ظاهر برخی از غرور و کمی
کشیده یک روزنامه کثیف و چروکیده از
در داخل جیب پالتو از خود.
همانطور که او انداخت پایین تبلیغات
ستون با سر رانش رو به جلو و
کاغذ کردن بر زانو خود را صاف ، من
نگاه خوبی در انسان در زمان و
، پس از تلاش مد از من
همراه ، به خواندن که نشانه
ممکن است با لباس خود یا ارائه
ظاهر.
من نه کسب بسیار زیاد است ، با این حال ، توسط من
بازرسی.
بازدید کننده ما هر علامت از بودن با مته سوراخ
متوسط عادی بریتانیا دکان دار ،
چاق ، پرشکوه و آرام است.
او عینک بررسی و نه شل چوپان گری
شلوار ، لباس اسموکینگ نه بیش از حد تمیز سیاه
کت ، گشوده در جلو ، و یکنواخت و خسته کننده
نیم تنه یا ژیلت با زنجیره سنگین آلبرت بی تدبیر ،
و کمی سوراخ مربع فلزی آویزان
را به عنوان زینت.
چیز ساییده شده از بالا به کلاه و پالتو قهوه ای کم رنگ
با یقه چروکیده مخملی دراز بر
صندلی کنار او.
در مجموع ، به عنوان من نگاه کنید ، وجود داشت
هیچ چیز قابل توجه در مورد مرد نجات خود
فروزان سر قرمز ، و بیان
غم وغصه شدید و نارضایتی بر او
ویژگی های.
چشم سریع شرلوک هلمز در دست گرفت در من
شغل ، و او سرش را تکان داد با
لبخند او متوجه سوال من glances.
"فراتر از واقعیت آشکار است که او در
برخی از زمان انجام کار دستی ، که او طول می کشد
ناحیه انفیه دان تشریحی است که او عضو جمعیت فراماسون ، که او
در چین ، و این که او انجام داده است
مقدار قابل توجهی از نوشتن به تازگی ، من
می توانید استنباط هیچ چیز دیگری. "
آقای Jabez ویلسون در صندلی خود را آغاز شده ،
با انگشت شهادت خود را بر کاغذ ، اما در
چشم بر همدم من.
"چگونه ، به نام خوب بخت ، تو
می دانم که همه از آن ، آقای هلمز "او پرسید.
"چطور شد که شما می دانید ، برای مثال ، که من
کتابچه راهنمای کار.
این را به عنوان به عنوان انجیل واقعی ، برای من به عنوان شروع
نجار کشتی. "
"دست شما ، آقا ، عزیز من.
دست راست شما کاملا اندازه بزرگتر از
سمت چپ شما.
شما باید با آن کار می کرد ، و عضلات
بیشتر توسعه داد. "
"خب ، ناحیه انفیه دان تشریحی آن به بعد ، و
فراماسونری؟ "
"من هرگز توهین نمی هوش خود را با
گفتن شما چگونه من خواندم که ، به خصوص که ،
نه در برابر قوانین سختگیرانه از شما
نظم ، استفاده از قوس و - قطب نما
breastpin. "
"آه ، البته ، من که فراموش کرده.
اما نوشتن؟ "
"چه چیز دیگری را می توان با راست نشان داد که
کاف خیلی براق برای پنج اینچ ، و
یکی سمت چپ با پچ صاف نزدیک
آرنج که در آن شما به آن استراحت بر روی میز کار؟ "
"خب ، اما چین؟"
"ماهی است که شما را خالکوبی
بلافاصله مچ دست راست خود را بالا می تواند
فقط در چین انجام می شود.
من را ساخته اند یک مطالعه کوچک از علائم خال کوبی
و حتی به ادبیات کمک
از موضوع دارد.
این فوت و فن از رنگ فلس ماهی '
از رنگ صورتی ظریف است که کاملا عجیب و غریب به
چین می باشد.
وقتی که ، علاوه بر این ، من یک سکه چینی
حلق آویز از مراقبت های زنجیره ای خود ، ماده
می شود حتی ساده تر. "
آقای Jabez ویلسون به شدت خندید.
"خب ، من! هرگز" او گفت.
"من در ابتدا فکر کردم که شما تا به حال انجام
چیزی هوشمندانه ، اما می بینم که در آنجا بود
هیچ چیزی در آن ، بعد از همه. "
"من شروع به فکر می کنم ، اما واتسون ، گفت :" هولمز ،
"که من به اشتباه در توضیح.
'Omne ignotum طرفدار magnifico ،' شما می دانید ، و
من فقیر شهرت کمی ، مانند آن است ،
کشتی شکسته خواهد شد اگر من خیلی رک و راست رنج می برند.
آیا می توانید پیدا کنید تبلیغات ، آقای نه
ویلسون؟ "
"بله ، من آن را دارم در حال حاضر ،" او جواب داد : با
ضخامت انگشت خود را قرمز کاشته نیمه راه پایین
ستون.
"در اینجا آن است.
این است آنچه در آن آغاز شد تمام.
شما فقط آن را برای خودتان بخوانید ، آقا ".
من کاغذ را از او گرفت و به عنوان خوانده شده
شرح زیر است :
"به لیگ مو قرمز : در حساب
ترکه از اواخر Ezekiah هاپکینز ، از
لبنان ، پنسیلوانیا ، ایالات متحده آمریکا ، وجود دارد
اکنون دیگر باز خالی که حق
عضو لیگ حقوق و دستمزد 4
پوند در هفته جاری برای خدمات صرفا اسمی است.
همه این افراد مو قرمز که صدا در بدن
و ذهن و بالاتر از سن از 21
سال واجد شرایط.
اعمال شخص در روز دوشنبه ، در یازده
ساعت ، به راس دانکن ، در دفاتر
لیگ برتر فوتبال ، دادگاه 7 پاپ ، خیابان فلیت ".
"چه بر روی زمین معنی است؟"
من *** پس از من تا به حال بیش از دو بار خواندن
اطلاعیه فوق العاده.
هلمز و دست هایش را wriggled در صندلی خود را ،
به عنوان عادت خود را زمانی که در روحیه بالا بوده است.
"این یک کمی کردن آهنگ مورد ضرب و شتم ، نمی باشد.
آن؟ "او گفت.
"و در حال حاضر ، آقای ویلسون ، خاموش شما را در ابتدا به
و به ما بگویید که همه چیز در مورد خودتان ، خود را
خانواده ، و اثر است که این
تبلیغات خود را به حال بر ثروت.
شما در ابتدا توجه داشته باشید ، دکتر ، از را
کاغذ و تاریخ است. "
"این کرونیکل صبح از 27 آوریل است ،
1890.
فقط با دو ماه پیش. "
"بسیار خوب.
در حال حاضر ، آقای ویلسون؟ "
"خب ، آن را به همان اندازه من شده اند گفتن
شما ، آقای شرلوک هلمز ، گفت : "Jabez
ویلسون ، mopping پیشانی اش ؛ "من
کسب و کار کوچک مرتهن را در Coburg
میدان ، در نزدیکی شهر.
این امر بسیار بزرگ نیست و از اواخر سال
سال آن را تا بیش از فقط را انجام نداده
من زندگی می کنند.
من استفاده می شود قادر به نگه داشتن دو دستیاران ،
اما در حال حاضر من فقط یک نگه داشتن و من می خواهم که
شغل به او پرداخت اما که او حاضر است به
آمده برای دستمزد نیم ، تا که به یاد بگیرند
کسب و کار. "
"نام این جوان مهربان چیست؟"
خواسته شرلوک هلمز.
"نام او وینسنت Spaulding ، و او
چنین جوانان ، چه.
این سخت است برای گفتن سن و سال او.
من نباید آرزو دقیق دستیار ، آقای
هولمز ، و من می دانم خیلی خوب که او می تواند
خود را بهتر و کسب دو برابر آنچه که من هستم
به او می دهد.
اما ، بعد از همه ، اگر او راضی است ، چرا
باید ایده ها را در سر خود را؟ "
"به راستی چرا؟
به نظر می رسد شما بیشتر خوش شانس داشتن
کارمند که می آید تحت بازار کامل
قیمت می باشد.
این یک تجربه معمول در بین نمی باشد.
کارفرمایان در این سن و سال.
من نمی دانم که شما به عنوان دستیار نیست
قابل توجه به عنوان تبلیغات خود را. "
"آه ، او خود را گسل ، بیش از حد ، گفت :" آقای
ویلسون.
"هرگز چنین یک شخص برای عکاسی بود.
خوراکی دور با دوربین زمانی که او باید
به بهبود است ذهن خود را ، و پس از آن غواصی
پایین را به دخمه مانند خرگوش به آن
سوراخ به توسعه ورود خود را.
تقصیر اصلی خود است ، اما در کل
he'sa خوب کارگر.
هیچ معاون در او وجود دارد. "
"او هنوز هم با تو ، بی پروا شوم؟"
"بله ، آقا.
او و دختر چهارده ، چه کسی به بیت
از پخت و پز ساده نگه می دارد و محل
تمیز -- این همه من در خانه داشته باشند ، برای
من یک مرد زن مرده بود و هرگز از خانواده است.
ما زندگی می کنند بسیار بی سر و صدا ، آقا ، سه تن از ما ؛
و ما نگه داشتن سقف بالای سر ما و پرداخت
بدهی های ما ، اگر ما نه چیزی بیشتر.
"اولین چیزی که ما را از این بود که
تبلیغات.
Spaulding ، او را به دفتر آمد
فقط این روز هشت هفته ، با این بسیار
کاغذ در دست دارد ، و او می گوید :
"من به پروردگار آرزو ، آقای ویلسون ، که من
مرد مو قرمز شد. '
"چرا که؟
من می پرسد.
"چرا ،' او می گوید ، 'در اینجا دیگر جای خالی در
لیگ برتر از مردان مو قرمز.
این ارزش کاملا بخت کمی برای هر پروفایل
مردی که از آن میشود ، و من می دانم که
بیشتر جای خالی وجود دارد از وجود دارد
مردان ، به طوری که امنا هستند در خود
پایان عقل 'چه باید بکنید با پول.
اگر مو من فقط تغییر رنگ ، در اینجا
دله دزدی خوب کمی همه آماده برای من به مرحله
به. '
"چرا ، آنچه در آن است ، پس؟'
از او خواستم.
ببینید ، آقای هولمز ، من بسیار ماندن - در -
مرد خانه ، و به عنوان کسب و کار من آمد به من
به جای داشتن من برای رفتن به آن ، من بود
اغلب در پایان هفته بدون قرار دادن من پا
بیش از درب گیر.
در این راه من بسیاری از آنچه بود نمی دانم
گذرد ، در خارج ، و من همیشه خوشحالم از
کمی از اخبار است.
"' آیا شما از لیگ از شنیده هرگز
مو قرمز مردان؟ او با چشمان او پرسید :
باز.
"چرا ، من تعجب می کنم که در آن ، برای شما
واجد شرایط خود را برای یکی از
جای خالی. '
"و آنچه آنها به ارزش؟
از او خواستم.
"اوه ، فقط چند صد سال ،
اما کار کمی است ، و آن را نیاز ندارد
دخالت بسیار زیادی را با فرد دیگر
مشاغل. '
"خوب ، شما به راحتی می توانید فکر می کنم که ساخته شده است که
من با چیز نوکتیز فرو کردن گوش من ، برای کسب و کار است
نشده است بیش از حد خوب برای چند سال ، و
زن و شوهر بیشتر از صد نفر می شده اند
بسیار سودمند است.
"' به من بگو همه چیز در مورد آن ، گفت : I.
"' خب ، او گفت : نشان من
تبلیغات ، 'شما می توانید برای خودتان مراجعه کنید
که تا به لیگ خالی ، و در آنجا است
آدرس جایی که شما باید درخواست
خاص.
تا آنجا که من می تواند خارج ، لیگ برتر فوتبال شد
تاسیس شده توسط میلیونر آمریکایی ، Ezekiah
هاپکینز ، که خیلی عجیب و غریب در راه است.
او خود را مو قرمز ، و او تا به حال
همدردی بزرگ برای تمام مردان مو قرمز ، پس
وقتی که فوت کرد مشخص شد که او چپ
ثروت عظیم خود را در دست
امنا ، با دستورالعمل ها را به درخواست
علاقه به ارائه اسکله آسان به این
مردان که از مو است که رنگ.
همه از من می شنوم آن را پرداخت و بسیار پر زرق و برق
کمی انجام دهد. '
"« اما ، 'گفت : من ،' وجود نخواهد داشت میلیون ها نفر از
مو قرمز مردان بود که اعمال می شود. '
"' نه به عنوان بسیاری از شما ممکن است فکر می کنم ، 'او
جواب داد.
'شما ببینید که در واقع به محدود
اهالی لندن ، و به مردان رشد کرده است.
این آمریکایی از لندن آغاز شده بود که
او جوان بود ، و او می خواست به انجام قدیمی
شهر خوب تبدیل شود.
سپس ، دوباره ، من شنیده ام آن است که بدون استفاده خود را
اعمال اگر موهای شما رنگ قرمز روشن یا تیره است
قرمز ، و یا هر چیز اما واقعی روشن ، فروزان ،
قرمز آتشین.
در حال حاضر ، اگر شما اهمیت نداده ام به درخواست آقای ویلسون ، شما
را فقط در راه رفتن ، اما شاید این امر می
در حالی که به سختی به ارزش خود را به خودتان قرار داده شود
از راه را برای به خاطر چند
£ 100. '
"در حال حاضر ، آن را یک واقعیت است ، آقایان ، همانطور که شما ممکن
نگاه کنید به نظر شما ، که من این است که از مو
بسیار کامل و غنی از رنگ ، به طوری که به نظر می رسید
به من که اگر قرار بود هر وجود دارد
رقابت در ماده من ایستاده بود به خوبی
شانس که هر مردی که من همیشه ملاقات کرده بود.
وینسنت Spaulding به نظر می رسید می دانم بسیار
در مورد آن است که من فکر می کردم او ممکن است ثابت کند
مفید باشد ، بنابراین من فقط به او دستور داد به قرار داده تا
کرکره برای روز آمد و به حق دور
با من.
او خیلی مایل به تعطیلات ، تا
ما بسته کسب و کار آغاز شده و تا کردن برای
که ما را در آدرس داده شده بود
"من هیچ وقت به امید دیدن چنین دید که به عنوان
دوباره ، آقای هولمز.
از شمال ، جنوب ، شرق ، غرب و هر انسان
که تا به حال سایه ای از رنگ قرمز در موهای خود را به حال
tramped به شهرستان برای پاسخ به این
تبلیغات.
ناوگان خیابان با خفه شد مو قرمز
قوم ، و دادگاه پاپ شبیه
چرخ دوره گردها نارنجی کاستر است.
من باید فکر نکرده بودند تا در آنجا
بسیاری در کل کشور به عنوان آورده بودند
با هم که تبلیغات تنها.
هر سایه ای از رنگ آنها -- نی ،
لیمو ، پرتقال ، آجر ، ایرلندی توله شکاری و پشمالوی بویی ، جگر ،
خاک رس ، اما ، به عنوان Spaulding گفت ، وجود داشت
بسیاری از کسی بود که شعله واقعی واضح -
رنگ رنگ.
وقتی که من شاهد بودم که بسیاری از آنها انتظار ، من می
آن را داده تا در ناامیدی ، اما Spaulding
خواهد بشنوید از آن را ندارد.
او چگونه این کار را کرد من نمی توانستم تصور است ، اما او
تحت فشار قرار دادند و کشیده و butted تا او از آنجا
با من در میان جمعیت ، و راست تا
مراحل که منجر به دفتر.
در جریان دو بر پله وجود دارد ،
برخی از بالا رفتن در امید ، و برخی به آینده
منکوب ، اما ما در wedged هم مثل ما
به زودی می تواند و خودمان را در بر داشت
دفتر ".
"تجربه شما بیشتر شده است
یکی از سرگرم کننده ، "اشاره هولمز خود را به عنوان
مشتری متوقف شد و تجدید حافظه خود را با
خرج کردن عظیمی از ناحیه انفیه دان تشریحی.
"دعا ادامه شما را بسیار جالب
بیانیه ".
"هیچ چیزی در دفتر وجود دارد اما بود
زن و شوهر از صندلی های چوبی و میز معامله ،
پشت که مرد کوچک با سر شنبه
بود که حتی از مال من به رنگ قرمز.
او گفت : چند کلمه به هر نامزد به عنوان او
آمد ، و او همیشه موفق به پیدا کردن
برخی از گسل در آنها که می تواند رد صلاحیت
آنها.
گرفتن خالی به نظر نمی رسد چنین باشد
بسیار آسان است ، ماده ، بعد از همه.
با این حال ، وقتی نوبت ما رسید مرد کوچک
به مراتب مطلوب تر به من نسبت به هر
از دیگران ، و او درب همانطور که ما بسته
وارد شده ، به طوری که او ممکن است به خصوصی دارند
کلمه با ما.
"' این است آقای Jabez ویلسون ، 'گفت : من
دستیار ، و او حاضر است برای پر کردن
پست های خالی در لیگ برتر فوتبال. '
"و او است admirably برای آن مناسب است ،'
دیگر پاسخ داده شوند.
'او هر نیاز.
من نمی توانم به یاد زمانی که من را دیده اند ، هر چیزی
خیلی باحالی. '
او یک قدم عقب مانده است ، سر خود را در cocked
یک طرف ، و در موهای من آدم زل می زد تا من احساس
کاملا خاضع.
سپس ناگهان او فرو رو به جلو ، واپیچیدن من
دست و تبریک من به گرمی در من
موفقیت.
"' این امر می تواند به بی عدالتی دریغ ، 'گفت :
او.
'شما خواهد شد ، با این حال ، من مطمئن هستم ، ببخشید
برای گرفتن احتیاط آشکار است. '
با که او تصرف مو من در هر دو خود را
دست ها ، و tugged می کنم تا با فریاد می زدند :
درد.
است آب وجود دارد در چشمان تو ، او گفت : به عنوان
او به من منتشر شد.
'من درک که همه به آن گونه که باید باشد.
اما ما باید مراقب باشیم ، برای ما
دوبار توسط فریب کلاه گیس و یک بار توسط
رنگ.
من می توانم شما داستانهای موم پینه دوز را بگویید
که می تواند نفرت شما را با طبیعت انسانی. '
او پا را به پنجره و فریاد زد :
از طریق آن در بالای صدای او را که
جای خالی پر شد.
ناله نا امیدی که پیش آمد ، از
در زیر ، و همه قوم trooped دور در
جهات مختلف تا بود نه وجود دارد
قرمز به سر شود مگر خود من و که دیده می شود
از مدیر.
"نام من ، تو او گفت : آیا آقای راس دانکن ،
و من خودم یکی از بازنشستگان پس هستم
صندوق چپ توسط بانی خیر شریف ما.
آیا شما یک مرد ازدواج کرده ، آقای ویلسون؟
آیا شما خانواده؟
"من جواب داد که من نداشته است.
"چهره اش افتاد فورا.
"' عزیز من! او گفت : به شدت ، 'است که بسیار
جدی واقعا!
من متاسفم بشنوم که می گویند که.
صندوق ، البته بود ، برای
انتشار و گسترش قرمز به عنوان سر
همچنین برای نگهداری و تعمیر آنها.
بسیار مایه تاسف است این است که شما
باید کارشناسی. '
"چهره من در این lengthened ، آقای هلمز ،
من فکر کردم که برای من بود که نمی
پس از خالی تمام است اما پس از آن فکر
برای بیش از چند دقیقه او گفت که آن را
همه حق خواهد بود.
"' در مورد دیگری ، او گفت : ، '
اعتراض ممکن است کشنده است ، اما ما باید
کشش نقطه به نفع مرد با
چنین سر از مو به عنوان مال شما.
هنگامی که باید شما قادر به وارد بر خود را
وظایف جدید؟ '
"' خوب ، آن است که یک کمی بی دست و پا ، برای من
کسب و کار در حال حاضر ، 'گفت : I.
"اوه ، هرگز در مورد آن ، آقای ویلسون ذهن!'
گفت : وینسنت Spaulding.
من باید قادر باشد که پس از آن برای نگاه
شما خواهد شد. '
"' چه خواهد بود ساعت؟
از او خواستم.
'ده تا دو".
"اکنون کسب و کار بنگاه رهنی است که عمدتا انجام
از غروب ، آقای هلمز ، به خصوص
پنجشنبه و شب جمعه است ، که فقط
قبل از پرداخت روز ، پس آن را با من بسیار کت و شلوار
به خوبی به کسب کمی در صبح.
علاوه بر این ، من می دانستم که دستیار من بود
خوب مرد ، و او را به هر چیزی را ببینید
که تبدیل شده تا.
"' اون من خیلی خوب کت و شلوار ، 'گفت : I.
'و پرداخت؟
"' آیا £ 4 هفته است. '
"' و کار می کند؟ '
"' آیا صرفا اسمی است. '
"' چه با شما تماس صرفا اسمی؟ '
"' خب ، شما باید در دفتر باشد ، و یا در
دست کم در ساختمان ، تمام وقت.
اگر شما را ترک کند ، تمام خود را به شما جریمه
موقعیت برای همیشه لطفا برای.
خواهد شد بسیار روشن است را بر اساس آن نقطه است.
شما با شرایط همخوانی نداشته باشد ، اگر شما
تکان دادن از دفتر در آن زمان. '
"' این فقط چهار ساعت در روز ، و من باید
از ترک فکر نمی کنم ، 'گفت : I.
"نه بهانه ای خواهد شد فایده ، گفت : آقای دانکن
راس ؛ 'نه بیماری و نه تجارت و نه
هر چیز دیگری.
وجود دارد شما باید باقی بماند ، یا شما از دست دادن خود را
شمش. '
"' و کار می کند؟ '
"است برای کپی کردن از" دانشنامه
بریتانیکا ".
است جلد اول آن وجود دارد که در
را فشار دهید.
شما باید جوهر خود ، پیدا کردن قلم ، و
بلات - مقاله است ، اما ما شما را به این جدول
و صندلی.
آیا شما آماده شود به فردا؟
"' بدیهی است ، من پاسخ داد.
سپس "' ، خداحافظی ، آقای Jabez ویلسون ، و اجازه دهید
من به شما تبریک می که زمانی در بیشتر
موقعیت مهم است که به شما شده است
به اندازه کافی خوش شانس به دست آوردن. '
او به من متمایل به بیرون از اتاق و من به خانه رفت
با دستیار من است ، به ندرت به چیزهایی که به
بگوید یا انجام ، من چنان در خود بود خوب من خوشحال
ثروت.
"خب ، من بیش از این موضوع در تمام طول روز فکر ،
و با شب من و روحیه پایین دوباره بود ؛
برای من کاملا متقاعد به حال خودم که
امور مربوط به کل باید برخی از جعل بزرگ یا
تقلب ، هر چند آنچه جسم خود ممکن است برای من باشد
می تواند قابل تصور است.
به نظر می رسید که اعتقاد در دسترس نباشد گذشته
هر کسی می تواند چنین خواهد شد ، یا این که آنها را
چنین مبلغ برای انجام هر کاری تا پرداخت
ساده به عنوان کپی از 'دانشنامه
بریتانیکا. '
وینسنت Spaulding آیا آنچه را او می تواند به
دلخوشی من ، ولی من تا به حال توسط خواب استدلال
از خودم از همه چیز.
با این حال ، من در صبح مصمم به
یک نگاه به آن به هر جهت ، تا من خریداری
بطری پنی از جوهر ، و با تیغ جوجه تیغی ، قلم ،
و هفت ورق کاغذ وزیری ، من
برای خاموش دادگاه پاپ آغاز شده است.
"خوب ، در کمال تعجب و شوق من ،
همه چیز را به عنوان حق که ممکن است.
جدول از مجموعه آماده بود برای من ، و آقای
دانکن راس وجود دارد که برای دیدن من
نسبتا به کار کند.
او به من شروع شد بر نامه ، و
سپس او به من چپ ، اما او را از قطره
زمان به زمان به همه می بینیم که درست بود با
من.
در ساعت دو او به من بده خوب روز ،
من بر مقدار قدردانی کرد که من تا به حال
نوشته شده است ، و با قفل کردن درب دفتر
پس از من.
"در این روز پس از روز رفت ، آقای هلمز ،
و در تاریخ شنبه مدیر آمد و در
planked پایین چهار شهریاران طلایی برای من
کار در هفته جاری است.
این بود که همان هفته بعد ، و همان
هفته پس از.
هر روز صبح من اونجا در ده بود ، و هر
من بعد از ظهر در دو سمت چپ.
با درجه راس در زمان آقای دانکن به آمدن
در تنها یک بار از صبح ، و پس از آن ، پس از
زمان ، او در نمی آمد در همه.
هنوز هم ، البته ، من جرأت هرگز به ترک
اتاق را برای یک لحظه ، برای من بود مطمئن نیستم
زمانی که او ممکن است آمده ، و شمش بود به طوری
یکی خوب و مناسب است تا به خوبی به من ، که من
که خطر از دست دادن آن را ندارد.
"هشت هفته دور مثل این گذشت ، و من
حال در مورد Abbots و تیراندازی با کمان و نوشته شده است
آرمور و معماری و آتیکا ، و
امیدوار است با سعی و کوشش است که من ممکن است در گرفتن
ب قبل از بسیار طولانی است.
این هزینه به من چیزی در وزیری ، و من تا به حال
خیلی نزدیک به یک قفسه با پر من
نوشته.
سپس به طور ناگهانی و کسب و کار تمام شد
به پایان برسد. "
"برای پایان می یابد."
"بله ، آقا.
و هیچ بعد از این صبح است.
من به کار من به طور معمول در 10:00 رفت ،
اما درب بسته و قفل شده بود ، با
مربع کوچک از مقوا به چکش
وسط پانل با پونز.
در اینجا به آن است ، و شما می توانید برای خودتان بخوانید. "
او برگزار شد تا تکه ای از مقوا سفید در مورد
به اندازه یک ورق کاغذ یادداشت.
آن را در این مد بخواند :
لیگ برتر فوتبال مو قرمز
است
حل می شود.
1890 اکتبر 9.
شرلوک هلمز و من این بررسی کوتاه و مختصر
اعلام و چهره اندوهناک در پشت آن ،
تا زمانی که طرف از خنده دار امر تا
به طور کامل هر overtopped دیگر
نظر که ما هر دو پشت سر هم از به
سر و صدا از خنده.
"من نمی توانم دید که چیزی وجود دارد بسیار
عشق ، "گریه مشتری ما ، گرگرفتگی تا
ریشه های خود را از سر شعله ور.
"اگر شما می توانید هیچ چیز بهتر از خنده در انجام
من ، من در جای دیگر می روی. "
"نه ، نه ،" گریه هولمز ، تنه زدن او را به عقب
به صندلی که از آن او بود نیم
افزایش یافته است.
"من واقعا مورد خود را برای دست ندهید
جهان است.
این refreshingly ترین غیر معمولی باشد.
اما ، وجود دارد اگر شما بهانه من گفت
بنابراین ، فقط چیزی کمی خنده دار در مورد آن.
دعا کنید چه مراحلی انجام می کنید زمانی که شما در بر داشت
کارت بر درب؟ "
"من مبهوت ، آقا.
نمی دانستم چه باید بکنید.
سپس من در دور دفاتر نامیده می شود ، اما
هیچ کدام از آنها به نظر می رسید به دانستن هر چیزی در مورد
در نهایت ، من به صاحبخانه ، که رفت
حسابدار زندگی بر روی زمین طبقه ، و
من از او پرسید که آیا او می تواند به من بگویید چه بود
تبدیل شدن از لیگ قرمز به عهده دارد.
او گفت که او از هر گونه ای هرگز به حال شنیده ام
بدن است.
سپس من از او پرسید که آقای راس دانکن بود.
او پاسخ داد که نام جدید برای او بود.
"' خب ، 'گفت : من ،' نجیب زاده در شماره 4. '
"' چه ، مرد مو قرمز؟
"بله.'
"اوه ،' گفت که او ، نام او بود ویلیام
نوعی رقص شش نفری.
او یک وکیل بود و با استفاده از اتاق من به عنوان
راحتی جدید خود را به طور موقت تا زمانی که
محل آماده بودند.
او رفت از دیروز. '
"' جایی که می تواند او را پیدا کنم؟
"اوه ، در دفاتر جدید خود را.
او به من آدرس بگویید.
بله ، 17 خیابان کینگ ادوارد ، در نزدیکی خیابان
پل. '
"من شروع شد که آقای هولمز ، اما زمانی که من کردم
به آن نشانی از آن کارخانه بود
مصنوعی زانو ، کلاه ، و هیچ کس در آن را به حال
تا به حال هر کدام از آقای ویلیام موریس و یا شنیده
آقای راس دانکن ".
"و چه کار کرد؟" خواسته هلمز.
"من به خانه رفت به Saxe - Coburg میدان ، و من
در زمان مشاوره از دستیار من.
اما او می تواند به من به هیچ وجه نمی کنند.
او فقط می تواند که اگر من صبر کردم باید بگویم
شنیدن از طریق پست.
اما بود که کاملا به اندازه کافی خوب نیست ، آقای
هولمز.
من مایل نیستید چنین جایی به از دست دادن بدون
مبارزه ، تا ، به عنوان من تا به حال شنیده ام که شما
خوب بود به اندازه کافی برای دادن مشاوره به فقیر
قوم بودند که نیاز به آن ، من حق آمد
دور از تو. "
"و تو بسیار عالمانه ، گفت :" هولمز.
"پرونده شما است بسیار قابل توجه
، و من باید خوشحال به آن نگاه کنید.
از آنچه شما را به من گفت من فکر می کنم که آن را
امکان وجود دارد که مسائل قلمزن از آن آویزان
از ممکن است در نگاه اول ظاهر می شود. "
"قبر به اندازه کافی! گفت :" آقای Jabez ویلسون.
"چرا ، من از دست رفته چهار پوند در هفته است."
"تا آنجا که شما شخصا مربوط می شود ،"
اشاره هولمز ، "من نمی بینم که شما
هر گونه شکایت علیه
لیگ فوق العاده.
بر خلاف انتظار ، به شما هستند ، به عنوان من درک می کنم ،
ثروتمندتر شده توسط برخی از 30 پوند برای گفتن چیزی از
دانش دقیقه ای که شما را به دست آورد
در هر موضوع که می آید تحت
حرف الف
شما چیزی را از دست داده شده توسط آنها. "
"نه ، آقا.
اما من می خواهم تا در مورد آنها ، و چه کسی
آنها هستند ، و چه جسم خود را در
این بازی شوخی -- اگر این شوخی -- بر
من.
آن را یک شوخی خیلی گران برای آنها بود ،
برای آن هزینه آنها را دو و سی پوند است. "
"ما باید تلاش در جهت روشن کردن این
امتیاز برای شما.
و ، اول ، یک یا دو سوال ، آقای
ویلسون.
این دستیار شما که برای اولین بار به نام
توجه شما را به تبلیغات -- چگونه
طولانی بود که او با شما بوده است؟ "
"حدود یک ماه پس از آن."
"چگونه او آمد؟"
"در پاسخ به تبلیغات."
"او متقاضی بود تنها؟"
"نه ، من تا به حال یک دوجین."
"چرا او را انتخاب کنید؟"
"از آنجا که او بود و دستی خواهد آمد
ارزان است. "
"در نیمه دستمزد ، در واقع".
"بله."
"چه او مانند ، این Spaulding وینسنت؟"
"کوچک ، چاق و چله ساخته شده ، بسیار سریع در خود
راه ، بدون مو بر لب داشت ، هر چند او نیست
کوتاه از سی.
است چلپ چلوپ سفید اسید بر خود
پیشانی. "
هولمز در صندلی خود را در قابل توجهی شنبه
هیجان.
"من فکر کردم به همان اندازه ،" او گفت.
"آیا تا به حال تصریح کرده است که گوش او
برای گوشواره سوراخ شده؟ "
"بله ، آقا.
او به من گفت که کولی آن را برای او انجام داده بود
وقتی که او یک پسر بچه بود. "
"رطوبت! گفت :" هولمز ، غرق شدن در پشت عمیق
فکر.
"او هنوز هم با شما اومد؟"
"آه ، بله ، آقا ؛ من فقط فقط او را ترک کردند."
"و تا به کسب و کار شما شده است را به حضور در
عدم وجود خود را؟ "
"هیچ چیز به شکایت ، آقا.
هرگز وجود دارد بسیار زیادی برای انجام یک
صبح. "
"آن را انجام خواهد داد ، آقای ویلسون.
من باید با کمال میل شما نظر بدهد
بر اساس موضوع در این دوره از روز و یا
دو.
به روز شنبه است و من امیدوارم که توسط
دوشنبه ما ممکن است به نتیجه گیری آمده است. "
"خب ، واتسون ، گفت :" هولمز زمانی که ما
بازدید کنندگان ما را ترک کرده بودند ، "چه می توانم شما را از
این همه؟ "
"من هیچ چیز را از آن ،" من جواب داد : رک و پوست کنده.
"این یک کسب و کار ترین اسرار آمیز است."
"به عنوان یک قانون ، گفت :" هولمز "بیشتر عجیب و غریب
چیزی که کمتر مرموز آن ثابت است
می باشد.
این امری عادی خود ، بدون سیما یا جنبه بخصوص جنایات است
که واقعا گیج کننده ، فقط به عنوان یک
صورت امری عادی است مشکل ترین
را تشخیص دهد.
اما من باید بی درنگ بیش از این ماده. "
"چه می خواهید انجام دهید ، پس از آن؟"
از او خواستم.
"به دود ،" او جواب داد.
گفت : "این کاملا سه لوله مشکل ، و من
خواهش کردن که شما نمی خواهد با من سخن بگو پنجاه
دقیقه. "
او خود را فر در صندلی خود را ، خود را با
زانو نازک تا خود بینی شاهین مانند کشیده شده ،
و او نشسته در آنجا با چشمانی بسته و
لوله رس خود را سیاه thrusting از دوست
لایحه برخی از پرنده عجیب و غریب.
من به این نتیجه رسیدند که او تا به حال آمده بود
خواب کاهش یافته است ، و در واقع بود nodding
خودم ، زمانی که او به طور ناگهانی از خود شکلی ناگهانی ظهور
صندلی با حرکت از کسی است که
ساخته ذهن خود قرار داده و خود را پایین لوله بر
گچ بری دور بخاری.
"Sarasate نمایشنامه در سالن جیمز سنت
این بعد از ظهر ، "اظهار داشت.
"شما چه فکر میکنید ، اما واتسون؟
ممکن است بیماران خود را به شما یدکی برای چند
ساعت؟ "
"من هیچ ربطی به به روز.
عمل من هرگز بسیار جذب ".
"سپس روی کلاه خود قرار دهید و آمده است.
من می خواهم از طریق شهر اول ، و ما
می توانید برخی از ناهار در راه است.
من شاهد است که برخورد خوبی از وجود دارد
موسیقی آلمان در این برنامه ، که
و نه بیشتر به سلیقه من از ایتالیایی یا
فرانسه.
این introspective ، و من می خواهم به
خود فرو رفتن.
بیا کنار! "
ما سفر های زیرزمینی تا آنجا که
Aldersgate و یک پیاده روی کوتاه در زمان ما به
Saxe - Coburg میدان ، صحنه
داستان فوق العاده که ما تا به حال گوش به در
صبح است.
این بود دلگیر ، کمی ، کهنه - آقا منش
محل ، که در آن چهار خط از دو چرک -
خانه طبقه از آجر به نگاه
کوچک railed در محوطه ، که در آن از چمن
چمن پر از علف هرزه و توده چند از پژمرده
لورل - بوته مبارزه سخت علیه ساخته شده
مملو از دود و جو uncongenial.
سه توپ طلایی و قهوه ای با هیئت مدیره
"JABEZ ویلسون" در نامه سفید ، بر
گوشه خانه ، جایی که در آن اعلام کرد ما
مو قرمز مشتری در کسب و کار خود را به اجرا درآمد.
شرلوک هلمز متوقف شود در مقابل آن با
سر خود را در یک طرف و نگاه آن همه
بر این ، با چشمان او درخشان را روشن
بین پلک puckered.
بعد از آن او به آرامی راه می رفت تا خیابان ، و
سپس دوباره به این گوشه میمیره ، هنوز
به دنبال keenly در خانه شده است.
سرانجام او را به مرتهن بازگشت ،
و داشتن شور و نشاط بر thumped
پیاده رو با چوب خود را دو یا سه بار ،
او رفت تا درب و زدم.
این فورا توسط روشن افتتاح شد -
به دنبال ، پاک shaven همکار جوان ، که
خواست او را به گام شوید.
"با تشکر از شما ، گفت :" هولمز ، "من فقط می خواستم
از شما چگونه شما می توانید از اینجا به رفتن
رشتهها. "
"حق سوم ، سمت چپ چهارم ،" پاسخ داد
دستیار بی درنگ ، بسته شدن درب.
"همکار هوشمند ، که ،" هلمز که ما مشاهده
رفتی.
"او است ، در قضاوت من ، چهارم هوشمندانه
مرد در لندن ، و شجاعانه برای من مطمئن نیستم
که او ادعا می کنند نیست به سوم.
من شناخته شده است چیزی از او قبل از ".
"بدیهی است ، گفت :" من ، "آقای ویلسون
شمارش دستیار برای یک معامله خوب است در این
رمز و راز از لیگ قرمز به عهده دارد.
من مطمئن هستم که شما می پرسید : راه خود را صرفا
به منظور است که شما ممکن است او را. نگاه کنید به "
"نه او را."
"بعد چه؟"
"زانو از شلوار او."
"و آنچه می بینید آیا؟"
"چیزی که من انتظار می رود برای دیدن."
"چرا شما ضرب و شتم پیاده رو؟"
"دکتر عزیز من ، این زمان است
مشاهده ، برای بحث نیست.
ما جاسوس در کشور دشمن.
ما می دانیم که چیزی از Saxe - Coburg میدان.
اجازه بدهید ما در حال حاضر اکتشاف قطعات که دروغ
در پشت آن. "
جاده که در آن ما خودمان را به عنوان ما در بر داشت
روشن گرد گوشه از بازنشسته
Saxe - Coburg میدان ارائه شده به عنوان بزرگ
خلاف آن را به عنوان جلوی تصویر
نشانی را به پشت.
این یکی از شریان های اصلی بود که
انتقال ترافیک از شهر به
شمال و غرب.
سواره رو با عظیم مسدود شده بود
جریان تجارت در جریان جزر و مد دو
درون و بیرون ، در حالی که footpaths
سیاه و سفید با عجله کرد از ازدحام شد
پیاده رو.
این سخت بود برای تحقق بخشیدن به ما نگاه
خط از مغازه ها و کسب و کار خوب با شکوه
محوطه که آنها واقعا در abutted
طرف دیگر بر پژمرده و راکد
مربع که ما فقط quitted بود.
"اجازه بده تا مرا دید ، گفت :" هولمز ، ایستاده
گوشه و زود گذر در امتداد خط ، "من
فقط باید مثل دستور به خاطر داشته باشید
خانه های اینجا.
این سرگرمی از مال من این است که دقیق
دانش از لندن.
وجود دارد مورتیمر است ، توتونچی ،
فروشگاه کوچک روزنامه ، شعبه Coburg از
شهر و حومه بانک های گیاهی
رستوران و مک فارلین در کالسکه -
ساختمان انبار.
که ما را در انجام حق به دیگر
را مسدود کند.
و اکنون ، دکتر ، انجام داده ایم کار ما ، پس
آن زمان که ما به حال برخی از بازی است.
ساندویچ و یک فنجان قهوه ، و پس از آن
خاموش ویولن به زمین ، که در آن همه شیرینی است
و ظرافت و هماهنگی ، و هیچ وجود دارد
مو قرمز به مشتریان خود را با ما رنجاندن
conundrums. "
دوست من مشتاق موسیقیدان بود ،
بودن خود را نه تنها بسیار قادر
مجری اما آهنگساز از هیچ عادی
شایستگی.
تمام بعد از ظهر او در اصطبل شنبه
پیچیده در خوشبختی کامل ترین ،
به آرامی تکان دادن طولانی او ، انگشتان نازک در
زمان به موسیقی ، در حالی که خود را به آرامی لبخند
صورت و سست خود را ، به عنوان چشم رویایی
بر خلاف کسانی که از هلمز کاراگاه - سگ شکاری ،
هولمز بی رحم ، مشتاق ، تیز هوش ، آماده
دست عامل جنایی ، به عنوان آن ممکن بود
به درک.
در شخصیت منحصر به فرد خود طبیعت دوگانه
متناوب خود اظهار داشت ، و خود را
عینیت شدید و زیرکی
نمایندگی ، به عنوان من اغلب فکر ،
واکنش افراد در مقابل شاعرانه و
خلق و خوی متفکر که گهگاه
حاکم به او.
نوسان از طبیعت او را در زمان از
ضعف شدید به انرژی بلعد و ،
من می دانستم که به عنوان خوب ، او هرگز تا واقعا
هنگامی که به عنوان نیرومند ، به مدت چند روز در پایان ، او تا به حال
lounging شده در صندلی راحتی خود را در میان خود
بداهه و سیاه نامه خود
نسخه های.
پس از آن بود که شهوت از شکار
که ناگهان آمده بر او ، و او که
قدرت استدلال درخشان را به ظهور
سطح از شهود ، تا کسانی که
unacquainted با روش های خود را نگاه می
از گوشهء چشم به او به عنوان مردی که در دانش
این بود که نه از بشر که دیگر.
وقتی که من او را دیدم که بعد از ظهر تا enwrapped
در موسیقی در تالار سنت جیمز من احساس
که هم بد ممکن است آینده بر
کسانی که او خود را به شکار قرار داده بودند پایین.
"شما می خواهم به خانه ، بدون شک ، دکتر ،" او
اظهار کرد که ما پدید آمده است.
"بله ، این امر می تواند نیز هست."
"و من بعضی از کسب و کار انجام خواهد شد که
را چند ساعت.
این کسب و کار در میدان Coburg جدی است. "
"چرا جدی است؟"
"جرم قابل توجهی است در تفکر.
من هر دلیل به این باور است که ما
باید در زمان آن را متوقف کند.
اما به روز بودن شنبه نه
پیچیده مهم نیست.
من باید کمک خود را به شب می خواهم. "
"در چه زمانی؟"
"ده خواهد شد در مراحل اولیه باشد کافی است."
"من باید در خیابان بیکر در ده می باشد."
"خیلی خوب.
و ، من می گویم ، دکتر ، ممکن است برخی وجود داشته باشد
خطر کم است ، بنابراین با مهربانی ارتش خود قرار دهید
هفت تیر در جیب شما. "
او دست تکان داد دست او ، و روشن پاشنه او ، و
ناپدید شد در یک لحظه در میان جمعیت.
من اعتماد دارم که بیشتر از نه من چگال
همسایه ها ، اما من همیشه با مظلوم
احساس حماقت خود من در ارتباط من
با شرلوک هلمز.
من اینجا چه او تا به حال شنیده ام شنیده بود ، من تا به حال
آنچه او دیده می شود دیده می شود ، و در عین حال از خود
کلمات آن مشهود بود که او را دیدم به وضوح
اما نه تنها آنچه رخ داده بود چه بود
در مورد رخ دهد ، در حالی که من به کل
کسب و کار هنوز گیج و چیز عجیب و غریب.
همانطور که من سوار خانه به خانه من در کنزینگتون من
فکر بیش از آن همه ، از فوق العاده
داستان رونویس کننده مو قرمز از
"دایرة المعارف" پایین به مراجعه به Saxe -
Coburg میدان ، و واژه های شوم با
که او از من جدا بود.
چه این سفر شبانه بود ، و به همین دلیل
باید مسلح برود؟
از کجا خواهیم بود ، و آنچه ما شد به
کاری انجام دهید؟
من از اشاره هولمز که که این بود
دستیار صاف رو مرتهن بود
نیرومند مرد -- مردی که ممکن است عمیق بازی
بازی ها.
من سعی کردم به آن معما را ، اما آن را داد تا در
ناامیدی و تنظیم ماده کنار گذاشته تا
شب باید توضیح به ارمغان بیاورد.
این نه یک چهارم گذشته بود که من شروع شده
از خانه ساخته شده و راه من در سراسر پارک ،
و به همین ترتیب از طریق خیابان آکسفورد به بیکر
خیابان.
دو hansoms ایستاده در درب بودند ، و
که من وارد پاساژ شنیدم صدا
صداها ، از بالا.
در ورود به اتاق خود که من پیدا کردم هولمز در
صحبت با دو مرد ، یکی از انیمیشن
که من به عنوان پیتر جونز ، به رسمیت شناخته شده
مامور پلیس را ببینید ، در حالی که دیگر بود
بلند ، باریک ، غمگین رو مرد ، با بسیار
کلاه براق و ظالم و محترم
رهبانیت - کت.
"ولز
حزب ما کامل شده است ، گفت : "هولمز ،
buttoning تا خود را نخود - ژاکت و مصرف خود را
محصول شکار سنگین از رک.
"اما واتسون ، من فکر می کنم می دانید که آقای جونز ، از
اسکاتلندیارد؟
اجازه بدهید به شما معرفی من به آقای Merryweather ،
است که به همراه ما در به شب
ماجراجویی. "
"ما در حال شکار در زوج دیگر ، دکتر ،
می بینید ، "جونز در مهم خود گفت
راه.
"دوست ما در اینجا یک مرد فوق العاده برای است
شروع تعقیب.
همه او می خواهد یک سگ پیر به او کمک کند تا
آیا در حال اجرا کردن. "
"من امیدوارم که یک غاز وحشی ممکن است به اثبات می شود
پایان تعقیب ما ، "آقای مشاهده
Merryweather gloomily.
"شما ممکن است اعتماد به نفس قابل ملاحظه ای در محل
آقای هولمز ، آقا ، گفت : "پلیس عامل
loftily.
"او روش خود را کمی ، که هستند ،
اگر او نمی خواهد ذهن من گفت : چنین است ، فقط
کمی بیش از حد نظری و فوق العاده است ، اما
او گیری از پلیسی در او.
خیلی زیاد نیست که بگوییم یک یا
دو بار ، به عنوان کسب و کار در آن از Sholto
قتل و گنج اگرا ، او بوده است
بیشتر نزدیک به صحیح از رسمی
زور. "
"اوه ، اگر شما این چنین گفت ، آقای جونز ، آن است که همه
حق ، گفت : "غریبه با احترام.
"با این حال ، اینجانب اعتراف میکنم که دلم برات تنگ شده لاستیک من.
این اولین شب شنبه به مدت هفت است ،
و بیست سال ، که من آن را نه به حال من
لاستیکی می باشد. "
"من فکر می کنم شما را پیدا خواهد کرد ، گفت :" شرلوک
هولمز ، "که شما برای بازی بالاتر
خطر به شب از شما که تا کنون انجام نشده است ،
و این که بازی هیجان انگیز تر خواهد شد.
برای تو ، آقای Merryweather ، سهام خواهد شد
داشته باشد بعضی از £ 30،000 ؛ و برای شما ، جونز ،
آن خواهد بود که انسان بر آنها می خواهید
ذخیره کردن دست شما. "
"جان کلی ، قاتل ، دزد ، درهم شکننده ،
و جاعل.
مرد جوان He'sa ، آقای Merryweather ، اما او
در سر از حرفه اش ، و من
ترجیح دستبند من در او را از
در هر جنایی در لندن.
مرد He'sa قابل توجه ، جوان خشت جان است.
پدر بزرگ او دوک سلطنتی بود ، و او
خود را به Eton و آکسفورد بوده است.
در مغز او به عنوان حیله گری به عنوان انگشت او ، و
هر چند یکدیگر را ملاقات کنیم نشانه هایی از او در هر نوبت ،
ما هیچ وقت نمی دانید که در آن برای پیدا کردن مرد
خود.
او به تخت بچه در اسکاتلند یک هفته کرک ،
می شود و جمع آوری پول برای ساخت یتیم خانه
در Cornwall بعدی.
من در مسیر خود را برای سال بوده است و
هرگز نمی توان چشم بر او نشده است. "
"من امیدوارم که ممکن است که من لذت بردن از داشته
معرفی شما به شب.
من تا به حال یک یا دو نوبت نیز با کمی
آقای جان کلی ، و من با شما موافقم که او
در سر از حرفه اش.
این ده سال گذشته است ، با این حال ، و کاملا هم
که ما آغاز شده است.
اگر شما دو خواهد درشکه دو چرخه را اول ،
واتسون و من در دوم را دنبال کنید. "
شرلوک هلمز خیلی ارتباطی ندارد
در طول راه طولانی و دراز پشت در
کابین دلکش که او در آهنگ شنیده بود
بعد از ظهر.
ما را از طریق دخمه پرپیچ و خم بی پایان از rattled
گاز روشن خیابان ها تا زمانی که ما پدید آمده است به
Farrington خیابان.
"ما در حال نزدیک وجود دارد در حال حاضر ،" دوست من
اظهار کرد.
"این Merryweather همکار بانکی است
مدیر ، و شخصا علاقه مند به
ماده.
من آن را فکر و به جونز با ما
نیز.
او یک شخص بد نیست ، هر چند مطلق
ابله در حرفه اش.
او دارای یک فضیلت مثبت است.
او به عنوان شجاع به عنوان نوعی سگ بزرگ و به عنوان
سر سخت به عنوان یک خرچنگ پنجه می شود اگر او خود را
بر کسی.
در اینجا ما هستند ، و آنها در انتظار ما است. "
ما تا به حال رسیده همان شلوغ
شاهراه است که در آن ما تا به حال در بر داشت
خودمان را در صبح است.
کابین های ما ، اخراج شدند و به دنبال
هدایت آقای Merryweather ، ما گذشت
پایین پاساژ باریک و از طریق طرف
درب ، که او برای ما باز می شود.
در عرض یک راهرو کوچک ، وجود داشت که
به پایان رسید در دروازه آهن بسیار عظیم.
این نیز ، باز شد و موجب پایین پرواز
از یک سیم پیچ مراحل سنگ ، که در خاتمه
یکی دیگر از دروازه بسیار خوبی.
آقای Merryweather ایستاد تا نور
فانوس ، و سپس ما رو تاریک انجام شد ،
زمین بوی بد گذشت ، و به همین ترتیب ، پس از
باز کردن درب سوم ، به طاق بزرگ و یا
سرداب ، که همه دور با انباشت اشیاء بدست آمده بود
جعبهها و جعبه های عظیم.
"شما ها از بالا بسیار آسیب پذیر نیست ،"
هولمز اظهار داشت که او برگزار شد تا فانوس
و در مورد او به آدم زل می زد.
"و نه از پایین ، گفت :" آقای Merryweather ،
چوب قابل توجه خود را بر پرچم ها که
صف طبقه.
"چرا ، عزیز من ، این برای تلفن های موبایل کاملا توخالی!" او
اظهار کرد ، به دنبال در تعجب.
"من واقعا باید به شما درخواست می شود کمی بیشتر
آرام! گفت : "هولمز به شدت.
"شما در حال حاضر معرض خطر کل
موفقیت از سفر ما.
ممکن است من خواهش کردن که شما می توانست
خوبی برای نشستن بر یکی از آن
جعبه ، و نه به دخالت؟ "
آقای موقر Merryweather خود نشسته
بر صندوقه ، با بسیار مجروح
بیان بر چهره اش ، در حالی که هلمز افتاد
بر زانو خود را بر کف و با
فانوس و لنز بزرگنمایی ، شروع به
بررسی دقیقهای شکاف بین
سنگ.
چند ثانیه sufficed به او ارضا ، برای
او به پای خود شکلی ناگهانی ظهور دوباره قرار داده و خود را
شیشه را در جیب خود.
"ما باید حداقل یک ساعت قبل از ما ،" او
اظهار کرد ، "برای آنها به سختی می کشد هر
مراحل تا مرتهن خوب است با خیال راحت
در رختخواب.
سپس آنها را یک دقیقه از دست دادن نیست ، برای
دیر یا زود آنها کار خود را هم دیگر
آنها خود را برای فرار داشته باشند.
ما در حال حاضر ، دکتر هستند -- به عنوان بدون شک شما
در انبار از شهر -- دارای divined
شاخه ای از یکی از لندن اصلی
بانک ها.
Merryweather آقای رئیس است
مدیران ، و او را به شما توضیح می دهند که
دلایلی وجود دارد چرا جسورانه تر
جنایتکاران باید لندن را
مسأله قابل توجه در این انبار در
حاضر. "
"این طلا فرانسوی ما است ،" زمزمه
مدیر.
"ما داشته اند که چندین اخطار
تلاش ممکن است بر آن ساخته شده است. "
"طلا فرانسوی شما؟"
"بله. ما تا به حال به مناسبت چند ماه پیش به
تقویت منابع خود قرض گرفته شده و برای
30،000 napoleons که هدف از بانک
فرانسه.
آن تبدیل شده است شناخته شده است که ما تا به حال هرگز
مناسبت به باز کردن پول ، و آن
هنوز در انبار ما دروغ می گوید.
در جعبه گذاردن بر که من نشسته حاوی 2،000
napoleons بسته بندی شده بین لایه سرب
فویل.
ذخیره ما از شمش است بسیار بزرگتر در
حاضر از معمولا در تک نگهداری
دفتر شعبه ، و مدیران داشته اند
misgivings بر موضوع دارد. "
"کدام به خوبی توجیه شده بودند ،" مشاهده شده
هولمز.
"و حالا وقت آن است که ما مرتب ما
برنامه کم است.
من انتظار دارم که در عرض یک ساعت امور خواهد شد
آمدن به سر.
در ضمن آقای Merryweather ، ما باید
قرار دادن بیش از آن روی صفحه نمایش فانوس تاریک ".
"و در تاریکی بنشینم؟"
"من می ترسم پس.
من بسته از دو کارت در جیب من آورده بود ،
و من فکر کردم که ، همانطور که ما partie شد
carrée ، شما ممکن است لاستیک های خود بعد از اند
تمام.
اما می بینم که آمادگی دشمن
رفته اند تا آنجا که ما نمی توانیم ریسک
حضور نور است.
و اول از همه ، ما باید ما را انتخاب کنید
مواضع.
اینها مردان جسارت ، و اگر چه ما باید
آنها را در یک نقطه ضعف ، آنها ممکن است ما انجام می دهید
برخی از آسیب مگر ما مراقب باشید.
من باید پشت این جعبه ایستاده و شما را
پنهان کردن خود در پشت آنها بوده است.
سپس ، وقتی که من فلاش نور بر آنها ، نزدیک
در سرعت.
اگر آنها آتش ، اما واتسون ، هیچ پشیمانی
در مورد آنها تیراندازی کردن. "
من هفت تیر من ، cocked ، پس از بالا قرار داده شده
از پشت مورد چوبی که من crouched.
هولمز اسلاید در سراسر جلوی شات
فانوس خود و ما را در تاریکی زمین سمت چپ --
چنین تاریکی مطلق که من هرگز
قبل از تجربه.
بوی فلز داغ باقی مانده است برای اطمینان
ما که نور بود هنوز هم وجود دارد ، آماده
فلش از مقررات در لحظه.
به نظر من ، با اعصاب من کار می کرد تا به زمین
از امید ، و این چیزی بود
افسرده و subduing در ناگهانی
دل تنگی ، و در هوا مرطوب و سرد سرد
طاق.
"آنها داشته باشند ، ولی یک عقب نشینی ،" زمزمه
هولمز.
"این است بازگشت به خانه از طریق Saxe -
Coburg میدان.
من امیدوارم که شما انجام داده اند چه من که از تو خواسته ،
جونز؟ "
"من یک بازرس و دو افسر
انتظار در درب جلو. "
"سپس ما را متوقف کرده اند تمام سوراخ.
و در حال حاضر ما باید سکوت و صبر کنید. "
چه زمان به نظر می رسید!
از مقایسه این یادداشت پس از آن بود ، اما
ساعت و ربع ، اما آن را به نظر می رسد
من که شب باید تقریبا رفته و
سپیده دم بود شکستن بالا به ما.
اندام من خسته شد و سفت شد ، و من می ترسید
برای تغییر سمت من ؛ هنوز اعصاب من بود
تا بالاترین زمین از تنش کار می کرد ،
و شنوایی من خیلی حاد که من می توانم
نه تنها گوش تنفس آرام من
اصحاب ، اما من می توانم تشخیص
عمیق تر ، سنگین تر در نفس بزرگ
جونز از نازک ، توجه داشته باشید از sighing
مدیر بانک.
از سمت من من می توانم بیش از این مورد نگاه کنید
در جهت طبقه.
ناگهان چشم من گرفتار تابانیدن از
نور است.
برای اولین بار در آن بود ، اما کم رنگ و پریده جرقه بر
سنگ آسفالت.
سپس آن را تا زمانی که از lengthened شد
خط زرد ، و سپس ، بدون هیچ گونه هشدار
و یا صدا ، جای زخم در صورت به نظر می رسید برای باز کردن و دست
ظاهر شد ، سفید ، تقریبا مثل زن دست ،
که در مورد احساس در مرکز
منطقه کم نور است.
برای یک دقیقه یا بیشتر دست ، با آن
writhing انگشتان ، از protruded
طبقه.
سپس آن را به عنوان به طور ناگهانی آن را به عنوان پس گرفته شد
ظاهر شد ، و همه تاریک بود دوباره ذخیره
کم رنگ و پریده تنها جرقه ها مشخص شده که صدای بهم خوردن فلز
بین سنگ.
ناپدید شدن آن ، با این حال ، اما
زود گذر.
با خارق ، صدای پاره کردن ، یکی از
در سطح گسترده ، سنگ سفید بیش از آن بر تبدیل
سمت و سمت چپ مربع ، چفت و خمیازه ،
که از طریق آن جریان نور
فانوس.
در طول لبه peeped واضح وجود دارد ،
چهره جوان ، که keenly در مورد آن نگاه کرد ،
و سپس ، با یک دست در دو طرف
دیافراگم ، شانه خود را بالا کشید و
دور کمر بالا ، تا این که یک زانو استراحت بر
لبه.
در دیگر فوری او در کنار ایستاده بود
سوراخ تخلیه و پس از او بود
همراه ، نرم و کوچک همانند خودش ،
با صورت رنگ پریده و شوک بسیار قرمز
مو.
"این همه روشن است ،" او زمزمه کرد.
"آیا شما اسکنه و کیسه؟
اسکات بزرگ!
پرش ، مورچه ، پرش ، و من برای آن نوسان! "
شرلوک هلمز از فنر بود و تصرف
مزاحم توسط یقه.
دیگر شیرجه پایین سوراخ ، و من شنیده ام
صدای خارق پارچه به عنوان جونز
چنگ در دامن خود.
نور فلش بر بشکه
هفت تیر است ، اما محصول شکار هلمز آمد
را بر مچ دست مرد ، و تپانچه
clinked بر کف سنگ.
"این بدون استفاده ، جان کلی ، گفت :" هولمز
blandly.
"شما هیچ شانسی در همه."
"پس می بینم ،" دیگری جواب داد : با
حداکثر خنکی.
"من تصور که رفیق من همه حق است ، هر چند من
دیدن تو و او کت - دم. "
"سه مرد که در انتظار او وجود دارد
درب ، گفت : "هولمز.
"آه ، واقعا!
شما به نظر می رسد انجام داده اند بسیار چیز
به طور کامل.
من باید به شما تعارف. "
"و من به شما ،" هولمز پاسخ داد.
"مو قرمز شما ایده بسیار جدید و
موثر است. "
"شما رفیق خود را دوباره در حال حاضر دید ، گفت :"
جونز.
"او سریعتر در بالا رفتن از سوراخ پایین تر از من
هستم.
در حالی که فقط از برگزاری derbies را حل کنم. "
"من خواهش کردن که شما به من دست نزنید شما
دست های کثیف ، "اظهار کرد زندانی ما را به عنوان
دستبند clattered بر مچ دست خود را.
"شما نمی توانید داشته باشید که من سلطنتی
خون تو رگهای من.
آیا خوبی ، همچنین ، هنگامی که شما آدرس
من همیشه می گویند «آقا» و «لطفا".
"باشه" جونز با خیره شدن و گفت :
snigger.
"خب ، ممکنه لطفا ، آقا ، مارس
طبقه بالا ، جایی که ما می توانیم یک کابین برای حمل کنید
حضرت خود را به ایستگاه پلیس؟ "
"بهتر است ، گفت :" خشت جان serenely.
او ساخته شده تعظیم فراگیر به سه تن از ما
و بی سر و صدا کردن در دوران بازداشت / زندان از راه می رفت
پلیسی.
"واقعا ، آقای هلمز ، گفت :" آقای Merryweather
همانطور که ما آنها را از انبار به دنبال "من
دانم که چگونه بانک می تواند به شما و یا تشکر
بازپرداخت شما.
شکی نیست که شما تشخیص داده وجود دارد
و در صورت یکی از کامل ترین شکست داد
یکی از مصمم ترین تلاش در بانک
سرقت که تا کنون در آمده من
تجربه می کنند. "
"من یک یا دو نمره کمی از حال من
خود با آقای جان کلی حل و فصل ، گفت : "
هولمز.
"من در برخی از هزینه های کوچک بر سر شده است
این موضوع است ، که من باید این بانک انتظار
به بازپرداخت ، اما فراتر از آن من عمیقا
بازپرداخت به حال با داشتن تجربه است که
در بسیاری از زمینه ها منحصر به فرد ، و با شنیدن
روایت بسیار قابل توجهی از مو قرمز
لیگ برتر فوتبال. "
"می بینید ، اما واتسون ،" او در توضیح
ساعات اولیه صبح که ما بیش از یک شنبه
لیوان ویسکی و نوشابه در خیابان بیکر ،
"این بود کاملا واضح را از اول
که جسم تنها راه ممکن را از این
کسب و کار و نه فوق العاده از
آگهی لیگ برتر فوتبال ، و
کپی برداری از 'دانشنامه ،' باید به
دریافت این نه بیش از حد روشن از مرتهن از
راه را برای تعداد ساعت هر روز.
این یک راه عجیب مدیریت آن بود ، اما ،
واقعا ، این امر می تواند مشکل باشد که نشان می دهد
بهتر است.
روش بدون شک این پیشنهاد به خشت
ناشی از زیرکی های ذهن خود را از رنگ
مو همدست است.
£ 4 هفته بود که باید بوسیله تطمیع بدام انداختن
قرعه کشی او ، و آنچه در آن بود به آنها ، که بودند
بازی برای هزاران؟
آنها در تبلیغات قرار دهید ، یک سرکش
تا به دفتر موقت ، خودسر دیگر
تحریک مرد برای آن درخواست ، و
با هم آنها را مدیریت برای تضمین عدم وجود خود
هر روز صبح در هفته است.
از زمانی که من شنیده دستیار
آمده برای داشتن نیمی از دستمزد ، آشکار بود
به من که او تا به حال برخی از انگیزه قوی برای
ایمن موقعیت استفاده کنیم. "
"اما این کار چگونه می تواند آنچه را که انگیزه شما را حدس بزنید
بود؟ "
"زنان وجود دارد در خانه بود ، من
باید مشکوک مبتذل صرف
فتنه.
با این حال ، از سوال بود.
کسب و کار انسان یکی کوچک بود ، و
بود هیچ چیزی در خانه اش وجود دارد که می تواند
آماده سازی حساب کاربری برای چنین استادانه درست شده ،
و چنین به عنوان هزینه های آنها در.
باید ، سپس ، چیزی از
خانه.
چه طور می تونست باشه؟
من از علاقه دستیار برای فکر
عکاسی ، و فوت و فن خود را از اضمحلال
به انبار.
سرداب!
در پایان این سرنخ درهم وجود دارد.
سپس من به این سوالات به عنوان اسرار آمیز ساخته شده
دستیار و متوجه شد که من تا به حال برای مقابله با
یکی از جالبترین و شجاعانه ترین
جنایتکاران در لندن است.
او در انجام کاری در انبار --
چیزی است که در زمان ساعت در روز برای
در پایان ماه.
چه چیزی می تواند از آن می شود ، یک بار دیگر؟
من می توانم به هیچ چیز فکر می کنم جز اینکه او
تونل در حال اجرا به برخی از ساختمان های دیگر.
"تا کنون من وقتی رفتیم برای بازدید از حال کردم
صحنه عمل است.
من به شما توسط ضرب و شتم بر تعجب
پیاده رو با چوب من است.
من که آیا انبار ascertaining شد
کشیده در جلو یا پشت سر گذاشت.
آن را در مقابل نبود.
سپس من زنگ زد زنگ ، و ، همانگونه که امیدوار بود ،
دستیار آن پاسخ داد.
در حال حاضر به حال برخی از منازعات ، اما ما تا به حال
مجموعه هرگز چشم بر هم قبل از.
من به سختی در چهره اش نگاه کرد.
زانو او عبارت بودند از آنچه که من آرزو را ببینم.
شما باید خود را چگونه اظهار فرسوده ،
چروکیده و رنگ آمیزی آنها شد.
آنها از آن ساعت از نقب صحبت کرد.
نقطه تنها راه باقی مانده بود که آنها
برای نقب.
من رفتم گوشه ای دور می دیدند ، شهر و
حومه بانک abutted در دوست ما
مکان ، و احساس کردند که من تا به حال حل شده من
مشکل.
هنگامی که تو را به خانه بعد از کنسرت من سوار
خواسته اسکاتلندیارد و بر
رئیس هیئت مدیره بانک ، با
نتیجه که شما را دیده اند. "
"و چگونه می تواند به شما بگوید که آنها می
تلاش خود را به شب؟ "
از او خواستم.
"خب ، هنگامی که بسته های لیگ را
دفاتر که نشانه آن است که آنها ارزش قائل نشدم هیچ بود
دیگر در مورد حضور آقای Jabez ویلسون --
به عبارت دیگر ، که آنها به حال تکمیل شده
تونل است.
اما این ضروری است که آنها باید از آن استفاده
به زودی ، به عنوان آن ممکن است کشف شود ، یا
شمش ممکن است حذف شده است.
شنبه را با توجه به آنها از هیچ بهتر است
روز دیگر ، به عنوان آن که آنها را دو روز به
برای فرار از خود.
به خاطر تمام این دلایل من به آنها انتظار می رود که
بیا به شب. "
"شما آن را استدلال از زیبایی ،" من
با خوشحالی گفت : در تحسین واقعی.
"این است تا زمانی زنجیره ای ، و در عین حال هر لینک
حلقه درست است. "
"این من را از ملال نجات داد ،" او جواب داد :
خمیازه می کشند.
"افسوس!
من در حال حاضر احساس می کنم آن را در بر من تعطیل می شود.
زندگی من در یک تلاش طولانی صرف
فرار از commonplaces وجود ندارد.
این مشکلات کمی به من کمک کند به انجام آن است. "
"و تو بانی خیر از نژاد ،"
گفت : I.
او شانه ای بالا انداخت شانه های او را.
"خب ، شاید ، بعد از همه ، آن را از برخی است
استفاده از کمی ، "اظهار داشت.
"' L' homme C'est rien -- C'est l'oeuvre بلند جار زدن ، '
به عنوان گوستاو فلوبر در نامهای خطاب به جورج شن و ماسه. "
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها زیرنویسها لینک دائم زبان خارجی ترجمه ترجمه