Tip:
Highlight text to annotate it
X
ماجراهای تام سایر از مارک تواین
فصل ششم
صبح روز دوشنبه در بر داشت تام سایر بیچاره.
صبح روز دوشنبه او را تا همیشه --
زیرا شروع دیگری را آهسته در هفته جاری
رنج در مدرسه می باشد.
او به طور کلی در آن روز با قصد آغاز شد
او تا به حال تا به حال هیچ مداخله تعطیلات ، از آن ساخته شده
رفتن به اسارت و بند دوباره
خیلی بیشتر نفرت انگیز.
تام ذخیره کردن تفکر.
در حال حاضر آن را به او رخ داده است که او
آرزو او بیمار بود و سپس او تا ماندن
از مدرسه به خانه.
در اینجا امکان مبهم بود.
او canvassed سیستم خود را.
هیچ دردی ، پیدا شد و او در زمینه
دوباره.
این بار او فکر کرد که او می تواند تشخیص
علائم colicky ، و او شروع به
تشویق آنها را با امید قابل توجه است.
اما آنها به زودی رشد ضعیف ، و در حال حاضر
درگذشت کاملا دور.
او منعکس شده بیشتر است.
او ناگهان کشف چیزی.
یکی از دندانهای جلوی خود را بالا گشاد بود.
این خوش شانس بود ، او در مورد شروع به
ناله ، به عنوان "نویسنده" و او آن را به نام ،
هنگامی که آن را به او رخ داده است که اگر او آمد
به دادگاه با این استدلال ، عمه اش
خواهد آن را بکشد ، و که صدمه دیده است.
پس او فکر کرد که او را در آغوش دندان
برای رزرو حال حاضر ، و به دنبال بیشتر است.
هیچ چیز ارائه شده برای برخی از زمان کمی ، و
سپس او به یاد جلسه دکتر بگویید
در مورد چیزی است که برخی از گذاشته تا
بیمار به مدت دو یا سه هفته و
تهدید به یک انگشت از دست دهد.
بنابراین مشتاقانه پسر کشید پا درد خود را از
تحت ورق و برگزار می شود آن را برای
بازرسی.
اما اکنون او لازم نمی دانند
علائم.
با این حال ، به نظر می رسید در حالی که به خوبی به ارزش
فرصت آن را ، تا او سقوط کرد به خوراکی های روی با
روح قابل توجه است.
اما سید در خواب ناخودآگاه.
تام موضوعات آغاز بلندتر ، و خیالی است که او
شروع به احساس درد در پا.
هیچ نتیجه ای از سید.
تام با نفس نفس exertions او بود توسط این
زمان.
او در زمان استراحت و پس از آن که خودش را در بی سابقه ای برخوردار
برداشته و جانشینی قابل تحسین
تشکر.
سید snored کنید.
تام بود وخیم تر شد.
او گفت ، "سید ، سید!"
و او را تکان داد.
این درس به خوبی کار می کرد ، و تام شروع به
ناله دوباره.
سید خمیازه ای کشید ، کشیده ، سپس به ارمغان آورد
خودش را در بر آرنج خود را با خروپف ، و
در شروع به تام خیره.
تام رفت و در خوراکی های روی.
سید گفت :
"تام!
بگو ، تام! "
[بدون پاسخ.] "در اینجا ، تام!
تام!
ماده ، تام چیست؟ "
و او را تکان داد و نگاه در چهره اش
نگرانی.
تام داد بزنم از :
"آه ، نمی ، سید.
آیا بند من نیست. "
"چرا ، مهم ، تام چیست؟
من باید تماس عمه ".
"هیچ -- هرگز ذهن داشته باشند.
این خواهید بود بیش از توسط و ، شاید.
آیا تماس کسی نیست. "
"اما من باید!
پس ناله نکنید ، تام ، آن را دردناک است.)
چه مدت شما شده است این راه؟ "
"ساعت قبل.
واخ!
آه ، آیا تکانی نمی کنم ، سید ، شما به من. کشتن "
"تام ، چرا نمی کنید من زودتر از خواب بیدار؟
اوه ، تام ، don't!
این باعث می شود گوشت سینه مال رفتن من به شما بشنوم.
تام ، مهم نیست که چه شده است؟ "
"تو رو می بخشم همه چیز ، سید.
[ناله] هر آنچه شما تا کنون انجام شده به
من.
زمانی که من می میرم -- "
"اوه ، تام ، شما در حال مرگ است نیست ، هستی؟
انجام بده ، نه تام -- آه ، نه.
"همه ، سید من را ببخشند.
[ناله] ارسال به اونا این کار ، سید.
و سید ، شما را من پنجره - حمایل نظامی و غیره و من
گربه با یک چشم به آن دختر جدید است که
آمدن به شهر ، و به او بگو -- "
اما سید به حال لباس خود را ربوده و رفته است.
تام در حقیقت درد و رنج بود ، در حال حاضر ، پس
سخاوتمندانه کار تخیل او بود ،
و بنابراین خود را کاملا تشکر ها جمع شده بودند
تن واقعی.
سید پرواز پایین پله ها و گفت :
"اوه ، عمه پولی ، بیا!
تام در حال مرگ! "
"میرم!"
"Yes'm.
منتظر نیست -- آمده سریع "
"Rubbage!
من آن را باور نکن! "
اما او فرار کرد تا ، پله ها ، با این حال ، با
سید و مری در پاشنه او.
و صورت او را بزرگ سفید ، بیش از حد ، و لب او را
لرزید.
وقتی او رسیده بالین او gasped
از :
"شما ، تام!
تام ، توجه به آنچه با شما؟ "
"اوه ، عمه ، I'm --"
"چه ماده با شما -- چه چیزی است
موضوع را با شما ، فرزند؟ "
"اوه ، عمه ، پا درد من mortified!"
بانوی پیر را به پایین صندلی و غرق
خندید و کمی ، کمی پس از آن گریه ،
آن زمان بود هر دو با هم.
این او را ترمیم و او گفت :
"تام ، آنچه شما به نوبه خود به من بدهد.
حالا شما خفه شو که مزخرف و صعود
از این ".
پست ها متوقف شد و درد از بین رفت
از پا.
پسر احساس کمی احمقانه ، و او
گفت :
"عمه پولی ، آن ، mortified به نظر می رسید و آن را
صدمه دیده است ، بنابراین من هرگز به فکر دندان من در تمام ".
"دندان شما ، واقعا!
ماده با دندان شما چیست؟ "
"یکی از آنها را سست ، و آن درد
کاملا دردناک است. "
"، وجود دارد ، در حال حاضر ، کار آغاز نشده است که
خوراکی های روی دوباره.
دهانتان را باز کنید.
خوب -- دندان خود را شل ، اما تو نه
رفتن به مورد آن می میرند.
مریم ، من یک موضوع ابریشم کنید ، و یک تکه از
آتش از آشپزخانه. "
تام گفت :
"اوه ، لطفا ، عمه ، آن را بکشید نشده است.
این آسیب دیده انجام نمی شود.
من آرزو می کنم ممکن است هرگز به هم بزنید اگر آن را ندارد.
لطفا عمه ، نه.
من نمی خواهم برای اقامت از مدرسه به خانه. "
"آه ، شما ، نه شما نه؟
پس این همه ردیف بود ، چون شما فکر می کنید
شما می توانید برای اقامت از مدرسه به خانه و رفتن
ماهیگیری -؟
تام ، تام ، من شما را دوست دارم چنین است ، و شما به نظر می رسد
سعی کنید هر روش شما می توانید برای شکستن قدیمی من
قلب خود را با outrageousness. "
در این زمان ابزار دندانپزشکی شدند
آماده شده است.
بانوی پیر ساخته شده یک سر ابریشم
سریع کردن موضوع تا دندان تام با حلقه و
دیگر به bedpost گره خورده است.
سپس او تصرف تکه از آتش و
آن را تقریبا به طور ناگهانی به این پسر محوری
چهره.
دندان آویزان شده توسط bedpost آویخته ،
در حال حاضر.
اما تمام آزمایشات را غرامت کنند.
همانطور که تام wended به مدرسه پس از صرف صبحانه ،
او غبطه می خورد هر پسر او مواجه شد
چرا که فاصله در ردیف فوقانی خود را از دندان ها
او را قادر به سینه صاف کردن در های جدید و
راه قابل تحسین.
او جمع شده کاملا زیر از lads
علاقه مند به نمایشگاه و که
انگشت خود را قطع کرده بود و یک مرکز بوده است
از شیفتگی و بیعت تا این زمان ،
اکنون خود را به طور ناگهانی و بدون در بر داشت
چسبنده ، و از جلال او shorn.
قلب او سنگین بود ، و با او گفت :
عار که او آن را احساس نمی کند که
بود هر چیزی به سیخ کشیدن مثل تام سایر نیست ؛
اما یکی دیگر پسر گفت : "انگور ترش!"
و او سرگردان دور قهرمان از میان بردند.
مدت کوتاهی تام آمد بر منفور نوجوان
از روستا ، هاکلبری فین ، فرزند
میخواره شهر.
فین cordially متنفر بود و
ترسیده همه مادران از شهر ،
زیرا او بود بیکار و بی قانون و مبتذل
و بد -- و از آنجا که همه فرزندان خود را
تحسین او چنین است ، و خوشحال خود را در
جامعه ممنوع است ، و آرزو آنها جرأت
به مانند او.
تام بود مثل بقیه محترم
پسران ، به طوری که او خود را envied فین
وضعیت رانده پر زرق و برق ، و تحت
سفارشات سخت با او نه بازی.
بنابراین او با او بازی هر بار که او
شانس.
فین همیشه در لباس پوشیدن بود
بازیگران کردن لباس از مردان کامل رشد کرده ، و
آنها در چند ساله بودند و آن را می پرورانند
fluttering با ژنده پوش.
کلاه او بود با گسترده وسیعی تباهی
هلال از لبه آن lopped ؛ کت خود ،
وقتی که او یک عینک ، تقریبا به پاشنه او آویزان
و تا به حال دکمه های بسیار پایین بطرف عقب
پشت ، اما یک بند شلوار خود را حمایت
شلوار ؛ صندلی از شلوار نمایش دهنده
کم و حاوی هیچ چیز ، fringed
پاهای کشیده میشوند ، در خاک وقتی که نمی نورد
تا.
فین آمد و رفت ، در او خود را آزاد
خواهد شد.
او در doorsteps در آب و هوای خوب و آرام گرفت
در hogsheads خالی در مرطوب ، او نبود
برای رفتن به مدرسه یا به کلیسا ، تماس بگیرید و یا هر
استاد بودن و یا اطاعت کسی ، او می تواند برود
ماهیگیری یا شنا کردن زمان و جایی که او
انتخاب ، اقامت و تا زمانی که آن را به او مناسب است ؛
هیچ کس او را منع کردند برای مبارزه ، او میتوانست بنشیند
تا به اواخر که او خوشحال است ، او بود که همیشه
پسر اولین بار است که پابرهنه در رفت
بهار و آخرین برای از سرگیری چرم در
سقوط ؛ او بود هرگز برای شستن ، و نه قرار دادن در
لباس تمیز ، او می تواند زیبا و قسم می خورم.
در یک کلام ، همه چیز که می رود تا
زندگی گرانبها را که پسر بود.
بنابراین فکر کردم هر مورد آزار و اذیت ، مانع ،
پسر محترم در سنت پترزبورگ.
تام مورد ستایش قرار داد رانده عاشقانه :
"سلام ، فین!"
"سلام به خودتان ، و ببینید که چگونه شما آن را دوست دارم."
"آنچه که به شما کردم؟"
"گربه مرده".
"Lemme او ، نگاه کنید به Huck.
من ، او خیلی سفت شود.
Where'd شما او را؟ "
"پسر او را خریداری off'na."
"آنچه به شما بدهد چه بود؟"
"من به یک بلیط آبی و مثانه که من
رو در قتل عام خانه. "
"Where'd بلیط آبی می شوید؟"
"آن را خریداری off'n بن راجرز دو هفته پیش
برای هوپ - چسبد. "
"بگو -- آنچه که گربه مرده خوب ، Huck؟"
"خوب برای؟
درمان زگیل با. "
"نه!
آیا این است؟
من می دانم این چیزی است که بهتر است ".
"من شرط شما را نمی کنند.
آن چیست؟ "
"چرا ، دل آب."
"دل آب!
من می خواهم برای درن دلیری آب نمی دهد. "
"شما را ، نه نمی دارید؟
D' شما تا کنون از آن؟ سعی کنید "
"نه ، من hain't.
اما تنر باب انجام داد. "
"چه کسی به شما گفته تا!"
"چرا ، او گفت : جف تاچر ، و جف گفت :
جانی بیکر ، و جانی گفت : جیم Hollis ،
و جیم گفت : بن راجرز ، و بن گفت :
سیاه پوست ، سیاه پوست و به من گفت.
در حال حاضر! وجود دارد "
"خب ، چه از آن؟
آنها همه چی دروغ.
اقلا همه آنها به جز سیاه پوست.
من او را نمی دانند.
اما من هرگز سیاه پوست را که نمی بینم
دروغ.
Shucks!
حالا به من بگویید که چگونه باب تنر آن را انجام داده ،
Huck ".
"چرا ، او در زمان و با فرو بردن دست خود را در
بیخ و بن پوسیده که در آن باران آب بود. "
"در روز؟"
"بدیهی است."
"با سر و صورت خود را به کنده؟"
"بله.
حداقل من تا روی چیزی حساب کردن. "
"آیا او می گویند هر چیزی؟"
"من نمی روی چیزی حساب نمی کرد انجام داد.
من نمی دانم. "
"قلب!
بحث در مورد تلاش برای درمان زگیل با
دلیری آب مانند سرزنش راه به عنوان احمق که!
چرا که نه ، رفتن برای انجام هر گونه خوب است.
شما باید بروید تمام توسط خودتان ، به
وسط جنگل ، جایی که شما می دانیم
there'sa دلیری آب بیخ و بن ، و فقط به عنوان
نیمه شب آن را به شما به بالا و در برابر این
بیخ و بن و مربا دست خود را در و می گویند :
'جو ، ذرت ، جو ، ذرت ، کنجاله *** -
شلوار کوتاه ، دل آب ، دل آب ، swaller
این زگیل ها ، '
و سپس دور سریع ، مراحل یازده راه رفتن ،
با چشمان بسته ، و سپس در اطراف روشن
سه بار و راه رفتن خانه بدون صحبت کردن
به کسی.
چرا که اگر شما صحبت می کنند جذابیت را گران ".
"خب ، که برای تلفن های موبایل مانند یک راه خوب ، اما
که راه باب تنر انجام شده است. "
"نه ، آقا ، شما می توانید شرط نکرده becuz
او wartiest پسر در این شهر است ؛ و او
می زگیل بر او را ندارد اگر او می خواهم knowed
چگونه در کار دل آب.
من در زمان خاموش هزاران زگیل کردن از من
دست هایی که در راه ، Huck.
من با قورباغه های بازی به حدی بود که من همیشه
زگیل کردم قابل توجه بسیاری از.
گاهی اوقات از من بگیر اونا را با لوبیا. "
"بله ، لوبیا خوب است.
که من انجام داده ام. "
"شما؟
چه راه خود را؟ "
"شما را تقسیم و لوبیا ، و برش
زگیل به طوری که بعضی از خون را بگیرید ، و سپس شما
قرار دادن خون بر روی یک قطعه از لوبیا و
گرفتن و سوراخ کردن و دفن آن تقلا '
نیمه شب در چهار راه در تاریکی
ماه ، و سپس شما به آتش بقیه
لوبیا.
شما می بینید که تکه ای که خون در کردم
آن را حفظ خواهد کرد نقاشی و طراحی ، تلاش
به بهانه قطعه دیگر به آن ، و بنابراین
که کمک می کند تا خون را به منظور جلب زگیل ، و
خیلی زود خاموش او دارد می آید. "
"بله ، که آن را ، Huck -- که آن را ، هر چند
زمانی که شما آن را دفن می گویند اگر شما به پایین
لوبیا ؛ کردن زگیل ؛ آمده نه بیشتر به زحمت
من! 'بهتر است.
که راه جو هارپر می کند ، و او
نزدیک به Coonville شده است و بیشتر
everywheres.
اما می گویند -- دریافت چگونه می توانم به شما درمان با مرده
گربه؟ "
"چرا ، گربه خود را می کنید و برم و در
'قبرستان طولانی در مورد نیمه شب هنگامی که
کسی که ستمکار بود به خاک سپرده شده است ؛
و زمانی که آن نیمه شب شیطان خواهد آمد ،
و یا شاید دو یا سه ، اما شما نمی توانید ببینید
اونا ، شما تنها می توانید چیزی شبیه به گوش
باد ، یا شاید 'شنیدن صحبت اونا و وقتی
آنها در حال گرفتن که feller دور ، شما بزرگ کردن
گربه خود را بعد از اونا و می گویند ، 'شیطان پیروی
جسد ، گربه را دنبال شیطان ، زگیل را دنبال
گربه ، من با شما انجام شد! 'که تو هر واکشی
زگیل. "
"هم صدا حق.
D' شما تا کنون از آن ، Huck امتحان کنید؟ "
"نه ، اما قدیمی مادر هاپکینز به من گفت."
"خب ، من روی چیزی حساب کردن آن چنین است ، پس.
Becuz آنها می گویند جادوگر she'sa. "
"بگو!
چرا ، تام ، من می دانم او می باشد.
او witched پاپ اسمیر.
پاپ می گوید تا خود خودش بود.
او آمده است همراه یک روز ، و او را ببینید او بود
افسون گری وی را ، تا او در زمان های راک ، و
اگر او تا به حال نمی dodged ، he'da او کردم.
خوب ، آن شب بسیار او نورد off'na
ریخته wher 'او مست layin بود ، و شکست
بازوی خود را. "
"چرا ، که افتضاح است.
چگونه او می دانم او مسحور کننده او ، چه بود؟ "
"پروردگار ، پاپ اسمیر می توانید بگویید ، آسان است.
پاپ می گوید زمانی که آنها را نگهداری کرد به دنبال در شما
حق stiddy ، آنها به فریبنده - شما.
به خصوص اگر آنها زیر لب سخن گفتن.
Becuz زمانی که آنها زیر لب سخن گفتن آنها گفت :
خداوند نماز backards. "
"بگو ، Hucky ، هنگامی که شما رفتن به امتحان
گربه؟ "
"برای شب.
من روی چیزی حساب کردن آنها خواهید پس از هوس های قدیمی آمده است
ویلیامز به شب. "
"اما آنها او را به خاک سپرده شد شنبه.
آیا آنها نمی شنبه شب او را دریافت کنم؟ "
"چرا ، چگونه شما صحبت کنید!
چگونه می تواند از کار روزانه به سینه خود تا
نیمه شب -- و سپس آن را یکشنبه.
شیاطین را در اطراف بسیاری از گل نیست
یکشنبه ، من نمی روی چیزی حساب کردن نیست. "
"من که هرگز فکر نمی کردم.
این طوری.
Lemme رفتن با شما اومد؟ "
"البته -- اگر شما afeard نیست."
"Afeard!
'Tain't به احتمال زیاد.
آیا شما صدای گربه؟ "
"بله -- و شما صدای گربه برگشت ، اگر شما
شانس.
زمان گذشته ، شما kep 'من - meowing اطراف
تا قدیمی Hays به پرتاب سنگ در من رفت
و می گوید 'درن که گربه! و بنابراین من هاو
آجر از پنجره خود -- اما به نظر شما نیست
بگویید. "
"من نمی خواهد.
من می توانم آن شب صدای گربه نیست ، عمه becuz
به من نگاه ، اما من این بار صدای گربه.
بگو -- آنچه که "؟
"هیچ چیز جز تیک تیک."
"Where'd او را می شوید؟"
"در جنگل".
"چه شما را برای او می برد؟"
"من نمی دانم.
من نمی خواهم او را به فروش می رسانند. "
"خوب.
It'sa توانا تیک کوچک ، به هر حال. "
"آه ، هر کسی می تواند تیک پایین که در اجرای
به آنها تعلق ندارند.
من راضی است.
It'sa به اندازه کافی خوب تیک تیک برای من. "
"شو وجود دارد ، در مقدار زیادی کنه.
من می توانم اونا هزار نفر از 'اگر من می خواستم که
به. "
"خب ، چرا شما نه؟
Becuz می دانید که توانا به خوبی به شما نمی تواند.
این تیک تیک زیبا زود ، من روی چیزی حساب کردن.
این یکی از اولین من دیده ام در سال جاری است. "
"بگو ، Huck -- I'll شما دندان من را
او. "
"کمتر آن را ببینید."
تام از آنجا خارج کمی از کاغذ و دقت
unrolled آن.
فین آن را مشاهده wistfully.
وسوسه بود بسیار قوی است.
در آخرین گفت :
"آیا genuwyne؟"
تام برداشته لب خود را نشان داد و خالی.
"خب ، همه راست ، گفت :" فین "این
تجارت. "
تام محصور تیک تیک در کوبه ای -
جعبه کلاه که به تازگی شده است
زندان pinchbug ، و پسران از هم جدا ،
هر احساس ثروتمند تر از قبل.
وقتی که تام رسیده قاب کوچک جدا شده
مدرسه و او strode در briskly ، با
شیوه ای از یکی که با همه آمده بودند
سرعت صادق باشید.
او کلاه خود را بر روی میخ خود را آویخته و پرت
به صندلی خود را با نشاط کسب و کار مانند.
استاد ، در بالا در بزرگ او throned
اسپلینت پایین بازو - صندلی ، dozing بود ،
lulled های کسل کننده از مطالعه همهمه.
وقفه او roused.
"سایر توماس!"
تام می دانست که زمانی که نام او بود تلفظ
به طور کامل ، آن را به معنای مشکل.
"آقا!"
"بیا اینجا.
در حال حاضر ، آقا ، چرا شما دوباره در اواخر ، به عنوان
معمول؟ "
تام در مورد به آن پناه دروغ ،
وقتی او را دیدم دو دم بلند از مو زرد
حلق آویز کردن پشت که او به رسمیت شناخته شده توسط
همدردی الکتریکی از عشق و توسط که
فرم فقط در محل خالی بود
طرف دختران از مدرسه و.
او بلافاصله گفت :
"من متوقف شود تا با هاکلبری فین صحبت کنید!"
پالس کارشناسی ارشد هنوز ایستاده بود ، و او
خیره شد درمانده.
وزوز از مطالعه متوقف شد.
دانش آموزان تعجب اگر این پسر دارای تهور بی مورد
ذهن خود را از دست داده بود.
استاد گفت :
"تو -- تو چه؟"
"متوقف شد تا با هاکلبری فین صحبت کنید."
وجود نداشت اشتباه کلمات.
"توماس سایر ، این است که اکثر
اعترافات عجیب من همیشه گوش
به.
بدون عصا صرف خواهد شد برای این پاسخ
جرم.
ژاکت خود را خاموش کنند. "
بازوی کارشناسی ارشد انجام شده تا از آن بود
خسته می شدند و از سوئیچ به ویژه سهام
کاسته می شود.
سپس به دنبال سفارش :
"حالا ، آقا ، رفتن و نشستن با دختران!
و بگذار این یک هشدار به شما خواهد شد. "
خنده تو دزدیده است که در اطراف اتاق rippled
به نظر می رسد دست پاچه کردن پسر بچه ، اما در واقع
که در نتیجه نه بیشتر باعث شد او
هیبت محترم از بت نیست او و
لذت بیم که غیر روحانی در او فوق العاده بالا
ثروت.
او با تحقیر به پایان نیمکت کاج شنبه
و دختر خودش hitched دور از او
با پرت کردن سر خود را.
Nudges و چشمک و زمزمه صرف می
اتاق ، اما هنوز هم تام شنبه ، با اسلحه خود را
بر بلند و روی میز پایین قبل از او ، و
به نظر می رسید به مطالعه کتاب خود.
توسط و با توجه متوقف شد از او ، و
سوفل مدرسه عادت گل بر
هوا کسل کننده یک بار دیگر.
در حال حاضر پسر شروع به سرقت نهانی
glances در دختر.
او مشاهده آن ، در او "دهان ساخته شده" و
به او پشت سر او را برای
فضای یک دقیقه است.
وقتی او با احتیاط با آن روبرو اطراف دوباره ،
هلو دراز پیش از او.
او آن را برانم.
تام به آرامی آن را عقب.
او آن را برانم ، دوباره ، اما با کمتر
خصومت.
تام با صبر و حوصله آن را بازگشت به جای خود.
سپس او اجازه دهید آن باقی می ماند.
تام scrawled در فهرست نامزدهای انتخاباتی خود را ، "لطفا
آن -- من بیشتر "# :.
دختر انداخت در حرف ، بلکه ساخته شده هیچ
ثبت نام.
در حال حاضر ، پسر را به منظور جلب چیزی در آغاز
واقعهای را ثبت کردن ، پنهان کردن کار خود را با دست چپ خود را.
برای دختر هم حاضر به مقررات ، اما
کنجکاوی بشر او در حال حاضر شروع به
آشکار خود را توسط به سختی محسوس
نشانه.
پسر مشغول به کار در ، ظاهرا ناخودآگاه.
دختر ساخته شده و نوع noncommittal
تلاش برای دیدن ، اما پسر بچه خیانت نیست
که او از آن آگاه است.
در گذشته او را در داد و hesitatingly
"اجازه بده تا من آن را ببینید."
تام تا حدی کشف ملال انگیز کاریکاتور
از خانه با دو شیروانی به پایان می رسد به آن و
در بطری بازکن از دود از صدور
دودکش.
سپس علاقه دختر شروع به سفت کردن
خود را بر کار و او را فراموش
هر چیز دیگری.
وقتی که به پایان رسید ، او آدم زل می زد یک لحظه ،
سپس زمزمه :
"این خوب است -- مرد را می سازد."
هنرمند مرد در جلو بنا
حیاط ، که شباهت با جرثقیل حمل کردن.
او می توانست بیش از خانه پا ، اما
دختر بود hypercritical نیست ؛ او بود
راضی با سوسمار ، و زمزمه :
"مرد It'sa زیبا -- اکنون که مرا وادار به آمدن
همراه داشت. "
تام یک ساعت شیشه ای با یک ماه کامل را کشید
و نی اندام به آن و مسلح
انگشتان دست با گسترش فن بدشگون.
دختر گفت :
"این همیشه تا خوب -- ای کاش می توانستم قرعه کشی."
"این آسان می کند ،" زمزمه تام : "من باید یاد بگیرند که
شما خواهد شد. "
"اوه ، شما؟
چه وقت؟ "
"در هنگام ظهر.
آیا شما در منزل خود به شام؟ "
"من می مانم اگر شما خواهد شد."
"خوب -- that'sa ضربت سخت زدن.
نام شما چیست؟؟ "
"بکی تاچر.
چه مال شماست؟
آه ، من می دانم.
این سایر توماس ".
"که نام آنها به من لیس توسط است.
من تام وقتی من خوب است.
شما با من تماس گرفت تام ، شما چطور؟ "
"بله."
در حال حاضر تام شروع به خط خطی کردن چیزی در
واقعهای را ثبت کردن ، پنهان کردن کلمات از دختر.
اما او عقب مانده نیست این بار.
او خواهش کرد برای دیدن.
تام گفت :
"آه ، آن چیزی نیست."
"بله در آن است."
"هیچ از آن نمی باشد.
شما نمی خواهید برای دیدن. "
"بله من ، در واقع من.
لطفا اجازه بده. "
"شما بگویید."
"نه ، من won't -- سند و سند و دو سند
نیست ".
"شما به کسی بگویید نه در تمام؟
همیشه ، تا زمانی که شما زندگی می کنند؟ "
"نه ، من هرگز نمی توان کسی بگویید.
حالا به من اجازه بده "
"آه ، شما نمی خواهید برای دیدن!"
"حالا که تو به من درمان چنین است ، من خواهید دید."
و او را دست کوچک خود را بر او و
کمی مشاجره بین طرفین در میگیرد ، تام تظاهر به
مقاومت به صورت جدی ولی اجازه دست خود را
لغزش های درجه تا این کلمات شد
نشان داد : "من دوستت دارم."
"آه ، شما چیز بدی!"
آمار و او دست خود را هوشمند رپ ، اما
قرمز و نگاه خشنود است ، با این حال.
فقط در این برهه پسر احساس کند ،
بستن گرفتن سرنوشت ساز در گوش او ، و
انگیزه دادن به بلند کردن اجسام ثابت.
در آن عاقلانه او در سراسر خانه به عهده گرفت
سپرده و در صندلی خود ، تحت
peppering آتش giggles از کل
مدرسه.
سپس کارشناسی ارشد بیش از او در ایستاده بود
چند لحظه افتضاح است ، نقل مکان کرد و در نهایت دور
به تاج و تخت خود را بدون اینکه یک کلمه.
اما اگر چه گوش تام tingled ، قلب خود را
خیلی خوشحال بود.
به عنوان مدرسه آرام پایین ساخته شده تام
تلاش صادقانه برای مطالعه ، اما آشفتگی
در درون او بود بیش از حد بزرگ است.
در عوض او جای خود را در خواندن زمان
طبقه ساخته شده و سرهم بندی از آن و سپس در
کلاس جغرافیا و تبدیل به دریاچه ها
کوه ها ، کوه ها به رودخانه ها ، و
رودخانه ها به قاره ها ، تا هرج و مرج شد
دوباره و پس از آن در کلاس املا ،
و "رد" کردم توسط جانشینی
کلمات نوزاد صرف ، تا او را در آورده
پا و بدست تا مدال ترکیب قلع و سرب که
او تا به حال با خود فروشی برای ماه ها استفاده می شود.
سی سی نثر ccprose audiobook ادبیات کتاب های صوتی کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها لینک دائم همزمان متن